🌊ناخدایکم تکاور ⚓هوشنگ صمدی🔱


00:00:00--->00:00:10
spkr_00: سلام عليكم

00:00:11--->00:00:18
spkr_01: عرض عدب دارم خدمت دریادار دریادل بزرگمرد تاریخ ایران زمین.

00:00:19--->00:00:29
spkr_00: من هم عرض سلام دارم حضور حضرت علیه من در یادار نیستم زمنن من ناخدای کم تکاور پوشنگ سمدی کلخورانی.

00:00:30--->00:01:26
spkr_01: یک کمی دروی نتون رو بیاریم پایین تا من یک چیزی بگم ببخشید یک کچلو بیاریم پایین تر که لباس تونم معلوم باشه باید پایین تر بگیریم سر یه مقداری پایین تر برعکس بچیم برعکس بها آها آلیه سر آلیه سر آلیه شما دریادار که هستی هیچ دریادر که هستی هیچ قهرمان جنگ که هستی هیچ هیچ درجه ای نمیتونه رشادت شما رو به قول معروف عنوان بکنه اینا درجه های مادیه شما پیش خداوند یک درجه خاص داری و اون رو خودتون خوب میدونید ما هم میدونیم سر ما اگر میگیم دریادار برای این که شما و امثال شما ها نور چشم ما هستید حالا ما دیگه با عنوان شما رو صدا نمی کنیم شما قهرمان سمدی هستید

00:01:27--->00:01:57
spkr_00: من ارادتمند همه شما ها هستم من نوکر کوچک ملت ایران سرباز این مملکت هستم خب همکاران من همرزمان من من را به عنوان ناخدا با درجه ناخدا میشناسن براشون یه مقدار ممکن هست موجب ناراحتی بشه که من خودم رو دریادار معرفی کنم ناخدایه کن به هم بیشتر میاد چش بزنجواری چون را دیمان

00:01:56--->00:02:26
spkr_01: شما دستور میدید ما خدمت شما عرض میکنیم با کمال بیمیلی خدمت شما میگیم ناخدا سمدی عزیزم دروت به شما ناخدای عزیزم مرد بزرگ وارد کسی نیست شما رو نشناسه از نسل رومینا ها هم نسلیه های رومینا که امروز اسمش آوردم چار در پونزه ساله ها گرفته حضار

00:02:26--->00:02:33
spkr_00: ازاداریم همه ازاداریم برای این دختر جوان همه ازاداریم همه ازاداریم

00:02:36--->00:03:50
spkr_01: این قرآن تون برم که چک پدری بودی که هم برای ملت ایران پدر بودی هم برای فرزندانت دروت به شما باشه بیستر همه شما رو میشناسن همه مردم ایران شما رو میشناسن بارها و بارها توی شبکه های مختلف اجتماعی پیش دوست عزیز خودم که من یه خاطره و سیار زیبا دارم آقای رزا رشیدپور عزیزم که ما رفت آمد خانوادگی داریم با هم دیگه با آقا رزای رشیدپور بله و عز کنم خدمت شما پیش ایشون توی شبکه ایشون توی برنامه ایشون بودین و برنامه های دیگه حالا یه کچولو مختصری از خودتون بفرمایید جسارتن اگه میشه یه مقدار دیگه هم بیارید پایین تر دوربینو همون جوری که آوردید یه کمی دیگه بیارید پایین تر آلی سر آلی سر شما هم در مرکز باشید درود بر شما سر در چی مورد میخواست بدم بگم اول که یک مقداری بیوگرافی راجب خودتون سنتون نمیدونم کجا به دنیا اومدید اهل کجایید که بعد از این که شما تشریف بخواییم ببرید همشهریاتون بیان اینجا و در وصف شما بسرایند حالا خواهیم دید برد بفرمایید برای گل شما이에 tha ا bacteria شما بیشهٹ gلیحzzo

00:03:54--->00:05:30
spkr_00: خدمت شما عرض کنم من در کلخوران به دنیا آمدم از توابه اردبیل ای جمع 1318 شش بحمن 1318 81 شام خدمت شما عرض کنم که 1339 وارد دانشکده افسری شدم 1342 فاراغ تحصیل شدم در نیروی زمینی خدمت می کردم تا سال 1353 53 رفتم شیراد برای دوره عالی 54 بعد از پایان دوره عالی پیاده منتقل نیروی دریایی شدم برای گردان های تکاوران نیروی دریایی تا 64 هم در نیروی دریایی خدمت کردم در 64 به بازنشستگی نایل شدم 61 ماه در جبه بودم 61 ماه خدمت جبه دارم 8 بار مدرو شدم 34 درصد جانباز هستم همین که خدمت رو نرز می کنم فرمانده عملیات خررمشهر بودم در 34 روز مقاومت هماسه خررمشهر این بزرگتره نیستمار من کاش پیشتون بودم دستاتون رو می بوسیدم شما بزرگوارید من روی ماهتون از همینجا می بوسیم دور از کورونا مانم

00:05:31--->00:06:11
spkr_01: ایران بهتون افتخار میکنه اسم خررم شهر عزیزمونو ما بردین به قول خانوم مرتزویان که تا چند بعدت برنامه شما میخوام بیان از همشهری های خوب شما هستن از مجده های صدا و سیمای مرکز تبریز هستن به قول اینشون میگه خررم شهر خررمترین شهر ایران شما و مردم خررم شهر و مردم ایران همه مدیون شما و همثال شما بر اشادت هاتون هستن درود به شما من فکر میکنم قبل از این که بخواییم بریم توی این سیستم شما رو یه مقداری راجع به این عملیات قرور آفرین به ما بگیریم بعد بفهمید هر چه در تنگتون میخواهد

00:06:13--->00:10:15
spkr_00: من خدمت شما اول ارز کنم که خورمشهر برای ما خیلی مقدسه 103 نفر از همرزمان من در خورمشهر شهید شدند جانبازا و ایسارگران به جای خود 103 نفر فقط در 34 روز در خورمشهر شهید داریم ما بنابراین خاک خورمشهر مقدسه برای ما تکاوران نیروی دریای خورمشهر رو همه بومی وطن خودشون میدونند ما وقتی میریم در خورمشهر احساس میکنیم واقعا در خانه پدری خودمون رفتیم ملت خورمشهر رو خیلی دوست داریم خیلی به ما کمک کردن در زمان جنگ پشتیبانی شایانه تعریف چه بگم از ما کردن ما همیشه مدیون این بزرگ مردان هستیم ما روز یکمه مهر پنجا و نو پنجونیم صبح وارد خورمشهر شدیم البته نگفته نماند از خورداد پنجا و هشت تکاوران نیروی دریایی به ترتیب چهار تا واحد سی و پنج نفره به خوزستان فرستاده بود و ما روزانه از این چار تا واحد گزارش بی سیمی اطلاعاتی می گرفتیم در بوشیر بوشیر مرکز استقرار گردان تکابران بود منطقه دوم دریایی خارک بوشیر اطلاعاتی که از اونجا می گرفتیم یقین می کردیم که چی داره می گذره دشمن داره چی کار می کنه جدسازی هاش و سنگرسازی هاش جا به جایی یگنها پلسازی ها همه اینا قرائن این بودن که این کشورداره برای یک عملیات جنگی تمام کامل آماده می شه حتی در یک منور دریایی در اوله در اسفند سال پنجا و هشت ده روز آخر نشون داد که یقینا داره برای جنگ آماده می شه البته ما اطلاعاتی که جمع وره می کردیم به ستاد نیروی دریایی منتقل می کردیم و می گفتیم که ما ادعامون اینه که کشورداره آماده جنگ می شه به همین منظور بود که از هیجده اردی به هشت پنجا و نه دستورات لازم برای تحییه ترهای عملیاتی جدید به ارتش سینروهاش سادر کرد و من یادم خرداد ما تره زلفقار از تهران به خرمشهر بوشر ابلاغ شد یادش به خیر روحش شاد فرمانده نافتی په هشتم ناخدا ابلی شمی بله می شود خدمت شما ارد کنم که ایشون در بیست و شش مرداد یگانهای شناوری که در رودخانه اروند در سواهل در سکوها به اسکله چسبیده بودند همه رو برد شمال دریا شمال خلیج فارس در نقاطی که تره عملیاتی تأیین کرده بود نگه داشت آماده به جنگ سخت کامل مهمات کامل آب کامل قضای کامل با پرسنل کامل آماده به جنگ یه خیلی کتا خدمت شما از اول جنگ در خرمشهر و در بوشیر ارز کردم باز هم سآلی اگر باشد از هر نوع قسمتی در نیوی درگاهی من در خدمت عزیزان باشم

00:10:14--->00:11:45
spkr_01: من قبل این که برم سراغ سالها من تو دافوز که بودم دوتا عملیات رو به ما درس میدادن حتما به خود شما هم گفتن دیگه برحال به عنوان استاد حالا به عنوان شرکت داشتین چه زمانیم حالا که خودتون به عنوان دانشوی بودی تو دافوز می گفتن که یکی عملیات نرماندی که برحال عملیات بزرگترین عملیات آبخاکی که توی اون قسمت خودش خیلی سرسگیر یک کم عملیات در واقع الولید که حمله بیسته بود حالا من به حمله بیسته رو کاری ندارم چون راجعه به شما و دیگران بسیار صورت کرد من می خوام به عنوان یک رزماور آبخاکی چون من شما رو من حس میکنم شما یک رزماور آبخاکی هستی که در واقع در زمان عملیات آبخاکی که نیرو با نیروهای زمینی تلفیقی از نیروهای دریایی برار عملیاتی انجام بشه شما قطعا تو اونجا سردمدار و ناطق هستی بفرمایید راجعه به این عملیات بفرمایید و آیا ما توان عملیات های آبخاکی رو داریم برای حالا با توجه به اون از کنم چرا چی میگن بهش هندیکرافت آورکرافت آورکرافت آورکرافت که میره توی آب برد بفهمید میگم هندیکرافت بردم توی آورکرافت

00:11:44--->00:13:34
spkr_00: شما ارز بکنم که یکی از تخصصهای مهم تکاوران نیروی دریایی عملیات آبخاکیه البته جنگ در کوهستان، جنگ در جنگل، جنگ در مناطق مسکونی، کویر همه این را جزو تخصصهای نیروی دریاییه ولی اون که از همه خیلی مهم تر هست عملیات آبخاکیه ما قبل از انقلاب هم هر سال دو تا مانور داشتیم دقیقا در همون منطقه یکی جنگ ما بود هر سال دو تا تابستونی و زمستونی در هر دو این مانور گردان تکاوران با اون مان عملیات آبخاکی برای کمک به نیروی زمینی هر دفعه با یکی از لشکرها بود یک بار با لشکر نوود دو، یک بار با لشکر شونزه قزوین یک بار با لشکر شست و چار رضاییه از خدمت شما حد کنم که عملیات ما این بود که یگانهای پیش روی حملهور لشکرها رو از رودخانه اوبور بدیم کارون دقیقا اونجایی که ارتش عراق در سلمانیه پل زد و اوبور کرد محلی بود که محل اونجا در قبل از انقلاب در مانورهای ما رودخانه آماده شده بود رودخانه باید ساحل این طرف اون طرفش آماده زدن پلهای شناور پی ام پی باشه تا در عرض یک ساعت نیروی زمینی بتواند 22 متر پل بزند شناور دیگه نیروی زمینی بودخانه این طرفش

00:13:27--->00:13:37
spkr_01: شناورد دیگه؟ شناورد پر شناورد منظورتونه؟

00:13:38--->00:17:29
spkr_00: پل شناوره که نیروزمینی میزنه ساحل رودخانه هم اون طرف هم این طرف باید آمادگی داشته باشه آمادگی نداشته باشه طولانی میشه باید به تون ریزی باشه ما این منطقه را قبل از انقلاب هر سال پل میزدیم این آماده بود ستون پنجم این منطقه را دقیقا به دشمن نشون داد دشمن اومد دشمن اومد در همون جا بالاتر از پل مارد طلوم به خانه مارد جایی هست به نام سلمانیه پل را اونجا زد و از اونجا عبورتد حالا این نحوه خود کلن وظایف نیروی دریایی گردان تکاوره هست اما در عملیات بیتول مقدس که در دو قسمت ما عبور از رودخانه داشتم سه قرارگاه داشتن عملیات بیتول مقدس رو انجام میدادن قرارگاه چهارم در احتیاط بود این هر سه قرارگاه بایستی از رودخانه عبور می کردن حالا نیروی دریایی با چی وضعی اومد به این عملیات خدمت شما حد کنم یک سی ست فروند قایق تندرو با قایق ران سی ست فروند که هر ست فروندش به یکی از این قرارگاه ها واگذار شد هفت گردان توفنگدار دریایی از آبادان تا انتهای ورودی اروند رود به خلیج فارس به احده این هفت گردان واگذار شد یک گروه رزمی تکاوران از بوشه در جبهه سمت چپ این قرارگاه عملیات انجام میداد یک گردان از منجیل گردان تکاوران منجیل هفت فروند هلیکپتر پنج فروند هاورکرافت ای چون یک گروه لنچ های ناوگروه لنچ نیروی دریایی ببینید عبور از رودخانه ببخشیدید یک گروهان اس بی اس برای کمک به اونهایی که دارن پولهای شناوره میزنن برای نجات قرق شده ها برای نجات اونهایی که دریایات و رودخانه میفتن این عظمت نیروهایی بود که نیروی دریایی پای کار را برده بود و خدمت شما ارض کنم گردان تکاوران گروه رزمی تکاوران کل تکاوران ساعت تقریبا از روز یکمه خرداد شست و یک ورود به خررمشهر را آغاز کردن با اینکه اداده نمیدادیم ولی با شنا بعضی ها با غایخ خودشون رسوندن به خررمشهر روز دوم شناسایی کامل انجام دادن از سنگرهای عراقی ها روز سووم دیگه درگیری نبود دستابالا اسیر جم کردن بود فشارایی که به اینها اومده بود فقط یه ملافعی زیر پیرانه دستشون دستا بالا یک تکاور دو در مدافع خررمشهر دو نفر بسیجی یا سپاهی یه ها میردی پونزه نفر عراقی را به خط کردن دارن میارن این بود اوباحت عملیات به این طور مقدس و وقتی سه بعد از دور رسیدیم به شلمچه تازه اون موقع ما نفسی کشیدیم که خدایا شکرت پای دشمن را از کشور قط کردیم یک وجب از خاک دشمن را یک خاک وطن را به دشمن نخواهیم دادن

00:17:29--->00:18:16
spkr_01: و ندارم شما اینقدر حرف داری برای گفتن من فکر میکنم بذاریم هدایت و دوستان ما انجام بدن چون اینقدر شما عشق اینجا داری و اینقدر که الان ماشاءالله سی ست نفر یه ها اومدن دارن صحبت های شما را سکوش میکنند

00:18:16--->00:18:19
spkr_00: محبت داری سرباز وطن اما

00:18:16--->00:18:28
spkr_01: دریا دارم ببچه مصرباز وطن اما خب عرفتون دارم خب عادله عزیزم که اولین نفر به شما سلام میرسونه همشهریت دردارشم

00:18:26--->00:18:44
spkr_00: یادگار قفور ما هستش من در حقیقت راه روی پشت سر قفورم دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد این افتخار بزرگه واقعا برای من افتخاره

00:18:44--->00:19:26
spkr_01: ای جون دلم ای جون دلم من این شعر رو تقدیم کنم به شما تا بقیه رو بخونم اول ببخشید یه دوستی برامونوشتن ای وطن ای مادر تاریخ ساز ای مرا برخاک تو روی نیاز ای کبیر تو بهشت جان من اشق جاویدان من ایران من ایزه تو هستی گرفت ریشم نیست جز اندیشت اندیشم بلوثه اینم دوستای ما که تا شما می آین از وطن و وطن پرستی می گن امیر بزرگ یعنی حالا برحال ببخشید نا خدا من نوارد با حالت جسالت کنم

00:19:27--->00:19:36
spkr_00: جناب کاپی فرن بزرگوار من تمام سلول هم توش نوشتن ایران. ایران ایران.

00:19:36--->00:20:09
spkr_01: عزیزت دلم خورم من حرفی ندارم بزنم من باید اتاق فهمان رو بیارم بالا چون که باید بیاد کمکم عرض به خدمت شما ناخدا خیلی قشنگ راجع و عملیات آب و خاکی صحبت کردید خیش میکنم چون که من واقعا خود من فکر نمی کردم که ما مثلا آورکرافت داریم چطوریه مثلا ما میتونیم یه توضیح راجع آورکرافت بدید به بچه هایی که الان دارم میشتوند تا من یه دقیقی این اتاق فهمان رو بیارم بالا و کامنتار شروع کنیم بخوایم

00:20:10--->00:21:31
spkr_00: اردم به حضور شما خب من تعدادشو نمیتونم بگم ولی خدمت شما ارد کنم که هاور کرافت دونو داریم در میروی درگیر من اموریتشو بگم سبک و سنگین و هر دوشون در تمام طول جنگ خدمت رسان جبه بودن به خصوص اون زمانی که جده های زمینی جزیزه آبادان بسته شد تدارکات و جا به جایی ها مهمات سلاح نفر همش از مسیر دریا انجام میشد در حقیقت پشتیبانی جزیره آبادان را نزدیک یک سال خوردهی هوا دریای نیروی دریایی انجام داد با دونو سنو وسیل لنج هلیکوپتر به ازافه هاور کرافت دوتا ایسگاه دوتا ایسگاه در روی بهمنشیر درست کرده بودند قفاس و چویبده از بندر امام کل وسائل از طریق دریا میومد در این دو ایسگاه پیاده میشد از اونجا از جاده اروند کنار میرفت جزیره آبادان برعکس هم از آبادان هرکی میخواد خارج بشه از همین مسیر میاد تو این دو ایسگاه اینجا یا سوار هلیکوپتر یا سوار هاور کرافت و یا سوار لنج های گروه ناوگروه لنج با

00:21:32--->00:21:44
spkr_01: پس من میگن راجب دیدارتون با بیسیم چیتون اگر میشه یه صحبتی به فهمید

00:21:44--->00:24:17
spkr_00: خلام غالندی خلام غالندی خدا هر جا هست حفظش کنه بیسیمچی من بود در کوی طالقانی یعنی از کلان بیسیمچی من بود دیگه ولی در کوی طالقانی درگیر بودیم بسیار شدید یعنی اینقدر شدید که اصلا نمیتونم تعریفش بکنم من داشتم با بیسیم با فرمانده هم صحبت میکردم جیپی بیسیمم این کنار بود قالندیم خب بیسیم بود رو جیپم سین و چهار نو بیسیم بود من همینجور که گشتم این طرف دیدم انگار قالندی داره به خودش میپیکه بعد نگاه کردم دیدم اینجای دستشو گرفته دست راستشو محکم دیدم داره خون میاد فهمیدم خبریه گفتم قلام چیه چی شده گفت هیچ چی تو کارت بکن گفتم قلام زخمی شدی؟ گفت تو کارت بکن چی کار به من داری اینا؟ دیدم نه خیلی دسته افتاده اونجا خلاصه خیلی کتا بگم بچه ها را صدا کردم همه از ما را گفتم بیایی نبهارنش بیمارستان دستش هم ورداشت کداشت و کلو پشتیش بداخل بچه ها بردهن ولی نمیخواست بره با همه این حرف ها رفت ما همدیگر را میدیدیم ارتباط بسیار نزدیک تلفونی داشتیم در همایش ها گاهی میدیدیم گاهی من بودم گاهی اون بود گاهی نبودیم ولی میدیدیم همدیگر تا یه مدتی این ارتباط بسیار طولانی شد من را دوت کردن اردبیل نخبگان اردبیل من را دوت کردن اونجا برای اونجا برای یه برنامه همراه امیر فولادی رفته بودیم از ستاد ارتش رئیس کل قسمت چیزه حفظ آثار جنگ من نمیدانستم غلام غالندی هم اونجاست امیر فولادی تشکید بودن ساخرانی کردن بعد اومدن نوبت من شد من رفتم بالا صحبت هم رو می کردم صحبت هم تمام شد بعد از من پرسیدن که در ربطه با چند تا هم رزمات اسمشو می بریم صحبت کن در ربطه با امیر سیاری گفتن خب امیر سیاری هم هم رزم ما بودن در گردان من تشریف داشتن اون زمان بعد در ربطه با ایشون من صحبت کردم نحوه مجروحیتشون رو امیر سیاری 75 درصد مجروح جنگی هست

00:24:18--->00:24:23
spkr_01: ای جان عجب یعنی خود الان که معاون همانکننده بل

00:24:23--->00:25:30
spkr_00: بله بله ایشون مقصر تکابر از دارم بعد یکی از بچه ها بود که یکی از این تماشاچه خیلی هم شلوق بود گفت یه بیسین چی داشتی به نام قلام قالندی؟ در روات اون با صحبت کنم من همیشه این قلام قالندی اسمش اومد یکی در مضمون تحقیقی گفت یا بلفز قلام قالندی در یاد با یک دستگل همینقدر بگم اومد در جلوی جایگاه نشه است من نمیدونم با چی جرعتی از اون بالا پریدم پایین فکری این نکردم پیره مرد توی دفعه بیوطه پات میشی کنه پریدم پایین بقلش کردم دیگه اون جریان که فیلمش فکر کنم هست و همه دیدن مردم خیلی اظهار لطف کردن خیلی اظهار محبت کردن بخصوص شهردار اردبیل مسئولین اردبیل به اسطلاح نخبگان اردبیل خیلی حمل لطف و محبت زیادی کردن و اون برنامه مخصوص اجرا شد بخصوص اجرا شد

00:25:32--->00:25:36
spkr_01: خب راجب شهید آبشناسان بفرمایید لطفا

00:25:37--->00:26:14
spkr_00: شهید آبشناسان من باش خدمت نکردم ولی میدونم شهید آبشناسان اولا دو سال از من عرشدتر بود من فرق تحصیل ایشون سال سه ای ما بود در دانشکده افسری اردم به حضور شما که از اون تکاورایی بسیار بسیار برجستهی واقعا بی نظیر از هر لحاظ که شما حسابشه بکنین از شجاعت از سواد از عملیات از قدرت رهبری مدیریت فرموندهی واقعا بی نظیری بی نظیری بی نظیری باش خدمت نکردم ولی خوب میشون از سمیشون

00:26:15--->00:26:40
spkr_01: اجونه دارم. آجام لبی بی میگن یادتونه اون موضوع که دشمن آرایش جنگی گرفته بود در شمال یا شرق آبادان؟ شرق آبادان. کاده احواز همی فرماین؟ آره. آره چهاره همون در سیزده همه مهره. بعد از اوبور کارون میگن. بعد از رودخونه کارون.

00:26:43--->00:29:36
spkr_00: آبادم حقیقت راه برد تاکتیکی عراق در جاده خرمشر عوض شد از پشت ساختمان های پیش ساخته رفتن به سمت جاده احواز رفتن از بالای جاده احواز وارده جاده احواز شدن که از پولیس راه بیان پایین روز سیزده هم یا چارده هم بود دقیقی ادام نیستش افسر عملیات من معمولا در جاده احواز بود من در جاده شلمچه به من بی سیم زد ناخدا زربلیان گفت خودتو برسون به پولیس راه گفتم چی خبره گفت بیا اینجا خیلی خبر هست اگر سلاح زده تاینکم آزاد دارید بیا من اومدم رسیدم به پولیس راه گفت بریم پشت بون دوربین دادت من گفت نگاه کن من نگاه کردم دیدم بالایی سی ست دا تاینکو نفربر آرایش پیکان گرفتن به سمت خررمشهر من گفتم خوب امشهر باید اشهد منو بگیم تمام دیگه این همه بخواهیم بیان برای خررمشهر ما چیلی روی داریم دنبالی تنها راهی که دیدم گفتم خدایا کمک کن دویدم به سمت ستاد ارون ناوبان جمشید نجاد از همرزماغ شما بود خلبان بود افتر رابط هوایی جمشیدی یا جمشید نجاد همشهری هم بود آزری رسیدم بهش به زبان خودمون گفتم بدو که ما داریم از بین میریم چی شده گفتم جریان اینه کمک هوایی بخواهد برای ما پشتیبانی هوایی رفت تو چادر تو اون گرما بابر کنی یک ساعت کمتر یا زیادتر مستر شد اومد بیرون خیص عرق گفتم چی شد با اون تلفونای اینجوری انگشتی گفتم چی شد گفت به من قول دادن تا نیم ساعت دیگه کمک هوایی میاد من سوار ماشنم شدم دویدم برای پولیس را گفتم بچه هایی همچی جریانی به من گفتن بعد بابر نمی کنی نیم ساعت نشد یک لحظه من گوشم صدای این کنیم نگی میره پیرنر انگه دیگه کنیم اذا نینیگوا بابتوسری

00:29:36--->00:29:42
spkr_01: میگن داود جمشید نجاده درسته؟ فکر میکنم اونکه فهم نده

00:29:36--->00:30:45
spkr_00: میگن داود جمشید نجاده درسته؟ فکر میکنم جمشید نجاد برد خدمت شما از کنم قررش هواپیما های فانتوم را که شنیدم نمیدونی چی کار کردیم یک دفعه دیدیم اومدن اینجوری البته من دقیق یادم نیست چهارتا یا پنجتا بودن ولی احتمال میدم چهارتا بودن اینجوری چهارتای شیرده اومدن رو سر اینا یک شیرده زدن رفتن بالایه دور زدن دوباره شیرده دوم به هم خورد آرایش آتش گرفتن یکی فرار کردن یکی ارزن به حضورش من دور زدن و برگشتن یکی سرباز ها فرار کردن دیگه ایک بیامتی بود اینا رفتن با فاصله کتاه این همین رفتن این همین چهار اینجوری اومدن زدن وقتی این آرایش به هم خورد تازه ما نفس عمق کشیدیم که اینا دیگه نمیتونن نمیشد وارده خورده هم شر بشن این هم حکایتی از اون روز سیزده هم یا چارده هم

00:30:46--->00:31:12
spkr_01: نا خدا ما یکی یکی میخونیم براتون چون خانم صادق الان یاد داشت کردن همه رو یکی یکی میخونیم کتا توضیح بدید اینقدر از شما سؤال دارن الان ما شایدلا تیمسار کاشانیفر میگن که در باره جانباز سیاری مقداری بیشتر سود چی؟

00:31:11--->00:35:36
spkr_00: خیلی مطمئن ما ارشت کنم که جناب سیاری سال همون اول جنگ بود ایشون نه قبل از جنگ اومدن در منجیل از دانش دفتری فارغ تس شدن اومدن منجیل چند نفر بودن اینا در واحد منجیل بود از واحد منجیل زمانه که جنگ نزدیکی به شروع شدن بود با یه گرهانی به نام گرهان رهایی بخش از مرکز آموزش تکاوران منجیل به فرماندهی علی رضا سالهی فشمی به معاونت حبیب سیاری و سه تا افتر دیگر گرهان رهایی بخش از منجیل اعضام شدن بندراباس از بندراباس اعضام شدن به سه جزیری تنب بزرگ کچک ابو موسا اوز میخوام زمانی بود که عراب میگفتن ایران سه جزیری را اشغال کرده باید بگیریم حت مخصوصا امارات متحده عربی این واحی رفت اونجا اونجا رفتن یه مقدار کار کردن بعد از اونجا برگردوندن یه گردانی مثل این که از نیروی زمینی فکر میکنم هوا برد فکر میکنم اومدن تحفیل گرفتن اینا برگشتن رفتن احواز در احوارت کیمسار زهیر نجاد اون موقع پرمانده بود این را فرستادن به پل نادری یک تیپ زرهی نزدیک بود که از پل نادری اوبور بخونه و احساس خطر میشد برای شهرهای جلو این گرهان راهای بخش رفت در اونجا در پل نادری چند روزی را اونجا بود و ممانعت کرد با گشتی های شناسایی و گشتی های رزمی این کیس زرهی نتونست بیاد از پل اوبور بکنه اونجا هم گردانی از لشکر 23 که همزه اومدن نرواز کردن اینا اومدن از اونجا به کمک ما در خرمشر در پل دوازده از اونجا وارد خرمشر شدن که در همون موقع یک حمله سنگین هوایی انجام شد و چیز این اشایر رزمندگان اشایر اونجا پیاده شده بودن میخوادن وارد خرمشر شدن که بسیار صده مدیدن اونا امیر سیاری با این گرهان اومدن به گردان معرفی کردن خودشونو به ما معرفی کردن ملحف شدن به گردان همون روزای اول علی رضا فشمی علی رضا صالحی فشمی مدروح شد تخلیه شد سیاری احددار فرماندهی این گرهان شد جزوی از گردان موند تا حتی در سری دوم که بعدش تجدید سازمان گرهان تکاوران اومد در خط دفاعی کلومتر نوح آبادان ماه شر قرار گرفت همونجا فرماندهی دسته گرهان سفرون بودن شب رفتن برای گشتی شناشتایی با چهار نفر یا پنج نفر از درداران دسته خودش معمولا شبا میرفتن گشتی ها هر گرهان که در خط بود میرفت برای گشتی صبح نزدیک های مثلا از آن صبح بر میگشتن اینا میرن ایشون به عنوان فرمانده گشتی میرن اون بر گشتی انجام میشه صبح بر میگردن درداره که هم راش بوده و سنگرش نزدیکی سنگر سیاری بوده میگه که جناب سرما بیا من آب بریزم شما وضوع بگیر نماز بخونیم بریم یک خورده استراح هست ایشون میگن این گفته خودشها ایشون میگن که تو برو برای خودت وضوع بگیر منم برای خودم وضوع میگیرم این میره وضوع بگیره ترکش میاد ترکش میاد بلندش میکنه منداده داخل سنگر خودش این یه دفعه میگه من احساس کردم که تو درد خاک دارم میسودم فکر کردم سرم از تنم جدا شده میگه دست دهن دم نه سرم سر جا شده درجه داره هم رض میشه درجه داره هم رض میشه درجه داره هم رض میشه

00:35:38--->00:36:17
spkr_03: اینور بونوانی تنو تمنیل توجه نداشت توجه نداشت توجه نداشت توجه نداشت

00:36:17--->00:38:16
spkr_00: تلفون بهداری با تلفون سنگر من ریله بود اگر بهداری زنگ میزدم تلفون منم زنگ میخواد منم خودم معمولا شبها با افسر اطلاعات در لبه جلوی خط مقدم جبه گشت میدیم تا صبح صبح میومدیم اینی همین گشتی ها نماز میخوندیم یه خود اصراح هست منم تازه اومده بدم تو سنگرم تلفون زنگد گوشه ورداشتم گروهان سوون میگه بهداری آمبلانس برای گروهان سوون معمولا اینجور موایی میپرسیدم چی شده شهید دارین زخمی دارین میگفتن ولی میگفتم خب کیه زخمی کیه شهید اسمی نمیگفتن من بلا فاطر سوار سوار ماشینم شدم بهداری بهداری پنج کلومتر اقبتر از ما زیر یکی از پول ها بود رسیدم بهداری در دمبن اینو خوابوندنش دمین دارم پانسما میکنن رنگ از رختارش رفته به گفته خودش میگه شما به دکتر گفته آقای دکتر موازب باشد این افتر من نمیره این از افترهای خیلی خوب من هستش بعد میگه من همونجور که در حاله خیلی بیهاشی بیهاشی بیهالی بودم یواشواش گفتم که نه سرس من نمیمیرم میگفته این شنیدی با پا زدی به پای من گفتی تو چقدر پررویی لطپار شدی میگه من نمیمیرم خلاصه این مدروح بستبندی شد رفت بندر امام شب رفتم بالا سرش دنبال خابیده عمل کردم گفتم چیه گفت نمیدونم چیمه یک لغتی گفت یک لغتی گفت من نفدم معنیش چیه گفت برو از دکتر بپست رفتم پیش دکتر گفت پتوره بزن کنار ببین چی خبره پتوره دادم کنیده منگار اونجا یه بچه خابیده گفتم این چیه گفت دل رودمه گذاشتم توی یک شیسته گذاشتم بغل دستم این هم جریانی زخمی شدن امیر سید

00:38:17--->00:38:34
spkr_01: 75% هم جانبازی دارن ایشون درود به شما درود به شرف جناب سریوری عزیزم میفرمان که من اگر خواهش کنم کتاه جواب بدید چون تایمونم رو به اطمام این سوال ها رو جواب بدید به بچه ها بفرمه که که کنی

00:38:39--->00:40:14
spkr_00: هم دورم هم رزمم هم گرهانم در دانشکتر افسری هم دورم در دوره عالی هم دورم در دوره مقدماتی در زمانی که ما در سی و چهار روز مقاومت در خرمشهر می جنگیدیم روزی بیست و سه مهر ایشون با یه گردان دیویست هفتاد نفره از منجیل اومدن خرمشهر به کمک ما بنابود بیان گردان ما را عوض کند ما بریم در کمپ بی برای یک هفته استراحت وقتی گردان ایشون از منجیل اومد منجیل مرکز آموزش ما واحدی هم کرد اونجا می اومد آموزشی بود یعنی یگان رزمی نبود سلاح سنگین و پشتیبانی و ستاد داشته باشه از اساتید و از مسئولین اونجا جمع کرده بوده یه گردان دیویست هفتاد نفره با سلاح سبود من مجبور شدم ستاد گردان را نگه دارم گردان ارکان را نگه دارم گردان پشتیبانی رزمی که سلاح سنگینی مابود کامل نگه دارم فقط تعدادی از ستا گردان تکاور بفرستن برای کمپی بی برای استراحتی کفتگی بیستی سوون بچه ها رفتن اونجا ما همه موندیم با کمک امیر زرغامی مرحوم دوتایی با هم ایشون فرمانده گردان خودش را داشتم من هم که فرمانده عملیات خررمشهر بودم دوتایی با هم در خررمشهر انجام وظیفه می کردیم

00:40:15--->00:40:39
spkr_01: دو تا پیشنهاد براتون دارم استراحتی می فرمایین دوباره توی تایم بعد بعد جناب آزاد عبدوس در خدمتون باشیم چون ده دقیقه زمان داریم می خواهم ببینم این خانوم آره این خانوم گوینده صدا و سیمای تبدیز بیان در وزر اگر خوابتون میاد من حسن نیستم

00:40:37--->00:40:41
spkr_00: من خفتنیتا من خفتنیتا من خفتنیتا

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")