امیر سرتیپ خلبان🇮🇷🦅 حسین هاشمی🦅🇮🇷(بخش اول)
00:00:00--->00:00:16
spkr_03: سلام هست کدم سر با عرض و سلام حالتون چطور غربن؟ خیلی ممنون محبت کردین زحمت کشیدین انشاءالله بتونم حقاقی غیر رو بگم
00:00:25--->00:00:46
spkr_02: هفتا دشیک شیراز عباس چگینی بله عباس چگینی حمزهی علی رزا حمزهی منصور رفیق حالا یادم اومد من یه عکسم با شما دارم در طور برنامه خدمت میشون
00:00:47--->00:10:32
spkr_03: محبت داری. ونده شروع کنم. با سلام به شما و عزیزانی که دستندرکار هستین. اول عید سعید بربان رو تبلیج میگم و میدونم که بیا گرافی من رو خواهید خواست شروع میکنم خیلی سریع. من در شیراز متولد شدم محلهی به نام سر دوزک. دبستانم شیش کلاس اول رو در دبستان اسلامی درس خوندم. یعنی واقعا یه پا ملا شده بودیم اون موقعی بعد از سیزه چهارده ساله یه. بعد دبستان حاجقبام رفتم بعد من ایک رشته ریاضی رو انتخاب کرده بودم رفتم در دبستان حیات. باشدار. باشدار. باشدار. باشدار. دیپنان ریاضی با چند تا از دوستان اومدیم سال چلشیش نیروی هوایی. باشد. از سیزار و هفصد تا طبق کارتی که داشتیم بیس و شیش نفرمون قبول شدیم که در سه ماه اول آموزشه که داشتیم یه هفتش ده نفرمون فرار کردم. بنیه ورزشی داشتم همه گونه ورزش رو هم کردم در دبیرستان والیبار بسکتبار نمیدونم بوکس پشتی ماشالله ماشالله بله به صورت آماتور یعنی یقپاره همیشه من بودم کترخوریم خیلی ملس بود و این تو پیشونیم بود حتی شغلی رو هم که انتخاب کردم به عنوان خلبان تا زمانی که بازنشست شدم باز کترخور مرکه بنده بودم نفرمید خوش بزرگ باسادتی که سال 46 اعظام شدم به امریکا سه تا هواپ ما پریدم ولبته بگم در نیروی هوای ما در قرقه المرقین هواپ مای پایپر رو پریدم من به اسلام مستقل شدم و رفتیم امریکا هم دو راه من زندیات آریان نجات بود محمد علی فروغی بود کنانی که بعدن فاملیشون رو عوض کردن و علی اتمینان عزیز و حضور باسادتون دوره رو که تموم کردیم ما اومدیم ایران ما رو تقسیم کردن اینم دلخواه خودمون نبود که چه هواپ مایی رو میخواییم بریم ما رو پرست دارن دستور من دارم سریع صحبت میکنم به که وقت شما رو نگیرم و عزیزان آیش میکنم قابل عزیزانی بودن مثل علی دهنادی فرهادی اسمایل حسینی سپری معرفت که باقعا برای ما زحمت کشیدن در اتمام دوره بنده منتقل شدم به همیدان گردان سی و سه انقدر بی انزباطی کردیم که گردان سی و سه رو منتقل کردن به بوشه اینم عرض بکنم باید یک شرارتی یک خاصیتی در خلوانها باشد که بیاین و خلوانش کاری شوند این توزاد این افراده چون همه مشاقل توش هست وقتی منو میدهی اینه که داری نقاشی میکنی خیلی شغل جالب و همه کسیم دسترسی به این شغل ندارم متاسب کنیم بعد از بوشه در سال پنج و دو معلم خلبان شکاری پنج بودم که بنده رو ازام کردم به دسکول بردی به اشتر پنج و سه و معلم خلبان اف پنج ای و اف شدم بند در گردان اف پنج ای و اف که بودیم تمام خلبانانوی اف پنج ای و بی رو که در تبریز منتقل شده بودن از حمدان به تبریز اومدن و چکاک شدن برای پنج های ای و اف بند و همین روال میگذشت تا این که انقلاب شد من یک مطلب دارم الان تو بعد ادامه بدنم چون میخوام از هیجنامه شهری و رو پنج و نه صحبت کنم اگر از هر کس بپرسید خرشید از کجا طلوع میکند میگوید از شهر قافل از این که این واقع است حقیقت ندارد این چرخش زمین است که این طلوع رو به وجود میابرد حالا میگیم خرشید ثابت است ریز میشیم توش میگیم خرشید ثابت نیست چون منظومه شمسی دارد ترسامابر در کهکشان سفر میکند مطالب دو که بنده میخوام بگم این این است که واقع رو دارم برای شما میگویم واقعی که صدام به طلعه این واقع افتاد ارز میکنم هر حکومتی سپایه دارد یکی پول هست یکی دکترین هست یا ایدئولوژی یکی نیروی خشن یا نظامی اون نیرو بعد از کشتار عظیمی که در ارتش به وجود آمد شروع شد این ارتش این جنازه افتاده رو نمیتونستن خاکش کنند نه میتونستن رو زمین نگهش دارن چون گندش همه جو در میرن پس اومدن برش دادن برش و برش سلایس این ارتش رو بریدن بریدن بریدن بریدن قابل از این که صدام و ارتشش در قرب کشوره بغداد داشت مانورای جا به جایی تدارکات میکرد مانورای مختلف رو انجام میداد و قصد داشت با این ایده که ایران این قدرت صاحب دو پایه هست یکی ایدئولوژی حسینی و سروت پایه سبومی که ارتش باشد ندارد به خاطر این مانورایش انجام داد و هیچده ماه بعد به ما حمله کرد برست درست سییک شهری برد بنده شما رو ببرم که وضیعت ما خلابانا باقا توی نیجده ما خفت من دادن ما آماده شده بودیم با دشمن به جنگیم ولی دشمن از بین بردن ارتش تو خودم عزیزان استادان متخصصین بالا را یا ایدام کردن یا از پشت من انداختن پایه به این هم بگذاری نظر این چیزی بود که به ما میگفتن و اما ما برای پرواز کردن مسیبت داشتیم دوچار قطعه بودیم محرومیت پرواز داشتیم باید برانگفورد ککپیت چک می کردیم کلاها منو بر می داشتن تا این کار رو بکنیم من به شخص خیلی خفت کشیدم ولی تحمل کردیم و ارتش چه زمینی دلاوران زمینی چه دلاوران دریایی چه نیروحوایی تحمل کردیم تحمل کردیم نه این که بگیم چه خوش است گرمحک تجربه آیت بمیان تا سیه رو شود که در او قش باشد ما یقه پاره مملکت شده بودیم من عادت داشتم بکسور بودم پیس بکسم بودم کتای خوری من ملس بود حالا از هر لحاظ که شما بفردیم ما طوری تنظیم کردیم رازی کردیم عقیدت سیاسی پایگاه رو که آقا اجازه بده این بچه های جوون ما من از هامیش رو اگه خواستی براتون میخونم سه تو گردن داشت سه تو گردن داشت نوست
00:10:31--->00:10:35
spkr_02: بخوین لطفن
00:10:36--->00:26:17
spkr_03: سه تو گردان داشت گردان چلی یک شکاری چلو دو شکاری و چلو سه شکاری فرمونده گردان چلو یک شکاری سرگرد شهید پالا مقام و تحلیه غلام رضایی بود که اینشون رو خواستن تهران برای تصویه بگذریم خلبانانی که تصویه شدن به باهانه های مختلف یا می گفتن زرتشتی هست من اسم یکی از عزیزان اینجا کیقواد عرد شیر جمع رو دارم تو گردانم بود چون زرتشتی بود ایشون رو پاکسازی کردم چه عزیزی حضور باسادتیتون گردان چلو یک بعد از افتن شهید غلام رضایی جناب سرگرد عباس نجادی پرمونده گردان چلو یک شدم گردان چلو سه آموزشی منحل شد چون پروازی اجازه نمی دادن بخصوص در سال پنجه و هشت کودتای نوجه باوجود آمد خلق مسلوان در تبریز باوجود آمد که یک سری از خلبانان رو باس اعدام اخراج شدن و اومدن پایگاه وحدتی آلا دوله های نف اونجا آتش میگرد دنبال امودن که کدوم خلبان جزه خلق عرب هست بگذنیم اسم کامل من حسین علی حاشمی حسینی هست ولی تونه رواهی میگفتن حسین حاشمی حالا یکی مارم گرفتن که چرا اسم حسین علی چرا حاشمی حسینی هست این بماند تو عربی نیستی تو فرقه ای اصلا به باهانه های مختلف پرواز ها محدود اگرم میرفتیم مطرگردونی بکنیم من صدوان دو اینجا دارم توی لیست کردان چلو دو اشکاری وقا اینا من سیوچا یادشون میره وقا بزنه اصلا یه استار بزنن چشم استار بزنن ولی شاسی هواپیما رو با زنجیر میبستن نمکنین این چیزها رو باید حس بشود که مایی که بیعت کردیم بای ما مایی که خشونت به خرج ندادیم این دلیل نداشت که ماها رو به این صورت خفت بدهند تا این که ما برنامه که رو به اینکه با عقیدتی سیاسی و حفاظت اطلاعات اون موقع که اف 111 اسمشو گذاشته بود حالا رو چه حساب فرمانده اطلاعات و امنیت ایران یه همچی چیزهایی بود که بعد شد حفاظت و اطلاعات بگذاریم که یه سوتونسه موتوری بود که این شده رو رئیس اف 111 پیله میکرد پیله میکرد آقا تو شطرنج بازی میکردی کسی که شطرنج بازی کند این هست من دارم وقایه رو میگم چقدر وقایه اتفاق بیافتد چی تصمیمات چون ما انسانها این وقایه رو تو زهنمون داریم که بسا یک ساعت قبل شما برمبنای وقایه یک تصمیمی بگیری برگردی بگی این چه تصمیم بود که من گرفتم یعنی حقیقت همیشه پشت سر ماست از سهانش گنشته هست ما راضی کردیم مجدت الاسلام ول مسلمین پایگاه رو اگه آقا اجازه بدیم ما این شاگردار رو ببریم بیاریم اینا شاگرد نیستن اینا دیگه گردان اکتیب هم دوری بزنیم بیار این دور زدن ها شروع شد محدودیت ها صفت تر شد روز هیچدام گردان چلسه از بین رفت آموز شیش و هزیزه ما شهید محمد حقشناس در عملیات آفره و ارز میکنم هی ریزه ریزه تازدن بنده یقه پاره شدم فرمونده گردان چلدوه شکار میجا سوال سوال سوال سوال اردیبشت پنجا و هشت فرمونده عزیز من حسین یزانشناس بود من جانشینش بودم ایشون رفتن عملیات بنده شدم فرمانده گردان حدود سال 59 بنده فرمانده گردان شد البته ساعت فرواز من بالا بود دوره اوی خود رو دیده بودم اوی که خلاصش عرض می کنم اصلا ایر ویپن اینسترکتور کورس یا معلم خلوان جنگ افزارهای هوایی البته اینو عرض کنم بعد از این که من این دوره رو دیدم منتقل اسفان شدم برای آموزش فیزدو یا قسمت دوم افچارده ها که خلیلی بزارد فکر کنم یدولا بود حسین یدولا خلیلی بزرگ یدولا بعد ایشون تمام دشوان و تشکیلات فچارده رو به ما دابد که ما سیمولیتر فچارده رو خوندیم که با مانوبره هایی که مخوندیم مانوبره بله فنجه او پیمایی هست که هم ارتو ایر هست هم ارتو گرام بعد مانوبری رو انجام ندهیم که افچارده به خطر بیافتن به ایستوری که شروع کردیم به انقلاب جواب ما برگشتیم بماندیم ناگفته خیلی زیاد هست بعد دوزاتون که ارز کنم ما رازی کردیم و عقیدتی سیاسی رو و F11 که یه پروازهای بکنیم خیلی محدود یکی از پیشناداتی که ما کردیم این بود که آقا بیان گشت هوایی رو برقرار کنیم هم پرواز میکنیم هم مرز رو سرچ میکنیم و گزارش میدیم ما این پرواز ها شروع شده بود تا هیچدامه شهریوره پنجه و نوم و من سر میکردم اولین پرواز رو خودم انجام بدم بعد تو گردان باشم بچه ها رو بیرفت کنم چی دیدم چی ندیدم چطوری برین چطوری نیاهیم هیچدامه شهریوره ستون عظیمی رو من دیدم از طرف به مندلی که اگر به نخشه نگاه کنین تقریبا میشه شرق فقداد دو تا ستون عظیم نظامی به طرف نفتشهر یا نفتشهر هرچی که هست اسمش نفتشهر نفتشهر نفتشهر یکی به طرف نفتشهر یا قصر شیرین این حدود داره میاد یه ستون عظیم به طرف جنوب داره میاد سرچ ما یا پاترول ما از قصر شیرین بود تا شلمچه باگرشم گزارش کردم که همچه اتفاق گفتده همچیستونی دارد میاید ارز کنم که اینا گزارش ما رو فرستادن ستاد نیرو گفتن حتما خواله بودی صحب زود بوده آخه آخه آخه یه نفر دیگر رو فرستادن عزیز من محمد رزا شاهی که او را اویگ دیده بود متوحر بود ساعت پرواز بالا گفتن این مسیری رو که این آقا میگه بر و گشت بزن بیام رفت آقا شاهی من منو کشی کنار گفتن من هیچ چی ندیدم چهار کنم گفتن بنویز هیچ چی ندیدم آفایی بنویز که ای بود؟ این هیچده هم بود آه اونم بود با اجازه کنم بودتا اجازه هایی این این که دیدی بعد حضور باسادتت که شب شب نوزده هم تو پست فرمانده نشسته بودیم از مهران جاندارمهای سلحشور داد و بیداد که ما رو به توب بستن به دادمون برسیم به دادمون برسیم البته ما بعدا فهم نیدیم و قافل از این موضوع بودیم که چقدر تحرک نیروی زمینی عراق سرساماور است واقعا دشمن بود واقعا تحرک داشت بگذرم این باز مواقع لذت می بردیم از این تحرک ولی دشمن بود ما رو تو پست فرماندی باز جمع شدیم باتون چه باید باید کنیم ما که شب پرواز نمی تونیم بکنیم گفتن صبح شروع کنیم برین اینا رو نجات بدین بمبارون کنیم گفتن بابا ما هوا پیمایی توب که نیستیم ما رو به عنوان توب خونه از اون به بعد استفاده کردن خوب شب تصمیم گرفتیم صبح اومدیم و اومدیم شب تصمیم گرفتیم صبح اومدیم پایگا اومدیم پایگا اومدیم پایگا اومدیم جناب تابشور بود اومد گفت شما ها چی میخواییم گفتیم بابا ما چار پایگا میخواییم باز یک پاره رو گرفتن گفتن شما بیا برو آکی گفتم که چشم چار پد راکت نوزت هایی به هواپه به دوتا هواپه ما درخواست کردم و دوتا هواپه ما دیگه هم امکا ایدی تو نهد بودم چار تا و فاصله زیاد نبود تا مهران اومدیم گفتیم خب این فرق ارده رو امزا کنید فردا میگین این بومبا رو زدین بومب جنگی سر از یه جا دیگه در میارین گفتیم بابا این با وز انقدر مسافت بیشتر نمیبره مثلا من به اسفان برسنم امزا کنید بلاخره با اکراه آقای منتجب نیا حقیدت سیاسی متطبانسه متوری فرمونده پایگاه فرقو امزا کردن که ما برید به داده مهران به داده مهران به داده مهران برسیم آقای من نفرم خود یقه پارم بودم امزا کردن سعادت داشتم در خدمت جناب فهرمان عزیزم جانبازم حسین یزدانشه هست که ما تعملی ها که بود تو لیدر واسه من شما رسه وامیستم بهنام عزیز بهنام عقنامی ها شما رسه وامیستم شما رسه وامیستم من جواد عزیز جواد پویان فر آزاده عزیز شما رسه وامیستم شما رسه وامیستم رفتیم برای که خدشه وارد نشد یک کچولو بیشتر رسه وامیستم چون با تجهیزاتی که من سوه هیچده هام دیده بودم گفتم این تجهیزات یک چه باید بیپر شده باشد خدا شایده هکتار خواه هکتار کانترنر دیدم که اینا معلوم بود تجهیز شدن بیان ما شروع کردیم تمام مهمات اونو تو این چند هکتار ریختیم هیچ صده میان ندید انقدر این نیروی زمینی عراق با اجره حرکت کرده بود که پدافند هوایی باهاش نبود جامونم پدافند زرافت میخواهد تکون نخورد موشک هاشون پاید نایمده بودن باشد و ما با خیال راحت بانبارون کردیم برگشتیم ولی اون نیروی عراقی که جلو بود شروع به پشنوی کرد یکی از درت های من بود که یه نفر بداخلی برای هدش ماده دنیا پول دنیا اون شعری که شما خوندید فیلمی ساخته بود به نام تنگه ابو خراعی این نمیگم اینشون باید در آینده جواب بدهد من وسوسه شدم این فیلم رو ببینم و دیدم و گریه کردم چرا حرفی از جانداروها نیست؟ چرا حرفی از نیروی زمینی در این خوش تیکه تیکه شدن نیست؟ در این خوش تیکه تیکه شدن نیست؟ چرا یک موش آدمی نشون میده که اصلا مثل این ها هیچ کاره هستن؟ به خاطر نمیگفتن بگم بگره ما خیلی خوش دادیم از نیروی زمینی و جاندار مریه دل
00:26:17--->00:26:21
spkr_02: باید. درد بیشم بیش.
00:26:22--->00:28:24
spkr_03: ما اومدیم و از صبح بیسه یکون چنج کردیم. گردان چلی یک به سرپرستی عزیز ما سرگرد و باسنجادی صبح احتدار پرواز بود. بعد از آن چلی دو که بنده بودم. یا فرداش من صبح میرفتم. اون گردان چلی دو هست میدم. ما شروع کردیم چون جای مهمت اینا رو پیده کرده بودیم و در خاک خودشونم بودن. شروع کردیم آتش به اختیار. آتش به اختیار یکی آقای فلانی آقای فلانی اینا دارن میانا ما گفته بودیم. اونام بلاخره شروع کردن به ما مهمات دادن. در حین این که درناک این بود. در حین این که آموزش میدادیم به جوونامون. سطوان یک هامون. سطوان دو هامون. چطوری بوم بزن چطوری دایف کن چطوری حالا تو بال من باش ببین. هرجو من بوم بزدم تو هم همون موقع بزن. جینکات خودم طرف بکن. سالم میبردیم. چون پدافن نداشت. باقی. اریا کرده این ارتش عراق. خوب. بعدا شکایت کرده بود. عراق که نیرای های ایرانی به ما تجاوز میکنند. شکایت به سازمان ملل و من حق دارم و اینا من بحانه. به خاطر همین بود که سی یکمی شهر بیار. اگر توجه کنید. عراق به هیچ پادگانی حمله نکر. فقط پایگاه های نیروی هوایی را مورد سابط را دارد.
00:28:25--->00:28:29
spkr_02: چقدر جالب چقدر نکته جالبی گفتیم آفایی
00:28:30--->00:31:34
spkr_03: چون تنها نیروی رزمندهی که نتونسته بودن به اون صورت درش نفوز کنن با همه ی تصویح حساب هایی که کرده بودن نیروی هوایی دلاوه مردان شرور جنگی خروسی داشتن کارشون رو میکردن پس باید پایگاه ها زده بشود چونها منتظر بودن به علت قطعات هواپیما یا اکسپاری شدن پایلوت ها خلبان ها همچی واقعی نشد و دیدن شد به خاطر نمی پدافندش رو نیاورده بود پس ما شروع کردیم خیلی موفقیت آمیست نیروی یا محور نفوزی اصلیه عراق که داشت میمد قطع کند جاده اندیمش به خورماباد اندیمش به دستور قطع کند که این یه تیکه رو جدا کند در زمین این که هیچ گونه پشنگ تو خونپاره به پایگاه نمیخورد چون پایگاه چارم رو زنده میخواست حیاتی میدونست برای خودش پس ما خیالمونم راحت بود ولی ادامه حملات ما اونا با انضباطی که داشتن حالا دکتاتور برای سرشون بود یا هرچیزی دیگه ما این عملیات رو انجام دادیم دادیم از بین بردیم وقایه زیاد اعتفاق افته که باید منتظر زمان باشیم که حقیقت چه بود حفظیم حضور باسعادتتون که رسیدیم به روز ولی دسور رو دسور رو مورد حمله قرار میداد چرا؟ چون شعایر قیوع دسور و اطرافش طبق برنامه که داشتن الان ستاد مشترک اگر نگاه بکند میبیند همچی فرضیه هست اگر کشوری به ما حمله کند حمله کند و ارتش از بین برود بسیج اشاگر باید میرفتند آه این نامه داره قبل از انقلاق ولی اوتوماتیک وقتی اشایر دیدم دست ما خالی هست نیروزمینی داد میزنه نیرو هوایی بیا ما شدیم تو خونه اشایر دلاورانه استادند
00:31:39--->00:31:52
spkr_02: اصلان سر نه. پسرم اینجاست. پسرم اینجاست. سلام می رسونه. داره گوش میکنه و کیف میکنه. 16 سالشه ولی پای صحبت شما نشسته گوش میکنه.
00:31:53--->00:34:06
spkr_03: حضور با سعادت تون ما خلبانان افنگ البته بگم من سر تعظیم فرود میارم برای خلبانان افچاره خلبانان افچار پایگاه ثوم شکاری با وضعیتی که برای اونا پیش اومده و اون خودت ها به وجود اومده بود اونا حتما بیشتر تحتی فشار بودن ولی دلاورانه دلاورانه واسدن دلاورانه واسدن خب ما روز چهاران بود که بیمارستان افشاره دسمور رو زدن خیلی از مجروهین اونجا بودن از اشایه از نظامی های خودمون شاید نشکر سیه هفت بود میمیدانم که در دو کوه مستقر بودن تقریباً ده کلومت واسله داره با پایگاه هوایی یه تیپ 92 زرهی داشتیم یکی از تیپ های لشکر 92 زرهی درست چسبیده به پایگاه اینجا رو داشته باشین که ما روز چهاران دیدیم بیمارستان زن ناروت شدیم شب نشستیم چون ما فقط مهمات و اجازه دادن بزنیم زیر هواپی ما بریم هر جا تانک دیدیم تجمع عراقه دیدیم بزنیم یعنی یه آتش به اختیاری که نه ترخ داشت نه برنامه داشت ایچی خودمون سلیقهی بریم انتقاب کنیم و طوری هم شده بود که هر جا ده هزار پایین میرفتیم اون موقع میرفتیم هر جا میدیدیم تریپل ای های عراقی کار میکنیم اون رو دفتیم اونها هست شد بس همونجا رو بزنیم یعنی تریسر ها یا پشنگ های نورانی که با گلولا ها میمد جای عراقی ها رو پیدا میکردیم چون فقط این رو بهم نیکرد ارش کردم نیروی موشکش هنوز نیامد
00:34:08--->00:34:12
spkr_02: پس کنال تریپل ای موشک نبود سمامم و اینا نبود اون موقع
00:34:08--->00:35:25
spkr_03: پس کنار تریپل ای موشک نبود سمامم و اینا نبود اون موقع در این محور انقدر با اجل اومده بود نیروی زمینی که در عرض سه روز بره تهران حقیقت این بود که آقای صدا میگفت کسی نیش که بیان اونجا جرس نادری پل اونجا یه سری مهمات توی دکوه هست مهمات رو هم برمیداریم میرین تا تهران منطقش درست بود ولی خبر نداشت خلا بانیداریم اونجا یه دو واسادن میگن ما می میریم ولی نمیذاریم از کرخ کور رد شوید چارمه حضور واسادتون بریم اول جنگ سی و یکم وقتی که پایگاه ها رو زدن باز برگردم یه ذره بعد ها بیس نهوم شهری بود آقای بنی سط من فرمونده یه وقت نیروه و هوایی عزیزی بود من اسمشون رو فراموش کردم اومده آقای بنی سط خروانه رو جمع کرد تو گردان گفت کمرواند بطو해서
00:35:24--->00:35:28
spkr_02: جام فکوری نبودن؟
00:35:27--->00:35:40
spkr_03: نه اون مقای ایشون فرمونده نبوده هم ده نیرو هوایی نبوده جیلانی؟ جیلانی؟ نه نه بچه کرمون هستن ایشون کرمانی بودن خیلی ککا فرمونده نیرو هوایی بوده
00:35:42--->00:35:45
spkr_02: باغری نبود باغری باغری
00:35:45--->00:36:16
spkr_03: نه نه نه نه نه نه اگر تحقیق کنین شاید پیدا کنین فرمونده اون موقع نیروهوایی در یه طول دو سه ماه فرمونده نیروهوایی آقای بنی سر و فرمونده نیروهوایی اومدن خلبانه ها رو جمع کردن آقای بنی سر گفت که کمربادناتون رو صفت کنین داره جنگ میشه گفت بنده یقی پارباز گفتم آقای بنی سر ما داریم ده روزه رو سر عراقی ها بم میریزیم
00:36:16--->00:36:21
spkr_02: جناب عمرانی، تیمس ها مازنده های میگن جناب عمرانی
00:36:21--->00:40:37
spkr_03: احسن نمارفندرانه. سلام میکنم. ما زندار اینجا. بعد حضور با سعادتتون که دروز اول که اومدن پایگاه رو زدن بیس و نوم آقای بندستر گفت کمرمنلاتون رو صف کنید. آقای جنگ میشه. جنگ میشه. گفتیم آقای من سرور من فرمونده یک کل قوا ما ده روزه داریم رو سریع عراقی ها بم میریزیم. میخواد شوقی دارن نگر با ما. گفت خوب بیس و نوم شهری وقت. این حقایق رو باید اینا وقاعه هست که من میگویم. اینا حقیقت رو خود آقای بنیسترد میدونه. در اومدن گفتن خوب ترها تو ناماده کنیم. گفتیم تر بدین. آقا تر که ما بریم بشینیم سریع روش کار کنیم. مصرف بنزین چه نوع بوم چه نوع تارگت اینا رو در بیاریم. چشم. ما در خدمتیم. ترهی دارین. آقای بنیستر نگاه جناب ارانی کرد. گفتیم تو حملیات هست. قافل از این که یک سال قبلش یک سطماندهی داشتن به نام رفیق. باید برگردن که ما اطلاع داشتیم که دارین جنگ میشود. و گصه میخوردیم که چرا دارن ارتش رو تیک پاره میکنن. آقای رفیق آشنا داشت. حالا برادرش بود. پدرش بود. تو وزیر امور خارجی. وزارت امور خارجی بود. اومد کن منو منتقل کن. پلانه. پلانه. بفتن چرا؟ گو باادره جنگ میشود میخوانم همه خلوانه رو هم بکشید. نهی باید. تطمی ارتش رو هم میخوان نابل کن. چی؟ چی؟ با این تصمیمی که گرفته شد. چی؟ چیشو نباید منو منتقل کن. این بچه هایی که الان پس سر موندن رفیقو میشناسن. ایشون منتقل شد. منتقلش که چردین تهران گفتیم بالاخره ترس در وجود همه هست. بسم الله. برو. بعد بنده خدا نمیدونست که ازرائیل همه جا هست. رب با سسنا خورد زمین. آخه. این کاری نتیم. ما تر و بنا خواستیم از اینا اینا گفتن سریم رو برای تو. رفتم تهران. برای ما پایگاه چهارم شکاری گفتن یک فرودگاهی ایجاد شده است به نام ابو طالب شما جنوب ناصریه. شما میرین اونو میزنیم. چشم. قافل از این بودن که ما نگاه کنی یک ارکش در زمان سر هم اطلاعات جمع می کنن از کشور همسایش گرفته دون نزید هم منورایی رو که انجام می دهد یک کشور همسایی رو دشمن فرسی قرار قرار می دهد و برمبنای فواسط و نقاط حساس اون تارگیت مجازی می سازد در خاک خودمون ما این کار رو در زمان قبل از انقلاب کرده بودیم و این ترار رو داشتیم دشمن ما عراق بود و تمام نقاط حساسش را داشتیم خودمون تو اتاق ویژه آفایی ماها روی این چون آقای رفیق گفت در جنگی ماها روی این ترار کار کردیم فواسط چه بومبی ببریم چقدر طول می شه های بریم لو بریم چقدر بنزین منصرف می کنیم و سخت رو در نظر بکنیم در واقع تاونمیش
00:40:38--->00:40:51
spkr_02: نه سر ببخشید شما سی و پنج دقیقه دیگه وقت دارید الان یه پنج دقیقه از یه چهار دقیقه دیگه یه استراحت میفهمین یه چایی مهل میکنید یا آبی چیزی بد میهایید
00:40:49--->00:43:05
spkr_03: خدا شهاده به احترام همه شما من دیشب 41 درجه تب داشتم الان 38 درجه تب دارن اگر اوکی نیستید پس ایچی این قسمت خوشکلش رو بگم این وقت رو بگم حضورت که ارز کنم ما دیدیم نه ماهی از سر گندگر برد نه ایزادات دیدیم اصلا نیستن تو باقنای که تو ستا نیروه هست بچه ها روی خودمون جمع کردن بردم اتاق و میجه گفتم همین ترهایی که ما انجام نکنم سحنیمه بندی شده بود در 140 فروند حواقه ما ما به هیچ عنوان نمیتونستیم چار فروندی چار فروندی بریم چون همه باید رولات میکرد برای بمروزی این نقاط و رینگیمنم باید همون رو داریم دایوو انجام میداد خب ما گفتیم موازری ولی یه بدبختی داریم گفتن بدبختی چی؟ شما میگین زدن تایگاه ها رو آقا برید نگاه کنین تمام فرودگاه احواز گله به گله شن ریختن آخیم کسی هست این شنها رو پاکنه ما وقتی میرویم هدف هامون رو میزنیم جایی نیست بشینیم ما با مینیمون دنزین مینیمون فیول برمیگردیم اقلا لط کنین فرودگاه به احواز رو باز کنین فرودگاه خورمواد رو باز کنین نمیدونم هر جا جاده رو یه جاده اسلام آباد دهلوران به کرمونشا یه جاده باز یه جاده باز یه جاده یه جاده یه جاده
00:43:05--->00:43:09
spkr_02: اسلام آمد یا پال دختر
00:43:09--->00:43:15
spkr_03: نه نه نه این برای کوه آبدانان یه جاده پهنیم
00:43:14--->00:43:19
spkr_02: خود باند دهلوران بازی درد اون وره میگین شما
00:43:20--->00:44:16
spkr_03: این یه بند استراری از قدیم بود که ما وقتی تیرندازی هوا به هوا داشتیم با دارت دارت همونو می رفتیم اونجا ما دست به دامن آقای قرازی شدیم زن بچه منو فقط گروه نازشتیم که بابا ما به مینیمون فیول می رسیم ما باید چون اعتقاد داشتیم و به شونو به آقای قرازی هم گفت گفتم من اعتقاد دارم ما بلندشیم یا باید سریع تر بلندشیم سریع تاریک بلندشیم که عراقی هم پایگاه رو می زنن اونا هم صاحب فکرن بلاخره ما بند سعادت داشتم قرار بر این بود این تاریکی رو که ستاد می رو به ما داده بود به نام ابو طالب
00:44:19--->00:44:29
spkr_02: ببخشی چون لایف تموم میشه میریم اصراحت کنیم برمیگردیم تا هر وقت دوستاشید بمونید من ایچ اصراری نمی کنم ولی برمیگردیم دوباره با شما
نظرات
ارسال یک نظر