سرهنگ احمد مصلح (safety)


00:00:00--->00:00:45
spkr_01: کچولو پایین سر آلیه خوبه سر نه یکم بالاتر آکی همینجا خوبه خب جناب مصلحی عزیزم جناب نمکی چقدر از شما قشن یاد کردن و با شما کار کردن شما بزرگواری کنید یه مقداری راجب خودتون و هم رزمای خودتون بگید یه بیوگرافی از خودتون بفهمید تا ما با هم شروع کنیم این شاءالله با امید خدا این بقیه موارد رو یه بیوگرافی از محل زندگی تحصیلات حالا چجوری شد اومدین و که اومدین و چه کار کردین توی سازمان و چه مسئولیت های داشتیم که رفتین بیرون و بعد از بیرون رفتن چه کار کردید بفهمید

00:00:46--->00:07:12
spkr_00: زبین سلام به شما و همه دوستان و یاران قدیمی خدمت شما از فرقی من ساکینه کموشا و بچه کموشا همشری خودتم ای جیانم سال چراهش که دیپلوم گرفتیم رو علاقهی که لباس نیروهوایی داشتم اومدیم استخدم نیروهوایی شدیم و در قسمت خلبانی رفتیم تا یه سری آزمایش ها انجام دادم شدید یک تبرودی ناجوری گرفتم مریضی طوری بود که واقعا دیگه اصلا نمیتونستم تکون بخورم فقط قدرتی نداشتم برم سوار و توبوس بشم و اومدم کموشا اومدیم کموشا دیگه و مریضی و اینها طوری کشید از اون طرف هم قسموشته بودم بریش سپاهی آقا ما رفتیم سپاهی نیروهوایی فراموش شد بعد با ترجبه همون علاقه قبلی تا خدمت در حال تموم شدن بود و دیگه کارت پایان خدمت گرفتیم دوباره اومدم نیروهوایی ولی این بار در قسمت فنی استخدام شد سال پنجا دیگه سال پنج و دو بعد از دو سال و اندی با قول من رو دوران آموزشی با ترجبه که فرام دیگه من تخصصم ایرپیجی بود فرام تازه اون موقع رفته بود شاروخی ما هم همزمان با ترجبه که به کلموشا نزدیک باشه دیگه درست کردیم اومدیم شاروخی که گواشهاش اون موقعی که من اومدم هشت پروند باشنگ یادم افر اونجا بود زمان فرماندهی تیمسار مهمند حالا اگرز در یادشون و خیر اگرم به رحمت ایزدی پیوستان که خود به روحشون شاد دیگه اونجا مشغول به کار شدیم تا دیگه تو خط پرواز هم من جا میدادیم اون دوراه های آموز دور محروم OGT و هم کار هم آموزش تا سال 54 که لبل هفت رو گرفته بودم امنیت ترباز درخواست یک پرسندر به اسطلاح خود رو کوالیفاید کرده بود که قرب به نام ما خرد و ما رفتیم امنیت ترباز با روانشاد جمشید سربان جمشید استوار اون موقع خلبان افر بود و رئیس امنیت ترباز که ایشون خدا رو حمدش کنه سرگرد شد من بهشت تبدیق گفتم من مسلمه اگر هرچی درجه بگیرم بازم وستوارم در حال دیگه چرا مشغول به کار شدیم و واقعا علفه امنیت ترباز و بررسی سوانه و بازدسی های سیستماتیک و اون مسئله که به امنیت ترباز میخوره دیگه واقعا من با تجربه علاقه و پشتکاریم که خودم داشتم فرا گرفتیم و قبل از وقوع جنگ حتی یک مورد بررسی سانه هم رفتم سمت زنجان انجان تدید تا این که برحال جنگ شده درگیری کاری ها زیاد دویدات ها و اتفاقات زیاد ترخیف شیرین زیاد من از همون روز اول جنگ اگر بخوام خدمت نرز کنم خودتون در جان هستین که اون پرواز دوز اول من کاروان بودم هواپیما ها داشتن به ترتیب از معمولیت برمی گشتن همزمان وضعیت قرمز هواپیما های عراق تو حوله هش پایی هواپیما با قدما باند سیه که راستمون اپریشنال بود یه مرتبه دیدم افسر کاروان فکر میکنم اگر اشتباه نکنم زنده یاد ندیمی بود اگر اشتباه نکنم با مراقبت پرواز منو با راڈیو که داشتیم صدا زد گفت بانده 23 وضعیتش چطوره گفتم بانده 23 خیلی عملیاتیه حدود سه چار هزار پاشت دو سه هزار پاشت گفت الان ما هواپیمایی دانیم که سوخ نداره میشه اونجا بشینه با برچ همه هنگ کردم من سریع از تاکسیفیک یه جیپ شعباز پشت جیپ شعباز بودم از سمت کاروان شروع کردم با سرعت آنچنانی از طریق تاکسیفیک خود من رسوندم به ابتدای دانده 23 اون قسمتی که بخورن من رو خوب رشنان نبود برچ گفتم به طلبان بگو اون محدوده که من بایمیسم میتونه تاچ کنه بعد بلا پاس بعد از یه چند یه دقم تو نکشید هواپیما نشست و همین که نشست بلا پاسلا خاموش کرد بعد از یه مقداری تاکسی من با جیپ سری پویسرش دفتم دیدم خدا رحمتش کنه زندهیات جلال قاضی بود جلال قاضی بود سوار ماشینش کردم گفتم چرا خاموش کردی؟ با اصلا سلوخ ندارم یعنی به این صورت بود سوار ماشین شدیم که داشتیم برمیگشتیم از تاکسی وی گفت فلانی مثل که یه هواپیمای عراقیه زدن همزمان که ما داشتیم میامدیم با توجه بود شعلاهای آتش که داشتیم میامد همینجورد ما داشتیم فالو میکردیم داشتیم میرفتیم با اون سمت نزدیک شدیم دیدیم اه بایه هواپیمای اون یه مقداری باراتر از خونه خودم سمتی و پنج تباقا چیز کرده بود کرش کرده بود تا من شماره شدیدم شماره تمام هواپیمای و خلابایمای اینا من داشتم گفتم جناب قاضی مثلی که خبایه جان بخش خدا جان بخش

00:07:13--->00:07:16
spkr_01: تنبار شکی؟ شکل بود

00:07:18--->00:08:39
spkr_00: همونجا کرش کردن و متاسفانه هر دوشونم آسمانی شده بودن خاطرات ترخی روز اول جنگ بود همینطور ادامه داشتی که از صبح درگیر این هوافی ما رویدادا داشتن مشغول نمیدونم تنظیم گزارشاتشون بشو رویداداشون بشو باور کنی من شاید چار ما پنج ما اول جنگ اصلا رنگ خونه ندیدم یعنی تا شب درگیر شبا مشغول گزارش نوشتم یه سانه تلخی که دیگه داشتیم واقعا جا داره آدم از اینا یاد بی کنه یه روز امرجنسی زدن من خبات عجب و وضعیت کاری و مسئولیت بلا فاصله اومدم کاروان اومدم کاروان هوافی ما اشکال یوتیلیتی داشت نیواز باید بلندینگ میکرد بلا فاصله بعد از بلندینگ کابل باریر پاره شد تا چی که به سر کابل زد زیر مطور سمت راست بلا فاصله اون هواپیما از سمت مطور راست آتش گرفت من هم هم سری با سرعت زیاد دنبالی هواپیما بودم خب با توجبی که خود درجان هستی که وقتی که امرجنسی کار میکنن آتش نشانیه میاد آمین

00:08:39--->00:08:42
spkr_01: این میندگی آنه برژی آمبولانس آتشانه

00:08:42--->00:10:08
spkr_00: ما میپاشیدن بعد کابی اینجلو موکنه اسمش بیوخده یادم بهتون میگم کابی نقر زنده یاد ووزی طلب بود این دستاشو تکمون میداد ولی گوی آتش سمتش رخ نکرده بود حال اونه که بخواد به قول من رو کنافی بازگنه نداشت منم باور کن توجبهی که این آتش نشونی ها داشتن فوق میریخن رو سرشون داد میکشیدم بریم سمت راز و رو موتور بریزیم اینا همین جور داشتم میپاشیدن رو هواپیما منم میخواستم یک کار کنم که این تیهندل رو بکشم که شاید این سندلی جتیسون بکنه که این تفلک بیا بیرون و آخرش متاسفانه کارتی جا عمل کردن و سندلی خودش اومد بیرون سندلی اومد بیرون و این زنده یاد متاسفانه با همون کلاه و حلمت و اینا که داشت خود رو اسفالت و همونجا حاسمانی شد بلافاصله برمونده پایگه اون زمان جامسنگ گلچین بود حاسم گلچین بلافاصله من گفت بلانی کابینجلو گفتم با آنبورانس انتقال داده شد به سند بیمارستان دیگه منظور اینه این خاطرات ترخیب روز اولی بود که واقعا روزای اول و دو این رو یادم میدهد خبا نمیدهد

00:10:08--->00:10:13
spkr_01: مجمع مجمع مجمع ایمنی بودین دیگی درسته

00:10:08--->00:11:11
spkr_00: شما تمام مدت رئیس ایمنی بودید دیگی درسته؟ نه منظور که ایمنی بودید یعنی از خواهیم که حالا من رئیس امنیت پرواز خدمت می کردید امنیت پرواز بودید و می گم تمام گزارشات اولیه بررسیش رویداتا تنظیم گزارشات تا برسه به ستحاد ناها جان اینا همشون من خودم تمزیم می کردم تو علاقه و اون چیزه که با قرار من رو پیاد گرفته بودیم همشون خودم انجام می دادم مضاف به درگیری های جانبی که تیمسار نمکی مثلا توی موردشه تو بوشیر اشاره کرد که واقعا مثلا محافظه دشمن باند می زد جایی بمباران می کرد خب درگیری امنیت پرواز زیاد بود و بعد امنیت پرواز هم واقعا ما رئیسمون اکثرا تو پرواز بود یعنی تمام مسئولیت ها و تنظیمین ها همشون من واقعا خودم انجام

00:11:11--->00:11:17
spkr_01: بهترین خاطراتی که شما میتونید تعریف کنید از برسی سانه هاست فکر میکنم

00:11:14--->00:13:35
spkr_00: از بعضی سانه هاست فکر کنم پروازهاشون انجام میدادن میامدن مینشستن خب آدم خوشحال میشد بعضی وقتا شاید بیشتر هواپیما آنچنان صدمه دیده بودن که واقعا بچه های پروازی هم که واقعا با مهارت تمام مثلا ما مورد داشتیم که شک یادن نمیره جناب ناصر کازمی سعگورت کازمی یه هواپیما آورد نصف بال سمت راستش بود یا چهتش شکل شکل دقیقا یادم نیست اصلا رفته بود خب آدم وقتی این هواپیما بگیان سورب بچهما میابدن منشستن خب آدم خوشحال میشد خاطرات ترخم وقتی بود که مثلا بلافاصل اعلام میکردم که یه هفت ماه کرش کرده ما از طریق یه هلیکوپتر با هلیکوپتر خودمونم اونجا میرسوندیم مثل ثوانه که شما شکل شاید بعضی هاشون یادم نمیاد به خدا بعض وقتا میرفتم پایی سوانه مثلا میدیدم خلبان وقتی که جک کرده حالا مثلا خورده زمین مشه خوجسته نیکرو همان یه مردش افترد یادم سمت زنجان رختم باور که این خورده بود به تپه با حسنی اگر بکنم خونم حسنی بود اونا خورده بودن سمت زنجان پروازشون کپ بود حسنی مثل تازه اومده بود احمدان ایشون هم یه مقدار میخواست لو لبل پاش پرواز کنه به هر حال دیگه اجیکت چیز کرده بودن به یه تپه خیلی کتاهی و فرصت اجیکت هم نبود این پاهای خوجسته خدا بیامورس پیشچیده بود دور این چت آدم این که ستا مزدین این چیزان نگاه می که سحنه های

00:13:34--->00:15:00
spkr_01: سحنه های بسیار بودید. بسیار بودید. ما یه مطلبی داریم به نام ایمپکت ایجکت. شما عاشناییم باش دیگه. ایمپکت ایجکت بود دیگه. آره. این ایمپکت ایجکت، حالا برای دوست های ما توضیح بدید. دلیل اینکه هواپ ها میخورد زمین و ایمپکت ایجکت میشه. خب فکر میکنم که مالا، سال موندن جسم خلبان هست برای به هر حال حالا که توی آتش نسوزه. چه مطلب دیگه میتونه باشه که هواپ ما برحال قابلیت و ایمپکت ایجک کنه. شما خودتون خلبان هستی و از ما بهتر میدونید؟ خب من میخواهم شما بگید به خود به خاطر اینکه شما عنوان اون فرقسی که بررسی سانه میکنی. حالا اگر تا اونجایی که دوست دارید و میتونی بگید. خب منم میدونم و دوستان خیلی سوال میکنم. مثلا هم الان میدونم که خوهر شهید رحمانی توی لایف هستند. میدونم الان خیلی از کسایی که به هر حال عزیزانشون رو از دست دادن و شاید براشون سوال باشه. مثلا هم میپرسند که مثلا چند ست مترون ورتر چطرش افتاده بود. پس این ایجک کرده. یا مثلا هم فلا. این که میخواهم بدونم دوستان ما تا اون حدی که نیاز هست. برها اگر سوال این اونم کمکتون میکنم. برها بفهمید شما. برها باید شما.

00:15:00--->00:15:50
spkr_00: خود تو میدونی که این سیستم اجیکشن با هرچی ارتفاع بالاتر باشه خب خیلی بهتر کار میکنه اول سندلی که میابیرون سندلی جدا میشه بعد خلبان چط در اختیارشه با چط خیلی راحتر میتونه بیا پایین ولی وقتی فاصله کتا باشه اون فرصت این که این مسائل بره خلبان محیا بشه کم میشه فاید بعضی وقتا این همزمان متراشی شدن هواپیما با چطی که نیمه باز تقریبا شده با هم تداخل پیدا میکنن اینه که اون فرصت کامل اجیکت از خلبان میگیره تا اونجه که دانش من این اجازه ده

00:15:50--->00:16:17
spkr_01: بره. شما تو بررسی سانهه، برحال حالا اول چیزایی که میرید لحاظ میکنید چیه؟ نه بسن موضوع زن دارید که اولان بفهمنید. مساعدی که تو بررسی سانه اول چیزایی که میرید بررسی میکنید. برحال هم الان تیمسا هیداریان خوزشنا براها جود کسایی بودن که براها کارشناسه.

00:16:17--->00:16:50
spkr_00: این منی است این ها عمل لحاظ می شدید

00:16:52--->00:20:45
spkr_01: شما مثلا از کنم که خدمت شما که میدونم که برحال حواپ ما روسی FDR داره حالا FDR در واقع همون جبه سیاه یا Flight Data Recorder هست دیگه در واقع اطلاعات اطلاعات پرواز تو حواپ روسی تو حواپ ما روسی امریکایی یه چیز دیگه است و همون بحث جبه سیاه است شما خودتون قابلیت اینی دارید که جبه های سیاه یا حالا همون Data هایی که زبط میشه از آخرین لحظه پرواز تو اینجا چیز کنیم ظاهرا میگن که نه نداریم گفتم شما جواب بدید نداریم خب بعد چه چیزی کمک میکنه من فکر بکنم آخرین مطالبی که ریدیوکال با در واقع اون مرکزی هست که داره صحبت میکنه که آخرین صدایی که داشته چی بوده من اگر اینو دارم مطرح میکنم چون هدف دارم چون ارحال برای خانواده هایی که با من تماس میگیرن مثلا میگن شما نظرتون چیه و نگران هم شاید حتی نگران هم خانواده ها که نکنه هنوز مثلا اون عزیزشون زنده باشه مثلا یه جایی مثلا به حال همه امیدوار هم این که متاسفانه میگم این یکی از مسائلیه که اولین چیزی که پیش میاد برای طرف که پس اگر جسمیشون پریده بیرون حتما ایجه کرده و اگر جسمی ازش نیست حالا به هر دلیلی شاید یک جایی باشه متاسفانه خب شرایط کوه مثل همین دنا مثلا حالا اون جوریه که سعبالعبوره و اگر شرایط اجازه نده تو چند روز ما نمیتونیم بریم سواقه جسد اگر باشه این که خب امکان داره خب امکان داره خب خیلی از حالا این متاسفانه خب درندگانی که هستن توی اون جا حالا این برندگانی که هستن توی اون جا حالا خیلی شرایط بدتر ایجاد بشه و امیدوارم که خب خدا هم به همه ماها این به قول معروف آگاهی رو بده حالا من ببخشید صحبت مانش نواز برنده و حت میزنم و این توان و این درک و این سبر رو بده که ما وقتی که من یه روزی گفتم خلبانی یعنی مرگ دست پنجه نرم کردن با مرگ کلن خلبانی و خلبان شکاری یعنی خود مرگ یعنی این که به قول معروف هر لحظه امکان داره تو هرش درهایتی مرگ سراغ آدم بیاد و قطعا همه این خانواده های که عزیزانشون خلبان هستن و خلبان بودن و آسمانی شدن و هنوز هم هستن متاسفانه همشون گرفتاری های بدنی زیاد دارن اینو میدونن که خب باید پذیر افت حالا یکی مثل من جون سالم به در میبره و مثلا یا تو روانندگی اطفاق برش میبته اون که مرگ دست خداست این شاید که خدا سلامتی بده به بازماندگان و دروی تقدیر رو نمیشه گرفت خب شما خودت اگر چیزی مطلبی دوست داری بفرمایی من نمیخوام شما رو خست کنم اگر نه که من این کامنت ها رو باز کنم چون دوست های ما شاید خیلی مثلا میان حالا سوال میکنم از خاطره از فلانی بگید از خلبان هایی که از دست رفتم بودن با طلبان قدیمی از تیمسا جامبانی و تیمسا به قول معروف خاتم گرفته که جامبان هاکی به خوبی یاد کردن تا الان اینا دوست دارم بشنون اگر مطلبی دارین جایی خاطره دارین بفرماییی بفرماییم

00:20:46--->00:22:27
spkr_00: شما به یه مسئله که بعض وقتا که خوب خلبان میپره این برنامه ابتدای کار شما باقعا به یاد زندگی ها تیمسار عباس حزین که از بوستا و از همکلاسای خود من بود یاداوری کردین و به قول محروم نامبذاری کردین نوحش مشرار داشت این داشت پرواز کرده بود تو همون حوالی بوشه از اسواحان فکر میکنم یا شیراز عباس کرده بودن خب بعض وقتا یک اتفاقای میفته که حالا دانش خلبانم بعض وقتا کمک میکنه من با تحجبه که میکنم با عباس خدا بیاموز رفیق بودم برام تعریف کرد گفت فلانی بعد از این که اجک کردم از دوران کودکی تا این لحظه این پردی سینما از جلوشش من بد شد و بعد از این که افتادم تو آب یواش یواش این قایقه به سمت خودم آوردم ولی مونده بودم آیا برم بالا اگر برم توی چط بشینم نکنه از آب جدا بشم بعضی من بردر بشه اگر نمیدونم داخل آب باشم خستگی جسمان با تحجبه که ایشون واقعا رزشگارم بود و تنومن ولی خب خوشبختانه موندن و سایان رسالم دوباره پرواز کردن و برحال دیگه نمیتر

00:22:26--->00:22:46
spkr_01: نمیخواست بپذیره. کناب هزین نمیخواست بپذیره. واقعا درود دوشرفش. یعنی تا لحظه آخر زندگیش. نمیخواست بپذیره که مثلا پاب سنگ رو داشته. دوست نداشت ولی اینکه واقعا اینجوری بود. واقعا مرد بود.

00:22:46--->00:23:23
spkr_00: مورد اصابت موشک قرار گرته و طبماه متلاشی شد کار اینی میتونست بکنه دیگه خود اضافه کنم خدا رو احمد ایجک داشته آره باید ایجک میکنم کاوین اقبش خدابیاموس خسینی بود اون شهید شد مورد هم داشتیم که کاوینجلو مثل زندگیات زلفقاری شهید شد همین تیمسار پرسیوی خودمون که الان ازش نامی بردین خب ایشون الان در قید حیات هستن خب این اتفاق ها می افتاد دیگه

00:23:24--->00:23:49
spkr_01: و میدونید چقدر زحمت کشید برای پایگاه اسفحان میدونید چی کارا کرد یعنی اومد و خدا میدونه پایگاه اسفحان رو منقلب کرد و متحبل کرد کارایی کرد که اگر من الان برد از صحبت شما میخوام بشمورم برای این بگرگان و دوستان که بدونن چون خودش نیست ماها باید بگیم ازشون جناب هزین واقعا یک اصطوره تمام نشدنی بود برای این روحایی

00:23:49--->00:25:13
spkr_00: یه خاطریه واقعا از اشون نام بردیم من موقعی که بعد اومده بود معمولیت ما با تجربه رفاقتی که داشتیم خود میدونی از واقعا از استاد خلبانه افشارده بود واقعا عواز بعد شب مهمان من بود اونه تنها بودی منم خانم بچه هم همه کرموشه بودن بعد شامی درست کرده بودیم این هم داشتیم شام خودیم گفت عواز آدم مومنی هم بود خدایی خیلی گفت عواز من اول نمازم از این خونم بردیمه شامه که آوردیم شامه کردیم بعد یه مطعه گفت ما محرم بود من گفت عواز من امشب حوص کردم این بوشیر سینزنیش خیلی جالبه میتونی منه ببری داخلی سینزنی بوشیره هم ببینم یکم بزن بعد گفتم که اونوقع من ماشین شخصیم نداشتم گفتم بابا با ماشین اداره درست من مجاز هستم برم هم میرون ولی فردا میگن این ساعت شب گفت عواز شب هم طوری بود آخر شب ها سینزنی زدن بعد زنگ زدن میده که از دوستان آی حسنی شب ها سینزنی میره ماشین شاور دوام رفت این گفت رفت وازدار جنگ زده ها رفت اونا سینز زدن خدا رحمتش با ماشین جا داشت که واقعا امشب ازش یادی بکنید چون واقعا با ماشین

00:25:14--->00:26:41
spkr_01: روحی شاد باشه. من چند تا از چیزایی رو تیم سا براتون بشمارم که تشریف رو بردن باشگاه ورزشی داخل پایگاه موایی رو و اون یه سخری رو تدارب دیدن برای خانواده ها. یه صفرخانه درست کردن که واقعا ما از شهر بلن میشونیم میامدیم در این صفرخانه. اینقدر زیبا بود. بعد یک فضایی درست کردن پایگاه اسفهان که شما میدونید بسیار پایگاه مردهی بود از راهاز خانواده ها. همه میرفتن فقط شد. چون تفریگاهی نداشت. یک اینقدر تفریگاه هنجا تو اینجا درست کرد و بیمارستانش رو متحول کرد. اومد توی من خانومم دندون پزش بود. اومد توی بهداری تو خود خانه اسفهان. باشگاه ورزشی بود. چی بود کردنش بهداری و به خانوم منم دستور داد که شما باید سی درست تخفیف بدی به تمام نیرهوایی ها. خانواده هاشون. و ایشون هم گفت چشم تیم سار و هر خانوادهی که از بچه های نیرهوایی میومدن اونجا ایشون سی درست بهشون تخفیف میداد. با کمال برای اینکه واقعا برکت هم ایجاز شده تو زندگیمون به خاطر اینکه ایشون اینقدر برد میگه من به شما میتونم بگم. چون شما هم شهریم هستی و وقتی میگم فکر نکنیم من میخوام از مال و انبارد برای میدونم که و خدا این شبه بهشون

00:26:44--->00:28:48
spkr_00: در دوران خدمتیم حالا مثل عباس خدا بیان رسید واقعا داشتیم من نیگم از دوران قبل از جنگ فرمانده هایی داشتیم تیمسار مرمند و خوزار احمدش کنه محققی و اینا سال هم دارم ما برمی گرگیم به خیلی بد از جنگ ما اکثر فرمانده هی که داشتیم با تحجیل که مثلا که که تا مدتی در همون ابتدای جنگ واقعا با اون همه درگیری ها با اون همه فرگ های بالا و با اون همه پرواس ها فرمانده پایده ها مثلا سرنگ قاسمه گرچی سرنگ دو بود تازه هم سرنگ شده ولی واقعا مدیریت میکرد اون البته به کمکه که همشریع عزیز خودمون جناب براد بود واقعا این خود رایی هستن که اصلا بخی به خدا من اون زهمات اینا میگفته یادم باور کنی یه شب ساعت چهار صبح بود من هم تو همه اداره بودم جناب براد بور اون زنگ زدت میتونی لیستید ثوانه اون روی دات هایی که تا حالا اتفاق افتاده بریم بیاریم من رفتم پوست کمان پوست واقعا دیدم تیم سار براد بور اون وقت سرنگ دو بودن اصلا این چشماش واقعا اصلا باز نمشد یعنی همه این زهمات ها کشیدن بعد از اون بعد که بقول محروف من سال 63 رفتم بوشیر فرماده کایگاه جلال جلیل پورزایی بود با همین معاون هم معاونی اشون هم جناب نمکی بودن که بعد هم خودشون فرماده کایگاه شدن واقعا همه زهمات میکشیدن تیم سار نمکی یادا بست که توی بومبارانی که بوشیر ما داشتیم چقدر تاکت باید میسادیم تیم سار سلام هست شد تیم سار سلام هست شد تیم سار سلام هست شد

00:28:51--->00:28:58
spkr_01: چیان؟ چیم سار، هیداریان اه؟ اید، چیان؟ بو مرمیم

00:28:58--->00:29:17
spkr_03: سلام اینا رو یادت هست هی احمد وصلهیه اونم منم زیر حوپ مایه افره

00:29:28--->00:29:44
spkr_01: آقا جان رو که من فکر نمی امریکاییه تیم سهیداری ها نگه چه خوشتی بفتاد اینجا رو پیر شدیم دیگه بابا خیلی خوشتی چه کلایش چیلی آقا نجا ما کلا تگزاسی میده تگزاسی

00:29:48--->00:30:53
spkr_00: داشتم اینه ارز میکردم خدمتون واقعا الان همون زمان که اشاره کرد مثلا تیم سار نمکی واقعا زیادی این فرمانده ها میکشیدن در دیریاز زیاد بود بعد از اینها مثلا تیم سار یاسینی اومد خدا رحمتش کنه بعد از ایشون همین تیم سار عزیز خودمون عبو طالیبی کم بری بوشه زحمت کشیدن چه چیزهای چقدر امکان رفاهی بری پایگاه فراهم کردن باور کن پشت گریدر مینشستن شبا آقا پشت گریدر میشستن شبا باور کن مینشست پشت گریدر خود اصاب میکرد تا اون لب دریا به خاطر رفاه بچه ها فراهم کنه یا مهراباد چقدر آوادانی کردن همین بچه ها واقعا زمنی که پروازاشون انجام میدادن خیلی هم زحمت روی کشید بیشت گریدر میکردن میکردن میکردن

00:30:53--->00:31:25
spkr_01: من یه ذره کامنت ها رو باز کنم، یه ذره دوستان ما رو هدایت کنم، یه ذره خاطره بگن از این کسایی که از شما خاطره دارن، بزرگان، اقابای که الان دارن لایب رو میبینن. از بخدم از شما تیمسار معظم، چناب آقای مصرحی عزیزم، شما افتخار جنگید، افتخار تمام محاسید در بخش ایمنی و پرواز به هر حال. سلام امو احمد عزیزم، آی دکتر بهرامی

00:31:30--->00:32:11
spkr_00: خدمت شما عرض شد که ما اون موقع بیشن چشلاش کارمون انجام می دادیم من چندین مورد بررسیه سیستماتیک هم رفتم حتی یه بررسیه سیستماتیک اومدن از توان گوشه را انجام دادن خب از طریق فرموزه کل قواه و من چندین لوهه تشویقی به امزای رئیس کل ستاد مشترک دارم شاید بیش از بیس فقره تشویقی در دستگیر ستاد نیرون و به قول تیمسار یاسمی با دار رحمتش کنم می گفت که فلان اینا همه شما ببرین در یه تبزی فروشیه تبزیم به ما نمی دن ولی خب پادران شما اینش دیم

00:31:37--->00:31:51
spkr_02: حتی چندین مورد بررسی سیستماتیک هم رفتم حتی یه بررسی سیستماتیک اومدن از تو بوشیر انجام دادن خب از طریق فرموده کل قوا و من چندین لوهه تشویقی به امزای رئیس

00:31:53--->00:32:00
spkr_01: شاید بیش از بیس فقره تشمیلی در دستور ستاهاد نیرون و به قول تیمسار یاسم

00:32:11--->00:32:46
spkr_00: ولی ما باقید بدونی سشتار اونجای که خودم میدونم زحمت همون نکشیدم و خوشحالم هستم بدهکار نیستم طلبکار هستم ولی بدهکار نیستم طلبکار هستم باقید باقید بچه های گردان نگه داری نمیخوام به اینجا به قول معروف یاداور چیزی دیدم باقید کم زحمت کشیدم چه هواپی ماهای صدمت دیده کلی اینا در کتا مدت آماده برمازن

00:32:45--->00:32:49
spkr_01: مگن سدا توقفت هزمینه زیاده مدرده

00:32:50--->00:33:01
spkr_00: چقدر هواپی ما اینو آماده می کردن همه ای ما زحمت کشیدیم و خوشحالم هستیم که حالا اگرم پیر شدیم بلاخته در دورانی که جمعون تر بودیم کار خودم نه انجام دادیم

00:33:02--->00:34:08
spkr_01: بروت به شما. از الان چند نفر بپرسند. از این بزرگانی که یکی دو نفر پرسیدند جناب حافظم و همین یعنی توت ذهنم بود بپرسم از شما. وقتی قطعات یا تحاکم آسیب میدید در آسمان میشد ترمیم اون قطعات در چه مرحاله انجام بشه؟ ایشون بچه ها گردان نگهداری نیستن ایشون ایمنی پرواز هستن. ایمنی پرواز اصل ایمنی پرواز برای رفتن یک خلبان چی بود؟ حالا من از خودم میگم شما بفهم این خلبان برای ایمنی باید که چیزای همراه میداشت. از جناب برازجانی هم یادتون باشه اگر خاطر داشتید بگید. از جناب انقطاع برازجانی. بفهم این اصول ایمنی پرواز. جناب قادری عزیز هم میگن زحمت کشترین. تیمسا قادری صدی قادری همشهریم. زحمت کشترین و پر انرژی ترین کسی بود که فراموش ناشدنیست. شروط به شرف این شیرمرد و پهرامان.

00:34:09--->00:34:21
spkr_00: ایشون محبت داره ایشون بزرگوهار خود کنم چند این سال به خلی محروف در خاک احراف بودن منم خوشحالم که اکثر وقتاییشون میبین

00:34:22--->00:34:35
spkr_01: ببینی اون اصولی که برای یه پرواز ایمند نیاز بود که حالا بچه های خلاوان جوان هم توی لایف هستن که شما بنوان افسر ایمنی حالا یا مسئول ایمنی توی پایگاهی لحاظ میکنید

00:34:35--->00:34:38
spkr_00: برسیسانه سواید نه نه

00:34:42--->00:34:57
spkr_01: ببینید اون اصول الف بای اولی که یه خلبان باید داشته باشته مثل حالا شراقوبه اگه تو پرواز شبه شما چک میکردین نمیدونم حالا مسائل دیگه نخشه فلان هر چیز دیگه این خاطر تونست

00:34:57--->00:36:14
spkr_00: اون دانش خلبان خیلی بالا می شد که بتونه در یک ثانههی می دونی در هر تیم براسی ثانه یک افسر خلبان با تجربه در معیت تیمه می آد برد اونان خلبان با تجربه مضافه افسر ایمنی پرواز و به قول من رو تیم گردان نگه داری در فیلد های مختلف اون افسر خلبان هم داحت پرواز خلبان ما اولین اتفاقی که در هر ثانه که می افتاد بلافاسه می رفتیم یک نواختی پرونده یک نواختی خلبان رو می گرفتیم لاک مور می کردیم سری می رفتیم گردان نگه داری پرونده هواپی ما می گرفتیم لاک مور می کردیم آفرین تغییراتی نفتیم دقیقه این هواپی ما چی تا حالا گذشته رو می داشته ببینیم به یه مسائلی بر می خوریم اگر بر می خوریم رفتش می دادیم به مسائل فنی که اگر واقعیت داشت اگر که نه خب مسائل خدای نکرده پایدات فکتر بود مسائل نمی دونم اتاعت بود و همین مسائل دیگه تا این که بیدیم

00:36:16--->00:36:24
spkr_01: شعاری دارید شما یه شعاری دارید یه شعاری دارید شما به عنوان مسئولی نیمنی اول

00:36:31--->00:37:01
spkr_00: یه مدد دیگه که من خودم احمدهان درست کرده بودم و برده بودم زده بودم تو گردان گرداری این از فرمایشات فرمانده فقید نیروهوایی بود که نوشته بود که من هیچ ریسکی را در پرواز نمی پذیرم اینو ما بزرگ کرده بودیم با آرون سیفتی زده بودیم تو گردان و باشگاه و اینا خب اینا خیلی تو پرواز با آرون سیفتی بودیم

00:37:01--->00:38:11
spkr_01: از جناب این قطع خاطره دارید؟ از جناب این قطع یا از جناب براز جانی؟ این براز نمیش اشترانه ندارید؟ جهاد هم امینیست و این براز نمیش از خاطره دارید؟ دیگه با قول معروف پیر هم شدیم و دیگه ای نه ایوی نداره، ببین اینا طبیعیه شما ببخشید کاری که باید بکنید را من از زبان این بزرگان شنیدیم جماب قادری الان منویسه، جناب بزرگان دارن منویسن شما فعالیت تو کردی هیست من اینه ببخشید کمترین هم دارن حرف دارم یادم بیره شاید کلمه فوری پنج دقیه یادم بیره شما که مشالله ازا مشالله یه دایرت المعارفی ازا مشالله قدر زحمت بشتیم نیکی بگنم این صدا فیدبک داشته باشه صدای من نه صداتون خوبه نه برای بچه ها میگم برای کسایی که بیرونم نه بسنم توی لایب میبینن فکر مونم فیدبک داره یعنی ایکو داره الان اگر داره به امون میگم خب آقا من تیم سار نمیخواهم زیاد خدستتون بکنم یه پنج دقیه، ده دقیه شما هر چه دردت میخواد بگوید نه بگوید

00:38:12--->00:40:24
spkr_00: والا من اینه میگم اون چی که باید گفته شد جناب نمکی گفت اکثر آقای شما همه خودتون یادوار شدیم در حال ما کارامونه کردیم باید خوشحال باشیم که وظایفمونه انجام دادیم سرمونم بلنده اولم گفتم شوق بدهکارم نیستیم من بعضی وقتا یه ایکسی حالا کار ندارم اسپشا نگم یه روز به ما گفت هلونی من پنج سال بیشتر از شما خدمت کردم یادم هم هست که مثلا شما همش در حال رفته آمد بودی و خواهی هواقی بودی و باند برو یا مهموریت بر اسیستانه نمیده هم باز اسیستماتیکی ولی من الان حقوق از شما بیشتره من موندم شاید یک هزارم شما زمد نکشتم کفتم من بی این چیزها فکر میکنم من خوشحالم که کارمو انجام دادم حالا هرچند بمون بیدم خانه هستیم همین که بدهکار نیستیم خوشحالیم من توقفیمان اینه که تو این مساله تون از بچه های گردان نگهداری هم واقعا یادی بکنید و اونا هم خیلی زحمت کشیدن که من هم سمت عملیات رو میدیدم هم سمت اونا میدیدم جرد که به بطای پروازی و عملیات من نزدیکتر بودم من الان اکثر بچه های بزرگای خلوانه فرد به خصوص فرد تا حدود افشارده واقعا من خدمتشون ارادت دارم منو به نام میشناسن با اکثرشون دوست هستم شاید با خیلی از قدیمی ها که شاید مثلا سن خدمتی شما چیز نکنه الان تو امریکا هستم از طریق همین مجازی من باشون ارتباط دارم مثل جناب پورزایی جناب مفی سیاوش مفی خدمت شما جناب بهمن فرقانی ایشون هم واقعا یکی از افسرانه واقعا با دانش سیخ سیخ

00:40:24--->00:40:31
spkr_01: و این سایم امنیت بود. آره امنیت پر حواز بود. چون فوقایین. تیم سار یک

00:40:31--->00:40:37
spkr_00: مهندس محبت میکنی من رو تیم سار ولی من همون با سرنگی بازم

00:40:37--->00:40:50
spkr_01: حالا برای من وستخواهی میکنم شما بزرگی میگن روح مرهوم مهندس علی مصلحی شد بفرماید راجع و علی آقا چی شد؟ من هم نمیدونستم شما به آنم نگفتیم

00:40:51--->00:41:50
spkr_00: من بزرگترین خاطره ترف، بزرگترین ضربه روحی، بزرگترین اتفاقی که متفقه برام افتاد این از دست رفتن عزیزم علی بود در سن سی و دو سالگی الان خوشحالم، الحمدلله دختر عزیزش بایی که اون موقع 13-14 ما بیشتر نداشت الان الحمدلله با زحمت عروس عزیزم واقعا به جایی رسیده زحمت داره میکشه، خب مشکلی نیست من خب اون باقعا زایهی که اون روز من به تیم سال برات بود گفتم امون شبیه اتفاق افتاده بود که زنگ بیزدم گفتم تیم سال من الان میدونم شما چه میکشید داغ اولاد خیلی سخته گفتم تو سب براتون من میدونم چه حالی داریم شود ویدرÍگ ب landی داریم گر watchedекоچن ون بیشتر داریم به variations

00:41:49--->00:41:54
spkr_01: روحشون شاد باشه روحشون شاد باشه فهمودین چی شده متوجه نشدم؟

00:41:55--->00:42:04
spkr_00: ایشون من چیمتار براتور همین که به سر عجیزشون از دست رفته بود میگم من به اشتون زنگ زدم نه نه

00:42:03--->00:42:07
spkr_01: نه نه چی شده برای علی آقا چه اتفاقی افتاده؟

00:42:07--->00:42:42
spkr_00: من توی شرکت ابزار پزشکی اونجا مسئول آیتیش بود، مهندس بود بعد قرار بود که چند روز بعدش بره هولند اگر اشتباه نکنم این از طریق شرکت بیلیت هواپیما رفت و برگشت خودش، خانمش و همین کچوگوش یه اتفاقی هم بود اون موقع بود دو سه تا کرده هواپیمای مسافرتی داشتیم و خانمش میگه که ساعت 11 شب

00:42:33--->00:42:42
spkr_02: داشتیم یه اتفاقی هم بود اون موقع بود دو سه تا کرمی هواپیمای مسافرتی داشتیم و خانمش میگه که ساعت 11 شب

00:42:42--->00:43:28
spkr_00: احواه پیما اکثلا دارم این خود از زمین میگم چند تا کرش از این مسافرتی ها داشتیم یا با ماشین خودمون بیریم دیگه با ماشین خودشون بدونی که من فکر میکردم من ساعت شیشی بعد از دور بهش زنگ زدم گفتم علی جان میخوای من بیام دنبال دورم از فرودگاه او نه بابا با ماشین خودم میرم که همونجا هم پارک میکنیم که بعد از رضایه برگشتیم دیگه با ماشین خودمون بگریم او یا ایشون با ماشین خودش میره بدون اطلاع چه خانوادی ما و خانوادی خانومش با ماشین میرن و تبریز رو که رد میکنن همون نرسیده به خوالی اسلو متاسفانه لحظاتی خوابش میبره از جاده منعرف میشه و اون اتفاقی که نباید میختمید

00:43:29--->00:44:13
spkr_01: روح شاد، تیم سار روح شاد باشه. جناب کاشانیفر عزیزم میگن جهانگیر انقطاع با جناب روادگرد در ارتفاع 40 زار پایی با لیدری امیر ناصر زمانی مورد اصابت موشک میراج دشمن قرار گرفت و مفقود الاسر شد. من هم درام پرواز به اتفاق شادروان نقدی بودیم. درود بر تیم سار کاشانیفر عزیزم. تیم سار به خاطر اینکه صدایم فیدبک داره ایشابه یه چب دیگه ما جانب عبو طلوی زحمت میکشن شما رو میارن. یه پنج دقیقه مونده تا این تموم بشه. یه دونه قلب بخواییم تقدیم بکنیم یه رنگ به این به سر عزیزتون. به این شادروان مهندس علی مصلحی عزیز. یه رنگ انتخاب بفهمید.

00:44:25--->00:44:28
spkr_00: معمی لید تاراکست بطن�ید

00:44:28--->00:45:10
spkr_01: آقای تیمسال یه رنگ انتخاب کنید برای آی مهندس علیه مصلحی شادروان آبی تیمسال کلن با آبی تیمسال عبو طالبی اینو تقدیم کردن به شما این رنگ آبی آسمان تقدیم به این شادروان این مهندس عزیز ما که از دست رفتن و یادشون تا عبد در خاطر همه آی رضا عتیقشی هم به شما سلام نسوند از طرف تیمسال عتیقشی عزب خدمت شما یه رنگ برای خانوم مصلحی انتقاب بفرمید

00:45:12--->00:45:17
spkr_00: اون هم به خاطر اینکه آویه انتخاب کردیم به پسرش همون آویه

00:45:18--->00:46:16
spkr_01: این رنگ های آبی را باز تقدیم می کنیم به سرکار خانم مصلحی به خاطر سالیان سالی که از شما مراقبت کردن و به خاطر این برحال زحمتی که برای بچه ها کشیدن امیدوارم که روح این عزیز از دست رفته که ما دوست نداشیم الان شما رو برحال بلی ما می خواستیم یاد کنیم از ایشون ما از همینجا هست همه عزیزانی که اینجا هستن تو لایف ترخواست می کنیم یک سلبات برای شادی روح این شهیر این عزیز بزرگوار این علی آقای مصدحی بفرستن شب جمعه است اللهم صلی اللهم یک فاتحه هم هرکی هر جا هست یه فاتحه برای روح مهندس علی مصدحی بفرستین خب منم بعدا ایشونان انجام میرن

00:46:17--->00:46:36
spkr_00: نکته بگم من با تحجیبی که اصلا در جریان لایب نبودم خب تیم سال ابو تاروی محبت کردودن یکی پساتیش نبی عزیزم به من زنگ زد بابا لایب داری امشه دیگه اینقدر تیگیرگز و الان داره نگاه میکنه قربونه دارم نیکی عزیزم نیکی بوسند

00:46:35--->00:47:14
spkr_01: یه رنگ برای نیکی عزیزم انتخاب کنید قرمز قرمز این رنگ قرمز و تقدیم عزیز دل همه ای ماست به نیکی عزیزم به این نوی نازار تبلیغ تقدیم میکنیم ببیند الان صفحه قرمز میشه برای نیکی عزیز من هم این آبیه رو وردارم ببخشید این رو ما تقدیم کردیم به نیکی عزیز خب ما به روانشاد تقدیم کردیم به نیکی عزیز تقدیم کردیم به خانم مصلحی تقدیم کردیم چند تا فرزند دارین شما

00:47:14--->00:47:18
spkr_00: من کلا دو پسر داشتم که یک شو همین اشاره کردید

00:47:18--->00:47:23
spkr_01: شما مازندرانی هم اینجار قلباران کرد بره شما این سال مازندرانی

00:47:25--->00:47:39
spkr_00: خیلی ممنونم همه محبت دارن یه پسر دیگر می فهمونیسه یه پسر دیگر من به نام عادل که اونم الان مقیم ملگرن اصلافت هستم دکتر آدل

00:47:49--->00:47:55
spkr_01: آبی آسمانیم با کنن شما اصلا رنگی دیگه نمیشنسید همهش گیر دادید به این قرمز آبی

00:47:56--->00:48:00
spkr_00: میخوام که همه عزیزام از یه رنگ استفاده کرده باشم

00:48:04--->00:48:16
spkr_01: تیمسان میگه آسمون که آبی خونم قرمزه دیگه رنگ دیگه نمیمونه هیچی دیگه خب یه رنگم برای خودت انتخاب کن بزنی آبی ها رو بدم خلاص کنیم دیگه

00:48:17--->00:48:22
spkr_00: من آفه انقدر این زایه پسار

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")