مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا
00:00:00--->00:08:45
spkr_00: PYM JBZ به نام خداوند پرواز و عشق خداوند الهام و اعجاز عشق به کابین دلم را پر از نور کن مرا با دلی تازه محشور کن اقابان بمبفگن سرفراز گوشودند بال و پر اشق باز پریدند و رفتند تا کهکشان که این است پرواز سیمرگ جان اقابان بمبفگن آسمان سبک پر و بالان برج زمان همین است آین سیمرگ راز پرنده پرنده هماث نواز خداوند پرواز خود آفرید شهید و شهادت که هم بال دید اقابان پرواز همای وطن زه اجسه و تبریز عرش عدن پریدند و خاندند راز سرور چو بار رستن بود رمز عبور جهد یابی اشق دست خداست که برج نشانش چه بی انتهاست بخان بیت پرواز شمسوزه ها به تیاره ها می کنند اقتدا اگر چه تن آدمی خاکی است به هنگام پرواز افلاکی است درود بر شما عزیزان با یک وقفه حدود نیوده ایج در روز خدمت شما رسیدیم دوباره با افتخار در بخش جدیدی از برناه های برحار این لایف های سبت خاطرات تاریخ شفای جنگ در قرن جدید و انشالله با یک روحی جدید و یک برنامه بهتر در خدمت شما هستیم منونم از همین شما عزیزان که همیشه با معرفت پای این برنامه ها بودید و با معرفت به این بزرگان اشق دادید و همیشه نمایی یاد دادید که چجوری باید قددان اصوره ها موشید که من واقعا از شما یاد گرفتم من زیاد حرف نمیزنم چون خیلی مهمان داریم و فقط خواستم یکی از عدوی بکنم امشب یک ویژه برنامه هست به نام عملیات قرورافرین حمله به الولید یا همون حمله به اش سه که انشالله مهمانه ها رو امشب خدمتتون معرفی خواهم کرد اگر کم و که هست و برحال قصوری بود در امشب به بزرگی خودتون ببخشید به دلیل این که یک برنامه زنده هست و ما نه تحصیلاتی داریم و نه سیستم آنچنانی من هستم و با قول معروف بچه های گروه که همیشه محبت دارن در کنار ما بودن صدا هم خرابه خب دیگه ایشالله درست میشه خب من فقط اول تقدیمی ها رو بگم لایوه امشب تقدیم شد به قهرمانان پر افتخار وطن که در عملیات اجسه افتخار آفرینی کردند و آسمانی شدند جاویدنامان خلبان محمد رزا آزرفر جاویدنام خلبان ابراهیم پوردان جاویدنام خلبان محمود اسکندری جاویدنام خلبان غلامباس رزایی خسروی جاویدنام خلبان محمد علی اکبر سرابی جاویدنام خلبان محمود خزرایی جاویدنام خلبان احمد سلیمانی جاویدنام خلبان مصطفا اردستانی جاویدنام خلبان محمد ابراهیم توکلی روح همه این عزیزان شاد الان توی این لیستی که من خوندم حدود نه نفر از این عزیزانی که در حمله به الولید نخش داشن چه خلبان های افنج همون سفروند افنجی که عملیات ایزایی رو انجام دادن و بسیار بسیار عالی هم انجام دادن که فکر دشمن رو منحرف کنن و هم اون دلاور مردان شبه سواری که رفتند و اون حماسه رو آفریدن خب احز کنم که روح همه شاد این قلب های سبز و فاتحه و سلوات در این شب جمعه لطفاً یادتون نره برای تک تک این عزیزان که هر کدومشون به گردن ما به اندازه نام ایران حق دارن من مهمانای عزیزمون رو معرفی میکنم و بعد خدمت بزرگ مرد آسمان ایران و افسخار نیوی هوایی جناب تیمسار سرفراز خلبان فریدون ایزسته تا خواهیم رفت و ایشون چند دقیقی رو با شما صحبت خواهند کرد و بعد من دوباره در خدمت شما خواهم بود من فقط فعلاً اعلام برنامه میکنم تا دوباره جناب ایزسته تا برای تشریح عملیات در آخر سر خدمت شما برسن مهمانای امشب آلی جنابان من دیگه از اناوین خود فاکتور میگیرم خلبان فریدون ایزسته تا خلبان حسن واعزی خلبان محمد رزا اتایی کنترولر شکاری مرد ناماشنای همه مردم ایران بیجن آسم خلبان کامران امیر اعتمادی خلبان لوتر یادگاری خلبان منوچهر روادگر خلبان محمد حسین نیکوکار خلبان شفی حسین پور خلبان احمد مهنیا و فرزند اصوره آسمان ایران و مرد شکست ناپذیر بزرگ مرد آسمان جناب محمد اسکندری فرزند اقا با آسمان تیمسار محمود اسکندری هم در لایف ما حضور دارن که انشالله با سیکوینس حالا این سیکوینسی که عرض کرده ممکن داره پس و پیش هم بشه به دلیل برحال مشکلات احتباطی و اینها شما به دل نگیرید این از این خب من دیگه راجب عملیات و این داستانها صحبت نمی کنم فقط میرم خدمت استوره خودم و استاد خودم جناب ایزستتای عزیز حسن جان خوش اومدی که انشالله ایشون جناب نمکی عزیزم الهی که من قربونتون بادم سال نتونم مبرک خوش آمدید قربان جای جناب نمکی اینجا خالیه من دیگه امروز امشب چون حالا انشالله یه ویجه در خود انشالله بله من فرستادم من برای استاد بزرگوارم جناب ایزستتا یک درخواست فرستادم امیدوارم که درخواست رو ببینن و اکسیب کنم انشالله بله اماعدم از عدب احترام سلام تبریک سال نو و این اعیاد خدمت بزرگ مد آسمان ایران و ایکی از تراحان بزرگترین عملیات جهان عملیات ایسه درود به جناب ایزستتا بزرگوارم بزرگوارم
00:08:45--->00:58:24
spkr_01: با سلام و درور بشما و تمام جانباختگان راه ایران عظیف خیلی خوشحالم که مجددن در خدمتون هستم و خوشحالم که شنیدم تمام اساطیری که واقعا ارادت دارم بهشون اینجا هستم یاداوری افتخارات گذشته باعث همبستگی میشه و من خیلی خوشحالم که در این همبستگی ملی همیشه هم موقع که کاری هستم برامده کردم مجددن از شما شخصا سپاس کدارم که باعث انجام این برنامه ها میشین که واقعا لازم هست که یه موقعی خدای نکرده به دست فراموشی سپرده نشوند دلن میخواد شروع بکنم از اینجا که اصلا چرا ما به این مرحله قسیدیم که این روز آجه بهش مجددن میخوایم صحبت بکنیم این عملیات اولی در حقیقت حمله به پاگاه های اولی اولا درمان میخواد که یک اسمی برایش گذاشته بشه که نمایانگره یکی از درابران تاریخ بود باشه مثل مثلا آرش تمام این اشخاصی که شما از آن اسم بودی من دیدن اینا هر کدومشون دونه دونه شون واقعا افتخارات تاریخ ما هستن اسم هر کدوم اینا میتونه باشه روی این مرحله که ما دیگه اینو یعنی دنیا به نام یکی از دلابران خودمون بشنسن به جایی این که به نام اولید بشنسن این اولید من میخواست من روما نظر اهمیت این مسئله میخواستم به عرضتون برسلام خیلی صحبت ها شده این تنها معمولیت موفقیات عمیز زمان جنگ ار نیره هوایی نبود معمولیت های مشابههین زیاد داشتیم خوشحالم که امروز بسیار سال روز این عملیات افتخار رو میذارد شما دارین جشنگیرین انشاءالله همین برنامه هم برای عملیات دیگه ای مثل عملیات مرواریت مثل عملیات مصیرات مثل عملیات نمیدونم محمله و پالشگاه های از دوره بغداد اینا به هر کدومشون به نوعه خودشون سرنوش ساز بودن برای ما و تعدادشون هم یکی دوتا نبود ما سالها جنگیریم از نظر این که واقعا یه یادابری کوچیکی کرده باشم ممکنه چهه سال از اون رو گدشته چهه نمیم یک سال از اون سال گدشته یه ده فراموش کردن که چه شرایطی به ما تحمیل شد برای این که یه یادابری کرده باشم امروز شما کافیه که فکر بکنید یا ببینید در اوکراین چی کار دارن میکنن مشابه این کار رو چهه سال پیش ما ما کردن همون شرایطی که مردم اوکراین امروز دارن زیر حملات سنگین توپ و تانک و فشنگ یکی از قدرتمندترین کشورهای دنیا قرار گرفتن و واقعا مظلوم واقع شدن که الان همه جهانیان متوجه این مسئله هستنه امروز اینو ببینیم و یه مقداری فکر بکنید که همین برنامه رو ملت ما داشتم برای یه مدت طولانی ما هم دیده این یک فشار خیلی سنگین بودیم با یه اختلاف بسیار بزرگ امروز من می دیدم توی رادیو می شنابدم توی رادیو که از 180 چندی کشور دنیا اعضای سازمان ملت متحد از مردم اوشاین 140 و 7 کشور درن پشتیبانی می کنم از مردم ما کی پشتیبانی کرد ما وقتی که خودمون نگاه کردیم دولورمون نگاه کردیم داخل معرکه قرار گرفتیم دیدیم که فقط خودمون هستیم ما به غلط خودمون هیچی دیگر رو نداریم خودمون بودیم و خدای خودمون بود و دست هم دیگر گرفته حالا ببینید چه شرایطی داشتیم ما با یه نفر نمی جنگیدیم ما با یک دنیا داشتیم میگه دلیلیشو همه نپرسیم من آدم سیاسی نکتم نمیدونم چرا چرا اینجوری شده بود چرا همه یه دنیا به ما پشت کرده بودم چرا من موقعی که میخواستم یه دونه هواپیمان رو در یک پایگاهی بشونم از ما طور استهتار میخواستن یه دونه پیچ به ما نفرخنن ما چه حالا امروز ببینید که چه پشتیبانی از اکران دارد میکنم جنگ در موقعی به ما تحمیل شد که عرصش ما رو در یک شرایط بسیار بسیار نزدیک به انحلال قرار داده بودن تا سر چرخوندیم در حدود سی هزار کیلومت از مملکتمون اشخال شده بود تمامش اغلب شهرهای قرب کشور اشخال شده بود بزرگتریم بندر تجاری مملکت ما بندر خورمشه زیر فشار بود من میخوام برسن به اون پوینت که چرا ما اصلا اولی رو این معمولیت رو انتخاب کردیم حالیت انتخاب ما هم بود و هم نبود که حالا عرض میکنم خدمت رو در نظر بیاریم در اون شرایطی که مملکت ما قرار گرفته بود که هنون در طب انقلاع میسوخت ارتش و تعداد زیادی گروه ها و احضا و مختلف کمر وسته بودن که این ارتش رو منحل بکنن باید یادتون باشه که همه صحبت ها از ارتش بیترقه توحیدی بود و انحلال ارتش میگفتن ارتش باید به صورت شورایی اداره میشه درود به روان تیمسا سلشگر باغری من اینجا میفرسم که در اون برخه از زمان بحرانی امریکت ما نیروی خوایی رو یک انسجام دوبارهی بهش داد و تنها نیروی که مونده بود که هنوز میتونست یک نیمه جانی داشته باشه نیروه هوایی بود ما سرچرخوندیم شعرهایی مثل قصر شیرین سومار همینجوری تا بیانی تا خورمشهر و بندر خورمشهر و آبادان که بزرگترین یکی از شهره بزرگ سنتی مملکت ما بود تحت محاصره و خورمشهر مقاومت میکردن که از نیروه های ارامی به محصه شروع جنگ نیروه هوایی یک چنگ و دندانی و ارام نشون دادیم فقط با هشت فرون هواپ ما شما اینو خواهش میکنم توجه داشته باشید 190 نزدیک 200 فرون هواپ ما به ما حمله کردن 10 تا شهر و پایگاه و همه رو حالا تا اونجایی که در دانش و طوانشون بود بمباران کردن ما ریتالیتی که کردیم در اون زمان خیلی که نیروه هوایی و هواهم پرسنال فنی شاکار کردن تونستیم هشت هواپ ما به فاصله یه دو ساعت از زمین گرند تمام ناظران سیاسی نشسته بودن تماسیم میکرده که ما چیار داریم میکنیم همه انتظارات دیگهی داشتن شامل خود سردامیان که انتظار داشتن سه روز بعد در تهران باشن امنکته ما مونده بودیم تعداد خیلی کمی یا نیروه های زمینی و سپاه پاسداران و بسیج و غیر زاله که اینا در حال شکلتیری بود تا این حد تشکیم شده بود که از شهرها در داخل شهرها پخازت بکنن نه تشهیداتی داشت نه بلوجستیکی داشت نه پرسونلی داشت جمع پرسونل شاید به چه پنجه زاله فر هم نمی بسید در نتیجه حمله متقابل هشت فروندی ما که البته متاسفانه یک حواقه ما دست دادیم دو شهید عزیز دست دادیم در اون روز به خصوص یک زرب و شهستی در همون هشت فروند ناظرین نظامین صحبت من نیست صحبت ناظرین سیاسی دنیا کتاب هایی که نوشته آقای تام کوپر آقای استیب این همه هست و آقای صحبت های شده زیاد گفته شده اساتی در من میکنن کتاب ها نوشته شده خودا آقای ممکی که شما هلان است بردین کتاب های زیادی نوشته آقای مرنی ها که هلان است بردین اینا مقعا نساتی دیستن که از همون رودهای اول قلم به دست گرفتن و شروع کردن به مبارزه های به حال سیاسی با این ها انجام دادن متعاقب این برنامه هشفروندی برنامه کمان 99 رو اجرا کردیم کمتر از 16 ساعت ما آسمان حراق رو در اختیار خودمون گرفتیم و این کار ادامه داشت نتیجه این شد که آقای اون سه تا سپاه و را اکم از 12 نشگر به اضافه متعلقاتشون نیروهای مکانیزه و غیرزالکشون در سه جپه وارد ایران شده بودن در جپه شمالی که منطقه آزربایجان بود در جپه مرکزی که کردستان و در جپه جنوبی که خودستان به محصه که ما این دوتا مهموریت سهمگی رو انجام دادیم و ضربهی به آقای اون زنیم که اصلا انتظار شد این ضربهی نداشتن با یک نیروه هوایی که شاید اگر بخوام اقراء رو کنم سی چل در سرد چل پنجاد در سرد ازش بیشتر نمونده بود همه درجات سیستم فرماندهی ما رو از بین برده بودن درجه سرهنگ به بالا دیگه تو نیروه هوایی نموند تنها امیری که اون موقع حد در زمان جنگ هنوز بود که ما گاهی وقتی میتونستیم من ایشون استفاده کنیم تیتا سالشگر باقری بودن که اون هم حالا بعدا ایشانا میرسیم به اونجایی که ببینید ایشون چه کارایی کرد و سرنوشتش به کجا خطف شد به محصی که این زرب و شست را از ما دیدن تمام این دوازده لشگرشون را متوجه خودستان کردن دیدن قادر نیستن که از تمام محص حالا در حالی که ما در قسمت آزربایی جانر کردستان خیلی خیلی محدود حوافای افچار داشتیم که تقریبا حفاظت میگنی تقریقا حفاظت میکردن از اون منطقه به اداختی جزائر و مناظر خلیج فارس نتیجه این حجوم همه جانبه یه ارتش عرب به خوزستان این بود که کسی در مقابله شد نبود یک نیروی لشگر نماد دو ازرهی بود که حالا حالا توان دیتیلش را واگذار میکنم به کسایی هستن که تخصصشون نیرو زمینیه نتیجه این چند روز وارد خورم شهر شدن هیچ که هم جلوش نبود نیروهای ما کجا بودن هنوز در پادگان ها بودن لشگر قدرتمند هفتاد و هفت خوراسان هنوز در پادگان بود چرا در پادگان بود؟ اعتماد نبود به ماها به جنریشن ما اعتمادی نداشتن پرماندهان اون موقع از زمانه به حال اون ببرانی که قرار گرفته بودیم میگفتن این لشگر اگه از چیز بخواد بیاد بیرون یا داره به جهرها بردسته کودتا میکنه هیچ چیزی سر جای خودش نمود و اگر هم بود وارانه بود فقط ما بودیم و 30% 40% نیروهاییم و شما دیدیم که این عملیات کمان 99 به چه صورت و به چه محارتی انجام شد با تمام محارت ها این آقایون راهی دسکول و اندیمشک شدن هدفشون هم گرفتن پایگاه چهارو و شکاری بود سر راهشون سایت دهلوران را تصرف کردن رادار دهلوران ما یک سایت نیروهوایی یک سایت رادار نیروهوایی بود تمام پرسونش تاروال شدن یا فرار کردن یا قرخ شدن یا کشته شدن یا اسیر شدن سایت دهلوران بیکن چند روز اول جنگ در اختیار حرام دردن ادامه پیدا کردن به سمت پایگاه چهارو و شکاری پایگاه چهارو و شکاری همه پشتیبانی نیروهوایی رو ما تقریبا میشه گفت که حملات برون مرزی منو برابر ترهایی که داشتیم ترها انورز و قیهه همه رو متوجه پایگاه پشتیبانی پایگاه چهارو کردیم پایگاه چهارو به طریقی تحت حجوم قرار گرفت که تا همون چند روز اول شما دیدین دیگه اینا همه نوشته شده ما یادفه دستور تخلیه پایگاه گرفت گفتنه آقا پایگاه انقریب تحت به سلال تصرف دشمن برونه گیره و تخلیه بکنیم به قول آقای ونیسد ما یه مقداری زمین بدیم و زمان بخریم که در این زمان تازه آقایون لجبودشکرهای شخص چهاره و رومیه و بیسی یکی همده تیران و هفتاد و هفته خورستاد خودشون رو به جیپه ها برسند با فهمانده پایگاه در این رو گذاشتیم با اسادید پایگاه در این رو گذاشتیم با فهمانده نیگاه آوید هر به از هر جهتی نیگاه کردیم یه خصوص پرسوال پایگاه چهاره دیدیم که هیچ کنه ریستانده مصبتی برای این کار هیچ کسی رقبتی نشون نمیده نتیجه این شد که نبرد خوزستان شروع شد شما در نبرد خوزستان اینها گفته شده قبلا هم من خودم هم صحبت کردم چیزی دیگه برای ما نمونده بود جدیه تعدادی هوافت های F5F که در مقابله با نیروهای عظیم ذریعی قرار بریم و اعتقاد برای این بود که این کار نباید انجام بشه ما باید پایگاه رو تخلیه بکنیم بریم مثلاً امیدیه یا یه پایگاه دیگه و پایگاه رو کلان در اختیار یه پایگاه رو عراق بزرگیم تصویل بکنید اگر این کار اتفاق می افتاد چه چه می شد؟ نیروهای عظیم ارتش، اولاً فکر نکنید که ارتششون ضعیف بود یا بدعمل کرد و تنها اشتباهی که کرده بودنی بود که دلاوری های مردم قهرمان ما رو ندیده گرفته بودن زرود بر ربان ما کسایی که ایستادن و مردانه ایستادن در مقابل این ها تاریخ اینها رو فرموش نمی کنید دونه دونه شون، اصامشون با خط زرین نمیشته شده شما مشاهد این بودید که که فرمانده و جانشین و معاون عملیاتی همینطوری تا بیان به پایین ایستادن اونجا فرمانده پاگاه وقتی که شما میشنمین که فرمانده پاگاه سکت کرد این یه خود روش فکر بکنین اون کسایی که هر روز میرفتن و هر روز بود که ما 3 تا 4 تا 5 7 تا هواپ ما دست 7 تا ثانه هده هواپ ما دست یعنی 7 تا خلوان هده 7 تا جواهر قدرست میدادیم فرمانده پاگاه اینا فرزندانش بودن ما که نشسته بودیم اونجا بلاخره ما انسان بودیم نمیتونستیم این رو تحمل بکنیم ولی ناچار بودیم تحمل بکنیم چرا؟ به ما یه کاری گفته بودن بکنیم که وقتی ما با فرمانده پاگاه تماس گرفتیم و این رو با فرمانده پاگاه در میمون بذاشتیم اصلا همین جوری من خوش شد که هایی زد پاسی بودیم اصلا غیر ممکنه اگر هم دستور بودیم انجام نمیشه این دستور فرمانده نیروهوایی هم اسمارتر از این اول میکرد خدا رحمت کنه فکوری رو گفت اول با فرمانده پاگاه چک بکنید هم آهم بکنید ببینید که پاگاه آماتیکه این کار داره شما فکر میکنید که این پایگاه رو میخوایی منتقل میکنم اینجوری نمون که پاشیم و ها خواست آرسیم بریم تحسیصات پایگاه رو ما دست نخوردن قرار بود تحمیل عراق بدیم این دستوره فرمانده کل قبا در اون زمان بود آقای بانیس هست بعد به اون ترتیب که خدا نرشتر شده انجام شد آقایون خلابانان وایس هستن فرمانده پایگاه وایس هست جانشین فرمانده پایگاه فرمانده چه نفرمانده پایگاه دو سال تو اون پایگاه آخه یه نفر آدم چقدر میتونه تحمل داشته باشه اینا رو بذاریم بقیده هم میبینید که چه کار عظیمی انجام شد نتیجه این شد که در یک مدت کتاهی تونستیم ارتش عراق رو اونجا متوقف بکنیم اینها بدون این که دستشون به پایگاه برزه ارتشون یعنی متوقف شدن منجا ولی به چه بهایی بهای سنگینی ملت ایجان پرداخت کرد برای این کار ولی چاره دیگهی بود هایا چاره دیگهی داشتیم نداشتیم بعد خب اینجا به اینجا تمام نمیشه بود اینا همون نهی بده بودن که برگردن مجید مقاستم برگردن چون تو این فاصله خورنمشه رو اشکال کردن خورنمشه رو از ماملکت ما جدا شد من شاهد این بودم که بندر خورنمشه رو چجوری اینا قارت کردن کلویزیان رو رو کلویزیان رو رو اکس هایی که گرفته بودن خوده رو رو همد کنن آقایون ایکانی و زرفقاری و رزوانی و اینا که در چه شاهکارهایی کردن اکس گرفته بودم آدم ها کلویزیان رو تو بندر خورنمشه رو کولش رو داشتم فرامه قارت کردن بندر خورنمشه رو حالا به مردم چه گذشت عکس ها رو من نشون دادم به چه صورت اون بندر خورنمشه رو که بعدها اسمش رو گذاشتن خونینشه بندر خورنمشه رو تبدیل کردن به بندر خونینشه من اینا رو میخوام اینا رو دارن دوباره تکیار میکنم سعد باره تکیار شده همه آقایون نوشتن و به این دلیل تکرار میکنم که اینها هموستگی ایجاد میکنه تکرار اینا فراموش نباید بشه که ما چه مراحل رو گذاروندیم دیدیم که رسیدن به اونجایی که روی شهری مثل دستویل یا اندیمه اینا موشت میداختن روی شهرهای ما خب ما رفتیم چیکار کردیم اون برنامه یه بمباران از ارتفاع بالا رو ابداع کردیم هیچکی خواهقای فر این کار باش نکرده بودیم اصلا تیز ما الان اونجا هستن آقای تیمسار نمکی و تیمسار واعزی و اینا که اصبرده اینا شاهد این داستان بودن کار به اینجا تمام نمیشد اومدیم چیکار کردیم گفتیم ما بریم همین کار رو یه ترک خیلی جامعی نوشتیم که ما این کار رو از حونه بسره شروع بکنیم با حقای افور شروع کنیم بمباران کردن از مناطق غیرمسکونی یه ضرب و شستی از بیرون بهشون نشون بدیم و این حلقه رو یواشواش تنگ بکنیم مخالفت شد که این کار روی شهرها نماید اجام بشن شهرهای ما داشتن این کاری می کردن برداری پایگار رو که تخلیه نکردیم و های سنگینی دادیم شهرهای ما رو شروع کردن بمباران کردن ما خواستیم یک کار رو متقابلی بکنیم به ما اجازه داده نشد تا این کار رو کنیم اومدیم رفتیم توی این فاصله حالا سازمان اطلاعات و امنیت کشور هم منحل شده مرکز و منبع اطلاعات ما از وزارت کشور از نمیدونم پاسیوهای جاندارمیری اپادیگانهای دوروبر مهمتد و در نهایت اداره دومه ارتش یه جانب سرهنگی ایشون در رستش بود و این یک مقدر اطلاعات ما گرفتیم که حالا مرکزش شروعش از کجا بود من نمیدونم و خواه ما یه روز اومدیم توی دفتر ویژه ویژه به گروه تر هونجا کار میگهدیم دیدیم که یک دستور رو اولی گذاشتن یک پرونده هایی بود که رنگش قرمز بود این پرونده هموقع رو میزه پوشیان بود یعنی یک کار خارقل آدهی باشه اتفاق میافتن دیدیم که اون اطلاع در ما دادن که پونست فروند هلیکوپتر به عراق دادن داده شده که این پونست فروند هلیکوپتر ما از طریقه بعد از پاکه این به سلا اطلاعات پرورش پیدا کرد در در اردون از طریق بندر اقوه اینا دادن تحویل عراق داده میشه و در همون منطقه الولی اینا استنبل میشه و اگر یه روزی این پونست فروند هواپنه ملخشون ببینه نزدیک خورم شهر و دسفول و اندیمشک و پایگاه وقتدی برسه حالا چه وضعی پیدا خواهیم کرد این یکی بود اینه مینتن حقای میراج افوان هم به این آقایون دادن خب میراج افوان در چیز ما نبود بسرور روم و حاسبات ما در از نظر تحضیح تعلیل امکانات عراق نبود چه هنری داشتیم میراج افوان حالا شما خلوان افورتین بودیم بتر از من میدونیم که خلوانان افورتین برای این مساحت صحبت های زیادی چند اینا رو همه رو بقل هم گذاشتیم رویدیم ما چارهی نداریم که بریم اینجا رو این محل رو بمبارغان کنیم خب این محل رو کجا قرار گرفته دو سه هزار مای اونورتره چیز قرار گرفته دو مرز قرمی حراقه ترخانه بشتشون ما اساطیدی داشتیم مثل دانشمندی خیلی ها بودن که به سلا ایده هایی اعلان کردن راه هایی اراعه تریف کردن و این راه ها رو ما هر چیزی رو کانسیدر می کردیم ما یه گروهی بودیم تو گروه ترمن راجعه صحبت کردن مفصلند یه گروه پنی نفره بودیم که اینم از ابتکارات شخص فهمانده نیوه هوایی بود سرهنگ تکوری خدا رحمت رس کنه ایشون این گروه رو به وجود آورده بود که هر کدومون در یک قسمتی مثلا من در قسمت F4 بودم سرهنگ دهنادی در قسمت F5 بود ببخشی F14 بود جناب سرهنگ پیرو دوستاد همه ای ما بود اونجا بود جناب سرهنگ قاسمیان از اساطید به هوایی بود زمانی که من وارد نیوه هوایی شدم سرهنگ واسمیان آکتوجه پرواز بکن بعد خب معاون اولیاتی نیرو در جایی حساب قیدیان بود ما از اینها دیگه کسایی بهتر نداشتیم هر اطلاعاتی رو که ما میگرفتیم پرورش میدنیم و بعد رسیده بودیم به اینجای که باید اینجا بانباران بشه این پایگاه الولی رو بانباران کنیم ارز کردم تنهای مختلف توسط اشکاس مختلف نوشته شد که اطلاعاتی دیگه بودن مثلا آقای شوی همه جانسنهی واحضی میگه داریش در جلیان باشه جانب سنهی جانشمندی خدا رو عوضش کنه اینها بودن به حال اینها کمک های فیسی بودن که یک کاری کردن اما ما این ترها رو که وقتی که آخر سرش تجزیه تعلیم میکردیم درصد تلفات به قدری بود که فرمانده یا کل قوا گیواب کرد گفت من همچی اجازهی به شما نمیتونم خیلی راحت خب ما دیگه چاری دیگه اون چی بود ما رو ریفر کردن به دفتر یا آیت الله خمینی که ایشون تنها کسی هستن که میتونم به شما این اجازه بدن هر ترهی هم که میبردیم پیش ایشون به حال یه جاهایی مورد سوال قرار میگرفت و یکی دو تا ترهیم ها یه خود رو بیشتر روش بررسی کردیم سوریه رفتیم به دلائل مختلف نشد با ما همکاری هایی که ما میخواستیم نکردن که انجام نشد آخرین ترهی که مورد موافقت رفتر قاید الله خمینی برای گرفت اون ترهی بود که گفتن یه نفر از گروه تر باید اونجا توی هوافه مای تانکیر حالا اون موقع صحبت ایوکس بود در حالی که ایوکس ها رو آنها خیلی وقتی شانستم کنسل کردیم ما ایوکسی نداشتیم حالا اون هم خودش یک پروسسیه که آقای اعتمادی بهتر از من اگه داره دولایف صحبت هایی من رو اشنامه بهتر میدونه ایوکس باید یک کاره می کرد که حالا ایشون همه اون کار رو انجام دار یعنی این حوافه های 747 رو این یک حوافه شکاری پرواز می کرد حالا شما تصور بکنید که هر صحبت کود تیکه تیکه این صحبت هایی که من دارم می کنم چجوری پاسیبله که شما یک حوافه ما یک وینگستان 7 تار میتری رو بستادم بدارین 45 درجه بنک و ایشون اگر اونجا صحبت هایی من می شود این کار رو می کرد این کار رو کرد آقای اسکندریون این کار رو کردن اینا اصلا من وقتی که حالای هر صحبت میاد مثل قصه و داستان داره می شود وقتی که اومدم آمی کنم تو کارخونه بوینگ تو لائن بیش این صحبت رو می کردن می گفتن فکر می کنم من دارم جوک می گم توجه می کنیم تو خود کارخونه سازنده به هر طریق به این دلیل آخرین تری که مورد ما فقرزه رو گرفت دلیلش این بود که یکی از ما من و حوشیار و فکوری آخرین باری که دفتر اینایت و لخمانی رفتیم اراغی آخرین کرده موند بعد از همه صحبت ها مسئله چیز رو عنوان کردیم تانکه رو به صلاح به عنوان همه کانسرم این دفتر البته خیلی دیتیل اینجا صحبت می شد حالا سوریا رفتیم همه کارامونه کردیم چندی ما سوریه رفتیم با اساطینی که نیروه هوایی سوریه بود صحبت کردیم آخر سر خود خافظه سر این بال به این کار شد آهای عبدالحلیم خدام این بال به این کار بود همه اینا که انجام شد آخر سر با این شرط موافقه کردن که بین من و خوشیان و فکوری یه نفرمون تو اون تانکه رو باشیم خب الان تکلیف همون دخواه اونجا معلوم شده دیگه فکوری که وزیر دفاع بود علاوه با فرمادانی و حاملی وزیر دفاع معلکت هم بود دو تا کار سنگین که من فکر میکنم یه نفر بادم چجوری اونو هم میکرد خوشیانم که تکلیف ملوم بود رئیس گروه تر بود حالا گروه تر هر کدومشون تخصصهایی داشتن مثل دهنادی تخصص افورتین یه مدران جانب سرن پیروت استاد همه ما بود تو افورت جانب سرن قاسمیان هر کدوم تکلیفشون ملوم بود هر کدوم یه سای جابی داشتن علاوه بر اعضای گروه تر یه کار دیگه هم داشتن همه کسی که اونجا سای جابی نداشت یعنی سای جابی نداشت من اون سای جاب داشتم خلمانی رو داشتم بهش کار میچند منطقه دانشکت خلمانی اون موقع دیگه ضرورتی نداشت جنگ شده بود و نتیجه در این قره به نام من اصابت کرد که قرار شد من برم تا اون تایره تانکه باشیدم و این کار انجام شد دیگه نتیجه شد صحبت شده که برنامه دیگه حالا از حالا به بعدش ما باید اینو با یک پایگاه اجرا کننده میداریم اجرا کننده میداریم من برای شما صحبت کردم که سیستم فرماندهی پایگاه ما مستقل بودم پایگاه ثومه مستقل شکاری به فرماندهی سرهنگ و چین برای این کار انتخاب شده فرماندهی پایگاه علاوه و امور عملیاتی گرفتاری های دیگه ای هم داشت که باید هم این صحبت شده مسئله ارتش توحیدی هنوز ادامه داشت ارتش باید به صورت شعورایی هم استقل ادامه بشه فرمانده پایگاه خب گرفتاری هست مشخص بهترین کس با به اسطلاح ما میتونستیم با آقایت رو باید بکنیم ارده رو بریمیسیم بریم به پایگاه به جایی که این کار رو بکنیم به علت محدودیت و سیکشیت بودن مهموریت فرمانده عملیات یا رئیس عملیات اون پایگاه رو در دفتر رویجه و آقای حوشیه شخصا این مسئله رو با ایشون در دیگه داشت از حالا به بعدش ما دیگه در مورد انتخاب خلوانها فرمانده پایگاه بود در مورد نحنی اجاب ما دیگه کار نیش میگه اگه پایگاه مخواد بره دست رو تمرین بکنه به خودش برد بودن ما دیگه به اون کاری کار نشتیم مهموریت رو به طور کلی برقر برای ایشون تحریف کرد آقای برا تور کنمان اونجا رئیس عملیات بود اینا از نظر سکر بودن تصمیم کرده شد تو گوت رادیایی باشه حالا هواقه هایی که شکر داشتن هواقه های خوافاش بود F14 بود 707 بود ما اینا های برای شما تشریف کردن که 747 رو ما به چه صورت تونستیم ببریم با چه خیلی مذار بخونه آن این لغت شاید قشنگ نماشه با چه ترفندی بردیم دستوریه اونجا نشوندیم اونا خودش یک پروسسیه که کتاب ها نوشته شده و آقای مهمیاد در دیتیل کار هست بعد این کارم انجام شد روز محمود فرارسی اون کارم انجام دادیم نتیجه هم شما دیدین تا اینجا ما دنبال این بودیم که یک فرصتی پیدا بکنیم که نیروی هوایی ما که در اون مدت پنش شیش ماه جلوی این ارتشه نیرو مند عراق را گرفته بود یک فرصتی پیدا کنیم که نیروهای ما از نیروهای زمینی ما از افتان و قاتل کشکر وارد جپه ها بشن که بتونیم حالت تهاجمی پیدا بکنیم ما از تمام نیروها ما نشسته بودیم دفاع میکردیم از خودمون تا اونجا که میتونستیم این حالت زمانی اتفاق رفتاد که ما برنامه الولی رو ازیرا کردیم همونطور که من تشریح کردم وقتی که این ترها به ما دازن که این کار انجام بشه ترهای مختلف یکی از ترهایی که این جالب رو من براتون بگم ما وقتی که همه نشستیم سریمیز گفتیم اوگه یا حقی اول بیاد نظر خودش رو ترهایی بنویسه ما دیدیم که حوشی ها یک قلب و ازاشت و خدا بیام و ازاشت و چیگه نوشت و حالا خب انتظار داشتیم ما یه نیم سر سر رو بحثی بکنیم که برای ترک نوشتن شروعی بود دیده منگم که ترک های مختلف نوشته شد این یکیش بود ما دیدیم که ایشی ها پنگ دقیقه پنگ دقیقه هم نشد دو دقیقه یک چیزی رو که آقا نوشت و غلط شد و گاده زمین نشد بعد پیروزم از رو تید به فرم میگم برایم چی شد این ترکم پیشنهاده چیه؟ ترکم پیشنهاده چیه؟ گمم ترکم خیلی ساده است دوتا هاپوها بودیم من یکیش خودم پرواز میکنم یه دونه بیگمنم با من بدیم هشت ها کن بومم زیر این هاپوها ببندیم من از همه دان بلند میشم از کنار از عبیم بغداد مستقیمن میرم اونجا بوم ها من میریزم اونجا رو با مارم میکنم گفتم وارد نیکس نیکس هم بعد میرم یه جا بیلاد میکنم یا ترکم دیگه یعنی واقعا اگه مجموع شده میکنم میکردیم ها جا میکنیم پنگ دقیقه هم چیزی کنم میخوام بگم که اهمیت موضوع چقدر بود ما مسئله بود و نبود بود برای همونجا پایگاه چهارم شکاری تحت یه فشاری بود که نمیتونست اون حالت رو تا نمیدونم دو سال ادامه بده که اصلا قابل انجام نبود اون کار اگر اینا چون از اون بر هی بهشون میدادن میکه بیست و پنج ها همون موقع به این رو دادن پنج تا میکه بیست و پنج برای دادن که این پنج تا میکه بیست و پنج ها دلاورای افورتین ما یکی پس از دیگری به دیار درک واسه کردن درک واسه کردن آقای اون هستن آقای جهانبخ آقای خلیلی آقای مازندرانی آقای تمام دلاوران آقای جلال آرام اینا دیگه به خوبی میدونن که همه صحبت هاشون هم کردن همه چی نرشته شده اینا رو تکرار کنیم یکی یه به یادشون نره پنج تا میکه بیست و پنج که احتفای صد ازار کار پرواز میکنن اینا این فرسینای ما که حتی اکثر احتفای پروازشون هم 60 از ازار کار بود این پنج تا هاکار این نوت های مقابل بردم خب اینا نتیجه اش این شده ما نیروی هوایی هم از اون بردم تبلیغ کردن که برای ارتش خودشون تبلیغ میکردن که نیروی هوایی ایران دیگه چیزی ازش نمونده بعد از اون برنامه خورمشه نبرد خوزستان که ما بردتون رساندم گفتن دیگه چیزی ازش نمونده شما خیالتون راحت باشه آقایون خلبانان عراقی وحشتی از اسم F-14 داشتن اسم F-14 داشتن اسم F-14 ندونستن تو هر منطقه یه بهشون هم گفته بودن اصلا تو اون منطقه نریم که شما درگیر باشین نتیجه شد که ما تونستیم از حالته از اون بر این تبلیغاتی که میکردن نیروه هوایی ایران دیگه چیزی برد ازش باقی نمونده شما خیالتون راحت باشه هر کاری مخوایی بکنیم بکنیم این روی پرسولار خود ما هم اثر بداشته بود فکر میکردن که ما واقعا دیگه نیروه هوایی نداریم چون این تبلیغاتی که میکردن توی سمت پرسولار ما هم تضییق میکردن یواش واش پرسولار خود ما هم به خصوص کسایی که در جهپی ها بودن باور کرده بودن که نیروه هوایی پشتیوایی نداره نه هم یکی که شما بچه های نیروه هوایی وقتی بودن میگفتن این صدای هوا به ما برای ما آرام بخشه به ما یه آسایش میده تونستیم با این کار روحیه پرسولار خودمونم بالا ببرین یعنی روحی که بچه های ما برگشتند از مهموری هم به زمین نشستند من مصر بودم آقای خزایی خدا رمزش کنه که الان نیز کابی نقبش آقای باقبی باید یادش باشه که من هواپمای 707 تانکه رو برگردوندم نشستم اونجا هواپمای هلیکوپتر فرسادم چه این آقایون رو اونجا پیکاب کردن ورداشتم اووردن میخواستم اینها دیگه اونجا نمونم چون از اون برم نمیدونستم که اینا اگر اونجا کاری که خزایی میخواست بکنه بیلات بکنه چه سرنوشتی پیدا میکنه توی برخال اونجا شیعه ها بودن ولی اکثریت نداشتن کسای بستانا گروه های دیگه هم بودن که ممکن بود این آقایون گرفتار بشن برگردنم هواپما رو آقای اسکندریون انشالله گوشش صدا کنه اگر اونجا نیست گفتم که کافتان به اندازه کافی تو بنزین داری که این آقایون تکر بکنی برشون گردنی به ایران گفت یا سره هفته هواپما رو ایشون تکر کرد به ایران من تنهایی برگشتم بعد از این که خزایی توی تالمیران نشست برگشتم توی دمش نشستم آقای اعتمادی اونجاست گوشش صدا کنه این هواپما رو چجوری از اون ارتفاع امور خزایی رو گایدش کرد که نشست ایشون اونجاست اگر فرصت کرد دو دقیقه بهش وقت بردید که اصلا چجوری این کار کرد من خودم خلابان شکاری هم شما اگر تو اون هواپمای همساز هفت نشسته بودین باور نمیتونستی کنید این هواپما رو به اون از امورد برداشتیم توی دمش نشستیم امرجنسی هران کردیم ولی امرجنسی نمان نشستیم که امرجنسی اونی بود که قضایی ریپیکاب کنیم ولی این شده بود یه موضوع بینومنگی میزه یعنی کردیم که بیان مثلا بیشم دوت خلابانی کنیم این سرچند رسکیو امرجنسی نداشت کرد ولی این کار کردیم اون زمانی که ما از دمش بلند شدیم آقای اعتمادی اونجاست انقدر صدا میکردن انقدر صدا کردن با درم اصلا جوابشو نده بسید کنیم کاری که میخواید بکنیم نه جواب اپروچو دادیم نه جواب نمیدارم کنترولشو دادیم اومدیم و کار خودو بول انجام دادیم برگشتم توی پرودگاه دمش دو ساعت دو ساعت و نین طول کشید حقای هلیکوپتر فرصدن اون آقای کاردار کاردار نبابسته نظامی ما در دمش الان چون از ما خیلی جمعون تر بود سرگرد بود آقای اعرابیزاد آقای اعرابیزاده کاردار رسولان احتش نظامی بود ایشون هلیکوپتر ترتیب شد فرصدن این خلابان ها را پیک هاپ کردن و داشتن اووردن تو فروگای دمش وقتی که آقای خزبایی آقای باقری اومدن ما تو 707 مطور روشن نشسته بودیم اونجا 747 747 آقای اعتمادی رو پایی دیگه بشوق بدین این صحبتها رو بکنن حتما میام بعد برگشت نمومد بعد از این که من وقتی که برگشتم این دوتا آقایی رو پیک هاپ کردیم و اومد این تهران نشستیم اصلا کسی نهیمد دیگه سراغ ما فقط مرام و موشیه ها رو پکوری اومدن چه اتفاقی افتای پایی که من تو راک میامدم همیته به رادار اطلاع دادم به فهمونده نیبه هاوی اطلاع دادم موفقیت منو با هر کسی میتونستم گفتم ولی مثل که کسی ریاد خوشش ناییمده بود از این کارها که بیان مثلا اونجا پای هواخونها بعد دو سر ساله یه واش واش صداش در اومد که مثلا یه انتیکاری هم شده عجب میکنیم بعد دیگه این شد برای ما یک نقطه اطفی که بتونستیم از حالت تدافعی بیاییم بیون و حالت تهاجامی پیدا بکنیم که دیگه دیگه متعاقه تقریبا میشه گفت که نیروه های زمینی اونم با کمک نیروی هوایی شب بود که شیش نا نفر هفت هزا نفر پرسنل رو از جاهای مختلف من بکن به صلاح ترانسل میکردن به امیدیه و احوان که اینا برن تو جهبه ها در شب اتفاق اتا دو شیش هفت هزا نفر آدم جا با جا بکنیم همه این کارها انجام شد شروع کردیم به اون محله بسیدیم که محله آزادسازی خورمشهر بود که با اون چهارتا عملیاتی که تشریح شده از عملیات سامنون ایمه و طریقه و خدس و بلاخره به طور مقدس خورمشهر آزاد شد روزی که خورمشهر آزاد شد اون روز پادشانی ما بود تو منو کرد دیگه مردم حالا خوشوالی کردن و دیگه تو روزنامه ها و اینا همه نوشتن و اینا همه ملکس شده اندرزن ما اون موقع یه جنگ تموش شده بود حالا دیتیل این معمولیت ما چجوری رفتیم و کجا سوکدیری کردیم و اینا خیلی مفهر من هم شبت شده باش اگر لازم هست من فکر میکنم که هر جوری که خواهیت رو میدونیم ولی در کلش این داستان بود که ما هشت وروند هواقه ما با دو نفر ریزر و افور رو برنشتیم بردیم با چهار منحل سوکدیری تو اون مسیل رو بودم دارم حالا آب درفت و داندرفت دارم اونا دیگه بچه های آنسال آقای توسی و آقای ورمودگر و اینا باید بیان بگن به شما که به چه صورت امکان پذیر بود آیا در شرایت عادی یه نفر خلمان عادی میتونه این کار رو بکنه یا این خلمان این خلمان عادی باید یک دیترمینیشنی داشته باشه این کار رو بکنه ما مصمم بودیم بریم این کار رو بکنیم و این کار رو کردیم یعنی این که من دارم یه ما با زلال یک توجیحی نشه توجیح چه میگن تفسیری نشه من منظورم خودم نیستم ما بودیم نیروی هوایی بود یک نیروی هشتادهزار نفری بودیم منظور من منه هی میگن ما این رفته تو دهن من من مندارم من نیستم در این جنگ در هیچ مرحله ایش اگر کسی بخواد حتی راجع به یک گروهی صحبت بکنه این مردوده این کلودی من من اگر بخواهم صحبت این کسی به خصوصی رو بکنم مردوده نه حوشیار به تنهایی بود نه فکوری به تنهایی بود نه من به تنهایی بودم نه خلوان ها به تنهایی بودم فقط اونجایی که مربوطه به خودشون بود ولی افورتینا یک فضایی برای این بچه ها به وجود دوردن که خلوانه که داشتن چپ زمین را میرفتم چه بودنم چند فیتی زمین خیالشون راحت بود از بالا کسی رو سرشون موشک نمیدهده این مموریت کی بود افورتینا اون موقع دیگه مرز نبود شده کسی بگه مرز ایران اینجاست من از اونجا بکنوبرتر نرم هر جمهوری که خرار بود دنبالشون برن و این کاری کردن بنابراین یا مثلا هفای فنج هفای فنج میدونستن چه برنامه ریزی بر اینها شده ما اینا رو بانوان پیش پرابور بخواییم نستبه شو بگذاریم من نمیخوام وقت پیش مرگ رو استفاده بکنم چون برنام نه پیش پرابور بگذاریم میخوانیم امکیات یعزایی بکنم اینها اینغرد به تایمنگ رو اینها درست عمل کردن که هیچ کسی متوجه یک خروج هشتر من هر آقا از مرز نشد حالا اینا هر کدومش هنجه هاییش یه دیتیلای داریم من بخواهم یهامون دیتیلای که با قبله ها هم گفتم اونا رو با در با در تکرار بکنم من فکر میکنم که هم شما خسته میشین هم با اصلاح دینندگانتون خسته میشین حالا کیا با ما بودن ما دو محره سوریه رفتیم آقای تبا تبایی نمایده بزاره تو برو خارجه بود باز یه نفر نبودیم جا ما یه دیتیلای دوازه نفری سیزه نفریه درخیم چونیه اولین دفعی که رفتیم سه نفر بودیم من بودم آقای تبا تبایی بودم سرن کتیبه رئیس اداره دوم من حالای برد قدادمون زیادتر شد نمایده ی از دفتر امام هم بود به حضورتون از کنم که نمایده اداره دوم بود نمایده وزاره تو برو خارجه بود من من بود مایده میگوی هوایی بودم کاردارمون همون کاردار
00:58:13--->00:58:22
spkr_00: نماینده اداره دوم بود. نماینده وزارت امور خارجه بود. من به اوندن نماینده می به هوایی بودم. کاردارمون.
00:58:24--->01:09:05
spkr_01: آقای عربیزاده بود اینا همه جده این حیعت بودیم یه حیعتی رفتیم پوریه حالا چجوری رفتیم چی کار کردیم چی خواستیم ازشون به همون ندادن که آخرش هم ندادن چجوری این کار کردیم چجوری هوافه دو تا هوافه هفتشون رفت در دمشون مستقر کردیم اینا هر کدومش خودش توضیحاتی داره که من خیلی کنم همه اینا رو آقای مردی ها و آقای نمکی کتاب های مختلف نوشتن حالا اگر کسی اون کتاب ها رو نخونده امساری کنیم برای اینکه ما عادت به کتاب کنندن هم نداریم متاسفاده باید بریم عادت پیدا بکنیم اینا تاریخ ماست این کتاب هایی که نوشته شده زحمت کشیده برای و باید اینا خونده بشه بناباری به نظر من در همین حد شما علمان قبول بکنید بسنده بکنید که ما معمولیت رو به چه صورت انجام دارید دیتیلش رو بگذارید برای اون کسایی که علاقه من دارن اول برای اون کتاب ها رو بخونند اگر راضی نشدن کسایی هستن که چون این کتاب ها در اختیار عموم هست حالا من نشسترده قبول بکنم برای کتاب ها من دارم تبییر میکنم برای کتاب خوندن کتاب بخونیم که آشنا بشیم با کتاب خوندن ما به خوشبختانه نیروی هواییمون از یک جایی به یک جایی رسید که شدیم یک نیروی همبسته حتی زمانی که من وارد نیروی هوایی شدم فرماده گردان ما پیم سار میروس سپه فرماده گردان دیویست دوی شکاری بود ما جورت نداشیم اجبه در اتاق ایشون رد بشیم فقط ایشون حالا هموقع که خودش دلش میخواست یا کدوم اونو صدا میکرد با اون یا صحبت میکرد یا پروازی با ما میکرد اون به خودش برمود این حس دوستی و آشنایی و همبستگی از زمان تین سار خاتم به بعد یواشا باش تو نیروه هوایی اوج گره که ما یک انضباط ذاتی پیدا کردیم ما یک احترام معنوی بر همدیگه داشتیم فرمانده گردان و خلبان لیدر درجه چهار و درجه سه بانه بدونم اینا نداشت شما خود تو گردانهای پروازی خدمت کردیم میدونید رئیس عملیات با ما پرواز میکرد با هم با هم دیگه یکی بودیم همین یکی بودنمون به ما قبط قلب در جنگ دار و اینو ما کسی دیگه نداشتیم اینو اول صحبتم گفتن که اینو در طول زمان تیمسال باقریها تیمسال خاتمها تیمسال مرمندها اینا به ما انتقال دادن که اون نیرو از اون انضباط خشک نظامی بیاد بیرون که فقط بله غربان نمون من اگر یه چیزی میگفتم بچه ها از من توضیح میخواستم باید قانهشون بیتردن باید با هم بحث میکردیم شما تو گردان بودیم میدونیم من چی برم میگم این انضباط بود که نیرو هوایی را سر پانیگر دار و الان ارسش بی طلقه توحیدی حالا من نمیدونم چجلی اون وقت میشونم اگر ارسش دو بی طلقه توحیدی حالا اینا همه صحبت ها شده در حالش و اول من در خدمت رو نستم اگر که هر برنامهی داری شما اجاب کن من در آخر صحبتم میخوام از گروه که شما هستی چون واقعا دونه دونه شنو میشونستم از آقای حسن آقای شیرین سلمانی اینا واقعا بریلیان هایی هستی شما که این کارو دارین ادامه میدین علاوه رقم تمام کارشکلی هایی که میشه که من میدونم میشه کارتون دارین ادامه میدین از خودتون مایه میدارین میدارین من صبح که شیرین خانوم شیرین با من تلفون کرد واقعا اصلا چی میگن یک آرامشی به من داد من تکرم چه خب حالا بالاخره چون سیما نبود خونه من هم توی این چیز مختبه خودم اگر یه الان اشکالی به وجود بیاد اشون منه طوری توضیح کرد که اصلا اشکالی ننشن خواهی را دو بادم با شما تنوز کرد این گروه شما و شخص شما به خصوص یه کاری کردیم که این مندگار خواهد مند در تاریخ ما و اون یاداوری گذشتگانه من امروز چرا نباید حوشنگ سدیق اسمش زرد زبون ها باشه حوشنگ سدیق خدمتی تو نیره هوایی کرد که خیلی ارزنده بود جواد فکوری رشتاد کشنش آخه چرا نباید اسمش این منون باشه جواد فکوری اینغالی از من ما هم اختلاف سنی زیادی نداشتیم حتی من مثلا فرصا خود من با نمیدنم آقای نمکی اختلاف سنی زیادی ندارم شاد 7-7-7-7-7 اختلاف داشته باشیم گروه بعد از ما یعنی جنریشن بعد از ما جنریشن دانشمندان نیرو هوایی بود اینا آمدن اصلا این نیرو رو از نظر کتاب خوندن و آشنایی با دفتر و کتاب دارن میگم حالا من اسم اینا رو اگه بخوام بیارم شاید نمیدونم در درصدشون هم یادم نماشه ولی آقای نمیدونم یاد الله خلیلی آقای مشتبازنگره آقای منصور ناصری آقای فرحاور اینا کسای بودن که این سیستم رو آشنا کردن مرتبط کردن با دنیا خارج انظبات ذاتی رو در وجود ما جهانبانی و مرمند و واغری ها به وجود آمدن اینا یه شبه که اتفاق نیفتاده بود که ما انظبات ذاتی داشتیم بنابراین من در تمام شرایطی که در شرایط سختی که بودم هرگز خودم رو تنها احساس نکردم فرهنگ تابش اون در اون مختصر شرحی که من دادم فرمانده پایگاه در اصر فشارهای روحی و روانی سکته میکنه بلا فاصله جایی فایی نش کردن آقای فروانی اونجا نشسته بود اینا یک سیستمی بود که این سیستم کار میکرد نم نفر من نمودم توی آقای 7 سال چرایب یکی دیگه میگه این کارو میکرد کمانی که اگر اتفاق افتاد مگه اتفاق نیفتاد هرخواه سرسدسی بعد از برور از فتر شکست آبادان هرخواه سرسدسی که سانه داد پنج تا از فرمانده هان رده بالای ارتش از بررفتن خدا رحمتشون کنه مگه اتفاقی افتاد این سیستم برای فاصله جایگادین شدن کار جایگادین شدن کار جایگادین در کهی زمان شروع موفقیته من اونجا به شما گفتم که الولی باعث شد که ما از منحده یا تدافعی بیاییم بیرون از اون پوستهی که برای خودمون درست کرده بودیم توش سنگر گرفته بودیم بیاییم بیرون و شروع کنیم به حضرها برنامه ریزی های نفروزیمون همون موقع فرمانده ها منو ادست دادیم پنج نفر فرمانده ها منو ادست دادیم بلا فاصله جایگر مسیر ادامه داد چرخ گشت چرخ گردششو ادامه داد هر کسی هم که اومد بخواد با این چرخ چوبی ناش بذاره زیر اون چرخ نیر کردیم با هم نمودن تو باید یه نفر و دو نفر و پنج نفر و در نفر نمودن از برنامه ریزی گرفته همه به صورت یک نفر به صورت واحد به یک صورت یک سیستم عمل می کردیم اگر کسی چه بدانم بازشست هم شده بزفته بود حوشنگ بنیفرز نه من بهش اشاره بکنم ایشون اصلا مریض بود تو خونه خابیده بود ولی رو تخت خونه یا تو تخت بریمارستان که خودم من دوتا ده برفتم پیشش همداره حوشیار بود از شاکارها از تکخالهای افور بود اگر می رفتیم و دلش بخواست ما داریم یه چیزهایی بش بگیم که ما داریم مثلا یه محفقیت هایی با این که واقعا قدرت نداشتن این تخت خوابش بیاد بیرون من تو بیمارستان می رفتم می دیدم اش کمک بود برای من آرامش بود برای من من هرگز وقتی که دیگه من وقتی که نشسته بودیم مثل یه خونهی بود که سخت مونو برداشتن درجه سرنگ بباده و نداشتیم دیگه تو ارتش ولی من هرگز خودمو تنها احساس نکردم وقتی که می دیدم مثلا پس کنن آقای خلیدی اونجاست آقای آرام اونجاست آقای اینا هر کدومی شدن برای خودشون یه وزنهی بودن فرمانده هان پایگاه ما من با درهای این گفتن مستقلت نمر میکردم اون زمانی که دستور تخلیه پایگاه چهارم شکاری رو آقای بنی سزق به ما داد فرمانده پایگاه زیر بار این مهموریت نمی رفت رئیس بیمارستان آقای شما میگه تخلیه آقای بیمارستانی که اگر سطح ها مریض مجروب توش خایدان بده چجوری منتقل کنم به کجا منتقل کنم شهر درسول و ارنیمش آیا بیمارستان داره نداره یه دونه بیمارستان اونم راهن داشت اونم پنجه تست تخت داشت که دکتور داشت نداشت چه با نمیداره این سیستمی بود که این معمولیت رو انجام داد و خوب هم انجام داد من میشه تو اونو حفظ داریم و همینجا قبلن هم گفتم ما با دست خونی با دستای خالی با پای برهنه این کار رو انجام داریم این گربه زیوارو تحویل شما دادیم
01:09:06--->01:09:10
spkr_00: ای جان چه جمعه ازیو بایی ای جانت
01:09:09--->01:09:12
spkr_01: ایشتینه
01:09:17--->01:09:21
spkr_00: مام. ایچا. مام لیسی بای نوان.
01:09:19--->01:11:34
spkr_01: من یه سواتی فقط میخوام بکنم خواهش میکنم این جنبه نمیدونم چیز بشت ندیم سیاسی بشت ندیم ما اتم نمیخوایم ما خودمون اتمیم خلبانهای ما به ملت ایران تو دنیا به صورت این الکترون ها پخش و پلان اگر این الکترون هایی که تو همه دنیا دارن افتخار میها پیدون شبن مرکز فضایی نازاره میبینید ایرانی ها دارن میدرخشن میدین توی قسماته نمیدونم ارتباط جمعی ارتباط نمیدونم مجازی ها نمیدونم گوگل ها نمیدونم اینا رو میدین نگم کنین باز صحابت ایرانی ها JIMبر میدین دارن میدنم میدین رویات آمازونوه این برنور من نگم کنین باز Han ببینیم ایرانی ها دارم میره اصلا دنبال وسیلهی میگردیم که توی یه کوره دیگهی بریم زندگی کنیم دنبال پروژه نمیدونم مریخ میریم بازم ببینیم ایرانی ها اینا همه الکترون هایی هستن که به دور این هسته مرکزیشون که پروتون هست دارن میگردن اگر اینا یه جا جمع بشن دنیا نمیتونه اینو اتم خودشون اتم هستن بنابراین اینو خودشون میکنم سیاسی از بان نگیریم ما انتجام بخوانم دور هم جمع بشیم برگردیم ایران هر جاد این ایرانو بسازیم این مرکت مال شماست من در نومه خودم این از طرف نسل خودم این قولو به شما میدم با هر کسی بخوان دیبک بکنم اگر کسی بیاد امروز با من بگه که از فکوری بهتر کسی بود که میتونه در اون بره از زمان هم فرمانده نیروی هوایی باشه و هم وزیر جنگ من بکرد باشه ایشون بود که اومد گفت من این تنها کاری نمیتونم بگم این کار رو نمی کنم یا اون کار رو نمی کنم اومد گفت من چند تا مشاور برای خودم پیدا بکنم آهای قیلیان به عنوان محاول حملیاتی بریلیانت کار خودش رو میکرد سیستم داشت میگشت ما شدیم یک کاتالیزوریم بسر بره از زمانده نیرویم بسرمی کنم
01:11:34--->01:12:55
spkr_03: چون این مشابر آقای فرمان موسیقی موسیقی
01:12:56--->01:13:06
spkr_00: ببخشی تیم ساعت. جامعی زست. جانم. اوز خواهی میخوام. این مودم یه لحظه قد شد. خیلی اوز میخوام. ببخشی تور خودا. شهرمنده شما هستی.
01:13:06--->01:13:10
spkr_01: شما ببخشید با که خیلی کارمان درمیش در ساود امیچا
01:13:10--->01:13:49
spkr_00: من کچه شما برحال بر این که ما چون با شما دوباره کار داریم من اجازه بدید دوباره آخر سر اگر سؤالهایی از طرف این دوستان ما بود من دوباره خدمت شما برسیم و انشاءالله جمع بندی بکنیم من درخواه اگر که میخواید الان ببندیم چیزی مونده بفهمید و تا من بریم خدمت فخر تمام صداهای یعنی چجوری بهتون بگم صدایی که جان میراد به خلبانها شما دیگه میدیرین راجبی که دارم حرف
01:13:53--->01:14:04
spkr_01: آقای آسم کدوم خلبانی آقای آسم نمیشنسد کدوم خلبانی هست که صدای آسم بهش آرامش نداده باشه
01:14:11--->01:15:11
spkr_00: من دواره خدمت شما میرستیم سپاسکزارم از شما من از همینجا در حضور شما جناب آسمون بیارم بالا و من فقط میخوام خواهش که خانم آسم عزیز دختر خانمشون تو این تایمی که من خدمت جاویز است تا اصلا یک مطلبی رو بذارن میهمانارم من همینجوری اعلام میکنم تون تون محبت کنن با میهمان بعدی میام بالا میهمان بعدی رو خدافزی میکنیم که یه حال احوالی هم جناب ایز است تای عزیز با جناب آسم نازنی این عبرمرد پایتر کنترول بکنن خانم آسم اگر لط کنید یک مطلبی رو بنویسید ممنون میشم تا جامع ایز است تا صحبت پایانیشون رو میفرماید تماس بگید جامع ایز است تای میخوایید صحبتی دارید اگه مونده بفهمید تا من جامع اصم رو بیارم خیلی مالا
01:15:11--->01:16:28
spkr_01: حالا من چیزی به خطوطی ندارم گفتم اگر کسی سؤالی هست من میخوام جواب بدم برای تکرار مکررات میشه من چیزی نمیخواستم چیزی های محضر البته میگم مسئله صحبت خیلی زیاده مثلا پس ما رفتیم سوریه اونجا چه کسایی بودن؟ تمام حیعت بلند پایه سوری اونجا بودن لیست تمام خیلی اطلاعاتی به ما دادن که خب اطلاعات کمک ما میکرد ولی اون چیزی هایی که ما خواستیم به ما ندادن و برای ما اینطوری هم نگفتن مطابق گفتن میریم ولی شما مثلا فرصلا اگه دوتا 747 تو میخوایی شب دونش میگرداریم و از سور استطار بکنیم خاله ما سور استطار از کجا میتونستیم پیدا کنیم یا مثلا یست فرماندهان عراقی ما بعد از این که این معمولیت انجام شد من تو راه برگشت بودم با اعتمادی که داشتیم برمیگشتیم راژیو رو گرفته بود بوش میدادیم که اعلان کرد یکی از این راژیو ها بود به انگلیسی داشت اعلان میکرد که گروهی از فرماندهان عراقی امروز اعدام شده
01:16:28--->01:16:34
spkr_00: یه بار خارشم خارشم من ندارم شون اینو ما شنیده
01:16:35--->01:19:03
spkr_01: حالا این اسمون خلافون، اون تزیگه فهمانده عراقی کی بوده برای من فرقی نمکرد که فهمانده نمیدارم پدافندش حسن باشه و حسن باشه فهمانده پدافند یا مثلا فهمانده نیوه هوایش کیه یا نمید برای من این مهم این بود که ما اون چیزی رو که میخواستیم بتونیم از سوریا بگیریم که متاسفانه چی میگن؟ موفقیتی به اون صورت نداشتیم و هر بارم که سه بار رفتیم فوریه هر بارم که بلگشتیم اومدیم از طریق ساید عمد خمینی به اطلاع آیتال خمینی میرسونیم که مثلا اینجوری شده اونجوری شده اینه به ما ندادم و ندادم اون تیم دیگه به ما گفتن که آقا ما بغیر از این چیزی که الهان داریم چیز دیگه نداریم در افتیار شما بزنیم مثلا آقای توا توایی فلود لی علاویس رو برمیکرد خب ما خیلی از ایشون استفاده میکردیم یا ایشون رو خیلی خوب میشناختن اینا به ما کمکی نمیکرد اون چیزی که من میخواستم یه چیز دیگه بود اون چیزی که من باره هایی نگفتن اون چیزی که من میخواستم اجاده بدم من دو روز قبل دم جامعه این معمولیت یه دوره هواه های افور رو بفرستم بره تو پارمیرا دو روز اونجا باشه پرواز بکنه خب گفتن نه اینه میشه خب این براما خیلی کمک بود اگر یه چنی اجازهی با ما میدانن اون مهمتر از این بود که من تاکر رو بردارم برم رو مرز سوخ گیری بکنم چون اون موقع راداری اون رو نداشتن که بفرمند من آن رو رو مرز هم یا پنجام مال این برتر هم یا پنجام مال اون برتر هم فقط من قدفم بیموند که این هواه دوازده فرمن آقای براتون که هش فرمن هواه ها تو بالشه به جایی که این هی منوف بکنه تانکه رو پیدا بکنه اعتمادی این کارو میکرد خودش رو یه جایی بذاره که اونا بتونن پیداش بکنن حالا اینی که من همینجوری به شما میگم راحت مردوش نگذریم نه خیلی کار بود حالا آقای اسکندریون هم به عنوان اینجمن اعتمادی داشت برمون میکنم حالا این هم دیتیل کاری که من فکر میکنم که گفته شده دیگه