ویژه برنامه بزرگداشت سپهبد جهانبانی - قسمت اول - تیمسار ایزدستا
00:00:00--->00:00:38
spkr_00: از عدب دارم خدمت شما استوره آسمان و مرد توانمند نیروی هوایی و اقاب آسمان ایران زمین تیمسار سرفراز فریدون ایزستسای عزیز همرزم والامقام آلی جناب سپه بود نادر جهانبانی ما در خدمت شما هستیم قرار بود قبل از شما یک هنرمندی بیان یکی از فرزندان همرزمانتون و انشاءالله در پارت بعدی در خدمت شما خواهیم بود خواهیش بکنم بفرمایید شما شروع بفرمایید زدفن
00:00:39--->00:16:34
spkr_01: من اول اجازه میخوام که ضمن درود به خود شما و درود به روان پا که تمام شهده ی راه میهند بعد ما به این تحتیب شروع بکنم که امروز من یک کلیپ خیلی قشنگی با یه خط خیلی زیبایی یکی از دوستان برای من فرصده بود به این مذنون که نوشته بود امروز روز پنشنبه است و روز شاد کردن دلهای کسانی است که در زیر خاک نه افتند من اینقدر تحت تحصیل این کلیپ قرار گرفتم دیدم چه اتفاقی و چه کوئنسیدنت قشنگی ما امروز همچنین برنامهی قرار بود که واقعا تقدیم بکنیم به روح روان بزرگ مرد تاریخ خوافی مای جهان تیمسار سپاب و جهانبانی یه همچنین کلیپی هم برای ما فرصده دن که ما واقعا باید دل ایشون رو شاد بکنیم اگر بتوانیم من یاد مادرم افتادم که آغوششو آغوش گرب مادرم رو هنوز احساس میکنن سالها گذشته و این منو به این فکر میدازه که مادر من امروز وطنه بره ما میگیم مام میهن من هنوز که هنوزه الان تنظریک چههت سال از ایران دورم ولی هر جای دنیا که بوده در هر لحظهی خودم رو تو ایران احساس کردم هرگز احساس نکردم که خارج از ایرانم زیبایی هم اگه جایی بود اصلا نمیدیدم من اون زیبایی ها رو و همش مقایسته میکردم با نوشهر و چالوس و همش اونجه ها از آن سالها از دست دادن پدرم میگذره ولی هنوز من اون توان و قدرت مردانگی پدرم روی گردنم احساس بکنم جهانبانی پدر من بود من آن چیزی رو که از جهانبانی آموختم ده درصدش رو از پدرم نی آموخته بودن تیمسال سپه با جهانبانی با نگاه با ما حرف میذرد ما وقتی که کشمش به چشم ما میفتاد میفهمیدیم که کجا اشتباه کردیم و کدام راهی رو اشتباه رفتیم جهانبانی یک آدم معمودی نبود ما توجه به اون کلیپی که گفتم براتون فرضدم که واقعا دل اونو میخواهم شاد بکنم فکر کردم که من بهتره که یک خاطره ای از تیمسال جهانبانی بگم و ازش نتیجی گیری بکنم و اون خاطره ایچه از سانهه خواف ماه هشتاده شیش که با ایشون داشتم در سنه هزار سید چلوه هشت در تیم آفیجت ما دوتایی خوردیم به هم یعنی البته من خوردم خواف ماهی شد که آلا میخواهم تشریح کنم براتون که چطور شد این حالت اتفاق افتاد معمولا بچه هایی که با ما بودن تو تیم آفیجت الان خوشبختانه اینشالله که حج حسن خدامن طول اون بهشون بده آقای رجبیان جواد رجبیان سیاوش مکفی محمود ایمانیان ازخار عبرشمیان اینا همه شون در قید حیات هم و همه شون با افتخار ایرانی بودن دارن هر جای دنیا هستن دارن زندگی میکنن با افتخاراتمون ایرانی بودنه میدونن من چی دارن میگم اون روزو همه یادشونه یعنی ما واقعا میتونست اون اتفاق که افتاد خیلی یا حالت دیزرستر پیدا کنه میتونست میتونست که همه مون الان اینجا نباشیم ولی خوشبختانه هستیم و این توفیق رو پیدا کردیم که خیلی از ما در جنگ هم شرکت کردیم اون احساسی که من دارم اون چیزی روی که الان میخوام بازگو کنم اون خاطرم رو که میخوام بازگو کنم این احساس رو به من میده که من امروز اصلا الان تو بال تیمتا جمانواری دارم پرواز میکنم داستان به این تحتیب بود که من موقعی که تو تیم پرواز میکردیم موقعیت شماره سه پرواز میکردیم دوست عزیزم و همکار من آهای رجبیان جوان رجبیانیشون رو موقعیت شماره دو پرواز میکردیم وقتی که یکی که یک اشکال کچیکی که ما داشتیم از حالت تریل به دایموند که میرفتیم باید میرفت برای لوب موقعی که در حالت عوجگیری داره میکنه اون قسمتی از لوب ما اون موقع باید تو دون بودیم یعنی تو تریل بودیم یه جای از لوب ایشون کال میکرد که تریل به دایموند موف اون موقعی که موف میگفت ما باید درست تاپ لوب قرار گرفته بودیم و موقعیت اونو از حالت ردی در دو میعوردیم تو حالت وینگ راست رجبیان باید میرفت وینگ راستش من باید میبودم وینگ چپش حالا این فاصله بین من و شماره دو باید من اول این فاصله رو کم میکردم که با شماره دو میومدن جلوتر بعد ایشون اسلایت میکرد میرفت رو بال راست و منم بعد اسلایت میکردم میومدن به بال چپ و همزمان در تاپ لوب هر دومون میشدیم دایموند عبریشمیان هم شماره چهار بود اینم باید با ما موف میکرد میومد شماره چهار تو تریل قرار میگرد من تو این این گلتت کارشون درست انجام میداد من همیشه به رجبیان میگفتم که شماره دو میگفتم شما یه خود سکنتر بیا بزرم من رو برسم با همدمان برسید یه روزی این به گوشه تیمتار رسید و من گفت شنیدم که تو یه همچین کنسه ای دادی گفتم تیمتار ما یه دوستانه یه صحبات دوستانهی با هم کردیم گفت اولا این صحبات دوستانه نیست این خیلی تخصصیه و بعدم اون داره کارشو درست میکنه تو باید اشکالتو برطرف بکنی گفتم خب تیمتار من سعی خودم رو میکنم یکی عراقه هایی هم که به مذرم رسیدیم بود که با ایشونم یه همه هنگی بکنم گفتم به خود همه هنگ کردیم شما کنرکاری که میکنی با من باید همه هنگی کنی و اون اینه که من با 97 درصد لوب میزنم هفتون هشت چودشش بچه هایی که پریدن میدونن تازه با ست درصد چند زورزورکی لوب میزن چه بره؟ مثلا یه خانج نبود که یه خوافتون خود قدیمی تری بود دیگه ولی خوافتون روز دنیا بود اون موقع تو جنگ کوره شرکت کرده بود اینها و من گفت من با 97 درصد لوب میزنم اگر این ست درصد برای تو ست درصد کافی هست یا کافی نیست که باش بازی کنی گفتم پیمتون پر ست درصد کافیه گفت پس اگر ازش استفاده نمی کنی یا ست درصده برایت کافی نیست یا ست درصده رو به موقع ازش استفاده نمی کنی ولی حالا که داری میگی کافیه بنابراین یه جای مغزت یه خود اشکال داره در این مورد حالا باید این رو درستش بکنی این یکی از بیست بریفینگ هایی بود که من توی اشکالی که بود توی تیم باید برطرف میکنیم از اون برای قضیه تیمسا سرلشگرد مهتی روحانی هم از اساطیری بود که از پایین از روی زمین این ستوپر ایمپولز بودن ما رو اجاز میکن ایشون هم این ایراد رو دیده بود با اون هر کاری که ایمتراجم آنبانی میگم همه هنگ بود بنابراین این وسط اشکال اشکال من بود رجیب میگنم که کارش رو درست انجام میدانم حالا مونده بودیم ما این وسط برای خودم گفتم که آه من که میگم سه درست درست کافیه برام ولی باید چی کار بکنم برای خودم تصمیم گرفتم که ایشون از زمانی که میگه تریل به دایمون که ما آماده میشیم که این مو منتر انجام بدیم یه مکس میکنه بعدش میگه مو من دوتا کار بکنم یا این که همون موقعی که ایشون میگه تریل به دایمون من موترم و یه و شواش پرم جلوتن یا این که سب بکنم وقتی که میگه مو یه دفعه بذارم ست درست من خودم تصمیم گرفتم که این کاره بکنم به مستی که ایشون میگه تریل به دایمون ما آماده میشیم برای دایمون رفتم حالا وقتی که میگه مو ما برام ست درست همون کارم کردم رفتیم توی پرواز و ایشون تا من رو پرای مختلف انجام دادیم و تمریناتون انجام شده به اون محقه رتیف که بریم بره برای تریل به دایمون کار کسته تریل به دایمون حالا همون آماده ایم که ایشون سمین را درستورت را زیاد بکنه و موتورش هم میگه شهر هفت اون سه درستد هم به ما میده با نویده هفت درستد بخواه لوب بزنه با اشتادشیش خب همون آماده رفتیم برای لوب داریم هنون داریم کلایت بکنیم سرگلایی داریم بیدیم بس به محصی که گفت من موتورم را گذاشم سر درستم رو تاپ لوب سر جامون بودیم رسیدیم به اونجا منطقه ها اونجایی که باید موتور را میگرفتم عقب حالا اون دو سه درستدی که باید موتور را میگرفتم بازش که سر جام بایستم کافی نبود موتور را بردم عقب حالا اگه بیشتر میبوردم عقب که اون عقبیت عرمشت اون شماره چهار میزده بالاخره دیگه نفع میدم که چی شد چی کار کردم که خوافه مای من استاب کرد نه که استاب بکنه سرعتم ریت ها کلوزرم کم شد ولی از روی خوافه های تیمسا رد شده تمام آکراجت به هم ریخ یعنی تمام این پنگ شیش تفر همه جای آسمان پخش پلا شده و من ها تیمسا را پردیم به هم بیدیم حالا برای یک مدد برای یک چند دسته یک سکوت مرگ بار نمیدونم آنچنانی این دنیا رو این آسمان رو فرا گره همه من منتظر بودیم که یک کیسی یک جایی حرف بزنه که سیمسا و جهانبانی صدایش موانه اولین حرفی که زد گفت ای زدتا هوافه ما چجوریه وضعه چیه وضعه تو با من بکن گردام تیمسا هوافه ما من فرمین فرمینم یه خود صفت ده ولی قابل کنتونه گفت گود پس برو بشین من پرسیدم که تیمتا هواپه مای شما بعدش چجوریه گفت با به من به هوافه مای من کاری نداشته الان فقط کانسنتریت کن که بری این هواپه ما تو بذاری زمین چرخات که رو زمین رسید حالا به من خبر بده خیاله مراحبا بعد گفت که گولدن کران چکین حالا باید شماره دو میخواست خاطر جم بشی که اونای دیگه کجا هم یه چکین معمولی کرد خب من خودم که شماره سه بودم تو فور فایف تی همه چک کردن خاطر جمجون همه موقعیت اوکیه همه چک کردن که حافظماشون اوکیه و قابل نشستنه یعنی صدمه ندیدن خب بلا برای این خیاله هم من هم و ایشون همه راحت شده الحمدالله همه من صالبه بعد به یکی یکی گفت که حالا تو برو حالا تو برو شماره سه رو فلسط شماره دو رو فلسط من خودم که شماره سه بودم منه که قبل فلسط دو برای نشستن به ترتیب رفتیم و همه همون نشستیم خودش آخرین نفری بود که داشت میاماد برای نشستن حالا گفت که از برش پفتید که تو کاروان کیه میخواست ببینه که از بچه هم از اساتی دیدی که تو کاروان هم کی خبردار شده کی نشده اینا و خب یه اتفاقی افتاده بود که تر حقیقت همه نیروه هوایی همون لحظه خبردار شده بودن چون مسئله یه تیمتاز جمانبانی مسئله نیروه هوایی بود بعد برج مراقبت گفت که جناب سرهنگ مرمن در کاروان هستن دیگه خیالش رو هد شد که تیمتاز همه من در کاروانه حالا ما هم رفتیم نشستیم رفتیم نشستیم و تو پار رمب خار کردیم و همه سره جهاز هواقه هم آمدن پایین و حالا من همهش دلمش رو میزنید که حالا چه اپروچی جنابانی به من خواهد داشت و همه حال اومده خیلی باقیم با محایرت خاص چون هواقه هاش دراب تنک من خورده بود یه تیکه از هست جدا شده بود خورده بود به زیر مثلا هوریزانتال استبیلایزرم و دراب تنک من روی ورتیکال استبیلایزر ایشون خورده بود ندیجتا سکان افقیه سکان عمودی و سکان عمودیش با هم دیگه تقریبا لاد شده بود یعنی فرامینه که موب میکرد هر دوتا سکان با هم حرکت میکن منم وقتی که میخواستم ایلران رو ازش استفاده بکنم خیلی مشکل بود برای اینکه تیکیز خورده بود به این هرم برای سریع اومدیم نشستیم و ایشونم با محارت خاصی با من یک ایستریت این اپروچ کرد چون حقوقاش تو بنک نمیرفت که بتونه بنک بذاره کنطور میکنه اینا اومدیم ایستریت این اپروچ همه بایستریت بودیم تو بان تماشا میکردیم اومد با یه خالت درگین خلاصه نشست تو بان که دیگر همه یک نفس راحتی کشیدیم و اومدیم اونجای که پیمتار بخواست پاک بکنه ایشون نرفت توی اون لائن چیز که معمولا پاک بکنه اومد بغل هواکمه های من پاک کرد از هواکمه های اومد تا این را حالا ما منجا هوا بایستدیم بچه های بایستدن که اونجای اکرال اولی داره و چکار مخواد با میکنه هم برکاری که که از هواکمه های اومد اومد به سمت هواکمه های من دستش انداخت روش اونهای من گفت بریم هواکمه ها ببینیم چی شده حالا من اصلا دیگه باور نمیکرم اگر چونها بگیر کوچکتر این صحبتی کرد چرا این کار کردی چرا اون کار کردی چجوری شد توضیحی بخواد عرض نمیکرم مثلا هیچ اتفاقی نیفتده حالا درست منو مثل بچهش بغل کرده داریم میریم پای هواب ما رفتیم پای هواب ما نگاه کرده و دید که بعده این دمج مقالا خیلی دمج شده بود هم زکان افقی هم زکان امودیش گفت خب هوابای تو که توریش نشده یه درابتنگ بخواد و حالا یه پایلانشم حالا یه ایلرانشم یه تیکه یه چیزی خورده بهش خب بنابارین حالا در این فاصله فرمانده گردان نگهترین که جناب سرگو نوری باشه ایشون هم رسید
00:16:22--->00:16:32
spkr_00: تنک بخواد و حالا یه پایلانشم حالا یه ایلانشم یه تیکه یه چیزی خورده بهش حالا در این فاصله فرمانده گردان نگهتری که جنب
00:16:34--->00:28:29
spkr_01: پای حواف ما رو داره گوش میده هیچ که هم هیچ صحبتی نمیکنه فقط تیمتا جمع بودیم گفت خب حالا بریم حواف مای من رو نگاه بکنیم اومدیم پای حواف ما دیدیم که خب بله حواف مایشون خیلی دمجه بیشتری شد و سکان افاقی و سکان عمولی و هر رو اشکال بازه کردن بعد برگشت به جامسرگاه نوری اون موقع سرگاه بود تیمتا شدن هران برگشت گفت که خب جامسرگاه نوری گفت که خب حواف مایشون خراب شده که شکی درش نیست حالا ما باید ببینیم که این چجوری باید درستش که آیا درستشدنیه آیا باید چیز کنیم ولی من فکر میکنم که این حواف مای شما رو جارگذین بکنیم یه حواف مای دیگه در اختیار شما بذاریم چون حواف مای رنگ بود و اسمه نوشته بود و حواف ما دیگه اکروجی سوامی دردیگه با این کار رو بدیم بکنن حواف ما شما رو عوض بکنیم و یه حواف مای دیگه به شما بدیم و بعد تن و تغییری هم که نظر رسید به حواف ما داده بودن دو تا آینه اضافه کرده بودن داخل کابی که ایشون میشه است حالا حواف مای هشتایی شیر داره آینه کچولو مثلا ماشینه قدیمی اون بالا داشت ولی حواف مایشون رو سه تا آینه گذاشته بودن که میگفت من خانه راما ببینم شما رو یعنی همه رو میدید که کجا داریم موفمنت همون همه رو میدید یعنی همه یه تیم رو تو آینهش میگید بعد برگشت گفت که خب کمسا گرده این نظر شما چیه گفت که اینجوری و هرخوا ما فکر کنم شما حواف مایشون رو عوض بکنیم یعنی هواف مای دیگری در اختیاراتو میدنید همه حوافشی خیلی خوب که گوش کرد برگشت گفت که جرال ساگون من و هیزت ساخت این دوتا حواف مای خونمونو فردا همین موقعی میخواییم پرگاه کنیم نه با ماشینش رو سوا شد رفت دیگه نه با من نصلا تندی بکنه پرخاش بکنه نه با کسی دیگهی هیچ صحبتی بکنه فقط یه هلوهاوریو بجه ها به تیم میگفت و مطابق معمول انگاری که هیچ اتفاقی نیفته به رفت من روی کریاسیتی رفتم پیش جانسگون نوری گفتم چون روی کنم حالا what next گفت نمیدنم تیمسا گفته باید بریم ساین خودمونو باید بکنیم چهاره دیگه نداریم بریم گردان ببینیم من رفتم بیرم چی کار بخواد بکنه رفت همه گردان نگهتایی رو جمع کرد به تمام شعباد که واقع روحسای شعباد بیان و اینها یک سخرانی مبسوطی که خلاصه اگر که این حافت تا فردا این موقع درست نشه من نمیدونم که ما باید اصلا از این پایگاه بریم یا باید چی کار بکنیم باید بریم مثلا یه شغل دیگه پیدا کنیم یا این که بلاخره توی این پایگاه میمونیم گردان رو نگهتاری به شما سره تو در نیرم در حدود 27-8 نفر تا صبح رو این حقاها کار کردن ساعت حدود زهر بود به من تلفون کرد گفت که هواپمای تو برای پرواز آزمایشی حاضره گفتن بعض حقاهای تیم ساعت چطوریه گفت اون هنو تازر نشده ولی اونم بلاخره تا ساعت 3-4 بعد از رو باید حاضره شده ما خوشحال شدیم بعد من و حالا با بچه ها خودمون صحبت کرده اون گفتیم به تیم سا این خبره بدیم ندیم این هم بلاخره دردیم به رئیس عملیات تیم سا مرمن بود بخواستیم جانسا گفت این هواپمای وضعش اینجوریه ایشونم به تیم سا جانبانی گفت خلاصه خیلی خوشحال ابری بادی خوشحالیه هواپماییشونم خواهده شد بعد گفت من هواپمایی خودم و خودم پرماز آزماییشی میکنم ایزاستان هواپمایی خودشو خودش پرماز آزماییشی میکنه این کارم انجام شد میخوام از این نتیجه رو بگیرم واقعا که حالا در مورد لیدری فهماندهی ها چی میخوام اسمشو بذارین من نمیدونم چجوری میخوامین رو تشریف کنین اون جمله شو میخوام یادتون بیاد یاد خودم بیاد که گفت آن چیزی رو که دارین به موقع ازش استفاده بکنین استفاده که اگر اون چیز رو از دست بدین حالا دیگه گریه کردن و افسوس خوردن و پشیمون شدن و اینا دیگه به دردتون یعنی کاری براتون انجام نمیده اگر تا صبح قیامت هم بشین گریه بکنین به دردتون نمیخوره نه اون کس اگر کس از دست دادین میخواد پدرتون باشه میخواد مادرتون باشه اگر اونو اون زمانی که باید از اش تیکر بکنین تیکر بکنین که بعدها پشیمون نشین ولی اگر هم هم دست دادین دیگه اون گریه داری و اینا به دردتون کاری براتون انجام نمیده این واقعا باید روش فکر کرد من این که گفتم هنوز اون آبوش گرم مادرم رو احساس میکنم یکی از چیزهایی رو که گای وقتی میرم به سمت فرامبسه را چی میگن پشیمانی میگم نکنه من در مورد خدمت به مادرم یه جایی کتاهی کرده باشم اگر یه ناراهتی پیدا کنم اینه یه موقع فکر میکنم که نکنه نکنه من نسبت به میهنم یه جایی کتاهی کرده باشم اون ناراهتم میکنه بنابراین آن چیزی رو که داریم باید قدرشو بدونیم حالا اگه ماشونتونو دوست دارین خوب ازش نگهتاری کنیم اگه رفیقتونو دوست دارین خوب ازش نگهتاری کنیم پدرتونه مادرتونه میخوام آخر سر این نتیجه رو بگیرم مایمو مام میهنمو بهش میگیم مادر وطن اگر ازش نگهتاری کردیم به ما موقع و خوب کردیم اگر مکردیم دیگه باید کی رو بلیم کنیم کسی رو بلیم اگرم انتظار داریم که یک کسی دیگه بیاد مادر منو برای من نگهتاری بکنه اون کس فیدا نخواهد شد نشدسیم که بیاد نمیدونم کشورهای دیگه کمک بکنن همون کاری که چما دیدیم ما در زمان جنگ کدوم کشور اومد به ما کمک کرد من توی یه جایی همینجران پیش بخوندم که مقایسه کرده بود نیروی هوایی ایران و با نیروی هوایی قرار یک به هیجده من گشتم اون آدم ها پیدا کردم گفتم آقا این عدد رو تو از کجا آوردی؟ ما یه همچی احساسی داشتیم در زمان جنگ ولی این رقم رو کجا در رو بردی؟ که گفت حالا واسلا جنگ سرن یا کم ساییانه بگنم فالا یه خوده شروع کسی اوگر کردم من این رو حالا میگردم محقظش رو پیدا میکنم خیلی دلم میخواست میردم این به حال همینطوری که نمیتونه یه نفر بیاد یه رقمی از خودش در بیاره این رو روی فضای مجازی گذاشته بود که یک مقایسته این دوتا عرصه شو با هم کرده بود این دوتا نیرو هوایی رو با هم کرده بود و یک پیزه حالا و حالیشون هنوز دنبال ایش داره میگرده که این رو پیدا کنه منظورم اینی که ما این احساس رو کردیم در مقابل یک کشور نمودیم ما در مقابل یک دنیا داشتیم میجنگیدیم با یک امکانات محدود سعیمونم بر این بود که از این امکانات محدود با توجه به دانشی که داریم خلمانه اون که دیگه اصلا من فکر میکنم تو دنیا هر جا میری صحبت خلمانه ایرونیه F14 یه جور F5 یه جور اینا ها بر میگرده باز آخر سر به اون آموزش ها باز بر میگردیم به فرمانده ها من که این سا جهانبانی آقای اونی که اران دارن صحبت منه میشنن ایشون در اون کارهایی رو که تو نیروه هوایی در زنده بودنش کرد در زمان جنگ به درد باخورد اگر نکرده بودین گرفتار بودین تیمسال جهانبانی بنیانگذار مسابقات تیراندازی بین خلبانه بود این کامپیتیشن رو بین خلبانه ها جهانبانی به وجود رو بود کامپیتیشن بین خلبانه چون میانید دوتا تیم وقتی میخوان به بهترین جایشون برسن شکوفایی دوتا تیم فوتبال با همازه میکنن آخر سر اینا میرن کامپیت میکنن با تیمهای دیگه ما اعضای تیممون که به همه فرمانده ها من اساتیرمون من وقتی که میام میشینم جلوی دوربین شما احساساتی میشم اسم از اساتیر من آقای پریدیان آقای حوشیار آقای اینا میفته من اصلا یه دفعه میرم توی یه خاطراتی که ببینم چی از کیا یاد گرفتیم این کامپیتیشن گانری رو برنیان گذارش در نیروی هوایی تیمسا سپه خود جهانبانی بود بلا قیبه کسی دیگه اگر ادرایی داره هلان بیاد برای من کامنت بده کجاش به درد ما نه خود ما هشت فرمند حوات ما فرستادیم به جایی سد و نمود و دو فرمند حوات ما آقای اون با سد و نمود و دو فرمند به ما حمله کردن ما با هشت فرمند حوات ما جوابه شده داریم آقای ابن یمین آقای پررزایی اینا هستن اینا کارهایی که کردن این نتیجه اون درایت اساتیری مثل تیمسا جهانبانی بود که این کامپیتیشن و بین خلبانها به وجود آخرد مسابقه با هم میدادن حکی بهتر میشد یه دونه ساعت رولکس بهش میدنن البته اون ساعت رولکس هم های شخص نگرفتیم ولی خوب شریعا گرفتن توجه میکنیم تیم گانری رو کامپیتیشن گانری رو در گردان نگهداری لودینگ و تیمسا جهانبانی بنیان گذاری کرد علف باش و ایشون نوشت چه کسی میخواد امروز ادعا کنه که این کار کرده صدای منه خیلی همکنه الان دارم میشنم اگر قیل از این هست بیاند برای من کامپیت بزایی میدنم اصلاحیدی شما الان داریم بچه ها همه یادشونه همسال آقای نمکی و برزاله که میان کتاب ها نوشتم هنوزم در مورد جهانبانی بنیمیسن کمه حالا حالاها بنیمیسن کمه من یک خاطره دیگه میخواهم از جهانبانی بگم و وقت شما رو بذارم در اختیار کسایی که مطالب بهتر از اینی که نمیتونن داشته باشن چون در مورد جهانبانی هیچ مطلبی بهتر از اون نیست میخواهم کسی صحبت بکنه یک بارندگی خیلی عجیب قریمی شد در پایگاه وحدتی اون موقع که من خدمت میکردم نمیدونم من رئیس یا نواختی پایگاه بودم یا توی گرده هم بودم به حال یا چید حدود معلمی اینها بودم چه سالت میدونیم؟ وقتمون اجازه میده شاید پنی دقیقه اینا یا اینکه
00:28:31--->00:28:34
spkr_00: نه مهتم چه سالی؟ سالشان آنیمشون دفن
00:28:34--->00:35:50
spkr_01: ساله شد درست دقیقاً یادم نیست فکر میکنم همون حدود 1947 یه چیزی تازه اولی بود که تیمتا جهانبانی اومده بود توی پایگاه ولی درست من یادم نیست که سال 47، 46 46 که نبود احتمالا 47 یا اوائل 48 یک بارون شدیدی اومد سایت دهلوران در قرب پایگاه دستور خواهد باشد و از پایگاه دستور یک راهی بود که میرد به این سایت دهلوران سایت دهلوران از پایگاه وقتی تحضیه میشد از روی یه روتخونه کرد میشد که یه موقع بارندگی میشد این روتخونه کرده در حقیقت آب که توقیان بیکرد میامد روی روتخونه یعنی میامد روی جاده ارتباطمون با پایگاه قرب میشد یک باره نانچنانی اومد و یک همچین اتفاقی افتاد و خلاصه این پل و یه مقداری شد آب برد و اینها اون باره روتخونه کرده یعنی قرب روتخونه کرده یه دمونده بودن گفتن خدایی چکا کنم چکا نکنم اومدیم بکردیم غیص عملیات پیدنه کردیم اون موقع بعد از سرویس اداری یکی از های عملیات شیفت میدادیم که بودیم تا مثلا آخر شب یا به حال ها زمانی که الان درست یادم نید تا چه زمانی توی عملیات یه نفر بود همیشه ساعت اداری که تموم شد که همه میرفتن حالا رئیس عملیات بود نمیدونم رئیس یعنواختی بود افتاد سیفتی بود اینا هر طور به نومد یه شیفتی داریم اون شمن اتفاقی شیفت من بود اومده بگفتن چگاه کنیم یکی بچه های هلیکوپتر خواستان گفتن بخوا با هلیکوپتر میتونی شما یه همچیکاری بکنی نزدیکی قروبه گفتن هم سنن اگر اونجا اون وقت بتونن بیان با ماشینشون با ماشیناشون یه جوری با من رانمایی بکنن که یه جایی رو یه پدی رو با من نشون بدن من میتونن برم این کار رو بکنم خوشحال شدیم با رئیس عملیات چک کردیم که ما میخوایم آزوغه برسونیم و احتماله هیلو نفرم شیفت عوض بکنم توی سایت در روان ماشین نمیتونه بره با هلیکوپتر این کار رو بکنیم گفتن بکنیم هلیکوپتر رو فرسادیم رفت آما این حسن کاویانی صدفان یک بود اگه اشتماع کنم و همدوره های ما بود رفت اون برای رو نوتخانه رو کار مرسلها قطع کرد و مهموریتشو انجام داد در مراجعت سانهه داد خود سایت در سر تو نده به ما خبر دادن که از سایت خبر دادن که این حقای افکروپتر سانهه داده و احتیاج به کمک دره خب آنما دیگه چه کمکی به این میتونیم بکنیم هرچی فکر کریم میبرومه بکنیم چیکار بکنیم چیکار نکنیم ماشین بفرسیم نمیدونم قایق بگریم از این جمین های نیرو دریایی بیاریم از این کارها بکنیم بلاخره یک کاره کردیم آخر سر به نظر من رسید هر کنون رفتم کار انجام نشد یعنی این آب انقدر زیاد بود که نمیتونستم این قایقای بادی که میگفتیم جمینی مالا نیرو دریاییه نمیتونستم از این رتونه رچه به فکر هم رسید که از نیرو دریایی کمک بگیریم هاورکرفت چیز بکنیم گفتم که خب من که نمیتونم این کار رو کنم گشتم چیمتا مهمند رو پیدا نکردم مثلا حالا شده بود شب ساعت 19 شبی همچی موقع از اون برم هلیکوپتر بحر سخته بود خدا بیان برزه کاویانی تمام بدن سخته و اون بر مثلا قرب روزخونه که اخیر تو سایت خابیده بود که ما های کمک بریزم تلفون کردم به تیمتا جمعبانی تلفون کردم به تیمتا جمعبانی گفتم که تیمتا یه همچی وضعیه خیلی راحت مثل این که اتفاقی نیفتده گفت حالا برای چی به من تلفون لری میکنی من اومدن تو اومدن جواب بدن خودش کارم راحت کرد چون واقعا نمیدستن چیوش بگم من میخواستم به تیمتا جمعبانی میکنم میخواهم یه همچی ریکوست یا نیرو دریایی بکنم حالا شما مثلا اجازه میدین ما یه با نیرو دریایی تماس بگیریم یعنی فهمول پایگاه بودی یا حالا ما یه فهمول پایگاه داشتیم آقای قندهاری ولی همه کار جمعبانی بودیم گفت خب حالا برای چی به من تلفون میکنید جهت اطلاع داری تلفون میکنید یا اقدامی میخوای من بکنم من فوری تو وزاریم افتاد که یه جای کانورسشن هم ایراد داریم تا یه خورده مکس کردم خودش همش منتظر بودم یه چیزه بگرد دیدم ایچی نگفت فهمیدم که من یه جای کارم گیرده همین دو تا کلمه رو با ما گفت و قد کرد تلفونم که آقا برای من جهت اطلاع داری میگی یا میخوای من اقدامی بکنم برای تو ما فهمیدم که من یه کاری باید میکردم نکردم خواه دیگه دوره باشت تلفون کردن رو منداره توی این فاصله گفتم من تلفون میخونم نیرو دریایی دیگه بشه بشه دیگه بخش نیمیگرد چرا ما اجازه نگرفتیم بلاش این تلفون و نیرو دریایی اونجا هم به حال افتیل نگفهانش رو پیدا کردیم و این داستان رو به این صورت گفتم گفتم جیمینی is on the way گفتم کی هم چه ترخواست کرده جیمین از کجا شما فهمیدین این رو گفتیم سا جامانبالی دستورشو دادن و جیمینی شود بی دیره مثلا نباید 5-10 منت خب پلاه این چه کانفیدنسی به شما افتر نگفهان وقت عملیات میدیم نواجه میکنیم خوشبختانه اون کاری که ایشون کرده بود به تکر من رسیده بود ولی به پاسله یه 5-6 دقیقه در دقیقه میخوام سیستم فرماندهی کردن و سیستم چیز یاد گرفتن و راجب اساتیر ما اینا رو بگن هر چیزی در مورد جهانبالی هزارها خاطر هست همه ی زندگی ما در پایگاه وقتی بعد اومدن ایشون خاطر هست بنابرای من واقعا چیدی ندارم بگم اگر کسی چیز هست من حاضرم اگر سؤالی چیدی من به نظر کسی میرسه من تا صبح بخواهم اینجا بیشینم من در مورده تیمتاز جامانی همیگفتم این همیشه در مورده تیمتاز جامانی باید کتاب ها نوشت ایشون یک نفر نبود یک لشکر بود یک سپاه بود یک سپه بود نبود ما یک بار این جمله رو من بختم یک بار دیگم نیگم بیشون برای ما مراد بود و ما موریدان ایشون هستیم هنوز هم هستیم ترخیصت شما هستم
00:35:52--->00:38:30
spkr_00: برموشون برم اولا سپاسگذارم به خاطر این دوتا خاطری ناب در واقع بکر که من بار اولی هست برای بار اول دوتا خاطره تعریف کردید که هر کدوم از اینا واقعا خودشی کتابه که فرمودید یکی راجب همون سانهه که خب من خودم خلبانم اول چیزی که ببخشید من به عنوان شاید شما اگر من با شما پرواز کنم یه اصلا یه پرواز فرمشن معمولی و اگر که شما اون بالا به من کانفیدنس ندی برگشت من روز زمین دوچار مخاطره میشه و من کافیه تنس بشم کافیه خودمون ببازم و از لحظه اون به هر حال اکسیدن از لحظه اون برخورد به اون کروزنی که کروزنی که اتفاق افتاد خب اجتناب نپذیره من هم توی بال دوستم لوب زدم نروس بودم از این که خب تو تاپیهوی من مثلا گیواب نکنم خب هم بده هم زشته هم این که باید تو تاپیه ولی این که واقعا دارم حس میکنم شما چند فروند با هم دیگه دارید این کار انجام میدید و اون جناب جهانبانی هم حواسش به بقیه تیم بود و هم به شما خب خیلی خیلی واقعا به ما درست دادید با این هم به جوانا به جوانای خلبانی که الان دارن پرواز میکنن کسایی که لیدر دو هستن لیدر سه هستن و تو بالشون دارن خلبانا رو میبرن و پرواز میکنن این یه نوع که من کانسیدریشن از روی هوا تا روی زمین بجز این که واقعا این اتفاق خیلی خیلی واقعا من تحت تصدیره رو گرفتم به خدا این رو جدید دارم میگم من ارادتم به ایشون داره چندان میشه جناب ایز از تا راجب جناب جهانبانی خب قطعا صحبت زیاد هست و میدونم شما خاطرات بیشتری هم دارید و من میخواستم خواهش کنم اگر که دوستان تمایل داشتن شما دوباره تشریف بیارید بالا این افتخار رو بدید که الان باشین تو لایف که هم رزمانتون صحبت بکنن و شما مجددن اگر که یک اصراحت کتایی بفهمید و دوباره بیاین و ما روی مهمون یکی دیگه از این خاطرات نا بهتون بکنید چون کتاب ها قرار از همینجا نوشته بشه دیگه از همینجایی که شما دارید صحبت میکنید
00:38:32--->00:38:52
spkr_01: من توی لایف خودم دوست دارم هم دیافه خشتیب به شما رو ببینم و همه که این کامنت های بچه هایی که اینجا دارم بینویسن ببینم هستم ولی واقعا مطلب خاصی من برای گفتن ندارم نگه اینکه آلا تیدی پیش بیاد من هستم رو لایف هستم چشم
00:38:50--->00:39:54
spkr_00: من هستم روی لایف هستم چشم اگر چیزی پیش اومد و سؤالی بود و صحبتی دوستان کردن که نیاز بود که حضرت عالی بیاین بالا لطفا فقط یه کامنت بذارید که من شما رو یا به بچه های گروه بگید ایارداد پایلوت سریع به من اطلاع میدن و من در خیلی من شما هستیم من هستم در خیلی درد قربنتون برم من میخوام این لایفی که یعنی این قسمت دوم که الان بیش از نزدیک نخصد نفر شما رو داشتن میدیدن و این رقم ها توی این روزا خیلی بر من قابل واقعا غروره و خیلی غرور آفرینه الان پسر فخر آسمان شکارشی بزرگ آسمان تیمسار جریل زندی دارن میان بالا و یه قطعه رو میخوان به شما و تمام همرزمانتون و به استاد تمام خلبانان جناب تیمسار جهانبانی عزیز تقدیم بکنن شالا باشینو بیرون
00:39:54--->00:40:08
spkr_01: من افتخار بکنم به ایشون و افتخار بکنم به قدر ایشون زندی و ایمان همیشه زنده ایشون رفت خلوانه گردان من بود ما با هم توی یه گردان خدمت بکنیم
00:40:04--->00:40:18
spkr_00: ما با هم توی یه گردان خدمت میکنیم بله پس خاطرم دارید از زندی انشالله یه شبی باید تشریف بیارید راجبه ایشونم صحبت بکنید