تیمسار خلبان بهمن فرقانی


00:00:00--->00:00:07
spkr_01: تیمسار سرفراز بهمن فرغانی نازنین از عدب و احترام دارم خدمت شماسته

00:00:07--->00:00:12
spkr_00: در درود میفرستن خدمت شما و همین بینندگارتون در خدمتون همین.

00:00:12--->00:00:46
spkr_01: قربون اون صداتون وقتی حرف می زنی من قش و ریسه میرم به خدا اصلا خیلی صداتون ملک است تعریفارم که می کنید من هم قمت تو دلم با بود چقدر جمعه زیوائی گفتید جناب ایزرستا میگه که من آنستر و رو راستر و با سوادتر از فهمم فرغانی واقعا زراغ ندارم و شما هم چقدر زیوان نوشتی که بعد از جناب ایزرستا صحبت کردم چقدر سخته

00:00:47--->00:01:08
spkr_00: بعد از اون پرفرمنس ها دیگه چی بگید؟ چی بگید؟ چی بگید؟ این که مردم خسته نشند واقعا تمام مدت، اواته من نمیدرستم نه شروع کرده این شما من از ده نگاه کردم بعد تمام مدت من خودم حیجان زده بودم وقتی این شما حرف میزده اونالا دیگه بقیه بینندگان شما نمیدونم

00:01:12--->00:01:44
spkr_01: چقدر زیبا این اشتری رو که ایشون تعریف کردن جما فرغانی شون شما به آنست بودن و به نوکتی بین بودن و به نالج معروفید در نیروی هوایی چقدر زیبا این اشتری رو که ایشون تعریف کردن با اون اشتری رو که ما برحال الان توی فضای مجازی میشنویم ببینید اشتری که جناب برادپور تعریف میکنن از دید خود جناب برادپوره و داخل هواپای مای جناب برادپور درسته؟

00:01:44--->00:02:42
spkr_00: خب دیده ها فرق میکنید، اینشون از دیده توی افپور نشسته دیده ولی جنابی زد ستا تمام سحنه رو میدیدن مثل اینکه اوهابی که از بالا تمام زمین رو میدید دیدن و چون همه جزیات شو خودشون ترایی کرده بودن بهتر از هر کسی میتونستن تشریف بکنن که این کار کردن من میخواب اینجا تشکری بکنم از جنابی زد ستا به خاطر اینکه نمیدونم به چه دلیلی همه بزرگان ما که این همه اطلاعات دارن همه گوشه ازلت گذیدن و نمیان روی سحنه و تجربیاتشون رو نمیذارن ولی جنابی زد ستا هم که تا به حال جلوی دوربین نرفته بودن تا به حال جلوی میکروفانی نرفته بودن و اولین بار که من ازشون خواهش کردم به من اینقدر منت دذاشتن که قبول کردن و اومدن من بخواهم شخصا تشکر کنم ازشون

00:02:46--->00:03:52
spkr_01: این هم مدیون شما هستیم غربان مدیون محبت شما که این برحال مدیریت ما رو پذیرفتید و باعث شدید که این بزرگان یکی یکی مثل اشون جامع پور رضایی و میدونم سرپراز های بیشتری هم برای ما دارین و ارز کنم خدمت شما که میدونم که برحال کسای دیگه رو خواهید آورد که ما چون شما وقتی میگید قطعا خیلی تفاوت میکنه با ما بگیم ما میگیم زیاد تحویل نمیگیرن ما رو اصلا نمیشناسن ما رو ولی وقتی شما میگید جامعیز از ستا میگه و این مدیریت زیبایی که شما از این زمانی که برحال تشریف آوردید و دارید انجام میدید من از شما بسیار ممنونم چون شما یک دینی به گردن تاریخ ایران و نیروی هوایی دارید و همجوری که فهمودید و میخوایید این دین رو عدا کنید که این تاریخ درست و آنست سبت بشه

00:03:52--->00:07:38
spkr_00: این دین را داریم که این تاریخ را در اختیار مردم بذاریم. این دین را باید ادا کنیم قبل از اینکه از این دنیا بریم. یکی شده که صحبتایی که در آغاز صحبتا میخواهم از دو شهید یاد بکنم که فکر بکنم که از قلم افتادن. یکی سربان فرزین که همون اوائل جنگ هواپیماش را زدن در طرف های دشت عباس اون وراد ایجکت کرد و در گرمای شدید هوای دسفول اطراف دسفول پیاده 24 ساعت پیاده اومد با اینکه همه سرباز های عراقی هم دنبالش بودن خودش را رسوند در حالی که واقعا به حال مرگ افتاده خودش رسوند به نیروهای خودی و نیروهای بچه های نیروزمینی و سپاه بسیچ آوردن این را به پایگاه تحویلی شدن در حالی که تقریبا بیهوش بود. و سه چهار روز بیمارستان بود و به محص اینکه از بیمارستان اومد بیرون دوباره رفت پرواز. دوباره رفت پرواز و دو سه روز بعدش بود که دوباره ایشون رو زدن نزدیک های احواز زدنش. هوا به هوا زدنش. و اجیک کرد دوباره. ولی وقتی که رفتیم برای پیدا کردنش با جسد بی جانش روبرو شدیم که نشون میداد خفه شده. و ما فکر میکردیم شاید اول فیلم که شاید بند چطر گیر کردن ولی بند چطر نبود که پیزشگی قانونی بعدا تشکیز داد که این رو خفه کردن. و اصلیه کمریش مفقود شده بود. که بعد اوامل اطلاعاتی در محل اینقدر گشتند و دو نفر دستگیر کردن که اصلیه کمری فرزین همراهشون بود. و اینها اعتراف کردن که به خاطر اصلیه سروان فرزین رو خفه کردن و اصلیهش رو برداشتند. و واقعا خیلی ناجوان مردانه و مظلومانه شهید شده بود. من میخواستم از ایشون یادی بکنم و بعد یادی بکنم از یدالله جوادپور. ایجانم. استاد جوادپور که از خلابان های آتروجیت بودن. من ایشون رو یه روز درسته تا دیدم از مهموریتی برگشته بود. رفته بود برای بومباران کرکوک. پایگاه کرکوک و درست فقط که از بای شهر کرکوک رد میشده که برسه به پایگاه. دو میگ بیستیریک بهش حمله میکنن. و این ناچار میشه بومبار رو اصطلاح جتیسان بکنه. نه انارم جتیسان بکنه و بعد این درگیر میشه و هر دو میگ رو سرنگوم میکنه. و بعد برمیگرده میشه و بعد من بعد از یه معمولیت دیدم اش و وقتی برای من تعریف میکرد اشتی چششتی هم شده بود. گفتن که خب تو هر کی به جای تو بردم باید اصطلاح از خوشحالی میرخسی که در یه پرواز دوتا میگ بیستی ایک رو زدی. گفت نه من آخه ناچار شدم بومبار روی شهر رها کردم. حسنا. و من دلداریش دادم که با بومبار آرم نشده بود. زیاد صدمه این نمیزنیده ولی همش نارهت بود که ممکنه یه عده بیگوناه رو وقت مقایسهش میکردم با خواهده بان عراقی که شهرهای ما رو بومبار آم میکردم. جادش که از این دو من یاد بکنم در اینجا.

00:07:39--->00:08:25
spkr_01: پدر من یکی از همین مردمی بود که با بمپای عراقی در سال 165 خور رو مغازش و نابینا شد و تا آخر عمرش نابینا بود و بعد شهید شد دیگه برحال به خاطر همین 183 تا ترکش تو صورتش و 183 تا بخیه تو صورتش بود توی جاهای مختلف صورتش و دوتا ترکش هم توی چشماش میخوام اینو به شما بگم که خیلی امثال پدر من هستن که بله خیلی بود از همین بمپای عراقی ها ما لایب قبلم تقدیم کردیم به شهید فرزین نمیدونم دیدین یا نه لایبی که با جناب پر رضایی گذاشته بودیم

00:08:25--->00:11:40
spkr_00: بله بله. خب ما در خیلیم از شما. آغاز سخن یکی از دوستان در اینستاگرام از من خواسته بود که راجع به سانهه آرفور قبل از انقلاب در آمان توضیح بدم. که من کاملا در جریانش هستم تنها هواپیمایی قبل از انقلاب که در جنگ از دستادی ما همین یک پروند آرفور بود به خلبانی داریوش جلالی و کابی نقب یعقوب بلاقی آسفی که هرزا از دوستان نزدیک من بودن. آخه. نیروهوایی ما در اونجا افرای این بود که از کشتی های نیرو دریایی که اون موازه زفار رو بمبارامی کردن ما تاب کاول اونا بودیم. که خود من هم در یک پروازی که شادروان بهرام اوشیار لیدر دسته اود و من شمار سیودم چهار فروندی از بندراباس بلند شدیم و رفتیم با سوخگیری چهار بار سوخگیری هشت ساعت پرواز کردیم. فکر کنم هنوز هم برای افور رکرد باشه از نظر طول پرواز. ایمان. و دو بار من در این معمولشت شرکت کردم و بقیه بچه هم همیشه بودن در این معمول. این آرفور رفته بود که از موازه این همین زفار اکس برداری بکنه در اطفاق پایین که با موشک های سم هفت فکر میکنم از این موشک های که از روی شونه شلیک میشه زده بودن و توی آبهای ساحلی اومان سبوت کرده بودن و هر دو اجک کردن هر دو خلابان و اسیر شدن. بعد از مدت ها مزاکرات سیاسی یک ماه یا نزدیک دو ماه قرار شد که پست بدن ولی یعقوب کابی نقب بلاقی آصفی که دوست بسیار نزدیک من بود زیر شکنجه متاسفانه شهید شده بود و داریوش جلالی زیر شکنجه پاش صدمه شدیدی دیده بود و تا آخر عمر تا وقتی زنده بود میلنگید. و وقتی برگشت برای معالجه فرستادنش خارج و اینا ولی دیگه هیچ وقت نتونست داریوش جلالی هم هیچ وقت نتونست پرواز بکنه. و فرستادنش به عنوان وابسته نزدیک سرپرست دانشجیان در امریکا اومد در لکلند بود اونجا بود. یعنی من در یه سفری که به امریکا اومدن اونجا دیدم داریوش رو. اواته متاسفانه سرنوشت خوبی نداشت داریوش در جلالیان اکودتای نوجه دستگی و اعدام شد.

00:11:40--->00:12:11
spkr_01: تاسفانه خب امیدوارم که اونهایی که به هر حال بی گناه این اتفاق براشون افتاده بلاخره 16 آبانه فکر کنم سالگردش اگر اشتباه نکنم درسته؟ یادم نیست من تاریخش یادم نیست فکر میکنم همونه 16 آبان بود که این اتفاق افتاده قلبان شما خودتون مطلب مطلب میرینجلو یا ما آن ریکوست از دوستان بپرسی مو

00:12:12--->00:12:30
spkr_00: یه متلایی که من دارم که فکر کنم یکمی طولانی باشه آخرین سانههی که من در نیروهوایی برسی کردم که منجر به بازش داستان طولانی داره و قول فردوسی داستانی پر از آب چشم

00:12:31--->00:12:38
spkr_01: ای جان برای سراپا گوشیم با گوش جان

00:12:38--->00:34:23
spkr_00: سال 62 بود یا اواخر سال 62 بود فکر بنام یا اوال 63 که پرسونل فنی در پایگاه یکم هموپران داشتن یه هواپیما رو داخل شیلتر انجین راناب می کردن و هواپیما رفت توی افتر برنر از روی چارک پرید و خورد به دیوار روبرو آتش گرفت و پر کلی سخت و از بین رفت و هنوز جنگ بود وسط جنگ بود و از بین رفتن یه افورد به این صورت خیلی مسخره زایه بزرگی بود و طبق معمول منو فرسالا برای بررسی رفتم بررسی کردن گوهتم اولا کسی مجاز نیست توی شیلتر انجین راناب بکنه تو آیدل چرا؟ ولی تو افتر برنر اصلا مجاز نیستن باید توی ترینپد بگردونن هواپیما رو که ترینپد جایی بود که یه زمین تد ته به تون آرمه بود که بود که بود که یه دیفلکتور رو داشت برای جتواش و هواپیما رو میوستن به زمین که تکون نخوره بعد با افتر برنر رو میتونستن راناب بکنن اولین سال این بود که کی اجازه داده که توی شیلتر اصلا هواپیما رو بگردونن؟ گفتن که مینتننس گفت که دو ترینپد که پایگاه داره مدت سه ماهه که بتونش خورد شده داغون شده و سیف نیست که موتور بگید چون موتور افادی میشه و سه بار گزارش مخاطره عملیاتی و او احر میگفتیم ما بهشت سه بار بشار نوشته مینتننس و هیچ اقدامی نشده و همافه یکم موتور رو میگردون گفتش که ایشان توی افتر برنر نرفته هواپیما خودش رفته و بعد وقتی که برسی کنیدیم که داخل ویلویل یه پینی هست که وقتی که مینتننس میخواد موتور رو به گردونه باید اون پین رو بذارن که روی زمین هواپیما نره توی افتر برنر لیمیت میکنه که فقط تا صد درصد بگردن اینشان یادش رفته بود اون پین رو بذاره یعنی در واقع اینجا یک خطای پرسنل فنی به اضافه اینکه تریمپد مشکل اصلی بود ما با تیم بررسیمون رفتیم تریمپد پایگاه رو بازدید کردیم عکس که رفتیم تریمپد همتون که میگفتن داغم بود قابل استفاده نبود هر دوتا تریمپد برابر آین نامه ایمنی نیرو هوایی گزارش مخاطرات عملیاتی وقتی نوشته میشه مستقیما به دست فرمانده پایگاه میره مستقیما به مصعول رفت اون اشکال هست و ها زرفه 24 سا added این اشکال برطرف بشه این این episodes пошεια three months ago امده بود به فرمانده پایگاه و ده دوده هم سرمانده پایگاه و اگر هواپ ما توی ترینپد گردونده می شد مسلمان این اتفاق نمی افتاد و دنج آمل اصلی سانهه رو نوشتیم ترینپد پایگاه آمل کمک کننده خبت پرسونل فنی در اون نزاشتن پین افتر برنر و چون خسارت از یک مبلغی که بیشتر باشه برابر مقررات باید بره به دادستانی قبل از انقلاب دادستانی ارتش بود چون باید شده دادستانی انقلاب اسلامی ارتش این گزارش من رفت به دفتر فرمانده نیروهوایی که اونوقت فکر بنام آهی مهین پور سرنگ مهین پور بود و ایشون هم امزا کرد و رفت به دادستانی انقلاب دادستانی انقلاب در جواب به ما نوشتن که مسئولین رو به نام معرفی کنین چون من فرمانده پایگاه در اون موقع سرهنگ حوشنگ سردیق بود از دوستان نزدیک من بود و فرمانده پشتیوانی روشن پجروه بود بازم هست دوستو من اسم نه آوردم به امید این که شاید میدونین مسئولیتم رو انجام دادم بدونی که کسی رو به خطر انداخته باشم ولی وقتی که دادستانی انقلاب نوشتن که مسئولین رو به نام معرفی کنین من دیگه چارهی نداشتم جز این که مسئولین رو نوشتم فرمانده پایگاه سرهنگ حوشنگ سردی و فرمانده پشتیوانی سرهنگ روشن پجروه من اینو فرستدم به دفتر فرمانده اینی رهوایی که با امزای ایشون بره به دادستانی انقلاب همون روز سرهنگ سردی شد فرمانده اینی رهوایی این نامی من رفت زیر دست خود سرهنگ حوشنگ صدیق که نوشتم محصول سانهه سرهنگ حوشنگ صدیق ایشون به جایی از من اوات من سرهنگ سردی از از اوشنگ صدیق عرشدتر بودم اینم بگرم میگه میتونست ایشون من رو مثلا بخواد توضیح بخواد یا یه جوری بلاخره کنار بیاییم ولی ایشون به جایی این حرفات زیر گزارش من نوشت کسی که این گزارش رو نوشته صلاحیت بررسی سانهه نداشته از شرافت انسانی بوی نبرده و این ناوره برگردوندن به من که در بازرسیر نیرهوای بودم خب همه میدونستن که در نیرهوای کسی از ذره صلاحیت بررسی سانهه رو به پای من نمیرسید چون بیشترین تعداد سانه رو من در نیرهوای بررسی کردودم و مهمترین سوانه نیرهوای ولی من به اون قسمتش کاری نداشتم فقط اون قسمتش که نوشتن که از شرافت انسانی بوی نبرده من اینو که دیدم زیر گذارش نوشتم که کسی که شرافت نداره و صلاحیت نداره در نتیجه نباید در نیرهوایی باشه و از اون روز نیومدم سر کار دیگه مندم تو خونه نشستم تو خونه و دیگه سر کار نیومدم به من پیغام دادن از طرف فرامدین رویی که این کارت یعنی فرار از خدمت در زمان جنگ جرمش و حکمش اعدام هست من پاسخدادم که من هر مجازاتی رو تحمل میکنم برای اینکه شرافت و صلاحیتم رو حفظ بکنم بعد یه دو سه ماهی گذشت موقع سرهنگ بهرام و حوشیار رئیس وازرسی شده بود ایشون منو خواست گفتش که بیا شب خونه ما کارت دارم من شب رفتم منزل برای اوشیار گفتش که آره این گذارش چیه نوشتی گفتم من همیشه حقیقت رو نوشتم این بارم حقیقت رو نوشتم گفت گوشنگ گفته که بیاد این گذارش رو پس بگیره من میفرستمش بره وابسته نظامی در خواهج از کشور گفتم من هیچی نه من نه وابسته نظامی میخواهم نه هیچی من فقط یه کلامه بنوستن من اشتباه کردم من برای او میگرم سرکارم این چیزی ندارم خب بخواهج اینو بنویسه دیگه نویتونه تو دفترش بشنیم گفتم that is his problem این همین جمعه رو بهش گفتم گفتم این مشکل ایشونه مشکل من نیست بعد دوباره پیغام که میفرستم اوین گفتم من حاضرم هر وقت حکومت میرم اوین این مسئله گذشت یه مدتی بعد آقای ریشهری که اون موقع داستان انقلاب ارتش بودن من خواستن دفترشون رفتم دفترشون رو گفتم خب این چی بود داستان من هم این داستان رو تعریف کردم ایشون گفتن که من الان یه نامه میریستم که شما رو منتقل بکنم به داستانی اینجا شما بیاد دفتر من همینجا کار بکن کاری نداشته باش با بقیه اینو گفتم من مثلا محل خدمت نیست ما همیشه میگیم بلند آسمان جایگاه من است هر جای ایران برم من خدمت میکنم فمثلی من اینی که ایشون به صلاحیت و شرافت من توهین کردم من بدون این اگر این بیام سرکار یعنی قبول کردم که ایشون راست میگه من قبول میکنم من نمیتونم اینو مصور قبول بکنم خلاصه از ایشون اصرار که بیا اینجا گفتم من خلبان من در دفتر شما چی کار میتونم من جز پرواز کاری دیگری بلد میسیدم این مسئله گذشت و یه روزی جناب سرنگ تابش که در دصفور فرمانده ای من بودن بعد از اون عمل قلب و اینا شده بودن رئیس سنایه حواب همایی ایران سها ایشون به من زنگ زد و گفت که من تعین شدم برای وابسته نظامی در خارج از کشور دارم میرم از من خواستن یکی رو به جای خودم معرفی کنم من شما رو معرفی کردم من هم گفتم که به در این روزا خیلی دیپریس بودم و گفتم که اگه شما یا هر کسی دیگه تضمیم میکنن که من هم مثل شما بعد از چند سال بدم وابستگی در خارج من قبول میکنم بقید من دیگه از لله کار کردن خسته شدم نمیخواهم دیگه لله کار کنم اشتران گفتن خواخرک هیچ کسی نمیتونه همچین تضمیم میکنم بقید منگفتن که من معذرت میخوام بید هیچ قبول نکردن یه نامهی از فهمونده نیرهوایی برای من اومد که شما از امروز به عنوان نماینده رئیس جمهور در خارک تقییم میشید و مستقیمن گزارشات این رو به دفتر ریاست جمهوری بفرستیم من هم پاسخ دادم که تا وقتی که صلاحیت و شرافت من تایید نشه من هیچ جا نمیرم بعد مقابل پس دادم خلاصه همینجا مدت ها من همینجا تو خونه منتظر بودم که بیان منو بگارن اوین دیگه شبا اکثرا خوابم نمیبرد قدم میزدم تو اتاق که منتظر بودم هر آن بیان منو ببرن اوین دیگه چون ایشون تعدید کرده که میفرست سمت اوین و فهماندینی روایی بود و از دوستان نزدیک آیت الله خامنه ای بود که رئیس جمهور بودن ایشون در اون زمان من خونه من و خونه هشنگ سردی تو پایگاه یکم روبروی هم بود اپارتمان های افزار عاشری روبروی هم بود و من بارها دیدم که آقای خامنه ای با اسکورتشون میمدن میرفتن منزل هشنگ سردی شام اونجا میموندن میرفتن یعنی اینقدر نزدیک بود به ریاست جمهوری اینها گذشت و اینا تا اینکه یه روزی باز نزدیک یک سال من تو خونه نشسته بودم و نمیرفتم سرکار حالت حقوق هم هم میدادن و اینکه حالت حقوق هم هم میدادن حقوق هم به حساب هم واریز میشد تا یه روزی دوباره به احرام و اشیا من خواست گفت که حوشنگ سردید گفته که بگه چی میخواد من بهش میدم گفتم من هیچ چی نمیخواد من فقط یک کلمه بنویسن معذرت میخواد بنویسن اینو کتبا به من بودن من میان سرکار هم هیچ ادعایی هم ندارم گفت نه اینو که نمیتونه به نفس غیر از اون چی میخواد گفتم منو بازنشست کنن من برم پی کارم من دیگه خسته شدم از اینو اوزاد که دو ماه بعدش نامه بازشستگی من اومد دستم از یک ماه طبلم از مجموع شدم یه ماه حقوق هم هم پس بدم ایشون رفته بود دفتر آقای خامنه ای و گفته بود که این افسر صلاحیت نداره این افتر صلاحیت نداره باید ردش کنیم بره و میدونیم معبولا وقتی ای افسر عرشت بازشست میشه یه کمسیون پنگ نفره در ستاد نیرو تشکیل میشه اونا تصویب میکنن بازشستگی رو میره به ستاد مشترک تصویب میکنه میره برای ریاست جمهوری ریاست جمهوری تصویب میکنه بعد ابلاغ میشه به سلطه نمان ولی در این مورد نه نیروهوایی نیروهوایی از بازشستگی من خبری داشت نسل دادمات شرک خبری مستقمن از دفتر ریاست جمهوری نامه بازشستگی من اومده بود من هم برای مهم نبود که من فقط نامه بازشستگی ورشنم رفتم قسمت های مختلف که تصویب رساب بکنم هر جمهوری رفتم بگفتن که ما خبر نداریم از این موضوع گفتن که باید کومیسیون پنگ نفر را تشکیل بدیم و کومیسیون باید تحییل بکنه که کومیسیون پنگ نفری که تشکیل شد به اتفاق آرام و خالفت کردن بازشستگی من من اینجای موسط گیر کرده بودم در یه وضعیتی که هیچ کاری نمیشونستم بکنم و درخیل رفتم خدمت این آقایی کومیسیون پنگ نفری که از پرسونلی و اطلاعات و اینها بودن بودم آجو من شخصا میخواهم برم شنو موافقت کنین که من برم که درخیل موافقتشون رو گرفتم و من بازشست شدم در سال ماه چهارم و شهست و چار بازشسته شدم و به اتفاق رفتم سراغ ایراج خوردم که از اولین خلابان های محلم خلابان های F14 بود ایشون هم اول انقلاب پاکسازی شده بود چون زیره بیس یک سال بود بازخرید شده بود و یه پول قلمبهی میدادن و اون موقع برای بازخریدی رفته بود با یکی شریک شده بود این های دون هفته تیر یک تلافروشی باز کرده بود و ها شیریکه بود گاهگاهی میرفتم در مغازش میدادن و گفتش که بیا بریم ای تی پیل بگیریم گفتم باش بریم ای تی پیل بگیریم رفتیم با هم درست کنیم و رفتیم امتحان دادیم و امتحان کهپی قبول شدیم و رفتیم با ایرکومندر امتحان پروازم دادیم و ای تی پیل گرفتیم من ها ای رج کردم ای تی پیل رفتیم ای تی پیل زدیم زیر بقل امتحان رفتیم ایرانر اون موقع آقای کپتن عبداللهی رئیس عملیات ایرانر بودن الان میریستم به حرف جنابی زدتا که گفتن کپتن عبداللهی خورده گوش کردن به حرف های ما گفتن که ما متاسفانه با شما مشکل داریم گفتن مشکل چیه؟ گفت شما در مقام های بالا فرماندهی و اینها بودین حالا بیاییم بریم تو کابین بشین کو پایلوت کپتن بگه گیر آب گیردان بهتون بر میخور و تنز کارکپیت به وجود میاد اینه که این مشکله برای بود من حرف که الان این تحاوی جد سلو زدن اون موقع به کپتن عبداللهی گفت گفتم کپتن ما در نیره هوایی یه روز شاگرد بودیم یه روز محلم بودیم یه روز شاگرد بودیم یه روز محلم برای ما فرد نمیکنه سندلی شاگرد بشیم یه روز سندلی محلم فرق نمیکنه برای ما و مطمئنم که اگر هم تو ایرانه رو بیانم یه روز میشیم محلم و ایشون خوشبختانه حرف ما رو قبول کردن و دستور دادن که ما در ایرانه استخدام میشیم که من رو ایراجکورم رفتیم سر کلاس ایر باس همون روز هم روز اولی که نشستیم همه بچه های یه سری از بچه های نیره هوایی هم مثل منصور ناصری مشتوه زنگنه فراخاور همه اینا هم اومده بودن برای ایرانه ما با همین آقایون نشستیم سر کلاس روز دوم یه کسی اومد در داد کلاس بود گفته که آقای فرقانی و ایراشکورم رفتیم گفتن که شما نمیتونین سر کلاس بچینین چون صلاحیت شما هنوز نایمده یه چیلی که ما رو از کلاس کشتم بیرون این که صلاحیت شما نایمده یک سال تمامتون کشید هر دفعه میرفتیم ما به این اداره همون جا که صلاحیت سای فاجا سای فاجا ایرانهر میگفتیم چی شد میگو فرقانی ایرانهر به درست کنید هوا فیمایی چیز مهم اینیست همین روزها درست میشه انشاءالله میادیم شیش با پیش با ده تون بوم زیرش همین جای آسمان و ایران میرفتم صلاحیت داشتم حالا ایرانهر میخواهم به پرم صلاحیت نداره واقعی یه جایی کار اشکال داره میفتیم نه مسئله نیستش درست میشه اینا خب من هم ایرانش بردم که ولکر رفتی که من هم خب واقعا از مذره مالی سرمایهی نداشتم که مجبور شدم برای امرار ماهاش رفتم در یک آجانسی با ماشین خودم مسافر کشی میکردم نه هیچ مزید حالا یه خاطره از اون روزا بگم یه روزی یه آدرس به من دادن که برم مسافر بردارم نیگاه کردم دیدم که این مسافر یه آقای دکتوری هستن یه دوستی داشتم دوست بسیار سمیمی من دکتر زندی که رئیس بردارم بیمارستان خزانه بود که دوست سمیم با هم شکار میرفتیم و رفتماد خانواده گیره نه آدست داشتم آدست ایشونه اولی خود تردید کردم گفتم بدم بید یکی دیگه بعد گذارم مگه من کار خلافی میکنم که خجالت بگشنم کار هم کار حلال خجالت نداریم رفتم در منزل های دکتور زنگ زدم آقای دکتور اومد دمیدر گفت اه بامنجان چی شد یاد ما کردی که اینا خیلی خوش آمدی اینا ولی من باید برم جایی منتظر آجانس هم که آجانس بیاد ولی تا آجانس بیاد الان یک چایی بخوریم باید گفتم نه دکتر جون من آجانس خود من هم فقط باید یا خیلی آقای دکتور رو میدیدیم اون لحظه که باون فکر که سر به سرش میذارم مزورم به اینه که در این یک سال من این کار میکردم تا بعد یک آقای ترکان وزیر دفاع بودن اون موقع از طریق سرنگ امیر جلالی که خواسته بودن آقای ترکان رفته بود آلمان اونجا موزه هوایی اونا رو ده بود خیلی خوش شماده گفت و چرا ما نداشته باشیم بعد به سرهنگ امیر جلالی گفت بود که یه نفر به من معرفی کن که ما میخواییم موزه را بندازیم اینشون هم من رو معرفی کرده بود من رو خواستن آقای ترکان رفتیم و اینجوری رو منم گفت منم که واقعا از طریقه به این کار علاقه داشتم شروع کردم به کار رو ولی در همون روز هم یکی از دوستان که یک کارخونه ی میخواست را بندازه و به من پیشنات کرد مدیر آملی این کارخونه هر که پیچ و محره سازی بود اونم با چون سازندگی بود علاقه داشتم به آقای ترکان گفتم که من میتونم سه روز در هفته بیام که ایشون موافقت کرده در هرچه من سه روز در هفته میرفتم برای نمایشگاه و سه روز در هفته هم سر این کارخونه یکی حالا اینا که میگم جزیاتی میگم برای اینکه در سرنوشته من و تصمیم محاجرت هم دخالت داشت بعد من دو سال تمام شب و روز که میگم واقعا بعضی در نصف شب یک زمینی بود روبروی پارک خوررم یا پارک ایرم فعلی اینکه در هفته بود که قبل از من یکی ایسی دیگه شروع کرده بودش همین کار نماشکار و بعد رفته بود مالا من رو به جاش گذاشتم الان اسمون شخصی هاد هم نیست که یادیم از این شما بکن چون ایشون هم زحمت کشده بود اونجا چند تا آشیانه هواپیما بود اینا رو ترتمیز کردیم اینا هواپیما های مختلف قدیمی رو از همه جای ایران جمع کردیم از از بخوام یه تلفان اومد ققد شده شیل هسته آمد بله داریم سمونم بله داریم بله خبردار شدیم که یکی از ملاکین گرگان یک هواپیمای اولترالایت داره که پاشدیم رفتیم گرگان این هواپیما رو از ایشون خریدیم این هواپیمای اولترالایت رو آوردیم تون نمایشگاه که گاهی وقت روزای تحتیل من خودم باش پرواز میکردم نمایش میدادیم و مردم تواشا میکردن یا یک بالونی یکی از افسرهای شهربانی و کپتان ناصر رحیمی که خوب بیشناسینش ایشون به من چیز داد که یک بالونی یک کسی یک بالون دارد مثل سپاه داشت مال سپاه بود که رفتیم این بالون رو آوردیم و تنها کسی هم که با بالون توی ایران میشناختیم پرواز کرده بود سروان رجبی بود که افسر شهربانی بود ایشون رو پیدا کردیم و بالون رو درزای تحتیل توی نمایشگاه پرواز میدادیم برای جلب مجدری هواپیمای فاشتاده چیش و فاشتاده چیار یک اففور پیدا کردیم که دماغ نداشت این اففور رو یادی بکنم از مهندس قشمی که از کارمندان صناعی هواپیمایی بود و این هواپیمای رو برای ما بازتازی کرد و دماغ ساخت برای هواپیمای که این اصل خودش بود از هر هواپیمای یه نمونه اونجا آوردیم و یه هواپیمای 707 رو که مال ایرانه بود و اینقدر قطعش رو هرشوزان که دیگه قابل پرواز نبود این رو از توباند چند تا تیر برگ رو در آوردیم و یه تعدادی درخت رو قطع کردیم که این رو تاکسی کردیم از توباند آوردیم توی نمایشگاه و میخواستم سیمولیتورش بکنیم که بعدا نشد تبدیل به رستورانش کردیم

00:34:24--->00:34:28
spkr_01: این سنگر فرد بودن میگن بچه ها

00:34:29--->00:41:04
spkr_00: نیشون بودن. در جب فرد. سوار بالان شرگی بود. در همون حال روزا این دیگه هم که بوجه گرفتیم از آقای توکان که یه ساختمون جدید بسازیم. ساختمون آجوری. خیلی شیک و مدرن. که برای دیسپلی های داخل سالان این سالان رو استفاده کنیم. که اون موقعا چون مسالح گیر نمیمد. اصلا نصف شب میرفتیم و از وزارت دفاع تیراهم میدوزیدیم. که بیاریم نصف شاید ساعت سه نز شب میرفتیم و از وزارت دفاع تیراهم میدوزیدیم. میاهردیم که این ساختمون رو بسازیم. یعنی در این حد وقت گذاشتم. از اون برم اون آقای مهندسی که این کارخونه رو میخواست راب اندازه. چهار سال بود که میخواست به عرض. دولار شده و در اوز هشتاد نوود تومن شده اون موقع. و این چهار میلیون دولار عرض لازم داشت که کارخونه جات رو وارد بکنه. عرض نمیدادن بهش. من که مدیر آمل شدم با آشنایی که چون دستول همه هیت دولت تو خونه من مدت تا زندگی میکردن. با آشنایی که با آقای موسوی داشتم نخست وزیر بودن. اون موقع رفتم دفتر ایشون و تشریح کردم که ما میخواییم کارخونه رو را بندازیم. عرض نداریم اینا. در عرض 24 ساعت 4 ملیون دولار به من عرض دولتی دادن. که عرض دولتی اون موقع 11 تا من بود. دولاری که رفتیم آلمان. از آلمان ماشینالات پیچ و مهره سازی خریدیم از کارخونه نوتاق آلمان و هیلگلند که از بهترین کارخونه ها بودن. که دقیقه شیستت تا این ماشین ها پیچ و مهره میتونستن. این از مسلسل سریع تر پیچ و مهره میساختن. و پیچ و مهره مفتول آلمانی پیچ و مهره میساختن در واقع آلمانی بود. ساختمان کارخونه هستی تو شهر صنعتی قذبین ساختم و آماده کردیم و ماشینالات شروع کردن. تولید کردن. بعد از دو سال که من اینقدر شب و روز هم رو گذاشتم برای این کار، وقتی که ساختمان نمایشگاه تموم شد آماده بود که ما بخواستیم مثلا دو روز بعد بسرالیمون ببریم اون رو. یه روز اومدم دیدم که بچه های سپاه پاستوران دارن اصواب کشی میکنن تا ساختمان. کفتمان. کفتم چیه اینا کفتن که آقای رئیس جمهور این ساختمان رو دادن به جهاد خودکفایی سپاه پاستوران. هرچی من جزد زدم خودم و این در و اون در رو به هر کس تلفن زدم، کفتم که دستوری که داده شده نمیشه. ساختمان رو از ما گرفتن به همین سادگی که دو سال شب و روز زحمت کشیده بودم. از آورم کارخونه وقتی پیچ و مهره هاش تولیل شد آماده بود که به بازار بدیم یه دفع دولت ده ها تون پیچ و مهره از تایوان وارد کرد که از پول مفتول ما ارزون تر بود پیچ و مهره آماده شد. یعنی دیگه جنس های مارم هیچ کس نخرید مجبور شدیم در کارخونه رو ببندیم. در شکست شدید؟ دیگه از ایرانه رفتم نتونستم پراس کنم. کارخونه رو به این ورسید. نمایشگاه به اون ورسید. اصلا دیگه از زندگی ناامید شده بودم. یکی از همین روزا دختر بزرگم که اینجا فوت کرد. داشت تو پایگاه با بچه ها دو چرخ سواری می کرد. یک کسی از این بچه های کومیته ایشون رو دستگیر کردند. بچه سیزده ساله رو بردند کومیته. وقتی من رفتم اونجا به یک کاغذ گذشتند جلوی من که این رو امزا کن تا آزادش کنیم. توی این کاغذ نوشته بود که من سرهنگ بازنشسته به احمن فرغانی تعهد می کنم. که فرزندم این بعد مرتکب فهشا نشود. یا محفظ. ولی فکرم خب من نباید خودخواه باشم که بچه های من اینجا آینده ندارند با این وزکه. بهتره برم یک جایی که اقلا اینها یا آیندهی داشته باشند. و همون موقع که تصمیم گرفتم که بیام بهم از ایران بیرون و از فرهنگ امریکا اصلا خوشم نمی اومد. با این که بیشنهاده که از دوستان تصمیم گرفتم که برم استرالیا و بیزا استرالیا گرفتم و هرچی داشتم فروختم پول هواپ ما و حق حساب به یکی از کارمندان استرالیا و اینا که بیزا گرفتم و رفتم استرالیا. استرالیا و اینا که بیزا گرفتم استرالیا و اینا که بیزا گرفتم و رفتم استرالیا. استرالیا که بودم باید اینجا یادی بکنم از داریوش عبدالعظیمی تهرانی و خانومشون سرای خانوم که دو ماه خانواده ما رو در منزلشون پناه دادن. و مثل یک خوهر و برادر واقعا از ما پذیرایی کردن. و بعد در بعد از دو ماه دو تا برادر من که امریکا بودن داشتن همزمان ازدواج میکردن برای ما دعوت فرستادن برای مراسم ازدواجشون که ما رفتیم تو سپارت امریکا در عرض پنی دقیقه به ما ویزا دادن بر چهار نفرمون چون هیچ کسی سپارت نبود. خالی یک نفر هم نبود. برحال ما اومدیم امریکا که در ازدواج برادرمون شرکت کنیم. که مادرم اینجا اینقدر گریه کرد که رفتین اون ورد دونیا که دستمون بهتون نمیرسه. اینقدر گریه کرد که دل ما به اصطلاح به درد اومد و گفتن که همینجا بمونین و دیگه موندین. این داستان مهاجرت ما به امریکا. موسیقی موسیقی

00:41:05--->00:42:54
spkr_01: ایداد ایداد چقدر خاطره تلخی داشتید تیم سار چقدر قبلن هم یه بار نصف نیمه من این رو شنیده بودم ولی خدا وکی دید من فکر میکردم خاطرات زندگی من خیلی تلخی نمیدارم شنیدین یا نیز خاطرات منو ولی یه جورای خیلی ماها خیلی شبیه همین منم درست بعد از همین خدمت از نیروهوایی همین داستانه شما برای من پیش اومد و ایداد بیداد خب من اجازه میدین چند تا سوال از دوستان بخونم در خدمت هستان دیگه میدونید زمن دروت هایی که برای شما میفرستن و قرم و صدقه هایی که میرن دیگه من اونا رو نمیخونم ما شاللون نزدیک 450 نفر زبدرسه بکنی نزدیک 1300 400 نفر تو خونه ها دارن میبینن تو این وقت شب آقای لبیبی میگه تأصف باره به من عزیزم خیلی تأصف باره سرنوشت نمیده دیگه کارش نمیتونی مبینه اصلا میگه من واقعا ما ببخشید من من لحظه به لحظه دارم تأصف بکنم یک اسطوره جنگ یک قهرمان بیاد بره ببخشید مثلا فرزند یک نفر بیاد اونجا شما تا دیروز تحبیلش هم نمیگیرید بری مثلا این رو جا بجا کنی بعد برید من جناب فرغانی هرگز زحمات شما را زمانی که فرمانده ما در دستفول بودید بره برهوش نمی کنید تیم سار آرام عزیز

00:42:52--->00:42:57
spkr_00: تیم سا آرام عزیز این رو نوشتن که خدمتشون ردت دارم

00:42:59--->00:43:57
spkr_01: تیمسای مهنتی میگن دروت برای اصلاد بزرگوار جنافرقانی عزیز بنده واقعا برای ملت ایران متاسفم نه ملت ایران بزرگتر از این حرف هاست نه میگن برای خودمون منظورشون اینه برای خودمون متاسفیم که یک اصوره با چنین دلازردگی باید از این مرزوبون ترک دیار بکنه کسی که آشق وطنش بود مثل شما، مثل جنافیز از ستاها، مثل دنبال خاطرات این بزرگان نمیریم ولی خب، هرکی دوست داره تعریف بکنه این خاطراتو مسلمن دل آدم به درمیان خب، من فکر بکنم دوستان اگر از سآلی دارید از تیمسار در ارتباط با شما از جناب لغمان نجات بگه باعث تأصف و شرمندگی برای ماهاست جناب تیمسار لغمان نجات بایدنگی برای ماستم

00:43:58--->00:45:54
spkr_00: این که در امریکا میخونم کامنتاره نوشتن که در امریکا چی کار میکنیم من روزی که اومدم امریکا چون ای تی پیل داشتم به تمام آجانس های شرکت های هواپیمایی امریکا رزومه فرستادم که شاید بتونم کار پروازی بگه ولی هیچ کدوم بیش از نوبر شرکت مختلف ها من رزومه فرستادم هیچ کدوم حتی جواب هم ندادن بعدا که بیشتر دقت یعنی پرسجو کردم گفتن که بعد از اون جریان گیروغانگیری در امریکا ایرانی را اصلا استخدام نمیکنن در شرکت های هواپیمایی در نتیجه اینجا ما لطمه داستان رو خوردیم بعد یکی از دوستان خلبانمون که از خلبان های آکریجت بودن جناب امین برغند که شماره دو اکریجت بودن اینجا به صورت تو کار نسب در و پنجره بودن که به من پیش نهاد کار دادن رفتم پیششون پیششون کار میکردم من وقتی وارد امریکا شدم فقط 500 دولار پول داشتم با همسر و دوتا بچه تینیجر بعد پیششون مشغول کار شدم بعد از یک مدت که کاری ها گرفتم بیزنس خودم ازدم الان هم همکار نسب در و پنجره مغازه ها و درهای اوتوماتیک رو از این کارها رو میکنم و هفته همسرم هم کار میکرد و بعد از عرود پونزده سال ما وضع اون طوری شد که تورستیم یعنی پنج تا خونه داشتم تو امریکا و ایران چیزی که در سی سال، بیست و چند سال خدمت در نیره و این ها دیر سوید بهش برسیم اینجا در عرض پونزد سال رسیدیم و بعد نشد

00:45:55--->00:46:06
spkr_01: اینه دیگه خداوند گرز حکمت به بندددری زرحمت بعضی وقتا زند قفل محکم تری بعضی وقتا بگوشتریت در بگیر

00:46:05--->00:46:08
spkr_00: این نوات ساعت من خودم کار می کرده همجه گرد

00:46:13--->00:46:46
spkr_01: در این که یک خلاوان شکاری اکسپرت مثل شما و ببخشید خیلی عضوام آرش نمیشه حتی اگر عملگی هم بکنه بر این که ما با حابرون زندگی آره این که شما الان ماشه الله موفقید و من میدونم و خدا رو ازار مرتب شکل میکنم بلی بسیار متاسف این برای دست دادن دختر نازنین تونارتیمیس عزیز که واقعا هر لحظه من شما رو میبینم یاد این با نوع نازنین میفتن ورین خوب بسیار

00:46:46--->00:46:51
spkr_00: در واقع قربانی این مهاجرت ناخسته شد

00:46:47--->00:47:01
spkr_01: برواقع گربانی این مهاجرت ناخواسته شد دیگه. ولی برحال اون بالایه همیشه حواسش به ما ها هست.

00:47:03--->00:47:06
spkr_00: خب من اگه دوستان سوالی دارن من آماده اصلا

00:47:08--->00:47:26
spkr_01: خب درود بر شما میگن که من از آقای خب این همه دیگه الان بچه ها دیگه تعرف تمجید رو میدن همه دارن بگن آقا شما اسطوره میگه ایران بازشستگی بازشستگی میگیرم آره

00:47:25--->00:48:59
spkr_00: 20 سال اولو ندادن ولی بعد از 20 سال حقوق بازشستگیم برقرار شد که فکر کنم الان با این وزه دولار میشه ما این ده بیس دولار بیشتر نشدیم ما از خیرش گذشتیم در مورد تیم سال ربی بفهمید قدمان میگن میدونی که من شخصا با تیم سال ربی از همون صدفان دومی درگیری پیدا کردن صدفان یکمی در واقع که رئیس امنیت پرواز پایگاه بودم و ایشون فرمانده پایگاه بود سر اون جریان که گفت آیین نام یعنی من من از اونجا باش مشکل پیدا کردم که ایشون واقعا دشمن من شده بود که من تبعید که بندر عباس که نشد بعد اولین افوری که تو شاراخ نشست من بودم بگید تبعید به شاراخی کرد منم ولی ایشون خلبان بسیار خوبی بود تو اکروژیت میپرد یه مدتی مدیر بسیار خوبی بود تا این حد میتونم بگن چون با من من شخصا باش تجدهوه خوبی نداشتم ولی از حق نمیشه گذشتی که حالا با من خوب نبود اون مسئله هی جداییست تیم سا جهانباری در خارج از کشفر سانهه دادن؟ تیم سا جهانباری نخیره هیچوقت سانهه نداشت بیش سانهه نداشت حتی چه در داخل چه در خارج

00:49:00--->00:49:08
spkr_01: ما شالله ما شالله قربان از جناب این قطع دارید چیزی بگید از این شهید من ما

00:49:08--->00:49:24
spkr_00: از انقطاع چیزی نمیدونم ولی پدرشون اینجا از دوستان من هستن و بسیار آدم باسواد و تاریخ نویس تاریختان بسیار خوبی هستن و از دوستان من هستن پدرشون اینجا ولی خود جهانگیر رو من زیاد شناخ نداشتم

00:49:25--->00:49:34
spkr_01: دختر جناب آسم توی لایو ما هستند. اون روز برای شما گفتم که پسر اموشون با شما دوست هستند.

00:49:32--->00:50:05
spkr_00: با شما دوست هستم پیش من بودن پوریا دیشب پیش من بود و بسیار اخیدا پیشتی دومشونه گرفته پوریا هم چهار شنبه گذاشته و اومدود با من جشن مگیره پیشتی دومشونه شما میشتسین جنب آسم رو؟ بیجن آسم از دوستان بسیار خوب هم بود و رفیق شکار هم بود با هم همیشه شکار میرفتیم بیرون و دوست نزدیکم بود بیجن هنوز هم هر سر بود

00:50:05--->00:50:10
spkr_01: ایشون یه دوباره آمدن تو لایف ما دیدم

00:50:09--->00:50:14
spkr_00: برد لائبشون رو دیدم واقعا دیدین؟ روی یوتیوب دیدم برد

00:50:15--->00:51:03
spkr_01: خب از به خدمت شما قربان من فکر بکنم خودتون ماشالله اینجا چشمای اقابگون تیزبینتون قشنگ میتونید ببینید سوالها رو من فکر بگنم اگه دوستان سوالی دارن ما الان حدودا یک ساعت خدمت تیمسال هستیم ما هر یک شنبه در خدمت تیمسالیم فقط از داود سلمان خاطره دارین میگن؟ داود سلمان من نمیشنستم بلاخره نتیجه برسی سانهی چی شد؟ کی مقصد شد؟ برسی سانهی کی؟ شما خواستن نمیشنستم نه میگن بلاخره برسی سانهه درموان جمع آذربرزین میگن بگیم

00:51:04--->00:52:31
spkr_00: آزربرزین، می دونید که سطوان یک بودم این سرلشگر بود. خب این فاصله درجه یک مقداری دسترسی به چیز نداشتیم. ولی اون موقع قبل از انقلاب معروف بود که تیمسار آزربرزین مغز متفکر نیروهوایی است. تمام طرح های عملیاتی نوشته تیمسار آزربرزین بود. خرید هواپیما ها نظر ایشون شرط بود. ولی وقتی که تیمسار خاتم فوت کرد، آزربرزین چون از ربیهی هم عرشد تر بود. و آزربرزین توقع داشت که ایشون بشه فرموندینی رو هوایی. ولی وقتی که شاه ربیهی رو تعین کرد برای فرموندینی رو هوایی، ایشون به شدت رنجید. و از اون به بعد یه مقداری، و من شنیدم که اول انقلاب با آقای بازرگان پیوسته بود و با اونها همکاری میکرد. و به خاطر همون رنجش هایی که در زمان انتقاب فرموندینی رو هوایی داشت. و از راجب خرید F-14 به نظرش مخالف بود. که ایشون معتقد بود که F-15 برای ایران بهتره ولی توفانیان F-14 رو برای ایران خرید.

00:52:33--->00:53:29
spkr_01: جناب عتیقشی میگن که جناب سلمان از بهترین هایی. بیز بهترین خلبان ها بودن. سلام به شما. درود دارم خدمتشون. بایدونتون برقی. عرض به خدمت شما که خب این درخواست زیاده از جهام لغمان نجاد این مطلب نمیشه اینو من فقط بخونم. از جناب چیز میخوام بدونم از جناب جهانبانی همش دوست دارن شما خیلی زیباده. جناب داود سلمان از آزادگان عزیز هستن که مدت ده سال در اصارت بودن. برا همینه تیمسار شاید خب حضور زن ندارم. جناب لغمان نجاد. خب تیمسار اگر ممکنه از جزئیات آقای سمین مازندرانی میگن اگر ممکنه از جزئیات فرار مغزی به همراه بنی سدر. بانی سدر.

00:53:34--->00:53:44
spkr_00: مویزی مویزی سرنگ مویزیه که خلبان 707

00:53:36--->00:53:40
spkr_01: مالید정 ازمارد داشتی دست دست که به Марتز دست دست 넣د

00:53:46--->00:54:14
spkr_00: ایشون خلبان هواپیمایی بود که شاه رو از ایران برد به مرد و بعد هواپیما رو برگردوندن به ایران و موزدی هم با این هواپیما برگشت و بعد بنی صدر و رجبی رو با همون هواپیما پرد به فرانسه موزدی اینطور که معلومه بعدها فهمیدیم در باطن به مجاهدین پیوسته بود و جز مجاهدین بود

00:54:15--->00:54:24
spkr_01: مجبور شده بره بکنم دیگه از بس که از بس که که ایسایی چیز خارج کرد

00:54:24--->00:54:41
spkr_00: داستان فرار اینا به این نه بود که موزی به بنی صدر و رجوی لباس پرواز داده بود اینا لباس پرواز پشید در این که میگن با چادر اینا همه شاید

00:54:41--->00:54:51
spkr_01: باله با چون بخشیم سنونه آخه ببخشیم بنی ست که آخه رفت مساحبه شو من دیدم زیره رفت رو برداشته

00:54:51--->00:55:04
spkr_00: و خیلی مثلا پنکک و منکک و اینا نه اصلا ببینید یه دلیل اینکه درست نیست اینه که تو هواپیمای نظامی تو پایگاه نظامی زن چادوری راه نمیدوند تو هواپیمای که همونی تا دریسه

00:55:04--->00:55:10
spkr_01: خدا شاهده دیدم بعد مساحبهش زی رو برداشته بود

00:55:08--->00:56:02
spkr_00: داشته بود در فنانسیکر تغییر قیافه داد و سیبیلش رو زده بود و تغییر قیافه داد و یه مقدار که شناخته نشه ولی لباس پرواز پوچیده بود و کلا های بیس بال رو سرشون بود با این صحابت هایی که از دجبان دم در ورودی گفتن از اونجا میدونیم اینها رو با لباس پرواز با عنوان کروی هواپیما بردش دو هواپیما اینها رو یه کروی دارن هواپیما دیگه بداخره اینها رو به جای کروی هواپیما اینها رو بالباس پرواز برد این خیلی منطقه تر که چون آخه چادر کسی تو هواپیمای تنکر را نمیدن که چادر که مرد این چایه این چادر که ببینه مشکوک میشه ولی بالباس پرواز کی مشکوک میشه که دارن اینه کروی دارن میرن پرواز دیگه به این نحبوده که رفت به صحابت فرار کرده به این نحبوده که رفت به صحابت فرار کرده

00:56:03--->00:56:07
spkr_01: تیمس هم بچه ها میخواه نظرتون راجع به خرید سخو سی و سخو سی و پنگ بدونم.

00:56:08--->00:56:22
spkr_00: من اطلاعات زیادی ندارم راجب این هواپی ما در نزید نمیتونم بگم خوبه یا بده چون من سالها دورم از پرواز و از در و پنجره اگر از وان بپرشتیم بیشتر اطلاعات دارم تا هواپی ما

00:56:23--->00:56:29
spkr_01: نفهمهید. میگن شما توی امریکا افای خصوصی دارین از افایی که اولترالایت و اینا؟

00:56:29--->00:56:37
spkr_00: نه هواپ مای خصوصی ندارم ولی یکی از دوستانم دوتا هواپ ما داره وقتی بایشون میرم پرواز

00:56:37--->00:56:45
spkr_01: در موارل سانه شایست فکوری جرسه قب گفتن توی یوتیوب هست تو سانه تکراری نپرسید

00:56:46--->00:57:16
spkr_00: من همین را گوگل راجب فکوری گوگل کردم یا چیزی هم داستان چیزی رو همین سانه رو یک چیزهای مزخرفی نوشتن که همون حرفای در واقع خلبان رو نوشتن اما های سولتی چون نمیخواد قبول کنه که اشتواهش باعث مرگ 80 نفر شده هنوز به اون تهوری انفجار چسبیده و توی گوگل را گوگل را گوگل بکنیم راجب سانه فکوری همون حرفای خلبان رو نوشتن مالیدیگر کارشنمیشک اردیگر

00:57:17--->00:57:22
spkr_01: میگن از کوپال شهید کوپال

00:57:22--->00:57:30
spkr_00: کپال هم در تبریز بود فکر میکنم از تبریز چیزی من زیاد اطلاعاتی ندارم راجع بیشون

00:57:31--->00:57:39
spkr_01: یه دوست مستیصد با پرسید اوه این داستان شریفی راد رو میخوام بدونم تیم سار اگر شریفی راد سلامی دو

00:57:39--->00:58:52
spkr_00: شریف ریاد میریم جزوی آکروژیت بود و در تبریز بود. در جنگ هم، به قول خواهش در اون کتاب محروب که نوشته، اسمش از سبوت در چهلومین پرواز. در چهلومین پرواز جنگی حواکماش ساقت شد و اجهک کرد و دست روپاش شکست و کردها پیداش کردن و بالاخره آوردن تحبیل دادن. و بعد ایشون چون دیگه نمیتونست پرواز کنه فرستدنش به عنوان وابسته نظامی به پاکستان. در پاکستان که بود اونجا با یه جنرال پاکستانی دوست میشه. و بعد از اینکه دوره وابسته نظامی تموم میشه، برمیگرد ایران این جنرال رو دوت میکنه به ایران به عنوان مهمان. و این جنرال پاکستانی میاد ایران و با ایشون دیدار میکنه. بعد ایشون رو به اتحام جاسوسی برای پاکستان دستگیر میکنن. و مدتی مثل که بازداشت بوده و بالاخره باستلا تبرهه میشه و آزاد میشه. و بعد از آزادی از ایران اومد بیرون و الان در کانادا فکر میکنم زندگی میکنه.

00:58:54--->00:58:57
spkr_01: خیلی میرونم. از شهید علی خسرمی میخوام بدونم.

00:58:57--->00:59:09
spkr_00: بازم در مورد ایشون هم اطلاعات زیادی ندارم. برادرشون در امریکا است و در تماس هستم با ایشون ولی خود علی عاشنایی زیادی نداشتن.

00:59:12--->00:59:17
spkr_01: خب از این سانههی 330 داشتند

00:59:19--->00:59:34
spkr_00: اون رو من برسی نکردم ولی خود محل سانه ها رو دیدم چون اون موقع من در ستاق خدمت میکردم محل سانه ها رو دیدم و الان یادم نیست راستش علت سانه چی بود.

00:59:34--->01:00:03
spkr_01: این برسید. این برسید. این برسید. این برسید. برای زدن موشک فینیکس چه پارمتر هایی لانه؟ این برسید. این برسید. این برسید. از آدم هایی هم که از شما می پرسند. امکان داره. مثلا بگن آقا. مثلا خوشبین. خب خوشبین با شما که نبوده. شما افوری بوده. افران بوده.

01:00:02--->01:00:42
spkr_00: خوشبین فنجی بود ولی تو پایگای دیسفول موقعی که من بودم شهید شد و من خودم رفتم جنازه شا آوردم. همونی بود که توی رودخونه کرخه قرق شد در واقع با چد رفتاتون و من سه روز با قواسا گشتیم تا پیداش کردیم و هم سر اون جریان بود که من سر بنی صدر و فکوری دادویداد کردم که من رو فرستادا مجلس رفتم به آقای روحانی نشستم توضیح دادم بهشون خوشبین دوستم بود و شهادتش رو من میکرم پیکرش رو من از توید بود خونه کشیدم بیرون.

01:00:45--->01:01:06
spkr_01: خب، از کنم خدمت شما همه دیگه بایدتون بهتون افتخار میکنند، سوال من نپرسید، خلبان که جت فالکون رو به عراق برد میپرسید؟ از خلبان این که جت فالکون رو به عراق برد؟

01:01:06--->01:01:19
spkr_00: جت فالکان به عراق نرفت. جت فالکان یادم نیست به عراق رفته باشه یه اف چارده بوده اف چارده بود، اف فور بود و یه اف بیسته هفت بود رفت به عراق فرنشی

01:01:19--->01:01:35
spkr_01: آره خب سر ته برای موشکه ها توضیح بدن موشکه هاک هم که پروژه در واقع سجید بود که

01:01:36--->01:01:41
spkr_00: این کلی ما توضیح دادیم توضیح دادم ایده از من بود ولی کارهای شو بغیر رو دیگه من نفید

01:01:41--->01:02:01
spkr_01: ایده خود تیمسار بود ولی خب بعد دیگه دوستان دیگه رفتن دنبالش و انجام شد و رفتن بالاخره ولی ایده مال ایده تیمسار فرغانی بوده پروژه سجیل از کنم میگن اون جت فالکون هم رفته عراق میگن آقای محمدی نامی

01:02:06--->01:02:29
spkr_00: محمدی رو می دانم که در آلمان ترور شد محمدی رو می دانم که ترور شد جت فالکان این بود که در اختیار نخست وزیری بود که آقای رفزنجانی و اینها رو این برمور می بود اون جت فالکان ولی یادم نمیاد عراق رفته باشه فکر می کردم رفته مصر یاد جای دیگه

01:02:29--->01:03:01
spkr_01: میگم فیلمش هم درست کردن. بله. شون هم درستان دیگه. آنها ترار شد. آره. عربستان بردن. خب. نفر برنسی. من فکر بکنم دیگه برای امشب خستتون کردیم. شما هم روز کاری فرقه روز کاریتون. جت فارکون ماله آشیانه بوده. بله آشیانه بوده. آتش. مشکل. خب. سر. از به خدمت شما اگر خودتون حسن ختم چیزی دارید بفهمید. حسن ختم مید.

01:03:01--->01:04:37
spkr_00: یکی دیگه از شعرهای که همون زمان دسول این چهر رو بخونم روزهایی که زیر فشار شدید بودیم حس کنم که اسمشو کاشتم قفص انفجاری از درون می پاشدم آه آه این شعلها می سوزدم موج این دریای توفانی مدام چون پر کاهی به سنگی خوبدم زوزه این باد وحشی دائمان می خراشد گوش جان کر کندم پنجه بیرحم دست روزگار می فشاردم گلو می کشدم بازوان سرد و بیرحم قفص همچه اختاپوس از هر سوی می افشاردم تشنگی کشت مرا کو آبی که چنان سیل براید بکند بنیادم کو ید بیزا که نور افشاند برکشد از قهر تاریکی و روشن سازدم باز کن پنجر را بشکن درب تا که شاید نفس باد سبا جان دهدم می دو فا روا ب managing

01:04:37--->01:08:00
spkr_01: ای جان دلم ای جان دلم یه شعر خطوره چیز چیز دارن آیه مشیری گرگ نه نه نه که میخونن من که از این میگه ما اینجا نمیریم خدای چی بود من یادم رفته جوابه روزی آخر پیدون مشیری این شعره چی بود الان برام منویسن اگه بیا بیتشو بنویسی بچه ها من من من روزیش داره خواهی الان من اینو بیارم براتون سه یه لحظه خواهی شو برام میگه که ببخشی داره ببخشی داره ما خواهیم شما بردم بخونینش اوکی این نیست این اون نیست بباشه اشتباه بردم این شعر خوتروی مشیری تو از این استخداش که تشنی روزی خوتروی مشیری یا فریدون مشیری فریدون مشیری بخش من خوتروی شک اما رو قاطع کردم یکی یه بیت درست عزیزم اونی که من میخوام اون نیست ریشه در خاکم آره من اینجا ریشه در آره آره پیدش کردم آره پیدش کردم تو میگه من دوست درم شما میگه من اینجا ریشه در خاکم من اینو بخونم آره ممنونم دوستم من اینجا من اینجا شنایی گرچه در این تیرگی ها نیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست توهی گل برمیفشانم من اینجا روزی آخر از ستی و کو چون خرشی سرود فت میخانم و میدانم تو روزی باز خواهی گشت جنب آقای فرغانی

01:08:05--->01:08:11
spkr_00: من نتونه ساب پیداش کنم همین شما خواهیتون به خوبی از اهدهش برامدین

01:08:12--->01:08:20
spkr_01: نه، نه، من شما میخوام با این صدای نازنین تون بخونید چون که من اصلا بذارم اینو فریدون مشری بخونه

01:08:36--->01:09:21
spkr_02: من اینجا ریش در خاکم. من اینجا عاشق این خاک اگر آدود یا خاکم. من اینجا تا نفس با ریش میمانم. من از اینجا چه میخواهم میمیدام. امید روشن و اینجر چه در این تیه یهانی است. من اینجا باز در این دشت خشکی تشنی تیرم. من اینجا روزی آخر از دلی کام. آدست تولین گل برنی افراد. من اینجا روزی آخر از تیغ کوک. چون خرشی سرود فرد میخواهم. امیدانم تو روزی باز کنید.

01:09:21--->01:09:26
spkr_00: بس آلیم

01:09:27--->01:09:35
spkr_01: و می دانم تو روزی باز کهی گشت اشاءالله قربونتون برم من از شما منظم

01:09:34--->01:09:43
spkr_00: من از شما ممنونم تشکر میکنم از همین اونایی که تا این موقعی شب شما نشستن و تماشا کردن به حرفای ما گوش کردن

01:09:44--->01:10:28
spkr_01: شما 400 نفر و 450 نفر میخکوب کردی پای خاطرات و صحبتاتون شما افتخار ایران زمینید شما جامعیز از ستا تمام قهرمان های جنگ افتخار ما هستید ما به امید بازگشن همه قهرمان های ایران دختر شهید والا مقام تیمسار ندیمی عزیزم بیتای عزیز گفته خب چقدر که من امرو امشب اکسایتست شدم و چیز گرفتم بایدان دعا بفهمید کلام آخر بفهمید

01:10:28--->01:11:29
spkr_00: کلام آگه گفتین اسم شهید ندیمی رو آوردین هفته پیش دختر شهید هماین شوقی با من تماس گرفتن ای جانم ای جانم گفتن که راجب نحوه شهادت پدرشون شایات مختلفی هست حتی گفتن که یک فیلمی از نحوه شهادتشون در یک از گردان های نیروهوایی نمایش داده شده من هیچ اطلاعی از این ندارم و میخواستن که به قول معروف وانس ان فورال معلوم بشه نحوه شهادت چون من همینجا میخواهم از همه دوستانی که صدای معلومیش نوند اگر از این فیلم اطلاعی دارن یا از چنین فیلمی اصلا وجود داشته یا نمایش داده شده جایی با من تماس بگیرن یا با جناب همزهی تماس بگیرین که این شایعه رو یه ردش بکنیم یا تعییدش بکنیم که چنین فیلمی وجود داره یا نداره من تشکیر میکنم از همین دوستان

01:11:30--->01:12:02
spkr_01: من اینجا یک نکته بگم. من فقط صحبت هایی که خوبه برای تیمسای میخونم. این دوستمون راجب احتمالا شهید فکرهیه. میگم بات کنید از ایشون از جان فرغانی بپرسید. دیروز خلبان آقای سی سرسی کلنگ گفته های آقای فرغانی را رد کردن. متخصص قسمت الیکترونیک را برداشته بودن. من الان این را میگم به تیمسای ها که خودشون توضیح بدن. ایشون هیچ ابایی ندارن اگر کسی میخواد به چالش بکشه تیمسا را.

01:12:02--->01:12:43
spkr_00: من در این قضیه هیچ نفت شخصی ندارم. آنچی که ما گفتیم و نوشتیم و مکتوب هست، در پرونده این هواپیم و سانه هست، موجوده. بر مبنای شواهد علمی و فنی بوده. نق... چی میکنم؟ عقیده شخصی. نقیده شخصی. اینجا خلابان خب مسلمان میخواد مسئولی ازش رو که باعث مرگ هشتاد نفر شده به سواب کتمان بکنه دیگه. ولی من این وسط نه نفعی دارم نه ضرری نه به من کسی پولی میخواد. اصلا شما، تیم سار ببخشید. شما...

01:12:43--->01:13:03
spkr_01: با عنوان مدیر لایف بلکله با این مسئول این که الان ما خدمت شما هستیم شما حاضر نیستی ایشون رو دوت کنی اصلا بیاد صحبت کنه بیاد اینجا اصلا تیمسار همه دوستان دارن گوش میکنه ایشون بیاد اینجا ما دوتش کنیم به لایف ایشون توضیح بده الان افسر

01:13:01--->01:14:18
spkr_00: این هواپیما بیشه بوم گذاشت که چهار تا هواپیما برینده که چه نظریه میگن شادها بست بوده ما اونجا بودیم شادها بلوار رو دیدیم چهار تا هواپیما کلاچش اینگیج بود که بهترین دلیل برای اینکه موتور ها تا آخرین لحظه کار میکرده همین کلاچ های چهار تا موتور نمیشه بعد اینا حتی ملخ ها رو اکساش هست ملخ رو فدر هم نکرده بودن اگر معتقد بودن که موتور از کار رفتوده اولین کاری که میکنن اینکه ملخ رو فدر میکنن که درگ ایجاد نکنه نکرده به اکسا نگاه کنن اکسای لاشه هواپیما ملخ ها فدر نیست ما برمبنای حقایق علمی و فنی نوشتیم نه عقیده شخصی یا نظر فلان کس و بهمان کس مان کس

01:14:19--->01:14:24
spkr_01: یا هم لوگان نجاد میگن آقای علی سولتی هستن خلبانش

01:14:26--->01:14:44
spkr_00: به خاطر پرایویسی و بلاخره باعث مرگ هشتاد نفر شده ممکنه برایشون درد سر درست باشه اسمشون ولی خودشون یه مساحبهی من دیدم توی یوتیوب هست که گفتن که شاتاف بلوارو ما دیدیم بسته بوده

01:14:46--->01:14:56
spkr_01: اصلا جوان به توقانی دوت بکنن از ایشون اگه میشنوند یا شما میشنوند بشن بیان ایجا تعریف کنن اصلا سانه ها رو که دیگه ببخشید شپهی نمونه

01:14:49--->01:15:06
spkr_00: میشنون یا شما میشنون بشن. بیان اینجا تحریف کنن اصلا سانه ها رو که دیگه ببخشی چپهی نمونه. نه بیان اینشون بگن به چه دلیل میگن که انفجار رو افتاده و چه جوری میشه انفجاری رو افتاده که هر چهار موتر از کار بیفته. هیچ دلیل یک چیز ندارن.

01:15:06--->01:15:19
spkr_01: ما نداریم ما همچه چیزی نداریم چهار تا موتوره که در واقع مستقل دارن با هم کار میکنن و هر کدومشون از یه لائن جداغونه هم تا زیستو بگیرن همه شما بگیرن

01:15:19--->01:15:44
spkr_00: از نظر سوق در نظر برد جنراتور کامیش همشی مستقلن امکان نداره چهارتا موتور با هم بره در یک زمون فقط چون این ها به رپی ام نگاه کرده این ها رپی ام هر چهارتا صفر نشون میده گفتن او موتور رفته در حال که نمیگونستن که با اگر موتور بره رپی ام صفر نشون نمیده رپی ام وین میلینگ میکنه بالای دوازد درصد نشون میده فقط موقع

01:15:48--->01:16:13
spkr_01: میگن این دوستمون هم که علا مطرک کردن میگن من فقط نقل قول کردم چون دیدم ایشون شاکی هستند و دارن به قول محروف شاکیه اون که دلیل نمیشه دلیل علمی و فندی بیارن سانهه تو بررسی سانهه شما میگه همیشه یه سمت شاکیه دیگه حالا یا خلبان یا منتنس یا گرش مراقبه

01:16:12--->01:16:16
spkr_00: برش ماراق برشت

01:16:17--->01:16:28
spkr_01: نه منظور میگم بلاخره شما وقتی یک نفر رو به عنوان قاضی شما دیگه وقتی یک نفر رو مقصر میکنید اون نفر مقصر شاکی میشه دیگه؟ میگه من نیستم مثلا

01:16:28--->01:16:32
spkr_00: ما مغصرش نکردیم. شواهد مغصر کرده اینو.

01:16:32--->01:16:53
spkr_01: نه منظورم این نیسته منظورم اینه که تو بررسی سانهه وقتی شواهد عمر داله بر این میشه که یک نفر مغصر میشه من اصلا مثلا خب من خب مسلمن نارهت بیشم از این قضاقت بلی با این که درسته خب دوست ندارم مثلا کسی من رو مغصر کنه مثلا میگم

01:16:53--->01:17:00
spkr_00: ما در بررسیمون نگفتیم که آخای سولتی مقصر ما گفتیم هر چارز و مطور رو همون تا آخرین لحظه کار میکردیم

01:17:03--->01:17:15
spkr_01: حالا ایشون ما دعوت کردیم جامعه فوقانی دعوت کردن اگر دفاعی دارن بیان اینجا بکنن خود ایشون هم درست بعد از ایشون میاد بالا و صحبت هایشون رو انجام میده

01:17:15--->01:17:55
spkr_00: به طرز موجزاسایی با مهارت کامل هاپیمار و شیعب تاریخ تو بیابون تو خاک نشنده این کار فوقلادهی بوده و اگر اون خاکریز غنات نبود خون از دماغ کسی هم نمیمد همه سعی سالم بودن در این ثانه سه آمل بوده که هر کدومشو حسب بکنی اتفاق نمی افتاد قطع برق اشتباه خلبان و خاکریز غنات شما خاکریز غنات و بردانی این ثانه نبود اگر قطع برق نبود این ثانه نبود اگر اشتباه خلبان نبود اگر تراتل رو میداد جلو این ثانه نبود سه تا آمل با هم باعث این ثانه شده به هر کدومشو حسب بکنی این ثانه اتفاق نمی افتاد

01:17:59--->01:18:46
spkr_01: خب این دوستانمونم میگن خب چرا نمیان در رابطه با این موضوع توضیح بدن جوان فرقانی که میفرماین من هر بخوان حاضرم خب دیگه حالا این دوستان به اطلاعشو میرسونم خودشونم اطلاع هستن توی لایف حتما که حالا این مطالب رو میشنوند و جایی دیگه میرن صحبت میکنن خیلی لذت بردیم قربان طبق معمول لایف با شما همیشه پربیننده و بسیار لذت بخش و متنبه بود خیلی عالی بود از شما از جام ایزرستان ممنونیم که از جناب روادگر نازنین از جام روادگر نمیخواین چیزی بگین ایشون خیلی برای شما درود فرستدن رو بود

01:18:46--->01:18:50
spkr_00: من خدمتشون درود میفرستم و آرزوی سلامتی براشون دارم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")