سرهنگ خلبان علیرضا حمزه ای(۴)
00:00:00--->00:05:37
spkr_00: از زندگی خودم. من سال 1365 پدرم بوم خود رو مغازش و من دیبلوم گرفته بودم. من این خاطره هر بخشی تعریف میکنم قلبم واقعا تونتون میزنه. من ما رفتیم جنگ زده شدیم. جنگ زده شدیم. حالا بماند. رفتیم تو سرکان. اومدیم رفتیم این بر اون بر. شهر تو سرکان رو برای اولین بار و آخرین بار حوابی مای عراقی زدن. از قسمت نمیشه فراکت اینجاست. ما تو شهر سرکان توی زیرزمین تمام خانواده میلاد ما که الان ماشاءالله فکر میکنم ما سال 64 فکر میکنم سی و خوردهی سالشه اون موقع یک سالش بود. 64 میلاست. 65 بهمن 65 بوم اومدن حوابی مای عراقی من فقط تو خونه بودم داشتم درس میخوندم برای کنکور یه هست صدای وحشتنا که اومد و صدای بوم اومد اومدیم بیرون گفتن تو سرکان رو زدن. من فقط یاد پدرم چون پدرم اون روز جلوه من ساعت سه و زور زودتر از روزای موعد رفت پارچه فروشی داشت تو سرکان. با من برم مشتری دارم. رفت اونجا بوم اومد رو خود رو سر مغازه پدرم. من فقط سبار ماشین شدم و گازش گرفتم رفتم تو سرکان. دقیقا بومبو زده بود روی سر مغازه پدرم. دو تا انداخته بود یکیش پرده بود رو سر مغازه پدرم. من رفتم پارچه فروشی داغون پنجره ها پر خون پر خون روی پارچه ها بعد دیدم مثلا یادم اینکش افتاده بود بعد نمیدونم اصلا یعنی خون تمام پارچه ها پر خون من گفتم تو سرده سرده گفتم چی شد گفتم بردنش گفتم کجا گفتم بردنش نمیدونم بیمارستان سرابی منم رفتم بیمارستان سرابی تو سرکان گفتم اینجا نیست ما همچی کس اینجا نداریم گفتم واقعا مگه میشه گفتم بری سردخونه پدر من یه دون ابرکوت امریکایی با یه شلوار قهوهی پاشم یه دون ابرکوت سوز امریکایی رفتم تو سردخونه ببینید شاهین یه اینجوری کردم یه لحظه میگاه کردم یه ابرکوت امریکایی با یه شلوار قهوهی میدونستم اصلا شک نداشتم که مثلا شهیز شده اصلا شک نداشتم رفتم سمتش شاهین این لباساشو زده بودن در صورتش خب بعد تمام دل و رودش جگر اشتها همه چیش ریخته بود بیرون خب بعد من فقط این صورتشو زدم این ور که مثلا حالا خیالم را دویدم صورت نداشت صورت نداشت یعنی نص شده بود اینجوری بهت بگم یعنی من تمام همه اخشای داخل صورت سر پدر مثلا ایشون رو حالا مشرخصو داشتم میدیدم بگموندم پدرم اصلا هم من اینقدر رو سر این جنازه این دل رودشو کشیدم بیرون اینقدر خودمو کوبیدم به این بر اینقدر خودمو کوبیدم به اون بر اینقدر جیخ زدم منو کشیدم من دستم به دل روده پدرم بود منو کشیدم بیرون سر و صورت خونی مالی فلان که بابا فقط همین دیالوگ رو мечتون بابا هم شهید شد بابا هم شهید شد همین فقط همین رو میگفتم یادم فقط همین جمعه رو میگفتم سوار یه وانت من رو کردن گفتن کجا میری گفتم بعد دیگه با بدبختی اینا از من گفت کجا میری کجا میخوای بری من بعد میمودم خبری من صورتان چند سالتون بود؟ من حدودا 17 سال 18 سالم بود سال 16 سال من 46ی هستم دیگه پی کنم 16 65 میشه 18 سالم دیگه من حدودش رو پرسیم آره 46 میشه 18 19 سال دیگه من همون تایمایی که چیز بودش خلاصه هیچی آقا چون من نیمه دومی هستم یه سال دیر رفتم مدرسه دیگه میدونین نیمه دومی 46 هستم با 47ی هم مدرسه رفتم خلاصه هیچی ما 65 دیبلوم گرفتیم دیگه دربا بعد فقط تو را سوار وانت پشت وانت نشسته بودن داد میزدم آی بابام شهید شد تو را همه فقط هی ناراحت میشهدن نگران و رسیدم سرکان ما یه دهی داریم به اسم سرکان چون که همه ما رو میشناسن اونجا ماشین و موتور و پیاده و سواره همه دنبال من میامدن پشت وانت داد میزدم اینا همه پشت سر من میامدن دادن محلمون همه اومدن و من اونجا داد میزدم مادرم اینا بیرون همه خوهربردارا بیرون داد زدم که اینجوری شده دیگه اونا شروع کنگری زاری و فلان تا ساعت 6 و 7 قروب 7-8 قروب بود یه دفعه شواره همه اومد گفاقی همزهی علی چته کشتیم آره چقدر داد میزنیم بیرون داشتیم همه زمین و زمان و فلان گفت بابا تو همه دانه بابا توی بیمارستان امام خمینی همه دان امام همه دان بستریش اونجا بستریش کردن گفتم برو بابا حاجی جفر چی داری میگی من دیدمش خودم گفتن به خدا اسمشو دادن من رفتیم پرسجو کردیم اسمشو دادن ما همونجا یه دون مایشین دربست گرفتیم 400 تومن به کجا به همه دان 400 یه تومن
00:05:36--->00:05:47
spkr_01: شما اون بنده خدا رو با خواهیتون آورده بودین یا اون منده بود اونجا شما فقط رفته بودین چناسایی داره کدوم بنده خدا؟ همون که لباس شویه کوشش لباس پدر شما
00:05:47--->00:09:04
spkr_00: من تال زنوان ن endorse dont men ازو consegue را شد ن Harvard inspirار equations ولی ا тест را prodigy درته را تشهد را Tris خود ر 어쩌� y breaking Anthony whatever نبود رضی امام خمید. گفت بله هستش. اینجاست. گفتم عزت الله همزهی گواره. گفتم طرق خودو باره. گفت تخت فلان. شماره شو گفت. ما اومدیم رض شدیم. من کنار پدرم رض شدم. از کنار پدرم رض شدم. بعد دو بخشیب دیگه. من فقط اینو گفتم به مادرم و به خدا بیام ورز مادرم و خدا بیام ورز پدرم و گفتم به امم و مادرم گفتم این بیچاره رو نگاه کن. یه آقایی صورتش اینقدر. اینقدر. هیچی اصلا اینقدر صورت. یه چش اینجا یه چش اینجا. مثلا. باعت کرده بود و اینجوری رفتیم. گشت بود. آقا نیست. گفت چرایش. تخت فلان. یه هخ. امم گفت. بیاین اینه. خودشه. پدر من اینجاش. عکس یه تاج بود. تاج شا. کشیده بود. نوشته بود. سربازیه. 1332. 1332 سرباز بوده. بعد. پدر من سال متعوده. 1312. اینجا بود. من اینو. ما همه اون میشناختیم. ما امم شنا. گفت اینها این تاجشه. بعد. دیدیم گاه کردیم. دیدیم اینه. من یه لحظه گفتم. کاش اون بود. مثلا. اینجوری بگم. اینقدر ناره هست شده. بعد اونجا گفتن. که این بعید زنده بمونه. خلاصه بمونه. دیگه سرتون در نهان. چند تا عمل جراحی. و من کاری کردم. فرسته دمش انگلیس. سه ما رفت انگلیس. و یه چشمشو تخلیه کردن. و رفتن که بتونن یه کاری بکنن. یه چشمشو تخلیه کردن. یه چشمشو برگردوندن. توی انگلیس. برگردوندن که میدید با یه چشم. چشم راستش تخلیه شد. چشم چپش شد. نابینا شد دیگه از چشم. بعد این چشمش هم خیلی. سد و هشتاد و سه تا ترکش تو صورتش بود فقط. تو جه های مختلف صورتش. خدا میدونه چند بار عمل شد. بیش استیم. سر صفره یه هایی یه چشمی زد بیرون. واینا یه ترکش اومد بیرون. اینجوری بهت بگم. این بعدها. اومد پدر ما تو خونه. بعد بیمارس هم مرخص شد. اومد تو خونه. یه هایی. شست و شیش. پدرم به احمد شد. اولای شست و شیش. برادرم اومد. افتاد تو خونه کنار اینا. من موندم. یه پسری که باید درس بخونه. برای کنکور. با این هفت نفر خانواده بودیم. پنج تا برادر. دوتا خوهر. با پدر و مادرم. نه نفر بودیم. نه نفر آیله با من. پارچه ها رو رفتم آوردم. یه جا انبار کردیم. پارچه های ترکش کردن می بردم. کنار خیابون حراش می کردم. می گفتم.
00:09:08--->00:09:26
spkr_01: اوکی اوکی اوکی اوکی ایلی وان آب نوشه جان کنید لطفا اوکی
00:09:30--->00:10:37
spkr_00: ببخشید بعد بختی من از اونجا شروع شد دو ماه دو ماه تمام عملگی کردم دروب به شرف شما آقا اموزن دو ماه یا سه ماه بود دو ماه عملگی کردم سه ماه رفتم یه جایی برای یه شرکتی سیمان با فرغون می بردیم یه فازرابی داشتن درست می کردن روزی 150 توم هم پول به ما می دادن بله تیم سار می دونم خوبم خوبم خوبم سفر بعد می خوام بگم که هر کدوم از ماها بگر تكی Poplastد نمی hoج führt می دار می درستم بگر روز وجانه موسیقی و درستم روزی گفی
نظرات
ارسال یک نظر