امیر سرتیپ خلبان ابوالفضل هوشیار
00:00:00--->00:01:11
spkr_02: باب آسان ایران زمین مرد بیبدیل قهرمان جنگ استوره ناماور یکی از بهترین های فرد تیمسار سرفراز تیمسار حوشیار عزیزم الهی که من فدای شما باشم خورمونتون دارم یکی از بهترین های افچارده خیلی غزم خوام تیمسار سرفراز تیمسار حوشیار عزیزم سلام و عرض عدف خدمت شما سر یه مقداری اگر وسط نیست اگر آوازاده محترم دارم تنظیم میکنن یه کچولو به سمت راست به سمت راست پچرخونن فکر میکنم اوکی بشه سر نه آها نه این ور این ور آها اوکی سر اوکی آلی شد سر بازم همونطوری شد آلی آلی سر آلی سر سلام از کردم سلام شبتون بخیر خستانه باشید
00:01:16--->00:01:24
spkr_00: مچکرم. امیدوارم که خسنه باشیم. زحمت داره می کشیم و شب خوبی داشته باشیم. امیدوارم.
00:01:24--->00:02:16
spkr_02: من فضای شما بشتم گربونتون برم تیمسار سرفراز شما اقاب بیبدیل آسمان ایران زمین مردی که با برحال این گربه افثانهی تامکت و بزانو دارا ورده بودیم اینقدر از شما شنیدم و اینقدر که واقعا میگم من خودم یه افچارداری هستم ولی همیشه ذکر خیلی شما بود در گردان پروازی و همیشه اسم شما و خیلی از هم رزمای شما من میخواستم محبتی بفهمهید در ابتدا برای کسایی که شما رو نمیشناسند یه مقداری خودتون رو معرفی بفهمهید یه مقدار سر دوربین هم اگه بره بالا شهرتون یه مقداری کامل آلیه در خدمتون هستیم یه بیوگرافی از خودتون بفهمهید و بعد انشالله که بفهم خود
00:02:19--->00:03:05
spkr_00: با نام با یاد و نام خدا، لافت در غربت زدن کار مردان حق نیست. به تمسکر و لودی کردن درباب دلیلی و شجاعت سربازی که در دوران 8 سال دفاع مقدس فرمانده اوهای شیراز را به احتدار بوده است. آن هم در غیاب، یعنی به صفح گرفتن فرماندهی کل قواه وقت. ازا در این مورد جواب چنین کلام سبک را به ملت دانا و شریفرور ایران ما محول میکنم و در برابر این کلام سبک شخصا هیچ پاسخی نخواهم داد. باشد که خداوند و ملت دلیل ایران زمین پاسخوی این کلام باشند. خابل ترجع جامسراند.
00:03:06--->00:03:15
spkr_02: من در خیمتون هستم. بفهمید قربان یه بیوگرافی از خودتون بفهمید و ما بریم سراغ مطالب مهم تر.
00:03:17--->00:13:37
spkr_00: من عبالفاز به حوشیار متعلد سال 12 سال 28 در شهر خایم شهر در 18 سالگی رفتم نامیسی برای نیره هوای انجام دادم و شروع کردم آموزش زمینی رو انجام دادم و ما برای دوره خلبانی منتقف شدیم به پاکستان در اون زمان به خاطر این که در دانشکده تعداد زیاد دانشجو بود و امریکا سهمیه رو تکمیل نمی کرد ویزا از پاکستان هم به سهمیه گرفتن که هم به امریکا می فرستدن هم به پاکستان و ما رو فرستدن به کشور پاکستان در دوره خلبانی ما پاکستان شروع پرواز رو با 37 شروع کردیم و با 9 ساعت پرواز من عبدالین پرواز سالایی ما انجام دادم و بعد از اون بقیه ترینگاه داشت بقیه ترینگاه داشت که اومدیم چیز که لفتن پاکستان رو تی سی سا فرواز کردیم چون پاکستان رو اون موقع افشتاشیش داشت و بعد اینکه خود افشتاشیش رو کابینه نداشت اول فرواز با کسیسی رو فرواز میکردیم بعد که اون رو به چهل ساعت با کسیسی فرواز میکردیم بعد ما رو میفرستدن برای افشتاشیش مرافتن پاکستان رو هایی که افشتاشیش داشت ما حوال شروع کردیم اونجا رو تراز کردیم چون کابینه غبی نداره معلمی نداره معلم هفشتاشیش رو چیس میکرد یعنی چنارش وای میستاد حالا بهش میگفت که چلی برگرد چلی بشین چلی کجا بگرد تمام راهنمایی رو از توی هفت مایی نیگه میکرد در نیاز یک خود پروازش مشکل بود ولی خیلی هفت مایی خوب و دست خوب پرواز میکرد و خلابان رزت میگود از پرواز کردن باشد پرواز ما که در وای فشتش در آخراش فرمانده پایگا که سردشگری بود اما اسمش خاطرم نیست چون من خیلی در ریپورتای زیادی در دوران پروازیم که حتی از اون حوال که پسی افر نحسی افر سردشگری بودن پروازن دود که خمالی که با من پرواز بکنه و اومد خواهیم بخواهیم بخواهیم که جوتنم اوشیار شما با فرمانده کل پایگا پرواز میکنیم آماده شدن در کنارشون رفتیم پرواز هر دو سوار پشتش شدیم و تیک آف کردیم و در آنسی که رفتیم تو منطقه منو گذاشت تو فایتن پوزیشن که همکاره خالبان میدونن که شکاری فایتن پوزیشن دودن به سمت چطه هاپ ما باید نیسته و هر چهره که بکنه و این نفری که تو فایتن پوزیشن هستش باید اجرال کنه پشتشون منو گذاشتن تو فایتن پوزیشن هر کاری که دلش میخواست آکشو باسیک کرد رول زد تو هر نوع منوبر انجام کرد من تکون نفادم از بایدش بعد برگاهشی میشستیم خیلی از من تحریف کرد گفت که حالا تحریف نواشه خود از گفت که شما یکی از بهترین خلابان را فایت پایلت نیلو و هوایی ایران خواهید شد تشکر کردم هیچی این و این یکی از خاطرات خوب من بود که در خدمت اشون بودم و خاطر بعدی هم پس هم در خدمت میشم من بعد از ایف هشترشش رفتم مایه اف هنج رو پریدم تا همون گسکول بود بعد اف هنج منتقل شدم پایلواز سه بوم گردان مرحوم زلالی بعد در خدمت اشون بودم که بعد از یک سال پرواز با اف هنج من رسیت کردن گفتن که حوشیات داره میخواهم فرستم اف هنج پروازی خوی برای من جا میدهد بیگه ایچ مشکلی نداشته من رسیت کردن من رسیت کردن محباد پردان یازده ترینگ افر بعد اونجه شروع کردن ترینگ دادن دو ماه دو کشید تا من ترینگ افر رو تموم کردم ترینگ افر رو تموم کردم من رسیت قایگاه سه بوم شکالی خمدان اونجه شروع کردیم پرواز کردن یه مدتی که پرواز کردیم آیگاه آرای داشت و تو این آرای باید ارتویت چک میشونن خلابانه ستا گردان بود خنوز کسی نشتم برای دارت رو بکشه من استودای کرد فهمده گردان عبداللهی و از گفتن توش یا تو دارت چک هستی؟ گفتن برای فریم پرواز کردم خبت سیاه خود شروع کردم دارت رو ست کردن و من هشتا پرواز دارت انجام دادم بگم این که یک دونش مشکل برخواهد چون دارتی که میبندن زیر بالا آفلما خیلی نمکن بیشتر از پنج سانت رازمان فاصله داشته شد خیلی باید با نرمی پرواز کنید وقتی ها ریلیزت میکنید رول نزنه که آرکستیبل باشه بتونن کلوان ها روش تیرندازی بکنن من هشتا پرواز دارت انجام دادم پس گردان تونستن برای چک بشن و برای آرهای آمده بشن سار همین قضیه پرام بگمه من از سوال کرد با که اوشا تو پرواز رو خوبی کردی پس شده آخر تو بدون نفس انجام داده ما توارم مخواهیم معلم بکنم معلم یک پر گفتم من در خیلی نتونستم درنچ منترستان تهران گفتی بیدم به حاله برگشتم همون خمدان دوره معلمی رو تمام کردنم به من است که دوره معلمی تمام شد تهران گفته ما اوشا رو لازم داریم معلم گردان ترمین کمبود داریم بلا واسه من منتقل گردان ترمین گردان یازده یه شکاری منتقلی کردن اونجا به مدت دو سال آموزش افپورو چه کابینجلو آموزش میدردن تا اینکه دو این شرایط یاشاش خرید حقمای کامکت اخبارتین عزیز شروع شد و میدونستم که خیلی حقمای خوبیه بهترین نوع حقمای ایر تو ایر در دنیا است و رینج رادارش و فکلیتی خود مانوش خیلی بالاست منجا منزبوده بعدم دستور اومد که این حقما خیلی گرونه و حقمای خیلی کوبیه لذا فقط و فقط از معلمین گوردان تایمونگ افپور باید رو این حقما فرواز کنیم ویزا همون سری اول ما انتقاب شدیم که بریم برای دورهش رو امریکا ببینیم و دوره افپوروکین کامکت رو ببینیم رفتیم امریکا یارت ویرجینیا پایگا بود پایگا نیوی بود چون افپوروکین دست نیوی بود پایگا نیوی بود اونجا شروع کردیم تایمینگ هشت ماه طول کشید ما این دوره افپوروکین رو در اون نیوی امریکا دیگیم و ما برگشتیم ایران مستقیمن اومدیم اسفاهان چون پایگا اولیه افپوروکین تو اسفاهان بود اونجایی بودت ترواز کردیم بعد قرار شد که یه گردان دیکپر شیراز مستقل بشه به خاطر منطقه غرب و جزیل خارک که محافظت بخونه از این منطقه یه بردان رفت ازا شما از محلوم صادق خید حریف کردیم شون فرمانده من بودن در خیلی از جاها بعد فولا گفتن که من خوشیارو میخوام برای فرمانده گردانی شیراز بعد منم گفتم حاضر ام برم بعد منم منطقه کردن شیراز خدمت خدای این خدا بیامورد عزیز و زحمت کشم در خبند شون بودیم من فرمانده گردان بودم بعد در همین زمان جنگ تحمیل شده من خلوانا جمع کردم تو گردان گفتم که برین آبانی ما یک اون بیر از وقتی استقنال شدیم کردیم و خوابیدیم فقط تمبین کردیم پروازه فرمشن کردیم همه کار کردیم حالا به کشور از اون همیه شده باید دفاع کنیم بعد دیگه همه خلوانا شکه شدن و همه آماده بیشون رو اعلام کردن جنگ شروع شد و طول جنگ ما مرتبا از خال حفاظت میکردیم چون منبع اصلی نم بود و باید اونجا بعدا کشکی همه که اونجا بارگیری میزرن و ما اگوردان مسئول بودیم که از خال حفاظت کنیم شروع دفاع پروازه همون اول 24 ساعت تا قابل بودیم برای جزیر خال حفاظت بعد مدتی که خودی باید اینا شد نکنیم نیتونن بیان خالک را بزنن تجربیدن که پروازه شب را پاید کنن لو در روی خربان را بردارن بعد بعد از خال مرواز دو الی سه تار سخ گیری میکرد در منطقه و با این ساعت بعد میگرد 8 ساعت تا 10 ساعت استران که پرواز برگیری میشه خیلی خست کنند بود در یک خربان رای خوردارن بعد از اینجا من دوتا خاطر ما هم بگم خدمتون از زمان جنگ و همکارم افسر امالیت من اون موقع سرگرد یدالله خلیلی که خیلی را هم کمک میشه کرد افسر خربان با شخصیت با سواد بکرد خربان های با سواد نیروعه قربزه در یک چارده بود بود بشون بله کمک کرده در خربازه در من من یه روزی بود بود بود
00:13:37--->00:14:07
spkr_01: تیم سار من میتونم خواهش کنن یک کمی تیم سار تیم سار شوشه تیم سار شوشه میتونم خواهش کنم یه مقداری اگر نیتونید اگر با هنسفیری میگن صدا خوب نیست بچه ها میگن صداتون خیلی ضعیفه میتونید با هنسفیری یا این که نزدیکتر بشید به گوشی یا با هنسفیری صحبت کنید
00:14:07--->00:14:12
spkr_00: تصفیر من نیست؟ الان نیست؟ بله بله سرخمیش کلم بریم دوره سشم کنیم
00:14:16--->00:14:23
spkr_01: آره از انترنت خونه میرم انترنت گوشی چون که میرم تصویر من نیست ازخایی
00:14:23--->00:14:43
spkr_03: موسیقی
00:14:43--->00:15:08
spkr_02: خب نه یه لحظه من از انترنت خونه رفتم روی انترنت گوشی الان الان یه چکیم بکنیم هم صدا و تصفیر اینا چکیم من از انترنت خونه رفتم روی انترنت گوشی الان فکر کنم الان آن من بهتر میشه خلا سبه من میگیریم بچه ها بله الان منو دارین بچه ها الان اوکیه فقط یکم بلندتر صحبت کنیم تمومه بله
00:15:08--->00:24:45
spkr_00: بله. بله. این می کردم که ما از خارک بودیم. بعد اینا شروع کردن. من را فرسته دن. خارک بودیم به من گفتن که ببر. کافتانون ببر پنج بود. ببر پنج. شما بیاین غرب کشور. زمانی بود که قطع بستان بود. نیروی بسیار سیاهی. حوالی پونسه هزار نیروی زمینی و بسیچ در اونجا مستقل بودن. آماده حمله بودن. بعد گفتن که شما باید بیان به غرب ایران. سمت غرب کشور. جنوب غربی. و چون اونجا دارن نیروی ما رضیت می کنن. گفتن که من منطقه پروازیم به خارکه. گفت این دستور از بالا آمده. شما بیایدیم. فراموش کنین خارک رو بیایدیم به منطقه. من رفتم و بیدم که بله. حوابمای میراج هایی که جدیدن به خاطر درگیری با افشار خریدی کرده بود. اینا مرتب می مدن. سمت میراهای خودی. و من رفتم تو منطقه گفت که رادار زمینه باید گفت که ببر پنج. دو تا میراج به سمت دارم میان. گفتم دارم. گفت ستا. گفتم دارم. ستا نستان شیش تا هستان. گفتم همه هر شیش تا رو دارم. بعد خب بسیار خوب. بعد اینا شروع کردن. جا به جا شدن. گفت که من شروع کردم. گفت کردم. روی اینتاریت ها دوتا موشکم رو زدم. دوتا فینکس رو زدم. بعد من گفت برگرد. ببر پنج. این رو میخوان شما رو بزنن. گفتم که من دوتا موشک زدم. باید بایستم تا این موشک رو به هدف برسه. بعد من میرم. دوباره گفت برگرد. دیگه جوابش نهدم. دفت هم یک آمد آدم. گفتم که ده ثانیه دیگه برمیگردم. گفت برگرد. اینا شما رو میزنن. گفتم پنج ثانیه دیگه برمیگردم. گفت برگرد. اینا پشتتم. بعد کابین اقعب گفت که صدیقیان بود. گفت جامس هم سرگورد. دوتا موشک دارم ما رو چیز بود. باید من دره کردم به چپ. بطنم ابسید. چون موشکی لاک کنه هیچ کارش نمیشه کرد. هر تشکه خواهش رو یا میزنه به ادیو اکمانش رت میشه. ساید افکت دید بخورد. فرق بگردم که جامس هم گفت لاک کرده رو ما داریم میاد. بعد یه وقتی دیدم که از طرف بال اون موشکی خورد به بالم. اما بلند شد با سر رفت پایین. با سر رفت پایین و با سر رفت پونسد نات من دیدم که تصمیقه تم که ایجه کنم. و حالت در من چون بال یه تیکش رفته بود افتاد به فلت سپین و با سر رفت پونسد نات به طرف زمین رفته و چرقیدم. گفتم که من که مردم. حالا اینم می کشم. و پرسد نشد دارم هندل های بالا رو بکشم. تصمیقه تم پایین شروع بکشم. دست دست هستم بود. فورا این رو کشیدم. بدونی که به کابین قبلیم. اون درشنان هست هده مال هرونکی نگاه می کرد. که گردنش خیلی فشلان امد که محرای گردنش آسیب شدیدید. بعد اومدیم بیرون. اومدیم بیرون. بعد داشتم دارم ارتقامونم بالای 23 هزار فا بود. بعد دیدم که چطرم باز نشده. نیا کدن. بعد گفتم که نکنی چطر فیل کرده. سید خوب عمل کرد ولی چطر فیل کرده. بعد یا اون افتاد که هنوز به ارتفاع 23 هزار فا به ازاهای نمار کنسد نرسیدید. دست هم رو دراز کردم. بیهندل آوردم. جلو گرفتم دستم. بایدام اگر این عمل نکرد. اوتوماتیک خودم بکشم. که سر زمان دیدم که چطر باز شد و خوشبخته و نیا کندم که پاو نقرم هم چطرش باز شد. بعد داشت اومد این پایین. ما این پایین اومدیم ارتفاع بود دیدم در دوازه زار فایی شد که از زمین نیروهای خودی با ما تیراندک کردن. شدید تیراندازه. از همه طرف داشت ما بینی زدن. اینجا بود که به قول خربان ها فانک شدم با خدا. بایدام خدا یا من از اون آتیش نجات دادی. حالا ما خواهید با سر بنابا کشی؟ این حرف از دهنم در اومد پنیس سانی نگذاشت. سکوت برقرار شد. این فقط از اخته خدا برمیمد. کدام فرمانده ای میتونه به پونست هزارت بسیر جی؟ که همینجوری میزنن. تیراندازی میکنن. بیه که آتش بست؟ حرف از دنم خدا درخواست کردم. گفتم من از اون آتیش نجات داری و این پای با سر بنابا کشی؟ بعد پنیس سانیه سکوت شد. حتی یک گلن چلک نشد. بعد اومدم پایین. واقعا عجیب بود درام. این دستور خدا به این نیرو. بعد اومدم پایین. گفتم که در اون نظر میشم. گفتم خب فکر کردم. گفتم که باید پوزیشن ها بگم که چلوی بخورم زمین ممکنه بدنم صدامه نداری. زانوان چسبوندم به پحلوخ خوردم زدنیم. خواستم بلند شدم دیدم که یکی یکی یکی نزد. گفتم نزدیم. ایرانی هم. بعد که یکی نفر از پشتیم. یکی نفر از پشت خلش داد. بعد جمزی هوایی کرد. بریم کنار. بریم کنار. من از اون بسته کشید بیرون. بعد من رو برشتم بردن پادگان حمید. پیش فرمانده پادگان یک سرکیپی بود. بعد مردم بسیده اونجا. بعد خدا معرفی کردم. بعد گفتم که میتونم تلفون بزنن. خب بله. یکی تلفون در افتارم باشتم. اولا به خانم هم زنگ زدن. شارطان رو گفتم بهشون که نگران بود. حالش بد شد. بعد به برادرم. یکی برادرم خلابان نیداربایی بود. دسته وی بشیار. بهشون هم زنگ زدن. خبر دادن. برادرم که برادرم من منتظرم که با حاقی ما. با حلیت منو بیارم پایی سیس هستی احباز. از اونجا بیام شیراست. یه برادرم خانم هم حالی چرا بد شده بود و برادرم شیری شد و بود که من زدن چه حالی پیدا کردم. بعد من دستان میلن زیر و خواهر خوبی ناشتن. بعد به فهمانده دشگاه برده میتونم به سیگار بکشنگ گفت. بعد بایش در و سیگار رو انتعارف کرد و روشنگ کرد برام. بعد من شروع کردن. گفت که شما هایی کیا هستیم. بعد سوار سیاسی شدیم. بعد سیاسی پر مجروح بود. تمام ناله کنن. بعد سیاسی این که من میگم او رو عذیت شدن. بعد پهران، ستات پهران گفتدن که سی سیسی حق نداره. موتورش رو روشنگ کنه. قبل از اینکه گوشیار بیاد. گوشیار رو با هلوپوتایی دارن از منطقه بیجه کرده. تا گوشیار سوار نشده است. سیاسی دره چه نمیبنده و هوافماش رو گوشن نمی کنه. و همین هم شد. تا اومدن من پلا اومدن بالا. دیدم که این مجروح هایی توی هوافمان ناله کنن. و هم میگن اومدی؟ بخوادن بله ولی من هم از شما بردترم. بعد دیگه هوافمان ولند شد. ولند شد، اومد به سمت شیراز. همجه که داشت میمد من داشتم فیلم کردن که بلا میریم ماشین همون توی جبه گردان نگرداشتم. بعد اومد رفت تو رمپ سیساسی پار کرد. بعد دره که وا کردم اومدم پایین دیدم خدایی من. تمام همافرهایی که عزیزان همافر که با من توی تیام جنگ کار میکردن. اینا همین پایی پرواز منتظرم. مرحوم سرف اومافر اکبر زارعی من رو گرفت تو دو شش، تو این رم، اللا اکبر گنام میدوند. تمام این همکارهای همافر عزیز داشتن دنبال پریاد میزدن، سلوهاد میفرستن. بسیاره اکبر. گفتن که اکبر بدنم داغونه. من رو بزازنم. دیگه آبود سوار ماشین کرد. همه این اومافره بسیار سرپلست ها با من اومدن تا دم خونه. همه اومدن تا کونه. زودن بیس نفر میشدن. به من تحقیل خانومم دادن. میشستن. به چند دقیقه میشستن. بعد رفتن. خاطره بود که فرام اتفاق افتاده بود. یه بارم یه خاطره دیگه دارم. اومدم بشینم. چرخ دادم پایین. رو گفتی. رو گفتی. برای که ایدن کرده. برای دیگه. گراند شدید. گراند شدم برای حدودن شش ماه. بعد شش ماه اگر منو ماینه ماینه کردن. حتی از خود بهتاری شیراز تخصص داشت. بعد نمازی هم اونجا بود. ماهنه کردن که مشکل خاصی ندارن. ولی بدنم کفته است. شما فقط احتیاط به اصلاحات دارید. با ماشین رو بایدن من درخونه و بخونام سردن که بدنش کفته است. و امشب فردا درد خواهد داشت. یه مقدار مراقبت کنم خوب میشهد. اینکه مشکلی ندارن. که سراحاتی کردم. کپ شدم. بعد خواهد سرید. بعد هم
00:24:45--->00:25:33
spkr_02: من یه پرانتز میتونم باز کنم اینجا امشب شبه برحال تیمسار صادق پور عزیزمونم هست قطعا شما چون همدرز به ایشون هستید آره یه چند تا از خاطراتی که برحال از قبل پلنگ کردید یه چند تا خاطره بگید و یه خاطره ایم ایشون خودش برای ما تعریف میکرد میگفت یه بار سر کلاس به ما گفت من لیدر دسته پنجاه فربندی رجی یه افچارده ای بودم که روز برحال 29 فروردین اومدیم از روی جایگار هستیدیم 50 فروند افچارده که قطعا فکر کنم شما تون 50 فروند هم بودین احتمالا حالا من نمیدونم اگر زحمت بکشید اینا رو از ایشون هم بفرمایید ممنون میشم در خدمت
00:25:33--->00:27:49
spkr_00: من نخیر توان پنجوان نبودم احتمالا شاید هنوز تا اون موقع من نایمده بودم از امریکا احای شون قبل از من اومده بودم ولی من هنوز شاید نایمده بودم و توان ریجه من نبودم هنوز بعد این که شد من رو پرستدن دافوز دانشده فرمانده ستاد اومدم تهران دانشده فرمانده ستاد رو یک سال طول کشید دفاعا رسوندم دوباره منو محروم سازوپرو باز گفتن که من روشیارو بخوام بعد دوباره ما رو منطقه کردن دوباره بار کرده این محمد چرا رفتیم سنت شیراز بعد این دفعه شدم فرمانده تیپ فرمانده تیپ بودم که یه مده تیر ساده فرمانده تیپ بودم بعد گفتن که باید بشه یه فرمانده منطقه گفتم من نمیتونم فرمانده بشن تمام منطقه شیراز پفش دهت و تلفون تخونه باشه خاطلاین باشه با همه جا و بعد از ایجکت من خانمم اصلاف خوبی نداره به جزه بده من جانشین بشن و گفتن اینا گفتم که من فقط به جانشینی قبول میکنم و به همین صورت من رو قبول کردم جانشین فرمانده منطقه هوای شیراز شدم و تا ادامه خدمدم توی نیروائی بعد مدتی بعد چون بیرن که من خوی فهمانده منطقه نمیشم و ایرانه رم از اون و کمبود کرو داره درخواست کرده درم که از طلبانه نیروائی به ایرانه منتقل کنن که من هم جزه بسیع بودم که من منتقل کردم به ایرانه از اون و بعدم تا آخر سال 93 در ایرانه پرواز کردم کلن 23 هزار ساعت من پرواز کردم ماشره ماشره هف مای شکالی پرواز کردم و 20 هزار ساعت رو در ایرانه با هف مای پوکر 737 و ایر باست ایر باست معلم معلم بودم مدت پنج سالی تا اینکه در سال در شست پنج سالی گفت با رو باست شستی گناسیم شکریت illustریم
00:27:50--->00:28:55
spkr_02: ای چونت دلان؟ آقا من از شما خواهش خواستم بکنم یه اسفندم بفهمید براتون دود کنن هزار ماشالله اصلا بهتون نمیاد خیلی خوشتی پین هزار ماشالله اصلا تیپ این جنرال های به قول معروف پنتاگون و هزار ماشالله خیلی من واقعا لذت بردم قربان خب قطعن قطعن قبل از که شروع کنم اسفند دود کرد ای جونم پس خب شما پیشکیری کردیم فهمیدی من چه شم شروعی زنیم ایشانه که قربانتون برمسه به هر حال ما خب از شما زیاد شنیدیم شما هم همون اول که به هر حال اومدید من دیدم که از زیاد از خودتون نمیگید و الان به جلدون بحث خاطراتی که من میدونم خیلی خاطرات بیشتری دارید میدونم خیلی درگیریای بیشتری دارید و بسنده کردید به همین چند تا ما هم ممنونیم ازتون اگر از برحال بجام صادق پوک خاطره ندارید دوستان یه مقداری
00:28:53--->00:30:21
spkr_00: دوستان یه مقداری درخواست خونه می کرد ماشین می کرد هرچی گرفتاری داشت امکانش که به دردش نبسیدش نبسه حتما کارش رو برا می دام خیلی مهربون بود اینچون هم و نفر دوستان یاد کنم تیمسار صدیق بود و درمان بودا مرحوم صدیق به مانه که پنوانی رو بودم بارها سر می زن شیراز به ما هرچی می خواستم دستو می دادن به ما می دادن شما می گفت خوشیار ممنون خارکو ما موضوعت می کنی گفتم می دونم غربم بعضی موقع شما رو می برم و حمایت می کنی برصد خیلی کمک می کرد به ما هرچی ازشون می خواستیم می گفت چشم بعد می رفت انجام می داد روح شاد خدا رحمت کنه خدا رحمت کنه شامید
00:30:22--->00:30:41
spkr_02: چه حسی داشتید وقتی که با این هواپیمای برن نیو پرواز میکردید که بوی نوعی کارخونش فکر بگم هواپیمایی که هنوز یکی دو ساعت پرواز نکردن شما پرواز کردید حالا چه تو امریکا چه این وقت تو ایران درسته؟
00:30:40--->00:31:04
spkr_00: درسته؟ برد. حتی امریکا که با افورتیمای امریکا پاول میشکردن افورتیمای دربداغو مید. چون اونا از نیوی بود وقتی که این حوابماها خراب میشد میمد کریر پرلو میگهد این حوابماهای غرازه را پیاده میکردن. حوابماهای ترتمیز و نور میدشتن. کریر میره برای منطقه و اونا رو ما با اونا میپریده. اشون دربداغو بودن.
00:31:03--->00:31:40
spkr_02: عزیزم بعد زنده باشید عرض به خدمت شما که شما بانوان یک خلاوان F14 که خیلی با این هواپ ما پریدید اولا اینکه من برام سواله الان میدونم فکر میکنم همه را پروازی آوردن F14 ها رو همه پروازی اومدن از کدوم مسیر اومدن یکی دوستان فکر کنم تعریف کرد اگر شما حضور زند دارین چجوری اومدن؟ چجوری میابردن؟ آره F14 ها که به حال این هفتادو نقطه که اومد چجوری اومدن؟
00:31:40--->00:32:03
spkr_00: اینا همه رو هشت و هشتا خود خلبان های نیوی امریکا میابردن اینا با کرلیه سمت اروپا از اونجا تقاب میکردن دوتا تنکیر باهاشون اینا رو میابردن تا تهران اونجا میشستن هوابان رو تحصیل میدادن بعد اونها برمیگشتن
00:32:04--->00:32:28
spkr_02: خودشون برمیگشتن. خب هواپیمای F4 قابلیت های خیلی زیادی داره. شما یه جا اول خاطراتون فهمودید که 6 هدف رو حالا این هواپیما قابلیت داده توی فاصله بالای 50 نات کال مایل با اون رادار نویی که شما داشتین. از به خدمت شما بسیار تا هدف رو بگیره.
00:32:29--->00:33:32
spkr_00: و پراری می داد هدف کدومش رو اول بزنه اون هدفی که نزدیک به ما بود خطر برا ما داشت یا اون هدفی که می خواست پرار بکنه اول خود رادار انتخاب می کرد موشکار رو به سمت اونا می فرستد خیلی هفت مای کاملی بود از همه نظر که پرار بود و حد دیم این رادارش دقیق و هر رنجای من حتی می توانم بگم که از 80 مایلی تا 100 مایلی سارگیتار رو می دیدم 30 مایلی لارک می کردم برشون خیلی هفت مایلی رادار قدی داشت و واقعا چون سویف بینگ موبیل بینگ بود خیلی قشنگ می گشت و قدرت موترش خیلی زیاد بود و واقعا هر جا می رفته این F4 رو می دیدم خرار می کردن هر چقدر که هاپ ها می دیدم افجار داریم این دیگر از چون سارگیتار رو می دیدم
00:33:32--->00:33:38
spkr_02: از جناب محققی خاطره داریم؟ توی افور؟ یا نه؟
00:33:39--->00:34:13
spkr_00: خدا رماتشون کنه نه هستن جا محققی هستن منوچهر محققی آیت نه آیت رو نمیگم منوچهر محققی همون من بگم که منوچهر محققی رو توی افور باباشون جهان هم نیست دقیقا چون انقدر هفت ما عوض کردم تمام هفت مایش کاری نیروی رو من پرواز کردم از اف اشترائش رو اف پندر افور افورتین همه رو فحوظ کردم یه خود موسیقی دردم
00:34:12--->00:34:34
spkr_02: هزار ماشالله خدا رو هزار مرتبه شک میکنیم که بزرگانی مثل شما رو ما داریم که انشالله سایتون بالا سر ما همیشه باشه اگر ادوازی دارید برای این جوانهایی که به الهال الان دارن تامکست سوار میشن و توی نیرهبایی خلبان هستن اگر ادوازی دارید بفرمیقو با
00:34:34--->00:36:16
spkr_00: اولا به اون جوانایی که دوست دارم خربان بشن قد ویز میکنم که باید پرواز و دوست داشته باشنم عاشق پرواز باشن بیان می روایی من خودم اینجوری بودم و حتی یکی از این چیزایی که شاید رو باشدن هفمان را بودن مردمی بایدن می گوه میکردن من خود افچار رفتم نشونشون دارم دستم گفتم که من عاشق این هفمان بودم و واقعا تا اونجا که از جون ار مایه می داشتن از این هفمان فراسط میکردن و بی خود از دست نمی خواستم بدن هیچ وقت من اینکه مجبور بشم هفمان واقعا کیپ بیلی گردن کلوختی بود و اون همه هدف هارو می دید اونی که خطرناک بود اول می زد اونی که هم می خواست فرار رو کنی می زد خیلی قابل اطرافش و رادار خیلی عالی بود ولی هر جا هم که هر جا می رفتیم و هر دشمنی بود فرار میکرد تا می شونم بدن افچاره داره می آن فرار میکردن به دیگر آخرش که منم زدن دیگه از اون تصمیم گرفتن منم یه خلاوانی لو دادو بود گفته بود که بوشیار فرماندو گردانه این موقع هم پرواز میکنه و دنبال هم بودن که من رو بزنن و خود اون آدم یا چی بگم اینو قشنگ زدنش جلو خانواده ای زدنش چند مقاره لو داده بود حتی میگم منو قشنگ دقیقا گوزو که چیا پرواز میکنم چه سایتای پرواز میکنم مرادی لعنتی جلاله ملعون خیلی ساره رو داده بود که خوشبختانه تو آلمان نه ازشان زنده بمونه
00:36:18--->00:36:33
spkr_02: تیمسان معظم خیلی ازتون ممنونیم که تشریف رو اردید توی این برنامه من از آغازادتون جامعه های مهندس من تشکر میکنم که اینکر قشنگ مدیریت کردم محبت بفهمید بفهمید چند تا فرزم دارید
00:36:43--->00:37:24
spkr_00: بزرگ املکاست متخصصت کامپیتره برنامه نویس کامپیتره ماشه دوام که الان کنار هم هستش تو شهرداری شهردار منطقه هستش به به ماشه شهرداری ناهی هستش ناهیه خوچی که هم الان خارج از ایرانه ایتالیاست داره سیستم تغذیه رو داره کامل میخونه تغذیه میخونه ماشهالله شف شف میخونه بله ایجونه دونم
00:37:19--->00:37:39
spkr_02: شفت میخوامیم بله خیلی دوست داری خدا انشاءالله ستا شاخ شمشادتون رو حفظ کنه زحمت بکشید یک رنگ با عشق تقدیم کنید به سرکار خانوم حوشیار به خاطر تمام زحماتی که در طول جنگ برای شما قهرمان جنگ کشیدن
00:37:40--->00:38:17
spkr_00: واقعا ضرمت کشیدم، واقعا انتظارهای کشیدم، بیخوابیهای کشیدم هیچی که بیشتر از، کمتر، چیز بهتر از همسر نیست که توی این شرایط، توی جنگ همیشه مواثب به همسرهاشون هستن خیلی لذیت شدن، خیلی ضرمت کشیدم حتی بعد امک اومدم، بعد جنگ اومدم، ایرانه پرواز کردم هموازهای تورانی میرفتم، 20 سو، 25 روز میرفتم، برای آمود شاگفت میبردیم همشت هر موغانا صحبت کنی که تو نبودی، تو نبودی، بچه ها اینجا شدن تو نبودی، کسی همونجا شد تو نبودی خلی چکا، دانبال یک منون بودیم با حرف نقصیم با من
00:38:20--->00:38:26
spkr_02: خدا حفظشون کنه یه رنگ تقدیم ایشون میفرمایید
00:38:27--->00:38:31
spkr_00: رنگ نارنجی
00:38:32--->00:39:41
spkr_02: رنگ نارنجی رو جناب لبیبی باجناغ عزیزتون براتون پیغام دادن میگن که درود بر باجناغ عزیزم. من میدونستم ولی خودتونم اشاره نکردید ولی آقای مازندرانی خانوم مازندرانی همسرشون جناب آقای وزیری جناب سلواتی جناب لغمانی نجاد عزیز میگن درود بر کپتن بوشیار خوشتیب استاد خودم یاد پرواز با هفتسیه هفت به خیلی که در خدمت شما بودم. جناب لغمان نجاد آزاده سر افراز کشفرمون. این رنگ های نارنجی تقدیمه بله. جناب آدل جدی بردار شهید جدی هم براتون کلی درود فرستادن. تیمسار زار نجاد، تیمسار صادقی، آقای سمین مازندرانی، خانوم مریم مهنتی، سرکار خانوم مهنتی، خاندکتر آقا زمانی، جناب وزیری هم که کلی رنگ نارنجی. سه تا رنگ تقدیم کنید به این سه تا شاخ شمشادتون. موسیقی
00:39:45--->00:39:58
spkr_00: رنگ برای بزرگه قرمز رو میدم برای وسطی صورتی رو برای کچک آبی رو
00:39:59--->00:41:07
spkr_02: قدمز و صورتی و آبی رو جناب تیمسار سرفراز حوشیار تقدیم می کنن به سه تا فرزند محفظشون خانم مهنتی می گن خدا حفظتون کنه که تیمسار می دونید که همسر شادروان مهنتی هستن خانم مهنتی تیمسار هیدریان هم می گن که استاد بزرگوار نمی خونم استاد بزرگوار دلاور سرفراز افتخار ما هستید عرض به خدمت جامع محزن داری می گن درود بر جناب حوشیار عزیزم عرض به خدمت شما که سه تا رنگ تقدیم کردید به این سه تا دسته گل به این سه تا شاخ شمشاد به این سه تا پهلوانتون که هر سه هم محفظم محفظم ما هم از طرف مردم ایران از طرف این بچه های توی لایت پرچم ایران و اقاب آسمان رو به شما اقاب بیبدیل آسمان خوشتیب مرد با اخلاق و استوره در اوییشن تقدیم می کنیم کسی که جناب لغمان نجات میگه استاد منه که خودش استاد خیلی هست پس خیلی به گردان اوییشن حق داره
00:41:09--->00:41:14
spkr_00: کلام آخر رو دست همهید خوبان خوبان شما خوش آر شدن در حتی مدید
00:41:14--->00:41:20
spkr_02: بفرمایید کلام آخر رو بفرمایید یه سه چهار دقیقه دو سه دقیقه وقت داریم چا من این پیام ها رو بخونم براتون
00:41:21--->00:42:13
spkr_00: آرزو میکنم که خلبان هایی که تا حالا زحمت کشیدن و اگه فوت کردن خدا بیام ارزه به زنده هستن موفق باشن چه خلبانه نیروعبایی چه خلبانه ایرانی همه جا همکار بودیم و همه جا و باقعا خلبانه نیروعبایی از جونه دل ماهی بوداشتم که ما جنگ و مشخص بود در مدت طولانی عوالی جنگ و خلبان ها بودن که حافظ مملکت بودن تا یواش یواش نیروع ها تشریر شد و ولی بیشتر این زمان و فقط خلبان های نیره هوایی و هوا نیروع زحمت کشیدن و واقعا به تو بزرگی کردن ممکنه من فقط به این من فرمانده گردن بودم در اون زمان ولی واقعا هر فروازه که میترخواست میکردم و به هر خلبانه میگفتن فورا انجام میدن
نظرات
ارسال یک نظر