امیر سرتیپ خلبان محمد اسماییل پیروان(۳-۳)
00:00:00--->00:00:31
spkr_00: اینگه این لایت داریم از کنم سلام علیکم سلام از من دست پروان اشکم پیمسار جام مازندرانی جام قادری عزیز این آزاده بزرگوار میگن جوهر وجودت با خالق با شرف با خالق جوهر وجودت را خالق با شرف و مردانگی و وطن پرستی سرشت درود بر تو قهرمان آسمان وطن این از طرف آزاده ها به شما این پیام زیبار جام قادری به نموندید
00:00:27--->00:00:40
spkr_02: سرف آزاده ها به شما این پیام زیبار جنب قادری به نمانده من کوچه که این اعزان هستم جنب قادری که لصف دارن همسایی مقابل ما هستم دو هر از گاهی توفیق داریم که خدمتشون میریسیم و زیارتشون میکنم
00:00:40--->00:00:47
spkr_00: سر بفهمید ما در خیمتون هستیم
00:00:47--->00:06:12
spkr_02: تماما میکنم. راجب خلیج فارس من یه اجمال یه مختصر میگم. اراته میشه ساعتها صحبت کرد. منطقه خیلی خلاصی خدمتون بگم که هدف اون این بود که خارک رو بزنه کشتی های سادرات نفت و کشتی های تجاری که برای ما مایتاج کشور رو میعوردن. خیلی روی این با تمام قوا از نیروی هوایش استفاده میکرد. از نافچه های اوزا که از امول غص میبودن استفاده میکرد. نفتش بود ولی روی اینها سایت های شنود گذاشته بود. نمیدونم کامنت و ایلند و سیگنت. تلسکوب گشت و چشمی کشتی ها رو نظاره میکرد. رادار گشت و با رادار ترک کشتی ها رو داشت. سایت موشکی گشت و از جا موشک به سمت خارک و به سمت کشتی ها پرتا میکرد. دوتا اسکلی خطرناک بودن برای ما. زدن اینها هم باعث میشد سادرات نفتش رو قطع کنیم. همین به ساعتی که روش پنگ کرده بود جمع بکنه. و به همین دلیلی بود که پایگاه بوشیر چند معمولیت چند نوبت این دوتا اسکلی ها رو بمباران کرد. پایگاه امولغه است که تنها پایگاه مهم دریایش بود. چند نوبت بمباران کرد. شهید یاسینی آدم هست که یک دسته پروازی بردن بمباران کردن. یه دفعش خود من توفیق داشتم در خدمت جناب لعبی لیدر بودیم و جناب مهدیار و شهاده من بخت رفتیم اونجا و متاسفانه در اونجا زدن اینها رو جلو چشم ما اینها به شهاده بسیدن. و به هر جد نیروی هوایی بیکار نبود. اون افچارده ها که در آسمان خلیج فارس خصوصا و امدتا نظرش این بود که خارک رو حفاظت بکنن در چشمه اول بیس هزار ساعت عزیزان ما پیش کسفت های ما در افچارده پرواز کردن چقدر معصر بود؟ چون زربش هستی که عراقی ها از افچارده ها دریافت کرده بودن وحشتی دو دل اونها بود. بیست و چهار ساعته بالا بودن. هبمای فانتوم هم که در اون منطقه ارس کردم. به کمک نیردریای میرفتیم برای زدن نافچه های عراقی اسکلاهای البکر و الامهگر رو بمبارن میکردیم امولغس رو بمبارن میکردیم به طوری که البته پدافند قدرتمند نیرهبای در خارک قوی ترین پدافند ایران در خارک تمام تجهیزات و جنگ افساره پدافندی در خارک مستقر بودن. به طوری که گاهی اوقات میامدن توی خارک بمبارن میکردن. ولی از ترس افچارها و پدافند قوی خارک اینها زیاد توفیقی نداشتن. لطماتی زدن ولی ندر حدی که بتونن سادرات نفتو قط بکنن. در این راسته حالا پروازه زیادی انجام شده همون پرواز امولغس هست که خلاصه چه گفتم خدمتون؟ ما رفتم اونجا پایگاه امولغس و با جناب لعیبی به شدت بمباران کردیم و درست روی هدف ما خیلی خوب رفتیم اینطوری که قبل از پایگاه امولغس از غرب میومدیم به سمت شرق متوجه حضور ما نشده بودن. دقیقا صدای حق مای ما رو که شهیدن هول شدن پدافندشون شروع کرد به سمت ما موشک های سفیدرنگی بود اپتیک از اون سر ما موشک رد میشد پدافندم شدیدن میکوبید. ما اومدیم دو فروندی بمبار رو ریختیم با مسلسل بندر و تمام چیزی که جلوم بود میزدیم تقریبا بمبامون تموش دو درشتیم اهور میکردیم من چشمم روی شماره دو بود جناب مهدیار و شادمان وقت یه مرتبی دیدم حباشون یه تکون خورد یه مقدار رفت بالا جناب بلای بگم که با حد اکسر سرعت داشتم میرفتن با استرفت جلور میزدن یه مقدار که رفت بالا چون حب ما متعلقه میشد در نظر من زده حبایی خورد میخواست به صلاح آتاف کنترول بشه یه خورده کشید تا رفت بالا یه موشک سرگردان حرارتی محط پشت خورد تو مطورشون مطور رو منفجر کرد دو ما کنده شد حب ما متعلقه تم شد به اینا پریزم بیرون من چطرشون قشنگ دیدم که دران میان پایین این سحنه رو دیدیم ما عبور کردیم همزمان که از او پایگاه رد شدیم دو فروند حب مای میک 23 سمت چپ ما بالا و اقعب رول کردن روی ما مطاقه جناب لعبی اونقدر سرعت زیاد کرد که اینا به گرد ما نرسیدن و نتونستن بیان توری اینجا موشک زدن چون اونا در حال پیچش بودن سرعت چون کم بود و ما جلو افتادیم میرفتیم جلو یه جده بود از فاب به بسره عمود به مسیر ما بود ایشون استرفه که مونده بود چند تا ترلی رد میشدن جلو ما یه دونه روی که راست دماغام عمود ایشون یه استرف زد این فجاری شد که ما از تو آتش ها شرعت شدیم بعد هم متعشدیم که اینا دارن مهمات و اینا جا بجا میکنن البته روی اون ملغس که وینگمنمون زدن خود ما هم چند تا گلو خوردیم متاقه اونقدر معصر نمود بعدی که نشستیم تکونا شوی از کردیم بعدی نشستیم این که خب هم ما متاقه سیستم روی از دست ندادیم اومدیم نشستیم و به هر جهت اون قصده این رو داشتیم که حالا چطوری به فرماند پاگا و همکاران رو بگیم که مهدیار و شاده من وقت کجا ایچانا من داختم خدمتون بگم حالا رسم بر این هست که از خلبان ها و شاده دیگه بگیم متاقه ازمیدین یه درگیری خودم با افچارده در خلیج فاست داشتم
00:06:11--->00:06:18
spkr_00: خواست داشتم خواست داشتم فکر کنم همونیه که با ساید ویندر هواپمو انداختیم درسته؟
00:06:18--->00:14:18
spkr_02: ارز به خدمت شما، من دو سطح درگیری هوایی داشتم، درگیری واقعی با منظوری که نه در حد مشهر زدن، یعنی داکفایت در حقیقت. دو تاشون داکفایت بود، یکیشون این بود که خدمتون تعریف بکنم. قبل از اینکه تعریف بکنم، ریزه بدین من چون تو خلیج فارس یه دهی، یه ادعاهایی داران ایناخ. خود شرکت نفتی که از مسئولینشون چند سال پیش تلویزیون صحبتهای کرد که من یه عریضه دوازده صفحه نوشتم دادم مسئولین شرکت نفت گفتم بگیم که تو تلویزیون اینطوری صحبت نکنم. شهید آل آقا، شهید حسینی، شهید دلحامد، شهید آزرفر، شهید شریفی، شهید مفتخری، شهید روستا، شهید شادمانبخت، شهید مهدیار، شهید تاهریان، شهید فتوهی شعار، شهید همهون حکمتی، شهید سیروس کریمی، شهید سابر مطلق، و تیمسار پرویز دیگانم که دست چپشون رو توی همون خلیج فارس از دست دادم. این همکاران و همرزمان عزیز ما این قهرمانان آبهای گرم خلیج فارس شد بستری برای آرانگاه این ایزا. من اگر بخوام در رابطه با اون عملیات نمیدونم، حالا یکی دیگه هم هست کدومش مناسب تر باشه فقط بینندگان عزیز رو؟ میراج رو بفهمه. بله، عرض بخدمتش ما در آلرت ما نشسته بودیم با جناب هیدریزاده، جناب سرگورت هیدریزاده. زمانه که افچارده بودم. حالا اولین درگیری من در عراق و قوم بود که با زندگیات کازرونی بودم. ولی اینجا با جناب هیدریزاده تو آلرت بوشهر نشسته بودیم. شهید داسینی فرمونده پایگاه بودن. و صبح بودیه مقدار کارامونو انجام دادیم. منتظر بودیم که آیه اسکرامبل بزنن نزنن. فکران نمی کردیم که اون موقع صبح اسکرامبل باشه ولی آجیل به صدا در من. پریدیم، اب ما روشن کردیم در کوتاحترین زمان بلند شدیم. رفتیم، به ما سمت داد. معمولا بران می شدیم. سمت باندوی مقدار می برد. جلو به سمت خارک و بعد اگه هدفی داشت می برد به سمت هدف. من افتخار داشتم فکرمون هفتاد نوبت اسکرامبل در خلیج فارس پرباز کردم با افت چارده. این رو ادامه دادیم. ما دیدیم که بعدی که برانشتیم زیاد رادار اونطوری اکسایتید نیست که مثلا سمت و ارتفاع و ما رو ببره سمت هدفی. یه سمتی داد تقریبا بین خارک و گناوه. با این سمت رفتیم جلو و دیگه هیچی نگفت. ما می دیدیم اوزاوال نرماله سرعت مالای ارتفاعی که به همون داده بود. رفتیم جلو. هیچی دیگه نگفت. بر اساس اطلاعیه مثل ما رو بلند کرده بود. هیچ خبر نبود. ما رفتیم رسیدیم بین خارک و گناوه. خارک و سمت چپ داشتیم. در یازده بودیم. چی بود کالسانمون گفت که بپیچید به سمت راست. از سمت راست یعنی از روی خشکی دور گناوه بزنید برگردیم سمت بوشیر. ایچ چه سمتی آخوه. ما اومدیم بالا اسکرامبل به سمت داخل ایران و خاک و اینا. ما یه پیشناهات دادم. گفتم اگه اشکال نداریم ما از سمت چپ این گردشو بکنیم. گفت اشکال این کار خدا بود. گفت اشکال نداریم. از سمت شب به شرطی که رایت فاصله را با خارک بکنیم. در این را با کود صحبت میکردیم. حالا من دارم دی کودشو میگم خدمتون. من همین کاری کردم. یه موقت رفتم جلوتر که اون رنج هاگ و خارک رایت بکنم. رفتم جلوتر گردش بچپ کردم. یه مدار جناب هیدارزاده مستقیم و قرب را چک کرد. کم کم سمت جنوبی گرفتیم. که باستان بیدم سمت تقریبا پایگاه. جنوب شق گفتیم که خب همین سمت را چیزی نگفت و گفت ادامه بدین. توی این موقعیت یه مرتبه گفت که دو فرام سه تا تارگیت گفت. ما دو تا شنوی بیشتر نگم. گفت سه تا تارگیت در فاصله فاصله گفت که ما حس کردیم اینا نزدیک های بوشه. فاصله را که من تدفیق کردم. سمتشون را گفت. سرعت چون را گفت. ما را فرستاد به سمتشون. جناب هیدریزاده شروع کرد. لاکان کردم. پیدا کرد. این را لاکان کرد. یکی دو سه ثانیه بیشتر وای نمیستاد. نمیدونم اون روز ECM میکردن ما رو یا رادارمون اشکالی پیدا که سیستم دستگاه اشکالی نشون نمیداد. ولی دو بار سه بار اشون لاکان کرد لاکان پرید. خب ما فینیکس داشتیم. اسپرو داشتیم. امناین داشتیم. داریم میریم به سمت این ساعت هشتونوه صبح. یه مه صبح هم هست. خرشی تو چشممون. و دید زیاد خوب نداریم. یه مه رقیقی روی دریا بود. و رادارم داره مرتب اینفورمیشن میده برای این هواپیما. برای میراش ها. من ارتفاع مه یه خورد آوردم پایین تر و داشتم آماده میشدم. بیدیدم که فاصله درامن نزدیک میشه. و هیچ کاری هم رادار نمیتونست بکنه. جز این که ما رو ما دوتار ببری به سمت هم. و نگفت که چیکار میخوایی بکنی. آخی من دیگه فینیکس که دیگه نمیتونستم بزنم. اسپرو هم داریم. از رنج شرعت میشیم. لاکانی نداریم. و فقط این طوری کرد. پنی مایل چان مایل جلو دون دو مایل گفت دو مایل من نگاه که داره من دوزار پا بودم. دیدم دو تا میراچ. هر کدوم هم سر نک بالاش دو تا موشکه مثل از این موشکه حرارتی. بسته بودن کف آب سرعت بسیار بالا سمت غرب دارن میرن. من سمتم با اونا صد و پنجه دارجی اختلاف سمت داشتیم. صده هشتاد کامل نبود اگه صده هشتاد بود که کار بدتر بود. صده پنجه دارجی اختلاف سمت اونا باور کنید. ششصد نات از ترسشون هواب ما رو دیدم بالا سرشون یعنی ما رو دیدم بالا سرشون. من از دوزار پا ارتفاع استفاده کردم حد اکثر قدرت مکسیموم افتر برنر سمت راست با آخرین قدرت کورنر ولاستی پیچوندم هواب ما رو و این دوزار پا رو توی مسیر استفاده کردم که سرعتم کم نشد. این اومدم پایین. وقتی رولات کردم کف آب بودم ست پایی ولی سرعتم خیلی کم نشده بود. به خاطر که هم مکسیموم افتر برنر بودم هم دوزار پا ارتفاع را دست دادم. ولی وقتی رسیدم دمون دوتا ناپدیدن. تنها چیزی که به من کمک کرد اینا از ترزشون شروع کرده بودن دوتایتا فلیر انداختن. دود فلیرها اینا یه خط موازی برای من درست کرده بود که من خودم بسط اون قرار دادم. گفتم من این که برم میریسم به اینا. رادرم دیگه ما به رادرش اعتقادی نداشتیم از پشت سرم برای ما دردی دوا نمیکرد. ما امنان رو مخواستیم بزنیم از پشت سر باید میرفتیم جلو چشمی میشودیم. به هر جد جناب هیداریزادم تلاش کرد برای لاکان شایدم لاکان گرفت ولی خب دیگه من خیلی من متقید بودم که باید برم اینا رو ببینم. دیگه سرعت من مافوق سوت یعنی اون کف زمینم بود من نگران بودم اون دیگینی که اتفاق میفته و اون ترانزینت سرعت انتقال و اینها چی میگفتیم؟ سپرسانیک که میخواستیم بشیم یه سر اون ترانزینتش اونجا یه ترانسونیک ترانسونیک بله اون محاکب بین سپسانیک و سپرسانیک هست در اونجا یه تکونی همه یه موقعی میخواست کف آب بودم من نگران بودم ولی دیگه من خواست من اونها اعتراض میکردم
00:14:15--->00:14:22
spkr_00: ونیدیگه معافق سود من اونها اعترام کردن قبل شاکفیوه دیگه قبل شاکفیوه ولی
00:14:22--->00:17:56
spkr_02: بله، البته کف آب خیلی بد، ما سپرسانی میشیم ولی من اون مکسومت سارعه دی که میشد رفتم. هنوز دیده نمیشدن، دیگه اینقدر من رفتم جلو کم کم دیدم که دوتا نقطه، اینا گفته بودن، رادا گفته بودن سه تا، اونجا هم ما دوتا یدیم، اینجا هم دوتا، دوتا نقطه سیاه، من این چیه که هنوز فاصله داشته. من اونقدر رفتم تا رسلم پشتریک از اینا. حالا من دوتا امناین دارم، دوتا تارگیت جلومه تقریبا بین خارک و کویتی، اونها سمت کویت داشته میفت. ادامه دادم، تنظیم کردم روی اکیشون، ایدیل رو گوشتم وسط موتور، صدا تو گوشم بیداد میکرد، فاصله رو تنظیم کردم، ارتفاع رو بارها گفته بودن، ایزان که این وقتی میخواهم بزنید حتما لک آب باشه، من حالا اونا دارم سطپا میپردم، من بود دارم زیر سطپا. که فلان، یه وقتا دارم خب سرعت بالا ارتفاع کم خطرنایی، دیگه من تا تونستم خودم رو بردم پایین رو. دقیقا پشت سرش اونا هم هیچ اکسل عملی از ذر گرده شد برکنی، اینا انجام نمیدادن، فقط هدفشون بود با ارتفاع کم و سرعت بالا خودشون از من دور کنن. من تنظیم کردم یه دون از موشک های امناینم رو زدم. موشک رفت بیرون قبل از ایکی بخورد به مطار این، خورد به این فلیره که اینا هر چند ثانیه یه دونه مندختن. دقیقا دیدم، فلیره رفت بود پایین، این پیش از ایکی برسه به هبما رفت پایین خورد. من موده بودم با یه دونه امناین، به جناب یه دریزه گفتم اینقدر میریم تا اینا فلیرهاشون تمام بشن. میدونیستم هر کدوم سیتایی بیشتر ندارن و اینا دوتاییتا که دارم میدازن به هر جهت دو دقیقه دیگه تمام میشه. اینقدر رفتم باور کنید که نزدیک مرسای کوبیت دیگه داشتیم میریستیم. سرعت اینا بالا. منم توی این مسیری که داشتیم میرفتیم اینا در این حال که فلیره میداختن بیکارم نبودن. دوتاییشون عبیم هم بودن من پشت سر این بودن. یکیشون کم کم خودشو آورد عقب توی این مسیری که داشتیم میرفتیم که اینا فلیره میداختن منتظر بودن که فلیرهاشون تمام بشه. یکیشون اومد عقب خودشو رسوند عبیم من. یعنی دوتای عبیم هم بودن اومد خودشو رسوند عبیم. گفتم این حدوان یه این طوری بکنه اومده پشت سر امن منو ساندویش کرده. من دقیقا همون کاری که اون میخواست بکنه. من یه نیمبرالور رسدم اومدم پشت سر این پشت سر خود این قرار گرفتم. توی که این دید که چاره نیست رفت و مرتبه عبیم اون حالا این شده بود هدف من. دیگه رفتم موشکاشون که تموم شد ایدیه رو گداشتم. دیگه با هزار سلام و سراباز گفتم یه دونه امنع این آوروزیه. اینا اونزن تا اونجا. و ما یه دونه رو زدیم نشده اینو. زدم با صدای تکبیر این رو راها کردم. این رو راها کرده موشک کرده تو موتور این. من موشک زدم باور بفرمید سه سانیه بعد خورد تو موتور این منفجر شد. دو سانیه نشد. هباپیم همینجو با شکم محکم خورد تو آب. هبا میراش محکم خورد تو آب اصلا شکل میراش رو آب نقش بست. عمود خورد تو آب. من نگرام بودم که چون پشت سرش داشته میمدم این ایجکت بکنه و من بخورم تو سندلی خلبان. هباپیمارو به شدت کشیدم بالا موتور کم کردم اینورت کردم که سحنه را تماشا پانه. دقیقا اونکاری که توی عراق و غم انجام دادم. اینورت کردم سحنه را دیدم خدا شده اکس یه. چون ما مبریکی میزدیم گایو قد به کشتین میخورد تو آب یه دایره تیره سرمه رنگ ایجاد میشود. بزرگ میشود شاش میشود تا یکی دو کلومتر بزرگ میشود. یک اکس میراش داشت رو آب بزرگ میشود.
00:17:56--->00:18:00
spkr_00: موشی کهیدیان کرده بود موشی میرش شکلی موشی
00:17:59--->00:18:47
spkr_02: شکل میراش داشت بزرگ میشد خورد شد و اون که یه دود کمی انجام داد و بعد ما جناب هیدرزاده احساس عادی شد و به رادار تماث گرفت دیگه تکبیر گفت و گفت که فلسطاد مشتری خلیج همیشه همیشه فارس و خلاصه برگشتیم سمت پایگاه دیگه یه مقدارم جی کشیده بودیم اینا آینه سامون به هم بیخته بود با رادار تماث گرفتیم گفتن که سمت نوات بیانیم رفتیم پایگاه نشستیم رفتیم توی الیرت جناب سرهنگ یاسینی اون موقع فرمان دو پایگاه بودن تشریف بردم الیرت گفتن پیره با منگونه چی شد ما جرا برشون تحریف کردم گفتن خدا قوی باید خسته نباشین تشریف بردم ما یه دو ساعت نشسته بودیم یه بار دیگه اسکرم برزدن اینم داستانی هست که باید بخوام بگم فکر سرتون دارد
00:18:48--->00:19:39
spkr_00: آقا بگید تیم سار 600 نفر شدن من میگم شما ما شالله هزار ما شالله همین جوری دارن همین جوری میان ما خب این فالوور همون تا ببینن یکی خوش صحبت مثل شما فوری میان ما نداشتیم حقیقتش نداشتیم که 3 ساعت کسی صحبت بکنه و لحظه به لحظه دوست داشته باشن بیان و بشنبن ازتون خواهش بکنم اجابت کنیم این برهاد اینا ملات ایران یعنی همینان دیگه و بعد اینا میرن و نش میدن این خاطرات زیبا رو و شما هم به درستی دارید تعریف میکنید چون آدم آنستی هستید و بسیار مورد برحال افتخار و همه هم شما رو دوست دارن ممنونم ازتون بفهمید خواهش
00:19:38--->00:26:33
spkr_02: بخواهیم میتونم. من که باعث افتخار برای من که عزیزان نشستن و وقت خود توی نو دادن به بنده حقیر و زبان الکنم دارم یه چیز روی تحریش میکنم. دوست داشتم از شهرده بگم. شما فهمودین حالا به هر جهت از این قسمت هم بگید. بنده دیگه نشستیم شهید یاسینی جناب یاسین تشریف بردن و جناب حیدریزاده رفتن برای استراحت. جناب یوسف احمدی تشریف بردن که به صلاب عنوان کابی نقم. ما باز یک ساعت نشسته بودیم دو مرتبه اسکرامبر زنگ زد. گاهی قادی جناب اقبایی میرفت بیرون حضو بگیره این دسته جارور رو برمیداشت زنگ اسکرامبر رو دستگاری میکرد. زنگ میزد ما که میدویدیم بیرون میخندید قاقا شوخی میکرد. گفتیم نکنه باز اقبایی شیطنت کرده. رفتیم نه خبر نیست فندی ها دارن میدویدن ما هم دویدیم. بازیان یوسف احمدی. از جناب یوسف احمدی بگم با اون وزن ایشون نگاه نکنید. تر و فرزی و سواد و زرنگی ایشون اصلا نامبروانه. ایشون نشست توی کابین رو من نشستم موترا روشنگ کردم. حد اقل زمان رفتیم بارا. این دفعه فرم میکرد. بلند شدیم. بلند شدیم گردش به چپ داد. ما رو آورد به سمت شرق. موازی اف آی آر. دو هزار پانگه داشت. دیدیم دیگه آرام شد. بعد به همون توضیح داد. گفت چار فروند سمت راستتون. فاصله ایکی گفت. فهمیدیم اف آی آر اگه وسط باشه ما رو آورده اینجا دو هزار پا به سمت کنگان. چار فروند حقبا دشمن. این طرف هستن با فاصله جانبی. طبعا 20 مایل. اونا دارن میرن. یه تکنیکی داشت رادارگاه یخواد با ما اینطوری کار میکرد. به شکل همینجا ما رو براتو شکم اینا درگیر کنه. با فاصله جانبی. ما رو میبرد جلو. جایی که اونا میخواستن بگردن. حس میزد رادار. که اینا دارن میرن برای کنگان. اونجا که میخواست بره بگرده ما رو میپیچون جلوه برشون. ما این تارگیتار رو نمیردیم. ما جلوه من چیزی نبود. ولی رادار داشت میرن اونا رو میگفت. عبیمه هم بودیم. ما این طرف اونا اون طرف. حالا من فینیکس داشتم. M7 داشتم. M9 داشتم. رفتیم جلو صد مایل ما رو دور کرد. یکی مرتبه گفت. گردشی به چپ کردن. فلانی به پیچ براست. من سری گردش به راست کردن. سرعت عمله. جناب احمدی. وسط گردش من بودم. آنتین داده براست سرش کرده. گفت. لکان. جناب احمدی. 15 مونی. چقدر فاصله جانوی داشتیم. اونا گشته بودن به چپ که بیان به سمت کنگان. ما هم این طرفشون بودیم. پیچیدیم براست که اینجا هدان با اینا درگیری بشیم. وقتی که من رولاند کردم و لاکانو داشتیم. داشتیم میرفتیم که به صلاح به این رنج برسیم و بزنیم موشکمونو. اینا متوجه شدن. گردش براست کردن. 90 درجه پرلیشونو دادن. کار ما رو خراب کردن. دیگه من هر تونستیم موشک رو بزنیم. من عبیم گو داشتم و رفتم. حالا رادرم داشت اطلاع میده ولی خودم حسی. یه موقع رفتم جلو. اینا گردش به چپشونو. با وجودی که میدونستن F4 اینجا هست. ولی این اصلا دستور بود که باید شما بریم کنگانو بزنیم. چون پیچیدم. این نبود که بگن F4 اینجا هست برگردیم. پیچیدم به چپ. و تقریبا سمت کنگانو گفتم. منم پیچیدم تو پرلیشون. دیدم که اینا کم کم سرات چون زیاده دارن. جلو منم دارم چند مال عقبیفتم. یه مقدار رفتم جلوتر دیدم داره دیر میشه دیگه. یعنی به هم به جنبان ممکنه اینا خودشونو برسونن از رو آب. به خشکی خودشونو برسونن کنگان. من یه دونه موشک رو به وسطیشون. ای دیلش کداشتم. یه تونی هم گرفتم. منم پیچیدم قوی نبود. یه خورد فاصل هم زیاد. یه دونه زدم. موشک رفت وسط اینا خورد. حالا نبوده. بهشون نخورده اعتمالا. یه دودی بلند شد. حالا شاید مثلا ترکش این من برداشتم اینه. ترکش این رفت تو موتور یکیشون. برداشت دید دود سفید بلند شد. حالا مال خود میگن فاصله مثلا زیاد بود من دقیق ندیم. بعدی چارتاشون بالا موندن. هفوپیمای نیافتاد. اگرم خورده ترکشی بی ایکی از اینها خورده. من رفتم جلو و اینا که دیدن که موشک وسط چون منفجر شد گردش به چپ کردن و یعنی سمت برگشت رو بگیرم. پایین هم ارتفاعا در همون روز چند تا از یکشتی های تانکر و تجاری بزرگ از پایین شاهد سحنه بودن. ما ارتفاع پایین با اینه درگیر شدیم. من توی ببخشید. من صدامی هست قربان. بله قربان. توی این گردشی به چپ من وارد اینا شدم. دیگه شروع کردیم پایین بالا رفتن و اینا به من زیادن که افچارده اومد وسطشون و فشار رو اینا گذاشته. دونه دونه شروع کردن مهماتشون ریختن. من مهماتشونه که این ریختن خیالم راحت شد. دلم آرام گرفت. گفتم حالا اگر هم به فرض اتفاقی بیفته دیگه مسئله اینیست چون اینا بدون مهمات شدن. این خیلی برای من مهم بود. ولی در اینا راهاشون نکردیم. یونو ای سی تی بانند و پایین و بالا و بعضی وقتا اونا با من هدان در میمدن کلاه قرباز خلبان رو میدیدم اینقدرم پرو بود که ماسی این دفعه دماغشو پیچون بسمت ممکن که ماسیم با رگوار بزنه. ولی من از یه طرف نگران بودم که الان قرره نشم. چون یه ساعت پیش ما یه حب ما زدیم. گفتم حالا اینجا بخواهم یه حب ما اتار آرتیست پایی در بیارم. مثلا یکی دیگه از این دار بزنم. ممکنه که خودم هم از پشت بخورم و آبوزیش نه برای جان خودم. بگن رفتیم وسط مملکتشون یه حب ما افتارداشون هم زدیم. من با نهایتی احتیاط اینا رو تاموندم ایکی یک دورونیم دور زدیم و اینا وقتی گیدن که دیگه بنزینشون داره کم میشه. و کاری هم نمیتونم میکنم. و انقریب هم ممکنه پشت تریکشون قرار بگیرم و با امنان یا با مسلسل بزنم اینا رو. اینا سمت غرب رو گرفتن. یه مقدار رفتم دنبالشون بنزین نگاه کردن میدم که خیلی خوب چون ما صد مالومته بودیم. یه مقدار هم افتار برنر توی اینا یه دورونیم یه نوع داکفای بود واقعا. این تابکان اینا بهشون میده. حالا اونجا به صلاح اونطوری بزنگش میکنه اونطوری در میاد. ولی واقعا همون کارارا ما داشتیم میکردیم. ما سرم میکردیم از اونا تل بگیریم اونا سرم میکردن. این کار رو بکنن و من باید خیلی باید بیشتر احتیاط میکردم. چون ممکن بود من حواسم بده که برن پشت سر این. از پشت سر غیچی بشن. بیان از پشت سر هیچیزی به من بزن. این بود که اینا برگشتن و رفتن و ما هم برگشتیم پایگاه. تیمسا روستامی خودشون تماس گرفتن با من. گفتن که این مموریتون از مموریت اولیتون هم بهتر بود و خسته نواشید و به هر جد این هم یکی از مموریت هایی بود که ما در جزیری در خلیج همیشه فارس به هر جد با دشمنان ممکنمون مرکتمون مواجه شدیم و خداوند کمک کرد که بتونیم این مموریتشون رو به این شکل اقیم بکنم. و بعد از اون هم دیگه پاشون اون طرف ها نذاشتن.
00:26:34--->00:29:12
spkr_00: یکم استراحت بفرمید یه آبی میل بفرمید من کامنتار رو باز کردم یکم دوستان ما رو هدایت کنند این 600 و خورده این نفری که تا این وقت شب با عشق نشستن پای برحال صحبت های شما که معلومه که خداوند واقعا چه روح بلندی و چه قلب قشنگی و چه کلام زیبایی به شما داده که اینقدر قشنگ صحبت میکنید به این از اینم از دوان و از خلبانها و اقابهای آسمان ایران زمین انتظار نمیره من وحید آشمیان عزیزم یه مطلبی رو نوشته این رو پین میکنم وحید میگه درود بر قهرمان شجاع دلاغره با اخلاق آسمان ایران زمین همیشه شاد و سلامت باشید درود بر وحید آشمیان قهرمان ملی ما این اصوره فوتبال که مثل برادرش اصلا این خانواده اومدن همه نابغه باشن یعنی همه شون واقعا چه جنی چه جنی وجود داره توی برحال این خانواده که اصخر هاشمیان شهید اصخر هاشمیان اونجوری رشادت میکنه وحید آشمیان اینجوری خدا انشاءالله به وحید عزیزم سلامتی و به روح اصخر هاشمیان عزیز تیمسا هاشمیان عزیز شاد باشه برادر شهید جدی میگن خیلی خیلی عالی بود آقای ایسا محمدزاده عزیزم تیمسا محمدزاده چی نمشتم من رس شدم فکر کنم ازشون گفتن خسته نواشید شما برای من بخونید پس رحمت بکشید ارض کنم برای این که یه استراحتی بفرمایید جان بیک محمدی بله بگید خوب این من اصف فقط میارم همه ابراز لطف و محبت به شما جان بیک محمدی جناب از کنم که خانم مهنتی خانم شهید خانم این زندگیار مهنتی من میگم شهید شما نراد نمیشین که من وقتی میگم من به جانب مهنتی به جناب زندی به جناب اسکندری به این بزرگ واران که از همه شهید من همینو من میگم فکر میکنم درجه درست باشه برای کسایی که آسمانی شدن من اگر اینجوری میگم از همه اصفایی میگم چون حدید من واقعا جان وزیری جناب لغمانشان جناب عزمی من فقط اس میگارم چون اینقدر تعداد زیاده تیمساد خداوکیلی اینقدر اشق برای شما زیاده من نمیسونم مطنع رو بخونم محشید توانگریان عزیزم به شما سلام رسوندن مالیم
00:29:12--->00:29:16
spkr_02: درستان دو باشا محبت دارم
00:29:19--->00:30:05
spkr_00: چون محشید خودش اس داره این توانگریان برای شما آلا من بعدم بنویسید که کردوم فرزند جام توانگریان هستید تیمسار ارز کنم که بله میگن تیمسار زندیرم یاد کنید تیمسار زندیر من بعد از این که کامنتارو خوندم کریم برومند همینجوری فقط اس میخونم که این دوستان همه کسایی هم که شما نمیشتاسین دارن عشق میدن به شما ولی من فقط گفتم فقط یه آها نظرلو کچه که همه شون هستیم بفهمت خواهیش بگم شما میگن اگر زمت ایست یه یادی از تیمسار توانگریان یه یادی از جلیر
00:30:06--->00:30:10
spkr_02: صدا تو قصد خورم
00:30:09--->00:30:34
spkr_00: ارز کردم سر زحمت بکشید از شنیدم جناب توانگریان و زندی بله بله بله بله بله بس همید سر
00:30:34--->00:30:51
spkr_02: از جناب توانگریان ارز بکنم این مرد قهرمان این استاد بزرگ من من البته به الله بایستی ده ساعت وقت باشه تک تک استاده همو در افچار در افچار ده یکی یکی ازشون تقدیر و تشکر بکنم
00:30:46--->00:31:08
spkr_00: ازشون تغییر و تشکر بکنم
00:31:05--->00:31:11
spkr_01: همزهیم میشتوند. تیمسا پیروان میشتوند.
00:31:14--->00:31:24
spkr_00: میشتوند میشتوند بفهمید اون تلیزون رو خاموش کنید تیم سار بعد تخییر داره اون یکی رو ببندید لطفاً
00:31:26--->00:31:30
spkr_02: صدای اشونو جنب همزه من خیلی خوب نمیشنوم.
00:31:31--->00:31:39
spkr_00: یا وید نیاز من رید بک می کنم سر شما محبت کن رید بک کنی بفهمید بیگن خسته نواشید جان پیروان بله
00:31:39--->00:31:42
spkr_02: خیلی متشکرم استاد عزیز جنابه
00:31:42--->00:31:48
spkr_00: میگن داستان عراق و با کارزرونی بفهمید
00:31:49--->00:31:57
spkr_02: اون یه داستان اونم چشم اگر زمان باشه خصه نباشن میگم خدمتون ولی فرمودین جناب توانگریان و زندی دو جمعه بگم خدمتون
00:31:52--->00:32:15
spkr_00: باشه خصده نباشن میگم خدمتون ولی فرمودین جناب توانگریان و زندی دو جمله بگم خدمتون ببخشید دیگه اینقدر شما بزرگید و اینقدر حس خوب بیدید همه میان زنگ میزنن و میخوان در حال آلا خاطرات که با شما دارند و مطرک کنید بفرمید از جام زندی از جناب توانگریان و اینم میرسید به این خاطره احراک جناب
00:32:17--->00:34:34
spkr_02: جناب توانگریان استاد مسلم من بودن. ببینید ما هر کدوم از ما استادهای زیادی داشتیم. بعضی هاشون حالا تعداد کمتری در خدمت چون بودیم. بعضی ها بیشتر. جناب توانگریان استاد بنده در افور کابین اقب بودن. کابین جلو بودن. بی اف ام ها رو من از ایشون دارم. ای سی ام ها رو از ایشون. جناب زندی جناب شریف زاده دارم. درس ها رو از این ها گرفتیم. ایشون بسیار انسان شایسته. انسان شجاع. یک دوتف دارن ایشون کتاب به من دادن. چند سال پیش گفتن. فلانی این کتاب بخون کتاب خوبی هست. کار فرهنگی می کردن. در سحنه رزم من درس دادن. استاد مسائل فرهنگیم بودن. از جناب توانگریان بخوام بگم خب ایشون جزوه نفرات سطح بالایی بودن که در بوشر در حد بقیه عزیزان ایشون پروازهای بسیار خوبی داشتن که متاسفانه توی ای که پروازهایشون مجبور شدن. بنزینشون تموشه در ایجک کنن و جناب کاشف و صدمه دیدن این مختلف. ولی ایشون در حق خود من استادی کردن. خدا روشون اشارت بکنه و خدمت خانواده محترمشون سلام ورز میکنه. جناب زندی ایشون هم به همین شکل یکی از استادهای خلابان قهرمان این کسی که از نظر سباد، پرواز، زبان، استدلال، عدبیات، کتاب، قلم، خط اینقدر ایشون مرد بود من و جانشین ایشون گوشته بودن. یعنی انتخاب کرده بودن به عنوان جانشین فرمونده تیپ. ایشون میدونست من دافوس نرفتم. میخواست بره مرخصی نگرام بود. مثلا من ممکنه که حالا بروکراسی این قضایی های مقدار مثلا متلع نباشم. میشست ایشون شب تو دفتر بگفت پیره ما بیوی سری نکات رو با همکار کنیم. در پروازها که دیگه حرف نداشت. ارز کردم توی پروازهای F14 به عنوانی که از بهترین استادهای من. البته استاد من زیاد داشتم. جناب آدلی، جناب جاوید نیا، جناب افغان طولوی، جناب مهرگان فرد، جناب هرندی. همه این اینجیزان من در خدمتشون بودم و تلموز کردم ازشون.
00:34:36--->00:35:07
spkr_00: درود بر شما چقدر زیبای شما من یه سوالی میخوام از خودتون بکنم سر شما ما شالله حافظه خیلی قوی دارید آه حالا اینطوری بنابرای هزار ما شالله چشتونم نزنم چشتون نزنم چون من خود من ببخشی تو این سن و سال همه چیز هزار ما شالله تون باشد من فکر میکنم یا قرآن زیاد میخونین یا یک کاری میکنین نمیدونم میگم حافظ قرآن هم هستی توی بخشمینی میدونم ولی انشالله خدا سلامتی بده تیم سال
00:35:04--->00:35:11
spkr_02: ولی انشالله خدا سلامتی بده تیم سار نماز و حفظم قربا نماز نماز
00:35:11--->00:35:16
spkr_00: تیم سر میشه محبت دارید برای آنتراک شده او شعرتون رو بخونی؟
00:35:12--->00:35:22
spkr_02: تیپس هم میشه محبت برای انتراک که شده اون شعرتونو بخونی؟ اون انتراک تورانی هست بعد این عزیزان خسته میشن گرفتار میشن نیمیشن
00:35:22--->00:35:30
spkr_00: به خدا نمیشن سر من دارم میبینم دیگه اینا همه این عشق هایی بفهمش سر
00:35:29--->00:35:41
spkr_02: من اون شعر رو میتوستم حفظ نباشم بعد اینجا نه مهم نیز از رو بخونید از رو بخونید نه اصلا ندارم اینجا از رو بوده از حفظ بگم چون کاغذشو پیدا نکردم از حفظم نباشم
00:35:40--->00:35:50
spkr_00: از حفظم نباشی از حفظم که نباشی مهم نیست فقط شما بخونید هر فرازشو که فراموشم بکنید باز مهم نیست بفهمید خواهید
00:35:51--->00:38:58
spkr_02: اولا این شعر نیست چیزی بر وزن اون یه کارو حق وردیان بود یه شعری گفته بود بعدم فرزند مسلول تو مادر یه همچه شعری رو گفته بود بعد من بر وزن اون استفاده کردم یه پروازی اتفاق افتاد جناب سروان محسن راد کابین جلو بودن من کابین قبلشون قرار بود با یه استاد امریکایی در تهران یه پروازی انجامه جناب زندی جناب زرابی فرموده گردان بودن و جناب پورگان گفتن این پرواز حیثیتی امریکایی میخواد ایراد بگیره و اگه سوادتون خوب نباشه از بریفینگ بیرون میکنه و آبورزی حواستون باشه فلانی یه مطالب ما رو روز قبل نگران کردن بعد از اون طرح بچه ها گفته بودن که این جناب راد پروازش قوی نیست و فرمیشن شما میخواد بدین کلوستره اکسیدن تره ممکنه شما رو به دردیوار بزن و از بین ببره بچه ها سر به سر ما میذاشتن به هر جد این اوزه هواب بود این پرواز پیش اومد من اون زبان حالی که صبح زود تاریک رفتی تو گردان صبحم عادت چونه بود که چراق گردان یک درمیان روشن بیذاشتن یعنی حالی تاریک و غمناک بود من داشتم بریفینگران بودم که اون استاد امریکایی سوال کنه از من نتونم جواب بدم مثلا بیرونم کنه او یه مقتار جناب سرابی هم که گفته بود که هواستون جمع باشه یه مقتار ما نگران بودیم من دومین راید پرواز کابی نقب افورم بود اولیش ارز کردم با جناب حق پرنس دومیش کابی نقب جناب راد دارم میشینم که خود ایشون دارم میره فرمویشن سلوش یعنی یه پرواز نیمبند یک خلابان کابی نقب با دو راید پرواز تو فانتوم ایشون هم که به ارزیت اولین رایدشه امریکایی میخواد گریت بده و به ارزیت گردان ارزیابی کنه من بر اساس این وصف حال و شرح حال گفتم که همراه راد از میان رهروب تاریک گردان اسم ایشون محسن راد بود سروان محسن راد همراه راد از میان رهروب تاریک گردان از میان دوستان و افسران با قلب لرزان همچه تفل مدرسه پرونده ای بر روی دستان میروم تا تس شوم گیرم اجازه از ید آن چیر دستان تا که ننشینم به کابین اقب مانند شن یا مثل مستان این منم بکسیت معصومتو محسن رحم کن رحم کن تا وازگردم واردیگر بعد صدها جی کشیدن در اتاق آزمایش تو بیریفینگ بعد صدها جی کشیدن در اتاق آزمایش گونه ها گلگون شده بیرون شدم بحر نیایش سخت پیدا شد به قرآن و خدا از من گرایش تا که شاید حفظ کردد جان من زین آزمایش آخری محسن منم روزی جوانی شاد بودم وقتی سرشاد هیدری خواب بود من بیدار بودم جناب سرشاد هیدری تو گردان همیشه دشوان میگرف اینقدر میخوند که خوابش میبود من بر وزن اون که میگفت آخری مادر منم روزی جوانی شاد بودم سر به سر دنیا اگر قم بود من فریاد بودم بحر ستها دختر شیرین سفت فرهاد بودم
00:39:04--->00:39:08
spkr_00: ع رات شدان
00:39:16--->00:39:25
spkr_01: ای خدا کما یه تایم یه تایم بیدن
00:39:29--->00:43:47
spkr_00: یکی شما مهم نیست میاد اینجا الان انجام میدم اون زرد چیزش خب تا تیمسار یه درخواست کپتان علی عزیز اگه یه درخواست برای من بفرسی وای خدای چقدر شرقشنگی تیمسار در خصوص ارتقایت هم بچه هم بینیوستین سؤالها رو لطفا یک بار خارج بشید آره هسمین جان آره سمین آره خود امونویی که خودت میده مرسی خب ما منتظریم کپتان علی پیروان عزیز یه درخواست بده یا این که یه مدی رو بنویسه آه چه با حال خوب بود خوب بود جانه بود انا میگم شهر آره آره چقدر قشنگ بود آفاین آفاین امشب استثنان بود تیمسار پیروان خب به همین دلیل ببین شاعره اولش خب تعدادتون کم بود فکر کردید زیاد چیز نیستش جان هم زیدید چه تیپی چه پیرهن خوشگلی حالا یه چشم بزن ما رو همین هم ببخشید یه رگمون بگیر آره خسته نمشید قربونتون برم مرسی دکتر شعبینم عزیزم مخلصم اینستاگرام لایب شما من نفرمی دارم اینستاگرامه ای جون دلم آی دکتر شعبین عزیزم ممنونم بعداتون بشن درود بر تیمسال مهنتی عزیزم درود بر تیمسال بک محمدی عزیزم سلام بر استاد عزیز تیمسال پیروان روست داشتنی خب من فقط منتظرم کابتان پیروان اگه زحمتی نیست یه متن رو بنویز من نمیدونم تو لایب نیستیم فکر کنم که تشریفه بودید ما شالله گفتم دیگه جناب سرهنگ نا کردم قربونت برم مرسی شخی کردم ما شالله هم نگه قبولتون داریم خب اگه سؤالی دارید بچه ها بعد آها داشتم لایت ها رو میگفتم پوزیشن لایت که گفتم سمت چراغای قرمز و با سبز و با تیلم که سفیده اون لایت ها مشخص میکنه هواپیما تو کدوم سمت داره حرکت میکنه ببینید این چراغای سبز و به قرم عروف با غیر به سبز فرستادن ای اومدم بگاشیم نگه آکه آکه آه متاسفانه تو لایب هم یه تعدادی هستن که مطمئه اینو واخی میشه نمیم دیگه کامنتار باز میذارم که بله سلام سلام سلام گربان گربانتون بر سر همه ایوی نداره سر خستگی هم درک همه بلا استثنان میگن امشب استثنائی بود امشب خیلی عالی بود شما ببینید همین همین حقی که شهده بگردن ما و شما و همه دارن شما به خوبی این حق و عدا کردی و همین شهده عزیزمون و روحشون که این شب عزیزم برحال شما ازشون یاد کردی باعث شدن که این همه این مردم عزیزمون اینجوری پای صحبت شما بشند و این بلاقت کلام شما هم از قطعا از روح این عزیزان گرفتید و اینقدر قشنگ عزیزمون
00:43:49--->00:43:55
spkr_02: همان نمو کنیم. حالا اگر وقت هست و سلامتون ادامه شعر بخونیم یادتا؟ من خواهشم.
00:43:54--->00:44:21
spkr_00: من خواهش نکنم این شعر زیباتون رو که اینقدر از اول لطفاً آهی مهندس سمین مازندره سلام میرسونه میگه لطفاً از اول بخونی اینجا توی همراه راد از بله بفهمی بگم خواهش داریم بگیم تمام شروع کنم نه من فقط دیدم جام نیک انجام یه سلام بیشه برای شما خواستم فکرم شروع نکردید بفهم بفهمی
00:44:19--->00:44:31
spkr_02: محمده خواهش میکنم پس این ماد کابی نقبی من هست در افور که با جناب محسن را پرواز میکردیم و با امریکایی قرار بود بریم برای تو منطقه پرواز کنیم
00:44:31--->00:44:35
spkr_00: میخندیم ما میخندیم نارهد که نمیشین
00:44:31--->00:44:35
spkr_02: میخندیم نارهد که نمیشین
00:44:35--->00:44:41
spkr_00: یه سرازه ایش این قدر خوب نکاشت جوانم چیز شنو به
00:44:42--->00:45:05
spkr_02: این رو خوب ببینید در اون زمان خلابان ها اونهایی که با سواد بودن که هیچی اونهایی که بی سواد بودن واقعا کامی جرام رو گفتن که چه فرقی میکنه تو اگر سواد نداشته بشید اونجا بشینی کمک من نکنی چه فایده داره تحت این عنوان بعضا از اساتید میگفتن میگفتن فلانی بردم پرواز چکش کنم سوادش خوب نبود در حد مثلا کیسیشن ایشون هست میگفتن که باست
00:45:04--->00:45:14
spkr_00: همراه از شما نارهت نمیشند چون شما رو میشناسند دوستان کابی نقب دوستان عزیزمون که استورهای جنگ هستند
00:45:12--->00:45:18
spkr_02: من خودم کابی نقب بودم بعد اومدم کابی چه فرقی میکنم
00:45:15--->00:45:23
spkr_00: خودم کابین اقب بودم بعد اومدم کابین چه فرقی میکنم؟ نه من میگم از شما نارد نمیشم ما هم میخندیم ببخشید دیگه این فقط بخاطر شعرتونه
00:45:23--->00:49:55
spkr_02: این شعرم ارز کردم. این مال زمان صدفانی بود و مال اون جب. حالا شما به ما این اعزه رو دادیم که بیم اینو برای موسندترها و بزرگترها بگیم. دیگه از میخوام اگه یه خورده سطحش پایین و سبکه. آجید. من اینو اتفاقا جناب سرگورد صدی فرموده گردان بودن. تو فارغ تحصیلی تو بوشیر ایشون منو وادار کردم برو بالا سن. اینو برای مهمانها بخوند. شب فارغ تحصیل سپابود مهمان برنامه بودن. از شرق استاندار اینا اومده بودن. تمام معلمین به خانواده ها تو سالون پور. یه مرته منو قافلگیر کردم. گفتم برو بالا اینو بخوند. اینی که در اون زمان منم خجارت کشدم. چون من اینو برای سطفانا که دوره هم میشستیم میخوندیم و میخندیدیم. بعد اونجا ما رو بردن و خلاصه حالا استقبال هم کردم. وقتی من اومدم پایین از سن رفتم پیش منو بردم پیش سپابود مهمان. خدا رحمت کنه جناب حاجی اومد گفت به سپابود مهمان گفت تیم سار این پیروان اگر میرفت تو خط شعر و شعری بیشتر از خلوانی نون در میورد. همراه راد از میان رهروه تاریک گردان از میان دوستان و افسران با قلب لرزان همچون تفل مدرسه پرونده ای بر روگ دستان میروم تا تست شدم گیرم اجازه از یده آن چیر دستان منزول تو بیریفینگ تا که ننشینم به کابین اقب مانند شن یا مثل مستان این منم بکسیت معصومت و محسن رحم کن رحم کن تا باز گردم واردیگر یعنی نگرم بودم منه بکشتم بده بگفتم سعی کن که منو برگردن آخری بعد صدها جی کشیدن در اتاق آزمایش اشاره به سآله سختی که امریکایه می کرد و ما جی میکشیدیم تا جوابشو بدیم بعد صدها جی کشیدن در اتاق آزمایش گونه ها گلگون شده بیرون شدم بهر نیایش سخت پیدا شد به قرآن و خدا از من گرایش تا که شاید حفظ کرده جان منزین آزمایش آخری محسن منم روزی جوانی شاد بودم وقتی سرشاتهی دریخ خواب بود من بیدار بودم بهر صدها پایلوت خوشدست من شتهات بودم این منم بکسیت معصومت و محسن رحم کن رحم کن تا بازگردم بار دیگر می رویم سوی اتاق هلمت و جیسوت و هارنس تا کنم سنگینی وزن کلاه و سختی بار گران حس این منم بکسیت معصومت و محسن رحم کن تا بازگردم بار دیگر می رویم توی رحم توی مهرباد افچار افپنش همه رو بقل هم چیده بودم ناگهان با دیدن تیاره محسن داد زد برسر متخصص بیچاره او فریاد زد نردبانت کو فرمت کو ای پی یو کجاست فکر کردی حق فنی از رواست گفت قربان معذرت می خواهم از این اشتباه این هواپیمای افپنج هست نیست از من گناه یعنی من بخواستم بگم توی این شید بگم که خلاوان کاب اینجوره من حقم افچار افپنج هستم تشریس نمیده من اون خواه ببرد سلو یعنی اون دعما کرد کروچیفو آقا فامیلی محسن هم می فهمه این لطفا بله جناب محسن راد راد بله ازشون اجازه گرفتم گفتم که توی یه دفعه توی انجیوره خواستم بخونم گفتم اجازه میدی من بخونم اینو به هر جد در وصف شما گفتم گفت اب نداری نایهان با دیدن تیار محسن داد زد بر سر متخصص بیچاره او فریاد زد نردبانت کو فرمت کو ای پی یو کجاست فکر کردی حق فنی از رواست گفت قربان گفت قربان معذرت میخواهم از این اشتباه این هواپیمای افپنج هست نیست از من گناه من نگاه هم سوی رادو هم نگاه دیگران هر دو گردیدیم به سوی اففور اصلی روان یعنی همه چپ چپ نگاه که این چه خلابانیه که خلابان اففور اماده سر افپنج میگه کو نورده من گفت برگو ای پیو هم من نگاه هم سوی رادو هم نگاه دیگران هر دو گردیدیم به سوی اففور اصلی روان سر باند کویکچه گفت سر اثرابرایم بعد تیکاف هی بخوان نگرام بود که مثلا کم و زیاد بیاره نتونه خوب جویناب کنیم گفت سر اثرابرایم
00:49:50--->00:49:54
spkr_00: جرم بود که مثلا کم و زیاد بیاره نتونه خوب جوینب کنه گفت سار افرا برای
00:49:55--->00:51:28
spkr_02: گفت سرعت را برایم بعد تیکاف هی بخوان روی ریدار اسکوپت هم جای لیدر را بدان یعنی لاک کن که من با لاش برم به سمتش روی ریدار اسکوپت هم جای لیدر را بدان من شروع کردم به سرعت خاندن از 400 به بعد مصور خودم و فقط میگویمت چشمت نبیند روز بعد یک اوورشوتی یک اوورشوتی نمودیم از کنار لید خود همچنو ببری کودود اندرپه نخجیر خود دیگه تو منطقه سر کارا کردیم که اون شعراش یادم رفته موقع برگشتانه میگم وقت برگشتن خیالم گشت تخت سنده موندم وقت برگشتن خیالم گشت تخت لیک کار گردنم گردید سخت لحظه ای تو روی سرعت گه برون بحر فلیر چون این بد اوورش میکرد ممکن بود کاروان فلیر بزنه که یعنی گوارم کن من مخصم بگم که سخت شد لحظه ای تو روی سرعت بودت هاثم به سرعت میبود گه برون بحر فلیر چند دفعه گفتم جناب سرعت کمست گفتان نخیر ناگن لحظه ای لحظه ای تو روی سرعت گه برون بحر فلیر چند دفعه گفتم جناب سرعت کمست گفتان نخیر ناگه ها دیدم شهابی سخ رنگ در آسمان فلیر زد کاروان ناگهان دیدم شهاب سخ شهابی سخ رنگ در آسمان دسته های گاز روی عیبی آمد ناگهان
00:51:09--->00:51:17
spkr_00: نظر تو روی سرعت گه برون بحر فلیر چند دفعه گفتم جناب سرعت کم است گفتا نخیر نایهان
00:51:29--->00:52:01
spkr_02: دفعه دوم که شد آماده از بحر فرود سرعت و اعوه را خاندم برایش چون سرود آخری محسن دیگر اعوه هم جایی ندارد دست و پای من در این کابین دیگر نایی ندارد سعی کن پاور بده سرعت برای ما نمانده هیچ کس این فانتوم بیچاره را انسان نرانده منم بکسیت معصومتو محسن رحم کن رحم کن تا بازگردم بار دیگر
00:52:06--->00:54:11
spkr_00: ای خدا تیم سار چه شعری خوندید هزار ما شالله به شما یه نبس بگیرید من یه شعر البته من خیلی از ریاضی بدم میومد ریاضی رو تلفیقی کردم یعنی تلفیق ریاضی رو با عشق ببخشید البته این عشق میتونه به خیلی از کسا باشه من ظلم ها در این عقاقی میکنن درد ها با هم و این هر تو هر بیتش یه بخشی یه تیکی از ریاضیاته ریاضی و هندسه و اینا بلاته ببخشید در حضور شما ظلم ها من کنم استخدامه میکنن ظلم ها در این عقاقی میکنن درد ها با هم تلاقی میکنن مردمان مشغول بازی میشون زاویه در سینه شرحه میشود باز در دل نیم صفه میشود سینه در توقیان غم تقسیم شد زاویه با نیم سازی نیم شد روح من در اتحاد عشق مان جان من در اتحاد عشق مان وای من باسم من وای باسم من کلاس اولم باسم من سوی تخته میردم باس سرو وز ایشلخته میردم خنده های بچه ها تکسیر شد جسم من در رسم لوزی پیر شد ای عجب این شعر تحدیدم کند الغرز از جبر تجدیدم کند خنده ها با یک طوان صد میشود شاعر این شعر هم رد میشود البته این شعر من همینجوری مال اون زمان دفیر استا بود نوشتم ولی هزار ماشالله هزار ماشالله هزار تو رو به خدایی اسفن برای خودتون من نمیدونم از این شیستد نفر چند نفر چشم شوره ولی مال خودم شوره چشم من شوره یه ذره جسارتن ببخشید یه ذره اسفن برای خواهش رو دوست دارید
00:54:10--->00:54:43
spkr_02: شعر شما ببخشید شعر پاخر بود من به والله خیلی لذت بردم مال من عزم میخوام سطح پایین و معمولیه دیگه حالا چون مال پرواز هست بچه های پروازی خوششون میاد ولی برای یه شخصی ممکنه خیلی این ملموس نباشه دسته های گاز روی عیبی آمد ناگهان یا فلیر زدن اینها رو کسانی که پروازی هستن برای شون ما اونوقت صدفان بودیم میگفتیم بچه های خوششون میامد حالا ببخشید دیگه حالا شما فرمودید من این رو گفتم ولی من
00:54:49--->00:55:20
spkr_00: من یه سپرایز دارم یه بحث ویژه دارم تو اونجا میکنم دوستان دوستاشن تشریف بیارن یه ده دقیقه ما مزاهمتون هستیم دوستان ده دقیقه یه رو بستگی به طوان تیمسار داره و ایشالله با امید خدا توی یه تایم بعدی یک ساعتمون یعنی الان ما سه ساعت خدمت شماییم و نزدیک هزار و هشت ست زدر در دو میشه سه هزار و شیست ست جفت چشم جشت ساعت میدیدن
00:55:20--->00:55:25
spkr_02: چشمشون بی بلا انشاءالله خدا حفظشون کنه لسترنا ایزم
00:55:22--->00:55:39
spkr_00: دو تشونم اینجا شوره فقط من برم یکم چشم بشم من فرادتون بشم برمی گردیم یه استراحت یه دقیقه بفهمید برمی گردیم با سورپرس خدمت شما هست
نظرات
ارسال یک نظر