تیمسار سرتیپ خلبان صمد ابراهیمی _ قسمت دوم


00:00:00--->00:00:44
spkr_01: با هم کلی با موجه که ایشون خدا یاد کرد حرف حق هم زدید چقدر قشنگ حالا بحث شجاعت شما که مثال نزدنیه ولی حرف حق هم زدید دیگه گفتید میگه اونایی که اونجا دارن خدمت میکنند و هستن اونا واقعی هستن دمید گم تو رو بشرفت آرورد عزیز شبت آرورد عزیز لطفا اگر یاد میکنن از هر شهیدی ازتون خواهش میکنم یک سلواتی برای شادی روحشون یک دعایی یک یادی کنید از این عزیزانی که جناب ابراهیمی عزیز در این شب جمعه دارن یاد میکنم تو رو برایتون بفهمید

00:00:43--->00:00:59
spkr_00: ما ها شیطر وقت داریم بعد از این ما سیاد بزارم از شما و عزیزا نشید تا تقریبا چهار پنج صبح اگه سؤالی هم هست بگید عزیزم می کنن من جواب می دهم

00:00:59--->00:01:39
spkr_01: شما با شما این روز کار دارم میخواییم در رابطه با این سانهه نه در رابطه با سانهه یه مقداری میخواییم با همدیگه توادل نالج کنیم راجب اف پنجی که شما استورش بودید و برحال من منوان کمترین عضو خانماده نیرهوایی واقعا افتخاب میکنم در مقابل شما هستم در انتها میخواییم بخشی از این سوالهای دوستانمونم که در این رابطه هست جواب بدیم شما فعلا خاطرات تون رو با هم فهمون برید جلو که این ها همه تا حالا شنیده نشده و ناگفتنی ها رو دارید میفهمید

00:01:40--->00:03:04
spkr_00: خب حالا یه خاطره دیگه بگم از قضیه رژی هوایی تسی و سه هفت ما تسی و سه همین جوریش مشکل دود ما آمدیم هفت راه انداختیم بعد ادعای رژی همون هم شد ما هر سال بایفت چهارده میرفتیم به رژی هفت راه انداختیم به شایستتاری گفتیم ما آماده رژیم ما هفت مای تسی و قاره شیشت هواپیمای تسی و سه قبره راه انداختیم رفتیم چند سال پسترم تو رژی هوایی با تسی و سه ما رژی هوایی رفتیم قدیمیترین قرازه ترین هواپیمای شکاری دنیا با افت چهارده مدرنترین و جدیدترین هواپیمای اون زمان بال به بال هم رفتیم رژی هوایی و چقدر شیک و با حال شدید رژی هوایی ما با افت چهارده که مردان عزیز ما نقل یاد کنیم از گالی او بسی عزیز این بزرگ مرد چقدر کمک کرد به ما اگه اشون نبود اصلا نمیشد یعنی اگه همچه یار یاور خوبی من نداشتم نمیشد این جمعش کنیم به اینجا برسونیم ای که ما بودیم رژی هوایی با تسی و سه بریم این خاطره بود چند سال آقا ما رفتیم و کار بزرگی بود که ازن انجام دادن بابا بابا

00:03:05--->00:03:32
spkr_01: میخوایید یادی کنید از اسامی من یکیشون رو یادم جام خدابنده بود اگه یادم باشه پرواز میکرد با این هواپیما جناب جراح نمیدونم فکر میکنم نه جناب جراح نبود دریازاده بود اون موقع خیلی ها بودن من دوستانم اگر میشه یادی کنید اگر یادتونه چند نفری از این عزیزانی که با این هواپیما پرواز میکردم جام منصور محمدی بود فکر میکنم

00:03:33--->00:10:41
spkr_00: ما قصد یه تحسی سه اینجوری شد که تحسی سه که اومد اسفاهان قبل از عید بود من فرماده گنان افتیارده بودم بعد چون حبا خطرناکی بود ما نام زنیم به ستاد نیروهوایی که اگه امکانش هست از خونزه همه اسفاند تا پونزه همه فروردین حبای تحسی سه پرواز نکنه چون خطرناکه سه تا دیرم هم گفت باشه چون خلالوان ها فکر مرقصی رفتن و اومدن و درگیر قاره هستم بعد هم میان برنامز نیرو ردیف کنم تو سال نکر سه تا دیرم قبول کردیم مثلا که یک ماه فروازه بیستسمن تحتیل بشه چون خطرناک بود انجام نشه بودی باشه ما رفتیم شیراز بودم که اول دوم فروردین بود یه ابا تیسسمن تیسسی سه تو اسمان خورد زمین در زمانی که باید پرواز نمیکنه ما بجووز داشتیم ایم تا پونزمان پرواز نکنه این ابا پیمون متاسفه هم شهید شاد نجات شهید شاد نجات خدا بیاند شهید شده بودن متاسفه هم این باستان ناوری که نداشت سرطنماش اینجوری میشد ارتفاع سندیش هم اینجوری میشد رفتون پرواز رفتون تو عبر رفتون تو باهارم سریع میگیره و عبری میشه رفتون تو مندار رفتون تو عبر نه تو عبر خوردن به یک کوه و شهید شده بودن متاسفه همه مرده اینجوری میشد ولکه اون موقع نباید اصلا پرواز میکردن طبق امرویه که ما داشتیم تصفهانه اینه دستورم داده بودن حق ماید تیسیسه این ساله که داد بچه های خربانه جوانی که خربانه بپرن رفتن کنار همه درقه بفتن نمیپریم من با این حق ما پرواز نمیقرارنم پرواز کنم ساله برازم بالا بود همه گرده هم کار نداشته اصلا بازیسه بقید کاره دفتر رو دیجایی من رو فرازی مینوششیم کنترول زارت میکردیم کابی نقبه افتراد می کنم اصلا کابی نقبه افتراد میومده آره ما توی قضیه این سانه که دادیم احبا خوابید ایش خربانه ها ما نمیپریم احبای ما چی کار کنیم چی نشد که افا تحتیر چد خوابی من خودم گفتم میپرم افا را بندازیم دیگه باعت بچه جوانو بپرمون بیانم کابی جنو افتراده ما افا نداریم که ولکه قطیه اصلا باید ما یکی هم بیداریم و نمیشه هده اصلا بیدیم حالا اشتماعی شده یه سانه دادیم ادامهش بدیم خودم رفتم با افاشو بکرم براید کردن والی او اسی این دلاور این مرد بی نظیر خدا هر جهاز حفظش کنه سالم و تاهم درست باشه و هم دیگه با والی او اسی افا تزه را انداختیم شبرای کنی پرواز کردن بعد با هم پرواز میکردن ایب ایراده افاها را میگرفتیم یکی که به گولانه یادانی میگفتیم اونا رفت راجو میکرد افا های خوب روز بروز که ایفیت افا بیتر سالمتر شد و سرحالتر شد بچه های جوانی چو دیدن نبا با ما داریم میپریم مثل خبری امری سالا کشته نمیشیم زنده ایم هنوز میروم میروم میروم هر روز داریم با افاها رازه میپریم ایچه اتفاق هم نگیم افتاد بابا با هم بریم شاید با هم به خاطر اینا که ایقدر فلانا خدا با هم را همچند زنده بودیم اومدن شروع که هم پرواز کردن با ما ایرا افتاد در راست اینا رو با هم افاها تسته بپرونیم بیارم کامونجنو افتیارده همین کار هم کردیم دیگه با این والی اسی عزیز اسیسر رو ردیبش کردیم و بعد بچه ها رو آوردیم پرواز دادیم و آوردیم شون کامونجنو افتیارده و حالا جالبه توی این غذایات دستیسه هم میشد حالا ما داشتیم اینجوری کار میکردیم که ادعای دستیسه میکردن چیچوری شد من توی یک گیردار داشتیم بچه به جمال پرواز میدادیم با تسیسر گیر آفتاده بودن در حصوشون هم ریخته بود چون چنده پروازیار اتفاق نیفتد خدا رو شکر دیگه همه ای افاها رو قبول کردن پرواز میکردیم من یه مسئله بگیم من یه هفته رفتم مهموریت ایک از پایگاه های من کجور کاری داشتم رفتم مهموریت برای مریات انجام دادم من یه هفته نبودم تو گوردن برگشتم بیدم میگنم هیچ که نمیپره اصلا تعدیل شده چی شده؟ گفتن به ما گفتن که ما الکی گفته میخوایم باید تصیب پروازیار بیارتون افتیار در این کارو نمیخوایی بکنیم ما رو سر کار بودشتیم چی گفته؟ گفتن نه یعنی کمک که نمیکردن سنگ هم مینداختن یعنی تو این اوضاق اول خیلی جالبای فرهنگ ما خدا کنه ما یه روزی نجات پیده کنیم از غذایات کمک که نمیکنیم سنگ هم میندازیم تو پیش رویه بعد وقتی میخواید کار آفرینی کنه انقدر میگن سرم من کن سرم فرم ازش باج میگیرن که بعد ویل میکنم نخواستم ما هم همینجوری بودنم تو کار ما این بازگیرها بودن سنگ میناختن یه چند روز پوس من کنده شد که دوباره اینا رو بابا گفتم خود میگن بابا بیاین بریم شما سی چند ساعت که باییم باییم بیار تو کامینجلو من قول درم بهتون میدم چی میتونه قول منو بهش کنه بیاین این روز دوباره پراندینشون رو یک دو هفته آوردین هره دوبار را افتادم همه شون هم اومدن نه نه که این مزید همه شون هم کابیجن میمدن هاپا تابوت هست و جرازی میگنه چی بابا باقیجنه اصبار نیارید نمیخوانیم یه پراند نه پراند چونه میگین تابوت برانده و فلا اصبار هاپا میذارید این تی برده هاپایی که باید دوزی لوب میزنه کتون هاپا این کار انجام میده هم قضیه خیلده هاپا خودش کارش کنه این ایر فایله همونجور که با تبی سویل افتادم برای رول میزد خودش میرفت تو تیل هاپاییما این ایر فایله میزنه خودش میزنه باید باش حال کنه هاپا باید باید ایر فایل ایجاز میده هر کاری میخواد بکنه تا کشف کنه چقدر تبانه هایی داره ما تحسیس های خون راسته اینجوری راش انداختیم از هاپاییمای اددقیانوس هاپای خوب و مفید ساختیم برای نوراوایی که کلی باشیلات رو باشن کردیم اشارده که اون عزیزانی که در دوران گهداری گردن پروازی با کمک کردن که دوران رو بگذارونیم باید ایر آپای ما خدا همه رو رستگار کنه و ببخشه و بیان بود

00:10:44--->00:10:51
spkr_01: یادی کنیم از شهید ستاری عزیز که به هر حال مسبب این کار بود و

00:10:54--->00:15:16
spkr_00: حالا که شما اسم شما بوردی هیفه که یک خاطر از ایش نگیم شاید ستاری فهموده نیروایی که شد من اون موقع فهموده تیپ پشکاره استواغان بودم من متاسبان هر جا میرفتم تو هر سراختی میرفتم کارها را مندازم هر جیرهی بود بازش کنم تیپ پشکاره که من رفتم اولی مشکلی که دیده خیلی از هواپای ماها زمینگیر بود پشکاره سیار بودم و اولیخ میارم یا شی که اوور هال میکرد نمیتونه فروه فن لگه زیاد اوور هال کنه ماد تعداد او آمده همون کم بود نه برای من قابل هبون نبود که ای هر خلابان داریم میراید او آپا به آماده و کم داریم ما جاید آمده کنیم باید اوور هال بین همه اوور هال بشید همه گراند شده بود بودیم خیلی سمی بودیم. بابا می توانیم ما تو اسمان ها پا ارتبارت او ارحال کنیم؟ بچه ها گفتن بررسی کنیم. فهمده گردان نگرداری، لایفتش کنه هر جو از این برادر عزیزمون. گفت بررسی میکنم بهت میگن موارده لوجستیک تیپو فهمده گردان نگرداری، رفتن نوباره قضیه هستیم. یه چند دوست روزی برزگرم به من گفتن میتونیم. بیاین الان گردان نگرداری، جت در سرپرست شعبات هستم در این باره صحبت کنیم. من سریع، ایچی بهترین خبر دنیا رو بیمدارم. بودنشتن رفتم سریع گردان نگرداری، اونجی نشستیم و سرپرست شعبات افتیاری که پنج و شهست و شعبه داری افتیارده، اماده بودن، نموانداش اونجا افتیارده، گفتن میتونیم این هم دوستان ما هستن اونجا هستن. خود ما هستیم، کس غریبه نیست که میتونیم، چون نتونیم؟ گفتن خب خیلی خوبه، من به شعید سرپرست شعبت کردم، بررسی که ببین میشه یا نه؟ بیاند را مشکوم چه این پروپوزاری چه بینویسیم، شروع کردیم پروپوزار نوشتن. بخشون دوستند، شعید سرپریدم چه کاری ۱۰۰۰، داد بینیم، میcuکنون شعید سرپرست حاله ، افتیاردهAlrightyy نوشت سرپرست بگذرdid Beauty hen cinst بایدان. بابنیم چه کار میکنیم مت disappears ș финST Yeah figure زخی د debrابات میکنیم. باشه، بما پروپوزار کارده آماده اونجا. رفتیم و اسمات هایی که ترها و پروژی ها بود و فارغ تحصیل دانشگی و خلوانان رو که فارغ تحصیل کردیم جشن و سور رو اینا تموم شد و ساعت دو سه بعد از دو بود رفتیم نهار خوری نهار بخونیم من پروپوزورم میرفتم پروپوزورم رفتم که بعد از این که نهار خوردیم به چهی ستاری بگم که این پروپوزورم ما هست و برنامه رو بررسی کنه که ردیفیش کنیم چه ستاری رو میز نهار خوریم که قضا خونده که من گفت چند طور رو مگی خورد گفت این پروپوزورم چیه دسته؟ پروپوزورم افتیار دارم گفت اه چی آمادهش کردی؟ تو آره بگفت این پروپوزورم گرفت از بین نگاهش کرد خوندش گفت این دسته نشسته اینجا پشه بریم گفتم حالا من هم چون میدونستم چه این ساعت تاری مرد عمله گفته بودم تماما تو شعبه این که آماده کرد بودیم مخصصیم این میز بزرگ چیده بودن و تمام سرفرستان شما گفتم اونجا باشین که ما بعد از نهار بیم اونجا ستاری رو گفت پوش بریم نهار همیشه برای قضا خونده وقت است پوش بریم باشی رفتیم گردان تو آشیانه اوورهار همه منتظر مشستیم و چه خواه پنج ساعت مشستیم یکی یکی رئیس شعبه توضیح هم رو ترها شد پروپوزورم هم رو تشریح کردن و چه از هست هایدید واقعا این کار شدنی یعنی یاد کننده کار هست همونجا به کنترول بقید از این چه سبود دستور شداد که بودیهی که ما میخواهیم در اطرام بذاره همه مسال حق کنید با در همونجا همون روز ما اولها رو افساده سروی کردیم و هنوز هم داره اولها رو میشه همونجا در اطرام بذاره هم خدا رو شکر ملتنیم یاد ویدیم ملتنیا

00:15:16--->00:16:15
spkr_01: خدا این ساله حفظ کنه تمام برابچه های گردان نگه داریم کلی آی لیول داریم توی اسفحان حالا به جز اینکه داریم آی لیول های خیلی خوبی توی اسفحان داشتیم پس این کار شما بوده توی شرفتون من اونجا خب تس پایلوت بودم خلابان آزمایشی بودم البته شایگرد شما بودیم حواپیما هایی رو میپروندیم که من خب یه حواپا پروندم چارده سال البته خب من توی تهران پروندم یه دونم آی شفیه پروند توی اسفحان حواپیما هایی بود درماهایی بدجور دیده بود تو جنگ میامدن و برحال میدادن به عنوان پروژه واقعا اوورحال بفهمید یه توضیح راجب اوورحال بدید که این دوستان آشنا بشن اوورحال چیکار میکنن با این حواپیما؟ اوورحال عزیزم

00:16:15--->00:19:37
spkr_00: هواپی ما رو لخت لخت میکنن یعنی هر شعبهی پنجا شست شعبه بردانیه پنجا شست شعبه بیان قسمتی که بهشون مربوط رو آقا برمیدارن میبرن شعبه این رو کلن بررسی میکنن با سیستم هایی دستگاهی که دارن تست میکنن هرچی خرابه توش برمیدارن صفر میکنن آماده آمادهش میکنن کالیبرهش میکنن آماده میدن به شعبه کالیبره این قطره فول کالیبره میشه نوع نوع یعنی صفر صفر میشه میاد بسه میشه هواپی ما و این بزرگترین پروژه ساخت هوابانی هواپی ما یعنی درواقع هواپا سازیه این یعنی ساخت هواپی ما ما کارها ندارم که قطع بسازیم وگرنه ایرداشتی میدنی بقری همین میشد ما دیگه قطعه آماده رو میبردیم ارحال میکردیم چک میکردیم هر جای خراب بود میدادیم به همون کارخونهای داخلی و همون وح میرفتیم خیلی پاتوق درست کرده بودیم میداریم خود ایران ببخشید من خاطره بدم در این مورد دارم تو هر سراخی ما میرفتیم و دستمون گاز میگرفتن ما تو این قضیه اورال F14 ویف گایده F14 اشکل پیش اومد ما گفتن توی کارخونه زیمنز شیراز چون الکترونیکیه میتوننیم روی غضیه کار کنن چونجا تلویزیون اینا میسازن متخصص ها جانو میتونن روی غضیه کار کنن توی شیراز چون شهر خودمونه یا سری میریم ما یه بچه های صحبت کنیم ما قطعات رو برداشتیم و بچه های متخصص اومدیم درکت رادر اینجور با تصفان رفتیم و با بچه های صحبت کردیم و بایدیر ما این قطعه رو میخواییم دروش مشکل کار کنیم و همون سیستم هایی هست که تلویزیون ها کار میکنه کم پیشرفته تر خوبه ناکمه هست اگه میتونیم ما کمک کنیم توی قضیه یکی هم مسئولیم واقعا مسئول بعض وقتا مسئول نیست یعنی مزاهمه متاسفانه خدا حفظش کنه هرجاز اینشالا که خدا برای راست دادتونی عزیزیم یه دفعه مسئول اون موقعیه اون قصد اونجا اون کارخونه برگشت در واقعه گفت که بیرین ما حالا تلویزیون داریم میسازیم بازار تلویزیون گرمه خدا تو من پول داریم درم نیریم دومار شبابه از عفا قرازار را بننزیم برا بابا بیکاری اصلا با آقا این چه اصلا باید شوکی شدم مگه میشه یه مدیر مسئول توی این مرکت اینجوری ترده فکرش باشه چه هم کاریم رفتیم جای دیگه خدا رو شک رفتیم دانشگاه سنتی اسمان عزیزان و بزر مردان بودن پرفک این کار رو برای اون رو از جام دادن و افتخار و صرف راید شدگاه رو بلوست کردیم ما که توش نمیموندیم که من یه صرف کردیگی خواهر برای افرادی هست که منفی فکر میکنن رو هرچیز میگه محف من کجا من کجا با فیده هم کنم بگه ما کجاییم یکی که فکر ما باشیم نه من من ما رو کشته برای افرادی هست که

00:19:38--->00:19:43
spkr_01: وزیر نزر وزیر دفاس وزیر نزر وزیر تولومه

00:19:45--->00:20:21
spkr_00: این ها خیلی مهم گردید، آنچگاه سنتی، شیراز، اسفحان، تهران اگه بدون چقدر ما کمک کردن از این زیر مجموع نبودن، خارج از گود بودن چقدر کمک کردن مشکلات ما رو حل کردن این باید افتخاره، ولی اون پیش بیاد که جای تأصف این شلاله که خدا ما رو را راست دادت کنو و از این ترس تفکر منفی خارج بشیم هر از گاه پیش میاد من وقت این هاشیه ها را میگم لازم هاست چون بدونیم که هم کاری بزرگی که میکنیم سنگ

00:20:21--->00:20:42
spkr_01: بیشی از 600 نفر رو میخروب کردید پای این گیرنده از هم اینه که واقعا هر جایی یادتو قد اشاره کنید لطفا چون اینجا قرار ناغفته ها برحال سبت و ضبت به شغل باند

00:20:42--->00:25:18
spkr_00: چون صحبت اوبرحال هست بذارید اوبرحال کاملش کنم براتون سخو 24 مدود شیراز زمینگیر شده بود مونده بودن و ما گفتن که سخو 24 تو شیراز سیستم اوبرحال نداره مگه میشه ردشته باشه؟ ما بلایش های باید شیراز من چونم فرمانده که پیشه کاری شیراز به فرمانده که ما لوجستیکی صحبت کردیم اسواحان که ما اوبرحال خیلی سریع را انداختیم آشیانه اماده داشتیم برای اوبرحال چیراز آشیانه نداشتیم؟ با لوجستیک همهان که میخواهم اینجا برای شخو اوبرحال را بندازیم آشیانه نداریم بگیان یک آشیانه برای ما بسازیم با باید تو نوبت، تو تراک ما داریم اوبرحال هواپی ما هم میخواهم اینجا خلبان های سخور و زمین موندن آفا نداریم، آفا صحیح و سالم اوبرحال بشه که پرواز کنه چی از این واجبتر؟ نه، پروژه های ما باید کامل کنیم شما با بیر تو نوبت ما دیدیم اینجوری با این عزیزا نمیتونیم کار کنیم بذارم کنیم، بذارم کنیم به این وقت، این همیشه خدا هم میفرماد که ولزین جا هدو فینا، لایحتیان نام سو بولنا بعدی تلایش میکنی برای رسید، خدا میرزوندت به هدفید و من این همیشه این آیا رو تکرار میکنم و از خدا میخواهم به کمک هم میکنم ما توی گرلاف چیکار کنیم، فکر بودیم؟ یکی از عزیزان توی اتفاقا توی رمپ پروازی داشتم من با معاملت لوجسیکیت بهشی کاری صحبت کردم که مجب اوضاعی چیکار کنیم تهران که میگه ما رو تو نوبت سالات رو بشید، ما که از وقتان مانیم، چی میگن اینا؟ گفت که، حالا یه دفعه سربازی رو اینجا داشت پاسدارو میدار، گفتیم سر ببخشید من یه آشنا دارم شرکت داره آشناستازی میکنه برای سوله ها هم سوله میزازن میتونه کمکیتون کنه؟ آره بابا خودشیه چیه؟ گذیان گفت، ایچه مار تلفن فلانه بیسار باش تماس بگیره سرباز دور هم بپرباز ببین خدا بخواد چیجوری میفرسته برات؟ برسته، ما تماس گرفتیم چیتیم؟ آدرسی گرفتیم و رفتیم سراغش، یکی ما نستدیم که اون بیاد و فلانه بیسار، ما رفتیم، ما ها دو جسیگی فهمتی گردانه یه رو هستیم رفتیم، دفترش پرلوش، بیدیم بابا دمش گرم چی سرکتش، عظمتی، فیت کار خودشه، رایت منان در رایت جا، همینه بابا مشکل ما این آشیانه، گفتیم بابا مشکل ما این آشیانه، گفت براتون میسازم درز یکی دو ما سر سوت، بابا دمش گرم، گفت شما من خودم شهر خودمه، خلوانه را زمین باشن، براش توضیح دادیم که مشکل ما چی هست، این اصراریه، یه امر لازمه، این روجستیک تهران اونجری به ما جواب داد، ببطر بنده خدای مهندسی رئیس شرکت ساختمانی، با اینجری جواب کنم، باید که میشه شما بخواه خلوانه مملکت رو زمین باشن، من بایستم نگاه کنم، همه شوپروژهاشو تعدیل کرد و من رو پروژه ما، در عرض کمتار از یکی دو ما، آشیانه آشیانه آرهار ساخته شد تو اسم من، و ما آرهار افتیار در تو تیره شروع کردیم، بس سخو پیستیار تیره ش این سادگی خداوند صبحانه هست، ما نیستیم، همیگیم نمیشه کی میتونه فلان؟ بابا نمیخواهیم، اگر بخواهیم فراونه، خدا هست و مختبه لذین جا هدوفی نه، لحیدین نهان سو بلنه، تو به پاکیز، خدا آماده است، این ما کم میذاریم، ما خدا رو رها کردیم، عزیزم، خدا همیشه، این رب بکره، به شروع کردیم، مرساد آماده نشسته که ما بخواهیم به ما کمک میکنه. این شایلاله که این معرفت رو پیدا کنیم که همه چیمون حل بشه. این اوورحال کلا که ما دنبال افتیار دست و خوبستیارم تو شیراز اووری و هنوز هم داره انجام می که خدا رو شکر هواپ ما سرحال غبراه و خوب.

00:25:23--->00:25:36
spkr_01: اینجا یه سوال دارم چون توی تهر دوتا اوورهال شما مدیریت داشتید روسا خصاصت دارن توی این بحث که بشه واقعا

00:25:37--->00:27:12
spkr_00: این رو بهتون بگم. ما وقتی که اپای زخور رو اویرحال شروع کردیم مثل یکی به اینا گفته بود که یک کارایی دارن نامه کنن یک تیم از شباروی اومد ایران ما بچه هایی که فیلم برداره که تو آشیانه بودن که ما مقصدیم گفتم ما که با این روزها وارد شلتر میشیم شما رو به روی ما باشید از صورت های اینا فیلم بگیرید شما اینا اومدن گفتن شما دارید اپا آماده که چیچونه کنم اینا تعمیرات سنگین انجام بدیم و اپا آماده میکنیم اینا اینا گفتن بریم ببینیم آوردیم اینا باشید فیلم هاشو بعد ما نگاه کردیم وارد آشاری شدیم اینا اینجوری شده بودن چوچی اینا همه شما متخصص های فن بودن شرکت کارقه سازنه اپا آماده بودن میرونید اوورحال ای که تعمیرات سنگین نیست که کدوم تعمیرات است اگه بال اپا رو باز کنی کل اپا رو لخ کنی بطور اپا رو میداری ویرون قط قط قط کنی اقعد قط کنی اپا ایما ایمان ازامت رو اینا بلا سه اینا میگفتن نه با باییم خیلی کفتن نه با ما دیدیم اپا ایما خرابه هی باز کردیم شما میگیرد اوورحال خب ما نمیدونیم اوورحال چیه ما داریم تعمیرات انجام بدیم خلاصه قبول نکردیم اوورحال خب محصولیت داشتیم چون مجبز بدشتیم برای این کن این هم خلاصه از این هم دیگه برای این هم دیگه

00:27:14--->00:27:30
spkr_01: این خیلی جمعه بود. بیان تشفیق به جایی که بیان تشفیق کنن بیان بگن باری که الله که شما این ها اولی جلوگیری میکنن برای این که میخوان مستعمره درست کنن میخوان این هم موقت افوز بسید

00:27:28--->00:30:33
spkr_00: این هم از این یه خاطر من به عنوان حسی ختم این صحبت ها که بریم صحبت بحثامون به هم دیگه از شهید اردستانی عزیز بگم براتون یه خاطره ما جنگ که تموم شد شهید اردستانی ممنونتون نیروعبایی بودن که جنگ تموم شد از دختر فرماندهای کل قوا به نیروزمینی و هوایی دریایی ابلاغ کرنن که یه سری از خلاوانا و فرسنل تون که شاهزداد بفرسید برای نشان فت بهشون بدید پرجستگان نیروتون رو یه سهمی هم داده بودن به نیروعبایی چند تو سهم بعد اومدن پشت در هم برگید سهمیه اول می کنم دفعه ایش دفعه در نفر بود سهمیه اول برن بچی ها برای گرفتم نشان فت شهید اردستانی هم که مهم عملیات بود بسئول این قضیه بود بچی ها رو بسیع کرده بود پرجستگان که برن بشت بدن یکی پرواز رو اندیام دادن و یک کاری انجام دادن در اومان جنگ بهشون بدن لیست نشان فت گیره رو دادن نصر خدمت اردستانی که این لیست قرمان ها که قرار برن نشان فت بگیرن سری اول این ها هستن که برن دفتر فهمونده که قرار بابا نشان رو بگیرن چه در دستانی دیستو نگاه کرده بود؟ دیده بود خب همه بچی ها درسته دیده بود من نیستم تو سبد ابراهیمی کجا دیده؟ تو دیسته بعدی سبد ابراهیمی رو میذاریم حالا دیدن این دیسته برن هر دستانی ها تو خیلی خب بایشتید بعد اسم خود چی خط زده بود اسم من رو نوشته بود من که نمیدونستم اسفت ایشتو در خود ایشتانی باق باق تو اسفان دیشید برای مانده کار مونم بودیم دیگه گفتن بیاد شان فت بخواهم چکتا کنم بودم کار مون برای مون برای مون کنیم با دیم با اونایی که دنبال این چیزها هستن دوست دارم تنه حال دیگه بالاخره گفتن واقعی بایدی ها پننش با فرا بیریم برای مون از این رایی تران تنشان فردی گرفتی بود بعد این ما بعدن به من گفتن اینجوری شده بعدها بچه های ستا که من دیدیم ایشون بودن با ما قضیم بوده تا تا نبودی تو لیس بعد قسم خود چی خط زده تو تا رو بزرگید تو تو فعلی و غفعلی بودی نمید هستی نبودی این بود که این بزرگید تا اینقدر لیستو کی تنگید این که بالاخره این هم از این درد عزیزی بودیم این ها لیستو کی قرد سانیه های که میگیم اینقدر این ها بزرگید و عزیز بودن چیزی برای خودشون نمیخواستن این ها همه شی برای دیگران میخواستن خدا رحمت کن این شهرگدان بزرگیدار دویگورو

00:30:31--->00:30:44
spkr_01: شایی دان بزرگ بارو روحش شاد تیم سار کی؟ نه نه من چند تا سوال کی لیس رو تعین میکرد لیس نشان فتح از بالا میومد؟

00:30:43--->00:31:18
spkr_00: با بانا امالیات تهران. این همون چهی درستانی دستور داده بود بود بچه ماهان امالیات تهران ایسو در بیارن بهش بدن. اینا هم روی اصلا بچه هایی که پست فرمالی داده بود که بروازه برون مرزیل بیشترین بروازه رو انجام دادن. لیست داده بود. اگر نه تو این هد یه سری F5 و F4 و F14 انتخاب کرده بودن. داده بودن برای این قضیه. یعنی هر ستاپ ما بودن دیگه. که این اتفاق جدیری افتاده بودن. اصلا با ما علکی رفتیم. مثل بقیه کارهای که علکی میشده. نسیان فقط منم علکی میشده.

00:31:20--->00:31:55
spkr_01: شما انقدر متوازه اید و شکست نفسی میکنید چوبکاری میکنید که واقعا شهید عردستانی قطعا متوجه شده شما از قلم افتادی وگر نه من که خودم ارادت خدمت شما دارم اون شبم در حمد جمع جراح بودیم چه خاطراتی با شما صحبت میکردن من شما تمام اسما رو آوردین چند تا اسمم من میخوایم یاد کنم شما اگر زحمت نیست خاطره بفهمید اول از جناب عبویتای عزیزم شهید والا مقام

00:31:55--->00:34:23
spkr_00: اصلا ابو قطا نمیشه در عباره صحبت کرد ببین عزیزم این ها انسان های فوقلاده هستن که از انسانیت بالاتر هستن این چیز عجیب هستن می که خدا من دو قرآن یه دستر رو جدا میکنم اینکه اولیاء الله خفون علیه ملا و یهزنون اولیاء خدا نه تنصید دارن نسیزی نه منن یران هستن این دو تا صفت عجیب این چیز که ما همه من داریم از پردامون درسیم چی میشه؟ من نگرانیم این چیزی میترسند منن نگران هستن این خیلی جالبه شاید ابو عطا جز این دسته بود یعنی وجودش خیر بود همه جا ما یه درجه دار داشتیم که بزرگترین مرد تاریخ برای من یعنی واقعا عزت و عرضیش که برای من داره هست هزار نفر رئیس جمهور و دکترها و پروفوسور بالتره این برادر از اون اسم شیاد هم رفته متاسفانه شاه حسنی هم توی اسمی داره این درجه دار گردان افشارده بود این برادر از این شاید اون محمد حسینی محمد حسینی محمد شایی محمد شایی میگم محمد شایی محمد شایی محمد شایی محمد شایی میگه محمد شایی محمد شایی این محمد شایی ازیزی محمد شایی قبل از خلابان همیم از تو گردان بعد از همه که ما میرفتیم از گردان میرفت بیرون اصلا عجیب قریب بود عاشق فرواز بود خلابان هم یعنی ما تا ایلا دایشتیم عاشق جمعه بود کمی ندایشتیم حالا بودن حالا این آچهار فرانسای دست ابو عطا بود اینا با همه لینک بودن هرکی هر مشکلی داشت این دو نفع ابو عطا سریع محمد شایی بود و بریم میرفت زنبال مشکلات رو حل میکرد میتوان تحویلی ما بگم بفرماه فهمه گردان افتیارده بودن اینا خلال مشکلات ما بودن بعد از مشکلات فهمیده تیپ شکاری بازم ابو عطا شد موان عمالیات تیپ شکاری بازم هم اصلاف فرانسای بود این ها اگه نبودن کار ما لنگ لنگ بود خداوند واسیل سازه این جناب ابو عطا اینجوری آدم هایی هست که همه شیر و برکت بودن

00:34:25--->00:35:49
spkr_01: اینقدر یه خاطره بگم همین آقای محمد شایی رو جمعا 45 کلو 50 کلوان واقعا نبود همین آقای محمد شایی رو بعد از بازشستگیش برد با همین محمد عزیزم بحث همون شابخونه و چیزو اینا اونجا کارافرینی براش کرد و کلی دستشو گرفت بجز این که واقعا از نظر مالی دست همه بچه ها رو میگرفت شما فقط به هاج آقا میگفتی من یکم گرفتارم شب میامد در خونت میگفت چقدر میخوایی واقعا بدون این که سرسا بکنه و همه بچه ها بهش مقروض بودن خدا انشالله هر جایگاهی که داره متعالی بکنه انشالله روحش شاد باشه خیلی ممنونم من خواستم فکر میکرم الان خاطره ایجکتتون رو میگید که توی چالی بانیت ایجای کردید شما باشون بودید سر خواهش بکنم اولا که من به دوستان عزیزم اینو بگم که ما قراره یک لایوی بعد از این که صحبت های جناب ابراهیمی تموم شد این جلسه و جلسه های آتی اندیویجوال خودشون یعنی شخصا صحبت هاشون تموم شد یک لایوی مشترک با جناب نصری و جناب آرام این سه تا عزیزی که مطمئنم به هم برسن میتره کنن دیگه از خاطره برسنید

00:35:48--->00:48:45
spkr_00: دیگه از خاطره نیروهوایی که روز بروز ما تعداد هواپیما ها بخارمان کم میشد اونا روز بروز زیاد میشد ما دیگه سال آخری جنگ خنددار شده بود میرفتیم پرواز هواپیما های میراج افان کف زمین ارتفاع پایین یه سریشون میومدن یه سریشون ارتفاع متوسط میومدن بعد میگریز پنجام ارتفاع بالا تو سه لایه هواپیما ها میمدن در این ها میرفتیم یه افچارده برمون داشتیم میورفتیم به سمت اینا دوتا اف پنج از پایگاه دسفول دوتا اف پایگاه تبریز یه افچارده یه اف فور از پایگاه گوشر یه اف فور از پایگاه همیندان مولان آلرت اینا بلند میشدیم میرن رو روی هواپیما ها ها روی لشکر هواپیما ها هم جور مثل مور و ملق میومد هواپیما هایی بالایی که هیچ هواپیما هایی متوسط که میخواستن ماها رو بزنن چه کارسی بودن هواپیما های پایین ها میخواستن هدف های اصلی رو بزنن ما همیندون هواپیما های پایینی ها با اونا درگیر میشدیم ولی بیمین چی اوزایی ما داشتیم یعنی چه بلنبش هایی روحوا بود و بزرگ مردانی رادارمن های روی زمین چه بزرگ مردانی؟ تو راداره زمینی جنب آسم آسم و شاگردان و بزرگان و عزیزان در نصف ایشون در نصف رضایی بقیه عزیزان اینا تو راداره زمینی که اینا چی میکشیدن؟ یعنی این هم هواپیما ها بعد یه افا رو بروی اینا ما میرفتیم بعد اینا رو جالبه میسدیم گمباش میردن توی یاون فنها رو میکردن میرفتن خیلی جالب بودا یعنی عجیب هنها بر خدا فوقلاده جالب بود که اینا جام میزدن در میرفتن چه کار شد یعنی چجوری این جنگ خداوند چقدر ما کمک کرد واقعا این نشکرها آسمانی بود خدا رحمت کنه امام بزرگوار تو صحبت هاش ما رفتم خدمتشون توی قوم هنوز موقع که اول اومده بودن برگشت گفت به ما نیرو هوای نیروی آسمانی برد که نیروی الهیست و ایشون میدرست باقرد اینجوری بود با خدا با ما کمک میکرد خدا بود که مثل کاری انجام بدیم چقدر ما کمک کرد خدا من ما چه سال هست هم هوای افنسی ما میرفتیم لشکره هوای دشمن رو فراره میدادیم با ما شد برای اونا فرار میکردن این دوتو الهی بود که انجام میشد و خدا رو شکر به خاطره چالیوان اید ما نزدیک اید که میشد به خاطر اینکه بسی های خلابان ها هواسیون خوب پرد میشند به خاطر مرخصی و فکر رفتن و مرخصی اومدن و یه استراعاتی و تفریعی بودن هر بازه آموزش رو تحتیل میکردیم چون خب خطرناک بود به خاطره چون خوب پردن و مرخصی استراعات به خاطره چون خلابان های خلابان ها رو انجام میدادیم جاهیب ، اینکه سلوان بحاضه حلو و میست respected مرخصی استراعات اومد با مع ROS شهایید ابواطیه European معاد استراعات ، آیا اقراق صحیش به هم رفته ا ribbon لاک صحیحات درام و ا oss مرخصی استراعات می‌مادیم من کابین اقرد کابین اقرد کابین اقرد کابین اقرد کنترولی نداری کابین جرو فقط کنترول داری رفتیم برای چک سادیانه شهید ابو اتا چک های سادیانه معلم ها ما چک کارایی میکنیم منورای انجام میدیم که تو پروزهای عادی انجام نمیدیم اینها خطرناکه فقط به معلم انجام میدیم معلم های که چک میکنیم اینها استثناء هستند این منورای را انجام میدیم که معلم ها اینها تکرار بشه براشون و در جریان مغربه شد و خیلی خطرناک این منور ها یکی از این منورای که خیلی خطرناکه مانور زیرو ایت 60 درجه هست که ما 60 درجه نوز اپار میاریم بالا میریم صورت که صفر میشه اپار ریکاوری میکنیم ما باید این هم وقت ها همین منور را انجام میدیم که جز منورای بود که ایشون باید حتما انجام میداد و چک میشد ما رفتیم صورت که صرف شد موزار چپ همون رفت و این داتو متور بارده سه متر فاصله است موتور چپ مکره اپا چرخید به سمت چپ که موتور رفته بود ما دستور عمل داریم برای این قضیه که سریع اپا رو ریکاوری کنیم شاید ابا حتی شروع کرد ریکاوری منم میگفتم اینجور انجام میداد و اینجوری کن متاسفانه هرچی تلاش کردیم نشد ابا افتاد تو فلت اسمین فلت اسمین یه منوری هست که F14 وقتی میفته تو این منور دیگه در نمیاد بگیش که هایی در میباید میری بخور زمین هم تو میچرخه تا بره بخور زمین ما باید طبق دستور عمل های پروازی باید خواهر کامین اقب کناپی رو بپرونه تو ارتفاع خیلی بالا که هستند بعد ایجه کنه و اگران گردنش قد میشونه اپا در اینجوری میچرخه کناپی جدا نمیشه اینجوری بره اینجوری هرکت میکنه گردن کامین اقب رو میزنه هم اتواقی به فیلم تابگان افتاد و کامین اقبه خلابان اپیما تام جونز تام کروز کامین اقبه تو اونا هم همین اتفاع اجام دارد تو اسپین همین اتواق افتاد بله شد و اونا هم گردن کامین اقبه قد شد و من کامین اقبه بودم من میدونستان ما ها اینجور کنیم ولی به قاطع اپا رو در بیاریم این کار رو نکردم مرتبه اپا میمونم چهاند اپا در بیاد ارتبا پایین بیریم ابا اتواق خلابان حرفهی عالی بود بهتر از این ما نداشتیم گفتیم میتونی کاری بکنه خلاسه حتی اسپین رو اپا رو در بیاره امیدواع بودم من بهش که حتی این کار میتونه میکنه راست رفت و نشد ای که ما داشتیم میخوردیم زمین آخه نزه دقیقه نمد من ایجه کردم هوا خیلی توفان شدیدیم اون تو منطقه اون موقع این من نمیدونستیم باید شدید این باده باید باید شدید این باده باید باید که قابین آخه ها باید که اینجوری حرکت کنی گردن من رو بزنه چرخید اینجوری زیر سندلی من رو زد سوالکیت رو و سالی که زیر سندلی بود اینهای کند رو برد مثلا من نفهمیدم بعدا تو من جا بیوش شدیم یعنی یک لحظه بیوش بیشید پسی چطباز میشی به هش بیش بیشید من فکر کردم سرم رفت تو این قضیه ایجک کردم چطباز شد سالمم بعدا پاهین تون بادمیمند ما ایجک کردیم تون دیر ایجک کردیم وسط آتیش های هواپه بود یعنی هواپه زیر پامون خورد تا ما پردیگرو خورد زمین هواپه زیر پامون شعلورد شد ما دسته آتیش هایی هواپه بود دو تا کمک این باده باید که که کاراپی رو چردیم گردن من قد نشد یکی چردیم یکی چردیم یکی چردیم یکی هم باعثه که ما تو آتیش نداریم اگه باده نبود ساب رو تو آتیش هواپه خودمون یعنی من که گردن من میزد کاراپی ابوعتا میرفت تو آتیش هواپه خودمون اگه باده میامد این باده کاراپی رو زد گردن من قد نشد از سوبرم اگه باده ها رو از وسط از شه اغار دیرون که رفتیم و خوردیم زمین متاسبانه چون توفان میمیمد خوردیم زمین باد کشتید مارو تو بایدیم تیعت رو آزاد کنیم روزا میکشتی شدیم ابوعتا بی زمان خیلی سنگینتر از من بود یک کم آسیب زیاد دید تو این غزه یک کم کمرش خیلی شدید باید من گردن من خیلی آسیب دید یک کمرش آسیب دید ببین عزیزم میگم علکی زنده موندن یعنی از این علکی در میشه یعنی چیزی که جاز قارون فروازیه یعنی آفا باید اینجوری گردن من رو بزنه اینجوری میچرخه بعد من پایین که اومده فهم وقتی تدویر میگیدم ایوان فقط ابوعتا سوارکید داشت من نداشتم چون چون چرخیده بود کاروپی برعش زده بود زیر سندلیه من تو اون صورت سرسابر آبی ما اینجوری که ما انقایی میکنیم یعنی چند صدام ثانی اتفاقات میفته این همه یه دریان که ما بیعوش بودیم تو اون رو لحظا این کارها اتفاق افتاد بود این لطف خدا رو چیجوری میچه دوبران کنیم بگید بچه خدایی بخارد نگه داره چیجوری نگه همیداره از این بهتر به همین سادگی ما زنده موندیم دوتامون بگردن و قط کنه شهید ابوهتم از که برسو آتیش هواپیما ها و بسوزه اومد این ما خونه نهی مساد کبیر بعد از هواپیما های پیسته بر اومد تو مندقه دوما ما بگرده بعد ما دیدیم اش خوشبار سدیم اومد هواپیما های پیسته بردیوش ویه چهف بوده یا یوه چهف بود رادیومون براجاد دستیمون تماسیم بیسیمتون بیسیمتون بیسیم دستی مام کنم ویه چهف بود اصلا اون یوه چهف بچه ای که اون بیسیسته بین ویه چهف هم داره هم ویه چهف هم یوه چهف خلا وانوابی سای برحواسش نه بود یکی از برگزار بسته بود که ویه چهف بود با یوه چهف بود سد ایمار نمیگرف وانا این ابوها داره میسوز تو حتیش زغال شده گفتند که این ابو خورده این هم توی افاقا موردن. دو ساده بارم نشتیدن که ادعاات میزدیم. فلرم انداختیم ندیدن. خلاصه رفتن و پایی گفتن اینا هم موردن. شهید شدن تموم شدن. حالی شهید که نه ما موردیم. خلاصه بچه ها از آگی رفته بودن. چی شده و پرانه بیساد؟ یه رسایی اونجای که هواپای ما رو هوا دیده بودی. دو جوری که هواپا غیر عادی داره. اینجوری میچرخه. هواپا اینجوری که نهیده بودی. هواپا تو بندر پرواز میکردن. هواپا اینجوری میچرخه. دارم این اطفایه خورده و از آتیش. هد کلومترها دونبرتر. دونبر این دود هواپا آمده بود که بهش چی شده؟ بیدید که آدم با غیرت. با یه موتورسکت خاموش میشده. به یه مردان میموردون امکاناتی نداشت. با مردانی ما تو این سرزمین داریم از خودگذاشتگی. یعنی تا چقدر دیگه؟ را افتاد بیاد باره اجابات بده. اومده بودی. از این را افتاد. هلیکوپتر هم از مایگاه اومد. از هوا نیروز گرفتن. بیاد که بشینن. ببینن چه خبره. دیگه در واقع ورود بود. هلیکوپتری که رسید این متوره هم رسید به ما. همزمان. که ما آمدیم. از این بردان را اصلاحی را بغل کرده برسیدی میشه. از این تشکال خدافزی کردیم. آدرس را گرفتیم که بعد بریم ببینیم اش. با شهید افتاد رفتیم. سال هلیکوپتر شدیم. اومدیم. پایگاه. پایگاهی که همه. لباس مشکی پوشیده بودند و از زنگی گرفتند. با موردیم. همه جلازه ما را میدار و تحویل میده. متاسف واره دو تا بار ساله من مدازه. خدافزید. ابو حتی که بزرگ من درودی حقش بود. بار ساله متنم درست دوباره تحویل دادن به این. بندگون خدا. موقتا تحویل بگید. دوباره این. شهر و شور اومد. به این چکار میخواید براتون بکنه. خدمت و مضاعمت برای عزیزم. این شد اینم.

00:48:48--->00:49:35
spkr_01: هاج آقا ابوعتا سالگرد ایجکت شما هر سال میرفت به اون سیاچادور و به اون مرد نازنین و خانواده سر میزد و یه شب هم پیششون میموند کلی وسیله میبرد و همیشه هم میامد برای ما تعریف میکرد قرار بود یه بارم من رو ببرد که عمرش کفاف نداد سر یادتونه بولفیس فلات سپین رو سید فوروارد نیوشترال لاترال رادر آپوزید یاد راوترز میریترین انجیز ناتر سال شوردر حالنس لک بعد میگه فلات سپین بیفاید بای فلات اتیتیوڈ اینکریزن یاریت اینکریزن جی فورسزن لکه افیچه ایجکت

00:49:38--->00:49:41
spkr_00: ها دیگه او آغای خودش بیگه اینجه کنیم اینجه کنیم

00:49:44--->00:50:18
spkr_01: نه منظورم این که دوستان بدونن که ما اینو باید حفظ میکردیم یعنی باید نینوشتیم حفظ بودیم تماها گیر میدادید اگر یه دونه کلمه شد جا به جا یعنی میخوام اینو بگم اینقدر قشنگ یاد دادید به ماها و اینقدر استادهای خوبی بودید که من بعد از این همه گرفتاری سکته قلبی فلان بیزار این و اون و هنوز که هنوز بولفیس پلات اسپین که یکی از سختر ایناست دیگه شما میدونید دیگه خیلی بولو

00:50:15--->00:50:22
spkr_00: شوان میدنید دیگه؟ خیلی بولوند شوانده مرسی ما شیاله خیلی خوبی آسون هست

00:50:23--->00:51:00
spkr_01: خب من میخوام شما رو از شما خواهش کنم یک کار شکوه مند انجام دادید با جناب جررا و اون اینی که بدون حتی یک موشک سایدویندر فایر کنید ست هاپیما رو حالا دوتاش که محرز یکیشم به عبارتی در خاک خودشون بنزین تاون کرد اینم بفرمایید لطفا چون میدونم خیلی جذابه 640 نفر تو لایف هستن و همه مشتاقن که بشتمن

00:51:01--->00:51:08
spkr_00: نه خدمتی و اگه من فقط مزاهم عزیزم اصلا ببخشم تو رایی داره میشه چشم

00:51:08--->00:51:16
spkr_01: من خاک پای شما هستم ما مزهن شما شدیم شما یک بسطوره این شما تهرمان جنگ این قربان بفهمید فشم

00:51:17--->01:02:00
spkr_00: خب این قضیه با برادرمون از جناب جهراز جالبه ما قضیه این بود که ما alert F42 تو بوشهر بودیم معمولیت ما تو بوشهر در واقع اسکورت آفمای تانکه به سخترس ها بودیم وانا سخت می بردن و آفمای ببخشید کشچی های هم آمله نفت رو که تو قلیم باید نفت شدیم تا تنگه ارماز که بعد از اونجا دیگه می رفتن تا تنگه ارماز از زیره خارک و جزائر اطراف که اینا سخت گیری میکنند جدا می شدن تا تنگه ارماز به وزیفه ما بود که اینا را اسکورت کنیم اونجا سالم برزن این قضیه اسکورت کشچی های نفتی که اینقدر دیگه خست کنندش بود برای عراقی هایی که ما اینقدر آفار زده بودیم می مادن کشه بزنند که دیگه اینا ها طور شده که ما روشون غلط میکردیم اصلا فاصله سی چل مایری بومباش را را میکردند و بیرفتند من یک چیز بگم برای از اونی که عزیزان گفت بود مهمات را چرا میگید منفجر میشه بگید عزیزان هاپ مای جهنگ شکاری وقتی واران هریمه دوشمن میشن تمام سلح هایی دارن آرم میکنند مهماتی که دارند که اگر خواستن راه ها کنند برای فرار یا به هدف بزنند منفجر بشه سالم نشه برای هن وقتی راه ها میگرند میخورد راه منفجر میشه با ما دیدیم این سحنه ها رو و رنگ من میگم مهمات راه میکردن و ما میدیدیم اینا خودشون این کاره میکردن که منفجر بشه و دست ما نیفته سالم این مهمات و سلاح هاشون این توضیح رازه بود اینجا بدم ما رفتیم برای درگیری تو این دورانی که ما هواپ ما را میزدیم چون این هم میترزند در میرفتند صد آماسیم که این نابقه و پروفسور نظامی بود یه نقشه به نظرش رسید که این بشکی را حل کنه گفت که یه سری ماشین های بنزو سفتیرویت خریدن اوارد بایگاه ناصریه گذاشتن گفتن هر خلابانی میراج افوان که هواپای افتیارده بزنه یه بنز جایزه میگیره خلابان بعد اومدن هواپیمای میراج افوان هم به جایی که بیان کشتی ها را بزنن با سلاح هوا به هوا مجهز کردن که اینا بیان هواپیمای افتیارده بزنن و برن به نظر سفتیارده برن خونه به همان جایزه بچه های اطلاعات عملیات به ما گفتن این قضی هست که درجانه باشید یه همچین مسئلهی پیش اومده اراق میخوان هر خلابان که هواپی افتیارده بزنه به جایزه بدن ممکنه هواپیماس بیان سراغ شما تو پرواز درجانه باشید یه همچین برنامه داره اراق که هواپی افتیارده بزنن یه هواپی اونو جمع کنید باشید توی یه همین روزا ما با جناب جرا الرت افتیارده بودیم های ازکرامبر زدن ما رفتیم پریدیم سوارا هواپا شدیم آماده شدیم برای پرواز کنسلش کردن چون افتیارده که دور میزنن افتیارده برمیگشتن رادار کنسل میکرد ازکرامبر زدن ما نیاز زمان داریم چون افتیارده برگشته بودن ما چند بار های ازکرامبر زدن رفتیم ما دیمیگه این روز خیلی شلوخ بین اوغه و علیه ها گفتم حریشون بشین تو افتیارده افتیارده ببندیم نمیم پاییم چه وضعی بیره می آنم تو افتیارده بشینیم پر ایشیم تو کامیم منم که بیکار بودم خوراکم قرار خوندم بوده منم خودم این سا قرار میخوندم علی آقا میشید سو برای خودش کارایی دوستاش کامی دفت هم میکرد تو این فاصله علی آقا دیده بود یکم شبینهاش قصه شده بود تو سندلی هارلس هاش باز کرده بود که راحت تر باشید بعد هارلس افتیارده باید بچه های گرانیر بیان بالا کمک کنن ببندن خودت نمیتونی ببندیم یکیشو اینام برده یکیشو خودمون بندیم یکم سخته میشه البته بست تنیشوار باز کرده بود که بعدا ببنده تو همین گیردار علی آقا یادش رفت هارلس هاش ببنده یعنی ایجیکسوسی نداشت یعنی ایجیکسوسی نداشت از تو هفا کننه میشهد سندلی میرفت جدا علی آقا بدون چط رو هوا میخورد زمین ما اینجوری آلرس ها رفتیم بلند شدیم بی خبر از اینکه علی آقام اینجوریه ما رفتیم تو منطقه به سمت کشتی ها که هفا میان روبروشون روبر افیمای میراج قرار بگیریم و بزنیم اشون که به سمت کشتی ها نیان ما رفتیم چرخی دیم به سمت اقا اراقی بیریم آقا اراقی بیارم به سمت ما هم میان سه فرمن میراج داران میان به سمت افچارده ها بچه که برن به سمت کشتی ها برن به سمت کشتی ها علی آقام این هم آفرین مایه این بنزی هاستن مخوان بیانا بزن و برن بنزی هایی سا بگیرن عزب روز خوبی هوروز کار ما راحت راهده کشتی با امنیت میرن ما هم اینجوری بحالی میکنیم بیرن بیریم هم چیچی میگرین واحتم ما میخوان سرچا خاشم بیریم یه حالی بکنی بهشون یه بنز بهشون بدیم برن خونه باش حال کنه کسی برای ما به اینوان خریدن پس برن به انزه هایشونو بگیرن کمک کنیم برن بگیرن موشک فینکس خاموش کن بریم با شون حال کنیم مثلا موشک نمیخواییم بزنیم رفتیم مثلا همت اینا ما شون موشک نمیخواستیم بزنیم من چسبیدم کف آب همون چسبیشانی که با افرانش چسبیدیم سنتر تنگ سراخ شده یعنی اینجوری رفتم کامل پایین چسبیدم کف آب که پایین پایین چرا؟ قاطعه اینکه اگه اونا به ما موشک بزنند نه دلوکدان میشه در آفتاب هم میخور رو آب دریا موشک ها منعرف میشه اینکاس نور آفتاب نمیذاره به سمت ما موشک ها بیاد و خود این پدافندو خیلی عالی بود برمون که به خیال راحت بریم مثلا همجره اگه موشک هم میزنن به اون نمیخواد ما رفتیم هم اتفاق افتاد نزیجو رسیدیم برای ما موشک انداختن موشکی با فاصله زیادم نگاهش کردیم و از فاصله 200 متری رد شد رفت سب به سبتم هم نایمد چون خیلی پایین بودیم بعد چند از بعد هم این صفحمند بنزی ها به اون روبرو شدن و با هم درگیه شدیم پیچیدیم تو هم دیگه برای که ما با اینا حال کنیم ما حالشو ببریم این ها بنزشو ببرن روی کردیم گردش کردن توی قضیه ما به علی آقا گفتم علی آقا ما نمیخواهم اینا رو بزنیم یکی از اینا رو بزنیم دوتای در میرن حیثه همون شکمون به هدر میره هم دوتا آفیم ها دیگه میراج دست بوده هم در میرن سالم میرن یک کاری بکنیم که اینا هیچ کدومشون سالم نرسن بزاریشون سر کار یکیم شلوه بل بگرم فکر کنم مثلا من خلمانیم بلد نیستیم که کار کنیم میگرم میسرن اون میرن نیگه برن به عشق بنزه ها انگیزه دارن یه با حواس پرد میشه بنزشو تمام باشه اینجوری بریم جروع یه تنه یه لشکر عریفه گفت باشه اگه شما اینجوری نظرته بریم حال کنیم رفتیم سراغ اینا با خلازه درگیر شدیم حالا علی آقوستمون هارنسی نبسته بود ول ول بود تو کابین همه جور بیتونست بسیاره خودچه هماست نبود که هارنسی وله که اینجور میشه هر خیلی خودچه درشم چه قشنگ همه جان رو میبینه این مسئله کمک کرد که ما این هواپیما رو همیشه ببینیم خیلی بالی بود علی آقا میرد کنیم پستر هواپیما ما چون جل میچنقه اینا میامدن تو موقعیت ساعت 6 که هم نوزن مشک بردن این هم گفت ساعت 6 من برش میکردم اینا مشک میدرد هواپیما و مشک رو با هم رد میکردیم یکی دو سه بار اینا به ما مشک زدن اینا چرقه ردش کردیم یه دفعه اینا مثل که دوزاریشون افتاد بقیدشون پرید بنزا ویل شد اینا بنزین ندارن سفرمند وای تو اشقه ای که بنز افتحاله بذارن برن بنزی هاییزه بگیرن یادشون رفته بود فول موتور گویشتن مکس ای بی اینجا دارن میچه اقای باز خودشون کجا؟ بین بوشه بندر عباس هفتاد هیستد مالی رو هزار خوده کلومت دور از بایگا حالا اینا دارن اینجا با بطور و بطور گاز سخته فول ای بی میچرخن افت چارده که با این همه بنزین و عظمتش اگه ما فول ای بی استفاده کنیم دوازده دقیقه بنزین ما تموم میشه که میتونه دو ساعت پرواز کنه در از دوازده دقیقه اگه هم بفتر برین استفاده کنیم بنزین تاقیلی جوری مصرف میشه اینا هم گوشن فول ای بی که اونبال ما میچرخیرن یه مارو بزنن یه دره متوجه شن که بنزین یکیشون گفت بچه ها بنزین داده تموم میشه تو این که گفتن چرخیرن به سمت مرز درگاهی افایی ها که دردارن یکیشون که جنو ما بود ما همجور روش غلیف کرده بودم و نباشیم موشکه های فیلم موشکه ها با این بزنیم و همجوری که ای فقط اطلاعات میگرفتیم و همه موشکه ها بشیم و همه گاز سختنم هم اونو برهیم لائک کریم و همه یکیشون هم ساعت سه موری که ساعت پنجه هم بود و همگه رفتیم مثلا افایی ها رفتیم و همه هم درد کردیم و همه هم درد کردیم افایی هم برگشتیم روش ریان راحت پرلو پایگان مودیم رفتیم و این عزیزان هم به سلامتی بنزین تموم شد پردی در بیرون و اون قضیه بنزین به انظام که بزرگ برد دکتر صدام ترخواده بود جم کردنده با وزیه هم کنن همه هاپ ایمان فرد باز بردار عدس می بیردیم و همه هم برام نیمونه ستاش بیم مفتی هست روز ست آبا ها دست می بیرد چیزی برای اون نیمونی که دیگه فرانسی بای که قدر آفایی بیرد افایی هم دارید روز ست تاش با ها ها دست بدیم و ناسه این قضیه به انظام جمع شد از بایگان رفت که رفت و یک کسی تو آخرگین جورا نگرد چاخ بشه آخوشی بای افتیار ده این هم از این خاطره یکی شما بردارید

01:02:00--->01:02:12
spkr_01: یه دونه شون که جلوی شما اون یکی هم اینو که فرساین توی آب اون یکی چی شد؟

01:02:12--->01:02:32
spkr_00: اون یکی هم پک بکنم زیگه ستاشون میکنم اون بنزینی برای شما بده بود هزار کیلومتر بخوام برن هزار مایل میتونی؟ خیلی دور بود اعتماعاً اینجور که از نظر ما خلابانا براورد میکنیم این همه آخرهای قلیج هم میشه فارس بنزینیش تباشه برای درون صرف رو میشه دیگه خیلی خوششانس باید

01:02:32--->01:02:44
spkr_01: شما مطمئن بودود با تحجاب اینکه اون دوتای بنزینشون تموم شده اون یکی هم که

01:02:32--->01:02:48
spkr_00: سوامیش رفت که شما مطمئن بودود با ترجب اینکه اون دوتا بنزینشون تموم شده اون یکی هم که تموم شدیم که اینکه میتونه یه پیجاب وایلی بیشتر بره ولی دیگه بیشتر از اون نمیسی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")