امیر سرتیپ خلبان عبدالله کاشانی فرد
00:00:00--->00:00:24
spkr_02: به درستیم سال ازیدیم سلام خوربا آتون جیسد اخیران توی دو سه تا مراسم خدمت شما رسیدیم شهید نقدی بیک عزیزمون که برحال واقعا چه قمع بزرگی بود درستیم من سال نور خدمت از داتالی تبریک میگم و خیلی خوشحالم دوباره میبینم اتون خوربا
00:00:25--->00:00:42
spkr_01: موسیقی
00:00:43--->00:01:54
spkr_02: زنده باشین درود بعد دلاور افور و واقعا اقا و آسمان ایران جام کاشانیفر عزیزم که من میدونم چقدر واقعا ما خب یه برهی زمانی که از اطالی فرمانده پایگاه همیدان بودید و فکر میکنم سال 74 که اون شهادت جواد عرفانیان عزیزمم بود شما اونجا بودید اگر اشتران نکنم فرمانده پایگاه بودید درسته؟ بله بله خاطرم هست که اون پذیرایی نابا از ما کردید ولی حیف شد که برحال با اون داغ خیلی ناراد کننده ما برگشتیم ولی برحال شما هم در واقعا زمانی که مدیر بودید بسیار مدیر خوب و لایقی بودید بچه های فرگو واح این مسئله هستند برحال قطعا خاطرات بسیار زیادی با از جنگ هم برای ما دارید که من خیلی هشون نمیدونم ولی باقید شنیدم زمین معرفی خودتون که یک کچولو از ورودتون خروجتون و هواپیمایی که پریدید و مدریتی که داشتید و بعدش چکار کردید بفهمید تا بعد اینشالا بریم توی خاطرات
00:01:55--->00:04:09
spkr_01: بله من سال پنج و سه مارد نیرهوایی شدم و سال پنج و پنج رفتیم اتباقی دادی از دوستان امریکا و بعد اردی بشت پنج و هفت از امریکا برگشتیم ما بلا پاسل تون دوران ما رو پرستادن رفتیم بوشیر دیگه در بوشیر خدمت حساتی دونجا بودیم بایدیم و بزیعت ها ما یه جوری بود که انقلاب در حال شک گرفتم بود و پروازهای این چیزی انجام نیمی شد در نهایت ما انجام بودیم تا این که دیگه جنگ تحمیلی آغاز شد سال پنج و نو رو من تا سال شست چهار تو بوشیر بودم بعد از سال شست چهار که ولپلج هشت ترابن تموم شد ما رو چون نداشتن بریم توسه شدیم برز هیست سال بریم حمدان که خدایب سوشون جماعه علی بختگیری موقع محاونت مطمئن عملیات بود ما هم هفتشت برش های دیگه هیست سال اون دام شده بود هی میخواستیم بریم هم بودن نه حالا به ایسید جایگزیم باید بیاد و فلان خودسته ما رفتیم حمدان سال شست چهار بعد تا سال هفتادیک من حمدان بودم بعد رفتیم دوره دافوس آجا بعد تا دافوس آجا ما رو فرستادم بندر عباس یه چار سال اونجا ما آغان تعملیات بندر عباس بودم بعد از اونجا باز منتقلی کردن حمدان سال هفتاده هشت من امادم حمدان با عنوان جانشین چند مای جانشین بودیم بعد فرمی پایگا بعد پنی سال فرمی پایگای شاید نوجه حمدان بودم بعد از اونجا من رو منتقلی کردن تهران یعنی بعد سی ایک سال خارج از مرکزی بودیم من اما تهران یک سال معاون بازسی نهاجا بودم بعد سال هشت و دو پنج امتای سال هشت و پنج رفتم تهر و برنامه و این سالین من معاون تهر و برنامه بودم که بعد از سی اف سال خدمت سال نود از نیروای بازشت شدم
00:04:10--->00:04:21
spkr_02: شهرنا ما شهرنا من فکرم تیم سال سالهی ریکورد داره حتی تیم سال سالهی گودن فکرم چلی یک سال خدمت کردن نه با شون دیگه ریکورد در میرا هوایی دارید درسته؟
00:04:17--->00:04:31
spkr_01: درسته؟ حقابل اصلا دوستان برای این ریکورد رو دارم. ما برای حسب نیاز دیگه برای حتمام داشتام.
00:04:34--->00:05:08
spkr_02: نگره تون داریدن و بسیارم آلی خیلی خوشحالم که امشب خدمت شما هستیم جام کاشاییم فرشما یکی از اینهای فره هستید در زمان خودتون بودید و برحال آوازتون هم هست ما میخواستیم که اگر سلاح بدونید هر جوری که خودتون میخواین شروع کنید ما بیشتر بحثمون حاطرات جنگ با شاهده ها با کسایی که حالا نیستن بین ما کسایی که کمتر ازشون اسمی هست و شما دوستایید اسماشون رو بیارید دوستایی ما بیشتر بشناسنشون و از خودتون بیشتر بری ما بگید
00:05:09--->00:11:18
spkr_01: خاطرات جنگ دیگه اساتید که الان پایین فضای مجازی هستن مرحال اساتیدی هستن که ماشاالله خیلی جلوتر از ما بودن زمانی که ما از آمریکا برگشتیم و دفتیم بوشهر برای ما دیگه دوره آموزیچی نه داشتن یعنی ما همطوری بلا تکلیف بودیم دوتا گردان بود در بوشهر یه گردانی بود که فرمان گردانش خدا رحمت منه شهید فاتیشه بود جانشن شهید قهستانی بود که برای این ها برگشتیم کدومشون یکی خود فاتیشه در بوشهر با خدا رحمت کنه امام شهید شدن یعنی شعید بود که پرواز داشتن یکیتلیت فیلر گرفتن و امادن از شیرات که بشینن گفتن تا باریر بسته بشه یه دوری بزنید که رفتن پیش دریا و باید دیگه صبح هم ما ساعدی 11 شرطه رفتیم چیزی پیدا نکردیم پر صبح رفتیم دیم برای قطعات ها اونجا صبح برای یک گردان جان فاتیشه بودن یک گردان هم جانب صدی بودن با جانب سیا منصوری دوتا گردان برای دردان دوستانی هستن که الان یادشون بخیر یا شهید شدن یا شاید الاسر هستن یا محبود الاسر یا اینکه جانباز آزاده برای دوتا گردان ماشاءالله پر خلاوان یعنی خلاوانه بودن که همشون دوره آمدیکا دیدن و آماده بودن برای همه پروازه که اونجا یه پروازه خواستی نبود باقید یه پروازه کم و آلیرت بیشتر میدادیم دیگه خب تو بوشهر بودیم بیم که تا اینکه یه باشهارتی که انقلاب پیروزید شد و بعد جنگ مطعه توی این فاصله ما یه دوری با خدا را عمد کنه با جهانگیرانگتا ما را از بوشهر فرستادم منطقه کردستان ایشون رفت سنندج منم رفتم سققرز یه پونزه روزم اونجا بودیم با من افسر یه پیستی که حالا توان پادگان سققرزم که من بودم ما طبعا یه پنی روزی محاصله شدیم آب پادگان رو با یه آفیتی دادن آب نداشتیم چون پادگان محاصله بود قضا منم دام شده بود که فهمنه پادگان به من گفت که یه فور رو درخواست کن بیاد یه سپرسانیک اینجا بره که اینجا اشار شاید برن یه سی سرسی هم بیاد برای ما برای نون آب بیادیدیگه ما یه درخواست کردیم خوشبختان یه فور اومد یه سپرسانیک گرفت که تمام این شیش های پادگان خورش و ذیخ رمین این سرنگه هم دادی بیداد شما بهشون نگفتین من گفتادم مگه گردم شما نمیدهید سپرسانیک همینه دیگه برای تمام شیشه پادگان اوام اردویشما بود سرد بود بعدش هم سی سرسی هم بود خوشبختانه سر تا پالت بارو برد خورما بود و لباش برای ما برده بودن بعد سر تا پالت هم که رهاک از سی سرسی چون پادگان سردنست خیلی کوشی که یکی از این پالت ها رفت بیرون از خندس افتاد که بومه منطقه تا اینا بجنبا اون بومه منطقه بردن چون ما هم هم دوستیم از پادگان خارج بشیم ولی به جای اینا من خودمان ده تا گستان دادم به پادگان گفتم به جای این آزوگه که ما بردیشیم ده تا گستان بهتون میدیم که این ده تا گستان دونجا ما دقیقا دو روز آگوش مانن درست کردم با این نوله لباش و خورمه اینا سروها بیکردیم تا اینکه اون افبار کارساز بود و جاده ها باز شد اشراع از شرخ خادش شدن و ما ارتباط برار شد با اینکه برگشتیم خلاصه بوشر دیگه بودیم تا اینکه جنگ تعمیلی شروع شد خب اگه خاطرتون باشه ما هم ساعت دو برزور بود که خب چار فرون حقا آمدن باندو بمباران کردن این نوعی خودشون که ولی خوشبختانه اینکه اتفاقی نیفتاد خدا رحمت کنه شهید قفور جدی اون موقت افصالی مینی پرواز بود ایشون بچه ها رو جمع کرد بچه ها برگشتیم باندو تمیز کنیم آنه خدا افعادی شده بود اسکرامبل بلند شد که اونان سی چل نفر بچه ها رفتن باندو ما باندو تمیز کردیم اولین اسکرامبل اونجا بلند شد خدا رحمت کنه جلال دمیریان بود با خدا رحمت کنه علی خواه اینا بلند شدن خب دیگه میدوند چون طولانی شده بود این افعاد رفتو بودن ولی بلا فاصله ایزان جمع شدن عملیات و چار فرون حقام ها برای شعبیه زین کردن که یادی بکنیم از این خلابان ها الهندالله همشنان تدازیشون هستن ولی یکشون شهید شدن من از این میره بگم اون موقع سرگل جانگیر ابن یمین لیدر بود و صدفان کازم رسط خدا رحمت کنه کابی نقبیشون جانگیر ابن یمین باید هستن الان بله میشنگم بله بله بله بله بله بله بله بله بله شماردوشون جانگیر اسخار ستفیک مقازر بودن با جانگیر قدیر مقدم شمارسهشون جانگیر افرست بودن جانب علی خردازیان و شمایدارشون جانب علی وقتگیری و جانب فضول همینی این چهار فروند تشید پردن و شعیبی ها رو خوشبختانه همون روز اول یه درس خوبی به ست دومیان دادم برگشتن همه هم سالم پایگا نشستن که سو برشم حالا اون ست چهر فروند معروب انجام شده خب جنگ دیگه شروع شد دیگه پروزه کب و اینا دیگه خب هر روز سری دوستان یا اسیر میشدن یا شهید میشدن ولی روز اول اگر دوستان یادشون باشد مورد چون دیدن خطرناک تو خونه موندن چون خانواده همه تخلیه کردن پایگا رو پچه رو بردن توی سوله گروه نگه داری پساختون الیکترونیک اونجا شیلتر الیکترونیک عملی جمع کردن اونجا جوابه زرابی هادشون بخرد اونجا عملیات بودن فهملی پایگا جواب داتفیهی بودن خلاسه هر روز دیگه دوستان اونجا پروزه انجام شد توی یه مجدتی بچه جمع شدن یادشون بخرد نماز جمعهت
00:11:17--->00:11:23
spkr_02: آمد با شاهد با شه ای سوید
00:11:25--->00:15:29
spkr_01: بلی خوب واقعا دوستان بودن اونجا کلی سهر چهار فرون بلند میشنن به دین سوونه میرفتن برمیگرشتن اصلا کسی به فکر قضا بود جای استراحت و اینا نبود ما شاهل که بودیم در بین بچه ها خوب بالتر این پرواز ها همینطوره انجام میشد و بلی خوب خدا رحمت کنید شهید یاسینی رو من با شهید دوران و شهید یاسینی خیلی پرواز کردم تو منطقه مقصد زمانی که اسکری البک و حالا اومیه رو خوب در هفته هازدر بمباران شد و اونجا به حال مشاهید زنی بود و یا کشتی زنی های که به صحیح های ناشناس میرفتیم در دریا من با شهید یاسینی و شهید دوران پرواز میکردم و واقعا بچه ها از جمایه میداشتم که این درگیر ها ادامه بودیم شهید دوران رو خدا روید کنیم من چند تا پرواز میکردم ما را سیستمی که روشن میکردم میگفت بابا خاموش کنیم سرسید ها زیاد میکنه بابا عباس این یکی نواشه به حال این مشاک را میانا خب چپ راستان مشاک ها میامدن محصلا در های غلطی تویوت خیلی مشاک میامد شون میگفت نه اصلا اگر میخوان ما را بزن میزنن کاری به این مشاک نداره که شون اصلا اعتقادی به این یعنی RWR خاموش آره میکفت RWR خاموش کنیم سرسید ها میکرد چون باید نویز سمایی که میمد دائقا این هست که بله برحال دوستان احمد پادم میخواهید پاد 119 بله پاد وانوان پاد وانوان اصلا بو هفت ما بود اگر واقعا پاد وانوان خیلی کمک میکرد صد و نو بود این گستم وانوان هم 119 بود هم وانوان ولی 119 مفیدتر بود ولی یاد همه که دیان روادگره که دون چارفروندی که رفتیم برای جوفر که جماعی ناصر رزایی خدایبسشون لیدر بود تو اون دست پروازی یه میراج اومد و جماعی روادگر و با جماعی انقطاع که مفقول اصد الان با جماعی روادگر حاصل شد ولی جماعی انقطاع مفقول اصد بعد این حاکمان رو زدن و ما پرواز چطا شدن خدا رحمت کنه جماعی نر بگم تو اون پرواز بود همه که دفیقه جانگیر انقطاع بود همیگفت جانگیر بپر بپر بعد جان ناصر رزاییییم گفت صحبت نکنید صحبت نکنید جان صدای مانه میشنن شروط میکنن که من یکی پریده خلاصه بعد تون پروازی که جانگیر که مثلا پروازی که جانگیر طالبمر رو زدن خب حسن طالبمر خدا رحمت کنه با همجدیان اونا هم هشت فروندی بود یه چار فروند جانگیر برای طور خدا رفشون چون کنید لیدر بود یه چار فروند بلافظ استعمال پیستهش جانگیر بایری بود که هشت فروند ما رفتیم که منطقهی بود رو برگیس فول اونجا هم جانگیر طالبمر رو باز اتفای چلزابه حالتوید بود برایل اونجا زده شد برایش هم که حلو شهید شدن و همون حوابه مایی که جانگیر طالبمر شهید شدن خدا رحمت شدن برایش هم که همون حوابه ما برایش هم که برایش هم که خودش از عربستان آوردن همون حوابه هم شهید شدن حالا برای این دورانی بود که تا ولپجه هشت ارز کردم ما پروازار اونجا انجام بودیم ما چون برایل موقع ترافیک کابینجولو بدن خیلی کم بود یعنی تدار خلابانا زیاد بودن ما ترون شیستت خفصد ساعت پر کابینجولو پریدیم اونجا بعد اومدیم کابینجولو و بعد همونجا لیدرش هار شدیم و دیگه لیدرشته شدیم و لیدرشته مونم درید با سیستت خفصد کابینجولو ولی ولی ما شیستت خفصد ما پرواز کابینجولو داشتیم
00:15:32--->00:15:36
spkr_03: که خازه بود
00:15:32--->00:16:21
spkr_01: موسیقی موسیقی
00:16:22--->00:16:31
spkr_02: ماشالله ماشالله به شما بعد حالا اون خاطراتتون حالا شما هواپیمان درگیری داشتین هواپیمان زدین
00:16:32--->00:17:21
spkr_01: مرموناتیم درگید حوابکونا نداشتیم. ولی خوب رهگیری که زیاد بود. مرموناتیم که زیاد موقع میزدن. خواهر که زیاد میزدن. ما هر حوابکوناتی هایالتون که میومد یه افچارده تو منطقه بود که یادی کنیم از شهید آلاقا که خود شهید بابایی میومدن. دوستانی مثل جما وازی سمید یا روستا اینا هم بودن تو منطقه. اینا یه افچارده و یه افپورد معمولا محالو بست میکردم با افمای میگه بیست و فنج که میومد. یعنی بارد منطقه میشدیم اینا اصلا جورت نمیکردن. یعنی تا آیفف افچارده رو میدیدن. یا مثلا یه رادیوکال از بچه ها میگرفتن اینا برمیکشتن. ولی خوب دیگه درگیری به اون صد که محابزدنیم نه.
00:17:21--->00:17:30
spkr_02: نداشتید. خاطره دارید هایلایت مختص خودتون باشه اتفاقی که معمولا تو هر جمعی میشینید تعریفش میکنید؟
00:17:32--->00:17:39
spkr_01: بید درم همزی هایلایت اون راست سیستم می فرمید
00:17:40--->00:18:02
spkr_02: نه نه. یعنی میگم شاخص باشه. خاطره ای که معمولا شما خیلی براتون تو زهنتون همیشه هست. یا شهادت کسی هست یا برها تو این درگیری هایی که داشتیم. اگر هست بفهمیده اگر نیست که من میرم سراغ نظرهای بچه ها که برحال از اونا از شما سارد.
00:18:03--->00:20:27
spkr_01: مردید ما پنجامه فروردین بود. این خاطر از همهدان میگم. ما یه فروازی که رفتیم پیو سلیمانی. مردید ما رو مشارک رولند زد و بعد موتورمون از کار افتاد و ما با یه موتور افمان رو برگشیم و بردیم. این در همهدان اتفاق افتاد. که رفتیم پاکنی سیمان سلیمانی رو بزنیم. بردید. افمان زدیم افمان زدیم خارج شد. شهید عبدالکریمی با من بود. چی شد بودم؟ ایچی. اول فکر کردم یه چند ثانی ترکش بودم. ترکش که ما بومبامون مثلا درک داره به ما نواد برسه و نهایتا نفهمیدیم چه اتفاق خورده بودیم. یعنی مشاکر زده بودن. که بعدی که اومدیم در زمین بیدیم بدنه فرس هرون یک متر در یک متر دایره ایجاد شده و مطرد چپ ما را از کار انداخته بودن. ما دیگه هواف ما رو بردیم در همه دان نشوندیم. ولی خب این هواف ما رو با مشاکر رولند فرانسویی که اون موقع فرانسا در اختیار ایراغ و داشتماییی از در را سیستم چون ست نبود چیزی نگرفتو بودیم رو هدف ما رو ترکن رو هدف زدن. ولی یک خاطری دارم با جواب سفید میوازر پنج فروردین سال شسته هف بود تو عملیات للفج ده توی منطقه خورمال ترکنی سیستاده و اون طرف ها ما یک صد دربند خان اونجا اگر خاطر این باشه ایراغ سپا میخواستینو بگیره. یه معمولیت دادم پایگاه و خود از خواستی بیدیم اون موقع جانشین نیرهوائی بود اومد پایگاه و که فلانی بیا با هم خب ایشون تو ستات بود خبتن باید یه معلم بایشون پرواز میکرد خب بیا با هم بریم تو منطقه رو خوب آشنایی چون من 15 سال در من همه دام پرواز کرده بودم آشنا بودم بیا با هم بریم تو فقط منو برسون به این منطقه تاریه تا ما نفس اینجا در بگیریم که سپا بتونه صد و به صلاح تصفیر کنه صد در بندی خانه بله همون زمانه بود که دیگه بله بله باید شد که حلبچه رو بمباران شیمی آینا بکنه سال شیمی آینا
00:20:23--->00:20:28
spkr_02: برای باعث شد که حلبچه رو بمباران شیمیه این ها بکنید سال 66
00:20:29--->00:22:19
spkr_01: بله شسته هفت. من چهته بودم دوه. بله ما از همه دام بلند شدیم. مرسل سندنده درفتیم تا نزدیک دریادچه افضلا دریادچه هست. نزدیک سیستادق که از اونجا بارد یه نقطه ما های پی گرفتیم. همی کمانیم بارد خای کرداشدیم. ما خیلی پایین پرواز میکرد. نمیستفیک نوازد. ما دو تا هفت ما از میراز از بالا سر ما رد شد. درد شدیم داخل از داخل خاک ما. ما باید بوم داشتیم دیگه. ما باید بلجبار چون باید صحبتی نکنم که از پدافن خودش داره. ولی ما درد شدیم. باید منطقه شدیم. منطقه کاملن کفی بود. و جانب سرکتون مرازم کاملن کف زمی خوابیده بود. ما باید نوازدیم باید شدیم تا نزدیک سده. نزدیک سده. در بند خان یک کوی است به نام شاخشمیران. شاخشمیران. یک پدافن می گذاشته بودن. این پدافن باید شدیم کسی نتونه وارد سد بشه. یعنی شاید سد تا قایق سپا اونجا پارک کرده بودن. خیلیم بسان هرکت بکنن. اون لحظه ای که یک سویتی مارزده. من گوتم این کاخ کوه شاخشمیرانه. بالاشم پدافن اینجاست. کنی برگش با خودم. یک پاپا بکرد. طبعا با ایوی ما رفتیم بالا و دارد کرد. شیش تا بوم برگیخ در این کوه. و ما کپ اومدیم خارجم در برگشت. با رادار سوباشی تماس که رفت. می رسن که جواب سپید می رازد. این اوپ ما هست. خوب از فاشها بپرسیدیم تارگیت ما چی شد. گفت که تارگیت شما کاملا منهدم شده. و به سپا هم ابلاغ کردن. قایقا ها حرف کرد کردن که صدو بگیرن. که اون رو صدو سپا گرفت و در اختار...
00:22:20--->00:23:35
spkr_02: این تیربار باعث میشد که اونجا هرچی هست و اینها قلقم کنند بردید و چشششون رو زدید و دیگه تونستن که راحت بود خیلی ممنونم ما چقدر لذت بردیم ممنونم از این همه هم ماشالله خب مدیرید دیگه مدیر مهمولا میرفتیم میومدیم همه دان شما بخواستین یه ویلکام به ما بگید میومدیم صحبت میکردید هزار ماشالله ما محب صحبت های شما میشدیم درخاره تک تک شما ها در مسنده های مختلف نیروی هوایی حالا یا خارج از اینگه که الانم میدونم که اگر اشتقا نکنم اقاباسلویه تشکیف دارید جئیس اقاباسلویه هستم بله اونجا هستم درخاره در شما باشید سلامت باشید شما همه در تحت هر شرایطی هر جا بذارنتون خوب کار میکنید درخاره در شما از بخدمت شما که خب جناب لبیبی عزیزم میگن سلام بر جام کاشانی فرق سلام بر جام کاشانی تیمسال لبیبی سلامم موسیقی موسیقی
00:23:34--->00:23:37
spkr_01: موسیقی
00:23:36--->00:23:42
spkr_02: میشنوند صدای شما رو میشنوند دوستان ما همشون بزرگزان میشینن برد
00:23:41--->00:25:34
spkr_01: با این ها رو زرده بودن با عباس کوپایه ما هش فروند پشتری جامل لبی بی که از تهران اومده بودن لیدرشون هم برد برد بشنی سدیه بود ما پشتری نا بودیم ولی وقتی اینا رو زردن تهران فراز ما رو کنسل کرد و خدا رحمت کنه هر سلام مرادی لیدر هش فروند بود ما گفتن که برید سوخ بگیرید برگرید تا اینکرال اون روز به ما سوخ نداد من اصلا انقدر بنزین پیش پیش نکردم که همین ما اومدیم اومدیم در همه دام بشینیم که هر سلام مرادی خدا رحمت کنه گفت من برگردم بوشر برگرید خاطرات بگم ما قضیر ها شما به صلاح همه دام بشینیم من اون روز با جامل زنگنفور بودم آخرین دسته پروازی بودیم که اومدیم دور بزنیم بیان بشینیم رادیو ما دوتا کلیک کرد رادیو رفت برای در حال مسترکاشین اومد بیدیم یوتیلیت فیلیت رم شدیم هم یوتیلیت فیلیت هم رادیو فیلیت برای دسته پروازی بودیم از روی بانگ رد شدیم و ما جامل براتور پایی با همه دام بودن تشکیب بودن کاروانو بعد ما یک راکتیوین کردیم و حکم داده بودیم پایین شما گفتن ما فهمیدیم که شما یوتیلیت فیلیت دارید بذارید باری رو ببندیم باری برسان ما با شیش تا بوم بشستیم و بعد اون روز هواپیمایی خدا رمت کنه جماب طالبنه اون موقع زنده بودن با همجدی هم با هم هم بودن بباندادن ما بلند شدیم گفتن دنبال جماب لبی بگردید جماب لبی بی جماب کوبایی کجایی خیلی گرشتیم دوم پالین دوستان اما محفظ نشدیم با اینو به استغال کزم
00:25:32--->00:27:21
spkr_02: این ما به استغلی کردن مرد مستاشتنی و مدیری آگاه ما شایلال از به خدمت شما که بله حالا اینشالله چشمان این بلکاما رو بگم خدمت شما از کنم خدمت شما کمک نمی کنین شما از کنم خدمت شما جام جاویدنیای عزیزم به شما سلام می کنن و جام همیر سلام می کنین خدمت شما جام هیدریان می گن جام جاویدنیا می گن از جام توانگریان بگید من اینا رو بگم بعد ببندن کنم جام هیدریان عزیز می گن سلام بر شیرمرد خوش آمدید دل آقا سلام بر شیط من این اتاق فهمان کمک نمی کنم مجبورم خدم بخونم و من به خدمت شما خب من به تمام جنرال های بزرگ از همینجا از طرف جام کاشانی سلام می دم و از طرف این جنرال های بزرگ به جام کاشانی سلام می دم و من می گم که از جام آره از جناب توانگریان چیزی شما دارید یا الان از جام محققی می گن بگید از جام توانگریان و از جام طالب نرم که گفتید بفهمید اگه دارید
00:27:22--->00:29:08
spkr_01: موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی
00:29:09--->00:29:13
spkr_02: بالاتری بیلزه باشی ها تو همی سنید بله شد
00:29:13--->00:30:18
spkr_01: مردم میگن که اگه کسی تا سروانی خودشو نکشه یا کشتنشه اونا رو دیگه میمونه. چون برزن بیه سرگرد و آیله خانواده بود و حالا یه دهنات ازافه سورت بیرده میپرواز کنه و دیگه ننه نولو لولو لولی به نبی انضباطی بکنه. اینا من باقا شاهد این پروازات بودم و قهرمانانی خالا آقای پور رزایی بود آقای روادکر بود آقای باهری بود. امیر باهری خود تیمسار خود را رحمت کنید یاسینی خیلی ریا. یعنی اگر بهشملان که بوشه را شما تشریف برید واقعا آثار این عیزانی که خب شهید شدن یا جانباز شدن آزاده شدن خیلی زیاده. یعنی از همه پایگاه دوتا محور بود. یکی محور حمدان بود. یکی طبعا بوشه. یعنی بچه جمع میشدن اونجا و از اونجا مهملیت های برون مرزی و ناقا انجام میدادن. و باقانم خدا رحمت کنونه که از جنیا رختم و طول امرو با ولکت بده. ایدانی که الان حضور دارن در کنار خوانم بودشون انشالله.
00:30:21--->00:30:59
spkr_02: ما روال اون برین تیم سار که هر کسی از دوستان میاد اینشالله دوباره باید بیاد چون که ما شما تازه جا میفتید و تازه خاطره ها یادتون میفتید الان قطعا این بزرگواران هر گوشته ای رو بگن شما یه هوی کتاب رو میتونی راجاش بنیمسیم ما میخواستیم خواهش کنیم چون امشب یه ذره ترافیک از هم جناب نمکی میان هم جناب هیدریان میان هم جناب مازندرانی میان خواستم این چهر روی نقضی فشرده تر کنیم اگر مسئله بی خواستی هست بفهمید اگر نیست که ما این روال پایانی برنامه رو بریم
00:31:01--->00:31:39
spkr_01: هایش مهمم، من تشکر میکنم از عزتوالی که امان حالا یه مجریه مشغل به خیلی قبراخ هم اطلاعات خوب پایدتون خلاوانید و به شب صحبت هایی که می کنید هم به دل می شینه صحبت هایی که باز می کنید حالا اگر همین شما می کنید پرست کمه هم ازانه که برنامه زیزه این برنامه هستن من از جواب امیر محظم جواب حیده دارم تشکر میکنم که برای زماتی رو متقبل می شن بچه ها رو درود می کنن به این برنامه و دوستان جوان شما که پشت سهنده هستن دارم برناموزی می کنن برنامه رو زیاد می کنن
00:31:38--->00:31:41
spkr_02: مدیرمون جاب و تلویی
00:31:42--->00:31:49
spkr_01: بله استاد بزرگ بارم و همیدر چالیبی به همه ایزان من تشکر بکنم به قرصت و
00:31:50--->00:32:05
spkr_03: موسیقی
00:32:05--->00:32:19
spkr_01: وقتی که که آدم میفته اون پروزهایی که بدونه هیچ کنه منتی با حسن نیت پروزهایی که انجام میدادن و واقعا آدم پکمونه میگه اینا کیا بودن
00:32:20--->00:32:33
spkr_03: شاید این عیزان
00:32:33--->00:32:46
spkr_01: برای جای قدر دانی نداریم که کسی خودنی که از دنیا بره بعد ازش تقدیر بکنیم. تا اینکه زنده استیم قدر رو همه بدیمیم. ما ممنون از شما و تشکر میکنم از این پرسدی که در اختیار بنده قرار دادیم.
00:32:44--->00:33:01
spkr_03: در اختیار بنده قرار دادید درو در شما شما شما
00:33:01--->00:33:36
spkr_02: بر عزیزم که معاذب شما بودن تا شما واقعا با فراغ خاطر پرواز کنید و زحمت بکشید و مدیریت کنید درود بر شما درود بر خانم کاشانیفر و درود بر بچه های عزیزتون که در کنار شما بودن و قطعا هنوزم که هنوزه افتخار میکنن چون یه شیر پیرم که بشه بازم شیره ولی شما ماشاله هزار ماشالله خیلی هنوز هزار ماشالله درود بر شما سر یه رنگ برای خاطر انتخاب بکنید و زحمت
00:33:31--->00:33:40
spkr_01: ماشاءالله غیبه ها خستیم. درود بر شما سر یه رنگ برای خواهدتون انتخاب بکنید زحمت. من رنگ آبیر انتخاب.
00:33:41--->00:33:58
spkr_02: بله دیگه معمولا و برای من از صرف جناب قادری یا صدیق قادری میگن درود بر قهرمان و امیر مدیر امیر بزرگوار کاشانی فرمی من اینو پین کرده بودم بخونم شون چیز کردم
00:33:58--->00:34:05
spkr_01: جرود بر آزاده بزرگوار عزیز ما. خاطرات خوبی ها بایشون در گوش شیداریم. ممنون از شما.
نظرات
ارسال یک نظر