امیر سرتیپ خلبان 🦅جواد شکرایی فرد 🦅۲
00:00:00--->00:02:10
spkr_02: شهریار آسمان بله شما هم یه لغب آنچنانی باید بذاریم که در خور واقعا شما مرد هزار دست فرمون ما شو بذارم بجالت همون ندیم ای پرگو شود تا به بلنده آی آسمان خوش آمدی به پهنه دنیا آی آسمان مستانه آست داشتی آین آشقی مستانه پاس داشتی آین آشقی خردی شراب از میه مینای آسمان ای سر به سبز پوش به بلنده آی سر بری آقای عشق آقای مه آقای آسمان اونقدر دل بردهی از از ابر و باتها اونقدر دل بردهی از ابر و باتها تا آقای بردهی پیر شدی پای آسمان میگه به پای آسمان تا آقای بردهی پیر شدی پای آسمان نادیده انگاشتن خوبی ترا نادیده انگاشتن خوبی ترا روزی دلت گرفت به پهنه آسمان همداره در هر کجا که فرصت اندیشه های توست عکس تو را گذاشتن جای آسمان رفتی ستاره ای شدی در کمال عوج تو نیستی و ماه به تماشای آسمان بر از سرهنگ خلابان محمد ازا ملکی ولی یه جاهاییست آی منه که سکت و چرا نمیدونم تونتون نوشتی اون مثلا در پای آسمان یا به پای آسمان ولی ببین چیدیم
00:02:09--->00:02:24
spkr_01: خیلی خشنگ بود خیلی زیبا بود چون سیاه رایی با فکر نوشته شده بود چطوری که باقا میخواست تشریح کنه آسمان و خب ما هم دکتو آسمان این دیگه حالا یا آن
00:02:23--->00:02:33
spkr_02: خبای ملکی عالی می سویان شعراشون مرکز همیشه این همه سلامت
00:02:37--->00:02:41
spkr_01: خواهش میکنم؟ از کجا میخوایی خدمتون بگم باست من شروع کنم؟
00:02:42--->00:03:02
spkr_02: من اسم میبرم لطفاً لطفاً ببخشید آن. انقدر پشنگ. چه راجب جامعه حتی اگه گفتید دم شما گرم. من اسم میبرم شما یاد کنید لطفاً. ولی توی یکی دو دقیقه سه دقیقه که از همه یاد کنیم. چاشمان. یا علی مدد. از جناب صادق فور عزیز بفرم.
00:03:03--->00:04:03
spkr_01: قصد صادق بود خدا رحمتش کنه. مرد بزرگ. مردی که واقعا یعنی زحمت کشیده با مرام خوب. این خیلی هم به جمهوری اسلامی خدمت کرد. خودش هم افچارده میپرید. بازم پرواز میکرد. تو اون سن و سال فرمونده پایگاه. ولی بازم مرتب دوستاش پرواز کنه. بچه ها رو هماره تشویق میکرد. مرتب توی گردانها بود و بوازه بچه ها بود. و نیازمندی های بچه ها رو فراهم میکرد. واقعا اینجوری بود. یعنی اگر مثلا خونه کسی شوهرش نبود. همهش نبود. کاری هم که شهید بابایی هم کرده بود. مثلا میگفت برین در خونه بینید. چی میخوام بسهشون ببرین. اینا خیلی کارهای بزرگی بود. خدا بیا مرزش. خدا رحمدش کنه. من زیاد بایشون بودم. هم در اسفحان بودم. هم در شیراز بایشون. و مرد بزرگ بزرگ اصلا قابل وزف نستش.
00:04:04--->00:04:55
spkr_02: نسال این مرد شریف میکنیم فهمانده دانشکل در خلبانی بود یه روزی سر خاک من ببخشیدون این خاطره رضا شون تعریف کنیم یاد کردید ما رفتیم یه هم دوره من به اسم آقای فری برز تیموری به آقای افسری اگر شما بشناسیم توی بنانزا خورد زنی خورده بودن ما رفتیم من خیلی گریه میکردم زد رو شونه من گفت آقای همزهی گفتم بله گفت اینجا زیاد همدیگر میبینیم و خدا میدونه چه باید بالای ده دوازده پونزده بار سر کسای مختلف ما همدیگر دیدیم که یه روز سر خاک خودش رفتیم و من همین جمله رو گفتم و خیلی خاطره بایشون خیلی خیلی زیاد من از جناب آدری رو فهم بکتیم
00:04:57--->00:05:53
spkr_01: جناب آدلی هم اون موقعی که ما اومدیم تشریف داشتند از مردان قیور هستند یعنی من واقعا ندارم کسی رو توی پروازی بگم این ضعیف بوده این درسش بد بوده یه مقدار مقایسه های ما خودمون بینه هم داریم ولی از تاب شروع میکنیم یعنی همه تاب هستند حالا یه ذره بالا پایین هستند این هستند این ها از کسایی هستند که شما میفرمید اون موقع همه دور دیده بودن همه قبراخ بودن با مرام بودن با انزباد بودن با مسلک بودن که الان هر خلبانی من میبینم این خصوصیت رو داره در حقیقت ولی با سواد و کاری و وطن پرست بودن بخورده توش حرف دیگه درسو
00:05:53--->00:05:58
spkr_02: ایشون با یه هواپیما ستا موشید. با یه دون فینیکس ستا هواپیما را انداخته؟
00:06:00--->00:06:04
spkr_01: من اون موقع نبودم خبر ندارم چون من سال
00:06:05--->00:06:27
spkr_02: شاهده از من سوال کردن گفتم من نمیدونم من از بزرگان میپرسم یه بار جمع مازندانی توضیح دادن ولی جناب مسبوخ راستی من یادم رفت اینشالله خودشون میان توضیح میدن من میخوام یاد کنید از جناب زندی
00:06:29--->00:12:21
spkr_01: خدا رو احمدش کنه. خدا بیا مرزش زندی تو گردان بود بعد معاون من شد. گردان 82. در صورت اونم بچه شجایی بود. اونم آپه ما هم زیاد زد. یعنی میرفت و برمیگشت تقریبا یه دونه آپه ما رو ناکوت کرده بود. چون اینا ما پروازهای ما چیزی حدود بین پنج تا هفت ساعت شیش ساعت حد اقل پرواز مید. قبلن هم که ما خب میدونی شکاری شیش ساعت؟ مگه ممکنه همچین چیزی؟ ما مثلا F-14 خب میره بالا میامد نرمالش مثلا مالا میگه یه ساعتانی دیگه یه مقداری اینسترومنت چیزی میپردن یه ساعت شیش ساعت اونم تو جنگ. نه این که نرمال بشینی. شما ماسکت نمیتونی برداری. یه ذریعه نفس بکشی درست. نفس که نداریم تو اه. ولی یه خود مثلا هوا بخوره. خب؟ مثلا به انجواد طالبی یه دفع من تو هاپه ما بودم. ما هیچی به خودم نمیبردیم. حتی کشمیش به خودم نمیبردیم. یه چیز بخوریم مثلا یه مدتی. چون من یه دفعه ده ساعت و پنجاه دقیقه تو هاپه ما بودم. تو اف چارده ده ساعت و پنجاه دقیقه. مثل که یادی خلیلی یازده ساعت و خوردهی مثل که بل اجبار بود. نه که مثلا بگیه حالا من میخوام نه من اینجا وایسم من میخوام بپرم. ده ساعت و خوردهی توی اف چارده اونم همش اینجوری بالا پاین چپ راست رادار بالا پاین چپ راست خب خیلی مشکل خب که یه دفعه یادم میاد به این جواد طالبی گفتش که جام سرگوان گفتم بله گفت دستو بیا رقب یه سراخ کچوله این میدیده گفت چه در دران گوشه دستم بردم اقا بیخوی کشمیش بنداته اه باری کلا اینجوری بود اجام هرندی بگیم جام هرندی هم یه سانهه داشتن که من اونجا نبودم مثل که رفته بودم شیراز و از بچه های نیک هستن پیشون هم واقعا زحمت کش هستن و الان هم فکر میکنم که یه ایرلاینی دارن پرواز میکنم فکر میکنم البته کپتان باید باشده کپتان شده باشم خداید بشون کنم اینجا بهشون سلام میکنم هر جا که هستن انشالله موفق باشن جام مهرگان فرد فهمین مهرگان فرد هم که خب این همه اینا تو گردان ما بودن همه واهم بودن صوبونر هم همه میبودن بالا میخوردن یه سرباز مخصوص هم میاوردیم سرباز هم مختلف بودن دیگه ما اینا را قبل هم بررسیم میکردم صحبت میکردیم باشون که رفتار ها چجوری باشه کار چجوری باشه گوشت بسته باشه مهمترین چیز گوشت بسته باشه اگه یه ذره گوشت بخواد چونجا سریه دیگه همه کار ما سری بود که مثلا سرباز وای صده اونجا فکر میکنی که داره مثلا قضا مثلا یه تخموق درست میکرد ولی اینجوری نبود چون بچه ها قضا میخوردن بلافظه باید بره پرواز و صحبت های میشه چه حرفی میشه دارم با هم صحبت میکنن چه کاری باید انجام بدم نمیت که این ها رو میدادم مثلا به این ها میگهدم اینه قشن بریفشون کن داشته باشن و از اون ورم میگهدم کسی بیاد که معتمد باشه میرگانفر هر پروازی یعنی بچه ها باور کنید هر پروازی بهشون میدادم هر پروازی در هر شرایطی من نشیدم یه دفعه بگه من نمیرم کمر هم درد گرفت خام درد گرفت خانوم هم مریضه اصلا همه چیه باید رفته بود یعنی سلامتی کامل در حد نهایت در حد نهایت یعنی ببینیم وجدان تا کجاست که چقدر تمایال داره چون پولی به ما نمیدادم پرواز میکردیم منی پولی به ما میدادن اضافه همون حقوقه بود سر ما میخواستی پرواز کنم میخواستی نکنم ولی ارق ملی تا کجا پیش میرفت من نشنیدم من یه دفترچه درست کرده بودم خدماتون بگم اسم همون بود هر کم همه رو مینوشتم که امروز این این پرواز کرد این قد پرواز کرد این کاری کرد نید همه رو مینوشتم چیز بدی من از این رو ندیدم اصلا که بگیم اصلا یه بار پرواز بگه من نمیرم اون بره یا این پرواز رو چرا به اون دادی چرا به این ندادی هیچ وقت خرج گذاشتن همه شون پرواز رو انجام دادن میرگم هم فرم از اون بچه های چیز و حسابی و همه شون بودن یعنی واقعا من این ها رو اختلاف به نشون نمیزدن هیچ کنم و همیشه هم احترام برای شون پرال هم همه شون از تیمسان محسن محنتی بفرمین محسن محنتی با این بچه ها که شما فرمدین همه در یک ست بودن فکر میکنم همه هم دوره بودن بهشونم تو همین کتگوری بود اونم بچه آروم یه لبخند ملی هم همیشه داشت واقعا وقتی که گفتن کوه رفته اومده قلبش گفته خیلی متحصر شدن خیلی متحصر شدن چون واقعا مدت زیادی ما با هم بودیم خیلی زیاد یعنی با تمام این بچه ها من حد اقل پنج سال فقط اینجا با اینا بودم پنج سال فقط با اینا بودم که سه سال مرتبم که دو جنگ و جدار با هم دیگه بودیم که اونجا بودم بله روحش شاید باشه من اصلا اینجا به خانواده محترمشون تسلیت میگم اینشالله که بگونه همه شون باشه اینشالله که خداوند سبر بده چون خیلی مشکله خیلی مشکله هیچوقت عادی برای آدم نمیشه
00:12:21--->00:12:27
spkr_02: خانم مهنتی ها خیلی زحمت کشیدن خدا انشاءالله بهشون خانم
00:12:30--->00:12:33
spkr_01: ایجوه حالانه
00:12:34--->00:12:38
spkr_02: از جعفر بهادران بگید این سال جعفر بهادران اشق من
00:12:39--->00:12:58
spkr_01: جوهر بادران بادران من نبودم اونجا که بابا پروز کنه خب نمیدونم که اومده ولی عشق شما رو من بهش سلام میکنم از همینجا و احترام دارم برایشون اشاره که هر جا هستن موفق باشن
00:12:59--->00:13:07
spkr_02: آقای یاد کنیم از افوریا از این مرد واقعا خسته جنگ از تیمسال محققی بگیم
00:13:09--->00:16:22
spkr_01: ولی تیمسان محققی همه ارشدتر بودم. موقعی که ما F4 میرفتیم و میامدیم خب منم معلم شده بودم و اینا معلم شده بودم گردان CCTS تو گردان 13 بودیم. خب من درست کنم که موقعی که دورمون تموم شد و اینا من و آلاقا و گروه از بچه های دیگه. اینا ما منتقل گردان 13 شدیم. اونجا یه گردان خالی به ما دادن گفتن که ایمال شماست. ما هم تا اول پار فردا گذاشتیم گفتن که فردا و وسالتون آماده داشته باشین همه تو منتقل بندر عباسی. ما مثلا مهم نبود برای ما. چون بندر عباس هم میرفتیم مثلا زمه سنا میرفتیم اونجا استعف خوب همه چی پروازه را به نوقع آنتان انجام میداریم. یعنی بد نبود. ما خیلی جا رفتیم بیخواست بوشه را رفتیم تا زید داشتن میساختنش. آی ناصر ادراکی تیمسار ادراکی عزیز من اونجا بود. گردان 61 تیمنا اونجا بودم. ما رفتیم گردان 62 را اونجا درست گردیم. این سار و هر وقت هم دیدم انقدر باید معدل. انقدر یکی از بچه هایی بود که واقعا من برای احترام قایر بودم. هر وقت میانم رچیم سلام علیک که میکردیم با هم دیگه. یعنی واقعا با احترام همیشه. ایشونو داشتم. و اینطور که من شنیدم انقدر پرواز کرده این مرد. از هر کی هم شنیدم انقدر احترام برای این مرد قایره. حالا میخواد کسی نشد ازش. خودش که خودشو میشنسه. خودش که برای خودش احترام قایره. خودش میدونه که زیر چیزی در نرفته. زیر بار سنگین سرفراز اومده بالا. نیچون. اینا خیلی مهمه. که با اون فشارهای روحی روانی. با اون فشارهای روحی روانی. هم سرفراز بیاد بیرون و خودش نازی باشه. اینشالله خدا حفظشونه. میدونم نمزه ای ما کاری نکردیم که برای کسی بخواییم. خواهی. حتی کسی بخواییم که بگیم به ما احترام بذار یا ما این کار کردیم منت سرش بذاریم. من حتی فامیل من الان شد هم دارن یه مدرشون گوش میکنن هیچ وقت نشینده من در رای پرواز صحبت بکنم. هیچ وقت نشینده که بگم که فلان پرواز فلان چیز شد فلان پرواز فلان چیز شد. هیچ وقت نشینده که ما رو بیرون و بیارم مثلا تو خونه یا صحبت کنم. حتی بچه های خود من در مواد حواب ما من هیچ وقت صحبت نمیکنم. حرفی نمیزنم در باره مثلا. خب میدونم فقط 14 بودم. به بود چه جیری بوده نمیدونم. چون من نگفتم. نیازی ندارم بگم چه چیزی دارم. بسا عذیت چیز بشم. چه مسئله ایه. یعنی افتخارش من خودمه. خودم ندونم چه کار کردم. بسا خودم احترام قالم همون کار.
00:16:23--->00:16:26
spkr_02: اجام فریدون سمده می فهمه
00:16:27--->00:16:39
spkr_01: قصد سمدی اون موقع که من رفتم گردان سی سی تی از اونجا تشریف نداشتم ولی مخلصشم بسیار مرد باشرفیه
00:16:38--->00:16:55
spkr_02: بیدی از شما به نیزی یادگردن امروز. واقعا یاده خیلی گفتن جزه فریخته. آقا من چند تا دیگه اسم میگم شما سریع بگید و بعد بریم سراغ یه بخشی از این عویشتر تونم بگید که بچه ها بدونن. از جام رضا سعیدی بفهمید. دطفا.
00:16:53--->00:17:30
spkr_01: از جام رزا سعیدی بفهمید. رزا سعیدی هم ما افور که بودیم با هم بودیم. من دوره افورمو که شیراز رفته بودیم دوره می دیدیم با آقای رزا سعیدی بودیم. اون هم بچه با معرفت با کمال زحمت هم زیاد کشیده بود. که بعدم که ما تو ستا توی اسفه هم بودیم با فرمانده نیرو یه دفعه اومده بود اونجای که دیگه من اونجا دیدمش بعدم شنیدم که رفت آسمان و دیگه یه بار دیگه چرا فوت کرده و دیگه از آشناهاشون اونجا من تسلیت به ایشون گفتم دیگه نهیدم ایشون. جام براتو.
00:17:32--->00:17:37
spkr_02: اصلا میانوارزا انشالله اجام براتون بفرمی
00:17:38--->00:19:12
spkr_01: تیم سار برادپور ما موقعی که رفتیم F5 چون من دوره F5 رو امریکا دیده بودم. ویلیامز دوره دیده بود. دوره شکاری شو البته. بعد اومدیم توی گردان با هم بودیم. گردان در سیاسه با هم دیگه بودیم. سرگرد عبالمولوک فرمانده همون بود. خلیلی هم تو گردان ما بود. خدا رحمت کنه که دخترشون فوت کردن اینا. منم از همینجا اگر میشنوند واقعا خدمتشون تسلیت میگم. واقعا تسلیت میگم. ایشالله که بقای اومدشون باشه و خداوندشون سبر بود. تیم سار برادپور هم از تجربیات ایشون ما استفاده میکردیم. محلم بودن اونجا هم. و اگه چیزی رو نمیدونسیم واقعا از ایشون میپرسیدیم. از مردان قیور کرمانشاهی هستن. درود برد شما. از خلیل دشتی. خلیل دشتی هم که و قابل احترام واقعا. واقعا همینطورد. بسند. خلیل دشتی هم که ما اومدیم از دوستان ما بودن. خب از ما با بسید که سید آقا سیبک هم دوره بودن. ولی پروازش بسیار خوب بود. خودش شیرازی بود. و خدمت رو نرس کنم که یه مدت هم تو گردان بودیم با هم دیگه. که بعد هم که شیراز هستن و ولی میدونم که حالش نسبتا خوبه. الحمدان. خدا روش.
00:19:15--->00:19:22
spkr_02: تیم سال لبی بی عزیز من اینجا برای شما نوشتم دروت برهم دوره عزیزم جواد آقای گل
00:19:21--->00:20:06
spkr_01: با آقای گل با آقای گل
00:20:05--->00:20:30
spkr_02: من تیمسار شکرابی بگید لطفا تیمسار من نمیدونم یه دوستیمون نمیشتیم شکرابی شکرابی بابا میگه چی؟ من فکرم میگه خب از آقای روادگر تیمسار روادگر بفهمید بابا افشین جان اقبالی از اینجا از آلمان دکتر افشین حزیزم
00:20:31--->00:20:51
spkr_01: افشین جانبان روادگر رو زیاد بهاش کار نکردم چون الان حافظم قد نمیده که بتونم باسشون صحبت بکنم امیدوارم که اینشالله بتونم خدمتشون برسم و اینشالله خدمت چما هم برسم با نفشین جانب هر جه که حسی سلامه
00:20:52--->00:21:22
spkr_02: از بهترین های ارتوپید و فوق تخصص توی آلمان ماشالله از جناب یدالله خلیلی بفهمید بعدشم از هاشمپور بعدشم از از ازگر آشمیان هم بگید وحید آشمیان عزیزم این کمک مربی تیم ملی و فوتبالیس برتر کشورمونم توی لایب هم از وحید آشمیان هم بگید از هراشمیان
00:21:21--->00:23:40
spkr_01: من حافظه ندارم شاید بعدا اومدن نمیشنستم اشون درست اگه شکل از شاید اکسیشون رو ببینم یا خودشون رو ببینم بشنستم آقای یدی خلیلی هم که دیگه همه میشنستن اشون بنده از هم اینجا به هر دوشون سلام میکنم و جفتشون از بزرگ مردان نیک جمهوری اسلامی هستن از کسایی هستن که واقعا زحمت کشیدن این بقیه بچه هایی بودن که هم آقای خلیلی و اینا واقعا فداکاری کردن هر وقت شون میکرد کارشون میکرد اصلا محشر بودن محشر اینه که واقعا من ادم نمیدونه چی باستشون بخواد بگه چون چیزی نیستش که آدم بگه بهترین آدم چرفی نمیتونه باستش بزنه که بشینم آره تشکیف کنم که چی هاشمپورو یه دفع ما با هم رفتیم رجزخونی یه دونه نافچه یه نافچه نیرو دریایی خراب شده و وسط دریا به ما معمولیت دادن گفتن که رهبر فرمودن که هاپ ما بره بلا و موازب این نافچه باشه که کسی نزنش خب گفتیم باش من و هاشمپور دوتایی رفتیم پرواز رو پیداش کردیم و بالا سرش شروع کردیم به همه جا رزست کنیم به انگلیسی و فارسی و هرچی که بود اگر هر کسی نزدیک ما که اینجا هستیم نزدیک من بشه بدون این که اجازه بگیریم از کسی یا بهتون اطلاعی بدیم سرنگونتون میکنیم پرسی یک دو ساعتی من فکر کنم اونجا بودیم و های رجز مخوندیم و های پرواز میکردیم دوروبرمون های نگاه میکردیم ببینیم از جایی کسی میادیدیم نه خبری نیست این هم آقای هاشمپور حالتی خیلی با هم دیگه بودیم بسیار بچه با مرامیه بسیار بچه با معرفتیه پرواز که دیگه تاپه دیگه من نمیدونم استاد خودشونست خیلی
00:23:40--->00:23:48
spkr_02: عالی صحبت کردید چقدر عالی ممنونم از مرحوم احمد پاک روان به فرمایید میگن خانم مهنتی
00:23:49--->00:32:21
spkr_01: پاک روان و من زیاد بایشون نبودم خدا رحمتشون کنه خدا بیا مرزشون ولی دورا دور یک آشنایی من داشتم باشون تیمسار پردیسم بگی دستم تیمسار پردیس و والا من دوره افورم فکر میکنم شاگرد ما بود فکر میکنم اگه تیمسار اینجا تجبیه دارن بنده سلام عرض کردم ما مخلص شما هستیم کچیک شما هستیم در پردیس برمانده بزرگی داره هوایی بله بله ما مخلص شما هستیم یه بار هم رفته بودن بمباران که من معمولیت پیدا کردم از نیره هوایی رفتم پایگاه 3 وم که اومده بودن با بم زده بودن رفترار کرده بودن ایشون هم رفته بود اونجار زده بود فیلم بردری کرده بود که اولین فیلمش هم من اومد گفتش که بیایی نگاه کنی بلیسه نشستیم جاتون خاریمون فیلمشون هم نگاه کردیم اشاره که هر جا هستن سلامت باشن و پایدار از جناب افغان طولی بفهمین جناب افغان طولی اون مقای که ما بودیم رئیس عملیات تشتم شکاری بودن خودش از خلبانهای بسیار خوب بود افور پریده بود محلق خلبان افور بود تعداد زیاد بچه های خلبان میشنسنشون یه حافظه بسیار خوبی داشت حافظه بسیار بسیار خوبی داشت و انظر پروازی هم در حد عالی بودن کارشون هم خوب بود با کسی بگین عذیت کنه بود نمیدونم این چیزا نبود راهنمای ما بودن یک باری من با ایشون رفتم پرواز خب من چیز کارنج بودم عادتا ایشون همه قدومیتر بود من چیز تو فرماندگوردان بودم کارنج بودم تو پروازی ایشون عملیات بود بهش اجزه نمیدادن که هروز پرواز کنه یا اون موقع که خدمتون هست کردن ما رفتیم برای شاگر دانشوی گردان هشتاد یک بخواهم خلبان تربیت کنین یه شرط داشتم پروازه جنگیه منو نمیگیریم شما که من فقط اینجا باشم یه ذری کنهش میکنیم ولی اونم سر جای خودش است گفتن باشه یه در با آقای افغانتولی رفتیم پرواز یه دونه هواپیماه ما هیچی نداشت آقای افغانتولی فقط شیست ست تا فشنگ داشت ما هوا هم صاف رفتیم تقریبا نزدیک احواز این برای احواز صرف شرق احواز پرواز میکردیم این جواب استادی کنم بگیم گفتن هم بعد من هواپیماش گفتش که جواد این فشنگ هم هم افغانتولی رفت من گفتم که شما بریاد برو گفت باش منو ترانیگاه کردم اونور احواز بعد دیدم که داریه مثل این که یکی داره با مسرسل میزنه چون خاک بلند میشد تو هواپیما نگرفتم چون هواپیما اینجوری داشت میزد ما اینجوری میامدیم من داشت خاک بلند میشد معلوم بود که دارن به استریف بستن اونا که رو زمین هن آینا من افتبرنه زدم که سریع برم بالا سرش اینا هرچی با چشم نگاه کردم من اینا ببینم فقط اون خاکیه رو داشتم ما اینا تو رادار پیداش نکردم که رادار گفتش که حالا نزدیکش شدم تا اون نزدیک شدم فرار که ده برو که رفتی یه باره مثلا حالا توی این جریانات دارم میرم بالا پایین چپ راست یه دفعه ددم یکی تو پرچمه ای حسن چرا نرفتی تو گفتش که آخه این نامردی بود که من برم برای چی من برم خب حالا موشاکا من برم رفته رفته مثلا اینیست خودم که هستم ای بابا خب شما خب میرفتی خب گفتی من رفتی ولی اومده بود انسانها در خیلی شرایط واقعا جون برای تو مهم نیست خیلی وقت شده که اصلا دادن فکر جون نمیکنه من خیلی واقعا زن و بچه رو نگاه کردم خداحافظی کردم اومدم خونه خابیدم ساعت 3 پنجم ماشین اومد دنبالم برم یا برکت هر وز مثلا درم ولی یه نگاه کردم همینطوری اگه نده دهدم تو خداحافظ چون روش نه نوشته که من بر میگرم یا بر نمیگرم یه بر نمیگرم یه باری مرفتیم با گفتن که بریم ببینیم منطقه چه خبره مرفتیم طرف یعنی فرقیم بود که بریم طرف مرز واسه همون مرز تقییم کردن ارتفاع بالا به عنوان 4 فروند ها میخوان اینا تعین کنن که چقدر موشک اینا دارند ما به صورت بمباران بمباران های بامبینگ عمل کردیم شروع کردیم به رفتن رفتیم بعد من گفتم شماره یکم شماره دو وینگمن هم بود شماره سه کابی نقب هم بود شماره چهار هم کابی نقب اون یکی بود یعنی میگفتم مثلا جمال یک مثلا میگفتن دو سه چار حالا درسته که ما دو نفر بودیم خودمون بودیم هیچی هم نبودیم ما نسیدیم سر پوینت یه ذره من جلوتر رفتم یک باره از زمین و زمان یعنی من گفتم ویولونز آن یعنی این که ما میخواهم بم بزنیم ویولونز آن و اون نفر گفتیم یعنی بمباتو آماده کن من میگم بریز ویولونز آن پیکل به جان شما این صدای پیکل که دهن من در اومن تمام هواپیمای ما چون همه چیلی میگیره دیگه تمام هواپیمای ما شد موشک یعنی موشک هایی بود که ویز ویز ویز ویز فقط آقای شماردام آقای حسن ابراهیمی بود کرای شما همون کلمشایی شما بود ما با کلمشایی بریم علم شد داره گوشت میکنن بعد دوتایی با هم فقط اسپلیده این این ور من این ور موشکی بود که بقل ما سام تو سام تری سام فور هر چی که شما فکر کنید اینجوری ولی فقط ما حالتون ما رو میگرفتیگن جینک بالا پایین افتر برنر اینجوری بالا رفتیم تا حدودا وقتی به همدیگه رسیدیم و اینا گفتیم ما هم نیست که بالا من وایسی تو اینجا میریم خلاصه حسن کجایی وقتی که دیگه دور شدیم من منطقه اومدیم ترفیم برای اسمان حسن کجایی بعد یه دیمی داشتیم که هوا به هوا بود زدیم دیدیم صد مال با هم فاصله دادیم که جانب کردیم باید مقای دوست من از یعنی کاری باشتاییم یه زنگی زدم من دسفور حق شناست خدا رحمتش کنه یادی کنیم از اون خدا بیام ارزش بسیار بچه شجاع و باسابادی خدا رحمتش کنه بعد گفت جواد دیروت فهمیری چندتو موشک بید زدم گفتم نوالو من فاها دیدم رد شد خیلی ها گفت ما رو زمین فقط سی ست شستش شنیم نه الان هست تمام این مدارک الان من مدارک در چیزی نمیگم این ها یعنی شمردن سی ست شستش شاید خیلی بیشتر از اینا بوده چون سازمانی بود که میخواست اینا رو بشماره سازمانی بود که میخواست اینا رو بدون کجا هستند در سر بله اینه که واقعا در مورد آقای افغانطولیی هم از مردان بسیار بزرگی هر جایی که هستند خدا انشاءالا سلامت نگه
00:32:21--->00:32:46
spkr_02: آقا با این فرمون بریم جلو من اسم حکی بیانم به این قشنگی توضیح بدید فکر کنم قشنگ تا ساعت چهار صبح هستیم خدمت همه خیلی قدر اینقدر شما زیبا نه دارم میگم اینقدر زیبا و شیبا صحبت میکنی که واقعا اینقدر حرف دارید ماشالله آخه من موندم شما کجا بودین چرا تا حالا نبودین آخه
00:32:47--->00:33:25
spkr_01: بایش میکنم من خدمت شما هستم بیانی باقا نشده منم مدتیه یعنی اصلا نگاه نمی کردم و آقای دکتر چند روز پیشم به من فرمودن که ما میخوایم در بلد بابا و اینا گفتم به خودا من انستگرام ندارم اصلا اینجوری واقعا نگاندم ندارم یعنی که ننکه نمازم نشید دیگه امروز آقا ما زندرانی زنگ زده و بعد جمعای تیمستار تالوی زنگ زدن آقای آلاقا بود و اینا دیگه وزیفه خودم دونستم که دیگه چند کلمه دیگه صحبت بود
00:33:25--->00:33:46
spkr_02: جام لوی بی، جام هوشی ها رو خواستن افشین عزیز، گفتن که ما با شما از تهشیراز مثل این که گوید توی ایرانهیر با شما آمدن یا بعد میگن از پدرشون هم خاطره داری جام اقبالی دوگاهه یکی جام هوشی های، یکی اقبالی دوگاه رو بفهمید این دوتا رو؟
00:33:46--->00:33:53
spkr_01: من درباره اقبالی دوگاهه رو یادم نمیاد افتنچی بودن
00:33:54--->00:34:00
spkr_02: افنجی بودن اشون افنجی بودن شما افنجم بودین
00:34:00--->00:34:11
spkr_01: من دفنج و نیست دوره اولیه بودم ایناها شاید جدیدتر بودن یا قدیمیتر بودن های اقبالی ها اینا از من بسید که قدیمیتر بودن اگه اون اقبالی که من میدونم
00:34:11--->00:34:23
spkr_02: سمد بالازاده با شما که اصلا ندیدی که سمد بالازاده متاسفانه مقدار این مشکل بیماری براشون پیش اومده اصلا اینجا براش آرزوی سلامتی میکنی
00:34:21--->00:34:36
spkr_01: اینجا براش آرزوی سلامتی می کنیم از خدا می خواهیم همه جمع بشیم با هم دیگه همین الان واقعا از خدا می خواهیم که سلامت شیم هی خدا همین که با هم نیتها رو یکی کنیم انرژی مصبت می دیم
00:34:37--->00:34:46
spkr_02: آقا این قلبای سبز و به جای این سوال ها بفرسید. اینشالله جناب سمد بالازاده تیمسار سرفرا سمد بالازاده عزیزمون
00:34:41--->00:34:46
spkr_03: جناب سمد بالازاده تیمسار سرفرا سمد بالازاده عزیزمون
00:34:46--->00:34:54
spkr_02: انشالله حالشون بهبود پیدا کنه این قلبای سبز رو روونه کنین انشالله به امید خدا خدا هم ببینه
00:34:55--->00:35:00
spkr_01: اینشالله. خدا میبینه. قلب و صافه میبینه.
00:34:59--->00:35:03
spkr_02: آقای حوشیارم بفرمایید
00:35:04--->00:35:38
spkr_01: این فضا اوشیار هم که ما چاکرشیم دیگه. ما شالله خوشکل خوشتی. بعد F5 تقریبا توی پایگاه بودیم. شارو خوب دودیم. بعد ایشون اومد F4. ما رفتیم بوشه که ایشون F4 بود که بعدا من اومدم F4. بعد F14 دیگه خدمتشون رسیدیم که در از فرایت دیگه توی جنگ و جدار بود. یک باری جیک کردن. و خدا رو شکل سلامت گذاشت. خدا رو شکل سلامت گذاشت.
00:35:39--->00:35:43
spkr_02: حسن ختام و آخرین نفع حرف دوسی آسمان ایران رو بفرمید
00:35:51--->00:36:04
spkr_01: من جناب نمکی رو فقط دورا دور میدونم چون کار نکردم با اشون یکی از اشکالات من اینه که مقای که نگم F5 F5 تهرا ایران میدیدم
00:36:03--->00:36:06
spkr_02: ایرانم دیدم
00:36:07--->00:36:13
spkr_01: نمکی رو من میگم ندیدمشون شاید از من قدیمی تر بودن بله قدیمی ترن
00:36:12--->00:36:16
spkr_02: که دیمی که را؟ که دیمی که را شما
00:36:15--->00:36:28
spkr_01: یا بعدی این درست مبوده که خدمتون رو ارز کنم. یا نمکیش سال 43 فکر کنم اومدم. بله پس همونه. ما مخلصش این هر جایی که هستن استاد ما هستن.
00:36:27--->00:36:42
spkr_02: یا چلو سه یا چلو دو نمیدونم ولی ایشون یک رکن اصلی لایب ما و میان و چیزهایی میگن. سال شست و چهار ایشون فرمانده پایگای بوشهر بوده.
00:36:42--->00:37:00
spkr_01: بله چون بوشه رو بوده ما کاری نداشتیم من سال 64 چیز بودم شیراز بودم شیراز اونجا بودم نمیدونم اشاله که سلامت باشم سلامتی بزرگتر چیزی
00:36:57--->00:37:12
spkr_02: من فقط یه بزرگواری بفهمید زنده باشید جام نمکیش حالا میان بیاین پایی صحبت هاشون بشین من خواهش بکنم بفهمید چند هاپی ما توی اوییشن پریدین
00:37:12--->00:37:38
spkr_01: من اگه بگم مثلا میگم من سیاه هفت رو دوبار پریدم یه بار فرسافیسرش پریدم یه بار کپتنش پریدم خب هر کدوم از اینا راستیس خود چود داره دومرتون از اول روزی از نون روزی هم یا مثلا ارباسی سی سد رو من یه بار مثلا فرسافیسر پریدم
00:37:37--->00:37:41
spkr_02: ایسی فردی، یه بارم پایلی پیاری سی فردی
00:37:40--->00:38:01
spkr_01: PIC فرید.
00:38:02--->00:38:08
spkr_02: خب شما آخرین تایپی که پریدین 300 بود 300-600 بود
00:38:12--->00:38:55
spkr_01: من سال هشتاد و پنج خودم رو از ایرانه بازنشست کردم و اومدم تو ماهان ماهانم هفت نفر فقط خلمان داشت، پنج تو هفت، پنج ششتا آپنما داشت سی ست، هم سی ست داشت هم بیتوکه داشت بیتوکه ها مسافت بیشتری رو بنزین میبرن و داشتش دیگه در نتیجه من اینجا قرار بودش که برم سی ست شیسته دیگه ما رو نگر داشتن اینجا دیگه شروع کردیم دیگه باز معلمی از اول روز از از اینو دیگه تعداد زیادی از بچه ها از آنمون و اینجا دیگه شاگرد بود ما پرون دیم و ای جونتا
00:38:54--->00:39:11
spkr_02: آقا این دوست ما میگن جناب همزهی شهید حقشناس مظلومه لطفاً به فکرش باشین از شهید حقشناس بفهم شهید حقشناس یه خیابون ما هم توی سعادت آد به نامشونه این بالا این کوی فراس
00:39:03--->00:42:30
spkr_01: شهید حقشناس بخمم یه خیابون ما هم توی سعادت آد بنامشونه این بالا این کوی فراس شهید حقشناسه بله خدا رحمدش کنه با من خیلی دوست هاشنا بود به خاطر اینکه من از امریکای که اومدم حالا نمیدونم یه ذرا مثلا میگفتن چون دوره دیده حالا مثلا خود چه گرفته من نمیدونم این چیزای صحبت های نمیدونم ولی با حقشناس بعدا ما دیگه خیلی نزدیک شده از من قدیمیتر بود اون سرگرد بود مثلا من سطفاندیک بودم خیلی قدیمیتر بود ولی باور بفرمید انقدر این پسر با سواد بود انقدر این پسر با سواد بود من هم بیشتر با این کار میکردم دوست داشتم با این کار کنم یه دفعه اومدن جنگ شروع شد میخواست فردا جنگ شروع بشه یا میخواست صحبت هایی بود که عراق سال پنجه و یک پنجه و یک شروع شد بعد تیمسان نحمد خدا رحمتشون کنه که صبح همه رو خواستن که رفتیم بریفینگ گفتن که فراغاتون حاضره همه گفتن فراغ برای چی؟ برای عراق ما باید فردا ممکنه بریم دادیم هاپمه رو لط کنن گفتن که نه خلاصه ما در اومدیم و با ممت اخشناس بلا فاصله یعنی اصلا همین حرف که تموم شد کار که تموم شد بلا فاصله با ممت اخشناس اومدیم و در پونزه تا نخشه سری گرفتیم نخشه های مسیر تمام رو نشستیم تا ساعت من فکر کنم یا دوازده یازده و نیم محاسبه کردیم فراغ برای اف پنج برای گردان سی و سه به خاطر عبول بلوک انقدم مرد سالار بود هر جا که هست خدا انشالله نگرش داره انقدم با مرفت بود فراغانده گردان اصلا رفیقت بود همش میخندیدی باش کی؟ جامع حقشناس رو میگید؟ نه نه نه هقشناس هم برمان فرمانده حبول ملوک رو میگم خب بعد ساعت یازدهانیم دوازده رفتیم فراغار داردیم گفتیم جاب سقار دار فرمانده گفت درست شد؟ مرسی بچه ها همینجور برد گذاشت رو میزه تیمسا مرمند اه بچه شما که داشتین که کار نه بابا درست کردیم اونا که بردن؟ مثل فردا بردن گفتن آقای فراغ ما مثلا سه تا گردان بود این دیگه یعنی انقدر این بچه اگرسیب بود انقدر این بچه با سواد بود و دوستاش کار بکنه خدا رحمت و خیلی موف بود خیلی موف شد یه ماشین شده هم بود ما همون موقع که به من گفتن من متاسف هم که چون پس بردرش بود مادرش ما رو میشناخت مثلا پدرش ما رو میشناخت مزدیکی خونه همدیگه هم بودیم پنشنبه ها با همی اومدیم میرفتیم حتی زنگ زدن به من که اینفوت کرده مثلا شب ساله شب سهشه یا فلان من متاسفانه نتونستم بیام بهترین دوستم گفتم ناراعد نمیشه خب؟ گفتم ناراعد نمیشه بخاطر اینجا نیازه جوی نصبت نتونستم برم و بعدن ام برادرش باقام مذارت خواستم
00:42:26--->00:42:46
spkr_02: نتونستم برم و بعداً برادرش باقیم محصولت خواستم با وقت عزیزم چه افشین خودا من این دوتا نه قاتل افشین عزیزم میگه پس جناب شکرای فر ماهان با جناب حجازی هم زمان ارباستی ست پرواز میکردن آیا میکردین؟
00:42:46--->00:42:52
spkr_01: بله قربان، آقای حجازید، حجام، بله،
00:42:52--->00:43:00
spkr_02: یاد کنید از جناب حجازی پدر خانوم جناب حفشین دکتر حفشین هستم
00:43:00--->00:43:12
spkr_01: بنده سلام عرض کردم خدمت چون خیلی ارادت دارم جناب جزیرو وقتی هم اومدن یه ریش داشتم من خودم هم داشتم چند روز پیش زدم اینجا رو یه ریش پونکری داشتم
00:43:15--->00:43:40
spkr_02: شما شبیه هنرپیشه هستید. میدونید که یه هنرپیشه اون مجزی های اینا هست خیلی بهشون شد. صداتون هم خیلی دلنشین مخملیه. محرش میکنم. خجلت نید. من چاکر. یک خواهش من دید یک دقیقه راجب شهید کوپال هم بگیدی نفر قشنگ من رو مورد انعایت قرار داد کلم با این روشابش. چون اینقدر گفتیم بفهم راجب شهید کوپال.
00:43:41--->00:43:48
spkr_01: من شهید کوپالو یادم نمیاد ببخشید که بعضی جانوی یادم نمیاد نه خواهش تو گرم ندارم
00:43:46--->00:44:06
spkr_02: نه خواهش بکنم. دوستمون باید از زبون خودتون. یلداجان راجع به های صادف بورم خیلی صحبت شد. تیم سار عزیزم خانوم ککرایفر نزدیکتون هم؟ میگم بیان اگر میخوان. آره بگیم بیان لطفا. نه بیان پشت تصفیر نمیخوان بیان. فقط بشن نزدیکتون.
00:44:07--->00:44:21
spkr_01: بخانومونو ما خیلی زحمت دادیم و همون امها باید که اینجا بشن اینجا صحبت دارن
00:44:18--->00:45:09
spkr_02: اومدن؟ بشن اینجا صحبت دارن بفرمیم خانم شکرای فرد خانم شکرای فرد مردی بفرمیم آقای حمزهی سلام عرض کردم من از طرف تمام این عزیزایی که تو لایو هن و به نمایندگی از مردم ایران تمام قد جلوی شما میستین و تعظیم میکنین به خاطر این مرد رشید این انسان بزرگوار رو نزدیک شاید پنجاه سال حالا من نمیدام چهل سال شما واقعا زحمت کشیدید کمک کردید حمایت کردید هم برای ایشون هم برای بچه ها ما میخواستیم از شما واقعا رسمن تشکر کنیم
00:45:10--->00:45:24
spkr_00: خواهش می کنم شما لطف دارید ایشون به هر حال یه امزحمت کشیدن و واقعا درسته یه مقدار برای مصطف بود ولی باعث افتخار ما همیشه ممنونم از لطف شما
00:45:23--->00:45:31
spkr_01: همونم از لطفی چا ماند. جا داره که منم ازشون تشکیل کنم آقا امزین. واقعا شما هم باعث...
00:45:30--->00:45:55
spkr_02: شما هم باید سفر خار ما هستید. سرکار خانم شکرایفر. من از آقای شکرایفر، تیمسال عزیز، کپتن عزیزمون میخوام یک رنگ با تمام وجودشون بهشون تقریم کنم. خواهش میکنم. آبی آسمانی یا آبی نیدی؟ حالا کجا میدونی این آبی رو خوب دارین تحمیل میکنیم به این خانمها؟ صورتی بنه شد.
00:45:57--->00:46:07
spkr_01: رنگ آبی آبی بکنید امام آسمان عظمتیه هر وقت با روی با مدامه آبی چیزی نمید
00:46:07--->00:46:28
spkr_02: بند خدا بجز حس و جوش هر وقت بالا رو نگاه میکردم فقط ببینن شما که بر میگردید که خلاصه فقط این آبی هسته هم برای نو خاطرهای خیلی ولی این روز ورتوان این دختر جناب ورتوان عزیزم برای شما رنگ آبی فرستاد
00:46:26--->00:48:31
spkr_01: خدا رحمت کنه جواد ورتوان رشدی ما رو خدا بیاموندیم روح شاد باشه این مرد تقریبا از من قدیمی تر بود تقریبا شاد یکی دو سال از من قدیمی تر بود ولی انقدر با همدیگه رفیق بودیم دوست بودیم همگردانی در حقیقت ما رفتیم سال پنجا و پنج پنجا و شیش پنجا و پنج برای تیراندازی دسفور من با افور میپریدم بله ما رفتیم اونجا سه رای دوما میدادن که با منطقه عاشنا بشیم که مثلا برای سی بلوک غیره اونچه دار چون من دسفور تیراندازی نکرده بودم همه کرده بودن این کار من نکرده بودم حالت من نخواسته بودم اصلا رست بود چنین کاری انجام بشه که سه درسته تیراندازی یعنی چهار فروندی بریم تیراندازی کنیم من شماره چهار بودم تیراندازی کرده امد این پایین امد گفت جواج جم گفتم که چی شده جواج گفت همینجوری ادامه بده همین با یه لحنه خیلی با مزهی همینجوری ادامه بده گفتم چی شده مگه چیه گفت هر چی زدی از همه بهتر زدی هر چی زدی از همه بهتر خدا شاهده گفتم جواج جم خواهش میکنم من معمولی زده چیزی خواهش نکردم اتفاقا همون که زدیم همه همون شد راست میگه و قهرمان قهرمانان شدم من چیزی فر میزدم که میدونی یه مداشم میریزه بیرون نوید و پنج داشت تو چیز بود هر دفع که زدم نوید و پنج تو سی بود که میشماردن که گانری هم گانری هم اول شدم که یه دونه یه دونه چیز گرفتنم هر یه ساعت
00:48:34--->00:48:43
spkr_02: خانم شکرای فرم میبینید این رنگ های آبی رو که همه دارن به شما میدن دیگه؟ گوشی ندارن
00:48:42--->00:48:48
spkr_01: بیدیدونم شما اونجا همه دارن برای شما دارن میزنن به حال دارن میبینن
00:48:49--->00:48:54
spkr_02: همه هدیه شماست من مال خانم بردوان رو بین کردم
00:49:08--->00:49:18
spkr_01: ما میگه شما بگیم چشمان میگه ستم چون مجمع تا داشتیم یکی شون
00:49:19--->00:49:28
spkr_02: روشون شد باشه بفهمید اسمایی این چهارتا فرزندتون رو بفهمید
00:49:28--->00:49:37
spkr_01: چرگل دخترم بزرگتره که دیزاینر لباس هستن نقاش بسیارید
00:49:37--->00:49:44
spkr_02: الان توی لایو هن این آیدهش رو بذاریم ما برایشون یک ذرا تبلیغات کنیم این شو الله اگه دیزواریم نرد بله بسامین
00:49:43--->00:50:12
spkr_01: همین چیز دارن بعد فرهود هستش که آی تی دارن کامپیوتر هم ترنامه هم فول هستن فول دیگه در صورت اسمشون چی بود؟ اسمشون چیه؟ فرهود شکشای فرهود؟ ببخش کن محمد علی داریم که خدمتون ارز کنم که ایشون هم که دیگه امران میخونن یعنی خوندن تموم شد
00:50:15--->00:50:57
spkr_02: برای این چهار فرزندتون که اونیم که مرحوم شده من نمیدن تو چند سنیه بوده چهار تا رنگ بفهمهید لطفا سبز زرد قهوهی کمرنگ آبی سبز رنگ قهوهی کمرنگ و آبی رو تقدیم میکنیم به این چهار فرزندتون امیدوارم که خداوند سایه پر مهر شما رو بر سر این سفرزند و انشالله روح اون یه دونم شاد باشه انشالله هر جایی که هست انشالله با علایلین محشور بشه
00:50:52--->00:50:57
spkr_03: هر جایی که هست انشالله با علایلین محصور بشه
00:50:57--->00:51:06
spkr_02: و شفاعت کنه. من مطمئنم در تن سن مسئولیت رفته. این رنگها رو تقدیم می کنیم به شما.
00:51:06--->00:51:19
spkr_01: آمزه این من از شما بخواین تشکر میکنم برو بکنم مازندرانی و همچنین از تیمسان طالبی سپاسکزان
00:51:18--->00:51:35
spkr_02: یه لحظیم رنگ هایه. من اینم بگم و بعد شما صحبتتون کنم. ما این پرچم ایران و آقا با آسمان هم چون یه دقیقه مونده. به شما تقدیم می کنیم به شما آقا با آسمان ایران زمین. مرد نمونه. بفهمید. شما دیگه صحبت کنید تا این پرچم ها بیاد. بفهمید.
00:51:28--->00:52:14
spkr_01: اقواب آسمان ایران زمین مرد نمونه بفهمید شما دیگه صحبت کنید تا این پرشم ها بیاد بفهمید خواهش میکنم من ببخشید در سراتون رو درد آوردم اینها من چلو سه تا چلو پنج سال کار کردم در این صورت که اگر هر ده سال پنج سالشم بخواهم در صحبتی کنم واقعا سر رو درد میگیری آدم قصده میشه ببخشید منو امیدوارم که سلامت باشین هر جایی که هستین و از شما واقعا تشکر میکنم به این که رابط هستین و یک مجتمع بسیار خوبی رو راه انداختین که هم خودش تاریخ میشه هم مفهوم کار امسان ها مشخص میشه آقا خیلی مانکسین
00:52:15--->00:52:23
spkr_02: خاک کف پای شما هستیم
نظرات
ارسال یک نظر