تیمسار خلبان بهمن فرقانی
00:00:00--->00:00:04
spkr_00: ریخ قضا قدر. درد بر تینسار فرغانی نظرم.
00:00:03--->00:00:06
spkr_01: بردوان برشتما بینندگان عزیزم
00:00:09--->00:00:17
spkr_00: خور برسون دارم یک کمسر دوربین اگر پایین بگیرید یک کچولو اگر پایین تر بشه آلیه
00:00:18--->00:00:24
spkr_01: من دارم از لابی هوتل و شما سبب گذرم زیاد امکاناته
00:00:24--->00:01:04
spkr_00: اوکی سر قبول درگاه خداون بوده باشه و برای شما خانواده محترم و تمام از اینا عزیزانتون آرزوی سلامتی میکنم در خدمتون است
00:01:05--->00:03:34
spkr_01: من قبل از هر چیز سلام ارز میکنم خدمت بینندگان شما و تسلیت به خاطر در گذشت دو دوست نازنینم جلال پورگان و اسقر ایمانیان مذارت میخواه میلانی اسقر با جلال ما هیچوقت در یه پایگاه و در یه گردان نبودیم ولی 21 سال با هم در نقاط مختلف برکرد و دوستی داشتیم به خصوص در زمانی که ایشون در صناعی هواپیمایی تس پایلوت بودن اونجا زیاد همدیگر میدیدیم در این وقت ها من میرفتم برای تس فلایت اونجا میدیدیم همدیگر ولی اسقر میلانی با جناق شادروان غنبر همتیار بود که کابی نقاب صحابت آره فور بود و ایشون دوست نزدیک من بود و رفت آمد خانوادگی داشتیم با اسقر و پدر خانومشون یه ویلایی در شمال داشتن که با هم من و اسقر و غنبر همتیار و همه خانواده هم با هم میرفتیم ویکندار معمولا میرفتیم شمال و با هم خیلی از نزدیک با هم بودیم تا وقتی که من رفتم به پایگاه دسفول و پایگاه وحدتی استرم اونجا بود و اونجا باز همدیگر رو دیدیم و و بعدیشون منتقد شد به تبریز به درخواست خودش چون مال تبریز بود خودش هم به حال من بهنام اقنامیان خبرش رو به من داد تیمسار اقنامیان خبر فود ازتر رو به انداد و من ناچار شدم که خانومشون در امریکا هستن اینجا در نزدیک سن فرانسکو زندگی می کنند و من حامل این خبر بد بودم برای خانومشون و پسرشون برحال زندگی مثل یک رودخانه می مونه که ما درش چناوریم و یکی ایک از این آبشار می افتیم پایین دیگه نوبتیه برحال هیچ امریکا می کنم دو چیز حتمیه یکی مرگه یکی هم مالیه تکسه این دو چیز حتمیه هیچ فراری ازش نیست راهگوریزی نیست برای من در خدمتون هستنم حالا نبرایم چطوری می خواهید شروع کنیم در خدمتا
00:03:36--->00:03:43
spkr_00: خیلی متحکرم جواب عبو طالبی هم فهمودید یاد یادتون بندازن
00:03:43--->00:03:53
spkr_01: ابو طلبی هم خدا را شد کرونا را شکست دادن قهرمان شکست نافذیر همچنان شکست نافذیر باقی موندن
00:03:54--->00:04:13
spkr_00: دقیقا برحال خدا انشالله به شما و تمام هم رزمانتون سلامتی بده و دیگه ما توی این صفحه چیز رو اعلام نکنیم برای کسی که خدایی نکرده فلانی آسمانی شد ما بگیم فلانی بهبود پیدای کنیم
00:04:13--->00:04:55
spkr_01: جبر روزگاره نمیتونیم با یکی از دوستان رفته بودیم مجلس ختم یکی از رفقای مشترکمون این دوست من آدم شوقی بود خودش هم هم دیگه نیست بین ما وقت دم در صاحب اعضا وایستاده بود و همه خوب میگفتن انشاءالله قم آخرتون باشه و این دوست من به صاحب اعضا گفت انشاءالله قم آخرتون نباشه من گفتم مرد اصلابی این چه حرفیگر میزنی گفت نه همه که وقتی میگن قم آخرت باشه یعنی قبل از بقیه بمیره که قبل دیگه مرگ بقیه رو نبینه میتونم انشاءالله قم آخرت نباشه یعنی بیشتر از بقیه زندگی بکن
00:04:55--->00:05:30
spkr_00: ای جانم بله دقیقا همینطوره من سپاسگذاری میکنم از شما من نمیدونم شما آیا مطلبی خودتون دارید یا میخواییم پرسش و پاسخیش کنیم ولی اگر دارید و چیزی جا مونده میخواییم جمبندی بکنید میدونم الان تو حالیده هستید و تو تحتیلات و شاید واقعا متمرکز نبودید روی این لایب و الان لایب هایی دیگه و صحبت هایی که شده اگر که دارید بفرمایید مثلا اگر نه که ما خدمت شما
00:05:30--->00:17:13
spkr_01: یک مقبار در بنامه های گذشته چون مطلب زیاد داشته میگه لیستی مینوشتم و طبقا اون لیست میرفتنیم ولی حالا شده این که فلبداهه دیگه همینجوریم فلبداهه میریم جلو خب خیلیم این دو تا مطلب رو جمع بندی کنم بعد در اختیارتون خواهم بود من در طول زندگی خدمتیم خب سوانه زیادی رو برسی کردن ولی دو تاش همیشه به صلاح نمیدونم جنجال آفرین بگم سوال برنگیز بگم یکی ماجرای هواپیمای فکوری و فلاحی و سران ارتش و یکی هم ماجرای طبست این دو تا واقعه همچنان داره در میدیا میچرخه با یه مقدار زیادی دروغ حالا نمیدونم از این دروغ ها چه بهرهی میخوان ببرن اصلا برا من متصور نیست که چه بهرهی میتونی داشته باشه این دروغ گفتن و وقتی که حقایق اینقدر روشن هست چرا ادامه میدن این دروغ ها مثلا دیروز در فیسبوک یکی از دوستان پزدیک خودم که آدم دانشمند و محققی هست و قبل از انقلابم کاردار سفارت ایران در اسپانیا بود یعنی حقوق خونده و بسیار شخص روشنی هست یه مطلبی رو از بیکیلیکت نقل کرده در فیسبوک تحت عنوان دروغ هایی که به خرد ما دادن این عنوان مقالش هست مقالش مفصله ولی من چند تا هایلایتیش رو براتون میخونم باند فرودگاه واقع در سهرای تبرس برای چندین سال مورد بحر برداری ارتش امریکا قرار داشت که از طریق آن کمک های لوجستیکی خود را به مجاهدین افغان میرسند که در حال نبرد با ارتش شعروی بودند روزها بارها و بارها به شاه اعتراض کردن که چرا باند سهرای سبس را در اختیار امریکایی ها قرار داده و حتی چندین بار تلاش کردن که هواپیمای میک 25 خود را برای نابودی تدارکات ارتش امریکا به سوی این پایگاه پفرستد اما با وجود هواپیمای استراتژیک و فوق مدرن آن زمان یعنی F-14 در نیروی هوایی ایران روسها نتوانستن هیچ حمله هوایی علیه باند تبس انجام بدن خب تا اینجا شو دیگه دارید اولا داستان تبس 24 اپریل هشتاد احتفاق افتاد یعنی بعد از احتفاق افتاد در نوز همون شاهی وجود هست که این روزها اعتراض بکنن به شاه چرا این در اختیار تبس بودشتیم و مذرد ما داستان اشخال افغانستان اشخال افغانستان در بعد از انقلاب یعنی در دسامبر 79 احتفاق افتاد که روسها به افغانستان حمله کردن و افغانستان رو حمله کردن یعنی تمام جنگ با تالبان از دسامبر 79 احتفاق افتاد در حالی که ماجرای تبس 24 اپریل بود یعنی 89 ماه قبل از اشخال افغانستان این اتفاق افتاد اصلا هیچ دروغ به این بزرگی رو بعد هم نوشته ویکلیکس شماره فلان فلان رو بودن شما به این گوگل بکنین اصلا همچین گزارشی از ویکلیکس نیست بعد گفتن که در این مورد هم که وقتی که به خاطر F14 ها نمیتونستن میگویست و اینجا بیان دیگه بعد وقتی که امریکایی ها در تبس میخواستن پیاده بشن روسا اینو زیر نظر داشتن و با تمام قوا بمباران وسیعی کردن اون منطقه رو من به همراه عوضت 19 افر متخصص همیشه همراه من از سرجا میرم ولی تمام خبرگزاری های دنیا از Associated Press گرفته تا هر خبرگزاری که سرش به تنش میارزید اونجا اون روز نماینده داشت و وقتی شما یه بم میندازی یک جا اقلا یک کاله ده متری درست میکنه دیگه هر کسی دیگه باید اینو حتی حتی یک بم یک جا میدازید یک گودا ایجاد میکنه وقتی بمباران وسیع میکنی اون منطقه رو حتی یک کاله ده سانتی نبود دی اون منطقه چطور میشه همین چیزی رو حقایق رو با دروغ چطور میشه کنار هم گذاشت و بعد نوشته که روز بعد هم مجددن بمباران کردن روزها بمباران کردن و این رو این دفعه جمهوری اسلامی به گردن نیروهوایی خودش بذاشت اصلا دروغ های شاخدار و آخرش هم گفته که ویکیلیکس شماره فلان الان بگم براتون سند منتشر شده شماره سی و شیش هفتاد و شار ویکیلیکس مکاتبات افشاشده پنتاگون دروغ مرس حالا من نمیدونم چه بهرهی میخوان از این دروغ ببرن اصلا برام متصور نیست که چرا همچین کاری رو میکنن و یکی دیگه هم داستان همون هواپیمای فکوری و همراهان من باز برخوردم توی همین گوگل که میکنین راجب فکوری داستان زندگیش میاد و گفته های خلبان تبقیه گفته های خلبان همین اینا رو نوشته که چطور اطباقیه من هیچون اشارهی به این که دوتا تیم بررسی رفته بررسی کرده اصلا نمیشه فقط میگه که خلبان گفت که انفجاری شنید و خرابکاری بود و این اتفاق افتاد باز میخوام یه اشارهی به حقایق بکنم اینجا من فقط اصلا بیترفانه اشاره به حقایق میکنم خلبان ادعا میکنه در همین یاداش اشاره میکنه که در احواز دو نفر آمدن به عنوان اینکه متخصص برق هستن یه دریچه هواپیما رو باز کردن دریچهی که مربوط برق هواپیما میشه باز کردن و بستن و رفتن و من این رو در بررسی ها گفتم هیچ کس توجهی نکرد نوشته ها هست تمام متن تمام مساحبه با کروی هواپیما با هرکس مساحبه کردیم زبط شده رو نوار کاست اون موقع کاست بود همش تو پرونده هست هرگز چین چیزی گفته نشده به هرحال فرض کنیم که ما میگم اولین قدمی که برداشتیم این بود که خلبان حقیقت رو میگه و صدای انفجاری شده شده ما اومدیم گفتیم این رو بیاییم بازسازی بکنیم این انفجار رو کجا این هواپیما با بم بذاریم که بتونیم هر چهار مطور هواپیما رو در یک زمان از کار بندازیم هیچ نوع هواپیما وجود نداره چیزیم مگر اینکه چهار تا بمب مختلف بذاریم در چهار مطور هواپیما که هم همزمان منفجر بشنه هم همزمان منفجر بشنه خب تکنیک خیلی بالای احتیاج داره که عملی نبود و تازه اگر کسی بخواد این کار رو بکنه چرا بیاد این کار رو بشه که چهار تا مطور از کار بید یک جای بم بذاری که فرامین هواپیما از کار بیفته خب فرامین از کار بیفته دیگه چش کار میتونن خلابان رو بکنن؟ خیلی راحت تره که یک بم بذارن یه جایی که کابلای فرامین هواپیما رد میشه خیلی هم راحت و آسوم بود در جای زیر بدنه هواپیما و دسترسی راحت به کابلا داشتن چرا این کار رو نکرده است؟ و ثانیان این هواپیما اومده سالم نشسته کاملا سالم نشسته اگر اون چاه قنات لعنتی نبود خون از دماغ یک نفرم نمیریخت خب این چه خرابکاریه که یارو بیاد بشینه سعی سالم بعدم بیان همه چی رو بفهمن؟ این چه نوع احمقان است؟ خرابکاری احمقان است بعد گزارش حیعت پاکستانی چی؟ اگر ما نظری داشتیم یا نظر سو یا هر نظری داشتیم اعمال کردیم پاکستانی که از همه جا بیخبر و بیترف بودن اونها واقعا گزارش اونها را چرا هیچ اشارهی نمی کنن بهش؟ این اصلا نمی فهمم چرا؟ خلبان را می فهمم خلبان نمی تونه من اگر جای امودم نمی تونستم تا آخر عمر خودم را رازی بکنم به این که یک اشتباه من باعث از بین رفتن جون هشتاد نفر آدم شده اون من به قال معروف بلیمش نمی کنم اون تا روز آخر هم سعی می کنه که این گناه را به گردن نگیره خداگاه یا ناخداگاه ولی دیگران که این چیزارو تو میدیام نیذارن من نمی فهمم چرا این کار را می کنن یه مسئله دیگه هم که قبلا با همسا برکم راجع به زدن شهرها این که به شهر دسفول زدن ساعت سه صبح بود من هرچی سرباز تو پایگاه بود برداشتم و رفتیم به کمک مردم دسفول یک گودال عظیمی ایجاد شده بود موشک زمین به زمین الان اسمشی هالم رفت چی می گفتن زده بودم به گودال بسیار عظیمی ایجاد شده بود و لوله های آب که ترکیده بود چاله پر آب شده بود و تا شعای شاید سی سد میدید هرچی ساختمان ها هم که همه آجوری و خشت و گلی و اینها بود خراب شده بود و بیشتر از سی سد نفر زن و بچه چون اکثر مردها تو جبه بودن فقط پیر مردها و پیر زنها و بچه ها مونده بودن و یک سحنه های فجی ای من دیدم اونجا که اصلا تا عبد تو روهم اثر گذاشت و وقتی تو صبح برگشتن بنیستر تو پایگاه ما بود و همون موقع هم که اگه خاطر زن باشه اولاف پالمه دبیر کل سازمان ملال هم تو پایگاه ما بود که من رفتم با حال اصابانی پیش بنیستر و گفتم اجازه بدیم ما دوتا شهرشون رو بزنیم تا اینا مذش رو بچشن بفهمن که زدن شهر و کشتن آدم های بیگناه چه مذهی داره آقای بنیستر به من گفتن که نه اسلام به ما اجازه چنین کاری نمیده و تا اونجا که من یادمه هیچ وقت ما هیچ شهری رو بمباران نکردیم فقط در یک مورد که باز تصادفی بود با یدالله جوادی سرنگ جوادی جوادتور مذشت کنم در برای بمباران کرکوک میرفت پایگاه کرکوک از روی شهر کرکوک رد میشد دوتا میگ بهش حمله کردن و این ناچار شد بمباش رو جتیسون بکنه و آن آرم جتیسون کرد بمباش رو روی شهر و با دو میگ درگیر شد و هر دو میگ رو سرمگون کرد که تعریف کردم براتون که بعدا جوادتور روی گرفت بود که چرا بمباش روی شهر رو این تنها موردی که من تلا دارم که اونم بمبی که فیوزاش آرم نشده بودن مثل یه جسم که آهن افتاده پایین روی شهر تنها موردی بود که در مورد زدن شهرها یادم بود که خواستم
00:17:13--->00:18:32
spkr_00: اجازه میخوام یک سرودهی هست دلنوشتهی هست که نوشتم و تقدیم شما کنم برحال به پاس تمام این مددی که توی لایف ها بودید و من اون گینی رو و اون حسی رو که از شما پیدا کردم به عنوان یک اسطوره سرزمینم و به عنوان یک کسی که برای من بسیار بسیار بسیار بزرگ و بزرگتر از اون چیزی که واقعا شاید قبلن از زبانها شنیده بودم شدید و من سر تحظیم فرود میارم به خاطر تمام زحماتی هم که برای ما کشیدید به عنوان یک شخصی که اومدید و دست ما رو گرفتید و کمک کردید به ما و من از طرف خودم و تمام این کسایی که تو تمام این مدت این شبان روز در این ایام کرونایی پای این به حال صحبت ها نشستن تشکر می کنم و این رو تقدیم می کنم به شما تیمسار معظم تیمسار بهمن فرغانی شیئ� ینای مینکه تیمسار شایی مینکه زندگی دیکید یکی مسارا حال back مینکه بتا عمر پایسی که که cycle مین pięk نشستر او خیر عمر بام و بعدتا
00:18:32--->00:18:51
spkr_01: تشکرم من بگم باز این لغت تینساری که میشنوم فکر میکنم که دارم تقلب میکنم برن که من سرتیب نشدم این لغت که میشنوم اعتراض نکنم فکر میکنم دارم تقلب میکنم به حال به گوشم من
00:18:53--->00:21:24
spkr_00: دو بخشیدیده من اصخایی میکنم تقدیم به جناب فرغانی نازنین ترا ای مرز پرگوهر این زبان حال شماست ترا ای مرز پرگوهر ترا پیوست پاییدم به پاس خاک پرمهرت لباس رزم پوشیدم نبردی سخت و جان فرسا فقط فرسود جانم را نبردی سخت و جان فرسا فقط فرسود جانم را چه شبها رفت از عمرم ولی هرگز نخوابیدم اون روزها و شبهایی که برای بررسی و بررسی سانه های هم رزماتون میرفتید و واقعا تا صبح حالا توی جاهای مختلف برای من تعریف کردید خدایا نیک میدانی که جز نیکی نمیگویم از هم رزماتون از جناب صدیق نازنین که واقعا بعدش به چه نیکی ازشون یاد کردید خدایا نیک میدانی که جز نیکی نمیگویم اگر آزردگی دیدم به آزاری نکوشیدم تمام دلخوشیهایم به پرهای تو وابسته است تمام دلخوشیها را شبیه یک باره بوسیدم وقتی که جهو تصمیم گرفتید که فارغ بشید از این سختی ها و رفتید پی اون سرنوشت خودتون تمام دلخوشیها را به پرهای تو وابسته است تمام دلخوشیهایم به پرهای تو وابسته است تمام دلخوشیها را شبیه یک باره بوسیدم حریم سرزمینم را اگر چه پاس میدارم ولی از بخل نااهلان فقط بیحرمتی دیدم درود به شما تیمسار سرفراز تیمسار فرغانی نازنینم
00:21:25--->00:21:34
spkr_01: من دست به این شاعر رو به عنوان تشکر میبوسم که چنین شعر زیبایی گفتن و واقعا سخن دل من رو گفتن.
00:21:35--->00:21:47
spkr_00: از طرف خودم بود. قربا. هست شما رو میبوسم. نه. من پای شما رو میبوسم. قربتون برم. من فقط میخواستم به پاس بساشت.
00:21:48--->00:21:51
spkr_01: مانان کردستان شانتون رو میبوزم
00:21:55--->00:22:15
spkr_00: من فدای شما بشم. دوستان اگر سآلی از تیمسار دارن که ایشون اینقدر کامل و جامعه تمام صحبتها رو فرمودن اگر صحبتی دارید و اگر مطلبی دارید من این شعر رو حتما پایین پست شما میذارم که بمانه به یادگار برای همیشه نسل ها.
00:22:16--->00:23:10
spkr_01: من خودم یه شعری رو انتخاب کردم از صحراب سپهری که همیشه وقتی که صحبت مرگ پیش میاد یعنی آدم وقتی میبینه دوستانشون یکی یکی میرن این سوال بزرگ برش میاد آخه زندگی یعنی چی؟ یکی میدونم یه نقاشی که یه تابلوی رو میکشی میکشی تموم میشه وقتی که کامل شد وقتی کامل شد میزنی پارش میکنی میندازی دور مرگ یه همچین چیزی به نظر میاد وید در مقابلش زندگی هم هست مرگ و زندگی و فکر کنم صحراب سپهری در این شعرش این رو خیلی خوب رسونده حالا نبیم آخر میخواستم بخونم میخواین الان بخونم و بعد به سوالات پاسخ بدیم
00:23:12--->00:24:27
spkr_00: بله میخوایین هر جور سلامی دهیم. من فکر کنم بذاریم آخر بخونیم. باید. چون اون آخر تب و حال و هوای بهتری داره. دوستمون میپرسم ماجره سانه 330. من اینقدر صدای شما رو دوست دارم. اینقدر شما بابرتون نمیشه وقتی لایبای شما رو گوش میکنم اون شعرها رو میخونید. اینقدر حس قشنگی میگیرم. دوست. که خدا رو شکل می کنم که به هر کدوم از این اقابای سرزمینمون یک هنری خداوند داده. که واقعا ستودنیه. ماجره سانه 330 در روز 31 شهریوره بعد از حمله عراق. فریز شد. بله. صدا قاعد شده. صدا؟ ها ها هلان درست شد. آره. درست شد. بله. ایجا. اولا که یک کامپلیمنت بخونم بردارم. تیمسار فرغانی عزیز من شیفته شخصیت و عطوفت جنابالی شدم. پاینده باشید. دختر اقاب آسمان ایران زمین دیدر حمله به ایسته تیمسار برادپور. فرناد برادپور اینو گفتم برای.
00:24:27--->00:24:31
spkr_01: خانم برادپور و فرج عزیزم سر تعظیم پرود میده
00:24:34--->00:25:00
spkr_00: میگن سانههی سی سد و سی که بعد از سی ایک شهری برد در بعد از حمله به عراق در مهرباد به رخ داده رو چیز اطلاع داری؟ نه متاسفانه اطلاعی ندارم ندارید دوستان تیمسر اگر سانهه ترزنگار و سقوط در پادگان جی هم اطلاع دارن بفرماید؟
00:25:01--->00:26:41
spkr_01: بله اطلاع دارم اطلاع کامل دارم از سانه ترزنگار چون بگم در پایگای شارخی که با هم بودیم ترزنگار شاگرد من بود و پروازهای معلمی شد یه تعدادشو با من انجام داد که یه اتفاقیم برای خودمون نزدیک بود که گانری شوانه که من به همان معلم کابی نقب بودم که هاکما به پشت رفت و تعریف کردم قبلاً حالا دیگه بره میگردم ایشون بعد از این که معلم شد منتقل شد به گردان 11 شکاری مهرابات که گردان ترینینگ افور بود در اونجا یه روزی با شاگرد پرواز میکردن زمن تا چنگو در گردش به فاینال شاگرد سرعتش کم میشه انگلاواتک میره بالا و هواپیما سنپ میکنه به پشت و در آخرین لحظه اجیک کردن ولی چون هواپیما تقریباً اینورت بود نه کامل شد مثلاً 120 درجه بنک داشت با سندلی و ارتفاع کم بود با سندلی خوردن به دیوار پادگان جهی و هر دو شهید شدن به شاگرد بیشتر از اون که لازم باشه اجازه دادن که جایی رفت که دیگر ریکاوری نداشت دیگر بعد قبلش میگرفت کنترول و قبل از اون که به اینجا برسه ولی دیگر هرکسی اشتباه میکنه و بعضی تو هرفه ایما بعض داختا یک اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی مونه ریگرد
00:26:45--->00:26:59
spkr_00: ای جانم میگن نسی از این توضیح زیباتون میگن چرا ما در پدافند ما زعیف بود در زعیف عمل کرد در جنگ اون ابتدای جنگ
00:27:01--->00:31:13
spkr_01: والا این هم خودش برای من هم سؤاله من دستور که بودم چون ما انتظار داشتیم به ما حمله بشه برای اینکه ما از اول شهری ورگ پایگاه ما درگیر نیروهای عراقی قاسقه های مرزی ما رو اشغال کرده بودن و از پایگاه ما هر روز 15-16 سورتی ما میرفتیم نیروهای عراقی رو داخل خاک خودمون بمبارا میکردیم و زار لشکری که وقتی اسیر شد قبل از فهم کنم 18 شهریور بود اسیر شد در داخل خاک خود ما زدنش و اسیر کردن و به همین دلیل صداموسین 18 سال حتی بعضی که همه اوسرها آزاد شدن زار لشکری رو به عنوان مدرک تجاوز ایران نیگرش داشته بود یعنی میگفت که این رو به عراق حمله کردن و لشکری در خاک عراق اسیر شد در حال که در داخل خاک خودم بود که اسیر شد و ما وقتی 15-19 صورتی در روز بمباران میکردیم من در روزی با سرنگ تابش نشسته بودیم صحبت میکردیم من گفتم که همین روز هست که به ما حمله بکنن برای اینکه میبینن هر روز ما این همه بمباران میکنیم خب میان مثل لونه زنبور میمونه پایگاه ما براشن یعنی موقع میان سراغ لونه زنبور که این زنبور ها میرن نیششون میزنن و هنوز از ستات هیچ ما اطلاعی نداشتیم ولی روز سیوم شهریور اطلاعی به کلی سرری برای ما اومد که فردا حمله قطعیه نگفتونن که احتمال حمله میره حمله قطعا انجام خواهد شد من خودم پاشدم رفتم یکی یکی دونه به دونه توپای زده هوایی رو با کروی توپا حرف زادم گفتم که فردا حتما حمله میشه احتمالا طبق چیزی که همیشه خودم یاد گرفتیم که صبح اول وقت قبل درست موقعی دو آفتاب حمله بهترین موقعی برا حمله است اون موقع رو میگفتم ولی قافل از این بودم که اونها یه بخشنامهی به ما کردادن که سر ساعت دوازده همه باید تحتیل کنن کار رو برن برای نماز جماعت و اونا عراقی ها داشتن این اطلاعیه رو و درست موقعی که همیشه هفته بودن توی مسکت برای نماز همون موقع ولی برحال به دونه دونه توپای گفتم که فردا صد درصد حمله میشه اگر شما نزنین هواب ما رو هواب ما شما رو میزنن بهتره که پیش دستی بگو شما حواستون باشه اونا رو بزنید که نتونن شما رو یعنی به این لحن گفتم که جون خودتون در خطره تا این حد بهشون وارنینگ دادم و بارفتم با سایت موشک حاک صحبت کردم و با رادار صحبت کردم با همه خود من شخصا صحبت کردم که حمله سر درصد قطعیه یعنی سورپرایز نبود ولی متاسقانه یک گلوله هم شلیک نشد در اون اولین حفظ مایی که اومد توپولوف بود که اصفای بالا بود با ریختن چف اومده بود و رادار ندیده بودش اصلا و بومبهایی که انداخت خوشبختانه اصلا به پایگاه حسابت نکد بیرون پایگاه توی نزدیک رنج رو برا خوردش و وقتی اولین بومبار انداخت من خودم با آقای منتجب نمائنده امام در پایگاه ما بودن میرفتیم و داشتم میرفتم یک جایی که وقتی صدای بومبو شنیدم یه راست رفتم به طرف باند باند رو چک کنم وقتی نزدیک باند بودم میگه ها رسیدن ارتفاع پایین و بعد فهمیدیم که میگ بیستسه هام رودخونه کرخه در شهر طرف دسفول دیواره های بلندی داره شاید صد متر دیواره داره و این ها داخل بستر رودخونه خوابیده بودن اومده بودن و رادار ندیده بوده در شون اصلا و بعد ما دهانه همون رودخونه همونجا و بعد روز باید توب گذاشتیم ولی روز اول حتی یک گلوله همینی زده هوایه شرلیک نکردن چرا به قول معروف خدا داند
00:31:16--->00:31:25
spkr_00: هی جان. توجه به علی اکبر بشیری میخوام بدونن. میشنسیم. خلبان علی اکبر بشیری.
00:31:25--->00:31:29
spkr_01: بله ولی از نزدیک نمیشن از هم میشنونو فقط همشون دور و دور میشنونو
00:31:31--->00:31:39
spkr_00: از اولین سانه F14 قبل از انقلاب اطلاعی داریم؟
00:31:39--->00:31:57
spkr_01: الان خاطرم نیست نه یادم نیست ولی یادمی که فلت اسپین بود رفتادن تو فلت اسپین حزین فکرم حزین بود اولی انسانه اف چارده عباس حزین بود که تو فلت اسپین آها
00:31:58--->00:32:31
spkr_00: یادی می کنیم از جناب تیمسال حزین دیروز سالگردشون بود شاید روحشون شاد باشه یک سلاوات و یک فاتم دوستان بفرسن برای این عزیز والمقام جناب حزین عزیز سانههی جمع بوجت در ارومیه رو می خوام بدونم نیمون گفتین یا نه در ارومی ما جمع بوجت در سانههی نداشتیم نمی دونم حالا همین دوستان نوشتن من فقط این سهت و سخمشو نمی دونم من فقط
00:32:32--->00:32:50
spkr_01: یک سانهه داشت جانبوجه نیروهوایی اگر منظورشون ایرانه که فکر نمیکنم سانهه داشت جانبوجه در اسپانیا بود مادریت بود که من خودم من افزار برسی سانهه بودم که رفتیم مادریت و از اونجا رفتیم
00:32:53--->00:33:06
spkr_00: حسن خدا بیامورز هم مثل که مهندس پرواز اون هواپ ما بود. حسن شاه حسینگ. میگن فرنشیدی که به خلبانی جام درویش در سال 64 سانه داد.
00:33:06--->00:33:16
spkr_01: من بررسی نکردم اون رو اطلاعاتی ندارم زیادی تانهه جناب اثاره و پردیز اون رو هم من بررسی نکردم
00:33:17--->00:34:05
spkr_00: تانهه جعفر مردانی با تامکت اون هم اطلاعی ندارم بیرین حسین لشگری بودن فرغانی زار نعمتی هم دوچار اتفاق مشابه شدن میگن حسین لشگری بودن جناب فرغانی زار نعمتی هم دوچار اتفاق مشابه شدن حالا دیگه زار لشگری صحیح نیست دو نفر بودن محمد زار نعمتی و حسن لشگری خب دوستان عزیز اگر سآلی در رابطه با اون تاییمایی که جناب تیم سآل ایران بودن دارید بپرسید و اگر نه دیگه ما خیلی خستشون نکنیم جمع بوجه انفجار مغزن سوخت بود بیگن انفجار مغزن سوخت اگر
00:34:06--->00:36:09
spkr_01: درست می فرموند. مخزن سوخت نبود. ببینید هواپ ما وقتی که توی توربلانس میفته یا بنک میذاره تکون میخوره باک های بنزین که توی باله به قول خودمون عوامانه بگیم لپر میشه یه مقدار برای اینکه بنزین اینور اونور میشه میرزه توی یه باک خالیه توی بال که بهش میگن سرچ تنک میشه سرچ تنک و از اونجا دوباره پومپ میشه برمیگرده به باک های اصلی و توی این سرچ تنک ها معمول دیم یعنی بعد از اون واقعه اومدن یه آراماریک فایر اکستینگویشیر گذاشتن که اگر حریقی ایجاد بشه به طور اوتوماتیک خاموش میکرد آتیش رو ولی اون هواپیمای ما این فایر اکستینگویشیر رو نداشت و درست در ارتفاعی که به قول معروف میکسچر هوا و بنزین مخلوط هوا بنزین مناسب سوخت بود سایقه میزنه به بال هواپیما و آتیش میگیره و یه قسمتی از بال جدا میشه و وقتی قسمتی از بال جدا میشه هواپیما شروع میکنه بال چپ بوده جدا میشه هواپیش رو میکنه یا کردن براست و شغله های آتیش که از بال چپ آتیش گرفته بوده میخوره به انتهای بدنه و دوم و اون قسمت زعیف میشه و دوم جدا میشه وقتی که دوم جدا میشه دیگه هواپیما از کنترول خارج میشه و از ثبوت میکنه این خلاصه واقعی بود که ما در اون جریان کمپانی بوینگ رو به اتفاق تی دولیو ای که جویند آپوریشن یعنی جویند لاسوت علیه بوینگ فایل کردیم که قرار بود من برم دادگاه لاه شهادت بدم که بعد انقلاب شد و دیگه من نفهمیدم چی شد داستان دادگاه لاه موسیقی
00:36:11--->00:36:23
spkr_00: این دوست ما میگن چرا در سانعه اسپانی ها از شرکت سازنده شکایت نکردیم در حالی که شکایت با توجه به سانعه مشابه در کشورهای دیگه انجام شده.
00:36:23--->00:37:10
spkr_01: ارز کردم که شکایت کردیم دادگاه بینالی لاحه شکایت چون بوینگ شکایت ما رو رد کرد در وحلی اول به خود بوینگ ادای خسارت کردیم بوینگ ادای ما رو رد کرد چون اگر قبول می کرد ناچار بود تمام جام بوجهت هایی که در دنیا بودن همه رو ریکال بکنه و حزینه سنگینی براش داشت سعی کرد که به جنگ با درخواست خسارت ما و ما ناچار شدیم که به دادگاه بینال مللی شکایت بکنیم که دادگاه بینال مللی ارز کردم قرار بود من به عنوان شاهد برم ولی انقلاقه شد دیگه متوجه نشدم که اصلا دیگه از دست ما خارج شد و وزارت خارج چه رفتاری کرد با این شکایت دیگه هیچ اطلاعی ندارم
00:37:12--->00:37:41
spkr_00: میگن من خودم یه سوال دارم شما سی ست سی جناب سوپی نبودید نه که خورد به کو نبودم همسایه های ما هستن اینم برای خودم سوال بود یکی میگن افوری که در رجع بندراباس سانهه دادم حضور زن شما بودین اون موقع هستن نه خیلی نبود بندراباس من نشونم نبود رزا کرم ایجکت رزا کرم شهید رزا کرم شهید رزا کرم
00:37:42--->00:37:47
spkr_01: نبودید
00:37:48--->00:38:19
spkr_00: اینکه دوستان سؤال می کنند شما بیشتر از همه اطلاع دارید از سانه ها خب اینی که همه سانه ها رو شما بررسی کرده این یه چیز معلومه که امکان پذیر نیست افاری که از روی ناو امریکایی قبل از انقلاب رد شده لپس کرده یا هر چیز دیگه این نمی دونم شما اینم اگر بوده همچه
00:38:19--->00:39:16
spkr_01: چرا یک داستانی می دونم که در یک منوبر مشترکی بود که با نیوی دریایی امریکا و پاکستان مشترکاً منوری داشتیم در اون مانوف قرار بود که یه هواپیمای آرفور بره از ناب امریکایی اکس بگیره و اونها به صلاح اجازه ندن که این کار انجام بشه که خلبان اون هواپیمای جناب منصور ناصری بودن اون موقع سرگرد بود اون موقع تیمسار ناصری فعلی ایشون برفت و اکس رو گرفت و ناب امریکایی نتونست که ایچ اکس سلمانی نشون بده و به عنوان یه به صلاح موفقیت حساب شده اون مموریت برای ما تنها چیزی که من یادم هست این بود ای جانم
00:39:17--->00:39:22
spkr_00: میگن کدوم سانه بیشتر از همه شما رو متعلم کرد و نراحت
00:39:23--->00:40:54
spkr_01: والا هر سانههی متعلم کننده است. یعنی فکر نمکنم هیچ کسی از دیدن یه سحنه سانه خوشش بیاد. ولی از نظر شخص خود هم اولین سانههی که بررسی کردم اونم به دلائل اینکه اولا جوان بی تجربهی بودم صدوانیه که جوان مثلا 23 سال 24 سال داشتم بعد اولین باری بود که تو عمرم مثل این جنازهی متلاشی شده می دیدم و بعد هم هر دو از دوستان نزدیک هم بودن. دو روز قبل گفتم با هم بوداشیم والی بال بازی می کردیم بعد دو روز بعد قطعات بدنشان از تو کوه جمع می کردیم می ریخونیم تو کیسته. اون همیشه توی سحن من بودم میگم تا یه مدتی یه یه ماهی هر جا گوشت می دیدم حالا به حال تحبه به ام دست می داد و از هواپی ما هم مثلا یکی دو هفته از هواپی ما می ترسیدم. چون می دیدم که قطعات هواپی ما هم دو تا کوه پخش شده اینا از همه بیشتر اون سانه رو من تحصیل گذاره. از هایی من تحصیل گذاره ولی بعدا دیگه انقدر دیدم به قول معروف آدم کرخ می شد. بی حس می شد. حس غمگین شد. غمگین که باز می شد آدم برای اینکه به حال انسان هستم من هم. ولی اولین چی بیشتر این تحصیلی که یک سانه رو من گذارش همان اولین سانه بود. اون هم شاید دلیل بیشتر اجرابگی و جوانی. موسیقی
00:40:56--->00:41:42
spkr_00: تیمسار هیدریان از خلبان های افور و قهرمان های جنگ میگن که چون ایشون هم افسر برسی سانهه بودن و یه مدت زیادی میگن سانهه شایی صحبی را من برسی کردم همراه با تیمسار براسپور بودیم که رفتند و حالای شالا یه روزی هم ایشون میان بالا از سانه هایی که ایشون برسی کردن سانهه فکر کنم تیمسار ستارینا هم جناب هیدریان برسی کردن هم نمیدونم الان میان میگن ایشون هم تعریف میکنن از یه سه از اون سوانه که بعد از شما برحال برسی کردن ارز به خدمت شما که من فکر میکنم دیگه اکثر سآل ها رو جواب دادیم
00:41:43--->00:41:54
spkr_01: من با شعر سهراب سبری، شعر زندگی عنیچه سهراب سبری ختم جلسه را اعلام میکنم
00:41:54--->00:42:31
spkr_00: من خواهش میکنم من چون بخوام بیشتر با خودتون حرف بزنم این تایم ما باقی رو باقی من در رو و شما هم یه مقضای لطفا صحبت کنید برای ما میدونم خب شما کنار ما هستید نه صحبت کنید و یه کمی ما رو برحال اگر اون الان توی این زمانی که برحال ما کنار شما بودیم و الان هر چی که دیدید اگر که ما باید واقعا هر حرکتی بکنیم کاری بکنیم بفهمید شما هم محبت کنید ما رو با اون کلام زیباتون بعد از گوندن این شعرتون
00:42:32--->00:47:59
spkr_01: بسیارم اتخش میکنم باشه شعر رو میخونم شعر زهراب سبری شعرهای سبری لطافت خاصی داره و در این شعرم با یک لطافت خاصی زندگی رو به تصویر کشیده زندگی که در مقابل مرگ هست شب آرامی بود میروم تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه مادرم سمی چایی در دست گل لبخندی چید هدیش خوهرم تکیه نانی آورد آمد آنجا لب پاشوی نشست پدرم دفتر شعری آورد تکیه بر بیداد شعر زیبایی و مرا برد به آرامه دیبای یقین با خودم میگفتم زندگی راز بزرگیست که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست زندگی آب تنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان اوریانی که به هنگام ورود آمده در این رود دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد هیچ زندگی وزن نگاهیست که در خاطرها میماند داید در دلداری شعله گرمی امید تو را خواهد کشت زندگی در که همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همون فرداییست که نخواهد آمد تو ندر دیروزی و ندر فردایی ظرف امروز پر از بودن توست شاید این خنده که امروز دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با امید است زندگی یاد قریبیست که در سینه خاک به جا میماند زندگی سبز ترین آیه در اندیشه برگ زندگی خاطر دریایی یک قطره در آرامش رود زندگی حس شکوفایی یک مزرعه در باور بزر زندگی زندگی باور دریاز در اندیشه ماهی در تونگ زندگی ترجمه روشن خاک است در آینه عشق زندگی فهم نفهمیدن هاست زندگی پنجری باز به دنیا وجود تا که این پنجر بازه است جهانی آسان نور خدا عشق سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره باشوق سلامی بکنیم زندگی رسم پذیرائی از تقدیر است وزن خوشبختی من وزن رضایت مندی است زندگی شاید شعر پدرم بود که خاند چای مادر که مرا گرم نمود نان خوهر که به ماهی ها داد زندگی زندگی شایدان لبخندی است که دریغش کرده زندگی زمزمه پاک حیات است میان دو سکوت زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما تنهایی است مندلم میخواهد قدر این خاطره را دریابی زندگی در مقابل مرگ زندگی همین لحظه هاست که فقط هستیم
00:48:03--->00:51:53
spkr_00: ای جانم چه صدای دلنشینی ای جانم چقدر زیبا خوندین تیم سارینو ممنونم چقدر زیبا خوندین چقدر زیبا خوندین به خدا جدیدارم میگم من اصلا خیلی واقعا واقعا جدیدارم میگم اصلا یک حال دیگه پیدا کردم من بخوام عبد کنید اینو بعدا اگر میشه وایسشو برای من بخونید روی این واتساپ برای من برسید اگر زحمتی نیست اتمن این کار بکنم ممنونم دوستان من میگن که یک بار دیگه این شعر که تقدیم به شما شده بخونم لطف فرمین ترا ای مرز پرگوهر ترا ای مرز پرگوهر ترا پیوست پاییدم به پاس خاک پرمهرت لباس رزم پوشیدم نبردی سخت نبردی سخت و جان فرسا فقط فرسود جانم را نبردی سخت و جان فرسا فقط فرسود جانم را چه شبها رفت از عمرم ولی هرگز نخوابیدم خدایا خدایا نیک میدانی که جز نیکی نمیگویم اگر آزردگی دیدم به آزاری نکوشیدم این یعنی که اگر آزردگی دیدم کسی را آزار ندادم پرگز خدایا نیک میدانی که جز نیکی نمیگویم اگر آزردگی دیدم به آزاری نکوشیدم تمام دلخوشیهایم به پرهای تو وابسته است تمام دلخوشیها را شبی یک باره بوسیدم حریم سرزمینم را اگر چه پاس میدارم ولی از بخل نا احلان فقط بیخورمتی دیدم مرسیم ممنون الهی که تو وقتم بگیردن این رنگین کمان عشق را این رنگین کمان عشق را اول تقدیم میکنیم به این مهر بانوی پرکشیده و آسمان به این دختر نازنین تون من از خداوند در این شب عزیز نزدیک و ایام کریسمس و سال نو میخوام که همیشه ی همیشه روحش در آرامش باشه و اینشالله خداوند به اون دل نازنین تون که جناب ایزستتا به اون زیبایی گفت که واقعاً قم رفتگان رو اگر بخواییم به دل و به سینه بگیریم و بکشیم فایدهی که نداره و ما رو فرتوت میکنه این رنگین کمان عشق رو ما تقدیم میکنیم به دختر نازنین تون به فرهاد عزیز پسر تیمسار برادفور عزیز و از خداوند میخواییم که دختر دیگرتون رو سایش رو بر سر ما و شما همینطور شما رو سایتون رو بر سر ما حفظ کنه انشالله خداوند و خانوادی محترمتون رو و روح پرمهر اون عزیز پرکشیده انشالله قرین رحمت واسه الهی باشین
00:51:54--->00:53:36
spkr_01: خیلی ممنونم. من به عنوان ختم چلسه میخوام فقط یه جمله بگم. انگیزه من از اومدن جلوی دورمین فقط سبت تاریخ و این که شاید یه روزی به درد کسی بخوره. چون میبینید زندگی چه جلال پرگان یه هفته پیش بود حالا نیست. اسبر میلانی بود نیست. و همه کسای دیگه که صدیق بود نیست. من استدعای من از کسانی که میشنوند صدای من رو این هست که بیان جلوی دورمین و قبل از اون که نباشند این خاطرات رو بذارن جایی سبت بشه. و چه جایی بهتر از اینجا که با یک خلوص نیت و هیچ منفعت مادی یا دنیاوی نداره فقط سبت خاطره های عرضشمند هست بیان اینجا و بگن قبل از اون که شاید من خود من فردان نباشم اینجا. ولی الاغل الان یه احساس آرامش میکنم که اون چی که میدونستم یه جایی سبت شده و شاید به درد آیندگان در عنوان آخرین کاری که میتونستم بکنم یه جایی به درد آیندگان بخوره. استدار من فقط همینه که از همه دوستان خلبان و غیر خلبان و متخصصم میخوام که بیان و دانستانی هاشون رو اینجا سبت بکنن که یه روزی به درد کسی بخوره. خیلی ممنون و تشکر میکنم.
00:53:36--->00:54:10
spkr_00: الانی که خدا حفظت کنه تیمسار براتپور نازنین پای لایف شما بودن که قطعا میدونم عشق ریختن قطعا میدونم خب شما رو خیلی دوست دارن فرناز عزیز نوشتن جناب همزهی پدر خیلی اصرار دارن پیامشون رو شخصا برای جناب تیمسار فرغانی نازنین بخونین این پیامشونه درود بر شما تیمسار عزیز خیلی دوست دارم خدا بهتون سلامتی بده
00:54:11--->00:54:34
spkr_01: خدا انشاءالله به فرج عزیز منم سبر فراون بده میدونم که هیچ وقت هیچ هیچ کلامی تسلیب بخش نیست باید آرزوی قدرت رو سبر میکنم براشون خدا بهشون قدرت تحمل این قمرو بده
00:54:37--->00:55:51
spkr_00: الهی آمین الهی آمین برای شما هم همین تو الهی آمین از این پیام زیباتون به هم رزماتون ممنونم خیلی بزرگواری کردید خیلی منت گذاشتید جامعیز از ستا ای جون دلم میگن که you are the man ای جون دلم ای جون دلم من مطمئنم نه تنها من خیلی اسکیرین گرفتن از این صفه و این پیغام جناب ایز از ستا که برای این مرد بزرگ که واقعا من میدونم بارها و بارها تو صحبتهای سنفری که با هم داریم به من میگه که trust مصر بهمن فرغانی برای این که مصر بهمن فرغانی is the honest من یعنی مرد واقعا بسیار برای این راست بسیار شفاف همین چیزی که توی ظاهر جناب فرغانی بینیم تو باطنشون هم واقعا همین هست من دستان یه وار دیگه این رو بخونم you are the man خیلی حرف پوشتینگ جمعه هست درسته یا نه؟ برای این رو سیانا
00:55:50--->00:56:11
spkr_01: مرد بودن به جنسیت نیست. مرد بودن به اینه که آدم چقدر بتونه تعمل سختی ها رو بکنه و تا چه حد پای به حقایق قابند باشه. به جنسیت نیست مرد بودن. چه بسیار بانوانی میشناسیم که از خیلی مرد ها مرد تر هم.
00:56:13--->00:57:52
spkr_00: دوستان تشکر میکنن از شما به خاطر دعوتتون از بزرگانی که ما تا حالا ندیدیم بودیمشون. نمونهش همین جناب ایزرستای عزیزم رو شما با ما آشنا کردید و به هر حال همون باب اول رو شما گذاشتید و فهمودید ایشون لایف رو میبینند و شما صحبت کردید با تمام این بزرگان از این که مهرتون بر سر این لایف بوده و هست و خواهد بود سپاس گذاریم. سرکار خانوم مازندرانی، خانوم کاشف، خانوم مهنتی، خانوم دوران، خانوم بربری، خانوم دمیریان برای شما کلی پیام گذاشتن. من فقط اسماشون رو آوردم. خانوم توانگریان ارز کنم که جناب مازندرانی، جناب هیدریان، جناب لغمانی نجات، جناب خود جامعی ایزرستا که بسیار ازشون ممنونم و من ازخواهی میکنم اگر این عزیزانی که جام براتپورم که گفتم عزیزانی که من جام سلباتی، جناب شیروین، جناب ابن یمین عزیزم، جانگیر ابن یمین. اگر که کامنت کسی رو نخوندم ببخشید من یه مقداری فقط حواستم متمرکز به استاد ما، بزرگ ما، جناب فرغانی عزیز بود، اگر که نخوندم ازخواهی میکنم جناب آدل جدی، بردار شهید جدی، ببخشید دیگه. اگر جناب آرام، جلال آرام و دیگر دوستان، جناب آرام محصاد من بودن، آدر افنج اولین کسی که
00:57:54--->00:58:23
spkr_01: جلاب در دسول خدمتشون بودیم. خیلی خیلی سلام دارم خدمتشون. سپاس از حضورتون. بله، بفهمید. نه، عرضی ندارم دیگه همین. فقط بریم تیمسار بیدگولی رو ببینیم که یشون هم واقعا از پاکان روزگاه رستن. که جدا شدن از یاران ولی بد برگ. واقعا من آدمی بیدگولی فرشته ایست در لباس انسان.
00:58:25--->00:58:43
spkr_00: تیمسار فرغانی عزیزم سپاسگذارم از حضورتون سپاسگذارم از تمام محبت هایی که در حق ما و همه این عزیزای دلم داشتید You are the man sir واقعا عاشق تونیم
نظرات
ارسال یک نظر