امیر سرتیپ خلبان دکتر احمد مهرنیا بخش اول
00:00:00--->00:00:04
spkr_02: در خدمت همه برادر عسیز خواهر شنونده
00:00:05--->00:01:11
spkr_00: من فضای شما باشه من در بعض ورود از کنم خیلی مقدم میگم به شما مرد بزرگ ما قرار یک مکالمه یه تلفونی با سلما بابایی داشته باشیم گفتم قبل از این که ما کلام شما رو برحال قطع بکنیم و چیز کنیم بخواییم بحثا رو ادامه بدیم گفتم در بعض ورود من از طرف خودم درود بر سلما بابایی دختر خانم سلما بابایی دختر ارشد تیمسار سرفرا تیمسار بابایی سلام خال شما خوب استید سلامت باشید من از طرف خودم و تمام بچه های لایف و تمام این حضار محترم که دارن لایف رو میبینن تولد پدرتون رو این اصطوره قرنین شهید والا مقام شهید سرفراست سلشکر عباس بابایی رو خدمت شما و حسین آقای عزیز و محمد آقای عزیز بابایی تبریک میگن و روحشون شاد باشه انشاءالله محمد آقای عزیز بابایی
00:01:12--->00:02:08
spkr_03: خیلی نواتی که ادیل آقای همزهی من از جانب خودم و دو تا برادرام از شما و همه دوستانی که این لایب رو دارم میبینن یا گوش میکنن تشکر میکنم ازتون و واقعا سپریز شدم اصلا توقع نداشتیم که خدا شما تماس بگیریم و این لطف رو داشته باشید خیلی ممنون از این که بیاد بودین واقعا نمیدونم چجور باید تشکر بکنم چون در در دمانه دیگه الان همه دنبال مشقله های فکری و زنی خودشون هست مشکلات زندگی اینقدر زیاد شده که همه درگیرن و این که توی این شرایط با تمیاد ما بودین از تمیم قلب ازتون سپاس گذارم واقعا ممنون خیلی لطف کرد
00:02:08--->00:02:23
spkr_00: من شرمندم که اینجوری سپرازتون کردم خودم چون قرار بذاشتم با بچه های لایف که به شما زنی بزن در حضور تیمسار، حالتی تیمسار مهنیا فکر کنم الان متفجر شدن من میخوام با ایشونم یه سلام علیک کنید تیمسار مهنیا
00:02:23--->00:02:27
spkr_03: آباک؛ پر را مرز کم رو کد مجمل سيفت
00:02:31--->00:02:59
spkr_02: ارادتمندم شما هم خودتون یک سرباز پیش رو در عرصه فرهنگ هستیم. پا گذاشتید جایی پدر در جاهای دیگه انشالله عمر شما جاودان باشه. من هم تبریک میگم خدمتون شما. پسرهای عزیزی ایشون امیدوار میگم تندرستی شما رو ببینیم و ایشون هم شافی همه ای ما باشه چون من نمیتونم بگم حالای ایشون. میدونم که بهترین جای بهشت رو نزد خدا دارم.
00:03:01--->00:03:25
spkr_03: ممنون خیلی لطف کردیم خیلی بزرگ باری کردیم واقعا نمیدونم تو جور باید تشکر کنم از تو اینشالله که همین شما عزیزان همیشه پایدار باشیم در فنای هم و در کنار خانوادتون علامت و شاد و اتفاقات خوب برای همتون بیفته اینشالله
00:03:25--->00:04:04
spkr_00: انشالله حالا ما صحبت میکنیم راجب این پروژه شمایی کتا برای دوستان اگر اجازه بدید و بعد انشالله خدمت خودتونم خواهیم رسید
00:04:09--->00:04:13
spkr_03: ممنونم
00:04:14--->00:04:22
spkr_00: خدا نگهتا خدا آفید خب تیم سار خیلی ممنونم از این که اجازه دادید با اینشون صحبت کنیم در محضر شما
00:04:25--->00:11:36
spkr_02: بحانه این که دیگه اسمشون امروز اومد من یه یاداوری هم بکنم به دوستان اینجا هم نشون بدم در جلد ثوم کتاب ستارهای نبرده هوایی ما زندگی نامه و خاطراتی از شهید بابایی عزیز رو داریم که خب این خیلی کچولوی بخشی از اون ویژگی های بزرگبار رو اشاره کرده و این کتاب اگر از جلد هم خواستید رو ببینید جلد ثوم کتاب ستارها هاست احتمالا چون از دوربین جلو ببینید برعکس باشه ببخشید دقیقا آره چون عباس عزیزمون شهید بابایی یک دورانی هم با ماها درگیری داشت توی اصلاح دفاع مقدس به جنگ در امیدیه با هم بودیم تو خرارگاه رد و یکی دو مورد دیگه امالا تو خواهیگاه و این ورومبر هم دیگر دیدیم خاطرات نسبتا خوبی دارم مکه هم قرار بود که با هم دیگه بریم اون سال ایشون اومد تا پای اوتوبوس هم آمد ولی اون شب دیگه ازخایی کرد رفت خدا بزی کرد با خدا رحمد کنه خانوم شهید بابایی که ایشون با ما رفتیم با همسفر مکه و روز عمرداد بود که حالا اون حوادث مکه هم سال 66 داشتیم که زدخورد شدید ایجاد شد و سه سالم در روح مکه بسته شد بروی ایرانی ها یا بهتر روگم اصلا دیگه نرفتیم روابط چون قد شد به هر حال تونستیم که از این خاطرات ایشون تا امروز انرژی بگیریم تو زهنمون داشته باشیم یه موردشو همین شب همینجوری یه ها الان فیل به دایه اومد تو زهنم بعد نیست بهش اشاره کنم چون نالای خوردم تنز توش داره و اون این بود که وقتی که در بحث هواپه های اراقی می اومدن جزیره خار که ما رو بمباران می کردن هواپه های اف 14 تا از اسمهان و شیراز بلند می شدن و می رفتن می رسوندن خودشون به این منطقه یه مقداری تأخیر بود و اونا بیشتر اوقات می تونستن موفق بشن می راج ها اومده بودن افور ها خیلی در تقابل با می راج موفقیت نداشتن به خیلی اینکه اونا موشک های دور بردتری داشتن در اون اصر و تحدیدشون که اف 14 بود افتحاده ها معمولا به موقع نمی پرسند بسند بوشهر اون موقع پایگاه افور بود شهید بابایی اومدن در پایگاه دسفورد و از ما خواستن که اون که اف پنج رو ببریم به بوشهر و اف پنج چون ایزی مینتنس بودش و می تونست سرعت بیشتری در آماده شدن و پرواز داشته باشه سکرنبلش هم 3 تا 5 دقیقه شدنی بود ما اونجا باشیم گشتم بزنیم اگر لازم بود در موقع حساس و به مزد که اراقی آمدن و انتظار اف پنج رو ندارن چون اف پنج علیه خودم بیزه می زه است توی اون نزدیک ها با هم درگیر شدنیم بریم تو درگیری نزدیک یه تیم پاشدیم از دسپول رفتیم که خدا رحمت کنه روحش شاد شهید بیرجند بک محمدی با ما بود خدا حفظش کنه شیرفکن حمدی علیرزا آینی و یک سریعت دوستان دیگه ما هم دیگه رفتیم به شرح اونجا امیر بقایی هم بود که اونگه البته شنم سرگورد بودن رفتیم در خایگاه بوشه مستقر شدیم و توجیهات انجام شد گفتن که ما میخوایم شما حد اکثر دیویس پا روی آب برواز میدیم موقعیت هم دادن وقتی این موقعیت رو دادن شهید بک محمدی یه مقداری استرس داشت روی این موضوع که اف پنج سینگل سیت هست و پرواز روی آب برایش خطرناکه احتمال این که توی حالا شرحیط خاصی که پیش میاد در روی دریا که شما دوستان بهتر میدونید ما اونجا توچهار مشکل بشیم و سانهه بدیم حبیب بقایی امیر عزیزمون ایشون نظرش این بود که نه ما قبلا در بوشه پایگاه داشتیم اونجا پروازی بودیم روی آب هم خیلی خوب میتونستیم بپریم بنابراین میتونیم بپریم سطپا هم پرواز میکنیم خیلی هم خوب و مشکل نداریم برحال این بگو مگوها من خلاصه میکنم اونجا شد دو گروه گروه بکمحمدی و گروه بقایی قرار شد هر دو گروه با یه تیم که سه چهار نفر تو هر گروه بودیم این پروازه رو تست کنیم و نتیجه رو به شهید بابایی گذارش کنیم که شدنیه یا نه خب نظر بگمحمدی این بود که ما اد دو هزار پا شروع کنیم و کم کم بیاییم به هزار پا نهای دن رو پونسد دیگه پایین نهیم این پرواز ها امیدیو توات من خودم در حال امیربقایی پریدم واقعا خب پرواز بیادماندنی داشتیم اونجا رو آب این پروازه رو آب طوری که یه دفعه ما درست از عرض یه نفت کش وقتی به اون نزدیک شدیم من توی شرایط احساسی نیخوریم به این سینه نفت کشیم اینقدر پایین بودیشون که از روش مراد شدیم بکنم مثلا نیماند الان پایی متر شیش متر اینجورا ار روی نفت کشی بند خدا مراد شدیم و بک محمدی هم به هر حال تا هزار پا رو تست کرد و بعد کفت نه نظر منفی شهید بابایی آمدن گوشه که نتیجه رو ببینن چی شده بعد از یه چارپنگ رو بسید صحبت هایی شد قرار شد بشینیم تو ماشین بریم تا نیرو دریایی هوا دریا اونجا یه سری هم بزنیم ببینیم چه خبره ما سوار یه پترول شدیم یادمه که خدا رو احمد کنه بک محمدی نشسته بود جلو شهید بابایی پشت بنده بود من وسط بودم بابایی هم سمت راست من نشسته بوده من چسب بودم به شهید بابایی صحبت بینی این ها همینجوری ادامه بده گرد ما همونوقع خب درجه هم پایین تر بود ساکت نشسته بودیم داشتیم بیشتر گوش میدادیم این اتفاق که دیگه آشاش بالا گرفت که به احمدی میگفت من دیگه زیر 500 نمیتونیم بیاییم و اقایی میگفت میشه شهید بابایی هم سرشون اندخته بود و این یک قوله تو خودش بود و حیطش مثلا تجزی تعلیم کرد این صحبت ها رو
00:11:37--->00:11:50
spkr_01: این نیسان پترول ها رو دوستانی که دیدن که این زیرسیگاری شباره معمول مثل
00:11:52--->00:13:29
spkr_02: باقیه باز نمیشه. شهید بابای همجور که تو فکر بود داشته این موضوع به قول خودمون چیز کرده بود. توجهشو در حقیق خاص به اونجا. با انگوشتش هم داشت این زیرسیگاره رو سرمی کرد باز کنه. و این باز نمیشد. هرچی زور میزد. فشار میداد. میدید باز نمیشد. فکر کنم مثلا سیکل سانیهی با این درگیر بود. و دیگه بلاخره خلبان و تیزهوش انگوشتش به یه سمت این فشار داد. این رفت داخل پیچی چرخید از اونجا زیرسیگاری در اومد. و همین حال و هوایی که جهر و بس بود. یه ها از اون سکوت سرش اندخته پایین تو خودش در اومد و با اون لحجه قذوینی خواست گفت. اینم خوشگل است. یه ها اینم خودش در از اونست. بعد خورس این موضوعی که ادامه بده کرد من اومدن وسط. گفتم که جا بابایی. نوید سرهنگ بود. دوستم جا هم سرهنگ بابایی. یک کار اگر بکنیم ما میتونیم انجام بریم هرچی شما بخواهی. گفت چی؟ گفتم شما فی رو ببرید بالا. شما هرچی بری بالا ما میم پایین. برید بالا ما میم پایین. حتی زیرابی هم برا تو بیرین. اینجا هم بود بلاخره یک که کندیدن و موضوعی همیگم مثل تنز بود. برال نتیجه این شد که 5 برگشت به پایگاه دسگول و F14 پشتر ما دیگه رفت اونجا مستقر شد. این هم یادیدی بیرد. اینکه چجوری F14 رفتش پوشش. ماند عقیز، خ ¡قیز can Ну, استغیی حال مش znا بیر дерش � جا کتے. ابه ر까지 سرگب shoty گیر که دیگه بیرد sending سرک trainings و برید. این ب Heyر کردی. ودایم پایی حال شد آلibt. بایم دیگه وجه دور میرزد دیگه بھی تیز، نشب آل. با point نهیز somewhat دیگه برده جاری بخواهه که کن ta jack-همین و. برگش informع Regi که کش دیگه بیرد.
00:13:27--->00:14:01
spkr_00: من در خدمت همیدیم من فداشت را بشنم شما خب چند بار در لایب ما شکرد کردید دوستانم عزیزم اگر بیوگرافی امیر معظم دکتر مهنیان رو میخوان بدونن ایشون در لایب اول ما کاملا بیوگرافی خودشون رو گفتم و دیگه ما باید این زیاد مزاهمشون نمیشیم سوالا رو مطرح میکنم در مورد تیمسار عبادی یا زلالی شما ازش خاصا ببینم میشناسید خاطری دارید یا نه
00:14:02--->00:14:09
spkr_02: نه متاسفانه اینا خیلی قدیمی تر از می رویدند و در دوران ما هم اصلاً مهاریزشون رو نتوسیده
00:14:10--->00:14:19
spkr_00: در مورد بمباران پایده هوایی ناصریه که پدافند قوی داشت اگر میشه صحبت بکنید
00:14:20--->00:16:14
spkr_02: پایگاه ناصریه یه پایگاهی هستش نسبتا دوره اما جز اهداف پایگاه دسکوی بوده و جز در واقع اهدافیه که بچه ها بهش حمله هم کردن ما از ناصری قوی تر هم پدافن داشتیم کرکوک چون پالشگاه هم داشت اون روزباری که خود من تبریز بودم پایگاهی کرکوک رو بودارو احمد کنه امیر دانشبور که اون موقع ایشون سردورت و شیرمردانه می جنگیدن اونجا چند وقتی که تبریز بودن ایشون اسمش درسته دونه زنبور دلیلی هم داشت برای این که ما روز اول مهر که در خالب 140 فروندی قرار بود بریم پایگاه کرکوک و موسل رو گمبران بکنیم دو تا دسته 20 فروندی صبح از تبریز تدارک دیده شده بود که این دو تاب برن و این دو پایگاه رو گمبران کنند یه اتفاقی افتاد ظاهرا یک میس اندرستودی یک سوه تعبیر یا تفاقونی شد جنب گلچین و جنب فرزانه فرمانده دو تا پایگاه تبریز فرمانده پایگاه تبریز فرزانه بود فرمانده پایگاه نحمدان گلچین بود یه موضوعی بین اینا بحث شد سر این که افور قراره بره کرکوکو بزنه و ایشو گفت ما افمنج قراره بره بزنه برها توی این داستان ترجیم اونا این شد که افمنج کنسل کنه که مواده
00:16:15--->00:16:23
spkr_01: با قول مارو پر اینا سورتیه
00:16:23--->00:16:47
spkr_02: دسبول بره پایگاه نوسل رو بزنه اون روز ما از حمدان 16 فرمند که الان وزیخت اشتباه میکنن میگن که حمدان 16 فرمند روزیه که مه فرگاز داشته در حال که 36 فرمند فرگاز داشته از اون 140 سوشیشتاش مولا حمدید
نظرات
ارسال یک نظر