امیر سرتیپ خلبان علیرضا نمکی واقعیت شهادت شهید اقبالی دوگاهه


00:00:00--->00:00:05
spkr_00: سلام از یدم سه سلام قربان شبتون بخیر

00:00:11--->00:00:20
spkr_01: خیلی خوش آمدید قربان ما چشمامون به جمال پرنور شما روشن شدید

00:00:21--->00:00:33
spkr_00: لوت دارید. من با اتون تلیبونی صرفت کردم. مشکلات رو گفتم. حالا در خدمتون حد سم. انشاءالله که بتونم خواه بکو باشم.

00:00:33--->00:00:53
spkr_01: من میخواستم امروز برنامه رو عوض کنیم و پرسش و پاسخش کنیم اگر اشکاری نداشته باشه عالیه شهید خلاوان حسین یزاندوس و همدانی و شهید سلشکر خلاوان فیروز رحمتیان و ماسوله میشنسین اینا رو سه

00:00:54--->00:01:03
spkr_00: بله بله بله در زمان سطفان یکیشون من با هشون آشنایی داشتم

00:01:05--->00:01:09
spkr_01: خاطره اگه دارید از این دو شهید بگید اگر دارید اگر نکه

00:01:12--->00:01:47
spkr_00: رحمتیان متاسف کنه وقتی رفت کابینجرو دیگه از پایگاه ما رفت. یرزان دوست هم همینطور. یرزان دوست هم از پایگاه ما که پایگاه شیراز یا بوچه رفت به تهران و از اونجا به همه دان دیگه رفت باشون ارتباطی نداشتم. اما درود میفلستم به روح پرپسوششون مطمئنم که هر دوشون از اون برجستگان پایگاه همیزان بودن.

00:01:47--->00:02:01
spkr_01: میگن در مورد درگیری ها با شعروی قبل از انقلاب اگر صحبت نکردید به فهمه داری کردید که قبلا صحبت کردید دیگه تکرارش نکنیم که برن توی لایو ها ببینن

00:02:04--->00:05:22
spkr_00: من راجب شعروی و ایران صحبتی نکردم. اما خب یک اتفاقاتی افتاد تو این بین دوتا نیروی هوایی. نیروی هوایی اتحاد شعروی و نیروی هوایی ایران. این یکی... شما حتما... تقریبا لب مرز انجام می دادن. روسا زدنشون. روسا زدنشون و اینا ایجک کردن تو خاک آزربایی جان و اونا گرفتنشون. روسا گرفتن چند ماهی اسیر بودن. تا با مزادراتی که انجام شد اینها آزاد شدن. ما در اون زمان یه سایتی داشتیم به نام سایت بهشتر در شمال. که این سایت اطلاعات نیروی هوایی اتحاد شعروی رو برای ما فراهم می کرد. و یه هواپیمایی هم داشتیم. یه هواپیمایی هفتز افتی داشتیم که مال ما نبود. مال امریکایی ها بود در حقیقت. اینجا پرواز می کرد. بچه های ایرانی با اش پرواز می کردن. من قبلا گفتم که آقای مکسیان سرگرد مکسیان اون موقع الان حدوداً هشتات سالشه و ایشون در اون هواپیمای کار جمعوری اطلاعات می کرد. اطلاعات الین تو کامین تو سیگیند. و این هواپیمای باقل از هواپیمای جالبی بود. قرار بود ما از اون هواپیمای برای دفاع استراتیجیک هواپیدا هشتا از اونا داشته باشیم و هشتا آقاکس مال چیز بود. مال فرماندهی تاککی بود. و این زیوینا بود. این هواپیمای قرار بود در سازمان فرماندهی دفاع استراتیجیک هواپیدا اونجا کار کنند. در کنار محوره ها در کنار هواپیمای دیگری که اکاسی و هواپیمای جنگنده و موشکای زمین به هوا لیزر گراند بیس لیزر قرار بود با اینا کار کنند. ولی وقتی انقلاب شد امریکایی هواپیما رو بردن. ولی دهخارغانی اثیر شد. یه چند ماهی در اتحاد شعروی اثیر بود. تیمسا دهخارغانی. و فکر کنم تیمسا و فکر کنم تیمسا یکی دیگه خالبانی بود به نام تبریزی.

00:05:24--->00:05:31
spkr_01: آره آره سه اون روزم اومدن تعریف کردن دقیقا همین موضوع رو گفتن دقیقا

00:05:34--->00:05:57
spkr_00: حالا این تیم سارده خورانی هم یه بار اثیر اتعاد شعروی بوده یه بار اثیر حراقی ها بوده میگم که بله بفهمیم میگم خیلی آدم میدونید که آدم خوشچهره و دوست باشه

00:06:14--->00:07:10
spkr_01: ای جون ازم میگن که یه دوستی آقای رامی میگن که اندیمشک چرا بمباران شد و نیروی هوایی کاری نکرد؟ چه روزی رو میگه؟ این روزی رو میگه؟ رامی جان روزش رو بگو چون اندیمشک کمتر از دسفول بمباران شد اگر اینجوریه پس دسفول هم هم بگو این روزش رو بگو آقای کریم برومند هم میگن راجب اون داستان اسم آن داستان چی بود؟ کدوم داستان؟ شما میدونید کدوم داستان رو میگن؟ نه نه نه آقا سوالاتون رو کامل بنویسید قربونتون برم کریم جان اون داستان کدوم داستانه؟ اختلاف سپهبود آزربرگزین و توفانیان برای خرید جنگ افضرها رو میدونید شما؟

00:07:11--->00:15:40
spkr_00: بله، بله، در جلیانشم میخواییت بگم؟ بله، خواهش بکنم بمیانید، تیمسار ربی اییی، خب یه ناوغه ای بود واقعاً تو نیروه هوایی، یه شخصیت فوقلاده ای بود همه عمرشم تو عملیات گذارنده بود همدوره تیمسار آدربرزین بود به طوری که اینا روزی در یک روز با هم سرتیب شدند و من به اتفاق همسرم رفتیم هم خونه تیمسار ربی ایی، هم رفتیم خونه تیمسار آدربرزین چیز کردیم؟ بسیرا تبریک رفتیم برای گفتن تبریک این آقای تیمسار ربی ایی فرماندهی تاکتیکی هوایی رو برانه هاد و خودش پیگیری کرد تا این به یک جایی رسید که محکم شد حالا قرار بود که حالا شد فرماندهی نیروهوایی آدربرزین که همیشه رقیب ربی بود منطقه تو ستاد ربی تو عملیات همیشه بود آدربرزین تو ستاد بود شد جانشین ربی سپه بود آدربرزین شد جانشین ربی و ربی بنای فرماندهی استراتیجی که هوایی رو میخواست بذاره فرماندهی تاکتیکی هوایی رو بنا نهاده بود آدربرزین شد جانشین ربی بود آدربرزین شد جانشین ربی بود آدربرزین شد جانشین ربی بود من دارم با شما صحبت میکنم چون خلبانی متوجه میشید آدمایی که دارن لایب رو نگاه میکنن و خلبان نیستن از خواهی میکنم اگر نمیتونم به طور خیلی روشند براشون توضیح بدم من این ببینید قرار بود که ما فرماندهی فرماندهی استراتیجیک هوایی بنا بذاریم نیروی هوایی دو تا معمولیت داره نیروی هوایی جا افتاده فقط دو تا معمولیت داره یکی معمولیت های استراتیجیک یکی معمولیت های تاکتیکیه معمولیت های تاکتیکیه نیرو هوایی تنها منحصر میشه به پشتیبانی از یگانهای سراتیجیکیه کاهش انرژی دوشمند برهم زدن سیستم سامانهی هملو نقل دوشمند و چند تا چیزهای دیگه سیاسی وقتی که معمولیت های تاکتیکی داره انجام میشه زیر نظر فرماندهی قرارگاهی که زمینیه تشکیل شده اونجا انجام میشه اما در معمولیت های استراتیجیک خود فرماندهی نیرو هوایی باید حتیم دخالت بکنه و این که فرماندهی نیرو هوایی فوق و لازه کار زیاد دود نمی رسید به معمولیت های استراتیجیک اومد فرماندهی استراتیجیک هوایی رو بنابذاره کارشناسای سازمان ملل متحد اینه که دارم براتو میگم ساقه 55 کارشناسای سازمان ملل متحد گفتن آقا شما میخوایید فرماندهی استراتیجیک داشته باشید کجا را بمبارن کنید نیو یورک و سیدنی رو فرانسه پاریس رو کجا رو میخواید بمبارن کنید نگید فرماندهی استراتیجیک هوایی میخواین چون نمیذارن که شما فرماندهی استراتیجیک هوایی داشته باشید بگید فرماندهی دفاع استراتیجیک هوافض decided رویهی هم همین کار رو کرد و موضوع سپورت به توفانیان سپورت به توفانیان و توفانیان اومد می اومد ستاد نیرور زیر نظر سازمان تره و برنامه معاونت تره و برنامه جلستتی انجام می شد که جونیرها ما بودیم من بودم حقشناس بود ارز کنم خدمتت علی شمسرگی بود خدا بیاموز محمد دانشبور بود ما جونیرها بودیم چند تا تیمسار و سرهنگ هم بودن که الان هم زنده هستن الهم دوری هستن این داستان فرماندهی دفاع اسرائیلی هوافزا خیلی توصیحه داشت به طوری که ما تمام منطقه از شاخ آفریقا حتی آسمان مصر، اسرائیل و سوریه، لبنان و تمام این منطقه خاورمیانه مسئله هوافزاش و دفاع استراتیجی هوافزاش می افتاد به احده ایرانی ها تیمسار توفانیان، ارتشبور توفانیان خیلی در این کار لحمت کشید و یه پازلی رو پراهم کرد و داد به ما که پرش کنیم مثلا اینجا هوافیمایه فرض کنید جاسوسی می خواد اینجا این پازل یه قطعش محوره دی اصفیه یه قطعش اسپیس بیس لیزره یه قسمتش گران بیس لیزره یه قسمتش موشکهای بالستیکیه یه قسمتش موشکهای خیلی موشکهای مختلفی وجود داشتن حالا شما آقای آزربرزین متاسفنه چون جانشین رویی بود از این بازی دور نگه داشته شد همش با کارهای ربیعی مخالفت می کرد دیگه همیشه با کارهای ربیعی مخالفت می کرد یه خورده ربیعی اشون رو از این موضوع دور نگه داشت در نصید درجریان این اطلاعات نبود و متاسفانه وقتی رفته بود امریکا چند وقت پیش مساحبه کرده بود در باره ارتشبار توفانیان پرماندهی تاکتیکی عبای خریب هشتاد فروند به از آخه چهز فروند هشتاد فروند 14 برای فرماندهی دفاع استراتیجیگ هواپزا و چهه فروند هواپیمای اف 15 برای دفاع استراتیجیگ هواپزا می دونه که اف 15 ها چی کار می کردن اف 15 ها رفتی به تاکتیک نداشتن اف 15 ها موشکایی داشتن به نام اسم یا یه جور اس می داشت اسم 135 می رفت 90 زارپا روی موشک بارستیکی یا روی محباره دشمن گفت می کرد و شلیک می کرد این موشک رو در مراحل آخر کار نه مراحل اولی دفاع استراتیجیگ هواپزا آزربرزین اصلا از این جریانات اتران نداشتن در نجه مساحبه هایی کرده بود هم علیه ردیهی حرفایی زده بود به ناحق و هم علیه توفانیان توفانیان اون 25 ملیون دولاری رو که دست خوش گرفته بود یک جا قطعه اضافه قطعه اضافه قطعه اضافه خرید برای نیروهوای ایران نه این که اون فور رو برداشت برای خودش یکم چه حرفایی پشتر ارتشبه توفانیان زده شده خوشبختانه تیمسار مینوس سپر یه روزی اومد تو تلویزیون امریکا مصاحبه می کرد و این موضوع رو مطرح کرد روشنگ کرد فرمانده ی تاکتیکی هوایی رو منحل کردیم و تو جنگ بسیار سزمه خوردیم بسیار سزمه خوردیم از انحلال فرمانده ی تاکتیکی هوایی اگر کسی مثل بهرام حوشیار سختی بهرام حوشیار نبود اون موقع سرهنگ بود اگر کسی مثل ایشون نبود و از ماجران متلع نبود به سختی میتونست قرارگاهی کربلا بخش هواییش رو فعال کنه و ایشون فعال کرد در عملیات تریغال غص فتول مبین بیتول مقدس و تا بعدش بود البته وقتی که بابای اومد اهمیتش خیلی کمتر شد

00:15:42--->00:15:56
spkr_01: میگن اندیمهش در تاریخ 14 آزر 64 بومبارو شده 14 آزر 64 همون موقعی که شما فهمانده بوشهر بودین

00:15:57--->00:23:42
spkr_00: بله بله. ایشون در جریان چیز نیست. در جریان جنگه که به درازا کشیده شد و کار دیگه کشیده شده بود به کارها کشیده شده بود به این که اون یه چک بزنه ارتش حراق. ما هم یه چک بزنیم. ما میرفتیم چیز رو بمبران میکردیم. ما میرفتیم سلمان پاک رو بمبران میکردیم. خب اونم میامد اندیمشک رو بمبران میکرد. البته چرا نیروی هوایی جلوشون نگرفت این خیلی حرف جالبیه خوبه که روشن بشه. ما سال 64 افچارده هامون به شدت مشکل پیدا کرده بودن. ما نمیتونستیم در هفت نقطه کشور دائم 24 ساعته افچارده داشته باشیم. اوال جنگ داشتیم. اما اون موقع سال 64 دیگه نمیتونستیم داشته باشیم. اینا هم فرصت طلبی کردن و من میدونم هر نیروی هوایی این کارو میکنه. فرصت طلبی کردن. درست در لحظاتی که هوایی افچارده از فراز دسفول رفت برای صوفیری و رفت برای این کارو دیگه بکنه. اینا یه دفعه حمله کردن بمباش رو ریخن رو اندیمش. قرار نبود بریزن رو اندیمش. قرار بود بریزن روی پایگاه دسفول. منتحات زودتر بمباش رو ریخن برای این که با پدافند زمین به هوای سنگین دسفول روبرومی شدن. با آتشبار های حاد روبرومی شدن. اینا بمباشون رو زودتر ریخن ریخن تو شهر. و این کار خلافی بود جناعت جنگیه و متاسفانه این کارها رو کردن. پنج و پنج فروند بودن؟ بله؟ پنج و پنج فروند بودن؟ صداتون خیلی بد میاد نمیشه همه. میگن پنج و پنج فروند بودن؟ نه خیلی نه خیلی. پنج و پنج فروند آمدن تو ایران که هر روز هم میامه همیشه میامدن ما هم میربتیم تو خاک اونا. فضای اونا. پنج و پنج فروند هبا پیمایی که اون روز عراقی ها پرواز دادن. از ارومیه بگیر تا خارک. منتحات چهار فروندش آمدن اندیمش بمباشون رو ریخن رو ریخن زودتر. تازه تو خود شهرم که ریخن یک تعدادش خارج از شهر ریخن. چون که با چیز روبرو شدن. با دفاع زمین به هوا روبرو شدن و حراسناک پرار کردن و رفتن. اینا چیزهاییه که تو جنگ واقعا اتفاق میفته پیش میاد. مثلا خیلی ها از من میپرسن. از شما میپرسن. از کسانی که رسانهی کار میکنن. میپرسن که چرا روز اول چرا شما روز اول نتونستید جلوه روز سی و که شهری و چرا نتونستید جلوه پرواز حقاپیمای عراقی رو بگیرید. که اومدن. من دیدم میگن سد و نوود و دو فروند. نه نوود و دو فروند حقاپیمای عراقی. در دو مرحله. یه هفتاد فروند یه بیس و دو فروند اومدن. هفتاد فروند اولیه که اومدن کنزت و فروتگاه یا چیز رو بمبران کردن. پایگاه هفهی رو بمبران کردن. چی در بسیاری از بمبرانه شون نموفق بود. اصلا در محراباد موفق بود کمی. ولی در پایگاه های دیگه خیلی موفق نبود. که اومد نتونه ادبان بلنشه. ولی بیس و دوتای بعدیشون که اومدن بمباشون رو تو بیابون ریخدن. اصلا نیامدن رو حدفاشون. خلبان های عراقی هم آدم های باشوری بودن. آدم های درسگوندهی بودن. دانایی بودن. از اون طرف شما ببینید در دستور عملیاتی الورد نوشته شده بود. دستور عملیاتی الورد 24 خورداد شورای عالی دفاع تشکیل شد. پنجا اونو. این شورای عالی دفاع تشکیل شدد که باید یه دستور عملیاتی داشته باشه برای روی روی و ارتش عراق. گفتن خب حالا که ما که از اون بهتر از دستور عمل زاگروس که مالا قبل از انقلاب بود که بهتر نمیتونیم. همونو میکنیم مبنای کار. همونو کردن مبنای کار اما استراتیجیش رو عوض کردن. در استراتیجی دستور عملیاتی الورد نوشته شده بود. به علت جوه سیاسی حاکم بر کشور نیروی هوایی جمهوری اسلامی اجازه پیش دستی برابر حملات هوایی عراق رو ندارد. این معنیش میدونید. یعنی توپچی پشت توپش نشسته داره نگاه میکنه. هواپمای عراقی رو هم میبینه. تا زمانی که این بام به شرها نکرده توپچی اجازه نداره تیرندازی کنه. وقتی همون بام به شرها کرد که دیگه توپچی رو زمین نیمونه که. این مشکلات میدونید در شورای آلیدپا هیچی از فرماندهان نظامی اضویت نداشتن. بر مبنای مشاوره دعوت میشدن. اعضای شورای آلیدپا آقای حاشمی رفتنجانی بود. آقای چمران بود. آقای خامنهی بود. و آقایون دیگه. چند نفر شخصی دیگه بودن. ببینید یه وضعیت اینطوری حاکم بر کشور بود. جلوه ارتش عراب رو ما باید با شعور نظامی میگرفتیم. ما در شورای آلیدپا دانش غیر نظامی فراوان وجود داشت. دانش سیاسی فراوان وجود داشت. اما دانش نظامی در شورای آلیدپا کم بود. و در نتیجه این مجرح اتفاق افتاد. شما کم این که وقتی اونا بومبوزدن دو ساعت بعدش پایگاه عبایدی بوشیر بلا فاصله فکوری کمان رو اعلام کرد. 99 رو داتفی بازگو کرد. و چهار فرمان هواپیما بلند شدن و رفتن چویویه رو مماره کردن. با ما توانستیم همان دستور عملیتی زاگروس رو انجام بدیم با نصف توان. یعنی چی؟ یعنی ما سه هزار تا خلبان داشتیم اوله سه هزار تا خلبان آماده شلیک داشتیم. شما خودت خلبانی میدونی. یه خلبان شکاری برای این که بتونه بوم بزنه و بتونه لیدر بشه که بتونه وموریتی خالید از کشور رو در جنگ انجام بده تقریباً 7 سال طول میکشه. ما سه هزار تا خلبان آماده داشتیم که میتونستن بوم رو دکمه بوم بک پشار بدن. و تاکتیکار رو میدونستن. و تاکتیکار رو تمرین کرده بودن. وقتی سی و یکه چهری بر جنگ شد ما شستد و نوود و پنگ یا هفصد نفر خلبان داشتیم فقط. از نوود و هشت هزار نفر پرسونل نیروی هوایی در قبل از آغاز پیروزی انقلاب نیروی هوایی فقط چهل دارن پرسونل براش باقی مونده بود. ما اگر قرار بود روزی سی ست فروند بفرستیم رو خاک عراق و پایگاه هوایی عراق رو بمبران کنه حالا تبدیل شده بود به سد و پنجا فروند. و اینا همه نصف شده بود توانه نیروی هوایی. ولی با این همه بسیار مردانه و بسیار با دقت و خوب و بسیار ماهرانه مدیریت شد. و جنگ آغاد شد و جنگ و نیروی هوایی ادامه دار. به حال من درود میفرستم به روال پاک همه اون شادا به خصوص همین رحمتیان ماسوله و یزدانی. یزدان دوست. جنابه

00:23:41--->00:23:57
spkr_01: جناب آرش افشین اقبالی ببخشید میگن درود بر شما فرستادن از کنم که به سر جناب شهید اقبالی دوگاهه

00:23:59--->00:24:09
spkr_00: خدا را همه چی کنه؟ بله بله بله اینا اتفاقا عراکی هم هستن یه رکشون عراکیه خانم اقبالی از بچه های عراک بود

00:24:06--->00:24:17
spkr_01: اقبالی از بچه های عراق بود آقا بهترین ها عراق هستند جراح، جامعه عباسیان، جامعه اقبالی، ما شایلو، ما شایلو، هزار ما شایلو

00:24:18--->00:24:22
spkr_00: ایخ با دیال بچه مالی شیزه روت باره شمالی

00:24:23--->00:24:29
spkr_01: خانوم هیشون مال دوگاه هم ولی خب شما فهمدید خانومشون هم مونبری هستن

00:24:30--->00:26:04
spkr_00: خانم شراکیه بله و من با علی اقبالی سال 1353-54 سهران و سرگرد و سرهنگ بودن فقط دوتا صدبانی ایک داشت یکی اون علی اقبالی بود یکی هم من ما دوتا تو تیم گانری پایگاه همون بودیم من یه چیزی میخوام به افشین بگم به شما بگم به افشین هم بگم افشین جون اینایی که برمیگردن میگن بابای تو رو صدام بست به جیب و از وسط دوت پاره کرد اینا همه حرف بیخوده اینا حرف غیرتخصصیه من با خلابانی که تو پایگاهی که ایشون موسل رو مثل اینکه بمباران میکردن خلابانی که از اونجا اثیر شد من باش مصایده کردم در باره علی علی اقبالی گفتم علی چی شد گفت یک بار بمباش رو زد و رب ویگمنش هم بمباش رو زد و رب ولی این دوباره برگش اومد و شروع کرد با مسلسل زدن به سمت شلطر پناکا وقتی هواپیما تو پناکا رو میخواست بزنه میگو وقتی که میزد زدنش همونطوری یه ضرب رب تو پناکا کسی علی اقبالی رو دوتیکه نکرده دیگر شماها رو اینا آتیش نزنند با این حرفاشون علی اقبالی مرد و مردونه تو تیره شهید شد

00:26:06--->00:26:31
spkr_01: ای بله ای بله این خانواده شون خدای دکتر اینا خیلی دنبال این قضیه بودن که واقعا این شکلی به شهادت و این خیلی جوان مردانه یعنی ایشون تو لحظه آخر جنگیده هرچی بمب و گلوله و فلان داشته ریخته که بتونه ضربه بزن وگرنه میتونه اون پس دوم رو نیاد اصلا نباید

00:26:31--->00:26:35
spkr_00: نباید می اومد متاسفانه از جانگذشتگی کرد

00:26:37--->00:26:53
spkr_01: درود به شرفش. درود به... این چقدر... این خیلی فشنگ تره که الان شما دارید بگید تا این که آقا مثلا زدنش اینجوری اتفاق افتاده ما واقعا دمتون کرد. خیلی عالی بودید. این من اینو اولین بار شنیدم.

00:26:55--->00:27:32
spkr_00: من دلم میخواست خانم اقبالی جیگرش آتیش نگیره که اینو دوتیکه کردم. اینجوری نیست که دوتیکش کرده باشن. من با خلاوان عراقی مساهده کردم. بازجویش میکردم. ایشون خیلی راحت و درست تمام نشونی ها رو داد. وین مره رو گفت که چطوری زد کجا رو زد رفت. این کجا رو زد رفت دوباره برگشت. به نظر من علی اقبالی یه خورده ی از جان گذشتگی کرد. یه خورده ی نه. اصلا از جان گذشت. نبایدم میامد. اگر نیامده بود شهید هم نمیشد. ولی از جان گذشتگی کرد. من فکر کنم.

00:27:32--->00:28:04
spkr_01: من فکر کنم دارید میگن ممنونم تیم سار پسرشون دکتر افشین میگن واقعا چقدر جالب من حسن نمیدونستم این رو یعنی ایشون یه پس رفته پس دوم اومده با تیربار یعنی در واقع گان هاپیما همین مسرسل در واقع 23 میلیمتری هاپای F5 بزنه و در واقع این هاپیما ها رو از بین ببره که تو پس دوم میزننش

00:28:04--->00:28:19
spkr_00: آره این یه فکر میکنم خیلی هم دقیق به سمت یه شلتری که هواپیما توش بود نشونه میره و شیرجه میره و نشونه میگیره میخواست اون هواپیما توش شلتر بزنه که متاسفانه زرنش

00:28:23--->00:28:32
spkr_01: ای وای که با حقه ما میره توی شلتر یعنی با حقه خیلی که لاغل یه خسارتیم به اونو بزنه اینجوری بوده

00:28:33--->00:28:41
spkr_00: همینطور هم هست دیگه آخرش همینه رفته بود تو شلطه و هواپیما تو شلطه داغون شده بود خودش هم داغون شده بود

00:28:45--->00:29:46
spkr_01: خیلی ممنون، خیلی ممنون، واقعا. این حتما سرک میشه، چقدر جالب من میگم تا حالا اینجا نستینده بودم. هر جایی که میشه، الان یه دونه مستند من دیدم تو اینترنت، نمیدونم شما دیدین یا نه. یه مستندی بود که داشت مقایسه میکرد، میگفت که، ببخشید وقتتونم میگرد، داشت حرف قشنگ میزد، میگفت که مثلا هالیوود فیلم میسازه، مثلا سوپرمن، بطمن، فلان، بیسار، دنبال سوژه سازی و قهرمان سازی، در صورتی که ما قهرمان هایی داریم مثل علی اقبالی دوگاهه که در این داستان که نمیدونم میرود، میزننش به دو تا جیب میبندن و دو نیم میکنن و اینجوری میگفت، مثلا داشت این رو توضیح میداد. ولی شما الان خیلی برای من جالبه که اصلا شما خودتونم میگین با خود خلبانش مساحبه کردید دیگه.

00:29:53--->00:30:20
spkr_00: من رفتم برای بادرویش و خودش برای من تحریب کرد. ازش پرتیدم راجبه علی. راجبه علی پرتیدم گفتم که این هواپیمای ما که اومد اینجا اقبالی اینطوری شد. گفت همه را دقیق تشریح کرد. یه سروانی بود جوان. خیلی هم جوان بود. خیلی قشنگ تشریح کرد و گفت اینطوری شد. رب تو شلتر. رب تو شلتری که هواپیما توش بود. یعنی همونی که نشانه گرفته بود.

00:30:22--->00:30:56
spkr_01: یه آقایم به اسم آقا حامد میگن که من با خانم کارگردانی که این مستند رو ساخته برای جناب اقبالی صحبت کردم و میگن که این همین مستندی که عرض کردم خدمت شما خب این ها با قول معروف حالا اطلاعاتشون کمی امیدوارم که اینا بیان و این اطلاعات رو از این شما رو ما دیدیم توی تلویزیون تو برنامه ساعت 168 خیلی زیبا صحبت کردید درود به شرفتون توی خاطرات اون برنامه چیزم بودید درسته نبرد فانتوم ها

00:30:58--->00:31:10
spkr_00: دیدم نبرد پانتوم ها مال زبط خیلی قدیمی بود و من در جریان این نبرد پانتوم ها نبودم ولی اونا از آرشیب درابرده بودن و گذاشته بودن.

00:31:11--->00:31:17
spkr_01: آه پس عارشیوی بوده در واقع بله بله بله حالا برامه را چطور دیدین؟

00:31:37--->00:33:19
spkr_00: نداشت هواین ارتشی کلا نداشت آها ولی خب ولی زحمت کشده بودن واقعا هم سابقه نداشته توت ایران در طول این چهت سات سی سالی که از جنگ میگذره سابقه نداشته که یه همچین چیزایی رو ویدیو هایی رو یه همچین فیلم هایی رو تحییه بکنن سابقه نداشته و متاسفانه هم بعض وقتا یه حرفایی هم خود اون گوینده نریتور میزنه که مثلا روغنش رو داخت کنه که در شن بچه های خالبان نیروعبایی نیست من این رو بگم همین تیمسار همین علی اقبالی به قرآن علی اقبالی اگر از هواپه ماش پریده بود بیرون و اومده بود روی زمین تو پایگاه موسل به ولاهه کسی جرعت این رو نداشت که بهش تحرزی بکنه اولا که فوق رو دادن با شخصیتی بود آدم با شخصیت نظامی بود که بلد بود از اونایی نبود که مثلا علکی باشه از اونایی بود که سازمان مرل متعید و میشناخت از اونایی بود که ناطورو میشناخت کسی جرعت بخواد ببندتش به ماشین اصلا همچین چیزی امکان نداشت اگر زنده اومده بود پایگاه خیلی آدمی با شخصیتی بود حیله ولی شخصیتی بود چرا آنجی بود ماشین اصلا همچین چیزی امکان نداشت اگر زنده اومده بود پایگاه خیلی آدمی با شخصیتی بود شما حیلجنم شده؟ ماشین اصلا همچین چیزی امکان نداشت اگر زنده بود پایگاه خیلی آدمی با شخصیتی بود بود با هور번ه هر بود

00:33:19--->00:33:29
spkr_01: چرا این مصلح شدن رو باب کردن برای شهید اکرادی هم همین رو گفتن درسته؟

00:33:30--->00:35:04
spkr_00: بله بله بریش عیزگرادی هم همینو گفتن برای شوقی هم برای همایون شوقی هم همینو گفتن در حالی که چیز نیست روا نیست واقعا انصاف نیست و این میدونی آخه به مسلک کردن یه نفر احساسات احساسات نادرست آدم ها رو برمیگذینه یعنی چون احساسات رو برمیگذینه اینا اینطوری میگن شما دیدین راجب امام حسن چه صحبت هایی تو کربلا میکنن که این شهید اتشنگی فلان بوده بچهش اتشنگی اینا این حرفا رو که میزنن احساسات برمیگذین اما ما هرفهی جنگیزیم علی اقبالی هرفهی جنگید همایون شوقی هرفهی جنگید اکرادیش همون هرفهی جنگیزیم افرش ایرانید واقعا هم شما سابقه داره یه دون خلبان عراقی بیفته تو ایران بیفته تو بین مردم مردم بگیرن دو تیکش بکنن ببندنش به جیب از وسط جداش بکنن هرگز اینطوری نبود با احترام خلبانه رو میابردن و میرسونن دست ساهابش دست نیروهوایی خلبانه اصیر رو اینا این حرفا که میزنن احساسات میخوان درست کنن بعضی وقتا این احساسات جیگر دختر اون نفر جیگر پسر اون نفر جیگر همسر اون نفر رو آتیش میزنه این حرفا مردم بگیرن

00:35:04--->00:35:33
spkr_01: این ها اومده این سال ها هنوز که هنوزه خواه مادر و همسرشون شاید و از به خدمت شما مادر خدا بیامرزشون و برحال خانوادهشون و خود آقای دکتورینا چقدر اینا واقعا زهش کشیدن که با این جمله که اصلا ببخشیدن خیلی عضو میخوام واقعا ناراد کنند است واقعا ناراد کنند است آخر اصلا چه دریری داره قلعه بمیخوام

00:35:35--->00:36:07
spkr_00: من به وجود علی اقبالی افتخار میکنم. یه خلاوان اقبالی بود بسیار عالی جنگید و آخرین پروازش هم اولین پروازش نبود. آخرین پرواز جنگیش اولین پرواز جنگیش نبود. تمام پروازه همکل لیدر دسته بود و من به وجودش افتخار. علی اقبالی زندست برای ما. ایچیونه تلانم.

00:36:07--->00:36:19
spkr_01: دست شما در نکنه خیال همین ماها رو راحت کردید و هر حال با این توضیحایی که دادید خانم دکتر آقا زمانی میگن لطفا از تیمسا جهانبانی هم بگید برامون

00:36:22--->00:39:54
spkr_00: تیمسا جنوانی خیلی بالاتر از ربیه اینا بود. منطقا سمت فرماندهی بهش ندادن. من یه خاطره ای از تیمسا جنوانی دارم یه بار گفتم. ولی دوباره گفتنش هم شاید یه دینا رشته باشه. من لیدر یه دسته چار فرماندی بودیم. میخواستیم بریم کشکنستت بومباران بکنیم. اومدیم تو پی ای شاپ. پی ای شاپ یعنی پرسنل اکویبمنت. یعنی جایی که ما لباس فرواز و به سلاح کلا و هلمت و این چیزها منو میگیریم امتحان میکنیم و میپوشیم میریم پای اوز ما. ما هشت نفر بودیم اومدیم خب خلابان و فانتوم بودیم فانتوم دو کابینه است دوتا خلابان داره. هشت نفر بودیم. اومدیم تو پی ای شاپ من از پشت همینطور که داشتم جیستوتم و زیپش رو میبستم از پشت سر نگاه کردم. سروان بودم. لیدر بودم و خیلی هم اون موقع ها معلم بودم. لباس جیستوتشو اینا رو میگیری که بپوشه. ایچه ما لباسمونو پوشیدیم اومدیم از در بریم بیرون این سطانیه که خیلی هم جوان از پشت سر خیلی هم جوان بود. و اومد از در بریم بیرون من دست گذاشتم رو شونش گفتم جناب سروان بعد از من یه دفعه برگشت گفت بله بله بله باید همینطور باشه ارتشه سلسل مراتبه گفتم دیدم تیمس ها جهانبانی سرلشکر بودم سرلشکر جهانبانی گفتم تیمس ها ببستید هم جوانید همینکه این دوتا سطارتون این استراب تاجش رفته زیر استراب این دوتا سطاره مونده من فکر کدم شما صدفان یکید گفت نه این تشکال نداره به رانندش ما منیووس داشتیم بریم پای حواقمان دیگه به رانندش گفت که برو شلطه شماره فلان من با اینا با منیووس میام اومد تو منیسو به ما نشست یکی یکی از من پرسید خب خلابان ها رو معرفی کن ببینم همه رو یکی یکی بهشون معرفی کردم و اینا و اتخایی هم کردم فوقل از آدم مهربانی بود خب شما خوبیتون میدونید در دلجه سرهنگ دویی محرمان تیرندازی شد تو نیروهبایی با هشتاد و شیش با هواپیمای هشتاد و شیش برابر اف پنج برابر اف پنج با هشتاد و شیش قرمانی تیرندازی شد بسیار مرد بزرگی بود من سالهای آخر امرش یعنی سالهای آخر انقلاب قبل از انقلاب در معاونت تره برنامه هم خدمت ایشون رسیده بودن برای همین مسائل دپای استراتیجی هواپذا خدمت ایشون رسیده بودن آقا اینا برجسته بودن اینا آدم های عادی بسیار متخصص بودن هیچ کدومشون هم ربیهی هم آذرورزین و هم جهانبانی اینا همشون آزمانی بسیار متخصصی بودن و من کاری به اخلاق و رفتار سیاسی شون ندارم حالا در انقلاب که مسائلی پیش آمد ولی از نظر من خلبان برجستهی بود و من هم دوستش داشتم

00:39:55--->00:40:47
spkr_01: میگن که اون خلبانی که اومد حلبچه رو بمبارم کنه بمب شیمیایی بزنه و بقول منافع لقو دستور یعنی دستور رو انجام نداده بود چی کارش کردن از این موضوع میدین شما؟ یه دوستی پرسیده که اومدن دستور داده صدام به یکی از خلباناش که بره حلبچه رو بمب شیمیایی بزنه ایشون هم لقو دستور کرده یعنی انجام نداده آیا میدونید اطلاعاتی دارید؟ جهانبانی لقو دستور کرده؟ نه نه نه یک خلبان اومده توی جنگ حلبچه شیمیایی بزنه و اون خلبان سدام بهش گفته برو شیمیایی بزنه اون نزده

00:40:58--->00:41:55
spkr_00: ولی سردشت شما میدونید در تاریخ جنگ های جهان در تاریخ سیاسی جهان سردشت نخستین شهری هست که شیمیایی شده این سبته به قول معروف توی گینس رو توی اومد جا سبته توی سازوان ملل متحد سبته سردشت نخستین شهریه که شیمیایی شده اون خلابانی که اومد حلابچه رو بمبران کنه و شیمیایی بزنه فکر میکنم یه همچین حرفایی بین خلابانان عراقی به وقوع پیوسته بود که شهرهای خودمون رو نمی کنیم این کار رو اما کسی نیامد از اونا که حلابچه رو بمبران شیمیایی بزنه خود چیزها خود عراقی ها اها اوکی

00:41:55--->00:42:04
spkr_01: میگن که راجعه عملیات سلطان ده چیزی میدونین شما؟ اصلا همچی چیزی داریم؟ عملیات سلطان ده

00:42:05--->00:45:28
spkr_00: از این اسما تو جنگ فراغون گذاشته شد مثلا به عملیات روز یکمه میخما میگن عملیات انتقام در حالی که در ارتش مسئله انتقام اصلا معنا نذاره در فرنگ ارتش قبل از انقلاب انتقام یک کار میگن بسم الله المنتقم فقط یه نفر هست که چون اطلاعاتش کافیه میتونه انتقام بگیره اونم خداست اصلا انتقام در ارتش وجود نداره ولی اصلا اون عملیات رو چون چیز نبودن گذاشتن انتقام ما انتقام جون نبودیم ما یه دستوران عملی رو میگرفتیم شخص ربته اجرا میکردیم میامدیم گزارش میکردیم خسارت ها رو گزارش میکردیم چیزایی که به خودمون لطمات و صدماتی که به خودمون ورست شده میامدیم گزارش میکردیم اصلا انتقامی در کار نبود اگر شما می رفتید یه جایی رو بمبران می کردید شما ببین گفتن که گفتن که بالاخره بالاخره در تصمیم گرفتن که عراق میاد شهرهای ایران رو بمبران می کنه چرا؟ برای این که پرمانده شون آقای صداموسن یک غیر نظامی بود و اطلاعات کافی از مقررات آینامه ها و سازمان ملل متعد و امزاهایی که خود ارتش پای اون کنوانسیون ها گذاشته نبود به بهرام و اوشیار و من توی چیز بودیم دیگه تو کار تراحی بودیم به آقای مهینیپور فرمانده نیبه هوایی دستور دادن که شهرها رو بزنید خب کی دستور داده؟ غیر نظامی هم متوجه نبودن که می زیدن که شهرها رو بزنید می زیدن که سپای با سران موشک می داده به بغداد به ما هم گفتن شهرها رو بزنید ما آمدیم نشستیم فکر کردیم یعنی با هم بس کردیم رفتیم فرمانده نیرو رو قانعه کردیم آقا ما اجازه نداریم غیر نظامی ها رو بزنیم اجازه نداریم شهر بزنیم اومدیم پادگان پنجاب و دوتا پادگان تو شهرهای عراق انتخاب کردیم پادگان هایی که حالا گسترش پیدا کرده اون شهر دور پادگان رو گرفته بود پادگان هایی که افتاده بود تو شهر ما پنجاب و دوتا پادگان گذینش کردیم و پنجاب و دوتا پادگان رو بمبران کردیم احتمال دارد که یه خلابانی یه دونه بمبش افتاده باشه پشت دیوار پادگان افتاده باشه تو شهر اما ما هدف اون شهرزنی هرگز نبود هرگز ما هدف اون شهرزنی نبود ما هیچ بخی انتقام جویی انتقام از کسی نمی گرفتیم ما دستور رو اجرام می کردیم دستور اگر تو ذهنیت اون بالاترین مقام و اینا انتقام بوده ما اطلاع نداریم ما دستور رو اجرام می کردیم هدف اجرام می رسید ما از این حرفات سلطان ده و اینا معمولا شخصی ها غیر نظامی ها خیلی در زمان جنگ از این اسما گذاشتن روبرقه از عملیات یا از این صحبت ها رو بروشمتی کاتا هراح از رو بروشمتی کاتا زمانی در احمان همزانی در ابلا للقاتب از رو بروشمتی ک PWM را تامم بودید پای پاکخخدردد شخدم از رو بروشمتی کتا بروشمتی کنت رو بروشمتی کسی ک wtedy معمولا شخص رو برگیعه پاکخesه برگیعه بس ب certید

00:45:29--->00:45:33
spkr_01: آقا از افسیرک بفرمایید. عملیات افسیرک.

00:45:34--->00:48:11
spkr_00: اوسیراک یه جزب هدف شما اگر الان دستور نبرز البرز رو مسلحه بکنید میبینید که نوشته نیروگاه اوسیراک جزب اهداف بشه اما ننوشته نیروگاه اطومی اوسیراک نیروگاه اطومی اوسیراک ما نباید نیروگاه اطومی رو بمباران بکنیم نمیباید بکنیم حالا اما چون ما فکر میکردیم که یعنی من میدونم محمد اوسیراک غیرستانی چون فکر میکرد که کدشم محاون عملیات بود در یه پایگاهی یادم نیست هلا از کدوم پایگاه هزم محراباد بلند شد اومد آقا اینا وقتی حمله کردن به اوسیراک رو زدن چنان این اوسیراک رو بمباران کردن که اون مرکز سوختش مرکزی که هنوز سوخت نداشته بودن سوخت هستهی نداشته بودن ویران شد 400 تا کارشناس 400 تا کارشناس فرانسوی یک شب اونجا دوام نیوردن با هواپیما بلا پاصل گسیل داده شدن به فرانسه ولی ما جرعت میدونم ستاد نیرو جرعت نمیکرد منظر من از ستاد نیرو عملیاته عملیات جرعت نمیکرد بگه که ما نیروگاه اطومی اوسیراک رو بمباران کردیم بابو جاید همین کوره اوسیراک تمام بیران شده بود اسرایلی ها در جوان همون سال در ماه جوان همون سال اومدن حملی کردن به اوسیراک با 16 و 15 و 16 و 16 حملی کردن بمباران کردن اما این بمباران اصلا تیه که به دردخور نبود فقط یک کار تبلیغاتی بود قبلا این ویران شده بود توسط محمد حسین غیرستانی سرگرد محمد حسین غیرستانی و سلمان پاک هم بمباران کردیم سلمان پاک رو میدونید سلمان پاک کجاست جنوبه تقریبا جنوب شرقی بغداده اونجا مرکز پجورشی هسته ایشون بود اونجا هم بمباران کردیم نیروی عبایی خیلی آقلانه خیلی آقلانه کار کرد خیلی آقلانه در جنگ کار کرد مرکز راکی انتوریم

00:48:09--->00:48:17
spkr_01: نقشه ها و اکس ها رو از فرانسی یا انگریس از کجا دادن؟ درسته به اسرائیل دادن؟

00:48:19--->00:49:34
spkr_00: اسرائیل نیازی نداشت خودش البته دال و ستت اطلاعاتی با امریکا و انگلیس داشت اسرائیل اما در یه حد قراردادی اما نیازی به این چیزه نبود بابا عراق اصلا در و پیکر نداشت مگه هواپیما های آرفور ما از این بره عراق نمیرفتن اون بره عراق همه رو اکش میگرفتن میامدن نه یه فروند یه دفعه میدید سه فروند هواپیما های شناسه شما سربورد ناصر رزانی فرمانده بردان شناسایی بود ایشون دقیقا در جریان همه مسائل اطلاعاتی هست میدیدن یه دفعه میدید سه فروند هواپیما های آرفورت داخل خاک فضای عراق داره عکس میگیرد برای ایران نیاز نداشت اسرائیل که خودش عکسشو میگرفت همه کاراش هم میگرد تازه من متعنم اسرائیلی ها اطمینان کامل داشتن که اسرائق غیرفعاله اسرائق اصلا بعد از بمباران محمد سن غیستانی اصلا اسرائق کاری دیگه انجام نمیده ولی اومدن بمباران کدن فقط برای خاطر این که قدرت نمایی بکنن تبلیغات بکنن و یه اینجور چیزایی سنغیر ٹا بیردیگت آپ قدرت نظر سول خ دیماруд لگرغınt دید نظر سال

00:49:35--->00:49:43
spkr_01: آقا من چند تا اسم میگم لطفاً برای هر کدوم یک دقیقه صحبت بفرمایید ممنون میشم جانبخش تاهری

00:49:42--->00:51:48
spkr_00: تاهری شاید هم الان دودتر از یاد ده بود دیدم صدای قررش هواپی ما بلند شد فهمیدم اسکرامبل بلند شده بلا فاصله اومدم پست فرمانده ای اومدم تو پست فرمانده ای من زودتر رسیدم تو پست فرمانده ای دیدم که جهانبخ بلند شده برای دفاع در برابر اعلان کردن که یه هواپی ما داری میاد در طرف خارک که خارک رو بمبران بکنه شبانه جهانبخ بلند شد بلند شد و رفت و متاسفانه بعد از دوازده دقیقه پرواز بعد از دوازده دقیقه پرواز از روی سپه رادار محق شد و متاسفانه من گمانم اینه که ورتیگو شد مثل ناصر حقجور و رفت دو آل من گمانم اینه خیلی پسر واشقیتی بود خیلی خلابان خوبی هم بود ولی خب خلابانه دیگه خلابان انسانه گوشت و پوس و سغونه گوش میانیش یه شب درد بگیره تقادل همه چیزش از دست میره حالا چه مشکلاتی داشت جهانبخش من نمیدونم ولی رفت دو آل

00:51:50--->00:51:56
spkr_01: روحش شاد باشه. از جناب جلیل پورزایی بفهمید.

00:51:57--->00:54:18
spkr_00: جلیل پور رضایی از همدوره های من بود ولی فرمانده من شد. شد فرمانده من. من جانشین شدم. در اسفند سال 1363 من اومدم شدم. به وقتی 62 اومدم شدم جانشین جلیل پور رضایی. ایشون افسر باقلاده برجستهی بود از نظر دانش نظامی، دانش خلبانی و از نظر فرمانده ای. من باقلاده از هر چیز یاد گرفتم. بسیار آدم پخته ای بود و خیلی من از هر چیز یاد گرفتم. ایشون یه معمولیتی انجام داد به اتفاق سروان روادگرد تو بالش. یعنی دو فرماندی رفتن رومیله رو بمباران کردن. رومیله درست مرز کویت و عراقه. نصف از چیزا مال کویته. نصف تحسیصات نفتی مال کویته. نصف تحسیصات نفتی مال عراقه. من اونجا رو بمباران کردم. از رای چیزی زمینی. این رفتن رومیله رو بزنن از تو فضای کویت رفتن. و از تو فضای کویت رفتن برنامه رویدشون از تو فضای کویت بود. جلیل به هیچ کس هم نگفت که تو فضای کویت میخواد بره. کویتی هم سرسداشون در آمد. شلیک هایی هم کردن. ولی اینا رفتن رومیله رو زدن و با موفقیت برگشتن. آمدن تو خایگاه خودمون. جلیل فوق الازه. جلیل الان هر جا هست. خدا نگهدارش باشه. فوق الازه افسر بود. افسر بود. یعنی این آدم به منع واقعی آدم هم پیشبین بود. آینده نگر بود. و هم آدم درست اندیشی بود. درست فکری بود. فکرش خیلی درست کار میکرد. من خیلی چیزا تو فرمانده ای از این یاد گرفتم. یعنی مموریت های بسیار خوبی هم انجام داد. یکی از مموریت ها زدنش به اتفاق بهمن سلیمونی افتاد تو خاک عراق سیستم کام با سرویس ساپورت نجاتش داد.

00:54:19--->00:54:22
spkr_01: از جناب یادولا جوادفورو بفهمید

00:54:24--->00:59:55
spkr_00: یدولا جوادپور، این افسر خدمان بسیار برجستهی بود. خاطراتی که ازش دارم، افسر رنج بود. من تیرندازی میکردم برای مسابقات گانهری تمرینی، سه جلسه باید تمرین میکردیم. تو جلسه تمرینی ایشون افسر رنج بود. اومد گفت، پسر چکار داری میکنی؟ چرا اینقدر میپایین؟ خیلی منو نسیحت کرد. یدولا جوادپور، خب دیگه گفتن نداره. عضو تیم تاج تلایی بود. عضو تیم تاج تلایی بود. لیدرهایی بود که یه چیزی براتون بگم. وقتی اینا رفتن چیزو بزنن، وقتی بچه ها رفتن از تبریز بلند شدن، اومدن رفتن چیتری رو بمبران کنن. طلوم به خونه کیتری رو بمبران کنن. یدولا برای من تحریف کرد. گفت مکسیمون پرفرمنس اف پنج رو پرواز کردم. می گفت وقتی اومدیم نشستیم دیگه بنزین امرجنسی رو رد کرده بودیم. که وقتی با حوشنگ اومدیم تبریز نشستیم. اینا اول حواس ارتش حراق رو جلب کردن به گمبران که تیری که بچه ها رفتن اش تیری رو زدن. کهی تو ببخشید کهی تو فکر کلم کهی تو بود. هدفشون طلوم به خونه کیتو بود. ای جان. یدولا نابغه است نابغه پروازی بود. و اصلا هم آدم نیاز بی نیازی بود. نه نیاز به درجه داشت نه نیاز به مقام داشت نه نیاز به هیچی رفت شد افتر عملیات پایگاه دسول جایی که شاگرد شاگرداش هم شده بودن فرماندش مثل عباس آبدین شده بود فرماندش این رفت شد معاونه عملیاتی و پرفیکت معاونه عملیاتیشو انجام داد. داستانشو تریف کردن که عباس نجادی بلند شد. ویدیو بود که کهیین کرد. عباس نجادی رو به من گفت فقط این کار از عوضی عباس نجادی برمیاد. وقتی من چیزو بشت دادم فرقو بشت دادم دادم به فرماندی پایگار فرماندی پایگار داد به جوادتور جوادتور به من گفت این کار فقط از عوضی عباس نجادی برمیاد. رفت سراغ عباس نجادی چیزش هم گرفت. حتی رفت میمارستان اوکیش رو هم گرفت اوهردش برمیاد. از بهمن فرغانی بهمنی. بهمن فرغانی یه خلبانی یه خلبانی اگر شما در جز سطحان یکیش رو دیده بودید اینقدر خوشکل مثل خودتون اینقدر خوشکل و دیوائه اینقدر شهره یه جذاب و قشنگی داره و قیافه خلبانی داره حالا بری من یه روز ما رو فرستادن گردن 33 ما رو فرستادن گردن 33 لحتم اونجا سرگرش شجاعی پرمانده گردن بود کیفان سروان کیفان که یه افتر بود بهایی بود یا در تشتی بهایی بود بکنم افتر عملیات بود صدفان یکم یا سروان تهرانی و یه یکی دیگه بود قد بلند بود الان همدوره چیز اینا بود مومنی اینا بود و بحمن فرغانی منو گذاشتن کابین اقعا به بحمن فرغانی با تسیوسه رفتیم آقایین از اینجا که بلند شدیم همین که از رادار مهرباز دور شدیم رفت خابید کف جاده این جاده ایلو که ما میریم شمال رو برمیگردیم این همه شد لولول کف با تسیوسه چف جاده خابید رفتیم دور شدیم دور شدیم دور شدیم از اینجا دوباره کف جاده خابید اومدیم تهران اومدیم تهران و من داشتم برای یکی بچه ها تریف می کردم یه همچین کاری که یه دفعه اومد یه دفعه اومد می دونی من موقع درجه همه می خواهم درجه بگیرم تو داری این هرپ رو می زنیم بریفینگ های هواشناسیشو من هرگز فراموش نمی کنم بریفینگ های امنیت پرباز زمینیشو هرگز فراموش نمی کنم ایشون شد جانشین پایگاه جانشین تابشفر شد پایگاه دستور متاسفانه از اونجا به بعد دیگه جدا شد از نیروهوایی زمان جنگ بود جدا شد دیگه چند ماهی یه سال دو سال که از جنگ گذاشت جدا شد از نیروهوایی و الان در امریکاست خوشبختانه یه نفر یکی از دوستانم که خیلی لطف کرد ارتباط منو با اون برقرار که زنگ زدم احوالشو بروسیدم خیلی هم خوب و سرحال اونجا پرواز هم میکرد پرواز هم میکرد الان دیگه سنش به جایی رسیده که اجازه پرواز نداره پرواز هم میکرد اونجا خیلی هم خوب بود بهمن اگر شما بخواید عقص میگیرید به عنوان خلابانش کاری تو مجله چاپ کنید از بهمن کرغانی باید میگرفتید درجه سطان یکی سروانیش شما مجرم خوبصه

00:59:55--->00:59:59
spkr_01: خیلی حالی بود از داریش خاکنگار بسرمید

01:00:05--->01:00:17
spkr_00: من زیاد باش برخوردی نذاشتم و توفایگای ما هم نبود. هیچ وقت من زیاد باش برخوردی نذاشتم. فقط آرزوی شادی روحشو دارم.

01:00:18--->01:00:23
spkr_01: چه آمه سعید مهنتی خیلی بهتون سلام میسونه اقا با اسمان فرد

01:00:23--->01:00:38
spkr_00: خلافی این مرد نجیب بود

01:00:40--->01:00:44
spkr_01: نا نا ساید امهن تی

01:00:44--->01:00:50
spkr_00: خلاوان فور آه سید مهنزی سلام منو بهشون برسونید موسیقی

01:00:50--->01:01:09
spkr_01: آره اونا که که خودشون دارن. اونا صاحب خونه هستن. خانم مهنتی و خانواده شون صاحب خونه هستن. اینجا با ما جز برحال دستندرکارانه. از منوچهر محققی بفرماید. این دوستمون نوشید. این اشق من. از منوچهر محققی بفرماید.

01:01:23--->01:03:12
spkr_00: من منوشر کابی نغرب مابود من شدیم به منوشر کمانی برژسی جنی نیست از دانشگرده اتاری ایشون زیاد به هم پرواز کردیم تو جنگ یک بار من تو بال هشان پرواز کردم. من تو باله هشان بودم. هشان لیدر بود. من تو باله هشان پرواز کردم. دیگه یاد ندارم که با من پرواز کرد. فکر کنم. یه بارم تو باله من پرواز کرد. برای فکر میکنم. برای شاید فکره. من شبه محقیه ... من چه محقیه ... من شبه محقیه ... من تمام قطع احترام میذارم به ایشون و به قول مربو کلا ها از سر بر میذارم چون ایشون نشون داد که افسری که از دانشگده افسری فراغو تحصیل میشه به اندازه همشون نه بلی اکثریتشون افسرانی کرد دانشگاه در هفترین فراغت تحصیل میشن در هر رده ای در هر رسته ای ببخشید. در هر رسته ای ای اینا تاپ هستند. ایشون اومد خلابانی و تاپ شد در خلابانی. و در جنگ هم که شما میدونید تاپ سرایکه و بسیار آدم بیدعاییه.

01:03:13--->01:03:40
spkr_01: مثل شما که عشق من هستید ایشون هم من یه رو درمیان رایی روزنم حالش رو میپرسم و همیشه هم به شما سلام میرسونند شما رو خیلی دوست دارند همیشه گفتند صحبت کردند بعد میگن من صحبت همه رو نمیشنم فقط بعضی هاتون رو میشنم جناب نمکی رو خیلی صحبت هاشون رو دوست دارم همیشه برای شما این رو گفتند نمکی رو گفتند

01:03:46--->01:04:38
spkr_00: ماشهالله مثل خودش قد بلند بوسیدمش و اینا گفتم پسر جان تو خوشبخترین پسر روی زمینی چون پدرت منو چهر محققیه واقعا پدرت منو چهر محققیه منو چهر محققیه دلاوری بود که تاریخیه مثلا ما میگیم آریوبرزن ما میگیم بابک ما تو تاریخ ارتشنیامون از این حرفا میزنیم منو چهر محققیه ادوناست که واقعا اسمش تاریخیه آقا این لایف منو چهر میتونست اصلا پرواز نکنه منو چهر میتونست اصلا پرواز نکنه تو جنگ ولی تاپ استراکه موسیقی

01:04:46--->01:05:41
spkr_01: این لایف میدونید که به خاطر کی تشکیل شده؟ من پکنم برای جنگ تشکیل شده بود بره نه نه مسببش کی بود؟ نه خیل نه خیل سر ما مراسم جناب نقدیبه که عزیز بودیم من از چیز اومدم بیرون پار سال تقریباً یه ده ماه پیش بود از چیز اومدم بیرون ده یازده ماه پیش از مسجد اومدم بیرون دیدم این بزرگان طبق معمولی که شما میدونید جمع میشند دوره همو شروع میکنند صحبت کردن حالا یا مقداری از اون مرهوم میگن یه مقداری از خودشون و فلان یادته این شده اون شد اینا و ما میرفتیم توی این جمع اینا میدیم آقای چه خاطراتی دارن تعریف میکنن تیم سار خب بعد میدیدم بعد یا او گفتم که

01:05:40--->01:05:44
spkr_00: من دارم به حرفاتون گوش میدم یه دیگاه

01:05:48--->01:07:43
spkr_01: هر خاطره ای که گفت سیگار کشید شما خواهش بیکنم لطفا هر خاطره ای که تعریف کنید یه سیگار بکشید شما حتما سیگار بکشید من موندم من چهل به شما نگفتم سیگار بکشید ایریا اون سیگار رو منو بیار من پر روی کردم منم میگم اینیا اون سیگار رو منو بیار عرض به خدمت شمایی که من از چیز اومدم بیرون بعد دیدم اینا نشستن دارن حرف بزنن میریم بایین سرامانک بگنیم فلانی یادت چه خبر اینا جام مردی این اون هر کدومشون میان میرسن به همدیگه جام برات بود گفتم آقا اینا این همه خاطره دارند و هیچ وقت هیچ جا سبت نمیشه و یکی مثل نقدی بیک این همه اطلاعات و خاطره رفت اومدم خونه شب من لایب بیذاشتم مثلا تو لایب به خودمون صحبت میکردیم و به بچه ها اومدم خونه گفتم آقا از امشب من میخواهم لایب بذارم با قهرمانان و با این خلبانان و شروع کردم دیگه از اونجا دیگه یکی یکی خواهش تمنا اومدن اول تحجب میکنن اینستاگرام نداشن یکی مثل خود آقای هیدریان تیمسای هیدریان یه ریش زیادی گذاشته اون گوه من ریش دارم من اینستاگرام بلد دیستم و خلاصه آقای آرام جماب آرام هر کدوم از این بزرگان اصلا اینستاگرام نداشتم وارد هم نبودن توی فضای مجازی هم نبودن که یواش یواش ما آوردیم و بعد دیگه رسید به اینجا که الان نزدیک حدوداً 800-670 گیک خاطره ما جمع کردیم زب کردیم یکی شما ها یکی از شما آره یکی هم که میگم بدرگانی مثل شما هیچی با با من علکی گفتم میرفته سیگار برای من بیاره

01:07:46--->01:08:53
spkr_00: این خلابانی بود به نام فریدون خطیبی، آدم جنتلمن، خلابان مهربون، خیلی خلابان جنگید، خیلی خوب جنگید یکی دیگه بود به نام ایرج اچه، چرا من اینطوری شده اسما یادم میره؟ این طوری شده این طوری شده ایرادی بود، چند شد پیش اتفاقاً روزنگ دادم با روزنگی احوال اینا رو پرسیدم که گفت بری خطیبی فوت کرده، در آلمان فوت کرده، فریدون خطیبی، و ایرج الان فامیلش رو یادم رفته اینا هم خلابان های خیلی خوبی بودن، جنگیدن، بسیار تاکیکی بودن، و متاسفانه نیستن خیلی خلابان هستن که جنگیدن و خبری ازشون نیست، ولی شما کار بسیار بزرگی کردید، همین که ضبط کردید، همین که شما اینا رو ضبط کردید و نگهداری کردید، اینا خودش به هرها خیلی خاطرات خوبیه موسیقی

01:08:54--->01:10:43
spkr_01: گرچه دکون زیاد واز شده این ور اون ور ولی خدا رو شک تحت شوها قرار نگرفت خب بعضی ها فکر میکنن ببخشید دارن مثلا مدال میدن به ما بودو بودو رفتن حالا مثلا ما هم بیایم این کار رو بکنیم اینشالله که همه بکنن ولی بحث ما اینه که ما تخصصی شما رو یکی بزرگی مثل شما رو دوت میکنیم و کسایی مثل شماها رو که بیان و حرف درست رو بزنن ما دنبال اون موضوع درستیم به هر حال نکی بگه اگر من حالا خودم خلابانم من دارم بقیق من من علایز میکنم صحبت های شما رو قطعا اگرم جای نیاز باشه من خدمت شما فقط یاداوری میکنم فلان رو بگیر و اگر نه یکی مثل شما که دائرت و معارف جنگ هست و این همه اطلاعات داره من بلا میخواستم به شما بگم که من منتظرم خانوم نمکی حالشون خوب بشه انشالله دعوتتون کنیم یه خورش خلالبادم در محضر شما در همینجا بخوریم و همینجا هم یه لایف با شما بذارم که دیگه این انترنت هم مشکلی نداشته باشه دوستان اینقدر مینالن ولی سمت تیمسار متاسفانه این انترنت مسئله داره عرض به خدمت شما انشالله که حالا این یه فکرم برای این قضیه میکنیم جناب من چند تا اسم هم میگم پس لطف بفهمه از جناب نقدی به که آمله و باعث بانی تمام این لایف ها و لایف های مشابهه که بلاخره سبس شد انشالله همه خدا بهشون سلامتی بده بعد شریدم نیروی دریایی لایف بیذاره نیروی زمینی داره لایف بیذاره بعد خیلی یادنن لایف بیذارن خدا رو شک خدا رضا محتوه شک که این اتفاق افتاد و از این روزنه ما فهمیدیم که میشه چه اصفاده کرد بفهمید از جناب نقدی به که بفهمیدیم

01:10:46--->01:11:44
spkr_00: نقدی بک، اون هم مثل منوچه محققی میگه جایی که اوقا پر بریزد از پشته لاغری چه خیلدد؟ من در باره نقدی بک چی بگم؟ نقدی بک قهرمان دیگه. من گفتم ربیعی اگر فرماندهی تاکتیکی هوایی رو بنانه ها همین کارش ربیعی رو جز قهرمانان نیرو هوایی کشونده. نقدی بک همون پرواز با هواپیمای میراجش هم در تاریخ در خاطرها و هم برای اعتماد به نفس خلبانان ایرانی فوقلاده اثر گذار بود. فوقلاده اثر گذار بود. کاری که کارستون. واقعا من چی در باره نقدی بک بگم؟ بسیار خلبان ورژستهی بود. بسیار خلبان گردن کلوفت کننده کار بود. کننده کار بود.

01:11:44--->01:12:02
spkr_01: نه چونه دلم خب ما از این دوستان محمود اسکندری اینا زیاد صحبت کردیم از جانب شریفینی هم میخواییم صحبت کنید اگر تمایل های کند اسم دیگرم بگم کتاه بگیید که دوستان ناراحت نشند دست ما بفهمید

01:12:03--->01:12:07
spkr_00: شریفین یومن هزرزینه هزرمینه

01:12:06--->01:12:11
spkr_01: بره از جناب قولام عباس رضایی خسروی بفهمه

01:12:16--->01:12:36
spkr_00: گلامباس رضایی خسروی آره آره آره متاسفانه ایشون در پایگای ما نبود افتخار همپروازی با ایشون رو نداشتم بسیار خلابان و ادجاسه بود حتی نمیدونم ایشون شئید شده

01:12:35--->01:12:49
spkr_01: نمیدونم این شو شهید شده یه؟ والا دوست ما نوشتن حالا اگه شهید شدن که روحشون شد میگن دیگه حتما خیلی عالی بود میگم از جناب کاکاوند و امجدیان بفهمید اگر هر کدومون

01:12:50--->01:12:58
spkr_00: از امجدیان خیلی خوب میتونم بگم. امجدیان یه صدفانی بود تو برزان ما. بهشون گفتن تیمسار امجدیان.

01:12:58--->01:13:08
spkr_03: سوط وان بود

01:13:10--->01:13:44
spkr_00: رمزه ها رو میداد به خلوان ها. به هر که خود رو برای پرواز میخواستن برن. اون رمزه بهش میداد. قبل از اون نمیداد و بسیار آدم منذبهتی بود. بهشون بازن تیم سال همجدیان. متاسفانه توی یکی این پرواز های بمباران افتبابالا زدنش و شهید شد. فکر میکنم کابینه عقبه منجر روادگر بود. فکر میکنم کابینه عقبه منجر روادگر بود. بسیار افسر بسیار با انذباطی بود. عمجدیان. از کنم خدمتون که یکی دیگر رو اس بردید.

01:13:45--->01:13:50
spkr_01: از جناب کاکاوند و همجدیان هر دو شده کاکاوند

01:13:46--->01:15:29
spkr_00: جناب کاکاوند و همجدیان هر دوشون کاکاوند والا من از کاکاوند خاطرهای خوشی ندارم یعنی یعنی ایشون در یه سمتی قرار گرفت که شایستگی اون سمت رو نداشت هزار ساعت پرواز داد هم دوره من بود هزار ساعت پرواز داشت ولی من همه موقع سه هزار و خونساعت ساعت پرواز افر داشتم و این همش تو ستات کار کرده بود ولی انقلاب که شد گذاشتنش معاونت عملیات پایگاه پایگاهی بوشه زنگ زد به من گفت من دارم به امیز تو میام گفتم ختمی تو چشم مثی دات پیف فرمانده پایگاه بود روحش ها به من دستور داد که کاکاوند رو بپرونم و چیزش کنم لیدرش کنم لیدر چهار بود لیدر سه بشه حالا من مثلا اون موقع لیدر یک بودم این کاکاوند اومد شد معاوند یه چسی به نام تیمسال زرابی فرمانده گردان بود کاکاوند معاوند عملیات بود زرابی جنوه کاکاوند رو گرفته بود و کارها شد و رست میکرد و الا کاکاوند اطلاعات چیزی نداشت اطلاعات تاکتیکی برجستهی در زمینه چیز نداشت و محوض زرابی همیشه کمکش کرد خیلی هم بهش احترام میذاشت خیلی هم با هاش دوست بود و خیلی داستان زدن اون دوتا نافچه رو که من براتون گفتم دوتا نافچه چیزی نداشت

01:15:29--->01:15:35
spkr_01: اولین چیزتون بود خب

01:15:37--->01:17:11
spkr_00: که قابل نکرد هرپ به من پرونده گردان رو قبول نکرد معاون عملیاتی بود بهش گردم اینا ناکه خودیه اگر ناکه دشمنه چرا اینا خراب شده یکیشون البته اون وقت میگفتن یه دونه اگر این ناکه دشمنه خراب شده چرا اینا نمیرن قنیمتش بگیرن نیردری برداره بیارتش دو اسکله این هشت موشک سکس روشه میدونی یعنی چیه یه ذرات خونه هست چرا نمیرن اینا بگیرن ایش بیارن قنیمت بگیرن ایشون متحصفانه پاپشری کرد که باید زده بشه و دوران رو فرستاد منم با دوران دوامون شد و دوران رفت و البته دوران مقصر نبود دوران خیلی چیز کرد از فرواز که برگشت بهش گفتم بذار روکولات صحبت کنیم بهش گفتم اولاق همه ملوان هم که تو خلابانی بد میگم بلند شو بریم سرکراز میگی من خلابان هم شما بگی من میرم میزنم جامسرورد بگی من میرم میزنم دوست بوده بش گفته بودم سر بریفین بعد ایشون بگش گفت که تنها میتیران نبود که مهران هم بود جفتشون رو زدم کردم زیرا من به دادار گفتم به نیرو دریایی بگید اینا دو فروندن و این دو فروند پرچم ایران رو جونه به فرمانده نیرو دریایی گفتن اجازه میدی روشن صحبت کنم موسیقی نیرو دریایی بگیمیدی

01:17:12--->01:17:16
spkr_01: الان میخواییم صحبت کنید راجبش

01:17:17--->01:22:50
spkr_00: آره دیگه خیلی سال از این جریانات گذاشته گوانه می کنم کسی ناراحت دوشه از این حرفا بتاهمید خواهشو کنم ببین می دونه که حتما این رو شما شنیدید که کاروان کشتی های تجارتی می آمدن لنگرگاه خارک اونجا منتظر می بودن تا تعدادشونو به ده پروند برسه یا پونزه پروند بشن بعد یک سیستم دفاعی برای اینا فراهم می شد هوایی از اون طرف یک سیستم دریایی اینا رو هدایت می کرد تا بندر امام از شمال خارک و خارکو می رفتن خب اینا وقتی را می افتادن پونزه پروند هوا کشتی توشون یه کشتی بود به نام لویزوان این کشتی لویزوان مال جنگ قبل از جنگ جهانی دوبار بود ششتزد هزار تون بار می گرفت یه چشتی قدیمی که کپیتان کلومبیایی داشت یعنی نیروی دریایی هر وقتی اینا می خواستن را بیابتن درمش کلومبیایی بود یه دتگاه ارتباطی رزه برای خودش نگرشته بود و متاسفانه وقتی که داشتن می گرفتن شروع کرد به صحبت کردن گرازازن که بلکه عراقی ها بیان بزننش که هم بیمه کشتی رو بگیره هم بیمه مال و تجاره رو ششتزد هزار تون بار داشت بارش برنج بود روغم بود ویدیو بود تلویزیون بود زبط صد بود دوچرخه بود همه چی بود بارش همه چی بود ششتز هزار تون بار داشت آقا عراقی ها موافق نشدن بکرهای افکارده بالایی سریع اینا پرواز میکردن عراقی ها نتونستن این کشتی ها رو بزنن به داخله لویزوان پیچید تو پیچید تو خون موسا که بره به بندر امام یا بره به بندر ماشر از کپیتانه دید که دیگه تیرش به خطا ربته خودش رو زد به گل به ساحل غربی خورموسا زد به گل آقا رفتن پیادش کردن و بردنش اینا شب عراقی ها آمدن موسک چیز زدن بهش موسک استیکس بسه این که زدن یا شاید هم نمیزونم موسک دیگری زدن بهش خب البته اون ششتز هزار تون طوره نمیشد که با موسک استیکس دوتا زدن بچه های نیرو دریایی که تو نافچه های تیران و مهران کلاس تیران مهران بودن اینا آمدن می آمدن شبا بیرون گشت بدون اجازه یعنی فرمانده پایگای دریایی بوشه فکر می کرد اینا تو اسکلن ولی اینا می آمدن بیرون می آمدن دوروبر لویزوان نرزبون می زشتن می رفتن بالا حالا وسائلی که می خواستن به حال حق خودشون هم می دونستن می گفتن جنگ قلیمت ور می داشتن و می بردن من این جریان متله بودن ولی خب به من مربوط نبود من نمی تونستم با کاری بکنم مثلا آدم حضور بیم نبودم وقتی اینا آمدن گفتن که این کشتیه یه دونه کشتیه اوضاع عراقی یه دونه نافتوی اوضاع عراقی اومده اینجا من نی دونستم اینا از زر قربی دهانه خورموسا تا اسکلی البچ اینا می گذاری کردن اطومین خودشون رد نمی شن و این نمی تونه اومده باشه اونجا منده باشه تا صبح آخه امکان نداره همچی چیزی امکان نداره من گفتم این نیست این خودیه افسر نیر در جاییه یه نفر بود به نام نافتوی ولی میرزا داشتشم خلوان پیتریف در نیره اوایی بود ایشون گفت نه این دشمنه گفتم که کی قبول میکنه این مسئولیتو گفتم من گفتم بابا تو خیلی کچکتر از اونه که قبول این مسئولیت بکنی این نافتوی نافتوی خودیه برید یا گیر افتده اونجا یا هرچی هست برید نجاتش بدی آقا قبول نکدن حرف به من من هم که خلیج و پارس رو میزد چهب دست هم میشناختم بلاخره دیست بچ که داشت دفتر پرواز رو امزا میکرد اش گفتم ملاق همه ملوان هم که تو خلوانی بد بیا بریم میگیت من خلوانم شما بگی میرم میزنم اون بگی برم میزنم گفت بله من زدم نافتوی تیران تنها نبود که مهران هم بود جبتشون رو کردم زیرا به تو رادار گفتم رادار با پایگاه دریایی تماس کرد گفت نه اما همه نافتوی همون تو اسکلت آقا این داستان اینجوری شد که اون دوتان ها کرفت شما باورتو نمیشه من اجازه داشتم که یعنی اجازه گرفتم داشتم تاریخ رو بینوشتم دیگه سیزده سال طول کشید نمشتن این کتاب تاریخ من اجازه گرفته بودم که برم در پست فرماندهی نیروزمینی و مرکز فرماندهی نیروزمینی و مرکز فرماندهی نیروزمینی رفتم مرکز نیروزدریایی گفتم پرونده تیران و مهران رو بیارید پرونده تیران و مهران رو بردن دیدم تیران روز سی و یکمه شهری ود رفته زیر آب پنجام نو مهران سال شت و هب روز آخر جنگ رفته زیر آب یعنی اصلا همه چیز رو تغییر داده بودن یه همچین داستانایی بود اون موقع یه همچین مسائل میکنی کچن که

01:22:49--->01:23:00
spkr_01: اینه که جنگ تحریف میشه دیگه بعد یکی مثل شما که برحال مبرخ جنگ هست و خودش هم قهرمان جنگ و برحال خودش هم خلبانه

01:22:59--->01:24:35
spkr_00: خلبانه اونایی که شهید شدن که دیگه جای خودشو داره ولی به هر صورت من میخواستم این رو بگم خدمتتون که این داستان های جنگ حالا شما میگید تحریف میشه چی میشه چی نمیشه بخوام بگم بعضی رسانه ها بعضی رسانه ها اصلا توجهی به واقعیات روز ندارن این آقای کاکاوند سرگرد کاکاوند اون موقع بعدها شد سرهنگ کاکاوند و تیمسار کاکاوند بسیار همدوره من بود بسیار هم دوستشنی بود خیلی هم با هم رفیق بودیم اما کننده این کار نبود ایشون باید به جای این که به حرف پرمانده گردانش گوش بده به حرف اون افسر جوان دریایی گوش میداد و نمیدونم شاید هم خودش در جریانش بعضی چیزا بوده که حالا این کار کرد و واقعا زدن نافتش تیران میگانه کرد به هر صورت خیلی دوران که من با کار پاوند گذارندم دوران سختی برای من بود

01:24:35--->01:24:52
spkr_03: خیلی بسر اخوی خیلی ادم اخویی بسر اخوی

01:24:52--->01:24:55
spkr_01: زمانمون داره کم میشه میگم از بهرام ایکانی بفرمایی

01:24:58--->01:26:06
spkr_00: ای داده بیداد، بحرانی کنیم. بحرانی کنیم، ما وقتی رفتیم با پایگای شیراد بحرانی کابین اقعب ما بود. بحران بود، سلیمانی بود، کارخانهی بود، حقجو بود، اینا همه با هم همدوره بودن. بحران اومد، رفت شد خلبان آرفپور، یکی از تابترین خلبانان آرفپور شد. در جنگ، من گمانم اینه که در جنگ شونه به شونه زلفقاری و رزوانی، ناصر رزوانی، شونه به شونه اینا بحران ایکانی جنگید و خیلی خوب جنگید. متاسفانه در اصدر یه اشتباهی که اونا، اشتباهی که به نظر من قبع قضایی در مورد بحران ایکانی کرد. متاسفانه تیر بارون شد. خیلی خلبان وجهسته این بود و خیلی خلبان خوشتیب، خوشگل و با تجربه سرهنگ بسیار رفتر با تجربه خوبی شده بود در کار اطلاعاتی و شناسایی. متاسفانه ادام شد.

01:26:08--->01:26:30
spkr_01: خب، میسی، از جام برازجانی میپرسند دوستان سر برازجانی رابطه ای باید باشیم باشیم نداشتم بینیم نداشتم نمیتونم برسیم نمیتونم برسیم از جام توسی بفهمیم از جام توسی بفهمیم منوشه توسیم

01:26:29--->01:26:59
spkr_00: منوشه توسی منوشه توسی فقط همین یک کلمه که بگم لیدر دسته یکی از دسته های پروازی اشتری بوده همین براش کافیه همین یک کلام براش توام ثوابقش کافیه ولی در جنگ بسیار خلبان وجسته و شجاعی بود و من از راهنماییاش خیلی استفاده کردم از راهنمایی منوشه توسی خیلی استفاده کردم چند افتر وجسته این چند افتر وجسته اینجا

01:26:57--->01:27:05
spkr_01: چند نفرم من بگم شما بفرمید از فیدون سمدی بفرمید تیمسار عزیز

01:27:06--->01:29:47
spkr_00: فریدون سمدی اومد افر. از اف پنج اومد افر. من کابی نقاب افر بودم. از اف پنج اومد افر. خلبان بسیار برجستهی بود. ایتون بود. ناصر اشتری بود. مهدی دادفهی بود. و علی رزا سبوریف فکر میکنم با اینا با هم اومدن. یعنی یه دوره بعد از نعمتی و کامرانوش و پیروز و پورسباب و بعد از یه دوره بعد از اینا اومدن. ایشون اولا که میدونه قد بلنده. دو با من میدونه کتل نیست و خوشکله. خوشتیبه. سه با من میدونه دختر تیمسال بقایی رو گرفته. تیمسال بقایی نه تیمسال بقایی یه جوان که فرمونده. تیمسال بقایی اون زمان خلابان 33 بود. من کابین اقابه تیمسال بقایی یک بار پرواز کردم. ایشون از خانواده بسیار برجسته و خانواده بسیار... اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا اصلا خانوادگیش کاملا مشخصه. ایشون از محلم های ما بود هم فریقون سمزی از محلم های ما بود و واقعا بگراند بسیار برجشته ای در کار افرداره جانشین اومد پایگاه بوشهر شد جانشین مهدی داته بنابرای دلائلی سابونچی رو برداشتن تیم سار سمزی اومد اونجا شد جانشین مهدی داته به قدری وفاداره هم دوره داتهی بود به قدری وفادارانه و صادقانه برای داتهی خدمت کرد که من اصلا ازش یاد گرفتم حالا که رزا سعیدی شده بود فرمانده من رزا سعیدی کام نقمه ما بود حالا شده بود فرمانده من تو بایگاه بوشهر یه زمانی من همون وفاداری و صداقتی که سمدی در مورد داتهی داشت من در مورد رزا سعیدی اجرامی کردم و ایشون سمدی معلم بسیار خوبی برای من بود بسیار واقعا بعضی جاها که دل آدم به درد می اومد درد دلامون می اومد پیش تیمسا سمدی و خیلی خیلی آدم خوبیه شما هر چی بگی خلابان رو بپید فرمانده گردان بود فرمانده پایگاه بود جانشین فرمانده پایگاه بود بسیار افسره برجسته یه درکار نوری عبایی من که درستشو به عنوان معلم خودم می بوستم

01:29:48--->01:29:55
spkr_01: خب از جام رضا سعیده میخواستم بپرسم که گفتید دیگه چقدر زیبا از جام برای طور بفرمید

01:29:57--->01:30:44
spkr_00: تیمسار براتور ما با هم تو گردان 61 و شکاری بودیم. من بودم ارسالان مرادی بود. تیمسار براتور بود. اینا با هم بودیم. به هر صورت یادم میاد تو عملیات نادر با هم بودیم. پرواز کردیم لیزر. و بودیم با هم تا ایشون رفت به انقلاب شد و ایشون رفت به همدان. انقلاب که شد ایشون از فایگاه هوایی بوشتر رفت. رفت بربست و رفت. ما با خانوادش با بچه هاش با خانومشون همسرم آشنایی کامل داریم. رفت آمد داشتیم. و بسیار به ایشون احترام میذارم. و همینجا سلام ارزوم کنم خدمتشون.

01:30:45--->01:30:52
spkr_01: از جناب بحمن سلیمانی بفهمید که تازگی با جناب سمدی هم برهاد نصف فهمید

01:30:51--->01:34:33
spkr_00: بحمن جنتلمنه بحمن یک خالبان واقعا جنتلمنیه و یک خاطرات من هم از براتور دارم از براتور را بگم ما رفتیم خانقین رو بمباران کردیم حالا بوشیر بلند شدیم اومدیم سوخگیری کردیم رفتیم خانقین رو بمباران کردیم اومدیم آقا من هیدرولیک هم رفت رادیوم هم رفتیم مجبور شدم برام چیز بشینم همه هم میگفتن که همه هم میگفتن که حوک بریئر همیدان حوک بریئر پایگاه همیدان قابل اعتماد نیست من هم با ترسون لرزون حوک رو زدم پایین اومدم از جلو کاروان رفتم برگشتم اومدم دیدم حوک وصل نشستم تا نشستم از هواپیما اومدم پایین دیدم برا طور پای هواپیما بشیده محابن عملیتی پایگاه پای هواپیما بشیده یه پای هواپیما بشیده یه پای هواپیما ترنزید اومده ماشین گرفت و به من داد ماشین داد به من و سبارم کرد و یه نفس سبارم کرد و منو برد عملیت و منو کابی نقابه منو برد عملیت براتور حتی پای هواپیما بشیده بشیده حاضر میشد تو همه همیدان یعنی واقعا احساس مسئولیتی بود اینطوری بود در مورد بهمن سلیمانی بگم یه روزی شایدم بهمن خاطرش باشه بهمن شده بود ماغل عملیتیه یه بروازی با هم کردیم قرار بود که اسکلی البک رو البک رو قرار بود لیزر بزنیم اینو داود سارجلو تو بال من بلند شدیم رفتیم متاسفانه مطور هواپیما بهمن اشکال پیز بداد کرد و معمولیت نتونستیم درست انجام میدیم البته عبرم این موضوع رو تشرید میکرد بهمن شده بود ماغل عملیتی بوشر من رفتم برای مانوبر پیروزی رفتم بوشر قرار بود که یه پرواز اپدیت بشم پرواز بکنم تو اتاق بهمن تو اتاق عملیت بهمن ماغل عملیت یه سرگرد جوانی هم پلو بهمن نشسته بود کنار میزش سه تا خلبان سپاه از اینهایی که توکانو توکانو میپریدن؟ برست توکانو سه تا خلبان سپاه اومدن دیدم سه تا سرهنگ دو اومدن جوان که یکیشون همین بهت میکنم همین قالیبا بود اومدن و احترام دیدم به اون سرگرده به بهمن زیاد احترام نداشتن ولی به اون سرگرده که پلانشون رو امزا کنه به اون سرگرده که کنارشون نشسته کنار بهمن نشسته بود اسمش هم الان یادم نیست به اون خیلی احترام کردن سر چطور میکنم؟ سر پلان میکنم؟ سر همینطور مرتب سر سر میکردن وقتی اینا رفتن به من یه توصیه هایی بهشون کرد که اینجا پایگاه بوشهر اینطوریه اینطوریه اگه میخواد تکاب کنید اینطوریه وضعیه یه توصیه های پروازی به اینا کرده و پلانشون رو امزا کرده وقتی رفتن من به سرگرده که اینا به تو اینقدر احترام بودن که اینا همه دانشتی های خلبانی بودن که من تو اسفحان اینا رو آموزشی پرواز میدادم و احمن اونجا معاون عملیتی بود بعدها ترقی کرد و پستای مختلف دیگری گرفت بسیار خلبان جنتلمنیه و من که خیلی دوستش دارم خیلی آدم جنتلمنیه

01:34:35--->01:34:43
spkr_01: خیلی خیلی یه سیگار رو شنگ کنید دیگه آخرین سیگارتونو با هم بکشیم بعد من آشق سیگاه کشیدن شما

01:34:44--->01:34:50
spkr_00: این بداموزی نداشته باید. داره. بداموزی داره.

01:34:50--->01:35:30
spkr_01: جا نه نه برای شما بد آموزی نداره شما به قول معروف مطمئنن اصلا مدل سیگار کشیدن تو خودش یه سبکه مثلا یک موضوع رو بخواستم ازدار کنم که اصلا میکنم فضای الله تکراری رو خواست کننده شده تراحی برای ایجاد تنبا دران میشود اجرا کرد که مخاطب جزم اینشالله آقا به دایرکت من تماس بگید چشم رو چشم ما چیز میکنیم خب از کنم از سپید موی آزر هم بفهمید لطفا از ایزت ستا هم بفهمید جام ایزت ستا

01:35:31--->01:40:22
spkr_00: اول از سفیدون آذر رو گرم. تین سال سفیدون آذر تو گردان ما بود. یعنی گردان آموزشی بودن از تهران اومدن تو گردان ما با سعید فریدونی و که سعید فریدونی یکی از اون خلافان های برجرزی روزگاه بود. اومدن تو گردان ما. آقا انقلاب شد. انقلاب شد و مشکلات لوجستیکی عدیدهی سر کار خلافان ها بود. من هم نگران جون خلافان ها بودم و واقعا تنها فکر که می کردم می گفتم رسیدگی به این هواپیما ها نمی شه. تیاره ها بلند می شن. امرجنسی می گیرن. میان می شینن. یه خلافانی بود به نام توکلی نجاد کابی نقاب و نمی دونن چیچی نجاد. الان اسمش فراموش کردم. از همدوره یای در رواگر اینا بود. اینا آلرت بودن. آلرت بودن و زدن. هنوز جنگ نشده بود. هنوز جنگ شروع نشده بود. اسکرامبل زدن. این بچه ها بلند شدن. رفتن. رسیدن به بندر دیلوم. نرسیده به بندر دیلوم. هواپیما شون صدا می کنه. اینا می خورن زمین شبانه. ساعت 11 شب. می خورن زمین. سانهه دادیم. سانهه دادیم و خیلی دردناک. خیلی دردناک. هلا اسم خلوان کاوینگلور رو یادم نمیاد. شیچی نجاب. مهران نجاب. یه اسمی. خدا یادم رکھ دیگه. من و از غلی سپیدمون آذر و یکی دو نفر دیگه بلند شدیم. شیراغایی و اینا. گفتیم آقا. امروز گذشت تیم بررسی سانهه نیومد. فردا گذشت تیم بررسی سانهه نیومد. پس فردا تیم بررسی سانهه اومد. امشب گفتن هوا عبریه نمیریم. فردا شب هوا عبریه نمیریم. نرفتن. نرفتن سر این سانهه که بررسی کنن. آقا ما هم اصابانی شدیم. گفتن بچه ها بلند شد با هم بریم. با از غلی سپیدمون آذر و با یکی دو تا بچه های دیگه بلند شدیم. رفتیم سر بررسی سانهه. حالا تیم بررسی سانه هم نشسته تو پاییگا. مکفی بود توشون. و یکی دیگه خیلی اسامی من فراموش کار شدم. آقا رفتیم اونجا دیدیم این بدبخت ها چطوری خوردن زمین. اینا طوری خورده بودن زمین که تیکه های آبیما کلومت ها پرتاب شده بود. پرداشت تیم بررسی سانهه رفت و اومد و شروع کردم صحبت کردن. من هم بارند شدم اعتراض کدم من هم جزو خلوانهای انقلابی بودم و با اسقل سفیدون ها اعتراض کردیم. با هم بارند شدیم برسیم سر سانه ها رو دیدیم. اسقل خیلی تو جنگ پرواز کرد. خیلی خوب اوائل جنگ خیلی خوب پرواز کرد. و به سچون آدم انقلابی هم بود مسلمون هم بود. مقاقا مسلمون بود. هم مسلمون بود هم انقلابی بود. ایشون به سرعت ترقی کرد و شد جانشین فرماندهی پایگاه فرماندهی نیروی هوایی. از قرش شد جانشین فرماندهی نیروی هوایی. خلبانی بود که هم جنگ رو تجربه کرده بود هم بچه های بچه های بی پارتی رو در نیرو هوایی تجربه کرده بود. حالا شده بود جانشین فرماندهی نیرو هم آدم سیاست مداری بود. بسیار آدم قدی هم بود. به طوری که همین رئیس امور رئیس یه قسمتی بود. دعوتش کرده بودن جانشین فرماندهی نیروی دعوت کرده بودن یه جایی که برای یه کنفرانسی یا یه میزگرد یا یه جلسهی. آمده بودن ایشون رو بگردن گفته بود من حق ندارید منو بگردید. اگه نمیخواد نمیام سر جلسه. به نخره این آقای رئیس امور که آقای روحانی آقای روحانی آقای روحانی درستور میزه میگه که نگردید. سفیدنوی آزر رو نگردید. آدم قدی بود. ولی خیلی خلابانه بردستهی بود. در جوانی شد استاد خلابان در جوانی شد استاد خلابان آموزوچی و تو جنگم که محشد از اولین پرواز اتبایگاهی بود شد تکاب کرد از خلی سفیدنوی آزر بود دیگه.

01:40:23--->01:40:50
spkr_01: دوستان از تمام این آقای علی خسروی آقای فرغانی همه رو گفتن تیم سار برید لایب رو ببینید تکرارشو شما حالا یه دقیقه رفتید شما خوردید و برگشتید لایب رو ندیدید فکر نکنید که ما همه رو گفتیم همه رو هم پرسیدیم دست شما هم در نکنه خیلی هم حالی خیلی حالی آقا از این آقا هم که نمیدنم این جرفت این چیز خسروی علی خسروی گفتن

01:40:49--->01:41:58
spkr_00: علی خسروی هم از دوستان اصغل سفید نوازر بود همدوره دینکانی بود همدوره امید بخش بود همدوره محسن فازل بود اینا همدوره بودند بسیار خلبان های بردسته خوبی بودند علی تو جنگ خیلی شامد گرد یه فروازش رو برزنو میگم با علی وختیاری کامین اقام علی وختیاری بود علی برای من تریف کرد علی وختیاری تریف کرد گفت که ما رو زرن ما مشکل بیدا کردیم رفتیم امیدیه بشینیم من بهش کفتم حق توه اگه دلت میخواد بپری بیرون حق تکی اگه وقیب شد ولی علی حاضر نشد که از حق خودش استقاده کنه و به ما رو ترک کنه علی وختیاری برای من ترک کنه خلوان بسیار برجستهی بود و متاسفانه تو رنگ جمسته تیران ایشون در یه معمولیت گانری مثل این که برخورد نکنه به زمین

01:41:58--->01:42:02
spkr_01: ایبا از جناب امید بخشم بفهمید لطفا

01:42:03--->01:42:43
spkr_00: امید بخش یک خلبان فوقالدهی بود. فوقالده خلبان برجستهی بود. یعنی خلبان بود. خلبان بسیار خوبی بود. هرفهی بود. ایشون مدارج بسیار خوبی رو تهی کرده بود. اومد در یکی اپروازاش متاسفانه جنوب بسره. هدفشون جنوب بسره بود که زبنش. و اینا نتونستن نیجه کنند. شهید شد. امید بخش. جوان صدفان یک. بسیار جوان. از اون گروه فقط دینکانی باقی مونده. فقط دینکانی باقی مونده. از اون گروهی که بودن.

01:42:44--->01:42:50
spkr_01: ای جان. از جناب چیز بگید خوشیدی بفهمید.

01:42:51--->01:43:24
spkr_00: خوشیدی رو من همسایه ما بود در بوشه ایشون خلابان نهر F14 بود خلابان خلابان خانواده بسیار قویداشتن بچه هاش همه تحصیل کرده همه پرفیکت آلی شدن دکتر شدن بچه هاش خیلی خوب تدکرد خلابان همسایه ما بود پا پیش میاد دیگه ایشون هم شهید شد من بخودش زیاد چیز نداشتم بخودش

01:43:24--->01:43:37
spkr_01: عالی دستتون این خانوم هم میگن که میگن میشه لطفا از خانوم خلبانی که تو جنگ پرواز عملیاتی میکردن هم بگیرد نمیدونم کیه من

01:43:39--->01:44:39
spkr_00: میگه یکی از خانوما رو بگید. خب میدونی خودت میدونی. واقعا خانوما خیلی تحمل کردن. خیلی فشار روشون بود. خیلی. به خصوص اونایی که تعداد بچه هاشون بیشتر بود. خیلی فشار روشون بود. مثلا نمونه شما بگم خانو جدی. نمونه بگم خانوما خلبانه همین خانو برادفور. خانومایی که خیلی اینا بشار روشون بود. ما ها هیچ وقت این ها فقط کال کال دست زندگی دست خانوما بود که میچرخوندن. زندگی رو میگردوندن. اما خب بسیار چیز پایمرضی کردن در حقیقا این خانوما. بسیار پایمرضی کردن. نمونه بگم خانوما.

01:44:38--->01:44:55
spkr_01: نمونه شو خانوم خود شما که این همه زحمت کشنه الان هم به حال واقعا یه مقداری از نظر جسمی یه مقداری مشکل دارن خود شما انشالله که خدا بهتون سلامتی بده تیمسا خیلی خصدتون کردیم نزدیک دو ساعت همشب با ما بودی

01:44:56--->01:45:13
spkr_00: منم مدیون همسرم هستم و برای همینم تا آخر عمرم نوکریشو میکنم به هیچ وقت ندارم به هیچ وقت نصفت به هیچ کتاهی نخواهم کرد

01:45:04--->01:45:08
spkr_01: اینجور ندارم اینجور ندارم

01:45:13--->01:45:20
spkr_00: و برای همینه که یه عمری رو با ما اینطوری گزارنده دیگه تمشون اگر

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")