امیر سرتیپ خلبان جهانگیر قاسمی
00:00:00--->00:00:19
spkr_00: بخشید اگر جسارت کردیم و یه مقداری طول کشید هم رزمای خودتون بودن بر من خورده نگیرید دیگه بخشید به زد بردیم یه بیوگرافی از خودتون بگید و یادی کنید از شهید جناب شیری عزیزم که به رحمت خدا رفتم و ادامه بتوام
00:00:20--->00:01:27
spkr_02: بله به نام خدا من جهانگیر قاسمی هستم این شب که نه در این صبحگاه مضاهم شما میشم تسته دیدم خدمت خانواده خسرو جان شیری که هم خسرو کنش تو گردان من بود تو بندر عباز هم خانومش معلم پسرم بود ای چهانا شنیدن این وضعیت خیلی برا من درنای بود و من کلن خسرو رو خیلی دوست داشتم خیلی دوست داشتم حتی بعد اینکه بندر عبازم آمدن به بقیه آقایون سفارش بگیرم که خسرو باقایون به سر زحمت کش و دستکیر خدا بیا مرزش و خدا به بازمانگاهش سر میده هیچونتونم بله من بچه شمرونم منطقه دزرسی ماشالله من تحصیلاتم ابتدایی و متوسطه تو همیشه امرون بپایین رسیدم و بعد شوید من از بزرگیم
00:01:26--->00:01:38
spkr_00: بس این فرضیه قلطه که میگن بچه های شمال شهر رو به هر حال بچه های بالای شهر نمیان زمت ارتش شما ثابت کردید
00:01:37--->00:03:47
spkr_02: ما اقعا اسیل اونجا هستیم جونت دودم بازی بخاطر اون مال و صرفت مدامنی ما هفته های کشت اون مال اونجا هستیم ای جونت دودم بله بله اینجا از اونجا که دبیرستان و دبستان در همون منطقه شمعون بودم بعد از اون بیگم که حالا شاید استثناء باشن من جز اون محدود نفراتی اصلا که نیروعوایی فلسطات دنبالش دروح نگفتن چون ما بیکار بودم دیگم میخوابی مادره میگو بلند شد که خلاصه ما رو زودتر از خونه بیرون کنه و چیز کنه به های طرفمنده هایی میزد دروز بلند گفتیش که باش من نیروعوایی اومدن دنباله من گفتیم دوباره میخوابن بیرده کنه خلاصه این ببن وقتی از لای دردیم اه یه لباس آبیه اون دم درماشته ده دویر امرده این دردیم درده این درجه داره دجمان اومده یعنی جامسرنگ که اونجا بود الان اسمشو فراموش کردم گفت فرستاده دنبالتون شما همه ماینهات رو آنجام بدهده همه کار رو انجام داریم چرا نمیان؟ خباره میاخواد خواست ما نبود تو که فردا شدیم ما بارد نیروعوایشوریم حالا سرزاد مصده اوهاد نشد باره نیروعوایشوری 25-12 سال 49 یعنی ما دو سر جنجا و رفت 15 مرخصی بعدم که اومدیم به هر دانشویم رو میرسیم بودیم دانشو قدیمیم پار سال اپار سال امان خلاسی برای ما نزیگ 15-16 ما اونجا در دانشکرده بودیم چون زمانه ما یه مقدار اعضامای کند شد ولی خب برای حال بازم وقت خوبی ما رفتیم برای دوره امریکا دوره امریکای ما در واقع خیلی زمان کتایی گذشت مثلا مال خود من 15-12 روش به شر نشد و حالا من تون این خاطرات هم یه تقسیم کردم که یه خاطره از اونجا و یه خاطره از زمان هواپمه های شیکاری و یه خاطره هم از هواپمه های سیویل خطره های سیویلو سا mل که از هیات قنات میرسیم ا Fort
00:03:47--->00:03:55
spkr_00: بایش وقت در اختیار شماست اصلا سرسن شماش تا دو ساعت دیگه امال شماست من در خیمتونستم
00:03:48--->00:04:00
spkr_02: وقت در اختیار شماست، اصلاً سر اصلاً شماش تا دو ساعت دیگر مال شماست وقت. من در خیمتتونستم. نه، فرقصی ما حالا خونه هاشوار بودی. ممکنه کسله اون کسله میدهد.
00:03:59--->00:04:12
spkr_00: نه، آقا حسن، آقای شاق حسینی به من گفتش که جناب چیزی مقداری فکر کنم حالشون زیاد منساعد نیست من فکرم سرما خورده باشی خدایی مکرده ببخشید دیگه من فرمنده شماست
00:04:12--->00:04:21
spkr_01: اوه شاورزنی گودن تو سن ما دیگه آزامه رو پاکریس هم این ها ماده صراح قومیده اوه اوه اوه اوه داشته بچیم زیادی بخمانه رو دیگه شاورده بیس
00:04:20--->00:04:26
spkr_00: شباید سرحالی هزوار ما شباید پنجم اشتر نمیزنید
00:04:27--->00:06:33
spkr_02: بره و از اونجا ما از امریکا که اومدیم اومدیم بردون افورد در مهراباد و اون دوره کابین اقابی افورد رو دیدیم سرری ما رو فرصدان شیراز، پایگاه شیراز و بردون افورد در شیراز بودیم نصی که دو سال قوله ای در شیراز بودیم، بعد برای دوره کابین جولوی اومدیم تهران دوباره در مهراباد دوره کابینجولوی گذارم بودیم و گفتن چون شما قبلا هم در اواخر که در چیراز بودیم ما منتخل شدیم به بوشه به گوردان افوردی منتخل بوشه شدیم و اونجا وقتی موضوعیم برای دوره کابینجولوی متاسفانه همین می رفتن پایگاه های دیگه ما رو گفتن چون شما افوردی بودیم دوباره برگردی بوشه بوشه هم هم موقع خیلی سخت بود یعنی حتی آب هم به سختی بست بود بعضی وقتا تو پایگاه های اینا بلا سم دوله نفسیم بوشه رو نزدیکه چار پنگ سال سالی در بوشه رو بودیم منتخل تهران شدیم منتخل تهران شدیم و بعد هم خب در تهران پایگاه یکم بودیم که متاسفانه این جنگ شروع شد و ما هم تویه مدتی در همون مهراباد دریجنگ بودیم و من دقیقا شاید بگم هفتاد شب اول جنگ یه چیز بودی دویست و سی ساعت فقط پرواز شب کردن ماشید یه چیز ساعت خورده ای و حالا شما فکرم که حالا شما خود من میدونه خلابانه میدین مثلا تو اون زمانی که اون زمان زمسون تایم زمسون مثلا از نظر تنسلی پرواز اشکالات دید اشکالات جوی اینا مثلا یک دو شام مثلا کنسل میشد میانیم ما چقدر بریدیم په همین اوهی سی سات و نیمون ساعت باقا خیلی ساد و تایم باقا اصلا باقا با از یکی احساس میرسیم پاشت یکی چیز نده احساس نداره اون یکی این سندلی فرک میشستم این ها باید هم باید هم بشا بایده سی ساعت
00:06:32--->00:06:47
spkr_00: شما افاده سیویل پریدی. سیویل ماهی صد ساعت تقریبا شما پریدی دو ماه شست رود دویست ساعت دویست خورده یعنی اون در روزش هم قدودا ماهی افریج ماهی صد ساعت پریدی سیویل هم اینقدر نیم پرم بچه هم.
00:06:48--->00:11:36
spkr_02: بله من بعض درستان بکشمان میگن که توانید پروازه یه چیز که بودیم سیدیل بودیم میگنن خب پرواز زیاد شد فلان زیاد شد نگدیم بابا این چیزی نیست که اصلا ما یه حالیمون نیزینا دیگه اصلا شما با لباس بروازه که خود میدین هارنس رو گنن های جاکت رو نمیدیم هوای گرم ها اون هوایی بجنگ تاریکی مطلق های از جنوب تحویز میرفتیم تا شمال دسفور برمیگشتیم مرز رو همیشون تا صبح خلاصه این بعد از در واقع سال شست ما عوالی سال شست منتقل همیدان شدیم منتقل همیدان شدیم که خود برگیر اونجا بودیم و متاسفانه در حدود 25 نوه سال شست دوست که تواقع ما مورد اصابت موسکر عراقی ها قرار گرفت که حالا بردن جرگانش خدمتون میگم بعد به مورد ایک مایی ما گراند بودیم اونجا و بعد در گراندی هم خدا بگم مورز شهید خز رای اینجا فهمده پایگاه هم چون از قبل شناختی امادش خلاصی ما رو با زور و با فشار دوستی و اینا بزاش فهمده گردن نگه داریم حالا در اون زمان یه سری از آقایون مثلا لفتون دوره منترنس کنترل رو دیدور هم مثلا جناب براتبور بیدگلی یه تعدادی از آقایون بودیم ولی ما رو برمیدن هیچ دوره گذاشت اونجا و واقعا بخاطر اون درگیر یا یکی اگه ماقایی میشود مثلا من حساب بگم 22 ساعت یه دارم یعنی از صبح که میرفتیم 22 ساعت ما اونجا تو اداره بودیم و مشغول دیگه چون یک فیلدی بود که ما زیاد اون زمان به فیلد منترنس زیاد آقایی نداشتیم و بخاطر حالا دوستانی که اونجا بودن و اگر لطفی داشتن نسبت به من خوب میگذشت و پرواز ها خیلی زیاد بود مثلا پرواز های گشت هوایی یا همین پرواز های اسمی که میرفتیم نظر بومبینگ و لودینگ و اینا واقعا یه مرکه بود حالا چیز نباشه و واقعا این بچه های فنی زحمتی میکشیرن من حتی یکی حقوق مای میباری کرد دوستان که حالا اسمش رو قاید نخوام بگونن چیز شده بست ما وقتی این اومد کناپیش رفته بود و این موتورش رفته بود و وقتی میشست سد و پنجه تا سوراق به هواپ ما بود اینو نظری یک سال خورده این توی آشانه بود و این بچه فنی بود کار میکردن نفر شیدمتار ما شاید ده روز تو موتور هواپ ما درازکش بود یکی افگیون آب میداد بهشون توی گرمای آشانه و فلان این ها اینجور یالا یکیس هم یکیس هم یه خدا بیامون شهید یاسینی ما با هم من و جام یاسین با هم میباریم پروازه ای FCA بود ای جام بیزادم خیلی لایفه خیلی بود خیلی بود بهش به من گفت رضا گفتوش که جامان ببین راجعه این هواپ ما نهی ای سوراق من را توی یه سالونی ما خوابیدون هواپ ما چیز کردیم وقتی هم که ما با سه FCA بودیمش شاید پنج بار ما این تا سر پاند اومد این باره برگشتیم به خاطر ای جالا خودم درجلین این چی این رکش هایی که به زیر حقا خودو تمام وایرینگ و اشکال انداخته بود تو سر پاند نفسی شراخ روشن میشد نمیدونم باستا اوپن میشد کار ندیم خلاصه تا این خلاصه ما بردیم بودیم بودیم بودیم این دو سال ما هم فهمونده بردن نگهداری بودیم دو سال نیم بعد منتقل بندرباز شدیم البته نمیخواستم من رو منتقل کنم بودیم چون من خودم بودیم دیگه نوبت مواسطه درست نیم کسی دیگه جا ها من بده یعنی آخه قدیمیترین نفری که اماده تو هم میگوان منم ازدادین برم خدا بیام روزه جناب همین یاسین و اینجا همه بگذارم خب بخواهی نرونم خواهی خودم بگذارم نه اصلا این طوری نیست چون نوبت منه میرم بعد این بندرباز رو بندرباز هم من رو گذاشم فهمونده گردن رو بچه فهمونده گردن رو یه موقت هم حتی به جای مابن عملیات هم در خدمت را بایم کنیم و تا سال 67 که قد نومه رو اعلام کردن که اون موقع از سه نفر از هاپنمای F4 و F5 و F14 و برای هاپنمای 747 و سه نفر هم برای هاپنمای 747 بودن شما دیگه خسته شدیم بریم این موقع رو این هاپنمای ترابری میشه که ما در خدمت بزرگار یدی خلیلی و جنابی جدیدی من و این سه نفر 47 نومدیم آقای جنابی هاشنپور و قربانی خدا بیا مورس و داود سالج رو رو از هاپنمای 747 آقای جنابی هاپنمای 547 مورس و داود سالج رو از هاپنمای هاپنمای هاپنمای پیشه
00:11:35--->00:11:43
spkr_00: تیم سال ده بخشید ده سانیه دیگه مونده بر میگردیم بر میگردیم بر میگردیم سریع
00:11:43--->00:11:59
spkr_02: این رو آقای خیلی بارد ایران چرد به این روی باقا دستش در نکنه و الان میبینیم گاهی معاملاتی انجام میشه کلی زرره و این یه حواب ما آبود با این همه زمان گذاشتن و واقعا دست همینی
00:11:58--->00:12:13
spkr_00: خیلی لود روچه واقعا لود زیادی دقیقا نمید میگم لود زیادی این اماپی ماست و واقعا خوب کار کرد همه ازش رازی هم
00:12:15--->00:12:18
spkr_02: برای، زیاده همزینی من سبه شون را خیلی ضعیف می شدم
00:12:18--->00:12:22
spkr_00: مهم نیست من دیگه صحبت دمی کنم شما به فهمید ادار بدید
00:12:21--->00:22:31
spkr_02: نیشنه باقیم زدیبه بعد اومدیم بعدی که توپولوف ها در واقع گراند شدن امدی پرگاز کردیم و بعد از در واقع اون شفت پنج سال که تموم شد دیگه بازنشست شدیم دیگه به قول محروف به قول شما بازن نشسته شدیم بازنشسته کل این جلیان ها که ما در این چند سال داشتیم در واقع سی ایک سال در نیره هوایی بودیم و در واقع سی ایک سال در نیره هوایی بودیم و در سیزده سال خورده ایم توی کیکشهر پرواز کردیم اونجا هم در واقع معلم و دیسیگنه و اینا ها شدیم و بعد دیگه در اونجا در این چهاره پونزه ایدار سال پرواز در سماکه مولیم دیرون دیگه در این هونجیده ها بود من یه نقطه میخواستم خدمتتون بگم راجب خدمت آموزش از امریکا بگم براتون ما تو امریکا براتون تیسی هفت مادی تیسی هفت مادی تیسی هفت فرواز کردیم چون حکام های خود تندو تیز هم بودید فرواز یه دوز رفتیم که پرژیزیشن حکام اشکال بود بود شما صدمه دید بود شما صدمه دید و در واقع اون موقع اینطوری بود بود مثل بعد ایرانی های جدا میذاشتم ولی زمان ما با امریکای ها بود با امریکای ها بود مثلا 25 تا امریکای بودم من یکی ایرانی اول دو تا بودیم بعد شدیم یکی بود در واقع یک مدد تو عدود 20-25 روزی بخاطر بروش هم من نتوستم پرواز منم بعد من به او اصطادش خیلی مرد خود تو جنگ ویتنام ها میشکرد کرده بود اون این خلابان با تجربه بود استاده من من هرهنش بهش میگردم چرا من اقعه افتادم اونجوری شده اینا در واقع مددی این اقعه افتادگی میشود این اسکی اجوال ما یه سرگانی بود خیلی گرنگ کلا جوونی گرنگ کلا بود من میشه این تابلو اسکی اجوال همینجور نگام کردن این مثلا میمشه صبح قاسمی با یک محله مثلا ساعت مثلا 8 صبح دواره من بشید من دارم تابلو رو نگام کنم دواره چند دقیقه دیگه میشه مثلا 12 قاسمی با یک محله دیگه من دارم تابلو رو نگام میکنم به قاسمی با یک محله دیگه چهار بعد از دو بعد من داشت میگه که میکنم دیگه چه ریگاه میکنی؟ دیگه سرایی بیشتر که من نمتونم تا نبازم پرواز خشو برو به کارت برسیم بلاسته در مسته این نرمد من شوید از 3-4 از امریکایی ها زودتر تموم کردم پروازو با این که مثلا منهایی بیشتر پنج دیگه کامپیتر و چیزیم منهایی 25 دیگه هم دیگه هم برای با این علاقه که داشتیم اونجا باستید نیستم خود این فرمان این در وقت زمان امریکا رو تمتر کنیم و برگردیم بیام اینجا اینجا هم که خدمتون گفتیم ماریم های افرمان افرم و یه خاطره دیگه میخواستم از زمان جهنگ بگم که میگه آلت شاید آموزش هم با سید این خلابانه جوان داشته باشه اولای که من تجربه که تو این چند ساله کردم و حتی اون زمان که تو امیگا بودیم یه معلم تی فورتیوان داشتیم در واقع همسال شاید 20 سال الان ما جوان تر بود ولی از نظر اون موقع ایمان پیره مرد بود این صبح کلای کج میداشت سرشو یه وید وید مرد مرد مرد میرسیم با سیویل میپیدیم تی فورتیوان رو این شخصی بود در کیمه مدتو همونگونن میشدن جرو شد این ریز اینجا بوده اوه دیگه سرش هفته بود که ایکی بیرگوشد رایسی یه هسته ولی هر کسی که امسال مشکل میخود میدارد من میدارد همان معلمه ها اینجا پر اون مسجر مشکل بخور بگرد راجب هواپیمال راجع پرواز تنهایی ها من اونجا فهمیدیم که اینا چجوری از آدم ها استفاده می کنند اینطوری نیمیستم آن مثلا دکترون یفه برم اونسان آهنگری کنند این هم بساز بفروش بشه این هم فلا ها می شود واقعا از کوچه کردن چیز استفاده می کردن حالا این همین جوری یفه خاطرم امردیم بعد ما امردیم اینجا در همونزان که بودیم یکی از روزای که پرواز تیز می کردیم من همش فکر این می کردم که خاطر این باشه می گفتن که امریکایی هم بودن که نوهایی که under training بودیم بودن سعی کنیش چرفلایت کنیم یعنی این پرواز باز خودتون روز زمینیم دلی ایمیج تو ایمیجتون افور که افور که افور که موشک راداریش M7 هست برای اینکه بتونیم یه دون امتحلق رو دنبال کنه باید سه تا از مناسبت های که بود شما می تو کردیم یعنی بهش می رسیدیم در واقع این سه تا خان رو ازش می داشتیم بله حالا یکیش مثلا این range light بود یکیش امداد بسطه ATC یک آره ا در واقع بین آره مکت و آره مین بود نمیشتا حالا شما چیستاید؟ من می خواهم یه رو بیگم که همه مطبای چه بشتن بعد باید سه تا این رو بیگردم بیش خودم همیشت تحلیز تعلیم میکردم به این نتیجی دیستم که اگر من مثلا یکی دو تا اینا رو مثلا میف کردن چی دیگر رو می گیرم؟ این به قول محل ماشه فایله می شده می گیرم همیقا که اون یکی دیگرشن می چود خودش می روه دیگه منتظه تا اینا من نگاه کنم و حالا بیام بگیرم بگیرم بگیرم باست خودم یه ملاکه شده بود ما در واقع از زیر تانکر اومدیم جداش همین جداش این از زیر تانکر یکی افتا با بیه هدف دارم مثلا در بولی شرس مالی ما شروع کردیم با دو فروند بودیم به سمت این هدف ها وقتی که از زیر تانکر در میاه سی جی شیخان داره افت کمتارین بنگ که می زاری می آفته در بافت و اینا من یکی اومدم جد دارم این هدف در واقع یکی اصفت اعدام به سمت ماست و تو برای خیلی هم سریع برنزی پشی کدن خب الان بزن افت اومده هم وزن هاپنه ها رو کم می کنن هم سرعت هم زیادتر می شون خلاص بایدید با قول منافت ترفتال اینی این سرعت ها از شخص مالی رسی که ده مالی و ما من همینی که پل خود هم اینا رو فکر کردم دیدم که این دو تا از این مورده های که داشتید قشنگ آماده شده همه چی تیریگه بگرفتم در نهانی مالی موشک رفت یعنی در واقع شاید بهترین بوردی که مثلا نزید به موشک موشک ایم سرعت ما یه چیز بوده یک و در همه سرعتمون بود که موشک رفت موشک رفت و من چند لحظه ندیدم یعنی اول که دیدم بعد چند لحظه ندیدم باکه این این افجار بزرگی جوره من بود و که ما شدیده هم به رادار زمینی گفتن که آقا این حاکم ها اینجوری شده و اینا ما چه سمپی بگردیم که اتقام های عتیقچی هم زیر تانکر بود من بشهان شهیرم که استعداد ما رو روی کردیدم حالا مخصوم از این حالا بعد این که حالا بخشن در ما سه چهارتایی سه چهارتا های اوکامه دیگه آزده با سه تا موشک به ما زدن بمانند ولی در واقع مخصوم این که بعد این حاکم ها می خوشبخت دانه خلابان میراج هم اثیر شد آوردنش هم می داند بعد این که سوال کردیم از این چی بود چیزی بکنیم برحال میراج بود موشکش اما خیلی تیزدر بود برحال حاکم های مدرنتر از اون سامان ما بود این ها و این گفتش که ما سمت 270 درجه دفروندی برواز می کردیم رادار بغداد بنا بگردیم سمت 90 درجه ما همی که گشتیم به سمت می گشتیم به درداریم لیدر ما هم یه چند لحظه دوی سمت 90 درجه رولاد کرد یعنی به سمت 180 درجه رولاد کرد بعد که برگشتیم به سمت 90 درجه رادار بغداد گفت برک کنیم برک کنیم که من دیرم ها که های چیز خود یه بارشو مجرورشم که ایجر کنم بلیسه خوشبختان خلابان های چیزی بود و اومد اونجا و بچه هم باشد خوشبش کردن از اون حالت ایتی زند دارد ولی کلا من الان خاطرات رو گفتیم این چیز داره گفتیم ولی جنگ و آقاین چیز خوب نید جنگ خیلی بده دولت ها قواهل توایف هر چیز هستن ولی حال همه مشکلاتشون با گفته روحر کنن چون همی آدم های که شما فهم دیرن اکبرقای عزیز گفتشنی ها اینو برای نمیتونی برگردونی ولی حالا یه ساخته رو خلافشیه درست میشه یه چیزایی رو میشه درست کرد با پولو برای ولی آدم ها رو نمیتونی برگردونی واقعا این از هم با خیاد اون زمان میافته درست به درد میرد این آدم هایی که میبینه این چیزایی که الان حتی هم دیری که چه حالتی شد برای اون ها های چه سمبل براده از هم دل نازلتر میشه از هم قفتل زرگی خایل میشه درهای این اشانده که یه جنگ انجام نشه اگه گفته بود چندی سال هم تو میکشه بشه بشه برین جنگ انجام نشه جنگ چون هر را سر به قول مروب باخته نداره اون چون که گروز جنگ میشه چون که جنگ موزه البته نگفته نمونه که جنگ ما یه خود اجباری هم بود یه فشار اجبار بود به ما و درزه اون من داره میگم که خلو وکیلی تمام دنیا یه طرف بود ما یه طرف این چیزایی که ما میدیدید تو این جنگ حالا مثلا الان شاید زمان نیمی که آدم بگه چجوری مثلا برشتان چند سانهی مثلا تمام رایی های ما را جنگ میکردن یه اصلا میراج علاقی بیاد مثلا جزیه لاغان رو بزنه همینونه اینجوری بود ولی خب الان اینطوری دیگه من آراجده میکنم که جنگ بسه هیچ عم و ملتی پیش نیاد به همیچیز رو با صحبت و گفته پو اینا ها حل کنند من دیگه وقتی شما نمیگیرم اگه سوالی اگه فرمایشی است در خیلی است دردیم از شما و درمان ابو طالبی و آزندرانی همین تشکر نیکنم
00:22:26--->00:22:56
spkr_00: دردیم از شما و به همام عبو طالبی مازندرانی همه تشکر نیکنم شما هیلیون همه من میخواستم خواهش کنن چون شب امشب لایف تقدیم شده به این عزیز والا مقام جناب خسرو شیری عزیز اگه خاطره ای دارین ازشون بفرمایید من کامنتانم باز کردم که این دوستان عزیزمون اگر به قول معروف مطلبی دارن بنویسن که آسمین یاد داشت کنن بعد از شما بپرسید به فهمیت خجم
00:22:57--->00:23:58
spkr_02: خسرو خیلی من خسرو رو دوست داشتم چون خسرو تو گردان من خیلی دستگیر بودم این خیلی دستگیر بود درمی هر وقتی خسرو بیا خسرو برو خسرو این پرواز انجام بده بعد کارهای دیگه سوشال فیش خیلی خوب بود مثلا یه موقع مورنی پیش می آمد که اون شریعت که مثلا تو بندر اپاس بود و اینا من حتی موقعی که من از بندر اپاس امادم این دوستانی که دفتن خسرو رو منتقل بوشه کردم من مدت ها تلفونی با این دوام کنم که آه اگر گرم سیری هم می خواهیی که منتقل کنی چرا می فرسیم گرم سیری؟ اون هم یکی مثل خسرو شیری رو چرا نمی فرسیم؟ این همه دار اگر یه منتقه خوش آب و هوا باشه نسبتم دید باشه این چندین سال تو بندر اپاس واقعا مشکل رو تو بندر اپاس من آب و خورنن رو بعد می آزیم و دبیم می آوریم و این فسرو خیلی دلم بوده اردابر وقتی این رو شنیدم امروز شالا که خدا بیا مرزهشونو و به بازمانگاه شب بودم شب بودم
00:24:00--->00:24:28
spkr_00: خربونتون برم خربونتون برم محسی هست من اکبر چیز رحمان اکبرزاده همدورهی منه رحمان رو میشتسید که بله کابتن اکبرزاده بله چی شیر؟ کابتن اکبرزاده که تو کی شیر بود؟ مهران میگم رحمان خاک تو سرم مهران اکبرزاده مهران خاک تو سرم اصلا کلم هم تحتی
00:24:36--->00:24:40
spkr_02: اون من کراسن شدو کشه بود با که پنجا میپرد
00:24:41--->00:24:46
spkr_00: آره الان هم سی ساد و بیس اومده نمیدونم هم لان سی ساد و بیس دارین شما یا نه؟
00:24:46--->00:24:50
spkr_02: سی سببیش من دقیقا نمیشه که اجارهی داره کشید
00:24:51--->00:25:17
spkr_00: خواهی تیمسار وزیرین میگن سلام و عرض عدب استاد بزرگوار قاسمی عزیز زنده باشید جام لبیبی میگن سلام به جامگیر عزیز جناب مازندرانی خانم مهنتی پرز کنم خدمت شما تیمسار مهنی ها میگن کپتان قاسمی عزیز همچنان منتظر رسیدن اطلاعات شما برای جلد آخر ستاره های نبرد اعوائی هستیم
00:25:22--->00:25:34
spkr_02: دارم میشنرد
00:25:34--->00:25:51
spkr_00: جناب میگن جهت جهت جان جهت جهان جان ببخشون میگن جهان جان یاد پایگاه لافلین به خیلی جان مازندرانی میگن
00:25:54--->00:26:00
spkr_02: او اکش نکه وسط پرستان هستند کامنٹ گذاشته بودیم
00:26:02--->00:26:28
spkr_00: جناب هیدریان میگن امیر جانگیر خان دلابر بزرگ مرد افتقار وطنی جناب سعید مهنتی میگن سلام بر استاد بزرگوارم سعید روز برم میگن دوستان عزیزمون که در لایپ هستن میگن خاطره ایجکت خودتون رو بفرمایید بله
00:26:30--->00:26:48
spkr_02: من همون موقع که خدمت رو گودم، شورت افنا خیلی زیاد بود و ما چون با یه حالت راشی در واقع ما این هدف رو زدیم و بسیگه اونجا، من در واقع اورین نمودم کجایی. بیشتر این فکر این بود که بارد خاک عراق شده این و ناراحتی امتونه پایین ما رو بزنن.
00:26:33--->00:26:37
spkr_00: بودیم دارم خیلی زیاد بودم و چن با راشن...
00:26:49--->00:32:03
spkr_02: بعد که چون سمت ما دیویس و چل درجه بود من حس کردم که بهتر چون رادار چند بار صدا زدم جواب نداد حتی اتیداشی که ریلی کرد من صدای محمدش نیدم بعد به خاطر اینکه سمت دیویس و چل درجه گفته من بگردم از سمت چپ شاید زودتر داخل خواهد بچیم من در واقع هاکم کسیم هیچی دودون نوت دریجه بنک و کشیدم چهار پنجی که هاکم بیاید کنیم کشیدم بیدم یه چیز خورد بقا پیما خورد رو من در واقع با سر خوردم به کاناپی دیگه چشام نمیدی ولی دست همون که میبرم که این لوئرگار رو بکشم بالا من فقط روی دست همون احساس میبرد تا بالا این هم که من کشیدم و هاپما ایجرد کردم دیگه حالا با موجود دلعت زیادم بود ارتفاعم بالا بود بازم من اونجا هی نگاه میکردم که بینم میتونم بود از طریق کوها این و این و این و این با خاطر همین کردن هم افتاد روی این چیزای بندهای چط رو ای من میچرخون این و اونول خلاصه یه جنبهی هم من گفتم که همیشه آرا این نمم من این وقت این اصلا تو زبونم نه موقع که هاپما موشای خود گفتم یا زامن آهو این حسین آقای حسینی سهل حسینی کابی نقرد من بود اینو سهل من شهره بود خلاصه کار نده اومده من دیدم که چون اون ارتفاع هم بالا بود احساس میگردم استازم روی سندلی تاب میخوره احساس میگردم یه کلمه لب میزنم یه چرخ میزنم سندلی برای این چی نمیتونستم ببینم تا اینکه چطر باز شد چطر که باز شد من دیدم این جاو حسینی این جاو حسینی چون در واقع یه گلی بود گرگانی و مداری این از بقیل من موجود رد شد من نسکرم اونجون مونم بود هوا موضوع من که من میترسم که این توی خاک عراق باشیم و الان پایین نزنن مارو اینا برای اومدیم نازدک هایی زمیند شدن من دیدم من دیدم این حسینی یه جایی صافی هم بود باری همچنین یه خود هارت در واقع اومد پایین گفتم خب من که دیگه این که با این گردن کنفتیش اینجوری هارت خورد زمین من دیگه الان که قام دمه گوشمه ولی همینجوری اومدیم الانسان واقعا چه چیزیه من درست مثل امریکایی چون اونجون فکست فید بلودت در در هر آی زن مثل یه ست پیش تو گوش من گفته بود با این چطر که میادم پایین او همین کار کیدو من بود من اومد ام گیرم نه راحت دارم میام پایین اول خواستم باید بایستم زمین نه یک قد فجار زیادت هست بایستم یه دوی زدم چطر جن کردم و یعنی باز کردم و اومد ام چطر جن کردم در واقع فلی رو ورداشتم و میگم همش من نراحت داخل و خارج مودن مودیم فلی رو ورداشتم و همینجوری همینجوری هم بایستم خوش من شالای کلمت رو گرفته و برم اون پشت یه تب مانندی بود کچیک مثلا فقط نمیتونم هم دیگر ببین اومد، گفتم سید، باید چی دهت که؟ گفت چی که؟ گفتم میده میده دنبال همه پیمانا داری میدی اونو فلر اینا تو برد بگاری کلمتت رو بستید از کلمت من از فری این چطر اینای کردم زیر قایق این فلر رو ورداشتم موترسونه طرف شب دیدم که سوای هلیکوبتر اینا میاد طرف شب روز رو زدم دیدم که چیز نشد اگلاید نشد روشن نشد و بعد این اوقات برگانه جنگ کردم طرف شب رو زدم چون دیگه حالات نیست ترچ داره دیگه، کردمش کلای برگاه ترچ یه یک دوری کرد اینا و دفتیدم از اون دور چند نفر پشت این درخت هایی میرن اینو و بعد اینا اومدن و بعد یک کمو بالا و تحقه نیشسته میگو که یک حالاتی نیست که ایست و اینا و صداش محفوظ نبود اینا بعد این اومدن جلو ترن میده چند تا پشت این درخت هایی میرن برمان برمان نیم باتی خواهی جلو ترن هستن اومدن جلو بود من بودم الان چون ساراغه داشته کده مثلا گرفتن خلاوان اشتباهی بودید خلاوان خارجی یا مثلا برعکسش بلاند تو هم بودن جلو بودم با ایرانیم ثبات دارید شما؟ اومدن بعد هیچ چی نمیگرم آخو مثلا این چند سانیه مثلا به ما یه عمری گذشت اینا هم هیچ چی نمیگرم بودم با ایرانیم میرسه دیدن یه لحجه ای به ما جنبال شده کده خلاوان همانند مثلا یه امفیچی ریان من یک خود دلم آروم شد که این بری من اید چون از یه چپیوه هم باشتن از یه چپیوه هم داشتن بس رفتیم مهمونم چیز بشیم سعدان بشیم بلاسته اومدن جلو با بعد خوش هاش شدن که ما اصلی اینجا با همین طور همین دوری که بودن شد طاقه ما دویز چارده ای ما رو عوانی روز اینا همون دور باید بشت پرواز میکرد و یه دویز چارده از خیلصات ما رو برداشتن اونجا با آوردن کرمانشا در خدمت این یکی دوستان اون بسم آجه آجه خوزاده اونجا اف اسی اونجا بود و بعدم اومدیم و بعد در بیستیوز دویز شدیم شدید پرواز کردن و یه خود کمرنامه رو صدمه دیده و مدتی مثلا این رو به یه ماهی مثلا سرمون دلال میکردم افساس باید کشمون باید که دردر مید ولی خب یه آشاشون خوب شد حالا یه خود سنی که رفته بالا کمردردی میشویشد باید کمردردی میشویشد
00:32:04--->00:32:49
spkr_00: اسمان رو بگو پسر نازنین تون میلادخان قاسمی میگن پدر قهرمانم کپتان کشکار کپتان کشکار فکر کن از بچه کیشه رستن کلی سلام و از کپتن کشکار من فکر کنم صده منو ضعیف داری درسته؟ آزم برندتر صحبتی آره برندتر صحبتی جناب حسین نظری بهتون سلام دادن آره دوستان هم دادن آره از بچه های اومدن تو لایف ما هم دوستان دیگر هم اون که تو لایف هم تیمسان هواپیمای عراقی رو شما زدید یا جناب امینی میگن
00:32:50--->00:33:29
spkr_02: نه، حکومات که من وقتی این چیزی که داشتیم میرفتین، در واقع من یک خود چیز امینی بودم، آقای امینی، برگشتم دیدن که آقای امینون پایین داره میاد. به طبعا همین آقای حسینگان که آقای اقل بادم که آسیم پر جازکو اقل داره میاد. اصلا اون جایی که ما زدیم اصلا ایشون هم میشل زد ولی نمیدونم حالا خود. به حال این چیزی که ما موشل راداری زدیم، حالا ایشون حتی خیلی کانیتر ما رو بود. حالا اون موقع که ما زدیم مثلا، ما حتی داشتیم میفتیم تو رکشه ای موشک میرفتیم، این رکشه ای که خوردوگ به آب دوما میرفتیم، اون شورت.
00:33:30--->00:34:29
spkr_00: بسیارم عالی شما ماشالله اینقدر به اندازه صحبت میکنید راجب هرچیزی و گذار ماشالله قشن درود بر شما جام هیدریا جناب دوستانتون من همه رو گفتم اسماشون جام لبیبی میگه چاکر جهانگیر عزیز آخای رزا سهرداری ماست واقعا یه دونست حرف نداره خب جناب قادری ارز کنم خدمت شما خدمت شما سلام دادن تیمسا قادری جام وزیری من میخواستم دیگه خلصتون نکنم جناب تیمسا قاسمی عزیزم شما به قول من افتخار مملکت ما هستید و من چون سوال دیگه دوستان ندارن شما هم جان مطلب شما یه شبی دیگه ای به امید خدا مفصلتد در اول وقت وحید هاشمیان عزیزم شما از جناب هاشمیان خاطر دارین از خیر هاشمیان؟
00:34:30--->00:34:49
spkr_02: از خرقا اون موقع که در اونگ جنگ شروع شد از خرق بوشه رحمدان بود ما تیران بودیم ولی از دانشترده و واقعا از خرق اون رفاقت و معرفت از خرق همیشه زبان زد بود با آقای قفاری خستو قفاری همیشه راجب از خرق صحبت میکنه خدا بیاموند
00:34:51--->00:35:15
spkr_00: روحشون شاد باشه. وحیدم که افتخار مملکت ماست. بله بله. هزار ما شاله به این دوتا برادر. هزار ما شاله. خود آقا شاله وحید رو حفظ کنه. روح از خرعزیز شاد باشه. جناب تیمسار اگر خاطره از سیویل دارید از پروازاتون اگر کیسی بوده که حالا شما تیکر کردید.
00:35:14--->00:40:23
spkr_02: شانس ما تو اعبه ما سیویل هم چون امایدن تو اعبه ما ما بوم گذاشتم اه چجوری؟ احواز رفته بودیم بعد از احواز از پیکاپ دردیم من با همین امدی بودیم بعد با اطلاقا بسر شهید خزرایی احمد کشت تازه چیز بود در وقت آبزرور پرواز ما بود که هنوز پرواز شروع نشد بود از احواز که ما تاکاف کردیم در ده دقیقه که دور شدیم این گارد احواز ما اومد کفت دفتان باید برگردیم گفتم چرا؟ گفتم باید برگردیم اینا گفتم که خب برو تکلی روشن کن ما الان داریم هی دور میشیم اینا بعد اومد و گفتم از که تو احواز ما بوم گذاشتن من به سرمهمانداش سپردم که آقای قضیه گودم در کابین خفت کن و به سرمهمانداش سپردم گودم داخل کابین با شما دیگه این کاری داخل کابین بعد چند لحظه ای اومده کنه آره بومدی بذاشتن و بهتوانانم تا ساعت یازده حالا هست دقیقه مدود تو ساعت یازده ساعت یازده ازمان منفجر میشه این بچه های چیز اطلاع دارن گارد هاپ ما ولی خب چون ما در حال برگشت بریم اینا زیاد ما رو در جوزیات قرار ندادن من بهشون گفتم که اگر چیزی هست خب نه کچیکه چیز اینا بودم اگر چیزی هست ما وقتی نیشستیم تو باند وای میسه من شما اینو از در بندست بیرون چون ما صحابه ها داشتیم که افور نیشسته بوم مزیج رها شده رفتن نهراباد در کنار باند منفجر شده ایچی هم نشد بوم به پونسد پوندی خب درم که من تو باند وای میسهم شما در جلو اینو بندست بیرون من فکر میدرم که این جلو هواپ ما جو گذاشتن یه نامه گذاشتن تو هواپ ما که تو این هواپ ما بوم به اینا رفتن گشتن پیدا کردن و او ها مسکر در این دستشوی اول سرویس اول هواپ ما بوده زیر یه پنلی قایم کرده این من همین توی این فکر این بودم توی این بودم باداد به مورس خزرایی با ما هم دوره بود نا شهید خزرایی بودم حالا اگه اون اتفاق رو یافته این احمد هم با ما هست من جوال مادرشو چی رویدم واسه همین فکر ها همین توی مغزم بود واسه چقدر هم احمد کمک کرد با اینکه فرستافیسر من یه اوکراینی بود اصلا توی باغ نبود که واقعا این هم نه زیاد نظر چیزی امراه نبودن چی بره میگذاره اصلا با جد باییم میریم خیلی کارارا احمد میکردیم بودم سویچار سید کن من مثلا تو فاینه های که آمدم اپیو هواپرمار زدم بشخدم بودم که اگر ما میشستیم یه دفعه موترال من خاموش کنم ممتون تاریک شد یه جوانی همون سندلی اقا بپرو سندلی جلو مردم فشار بیرن دو تا پیله مطور زن بمیرن این خوبی چیزه اپیو رو هوا میزنن به محصی که مطور رو خواهموش دن به هرقه هواپرمار نره کسی مثلا چیز نشد ما اومدیم به برج احواز اطلاع دادیم با کود و اینا که درواقع نمیخواستیم هم بوم بگیم بزاشتن چهارا و یه خود نظر سیکوریتی اینا مشکلات ایجاد کنه اومد بشکاتیم اومده میشستیم این آقای چیز این که درواقع رئیستگار بود شبان فرموش کرد رئیستگارون من وقتی مطور رو خواهموش کردم همه چراهای هاپرمار بوشن کردم داخل هاپرمار خوب بوشن بود این نه های چیزی مثل بامون بیترقای چیزی بود گرفت از در جلو پرید بیرون دوید بسنم تو کنار باند بسید اینا رو با من همه های نبوده همیشید بسید اینا رو با من همه های نبوده همیشید در این نصلا پرت کنه بیرون بعد هم به من نگفت که در اقل هاپرمار سکنه این رو هم میرسو در اقای با کنه همین چیزی بیندازه بیرون با هم با هم آلت رولینگ در آلت باند هستیم این فرصت این در این نبود به اون سرات کشده فرصه پرید بود من نگاه کنم تو این بقلش هست ایرفه یه چیزی مفجره شده این رو پرتشترده برای این تکشم افتاد تو کنار باند باند احواض هم اون زمان تمام این علف های خوش کننده بود چونتر آتیش گرفتن که اون زمان آقای نهجوانی مدیر عامل تیشهر بود خودش شنید به من گفت از برج یه چیز بنا بودن حوکماتون داره میسوزه بلاصه ما در اقای حوکمان رو میسوخون برش رو میسوخوند برج یه هم بالا شب بود بگیدد که حوکم اتباقی افتاد بلاصه مسافر رو پیاده شدن و بلی راحت ماشین و آگینا رو بردن و بعد ما حوکمان رو بردیم و این چیز هم پیشنون حتی ریسه وقت حوکمان کشوری خواست اما در یه جلسه که تمام ایرلائن ها بودن موزشتی قدرن کرد خب این اصلا در برانی ها سالاقه نداره که یه بوم بی تو افرامو باشه همه ببینن و منفیصل هم بشه خون از دماغا کسی نیاد افرام هم بینید که مشکلی واسه پیش بید بیشنه این هم خلاصه از شانسایی بود که ما زمان خدمت آفرام
00:40:23--->00:40:43
spkr_00: می خواهدونتون برم مسی تیمسار عزیزم من خیلی خستتون کردیم امشب خویش ازار ما شاللو به این سخنبریتون به این روحیه عالیتون من ما لذت بردیم من بلندت صحبت کنم صدای منو بشتبید منت برما بذارید بزرگواری کنید بگید چند تا پرزند دارید
00:40:44--->00:41:16
spkr_02: من سه تا پسر دارم هر کمیان فاصله سینیشون هفت ساله اولیش متولد پنج و پنج اولیش متولد پنج و پنجه و بعد هفته بکش های متولد پنج و پنجه و هر کم باید فاصله هفت سال هر ست هاشون مهندس هند مهندس عمران هند و وسطیش بعدی که مهندسشو گرفت پشت کشت کشت که بره خلبانی الان معلمه دار هاوپمه ای دار هاوپمه ای توان
00:41:22--->00:41:43
spkr_00: یک کپتن دوتا مهندس هزار ما شالله باشه هزار ما شالله مطولد پنجه و پنجه و شست و دو و شست و نو در ایغان در ایغان در ایغان در ایغان در ایغان بر شما ستا رنگ تقدیم بکنید ایب نداره ستا رنگ به این ستا فرزند عزیز تو تقدیم کنید
00:41:44--->00:41:47
spkr_02: بگم رنگ خوشگلته از پرچند ایران نبینیم؟
00:41:50--->00:42:08
spkr_00: پرچم ایران تقدیم به این سه فرزند نازنین تون و سه افتخار پدر و مادر که خدا و انشالله بهشتون سلامتی بده یک رنگ با اش تقدیم بکنید به خانوم قاسمی عزیز به خاطر زحماتی که برای شما و این سه تا بچهتون کشیدن واقعا
نظرات
ارسال یک نظر