تیمسار محمدرضا زارع نژاد
00:00:00--->00:01:23
spkr_00: خوبی که علی جان یه سلامی ارز بکنم به کلیه دوستان و عزیزی که الان توی لایف هستند کلیه ارز عدب و احترام بکنم به شهده های جنگ تحمیدی مخصوصا خلبان های عزیزمون همکار های خوب و دوستاشتنیمون به آزاده های عزیزمون مخصوصا صدیق قادری گلم البته من تفکیخ نبکنم همه عزیزان عزیز هستند چون صدیق الان ابراز محبت کرد من اسمی شو آوردم اینشون که عزیز من هستند به حضورتون که سوید ارز عدب و احترام دارم به کلیه کسانی که پیج منو میبینن ابراز محبت میکنن کامنت میذارن کامنت های خوب میذارن من تشکر بکنم از تک تک این عزیزان و تشکر ویژه دارم از این لایف گروهی که الان زحمت این لایف میگشن امیر ابو طالبی عزیز امیر مازندرانی عزیز امیر محبی عزیز حضرت عالی و کلیه دستانگ درکاران امیدوارم که سمیرای عزیزم دختر گلم امیدوارم که خسته نموشید و همیشه شاد و خورن باشید اشعال
00:01:28--->00:02:37
spkr_01: بفهمید شما همه میشنن سنتیم سار معظم شما به خاطر اون کار تاریخیتون ببینید اصلا من میخواستم الان اول بسم الله بگم یه داست شاید زدن یک میگه 25 کار خیلی خاصی نباشه به هر حال یک هواپ ماست و بارها زده شده ولی زدن یک میگه 25 با هواپ مای F5 کار شاقیه و همین دنیا اینو میدونن و این به خاطر همینه که تو گینسک میتونه سبب بشه که نداشتیم تا حالا همچنین اتفاقی و این بزرگ کرده این کار بزرگ رو وگر نه این که حالا یه میگه 25 زده شده ما شاید دوستان میپرسم که مثلا بعضی ها نمیدونن شناخ ندن راجب توانای هواپ مای F5 من اولا زمن این که میخواهم از شما بیوگرافی کتاهی راجب خودتون بفهمید اول یه مقداری مقدورات هواپ مای F5 هم بفرمایید که یک هواپ مای F5 چقدر مقدورات داره و در برخورده با یک این قوله به هر حال شکاری آسمان چجوری باید برخورد میکرد که بفرمید در خمتونم سر
00:02:39--->00:13:59
spkr_00: بیوگرافی باید بیوگرافی باید بیوگرافی باید بیوگرافی باید بیوگرافی باید بیوگرافی باید عباحت و یک شخصیت خاصی داشت و واقعا من فکر میگنم که همه کسایی که توی نیره هوایی بودن اعمی از خلبان و خنرجوی همافری و حتی درجداری و فرانه این شخصی که میدیدن لذت میگردن از بیافهش از حرکاتش از راه رفتنش واقعا یک سمبول به تمام معنا بود یک سمبول نیروی هوایی به تمام معنا سیمور و آسمان ایگران بله بله بر حضورتون کسی بود به خاطر همین من حالا تغییر رشته دادم خدا رحمت کنیم رفتگار شما رو با پدر خودم مشورت کرد با من نمیتونم دیگه توی نیروی ببینم اگر بخوام ببونن باید برم برای خلبانی که ایشون به من گفتش که حتما همون چیزی که دوستداری برو انجام بده که ما اومدیم برای رشه خلبانی بر حضورتون کسی بود توی دوره خلبانی من اگر حالا این صحبت هایی هستش که همه عزیزان مطرح کردن مطرح می کنن و واقعا وجود داشته حالا هر کسی نصفت به کناردستی خودش خودشو مقایسه می کنه میگه مثلا من خوب بودم من آس بودم من فلان بودم ولی من به حضورتون کسی بود تقریبا نرمال حالا یه خود از نرمال جلوتر یه خود از نرمال جلوتر اومدم در دانشگاه دیر چه از زبان چه از دوره قل مرغی و اضام شدن به امریکا اما امشب دارم میخواد که یک داستان شیرینی که برای من در قل مرغی اتفاق افتاده و به نظر خودم کمتر از اون کاری که کردیم برای زدنه میگیم از پنج این نیست میخواهم اینو تعریف بکنم بر حضورتون که اصلا من با دوتا از دوستان البته خدا رو شاهد بگیرم خدا رو شاهد بگیرم که قصد این که کسی رو کچیک بکنم یا کسی رو بخوام بگم که او از من پایین تر بوده اصلا چنین نیتی رو ندارم خدا رو شاهد بگیرم فقط اصلا شما خودت هم معلم خلابان شدیم میدونیم تمام معلم خلابان ها میدونن گاهی موقع ها یا حتی یه پدر حتی یه پدر مبتنه برای دو تا بچه خودش یکی رو مثلا یه جوری دیگه تعریف میکنه به یکی یه چیزی دیگه میگه که اون یکی مثلا در شکسته نشه من در غرمرگی شایرد استادی بودم که اینشالله اگر زنده استش خدا حفظش بکنه بهش سلامتی بده و اگرم که به رحمت خدا رفته خدا رحمتش بکنه استاد محمد رزا سعادتمندی که ایشون از بچه های نیروی حبه میدن خلابان نیرو حبه بودن با اون جناب حسین شعلایی با هم دیگه خیلی کرکره پروازی داشتن با هم دیگه من حالا یادم نسنه میدم شیش راید هفت راید ما پرواز میکردیم سلو میشدیم بعد از سلو شدنمون به سری کارهای نویگیشن و پروازهای دیگه بود که انجام میدادیم و بعد میرفیم یه چک انجام میدادیم چک پروازی انجام میدادیم من یک آدم هستش که یه راید منده بود به آخرین رایدی که من میخواستم برم برای چک راید اون روز رفتم صبح بود من رفتم پرواز و پرواز اولی رای که انجام دادم نمیدادم چی شده بود اصلا نه سمت را دونستم نگردادم نه سرعت را نگردادم نه ارتفاع را خوب کنترل کرم این خدا اشانه سلامت بداریم اگه زندستشون را این استاد من میزد را داشت با میگفت زاره نجاد من امیدم تو بودی تو هم منو نامید کردی با این پروازی که امروز انجام دادی بالاخره ما برگشتیم رای تموم شد و برگشتیم اومدیم پایین و من مونده بودم فکری که خدایا چی شد من تا حالا چلی مشکلی نداشتم چرا امروز این کار کردم چرا اینطوری پرواز کردم حضورتون که از شده اون هیلشتیم بودم با خودم فکر میکردم که چرا من این کار کردم چرا اینطوری شد فلان همه تون شرایط اینطوری را داشتید میدونید که چه حالی بایدم دست میده بعد منتظر بودم که شماره سریه بعد پشت سر من جناب محسن نجاد محسن نجاد پرواز داشت بعد منم زار نجاد بودم اون شایدش هم آقای پرزهرایی بود خدا اشالا سلامت کنم بچه ها را همارم به حضورت این که اشبهد ما متظر بودم که شماره بدم هی من میرفتم دمی دیست پچ واقعی میسدم که این شماره هر را که میدم که من با اطلاع بشم فلان رفت بعد رفتم پیش اصداد خودم قبل از اینکه شماره را بدم گفتم که جام سادتمندی استاد بودم بودم گفتم که اجازه بدید این راید بعدی را من پرواز بکنم گفتم بودم بودم بچه جون بروی حرف های چیه؟ راید مال محسن نجاد گفتم بابا محسن نجاد هیچ فرقی نمی بباره بازم من اگر خلبام بتونم بشم باید هم امروز تکریب ما معلوم بشید اگر هم نمیتونم همیتونم همیتونم همیتونم همیتونم همیتونم همیتونم امروز بدونم که من نمیتونم شهنو با سماجت اچنان با حضرت اینم بگفت نه اصلا چنینش چیزی نیستشه تو امروز فرازه میکنه فاردا یا فرازی تو میکنه و پس فردا باید بری چک گفتم که باشه فلانه انتظام کشیدن تا شما را هواپیماره دادن تا شما را هواپیماره دادن من بودو بودو شما را هواپیماره گرفتم و رفتم رفتم توی هواپیمای بونازد سوار شدم. نشستم تو هواپیما. موسیل نجاد با استاد اومدن یک رفت. هی استاد گوه بیا پایین زاره اینجا. پرواز مال اینه فلانه یک رفت. گفتم من نمی آمد. الا بلا من این روز باید پرواز کنم. گفت با این این شاق برامش نید فلان. درده سرتون ندم. من اون رای تو. اون رای دو من رفتم پرواز. با سماجت رفتم پرواز رفتم اسکجور را تقریب دادن و من گذاشتن دوباره برای پرواز. رفتم و خوشبختانه یه پرواز خیلی خوب کردم. نمیدونم رای دیگر چه اتفاقی اختاده بود. چی برای من پیش اومده بود که این طور شده. حضورتون که از شود اومده اومده خیلی خوشحال شده بود استاد هم و فلان یعرف ها بود. به من گفت زاره یاد خب فردا دوتا ما استاد چک داشتیم توی قل مرگی. یکی یادش بخیر جناب تهرانی بود. یکی هم الان اسمش یه ها از مغزم رفت. آقای قبیدل. قبیدل چون بچه های نیروهوایی بود یه تعصابی هم راجعه به بچه های نیروهوایی داشت. جناب تهرانی از بچه های هواکب کشوری بودن و یه خورده سخت گیر بودن. استاد من گفتش که فردا میری با جناب قبیدل بروبره پرواز. سعی کن که با جناب قبیدل بری چکرهایی تا که مشکلی برای پیش ندارد. گفتم چشم بست. فردا رفتم خودم رو با جناب تهرانی برابرزی کردم که با جناب تهرانی برم چک. رفتم چک و پردارم چک و با موافقیت من انجام دادم اومدیم و روز بعد که استادم اومد دید که مثلا من پس کردم چک و. گفت با قبیدل رفتی برد. گفتم نه سر من با تهرانی برابرزی کردم. گفت بچه عجب تو آدمی کل شکلی هستی. واقعا کل شکلی هستی. فرانه افا. گفتم من میخواستم بدانم اگر لیاقت خلبانی توان خلبانی رو دارم برم خلبان بشم. اگر نه از هنینجا تکلیفم مشخص میشیم فرانه خود. این یکی خاطره بود که خیلی برای خودم خیلی جالب بود. گفتم که بگم برای اون جوانهایی که حالا پرواز میکنند در غرمرگی جایی هستند. که اگر خدایی نکرده یه روزی روز پروازشون نبود نامید نواشند. حتما اگر بخوان میتونند موفق بشند. بعد از این بریم سراغ رفتنمون امریکا بود. بعد مورد امریکا بود. تمام فیضایی که وجود داشته چه از نظر زبان چه از نظر پروازی. من خدا رو شاکرم که همیشه شرایطم در حد خوب بوده. یعنی بالای خوب بوده از نظر پروازی و درسی هیچ مشکلی من نداشتم. دوره چیز رو پرواز کردیم. دوره اوپن بایی تی فورتیوان رو پرواز کردیم. با موفقیت. رفتیم برای تسی هفت. تسی هفت رو با موفقیت انجام دادیم. رفتیم برای تسی هشت. تسی هشت من یک ماه خورده ای از بچه همون نه به خاطره که بگم خیلی شاخص بودم. نه چنین چیزی نیستش. من جدا شدم. دو سه نفر رو میخواستن که بفرستن. ما توی وب بودیم. تسی هفت رو تو وب بودیم. خواستن دو سه نفر رو بفرستن برای تسی هشت. توی لافلین. کلاس های اونجا تدادشون کم بود که ما چهار نفر ما رو انتخاب کردن. و ما رفتیم. یکی من بودم. یکی خدا رحمت کنه شهید احمد منصفی. خدا رحمت کنه شهید سمد نردید. و یادش بخیر دوست عزیزم که الانشون در امریکا زندگی بکنن. جناب داوود جمشید نجاد. ما چهار نفر منتقل اونجا شدیم و رفتیم اونجا و با موفقیت هم کارمون انجام شد و یک خود زودتر برگشتیم و دیده. اما بیاییم برای صحبت این از نظر بیوگرافی نمیدونم تا ایجا کافی باشه یا نه. اگر نیاز بخوند که حتی دوره افران جو اینا رو میشه.
00:13:59--->00:14:10
spkr_01: ما شما برنزه کافی سرشناس هستید توی برحال هم فضای مجازی هم فضای حقیقی امروز یا دیروز سوالگرد شکار بزرگتون بوده
00:14:10--->00:14:22
spkr_00: جمعه سالگردش بود خوشبختانه از اونجای که خدا میخواست امسال دقیقا روز جمعه همزمان شد با اون روز جمعه
00:14:22--->00:14:26
spkr_01: چند سور گذاشتیانی
00:14:22--->00:17:15
spkr_00: جمعه اینکه برد چند سال گذشته یعنی چند سال گذشته؟ سی و چهار سال گذشته چه تقارنی؟ جناب حمزه ای عزیز من نمیخواهم چیز بکنم در این در این کاری که من انجام دادم به من خیلی جفا شد به من خیلی جفا شد و من الان با توجه به یه سری حرکاتی رو که میبینم از خودم دلخورم که چرا اون موقع قرص و محکم پای این کار خودم وای نستادم و عبور کردم که کتابیام و اون خواسته چیزی رو که فرمانه نیروی هوایی تسبیت کرده بود و درخواست کرده بود که یا به من یه درجه بده یا این که چارست هزار تومن پول به من بدن بلاعوض خوب بعد به حضور شما کسی هست حالا اینو تعریف کردم جفایی که به من شد درگیری خدا رحمت کنه شهید بابایی رو با فرمانده نیروی هوایی وقت بابایی میخواست مخالفت کنه با کارهایی که جناب صدیق میکرد یعنی مخالفت میکردن با تمام کارهاش و میخواستن ورشتره میخواستن نباشه سرگاهد ولی جناب صدیق خیلی واقعا مرد محترمی بود واقعا خلبانی متبهر ایشون قبلا افمنج پرواز میکردن بعدا رفته بودن افور پرواز میکردن سابقه پروازیشون خیلی بالا و خیلی خوب آدم پهمی بود حالا به نظر من یکی از فرمانده هایی لایق نیروی هوایی جناب صدیق بود به نظر من احجه هد اینا ما فقط نکرم خدای خدا رحمد کنه شاید باباییر به من گفتش که زار رجاد تو یه مدت تحمل کن من جبرام میکنم به من گفت یعنی درخواستی که برای من شده بود برای درجه رو توی کشون خودش نگردشده تو ما برای تحملیان گفت من برای جبرام میکنم بعد دیگه هر چیزی هم تا موقعی که داغ داغه اگر ازش استفاده کردی کردی سرد که بشه دیگه چیز نمیشه ولی یکی از مسائلی که من خودم بودم من هرگز نمیدونم شاید خود شما که توی شیراز نارهد شما به بوره شاگرده های ما بودید شاید نمیدونستید من این کار کردم یعنی اصلا من جروی شکرش یه حرف رو مطرح نمیشم بوگان
00:17:14--->00:17:41
spkr_01: واقعا اینو واقعا میگم من تا شاید همون ماهای آخر گرد و ارشنمون بود که ما فهمیدیم اونه نه از طریق شما طریقه یا جمع آرام بود یا جمع فاضلی یادم نیست که نشستیم داشتیم صحبت میکردیم گفت که خب بچه ها دارید میرید توی گردان های شکاری اینشالا برید و من برگشت میرید که اون برگشت گفت بابا افتنجم مگه میتونه کاری میکنه یا این شما رو میساز دارن بفهمید
00:17:42--->00:28:59
spkr_00: بله میخوام بگم که من اصلا چیزی نمی کردم که حرفی بزنم که مثلا من چنین کاری کردم درخواست طلبی بکنم از هیچ کس من اگر همون موقعی که در شیراز بودیم اگر من درجم و گرفته بودم از همه بچه ها اکثر اونا جلوتر بودم قدیمیتر بودم اونتها اصلا کتا آمدم خودمو توی این چیز نمی کردم که درگیر این مسائل نمی کردم خیلی کتا میمدم میگفتم که ما بخواهم برای پرواز مول بکنیم شبا که بتون آدم مفید باشه برای من میکرد بازم شما در مورد آموزشی که من اونجا دادم من همه چی رو باگذار میکنم به خدا اون کسایی که الان میخوان اسم منو حصف بکنن از شیراز واقعا من متاسفم برای یه سری از دوستان که چرا اینطوری میخوان عمل بکنن من یکی از نفراتی بودم که اونجا هم پرواز آموزشی کلی بالایی انجام دادم هم حوپومه های تست زیاد انجام دادم هم آموزش درسی دادم متاسفم برای دوستان که چیز دستش منتها تنها چیزی که منو یه خورده مثلا جدا کرد از یه سری از آقایونی که اونجا با هم دیگه بودین این بود که من زمانی که خدا رحمت کنه شهید قنبرزادرم شهید قنبرزادر موقعی که من بله بله شاهدهای اینی هم خدا را شکل همین الان وجود دارن یه مقصدش که آدم یه دروغی را میگه بعد میخواد میگه که آقا فلان که نیستش اون که نیستش این که نیستش بلی شاهد ما دارم فرمانده نیروی هوایی وقت جلا به نصیر زاده اونجا بوده موقعی که من یقیه حالا ببخشید تره میگم من جلوی آقای قنبرزادر و اینا رو گرفتم که دارید بی انزباطی میکنید و من نمیذارم چون من افسر امانیات گردان بودم آقای برخور که یه مدت جانشین نیروی هوایی بودن در جریان هستن جناب روزخوش هستن جناب محمد حسینی هستن هستن کسایی که اونجا بودن و میدونن که من به خاطره نه به خاطره این که خودم رو نشون بدم که به خاطره این که من اینا رو این اولاد خودم میدونستم این برادرهای کچیک خودم میدونستم نمیخواستم که چیز بشه من این رو به شما بگم اگر خنبانه جوان درم صدای من رو گوش میکنم این رو بدونم ببین دون افر رو نباید بذاری پروازشو ادامه دار باشه یکی کسی که بی انظباطیه بد میکنه بی انظباطیه بی انظباطیه در که شما با شایرد درید پرواز میکنی و بری بی انظباطی بکنی هم حق اون شایرد رو زایی کردی هم اون شایرد رو منحرف کردی اون شایرد ممکنه شما تواناییشو داشته باشه و بری خودشو به کشم بده این حق نیست خیرنا داریم برای این جریان ها من و جناب فازلی جناب احسان فازلی که اون موقع پست مامانت عمليات بودن اینشون چیز بودن ما دو تا محکم تا لحظه آخر پاشوای سادیم ولی خب دوستان دیگه همه هنگ شدن با عقیدت سیاسی و متاسفم اینه بگم چون اگر روزی روزگاری خواهش میکنن با عنوان شما کسایی که میتونید بیارید تو همین لایبتون با هاشون صحبت کنیم برادر شهید اصدزاده برادر شهید اصدزاده اون موقع به سام رئیس حفاظت اطلاعات پایگاه شیراز بود اینا رو انقدر صحبت کرده بودن در مورد من که آقا این تونده آقا این فلانه بیساره تصمیمی خیلی سختی گرفته فلانه هفته کومسیونی تشکیل دادن و این بچه ها رو از اون حالت در وردن حالا اینا رو از این حالت در وردن بعدش شگاه کردن بعدش حالا جناب یاسینی بزرگ که روحش شاد بله بعد که ایشون فرمود پایگاه شده بودن به من گفتن که زراجاد حالا من نمیدانم واقعا شایدم یه جبیه بوده شایدم نبوده من نمیدانم من اینو نمیدانم واقعا چون زیگه زمان نشد که من با ایشون صفت کنم به من گفتش که من میخوام تو بریم گردان تاکسیکی رو تحسیس بکنی برو اونجا گفتم چشم ما رفتیم بیه گردان تاکسیکی خیلی خوب تحسیس کردیم و اونجا رو راه اندازی کردیم یکی از چیزهایی که خیلی دردم میاد و میدونم و واقعا دلم میسوزه اینه که یه تیم برسی یه تیم بازدید سیستماتیک اومد شیراز اومد شیراز برای یه بازدید سیستماتیک من این حرفهایی که میزنم میخوام نسل آینده بدونم که یکی از این مسئولینی که الان هم در قید حیات هستن که اینشالا امیدوارم عمرشون تورانی باشه بعد از او اومد به من گفتش که زار نجاد یکی نفر رو انتخاب کن ما فردا صبح میخوام بهاش پرباز بکنیم و در حقیقت گردان رو ایولویت کنن که ببینن خلاباناشون توانمندی دارن یا ندارن من چی گفتم شما با منوان خودت یه خلابان یه معلم خلابان خلابان هستن جناب امیر اوطالبی هستن جناب محبی هستن جناب محبی هستن اینو همشون استاد بودن میدونن من رو من گفتم که من کسی رو انتخاب نمی کنم شما هر کسی رو دستشون دستشون رو بذاریم هر کس اینقدر به خودم اعتماد داشتم که با اینا طوری برخورد کردم که باید ثبات میداشتن باید میتونستن برن پرواز بکنن و از پس این کار برگیان خب اما چه کردن اینا شب یا مهمونی دور همین صبح ما درن چه کردن خدا رحمت کنه قمبرزاده که معلم خلابان بود توی اون گردان بود و اصلا نباید معلم خلابانه میبردن برای ایبرویت کردن خلابانی ایشون رو برداشن بردن من سؤال کردم که چی شد حالا حالا فلانه فکر نداره من فردای روزش یعنی این که میگم فردای روزش حالا شاید دو سن روز طور کشیم من خیلی بهم برخورده و خیلی ناراحت شده بودم خدا رحمت کنه شاید یاسین رو رفتم پیش ایشون و یه برگه برچه تقبرا از آ چهار کچکتر آ پنج استفا نمیشتم گفتم که جنرسینی من با عرض مذرد من لیاقت فرمانده گردانی رو ندارم گفت چی میگذارو جدی حرفای چیه تو میزنی تو باید تشریف بدی یا من باید تشریف بدم گفتم که خبه باید اینجا رو من تشریف میدم گفت برای چی گفتم بلخاطر ای که من نمیتونم حق زیر دستامو بگیرم من اینجا در شرعیطی قرار بگرفتم که زیر دستامو هم دران حقشون زایر میشه خدا رحمدش کنه روحش شاد باشه این مرد بزرگ به من گفت هر چقدر عرشدیت برای اون نفرات میاد تو بنویس اسم نفرات تو همه گردان تو نفراتش برید سو من براشون عرشدیت بگیرم خدا رو شاید میگیرم به روح پدر مادرم راست میگم گفتم سرم نمیتریم گفتش که تو بارو کارتا انجام بده من با تو کار دارم برو کارتا انجام بده بعد خلا کار نداریم بعد از یه مدتی گذشت خدا رحمد کنه این آقایون رفتن و با اون وضعی که پیش اومد شهید شدن خلا داستان داره میخواهم اینو بگم که من موقعی که اومده بودم تهران برم من به جناب فازلی گفتم که البته اون موقع فرمود گردانم با من همه هنگ بود منتابه بعد از اینکه من رفتم بگشت آمادم دیگه ایشون همه هی نبود من رفتم تهران گفتم میرم تهران میخواهم برم با جناب اردستانی به صاحب بیگم داستانو که این اتفاقی یکی داره میفته من رفتم دم دفتر رو جناب اردستانی اینا رو که میگم نوبه مو خدا رو شاید میگرم یه نقطه شیید براور نیست رفتم دم در اتاق اردستانی در زدم جناب اردستانی رو شما نبیدینی جناب ابو تاریمی میشنسن جناب میشنسون نه نه نه نه نه نه نه نه نوع امرکردشون نوع شخصیت نوع صحبت کردنشون جناب مهبی خوب میشنسه جناب مازندرانی خوب میشه من همطوری که از در اتاق وارد شدم گفت همطوری خیلی چیزی دارم گفت ها چیست چیز زنجا برام گفتم سرد من میخواست اومدم یه صحبتی باید بکنم گفت برو با من صحبت کردن گفتم که یعنی نمیخوایی صحبتهای منو گوشت بکنی گفت نه گفتش که تو درجت چیه گفتم من سرهنگ هستم گفت درجه اون آقا چیه گفتم که ایشون تیمسار هستم گفت تو باید به ایشون دستیر بودی یا ایشون باید به تو دستیر بودی گفتم شون باید دستیر بودی گفت باید به پس برای هفتهش گوش کن گفتم من منتحه دره که همین قبل از که دره بابندن اعترام گذاشم گفتم تو تشریه جنازه میبینم ایتون بعد این حرفه که من زدم محکم زد روی میزو داد کشید اونم الان شاهده اینیش جناب رحیمیان هستش که رئیس دفترش بود رئیس دفتر مانت عملیات برد دوید این تا داد که جنابه اردسانی کشید این یه دوید فکر که چه خبری شده منم راو کشیدم اومدم و اومدم در آسانسور طبقه چهارمون دوید اومدم پایید هرچی صدا کرده من گیه برنگش برنگشم گذشت گذشت این ثانهه اتفاق افتاد این ثانهه اتفاق افتاد اردسانی ببین مآونات عملیات نیرو اومده بود من خوب شده
00:28:58--->00:29:03
spkr_01: من الان تازه دارم میشنرم به خدا اینو این همه تو این فیض
00:29:01--->00:32:46
spkr_00: در این فیز این خواهش میکنم تا رو خدا اگه میتونید جناب اسدزاده رو بیارید چون اسدزاده آدم سالم و پاک و درستی بود برادرشم پاک و درست بود که خدا رحمتش کنه شهید شد به حضورتون که از شهید شد اسدزاده اومد جناب زارجاد واقعا شرمندتی نمیدونم چی کار برد کنم خدا رو شدید اومد دلاشه دست من رو بزکنه گفتم هرفت چه تو برادر شهید تو برما عزیزی فران گفت نه انقدر به ما دروگ گفته بودن که ما فکر میکردیم تو داری تحمیل میکنیم میخوایی قدرت نمایی بکنی انقدر اومده بودم به ما دروگ گفته بودن گفتم خب من نمیخواستم اینجوری ثابت بشیه ولی شد من نمیخواستم اینجوری ثابت بشیه ولی شد حالا صحبت من اینجاست که نیروی هوایی باید اینو بدونه بی انزباتو نباید آزاد بذارن یه تنبیه کچلو میکنن طرف متنوه میشه نمیخواد بکشیش نمیخواد مثلا داغونش بکنید کرول شخصیتی بکنید بلی باید جلوش گرفت یکی هم کسی که ثواد پروازی نداره یعنی پرواز بلد نیست میخواد با زبون نمیدونم گیریتون اومده چنشاگیلی داشید یا نداشید میخواد با زبون میخواد با زبون کارش را بندازید سر شما پلانید من یکی از دوستان هستش بردمش ای سی ایم اصلا ای سی ایم نمیتونست بکنه خدا شاهده بلاخ نمیتونست ای سی ایم بکنه بعد هی به من میکنه که سر شما یه بار شما چیز کنید باید تایین به پروازی توه تو باید پرواز میکنی نه من پرواز میکنم من پرواز همی کردم خب من اون شخص رو پین کردم اومدم پایی اینا رو متاسفم این حرف رو میزنم خدا شاهده واقعا متاسفم یکی به من گفتش که چرا چیزش نکردی پسش نکردی گفتم که خب توانهشو ندارد خب جهنم میخورد و میمارد عجب ببین میخواد ایتماع شما بگم این چیزهایی بوده که در دوران پروازی من در من پیش اومده من دلم از این مسئله من 29 سال شما باز دواره جناب مهرنی ها رو چیزا حرابی مهرنی ها دیده شما با جناب مهرنی ها صبت بکن بگو تو شخصا جناب مهرنی ها شاید هم الان توی لایف باشی دشتی باشی گوش بکن اگر دروغ بگم بیا دروغاییست بگه که دروغ داره بگه بگو چند بار به زاره نجات گفتی که آقا جان این حق تو نیست این حق زنه بچه ته این بچه هات باید به این کاری که تو کردی افتخار کنن من گفتم نمیخوام اصلا اسم من سطح بشه تو نیر و هوایی چرا؟ چون نگاه میکردم میدیدم جناب همزهی عزیز توی که رفیق منی توی که همدوره منی توی که باید افتخار بکنی مثلا ازم خوام افنجی هستی بگی که افتخار میکنم که یه افنجی این کار کرده تو خوشحال نمیشی از این داستان خوب حالا به حوض شما کسی باید
00:32:45--->00:32:49
spkr_01: یعنی واقعا برای F5 افتخار بود. برای F5 افتخار بود.
00:32:48--->00:36:39
spkr_00: برای افتنج افتکار بود. به حضرت این کسی هست. بعد از 29 سال خدا انشاءالله سلامت بداریم. یکی از این آقایون اینم باز به توسط مهنیا. باز به توسط مهنیا. مهنیا رفته بود. رفته بود پیش مهنیا گفته بود که من بخواهم یه مساحبه خوب بگیرم. فران بگیرم. از این حال فا با چیز کنم؟ گفته بود برو با زار نجات صحبت بکن. اگر زار نجات قبول بکنه مساحبه یه اون هستش که خیلی عالیه درجه یک هستش. خواهش بکنم از مهنیا بپرسید. نگه زار نجات داره رو حواظت میکنه. بعد منطقه شک دارم که زار نجات مساحبه بکنه. شک دارم که زار نجات مساحبه بکنه. ایشون زنگ زد به من. جناب احمدی محمد ازا احمدی جزی خبرنگاره جوان که الان هم موقع خیلی خوبی داره تو صدا سیمان زنگ در داره من. گفت جناب زار نجات من فلانی هستم فلانی عالفا البته شنیدم که شما با هیش کس مساحبه نمیکنیم. بخواهم یه مساحبه با ازتون با اتون بکنم فلانی عالفا. گفتم که با چی سبت کردیگو با جناب مهنیا. جناب مهنیا گفته که گفته که شما مساحبه نمیکنی عالفا. گفتم چند سنت آقای احمدی چون صداش میشونم دیده که یه جوانه. گفتش که اگر اشتباه نکنم درمت بفت 24-5 سالمه. گفتم با تو مساحبه میکنم. گفت جدی میگید. فیلان گفتم برای جدی میگم. با تو مساحبه میکنم. امیدوارم که توی این مساحبه تو بتونی رشد کنی. بعد خودم هم سرنخ بشتدم. گفتم که با جناب شعبانی. چون شعبانی رم خدای شعبانی. لطف کنید. آقای همزهی. شعبانی هم خیلی شجاع. خیلی دلاورانه. کار نداریم. ویمن من بوده. بلی انقدر شجاع بود که با توجه به این که همه چی تمام شده بود. دوتا حواپیمهای میگه 23 داشتن دنبال ما میفتادن. از من خواست که سر اجازه بدید درگیر بشیم. دبید؟ خب حق این بچه وقتی که میگه من میخوام درگیر بشم یعنی چی؟ یعنی ریسکه. خب. من یه صحبتی رو بکنم و برم اگر توضیح بخوام بدن راجع با اون من بگم. ببینید من یه دوستی توی همین پیجایی که بر من گذاشتن و خب سطح ها نفر تعریف و تمجید بکنن. یه نفر هم میاد یه سؤال چیز میکنن. یه نفر مثلا چند نفر در مدن گفتن که این هواپ ما آسیب دیده بوده. نمیدونم. F-14 زده بوده. موشک زده بوده. فران بوده. معلوم بوده. نمیدونم چی چی بوده. کجا بوده. من به یکی از یه آقایون گفتم که عزیزم شما من دیدی تا حالا. گفت نه نهیدم. گفتم تاقدر من یه چیزی میخوام بهت بگم. شما الان الان ما میدونیم. الان ما میدونیم. تو هم میدونیم. گفتم محمد علیه کله. بکسر قدیمی. الان پارکیمسون داره و روی سندگیر ویلچه ره. آیا همین الان حاضره که جلوه اون محمد علیه کلهی که میدونی معلوله؟ اگه نمیدونسی که واویلا. تازه میدونی معلوله نه جرد میکنی بری جلوه اون که هر مشتش پونست کلو وزنه بودم موقع؟ آفریه. خب چطور؟ چطور نف میکنید این داستانو؟ اگر ایشان منو زده بود؟ مگه نزدن؟ جناب همزهی. مگه دوست زیزمون جناب آریا نجاد جناب تندسته صاحبه مگه ایشان توی همون مطقه نزدن؟ آریا خود.
00:36:27--->00:36:39
spkr_01: مگه نزدن جناب همزهی مگه دوست زیزمون جناب آریا نجاد جناب تندسته صاحبه مگه ایشون توی همون منتقه نزدن
نظرات
ارسال یک نظر