سالروز خاکسپاری خلبانان شهید در تاریخ پنجم مرداد سال ۸۱(قسمت دوم)
00:00:00--->00:00:09
spkr_02: بزرورت بر شما سر سلام اسیادم سلام سلام بر تو جزرال جان
00:00:10--->00:00:33
spkr_05: آکه پا تونم سر. خوش آمدید سر. آرام باشم. سیبیل همون دیدی نشناختیاره. من گه میشه من استادم و چه با سیبیل. چه با ریش و سیبیل. چه بی ریش و سیبیل. خلاصه از فرسخی میشتستم. داشتم دنبال جام رمزانی میگشتم. این شخه نبودم. باید صدا تونه شدیدم. جام رمزانی از...
00:00:30--->00:00:33
spkr_04: برای مرد صدا تونه شدیده
00:00:42--->00:01:00
spkr_00: جلالدان سلام عرض میکنم خدمت جمال همزهی هم سلام عرض میکنم خدمت تمامی نفراتی که صدای من میشنون از عذب و تبدیل ایدو دارم خوشحالم که در خدمتون هستم و صدای دوستان قبلیدم که چنیدیم و استفاده کردیم در خدمتون هستم
00:01:01--->00:01:16
spkr_02: ای چون درم
00:01:01--->00:02:12
spkr_00: خوشحالم که مدت زیادی تو رو ندیدم آخه ما هر چیم که بگذره همدیگر پازی دیده باشیم وقتی من کم تو رو میبینم به نظرم زمان زیادیه رمزانی جان خب شما از اول هوای شاگرداتو داشتی و محبت داشتی خیلی ممنون همیشه یاد شما و خوبی های شما و خاطرات دسبور هستیم و خب امشب هم که حالا فرصت بر من شد که من بتونم صحبت کنم در خدمتون هستم ولی خوشحال شدم که هم صدای جناب رستگار رستگار فرش چنیدم هم جناب خانی هم جناب محمدی هم و هم جناب محبی و دوستان دیگم که حالا صدای من میشنون بزرگان و که جناب حمزه اصامیشون رو گفتن به اونم ارزه عدب دارم پر کاهی بودم در این دریای خوروشان شاگردی کردم و خوشحالم که زنده هستم که امشب در خدمت شما باشم که شاید از سینه کچولوی منم مطالب یورون بیاد که بعضی ها دوست داشته باشن بشنون حالا این انقلاب و بسلا
00:02:12--->00:02:27
spkr_06: وروانگان رو بکنها اطناب 어쨌든یو ازمانوت شما ویگه پ accessing مانست بکنم gefunden کنگ داری انتران من آبدات، وراد هم تقول کردنی ن Produkt指 señی وثیار ها سبورز رو ح Nilگان رأي scene ادوoperاد ب mij tombression squeeze change Clintusㅍکمر داری envsite رو حرامFilم اول اصدار بksenه تشجogi comes دو misunderstanding همین سدار يشجaient دواشته نین کن السدارية مانه رو دشتر بادرگان رو حلانه دارين لدم مانش기�م
00:02:27--->00:07:28
spkr_00: خلبان های ما در هشت طال دفاع مقدس هر کدومشون چه خانواده های شهده های چه خانواده های جانباز های و چه خانواده های کسانی که از ابتدا تا انتها در کوران کار بودن و در سلا خطر بودن و معمولیت های چون رو انجام دادن خب برای این دوستان اتفاقی نیفتاد که حالا مثلا اینجکتی بکنند یا اسیر بشند و اینها آدم های با عرضشی هستند ما شهده هایی داریم که خیلی خیلی گمنام هستند شهده هایی داریم که خیلی مذرم هستند در تمام نیروها و به خصوص خلبان ها که حالا هر کدوم از اینه برای خودشون یه داستانی دارن همه شون هم برای خانواده هاشون عزیز هستند چه سرباز باشه چه سردار باشه برصورت ما تا اونجا که بتونیم اونایی که برصورت امشب به گوش هستند و اونایی که برصورت یادمون میفته حتما یادو چونه گرامی میداریم درود میفرستیم به روی پاک همه شهده درود میفرستیم به خانواده همه شهده و برای شون عرض توفیق غیره من زیاد پشترم صحبت نمی کنم که اون بسطر اگه سوالی هست و یا جناب استاد آرام که الان دارم میبینمش و خیلی دلم تنگ شده بود و راست میگه خب غصور منم بعد ببخشه که من کمتر خدمتشون ولی جلال جان بدون که تو این حد اقل یک ماه گذاشته هر روز تو رو خانواده تو به خاطر اینکه شنیدم کورونا گرفته بودی دعا کردم نمیدونم برای درست بود یا نه ولی من هر روز یاد شما با صدی قادری و دوستان دیاره نمیگم همه رو به اسم دعا کردم و آرزو میکنم که قابل باشم که دوستی شما و از آقای همزهی و دوستانشونم که دستندرکار این قضیه هستم و ارصورت زحمت میچین باری رو از روی دل و از یا بر میدنن خیلی مهمه و یک نفراتی میان حرفهای خیلی مهم میمیزنن اونم خیلی مهمه و مثلا اگر به یک نکته که همین الان گوش کردید اشاره کنیم فرمایش جناب محبی بود که راجب انزباد صحبت کرد این یک به صلاح خط تلایی بود که باید نوشته بشه و ما اگر که ایراداتمون رو بگیم و یا اشکالاتمون رو بگیم در آینده بهتر میتونیم بهروردادی کنیم مثل این داستانی که الان نمیدونم میدونید یا نه اگر اشتبال کنم کانادا میخواست یک پولی رو بزنه ما چون روی اشکالاتمون سعی میکنیم ماله بکشیم و مثلا مخفی کنیم کانادا میخواست یک خط آهنی رو بزنه و از روی آب رد بشه از روی دریاچه مثل همین کاری که ما توی ارومیه کردیم که از رضایه ارومیه به تبریز اون پولو مثلا اون جادره زدن روی دریا سلمان داری جنابه بله سلمان خیلی خوب میاد آره این از اون طرف بخاطر این که این سریع انجام بشه این پول و مثل همین ارومیه به هم متصر بشه و بتونن استفاده کنن از اون بر شروع کردن به ریل گذاری از این بر هم شروع کردن به ریل گذاری این داستانشون میدونید یا نه تو من اگه نمیدونید کامل بگم اگه میدونید خب مختصر بگم اینو من تو روزنامه نگاه کردم تو روزنامه خودمون من داشتم متعالیه میکردم سالیانه گذاشته این وقتی که این دوتا ریل به هم میرسن بعد از مدتی که تلاش میکنن چقدر خرج میکنن چقدر نیرو انسانی و پولا که به هم میرسن این ریل ها به هم نمیخوره بلی به هم یعنی متصل نمیشه یه ریل سه با میره میارن از اول تا آخر میکشن حالا مختصر بگن این سه تا ریل و کچولو میذارن تو نوزه شون میگن یعنی ما همچین اشتباهی رو در فلانسال کردیم که دقت نکردیم که اون ریلی که اونا دارن کار میکنن با این ریل ما خب این باعث میشه که دقت کنن یا همون پولی که برصورت دو امریکا زده شد و دوبار سقوط کرد و و عبیقه بار اول که سقوط کرد تداز زیادی کشته شدن بار دوام دوباره نفوس کرد اون مهندسه دوباره اومد و پول دوباره ساخ با تر جدیدش دوباره اون پول خراب شد دیه سری دیه کشته شدن این دفعه چگار کرد امریکا تمام آهنهای اون پولو کرد حلقه فلزی هرکی مهندس میشه یه دنون حلقه روی نمی کنه دستش یعنی یادت نره همچین پولی بود که یارو خیلی هم ادعاش میشد ولی برصورت خراب شد یعنی که ما باید استفاده کنیم از این فرمایش جناب محبی یعنی بزرگان نفرات و مسئولین که انزباد چقدر مهمه و حرف اولو در این کار به خصوص پرواز انزباد میزنه ممنونم
00:07:31--->00:08:03
spkr_05: برای شما دوتا عزیز بخونم موزا دارم بفامی جاورا
00:08:04--->00:10:18
spkr_02: بله جناب مازاندر من تسلیح درز میکنم قربان در رابطه با تاجهی رو و زایهی رو که دست داد و من خیلی متحصیم شدم جناب رمزانی چقدر خوب و زیبا فرمودید شما من خیلی خوشحالم که در خدمت جناب خانیم عزیز بودم با خانیم خیلی زیاد چه روزها و چه حتی ماها و سالهایی رو با هم داشتیم در این که خدماتی رو به این نیرو و به این مردم بگیریم و ارائه بدیم و خودیشون چه مرد بزرگی بود دلاته جناب جواد محمدیان و عطاق خان بزرگ اصداد ما اون هم به جای خودش که همیشه ما در خدمت شمیده ولی من قبل از اینکه بحث ها و صحبت هاش درو بشه فقط میخوام به یکی رو اشاره بکنم چند اسمی رو که امشب به خاطرشون منجد دور هم جم شدیم من این واقعا سمیمانه دارم میگم جناب حمزهی جناب رمزانی من هر کدوم از این اسامی رو که نگاه میکنم راحت بهتون میگم از زنده بودن خودم خجالت میکشم که این عزیزان هست نیستند و من الان باید بیام در مورد اینها صحبت بکنم و چقدر من کوچکم در مقابله تک تک این عزیزانی رو که امشب در مورد شم صحبت میکنید من خیلی صحبت ها و خیلی حمزه ها دارم در مقابله این عزیزان البته بزرگیم زبیهی من در خدمتشون نبودم یا جناب بربری این سعادت رو نداشتم ولی بقیه عزیزان هر کدوم رو من میتونم بشینم و ساعتها در مورد سجایی اخلاقی شجاعتی شجاعت پرواز اینها و علم اینها واقع هستن که هم به خود چاپروسی بخونم همه تون میدونین که هیچ بخی اسم جلد آرام با چاپروسی با همدیگی گره نخورده هرچی رو که من میگم من به حقیقت واقع میگم از میکم
00:10:18--->00:18:49
spkr_00: بای کلید احسن جلال جان خیلی خیلی لطف داری و خیلی محبت داری من یک نکته ای رو اینجا بگم که خب تدادی که الان دارن به صدای ما و تصویر ما و اقای حمزهی و جناب آرام نگاه می کنن و پشت سهن هستن من هم از عدب دارم هم سلام دارم و وقتی که جناب خانی راجب بوشر صحبت کرد که اسم منم آبود ما رفته بودیم اونجایی مهموریت که خیلی تاستانش دولانیه یاد جناب آسم افتادم که اون ما رو نجات دادد رو دریا و اینجا به خاطرم اومد و دیدم که جفاس اگر که یادی نکنیم از فایچر کنترولا و پدافند هوایی و پرسونل قهرمان منترنز و فنیمون که با چند گدندون هواپیما ها رو آماده می کردن و ما می رفتیم پرواز می کردیم خب می دونید که نیروهوایی می گن یه هواپیما براور با یک لشکره یعنی چی؟ حتما اینو قبلا من گفتم ببخشید حتما گفتم بلی دوباره اینجا می گن برای اونهای که برسدی نشنیدن این که می گن که حالا بعضی ها مثلا یهو می گن چرا اینقدر نیروهوایی مثلا غلوف می کنید غلوف نیست یک هواپیما که می گن برا برای با یک لشکره یعنی هواپیما اقعبش یه لشکره تا بتونه برسدی باند و تقیقب کنه تیم مثلا نیروهوایی اینه یه تیم جراحی می مونه اینه یه تیم فوتبال می مونه که اون نفری که جراحه و بارد اتاقه عمل می شه سینه رو می شکافه و قلب رو عمل می کنه قبل اون چقدر کار انجام شده از دم در بیمارستان اون نفراتی که به هر ساعت نگهبان هستن میان بالا و اسانسور رو نمی دونن بالا تریه کننده و تمام راننده ها تا بیاد به اتاق عمل نفر بیهوشی و پرستار تا برسه به این نفر جراحه یا بگیم مثلا تیم فوتبال که پشت قضیه حالا کی اونا رو آورده کی اونا رو برده کی پرورهی شده نفرات فنی نفرات پشت سحنه تا رسیده به این بازیکنها که یا آزد بازیکن یه نفر فوروارد میره گل رو میزنه این خلوان شکاری اون نفر هست که میره گل رو میزنه یا اون جراحه اون اگه اون تیم پشترش نباشه نمیتونه اون کار انجام بده و باید این یک زنجیره هستش که ما یاد همه عزیزان و کسانی که تو این وادی زحمت کشنن تو این هشت سال و گرامی میداریم و به خصوص حالا برای نفراتی که امشب جمع شدیم پرسته غنیمت میشورم که حالا نفرات اسماشونو که بسیلا شما گفتید من دو ذهنم مونده خب من با جناب منصور محمدی آزاد و جناب اسدالا بروری البته خانومشون من بچه محل بودیم ما بچه عشمتیه بودیم اونجا و همینجوری که جناب چیز صریف میکرد جناب محبی تریب کرد منصور محمدی آزاد یکی از واقعا آزاده ها بود و یه فامیلی که حالا واقعا با مصمه بود و ایشون ما ارادت خاصی به ایشون داشتیم به برادرشون و خانوادهشون و آقای بروریم که خانومش بچه محل ما بود و با هم ارتباط خانوادگی داشتیم به همون اوائل انقلاب رفته آمد و تا اینکه به صورت به این اتباق افتاد بخواییم راجب هر کنیم اینا صحبت کنیم یک ساعت باید حرف بزنیم و خب فرصت کمه میخواییم از فرمایش ها جناب آرام استباد کنیم یا دوستان دیگه هر وقت هم فرصت من تموم شد به من اشاره کنید من حرفم رو تموم میکنم ما در روز اول جنگ سه نفر عزیز و عدست دادیم عرض کردم که یه سری بودن که مثل خود همین جناب آرام جناب محمدیان جناب محبی و جناب خانی اینا نفرات ستون فقرات نیرهبایی بودن و از اول تا پایان جنگ اینا سر کار بودن چه تو آموده چه تو مسائل عملیاتی و چه تو میشنای خطرناکی که در دستفول انجام داده بودن که همه میدونید دیگه و یکیش همین نمونش همین جناب آرامی که من الان دارم نگاش میکنم اینا اتفاقی براشون نیفتاد که مثلا بیاییم حالا بگیم مثلا جانباز آزاده شهید بدان بله عرضشی که اینا دارن و ما باید قدر بدونیم و حتما راجب این مسئله من خواهش میکنم که توجه بشه که این نفرات عرضشمندن حالا حباب ما شون رفته و مثلا تیر نخورده گلو نخورده ایجکتی نشده این نبوده که اونا نکردن کارشون کارشونو ساعت در ساعت که از بقیه هم بهتر کردن چون ما داریم نفراتی که حالا روز اول جنگ روز دوبام شید ما در شیش ماه اول جنگ به اندازه هفت سال و نیمه جنگ ما خلابانه دست بدیم یعنی شیش ماه اول جنگ یه طرف هفت سال و نیمه یه طرف ببینید چقدر فاجه است و چقدر ما زدمه دیدیم ولی روز اول جنگ در تبریز که من بودم ما متاسفانه جناب افشین آذر و حجتی و جان شالو رو دست دادیم و این ستا واقعا عزیز بودن برای ما عزیز بودن برای خانواده شون و اون مثلا تدازی که سان راش تکاب کردن و رفتن و این سه نفر بر نگشتن که حالا ما 140 فربند و اون روز به سلا پرواز دادن و یه مسئله تکی بود که انجام شد که داستان روش حتما میدونید و حالا بیانیم برای جبا آقای علی اقبالی دوگاهی صحبت بکنیم که بچه ها اشاره کردن واقعا خدا رحمت کنه ایشون یکی از باسبادترین خلبان های نیروهوی بود درسته یه معلم جوان بود و جوان ترین معلم خلبان افمنج بود و من خب بایشون پرواز کرده بودم اول جنگم رفتیم ما پادیگان سلیمانیار زدیم که دون اون 65 هم که بررفتم پادیگان سلیمانیار و بر اساس اون اتفاقاتی که افتاده بود و سمندریان محاوه پانش آتوش گرفته بود همون میشهنه سال 59 به من کمک کرد که من بتونم پادیگان رو دوباره بزنم و ایشون واقعا باسباد بود هر وقت افسرعملیات گردان 22 بود و من هم دو گردان 22 بودم در سال 56 میگوش آخه آفریقا میگوش اصلا چیزهایی میگوش که اصلا ما اصلا متعالی نکرده بودیم برصورت یادشونم گرامی میداریم حالا راجب دوران صحبت کردن خب دوران که نمیدونم چقدر میتونم راجبشون صحبت کنم عباس دوران یکی از نفراتویست که خب برصورت جزو شناسنامه نیره هوایی شده و اون کمپرانت غیر متعددار که بیشون به هم زد و یک پیروزی دیپلوماتیک برای ما بود حالا برصورت دوستانه بگیم بزرتون مور خارجه و یا آقای بلایتی عقی مطلب رو عدا نکردن ولی جناب خلیلی تو اون پوستی که گذاشته بوده و صحبتی که کردن خیلی قشنگ اینو تعریف کرد که من دیگه به اون نمیپردازم که این شجاعات شکار کردن هم ایشون هم ها کازمیان و همون محمود اسکندری خدابیان مورز و جناب ناصر باغری که اخیرن هم در نیروهوای مسکه جمع شده بودن برای همین قضیه برصورت واقعا هر چقدر صحبت کنیم بایدی به اینا کمه ولی چون میخواییم به بقیه هم به پردازیم جناب ورتبان صحبت کنیم جماع جواد ورتبان یکی از فرماندهان مدیر و مدبر و با مرفت و واقعا هم شجاع و بسیار دوستاشنی بودیشون جناب زوغی رو صحبت کردن نمیدونم حالا منظورشون جناب زوغی مقدم بود یا جناب زوغی که بچه های افور بودن از بچه افور از بچه افور آره ایشون هم یکی از نفرات بسیار بسیار شجاع که خب در اون معمولیتی که همه میدونید به شهادت رسیدن و خب یه سر از این بچه های شهاده بلا فاصله مشخص نشد مثل همین جناب بروری و دل حامد بعدن مشخص کد و یا بعضی های که حالا پیکر پاکشون اومد برصد اونا مراسم گرفتن که حالا هر کدوم تاریخ خاص خودشون داره و یه فکر کنم از اکبری هم شما نوشته بودید فکر میگنم از منظورتون اصد اونا اکبری باشه
00:18:47--->00:18:56
spkr_05: از منظورت اصد اونو اکبری باشه عباس اکبری عباس اکبری عباس اکبری
00:18:55--->00:19:54
spkr_00: از بچه های افور بله بله البته ما یه اصدالله اکبری هم داشتیم که دوزو اکروجیت بود و از بچه های افمنج بود یکی از یکی از نفرات قهرمان و از بچه های آزاده بود که متاسفانه فوت کردن خدا رحمت کنه روحیشون رو و دیگه من فکر کنم همه رو به اسم بردم دیگه که این موقع اسمی کسی رو از قلم ننداخته باشم و الان جناب خانی و از جناب صادقی و نفراتی که الان چون ما اس بردی جناب مازندرانی جناب رستگارفر و جناب محمدیان و درود می فرستیم به همه دوستانی که درنگ گوش میکنن به خصوص بچه های فایتر کنترول و بچه های فننی من در خدمتون هستم اطلاعی کلام نکنم اگر که جناب آرام بیا شما فرمایشی بود راجع به این مسائل من هر کدومشو خواستید بیشتر توضیح بدم من آمادگی دارم که در خدمتون باشم
00:19:56--->00:20:03
spkr_04: مثل همیشه عالی مثل همیشه زیبا دردن شما بفهمه جم تیمساک آرام عزیز
00:20:04--->00:20:33
spkr_02: انوان استاد همیه ما هستید و ما چقدر شما رو دوست داریم و چقدر زیبا در مورد این عزیزان صحبت کردید من یادم رفت اوصخایی بکنم از دوستان و از بیننده هایی رو که هستید به مناسبتی رو که اطلاع نداشتم شون اگه اطلاع داشتیم حتما در خانه میموندن و یک محیط مناسبتری رو برای تطویر برداری خیلی باتون میدن من الان در یه باخچه هستم یه مقدار نور بازش بود نور بازش بود
00:20:32--->00:20:45
spkr_04: موسیقی موسیقی
00:20:49--->00:21:54
spkr_02: حوای خوبی جای شما خالی دوستان جای ما جان واقعا جای شما خالی ولی حیف که فقط مباجه هستم با بیاداوری خطره این دلاور مردان و عباس جان مخصوصا خود تو جوان مرد شجاع و اون پروازات و اون که الگوی ما همیشه بودی خیلی داری بیلوات شما هست اتخار میکنم که به هر صورت ما کچکش بودیم و تمام اون عزیزانی رو من صدا میکنم از همزهی هر کدوم از این عزیزان رو که خاصا من در موردشون صحبت بکنم بزرگواری بفرماین و به من بگن در مورد کدوم که من چند کلمهی فقط بسونم در موردشون صحبت بکنم چون من واقعا قادر نیستم اینقدر نقش این عزیزان بزرگ هست و اینقدر این ها والا مقام هستن که من و امثال من خیلی کچک ترم هستیم که بتونیم موردشون ها صحبت بکنیم من در خدمتون
00:21:55--->00:22:03
spkr_05: من فقط اسمارو بخونم یه حضور زند بسته براتون اسمارو بخونم شهیدان
00:21:58--->00:22:03
spkr_02: من ازماره همه رو می دانم
00:22:05--->00:23:02
spkr_05: هر کدوم که شما حضور زند دارید و اگر بتونید از تمامشون یاد کنید حتی اگر شده یه سی ثانیه یک دقیقه دو دقیقه یاد کنید لطب بکنید چون تمامشون فرزندانشون تو لایب هستن و همسرانشون جناب آی دکتر اقبالی دوگاه جان شالو جناب سرکان خانوم بربری آی دکتر بربری و جناب خانوم زبیهی و فکر میکنم پسر آقا پسرشون هم هستن و تمام شاهده هم من اسلم یادم دیگه جناب اکبری و زوغیز و هفشین آزه هم همینطور در لایب هستن جناب حجتی و جناب دوران که میدونم خانوم دوران هستن در خانوم دوران عزیز و دختر جناب ورتوان و پسرشون که میخوایم بیان تو لایبشون هم هستن بفهمیت خواهشون
00:23:03--->00:28:46
spkr_02: خدمت رو نرز کنم که حالا آخرین اسمی رو که اووردین جناب ورتوان بود من بهتره که از ایشون شروع بکنم جناب ورتوان زمانی رو که من منتقل شدم مادم به اسفود و منتقل شدم به گردان اکتیو میشه گفت در گردانی رو که خدا رحمتش کنی جناب ارباف فرمده اون گردان بود و یکی از اساتیت خوب اونجا جناب ورتوان بود و این قضیه و این مسئله مصادف شد با زمانی رو یواش یواش داشت انقلاب در ایران داشت پا میگرفت و به هر صورت ایشون هم که از قادمه بودن که بسیار روشن و روشن فکر بودن و ما رو راه نمایی میکردن حالا اینها رو بگذاریم بماند میخوام برگردیم برسیم به حدود دو ماه قبل از جنگ یکی از کسانی رو که بسیار زیاد جنگ بین ایران و اراق رو پیشبینی میکرد من این رو دارم الان به اون روز نازنین هم میگن روزی رو الان داره کنی کنه به حرف من بابای ایشون بود جناب ورتوان بود و جناب ورتوان نیسته اسپندی رو که روی آتیش ریخته باشن ایشون دائمه میگفت جنگ خواهد شد من میدونم و نمیدونم چرا قافل هستید حالا یکی در زمانی داشت میگفت که ما داشتیم از یکی دو ماه قبلش داشتیم تمام پروازهای مرزی رو انجام میدادیم این رو جناب خانی یادشون هست جناب اطموهای بیششون هست و جناب جواد محمدیان و البته استاد ما تصویرشون دیدن بیدونم که ما حتی شهید هم در این رابطه دادیم و اون هم جناب باستانی بود میرفتیم و تمام این پروازها رو میکردیم تمام مثلاعات رو در لبی مرز میکردیم یکی از کسان رو که خیلی پرسی خورد جناب ورتوان بود میگو آیا چرا کار نمیکنن توی این مملکت این ها نیرو بذاشتن و این ها دارن میخوان و میخوان به ما حمله کند ببینیم این کلمه رو من بارها از جناب ورتوان شنیدم که گفت میان و به ما حمله میکنن حالا اینا رو داشته باشین ریرسیم به یک چیزی مثل یک هفته قبل از جنگ من فکرم در یکی از لایف هایی رو خدمت شما گفته بودم من در تاریخ 24 شهری ورما اولین ممولیت جنگی خودم رو انجام دادم یعنی یه چیزی قدوده یه هفت روز قبل از جنگ و سه روز قبل از زمانی رو که جناب حسین لشگری و جناب زار نعمتی سقوط کردن یکی از ممولیت ها رو انجام دادن دوستان از زمان دیرن و این رو در خدمت جناب حقشناس خدا رحمتش کنه مرد بزرگ واقعا خدا رحمتش کنه اصوری بزرگی نیروی هم باید باید یادم جناب ورطمان خیلی هرس نخورد خیلی نارهت بود حدود هفت روز قبل از جنگ بود یعنی درست یک روز قبل از این معمولیتی روی که من دارم خدمتون دارم میگم ایشون اومد ما رو جمع کرد بچه ها ببین من کاری به کاری دارم روز دارم تعریف رو کنم نه برای شما دارم دختر نازرینش تعریف رو کنم که ببینه چه بابای دانشمند داشت چه بابای عزیزی داشت چه کسی رو داشت و حالا به هر صورت ما هیچ کدومون رو نداریم خودمون اومد که بچه ها من شما میگن که بهترین دوره های جنگ ها رو جنگ ها و معلمی که به اسطلاح گانری رو در نیروی هواییشون دیده بود با نمرات بسیار بسیار خوب ببینید بچه ها من این دوره ها رو همه رو دیدم من بهترین بگم خودتون رو آماده بکنید ما رو جنگ کرد توی کلاس رو حدود دو ساعت گرفت برای ما در مورد تاکتیک های جنگ نکنین مثلا اومد فرض بفرموند که آقای عقشناس رو جنگ کرد آقای عزانشناس رو جنگ کرد اومد ما جوون ها ما ستون یکمه رو گرفت جنگ کرد و در مورد جنگ و در مورد درگیری ها و در مورد سورپرایز اتک و در مورد بلایی که به سر ما خواهد آمد رو ایشون صحبت کرد میدونم شما باور نمی کنید یک نفر مثل یک دانشمند مثل یک پیشکو بیاد بشینه و اینا رو همه رو برای ما پیش بینه کاش اون بچه هایی رو که اونجا بودن غیر از شهده هایی که دیگه بین ما نیستن حالا من خیلی زیادی آدم نیست حالاته من مطمئنم که جناب جدیدی اون موقع بودن خدا بیه مورد جناب منصور آزاد که میخواییم در موردش رو صحبت کنیم در اونجا بودن و ایشون کاملا همه چیز رو پیش بینی کرد بچه بیدانه که جنگ میشه و همه چی رو ما گفت چه بکنی چه نکنی چه بکنی چه نکن در دو ساعت ایشون برای ما صحبت کن روز عزیزم قرب ند برم فداچم پدر تو چنین شخصیتی بود هیچ کس قبل از اون به ما نگفت جنگ میشه ما میرفتیم پرواز میکردیم لبه مرز همه چی رو میدیدیم ولی هیچ کس مثل اون نازنین این مسائل رو برای ما تحریح نمیکرد این از ورطبان ورطبان فیلی داستان دارد ورطبان یک قصه نیست یک داستان طولانیه که اگه لازم بود بشینیم و ساعتها در مورد صحبت کنیم خب نفر بعدی که میخوای در مورد صحبت بکنم کیه بگوید بگوید
00:28:46--->00:29:09
spkr_05: این برمان روش عزیز به شما کلی سلام به شما امو عباسش و امو جلالش کلی سلام رسوند و جناب آهی دکتر بربری عزیزم میگن خسته نواشید به شما و خاطره برمومه لایف زیبای که یاد پدران ما رو مجدد زنده می کنه تشکر می کنن از همین جناب بربری عزیز شروع کنید لطفا
00:29:10--->00:30:10
spkr_02: دکتر جان من چقدر متاسف هستم که من این ریاغت رو نداشتم و این زمان رو نداشتم که اون زمان در تبریز باشم که حتی با چهره پدر بزرگوار شما جناب اصلا بر بری من آشنا باشم ولی خود من هم مثل خیلی خیلی دیگه از دوستان و همکاران من اون مسائلی رو که در مورد ایشون بود اون دلاوری ها اون شجاعت ها و اون قهرمانی ها رو فقط کنیدیم من زمانی رو که جناب بر بری در تبریز بودن و معلم بودن و رئیس کل و معلم همه ما بودن من متاسفانه اون موقع در دستور بودم و حتی با چهره مهربان و بزرگوار و شجاعت ایشون آشنا نبودم فقط من هم بسنده میکنم این بقیه به خاطراتی رو که شنیدم در مورد این عزیز بزرگوارم
00:30:11--->00:30:27
spkr_05: من میخواید ازمار بگرد یکی یکی شما هر کدوم حضور زن دارید اگر خودتون تو زهنتون هست و میدونید میخواید شروع کنید همینجوری یکی یکی حتی اگر شده یادیم بکنید با این که خاطریم ندارید کفایت بکنه
00:30:28--->00:34:17
spkr_02: خب من بیم ایک از کسان رو که میخوام صحبت شو بکنم بعد از جناب ورتوان که من در خدمتشون بودم دستبوسشون بودم در مورد منصور آزاز صحبت بکنیم منصور محمدی آزاد منصور محمدی آزاد یه زمانی ما با همدیگه برخورد کردیم در پایگاه دستبود که ایشون سطفان یک بود من هم تقریبا سطفان یک بودم اولین برخوردهایی رو که من در خدمت ایشون بودم زمانی بود که ایشون و جناب جدیدی و جناب اکمه همدی اومدن و من رو انتخاب کردن من خیلی میگم وقتی که دارم صحبت میکنم من خیلی ضعیف بودم خیلی کچولو بودم در گردان های اکتیب من نمیدونم چرا باستم بعضی از اوقات سوال میکنم که چرا من رو من رو انتخاب کردن برای معلمی چون اون موقع آموزشی سی سی تی اس رو چند تا از عزیزانی مثل جناب جدیدی جناب بک محمدی جناب محمدی آزاد و دیگران که الان میخواهم یکی شد مثلا آقای قربانی بگم و اینها میگرفتن انجام میدادن حالا و جناب نجفی هم از نفرات شاخص اون موقع بودن که رو رمزانی میدونن من هم از اون کچولو کچولو کچولا بودن انتخاب کردن در گردان سی سی هست که دوره معلموی ببینم و در لوای این عزیزان زیر پرچم این عزیزان من آموزش کردم من اینقدر از جناب منصور آزاد چیز یاد گرفتم از جناب جدید از جناب بکش محمدی که اصلا نیمیتونم بگم چقدر ساتر بماند من در دوران جنگ بود و حالا در کنار این قضایه روی که من دارم به شما میگم جنگ هم شروع شد و من این شانس رو داشتم که من سه تا معمولیت جنگی رو به انوان وینگمن جناب منصور آزاد در خدمت ایشون باشم جناب منصور آزاد رو من نیدونم چطوری من بخوام برای شما تشبیه بکنم من در مورد پرواز خوب خیلی هستم که پرواز خوبه که ایشون هم از اونا بود در مورد شجاعت خیلی ها بودن که باز هم شجا بودن ولی منصور آزاد جناب رمزانی یک اشارهی کردن و اطموهی باقید واقعا یک اشارهی بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بزرگ کردن ایشون آزاده ترین آزادی بود که من می شناسم ایشون از هیچ کس نمی ترسید زیر باره هیچ کس نمی رفت هر کسی رو که یک کلمه حرف زور می زد منصور آزاد آزادادان ما هم ست توی روبروی اون ولی صحبتی بود در مورد اردستانی خدا بیاند باشد اردستانی با ایشون هم دوره بود اردستانی هیچ وقت از منصور آزاد دلخور نشد من شهادت می دم این رو در پیشتهای خدا من شهادت می دم که اردستانی هیچ وقت از منصور آزاد هیچ وقت دلخور نشد به خاطر آزادگی هاش ویست در روی اردستانی و باش بحث می کرد که اینجا رو تشباه می کنی و کسی رو می خواهم بهتون بگم که بیش از خن منصور آزاد دوستاش اردستانی بود هر کس که می گه نه بیاد باید رو در روی من و این رو بگه که اردستانی منصور آزاد رو دوست نداشت اینقدر رو که من می کنم خیف شد اون برد اون شجا من چرا درش بیا موسیقی بیشتر
00:34:18--->00:34:22
spkr_05: بچه های جمع آزاد
00:34:18--->00:37:11
spkr_02: بچه های جامع آزاد بیادتونه جمع آران بچه های جامع آزاد بچه های جامع آزاد تحمینه تحمینه دختر نازلینش بود یادمه این سه قشم میگم توی اینو که قم داریم اینشون نمیتونه سفی رو به اصطلاح تلفخز کنه مثلا بهشون بودیم تحمینه بگو فل فل میگفت سل فل فی رو سه میگفت و ما همیشه میگفتیم دوره هم که جمع میشدیم و یا پسر گلش که همیشه ما بقال معروف میگفتیم که همیشه جنگ بین منصور آزاده و بین پسرش همیشه دائم این ها با هم دیگه دعوی میکردن سر صفره آخه من یک دوازانی دارم روی این قضایی ها من گفتم که این سعادت رو داشتم که در اون اوائل خدمتم معلم خلبان گرنمایی سی سی تی اس بشم حالا به خاطر این نزیه که دارم خدمت تو میگم ما یه مدتی رو در دستبول دوره هم جمع بودیم شاگردارو میگرفتیم و من وقتی میگم شاگردارو همشون مثلا اساتیت من هستن مارا اسمن میگن شاگردارو ما اینا رو میگرفتیم و آموزش میدادیم بعد به خاطر این که در دستبول نمیتونستیم خیلی از به اسطلا ایریه ها رو داشته باشیم و خیلی از قسمت ها رو مثل گانری مثل سی ایم ایسی تی بی اف ایم این حالو بگیرم آموزش بدیم به خاطر این که ما برنز کافی ایریه ها نداشتیم زیر مثلا تیر سام دو و سام سه و سام شیش بودیم میرفتیم تبریز و اونجا حالا تبریز که میرفتیم بالوبرم جناب رمزانی گرفتن اشاره کردن و همینطور بقیه دوستان و جناب خانی ما اونجا همه با هم بودیم زندگی میکردیم با اون خانوم عزیزش خانوم مهربانش و فریبورز عزیزم تاج سر من و گفتم تحمیلی عزیزم ما یادم فریبورز همیشه سر صفره قضایی که منشیدیم با باباش با هم دیگه دعواشون میشد ما هم کنیم جنگ پسر شروع شد یک خاطراتی من با این عزیزان دارم که اصلا شما ها باور نمی کنیم هر موقع اسم منصور آزاد میاد اصلا دست خودم نیست اصلا دست خودم نیست اصلا بی خودی از این گوشای چشمم در حالتا عادی ها اصلا بی خوده بی خود بدون که خودم بخوام اصلا عشقم جاری میشه منصور یک چیزی بود نمیتونم بهتون بگم شما نمیتونید باور کنید که منصور کی بود و من این افتخار رو داشتم که سه تا معمولیت جنگی رو در بال ایشون در بال این شجاع مرد من این افتخار رو داشتم که در خدمت ایشون بودم خب بعدی رو بگیم که نه
00:37:12--->00:37:23
spkr_04: من میخوام یه مردهی خیلی ساکت بودن
00:37:24--->00:49:06
spkr_00: ساکت که من داشتم فرمایشت جناب آرام رو گوش می کند و خیلی قشنگ و ما رو بردن هم به زمان قبلت جنگ و همون اوائل جنگ و همون مهموریت های خطرناک قبلت شروع جنگ دست بول و خب برصد قهرمانهای خودشون هم تو اینجا نهفته بود که من تشکر می کنم از این بسیلا کلام زیبا و این که واقعا ما رو درسته که خاطرات جنگ و اینجا زیاد جالب نیست ولی بازم ممنونیم که رفتیم و بریشتیم به سفر کتایی بود من این نزدیر که نگاه می کردم از شما تشکر می کنم به خاطر کسارتی که داشتید باید اومدید من نمیمونه کسارت شما چی بود من کورونا گرفتم خب بعدا که دیگه شما کورونا رو شکست دادید الهم بلاله انشاءالله که سلامت باشید و بازم یک نوشته ای اومد که جناب ایراج امامی اگر ایشون صدای من در میشنوند که من ارزادب بکنم خدمت استاد خودم جناب امامی خوب جناب امامی خوب یکی از مسئولین بودن در همون زمانی که ما آراد دسمول بودیم تبریز بودیم و امیدیه که بودیم به ما سرکشی می کردن و ما که بچه های زیاد آرومی هم نبودیم و شروع قلق می کردیم و تحمل می کردن و خاطرات خوبی داریم به ایشونم ارزادب و سلام داریم و انشاءالله که ایشونم سلامت باشن و این صحبت هایی که جناب آرام کرد و دوستان دیگه من داشتم نگاه می کردم این شهده همه شون عزیزن و همه شون بزرگن و اصلا راجب اینا مثلا من صحبت بگنم چی می تونم بگم یعنی از اون شجاعت و اون جسارت و اون اتفاقاتی که براشون افتاده و داشتم دیگه می کنم به خود جناب آرام به خود جناب محمدیان به خود جناب محبی به خود جناب خانی خانی یکی از بچه هایی حالا نمی دونم چقدر می تونم راجبش بگم خانی یکی از بچه های افپنج بود و یکی از نفرات نترس و خوشبرباز و یه مقداری بینزباد اینجوری محروف بود و ما خیلی با ایشون پرباز کردیم جا و کارهای خیلی خطرناک حالا می خواب اینه بگم براتون که ایشون رفت پی سی سی وین اگر اشتباه نکنم و در پی سی سی وین که بود فرمانده نیروهوای هند دوت شد به ایران فرمانده نیروهوای هند که اومد خلبان بود یه جنرال هندی خلبان و اومد رفت نیروهوای ما رو بازدید کرد حالا برساد به خاطر اون مسائلی که داشتن دوره هایی که می خواستن بخلنان بدن که حالا یه سری با پاکستان بود با هندوستان به توافق نرسیدن و ایشون اومده بود که حالا بازدید کنه و یه حال مهمون بود رفت به پایگاه اسفان و در اونجا قرار شد با پی سی سی وین یه راید بپره کی؟ آقای فرمانده نیروهوای هند با کی قرار شد بپره؟ با آقای مرتضا خانی من که نبودم اونجا ولی تعریف کردن برا من که این فهمده نیروهوای هند وقتی برگشت سینهش پر از مدال بود دیگه دیدید که اونا مثل زمان قبل ما هر مدال یا هر سال یا اونا به داخلی نشان و مدال اقتی اومده بود از آقا ما پایین رو کرده بود به جمع گفت بود من هرچی مدال دارم بعد تقدیم آقای خانی بکنم یعنی اینقدر این خوب پرواز کرده بود یعنی واقعا نفراتی که مثل خانی تمام این عزیزانی که فوت کردن شهید شدن و نفراتی که حالا به هر سوید از دست ما رفتن تو همین کند سال گذشته همه اینا واقعا آدم های شجاعی بودن و ها نگاه میکنن خود جناب آرام اون اوویل جنگ دسفور بزن به کوب خیلی شدیدی بود و این صحبتی که مثلا راجب دوستان کردن و اون شرایط بسیار سخت برای همه بود و این نفرات واقعا آدم های عرضشمندی هستن که حالا گفتم خواهش کردم که به این مسلم شما بپردادید زمین این که برصد این شهده هایی که ما داریم شناس نمای نیروعوایی هستن و برای ما عرضشمندن حالا جناب آرام یه جمله خیلی زریف و و خیلی روحانی رو گفتن که واقعا ما اصلاس میکنیم خودم خجرت میکشیم مثلا خب عزیزانش رفتم و ما هستیم ولی این قسمت روزگاره من خودم یه بار رفتم اون دنیا رو برگشتم و میگم اگر من رفته بودم اون دنیا که راحت شده بودم ولی که اینجا خانواده ها هستن که در فشار و در ناراتی قرار میگیرن و اون نفراتی رفتن اون بر مسلم هم بدونید که اونا هفتش خودم از ما جلوتر هستن و ولی برسات ما آرزو میکنیم که خانواده ها هم میجه که تحمل کردن از این به بعد هم تحمل کنن و سب داشته باشن و اون پرستیج رو حفظ کنن و یاد شهیدشونو همیشه گرم نگردنن و ما هم با عنوان شاید اونا که بودیم و هستیم من در بردان 22 که مثلا انقلاب شده بود و جناب برد بری شد فرمانده گردان ما و حالا بخواییم دوستان بگیم از هر کدوم میتونیم بی اکیت ساعت صحبت کنیم ولی جناب برد بری شد فرمانده گردان 22 و جنگ که شروع شد ما این فرمانده گردان همون به سلان نک پیکان بودن ما حالا خودمون خلبان های شکاری نک پیکانیم در عرصه های جهان سه تا نیرو هستن که به سلان نک پیکان هن وقتی درگیری صورت میگیره این نفرات مثل کلوس هبسا و تکاورای دریایی و خلبان های شکاری اینا هستن که اولین تیرای هستن که اطلب ارتش اون دولت به سمت دشمن شلیک میشه و اینجا فرمانده گردان های ما با بسیاری فرمانده گردان بودن و اون موقع جناب رستگار محورت عملیات بودن در پوست فرماندهی کاملا یادشونه که خودشون همی که از مدیران و مدبران و خلبان های شجاع بودن و ما با اون نفراتی که از تهران اومده بودن و ستون فقراتی رو برای نیرو هوای ارتش در تبریز درست کرده بودن مثل شعی مرحوم دانشبور جناب آقا سیبک جناب بهروز سلیمانی و جناب اقبالی اینا جناب اقبالی همونهای بود که از تهران اومده بود و ما به این نفرات وابسته بودیم یعنی اینا ما رو می بردن بالا و برمیشتونن لیکی از اونا آقای جواد بور که یادش گرامی بود و یه پریشب تلویزیون یه فیلمی رو پخش کردم من دیدید یا نه که راجب جواد بور من صحبت می کردم و اینا چقدر شجاع بودن یعنی چقدر شجاع بودن و این شهید بروری که فرماد و گردان ما بود اولین نفراتی بودن که دافتره به اسم بودن و اون فرمایشی که جناب محبی کرد که دو تا مطلب تو فرمایشات جناب محبی بود یکیش اشاره کردن که استفاده بشه برای کسانی که دارن یک اون انزباد بود که تعریف کردن کامل قشنگ هم گفتن که جناب آرام هم حتما سهه می دادن به فرمایشات جناب محبی نسبت به اون نفراتی که در پاکستان دوری دویدن و اون نفراتی در تهران نمیتونیم بگیم مثلا صد در صد ولی این یک چیزیست که ما باید بهش بپردازیم یکی هم که جناب محبی اشاره کردن حالا میخواستم بگم که اصلا زن هم پری حالا در طول صحبت انشاره اون مطلب هم میاد خدمتون میگم راجب شهید بربری و این که فرماندهان گردان ما نفراتی بودن که اولین دافترابا بودن یعنی نمیذاشتن که حالا مثلا جاخالی بدن و جناب محبی هم ازمینه که اشاره کردن که اگر ایشون مسئول نیروه هوایی بود در پایگاه تبریز اون موقع برای شهید بربری عزیز ما چی کار میکرد؟ چی گفت؟ جایتونه چی گفت؟ گفت پونزرز میفرستدم شمال بربری رو پونزرز میفرستدم شمال و درست میگه یعنی اگه شهید بربری رو میفرستدن شمال که اون سانههی که از بیخ گوشش پرد شده بود و تقریبا میشون گفت یه سانهه بود اون موشکی که اومده بود و دلوی کاناپیشون خودکشی کرده بود یعنی ایشون دیفیت کرد اون موشکو خب افرانش که میدونید که پال ایسیم و ایسی سیم نداری که یعنی وقتی خورد بهت میفهمی اصلا نمیدونیدارن ره گیریت میکنن خب خیلی این سخته یه نفر توی اواپیما هم بعد حالا خودشو بپاد هم برصد موشکی که داره میادو بپاد هیش کتنم این نیست که بهش اطلاع بده و شهید بروری اونجا این موشکو دیفیت کرد و موشک خودکشی کرد و اشاره کردن که اواپیما سلاخ سلاخ شد و آب و روغن و هیدرالیک و بنزین او همیه ازش میریخ که ایشون اومد خوشبختانه سالم به هواپیما را آورد که هواپیما بعد از مدتی هم عملیاتی شد ولی اونجا شرایط ما شرایط سختی بود و این مطلبی که من میخوام بهتون بگم این برای همه ارتش و همه نیروهوایی بود به خاطر چی شهید بروری نرفت پونزر روز شمال به گفته جنبان نمیخوام بگیم پونزر روز شمال آقا چلح سرد اصلا برو خونه ما طور دیگه اسم نمیذاریم یه پرواز مخصوص پرواز گرون مرزی پرواز جنگی نمیذاریم چرا؟ چون اون شرایط سخت رو شما سپری کردی بعد بری یه مقید آرامی شده پیدا کنیم و یک جو بسیار بدی در یگانها بود حالا به قرار از این که آلا هم میگوپتن مثلا تابیرزو همه دان و اینا مساقه گذاشته بودن که کی بیشتر میپره کی بیشتر اسم میروینا اونا بماند ولی کن این مطلب واقعا سهت داره به خاطر چی این اتباق افتاد؟ به خاطر این که ما بارد جنگی شدیم با رده پنجم شیشمون بارد جنگ شدیم ما نه ارتشبوت داشتیم نه سرلشگرد داشتیم نه سرلشگرد داشتیم نه سرتیب تموم داشتیم سرهنگ های قدیمیمون همه رفته بودن یا اینا رو اعدام کرده بودن یا اینا رو فرار کرده بودن یا پاکسالی شده بودن یا بازنشت شده بودن یا بر صورت نبودن که حالا اینجا چی بود؟ آقای اسد برد ولی باید بیاد فرمانده گردان بشه فرنو که پیگام باشه آقای مثل آقای سرگود برات بود هم لیدر اشتر بتونه باشه هم بتونه عملیات رو کنترول بکنه خب اینا فشاری که این پنج شیش رده نبودن این فشار اومد به چی؟ به سلسل مراتب پایین تر و این پایین ها فشلده شدن و همین جناب آرام جناب محمدیان جناب محبی و خود جناب خانی و دوستان دیگر بهشون فشار بیشتری وارد جد و اگر ما همچین به سلا مسیبتی رو نداشتیم و سلسل مراتب سرجوه خودش بود مسلم بدونید که ما اینقدر تلفات و شهید در اون شیش ماه اول جنگ نمیدادیم صدای شما ندارم جناب صدا تو نمیاد جناب حمزه ای
00:49:07--->00:49:11
spkr_04: باید مانسید شوانده
00:49:11--->00:49:58
spkr_05: میت کرده بودم من من میخواستم اولا درخواست بدم خانوم همسر سرلشکر زویهی عزیز به خاطر این که حالشون خوب نیست میخوان گفتم زودتر بیارمشون بالا در محیط شما که چون ما یه تایم دیگهی دوباره داریم با خانواده های این شهده این ایشون از بس که خاطراتی که شما ها تعریف کردید به یه مقداری متعلمشون کرد من فقط میخوام آره خانوم عزتی عزیز همسر سرلشکر خلاوان شهید والامقام شهید زویهی رو بیارم بالا در کنان شما گروت بر شما سرکار خانوم زویهی عزیز سلام علیکم
00:49:57--->00:50:16
spkr_01: سلام علیکم
00:50:18--->00:52:43
spkr_00: خدا به شما سلامتی بده ما واقعا ایدی گرفتیم که شما رو زیارت کردیم چون واقعا مشتاق بودیم که میدونید ما من عرض کردم که همه شاهدهای ما هر کلوم یه داستانی برای خودشون دارن که حالا پرداختن به اول دا آخر خیلی طول میکشه ولیکن میخوام بگم که پرویز زبیهی که ما در تبریز در خدمتشون بودیم و همپایگاهی بودیم یکی از خلبانان مظلوم و گمنام شاهدهای نروعبایه یعنی واقعا مظلومان جان به جان آفرین تصمیم کردن و قهرمانان رفتن و برای میهنشون و برای وطنشون جان فشانی کردن حالا خلبانهای دیگه یه ما داریم که اصلا از ایشون هم گمنامترن بلی اینجا واقعا من بگم توی همه این نفرات که من دارم نگاه میکنم واقعا پرویز از همه غریبتر بود و مظلومتر بود و خب حالا این که ما یاد این دوستان بکنیم که اسماشون آوردیم و یاد پرویز عزیزمون بکنیم یادشون گرامی و خوبه که ما یاد کنیم خودمونم متحصر میشیم و به قول معروف برمیگردیم به اون لحظاتی که خب شاید نخواهیم همه من بهش برسیم ولی این خوبه انسان هم بد شادی داشته باشه هم ناراحتی ولی این اگر عشقیم حالا یا به قول جناب آرام از گوشه چشم ما و شما میاد این عشق عشق زوق و خوبیه و راحتیه اون نفراتی که اونجا هستن یعنی مسلمن اونها احتمال خیلی زیاد به نظر من دارن نظاره میکنن و جاشون هم از ما خیلی بیتره ما حالا یه دوست کلو نخدوبی ها و چند تا گونی برنج بیشتر مصرف کردیم بلاخره هفتاد هشت سال همه باید این دنیا رو ترک کنیم و چیزی که در این جهان بی انصاف و نابرابر با همه برابره و برای هیچ کس استثنان نیست همین مرگه که همه باید تهمیشو بچشن و کفن هم به قول آقای قبامی کریم قبامی جیب نداره و انسان با این اعمالشه که در اونجا میتونه پاسخگو باشه و این عزیزان ما اونجا سرف رازن و انشاءاله که دست ما رو دست خانواده شونم بگیرن و ما خوشحار شدیم که خدمت خوهر عزیزمون رسیدیم
00:52:46--->00:53:27
spkr_02: سلام ارز می کنم بر یادگار عزیز زبیهی مهربان و عزیز ما و قهرمان ما و اسطوره ما چقدر خوشحالم که چهره مهربان و نازنین شما یادگار عالی قدر رو می بینم چقدر خوشحالم چقدر خوشحالم و این بهترین ایدی هاست ممنونم جنابه من اصلا نمی تونم سخونم هلتینا به همزینی تشکر کردم بله مرسی واقعا این مهربان رو ما می بینیم این ایدی رو که به ما دارید ممنونم از این ایدیتون
00:53:27--->00:54:02
spkr_05: اصلا بارعث این لایف خود این سرکار علیه سرکار خانم زبیهی عزیز و سرکار خانم بربری بودن که تداروشیدن موجبات این لایف رو برای تمام خلبانان شهید جانبرکفی که ما واقعا چقدر عالی شد که یک بار قهرمانان این چنین بیان ازشون یاد کنند تازه حالا مونده خانواده هاشون سرکار خانم عزتی همسر جناب تیمسار سلشکر خلبان پرویز زبیهی خیلی مردم میگم بفهمید بربان
00:54:02--->01:02:12
spkr_01: ممنونم از لطف شما. سلام حرض میکنم خدمت همه شما عزیزان. امیدوارم که زنده و پایدار باشید و این برنامه مستمر ادامه پیدا بکنه. چون اینها شهدهایی بودن که از اوائل جنگ خالصان جنگیدن و خیلی زود رفتن. این افتخار نصیبشون شد. حالا اونهایی که همکاراشون هستن زنده هن اینم افتخاروار ایران. چون اینها هم تلاش کردن. قرار نیست در جنگ همه برن. اگر یکی رفت بقیه باشد. باید باشند و راهشون رو ادامه میدن. ما در بین پرنده ها لغب اقاب رو به خلابان ها دادن. چرا؟ برای اینکه اقاب تا بالاترین نخطه میره و اکسیجن کم نمیاره. این خلابان ها نمیدن. با ارتفاع بالا و فشار جیه زیادی که به این آباره بو شد. سخترین عملیات رو انجام بدم بدون این که هیچ توقعی داشته باشند. با شهر زبیهی یکی از اینا باره. بارها به من میخواه. من میخواه. نامم گمنام باشه. من مفقود میخواه. برای من کاری نکنم. و من یکیه انقدر لحظه ها برام گرون تموم میشه. که چرا باید یه همچه عزیزایی که انقدر شجاعانه جنگیدن. عشق صدام رو در آوردن. باید از اینها یاد بشه و فراموش نشن. و ما این انتظار رو از نیره هوایی داریم که وقتی بچه هاش پرپر شدن بهترین خلوانهای ما رفتن. یه همچه روزی یه مراسمی یه برنامه هم تا کچیب که ما خودمون تحییب کنیم وسیلها رو. نشد توی سالان یه برنامه بزنن برای این خلوانه. ما با اینها انقدر تحصیلات عالیه داشتن. مغز متفکر داشتن. بهترین ها از بین هزار نفر انتخاب میشدن. حتی شاید بیشتر. شما خودتون در جریان همه عوامه هستید و مثل خودش بالا پروازی. من نمیتونم در مورد شغل شما از ها نظر پاند. چون من یک سرهنگیم. و به خاطر همین انقدر دستم کتایه که به هیچ جا نمیرسه. ولی شمایی که آسمون خدا رو به اون عظمت دیدید و این همه عملیات موفق انجام دادید. این افتخار ماست که زنده بودید. شما هیچ وقت نگیم ما باید برید. شما همه باید باشین. زنده باشین. افتخار ایران شما هستید. در سختتر قرار جنگیدید. و با کمترین امکاناتی که داشت. وقتی میفرماد همکارش که نصف خلابان ها به صد و پوری در شیش موه اول جنگ رفتن. یعنی این ها واقعا از خودشون سهه بازشتن. و بقیه خلابان هایی که زنده موند راهشون ادامه دادن. ما ممنونیم در قبال هر هزار شهید معمولی ما یه خلابان شهید داریم. حالا حساب کنید این ها چقدر برای ما افتخارا بردن. و فراموش نباید بشن. امیدوارم اونهایی که صحبتهای ما درد و دلهای ما رو بعد از چل سال میشنوند. باید به این توجه داشته باشن. که من به عنوان همسر کسی که 22 ساله الان چل ساله براش ناله میزنم. عشق میزنم. نه که این. این اصلا به من چند فرکب این گریم. ولی من نمیتونم آروم بشن. چرا برای من این هنوز گم شده است. بقیه هم همین حالت من ها دارن. من بارها بارها برای این که به بچه هم امیری داشتم دروغ میگفتم. نمیتونستم این ها رو بانه کنم. ولی ای کاش این آقایون مسئولین یه توجهی به این امن داشته باشن. که ما بالله دروغ کونیستیم. 22 سال به بچه همون دروغ نکفتیم. ما از غم این ها شب تو صبح ناله میزدیم. نمیداشتیم بچه همون ناردی کنم. خود من که 15 سال در خدمت بچه هایش نیست بدم افتخار میکنم. اصلا به هیچ چیزش اهمیت نمیدن. جز این که این ها همدم من بودن. بچه های من بودن. این برای من افتخار. من بچه های خودم هم نهایت تلاش رو باقشون کردم. که غم پیدری رو فروش بکنن. یه ذره ولی نتونستم جای پدر رو برایشون پر کنم. چون بچه ها هم هنوز برای پدرشون نارهدن. اگرچه وجودش برایشون افتخار آخرینه. ولی نباید سراموش بودن. دل بچه های ما میشکنه. همه خلبان ها عزیزن. میدونم همه زحمت کشیدن. اون تحصیلات و اون سختی های تیران کشیدن. بعد اصلا چند سال امریکا درست کندن اومدن. تا شد. بلاخره انقلاب شد. این انقلاب باعث داد وقتی سیستمی یک نظام عوض میشه و همون نسبت افرادی بوده. یه سری مخالف موافق کاری ندارند. ولی نهایت فشار و اونی که یه شغن همچه حساسی رو داره بهش حارت میشه. و اینها همه این سختی ها رو در زمانه قلاب و جنگ تحمل کردن. جوز اولی اینهایی بودن که رفتن جنگ. و اونهایی بودن که خالصانه. و اینم یکی از همکارش تعریف میکرد. الانم نقای همکارش آقای خانی ظاهرم صحبت میکرد که این موقعی برگشتن اینو میگذرد. برای مخابر یا موردان گفتن آره این اعتمال داریم. این خودش گفت هوا به ما منه تقییب کن. معلوم نیست. اصلا اینو گفت موشک سامشی شعب زدم یا باقعا با همون میهای چیز زدن. روسی زدن. من در حال هر چی بود این شهید شد. این پرزد. وقتی پرزد بالش رفت. شما آقا بالش رو بکردیم از طبقه هفته همون باشه میاد پایید. این ها همینجور شدن. ما با یاد یادشون رو گرام میبداریم. اگر نکنیم این ها فراموش کردن من خودم رو نمیبخشم. من آدمیم نیستم که هر جو برم یاد خرف بزنم بگم این کار رو بکن. این کار رو بکن. اصلا روش ها ندارم. برای این که میبینم این خودش باره همون گفت که لنم بخواد مفقود باشم. خب من چی کار رو کنم. ولی این وقتی میبینم دلم به درد میگه. من میدیدم چی جوری دو ماه سته ماهی قبل جنگ میگفت بیا بریم شمال من برای خونه بگیرم تو منتقل شد. بارو اونجا بارو اونجا کار کن خیالم که شما راحت باشه که شما بچه ها نداری اصلا منو وسیعت کردن. دوباره منو بچه ها ما برگردم به پدرم. و ما هرچی به من میگونم من قبول نمیکردم. گوتم من زمانی که تا اصلا من اصلا نمیره برای چی باشه تو برو جنگ ایب ندارید. میان. و من قبول نکردم منتقل روز اول جنگ وقتی اون اتفاق آقای عفشی نظر اینو افتاد وجهت ایران همه روز دوستاشون بودن و بعد همه که شهید شدن همه اینها یاداور خاطرات خوب شهیدان هست که این آقای ها زحمت کشیدن الان دشیفا بودن با خستگیشون به اخره این فشار هم به اینها وارد میشه که خاطرات رو تحریف کنن ولی این یاداوری ها برای من خیلی با عرضه چرا؟ برای این که وقتی میبینم آقای همزهی لطف میکنه و تک تک خانواداروزنگ میزنه و با اینها بار صداشونو نداریم بگی درسته؟ بفرمایی دمان دمان
01:02:14--->01:02:17
spkr_03: الان اوچه خامزویهی بفرمید اوچه الان
01:02:20--->01:02:26
spkr_01: دروت بر شما پانو زریحی عزیز
01:02:32--->01:02:46
spkr_05: عشق همه این بینندگان این دیویس نفری که نشستن بای صحبت شما عشق همه شونو در اون بردید با این صحبتاتون درود به شرفتون درود به شرفتون
01:02:49--->01:04:23
spkr_01: من این مشکلات رو حس کردم چون میدونم همه حس من هم این 234 قنونی که رفتن لشکر رفت تنها نرفتن اینا اینا افتخارات ایران بودن که رفتن و اون نیروهای هم که در جاهای دیگه هم جنگیدن اونها واقعا بزنگیدن منطقه هر کسی در حد توان خودش میتونه بزنگه اونها بسیار زحمت کشیدن ولی خواهد توانش و هر کسی به اندازه ای ازش که خدا ازش انتظار داره اگر پرویز که بارها میگفت من با اکلمال با پول اونهایی رفتم که درست خوندم و الان به اینجا رسیدم من با اونها یک سرباز وظیفه دارم از اون پیرزنی که داخل کوها گمنام داره تنها زمی میکنه با چهارت و مرگ و جوجهاش من باید برایش فداکاری کنم و این مطمئنم این ابراز علاقه رو همه همکاراش داشتن و خالصانه جنگیدن این وجود اینها برای من افتخاره حالا قسمت این بود ما زندگی ما به اینجا کشیده باشه و امیدوارم که راهشون مستدام و پراموش نشه اینها افتخارات ما هستن اینها کسایی هستن که با هیچ کس مقایسه نگیشن همه زحمت کشیدن از همه عزیزان تشکر میکنم چون من خودم بودم به چشم دیدم بچه ها رو عشق بچه ها رو میدیدم ولی چاره نداشتم جز که با اینها هم داریم
01:04:31--->01:04:37
spkr_02: خانم زبی درود بر شما زیف هم خیلی سریع
01:04:36--->01:04:43
spkr_01: خیلی سریع خیلی ازداشت باشکرم از درخواد شما ممنونم
01:04:39--->01:08:01
spkr_02: درست میگی اونهایی رو که باید به فکر باشن اونهایی رو که باید برنامه رزی بکنن باید این روزها رو بکنن و به انوان افتخار ملی ما و این رو بکوبن توی صورت ما دیگه اینها نیستن این آدم های خیلی ضعیفی هست اصلا ازشون انتظاری نداریم ببینید ما رو راست بگم الان الان که همزهی جلیه ما نشسته داره جای اینا همه رو داره پر میکنه داره به جای اینها این کارها رو میکنه من واقعا خوشحالم که خیلی روزها من گرفتم و با این همزهی عزیزون نازنینم پرواز کردم که الان بگم این آدم این بزرگان رو که هیچوقت به چشم هم ندیده خاطرشون رو میگیره و بزرگ نگمیداره همه آدم هایی رو که تو این تصویرها میبینیم من چقدر خوشحالم ازد علی جان من افتخار میکنم و خوشحالم که یک روزی و روزگاری من با تو پرواز کردم من پیش تو بودم که الان خانوم زبیهی اینجا بشینه و به دنبال کسی باشه که بیاد به خاطری شوخر مازنینه شوخر مرده مرده مردش رو بیاد بگیره و اینجا زنده بکنه و تو و امثال تو من موقع که الان قیافه عباس رو رو بروی خودم میبینم و سایر دوستانم رو ببینم از کسانی روی که میاد اسم برده میشه من دارم در حضور خمه من از تو تشکر میکنم چی باید بگم خانوم زبیهی خیلی قشنگ گرفتن تشریح کردن میگه که زبیهی گرفت و وزیفه خودشو انجام داد آره من همه وزیفه خودشو انجام داد ما چه کردیم ما ما که بگیم من نتوانم اونای رو که الان ندای حل من ناسر ینسردشون دنیا رو پر کرده چه قلطی میکنن به درمانی کلمه رو خیلی بیتربیتانه بگم چه قلطی میکنن چرا ما نباید اینقدر شهامت داشته باشیم اینقدر شوان داشته باشیم که الان خجالت نکشیم جلوی خانوم زبیهی به جلوی فرزندشون من نمیدونم چرا ما نباید الانجا جلوی مهدی جهانشالو باید ما خجالت بکشیم که از اینها به قول معروف اونطور رو که باید البته هیچ کسی نمیتونه بیاد و عجر اینها رو انجام بده و نشون بده ولی به حساب اون حد اقلها رو که میتونستیم من نکردیم درود به اونهایی رو که حتی اگه نمیتونن تلاش رو نمی کنن و انجام میدن من عوض میخوام از شما خانوم زبیهی من واقعا شرمندم من به نوان یک امرض زبیهی از توی نازنین من شده منو ببخشم
01:08:16--->01:08:32
spkr_05: ارام در نهایت میگن ما شرمنده ایم من یکی رو ببخشید اگر که نتونستم همرض به خوبی برایه حالا من ندیدم دقیقا اگر اینو یا آرام گفتن یا یکی را دیگه میخوام خودشون بفرماییم که من
01:08:31--->01:09:04
spkr_02: در همینه گفتم ببخش ما رو که ما نتونستیم اون عرضش و عرضش والایی رو که امثال پرویزخان داشتن ما بتونیم کمک بکنیم و این رو ارائه بدیم در جامعه شاید وظیفه من نبوده کچکترین وظیفه وظیفه من بوده ببخش ما رو که کسانی تیم مملک زندگی میکنن خانم زبی که وظیفه شون خیلی از ما بالاتره و نتوانستن ببخش تو نازنین ما ما رو ببخش
01:09:06--->01:09:40
spkr_05: جناب آرام اول لایف هم گفتن ما شرمنده خانماده شهده هستیم که ما موندیم ببینید این مردان مرد این قهرمانان چیا میگن میگن ما شرمنده ایم که ما نرفتیم با هم رزمامون و شهید بشیم و ما موندیم یعنی این رو شرمندگی میدونن در صورتی که همه اینا جانبازن همشون بدترین بلاها سرشون اومده بدترین پروازها اتفاقا براشون افتاده ولی باز دارم میگن ما شرمنده خانماده های شما ها هستیم
01:09:41--->01:12:01
spkr_01: باهش میکنم. اینشالله که پیش خدا شرمندارید. شما همیشه سر افرازید. چون کاری که شما کردید اصلا باید تا قلبان های امریکا مقایشه نمیکنید. چون اونا هر کشوری میرن همه را میکشن. فقط قصدشون کشتنه. ولی شما قصدتون نجات دادن ایران بود. این خیلی مهمه. شما خیلی زحمت کشید. شما افتقارات ایران هستید. شما وقتی میگین از پرویز میگین از یه همکارش میگین. از دوستش میگین ما خوشحال میشیم که لعاقل چهار نفر اصلا از این هم میگین. اینقدرم که نشه که واقعا دلش پاره میشه که. نه من از درد دلهای خودم دارم میگم. که نباید بذاریم این شهده فراموش بشن. اینا خیلی به گلدن ما حق دارن. همه شهده. چون همه اینا واقعا خالصان شما میدین اول جنگ همه جو با همه گروه بچه های کچیک هم میخواستن برن. چرا؟ برای اینکه اون ارقی که داشتن نمیخواستن نابود بشه کشورشون مملکتشون رایی رو که دارن ادیدن. و اینها همه برای کل ایران مهم بود. همه. والا من خودم الان دارم به شما بعد از چل سال وروز میدم. من خودم برای اینقدر نارام بودم. دیگه بادشم سفارش کرد. وسیعت کرد که منو دوباره تردید داد به پدر مادرم که برگردم شما. من اونجا بودم. اصلا آرامش نداشتم. یعنی بارها و بارها گفتم که من یه وقتی باید هر توشده برم جهه. اونجا یه آشبازی بکنم. یه چیزی بکنم. یه بوم بیاد. منم شهید بشم. چون من اصلا نمیتونستم تحمل بکنم. خب سن نمون کم بود. بچه بودیم. بادشم. با دو دو بچه کچی که هر شب خبر پدرشونه میگرفت. ببین اینا همه در جامعه ما. تنها بچه من نبود. هزاران بچه شهید همین داستان رو داشتن. و من خودم دیگه الانم یه وقتهای فامیلا ها من برون میارم. میگن که خودت هم از اونایی بودی که هر روز مخواست یواشکی بری جهبه. بعد با من میگرد. خب بچهات چی میشن؟ اینجا که میره استاف میکردم. گفتم نه دیگه. بچه همون گناه دارم. اینا پدر که نیست. من هیچوقت نتونستم برای جون پدری کنم. منم که نبرم نرم مادری نکنم این بچه ها پجموره میشن. و به خاطر این ها با ایستان. نمیدونم چه هد از من قبولیم. همینقدر میشن.
01:12:05--->01:13:25
spkr_02: تو یه مادر نبودی تو یه پدر بودی تو یه مادر بودی تو یه پدر بزرگار بودی و یه مادر بزرگار بود تو خیلی کارا کردی تو هم یه همسر مدربان بودی هم کسی بودی که پرویز زبیهی در آغوش خانوادی تو اونقدر شهامت داشت اومد رفت و از یک ملکت از یک مردم از یک سنت از یک مقدار انسان ها از یک مقدار مظلوم ها دفاع کرد بعد از اون تو فرزند اون بزرگوارو تو شهید کردی بعد از اون با متانت خودت با نجابت خودت با بزرگواری خودت که همه ما میدونیم اسم اون و اسم امثال ماها رو تو بزرگوار بزرگ نیه داشتی درود به تو من اینقدر متأثر هستم که متاسفانه نمیتونم صحبت کنم من بردم صحبت کنم ولی حالا شاید تو این تصدیر مشغلت باشه این عشقای من همین تو داره از گونه ها من در مقابل شما در مقابل عزیزی مثل تو داره سرازیر میشه من اصلا نمیدونم شی بگم من خیلی کچیک ترسم این افتحال رو حتی داشته باشم که در مقابل شما صحبت بخونم ببخشید من رو که خیلی کچیک هستم
01:13:18--->01:13:26
spkr_01: با رو هر داشته باشم که در مقابل شما صحبت بخونم ببخشید من رو که خیلی کوچیک هستم
01:13:27--->01:13:54
spkr_05: خیلی از از این ممنونم خیلی ممنونم من علی اقبالی دوگاه فرزند شهید والا مقام اقبالی که بقید شیش سالش بود وقتی پدرش جهید شد و الان یک کشتور فوق تخصص درجه یک در کشور آلمان که واقعا همه ای ما افتخار میکنیم میگه که سرکار خانم زویهی سلام من را به علی عزیزم برسانیم
01:13:55--->01:14:06
spkr_01: ممنونم متشکرم از لطف شما خیلی ممنون از محبت شما بسیار متشکر از برنامهی که ایجا کردیم مزاربتون نمیشم
01:14:06--->01:14:39
spkr_05: نه خواهش کنم من میخوام آخرین کلام و جناب آرام و جناب رمزانی عزیز بفرمان شما اگه مطمی دارین در حده یکی دو سه دقیقه جمع بندی کنیم که بریم این لایف رو ببندیم چون حیف هم میاد این رو سیف کنم بریم سراغ این عزیزان دلبند و یادگاران این اقابانی که شما راجبشون حرف زدید و بشتنیم صدای اونا رو و صحبتهای اونا رو در مورد شما ها بفهمه جناب آرام شما بخواهی شروع کنیم جمع رمزانی
01:14:39--->01:14:59
spkr_02: من که اصلا دیگه نمیتونم هیچی در مقابل خانم زبیهی بگم فقط من میخواستم فقط خواهش کنم که من این فرصت داشته باشه که در مقابل پسر جناب آقای از باید باید هم دست کلمی و در مقابل بقیه از از دست کلمی هم اگه اون موقعی موقعش بود من صحبت بکنم اوکی دیگه این بالا
01:14:58--->01:15:03
spkr_04: بیا این بلا، سوار بیا این بلا، آلیه بیا این بلا، تولا ایفت با این بلا شما
01:14:59--->01:15:08
spkr_02: سما بیاین بالا عالیه بیاین بالا تو لرفه بعدی بیاین بالاشون حتما خیلی ممنون حتما میخوا یادرمزم بس همه
01:15:10--->01:19:18
spkr_00: من خیلی متحصر شدم و نمیدونم که تمام صحبتهایی که الان در دلم هست و بخوام بگم که نمیشه ولی از خانمه عزتی خانمه بزرگوار شهید زبیهی تشکل میکنیم و تقدر قشنگ صحبت کردن و یاد شهید رو بقیه ما زنده کردن و انشاءالله که برصورت فرمایشاتایشون و خاصاتایشون توسط نفراتی که مسئول هستن برصورت هرچی بهتر انجام بشه برصورت ما در یک فضایی زندگی میکنیم که همه در جردیان اموراتش هستیم و مسلمن ادالت اونجوری که باید رعایت بشه در هیچ زمینهی نتونست رعایت بشه و شاید هم عدل خدا که زیر سوال میری بخاطر همین قضیه هست که حالا اتوی اون درس های اسلامی هم عدل ورداشن چون هایل مسئله سات و خیلی سوال برنگیز بود ولی به هر صورت اینه که نمیتونیم همه چی رو اونجور که درمون میخواد بشه و واقعا هم نمیشه ولی به هر صورت خانم زبیهی یادشون رو زندگی کردن ما رو بردن در یه فضایی که خب یاده همه عدیزان افتادیم و من از جناب آرام تشکر میکنم که چقدر با احساس و من فکر میکنم که اگر که یه نفری رو بخوان انتخاب کنن یه فیلمی رو درست کنن که یه هنرپیشه خوبی رو بخوان انتخاب کنن این جناب آرام و با ازش خواهش کنیم چقدر قشنگ و چقدر ضریف احساسات شد و فرمایشات شد که من تحت تأثیر حرفای ایشونم قرار گرفتم یعنی واقعا ایشون اینقدر قشنگ صحبت میکنم و جناب همزهی از شما تشکر میکنیم که این برنامه رو به هر صورت درست کردید دوستان، خوهران، برادران، بچه ها بیان و به هر صورت مطالبی روی که در سینه شون هست بگن و حالا اگر قابل استفاده بود که استفاده میکنیم اگر نکه هر صورت صحبت هست و یه مقداری از بار انسان سبک میکنه و این خوهر عزیزمونم خانم زبیهی که صحبت کردن ما استفاده کردیم ممکنه نتونیم کاری انجام بدیم و با قرار جناب آرام کاری عدس هم برنیاد حالا نفراتی هم که کاری عدسشون برمیاد ولی وقتی میریم با شون صحبت میکنیم میبینی اونها هم دستبارشون بستست یا حالا مشکلاتی که دارن و شهدهایی هستن که ما میشناسیم و برای ما خیلی عزیزن و دوست داریم که برصورت بیشتر و بهتر به داستانها و خاطرات و زندگی و حتی به امورات همسر و فرزندان باقی موندهشون رسیدگی بشه این خاصی است که برصورت ما همه داریم و چما که حالا یک باری رو به دوش دارید میکشید و وقت میذارید با اون حالی که دارید و برصورت مدیریت و مسئولیت این قضیه رو به احده دارید از اول تا آخر بعد همین که بشینید و ما رو نگاه کنید ما هر وقت بخواییم میتونیم ترک کنیم و بریم و یا یک کاری انجام بدیم یا اصلا نیم توی لایب ولی شما این مسئولیت رو قبول کردید ازت سپاس گذاریم من اصلاح همه اونهای که شما اسمشون رو آوردید براشون برنامه درست کردید و صحبت کردن چه نفراتی که شهید شدن چه نفراتی که مفخود شدن چه نفراتی که جانباز شدن و چه نفراتی که در طول این مسیر استوارانه و پاورجاب واسطادن از همه اونهای که شما نام بردید از شما تشکر میکنن و براتون آرزو سلامتی و شادی دارن و دوستان دیگه تونم که تو این قضیه پشت سحنه هستن میدونم که اونها زحمت زیاد کشیدن و به اونها هم سلام من رو بردید و تشکر میکنم اگر با من فرمایشی ندارید من میخواستم که
01:19:16--->01:20:07
spkr_05: من منونم باقید آخرین کلام و خانم زبیهی بفرمان ذنبه این که خوارزاده شهید اقوالی دوگاه سرکا خاندکتر باطمه یه سلیمانی متقصص زنان و زایمان هستن ایشونی که از فرهیختگان علم پزشی میگن وقتی در برنامه های خارجی میبینیم که خلوانان امریکایی مدال هاشونو میزنن و میان از رشادت های رشادت هاشون تعریف میکنن یاد دایین هزاران برابر شجاعاتر بودن و قلبم به در میاد و همینطور جامعه اسمایل امیدی هم برای شما درود فرستادن و میگن بانوی محترم حق با شماست چقدر زیبا صحبت که بفهمید خانم زبیهی بفهمید کلام آخر شما بفهمید که انشالله بگید این لایگو پردن و برید
01:20:10--->01:20:14
spkr_02: ما هم خبرت جناب اومیدی استادمون سرم عرض می کنیم
01:20:14--->01:20:18
spkr_00: جلو بومی جی سلام علیکم
01:20:36--->01:22:20
spkr_05: ۲۰۰۰ه فضا اعلانه ستنابا و میشنوید kami ۲۰۰am جملابیلت و این سرقانم وہو اطلاب نجد ikiاز فضایت ادبا ب staysنید sometimes it happens خب خب خب خب زبیر میشتمی؟ خب جناب رمزانی جام رمزانی شما ها برید این جاوی با میده خدا توی تایمی تایم دیگهی خانم زبیری اگه شد توی تایم میارن بلا یه لحظه صحبت کنم بعد برم پایی من شرمنده شما هستم وقتت رو نمیگرم چون دوستان منتظرم جام آرام جناب رمزانی جام محبی جام خانی جام محمدیان جام رستگار فر از همه شما عزیزان ممنونم که تشریف رو اردید و لبه گفتید به ندای خانواده های همرزمانتون دمتون گم خداون اشتایتون رو مصدا میگرده باندodedی
01:22:21--->01:22:26
spkr_00: ما هم متشکریم دست شما درد نکنه شما سلامت باشید
01:22:26--->01:22:31
spkr_05: خواه که پا تون هستم من جا و آران فرمایشی اگر دارید به فرمایشی با ما
01:22:30--->01:23:09
spkr_02: دارید دفعن قابل ما اسم خیلی ها را راحت نمیتونه به زبود گیری اصلا اجازه نداری من که اجازه ندارم اجازه ندارم
01:23:10--->01:23:14
spkr_00: موسیقی
نظرات
ارسال یک نظر