تیمسار خلبان فریدون علی مازندرانی
00:00:00--->00:00:06
spkr_00: عرض سلام تبخه دارم خدمت شما و تمام عزیزانه
00:00:06--->00:00:40
spkr_01: ما عرض سلام و عدب داریم بعد از یک برحال استراحت طولانی مدت مجددن چهره نازنین فخر تامکستواران نیروی هوایی و افتخار در بخش ایسار و شهادت و جانبازی که شما واقعا سردمدار و پرشمدارمون بودید در نیروی هوایی و خدمات بسیار شایانی برای آزادگان جانبازان شاهدا کردید درود به شرفتون خیر مقدم عرض بکنم یو حفید سر
00:00:41--->00:06:15
spkr_00: کردم خیلی ممنونم لطف دارید بنده از لطف شما و همه عزیزان بیناهایت ممنون و سپاس گذارم بنده خاری نکردم وظیفم بوده انجام دادم اگر هم کاری کردم وظیفه بوده بعد انجام میدادم و از این فرصت استفاده میکنم از تمام عزیزانی که بنده به دلیلی نقص سیستم مشکلات خودم و مشکلاتی که در کل در سیستم داشتیم نتابارستیم اون خدماتی که باید اراعه بدیم به درستی اراعه بدیم همینجا پوزش میخوام دسته تک تکشونو میبوسم و ازشون قصم خوام برحال این دروس ها و امروز و این هفته گذاشته روزهای خیلی تختی بوده برای بخواست همونطور که شما هم اشاره کردید متاسفانه امروز ما اولین سالگرد پرپر شدن 178 عزیزمون در پرواز تهران کیف هست که واقعا میگم نه این رو الان من به خاطر این که به طور مثال تعدادی از کسانی که میشناختم و در این پرواز بودن به درجه شهادت بسیدن نه ولی به در کل دارم میگم همونقدر من من هم تمام ملت ایران از این بابد ناراحت و قمگین و ازادار هستیم هنوز که در رابطه با اون دویست و خوردهی مسافران هواپ ماه ارباسی که امریکایی ها در در خلیج همیش فارس مورد حسابت قرار دادن هستیم یعنی برای ما ایت فرقی نمیخونه به هر حال درسته اشتباهی شده و من وارده مسائل دیگه این قضیه نمیشم نمیخوام وارده بشم ولی واقعا دردناچ بوده برای همه ملت ایران و تمامی کسانی که داغ عزیزانشون کنیدن از همینجا مجددن خدمت همه عزیزان و بلعخص و به ویژه عزیز بزرگبارمون استاد هممون تیمسار ایزرسته تا تصریعت هرز میکنم و سلامتی و تندرستیشونو از خداوند مطال خواست دارم آمین خب ما همزمان امروز اگر اشتباه نکنم این هفته گذشته ما مصادف با بیست و شیشمین سالگرد سانه دلخراش فرماندهان نیروی هوایی که در این سانه متاسفانه ما جمعی از فرماندهان بلندقای نیرو هوایی رو از دست دادیم و دیگه از این لطمه و صدمه بیشتر نمیتونست به یک نیروی وارد بشه متاسفانه در این سانه وارد شد به ما فرماندهی نیرو هوایی تیمسال سلشگرد منصور ستاری ریاست ستاد ستاد نیرو هوایی یا محاونت هممهان کننده نیرو هوایی سلشگرد خلبان علی رضا یاسینی محاونت عملیاتی نیرو هوایی سلشگرد خلبان مصطفی حدستانی و همین طور ریاست ادار مهندسی نیرو هوایی سلشگرد سرلشکر احمد شجایی ریاست اداره کنترولر نیره هوایی سرلشکر حسن رزاقی ریاست دفتر فرماندهی نیره هوایی سرلشکر بهرام شریفی و پروی پروازی سرلشکر حسین جمشیدی سرلشکر خلبان حسین جمشیدی و سرلشکر خلبان جممنش و دیگر عزیزان همراه که من الان به خاطر این که اسماشون رو اشتباه نگم دیگه دکنه کردم و این متاسفانه یک زایه سنگینی بود برای نیره هوایی ما هیچگاهی همچین در طول عمد نیره هوایی یک همچین سانهی با این وسط و با این شدت و حدت نداشتیم ولی در پونزه سال 73 برحال به هر طریقی که بود هم جناب هیدریان توضیح خواهند داد عزیزمون جناب هیدریان توضیح میدن به عنوان افسره بررسی سانهه و هم من در طول عرایز هم خیلی خلاصه اون چیزایی که ابتدایی خواهد باش مواجه شدم خدمتونه هرزیده به غیر از این مسئله مورد دیگر سال روزه شهادت شهادت یا حالا ما میگیم شهادت خیلی ها میگن پرتعادی برحال در گذشت جام پرلوان تک گلام نزا تختیه که من به جامعه وزش ایران و کل ملت ایران همه اینس ایام دلتنگی و عذا رو تسلیه ترس میکنم که دارت نیست
00:06:15--->00:07:27
spkr_01: با ارگونتون بدم خیلی مچکرم تیمسار عزیزم من نمیخوام حالا شاید بحث به بهرحال بحث تخصیصی شما هم کشیده بشه اگر کشیده شد که دیگه بهرحال ما اینجا حالا چیز نداریم ولی من یه بخشی رو میخوام شما محبت کنید ما نسل بهرحال من خودم که خب یه زمانی باید تیمسار ستاری چون فرمانده ما بودن و من افتخار داشتم که توی نیروی هوایی باچم یا جامع اردستانی رو از نسلی که باشون پرواز کردم یا جامع یاسیدی رو که فرمانده ما بودن در شیرا همه اینا رو تجربه ولی شما قطعا خیلی خیلی خیلی بیشتر از ما تجربه دارید میخوام یه محبت کنید حتی بنزه پنج دقیقه برای هر کدوم از اینها حالا هر کدوم هم که میشناسید از این شاهده ها چون امشب سالگردشون از و میدونم کانواده های خیلی هاشون در لایپ هستن یه محبتی بسید بفرمید یک بخشی رو اینا رو صحبت بفرمید بله چشم
00:07:28--->00:22:15
spkr_00: من از دار نجزه میخواهم خیلی خلاصه یک معرفی خودم دو داشته باشم ممکنه دوستانی که برحال آشتوانی نداشته باشند من سرهنگ خلبان بازنشسته فریدون علی مازندرنی هستم ورودی سال 1950 به نیروی هوایی و خدمت شما از کنم اوائل سال 53 از تای دوره از امریکا بازگشتم مثل بقیه رزیزانم و از سال 53 وارده خواب مای F5 شدم با خواب مای F5 پرواز میکردم تا سال 56 عواست سال 56 برای پرواز با خواب مای F4 انتخاب شدم و به اسفان انتخار پیدا کردم از سال 56 که دوره F4 دردیدم تا آخر خدمتم با این حواب ما افتخار پرواز داشتم و دوی یکی هفتاد و هشت بازنشست شدم در طول زمان جنگ به دلائلی بنابرای دلائل و تشخیصی که فرمانده یه وقت نیروی هوایی تیمسار شهید جواد فخوری به هر حال تشخیص تاده بودن بندر و برای همکاری و به قول مروف کمک به امور شوهده و سرام مفقودینی که و در نیروی هوایی بعد از شروع جنگ برابر دستور عملهای جاری ایجاد شده بود خواستم که بیان به تهران رومان محمول و البته این خواستن ایشون رو تا اومدن من تا عواست دیماخ تول کشید آزر ماه من دیگه روز هشت آزر بود بعد از آخرین پروازی که اون روز کردم اومدم تهران و قرار بود 24 ست هم میگم که خوب نزدیکه یک هفته تول کشید و بعد از قرار اومدارایی که با فرمانده این نیروی گذاشتیم چون من هم در حال پرواز بودم خوب یک اکستانی بودم که تقریبا میشه گفت بیش از همه پرواز داشتم میکردم و درگیر بودم بلاخره بایشون به این توافق رسیدیم که من در ماه حد درقل پونزده روزه پایگاه پرواز کنم و پونزده دوستش تهران باشم و هر عملیاتی هم که میخواد صورت بگیره از 48 ست قبل البته به دلیل شغلی که داشتن به انواع گذار میکردن این رو من اطلاع پیدا میکردم ولی به ارحال قرارمون این بود با شاید فکوری و همینطور مرحوم جناب عمرانی که اینجا جا داره اسمی از ایشون بیارن جناب سرهنگ ماشالله عمرانی اون موقع با درجه سرهنگی جانشین فرمانده اینی رو بودن که همین چند سال پیش متاسفانه ایشون رو اما از دست دادیم خدا با همینشون روش نشاد کنم این یه خلاصه ای از به قول معروف سابقه من در این قضیه است برهاد شما فرمانده اشنایی من تقریبا میشه با تمام این عزیزان اشنایی داشتم اشنایی من من اگه ایزویدیر از بالا شروع کنم و تیمسان فرمانده ای میشه شروع کنم من به دلیل همین مسئلهی که ارز کردم برای امور ایسارگران اومدم خدمت شما ارز کنم که اون زمانی که من وارده اومدم برای کهران مسئولیت امور ایسارگران نیروی هوایی به احتیه یک از اساطیر قدیمی خلبان نیروی هوایی جناب سرهنگ عزیز الله حضردنی ها بوده که من از همینجا هر جایی که ایشون اصلا سلام از میکنم خدمتشون و دستشون رو میبوسم واقعا ایشون خدمتی که به نیروی هوایی کردن در اون مخته نگفتنیه و به دلیل اینکه مورد اعتماد جناب فکرگودی بودن و مورد اعتماد کل نیرو بودن این مسئولیت خطیر رو به ایشون سپرده بودن و برده هم که خواستن که در خدمتیشون باشن خب امور ایسارگران من همونطور که ارز کردم خب این معمولیت من هم در اون ریسارگران بودن هم همزمان در عملیات نیرویم درگیر کار شده بودن یعنی به عنوان چون سابقه افسر یک نواختی داشتم در گردانای پروازی چاله اف پنج و اف چالده اینجا من به یک نواختی به مدیریت یک نواختی مدیریت آموزش مابنت عملیات اصانی شدن و آشنایه من با شهید والامغام منصور سبتاری از همون مدیریت آموزش بود یعنی ایشون اون زمان افسر قدافند مدیریت قدافند مد آموزش بودن و من هم تنها خلبان اف چارده بودم که در مد عملیات بودن از همون ابتداد هایشون متوجه شده بودن که من به حساب اف چارده پرواز میکنم به دلیل هم رسته ای که داشتن افسر کنترلش کاری بودن و با رادار اینها سرکار داشتن هم این که خیلی علاقه داشتن از همون ابتدا رو اف چارده بررسی های داشته باشتن و بررسی های کرده بودن ما ارتباطمون برقرار شد و دیگه حد اقل روز یکی دو ساعت رو با هم بودیم سؤال میکردن من جواب میدادم توضیح میدادم از اونهای که بلد بودن و اونهای هم که نیاز به رفرنس داشت کتاب رو میعوردن کتاب های مختلف رو میعوردن به ایشون ارائه میدادن و ایشون نطبه داری میکردن و این ارتباط ما همینطوری ادامه داشت و بعدا ایشون تشک بودن موابنت تر و بعدم از موابنت تر در دوران فرماندهی روانشات کمسال صدیق که ایشون موابنت تر بودن بعدم که شدن فرماندهی نیروی همانید این سابقه آشنای من با کمسال صداری بود خب در طول این مدت خب در طول این مدت آشنایی من ارتباط کمون خیلی نزدیک تر شده بود به خصوص بعد از اینی که من همزمان که کارهای دیگرم رو میکردم یعنی پرواز تو پایگاه رو انجام میددم عمروی سارگران تهران هم بودن با جهاد خودکفایی هم یه سری همکاری میکردم که بخشش باز برمیگشت به موابنت ترک اونا هم درگیر بودن خیلی تنگا تنگ بود همکاریمون با هم و از زمانی هم که ایشون فرمونده نیروی شدن این مسئولیت رو قبول کردن این ارتباط خیلی نزیب تر شد تقریبا میتونم بگم روزانه بود حالا یا معمولا من صبحا اول وقت باید میرفتم خدمتشون یا دیدار ما و بحث هایی که داشتیم میفتاد به از خاطه شیشفت بعد از زور به بعد این ارتباط تا روزی که ایشون به شهادت دسیدن ادامه داشتیم و واقعا میگم ایشون هیچ چیزی چون معمولا میدونید فرمونده نیرو هوایی همیشه خلبان هست در زمان انتخاب ایشون من هیچ صدای مخالفی از هیچ خلبانی نشدیدم محبول به همه خلبان هستیدن در گیچ رستگینی چه خلبان هان شکاری چه خلبان هان ترابری و گیچ کدوم من هند و همه به دلیل شنافتی که از ایشون داشتن از نظر سواد از نظر معلومات و از نظر برخورد خوبی که داشتن و ایگیه هایی که می کردن ترهایی که می دارد و چه قبل از اینکه معاونت تره نیرو هوایی باشد و چه زمانی که اومدن و معاونت تره نیرو هوایی رو به اقت گرفتن خب برحال عزیزان تو پایگاه ها تو گیگان های مختلف هم میشنن و هم سرکار دارن و میدونستن و خیلی استقبال شایانی از ایشون شد با توجه به این که خلبان نبودن و در دوران فرموندگیشون من ندیده بودم فرموندگی حالا قبل از انقلاب فرموندان خیلی زیادی بودن حالا بعد از انقلاب همینطور ولی فرموندهی به این فعالی و به این بروزی من ندیده بودم نمیخوام گلوف کنم بگم این اون ولی واقعا شما تو هر بخشی که شما فکرشو بکنید ایشون ترد داشت میرفت بازید میکرد ترد میداد این کارو بکنید اون کارو بکنید همه چیه نیروهوایی رو به روز کرده بود تقریبا و فعال کرده بود شما نقطه ای در نیروهوایی پیدا نمیکردید که مثل قدیم کارش کار روال عادیری داشته باشه از آماد پشتیبانی گرفته از دمام اون به قول مروف باشگاه وزیش گرفته پشتیبانی ستاده نیروش که هر جایی که شما نگاه میکردید همه در حال فعالیت رو بروز شدن دودن و این چیزی نبود بخیر از این که فرمانده اون بالا نشسته و داره سیستم رو کنترول میکنه و ره نمود میده بهشون و اداره میکنه و مدیریت میکنه که همه اینها رو میدونه خب در زمان فرمانده ایشون جانشین ایشون دوست عزیزمون و استاد عزیزم جناب تیمسار شهرام رستمی بودن و محابن همه هنگ کننده هم که جناب تیمسار شهیر بزرگوار سلش کرد علی رزا یاسمی که خدمت ایشون هم بعد از قدیم ارادت داشتم و خدمت نهاز کنم که خب خیلی از دوست هایی که من به دیدار فرمانده این نیرو میرفتم و گزارشت میدادم اینن بعد اون گزارشت و به محابنت همه همه هنگ کننده هم میدادم و دستوراتیشون هم میگرفتم تقریبا میشه گفت ارتباطمون ارتباط دائم بود و حالا یه خیلی نکته کچولوی جم بگم زیاد البته خودم چی خلیت نمیدونم ولی چون اینه یکی دو جا از قول من گفتن من این رو بگم ما امور ایسارگرام بودیم خب کارش نمیشه کرد زمان که این قضیه اتفاق افتاد بعد از پاین جنگ یعنی بعد از آتش بست بود و من همزمان امور ایسارگرام بودم پروازه هم میکردم جانشین کمیته تفخص ستاد کلم بودم یعنی همین جناب الان اسمشون رو فراموش کردم باقزاده جناب باقزاده ریاست کمیته تفخص ستاد کلم رو داشتن من هم جانشینشون بودم خب ما بدلیل حجم بالای شاهدایی که تفخص میکردیم اومدیم به تقسیم بندی کردیم در نیوه ها که هر امور ایسارگرانی مثلا هر یک ماه ی دو ماه ی یک بار مثلا پنجا تا ست تا دویست تا تابوت بسازه بفرسد برای ستاد محراج خوردم شرد ستاد محراج احباست که اونجا این پیکر این عزیزان تفخص سریم یارن اونجا بزن تابوت ها و بفرسد دقیقا نوبت ما شده بود نوبت نیره هوایی شده بود ما هم سفارش داده بودم به این نجاکونه پشتیوانی و اونها هم یه تعداد درست کرده بودم این تابوت ها موردوند در کنار اون ساختمون پشت گذاشته بودن روز شلوغی هم بود ما معمولا روزای دوشنبه و چارشنبه عموم خانواده ها مراجعه میکردن برای حالا خرید بود چیزایی که میخواستن از عمور رسالگران بگیرن یا کارهای اداری داشتن روز شلوغ بود یه های بچه ها اومدن به من گفتن که کمسا ما باونت همهان کننده اومدن تو عمور رسالگران من سریع پشت میز اومدن بینون دیدم جناب یاسینی با دو سه نفر دیگه همینطوری دارن دور ساختمون میگردن و با تعدادی اخوانواده های که خوب میشناختن خانواده خلبانه ها بودن این ها میشناختن سلام علیک و اینا قدم زنون اومدن پشت ساختمون یوهای چشش مفتاد بگیم که ادارت که هایی که اونجا ساخته شده بود دیدن گفتن اینا چیه؟ گفتم اینا تقابوت ساخته شده میخواد برسه تا به مراج احواز خدا رحمتشون کنه بشترکی برگاش کفت یعنی اگه ما شهید بشم آره میذاریم تو منم بلا خاصله جواب دارم کفتم نه رزا چند به خدا نه تو شهید بشم من میدم یه تقابوت برای درست کنن که نمونه باشه و متاسفانه ده روز یا پونزه روز بیشتر طول نکشید ایسانه اتفاق افتاد از اون تاریخ و ساعتی که بچه ها داشتن این تقابوت ها رو شبانه درست میکردن من اووردن که به حساب ببینم من نمیدونی چه خالی داشتم دقیقا جناب یاسینی داهم جلوه چشم بود صحبتی که با هم کرده بود و نمیتونستم خدامو کنطرول کنم واقعا اصلا یه چیزی بود یه قابل توصیف نیست اخلاق این مرد خدا رحمت چون کنه و این یه نکته خاطره که نه ولی برحال چیزی بود که چون دو سه جا دوستان از قره من گفته بودن گفتم خودم اینجا یه توضیح بدم البته هم بهزار جان هم بهرود جان منم ببخشن که اینجا عنوان کردم بود
00:22:17--->00:22:23
spkr_01: هم پروازی هم هواپیمایی جاوه اردستانی بودین بله بله
00:22:23--->00:24:00
spkr_00: شهید بعدی که باز میخواستم بگم شهید مصطفا هردستانیه خوب من خدا رحمت کنه مصطفا من از دارشگده باهم بودی و بچه ورزشکار خیلی متدین و خیلی زورمند خدمت شما ارز کنم که ما آمریکا هم باهم رفتیم یعنی دوره رو باهم بودیم در تمام طول دوره تقریبا چه بلکلن چه در پایگاه با هم بودیم ما اولین سریعی بودیم که در آمریکا رفتیم پایگاه مدینا برای پرواز با تچلیک و بعد از اونجا همون البته ابتدان اردر اون از ایران پایگاه لوریدو بود در تکزاز که همزمان که ما باید میرفتم دیگه لوریدو رو بستن و ما منده بودیم که کجا بریم کجا نریم که ما رو پرسنن لفلین که من با جناب عرزتانی با هم رفتیم لفلین و جالب اینی که ما دائم چون با هم بودیم ایشون مسئول بیدار کردن من هم بودن صحبا چون من خواب هم سنگین بود سه چهارت هم ساعت داشتم ایشون به قول معروف آپاتوان بقلی من بودن من این ساعت ها رو میذاشتم همه زنی میزد اون بیدار میشود من بیدار میگرد حالا جالبش اینه بعضی وقتا دیگه بیدار که نمیشودم من یوهای بلن چشم باز میگرد میدم تو بان آبم این منو بلن میکرد بقل میکرد میذاشت تو بان آب آبو باز میگرد میرفت
00:24:01--->00:24:04
spkr_01: یعنی ساختمون بقیلی بیزمون شما
00:24:05--->00:42:44
spkr_00: بله خوابم این موقع اینقدر سنگین خدمت شما ارز کنم که ما با مصطفی با هم دوره بودیم از آمبیکا برگشتیم با هم دوره F5 رو بودیم و خدمت شما ارز کنم که بعد از این دوره ما تموم شد ایشون منتقل شدن تبریسیم و اینجا بود که از هم جدا شدیم مثلا بچه فوقلاده شوخی بود خندونی بود علارق به این عواخت که به دلیل فشار کاری دائم در فکر بود و خیلی ها من شنیدم که میگن خب همیشه بیا پش صورتش صورت خشنی نه فوقلاده با همه شوخی میکرد ما بارها و بارها بود با بچه ها هم دوره هایی که بودیم من جناب عدستانی جناب ندی بیگ البته علی ندی بک اونم خدا رحمتش کنه اخویه بزرگ بهروز ندی بک و اینا جفتشون برادرزاده های جناب سرگرد ندی بکی بودن که اون زمان رئیس لابرادپور زبان نیوه هوایی بودن ایشونم خدا رحمت کنه و بقیه بچه هایی که بودیم جناب عدستانی ترضیه هم میخوندن نه؟ بله بله ایشون ترضیه میخوندن برا ما هم میخوندن بعضی وقتا بله ما هم تو دستان بودن بله ایشون میگم بچه خیلی متدین و مسلمونی بود از قبل از امقلاب یعنی به قول بچه ها گفتنی مسلمون پنجه ها هفتی نبود قبل از پنجه ها ها و خدمت چون از کنم خوبشون بود جناب شهید زبیهی بود مرحوم حسین فرخی بود خیلی بودن وزیرینی ها بود هم دورهای ما آزاده پیرزاده بود بلامرزا پیرزاده و خیلی از دستان دیگه ایراج سیروس بود ما هم دوره بودیم همه ما با هم دوره بودیم و مصطفی یه جوانه خیلی شادا خیلی ورزشکار یعنی مثلا میگم توی ملاجه آمدیکار چه ایران یا میرید دو ساید رو بار فکس پایینم نمیاد یا از وقتا من میگم چی میخواییم بالا دیگه یا پایین دیگه قصه شدیم میخواییم بریم نهار بخواییم یا شام بخوریم یه همچین وضیعتی داشت خب من با ایشون از اون زمان با هم بودیم بعد اومد ایشون یه مدتی فرمونده پایگاه امیدیه بودن بعد دوباره اومدن دستتاد نیبو دستتاد جانشین بودن جانشین مابنت عملیات بودن زمان یه مدت تو عملیات بودن و بعد جانشین مابنت عملیات شدن زمان شهید بابایی و بعد از شهادت ایشونم که ایشون شدن مابنت عملیات نیبو خب خیلی از بچه هایی که مشکل داشتن یه وقت نمیتونستن با ایشون ارتباط برقرار کنن میمدن از من میخواستن خب با هم که میرفتیم با هم یه وقت داده بیدادم میکردیم و خیلی وقتا شده بود به خورت زبانی که ایشون که بود چیز بود زمان جنگ بود مرحوم باباییم به دلیل مشکلاتی که داشتیم و کمبوتهای که داشتیم یه تعداد سرکی ها رو گفتده سرکی آموزشو کم کنم من خب هم یک نواختی بودم هم مثالی دیگه هم که داشتم ازگردم سر این مسئال ما با هم خیلی چلنج داشتیم من میگفتم چرا کم میکنیم مثلا چرا دیگه الان کسان که دارن دوره چادره برمیمیوند این ارتوئر نباید برن اگر این ارتوئر کانری نره فرد اگر اومد توی مزدقه نمیتونه بری داکت پایکت بکنه اگر داکت پایکت کرد چیکار میخواد بکنه اگر این نرفته باشه یه داکت زده باشه خب با هم سر این مسئال خیلی چلنج داشتیم ولی این برکه میمادیم رفک بودیم و به قول محروف توی سرکله هم دیگه میزدیم تمام که بارها و بارهایی مسئال رو بایدیده بودن توی عملیت ولی خب خیلی هم که میمدن مشکلی داشتن میرفتم باشه صحبت میکردم یا غانهش میکردم یا اون من غانه میکرد که مثلا به این دلیل نمیشه و برحال چیزی بود که ما با شهید اردستانی از ابتدا داشتیم شناخی که من ازشون داشتم و اعتماعاتت که با هم داشتیم من خب در پوزیشنی که داشتم کار میکردم به دلیل نیازی که داشتیم در بعضی جاها و با چیزید احمد شجایی که رئیس قربطه ما کاری به اون صورت نرشید ایشون رئیس اداره مهندسی این روحوی بودن ولی در رابطه با خیلی از مسائل خانواده ها و مشکلاتی داشتن در رابطه با خونه هاشون زندگیشون یا جایی که من مثلا در بنیاد شهید جایی رو میخواستن تقسیم کنن به طور مثال من که وارد نمودم نه مهندس بودم نه به این قضیه وارد بودم میمودم میرفتم بایشون یه سلام مشارطی میکردم میگردم فلانی ما این تعداد شهید ما داریم این تعداد نیرو زمینی داره این تعداد مثلا سپاه داره به من تو این تعداد زمینی که میخوان به خانواده های شهده های هر نیرو بدن به من یک مثلا هیده هامه یه قطع زمین میفته چی کار بکنم اینو من میخوان برم خلاصه با ایشون میشستم یه راهکاره ازش میگردم یه های از اون ست قطع زمین مثلا بیست و دو قطعشو من میگرفتم برای خانواده های شهده برای خانواده های شهده برای خانواده های شهده این کار ایشونی اشنایی بود به من از بود یا مشکلاتی دیگه ای که بود در درامت با ساخته منازل خانواده ها اگر یه وقت اشکالی داشتن نیازی به کمکی داشتن حالا تا اونجای که میشد با ایشون ما سرکار داشتیم و یا خانواده سازمانهی که در اختیار میگرفتیم برای خانواده شهده ها خب بخشش بر میگرد در اختیار طبیل مسکن بود ولی ادار مهندسی باید کار میکرد و ادار مهندسی هم به این سادگی امکانات رو نمیداد به همه جا تون باید تقش میکرد کل نیرو با تمام گرفتاری هایی که داشتن ولی من نبوده زمانی که برم خدمت ایشون و از ایشون چیزی رو بخوام بگن نه همین تو نصار شهید رست راقید ایشون دریس کنترول نرهبایی بودن خب کنترول هم جایی که هر کی میره چیزی میخواد بهش میگن نه خب البته ایشون میدونست من پشتیبانی که به وقت از نظر مالی میخوایم پشتیبانی است که مورد فرمانده میگو قرار گرفته و دیگه نه نمیتونی توش باشه یا برو چشما دیگه بیا برو یه سال دیگه بیا برو دو سال دیگه بیا و من هر وقت بایشون هر کاری داشتم یا مزایمیشون میشدم درخواستی داشتم بلافاصله بود یعنی به پرداشت نمیرسید و خیلی علاقه داشت خیلی لطف میکرد به خانواده ها و کمک میکرد هر کاری که ما داشتیم همه جور امکان را درخ گرومه داشتیم یعنی به طور کل من با تمام این عزیزان تقریبا آشناییه که نزدیک داشتم حالا با جناب شریفی خدا رحمتش کنیشون به اصطفر فهمونده نیروزد واقعا ایشون هم خب خیلی ما دائم یعنی روزی حد اقل پنشش بار حد اقل شد ما با همه ارتباط داشتیم و یه شخصیت خیلی خاصی داشت خیلی لطف داشت به خانواده ها مشکلیات داشتن تماس میگرفتن بلافاصله بقید انتقال میداد روی ساعت دوازده شب زهنگ میزد و الان مثلا خلان خانواده خلان جا فهموندیم نیروزد دیده یه همچین چیزی گفته بلافاصله من به اش جواب میدادم میگفتن چیکار برد بکنیم چیکار نکنیم یا سابقه روی برشون تشریح میکردم ارتباط خیلی نزدیکی داشتیم خودچن شخصیت خیلی محترمی داشت و خیلی عزیز بود برای ما جناب جمشیدیرم ته خب من از زمان دوره ایشون دوره افنج رو کلاس قبل از ما بودن البته ایشون همون بعد از دوره شون که تموم شد در افنج حالا نمونم دوره رو تموم کردن یا نه همونجا برگشتن برای سی سر سی که ما کلاس ایشون رو برگردنم سی سر سی و متاسفانه حالا چیزیدی که من دیدم حالا نمیدونم میگم گزارش بازرسی مشکلات این سانه هر خیلی راحتر دقیق تر میتونه بگه ولی یک مقداری سحکنگاری که شده بود اصلا این سانه هره به وجود اومد و برحال روز سانه هم به این صورت بود که من خودم از صبح اداره بودم دفترم بودم ساعت هفته نیمه هشت بود من دسیدم منزل او مادم منزل که نهمانم داشتیم هنوز چهر پنی دقیقه نگز داشته بود تلفون زنگ زد خانم من جواب داد و گوشی رو برداشتن من صدایتا خودم آقای رستمیه آقای رستمی من تا الان بالا بودم چی شده گفت حالش ناجونه خانم من از صحبت کردن جنال رستمی خب ما در اسفحان همسایه بودیم مثلا به قول مروف با جنال رستمی گفت خالش دگرگونه گوشی رو گرفتم سلام علیک کردم کجایی گفتم خونم الان رستم بخوام نهار بخورم بیا بالا چه خبره گفت بیا بالا بیا این چه بد وقتی برد نگفتی من از نغزل تا ستاده نید و هوایی از قصد فیروزه دیدم من قصد فیروزه یک میشستم از خونه تا ستاده نید من نمیدونم چجوری اومدم به هزار یک نقم فکر کردم رسیدم دیدم تو دفتر پنهاس یا تلفون نسید برای چی شده گفتن که ساعت هشت هشت خوده ای شب گفتن که حاکم های فرموده میرو سانهی دید چی شده از به شاهدت رسیدن و چی کار کردین گفتن بیای بالا بیانیم چی کار بکنیم ما دیگه شبه کردین نمیدونستم اصلا چه باید بکنیم ایشون هم واقعا مونده بود اصلا یه حالتی خودش یه حالت بحت زدهی پیدا کرده بود من گفتم خب به کی اطلاع دید به هیچ به هیچ گهنوز اطلاع ندید هیچ کس نمیدونه بلا فاصله آجدان و صدا تردم گفتم که دکتر روحانی رو بگید دکتر روحانی همین آیه دکتر روحانی رئیس جمهور فعیلی این سهمیت چی بود؟ جانم بله ایشون هم فرماندهی ریاست پرافند کل کشور رو داشتن هم جانشین به قبال معروف فرماندهی جنگ بودن جانشین مرحوم باید الله هاشمی بودن ایشون رو گرفتم من بایشون صحبت کردم گفتم جدیان اینه یه همچین چیزی شده من هم الان خبر دارم هیچ کس هنوز نمیدونه گفت چیکار کردن؟ گفتم شما به حال به آقای آشمی اطلاع بدید به مقام رحبری اطلاع بدید ما هم پارامونو میکنیم بگید من همینطوری که شروع کردم با این برانورد همزمان همزمان جناب تیمساق گلامی رسیدن که دیگه ایشون هم بسیدن میگه خود گلی و زادیو چی شده بونده بود که ما چیکار داری میکنیم چون من هی به این پایگاه زنی میزنم میگفتم آماده باشد چون بلاق پاسله دستور آماده باشد رو ما به همه پایگاه ها دادیم با خدمت شما تیگه تا دوازه یکه برند شب بایگاه خوایی زمینی دریایی سپاه پاسداران چون میدونید یک سانهی بود که فرمونده ی نیرهوایی به تمام فرموندهان بالای نیرهوای یوهی در یه مملکتی تیه یه سانهی بدن و به شهادت برسن خب مشخصی چی میشه یوهی؟ ما هم با وضیعتی که در منطبه داشتیم قبل از این که اعلام رسلی میشه این که اعلام رسلی میشه از سیس به قول محروف کانالی اعلام بشه اول این کاراری کردیم آماده باشقارو ددیم و خدمت شما ارز کنم که بعد دیگه دستورات بعدی اومد و از هم فرمونده کلقوبا دستورات که اومد فرمونده جنگ اومد و دستوراتو به همه ابلاخ کردیم و خدمت شما ارز کنم که من فکر میکنم ساعت همون شب دو برن شب بود من بلند شدم یه تیم بلا فاصله به دستور فرمونده کلقوبای تیمی کشکل شد برای بررسی سانهه و در اون تیم حالا در کنار اون تیم ما باید کارو دیگر میکردیم که به منم گفتن که در جنار قضیه شما میدین برسیرم بکن که من خلافاسه با جنرال میرشکالله هم تماس کفتم اون موقع میرشکالله فرمونده یک پایگه هشت اومد بره داشتن که برحال سر ساعت سانهه بودن بگه بیستیم رو بودن با بیستیم با هم صحبت کردم و گفتم نوار برگه اینها رو همه نگه درید دست به هیش درخیره هیچ کس قرار نگیره تا ما به سانه بگه من فکر میکنم ساعت دو دونی و شب بودن از مهراباد پرواز کردم رفتم اسفحان تا صبح هوافه مای بگید به این صورت هم بود که هوافه ما برحال دوره ترافیک اسفحان میدهد پنیزار پونسط باست اگر اشتباه نکنم پنیزار پونسط با یعنی چهارزار با چهارزار و سیچهل پا پنجا پا سطح اعتفاع منطقه است از سطح دریا و هزار پونسط با هم دوره ترافیک است هواپیمای جپالکون جپستاد جپستاد که فرماندان داخلش بودن وارد دوره ترافیک میشه با هزار پا پایین تر از اعتفاع معمول برد بجه نمیشه خلبان و کمک خلبان هم متوجه نمیشن که ارتفاعشون پایینه دانویند و تا انتها میان میگردن برای بیس بیس تو این فاصله این هزار و پونسط با رو باید چگاه کنه کم کنه پونسط بای اوله که کم میکنه درست رو زمین بوده یعنی با یه زاویه نوت درجه با باند بالش میگیره به زمین های شخصده بال رو زمین کشیده میشه هواپ ما بر میگرده رو دماغ و رو شهید بطاری شهید یاسینی شهید اردستانی انتهای هواپ ما نشسته بودن ستایشون موترها هم که آدیش میگیره میفته لو اینها خود اصلا پیکر این سه تا عزیز کاملا سخته بود یکی دو تا دیگرم که جلو کرنشتران یه مقداری سخته بود ولی بقیه که در هواپ ما بودن قابل شناسایی بودن و به اون صورت صدمه یا چنانی سخته ولی این سه عزیز اون که انتهای هواپ ما نشسته بودن و موقع که هواپ ما این ورد موشه میاد او زمین بالش میگیره و بعد کامل میاد او زمین چون موتراتش میگیره موترها داریخاً میفته دیدون اینا و موسودن که با یه وضعیت خیلی سختی پیکر اینها را از بین لاشه هواپ ما رو دردن دیرون و من صبح بسیدم دیگه دونه دونه با کمک جناب میرش کلا و عوامل پایده هشتومنه را شناسایی کردیم و ورد صبحشم خانواده شهید ستالی و اگه اشتبانه کنم خانواده شهید یاسینی و و خانواده شهید عرستانی یک دو تا دیگه هم بودن که با هواپ ما اومدن در اسفان و در اسفان به پشیزیانزه خیلی کتایی انجام شده ما این په کرا را اندخال دیم به تهران و من به مرز این که دیستم تهران دستور دادم که مسئولیت مراسم در قول معروف تشکیزیانزه اینها و بقیه کار را شد با من دست و من هم کارم را شروع کردن و فردا دوز بعدش بوده اگر اشتبانه کنن یعنی این شب سانهه دادن فردا نه دوز دو نوز بعد ما تشکیزیانزه را انجام دادیم که شبانه به من اطلاع دارن که من اومد رهبری هم و بکنی مخوان تشکیف بیارن دیده حالا کارهایی که باید میکردیم و انجام بدیم و خدمت داران این عزیزان در عین ناباوری این ناباوری توسط پنسولنر نیوه های مسلح هم از نیرو هوایی، دیرو زمینی، نیرو دریایی سپای پاسداران و با حضور مقامات عالی رو توی کشور تشریف امازه شدن و بعد هم دیگه کنترول از دست همه ما خارج شده بود بارد خیابون پیروزی و تا بخش تداری که بیش سحرا و تداریم برای شهید عردسی بود، خودشهید زدتاری بود برای مرامین و خدمت شما از کنم و برا بود این کل سانهی که من خیلی خلاصه خدمتون از کرد
00:42:45--->00:45:15
spkr_01: درود برشید. درود بر شما. من یک چند تا از این کمنتار رو تو یه استراحت می فهمید. بخونم. جامعه جاویدنی ها میگن تیمسال مازندرانی خودشون از بزرگان هستن که بزرگان رو هم بزرگ مینامند خودشون ایک از بزرگان هستن. جناب لوت دارن جامعه. بله بردشان. جامعه آمده هم میگن جامعه مازندرانی از قهرانون عرصه نورده و برای برادرتون هم طلب آمرزش کردن در این شب جمعه برادر شهیدتون. من اینطور برای برادر خود جامعه آرام هم طلب آمرزش میکنیم و انشالله روشون شاد باشه. جناب سرکه خانم مهنتی میگن مثل همیشه جامعه و خوش سخن هستید. همسرش جامعه مهنتی. در حمید ندیدی میگن درود بر تیمسا مازندرانی یار و یاور خانواده های شاهده ها که قطعا ایشون هم و خانواده شون هم بهرمند شدن بودن از محبت های شما. شبتن لغمان نجات درود بر تیمسا مازندرانی عزیز دل و قهرمان ملی. مرد خوشنام نیروی هوایی و بسیار کاربلد. افتخار مایی فری جان خیلیه که از طرف واقعا جامعه لغمان نجات یکی از بهترین هاست از نظر اتیدیوت و اخلاق و انسانیت. وقتی یکی ویسه جامعه لغمان نجات راجع به شما اینجوری می نویست. سه جامعه مازندرانی واقعا ما افتخار میکنیم خدا میدونه. جامعه محمد ناهی یعنی از متخصصین موشک فینیکس هستن در پروژه سجیل هم از شما خیلی قردانی کردن که پارایی بسیار زیادی کردید. از جناب فوقانی عزیزم از بحمن فوقانی نازنین هم که استارت فکر کنم. حالا اینشالله باید یه روزم بیاین دراتی با این موضوع صحبت کنید. جناب فوقانی عزیزم یاد کنید. در ارتباط با همین بحث موشک فرژه سجیل اینشالله. از کنم که سرکار خواهن مهنتی مریم میگن امو جان در طول سالهای خدمتشون چقدر سحنه های سخت و دلخراش رو در پیش چشمشون دیدن. همچنان مردانه استادن و باعث درگرمی همه ای ما بودن. مردان مرد که میگن شما این دیگه بردخره.
00:45:20--->00:56:14
spkr_00: وظیفه بود باید انجام میشد و از کردم سختی داره برحال جنگ دیگه در بحث جنگ ایشالله که هیچ وقت جنگ برای هیچ کشوری پیش نهید این آرزو منه و همیشه اینو گفتم امیدوارم این مملکت دیگه هیچگاه جنگی رو به خودش نبینه حالی برحال این مشکلات تحساس ها پنید مثلا ما یهوی حواپ مایه اف بیس هفته منه زدن نزی که چهل و خوردهی پنجار نفر این حواپ ما بودن حواپ مایه سی سی سیون در غرباخ زده شد و یا بقیه حواپ مایه که ها به هر حال به هر طریقی از خول جنگ در درگیری ها بچه ها مرده صحابت قرار میگرفتن چه ها در داخل داخل خاکمون چه در اون طرف و به شهادت میرسیدن واقعا روبرو شدن با هر کدوم از اینا اینی که از میکنن مرحوم فکوری جناب بزرگنی ها رو برای این کار قرآن کرده بودن چون واقعا ایشون اسمشون بزرگ بودن و بزرگ هستن ایشون مثل پدر با خانواده ها رفت دار میتنید یعنی خدا اون زمان که اوائل که من اومده بودن بعض وقتها اصلا من میموندم چه کار بکنم چون خانواده میمد یه بحثی رو داشته چیزی رو میخواستی یه کاری رو داشت موقعی که خانواده میموند جناب بزرگیان خودش یه فسگریه خودش میکنن بعد حالا میرسید به بقیه کار که ببینن چی هست و چی نیست اینه که متاسفانه خب بعضی هم مورد بیمهری قرار گرفتن و بیمهری شده براشون ولی برحال اینه که کاریش نمیشون جنگ این چیزها رو داره و باید باش بسازیم برحال امور ایساگران که ابتداع از کردم اسمش امور شاهده و سرامفت بودیم بود یکی از سازمان ها و ارگان هایی بود که در کنار جنگ باید تسیس میشد و باید این پشتیبانی رو از خانواده ها انجام میداد زمن این که با بقیه کارهایی که میگهد حالا رو را را را بوده با هم خانواده شاهده هم اصرا و مفتودین و پیگیری این کاران روحیه میداد به پرسنلی که در حال پرواز بودن ببینید ما موقعی که اگر ما یه خانواده رو یه خوده اگر بهش کم میرسیدیم یا درست نمیرسیدیم یا مشکلی برای یه خانواده پیش میمد حتی اگر اونهایی که نمیشناختن تو پایگاه بودن فقط این خبر بهشون میرسید تو کارشون اثر میذاشد تو روحیهشون اثر میذاشد برای چی با مثلا فلان خلبان یا فلان کس اینجوری برکورد شده این بود که اموروی سارگران غیر مستقیم زیر زربین بود یعنی الان هم برحال اموروی سارگران هست و باید یه سری کارار بکنه که حالا من نمیدونم در حال آزر چه شرایطی دارن ولی این سرمیست که باید در کنار یگانهای عملیاتی عملیاتی بشه و کار بکنه حالا مشکلاتی ما داشتیم مشکلات هم کم و کم و نبود ما خوشبختانه اعتباطی که داشتیم به بنیاد شهید من میتونم بگم اینجا به جرعت میتونم بگم بالای 75 درصد از احکامی که امام کمینی رحمت الله سادر کردن برای خانواده های شهده بابت اولین بار برای خانواده های نیروه هوایی سادر شد یعنی ما از احکامی که برای هزانت فرزندان گرفتیم از احکامی که برای تشکیل دادگاه های خانواده های خانواده های شهده های مسائل دیگه تمام این مسائل بیشتر در نیروه هوایی اتفاق افتاد چون ما اون بیش سادگران نیروه هوایی که حالا به این ترتیب بنده هم که اومده هم در کنار جناب بزرگی ها البته دیگه از سال از تیر ماه شست به بعد بیشتران تشریف بردن ما مجبور بودیم خیلی از کارارو بکنیم خیلی از مسائل رو حل کنیم در نیروه هوایی در بنیاد شهید و قانون نداشتیم یعنی نه قوانین به قول معروف مدنیمون جوابگوی نیاز ما بود نه قوانین شرعی بعضی جه ها ما باید یه چیزی رو این وسط حکم میگرفتیم ببینید یک پدر ولی فقیهه ولی قهریه یک پدر یک شهید حالا چه خلبان باشه چه ترواز باشه هرکی یه شهید یکی بچهی که داره اون پدر ولی قهریه ما داشتیم سرباز درجدار افسر خلبان غیره ولی قهری بود حالا در فلان شهرستان چون ولی قهری بود میرفت درخواست میکرد میگفت هزانت این بچه با منه خیلی ساده ها خیلی ساده اصلا هم اینجا به بسم الله گرفتاری شروع میشونه همسر شگید بچهشو میخواستن بگیرن اون پدر میرفت دادگاه حکم میگرفت از دادگاه حالا ما بچه کار میکردیم پس ما باید به قول معروف باید بدل میزدیم به این قضیه ما میمدیم قبل از اون باید میرفتیم از امامی حکم میگرفتیم که آخا هزانت فرزند شهید رو ما تقییم می کنیم با کی باید باشه اصلح بودن رو ما باید بگیم به دادگاه نه این که دادگاه بیاد چون یک پدری پدر شهید هست و ولی قهری این فرزندان هست بیاد این فرزند رو خانواده بگیره و کیان خانواده رو به هم بریزه پدر که رفته حالا یه بچه هم یا دوتا بچه هم میخواد بگیره خب بگیم همسر چیکار کنه حالا اثرات این رو ببینیم در پایگاه اثراتی روی بچه هایی که دارن می جنگه حالا احمد خلبان و لیه خلبان این ها چیزهایی بودیم ما باش گرفتار بودیم درگیم همه نحل میکردیم من به زرعت میتونم بگم دوستانی که بودن در ابتدای سالهای اولی امور ایساگران ما حد دقیقا هفته دو جلسه دادگاه خانواده داشتیم از بعد از زهر از ساعت دو بعد از زهر تا ساعت ده شب دوازه شب در امور ایساگران با حضور نماینده رحبری نماینده امام در بنیاد شهید در امور ایساگران نیره هفته هنوز یه همچین دعا دعاهایی در خود بنیاد شهید تشکیل نمیشد بعد هم تشکیل شد برای بقیه خانواده ولی این رو ما در نیره هفته داشتیم چرا چون درگیرش بودیم ما سرباز داشتیم شهید شده بود بچه داشتیم پدر در فلان شهرستان بود همسر در فلان شهرستان بود یه شهرستان دیگه اون پدر اومده و رفتید اون بچه رو خود به خانواده اونم شهیده دیگه برحال باید از حقوقش ما دفاع می کند و این مسائل یا مسائل حقوقیشون ببینید الان هم هست خیلی از پسونل نظامی یا پسونل که به طریقی حقی بیماهای اجتماعی و بیماهای درمانی قرار می گیرن برای گرفتنه حتی اون دفترچه بیمه ممکنه بیاد پدر مادر خوهر برادر تحت کپول می کن خیلی از اینه آیا شما بایش برخورد کردید یا نه حتما برخورد کردید که خیلی ها این دفترچه رو حالا بلا بیدلائلی برای پدرشون مادرشون این آدم اگر فردا شهید بشه اون پدر اون مادر اون برادر اون خوهری که تحت تکپولن یک اعضای حقوق بگیر می شن یعنی اگر آتومن به این همسر فرزن تعلق می گیره این آتومن حالا بین همه اینا باید تقسیل می شیم غیر از اینه چون تحت تکپولن فرقی نمی کنید حالا با باید برای این آقایت می گرفتیم و خیلی مسائل پیچی دیل داشت که باید خدمت چون مرس کنم که این وسط ما حل می کردیم و خدا رو شد که به لطف مسئولینی که بودن اون زمان این مسائل رو دونی دونی ما حتی من چندین مورد روش رو دستی می روشتم می دوارم دفتر حضرت ایوام اینا حکم می دادن و حکم رو یعنی چکی می کردن با بنیه چهید و حکم ساده می شد برای برای اون ما عمل می کردیم و این احکام بعدا رفت در بنیاد شهید و جا افتاد تازه برای بقیه شاهدهای کشور از این احکام استفاده کردن این بود که می تنم بگم علا رقم این که ما تعداد شاهدها و سرها مفتودین اون نسبت به نیروهای دیگه خیلی خیلی پایین بود خدا را شد نسبت به نیروهای دیگه خیلی خیلی پایین بود ان نظر ان نظر کفی که بنده هر زی که می رفتن بحث بود می گفتن آقا ما اینقدر شهید داریم نمی رویه اینقدر اگه قرار آتوماندی تقسیم بشه اینجوری باید تقسیم بشه برای مبنوعی تو می گفتن آقا من یه شهیرم برابر دوتا لشگره ثابت هم می کنم پلانجا پلانجا پلانجا گیر چرده بودیم دوتا آب به ما اما اما دوتا لشگر توانا آزاد شده خیلی رزیم بوده می گفتن نه همینه پس حالا اگه این ده تومن قراره تقسیم بشه به ما نباید یه تومن برسه به ما باید پنج تومن برسه خب اینا همه درگیری داشت درگیری با نیروهای دیگه درگیری با سازگانهای دیگه درگیری حتی در خود ستاد مشترک ارتش من بارها و بارها مشکل داشتم با اداره کم و بعد تازه اداره کم متوجه شدن که ما چی داریم می گیم چی کار می کنیم که دونه دونه اون وقت با من همکاری کردن و این مشکلاتی بود که برها در امور ایسارگران بود و امور ایسارگران به عنوان یک ارگان پشتیوانی کننده عملیات باید مصروب می شود و من کارشو انجام می دهم و به این صورت عمل می دهم توزه بر شما
00:56:15--->00:57:10
spkr_01: ما اینقدر سؤال از شما هست که انشالله یه برنامه رو بعدا حالا چون امشب یه ویژه برنامه و هرحال برای این شهر بود ما نمیخوایم خیلی هم عذیت کنیم ولی قول به ما بدین انشالله با امید خدا یک برنامه مفصل با اون علم و توانایی و آگاهی که همیشه ازتون سراغ داریم پاسخوی این سؤالهای دوستانمون باشید یک دو این که خانم بربری از این که در دلهای ما برادرانه در دلهای ما را برادرانه تحمل می کردید در دوران سخت شهادت ممنونیم خانم بربری درود بر شما و روح شهید والاقامتون و همه شهدهای عزیز عالی غدر در این شب جمعه شهاد باشه به برکت یک سلوات که همه دوستان الان می فرستن در این که همه دوستان
00:57:11--->00:57:34
spkr_00: عرض سلام دارم خدمت خانم بربری و بقیه همسران بزرگبار شاهدای عزیز خدا رحمت کنه جناب بربری رو بنده. کاری ره کردم خانم بربری من وزیفم بوده برحال اگر هر کتایی و کمیوکاسی بوده همینجا به قول معروف ما رو حلال کنید. ببخشید ما رو.
00:57:35--->01:00:54
spkr_01: جناب بهمن فرغانی فخر آسمان ایران میگن درود بر تیمسار مازندرانی عزیز که خدمتشان به خانواده های شهده فراموش ناشدنیست نطب دارن تیمسار نطب دارن جناب تیمسار شیدفروش میگن اگر کشوری خواهان سلحه باید آماده جنگ هم باشه درود و سلام خدمت جام مازندرانی عزیز پسر تیمسار محمود اسکندری جناب آرام میگن فریدون عزیز تو همزمان هم قهرمانی در ارسه های نورد هوایی بودی و هم التیام بخش زخم های باز مندگان شاهده درود بر تیمسار آرام عزیز که به من تولد همون تبلیق نگفت ولی من بهش تبلیق گفتم بعد جناب اسمایل امیدی تیمسار اسکی امیدی میگن فرید جان درود به شرافت مرحوم پدرت که به تو آمخت مردانگی را به تو یاد داد شرف را به تو گفت معنی دوست داشتن را و تو در جای خودش همه را ارزانی داشتی تو تو دارم خداوند شما دوتت بده استاد از درود به شما دارم از م창oute درود تون دارم استاد استاد من هم همینو خوندم عزب خدمت شما امشب تولد نو گل و عزیز دردونی شماست من میدونم تما دختر نداری خودت درسته؟ متاسبانه درهای بهش بدون من بسته بوده اصطوری نداره دختر نداری بری خدا اگر اشتباه نکنم فکر کنم سمینو با شروین هست حسین چیز نداره؟ درسته؟ خداوند دو تا دختر دستگل بهتون دار من خیلی نمیخوام بری چون امشب شب تولد همسر جام آقای مهندس سمین مازندرانی نازنین هست و این دختر نازنین شما که من از همینجا عرض عدب و احترام و ارادت دارم و تولد این دیماهی خواست رو چون میدونید که دیماهی ها خواه خواه نه چقدر ما برای خودمون نوشه ها رو میکنیم کلن یه ماه از دوازه ماه فقط یه ماهه دیماهی خواست تولدشون مبارک باشه شما زحمت بکشید اولا خودتون از همینجا یه تولد و تولد و تولد یه تبریک بگید تا ما این مراسم تبریک به شور رو قرارم شما سمین جان ملاد دیماهی هاі mistی حالت دیماهی های ملاد دیماهی هستدیوا شما زحمت بپنیم چونی که سيمان برس ب simیش abrupt 다음 دن نوشoکست کل رضا خواه نه ملاد دیماهی های ما رجم برس برسعت از دیماه유 لگیو برسمه های ملاد دیما نلناهی های بیقیه برسامgie
01:00:56--->01:01:41
spkr_00: البته من خداوند درسته میگن گربه بنده از حکمت دری زرحمت گوشایت دری دیگری من دختر ندارم ولی خدا لطف کرده دوتا عروس خیلی خیلی گل به امداده هم خانوم شربین خانوم دکتر مریم شهلا و هم خانوم سمین که امشب شب تولدش بود خانوم هنگام شیرازی برحال از همینجا هنگام عزیزم و تبریک میگم تولدشو و امیدوارم سالیان سال در کنار خانواده سلامت و خوش باشه ممنونم
01:01:42--->01:03:05
spkr_01: ما هم از سرعت خودمون و همه این عزیزان به نشانه این همه رنگ های زیبایی که دارن و همراه این کیک های خوشگره توی این دنیا مجازی که به خاطر کرونا شهرمنده ایم دیگه اینشالله با امید خدا یه روزی جمع میشیم همه با هم جشن میگیریم این کیک ها و این بورش هم زدن برای ما این رنگ های زیبا و این قلب های زیبا تقدیم سرکار خانم مازندرانی عزیز همسر جماعی مهندس سمین مازندرانی به خاطر تولد ایشون در هیفته هم اگر اشتباه نکنم یا هیچنه هم هلی دیده هم دیمه هست که واقعا یک دیمه هی نابه یعنی کسی که آره من برش کنم اختلاف میفته من میگم کسی که از بیستوم تو ده همه یه ماهیه تو اون ما نابه ولی از بیستوم به اون و از ده هم به این بر یک کمی میرن تو ماهای قبل و بعدشون بیسته بیسته دیه به به اون دیگه ایجه به بر خب ممنون صرف زنبان بکشید یک رنگ با عشق خودتون تقدیم کنید تا این رنگ ها رو میدن دوستان و این هم این دختر نازنین تون همسر سمین عزیزم
01:02:55--->01:03:09
spkr_00: بکشید یک رنگ با عشق خودتون تقدیم کنید تا این رنگ ها رو میدن دوستان به این دختر نازنین تون همسر سمین عزیزم ممنونم سورتی قربان
01:03:09--->01:03:32
spkr_01: رنگ صورتی به این رنگ های صورتی رو به همراه این کیک های تولد جناب آقای تیمسار مازندرانی بزرگ خاندان مازندرانی تقدیم کردن به عروسشون و یه نوی دختری نازنین هم دارین بله جاتون خالیه نوی دختر ببخشید منظورا اسمش چیه ایشون؟
01:03:32--->01:03:36
spkr_00: لعوین چی؟ لعوین
01:03:38--->01:03:57
spkr_01: لاوین یعنی دوست داشتنی بله بله بله بله خیلی هم خوب خب یه رنگم به لاوین بدین دیگه نمیشه یه رنگم به اون عروضتون بدید اینجا تفرقه ایجاد نشه یه رنگ به همسر همسر بای دکتر شیروین ما زندرانیم به خامدکتر تقدیم کنید دطفا
01:03:57--->01:04:01
spkr_00: موسیقی
01:04:02--->01:04:10
spkr_01: رنگ قرمز قرمز و صورتی شروی فرزند داره
01:04:10--->01:04:13
spkr_00: بله من دوتا پسر دارم شربی
01:04:14--->01:05:04
spkr_01: خب سه تا رنگم بدید به این نوه های نازنین و ما دیگه بعدا اینجا رو گل باید کنیم برای شما دیگه خیلی ممنونم ال لطفتون خب بردونم خب تیم سار ندادن منم پرچم ایران رو این سه تا رنگ پرچم ایران رو که همه رنگ ها توش نهادی نست تقدیم میکنیم به کل خانواده مازندرانی این تاج ها و این رنگ های قرمز و صورتی و رنگ های زیبایی که دارن دوستان میدن تقدیم به سرکار خانوم همسر سمین جان و امیدوارم که خدافن در زیر سایه تیم سار مازندرانی همیشه خوشبخت و محفظ و سلامت بداره شما خیلی شب خوبی بود
نظرات
ارسال یک نظر