جناب سروان جعفر ایازی از تکاوران دلاور تيپ ۲۳ نوهد(قسمت آخر)


00:00:00--->00:13:08
spkr_01: استوار کابلی خدا روش شاد کنه از رزمندگانی بود که این و خسروی و این تکاور مرادی اونجا رو گورستان تانگای عراقی کرد اونجا رو گورستان تانگای عراقی نخر برای عراقی کرد ده روز اونجا مقامت کردن نیرو به پولیس را نیمد نیرو به خرمشهر نرسید هر روز از مهمات از توفنگ سد و شیش های ما کم می شود تکاور مرادی هنگام مسلح کردن توفنگ سد و شیش سرش مورد اصابت ترکش تانگ قرار گرد ایشون بدون سر عرض جده خرمشهر رو تیل کرد جنازه این شهید اونجا بود خدا بیاموز شهید کبریایی اونجا شهید خسروی اونجا شعر و سرود ایران می خوند و تانگای عراقی درسته استوار کابولی اونجا رو گورستان تانگای عراقی درسته ولی مهمات و سلاح ببیندن استی دوباره دوباره اومدن اینا پولیس را رو گرد ما از دو جپه مورد حمله قراریم یکی از پشت از سمت پولیس را یکی از جلو از شمت شلنچه تا خوشک یه سری اعلام می کنن در بعضی از خبرگزاری ها در یه سری از مساحبا میگن محوریت حقیقت عملیات خردمشهر با اومده در صورتی که من اینجا اعلام می کنم خاک پاک اون رزمندهی هستم که در خردمشهر زنگید و به همه احترام می زن ولی درست نیست عظمت و بزرگی گردان درش خردمشهر رو نادیگه بید حافظه گردان فررمشهر 830 نفر پرسنل داشته بزار من یه آمار زوزی دارم خدمت ارز کنم 285 نفر کادر هفتاد و هشت نفر هفتاد و هشت نفر کادر 27 نفر وزیفه شهید شده از 830 نفر دام سننگ ببین من چی آماری خدمت شده که اداد هفتاد اسیر و مفقود شده که اداد 321 نفر مضروح شده زخمی شده در کل 626 نفر شهید هفتاد از 830 نفر چقدر میمونه گریه بود؟ آیا محوریت عملیات با این گردان نبوده؟ نیروی جهانها را 37 نفر بوده بعد یه تعدادی هم نیروی مردمی ازاقی شده دو گرهان از دانوزیان دنشگده اومدن در یک هنرستان بود اومدن اونجا زم شدن من دفتم یه سری از اینا را گرفتم جاهایی بردم خودشونم همه میدونم یه سری از هوانی روز اومد من بردم اینا را مستقل کردم در سابونسازی زنگ یواش یواش داخل شهر رسیده نیروی نبود سلاح مهماتی نبود که به اون صورت بشه از اجا استفاد کنه تکاوران دریایی بیشتر در سیستات دریایی بودن سارده عملیات شدن از بد به ورود تکاوران دریایی حفاظت و حراست تحسیسات دریایی به اولده شدن قبل از اینکه جنگ شروع شده من یک دونه یک دونه تکاوران اعلام کنه که من در نوار مزی بودم نبودن فقط گردان دج من جا بود درسته تکاوران دریایی اومدن داخل شهر زنگ شهری مال تکاورای دریایی مال اونا بود باید اونا رزمیکرده این آماری بود من خدمت شما ارز کردم بعد در بولوار طالقانی جنگ به شدت درگرفته بود ادهی میخوام یه سرباز ایرانی میخوام یه جوانایی که واقعاً در این جنگ سی و چهار روزه عراقی سی و چهار روزه که به ما تعمیل شدن من خدمت تون چیزهای از کنم با مدرک و دلیل صحبت کنم با مدرک هایی که بشه از اینا در خورنمشهر برای گردان سرپنده هایی که دش چهار سرهنگ معرفی کردن که به شان بیاد فرمانده گردان دش بشه هر کدوم از اینا بعضی ها دو ساعت بعضی ها نیم ساعت بعضی ها یک ساعت در خورنمشهر موندن زخمی شدم رفتم چرا؟ من و سطوان زاره یا این که فرمانده که فرمانده که بود فهمیدیم که ستون پنجان در خورنمشهر فعالیتش بسیار شدیده اینا میدونن که این فرمانده ها میانگردانده جبا عدبی دیرن همونجاره گراشو میدن و همه شون شهید رو زخمی شده تعداد از زمونا در تعداد از زمونا در همونبنزینی در خورنمشهر زر شده بودن که برای خورنمشهر کاری بکنن برای خورنمشهر اقداماتی بکنن پنی دقیقه بعد است زمون اونجا رو خمسه خمسه زرد تعداد زیادی از زمونای خورنمشهر اونجا شهید شدن ما به اینه متوجه شدیم که ستون پنجان عراق در خورنمشهر بسیار فعاله و کسی جلودار اینا نیست ما اگر نیروی به سمت ما می اومد اگر خدا بیاموز شهید جهانارا اینا رو تحیید نمیکرد ما اجازه نمیدادیم اینا بیاند در منطقه اینا حضور پیدا کنیم ستون پنجان واقعا فعالیت عزیب داشت ستوان سرهنگ شاهانی آمد گردان تحویل بگیره زخمی شده سرهنگ جاموسی آمد گردان تحویل بگیره مدیریت کنه زخمی شده و به همین دلیل هر برخانی در خورنمشهر از این گردانه دش فرمانده خودش داد خوب من عفشت تره همهشون بودم از من دستورات میگرفتن از سرهنگ کبریای خلابی موز که در پادگام بود ایشون طبعیت میکردن ولی دیگه فرمانده اینه متاسفانه در خورنمشهر مدیریت فرمانده ایون دادم نیروی مردمی با تعداد با دانارا بودن اونا به ما خبر میدادن ولی از ما طبعیت میمیکردن تکاوران درهی برای خودشون عملیات انجام میدادن واحد من ازشون طبعیت نمیکردن چون فرمانده ای و مدیریت صحیحی نبود اونجا که این نظامیان رو همگام کنه یکی کنه متاسفانه نبود جنگ به داخل شهر خورمشهر کشده من تعداد نفراتم خیلی کم بودم بسیار گردان ضعیب کده آمدیم اینا رو به گروه های تقسیم کردیم در نقاطی به گروه های تریکی ددیم ارپیجی بهشون ددیم تیروار در جاهایی که میدونستیم امکان نفوذ به شهر هست اینا رو مستقل کردیم خیابون آرش متصیر به چلو پر متری متصیر به این خیابون چل متری بسیار حساس بود من دوتا گروه ستا گروه اونجا مستقل کردیم از یکی گروه ها به من بی سیم زدن که یه سری سلاح و مهمات لازمه من دو گروه با مزهز کردن فرمانده یک گروه ستوان زواد رختار خدا رو ششات کنه یا مهرانیکیا زواد مهرانیکیا با من یک گروه برداشتیم از ابتدای خیابون آرش آمدیم پایین به حالت تدافعی این پایین به حالت تدافعی که ممکنه اینجاها نفوس کرده باشه از سمت پیادروها عبور می کرده به اواخره خیابون آرش نرسیده بودیم درگیری شروع شد ما به مزدوران عراقی درگیری شدیم حدود 20 دقیقه ای ما با اینا درگیری بودیم یک مرتبه دیدیم آتش عراقی ها کم شد و عراقی ها کشیده بودن عقاً حدوداً 7 دقیقه ده دقیقه گذشت یک مرتبه محل ما مورده اصابت خمس خخمسه قرار دید پنج تا توب به خیابون آرش خود تمام این ساختمونه رو خیابون ویران شد موجه انفزار هر دو گروهوی گرفت ترکش ها هر دو گروهوی در برگیرد من گیز شدم یه مرتبه یه لحظه گیز شدم یه لحظه گیز شدم نگاه کردم ترکش به دست سمت راستم و سطون فقراتم خورده نگاه کردم تعدادی از سربازه و در ازار ما اوزه درزا شهید شدم بسیمتی شهید شده سطفان مهرانیکی ها یک ترکش بزرگ برانش خورده بود سطفان مهرانیکی ها یک ترکش بزرگ برانش خورده بود گوشت استخونه رونش دیده می شد به من گفت جناب سربان اینجا آخر کار ماست گفتم جناب سربان جناب مهرانیکی ها روحیه داشته باشم ما هنوز زنده هستیم رفتم من بدنم داق بود یه دونه کوله ارپیجی اونجا بود کوله شو با کارسنگری پاره کردم به ران این بند فوتینشو باز کردم به ران این بستم استوار آزادی اونجا از سر زخمی شده بود یه دونه سربازم مزده دست سمت چپش رخص می شده بقیه همه شهید شده در جا خدای ما چطور از این محلکی بیان گروه؟ الان ممکن بود عراقیه دوباره بیانده بود چون اینها عقب نشینی کرده بودن تا اونجا را گرا داده بودن که باطوب کنه اونجا را بزن دیدیم در اول خیابون یه دونه آمبولانس حرکت می کنند با داد و قال ما بلاخره فکر کرده اول عراقیم بد اومد با بدبختی و بیچارگی تونست از خیابون همه ساختمان ریخته بود تونست بیاد ما را سوار کنه ما را با داد و قال ما سوار کنه ما هم تازه داشتیم بیحال می شدیم نیگه واقعا یه را خونده ما رفته بود کلن ما سوار امبولانس شدیم و از خیابون آرش در اومدیم یه وانت دیدیم گفتیم اونجا از یه سری جنازه شهده های ما هستن برید اینها را بیدن اونجا رفتن ما را هم بردن من دیگه بیهوش شدم یه مرتبه دیدم در بیمارستان طلاقانی هستن شبش اونجا بودیم صبحش به هاورگراف دویست و هفتاد و پنگ نفر آوردن سربنده البته داستان این هاورگراف هم من درخواست کردم اگر زمانی باشه وقتی دیگه باشه من آمدن این هاورگراف را براتون شرم بیدم که من چطوری دویست و هفتاد و پنگ نفر زخمی را از بیمارستان آوردن دویست و هفتاد و پنگ نفر زخمی را از بیمارستان آوردن چطوری

00:13:09--->00:13:15
spkr_02: این همون حاوکرافی بود که خود آقای کوچکی و جامعه بختیاری هم مثل گفتند

00:13:16--->00:22:29
spkr_01: بله، بله، سواریم هاوگراف شدیم. ما اومدیم سربندر، از سربندر یه سری آمبولانس رو اینا بود، تقسیم بندیه کردن، ما رو بردن، اسفحان، اسفحان اونجا عمل کردن، ترکشا رو از دست و سکون فقرات موندر رو بردن، پای مهرانیکی ها 52 تا وقی خورده بود، با من بود. دو روز، فکر کنم سه روز بعد از ماه خورده امشه سعود کردن. من در خورده امشه نبودم بعد سعودش. جنگ خورده امشه رو نمیشه با هیچ چیزی مقایسه کردن. یک جنگ نابرابری بود. جنگی بود واحد های اونجا بودن، واقعا با سلاح های بسیار ساده، بسیار کم. ارتش اراغ تابون دندان مسلده بود. متاسفانه، هیچ جا کمک به خورده امشه هم نست. اگر فرمانده منسجمی اونجا بود، اگر فرمانده ای بود که میتونست پرسنل رو جنب کنه، مدیریت کنه، فرمانده ای کنه، هیچ وقت خورده امشه هم نبود. و از 830 نفر، 626 نفر از پرسنل گردانده شهید و مدروب و زخمی کنه. و اینه مهوریت اصلیه. رزم 34 روزه خورده امشه هم میشه با گرداندهش بوده. ولی متاسفانه، گرداندهش نه چیزی داشته، نه ازش اسمی نوبردن، نه رسانه داشته، نه اونایی هم که اونجا بودن حضور داشتن، هیچ وقت، فقط اسمی از گرداندهش میدوند. دیگه فعالیت و جانبازی و سرفرازی این گردانو هیچ وقت نمیان بگن. من امروز خواستم در لاویش رای به شما شرکت کنم تا این محرومیت این گرداندهش رو برای مردم تحریف کنم. که چگونه این جوانهای این مملکت اونجا پخبر شد. و الان انجاد این عزیزان میافتم قلبم بیکنه. سروان کبریایی خدا بیاموز رئیس رکن سرگوم کردان بود در پادگان دشت حضور داشت. قبلش، دو سه روز قبلش جنگ، یک خاکریزی در انتهای سیل بند پادگان درست شده بود. به من گفت زفر اگر روزی عراقی ها بخوام به پادگان حمله کنند، من در این خاکریز جلوینا وامیستم. و گرخان ارکان اونجا هدایت میکنم. و همینجوری هم شد عراقی ها وقتی از جفر اومدن، پادگان حمله دریا. به سمت پادگان دشت حمله بر شده. اونجا هم سروان کبریایی با افسرای گردان دشت، یه سری هم از تکابرهای دریای اومدن. اونجا رو گورستان تانگاهی عراقی کرد. اونجا سروان کبریایی جونش رو داد در راه پادگان. تمام سربازان در داران گردان دشت اونجا ارلال شدید زخمی شدن. نوزده نفر مونده بودن. همه قسم خوردن. تا آخرین لحظه در این پادگان دفاع میکنن. و تانگاهی عراقی روی بدنهای اینا را رفتن میدن شدید. بادگان تصرفید. کسی نمیدونه که چیزی نمیاد اینا را بگید. کسی فکر میکنه که گردانی 830 نفری همینجوری اومدن رفتن. اینا جون دادن. زخمی شدن برای این ممندکت. چون اونجا رو خونه خودشون رو میدونستن. من خونم بقل پادگان بود. خونه های سازمانی داشتم. سوومه مهر ما بود. سیوییک جنگ شروشد. سه رو بعدش حواب مای عراقی اومدن. تمام پادگان رو با خاک اکسان کردن. ما آشپسخونه داشتیم. خبازخونه داشتیم. سربازه غذا میپختن. نون تیه میکردن. سیوه هفت نفر از پرزینر وزیفه و کادر گردان 151 در این بمبارده ما نزدید. ما در سوومه جنگ نه غذا داشتیم نه نون داشتیم. ما با جیرهای خوشکی خدا شاهده به بچه ها میدادیم. کسی نبود بره این با غذا داشتیم. خورمشهر اینجوری سوود کرده. خورمشهر اینجوری جام فشانی توش بود. گردان ده رسانه نراشته. هر کسی اومده تو گردان ده در یک گوشه جنگیده. درسته. مدیریت نبوده. اون فقط قسمت خودشو میگه. اون فقط میگه من اونجا بودم جنگیدم. مقامت در سابونسازی. مقامت در انبارهای اوموی خورمشهر. اینا باید تاریخ سبب کنه که این واحدت چی کار کردن اینجا. متاسفانه میگم گردانه 151 دشت اصلا رسانه نداشته. بعد از چند سالم کسی ازش صحبتی نمیگه. همه میگم مهفریت خورمشهر با ما بوده. در صورت که اینجوری نیست. محفر جنگ اصلی رو خورمشهر در خورمشهر گردان دش انجام داده. کدوم گردان کدوم واحد نظامی اونجا اینقدر تلفات نظامی داشته. آمار بدن هرکه هستش. ولی چون رسانه دارن میگن که ما مهفریت جنگ خورمشهر دست ما. اگر مهفریت دست بعضی ها بوده باید مدیریت هم دستشون بود. باید فرماندهی میکردن به واحده های دیگه. چرا به واحده های دیگه مدیریت نکردن؟ چرا واحده های دیگه رو زیر پوشیش خودشون قرار نداردن؟ حالی متاسفانه عدم مدیریت. من به عنوان یک رزمنده در پرنجیت که اونجا زخمی شدم. بعد از یه ماهونیم دوباره رفتم به ایسکای هفته آبادان. آمدم. دوست داشتم. ایران رو دوست داشتم. بخواستم برای ایران بزنگ. دشمن در خانه ما بود. بخواستم اینا رو بیرون کنیم از کنم. وظیفه به ما حکمی کرد. ما قسم خوردیم برای ایران. جون بدیم. من یک ماه بعد از زخمی شدم اومدم ایسکای هفته آبادان. اونجا رو فرمانده یوم رو دیریت کردم. یه لحظه کتا می اومدم. آبادان هم سقود کرده. به نفسر رنگ. ما با واحده عراقی در ایسکای هفته آبادان شیستصد متفاصله داشتیم. خدا شایده همه می دونن. هر روز دو تا بلنگوی بزرگ می زشتن اونجا. با فارسی می گفتن سرمان پیاده. زفره حضی. ما شما رو در خوردن شر زخمی کردیم. زستی. الان ما تیراندازی نمی کنیم. مستقیم بیا جلوی ما. بیا اینجا پاسپورت عراقی بد بدیم. بیا دولار بد بدیم برو امریکا. چرا می جنگیم. می زدم دستگاهشون رو خراب می کردم. سه روز دیگه می زشتن. با جون و دل ما اونجا کار می کردن. اگر یه ذره سستی می کردیم. از اسکای هفت می مودن. آبادان هم سه روز می کردن. ولی خوشبختانه ما اونجا بعدن با تیپ مثل مشت خودشان با سرهنگ کهکتری عملیاتی انجام دادیم که به اصلا آبادان رو از برده تو خونه حراق خاریز کردیم. البته اینا این عملیات همش خودش زمان می خواد صحبت می خواد اگر من در تمام عملیات های زنوب شرکت باشتم. فتح خورم شهر تنگ چذابه منطقه دوبه هر پا یا فرمانده کردم بودم یا رئیس رقن عملیات بودم یا فرمانده کردم. در تمام عملیات های زنوب شرکت باشتم. دوست داشتم به اینوان یک ایرانی به زنگم و این عراقی های نامرد و از این سلیمینم بیرون کنم.

00:22:33--->00:23:15
spkr_02: بگیدر کنید یه آبی میل کنید و خوبم برهای جایزه و این موزد محبتاتون رو دادیم بدا به حال ما میگم از جناب چند تا سوال بپرسم ازتون بر حبتهای مقداری تغییر کنه بعد انشاءالله بقیه برنامه رو بذاریم یه تایم دیگه هرچی دوست داریم آره ما بازم در خیمه شما هستیم حالا رایش میکنم بگن که خیلی صحبت شده از جناب قمری بفرمانید از جناب آبشناسان بفرمایدین دو نفر رو بفرمایید لطفا نگید

00:23:15--->00:32:48
spkr_01: خدا روش رو شاد کنه قمری رو قمری خود نموده دوست ندارم بعد از مورد یه صحبت های بدی بکنم قمری بله میدونم و صحبت از قمری میکنم در سایت خود من هم درمون صفحه خود من در مورد قمری زیاد صحبت کردم با مدرک صحبت کردم من میخوام قمری رو از شروع زنگ تا عملیات فتح خورمشت این قسمت که من بایش بودم دوست داری براتون میگم سال پنج و هشت سال پنج و هشت یه تعداد از درزداران گار که دیپلوم گرفته بودن به آموزشکای صدفانی وارد شدن اونجا شده بودن صدفان سه آموزشکای شش ما دوره میبینن میشن صدفان سه بودن نهی که دیپلوم بودن این شما که از ما بهتر این شش نفر از اینا که فرستاده بودن گردانه میشه من یه روز اومدم گردان دیدم شش نفر افسر یعنی دانشجوی دانشجوی افسری آموزشکای افسری بالباس نظامی نوار زرد بقل شروارشون بود اونجا نشستن ما به همه اینا دست دادم خودم از شما ارز کنم قمری هم جوزه یکی از اینها بود این شش نفر رو یه هفته بعدشون در از اینا شدن سدفان سه قمری هم جوزه اینا بود فرمانده گردان اینا رو اومد به این صورت تقسیم کرد سدفان زواد رختاری یا مهرانیکی ها رو به واحد من داد گرهان سفر سدفان مرتزوی رو داد رستش مخابرات بود داد به مخابرات سدفان قمری از پای راستش کمی میلنگید میگفت من ناراتی پادرم ایشون رو دادن رکن یک رکن یک افسر نداشت دادن رکن یک بقیه افسرهای دیگر هم به بردانه به واحد های گرهان دیگر دادن سدفان قمری از روز شه اومده سال پنجه و هشت که اومد در گردان دش فقط رئیس رکن یک کم بود تا عملیات رمزان تا عملیات رمزان ایشون هیچ وقت فرمانده نه گرهان بوده نه گردان بوده بعد ایشون با سرهنگ وافی آشنا میشه حالا ایشون یک کتابی داره به نام باق سخته شاید شما دیده باشی ایشونو این کتابو نه ایشون هفتاد و پنگ درصد از عملیات های منو به نام خودش زبط کرده سرهنگی بوده به نام سرهنگ وافی از هوانی روز این راهیان نورو میبرده فرنشت با این سرهنگ قمری آشنا میشه میگه شما در فرنشت بودید میگه بله میگه اونجا بودید بله میگه خاطره ای دارید میگه بله این کتاب باقی سخته میگوسته اما قمری این اطلاعات رو از کدا میگه از کدا پیدا میکرد بذار اینو شما رو روشن کنم نه یه هم گوش میدن قشنگ بودیده من نمیخوام هیچ کسی رو تصییف کنم ولی حقیقت اینه برای باید برای مردم روشن بشه ما تمام واحد های گرخان برای اینکه سرباز های گرخان گردان و دلشکر نوید و دلحواز اینا نگیدیدن میگفتیم هر کسی برگه مرخصی از واحدش میگیره باید بره رکنه یکم مهر رکنه یکم بشه اینو به لشکر هم ما ادام کردیم وقتی که سرباز من درزدار من یا درزدار گرخان علیلو یا درزدار گرخان سربان کبریایی اینا میومدن خدمت شما آرد کنم میرفتن به مرخصی اول میبایدی برن رکنه یکم میرفتن اونزا برگشون رو مهر میکردن سربان قمری ازشون میپرسی خب چه خبر؟ در گرهان آقای عزید چه خبره؟ یه اتفاقی بود اینو تحریف میکرد اینم یه سررسی دیداشت مده یاد داشت گرهان سطفان قدمی چه خبر؟ سربان بوده درزدار روی بیگفت یاد داشت میکردن هر چی بوده این یاد داشت میکردن این یاد داشتار رو میده به جناب آقای وافی وافی این کتاب واقع سختنه میمیسه و یه فیلمی از آقای سرهنگ قمری در راهیان نورپخ شد که ایشون داره صحبت میکنه که من با جامسروان عیازی فیلمشم خواستی هستش مدوده میتونم برات برد من با جامسروان عیازی افسر زیر دست من بوده رفتیم دو تا در منطقه دوبهردان دو تا تکتیرانداز علاقیات برای اینا تعریف میکنم یه سری از درزدارو افسرهای منم و دوستان من میدونن این کار رو من انجام دادن به من اعتراض میکنم که آقا شما چرا به این سرنگ قمری اعتراض نمیکنید منم زنگ زدم ببینم این فیلم از کده پرشده دیدم از حیرت محارف جنگ پرشده اونا چیز کردن من زنگ زدم به سرنگ بختیاری که آقا شما چرا منو نمیشتاق سرنگ بختیاری شما چرا مطالب واهی پرش میکنید خب سرنگ قمری و سروان کدابی اموز عیازی رفتن این عملیت در پنجام دادن گفتم شما سروان عیازی رو میشناسی؟ گفت نه گفتم دیدی؟ گفت نه گفت قمری میگه ایشون فوت کرد گفتم ببخشید اون کسی که الان با شما صحبت میکنه سروان عیازی سال پنجام نوه بعد گفت باور نمیکنم بیاست دادماش دارم در آخر رفتیم اونجا و ایشون در ایت معارفه جنگ من رو دید و شناخت و بعد قمری رو آوردن که تو چرا اینجور کردی؟ چرا این حرف رو زدی؟ گفتم والا عیازی از هر کش فاصله گرفته گفتم بذار خواهرش من زنده کنم به نام خودم این حرف رو در صورت که ما مریه افسر دیگه در منطقه دو بحردان بودیم فاصله شون با ما 7800 مدراغیه بود مرتب با این سیمینوپا بچه هایی ما رو میزدن تکدیر اندازه میامدن تو این نخلا اونجا قرار میگرفتن بعد داخلش نیزار بود به بخشید تو این نیزارا من گفتم باید اینا رو پیدا کنم چندین شبان و روز من گشتم تا محل اینا رو پیدا کردن جایی که تیرانرازی کرده بودن و جایی که میومدن صبحا مستقر میشودن دید نور خورتی به اونا خوب بود خوب ما رو میزدن من با یه افسر دیگه تصمیم گرفتیم آمدیم یه روز یه شبی ساعت 3.9 شب اومدیم سلام و این ماد ورداشتیم رفتیم در نزدیک های محلی که اینا میان مستقر میشن ما استطحال کردیم منتظر اینا اینا توفنگ به دست و آهنگون و موزیک بوششون آمدن در خاک ریزا قرار گرفتن اونجایی که برای خود موسنگرد منتظر بودن که تیراندازی کنن من با ما افسر چیز کردم گفتم من اومدم این یکی رو خلی صلاح کردم ایشون رو سر خلی صلاح کردم بند پوتیناشون رو باز کردیم متفنگ ها رو دوش و چکمه ها رو دوش و از رایی که اومده بودیم اینا رو آوردیم که افتیم بلا فاصله از صداسیمای آبادان از صداسیمای ای چیز احواز آمدن با اون صاحبه برای من که آقا شما چطور این دوتا تکدیر اندازه بچه ها میخواستن اینا رو بکشن چون حدود 6-7 نفر از بچه های ما رو زده گفتم اینا رو نباید بکشید اینا رو ما گرفتیم اسیرن صداسیما اومد با من شما چطور اینا رو رفتی گرفتی گفتم من 20 روزه دارم تلاش میکنم اینا رو من جاشون رو پیدا کنم و این کار رو کردیم ایشون دیده بود من نیستم من نظر تیش فاصله گرفتم گفته بود بذار این خاطره تعریف کنم و به نام خودش رو درست کنم بعدیشون به من گفته بود تون خرانشتون چیزش که سروان عیازی افصر زیر دست من بود در صورتی که من نه گارد دیدم من همهش نیروویجه بودم از نیروویجه اومدم به گردان 151 زمانی که سطفان قعمری اومدن در گردان من 8 سال از ایشون عرشد بودم سروان 3 سال 4 ساله بود

00:32:49--->00:32:58
spkr_02: همین حالا ادامهش توضیح رو دید. دوستان میگن ایشون چرا سروانه من که میدونم با این که درشگردی هفته رفتیه توضیح رو دید.

00:32:56--->00:33:39
spkr_01: درست کنم این کتاب رو نوشتم

00:33:38--->00:33:46
spkr_02: به دنبال سرنگه چیه؟ یا هدایتتون کردن بیرون بله یعنی اومدیم بیرون خواست

00:33:46--->00:33:59
spkr_01: بله من اوپدا بیرون ولی نمیگم چرا به چه علت این کتاب که به دنبال سرنوشت و نوشتم به زودی داره چیزی شد ته میکنه سورپرایزه

00:33:54--->00:34:02
spkr_02: چیزی شد تیمی کنه اگر برای شما تو خوبه خوبه

00:33:59--->00:34:20
spkr_01: خوبه خوبه خوبه خوبه خوبه حالا یه چیزی توضیح دادم برای شما یه چیزی توضیح من که در نیروی ویژه بودم تیپ بی سی نوهد احمد دادبی فرمانده نیروی زمینی که مدت این فرمانده نیروی زمینی بود افسر زیر دست من معاونه تیم من بود

00:34:23--->00:34:40
spkr_02: حالا من در این کتاب جوابم رو گرفتم بلش کن در خدمتی هستم حالا اینشانلا اون به سپراز این دوستانی که تو خارج از کشور این کتاب رو یاد تو داخل میخوان تحییه کنن چجوری باید تحییه کنن

00:34:40--->00:34:57
spkr_01: باید من یه بصلا شماره تلفونی هست مال این حیعت معارف جنگ اونا دارن واگذار میکنن ارسال میکنن من شماره تلفون اینا رو میدم که این کتاب رو شو پیدا کنن به شما میفرسم

00:35:05--->00:35:15
spkr_02: بباشید یه لفتی با ادام بدهید من در خدمت ادامم اگر با جناب وافی با من در اتباط با شما لایف بذارم مشکلی نداره؟

00:35:16--->00:37:15
spkr_01: شما هیچ مشکلی نداره. ایشون میدونه. من اگر میخوای من بعد از مدت زیادی بذار این صحبت رو بکنم. بعد از مدت زیادی من وافی رو پیده کردم. متوازه عرض من هستی؟ وافی در ترکیه هست. ایشون رو پیده کردم. شما تلفونش رو پیده کردم. زنگ بهش زدم. گفتم جناب آی وافی شما من رو میشنسی؟ گفت نه. گفتم من جفر عیازی هستم. وقتی اینو بهش اصلا شاخ دارا بود. گفت وقتی من میخواستم این کتابو بنویسم از قمری پرسیدم. آقای عیازی کدا؟ گفت ایشون شعید شد. ایشون پود کردم. و در اونجا من دارم مطلبشو و اونم میخوایی برای شما میفرستم. ایشون از من معذرت خواهی کردم. که من اصلاح شدن و وسیل سطفان قمری من این کتابو به اصلاح سرگذشتی. بیشتر سرگذشتهایی شما رو من به نام اون سطح کردم. گفتم من برای من مهم نیست این مسایل. من برای من این مهم هر کسی یک قدم مصبت برای نابودی صدام و صدامیان قدم وردشته من دستشو میبوسم. حالا این کتابو به نام اون نوشتی. به نام من نوشتی. مهم نیست. ولی خود بچه ها میدونن. خودشم بعدم فهمید. متوجه شد. و برای من مطلب نوشته. و ایشون تعداد نفرات جهاناره رو نمیدونست. من برایش گفتم. این فکر میکرد تعدادش بیشتر از این بود. گفتم نه اینا رو. ما هم موزش دادی. من هم موزش دادم. با من هم یه مدتی در تماس بود. قیسلا. بعد این کتاب باقی سخته رو ایشون نوشته میگه. من چی میدونم ایشون این صحبت ها رو من نوارش رو دارم سبت کردم. و فلان اینا. بعد این کتاب رو دارم.

00:37:14--->00:37:28
spkr_02: حالا من بعدا شما را جوین میکنم بایشون بعد یشاره برایه بذاریم این مسائل باستر کشه یکی هم این که اگر جناب سمری هم دوست داشت بیا تو لایف اشکالی نداره؟

00:37:23--->00:39:59
spkr_01: جناب سمری هم دوست داشت بیا تو لایف اشکال نداره؟ من ببخشید خیلی ها از بچه ها به من گفته بودن ما یادی از شهده بکنیم ازازه می فرمایید من یادی کنم از سطفان اسمائل زاریان او فرمنده گرهان دقوم دش بود او یک عجوبه نظامی بود او رزمندهی بود میهمپرست او همیشه می گفت ما باید در مقابله این دشمنان مقابله کنیم چانها نتوانن ناموس و میهنه به ناموس و میهنه ما تضابست کنیم این افسر شرافتمند در سی و چار روزه خورمشه هم ماسا آفرید در نوار مرزی واقعا با توفنگ صد و شیش گورستانی از تانگای عراقی به وجود آورد نیروهای نظامی عراقی اینو به نام می شناختن می گفتن سطفان اسمایل زاریان فرمانده لشگرها فرمانده تیپای عراقی به نام سطفان زاریان و می شناختن چون واقعا رزمنده بود یک میهن فرسته به تمام معنی ایشون شهید شد خدا روشو شاد کنه سلوات بفرستیم برای این روح سطفان اسمایل زاریان خب نیسی سطفان که بریهایی ایشون معاونه گردان فرمانده گرهان ارکان بود او در اطراف پادگان ارش کردم یه خاکریز زده بود در اونجا اون منطقه را ایشونم گرستان تانگاهی عراقی کرده واقعا جنگید رزمندهی بود که با خون خودش خودش را بیاری کرده جن داد تا به ایرانیان بفهمونه که آقا نظامی جن میده برای این من بکنه روحشون رو خدا شاد کنه افسران و در ازدارهای زیادی بودن اگه من بخواهم از همه شون صحبت کنم باید شما هفته ها برنامه بذارید تا من به تک تک اینا صحبت کنم و نامشون رو ببرم ولی عرض کردم خدمتشو ما بردان 150 و درسانه نداشتیم اسم اینا را هیچ جا نمیبرم اینا قهرمانان این مملکتیم اینا جان دادن جون دادن در این راه ایران برای ایران تلاش کردن خداون روح همه شونه همه شاده ها رو شاد کنه در خدمت شما هست

00:40:00--->00:41:14
spkr_02: خب این قلب های سبز و به پاس قردانی ایشون و خودتون برای تمام شهدهای لشکر 23، تیپ 23 نوه، تمام تکابران، تمام ارتشیان عزیزی که برای این مملکت جان دادن لطفاً و همه و هر کسی در هر جایی برای مملکت جان داد لطفاً بفرستید و صلاوات و فاتحیاتون نره این کتاب خودتون رو لطفاً اگر زحمتی نیست برای دوستانی که در خارج از کشورن من با شما همکاری کنم، دوستان با من ارتباط بگیرن بنده سعی میکنم ایشون یه سری از کتاب ها رو خودشون داشته باشن آدرس ها رو من برای ایشون میفرستم با حضینه یه شخصی خودمون کسانی که برحال این کتاب ها رو میخوان و حالا نوع پرداخت مبالغ و این داستان ها شما توضیح میدید بعدن ما به اطلاع مردم میرسویم کتاب ها رو برای خارج از کشور هر جایی باشه انشاءالله میفرستیم نگران نباشید ما از این کارها چند بار کردیم برای دوستان نیست کتاب ها رو فرستادیم وانده اخیماتون هم بفامی

00:41:14--->00:41:23
spkr_01: حالا صحبت از شهده ها شد بذار یه تعدادی از افسرای گردان دجو نام ببرم که سری فامیل دارن دوست دارن

00:41:27--->00:41:37
spkr_02: آقای جعفر کلمه اگه اشتوان نکنم میگه ایشون میگه از گردان دش هستم آره بله

00:41:38--->00:42:56
spkr_01: باشه بله جعفر کلمه بله بله افصران شهید گردان دش اینا در ازایی که میخونم مال اون موقع است مال زمان جنگه مال سال پنجانوه سروان مصطفى کبریایی سروان بیجن مغیی صدفان دوم اسمایل زاریان صدفان صوم دامود علیلو صدفان دوم محمد انساریان صدفان داود مرتزوی صدفان وزیفه عبدالرزاق خیلایی صدفان دوم وزیفه علی شریعتی صدفان دوم عبدالوحاب جنابی صدفان دوم عبدالوحب حجتالله رئیسی صدفان علی اکبر امینی سیفالله کرمی سروان فرایی سروان اقبالی صدفان اسمایلی صدفان ایرز رحیم زاده صدفان محمد صدیق فدایی اینا 17 تا از افسران شهید گردان دش هستند در اون منطقه نباید ما از افسران دانیزویان دانشکده اثری هم یادی نکنیم اونا هم تعداد شهید دادن دانیزو نصرت الله بگیردان دانشکده

00:42:57--->00:43:02
spkr_02: که اگر بودن الان تیمسار بودن بله این همه در

00:43:03--->00:44:22
spkr_01: دانیزجو محمد رزا موسازاده لالدشتی انایت الله اکبرای اکبرزاده سروان مهدی تهمتون سروان مسئول اصلانی دانیزجو عباس اوژانی سرگرد فرامرز زوانشید دانیزجو داریو شزارعی دانیزجو کیومرس شکر الله دانیزجو علی رنزبرد دانیزجو مسیح الله کشاور و سرباز محمد پهلوان اینا در ازدارا و افسرهای دانیزجویان دانشکده افسری که با دو گرهان وارد خرمشهر شدن دو گرهان روحشان شاد اینا هم همه شهید شدن در این خرمشهر من اسامی خیلی از در ازدارا رو دارم تعدادشون خیلی زیاده اگه بخواهم اینجا بخونم باید ساعتها وقت کنم سربازهای وزیفه جان فدایی وزیفه خیلی زیاده دویست و هفت نفر شهید شدن اینا من نمیتونم اسامی همه رو دخونم ولی برای شادی روح همه شون دعا میکنم که خدای روح همه شون رو شاد کنید اینا جان فدایان ارتش ایران هست

00:44:23--->00:44:30
spkr_02: انشالله روحشون شاد فاطه سلوات یاد تونر دوستان لطفا از همه یاد کنید از جناب و عبشناسانم یاد کنید

00:44:32--->00:45:32
spkr_01: آبشناسانو من تو خرمشهر چون نوار مرزی بودم ندیدم ولی آبشناسان از بچه های تیپ نوهد بود اونجا اسم و نشانشو شناخته بودم بیشناختم خدمت حرف کنم اونجا من در خرمشهر آبشناسانو ندیدم یعنی در محلی بودم من نتونستم ایشونو زیارت کنم اگر بخوام صحبت زیادی از اون بکنم به اصلاح نمیتونم مراهلی که اون اونجا بوده بتونم حضور داشته باشم بگم من اون که بودم اونجا دیدم میتونم بیان بکنم ولی آبشناسان اونجا بود یه سرهنگ دیگه هم اونجا بود من اینا رو ندیدم حتی خود دریادار به اصلاحات چی میگن ناخده سمدی رو ایشون بگید ایزری دیده من رو دیده من ایشون ندیدم ایشونم من رو ندید چون محل جنگ ما با اونم فرمیکرد

00:45:34--->00:45:54
spkr_02: سپاس گذارم روح همه شاد باشه یاد کردیم دیگه به هر حال دم شما گرم ممنونم جانب ایازی انشالا لایف بعد همه هنگ میکنم با جانب وافی خاص بیاد یا هر کسی دیگه ای در بهمبار شما بیاد ممنونم از شما به خاطر صداقت در گفتارتون

00:45:51--->00:46:47
spkr_01: من هم از شما به خاطر صداقت در گفتاره کنم که اینا با ندای خود برعلیه ظلم و ستیزی و دشمن قیام کردن تاریخ این شهده را بخوانید چون شهده جانبازان اصرا برای ما عزت و سربلندی به ارمان آوردن و در راه حفظ ایران جان و بدن و عمر خدا تقدیم کردن یادشان گرامی روح جانشان

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")