کلاه سبز ها! ناخدا هوشنگ صمدی


00:00:00--->00:00:41
spkr_03: استقامت رو برای ما تدریس کرد مردی که یک تنه با یک لشکر جلوی یک نیرویی درود بر شما از احترام و عدب دارم خدمت بزرگ مرد ایران زمین مرد خستگی نپذیر مردی که استقامت رو برای ما مشق کرد و یاد داد و آموخ که اگر هر کدوم از ما بخوایم یک سپاه هستیم درود بشرفتون از احترام

00:00:43--->00:01:06
spkr_01: سلام و عرض عدب دارم محضر عزیز شما بزرگبار همکارانتون و همه دینندگان این لایف ناخدا سمدی هستم تکاور نیروی دریایی ترمانده عملیات خرمشهر

00:01:07--->00:02:08
spkr_03: قطعا هر زمانی هر کدوم از ماها اسم خورمشهر رو میشنویم یاد هماسه شما و هم رزمانتون یاد هماسه تیمسار اسکندری و هم رزمانش یاد هماسه تیمسار حوشیار تیمسار سیاد شیرازی و تمام عزیزانی که برای این مرزوبون و برای آزادی این شهر و هر حال عزیز خطه این خوزستان و ارز کنم کشور ما زحمات بسیاری کشیدن یاد خواهیم کرد و تاریخ هرگز هماسه شما رو فراموش نخواهد کرد زمن این که تحصیلت بگیم فقدان برادر عزیزتون و جگرگوشتون جناب حاج فرمان سمدی رو به شما خب بخاندان بزرگ سمدی و تمام عزیزان و بستگان ایشون تصیلت ارزوی کنیم ما در خدمتون هستیم

00:02:09--->00:04:19
spkr_01: خیلی بزرگ باری فرمودید. بی نهایت از محبت تون سفاظ گذارم و عرض عدب دارم حضور همه بینندگان عزیز. خدمت شما ارز کنم که ثوم خرداد بسیار بسیار روز بزرگی برای ما هست. اخیرم پشت سر گذاشتیم. می خواهم یادی بکنم از شهدای عملیات بیت المقدس یا آزادی خرمشه. و در رأس همه یک درودی بفرستن بر چهار تا سرلشکر خلبان صفشکن. شهید سرلشکر حراف. شهید سرلشکر خدادادی. شهید سرلشکر تفضلی. شهید سرلشکر رادفر. خدشکنان عملیات بیت المقدس در اون چهار مرحله عملیات آزادسازی خرمشه. این بزرگان هرگز از تاریخ ایران نام مقدسشون حصف نخواهد شد. البته سایر شهدای گرانقدری هم داریم. من به همه شون درود می فرستم. و برای بازماندگان همه شون آرزوی سلامتی و شادی دارم. اینشالله که همه شون در صحت و سلامت باشن. باز هم دوباره یادی بکنیم از قهرمان بزرگ نیروی هوایی. شهید خدا رحمتش کنیم. سرداشر محمود اسکندری. یادی هم بکنم از همرزمان خودم. دریادار داریوش زرغامی خدا رحمت کنه. حسین سارنگ خدا رحمت کنه. ناخدا هممتی بزرگ در عملیات مرواری و همه همرزمان شهیدش در نافتش پیکان.

00:04:26--->00:05:48
spkr_03: خب میتون برم ببینید خیلی زیبا شروع کردید خب برحال این شهر و استقامتی که شما انجام دادید چون که میدونم برحال توی تمام این روزهایی که شما مسافرات تشریف بردید معمولیت برای مراسم های مختلفی که برحال خاطر این هماسه بزرگ تشریف شده بود شما صحبت بسیار کردید همیشه هم زحمت کشیدید و در این برنامه های ما هم شرکت کردید هرگز فراموش نمی کنیم اون روزی رو که شما پرچم مقدس این مرزبون رو بوسه زدید و این بوسه قشنگترین بوسهی بود که شاید از شما واقعا داشتید هماسه ای رو به روخ میکشیدید دروت به شرفتون بخواهم از همون جا شروع کنیم از همون شهر خون و قیام که بعد شما خور رمش کردید بخواهم از اونجا شروع کنیم که شما و یک گردان حالا یا من نمیدونم چیزتون چی بودش از لحاظ یگانی چه تعداد افراد در اختیارتون بودن میخواهم از اونجا یه مقداری بگید میخواهم با نام خور رمشهر شروع کنیم

00:05:50--->00:07:56
spkr_01: خدمت شما ارض کنم که خررمشهر در حقیقت برای تکاوران نیروی دریایی و توفنگداران و مدافعین خررمشهر از هر نقطه ای ایران به نام یک وطن ویجه حساب میشه. با توضع به این که عباب جمعی ما در تکاوران و توفنگداران و همچنین مدافعین از شهرهای مختلف ایران بودند ولی خررمشهر را به نام زادگاه خودشون میدونند. الان هم تکاوران در همایشها وقتی وارد خررمشهر میشوند در بعضی از نقاط خررمشهر باور بفرمایید بدون وضوع و با پوتین وارد نمیشوند. اینجا برای ما خیلی مقدس هست. خیابانها، کوچه ها، خانه ها همه جا برای ما خیلی مقدس هست. برای این که خون شهدهای ما در اون جا هاست. عزیزان ما، ناصر فراهانی، عبالفضل عباسی، محمد علی استفا، 103 نفر فقط در اون مقاومت 34 روزه من در خررمشهر شهید داشتم. همه شم برای ما عزیزم. یکی، یکی، تک، تک. به همین علت هست که این شهر برای ما خیلی مقدس هست و من هر وقت وارد خررمشهر میشم با وضعیت ویجهی واردی میشم. یک جایگاه شهدهایی داریم ما در بین خررمشهر و شلمچه یک یادمانی هست که 28 تا از شهدهای ما اکسشون در اونجا هست. من هر وقت اونجا برم حتما برای زیارت این شهدها میرم. یاد همه شن به خیلی همونهایی که به عنوان شهید از بین ما رفتن. همونهایی که به عنوان جانباز هنوز در بین ما هستن به وجود همه شن افتخار میکنیم و درود میفرستیم به همه شن.

00:07:58--->00:08:48
spkr_03: اینجا آن دارم. من میدونم که شما خیلی برحال بجاز این که ما توی یک جمله داریم میگیم که شما استقامت کردید و دفاع کردید. میدونم یک استراتیجی بسیار بسیار برحال متفکرانه هم هم از طریق خودتون و هم فرماندهان وقت اون زمان پشت این عملیات بزرگ برحال غروع آفنین بود. من میخوام یاد کنید از فرماندهان وقت اون زمان کسانی که در این عملیات شاید کمتر نامشون برده شده. کسانی که ترراح این عملیات بودن و یا در همون لجمن در جایی که شما رخ به رخ با دشمن میجنگیدید. برحال اونجا خودشون هم حضور داشتن. اگر این خاطرتون هست یاد کنید لطفا.

00:08:52--->00:16:50
spkr_01: خدمت شما اردخدم که تکاوران نیروی دریایی که یک گردان بود محل استقرار ما در منطقه دوم دریایی بوشهر بود قبل از آغاد جنگ از نیمه اول سال پنجاب و هشت ما به ترتیب چهار دسته سی و پنج نفره به خرمشه اعظام کرده بودیم یکی برای تقویت جاندرمری یکی برای تقویت شهربانی اون زمان یکی برای حفاظت از پتروشیمی بندر امام یک دسته سلاح سنگین هم برای تقویت قرارگاه پایگاه دریایی خرمشهر در روز تی و یک شهری و گردان تکابران وقتی میخواست به خرمشهر حرکت کنه من به عنوان فرمانده گردان بودم ناخدا کریم رستگاری راد بعد دریادار کریم رستگاری راد جانشین فرماندهی گردان بودن فرمانده گردان یک من ناخدا ثبوم فتح الله اسکری الان دریادار اسکری فرمانده گردان دوبوم من کازمی گردان سبوم علیباز دهغان گردان ارکان علی یزدانخواه گردان پشتیبانی رزمی سنگین ترین گردان ناخدا سارنگ بعدن دریادار سارنگ خدا رحمت کند فرمانده گردان دیگهی به نام رضا رحمتی اینا همه ناخدا ثبوم بودن که فرمانده گرهان بودن محل فرمانده گرهان های ما ناخدا ثبومی بود ناخدا شحابیانزاده رئیس رکن یکم ناخدا ابو طالب زربلیان فرمانده عملیات محمد علی صفا شهید بزرگبار افتر اطلاعات گردان افترهای جلد هم بودن فرمانده هان دسته حدود 39 نفرد امیر دریادار سیاری فرمانده دسته یکی از گرهانه های ما بودن مجدی نم علی رضا فشمی فرمانده یکی از گرهانه های اینا به ترتیب عوض بدل شدند در مرحله اول یه تعدادی بودن در مرحله دوگم تعداد دیگری اومدن خدمت شما ارض کنم که این شهدهایی که نام بردم تعدادی در اون 34 روز بود بعد تعداد شهدهایی ما تا 170 خردهی هم رسید در زمانی که هنوز در خرمشهر بودن بعد از خروجت خرمشهر در حقیقت خروجت خرمشهر نبود معمولیت های دیگهی در اروند رود مخصوصا خدمت شما ارض کنم در همین عملیات آزادسازی خرمشهر هفت گردان توفنگدار دریای ما دفاع از اروند رود رو از آبادان تا اروند کنار بوده داشتند هفت گردان توفنگدار یک گروه رزمی تکابران گردان تقویت شده در جناه قربی یکی از گروه های حمله کننده عمل می کد با یک گردان تکابران در حقیقت یک گروه رزمی یک گردان تکابران در عملیات شرکت داشت سیستت فروند قایق حجومی تندرو با قایق اران که به سه گروه صد نفره تقسیم شد در اختیار سه قرارگاه مقدم که در حرکت بودن تحت پرمانده قرارگاه کربلا به هر کدوم از اینا باگدار شد برای عبور یگانهای پیش رو از رودخانه اروند رود و کرخه و همچنین برای پل زدن بر روی این رودخانه ها روی اروند رود روی کارون ببخشد روی کارون پنج تا پل زده شده بود حساب کنید یک گروهان قواص به تمام منابسه گروه تقسیم شده بودن برای کمک به جماوری قرارگ شده ها و یا افترهایی که در رودخانه افتادن یا احیاناً پرسنل خودمون در رودخانه افتاده بودن یعنی نیروی درگاهی با تمام قدرت هفت فروند هلیکوپتر هفت فروند هلیکوپتر برای کمک به عملیات پنج فروند هابرکرافت اینا تعدادی بودن که در عملیات بیتول مقدس یا آزادی خرمشهر نیروی دریایی در عملیات شرکت داده بود که خوشبختانه عملیات به نحوه احسن در این چهار مرحله و با موفقیت انجام شد روز سبب و مخورداد وقتی که ما نزدیک های ساعت دوازده در میدان راهان و میدان شهده ایران بیرون آورده بود و در بین شلمچه و بسره یک خط دفاعی هفلایه تشکیل داده بود میدانست هدف ایرانیان بعد از تطرف شلمچه حرکت به سمت بسره خواهد بود به این ترتیب میخواد به هر ترتیبی هست از سقوط بسره جلوگیری بکند البته میمار بزرگ انقلاب روح شاد وقتی ما به مرد رسیدیم فرمون دادند وارد خاک عراق نشدید این هم خلاصه ای از شروع عمليات آزادسازی خرمشهر خرمشهر فکر میکنم یاد بله بله بفرم فکر میکنم بدودی 17 هزار اسیر گرفته شد 19 هزار کشته و زخمی دادن دشمن و خرمشهر بعد از 19 ماه از دست دشمن آزاد شد تدام گفته بود وقتی که خرمشهر را اشخال کرد 38 گردان وارد خرمشهر کرد گفته بود که اینجا یک قلعه غیر قابل تصرف هست ایرانیان به هیچ وجه نمیتوانند خرمشهر را آزاد بکنند ولی دیدی نیروهای رزمنده ایران بزرگ تحمل نکردند وجود دشمن در خاک ما باشد یاد ما نمیرود هیچ وقت یکی از خلبانان بزرگ ما فرموده بود که اگر خاک دشمن بر پوتین خاک کشور بر پوتین دشمن بچسبت حاضرم با خونم بشورمش درود بر این شهیده بود بار

00:16:56--->00:17:06
spkr_03: میخوام یاد کنید از تیم سار رستگاری از جناب رستگاری ناخدا رستگاری اگر اشتباه نکنم

00:17:06--->00:19:30
spkr_01: رستگاری راد ناخدا ناخدا سووم کریم رستگاری راد جانشین فرمانده گردان بود در ورود به خرمشهر در حقیقت من با افتر عملیات رفتیم برای ستاد اروند برای توجیش شدن جماعوری اطلاعات ناخدا کریم رستگار گردان را وارده خرمشهر کرد در اون آتش بسیار سنگین و واقعا بارانی از گروله پرسنل آنچنان وارد شدن هفتصد نفر تکاورد خون از دماغ کسی جاری نشد سفارشات لازم را هم من بهشون داده بودم هم خدا سلامتش کنه ناخدا رستگار با تمام قدرت و با تمام دانائی و علم به جنگ گردان را وارده خرمشهر کرد بدون کوچکترین تلفات زمن این که زمن این که کمک بسیار بسیار پرابانی کرد برای تخلیه مردم خرمشهر از داخل شهر یکمه مهر بود عبدیروز بعد از زر شهر در زیر آتش بود مردم سراسیم زندگیشون راها کرده و جان خود بسیهاشون را برداشته بودند و حتی بعضی ها پا برهنه پا برهنه داشتن فرار میکردن که از شهر خارجش بشن پناهگاهی برایشون نبود سعی کرده بودن ناخدار رستگار تعدادی از پرسنل را با کامیون جیف معمول کرده بودن که این انسانها را از شهر خارج کنن در یک نقطه دوردست دور از برده توبخانه دشمن پیاده کنن که در امنیت باشن یاد این قهرمان بزرگ همیشه در خاطره همه رزمندگان اون زمان پابرجا هست تماست داریم باشون شهید زنده هستن مدروح جنگی هستن و هنوز هم الحمدلله خدا را شاهد که صحیح و سالم در سلامت زندگی میکنن یادشون همیشه برای ما گرامی

00:19:32--->00:20:44
spkr_03: در حضور ناخدا سمدی میخوایم شهادت بدیم که ارتش واقعا هماسه کرد در خورمشهر. شما من نمیدونم عدواتتون چی بود، سلاحتون چی بود و با چه سلاحایی مقامت بکردید. چون برحال اون زمانی که تو اون سی و شش روز مقامتی که شما داشتید انجام میدادید یک جرای قافلگیر شده بودید. میخوایم یه مقداری راجب اون روزا و عدواتتون و حتی اون لحظهی که داشتید میدیدید خانواده ها و عزیزان هموطن ما توی خورمشهر داشتن برحال از ترس و نگرانی و اون یورشی که اینا آورده بودن و اون حسی که شماها داشتید. هر کدومتون بنزهی صد مرد جنگی بودید و هستید یک تکاور کلاح سبس که همه ما میدونیم که اگر غیرتش به جوش بیاد خونش به جوش بیاد چه میکنه؟ یه مقداری از اون سحنه اون لحظه میخوام بگید. اون وقتایی که فریاد میزدید بر سر گردان برای دفاع از اون شهر. موسیقی

00:20:45--->00:21:00
spkr_01: اول یکی از فرمایشاتون اعتراض شدید دارم. فرمودید که قافلگیر شده بودیم. نه. بزرگ بار عزیز دلم. من از این لغت دیلرنجم.

00:21:00--->00:21:15
spkr_02: موسیقی موسیقی موسیقی

00:21:18--->00:21:25
spkr_03: هلو؟ بله یه لحظه قد شد از لحظه که فهمدید قافلگیر شدیم ببخشید بفهمید

00:21:26--->00:26:55
spkr_01: من خدمت شما عرض میگذرم که ما قافلگیری نداریم. با این لغت به شدت ناراحت میشم و به شدت اعتراض دارم. هر کسی این حرف بزنه. حتی عزیزی مثل شما. زمنی که پابوستون هستم ولی اعتراض به تو میکنم. ما هیچ وقت قافلگیری نشدیم. خدمت شما عرض کردم. از خرداد هشتاد و پنج... ببخشید. پنجا و هشت. از خرداد پنجا و هشت. هنوز نزدیک یک سال خودهی به جنگ مونده. ما در منطقه آدم داشتیم. یک دسته سی و پنج نفر کمک شهربانی. یک سی و پنج نفر کمک جاندرمری در مرزهای شلمچه. پاسکاهای شلمچه. یک سی و پنج نفر در خود خرمشهر. یک سی و پنج نفر در خود بندر امام. اینها روزانه، گزارش روزانه به ما میدادن. هم وضعیت کاری خودشون رو. هم اطلاعات جماعوری رو. و ما این رو در بوشهر و خرمشهر در ستاد منطقه بررسی میکردیم. علائم جنگ رو میدیدیم. و به تهران گزارش میکردیم. نیروی دریایی از ما قبول میکرد. نیروی دریایی به ستاد ارتش میداد. اونها هم قبول میکردن. بله سیاسی رو قبول نمیکردن. بارها این موضوع رو عرض کردم. حتی فروردین پنجا و نه. فروردین پنجا و نه. عراق. یک مانور دریایی در خلیج فرس. شمال خلیج فرس انجام داد. معمولیت داشتیم. این رو رسد کنیم. رسد کردیم. آخر سر گزارش نهایی رو به تهران دادیم. مبنی بر این که دشمن آماده جنگ است. قرائن جنگ رو میبینیم. یعنی دیه حتما جنگ است. و این رو ارتش قبول کرد. بارها ارتش کردم. 18 اردی به هشت پنجا و نه. از ستاد ارتش به هر سنی رو دست رو داده شد. ترهای عملیاتی قدیمی رو کنار بگذارن. ترهای جدید رو بر مبنای تحدید موجود دشمن در غرب کشور بود. البته گوین که از سال 1342 وقتی من دوره مقدماتی در شیراد میدیدم استاد تاکتیک در درسهای تاکتیک همیشه خط قرمز ما را در غرب نشون میدام. ارتش قبول کردی ما قرائن جنگ رو میبینیم. باز هم سیاسیون قبول نمی کردن. به همین علت. از هیده اردی بهش وقتی این ترهای جدید تحییه شد. مصوب شد. ابلاغ شد. ما شروع کردیم به آماده باشا. آماده شده این برای جنگ. 26 مرداد. 26 مرداد. فرمانده نافتی په هشتون در خرمشهر. حدود 45 به بالا تعداد شناورهای مستقر در خرمشهر آبادان رو از اسکل جدا و طبق اون ترهای عملیاتی جدید برد. شمال خلیج فارس در دریا مستقر کرد. آماده به جنگ. با تمام ملزومات جنگی. آب کامل. سخت کامل. قضای کامل. مهمات کامل. همه چیز کامل. 26 مرداد و نو. چند روز مونده به جنگ؟ برد. صدیم ندارید؟ برد برد. صدیم ندارید؟ برد. بنابراین قافلگیری ما نداشتیم. بنابراین روز سی و یکمش شهریورد. ساعت دوازده شب گردان هفتد نفر. از بوشر به خررمشهر حرکت کردیم. یکمه مرد. ساعت نهونیم شروع به ورود به خررمشهر. یازدهونیم خاتمه. سلاح های که داشتیم. سلاح سلاحی ما که در گروهان پشتیبانی رزمی ما اون زمان بود. که با الان خیلی فرد. شش قبض از سنگین ترین شروع میکنم. شنداز 120. شش قبض توفنگ 106. شش قبض موشکنداز تاو. شش قبض تیربار کال 50. شش قبض تیربار دوشگاه. چاردوانین. شش قبض تیربار امجیک آسه. سوار بر خود رو. اینا سلاح های سنگین ما بودن. گروهان ها هم خمپارندازای 681 داشتن. 12 قبض هم کلن در گردان موشکنداز RPG 7 داشتیم. کنیم همارده.

00:26:55--->00:28:37
spkr_03: همینجا من یه جمله بگم خیلی عالی من در واقع میشه این رو اینجوری بستش داد که سیاسیون که قبول نمی کردن قافرگی شدن شما منعکس کرده بودید این قضیه رو و دلیلش اینه که ما آدمهایی نبودیم که بذاریم یک وجب از خاکمون اونم به این مدت در دست دشمن باشه من دارم نکه بستش بیدم به شما شما یک سرباز بودید و این رو منعکس کردید شاید اگر شما اون بالا در رأس نیرون نشسته بودید قطعا اتفاقی که افتاد برای خورمشهر نمی افتاد و قبل از اینها شما تدارکات رو میچیدید من شاید این رو ما ببخشید این شاید بین یک دو تا مثلا مسئله وجود داره اینجا یکی این که خب این اتفاق افتاد و خورمشهر متاسفانه توسط اونا گرفته شد اگر که ما خود ما میتونستیم و دفاع بکنیم من حالا دنبال واجه هایی میگردم که نخوام خدایی نکرده استفاده کنم که برحال این قهرمان جنگ رو دوشاره تردید کنم این که من از میکنم این تفاوت این مسئله رو آیا شما اگر مثلا همراهی با شما میشد هموهنگی با شما میشد شما اجازه میدادید این اتفاق بیفته اصلا و خورمشهر به این روز بیفته که بخواییم دوباره بگیریمش

00:28:38--->00:34:10
spkr_01: اصلا امکان نداشت. یکی مسئله ای رو خدمت شما ارز کنم. یادی کنم از یکی از بزرگان ارتش از لشکر 21 همزه. همدوره خودم بود. خدا رحمتش کنه. اخیران به رحمت خدا رفته. امیر سعید پورداراب. امیر سعید پورداراب فرمانده یکی از گردانهای لشکر 21 همزه بود. رود 26 هم یا 27 هم شهریور 59 از ستاد لشکر بهش دستور میدن گردانت را آماده کن برای حرکت به خورمشهر. و سلاهای سنگین بهش معمور میشه. توپخانه بهش معمور میشه. یه گروه رزمی تشکیل میده. رود 28 هم شهریور از پادگان سوار خود رو میشه حرکت به راه آهن که از اونجا با قطار بره خورمشهر. 28 هم شهریور. فکر نکن فقط در گردان تکاورن یا در نیرو دریای این آمادگی بود. در نیرو زمینی هم آمادگی از این بیشتر. نیرو هوای رو بهتر از من خودت میدونی. اونم به جای خود. بنابراین اون زمان هر سنیروی که داشتم هر سنیروی آماده جنگ شده بودن. میدونستن جنگ هست و قبول کرده بودن. سعید پردارا با گردانش میاد در پل ستارخان. مردم جلوی گردانه میگیرن. میگن شما کودتا کردید. کجا دارید میگید. جلوی گردانه میگیرن مردم. خب ارتش به سوی مردم تیرندازی نمی کنه. نمیتونه بکنه. ارتش پشتیبان ملته. چی میشه؟ به گزارش رو به بالا میده. با بیسیم. فرمانده لشکر دستور میره بهش. سخنرانه کن به مردم. بگو من کجا دارم میرم. میگه فرمانده قبول نمی کنن. حتی تیرندازی هوایی میشه. مطمئنن ارتش تیرندازی هوایی نکردید. صد درصد مطمئنن. تیرندازی هوایی میشه. بازم به لشکر منکس میشه. فرمانده لشکر دستور میده. اگر نمیتونید برید دور بزن بیا پادگان. چرا سعید پولداراب نباید در خرمشهر باشه؟ اگر بیسته هشت شهری ور حرکت میکرد. بیست نه هم در اونجا بود. نه سی هم در اونجا بود. من دست تنها نبودم در خرمشهر. من یه گردان نبودم اون موقع. یه گردان تقویت شده گروه رزمی هم در پشت سر من بود. اون وقتی که دشمن میتونست وارد بشه کتور من با این استعداد مدافعینی خورد. تونستند این آدم ها در مقابل دولشکر اون همه توپخانه و پشتیبانی ها و فلان مقاومت سی و چار روزو داشته باشند. مگه بنا نبود عراق یک روزه خرمشهر بگیرد. این چی شد؟ این همون غیرت ایرانیه. همون غیرت ارتشیه. همون غیرت وطندوستیه. همون غیرت به آرمانها و اعتقاداته. همون هست. بله. برای همین تکابر میگه من اسیر نمیشم. تکابر میگه تا آخرین فشنگ تا آخرین قطره خون می جنگم. توفنگدار میگه من تا آخر مقاومت می کنم. خروج از منطقی عملیات حتی برای مجروح تکابر توفنگدار مقدور نیست. شهید محمد مختاری یک هفته قبل شونش ترکش خورده. رود دوم آبان. وانت پر از مهمات می کنه. از منطقی زیر آتش دشمن رد می شه برای من مهمات برسونه. بعد از عبور از پل خورده شرکی به طور کامل در زیر آتش دشمن هست. در میدان فرمانداری خمپاره یا گلوله توف داخل وانتش می افته منفجر می شه. و پودر می شه و می رو رو هوا. شهید مختاری اینجوری شهید می شه. همین شهدهای ما همینطور. نافسروان قالندی نافسروان قالندی بیسمچی من دستش قبض شده. دستش ورم داره می دهد کل پشتی. بعد می بیندم با بند پوتنش داره مچش دستش می بنده. قلام چی کار داری می کنی؟ می گه تو کار تبکن به من چی کار داری؟ می گم تو زخمی شدی. برا بیمارستان بچ را بیاییم ببرنش بیمارستان. می گه آقا من اینجا بیسمچی هم نمی رم. اینه شما چی حساب می کنی؟ قلام قالندی حی حاضر زنده است الان. در شهرزار زندگی می کنی. تماس تلفونی باش دارم. می شه دروتش کنی؟ یک بارم در یک برنامه که من اصلا اطلاع نداشتم در عردبیل برا من جور کردن که من به دیدارش رفتم. دستش روش و پاشو بوسیدم. این هم وضیعتی که اون موقع خدمت شما عرض کردم.

00:34:10--->00:36:19
spkr_03: خب همین من دوست داشتم من اصلا از این جمعه وام گرفتم از این کلمه که شما اینو بگید اون لحظه این اتفاقی که افتاد در ارتش اون بحث متاسفانه اعدام ها و زندان ها و اخراج ها و بازخرید های اجباری و فلان و فلان که شما به عنوان فرمانده گردان تکاوران دریایی گنبال تانک میرید توی یک پادگان زرهی و فرمانده پادگان یک سروانه و میپرسید فرمانده کجاست میگه من فرمانده اینجا هستم یک سروان سروان مخابرات میونی کلامتون سروان مخابرات نه زرهی سروان مخابرات که هیچ تخصصی هم از زرهی و تانک و اطلاعات اینچنینی نداره خیلی دوست داشتم میرفتیم این سمتی که واقعا این اتفاق شاید یکی از دلیلهاش این بود که متاسفانه باعث شد این کسانی که توسط این کسایی که واقعا داشتن تصمیم میگرفتن همون سیاسیون همون کسایی که برها شما بارها تو تمام مساحبات رو گفتید که من و ما ارتش و فرمانده هانی حتی اون فرمانده هان جز هم میدونستن از واکنش ها و از برحال اون حرکت های دشمن که داشتن انجام میشد شما یک نظامی آموزش دیده هستید و میفهمید و حس میکنید این رو که آقا میخواد جنگ بشه میخواد حمله کنند میخواد اتفاق بیافته که شاید اگر شما و اون فرمانده هان والا رتبه که تاسفانه این اتفاق براشون افتاد و خیلی هاشون مثل همین همشهری نازنین شما شهید والا مقام که دوست دارم خبور جدی بله بیاد و لباس قرص کنه و التماس بکنه که من بخواهم پرواز کنم من در نیروی هوایی رو شما فهم بودید من میدونم ولی در نیروی دریایی هم این چنین بوده بفهمید

00:36:20--->00:37:37
spkr_01: بله همونه عرض میکنم یک خلبان وقتی میاد میگه من فانتوم میخوام بپرم میگن تو اخراجی بودی میگه آقا زن بچه من گروگان شما یا فانتوم بدیم من پروات کنم کشور من مورد حمله دشمن قرار گرفته شهید مختاری از همین نوعه مجروه گذاشتم که استراحت کنه میگه سمدی مهمات میخواد من میدونم چی میکشم پا میشه را میفته برای مهمات آخه اینه چجوری ما غز کنیم چجوری ما این را حساب بکنیم بله ارتش اینجوری بود ببینید ما در سال 48 وضیعت ارتش ما با عراق بدتر از 59 بود من اون موقع 6 ماه در مرز همین قرب بودم زمنین که قبل از اون حدود 7 ماه 8 ماه هم در خاک عراق بودم من با لباس کردی با 150 توفنگدار کردی حالا شما بفرموید چرا اون موقع لشکر عراق یا اون حکومت عراق نتونست به ما حمله کنه میدونیست چه خبره بر یا ستمداران میدونستن جنگ یا چی نداشتن جنگ بشه چرا اون موقع

00:37:33--->00:37:47
spkr_03: یا فضمداران میدونستن جنگ یا چی نداشتن جنگ بشه افرید عدبیات رو میشناختن الافبای جنگ رو میدونستن ولی خب متاسفانه شاید تا ما اومدیم آزمون رو خطا کنیم افر جنگ

00:37:48--->00:39:18
spkr_01: قربان عرض کنم خدمت شما معاندین دشمنان مملکت دشمنان ارتش اینا بودن که می گفتن ارتش باید منحل شود ای روحت شاد ای مرد بزرگ 25 ارده بهش فرمان دادی ارتش باید بماند اگر ارتش رفته بود چی بلای سرین کشور می اومد ما هنوز سپاهی نداشتیم سپاه هنوز آموزشی نداشت سلاحی نداشت ناخدا و مدنی نجاد جانشین فرماندهی نیروی دریایی اول جنگ بود برای بالادستی ها نوشت با توفنگ جیسه به جنگ تانک نمیشه رفت ولی مدافعین خورمشهر تکاوران توفنگ داران این کار رو دارن انجام می دن اینا جانبرکفن دارن این کار می کنن از جان مایه می گذارن امیر مسعود بختیاری فرمودند در سخنرانی هاشون هرچند این قلب پر از احساسات انقلابی باشد برای رفتن جلوی تانک سلاح مخصوص زده تانک لازم هست با دست خالده درین کشته می کنیم

00:39:17--->00:40:26
spkr_03: یه چیزی میخوام اینجا بگم به عنوان یک دانش آموزهی که شاید برحال حالا خموم سال که من دانش آموز بودم اول دومان دویر سام بودم ولی تو کتاب ها اونقدر ما رو متاسفانه حالا اون کسایی که داشتن آموزش میدادن دیدگاه من دانش آموز چه بود از جنگ اون موقع که ما انقدر زعیف بودیم که یک جوانی به نام حسین فهمیده نارنجک میبنده و میره به جنگ دشمن ما کسی رو نداشتیم حالا یا عمدی بوده یا هرچه بوده وقتی ناخدا سمدی یک ورقی یک ورق از کتاب نیست که باشه که ناخدا سمدی و گردانش گردان تکاورانی که سی و شیش روز مقاومت کردن این اینا زعف هایی که ما توی این تبادل اطلاعات و انتقال اطلاعات داریم جناب سمدی این چیزایی که من اگر دارم میگن من حقیقتش یه مقداری نمیخوام بفهمیم

00:40:27--->00:43:14
spkr_01: اوز میخوام کمبود نبود اون قیرت اون آدمه که داره این کاره میکنه اون قیرت و ایران دوستیشه اون اعتقاداتشه داره اینه میکشه اینجا که نارنجک ببنده بره زیر تانکی شاید تانکی بخواد منفجر بکنه اون کمبود نیست ما کمبود در جبه اونجوری نداشتیم همیشه به من میگفتن اقا مهمات داری بله من مهمات داشتم خوشبختنه افتر اردناس من اینقدر مهمات برای من آماده کرده بود منطقه عبورش از کارون به خور رمشر برای ما مقدور نبود دشمن همه جایی رای که باید رد میشدیم زیر آتش مستقیم قرار داده بود مسئله اونجا بود وگرنه کی گفته بود من مهمات کم دارم من در آبادان بندازه سه ماه چار ماه هم اگر میگنگیدم مهمات داشتم خدا هر جا هست سلامت کنید سطفال یا ناوبان روشی چه افتر اردناسی من داشتم خدا رحمت کنه حبیب اللهی یکی از افترهای اردناسی دیگرم فوت کرده اینا آدم های بودن که برای ما واقعا ارزشمند بودن من تقاضای اصلهی میکدم از بوشر در ارز سه روز میرسید در تا که خود بوشر نبود بوشر باید از جای دیگه میگرفت برای من میفرستاد امیر دریادار رزمجو چجوری دیویست قبض رتی جی هفت رو در ارز سه روز در اوائل جنگ برای من رسوند در خررمشهر که من توانستم دیویست گروه شکار تانک درست کنم مگر دو لشکر زرهی و مکانیزه اراق به همین آسونی میتونستم بیان از جاده خررمشهر راهشون رو منحرف کنم بعد برن از جاده احواز بیان به همین راحتی بله سی و هشت تانک نفر پرشد در یک روز یک نفر فقط از پادر آورده اینها همه مکتوب نوشته شده هست شما فکر نکنید اینهایی که ما داریم حرف میزنیم نه اوبوحت جنگ رو اینجوری بیان میکنم براتون من به پرسنل خودم گفته بودم هر کدوم برابر پنجاه نفر سرواز عراقی هستید ولی قسم میخورم در منطقه در عملیات بالاتر از اینها را نشون دادن کارشناسان نظامی گفتن یک به سی و پنج کارشناسان نظامی که از دور نظاره بودن گفتن یک به سی و پنج ولی خیلی بالاتر از اینها سی و هشت گردان در خررمشهر چجوری جا گرفته بود یعنی همه جا نظامی بود دیگه همه جا سنگر بود بود

00:43:16--->00:43:30
spkr_03: مردم رو شما آموزش می دادید مثلا امثال شهید جهانارا و دیگران رو که به هر حال اینایی که اومدن و شروع کردن به دفاع کردن شماها آموزش می دادید اونجا

00:43:31--->00:44:30
spkr_01: ببینید تعدادی ارز کردن به تو ما دیویس نفره که خودمون گرفتیم از بومی ها آموزش دو قبض اصلحه را بهشون دادیم هر کس حاضر بود بیاد در آموزش های ما شرکت کنه ما قبول میکردیم البته قبل از آغاز زنگ از اول این قناب تکابران نیروی دریایی در هفت پادگان نیروهای اعظامی از دولت مبقت را آموزش دادیم بیشترین سران سپاه قدیمی هاشون آموزش دیده در زیر امر تکابران نیروی دریایی هم در شمال هم در جنوب هم در تهران بندر انزلی رشد خدمت شما ارطان منجی بعد جنوب بندر عباس بوشه اینا جاهای بودن که ما همه نیروهای به اسطلاح انقلابی رو که آموزش احتراج داشتن آموزش میدادم

00:44:33--->00:45:16
spkr_03: خیلی مچکرم اگر در پایان برحال خب خیلی ممنونم واقعا شما اینقدر با قیرت حتی انان دفاع میکنید از هم رزمانتون و حتی از واجه هایی که گفته میشه من چقدر کیف میکنم یعنی درود به شرفتون و میخوام در پایان برحال با توجه به این که خب این روز همیشه یاداور اون لحظاتون قهرمانی هاست ازتون بپرسم ساعت چند روز سوم قرم شهر شما دیگه پیروزی رو فریاد کشیدید یعنی چه ساعتی بود؟

00:45:15--->00:45:22
spkr_01: خودود 3-3 اونیمی بردازور در شلم چه؟

00:45:22--->00:45:35
spkr_03: چهارونیم فکر میکنم ترسط اون عزیزمون آقای کریمی بیان شد خورم آبادیه فکر کنم آره که بفت خورم شد

00:45:33--->00:45:39
spkr_01: خورم شهر آزاد شد خورم شهر آزاد شد

00:45:39--->00:45:52
spkr_03: آزاد شد من یه آدم تو مسجد بلنگو داشت میگفت مارش پیروزی رو میزد من داشتم رفته بودم برای جپس رفتنام کنم یه دفعه گفت

00:45:52--->00:46:01
spkr_02: شنامندگان عزیز توجه فرمایید خونین شهر خون آزاد شد

00:46:05--->00:46:51
spkr_03: اون لحظه چرا آقای ماشین ها روشن شد آقا نمیدونی بود چقدر اون لحظه باقی ما دوباره برگشتیم در مسجد شیرینی پخش میکردن و چقدر خوشحال بودن چون لحظه به لحظه این مردم ما داشتن دنبال میکردن من یادم نمیره خدا رحمتش کنه آقای کریمی رو به رحمت خدا رفت خدا رحمت خدا رحمت خب بفرمایید پایان و حسن ختم رو بفرمایید من دوت کنم این ناخدای عزیز نسل جوان رو که شما هم یک لحظه ایشون رو ببینید بعد شما خواستی تشریف ببرید ما مزاهم شما نباشیم بفرمایید حسن ختم رو گربان

00:46:52--->00:47:49
spkr_01: خب آخرین لحظه خداحافظی با شما را دارم حتما باید دو خط شعر را بخونم هم یک جمله آخری از وسیعت یک خلبان بزرگوار که همیشه در قلب من جا دارن سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان گر سر برود من نروم از سر پیمان فاسد بودان خون که به پای تو نریزد ای خاک مقدس که بود نام تو ایران ایران دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد به یاد شهید قفور جدی بزرگوار و السلام علیکم و معرفی نپرمودم جانب را لگه کسید ترجمید

00:47:53--->00:48:03
spkr_03: آقا یه سلام علیک بفهموید با این بزرگ مرد همرزتون جناب ناخده تقوی هست بفهمید

00:48:05--->00:51:04
spkr_00: من اولا سلام عرض میکنم خدمت استاد بزرگم یا اول سمدی عزیز من ناخده یکم عرشه هستم محمد رضا تقوی فراهی توی دانشکت نوشر در سال 64 نابرین فهماندهی کشتی خوندم و در رجعه سرمانی به بعد هم موان فهمانده قواسی یه بخشی از کار تقویرم قواسی هستش بودم و همیشه ذکر خیر جنوالی بود چون تمام مربیه ما تقاورای زیرست شما بودن حتما همه رم میشنسید تظهرم و استوداشون بودید ما ارادت داشتیم خیلی خوشحالم که با شما صحبت کردن و شما مدرنش بودید و گفتید حرفاتونو و خیلی از چیزا که شما فرمودید و من با این که حالا موکه تعجب کردید 60شار وارد جنگ وارده به وسط جنگ وارده ارته شدن ولی پدر من امیر بازشسته بودن که فوج شدن دو سال قبل ایشون همدوره شهید نامجو شهید آپشنسان و همون مقام در کوران بودن بله همرز باقای فلاحی تیمسال فلاحی بودن که ایشون در تمام مدر جنگ واقعا من 8 سالشون ندیدم بدرم رو اصلا ندیدم ولی این صحبات های شما که مردم مثلا درش قبر ندارن رو دقیقا میدونست چون ایشون اول وقتی جنگ شد رئیس مرکز فهماندهی بود در سلاح مشترن تمام جزیات رو بیدون است و واقعا هم فاداکاری کرد من از اون موقع میدونستم و جالب اینکه پدر بنده با اینکه خودشون امیر بودن و اون مقالفت همه سرهنگ بودن سال شهسته سرهنگ بودن و در رأس ارتش بودن هم پسرش که بنده باشم سال شهسته شهار پسران جد به وارد ارتش شدیم هم برادرم افتر نیروه هوایی هستش که دوسته یا آیه پندس هستش و ما خانوادم کلی از زمینی هوایی و دریایی از یه هشتاس سال هشتاس سال توی ارتش خدمت کردیم ولی واقعا شما از بزرگان هستید و اینه بدونید جلس همارید که همه قدر شما رو میدونن و فهمیداریم شما خودتون رو معرفی کردید و مردم الان همه میدونن که چه اطلاق داده و چه فداکاری من با تکاور ها خدمت کردم آموزه چیدم زیده هستشون و میدونم یه تکاور یه تکاور کل و سرزنی دریای یه آدم عادی نیست از هر صد نفر یک الا دو نفر در نهایت میتونم این درجه برستن یا تکاور بشنم بیان بیرون حالا تخصصی هاش رو اس بی اس رو ایران بمانه و خب این در همه دنیا همه بودن همینجوری ولی تکاور ها ما چون قدیمی هاشون اینجا قواسی دیده بودن و بعد رفتنان تکاور ها همه باقعا زبته بودن و من خودم خودم خودتن چیزهایی تکاور ها یاد گرفتم و مدیونشون هستن هم دورهای زنده موندن در شهر سخت و دورهای کوهستان و اینها رو در زمان دانشتون با در خدمت عزیزان که همه مجروح بودن یعنی کسای بودن که مجروح شده بودن ولی داری اقعا کمانو بی ماراوی بودن و حالا خیلی خوشحالا جان سم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")