نکاتی که از خلبانی نمی‌دانیم "سرهنگ خلبان اصغر شفیعی"


00:00:00--->00:00:47
spkr_01: بخبه بخبه سلام علیکم در محضر استاد خلبان معلم خلبان F14 FCF پایلوت یعنی خلبان آزمایشی دیدر دو سیفی عرضیاب و خلبان عرشد هزار ماشاءالله خوشتیب مهمتر از همه پدر سه فرزند نمونه یه آقای دکتر که الان در حین تحصیل یه آقای دکتر که داری میره که انشالله ادامه بده یه خانم دکتر هم که مهدیه جانه احتمال زیاد درسته یا مهندس مهدیه

00:00:50--->00:02:27
spkr_00: سلام علی جان صدا منو داری؟ بله غربان بله بله خب قبل از اینکه صحبت ما شروع بکنم بگم اینجا یه مقدار نت ضعیفه امکان داره قطع وصف بشی که من عزت خواهی میکنم از شما باقی؟ بله تو باقی الان؟ نه نه خونه هستم ولی متاسفانه نمیدونم اسفان خیلی نت ضعیفه حالا چه سیاستیه که حالا سراسری اینجوره ولی کلن اینجا که خیلی وضعیت خرابه خیلی دور پایین هم وای فای هم نتی که از همراه اول خریداری میشه کلن ضعیفه مانا میریم جلو برمیش قبل از هر چیز من سلام ارضو کنم خدمت شما جناب همزهی عزیز و سایر دوستانی که در برگذاری این لایف محسن آقای عزیز و بقیه دوستانی که در برگذاری این لایف همکاری میکنن و از همینجا سلام خدمت همه یه فالوور های عزیز و کسانی که از قبل بودن و یا امشب اضافه شدن اونهایی که ما رو دارن میبینن و صدای ما رو میشنون من در خدمت شما هستم قابل این تعارفی که شما فرمودید اصلا نبودم کچیک شما هستم و یه وظیفهی بر احده ما بود انجام دادیم تموم شد و زنده اومدیم بیرون تا الان در خدمت علی آقا

00:02:28--->00:04:28
spkr_01: خدا رو هزار مرتبه شکر چون از خط برحال ما از زمانی که توی مرکز آموزش ها توی دفتر استخدام توی اسکاف فرودگاه بودیم همدیگر رو میشناسیم از خط قبول شده بود یه تقریبا یکی دو ماه قبل ما قبول شده بودی داشتی اونجا صحبت های کارای اومدن داخل تو میکردی که من شما رو دیدم اونجا اگه یادت باشه دیگه از همونجا استارت دوستی ما خورد این کسایی که درستان با هم رانمایی با هم من در بیرستان با هم من بلسه ما از بنازا که با هم بودیم پی سویم با هم بودیم همه با هم بعد دیگه افرنج رفتیم با هم بعد برگشیم افشارده اسفحان دوباره با هم بودیم که دیگه دست تقدیر از خر بازشست شد و رفت اسفحان ما هم اینجا سر تحضیم فرود میارم جلوی خانوادهش بزرگ شفیی که یکی از یکی بهتر واقعا شما ها من خیلی ارادت دارم خدمت همسر گرامتون و بچه ها چون هر کدومتون برای خودتون یک برندین و یک برحال عالم حرف میشه راجبتون دارد از خر آقای عزیز امشب شب شهادت دوتا از عزیزای شاگرت های خودت هست به ارحال مصفحان که من باش پریده بودم ولی کریمایی رو نپریده بودم ظاهرن کریمایی هم شاگرت خودت بوده من اولا دوست داشتم با نام اینها شروع کنی و یک کچولو قبل از این که برین سراغ این دوستان از خودت بگی یه سری از این عزیزای ما هستن که تازگی ها به ما پیبستن شاید براشون سوال باشه که این جواهی شرفی کیه ممنون میشن

00:04:31--->00:13:11
spkr_00: اولاد همینجوری که شما فرمودید سال 66 ماه وارد دانشگاه خلبانی شدیم با این که من دانشگاه سنتی اسفحان مهندسی سیالات قبول شده بودم ولی سرنوشت دست سرنوشت ما را کشون به سمت خلبانی سال 66 اومدیم خودشمام حضور داشتید بعد رفتید دوباره اومدید دانشگاه خلبانی سال 69 آموزش خلبانی را تهران و اسفحان تموم کردم و تقریبا معدود دوره هایی بودیم که تونستیم خلبانی را در دو سال و چهار ماه تموم کنیم و معمولا بالایی سه سال می شد و بعد از دوره های ما که با اون تحسیس دانشگاه هوایی هش سال هفت سال شیش سال طول می کشید در صورت که ما هفت سال خدمت که بودیم معلم افبنج بودیم خود شما دسخول تشریف داشتیم ولی دوره همونو خیلی از اون دوره ها را باشد زدیم برای اینکه دو نفر ما پیشتر نبودیم من بودم مهدی طالبی مهدی طالبی و رحمان هفت سری هم به ما پیوست در نهایت سه نفر بودیم مرا رسوندن به آه شریفان و گودرزی که اونا هفت اش ماه از ما قدیمی تر بودن و در نهایت ما شدیم پنی نفر دیدن بازم پنی نفر کم هستیم مرا رسوندن به دوره غلیزادگان و آره اون بچه های که اونا یک سال قدیمی تر از ما بودن و در نهایت همه شدیم دوره دوازده ها اومدیم اسمه ها و بعد از پروازه با بنانزا و تموم کردیم یعنی یه سری از بچه های ما سه سال و چار پنی ماه تموم کردن مهدیم مهدیم مهدیم مهد ما دو سال و چار بودن یه یکی از افتخارات خودم این هست که به جرعت میتونم بگم بهترین معلم خلبانها رو داشتم برای پروازهای سلوی در تهران بنانزا جناب ناصر ابراهی استاد من بود معروف به ناصر بنانزا اگر یادتون باشه که از پیش قسمت های هوابمای بنانزا بود همون زمان که تا دو سه سال پیش هم ایشون پرواز میکرد در صناعی هوایی در تسته با همون تست هوابمای بنانزا و هوابمای دیگه فکر کنم تا زنه هفتاد سالگی هفتاد پنج سالگی ایشون پرواز کرد در اسمه هانو سه ببنده مرتزاخانی بود استاد مرتزاخانی که از اجوبه های واقعا اجوبه های پرواز هست از معدود استادهایی هست که من در یکی از کامنت ها زیره یکی از پوست هاییشون نوشتم که شاید معدود استاد خلبانها و خلبانهایی هست در دنیا که ماهیت پرواز و آیرو دینامیک رو حس میکنه اینه شما میفهمید من چی میگم چون با جناب خانی شما پرواز کردید دیگه بعد از در دانشگده خلبانی در زمان جنگ خوبیشو خیلی خیلی خوش درخشید اصلا در پروازهایی که در کردستان داشت اوائل جنگ و بعد هم در دانشگده خلبانی و استاد افنج من جناب جلال آرام که بازم ایشونم از نخبه های پروازی بودن که هم در دانشگده خلبانی هم با حبمای افنج که اگر الان در تصویر هستن از همین جا سر تعظیم فرود میارم و تشکر میکنم از همه این عزیزان که واقعا برای ما زحمت کشید در نهایت ما رفتیم شیراز دورای ابتداییم ها حبمای افپند و تصیه هشت یا افپنج آر و ای و بی رو پرواز کردیم همدیم دستفول حبمای افپنج ای و افک بدونن شیش سال و نیم تا حفت سال هم دستفول پرواز کردیم دستفول اون آفگریدینگ لیدر سهی و معلمی افپند رو بنده گذاروندم شیش ماه بعد از اینکه معلم افپند شدم به اتفاق شما راهی اسفحان شدیم برای افپمای تامکت آلی جناب تامکت افچارده از اواخر سال هفتاد و پنج اگر یادتون باشه ما اومدیم افچارده برج شیشه برج شیش یا هفته هفتاد و شیش ماموز شما تموم شد در افچارده و دیگه از برج یازده هفتاد و پنج که اومدیم افچارده تا پایان بازنشستگی یعنی حدوداً بیست و سه سال با هاو بیست و یک سال الی دو سال با هاو اومدیم افچارده من تا دقیقه نوت یعنی تا روز بازنشستگی پرواز کردیم ما شالله و کلیه یه مراحل لیدری لیدر دوی معلمی سیفی خلوان ارزیاب خلوان تست معلم کامی اقرب معلم کامین جلو معمولیت هایی که شاید خیلی از معمولیت ها تا زمان ما با اف چهارده انجام نشده بود که انجام دانیم اون معمولیت ها رو مثل معمولیت های ارتوگران که تیم ارتوگران بودیم خود شما تشریف داشتید در مسابقات شرکت میکردیم با اف چهارده برای اولین بار در تاریخ پرواز اف چهارده و همیشه به علت این که ممنوع بودیم از گان زدن اگه یدتون باشه و اون نمره گان رو به ما نمیدادن از موقعی که اومدیم در مسابقات ارتوگران همیشه بعد از اف پنج دو بوم میشدیم اگر اون شمارش گان رو هم شمارش گان رو هم به ما میدادن شاید اول میشدیم و افتخاره این رو دارم که خود من یک سال در اف چهار در لو انگل بوم اول شدم و در سال هفتاده چارم جزوه تیم ارتوگرانده دستفول بودن به همراه امیرشاه صفی که فرمانده نیرو شد بعدا جنابه برزگر و جنابه کمرپور که چهار نفری بودیم که تیم ارتوگرانده دستفول بودن و بعدم در اسفان به اتفاق شما جنابه فتاه و جنابه عباسبور و و بقیه یه اساتید قدیمی شهید ابو عطا جنابه قاسمی اویسی و بادکوی تیم ارتوگرانده اف چهار در بودیم که هم مسابقات همه دان شرکت کردیم هم مسابقات تبریز خاطراتی که انگار دی روز بود اون خاطرات تبریز و آجیل خریدن تبریز و شیرینی خریدن و قهره قهرهی که می کردیم و همه دان حتی یادش به خیلی به هر حال چیزی نبود که حالا من نمیخواهم تعریف بکنم از خودم چون ماها دیگه هر کدوم از بچه ها که در این لباس بودن در سطح و لبل خودشون اون کارهایی رو که باید انجام بدن انجام دادن و اومدن بیرون یه سریم خب متاسفانه شهید شدن پر پر شدن در آسمان و اونهایی هم که موندن به نوعی مظلومانه میتونم بگم اومدن بیرون بازنشست شدن یا به هر طریقی متاسفانه این لباس اگر خود شما مستعذر باشید نمیدونم چه سری در این لباس هست که در نهایت خیلی انگ و شمار آخر آقا باید به خیر میشن بچه ها در این لباس ددای من رو که دارید بله لذت میبرم هر جایی رو که شما قبول ندارید صحبت های من رو بگید که بنا

00:13:11--->00:13:50
spkr_01: همون لحظهی که شما دارید صحبت میکنید ما کلماتمونم با هم بعدا بریم لایف رو ببینید کلمه آقابت بخیر و که گفتیم همزمان با هم گفتیم و خیلی کلمات یعنیم که خیلی معنی شما با هم هم نزدیم چون که شما خودت میدونید که ما به جاز این که رفیق بودیم و همکار بودیم و ارحال خیلی با هم دیگه حالا از نظر چیز خیلی نزدیک بود اون رویاه هامون حالا به هر حال خیلی عالی بود ادامه بدید من میگنم برم لذت بیبریم همه دیویست و نزدیک بیست نفر برم میبینن

00:13:52--->00:23:05
spkr_00: ببین من حالا نمیخوام چون معمولا همیشه حرفم رو زدم و چوبه این حرف زدنم هم خوردم و متاسفانه خب شغل خلبانی بسیار شغل شریف بسیار نمیشه اسمش رو شغل گذاشت یه هنره یه عشقه یه تخصصم نمیشه اسمش رو گذاشت من فکر میکنم مافوق تخصص باشه شما هیچ کسیه نمیتونی رو زمین پیدا بکنی که همزمان بتونه چند تا کار رو انجام بده به صورت سکند یا میلی سکند با اون سرعت بالا شما شاید با هزار کلومت یا هزار پومسد کلومت سرعت داری پرواز میکنی همزمان باید کلیرنس رو داشته باشی ریدیو کال رو داشته باشی صحبت کردن امرجنسی هایی که پیش میومد انجام معمولیت در شب روز اینها بازی چه نیست بعضی موقع من میشینم فکر میکنم میبینم که میگم واقعا ما شاید یواشه که خدا زنده هستیم بعضی از معمولیت هایی رو که میبینم یا معمولیت هایی که خود تو جنگ نبودید خب صدای من رو دارید این شالکه خیلی ها شاید مثلا این سؤال رو میکنن که شما مثلا استخدامی های 65, 66, 67 تو جنگ نبودید بله درست میگن ما در زمان جنگ تو آموزش بودیم ولی ما شاید به اندره جنگ شهید ندادیم از خلابان ها ولی تعداد شهیدی هم که دادیم در بعد از جنگ تا الان آمارش خیلی بالاست خب خب این دلیل داره ما خیلی از معمولیت ها رو بعد از جنگ انجام دادیم که هیچ جا صحبت نشده تا الان و خالا به دلائل اطلاعاتی صحبت نشده به دلائل امنیتی ولی ما تا همین اواخر خب بچه ها درگیره داهش بودن هواف ماهی F5 هواف ماهی F4 در عراق و شاید اگر نیروهوایی نبود و خلابان های عزیز ما نبودن داهش تا مرز پنگ کلومتری مهران اومد و به جرعت میتونم بگم که خلابانان شجاع فانتوم و F5 تاییر جلوی اونها رو گرفتن و معمولیت هایی که خود بچه هایی خلابان هایی تامکت انجام دادیم که خلابان این اواخر خود من به عنوان معاونت عملیاتی که از بیریفینگ هایی اون رو رفتم که بسیار سری بود و اومدیم با همکاری خوب این دیگه البته در نهایت رسانهی شد فیلم اون رو هم که خود روسیه پخش کرده یه چیزی نیست که ما بخواییم مخفی بکنیم معمولیت اسپورت هوابمایی روسی رو ما داشتیم از مرز ایران به سمت عراق برای انهدام داعش با استفاده از مشک های کروزی که هوابمایی روسی پرتاب می کردن که شب تا صبح که شاید مردم خواب بودن در بسترهای خودشون ما اون بالا این معمولیت ها رو انجام می دادیم حالا این رو نمی خواهم چیز کنم ولی بعضی موقع فکر می کنم که باقی شغل ما شغل بسیار خطرناک بسیار پیچیده بسیار شریف بسیار عزیزه ولی نمی دونم چه سر و سوتی در اون هست که شاید حالا خیلی از قدیمی های ما هم الان دارن گوش می دن چم تر خلبانی آخراغبت به خیر شد در این لباس یه سری شهید شدن یه سری اسیر شدن حالا اونا که جدا ولی اون هایی هم که موندن همیشه با نمی دونم قلبی ناراحت دلی شکسته از نیرو بازنشست شدن رفتن چه اون هایی که درجی تیم ساری گرفتن چه اون هایی که درجی تیم ساری نگرفتن این یه واقعیت خیلی انگوش شمار می شه که با رضایت خاطر رفته باشن شاید اون هایی که حالا بعد از رفتنی به نوعی به سیستم هنوز بس بودن و الان هم در پستای دیگهی هستن البته ما این رو صد درصد انبان نمی کنیم ولی این یه واقعیتی شاید به خاطر نوعی برخورده ما در زمان خدمت با هم دیگه بوده من این رو انکار نمی کنم و شاید شهید ابو اتا یه روزی دقیقا در گردان افچارده بعد از اون ماجراهایی که پیش اومد و فردای همون شهید ابو اتا شهید شد روز قبلش در گردان افچارده یه صحبتی به من کرد که من واقعا الان نمی تونم اینجا انبان کنم ولی صحبت سوزناکی از ته دل و قلب خودش کرد که همیشه این صحبت ایشون تو گوش من هست وقت در تو خدمت که بودم تو گوشم بود و نصیحتی که به جوان ترها می کردم همیشه این جمعه جناب ابو اتا را می گفتن و شما می دونی اون جمعه چی هست ولی من معافم از این که در این تصویر لایف الان صحبت بود ولی شاید به خاطر نوع برخورد ما بوده شاید به خاطر این که در این لباس در لباس پرواز چون موقعیت پستی و مقامی همیشه در نیروی هوایی بود تا افسری جوز و مرز افسری عرشت تا درجه سرهنگ دویی خب همه چی آندمانی پیش می رفت بچه ها با هم دیگه مثل یک خانواده بزرگ می شدن می امدن بالا ولی از اون به بعد ما می دیدیم که فاصله ها زیاد می شه زواهر بیش در حفظ می شه پشت و رو دیگه یکی نیست در افسری عرشت علتش هم خب اون حالا جاب گرفتن ها بود و شغل گرفتن ها بود این ها و علا رقم خنده هایی که مثلا داشتن بچه هایی ابراز محبت هایی که می کردن ولی می دیدیم متاسفانه این هم به دلیل نقص سیستم هست شما وقتی که یک سیستم نیروی کار خودش رو فرقی نمی کنه نیروی انسانی خودش رو تأمین بکنه چه از نظر مالی چه از لحاظ روحی چه از لحاظ اجتماعی دیگه نیازی نیست که مثلا وقتی صحبت یه پوست در میون میاد بحث رقابت بیفته بحث خصاصت بیفته بحث حسادت بیفته و در نهایت اونجوری بشه که چه اونی که پوست گرفت و چه اونی که پوست نگرفت ناراحت همه بازنشن شدند اومدند بیرون آفایی این نیره قابل انکاره از هر کدوم قدیمی هم که شما مخواید برید بپرسید هر کدوم یک کدوریتی در دل دارن یکشون از اون داره یکشون از بالایی داره یکشون از پایینی داره و متاسفانه این قضیه بود و هست خود ما هم این ضربه ها رو خوردید خود شما خوردید خود ما خوردید و مثلا جالبینه که ضربه رو معمولا همیشه آدم از کسی میخوره که باور نمیکنه یک دو و از شاید کسانی هم میخوره که میبینید که مثلا میان یه اشکالی از شما میگیرن بعد خود شما میبینید که مثلا پرونده ای اون افراد زیر بقل خودتونه میبینید مثلا حالا مثلا آقای ایکس یه اشکال ها داره میان میرن آدم فروشی میکنن میزنن هی صحبت بد میبینید که بابا این اشکال که خب به توانه این بار خودشه حالا ما نمیخوایم این صحبت ها رو بکنیم امیدواریم که همه آخر آقا باید به خیر بشن ولی در حال ما راضی هستیم از شغلمون چون خلبانی خلبانی را دوست داشتیم شاید خود من اگر یک بار دیگه به دنیا بیام انشاءالله حالا از خدا خواستیم اگر بر اساس اون فرضیه که میگن شاید بعدا مرگ دوباره به دنیا می آین انشاءالله یک جمعی دیگه به دنیا بیام که همه جا رو ببینیم حالا بیامی دیگه به دنیا بیامی

00:23:05--->00:23:19
spkr_01: قرآن مجید اصل و من امانی فکر به خدا یه ماهی پیش داشتم فکر کردم. گفتم اگر این اصل سنخیت، اصل چین بهش میگن. که میگن اگر میمیم برد.

00:23:17--->00:23:25
spkr_00: یه فرصی هست که میگن خیلی از علمو هم قبول دارن یه اختلاف نظری همون میگن آقای اون هست که

00:23:23--->00:23:29
spkr_02: این رو میره توی وجود یک کسی گید

00:23:27--->00:30:07
spkr_00: رو میره تو وجود یک کسی بیده آره شما وقتی قوت میکنی روح شما در غالب یه آدم دیگه امکان داره یه جایی دیگه بیاد و خیلی از اون مرزهای طوقاتی که قبلن بود حالا برعکس بشه مثلا اون طرف در این دنیا بلفرد فغیر بود همیشه حسرت اون آدم پول داره رو میخورد حالا امکان داره اون در غالبه یه آدم پول دار به دنیا بیاد در یه جایی دیگه که مثلا حالا ببینه اون آدم پول لارم بابا اونم هزار مشکلات خودش رو داره به خاطر امینم از شما بعضی موقع میگیم مثلا با یه سحنه ای مواجهه میشی یا یه منظری یا یه جایی همیشه فکر میکنی که این جا رو اینها یک بار دیدی این سحنه رو یک بار دیدی ولی ای فکر میکنی من اینجا نایمدم تو خوابم ندیدم اینجا آشناست البته خوب این که مطلق نیست ولی این نظریه ای که هست ولی من امیدوارم که اگر این نظریه انشالله بود و واقعیت داشت انشالله شاید دفعی دیگم اگر منده به دنیا بیام باز خلبانش به کاری رو انتخاب میکنم ولی انشالله تو این موقعیت موقعیت زغرافی هایی بودیم انشالله یه بار دیگ یه جایی دیگر رو حالا تجربه بکنیم یه موقعیت زغرافی هایی هر جایی که خداوند تشخیص داد و صلاح دونه است که انشالله ما غیر از اینجا باشیم ولی برها این شغل عزیزیه شغل بسیار شریفیه من از همین جا درسته تمام پیش کسفتان خودم رو میبوسم چونهایی که مولا بگه معمولا کسی نیست در داخل سازمان ولی تکا توکی شاید باشن در حالا بالای سی و پنی سال خدمت باید باشن چونهایی که پیش کسفت هستن بازنشست شدن از همه اون عزیزان در دانشکر خلوانی دسفول اسفان چیراز بوشه اینجا هایی که خدمت کردیم دسته همه اون عزیزان رو میبوسم مخلص همه خلوان ها هستن چه جوان چه پیر چه میان سال چه در خدمت چه بازنشست خلوانی واقعا شغل عزیزیه خلوانی به جرعت میگم و یه واقعیتیه که مرگه یک خلوان هم همیشه در سکوت در تنهایی شاید بازی موقع ما مثلا تلویزیون رو که مشاهده می کنیم زمون جنگ نشون میده بسیتیار و ارتش و سفاه در جنگ صحبت می کنن از خاطرات مثلا میگن آقا من این دوستم تو سنگیر مثلا تو دل من تیر خورد فوتگر اون مثلا با هم بودیم ترکش خوردیم پنی نفر بودیم سه نفر اون بعضی با ما فکر می کنم چقدر ما خلوان همون تک و تنها و مظلومانه بدون این که هیچ کس باشه و بدون اون که اصلا کسی بفهمه چجوری شهید شد این در اون لحظه چی شد پر پر شدن و رفتن مثل همین شهید عزیزمون آقای کریمایی و آقای فسیهی که امشب شبه شهادت اون عزیزان هست در ششومه بحمن سال نمود و یک که حالا باشی آنگام شدیم از همینجا خدمت خانواده محترمه آقای کریمایی علی رزا جان تصریعت میگم و امیدوارم که با گذشته هشت سال یه مقدار از داغ اون مسیبت کم تر شده باشه که مسلم میدونم کم تر نشده و همچنین خانواده محترمه فسیهی همسره ایشون و دختره ایشون اصل خانون هم تسلیت میگم و چقدر بامعرفت بودن همسره ایشون و خیلی دیگه از خلوانهای ما که در اون فوان جوانی موندن با یاد و خاطرات اون همسر اول و هنوز هم ازدواج نکردن و هم پدر شدن هم مادر شدن برای فرزند خودشون واقعا باید سر تعظیم فرود آورد جلوی این عزیزان من محسوسا مثلا همسره خانوم همسره آیفاسیهی آیفاسیی وقتی شهید شد حالا فکر کنم سطمان یکی ها سروان بودن زیر سی سال سن داشتن خب بسیار جوان بودن میدونی که آیفاسیی شاگرده فابریک من بود در افچارده اولین رایداشت رو خب با خود من پرید همچنین آیه کریمایی شاگرده سلویی من نبود بعد از رایده سلویی ولی بقیه راید آموزشیشو چند تایی رو من در خدمت ایشون بودم و در نهایت بعدم که مهموریت های عملیاتی که در گردان عملیاتی بودیم من با کریمایی و خدا بیامورز مصطفى فسیهی خیلی با هم دیگه پرواز کردیم خیلی جالبه اولین پرواز آقا مصطفى عزیز همراه شد با پرواز شهید عبو عطا و داریوش یاوری که کود شما افسر آرسیو یا کاروان اون روز تحریف داشتید اولین راید فسیهی بود با من دقیقا روز سی و یک سه هشتاد و سه و راید چهارمه داریوش یاوری با شهید عبو عطا که ما در اون اتاقهای مجاور بیریفهای خودمون را انجام دادیم حالا برحال از یه خاطر من براتون تعریف میکنم سریع بیریفهای خودمون را انجام دادیم هم اومدیم دفتر کارای دیسپچینگ رو انجام دادیم رفتیم شعبه تحریفات پیشاب که خود شما هم یادم تشریف داشتید اونجا شایید عبو عطا با یاوری بنده با فسیهی که یه عکس یادگاری هم اونجا گرفتیم رسم الحتا sagat Stcut جز شیزهی که به مروح Lightning

00:30:07--->00:30:19
spkr_01: آخرین لحظهی که همدیگر دیدیم این عکس خیلی صدق سا کرد که خیلی عکس گرفتی به انگار که یادی تو شیشه گلابو اونم بگو مالا من آمرده بودم

00:30:18--->00:32:37
spkr_00: آره بعد آره اون شیش گلابه که از کاشون ها آورده بود این اونم نه تنز بود چقدر نسکنه آره آب ریختی تو آره بعد دی پارت کردیم رفتیم شیلتر اونا توی شیلتره دیگه ما توی شیلتره دیگه چون که آفاسی اولین رایدش بود چینست ربیا بستانه اون داخل کابین رو یه مقدار طول کشید چون باید خود منم از آی پی معلمه ایشون چک میکردم چون اولین رایدش بود که دقیقا اون هارنس ها و سیت بلت و اون لگرسترین و این چیزا دقیق بسته شده باشه هرچند قبلا تمرین شده بود ولی خب این راید راید واقعی بود اولین راید بود دقت میکردیم و همچنین گران اپرائشن معمولا راید اول شاگرد ها طول میکشه و به خاطر همین جنابه ابو عطا و یاوری که راید چار و پنج چار بودن خضوط تر از مادی پار کردن از شیلتر به طرف کویچک و تیک آف رو انجام دادن و در نهایت بعد ما اومدیم دار داخل کویچک ایریا معمولا شاگرد ها راید اول کم تر صحبت میکنن بیشتر نفس میزنن در داخل کابین موقعی که اون ماسک اکسیجن بست دست به خاطر اون استرس و مسلمن مسلمن یک کمی ترسی که دارن در روح و جسم خودشون استرس نالج ترس از استاد ترس از هواپیما برحال هواپ مای F4 در اون هواپ مای قول F4 در با اون سرس دایی که داره و داخل کابین اون سویچ و لژیه اینها نفس نفس میزنن که من تو کویچک گفتم مصطفی قطش کن اون نفستا دیگه کشتیم آره هات مایکه بودیم خب صدا نفسه اونم میومد دیگه نفسه چیز آره ریلکس آروم هیچ اتفاقی نمیفته دقیقا این صحبت هایی که به ایشون کردیم که یه مقدار آروم شد الان صدای من را دارید علی آقا ولی

00:32:37--->00:32:46
spkr_01: جنب آرام تشریف آوردن میگن خدا رحمت کن ابو حتارو دروت به جمع آرام عزیز استاد هر دام بوده هست خراهم

00:32:45--->00:39:14
spkr_00: دو هم بدا هست خرام بسیار خلاوانه با سواد خوشتیپ با کلاس با پرستیج و جنتلمن احسن آفرید بعد ما در کوی چک شما افسر کاروان بودید ما اومدیم ابتدای باند و تیک آف رو انجام دادیم فکر میکنم اولین رایت باید زونه فایف رو ما نشونه شاگرد میدادیم که با زونه فایف خب شما یادتونه ما میعوردیم 19 او افمار بالا و این کارو انجام دادیم حالا موقعی که گردش به چپ کردیم به طرف منطقه من روی اون فرکانس کذایی منوالی که اگه یادتون باشه به طرف منطقه که میرفتم به جناب ابو عطارس صدا زدم گفتم که شما کجا هستید چون بدونستم اونام تو منطقه هستن ما مخواستیم وارد منطقه بشیم که ایشون گفتیم اون شوخی هایی که همیشه رو منوال انجام میدادیم و ایشون همیشه بششوهاش خنده رو بودن بگفتم کجا هستین ایشون یه جواب بسیار با حال اسمانی به من دادن منم جواب ایشون رو از تو هستینم در آوردم و دادم حالا اینجا نمیشه صحبت کرد ولی باید ما داریم دیپارت میکنیم منطقه رو به طرف اونا باید منطقه رو زود دیپارت میکردن چون باید میمدن چند تا چنگو انجام میدادن راید چار و ما هم رفتیم در داخل منطقه جناب ابو حتی منطقه رو دیپارت کرد به طرف هولدینگ های تکن استریتینگ تا چنگو و در نهایت تا چنگو های مربوط به بقیه پروازی ما هم که تو منطقه با آقا مصطفی فسیه بودیم راید اول زیاد کار به خصوصی نداشتیم بیشتر ایریا اورینتینشم بود سویچ و لوجی بود سیستم بود و این سؤالات که باید ازش میکردیم یه مقدار ریلکس بشه یه مقدار ترسش بریزه راید اول کار خاصی نداشتیم که من داشتم منطقه رو نشونه آقا مصطفی فسیهی عزیز میدادم ایج منطقه شمالی این هست جنوبی این هست قربی این جا هست نقطه نشونهای مربوط به منطقه نقطه ایستائی نقطه نوریدیو و بیگ راک اگه یادتون باشه و اون جایی که اون مخزن آبه بود انتهای اون کوه نمیدونم اون چاه آبی که شما گفتید این چیزایی که داشتیم نقاطی که برای منطقه که این مرتبه ما صدایه آره اون صدایه مبارک شما رو شنیدیم از منوال که برگردید برگردید همه برای نشستن که فرمودید که حالا اونجا شما خب به هر حال از اون استرس و ناراحتی و اون سحنهی که اونجا دیده بودید در تا چنگوی جنابه ابو عطا و یاوری که متاسفانه بود آخرش هم مشخص نشد چی شد از بیس اینا گفتادن توی سینک و در ایج بیس و فاینال یه شیش چپ اون رسا سقود کرده بودن که شما فرمودید برگردید برگردید ها جا قرد زمین که ما من یادمه تو منطقه بودیم و من خب کامل این رو شنیدم صدای شما رو با استرسی که داشتی و بیه سکوت مرگباری تونمید چون داشتم با فسیحی خدا بیا مرسا وقت میکردم یه مرتبه ساکت شدم و به ناگاه نوز اوب مرا برگردوندم به طرف دیپارت منطقه و گفتم که شاید اشتواد چیزی شنیدم توی منطقه جنابه کاوه و بختیاریم حضور داشتن که اون رایدم راید آموزشی بود راید آموزشی و بختیاری بود که من با جنابه کاوه رو منوار صحبت کردم گفتم که شما چنین چیزی شنیدید و بعد تایید میشه و برگردید برای نشستید من یادمه که اون مصطفی خب جنابه ابو حتی اگر شما خب حضور ذهک دارید یکی از خلبانهایی بود که حالا نمیگم اصلا خلبان واقعا یه شخصیتی بود که فرقی نمیکرد چه نیروی جوانی که تازه اومده بود اف چارده و چقدیمی ها یا اونهایی که میانه خدمت بودن همه مجزوب ایشون بودن نیروی جذب ایشون خیلی بیشتر از نیروی دخ ایشون بود و به خاطر اخلاق خوبی که داشتن به خاطر اون منشه لوتی صفتی که داشتن جوان ها هم مشتاقه ایشون بودن و خب مصطفی هم به هر حال اون تایمی رو که در گردان اف چارده بود با علی آقای ابو عطا به هر حال آشنا شده و دا این آمنده مصطفی خدا بیا مرزد زیر گریه هم ترس پرواز اولی بود که من حالا داشتم یه کارایی هم میکردم که یه مقدار ترسش بریزه همیه مرتبه این صحبت شد و ایشون هم جست گریزده یه چیزهایی فهمید حالا من هایی میخواستم به ایشون نگم ولی خب در نهایید وقتی با جماع به کاب صحبت کردم سهده ایمان داری؟ علی آقا؟

00:39:15--->00:39:27
spkr_01: بله بله اسخل اگر میتونی بی زحمت گوشی رو ثابت کن چون تکون گوشی باعث قطعوست هم میشه اگر میتونی آلا بچه ها کمکت کنن گوشی رو یه جا بذارید

00:39:26--->00:40:43
spkr_00: اینجا بزرین سال فشتر نیزیار هایی انگیشن من جنابه که کافه زود تر از من اومد استریتی نشست ما اومدیم سرید تر با یه مقدار سرعت بالاتر اومدیم و سرعت که اصلا من یادم نیست چجوری اومدم نیشستم که چهخ زدم که فلد واقعاً یادم نیست چشمم کار می کرد از اونجایی که دود بالم می شد سمت چپ فاینال بیست و شیش چپ اسفان که من یه چطری ببینم یه نشانه هایی از دوتا چطر ببینم خاطرم جمع بشید که بچه هایی جک کردن و سالم هستن که متاسفانه اون رو ندیده هم اومدیم از رو سر دود اونها اومدیم نشستیم و برگشتیم هم رو آف کردیم اومدیم پاییم کانفرم شد برای ما که متاسفانه شهید شدن جانبه امید اومدیم که موسیقی

00:40:47--->00:41:16
spkr_01: هر دوشون پریدن اگه یادت باشه به خاطر دانشوها به خاطر بختیاری که برای خواهد شما که کابینجلو بودید ولی به خاطر بختیاری که دانشو بود و هم دوره داریوش بود من گفتم که جفتشون پریدن نگران نوشید بید بشینید که بعد کاوه هم فهمید نه پریدن ولی گفت آها آره آره مرسی منم فهمیدم دیگه اومد خدا رو شک بختیاری سالم نشست

00:41:18--->00:42:10
spkr_00: آره این که بعد اومدیم و اون بقیه یه مسائلی که شما میدونید دقیقا اولین پرواز مصطفی فسیحی اولین راید مصطفی فسیحی در افچار در بند مصادف شد با سانه و سقوط حقوق مای خدا بیا مرز ابو عطا و یاوری که خاطره یه بدی هم همیشه در ذهن آقا مصطفی عزیز بود که همیشه من باش صحبت میکردم میگفتم این شوق این لباس همینه اول و آخر نداره شما اولین رایدت بود در افچار در آقای ابو عطا آخرین رایدش بود در افچار در دقیقا آخرین راید بود که آقای ابو عطا خودم برنامه نویسه گردان بودن به خود من گفتن که از فردا من ها دیگه راید هیچ راید پروازی برنامه نکن که ما گفتیم چش خودم برنامه نکن

00:42:10--->00:42:20
spkr_01: یادتی که یادتی اون روز یاوری یاوری قرار بود با من یا با شما پرواز کنه حالا من یادم نیست حقیقا با شما بود یا با من

00:42:20--->00:53:23
spkr_00: اون روز من افزار عملیات بودم رفتم اون مسائلی که پیش اومد اگه یادت باشه درافه ابو حتی نراحت بود و به من گفت که یاوری رو بذار با خودت فرد و پرواز بکن گفتم چشم همون جا تو دفتر خودش من یاوری رو با خودم نوشتم موقعی که از دفتر اومدم بیرون از بیرکش کاری اومدم برم آره من نه من را صدا زد گفت برگرد ببینم با اون لحنه که همیشه داشتم که من برگفت که نه یاوری رو بذار با خودم که من حتی به ایشون گفتم جاوه بود من پاک کن ندارم الان پاک کنم دوباره عوض کنم بذارید خودم با یاوری میپرم که ایشون یه چیزی دوباره به من گفتن من از دفتر گفتن نه همین که گفتم یاوری بذاری با خودم یه سری اشکالات دیگه داره من فردا این اشکالات چرا رفت کنم آخرین پرواز من دیگه منو پرواز ست نمیکنی از پس فردا خودت باش میپرید که مترسفان فرداش این اتفاق افتاد که تمره بود با اولین پروازه مصادف بود با اولین پروازه مصطفا جان علی رزا کریمایی هم خب رایده آموزشی من باش پریدم و در نهایت رایده عملیاتی رایده پرواز شب نمیدونم که ما البته به عنوان آی پی کابین اقب مینشستیم یا به عنوان تو پروازهی که میکردیم به ایشون کابین جلو علی رزا کریمایی و هم مصطفا فسی دوتا از خلوانهای ما بودن که دوتا خصوصیت خیلی خوبی داشتن نسبت به بقیه بچه ها خیلی خون سرد بودن و کم صحبت بودن در کابین هفت ما ضعب کریمایی واقعا یکی از خلوانهایی بود که بسیار در کابین خون سرد بود خون سردیش در پرواز و ساکت بودنش در پرواز خیلی بیشتر به چشمی اومد تا روی زمین توی روی زمین یه شیطن اتایی میکرد ولی توی پرواز بسیار خون سرد بود کم صحبت بود ولی هم کریمایی عزیز هم فسیهی دوتا از خلوانهای شارپ ما بودن دوتا از خلوانهای جوان با نالج بالا پر انرژی و بسیار باهوش بودن خود شما در جریانی که آقای کریمایی در جریان ساخت اون مطور جت مینی جت هواپیما و که بعدها حالا یه پروژه بزرگی شد در داخل نیرو جت ملی و مطور ملی و مینی جت ملی و این ها همش بنیان گذار و استارتره این کار آقای کریمایی بود بدون شک چون بنده از اول تا آخرشو حضور داشتم هیچ وقت هم انکار نکردم و گفتم واقعا بنیان گذارششون بود بسیار باخوش متخصص و نخبه و همچنین مصطفى جان فسیه کلان خب خلوانهای شکاری باید از این خوش و استعداد برخوردار باشند ولی خب در بین خود خلوانهای شکاری هم به هر حال کم و زیاد داریم بهتر داریم برتر داریم بهتر از بهتر داریم نمیگم بدتر تو خلوان شکاری نه خلوان شکاری وقتی با یه حبوب مای شکاری پرواز میکنه اونم حبوب مایی که مال دهه هفتاده میلادی نمیدیم شسته میلادی با اون سرعت با اون امرجنسی ها مسلمان از خوش و ذکاوت بالایی برخورداره که حالا اون قصفانه در شیشه بحمن سال 91 در آسمانه بوشه در بحمن 91 در تیک آف لگه بانده پایگاه بوشه البته تیک آف لگه که میگم بعد از گردش به راست چرخ جمع کردن و فلاپو گردش به راستی که گذاشتن بکنم چار و نیمه صبح بود پروازه اسکرامبل که انجام شد شب قبلش اسکرامبل انجام شده بود توسط خود همین آهی کریمایی و فسیحی و متاسفانه اون شب هم دوباره اسکرامبل زده شده که حالا تو اون منطقه چه خبر بود من نمیخوام بارده قضایی ها بشم یا این که دقیقا دو دقیقه سه دقیقه بعد از تیک آف این هواب ما بخوره سانهه بده حالا در مورد خود سانه هم نمیخوام ما اینجا صحبت بکنیم بحث رو بازش بکنیم چون اونهایی که باید بدونن میدونن این سانهه چجوری اتفاق افتاد و حالا خبت کی بود خبت از زمین بود از هوا بود از دریا بود از فضا بود یه خبتی به هر حال صورت گرفت که حالا نمیخوام مسئله رو بازش بکنیم چون شاید یه سری طبعاتی داشته باشه هم توی لایف هم برای من هم برای شما ولی همینجا این رو بگم که کریمایی و فسیحی خلبانهایی نبودن که ورتیگو بشن یا هواپیمای نقص فنی پیدا بکنه نتونن اون رو کابر بکنن و بخورن زمین و پس مسلمان حتما اتفاقات دیگه ای افتاده که انشالله خدا بانی و چیزش رو انشالله نمیدونم هدایت بکنه تغاثب کنه در اون دنیا در قالبه مثلا یه چیز دیگه حالشو بگیره در این نمیدونم اون دیگه وارد نمیشیم ولی دوتا از بهترین خلقان اون رو از دست دادیم اون شب با یک هواپ مایی افچارده به عنوانی یک سرمایه ملی و بیتول مال و در حاله ای از ابحام که اون ابحام همونزم مونده برای یه سری برای یه سری هم که خوب روشن هست ولی برحال در راه انجام معموریت در راه انجام معموریت اسگرامبل شهید شدن شهید واقعی حالا بعضی موقع یه سری همیان عنوان شهید میدن خب عنوان شهید میدن حالا بر اساس اتفاقی که افتاده میگن خب حالا ایشون هم شهید قبول بکنیم ایشون هم پلان ولی واقعا فسیحی و کریمایی شهید واقعی هستن این نکته خیلی مهمه شهید واقعی که مورد قبول و مقبول حد هست حالا دنیاویش رو من کاری ندارم ولی باز هم یه گله دارم از خودمون از خودم از اونهایی که موندن هستن پلان که ما خودمون رو که فراموش کردیم و میکنیم خانواده ها اونم خانواده های اون عزیزانی هم که خلوان هاشون در رکاب ماه ها شهید شدن در بال ماه ها خوردن زمین در مهموریت های مختلف چه در زمان جنگ چه بعد از جنگ اونها هم فراموش فراموش شدن خیلی حالا خوشبختانه مثلا در این اواخر حالا از نیرو یه سری حرکاتی انجام شد برای بازدیده از خانواده های خلوان ها مخصوصا خلوان های شهید ولی این کافی نیست خب صدای من رو داری؟ بره بره از خیل جان بره داره این کافی نیست ما باید بیایم واقعا یه الگو برداری بکنیم از بقیه کشور رو ببینیم چی کار میکنن خب من چند وقت پیشتر آد مراسم رژی هم کشور روسیه رو میدیدم و هم امریکای جنایتکار و بد رو که ما میگیم جنایتکار و بده امریکا دیگه حتما بده سال گرده جنگ ویتنامش رو میدیدم که چند تا از این افسرهایی که هنوز از جنگ ویتنام بود نمیدونم مونده بودن حالا بین نوتا ست سال سن داشتن و یا مثلا در روسیه همیتون اینها رو باز هم آوردن با سلام و سلوات و تجلیل و قدردانی و فلان خب اینجوری دارن مثلا تجلیل قدردانی می کنن ولی ما خیلی زود فراموش می کنیم هم دیگر رو خب مثلا من خودم رو مثال می زنم هیچ کیه مثال نمی زنم من موقعی که محاملت عملیات اسفه هم بودم حد دقل روزانه ست تا تلفون داشتم ست تا تماس داشتم اما می شود می دیم از این ست تا تماس حدودن پنجات تاش تماس های عملیاتی بود پنجات تاش درخواست بود درخواست که به شما می گم از مثلا گروبان دو بود تا سرهنگ تمام و حتی امیر که از جاهای دیگه زنگ می زنن درخواست هایی مختلف داشتم این درخواست هایی که می گم مثلا درخواست هایی مثلا از سرباز چون تلفون من در اختیار سربازم بود خیلی راحت گفته بودم هرکی هر مشکلی داره به من زنگ بزن خوش می دین؟ بنا و خدودن ست تا تماس من داشتم حالا یه سری زنگ می زنن مشکلات مادی داشتن در حد توانم حل می کردم یه سری مشکلات سازمانی داشتن خونه سازمانی داشتن اداری داشتن انتقالی داشتن اینا تقریبا می توانم بگم 90 درصد این هارم انجام می دادن و حل می کردم چیچنین ت Maple

00:53:25--->00:53:30
spkr_01: برد. خدا خیرت بده. خدا خیرت بده. برد. کاره که هجابه امایت ها میکرد ترمیم.

00:53:28--->00:54:24
spkr_00: چاره که هجابه اولتا می کرد ترمیم این ادعا را دارم یعنی اگر کسی می تونه ادعا بکنه که من الان در لایف دارم بلوف می زنم یا فلان اگر تونه ثابت بکنه من همینجا تو لایف اگر تونه ثابت بکنه تو لایف یه جایزه بزرگ می تونم می زارم و پرداخت می کنم توانه مالیشم دارم یه ادعای دیگه هم دارم از صوت واندوی تا بازنشستگی یکی از مدود خلبانهایی هستم که اخلاق هم عوض نشون تیپ هم عوض نشون جا محرم یه مرتبه نایمد رو پیشونیم ادعا دارم یعنی اینا می خواهم یه نتیجه گیری بکنم و نمی خواهم از خودم تعریف بکنم اوگاه همزهی ها چون خیلی ها دارن الان می بینن این لایف اصلا ادعا نمی کنم رو trierkамه و جم

00:54:23--->00:54:30
spkr_01: همون نمی کنم 300 و در 20 نفر که الان می بینن تا فردام یه 3-4 هزار نفر می بینن

00:54:31--->00:56:54
spkr_00: آره یعنی از صدفاندوی تا بازنشستگی همونی بودم که بودم نه تیپم عوض شد نه قیافم عوض شد نه صورتم عوض شد نه پیشونیم عوض شد نه مودل حرف زدنم عوض شد نه تعظیم کردن و سرخم کردن بگه این اخلاق همونی بودم که تا آخر خدمت بودم و کار را انداز بودم مشکل حلال مشکلات بودم ادعا دارم هر کسی میگه نه همین الان بیاد تو لایف پیام بده و ثابت بکند من میام عوض خواهی میکنم یه جایزم هرچی که شما دادید هرچی که شما فرمودید من پرداخت میکنم من با این خصوصیات اخلاقی وقتی بازنشست شدم اومدم بیرون آه همزهی تمام اونهایی که ادعایی رفاقت میکردن ادعایی فلان میکردن اونهایی که مشکلاتشون رو به هر نه بی حل کردن مشکلاتی که تو نهادها داشتن تو عقیدتی داشتن تو حفاظت داشتن درگیری هایی که داشتن با این نهادها به خاطر اون نفرات من بودن نفرات محامنت عملیات بودن مشکلات مادی داشتن مشکلات خانوادگی داشتن اون ست تا تلفون کلن ناپدید شد آه همزهی روزان ست تلفون ها خب حالا خوشبختانه من مثلا بیرون بیکار نیستم یه آدم بیزینس منی هم خود شما میدونی و خدا را شکر توانه مالی من بد نیست خب برحال توانه مالی من بد نبوده اینم نه از سازمانو چون از سازمان که میدونیم ما همیشه زیر خط فرق بودن خلاوان ها از اون زمان بودن که اومدیم استخدام شدیم هنوز هم هستن هنوز هم هستن و مشکلات معیشتی دارن شاید خیلی ها نارحتم بشن من این حرفو میزنم خب ولی دارن شکل نکن تعرفم نداریم صدامنه داریم صدامنه داریم

00:56:53--->00:57:03
spkr_01: داریدارم آره علی احمدزاد عزیز جمسین احمدزادم تو لایب میگن تو آبت تو دنما حسین اصداد عزیزم

00:57:04--->00:57:41
spkr_00: آره علی احمدزادم از اون این داری چکونش نرد از خف نه دارم دوم وله اون جای کلی دیگه میگردم خو یه سایه هم پیدا نگلید جاشون خبشم از اون داشتیم این دارم یه نازد من شوکره الان خوب شد آره خوبه

00:57:47--->00:58:08
spkr_02: نه میخوای من برم رویش نسی با بزن من برم رویش چیز گوشی چون هم بعضی بچه ها میگن

00:58:36--->00:58:40
spkr_00: نهت مه خوبه علی اغلی اولان بهت اشدیشون

00:58:39--->00:58:43
spkr_01: رفتم رو نیت گوشی

00:58:45--->00:58:56
spkr_00: آره اسمانی بازی در نیار دیگه پس با وای فای بودی از وقت حالا بعد میگی ما اسمانی آخه سیسیم

00:58:58--->00:59:03
spkr_01: بابا من ماهی دو سه ملیون تون دارم پول نچ میدم از خواهر

00:59:05--->00:59:11
spkr_00: آره خب ایشه در آیده مایی فالوور هایی که جم کردین جبرا هم میشه

00:59:07--->00:59:21
spkr_01: شبا در آیده مایی فالاور هایی که جم کردین جبرا هم میشه نیشه نه خب علی احمدزاده رو بگو

00:59:17--->01:01:04
spkr_00: علی احمدزاده رو بگو اول آره احمدزاده احمدزادم الان صدامانه داری دارم دارم با جلو دارم ریدیو 5 لادن کلیر علی احمدزادم یکی از خلبانهای خوش تیپ و خوش نام افچارده است بسیار خلبانه از اون خلبانهای تام کروزی افچارده تابگانی افچارده دیگه تیپ و پرستیج و جنتلمنی و معرفت و علی احمدزادم حالا من نمیخوام به عنوان مثلا اینجا استاد یا معلم صحبت بکنم و نه چون میخوام بگم که کامل میشنسمش احمدزادم یکی از شاگرده خودمه خب چند تا واقعا از بچه ها مثل احمدزاده جلیلی نظام آبادی خدا بیا مرز فسیحی از این بچه ها دیگه وقتیاری بود دیگه زنده حقیقی شاگرده همه خوش تیپ بودن ماشاءالله خوش تیپ و خوشگل و جنتلمن و بسیار فرش و تازه احمدزادم همینجور هست احمدزاده از معدود خلبانهایی هست که هنوز زعی میزنه به من لطف داره همیشه ما را دعوت میکنه الان که تهرانه تهران میریم بریم پیشش که هنوز فرصد نشده بریم بلی از اوناییه که فراموش کار نبوده و همین جواب پشکل

01:01:03--->01:01:09
spkr_01: از خیلی شعر جمع آرام بخون از خیلی این پایین جمع آرام نوشه رو بخون

01:01:11--->01:01:23
spkr_00: نام نیکو گر بماند زادمی به به که از او ماند سرای زرنگی

01:01:26--->01:01:33
spkr_01: میگه نام نیکو بهتر از این که یه سرای از ذر و سیم و تلا باشه

01:01:37--->01:05:01
spkr_00: حالا مثلا بنده که این ادعا رو دارم از اول خدمت تا آخر خدمتم همین یه رنگ بودم و با از نظر خودم عزتم اومدم بیرون و مشکلگش های زیر مجموعه خودم بودم هیچکی مثلا از اون بچه ها دیگه نه تماسی نه زنگی خیلی کم حالا خدا به داده اونهایی برسه که به هر حال چند رنگ بودن و یه سریم ازشون کدورت داشتن و ناراحت بودن و رفتن بیرون اونا که دیگه واویلا ولی در نهایت ما خلبانها به هم دیگه خوبی نکردیم خب اینم علتش رو اون چیزی بود که اول کار گفتم ولی معمولیت هامون رو خیلی خوب انجام دادیم معمولیت های عملیاتی پروازی و آموزشیم اون رو خیلی خوب انجام دادیم تو آسمون خیلی بهتر از زمین هستیم خلبانهای شکاری اینو این جمعه همیشه از خود منه باید به یاده همه بمونه چون اونهایی که الان تو لایف دارن خلبانهای جدیدی که میبینن ما خلبانهای شکاری در آسمان خیلی بامعرفت تر و بهتر از روی زمین هستیم حالا شاید نمیدنم این خاصیت چیز باشه ولی به هر حال این دو بزرگ بار رو ما از دست دادیم و میتونستیم این دو بزرگ بار آقای کریمایی و فسیهی رو از دست ندیم و واقعا میشد از دست نداد ولی برحال بر اساس یه اتفاقی که نباید میفتاد و خدا رحمتشو کنه و از همین جا من دست خانواده اونها رو میبوسم همسرانشون فرزندانشون اصل خانوم دختر آقا مصطفی پسیهی که خب الان بزرگ شده و چقدر خانومه ایشون با معرفت بود با این که در اون فوان جوانی زیر سی سال مصطفی شهید شد ایشون هنوز با این که تلا دارم که ایسای خیلی خوبی برای ازدواج داشتن ولی هنوز با یاد و خاطره مصطفی داره زندگی میکنه یعنی با یاد و خاطره مصطفی داره زندگی میکنه انشاءالله یه مقدار خلوان ها باید به خودمون بیاییم ما شاید اگر سیستم یه مقدار کم لطفی کرد در حق ماها خودمون در حق خودمون کم لطفی نکنیم به هم دیگه سر بزنیم مشکلات داریم بچه ها خیلی ها مشکلات معیشتی دارن این واقعا مایه یه خجالته که من اینجا دارم صحبت میکنم و زشته که مثلا یه خلوانه شکاری مشکل معیشتی داشته باشه خو زشته واقعا نمیدونم این اپیدمیه که دوچاره مملکت شده این گرونی و وضیعت ها اینا دیگه همه درگیرن همه یه قسم درصدی خیلی کمی هستن که حالا دارن اونجوری که باید زندگی بکنن زندگی بکنن ولی حالا تو موشی تو دو

01:05:00--->01:05:25
spkr_01: حالا تو گوشی تو درست کنی؟ یه لحظه گوشی تو درست کنی هست خرد جان سرکار خانوم مهنتی همسر شهید والامقام محسن مهنتی تو لایف هستند و چندین بار برای شما نوشتم که چقدر سریح و کلام قشنگ زیبا صحبت میکنی تیمسار محسن مهنتی یکی از بهترین خلابان ها به قولشون ببکر

01:05:23--->01:07:09
spkr_00: بله کنید این خلاوان ها به قولشون برد برد پیش گسبتانه اواف مایه تامکت هستن من در ایشون رو میشناسم ایشون رو زمانی که ما دانشجوی خلاوانی بودیم در مرکز آموزش های شهید خزرایی اولین بار من ایشون رو اونجا دیدم سال 66-67 که ایشون درجه سروانی یا سرگردی داشتن که محصول یکی از قسمت های اونجا های اونجا شده بودن میومدن جناب مهنتی در زمان جنگ خیلی زحمت کشیدن این بر هیچ کس پوشیده نیست یکی از افتخارات اسکادران هواف مایه تامکت هستن جناب مهنتی و نام ایشون خیلی آشناست در نیروی هوایی همه اونهایی که قدیمی بودن جدیدی بودن اونهایی که الان میان خب خیلی از خلاوان ها شهید شدن ولی به هر حال بر اساس نوع شهادت نوع معمولیت نوع اخلاق به هر حال یه مقدار یه سری بولتر بودن یه سری اسمشون آشناتر بود آوازشون بیشتر بود و جناب مهنتی از اون دسته اصلا من از همین جا سر تعظیم فرود میارم خدمت همسره ایشون خدمت بچه هایی ایشون جناب مهنتی یکی از خلاوان های خوشتیپ و خوشگل هوایی افچارده بودن همه ی خلاوان های شکاری خوشگل و خوشتیپ هستن با پرستیش هستن و جناب مهنتی هم یکی از برجسته های این خصوصیت بود انشالله که همسره ایشون عمری طولانی داشته باشند بچه هاشون خوش وقت و سالم در کنار ما در زندگی کنند

01:07:11--->01:07:38
spkr_01: روحشون شاد یادی میکنیم از شهیدان بالامقام جلیل زندی محسن مهنتی حاج آقا ابو عطای عزیز علی رضا کریمایی و فصیحی عزیزم از جناب حزین از برحال آلا اشاردریار داریم میگیم که در بین ما نیستن شما هم کمک کن به من از خجران

01:07:41--->01:07:56
spkr_00: میون کلومه شما علی آقا یادی بکنم از اون خلبان هایی که در همین چند ماه اخیر از دست دادیم. این هم در اون تایم بازنشستگی. جنابه عباس آزادی سرور.

01:07:57--->01:08:00
spkr_01: آخه بله خیلی اموالی حادی توکلی

01:08:00--->01:12:00
spkr_00: اونو از دست دادیم متاسفانه در همه دان یا آموزشگاه خلبانی داشت ایشون بسیار آدمه با سواد پر انرژی و پشت با پشتگار عجیب چه با اون بی پولی و نمیدونم اون دردی سرهایی که داشتیه آموزشگاه خلبانی چند سالی در همه دان راه اندازی کرد جماع به آزادی سرور و خلبان را آموزش می داد حتی این اواخر آر سال پی آر سال که ما می رفتیم برای آی آر و ای تی پیل تهران دنبال مدارک بودیم چند بار ایشون را ملاقات کردیم و درخواست می کرد که بریم اونجا برای آموزش خلبانی خدا رحمت کنه ایشون را و همچنین حادی توکلی عزیز را حادی توکلی عزیز که یکی دو سه ماه پیش متاسفانه حالا ما در سایت ها خوندیم بر اثر کروناییشون در شیراز فوت کردن که اگر قضیه کرونا نبود واقعا ما می رفتیم شیراز شرکت می کردیم من به جرعت می تونم بگم که آقای حادی توکلی ببین من راستا حسینی وید بگم علی آقا و اونایی که درن گوش می دن من موقعی که حادی توکلی بازنشست شد گریم گرفت همین آقا خوش دادی؟ با این که ما با حادی توکلی اینا یه دور فاصله داشتیم اونا یه دور از ما قدیمی تر بودند حادی توکلی اینا همیشه خب در دانشکر خلوانی با هم دیگه بودیم بعد از اونا ما فارغ را تحصیل شدیم تدرنهایت دیگه حادی رفت فور فانتوم و ما اومدیم اف پند جدا شدیم از هم هم دیگر جاهایی می دیدیم در رزمایش ها گسترش ها می دیدیم در مسابقات ارتوگران ولی این اواخر حادی رو ما بیشتر تو رزمایش ها و رجعه های هوایی بیشتر ملاقات می کردیم ببینی اولی رزمایشی که به عنوان رزمایش جنگ الکترونیک برگزار شد در ایران در اسفان برگزار شد و اولی رزمایشی بود که اصلا در اسفان برگزار می شد در طول این سال ها که بند خودم به عنوان محاونت عملیات بودم که همه کل مذایف گردن ما بود یک ماه درگیر بودم و به تب بعد از اون رزمایش هایی که انجام می شد و رجعه های هوایی هادی را بیشتر می دیدیم در اسفان و تهران لیدره معمولا دسته هایی افوری بود که در رجعه های هوایی و رزمایش ها و همچنین معمولیت هایی خاصی که انجام می شد هادی همیشه لیدر بود چرا گریه کردم وقتی هادی بازنشست شد خب سلامانه داری علی آقا دارم از خجون آره دارم چرا گریه کردم وقتی هادی بازنشست شد من تهران بودم هادی مجرد بید تهران و خانوم بچه هاشی راز بودن در حق هادی خیلی کم لطفی شد در نیر و هوایی خب به جرعت می تونم بگم هادی توکلی یکی از خلبانهای نسلهای ما بود که بیستا فانتوم اگر می زشتی در بال این آقای توکلی و می گفتی اونوره کره خاکی این نقطه رو بزن و بیا اون کار رو انجام می داد به نهوه احسنم انجام ببینید ما الان یک کسی رو مثل هادی توکلی در افور تربیت کردن نور واقعا می شه آیه امزهی دیگه امکان نادرش

01:12:00--->01:12:12
spkr_01: دقیقا؟ نه، از دانشگده اگه یادت باشه، ایشون اون دیسپلین نظامیگری و شخصیتش از همونجا مشخص بود یادت؟

01:12:13--->01:18:14
spkr_00: بعد من دیدم مثلا سیستم به همین راحتی از ایشون میگذره خب حالا چرا مثلا به خاطر این که به خاطر اخلاقی که داشت با یه سری از آقایون همراه نبود خب مثل خود من فرقی نمی کنه حالا من که نمیخوام اون چیز پروازی هایی نارو به چسبونم به خودم ولی من حادی رو دارم میگم واقعا من گریه کردم تیران که چقدر مظلومانه به همین سادگی سیستم از یه نفر میگذره یه نفری که کوهی از تجربه است حواب مای فانتوم افور حواب مای کمی نیست هنوز که هنوزه آقا الان با این که فانتوم حواب مای جنگ ویتنامه جنگ جهانی دومه ولی هنوز با این همه نسل جدیدی که از حواب مای مختلف اومده اف بیسا دو اف سیادو اف سیادو اف سیاد پند حواب مای روسیه فلان سخو سیادو سخو سیاد پند فلان نمیدونم اف صد ایی بده اف صد ای پلان باور کن هنوز افور فرقی نمی کنه چه افوری که حالا در داخل ایران هست افوری که ترکیه پرواز می کنه نمیدونم آلمان داره کشورهای دیگه دارن حالا پیشرفت ترش و بهترش و یا باستازی شده و آب گریت شده شو هنوز مهموریت های خفند رو مسلم بدون افور انجام می ده و یه توقف مای مثل افور نمیتونه انجام بیده به همین راحتی مثلا ما می آیم از این می گذریم با درجه سرهنگی مثلا بازنشست می شه بعد می بینیم شاگرد مثلا آقای حادی توکلی شاگرده شاگرد آقای توکلی مثلا امیر می شه افقاب می شه که حالا وقتی می آیمی بینیم یه سف ومه آقای حادی توکلی پرواز داره یه سف ومه ایشون پرواز داره یه ده همه ایشون مهموریت های اون خفنه داره یا اصلا نداره متاسفانه این یه مریضی و آفتی هست که دو چار مملکت ماست خب تمام نخبه ها فرقی نمی کنه ها تو همه یه وزارت خونه ها هست تو ادارات هست از وزارت آب بگیر تا برق و تلگراف و نفت بگیر تا بیا پایین اونهایی که یه جورایی می شه روشون حساب کرد اکثرا به بحانه های مختلف خونه نشین هستن خب و یه سری دیگه سر کار هستن خب حالا نمیگیم همه ی اونهایی هم که سر کار هست درصد نه ولی ما داریم اکثریت رو میگیم خب من واقعا گری هم گرفت برای آقای توکلی چون تخصص ایشون واقعا تخصص بالایی بود ما مثل آقای توکلی دیگه نمیتونیم توی نیروهوایی تربیت بکنیم چرا؟ چون نه پروازشو داریم نه ساعت پروازشو داریم نه اون مهموریت هارو نه هیچی به همین راحتی سیستم میگذره از نفراتش و بعد میاد این خلاوان بزرگ مثلا میاد میره بیرون حالا بعد میبینی با چه مشکلاتی مثلا معاجمشی مشکلات معیشتی خب بیرون چی کار بکنه آقا یه خلاوان شکاری وقتی بازش از شد بعد بیرون چی کار بکنه یکی جواب منو بده ها اله سی ساعت نفر دارن لایف میبینن دیگه شاید بین این سی ساعت نفر این مسئول که نمیتونیم بگیرم مسئولم که نیرم حسن به دکتر زمانی مسئول که تو این درگیزم بله کی؟ خب حسن میگم زمان دکتر زمانی آره مثلا حالا من دعا میکنم بین این سی ساعت نفری که دارن الان لایف میبینن یه اطلاعاتی هم باشه که ببینه ما چی میگیم مثلا تو این لایف ها که مسئولم میدونم میبینه الان آقا یه خلاوان شکاری وقتی بازنشست شد باید چی کار بکنه بشینه با اون حقوق بازنشستگی زندگی کنه حقوق زیر خط فرق تایم بازنشستگی تایمیه که بدترین تایمه چرا؟ زمانیه که بچه ها به یه سنی رسیدن اول خرجشونه درسته؟ تو اون زمان اون طرف بازنشست میشه حالا خونه سازمانی هم از دست میده یه سری مثلا مذیت های جانبی دیگه هم که داشته از دست میده خب باید چی کار بکنه؟ میگن که حالا امکان داره جواب بدن که آقا برد مثلا تو ایرلاین رو بپره و وضعیت ایرلاین رو داریم میبینیم دیگه ما الان چند تا خلبانه بازنشسته داریم که ای تی پی لیران بکارم خب بکارم خوده من آقا ای تی پی لیران هم هم بکارم خب؟ بکارم خود من آقا ای تی پی لیران هم هم بکارم خب؟ حالا من همت سد در سد نداشتم برم تو ایرلاین هم شاید اگر همت صد در صد رو داشتم رفت بگنم ولی خیلی از خلقان هستن الان بیکارن ای تی پیل دارن ساعت پرواز دارن همه چی دارن خب باید چی کار بکنن یکی واقعا اگه میتونه به من جواب بده پیام بده بعدم به من یه خلقان شکاری باید چی کار بکنه یه خلقانی که با یک اواپی مایه چند میلیون دولاری ببینید افتار دارت سال پنجا و یک شاخ قرار دادشه با امریکا بسته هر یه دونشه سیاه هش میلیون دولار خب که سال پنجا و چار واردی ایران شده صدا منو داری علی آقا

01:18:16--->01:18:20
spkr_01: ایدی باید کشم کنم دارم ایش تمام باید

01:18:21--->01:19:55
spkr_00: ببین حدودا 48 سال پیش هر یه دونش 38 میلیون دولار خریده شد حالا مثلا بیان به قیمت امروز حساب بکنیم چقدر میشه باید بکنم چند سال باید هزار برای آبرش بکنیم حالا یه خلاوانی که با این وسیله به این گرونی پرواز میکنه با این پیچیدگی ها با این مموریت ها این وقتی باز نشست شد خب آقا مارا به خیر و شما را به سلامت یکی نمید یه انجامنی یه نهادی یه گروهی یه سازمانی آقا خود نیرو حالا یه چند نفر خب انگوش شمار مثلا تو ایرلاین ها مدیر هستن از این خلاوان ها یا مثلا محصولیت دارن انگوش شمار خب بقیه را باید یه برنامه این واقعا بریزن اینا را تحت نظر داشته باشن سلامتیشون را نمیدونم وضیعت معیشتیشون را خانواده های شهدار را اینا باید مرتب تحت نظر باشن بابا ممریکت ما ممریکت فقیری نیست من اینو بارها گفتم تو لایوای قبلی هم گفتم ما یه مدیریت میخوام سوه مدیریت داره ما را نابود میکنه تو این ممریکت یه مدیریت میخوام حالا مدیریت جهادی اسمشو بذاریم محیط مدیریت بسیجی بذاریم مدیریت دانشگاهی بذاریم واقعا یکی باید یه کاری بکنه من صحبت خاصی دیگه این ندارم اگر شما سوالی یا

01:19:54--->01:21:25
spkr_01: من چند تا جمله رو بگم، اولا خیلی مقدم میگم به جناب آقای عباسپور، جانسانی عباسپور عزیزم که از قهرمانهای بنامه برحال F4 از بزرگان هستن و به جمع ما پیوستن عرض به خدمت شما خانوم سمین مازندرانی عزیز و تیمسا مازندرانی زمن درود فرستادن به شما این شهیدها رو یاداوری کردم بگم، من فقط اسمارو میگم شادروانان، جاویدنامان، قانعی، پاکروان، بیترف، زندی، هزین، خرشیدی، ابوعتا، آلاغا جفر مردانی، عبدالشاهی، شادنجات، فردرخی، کریمایی، فسیحی این رو خلابانه F14 بودن، جاویدنا برای تو نوشت همشهری تا بوده همین بوده زیاد حرص نخورد، خانوم دمیریان، همسر شهید دمیریان عزیز نوشته ما هیچ کاری بلد نیستیم که بازنشست بشیم، بلد نیستیم که بازنشسته شدیم، ببخشیم بعد، بعد دیگه پسر تیمسار محمود اسکندری، بهرمان جنگ میگن سلام فکر بکنم F14 زودتر از سال 53 یا 44 وارد ایران شده اگر اشتباه نکنم درسته

01:21:24--->01:21:46
spkr_00: قبل از F14 وارد ایران شد قبل از سال 50 وارد ایران شد ببینید F5 سال 42 وارد ایران شد اولین دسته F5 F5 را من فکر کنم ساله بین 48 تا 49 وارد شدن و F14 سال 54

01:21:47--->01:22:15
spkr_01: پسر تیمسار پیروان کپتان علی پیروان میگن درود به جناب شفیب باعث افتخاری عرض به خدمتون خانم دمیریان جناب آرام از خرجان خاطری که از من داشتی یادت نره خاطری جناب آرام بگو حسین عباسپور عزیزم هم جمسرنگ حسین عباسپور هم اومده که

01:22:15--->01:24:12
spkr_00: محمد اقواتان هست افتخارات اسمهان محمد ابو اتاکه ها جلی آقا دیگه اصلا از خصوصیات ایشون خیلی صحبت کردیم کتاب ها هم بنویسیم از جماعب ابو اتاک کم هست و اون شهدهایی هم که نام بردن انشاءالله خانواده ها طول اوم داشته باشند و به ارحال این درد و دل هایی بود که من در دلم بود و خیلی از خلابان هایی که میان در این لایو ها یا خجالت میکشند صحبت بکنند یا میترسند یا محافظه که نه بابا هیچ خبری نیست اینا یه واقعیت هایی که باید گفت و آنست بود آنست کار کرد ما خلابان ها کار کردیم بیش از حد توانه خودمون برای مملکت کار کردیم اگر الهانم نیاز بشه باز بر میگردیم کار میکنیم باز جنگ بشه ما برای آب و خاک و میهن و وطن دیست ریگارد مسائل سیاسی خلابان ها واقعا ثابت کردن که همیشه پای کار هستن اون خاطره ای که از جناب آرام من دارم این هست که جناب آرام با اون پریپتیجه مخصوص خودشون و اون خشتی پیه ها اونجا من خدمت کپیتان علی آقا پیروانم سلام ارز کنم هم خدمت خودشون هم پدر بزرگ بارشون که خب از قدیمی ها و اساطیر قدیمی افچار درستن

01:24:12--->01:24:16
spkr_02: و دارد

01:24:16--->01:24:54
spkr_01: ترراه اجسه تیمسار سرفراز تیمسار فرید ایزستا نوشتن درود بر شما استاد گرانبه ها بهترین کسی شما هستید که باید راهکار نشان بدهید چه کسی واجد شرایط شما هست یعنی بهتر از شما میتونه پیدا کنید درود بر تیمسار سرفراز فریدون ایزستا نازنین دوستان این قلب های سبز و هدیه کنید به این تیمسار عزیز که وقتی میاد من واقعا تمام وجودم اصلا به تپه شد بفهمید از خشون

01:24:54--->01:25:05
spkr_00: مره تیم سار عزیزی زدست تا که خوب دیگه محظر همه آقای آشنا هستن از همین جماعت سلام عرض کنم خدمت ایشون افتخارات بزرگ ایشون هیچ را فراموش نمیشون

01:25:05--->01:25:16
spkr_02: وقت ذا میر .

01:25:16--->01:25:50
spkr_00: ای کاش صداسی بیشتر این اساتید رو معرفی میکرد به جامعه به ملت که متاسفانه این کتاهی از صداسی ماه هست یا خود ارتش هست من نمیدونم از خدمت علی آقا پیروان سلام عرض بکنم در یکی از پرواز خدمت ایشون بودیم گفتیم اگر رفتیم توی لین ها شاگرده ایشون میشیم شاگرده پدرشون که بودیم شاگرده ایشون هم خواهیم شد که حالا ایشون ها قسمت نشده میریم جنابه آران با اون پرستیج مخصوص تیپ بسیار عالی جنتلمن من بگم کدوم

01:25:49--->01:26:03
spkr_01: من بگم کدوم بخوایی بگی؟ بگم کدوم، من تو هر دوم اون شاید دو هرام بودیم قضا که میخورد، پاسه میزخ اینجوری؟ خب؟ آره، آره یه لغمه، یه دونه قاشق، قضا میخورد؟

01:26:07--->01:28:55
spkr_00: مربوط به خوردن هست ولی نه غذا صبح به صبح که ما میمدیم میمدیم گردان قبل از این که صبحونه بخوریم جناب آرام ساعتت معموله اگه ایدت باشه ما شیرا ساعت پنج ها نیما اینا میرفتیم گردان اولین پرواز ها مثلا هفت و نیم هشت صبح بودی که همه یه ملت خواب بودن ما بلند میشدیم از زمین در دفتر خودشون جناب آرام اون زمان فرمانده گردان جناب فازلی بودن احسان فازلی این چیزی که میگم مال سال 69 دارم میگم بین برج 8 تا برج 12 ما شیش ماهی را در شیرا آموزش فنج ایو میدیدیم 69 یعنی دقیقا سی سال پیش دیگه خب صبح میرفتیم جناب آرام که میمد اول بیریف ها انجام میدادن بعد میرفتیم صبحانه خب ما هم میمدیم خواب ها لود بودیم خالو سرمی کردیم خود یه آوی به صورت بزنیم یه ورزشی بکنیم صبحون هم نخورده بودیم جناب آرام همیشه اون همسرشون هم خب مثل خودشون خوش سلیغه و با خصوصیات خودشون آرام داشتن یه جبه ای بود خورما خورما برای جناب آرام میذاشتن مغز خورما آرام در میابردن گردو میذاشتن لایه به جای مغز خورما و تون جبه مخصوص جناب آرام میابرد میذاشتون میزه بیریفینگ که بعد بخورن بعد یه روز روز دو روز اول که ما شاگرده سلو فابریکه ایشون بودیم جناب آرام روز اول در خورما را باز کرد و به ما گفت که خب حالا من بیریفینگه کنوای شفیخ خورما بفرماییم ما یه دونه از این خورما را خوردیم دیدیم عجب چسبید با مغز گردو صبحانم نخورده همین جوری که جناب آرام بیریفو انزام میداد ما هم گوش میکردیم بقیه خورما آرام شروع کرد شروع کردن به خوردن حالا شاید زیاده آرام خودش خودشون یادشون نواشه هر باری یه نگاه به خورما آمی کرد و لپای منم که داشتم میلوموندن نگاه میکرد و بیریفو انزام میداد دیگه نارهت شد گفت مرد حسابی ما یه تعارف اسمانی به تو کردیم آه شفیعی که نخوری حالا یه دونه دو تا سه تا بس شدیگه چه خبره یادش بخیر بس بخیر Tenemosیかه

01:28:56--->01:29:39
spkr_01: آقا من از همینجا خدمت جامعیزسته تا عزیز بگم که جامعی های شفی از همدوره های خوب من در حوابه ماهای بونازا پی سی سوین و اف پنج و اف چارده بودن که دیگه ما مسیر دیگه ما رو از همجدا که ایشون اصفهانان و ما تهران جامعیزسته تا نیاز بود بدونن این رو از بالا برای من نوشتیم خیلی مخصوصیم خب بفهمید اینا از همون نسلی هن که شاگرت های شاگرت های شاگرد های شما هستیم ما که الان بگه ما شالله هزار می کنم هر کدومشون برای خودشون بگه بازشست شدند اصغر جان کلام آخر رو بگو باقیم

01:29:43--->01:30:14
spkr_00: کلام آخر والا کلام آخر را من بین صحبت هم گفتم علی آقا اونایی که باید گرفته باشن چی؟ باید گرفته باشن بلی بازم میگم دوران سختیه زندگی خیلی سخت شده علی آقا واقعا سخت شده ای کاش ما خلبان ها این آقای دکتر هم اینجا دارن جلوه من آره شکلک در میارن که من یکی کندم

01:30:13--->01:30:16
spkr_01: مهی بیارید، مهی بیارید، مهی بیارید، روسیه

01:30:17--->01:30:37
spkr_00: مهدی از روسیه سه چار ماه پیش اومد الان هم با دانشگاهش آنلاینه با دانشگاه توی موسکو دند و پزشکی میخونه مهدی بیا یه دقیق صدا شکنه از را بیا آهای دکتر بیا آهای دکتر خان دکتر

01:30:35--->01:30:41
spkr_01: آقای دکتر خان دکتر بعد مهدیه میخواد بیاد یا اون یکی آقای دکتر میخواد بیاد

01:30:39--->01:30:49
spkr_00: خانم دکتره که ما نفرست دیم روسیه علی جان نتونه سروازیات برشت تعمیل کنم

01:30:46--->01:30:52
spkr_02: آلا باشه میگم پیاد پیچه های پوستان ببینن بلاخره این لایف و خیلی داره

01:30:51--->01:30:58
spkr_00: محمد شما بیاریم محمد شما بیاریم محمد هم انشاءالا محمد بیاریم شما پیشاری هستا

01:30:57--->01:31:04
spkr_01: پایسر اصطاد قرار بگیرید همینجی اصطادن که باشید تصویر خوبه هستن اینقدر این طور نتکنده

01:30:59--->01:31:30
spkr_00: همینجه ایستادن که باشید تصویر خوبه هستن اینقدر این طور نتکندات با برسی باشدیم مهدی هرم اینشالله خداول کمک بکنه محمد رو بتونیم پول قراردادش رو جفت و جور کنیم که اینشالله الان قاطفک زبان روسی شد آنلاین با روسیه داره میخونه ولی اون قرارداده اصلیش متاسفانه نسبت به مهدی سه برابر شد نسبت به پارسال یه مرتبه اینشالله اگه تونستیم جور کنیم که ایشون هم بفرستیم ببینیم خداوند چی میخواه

01:31:30--->01:32:28
spkr_01: جناب ایزدسته ها میگن در زمان ما خلبانان زیر خط فقر زندگی میکردن ایجانم قطعا اینجوری بوده دیگه ببین از فرجان ما همش داری میگیم زمان اون ما خوب بوده جام ایزدسته ها این رو نوشتن میدونید که یکی از آنسترین خلبانای هستن که میگن در زمانی که در زمان ما خلبانان زیر خط فقر زندگی نمیکردن نمیکردن شاید منظورش این بوده که آیا اینجوری بوده که ما الان داریم زیر خط فقر زندگی میکنیم ایشون میگه نمیکردن منظورشونه حالا جام ایزدسته ها درست بنویسید این رو اگه میشه چون خیلی مهمه از دید شما نه قطعا منظورشون اینه که الان زیر خط فقرین ما موسیقی موسیقی

01:32:28--->01:33:09
spkr_00: نه شاید ببینین شاید من یه صحبتی کردم که خلابان ها همیشه زیر خط فرق بودند چون اینجا آه اینشون داره از شما می پرشدند علامت سوال بذاشتند شاید پرشدند در زمان ما خلابان ها زیر فقر زندگی می کردند که مسلمان جواب نه هست ولی اون چیزی که هست ما حالا بیشتر در خصوص زمان خودمون داریم صحبت می کنیم محمد مهدی بابا بیان مهدی جون مهدیه باداین دیگه بیا مهدی بابا دیگه آقای حمزه ایمت حالا اینشالله همه آخره آقایت به خیر بشیم

01:33:09--->01:33:37
spkr_01: همین دوستان هم دارم میگن سوالی بوده درسته آیا ما زمان ما آی شفیع عزیز خلبان ها زیر خط فقض زندگی میکردن؟ خیلی نه هرگز هرگز این دوره هیز دوره خلبان ها زیر خط فقض زندگی نمیگرد بقی این دوره من من با سرهنگ خلبان بازشسته شیشانی میلیون حق میگیرم دیگه تعیش بخونم الحمدلله مینید

01:33:39--->01:33:44
spkr_00: خلای شما کلام آخر من دعا میکنم

01:33:44--->01:33:56
spkr_01: اووو بذار اینم بگم بذار اینم بگم تیم ساز سرفراز تیم ساز توغانی باز سلام دو غلوها چطوری؟ مهدیه پیران صفی ده

01:33:53--->01:34:01
spkr_00: ای مهدیه پیران سفیده ای مهدیه برو اونو بابا بیا این طرف که ببینم

01:34:02--->01:34:07
spkr_01: آقا بلد نیست این روی سر سلطان وایسین؟ روی سر سلطان؟

01:34:07--->01:34:16
spkr_00: من سمت چپ مهدیه که از روسیه برگشته فیلن آنلاینه سمت راستم آقا محمد

01:34:17--->01:34:22
spkr_01: باشالله دو قلوهایی که هرگز شبیه هم نیستن

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")