امیر سرتیپ خلبان سید مجتبی فاطمی


00:00:00--->00:00:10
spkr_00: دروت بر کپتان فاطمی عزیزم هزار ماشاء الله به این تیپ و هزار ماشاء الله به این عباحت و به این سلاوت و دروت بر شما سرد.

00:00:11--->00:00:35
spkr_01: برم سلام هست میکنم خدمت اساتیتم سیانم عزیز هر حال ممنونم از تو همزه جان که اعلام کردیم و بیاییم در مقابل این اساتیت که بلیم ما چیزی نداریم بگیم همه اساتیت مستم مخلص همه شون هستم دست همه شون رو از دور میبوسم ایشالا که همیشه سلامت و سالم باشن

00:00:38--->00:01:23
spkr_00: اولا که من دیه تبریک بگم ما شالله هزار ما شالله من اماده بودم شبیه برزوسوگی از سی هزار ما شالله من نمیدان شبیه نداری خودت واقعا یه برندی هزار من خیلی وقت شما را زیارت نکردم من از زمانی که 747 ایرفورس پرواز میکردین حالا از افنی رفتین خاطرم هست یه بار ما تو راه چابهار بودیم شما بزرگواری که این ما با خانواده بودیم و تشریف آوردیم پایین اومدیم از کاکپیت بیرون و به ما برحال ما خدمت شما رسیدیم و من هیچ فرق یادم نمیره این بزرگی شما رو که از رو سید بلند شدید اومدید من دستتون رو میگوسم منوان اصداد خودم که ما خب بعد از شیراز خدمت شما رسیم و هرچی یاد گرفتیم از شما بزرگان بوده درود بشرفتیم

00:01:23--->00:01:53
spkr_01: بر شما درود به خانوادت کمترین چیزی بوده که میتونستم در مقابله شما دوستان عزیز بدم هواپیما و 47 هفتونه همه چیمال خودتونه یعنی مال خود هممونه چون که به هر حال حرق ریختیم اونجا دیگه داشتیم وظیفمونم بوده که این کارو بکن در خدمتون هستم من

00:01:53--->00:02:11
spkr_00: رب تعدادتون بشم سر همه شما رو میشناسند برای اون دوست های جوانی که شما رو نمیشناسند یه بیوگرافی بگید که چطور شد شدید حالا به هر حال اقاوه و آسمان در هواپیمای اف پنج و بعد از همون اول ورودتون بفهمیدیدیم و آرامی کچولو گفتن راجب شما حالا شما بفهمید خودتون

00:02:11--->00:05:02
spkr_01: خدمتون از کنم سید مشتبه فاطمی هستم متولده 1134 سال 53 وارد ارتش نیرو هوایی شدن بعدشم دو رای خلابونی و بعد بریشتی میران یه چیزایی شبیه جناب آرام گفتن یه چیزایی هم شبیه جناب آرام حالا چرا دوست داشتم که تو حواب مایه یک کابینه شکاری بروسو کنم اینی که یه مقدار طول کشید و برحول ما اومدیم رفتیم F5 به برحول های F5 بودیم یه 13 سال دستفور بودیم بعدشم یه دو سالی رفتیم تبریزم بعدم تهران و ستاد و بعد جنگم که رفتیم روی حواب ما 747 یه 7-8 سالی همونجو پرواز کردیم بعدم با 31 سال خدمت بازنشست شدیم بعدم رفتیم شرکت حواب مایی ایران ارتور البته یه مدت هم تواندان رسی پرواز میکردم باید چلاه هست بعد دوره برگشتیم ایران اولین شرکت حواب مایی به صحیح شخصی ارتور بود که هنوز هم اونجو هستم تا 6 ما دیگه وازنشست میشم یعنی 65 سال هم دیگه اینجانم بیتنم نمیاد باشدالا نه با دیگه پیر شدیم مواسفید و سیویلاسیم نه با باشد دوره بر شما اینه که این یه خلاصه از وضعیتم بود کاری که تو پروزی هنجان دادن بگم که از ساتید ما شالله هستن اینجا جلوه اونا من به قول جناب آرام حربته جناب آرام مستاد ما بودن شایردیشون رو داشتم همینطور که فرمودن جنگ که شروع شده بود اصلا پروزی نداشتیم یعنی به عنوان خلاصه افنج اکتیب پروزی نداشته اولین مهموریتمو با شهید بک محمدی البته تو کابی نقبه ایشون با حواب مای اف خدا رحمتشون کنه که البته ایشون هم استاد من بودن نه هستن اونبان اینکه یه مقدار قرینت بشن با وضعیت جنگ و اینا اولین مهموریت با ایشون مرفتم دقیقا مثل یه پروز آموزشی خیلی آروم خیلی مسلک بودن ایشون شهید بوزاکی بار با ایشون بودن و بعدم در کنار بقیه دوستان برخورد زنده باشه تو کمان 99 بودین سر من نبودم من تو کمان 99 نبودم بعد از اون بگه که رفتیم دستگول بگه یه باش باش دیگه شروع کردیم بگه برخورد در خدمتون است

00:05:02--->00:05:20
spkr_00: شما اینقدر متوازه این و اینقدر فروتن این من واقعا سر تظیم فروت میارم شما برای ما خاطره زیاد تو دستفورت تعریف میکردید حالا اینجا در حال میخوایین حرمت میگه دارید جا تقالی میبستم

00:05:20--->00:07:55
spkr_01: خاطرات دوستان از جنگ و اینا گفتن من میخوام یه خاطره بامزه از جنگ بگم فهمت جنگ بود بچه هم فرسته دودم تهران تابستون بود فکر میکنم یه روز حمید نجفی اومد و گفت مشتاهم اینجا مجردی گفتم آره گفت یه معمولیت ددم بی با همدیگه بریم گفتون باشیم کجا؟ والا میگیم تو رابط حکر کریم حاکمان مهمده بود در دسبول بود میرفتیم به صلاح خورنمشهر بود فکر میکنم خورنمشهر رو بعد بمبارا میکنیم در سراغی ها بود در دسبول بلند شدیم گفت رفتیم خورنمشهر رو زدیم میریم اومدیه میشینیم از اونجا بقیه معمولیت ها رو انجام میتیم بلند شدیم رفتیم زدیم رفتیم اومدیه نشستیم در جهت خیلی بالا بود یه چیزیم در پنجه و پنجه و پنجه و پنجه در جهت در جهت بود یه قرارگاهی بود به نام قرارگاه رد شلترایز بود و خیلی هم ارکانیشن های خوبی داشته ما رفتیم اونجا و بسلاح دوباره بریف کردیم که دوباره بریم از چی بود دیگه آفتاب بسلاح میرفت که غروب بکنه رفتیم و زدیم دوباره اومدیم دیگه نمیشد بری چون که آفتاب بدجلی بود هم داشت غروب میکرد هم تو چشم بود موقعی رفتن اومدیم قرارگاه رد و نشستیم و ارخ کرده بودیم اون گرمای بیرون من یه دفعه شروع کردم به طوال عرص کردم بباشید آق از گوش و حل و بینی همه جور پلان و بدجلی استخموندیگه نیه جوری مثل کرونای همین روزا ایزایم باره اون روز جناب خانی اومیدیه بود گفته ما خود زنی بزن دستفول اگه میخواد قرار بشه فهردا دوباره معمولیت انجام میشه یکی بیاد چون که ما دو نفر بدیم هیچ خبری هم نبود میرفتیم معمولیت انجام میدهد میامدیم با همون زبان اسمونش گفت من درسته دکنن ما رو برد اومیدیه درمانگاه بود یا آقای دکتری بود گفتش ایشون باید فهدو بپره گفت باش ما رو خواهندن دوتا آنپول به من زدن نمیدونم چی بود ما همین چهر رو تخکولایی شده میدهدم که آبریزشا قد شد قد شد و بدن درده قد شد و فلان همه چی کالی سرحال شده بودم یک جوری چه اصلا خودم هم باورنه کنم فک میکنم اصلا هیچا زرده بست

00:07:54--->00:07:59
spkr_00: دهگزمتازون دهگزمتازون

00:07:56--->00:11:37
spkr_01: ده اگزامتازون زده میگن ده اگزامتازون اینگاه که مثلا ده ساند روی زمین را میرفتن اینجوری اسم اینجوری بود بعدی خود به سلامی گفتن خونه تیم سار ما هر موقع میرفتیم امیدیه میرفتیم اونجا پس خواب و اینا رفتیم و امید نمازشو خوند و رفت خوابید و قدیما ما تو امیدیه دست بول تلیفیزونای منتقه را میگرفتیم یه چیزی بود به نام بوستر و هست میکردن به آنتنا این تلیفیزونای منتقه را میگرفتیم من نشست بودم پای تلیفیزونای تلیفیزونا داشتم نگاه میکردم بعد سرتونم درد میره نفته خواهیش بعد دیگم دیدم ساعت چهار اینجوری های شد امید خوابه امیدی ویدارک کردم گفتم همگونه شو اگه میخوای نمازده خوند و اونش نمازده بخوند بعد هم بریم خیلی عالیم اصلا عالیم گفت خوابی دیگفتم نه ولی سرحالم مشکل نیستش بریم پربوز اومدیم و رفتیم اون موقع یه پربوزوی بومبارم به نام لافت بله میامدی یه نقطه بود از اونجور پاپ میکردی و بعد بومبو میزدید و یه به صورت اسفلیدس میکشیدی میامدی سمت مثلا به صلاح کشور ما رفتیم و نام فری رفتیم زدیم و اومدیم و دوره گفتن از اون بار انام کنید که آخا خیلی خوب بود دوباره انجام بدید اواپ ما تو شلط را آماده بود بومبام زده شده بود دوره دوتا اواپ ما دیگره بردشتیم بردیم پرواز بعدی که اومدیم نشستیم یه نفر فننی بود رئیس فننی تو امیدیه گفت جناب خواتیم حالت خوب تو گفتم این شب من حالم بد بود گفت نه عزیز من شما هشت و هفت دمام جی کشیدی واح چون که ماکسیموم افنش هفت و سی و سی اگر اشتوار نکنم یادم رفته بله هشت خوب داری کشیده بودیم گفتم نه آئین جی میتر تون خرابه احتمالا مریت اومدیم هشتی کشیده بودم دستادی خودم من احساس نمی کردم که مثلا من هیچی کشیده یه باشی باش پایگاه امیدیش شلوخ شدود خدا بیمون زده تیمسار اردستانی و بچه های بوشه اومدن افور اومدن که بقیه رو انجام دیمونم اومدن گفتن آره آنها این فاطمی دوتا حاکمارو اوه جی کرده خدا رو حمدش کنید مگه میترسی تو انقدر جی میکشی گفتم نه والا من جی نمیدیم هشت خورده من باید بلکات شده باشم بعدی شو با خودم میای بایدیم باش من فکر این بودم جی نکشم اصلا فکر معمولیته نبودم یعنی بومبه بیشتر نگاه هم به جی میتر بود که از چهارتا بیشتر نشی خلصه این جالب بود که منو دوپین کرده بود دکتره یعنی واقعا اینقدر انرژی بالا بود با این جی نمید این جالب بود که این یه خاطره بود که گفتم که بگم با سه چیز با توره دیگر بوده دیگر آره برحال این جی نمید بود خلصه با برق برق اوپ معمولی های برگرد اسبول که بسطلا اندیایش بکنن بگیرن جاییمایی بالیش جایی بسطلا ترک چیزی بر نبشن اینم یه معمولیتی بود بسطلا یکی از چیزیsim برگرد است

00:11:36--->00:11:48
spkr_00: سر اگه اشتباه نکنم لافتو برای اینکه شما خودتون نرید پشتی یه تپه کوهی چیزی لافتو اینجوری میزنید که بیفته تراجکتوری پشت کوه یعنی که الان یا نمیخونم

00:11:46--->00:13:28
spkr_01: یعنی نمیستم بیان نه نه کویی که جنوب نبود ما بیشتر مثلا توله جنگ و دسول بودم بسید کوه اینا نبود یه مقدار ما تو بومبای های درک مقدار میخواستم سید بکنن گرونتر هم بود این بومبای لو درک خب اگر میخواستی برید اپکس وسازی و رول بکنن مثلا اینا و از وسط جنگ هم موشکای رولن آگرده بودن و این تو بیست ثانیه اگر برید در رادار اینا قرار بگیری حتما میزننیت اینی که ما به خاطر این که از اون بیست ثانیه کمتر یعنی زیر بیست ثانیه بشه بعدا بیاماده شایی در دستانی برنامه ریختبتن البته لافت مال افوره افنج لافت نداره برنامه ریختبتونی که با این سرعت شما اگر بیاید بیست درجه نوزتون آب باشه مثلا با شیست ست نات سرعت شیست پنجات سرعت بیست درجه بیاید این بوم به مثلا پونسد پوندی ها لودرگا یه چیزی در بوده هپت و نیم کلومتر میره این هم با سه نیروهایی که در ست گسترده بود جواب میداد و ندیشه هم از اون برای به ما اعلام میکرد که آره این خوب بود فلانه اینا اینی که یه مدت موت شده بود لفت میزدیم که آی درگا یرون بود و اون فیناش حالا یا کمبود داشتن یا نمیخواستن زیاد مصرف رو کنن از بومبای لودرگ استفاده میکردیم ولی اون دیگه اپیکس و رولینگ و بسیل پوش اینا انجام نمیدادیم جالب بود لفت بسه اون بسه کوه اینا نبود نه زیادss GHF

00:13:28--->00:13:33
spkr_00: ولی خوراک افتحن پاپا بود دیگه یعنی چلو پنگ در جاسیب تره

00:13:33--->00:14:31
spkr_01: ممتار دیگه تو این روزا و اون موقع ها چون که ما زیر پنجاب ها معمولا پرواز میکردیم که رادارا نگیره بیشتر مشکل ما پدافند 23 بود یا حتی مثلا پاره ها بود خونپاره به ما ها میخود مثلا عباس علمی یه روز اومد دیدیم که توپ زمین به زمین خورده به بمبش بمبه رفته بود روی بال یعنی از پایلون و جرد بمبه رفته بود روی بال بایل شسته بود اینی که بیشتر ما رو توپای 23 و حتی همین توفنگ هایی که نیروها داشتن و خونپاره میخود به ما یعنی ما مشکل موشک نبود اگر بکنی اوینا میرفتید دیده به سلا راداره موشک اون یه مقدار بیشتر باسم خطر بود دیده به سلا

00:14:30--->00:15:10
spkr_00: شاهن نجات میگن درود بر سید بزرگوار جناب مازدرانی میگن که درود بر کاپتان سید مشتبه تیمساک مازدرانی خب خیلی از بزرگان الان هستن و یکی یکی الان چون شما جز اون شهرهای هستی خیلی خودتون نمی آین و اصلا من دیدم دوست دارین کلن توی این گوش کنارها باشین بلی شما رو همه دوست دارن سر یعنی واقعا جزه من کوچی که همه هستم تیمسا هممتی شیرفکان هممتی تیمسا هممتی بهتون سلام میرسونیم تیمسا صادقی تیمسا داود صادقی سلام میرسونیم

00:15:08--->00:16:14
spkr_01: من درود نفرسم به تک تکشون دست همه شونو نبوسم امیدوارم که همه شون سالم تو این دنیا که البته مردم عزیزمون قدره همه خلاوان ها رو میدونن همه نظامی ها رو میدونن همه ارتشی ها رو میدونن میدونن چی کار کردن متاسفانه کارهایی که دوستان انجام دادن این شجاعان انجام دادن این قهرمان انجام دادن از ماها دوست دیده شد یعنی این جنگ رو فکر میکننی که ارتش خواب بوده نیروهوای خواب بوده اگر نیروهوای نبود اون روزای اول جنگ و حتی و اواخه یه داستان یه چیز دیگه بود ایجاب برحال مشکلی نیست ما بسی کسی نکردیم که کار انجام نه ما بسی به خاطر وطنمون انجام دادیم به خاطر ناموس خودمون انجام دادیم به خاطر این که ایران ایران بمونه انجام دادیم ایجاب دشان نیازی هم نه شما همین

00:16:13--->00:16:47
spkr_00: شما همیشه مرد بودی همیشه من خیلی افتخار داشتم به 6-7 سال خدمت شما بودم تو دستورد همیشه مرد بودی و با این عدبیات من این همه عشقهایی که دارم میگیرم من جما همه همهتی میگه که شاخ سیبیلار جما به تیمساک مست هیدریان میگن درود بر دلاور خوشقامت بامرام سید مشتبه برداری شما آقای رزا صادقی پسر تیمساک صادقی جناب لبیبی میگن پروازهای زیادی با هم داشتیم

00:16:50--->00:17:01
spkr_01: و خیلی افتخار میکنم که با این عیزان بودم پرواز کردم درست زندگی پرواز که صد درست زندگیم از این دوستان گرفتم

00:17:01--->00:17:34
spkr_00: آقای کپتان آلفا براو میگن که بچه خاک پاک تهرون آدر جدی بردر شهید جدی درود به شما میفرستن یعنی من جا موندم دیگه اینقدر که شما عشق دارید میگیرید سر واقعا درود به شرفتون من خیلی که به خدا برید شما کم میاین این برانورد زیاد دیده نمیشید بلی اینقدر که همه زوح کردن شما رو ببینن ماشالله با این حیبت و با این تیپ خواستتون که همیشه سلامت بودید سر واقعا باید سر افتخارید به خدا

00:17:34--->00:17:43
spkr_01: دل من همین تیپ خویی تیپ هست بیکار هستیم بیشتر با مو بر بیریم سیویل و موییم خیلی خویی

00:17:41--->00:17:54
spkr_00: خیلی خوش یه دقیق نشون بدی سر ازار ماشالله باید من ازار ماشالله به این تیپ رو به این غامت سر یه خاطره با من داری یادتونه تو ساعت

00:17:55--->00:20:05
spkr_01: آره یه اینک ریبن پسر من بهت بدکاره رفته بودیم اسکی تو ساعت شما مشالله خوشتی بود اینک ریبن رو همیشه داشتی به صورته نه نگه رون به سلات چیزه بایستده بودیم که قایق بیاد اسکی بخونیم روش و همه یک دون این لفشک کتاب پشته بودیم که به حال وسط ساعت بود آب بود درست ها شنایی نوولت بودیم ولی برحال اینا تن شما بود پسر منم جبونی کرد شما رو هلده تو آب همون لحظه اینک بود اینکی همیشه داشت میره پایین ممتحه شما میخواستی شیرجه بزنی که اینک کرد لایف جانچه نمیذاشت بری پایین اینکی کش میگرد که یه اینک ریبن بهت بدکاره چکه اون هلده اینکی خودی بود جنگ بود بد بود برحال دوستان رو دست دادیم بزرگی یادمه خدا رحمتش کنه بزرگی شب قبلش جواد محمدیان یه مقدار چیز شده بودیم از جنگ یه مقدار به شوخی گرفته بودیم یعنی بچه هم میفتدن باز شب جمع میشدیم مثلا زمان هایی که حمله ها بود جمع میشدیم یه چیزهایی میگفتیم که بخندیم روحیه بگیریم که البته ماشالله روحیه ها بالا بود جواد محمدیان کربلا کربلا رو میخونم موقتا به چوک که فلان قدام دادیم و نام این رو کچکای کردیم بزرگی تفلک اونجا بود و فرداش رفت زدنش یعنی باز دوباره روز بعد نه این که بیخیالشون بشیم عشقهای ما بودن دوستهای ما بودن هم نفسهای ما بودن تو اون روزهای سخت ولی باز دوباره ادامه میدادیم یعنی این بود که شل نمیشنیم یه مقدار بیشتر شاید انرژی میگرفتیم نمیدونم یا شاید مسق شده بودیم یه جورایی کم نمیام بچ برور بودیم یک کم نمیام بودیم

00:20:06--->00:20:14
spkr_00: جناب مهنی ها میگن که خاطره سلام میکنه جا مهنی ها به شما خاطره آقای رفتنجانی که تو گردان اومدن بگیم

00:20:06--->00:22:36
spkr_01: جناب مهنی ها میگن که خاطره سلام میکنن جان مهنی ها به شما خاطره آقای رفتنجانی که تو گردان اومدن بگیم روزهایی بود که یه مقدار وضعیت خب زیاد جالم نبود از لازه اقتصادی آمدیم گفتیم که آقا این نمیشه که با این وضع حقوق و فلانو یکی هم به ما گفته بود آقا چهار تا بومبی که میبرید یکی زیده بوده پنج و سه هزار دولار پولش گفتیم خب این پنج و سه هزار دولار پولی که میدن به سلا که ما بریم این بومباره بزنیم ما یه ذره فکر ما خراب بشه شاید یه در پونزه همه دیم برامور بخوره دیگه فکر که من خدا به هم یه دو قلو داده بود و بعد من همه چیزشون مشکل داشتم جنگ هم بود دسبول حتی پوشک مشکل داشتم شیر خوش نبود اقتصاد هم که وزش خراب بود اون موقع الان همی که مثل همی الان که الان باز نشه از صدی باز هم باد شاید قدره هم باد میشیشم باز هم انجام نمیشه گفتیم آقا یه چی باید بیاد جواب ما رو بدین جوری نمیشه گفتن که فرماد نیرو بیاد گفتن ایشون پا شکر تیمسار صدیق بود اون موقع گفتن پای ایشون شکرسه ایشون نمیاد گفتیم حالی که ایشون که چیزه رئیس مجلس بیاد گفتن آقا چی دارید میگید رئیس مجلس نمیتونه بیاد گفتن نمیدونم خلصه بعد یکی بیاد اونه نشد زنگ زدن تیمسار موسعی بود فرماند پایگاه زنگ زدنه که آقا اونی که میخواستید داره میان بلنشید بیاد اومدن و جناب طیبی فرماند بردان بود بعد گفتیم آقا چکا کنیم گفت جناب موسعی بگفت اجازه بدید ما صحبت میکنیم گفتیم باشیم به شرط این که اون نیازایی ما رو بگید اگر نگید ما هم بلن بشیم صحبت میکنیم گفتش باشیم آقای رفصنجانی اومد یه سری پاسداره مسلهم اومدن تا گردان من مولنشیدان گفتم که آجا خواه اینا اومدن موازب شمان که ما به شما صده منزنیم یا موازب ما که شما به موازب سرن دردن الومدد که برن بیرون به سلا این نیروهای بیرونه که بیرونه که شما بیرونه که

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")