امیر سرتیپ خلبان جلال آرام
00:00:00--->00:01:24
spkr_00: باید کنیم در مقابل بزرگانی مثل تیمسار ابن یمین و یا دیگران ولی حالا به هر صورت یک اشاره کردن تیمسار ابن یمین در رابطه با شروع عملیات ایشون درست می فرماین عملیات رسمی که خب مشخصا ایشون بزرگاری کردن و لیدیرشون انجام بودن ولی ما در دسول احتمالا شما در جریان هستید که ما به طورت غیر رسمی جنگ خیلی وقت پیشتر دستفول شروع شده بود همون جناب باستانی رو که ایشون به صلاح اشاره کردن در این عملیات شناسایی مرزی در تاریخ پونزدهی خورداد از وقت پنجانو شهید شدن و یا محمد زارن امتی از معلم خلبانای خوب بودن و اون بوقت صدفان یکون بودن در تاریخ اگر اشتباه نکنن بیست و خفت شیش شهید شدن و جناب لشگری بزرگوار هم در بیست و خفت شیش اگر اشتباه نکنن به اصارت درمادن حالا توی این صحبت ها که شد حالا اتفاقی که افتاده بود در تاریخ بیست و شیش شهریور من اولین مهمورت جنگیم رو اون موقع رفتم حالا با قول معروف نمیدارم میخوایی من یک کمی از بیوگرافی بگم یا از اونجا براتون بگم فرق نمی کنه و هر سات کدومی شهید میخوایید حالا
00:01:25--->00:01:31
spkr_01: هم بیوگرافی رو بگیم همه شما رو میشنستن ولی خب برای اینکه یه عدهی شاید بعد بریم توی خاطرات جنگ
00:01:32--->00:12:02
spkr_00: من بیوگرفیم اتفاق خیلی کوتاهه مثل مال جناب ابن یمین نیست. من سال 1353 اومدم دانشگرده خلبانی. حتی قبلش من نیروه هوایی اومده بودم. ولی دانشگرده خلبانی رو 1353 اومدیم و بعد هم بعد از یک سال خورده اعظام شدیم به امریکا. بعد هم همراه با هم دوری های خودم 23 نفر بودیم که برگشتیم این رو بعد از این که دوری خودمونو توی امریکا ته کردیم. اومدیم همه ایم آمدیم گردان 11 شکاری تهران. این موقع خدا رحمتش کنه جناب اگر اشتباه نکنم از افصاره بسیار بسیار خوب بودن فهم دو گردان بودن و جناب صدیقم افضار عملیاتی ایشون بودن. تمام دوستان 22 نفر دوستان من رو گرفتن فرستادن F5. ما رو حالا به هر صورت نمیدنم از خوب روزگار یا بد روزگار هرچی و هر صورت اونجا انتخاب کردن برای داریک فرانسیتی. ما رو اونجا جدا کردن از دوستانون. گفتن شما باید بمونید تهران و برید برای دوره F4 و داریک فرانسیت برید. خب من خیلی نراحت بودم چون دو تا دلیل داشت. یکی از دوستان جدا می شدم. یکی این که خب من خودم بچه دسکول و انگیمش بودم. دیگه از حال اشتماعیم بود که بیاییم و نمیدونم غلبان بشیم و بریم رو پیش به درمادرمون و اینا. کاری نداریم. من خیلی تلاش کردم که نرم افورد. دستانون به جای نمیزه تو بالاخره که دوستان ما از دوستان قدیمی ما با یادشون بخیر با تیم سار صدیق. چونشون اون موقع سروان بودن. افتر امال بان آشنا بود. دیگه ایشون رفت بیشیش و گفت که آه این طوری این بخواد بری پیش خونوادش و فلان و بیسار و بهمان. یعنی بفرست نگی میشه یه طوری بفرستیم داره دستان. دستانونمون داره دستانونمون. اینجا گردان فهمده. افتر امال تو گردان هستم تهرانه. به هر صورت رفت و برای ما روی زد و یادش بخیر. قبول کردن که ما بریم و جوین کنیم به سایر دوستانمون کلبته. اینا رفته بودن. یک هفتهی هم بود. F5 و FTD F5 و اینا رو هم تهی کردن. خب ما حالا به هر صورت چون دوستشیم شانس آوردیم و ما هم رفتیم و نیمه را به اینا جوین کردیم و من درست یادم هست که تاریخ اواخر بحمن 56 بود که ما با قول معروف رفتیم دستبول و گردانه CCTS دستبول. که دیگه مودیم اونجا تا حدودای برج 4 157 که دوری آموزشی ما تموم شد و بعد هم که دیگه سال 57 هم حتما شما خو وقتا اونگو کچیک بودیم دیگه. حتما شنیدین که به خاطر مسائل انقلابوینه دیگه پروازی نبود و اینها موقعی که ما رفتیم گردانه اکتیف فقط ما لندین کارنسی میگرفیم. یعنی 45 روزی یک باری پرواز ما میدهدن که فقط ما اکسپایر نشیم. و اینطور قضیه به این سیاه گذشت تا دیگه شد به قول معروف سال 159 که اونم داستان طولانی داره که پایگاه ما بیش از سایر پایگاه ها درگیر مسئله جنگ. که من یادم هست همین اولین معمولیتی رو که من رفتم من توی گردان بودم. اونوقع گردان ها گرفت بودن تقسیم بر دو قسمت کرد بودن. یه ات از گردان ها ساعت گردان گردان 41 و 42 گردان 41 مثلا فرض میفرمانید. صبح تا زهر میومد و گردان 42 از زهر تا سانسیت. ما به هر صورت مثل افور یا افورتی نبودیم که آلوه در باشیم. ما به قول معروف سانشاین پایلوت بودیم دیگه. اون روز که من میخوند رویست صحبت کنم 26 شهری بر ماه بود. من اونوقع افتر آموزش گردان بودم. یادم میاد که بچه ها دیگه قروب بود. آفتاب بیداشت میشه. و دیگه بچه رفته بودن همه. و من داشتم پرونده های آموزشی بچه ها رو مرتب میکردم و اومدم که از گردان درم بیرون که اون تلفان قرمز رنگی رو که حتما شما هم یادتون هست و بقیان دوستان هم یادشون هست قرمز رنگه. اون هاتلائن زنگ خورد. و هیچ کس نبود فقط خود من بودم تو گردان. من گوشی رو برداشتم. بعد دیدیم که نفری که از پست فرموندهیه میگه که گوشی با جناب حقشناس صحبت کنی. اسم حقشناس حتما نمتون چندین اون دلاوری رو که به هر سر شهید شد و از دلاورها و بزرگان و از بهترین کلبانان اف پنج نیروی هوایی بود. روحشون شد. روحشون شد. به من گفتن که شما گفتم که من آرام هستم. بعد گفت که جناب حقشناس حدی کجاست؟ صراح شهید حقشناس حدی رو گرفتن. اون روز در اون برنامه ریزی برای پرواز احتمالی اسم ایشون بودن با جناب حقشناس حدی که اگه احتمالا پروازی خورد این ها با هم برن. اونتا گفتم که چون دیگه سانسد شده بود جناب حقشناس حدی هم رفته برای خونه. گفتم که جناب حقشناس حدی اشون سرواه بودن. گفتم که جناب سرواه سانسد شده و همه رفتن من هم دیگه داشتم میرفتم چیست؟ برم خونه. گفت هیچ کسی تو گرنان نیست؟ گفتم نه فقط من تنها هستم. گفت که آمادگی داری بریم اسم من فکر کردم شوخی میکنه دیگه خود بریم سانسد این موقع اصلا موقع اسم نیست اسم زمان داره باید بشینن یک ساعت دو ساعت گریف کنن ما هم به قول معروف جز پروها بودیم گفتیم بله و کاری نداریم بیگه زیاد صحبت نمی کنم در مورد جزیاتش چون حالا سر بقیه رو در بیاریم و بلاخره ایشون اومدن و چون وقتم تنگ بود گفت که فلانی برو اتاق چرچ و سلط وردارو بیا شلطه رو دلتا اون موقع ما ماشین همونم میووردیم جلیه گردان ها ما پریدیم و گفتیم که داره امتحان میکنه حتما چون افصد یک نواختی پایگاه هم بود پیچی اومدیم و رفتیم شلطه رو دلتا رو دیدیم شتاب زد اومد و بعد دیگه خیلی سریع من گفت که اراقی دارن ارتفاعات خانلیلی رو میگیرن حالا شما که بچه یه به خاصی اون طرف ها هستید و کردستان هستید و طرف های کرماش ها میدیند که بین ایلام و کرماش های شما اون ارتفاعات خانلیلی هست جز ارتفاعات استراجیکه اینور باید بریم بمبارانشون کنیم که اینها نتونن ارتفاعات خانلیلی رو امشب بگیرن تا نیروهای ما برسن و اینها رو متوقف کنن بمانت من فکر نمی کردم این معمولیت انجام شد چون دیگه داشت واقعا داشت شب میشد ما هم یه چیزی قدود بیتنست که دو سال بود پرواز شب نکرده بودیم یعنی بگم دو سال که دو آموزشی بود پرواز شب کرده بودیم که بعدش اصلا مورد نبود که پرواز شب بکنیم چون مانیم حالا در سر نلم هواپیما رو روشن کردیم و در سر در معیت ایشون و در پشت سر ایشون پرواز کردیم و رفتیم برای خاک اراق که اونجایی که بسیلو گفته بودن که نیروهای اراقی هست و حالا همینطور که جناب ابن یمین گفتن ما پروازان مثل این اواخر جنگ نبود که به صورت اسکیپ بمباران کنیم اون موقع ما هر جنگ ناغتی رو که میرفتیم حتما ما یه اینیشال پویند رو میگردیم انجام میدیدیم بعد از اون میرفتیم و آرم میکردیم هواپیما رو و بعد میرسیدیم بعد از اون اینیشال پویند یا همون IP میرسیدیم به پاپ آپ پویند و در پاپ آپ پویند لیدر میگرف پاپ میکرد و شماره دو هم بعد از ده ثانیه بعد از اون پاپ میکرد که من همون سه یادمه که مثلا پاپاپ پاپاپ پاپاپ پاپاپینت ما 7500 پایی بود که وقتی که اینورت میکردیم و برمیگشتیم به 13500 پا انداب میکردیم توی این کشیدن با افتر برنه رو رفتن بالا که ما این عمل رو انجام دادیم و شیر جزدیم رو نیروهای اراقی و هر کدوم از ما چهار تا راکت پاد داشتیم خب میدونید که راکت پاد ها هر کدومشون میسید که باز ارتباط قدر شداره؟ بسر خوبه خوبه هر کدوم از راکت پاد ها 19 تا راکت داره که 76 تا راکت میشد برای هر کدوم از ما ما شیر جزدیم و اون نیروهای اراقی رو اونجا هدف قرار دادیم که البته حالا ما بدشانسی رو بردیم برای دفعه اولین باری بود که پروازی از پایگاه بود حالا این همین ها چیز میکردن تیرندزی میکردن ما چون شب هم بود این گله های رسامشون رو که هنوز هم فیلمش موجود هست از این ورانور هواپیمای ما که رد میشد میدیدیم و یه دنش هم حالا برخورد کرد و خورد به هواپیمای ما که حالا خیلی هم اهمیت نداشت چون برصد هواپیما رو باش برگردوندیم و نشوندیم یادم میاد که در همون برگشتن جناب سیاد بورانی نمیدونم اسف شهندین یا نه این هم از بلاوران کرد بود بله که ایشون بعدن هم اسیر شد و بعد هشت سالان در اصال کرد بود یا بورانی سر؟ بورانی سیاد بورانی کرد بود؟ نه ایشون بچه شمال بود بچه بندر انزلی بود بعد ایشون هم داشتن میومدن و بعد به حرف های ما گوش میکردن که ما به قول معروف هدف رو زده بودیم و از طراق اون نیروهار میبودن چون بکه تاریک شده بود که بعد جناب هرخشناس آدازی داد گفت که ما تانک هاشون رو زدیم و الان دارن میسوزن تانک هاشون از اوی آتیش تانک هاشون الان شما میتونید اونجا رو پیدا کنید که اونها هم رفتن و با افور اونجا رو بمبارون کردن و عملیت بسیار موفقی بود چون فردای اون روز در طریق استطاعت مشترک رو از طریق نخصوزیری چون موقع نخصوزیری داشتیم نخصوزیری برای ما هم یه عرشدیتی در نظر گرفته شده بود و اینه حالا بمانت اینها عملیات رو مثلا بخواده میگم که این 26 شهریور اولین عملیاتی بود که مثلا من خودم الان در حدود 5 روز قبل از حمله از حالا با اینکه واقعی اراق به ایران رو اونجا انجام داده بودیم و برشن البته در روز اول مهرم که خوب عملیات رو رفتیم اون عملیات کمانو 99 رو انجام دادیم و الى آخر
00:12:02--->00:12:13
spkr_01: ای جانم درود به شماسته من تا حالا این خاطره را شما نشنه بودم خیلی خاطره بکری بود این اولین پرواز برحال اسمتون بود و درسته اقلیش بود
00:12:13--->00:13:05
spkr_00: دقیقا اولین اسم بود و حالا به قول معروف خیلی جالب بود که من تا به حال هیچ وقت خب راکت نزده بودم خصوصا حالا وقت راکت هم که شما دارین میگین اون هم در حالت شب بود دیگه تقریبا موقع که 76 راکت رو با هم ما شیلی کردیم شما تصور بفرمان که یک جهنمی از آتیش جلوی دماغ و هواپیمایی شما تشکیل میشه که من واقعا ترسیده بودم اصلا همه آتیش رو دیدم ندیده بودم این طور چیزی حتی قریبان واسه من تعریف نکردن چون بندگان خدا میتوند تجربه رو نشنم محلوم هم چه این تجربه رو نداشتن حالا بعد که ما برگشتیم و با فیلمانشون نشون دادیم چون برصد یک دوربین داشتیم روی هواپیمایی که فیلم برداری میکرد و برصد این چیزا رو خیلی چیز سحنه وحشتناکی بود
00:13:05--->00:13:10
spkr_01: جناب لبیبی میفهماند رو در جلال عزیزم
00:13:11--->00:13:14
spkr_00: دروشتر تهرمان آزاده ما جناب لبیبی
00:13:21--->00:13:46
spkr_01: من فکر میکنم الان فقط برم به شما عشق میرن حالا سآلی ندارم من باز کردم کامنتار رو ببینم دوستان مطلبی دارن از اتاق فهمانم ریفورت جنابه از خدمت شما شما سر این کمان 99 فکر کنم خیلی هایلایت توی برای صحبت کردن اگر دوست دارید راجع به کمان 99 صحبت کنید
00:13:45--->00:13:48
spkr_00: موسیقی
00:13:47--->00:14:08
spkr_01: جامعه هیدریان هم به شما درود فرستادن من اینو قطع کنم دیگه بعد شما صحبت بفهمید. جامعه هیدریان هم سلام دادم من یه لحظه از خواهیم کنم من این بزرگان و دلم نمیاد. دیگه جامعه هیدریان هم میگن درود بر شیرمرد دلاور زمان آرام باید شما فرستادن.
00:14:08--->00:19:49
spkr_00: سلام بر جناب دریان و سلام بر استاد ما جناب مازندرانی. خدمت رو نرز کنم که خاطرات کمانه 99 از یک نظری برای ما یه حالت اسپیشل داشت. حالا من یه نوعی برای شما تعریف کردم که حالا همینطوری خیلی مختصر که ما در این مدت دو سال فقط ما به صورت لندین کارنسی گرفتیم پرواز کردیم. به نتشه به ناچار ساعت پرواز ما بسیار پایین بود. یعنی زمانی که جنگ شروع شد من به شهادت دفتر پروازم من 147 ساعت 35 دقیقه F5 فقط داشتم. یعنی تقریبا هیچ. یک لیدر چهاری بودم که خنده داره. چه که لیدر چهاریمون با جناب امامی که ایشون الان خوشبختان زنده هستند رو میشوند. در یک هواپی مای F گرفتیم انجام دادیم. نه یه هواپی مای دو فرمدی. فقط چون میخواستن ما به قول معروف از نان لیدری در بیم لیدر چهار بشیم که یه چیزی بنویسم توی هواپی مای دو کابینه انجام دادن. ما خیلی جدیدی بودیم ولی خب به هر سر جنگ شد خب خیلی شائق بودیم که از وطنمون دفاع بکنیم. یادم مید که روز 31 شهریورد که اومدن و پایگاه ما رو بمبارون کردن. حالا پایگاه های دیگر ساعت دوی بعد از زور دو و نیم سه بعد از زور اینا بمبارون کردن. اولین جایی رو که بمبارون کردن. درست این تاریخ روی که من دارم به شما میگم. ساعت 12.31 دقیقه روز 31 شهریورد بود که هواپیماهای تیو بیست و شیش اراقی اومدن و از ارتفاع بالا پایگاه ما رو بمبارون کردن. و خوشبختانه همونطوری که جناب ابن یمین گفتن اینقدر اینها بی دقت بودن بمبهای اینها به پایگاه ما اصابت نکرد. یعنی حتی توی پایگاه به اون بزرگی نخورد. بمبهای تیو بیست و شیش ها خورد توی رنج ما که به فاصله حدود پنج مول خارج از پایگاه هست. که این واسده انفجار اونا به هر صورت ما آگاه شدیم و رفتیم توی پناگاه ها و چهار دقیقه بعدش هواپیماهای سخوی اراقی اومدن و پایگاه ما رو بمبارون کردن. که در این فاصله این خاطر یک ذره دردنا که ما یک افسر ایمنی پرواز خیلی باقیرت داشتیم به نام فیروز شیخ حسنی که خیلی از عزیزان اون فون رو میشناختن. فیروز شیخ حسنی پرید توی جیپ ایمنی پرواز و رفت باند رو چه کنه بعد از اون صدایی انفجار بمباران توپولوف ها که ببینه باند آسیبی نهیده باشه. و به محصه که رسته بود اول باند که سخوها رسیدن و بمبارون باند رو بمبارون کردن که یکی از ترکش ها اصابت کرد متاسفانه به ایشون و ایشون اولین شهید ما در روز سییک شهریورد در پایگاه بودن. البته گفتم که ما قبل از اون هم دوتا شهید داده بودیم. حسن باستانی که جناب ابن یمین گرفتن و اشاره کردن و جناب محمد زار نعمتی رو که ایشون هم بیست و هفته شهریورد ما در فکه مورد اصابت قرار گرفتن و شهید شدن و جنازهشون هم فکر میخونم هیچ وقت به دست ما نرسید. بماند. بعد از این قضایی که شد ما توی گردان بوم بارون دوم که تمو شد همه جمع شدیم و با اصابانیت پریدیم توی مینیبوسی گردان یه مینیبوسی داشت پریدیم تو مینیبوسی گردان و رفتیم در پوست فرماندهی و اونجا تغاظه میکردیم که ما هوا پیما بدن که ما بریم و مقابله به مثل بخونیم. فرمانده پایگاهی داشتیم که شنیدم که اون هم فوت شد در خارج از من ایران به نام تابشفر که خیلی از قدیمی ها میشنستنش خصوصا جناب ابن یمین و یا جناب نمکی و یا بقیه میشنستن جناب تابشفر. ایشون بسیار بسیار مرد معقول و خونسردی بود. ما را آروم کرد و به ما بکیمون که نمیتونیم شما را بفرست مرمانیم. باید از تهران دستور بیاد. در این آماده بشین. حتما ما تلافی خواهیم. این را میخوام بگم که این آل به انوان یکی از شاخصهای خوبی هست که من همیشه خودم حتی بیشتر از عملیاتی رو که انجام دادم بهش افتخار میکنم. این رو فکر میکنم که جناب مهرنی هم در کتاب اون تارخهای جنگشون نوشتن. من چون بچه اون منطقه بودم. بچه دستبولندیمش بودم. قروب که شد با این وضعیت ما دیگه مشخص رویم. که فردا ما میخواییم بریم و عراق رو بمبارون بکنیم. پایگاهی هم که ما باید میرفتیم میزدیم پایگاه انناسری بود. یکی از دورترین پایگاه های ممکنه برای پایگاه ما. ما یک پایگاه آلترنیتیو داشتیم که اگر وزن و یک حالتی پیش اومد که ما پایگاه همون رو بمبارون کردن بریم کجا بشینیم. و اون یک رانوی استریک بود مثل اونی که نزدیک شعاباد قرب شما داری نزدیک کرم و شا. ما در دسوول این رو داشتیم و داریم. اون شب من رفتم و از بچه های دسوول تو زبان دسوولی رو برد بودم. رفتم حدود سخت و از بچه های دسوولی رو جمع کردم. این زبان بسته ها با وانت نمیدونم با چراغموشی، چراغ اوه، فانوس. تمام این ها رو من جمع کردم. اوهردم توی این رانوی استریب. بچه ها میدونن. تمام این رانوی استریب که خب یه بخش از یک جاده بود. پرش بود. سنگ ریزه و اونم. آشقال و شن و همه چی توش بود. ما تا حدود ساعت ده مونیم شب این باند استرار رو گرفتیم مثل چف دست تمیز کردیم. و حتی جارو زدیم همه گیمون جارو. و اونجا نمیدیم.
00:19:47--->00:19:51
spkr_01: تو همین جاده شابات دیگه درسته؟
00:19:51--->00:20:05
spkr_00: نه، تحابار نه. نه نه. این شکل جده ایت تحابار شما. رانوید درست درست درست پنج مایلی پایگاه وحدتیه. این شمات قبل شما. من گفتم که شما حضور و ذهنی داشته باشیم مثل چیه؟
00:19:53--->00:20:01
spkr_01: شکل جدیب رانویدیب درست پنجمائیلی پایگاه وحدتیه اینش
00:20:06--->00:23:30
spkr_00: به هر صورت فرمی صبح که به ما ابلاغ کردن من توی دسته اصلی نبودم هر چی هم گفتن میدونم حالا به عرضی که ما جدیدی بودیم نشون ما توی دسته اصلی اونتا گفتن شما رزرف هستیم بیانیم ما بلند شدیم اومدیم پوست فرمودی و قرار بود که ساعت 4.35 دقیقه صبح تمامه به اسطلاح هواپیموها با همدیگه بلند شن از پایگاه ها که میخواستیم یک مسک اتک سورپرایز باشه محمدیمو حالا به هر صورت شانسی که ما داشتیم دوست داشتیم توی این عملیات باشیم یکی از عزیزان ما در اون دسته پروازی رو که لیدرش اون موقع جناب سرمان شاهی بود خواب کنده بود و نتونست بود بیاد ما هم که اونجا نشسته بودیم و برسات فوری ما رو گرفتن گذاشتن تو اون دسته پروازی رو ما هم جوین کردیم به این بچه های کمان 99 و ما ثومین دسته پروازی از 24 فروندی بودیم که رفتیم و پایگاه اناظریه رو بمبارون کردیم حالا جالب اینجاست که زمانی که ما برگشتیم اومدیم من فقط این رو بیشتر میخواستم میگم چون حتما خاطرات اون عملیات بسیار بزرگ رو همه بودن تعریف کردن اولا من لازمه که این قضیه رو بگم همه فکر میکنن که اون روز نیروی هوایی فقط 140 فروند هواپیما و پرواز در اردون این درست نیست اون روز برای عملیات کمان 99 140 فروند هواپیما معمولیت های بمباران رو انجام دادن ولی بیش از 200 فروند هواپیما از روی زمین بلند شد از F14 از هواپیما هایی که برای کپ و اسکرامبل بلند شده بود از هواپیما هایی که برای پوش هوایی بلند شده بود از هواپیما هایی 330 خفاش از هواپیما هایی روی که پرواز میکردن برای پایگاه هایی که بیان و نیروه ها رو بیارن، مهمات بیارن ما اون روز بیش از 200 فروند هواپیما تو آسمان داشتیم و 10040 فروند از اینها 140 فروند از اینها مموریت بمباران رو انجام دادن این رو بهتر مردم ما بدانند این رو داشتن میگفتن ما زمانی که از پایگاه انناسیری برگشتیم زمانی که صدای رادر به گوشونو خورد با این جمعه مواجه شدیم که کلی هواپیما های دسوول هواپیما های اف پنج با اون کارستان ما گفتن تره پروانه رو اجرا کنند خب تره پروانه چی بود؟ تره پروانه؟ ما گفتن که اگر ما گفتیم تره پروانه رو اجرا کنید به معنای این هست که شما پایگاه مورد اصابت قرار گرده و قابلیت این که در پایگاه بشینید رو ندارید حالا شما حساب کنید این پار چقدر با عرضش بود که اون باند هایوی استریف الان آماده بود برای اجرای تره پروانه به جز چند فروند از هواپیما های ما که رفتن برای خورم آباد و رفتن برای احواز بقیه ما تماما اومدیم و در این رانوی استریف اصطلاعین رانوی استریف دهلوران در اونجا گرفتیم با کمترین بنزین اونجا نشستیم و به هر صورت در حدود 18 فروند هواپیما از سقوط حتمی نجات پیدا میکرد چما به هیچ پایگاهی نمیرسی با بنزینمون به هیچ پایگاهی نمیرسیدیم واقعا چقدر بینام
00:23:30--->00:23:41
spkr_01: جالبی کردین شما پیش یعنی واقعا تینگی گهد که رفتیدین رانوی رو آماده کردید برای این قضیه که برهار این البته
00:23:40--->00:23:59
spkr_00: البته این فکرش از من نبودا بگم آهین این فکر از خدا بیامورس حقشناس بود چه حقشناس چه خود حقشناس هم اولین لیدر اون دسته 24 فروندی ما بود ما اسمشو بیاریم و نامشو به نیکی یاد بکنیم اون عزیز بزرگوار رو
00:24:00--->00:25:18
spkr_01: نه درود بر تمام تیز پروازان عملیات کمان 99 هر کی که بوده از اون 200 فروند چه در حال حاضر هستن امیدوارم طول عام داشته باشه پیدا کنن و همراه شما باشه سلامتی داشته باشن و چه اونایی که به شهادت رسیدن که به حال روحشون شاد باشه و من تصریحات میگم به خانواده شما به شما هم واقعا که قهرمان این به حال شما خودتون پرواز کردید دیگه تو کمان 99 درسته؟ نه بر بله بله بله من به شما هم تبریک میگم به تمام همرزماتون که تو لایف هستن واقعا شما افتخارات تو کم نیست من که افتخار شاگردی شما رو داشتم در شیراز واقعا نت خاطرات زیبا داشتید و تعریف میکردید برای ما من فکر بکنم شما حالا بذاریم برای بچه ها که سوال هایی که اینا دوست دارم بپرسن از شما چون حیف هم میاد که به حال بهرمند نشند اگر اشکالی نداره من باز کردم کامنت ها رو اولا خب معمولا اشک میدن به شما بخاطر بزرگتون من آقای رزا صادقی پسر تیمساز صادقی داود صادقی به شما سلام کردن آقای انسارین آقای نوید حممتی عزیز بچه ها تکیشید بچه ها تکیشید
00:25:17--->00:25:46
spkr_00: جالب اینا همشون یا به قبل معروف در این دوران اینی که ما با بابا هاشون دوست بودیم یا به دنیا نایمده بودن یا از همون کچیگی که شیرخور بودن بزرگ شدن و ما به هر صورت این شانس رو داشتیم حالا به هر صورت که ببینیم و رشد این ها و پویایاین عزیزان رو ببینیم چه عزیزان و بزرگان بچه های جناب هممتی جناب صادقی که از هم دوره های من بودن شانسی جیچه
00:25:45--->00:26:17
spkr_01: شاهین میگه شاهین اینجا تو گوش منه اتاق فرمانه میگه که چه باریش چه بی ریش چه بی سیبیل چه بی سیبیل که ما همیشه خوشتی کنید و در تا آقای تیمسار مرنیای عزیزم تیمسار مرنیای عزیزم میگن جلال کم نزیر جلال برادر شهید جدیق عادل عزیزم به شما سلام کردن من همینجوری آقا اتاق فرمان جامونده از این کامنت های زیبایی که برای شما میده
00:26:18--->00:27:07
spkr_00: سلام بر احمد آقای مهنی ها و سلام بر جدی برادر بزرگوار جدی عزیزمون که به هر صورت جاش همیشه در بین ما خالیه واقعا پر سفید برفی کیه؟ بهتون سلام میرسونه بشت بگو تو امریکا داری حال میکنه دیگه چیکار ما داری تو سفید برفی با اون برادر مورواریده بشت بگو موروارید کیه و چرا میسیم گفتم سفید برفی؟ دلت داره درود برچاره تیزه آقای ببینید همزهی با ما مادر اینا اینا جفتشون بچه های سبزهی بودن دیگه این خود جناب همتی بعد مادرشون به طور معمول دیگه مادرشون خیلی طریق بچه ها رو میکنه خوب منت برم چقدر خوشگله خوشگله هم بودن اینامون خب دیگه سفید نبودن سرقی این از اول اجابت من دیگه اسم هاینا گذاشت بودم سفید برفی اسم هایچی هم گذاشت بودم موروارید بیشتی بودم موروارید
00:27:09--->00:27:28
spkr_01: شما همتی تشریف آوردن خودشون بیگن درو در جلال عزیز حالا بیگه راجب این جناب همتی برگوتون برم سر من فکر بکنم اینا سپردن به خودتون اگر خاطره هایلایتی از جناب ابن یمین خاطره ندارید که الانتران نگام
00:27:28--->00:28:20
spkr_00: من با جناب ابن یمین رو من خیلی تعریفی ایشون رو شینده بودم و هیچ به اصلاح افتخاری نداشتم که خدمتشون برستم تا این که زمانی که پسر من رفت و در هواپیمای زاگروس استخدام شد به ما گفت که افسر عملیات ما جناب مابره عملیاتون ما بخشید جناب ابن یمین هست افسر عملیاتون ببخشید و من با توجه به این که شائق بودم ایشون رو ببینم یک روز گلند شدم همراه با کاوه پسرم رفتم اونجا و رفتم خدمتی ایشون و برست یه چند دقیقه مزاهم وقتی ایشون شدیم و من همیشه دورا دور به انوان یک پایونیر ایشون رو ستاگش میکنم و افتخار میکنم به ایشون این ها استادهای ما بودن میگم که ما جه قلعه بقیل بودیم حالا بر سبیل تصادف اگه چهار تا اسم هم ما انگه رفتیم چاره نبود که ما رفتیم دیگه
00:28:22--->00:28:28
spkr_01: درست در شما یکی از دوست های ما میگن که با که هاپی ما تون یه بار تیر خورده درسته؟
00:28:29--->00:28:56
spkr_00: برای این چه خوب چیزه برمال خیلی هی دیگه هم خورده بوده برای اینا من یه بار هواپن باید جوری خوب مورد اصابت قرار گرفت در یه معمولیتی که همراه جناب جان محمدی رفته بودیم پتروشیمی بسره رو بزنیم در برگشتن روی شهر بسره هواپن ما باید جوری مورد اصابت قرار گرفت که حالا به هر صورت اووردیمش حالا توی امیدی نشوندیمش دیگر به دستبول نمیرسید
00:28:50--->00:29:50
spkr_01: هر صورت آوردیمش شالا توی امیدی نشوندیمش دیگه به دستگول نمی رسید میگن که تیمسار حمدی میگن روح برادرتون شاد باشه و کابه آقا زاده میگن که من از جناب ابن یمین خاطره دارم و افتخار شاگردی ایشون رو دارم حتما که جناب کابه کابه عزیزم کابتان کابه از اینجا سلام میکنم واقعا افتخار ما هستن کابتان کابه به سر تیمسار آرام هستن و واقعا افتخار اویشن هستن درود با کابه عزیزم سر از بخدمه هست شما که شما که از آمده اگر من فکر میکنم دیگه من فکر میکنم بخوایییم حالا جناب ابن یمین رو بیاریم و بعد توی فرصتی دیگه شما خاطر تانیم اگه خاطره خوبی حالا آیلایت دارید که بچه ها نشد نه ببینید از دیگه دارید دیگه دارید که بچه ها نشد دیگه دارید که بچه ها نشد
00:29:51--->00:31:45
spkr_00: جناب جهان شالو من میشتید بهتون بگم جناب جهان شالو هم در اون دورانی رو که من خدمت شما عرض کردم که قبل از این که ما بیاییم برای خالبانی ما هر دو در یک رسته دیگه در رسته اکاسی در نیروی هوایی با هم خدمت میکردیم و با هم بودیم در دستور که بعد هر دومون اومدیم رفتیم برای دانشگرده پرباست که من گفتم که مرداد ماه پنج و سه رفتم دانشگرده و ایشونم دو ماه بعد از من متعاقبه من اومد دانشگرده خالبانیم خوشبختانه ما هر دو وقتی رو که به قول معروف رفتیم امریکا با هم بودیم با هم بودیم و هر دو به هر صورت در یک جا بودیم دور زبان اون با هم بود بعد دوره تچلیک اون با هم بود دوره تسیه هفت و تسیه هشت اونم با جناب جهان شالو با هم بود یعنی ما همه چیزمون با هم بود منتبای این تفاوت که دیگه وقتی که دسپول دوره سی سی تیه هست ما تموم شد من موندم دسپول به همون دلائلی که خدمتون گفتم به خاطر خانوادم که اهل دسپول بودن اهل اندیمش گلبته فرق یالتا نمی کنی ولی خب اندیمش بودیم و جهان شالو رفت تبریز و زمان که جنگ شروع شد ایشون در روز اول جنگ در همون عملیات اگر اشتباه نکنم کمان 99 پایگاه موسل رفتن و اشون به درجه رفی شهادت نایل شدن و از اون بچه هایی با استعداد بود توی امریکا هم در اون گردان پروازی رو که ایشون هم بودن من اکسه ایشون رو هم دارم که ایشون شاگرد اول هم شدن و کاب بهترین خلافان رو گرفتن و به هر صورت حیف بود واقعا ایشون دلاوری بود و افسوس شویر راجی شویر راجی شویر راجی
نظرات
ارسال یک نظر