سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت دوم از شب اول)
00:00:00--->00:00:26
spkr_01: حتما، حتما چیزی که من دلم میخواست دگم این بود که شما گفتید چجوریه که من اینا رو یادمه چون تو چون توی بطن ماجرا بودم یعنی بعضی از بچه ها خلابان ها پرواز میکردن صدفان یک بودن، صدفان دو بودن سرگام بودن فقط پرواز میکردن من معمولیت های اداری و ادمنستریتی و ادامنستریتی
00:00:27--->00:00:31
spkr_00: این هم داشته باشت من میدارم برشی داری میری این هم داشته باشت در حیل صحبت لطفا
00:00:33--->00:05:09
spkr_01: چیه؟ آها! باشه باشه باشه با اجازه شما ارش کنم خدمتون که من وقتی شیراز بودم ستاد فرماندهی تاکتیکی عبایی برقا شد من دنبال این بودم که واقعا این فرماندهی تاکتیکی کارش چیه؟ در نتیجه پی بردن به عظمت فکر و عظمت کار ربیهی پی بردن به عظمت کار ربیهی پی بردن بقیق فهمیدم که برقا کردن فرماندهی تاکتیکی عبایی برای چیه و چه چیزایی داره چی میگن؟ سوتهایی برای ارتش داره و برای نیلوی عبایی داره عمقش رو پیدا کردم اون موقع سروان بودم تو پایگاه شیراس خدمت می کردم البته مسئولیت یک نواختی هم داشتن این باعث شد وقتی اینا منحل کردن فرماندهی تاکتیکی رو من متوجه شدم که حالا دیگه پایگاه ها باید خودشون روی کاری بکنن این طوری بود تو بدن جدیان بودن اما چرا من مثلا بهتر مقدس رو میدونم؟ چرا من سامنو لعیمر رو میدونم؟ تریق القدس رو چرا بدن مبین رو چرا رمزان چرا محرم چرا مسلم ابن عقیر چرا بعد چرا خیبر من چرا این رو برای این که یک بلاوری بود به نام سرهنگ بحرام حوشیار که این بلاور این بلاور خدا رحمتش کنه روح شاد این بلاور اومد تو قرارگاه کربلاو شد محابن عملیاتی شد محابن عملیاتی فرمانده اینی رو ولی اومد تو قرارگاه و میدونه تو پرمانده یه تاکتیکی چه محاسنی داره چه اگر نباشه چه زررزیانیه و اگر باشه چی خودش یک پرمانده یه تاکتیکی هوایی در قرارگاه کربلاو احداث کرد که من و محمد عقشناس و محمد دانشبورو خلبانهای دیگری مثل هر کنون بهروس سلیمانی یا چی بود چند رفعه دیگه بودن اینا اومدن تو اون قرارگاه اومدن و تو فرمانده یه تاکتیکی کچنو غیر رسمی اما با گردش کارهای دقیقی که می کرد و از سرهنگ محینی پور اجازه رو می گرفت اجازه می گرفت که اختیار دستور دادن به فرمانده یه تاکتیکی اجازه داشت می اومد تو قرارگاه و زیر نظر فرمانده یه قرارگاه کاراشو انجام می داد دستوراتشو به پاگاه هایی که به استپرد شده بود انجام می داد اما الان که فرمانده یه تاکتیکی نبود این برا مجرد با اون گردش کارهایی یه تاکتیکی کچنو که چیزم نکنه حساسیت ایجاد نکنه برای فرمانده یه نیروه اقایی بگن این می خواد جاچو بگیده یه همچین کارهایی کرد و من در خدمتش بودم و اونجا فهمیدم که بله چه کار بزرگی انجام داد اگر ما در فتول مبین بیروز شدیم ستون شانه دلاورانه بهرام وشیار بود در عملیات فتول مبین و دانش اون و بینش اون و تجربه اون بود که فتول مبین به پیروزی رسید فرمانده هانه تیپ تو بیاون و اینون شدن بعد از بمبارانهایی که این دستوراتش رو داد و بریف کرد همه رو پایگاه چون شون من رو پرستاد پایگاه همه دان خودش رفت خلوانه رو برمانده رو همه رو بریف کرد و این عملیات به پیروزی رسید به فتول مبین یا بهتر مقدرست من شاگردی بهراموشیارو کردم که الان یادم هست برم میدونم البته خودم هم آدم پیجوی بودم آدم جستجوگری بودم و میدونستم ارتش علکی نیست ارتش یه فرهنگی داره ارتش یه حساب و یه کتابی داره یه شمارشی داره شما ساعت پلان باید از خواب بلنشی خلابانی که 8 ساعت نخابیده نمیتونه برواز کنه اینا یه فرهنگی بر ارتش حاکم بود که فرهنگ بسیار علمی و خوبی بود و فرهنگ جنگ بود فرهنگ ارتشی بود بسیار جالب بود من امیدوارم که اجازه که دادید من یه سیگاه روشن کنم ولی امیدوارم که
00:05:09--->00:05:15
spkr_00: شما تنها کسی هستی که به تنها می دارم که چی؟
00:05:15--->00:05:37
spkr_01: امیدوارم که بچه ها کون من اگر بخوام از این مبحث عبور کنم خیلی حرفای دیگه هست که بعدن باید زده بشه شما گفتید که ما سعی میکنیم که روندی داشته باشه این کار اگر بخوام به این سوره عبور کنم اگر اجازه بدید پرسش بکنن من پاشخ بدم
00:05:39--->00:07:02
spkr_00: باشه. اوکی. شما تا یه مقداری ریلکس کنید و یک دونه آرومن یه چند تا سؤال دوستان رو میخونم. زمین این که وقتی که شما برحال سیگار میکشید به یاد اون شعر زیبای جامعه محمد ملکی محرزا ملکی زید. سهنگ خلبان میگه هر خاطره ای که گفت سیگار کشید و شما این جدیدارم میگم. شما این سیگاره در حین این خاطراتی که تعریف میکنید یک شما رو میبره با خودش میبره تو اون داستان. ببینید سر بحث سیگار برای شما شاید یک جورایی حالا مقداری عادته. ولی این اون کسی که برحال داره میخواد یه چیز رو تدایی کنه. مثلا یه ها یه چیز رو میبینید یادش میفته. شما هم به یه نوعی وقتی این سیگار رو میکشید. هم ما رو با خودتون میبرید. به کوچه پس کوچه خاطراتتون. هم من چقدر من حال میکنم با این سیگار کشیدنش رو. آدم دلش بگاه محبیتون رو روشن کنیم. اینجا خلاصه.
00:07:02--->00:07:08
spkr_01: امیدونم که وافتاد منفی و تخریدی نداشته باشید
00:07:07--->00:10:37
spkr_00: شما باید داری تبلیغات سیگار کنید با این مدلی که میگشید یادمون هنرپیش های تالیوود و همون قدیمی ها میفتادم بردنکستر و نمیدونم فلان رو این میکشید اون یکی بود بسرم بود همیشه یه سیگار گوشه یه لبش بود چشاش مثل من چوروک بود و خیلی قیافه یه توز داشت مرمون دارم نه نه بلیس وود چی چی وود کلین دیس وود آره اون اون اگه سیگار بودشه لبش نبود از این قیافه نداشت دوی فیلم آره نگاه میگرد میگه یه دونه این سیگار باید بکشه بعد هم توی این فیلم های بسرم قدیمی حالا من دارم حرف عوض میکنم یه مقضای دوستان هم کلین دیس وود دوستان جمشند دارن لایب ها شیل میکنن که چون اینقدر این مباحث زیباست گرچه ما سیف میکنیم و فردا میبینن و بعدها ولی این من خب ما خب ما هم جوان قدیمیم من اون موقع مرد 6 ملیون دولاری میدار تیم سار اصلا آشق این شروع این فیلم بودم لی میجرز استیف آستین در مرد 6 ملیون دولاری بعد از او رای ساعت 3 بعد از او رای ساعت 3 این فیلم سینمایی شروع میشد من نیم ساعت این ترانه های گوگوش و مگوش و اینا رو با بدبختی که چرا نمیدن چرا قد نمیشه اینا چی میگن؟ هی میخونن؟ بابا برید که این فیلم شروع بشه خب تیم سار به محض اینکه این فیلم شروع میشد یعنی به محض اینکه اینو میگفت بابا میگفت بلند شبارو نوم بخرد بعد میگفت به قرآن مجید میگفتم یعنی چی؟ میخوام فیلم ببینم نمیشه؟ بعد من نمیذاشتم اینا خب بابا اینام میخواستن این موسیقایی که توی چیز ببینن توی این مثلا مال این استویو بود که نیم ساعت همیشه قبل فیلم سینمایی موسیق بود روزای جمعه میخوندن و اینا ها ترانه میخوندن اینام نمیذاشم اینا ببینن ای قطع میکن بابا ویل کن تموم کن اینام بعد یه همه فیلم سینمایی که بیشد خدا والا سای شاهده همیشه هم این به من میگفت بلند شبارو نوم بخواست حالا من از خونه میرفتم بیرون سر اینم میگم حالا یک شما استراعت کنید میرفتم تا دم نونوایی اینجوریه دید دید دید دید دید دید دید دید دید آه مثلا یه راهه مثلا 10 دقیهی رو 25 دقیه نیم ساعت تو راه بودم آروم آروم میرفتم بعد حراچنگ های وای میسادم یه به اضافه مینداخت تو دوربین مثلا داره نگاه میکنه و اینجور نگاه میکردم این ورانورد خیال پردازی من مثلا یه لحظه میدهم مثلا رد نمیدهم مشموراته اون مالا فرانی داشت نگاه میکرد با خونه نوزه بعد نگاه میکردم بعد دوباره یه رو میکرد این بچه دیوونه شده بلا تا دم نونوایی 25 دقیه طور میکرد من بازیگوشی و فران اینا خلیسه خیلی بد بعد بعد میگشتیم اینا فیلمه رو دیده بودن برای من تعریف میکردن حالی حالگیری بود تکرارم نداشت
00:10:39--->00:18:33
spkr_01: بله این طوری بود و آدم خودشو در قالب قهرمانان فیلم ها میدید خب اگر اینجا دید من یه چیز رو من در پیوند با همین سخنانی که گفتم ببینید یه نامهی پیدا کردم از سرهنگ امرولای شهازی فرمونده تیپ دو که بعد از اون سرهنگ مخابراتیشون شد فرمونده تیپ ببینید چی نوشته من میخوام بدونید که بدونن عزیزان اینایی که تو لایف هستم بدونن چه شرایط دوشواری برای ارتش بود و برای نیروی هوایی تیپ دو در پناه آتش سنگین هوایی به شرق کرخه عقد نشینی کرد و فرمونده جدید تیپ به نام سرهنگ امرولای شهازی گفته بود از کارکنان و ابزار و بنه تیپ دو تنها شما رهندکی پرسونل و چند دستگاه خود رو و دو دستگاه نفرورد و دو دستگاه تان که توانایی تیراندازی ندارند بر جایی مانده است روز هفته مهما تیپ دو آخرین گذاشت خود رو در روی روی و ارتش حراق کنین پرستاده پرسونل تیپ با همه فضاکاری و از خود گذاشتگی به علت قابل قیاس نبودن نیروهای دوشوان با نیروهای خودی و ادم کشتیبانی هبایی موازر اینخشت علیگر زرد کرخرا از دست داد و فرمانده تیپ همکنون مخط شده و در حال حاضر اکثر پرسونل یگان یا پراری هستن و یا شهید شدن و به صورت متفرق و بدون سرپلست در بیابان پراکنده بوده و کچکترین امیدی به زنده ماندن ندارن آتش دشمن از ساعت 23 روز هبتام مرما شروع شده فعلا تیپ در پشت شهر بابک شرق روخانه کارون به صورت متفرق مستقل شده است در این گذارش دستی برده نشده این این گذارش تیپه شما ببینید چه وضیعتی بوده اون موقع و نیروی هوایی چی کار کرده این وضیعت تیپ دوه کس دیگری نیست جسیب دو در اون منطقه و شما ببینید نیرو هوایی چه کرده که ارتش عراق متوقف شده و بعد این پیش روی ها یکی پس از دیگری آغاد شده و اما شما اولیش سؤال کردید که از این موضوع بیانی بیرون سؤال کردید که ربطی شیراد چی بود اجازه میدید که من در باره شیراد صحبت از من از من نطفا نطفا یه روزی ما رو برده بودن برای یک مساحبهی در یه جایی از طرف یه سازمانی که من هیچ شناختی نداشتم سازمان مال تبلیغات بود مال تبلیغات جنگ به هر حال یه سازمان رسمی بود مال برده بودن من با یه آقای آشنا شدم به نام کیوان علی محمدی کارگردان سینما کارگردان فیلم و همسر گرامیشون که همکارش بود به نام ماریای امیری خانم ماریای امیری چند ماه یا شاید یک سال گذشت ایشون من رو دعوت کرد برای دیدن فیلمی که در شیراز در جشواره فیلم فجر دعوت کرد اونجا که به همراه تیمسار سمدی و تیمسار ذرابی ربطه اونجا من با نویسندگان با هنرمندان نویسندگان آشنایی داشتم قبلا با شاعرها با نویسندگان با موسیقیدانها با اکاسها با نقاشها با مجسمساتها روبرو شده بودم سخن گفته بودم آشنا شده بودم اما با فیلم بردارا کارگردانها سناریو نویسها و هنرفیشه ها فیلم هرگز روبرو نشده بودم وقتی لبتم شیراز دیدم یک گروهی اینا آمادن یه فیلمی ساختن به نام 2888 یعنی 2888 روز جنگ یه فیلمی ساختن که این فیلم زندگی خلبانی که در حال جنگه زندگی افسر رادارک و کنترولر شکاری که در حال جنگه اینا رو به تصویر کشیده با فیلم مرداری عالی آقای فیلم مردارش آقای سمدی پور بود یا پور سمدی زیبا با فیلم مرداری بسیار عالی اینو این فیلم رو نمایش میدادن میخواستن در جشباره شرکت کنن من با هنرفیشه هاشنا شدم خانم هنرفیشه جوان و خانم زیبایی که نقش زن یکی خلبانه رو بازی کرده بود به نام خانم شیرین اسماییلی با خود آقای کیوان علی محمدی آشنا شدم با خود خانم شیرین اسماییلی آشنا شدم با آقای سمدی پور آشنا شدم سیناریو نویز فیلم مردار بود و با یک آقای دیگری سیناریو نویز بود آشنا شدم دیدم اینا عجب آدم های بزرگی هستن عجب آدم های فروتن آدم های دانا هنر به معنای واقعی با اون معنای هنر هنر هندیشه ایست هنر هندیشه ایست فراگیر که چون دست دهت پیش رفت در پی در هر کاری پیش رفت حاصل می شود دیدم اینا عجب آدم های بزرگ و برجسته ایستن این فیلمی که ساختن وحشدناک اثر گذار بود روی من زندگی خلابانی من من وقتی می خواستم برم معمولیت می آمدن خونه بچه ها ما می بوسیدم زنم می گفت که خود چکار داری؟ گفت هم آمدن یه لیوان آب بخورم کار دارم مثلا بهش نمی گفتم دارم می رم معمولیت ممکنه بر نگردم بچه ها ما در آخرین لحظات ببینم این چنان این وضعیت خانوادگی یه خلابان رو زنش رو ترسیم کرده بودن و این درست کرده بودن و گفتگوها رو انگار که خودش یه خلابان بوده خلابانی چکاری بوده این کارگردان این نویستنده اینا خیلی من واقعا خوشحال شدن که با این گروه آشنا شدن من هرگز با هنرپیشه ها و هنرمندان سینمایی آشنایی نداشتم گفتگو نکرده بودن ولی این خیلی فرصتی بسیار زیبایی بود برای من که با اینا آشنا شدم به قدر ای قشنگ تفصیم کرده بود که یه سحنش که هیچ وقت من یادم نمیده میگفت خلابانی نیزد تو سرش گیریه میکرد کنار ماشین به زنش میگفت تو نمیفهمی تو نمیفهمی تو نمیفهمی نه این که منظورش بود که تو نفهمی به زنش میگفت یعنی تو درک ماجدانو نداری این خلابانی که به من گفتن برو در خونش به زنش بگو شهید شده یک ماه های ازدباش کرده من چطوری برم درخون من همین الانم که این هر برمی زنن بغض گلومو میگیره من چطوری برم درخون بگم که یاده سروان احمدی افتادم که پایگاه ما شهید شد و من فرمانده پایگاه بودم باید میرفتم به خانمش میگفتم که این شهید شده یاده علی رزا در باقیان افتادم که شهید شد تو پایگاه بوچر و من باید میرفتم به خانمش سرهندی سطفان سرهندی مجرد برم بفرد مادرش بگم این بچه تون شهید شده پر من یاد این جدیان انقدر این سحنه ها رو قشنگ تنظیم کرده بود و این سکانس ها رو خوب در آورده بود از کار که چهت کردم فیلم 2888 این رفتان من بود به شیراز شید از
00:18:35--->00:20:49
spkr_00: خب دوستان عزیز هرچی قلب رنگی و زیباز تقدیم کنید به این جناب آقای کاهگردان به نویسنده این فیلم به تمام اونایی که تکریم کردن به تمام اونایی که احترام کردن از این مرد بزرگ از جام نمکی و هم رزماش به خاطر وجودش به خاطر حضورش به خاطر این که جناب نمکی عزیزم با خاطر بسیار عالی و شاد از اون شهر برگشتن به خاطر همین ما قردان این کارگردان و نویسنده و دستندرکاران فیلم 2888 هستیم به خاطر برحال اون عزتی که برای خلبان و زندگی خلبان قاهل شدن و تمام کسانی که فیلم دفاع مقدس رو از نوع خلبانیش انجام دادن بلاخره جاهای دیگه خیلی جورای دیگه انجام دادن چون بوجه دارن و بوجه های هنگفتی هم حضره می کنن ولی متاسفانه برای خلبانی خیلی با وجود این که خلبانان ما خیلی زحمت کشیدن و اگر نبودند الان شاید معلوم نبود چی بود ولی تمام کسانی که سینما کار می کنن و از نوع آب و آتش و خون و آسمان از همه شون ممنونیم و تشکر می کنیم از تمام این کارگردان و بازگران و نویسندگان و تحییه کنندگانی که در این راستا قدم برم دارن درود شرف جنام نمکی که اینقدر زیبا از این خانواده سینمایی تعریف کردن حالا انشاءالله توی اکران تهرانش حتما با اتفاق خود جنام نمکی ما میریم میبینیم این فیلم و من دارم فیلم های جشباره هر روز میرم میبینم در اقرد دوسته تاشو میرم میبینم انشاءالله که بیاد اینجا و اگر اکران تهرانم داشته باشه که من خیلی دوست سلم این فیلم رو ببینم چون فیلمی که جنام نمکی رو اینقدر اکسایتد میکنه حتما دیدنی خب سر
00:20:48--->00:22:15
spkr_01: یه چیزی بهتون بگم این فنها مربوط خلابان نبود نیرو هوایی بود مثلا بیژن آسم و شما اسمشو شنیدید سرطیب بیژن آسم بره اشترانه این دلاور الان روی ویلچره و لرزش داره سخن نمیتونه بگه خیلی مشکل این شخصیت بیژن آسم رو چنان در این فیلم ترسیم کرده بود که من اشک کردم خدایش کرده کردم که بابا این هوا نبردی رو داره نشون میده تنها خلابانی نیست هوا نبردی کل هوا نبردان یه مجموعه هستم که همه شون با هم چیز هستم گفرم تو هم دیگه و این بیژن آسم رو بیژن یاد اون رو زبطان که به من میگفت که من من درد دارم من درد از دست دادن دشپسند رو دارم درد از دست دادن داریوش ندیمی رو دارم درد از دست دادن عباس ورکت رو دارم درد از دست دادن همایون شوقی رو دارم وقتی این این حرفا رو اون روزا به من میزد این توی فیلم کاملا چیزا حالت رو پراهم کرده بود شخصیت بیژن آسم رو چون شیرازی هم هست اینجا جشباره در شیراز بود خیلی قشنگ ترسیم کرده بود در مورد افتران رادار کنترولر و قدابندی خیلی زیبا سخنگ گفته بود
00:22:16--->00:22:51
spkr_00: لایو ما هم اومدن جاوه آسن دوبار اومدن و خاطره تعریف کردن حالا احتمالا توی این هفته هم حتما من دعوتشون کنم و دوباره بیان اجازه میدین چند تا سال بپرسیم ازتون؟ خواهش میکنم یه سوالی که پین شده رو در اجدا من قبل از این که این سوال رو بپرسم میخوام تغاظا کنم که از تیمسال ربیعی یه خاطره بگید و یاد کنید از این مرد بزرگ نیروی هوایی از این مردی که به ارحال خیلی زحمت کشید برای نیروی هوایی
00:22:52--->00:28:07
spkr_01: من خیلی با کابین اقاب تیم سا رویهی پرواز کردم اولا که دیگه گفتن نداره که مثلا چه خلبان برجستهی بود چه خلبان بزرگی بود و گفتنم نداره ایشون حضر تیم آکروژیت بود و مراحل که دیگر اگر رویهی هیچ کاری برای نیرو هوایی نکرده باشه فقط فرماندهی تاکتیکی هوایی رو بنا نهاده و کامل کرد و ادامه دارد و خودش فرمانده اولش بود همین یه کارش رویهی رو قهرمان نیرو هوایی میکنه دیگه کارهای دیگرش اصلا کاری ندارم همین برقایی فرماندهی تاکتیکی هوایی رو من با رویهی پرواز میکردم ببین یه جایی گفتم تو یکی از سخنرانی ها تو صحبت ها که میکردم مصاحب ها که میکردم گفتم گفتم یه فیلم اعمالیات طریق الگوز اعمالیات طریق الگوز پیروز شد فرمانده اعمالیات چیز بود سیاد شیرازی بود سیاد شیرازی هم دوتا درجه گرفته بود سرهنگ شده بود شده بود فرمانده نیرو زمینی و فرمانده اعمالیات حالا بهرام اوشیار هم زیر دستمون توی قرارگاه کربلا کار میکرد که اصلا باقعا اگر من بخوام بگم این بحرام اوشیار چطور یه سرهنگی که ارجد بر این سرهنگ ارتش بود اون زمان چگونه با سیاد شیرازی با این همه هنگ میشد و با این کار میکرد در راه پیروزی ارتش در راه پیروزی ارتش کار میکرد چقدر زیبا و نشونده هده این بود که چه مرد بزرگ و داناییه اصلا خودخواهی تو وجودش نبود هیچ وقت خودخواهی تو وجودش نبود در حال تریقلغس به پیروزی رسید رادیو تلویزون رفت توی رادیو تلویزون رفت تو بستان یه خانم جوان دختر جوان یه بچه بقلش بود اومد جلای دوربین گفت خانم بگو ببینیم چی شد اونا گفت من در خون من جور نتوانستم پرار کنم ما نتونستیم از خونه پرار کنیم بریم یه جای دیگه شهر به دست عراقی ها افتاد من در خونه رو بسته بودم با لگت افتران عراقی زدن در رو شکستن در اومدن تو اومدن تو من قرآن بردم جلوشون و گفتم به این قرآن ما رو کار نداشته باشید ما درگیر نظامیگری و این چیزها نیستیم ما رو به این قرآن کار نداشته باشید میگو با لگت از زیر قرآن گفت من قرآن ما قرآن رو نمیپرستیم ما خدا رو میپرستیم برو لباس های شیک تو خوبه تو تند کن و بیا این بچه هم که بقیل منه مال اونه ببین چقدر دردناکه ببین چقدر دردناکه این فیلمی که من الان دارم برای شما سخن میگم الان در آرشیب راڈیو تلویزیون هست این فیلم الان در آرشیب راڈیو تلویزیون هست هر کس بخواد بره پجوهش کنه من حتی این موضوع رو سر بیریفینگ برای خلبان ها وقتی میخواستیم بریم معمولیت میگفتن میگفت این طوری هم گفتن گفتن دقدقه ربیعی و رحیمی و جهانبانی و بد رئی و اینا دقدقه اینایی بود که این اتفاق نیفته ناموس ما به دفت عراقیه نیفته و اینا اصلا دقدقه ای نداشتن مشکلی نداشتن ربیعی یه چی از اون کسیم که میهم پرشتی رو من از اون یاد گرفتم یه روز داشتیم پرواز میکردیم کابینه عقبش داشتیم پرواز میکردیم رفتیم کرمونشا رفتیم کرمونشا رفتیم کرمونشا رفت خوابید کف زمین رفت تا مرز از مرز عبور کرد رفت داخل خاک عراق دور زد به من گفت ببین این خط خط مرزه اینجا خط مرز ماست رفتیم تو خاک عراق تو خاک عراق دور زد برگشت نمو اومدیم تو ایران گفت من یه تنبیهی شده بودم در پای بای یکم منو به دلیلی تنبیه کرده بودم گفت این اشکای این تنبیه اون موقع رویی جانشین جانشین فرماندهی پایگای یکم بود فرمانده پایگا سرهنگ سپه بود شد فرمانده پدافند کامیابیفور امیر کامیابیفور به من گفت که علت این که تو رو تنبیه کردند اینه که این خط مرزی نیاد جلوتر برسه به اینجا یعنی میهم پرستی رو به من یاد داد روییی و من همیشه مدیون رویی هستم اصلا اعدامش رو قانونی و درست نمیدونم توی یک مسائل شد که سیاسی این مرد بزرگ رو اعدام کردن و آدمی هم نبود که خوش سخن باشه و مثلا چی میگن؟ چافلوسی بکنه هیچ آدم اینطوری نبود آره اینم یه خاطره یه از رویی چه؟
00:28:09--->00:31:31
spkr_00: که امان شایی ها اینجوری هستند دیگه که امان شایی بود هم پرد بود هم نه هم پرد بود و هم نه اینجونه اون موقع با اسلحه اومدن و ناموس و آب و خاک ما رو نشونه گرفتن که زهی خیال باطل به خاطر مردان مردی مثل شما امروز با دولار اومدن ولی متاسفانه گفته بودن اون موقع تا چند روزه تا تهران میان الان تا مشهد رفتن جناب نمکی اون موقع با سفی با تحدید با خون و خون ریزی و خونپاره و موشک و هواپیما نتونستن تا بعد خورمشهر بیان ولی الان با روابط و یه سری مسائلی که متاسفم برای دولت ما که متاسفم براشون که با همین دولاراشون تا مشهد رفتن و یه جرای تمام ایران منی درد اینجاست ببینید سیاست مملکت ما رو من متاسفم ما این شما این همه زحمت کشیدید این همه این همه خون دادید این همه شهید دادید که پای اینا به این مملکت نرسه و ناموس این مملکت رو نشونه نگیرن ولی الان مسئولین کسانی هستن که متاسفانه اونا دارن بستر آماده می کنن برای اینا و متاسفیم هیچ وقت این مملکت با ما دوست نبوده هرگز با ما دوست نبوده هیچ وقت هیچ وقت با ما دوست نبوده ولی متاسفانه الان این اتفاق افتاده همیشه اینها روسا و خیلی ها خیلی ها کسایی که شما تاریخو خیلی بهتر از من می دونید تاریخ چه قضاوتی می کنه راجب روسا راجب شعروی راجب اون کشورا اون آدم ها با ما چه بوده چرا ما از تاریخ درس نمی گیریم یا عرب ها در زمان الان زمان های سنوات گذشته و سال هایی که شما می دونید تاریخو خیلی با ما خیلی حد اقلش همین هش سال جنگ و این همه شهید این همه شهید که ما به خاطر این ممنبکت دادیم در اقل خون اونا و به حرمت خون اونا ما پای این آدم ها رو به اینجا باز نمی کردیم به فهمید تیم سال از تیم سال داستان خودشان و حوشیار و محیم پور را بپرسید
00:31:35--->00:47:17
spkr_01: بر حال برای گذنوندن وقت خوبه میگم یک آدمی بود به نام موینیپور امیر گسین موینیپور یه اینجور اسمی داشت ایشون در خلبان بود در سوتواندوی از امریکا که میاد با خلبانی به نام با خلبانی عضل تیم آکروجت به نام جهانبینی سروان جهانبینی پرواز میکنه ولی به علت اشتباه ایشون سروان جهانبینی جونوش رو اد دست میده تو هواپیمای تیسی و سی خاتن رینگ این خلبان جوان رو گرفت ازش و از رسه پرواز برکنارش کرد و گذاشتش پدافند ایشون تا درجه سرگردی در پدافند خدمت کرد و از اونجا به بعد درخواست رفتن بیرون کرد بازنشستگی کرد بازنشستش کرد و رفت بیرون حالا که انقلاب شد ایشون رفته بود جدره بسیج مسجد نارمک شده بود حالا که انقلاب شده بود امام دستور داد که افترانی که یا کارکنانی که از نیروی هوایی یا از ارتش رفتن بیرون در زمان شاخ میتونن برگردن بیان ایشون هم برگشت اومد و اومد رفت چون تو بسیج خدمت میکرد رفت تو احفاظت اطلاعات شد عضو حفاظت اطلاعات در اونجا شروع کرد به کار و متاسفانه تبلیغاتی رو شروع کرد که نیروی هوایی در چنگ مجاهدین خلقه تبلیغاتی رو در نیروی هوایی شروع کرد که مجاهدین چیره شدن به نیروی هوایی و نیروی هوایی در اختیار مجاهدین خلقه یک تبهم و یک تهمت ناربا در نتیجه بزرگان من لکت ایشون رو گذاشتن جانشین فکوری گذاشتن جانشین فکوری با درجه سرهنگ دومی و ایشون اومد بلافاصل بعد شهادت مرحوم فکوری ایشون شد فرمانده نیروی هوایی نیروی هواییی نه تجربه نه استراتیجی میدونست چیه نه تاکسیک میدونست چیه نه تکنیک میدونست چیه نه تعریف اینها رو میدونست چیه نه جنگ میدونست چیه نه اصلا کارониه تکنیکی نیروهوایی رو میدونست چیه respej نیروهواییید ا زیاده ایشون اومد شد فرمانده نیروهوایید نیروه هوایی ورداشت یه درجه سرهنگ دویی به من داد و به چند نفره دیگه حالا من خودم رو میگم سوال این بود که از روابط خودش با مهینفور و حوشیار بگید ایشون یه درجه سرهنگ دویی به من داد و منو منتقل کرد به پایگاه امیدیه من اومدم تهران گفتم من نمیدم پایگاه امیدیه من ده سار تو بوشه خدمت کردم منم میخوام بچه هم برن مدرسه برن مدرسه خوب برن دانشگاه منم میخوام بچه هم ترقی کنن من نمیرم پایگاه امیدیه قرمانده پایگاه امیدیه بشم من یه سرگردم و میتوانا یه گردان رو اداره کنم توانه من در این حده در حد توانه یه سرلشکر نیست که پایگاه اوایی رو به گردونه ایشون منو دادگاهی کرد من گزارش کردم این موضوع رو ایشون منو دادگاهی کرد بدینش لغو دستور بدینش به دادگاه پیوی دادگاه باید یه جلسه نظامی ها تشکیل میدادن تا بتونن اطلاعات رو به رئیس دادگاه و به دادستان برسونن به این صورت یه پیوی دادگاه تشکیل دادن و به من هم نگفتن به من گفتن میخواییم چون شما خلبان ها رو میشناسیم ما میخواییم معاون عملیاتی انتخاب کنیم برای پایگاه های هوایی شما بیاد تو این جلسه تو دفتر فرماندهی تو دفتر کنفرانسات بیاد اونجا ما میخواییم از شما بفرسیم کی صراحیت اینو داره که معاون عملیاتی پایگاه ها بشه ما داریم نظرخواهی میکنیم من بالند شدم رفتم تو این جلسه وقتی رفتم دیدم که میزه رو رو به رو هم گذاشتن جلسه هر نفر یه دونه میکروفون یه چیز گذاشتن و سرهنگ هیدر سفری سرهنگ خلابانی هست خلابان اولا تو درجه سطفانیکی اپروژیت بود از شکاری برکنار شد دلائلی حالا هرچه بود اومد شد خلابان فرنشیب حالا انقلاب شده بود شده بود رئیستات نیروی هوایی که از شاگردهای براموشیار بود در زمانه هشتاد و شیش چکاری هشتاد و شیش دیدم ایشون نشسته و منو خوب میشناسه هیدر سفری منو خیلی خوب میشنام ایشون نشسته یه سرهنگی که سرگرد بود شده بود سرهنگ تمام شده بود معاونه تربا برنامه اسمش از هم تو زهنم نیست ایشون نشسته یه سرگردی که سرهنگ تمام شده بود شده بود معاونه اداریه فرانده نیرو یعنی همین محینی پور اونجا نشسته چهار نفر هم با لباس شخصی از اینایی که پیرنهاشون رو میدازن رو شلوار و تصوید دستشون هست و محرشون پیشانیشون سیاهه چهار نفر شخصی هم بودن یه همافری هم با لباس همافری با لباس نظامی بود با ریش هم بود اونجا جوان خیلی جوان یه خطی بود همافری یه خطی بود اونم اونجا نشسته بود و کار میکرد معمولا بلنگوها رو درست میکرد و این کار رو میکرد من وقتی رفتم نشستم دیدم محمد دانشپور اومد سمت راست من نشست علیتبر اسکندری اومد سمت چپ من نشست علیتبر اسکندری چی کاره بود مدیر مدیر عملیات شده بود مدیر عملیات پرمانده نیرو شده بود این ها دوتا اومدن این برمواره من نشستن به من گفتم که بعد اینکه قرآن رو خوندن اینا گفتن تو چرا لغوه دستور کردی بهت دستور داده شده که درجه سرهنگ دویی بزنی بری پایگاه اومدیه بشی فرماده پایگاه اومده چرا لغوه دستور کردی من گفتم من رو برای این کار نخواستید اینجا من رو خواستید که من بیام راجع به بچه هایی که میخوان بشن موابن عملیات پایگاه هوایی فانتوم افچار شما من رو خواستید اومدید وقت من رو محاکمه میکنید گفت بله شما باید محاکمه بشید و برید دادگاه ما باید این گزارش هست رو تحییه کنیم برای دادگاه و دادستان و پرایینا آقا من دیگه اصلا دیوانه شدم دیوانه شدم اصلا گفتم هیدر سفری خلابان بود و خلابان 86 بود سابقه داشت من میشناختمش و احترام برش خواهید بودن یک کلمه هم حرف نمیزد اینا حرف میزدن من گفتم که من اصلا شما رو قبول ندارم شما چه کاره بودید که حالا آمدید شدید معاون معاون معاون برای فرمانده نیرو سرهنگ موینی پور چه کاره بوده که آمده شده فرمانده نیرو استراتجیست بزرگی بوده خلابان برجستهی بوده چه کاره بوده که آمده شده شما نیرو رو اصلا قبضه کردید با حقبازی شما نیرو رو قبضه کردید با حقبازی خلابان ها میدوند شهید میشن شما میشینید شریع این پوست ها و تصمیم میگیرید که منو محاکمه کنید اون سرهنگ کیوانی برگشت گفت که مگه باید از توی جزو بگیرن فرمانده نیرو تنگیرن گفتن داد نزن جان سرهنگ چاپروسی هم نمیخوای بکنید در همین موقع هم که این صحبت های من بلند بلند شده بود موینی پور از تو دست روی اون اتاق کنفرانس اومد بیرون و این ها که خلابانی زده بود و دست ها شده هایش با دست ما تمیز میکن گفتن آخه این چه کاره بوده که ارمان شده پرگاندینی رو من احترام براش قایل هم اما شما جایی گذاشتش که جایگاهش نیست برگشت به من گفت که اون خمافره برگشت گفت ایشون با اصل انقلاب اشکال دارن گفتم من هرگز با انقلاب اشکال ندارم من با شما اشکال دارم من با شماها اشکال دارم اون سرنگه بلند شده برای بیرون من بلند شده محمد دانشبور گفت که آقای اون توجه داشته باشید خلابان شکاری تو هوافی ما تنها باید تصمیم بگیره حتما تصمیمش هم باید درست باشه شما دارید از ایشون گفتم محمد بیاری کن این چنی بهم خلابان شکاری چیه اقبگرد چیز کردم احترام گذاشتم به هیدر سپری اقبگرد کردم و از اتاق آمدم بیرون حالا زن و بچه من تو تهران بیرون خونم بوشق زندگیم رو هوا اصلا ببین با خلابان شکاری چه کردن اینا رفتم تو عملیات سندلی رو برعت گذاشت سرم رو گذاشتن رو دسته سندلی رو شروع کردم گریه کردم یک آدمی با تجربه ای بودم سی و چند سالم بود خلابان یعنی نزرکی چل سالم بود آدمی چیزی نبودم بچه نبودم شروع کردم از این همه ناراحتی و بدبختی ای که دارم گریه کردم یه دفعه دیدم یه نفر دست گذاشت رو شونم یه نفر دست گذاشت رو شونم و برگشتن میگاه کردن برامونش یاره برامونش یاره اون من رو سلو کرده تیار فانتوم برگشتن خیلی هم باش رفیق بودم خیلی هم باش یعنی خیلی دوستش داشتم یک بود دیگه واقعا یک بود جهانبانی دوم بود ربیعی دوم بود اگر زنده مونده بود اگر اون حکومت بود این حتما به مقامات بالای این حتش میدسید ایشون به من گفت که من فرماندت بودم یا نه من معلمت بودم یا نه گفتم همیشه همه جا بودید عشقام رو پاک کردم و گفت من نمیذارم این گرگاتو رو پاره کنم برو برو دفتری ویژه برو دفتری ویژه طرح چیز اومده کرب美國 involve چیزه چیزه نیروه نیروه پهوسته پایگای بوده بروه اینشون اجازه نداد من انی روایی اخراش کنن یا من رو بفرستن دادگاه من هم رفتم شروع کردم من که همیشه به فرماندهانم صادقانه خدمت کردم حتی مثلا رزا سعیدی که از من پایین تر بود شد فرمانده من من صادقانه بهش خدمت کردم تو پایگاه بوشه و هر فرماندهی که داشتم هیچ وقت من به فرماندهانم خیانت نکردم هیچ وقت به فرماندهانم نارو نزدم خودخواهی نکردم در مقابل کاراشون و دستوراتشون به هر صورت شروع کردم طرق پای پیوست هوایی رو نوشتن الان این نوشتن که نوشتن نیست که باید بلنشی بری لشکر 92 زرهی باید بلنشی بری لشکر 16 زرهی باید بری همه هنگی کنی اینا رو باید این کارها رو بکنی باید بری ستاد ارتش باید بری ستاد قرارباه مقدم نیروزمینی در نزرک دسپول که بعدن شد کربلای یک شد قرارباه کربلا همین سیاد شیرازی شد فرمانده نیروزمینی و فرمانده جنگ شد رفتم اون رو نوشتیم و دیگه با حوشیار رفتیم این قرارباه این فرماندهی تاکی هوایی کچولو رو بنا نهاد تو قرارباه کربلا و دیگه با هم بودیم تا عملیات خیبر دیگه با هم من در خدمت ایشون کار کردم ایشون به من میگو برو پرواز ایشون همه هنگ میکرد که من رو در کدوم پایگا پرواز بدن و همه چیزاش دیگه در سه این بود همه کارها دستی بود و ما ببینید تریغلغط حالا سامانالعمرو که به جای خودش تریغلغط فتح المبین بیت المقدس محرم مسلم ابن عقیل بدر رمزان بدر خیبر ولپج مقدماتی ولپج یک ولپج دو سه چار پن تمام اینا رو پیوست های هوایش رو من نوشتم البته خوشیار من رو هدایت کرده نه این که من مثلا جانالونون بودم من یاد میگرفتم شاگرد بودم دمی بستش اینا رو می نوشتم میابردم میدادم تاییدیش رو میگرفتم میبردم میدادم موینیپور موینیپور حالا یه دفعه رفتم که این تر رو بدم امزا کنه رفتم به این پیوست هوایی رو بدم امزا کنه همه رو خودم تایید می کردم چون به ماشین نوش نمیدادیم به خاطر این که سیکوریتی کار خراب نشه خودم استنسیل اون موقع دستگاه استنسیل بود برای تکسیل استنسیل می کردم اینا رو منگله می کردم جذره جذره می کردم میبردم میدادم موینیپور یکی یکی امزا کنه یه دفعه رفتم راجع به یه موزی در صحبت می کردم من مخالفت کردم گفت تو چرا با من مخالفت می کنیم مگه من هیزومه تر به تو خروف برم گفتم نه به قرآن جام سرنگیم من خیلی مخلص شما هستم شما بلد نیستید شما استراتیجی بلد نیستید شما تاکتیک بلد نیستید همینطوری بهش گفتم تاییدیه امزاها رو می گرفتم و می اومدم همین تاییدیه ها رو می گرفتم و می اومدم یه روز سالها بذاشت بازنشسته شده بودم رفتم بیمارستان نیروهوایی دیدم یه نفری تو ویلچر داره می آمد من اینا رو که دارم می گم امیدوارم که این کسانی که تو لایف هستن دارن می شنوند و می بینن تصور نکنن من آدم کینه توزی هستم به هیچ وجه من متنفلم از کینه هر کس که کینه داشته باشه به هر دلیلی به هر چیزی در سینش کینهی وجود داشته باشه آدم نیست ممکنه انسان باشه اما آدم نیست چون انسان تریف قرآنیه من هیچ کینهی در درم ندارم اما دارم خاطرت رو می گم ربتم تو نیروهوایی راه روی بزرگی داره که میره میرسه به مرکز بیمارستان دیدم یه نفری تو ویلچر دارن می آرن یه نفر آمد جرود گفت که این مهینی پوره این که با ویلچر قولش می داد گفت بله تیم سال مهین پوره خطفش رو جم کرد خفت که تو صورتش خب اینه نتیجه نتیجه این که تو تخصص نداشته باشی بذارن سریع کاری ودکارهایی بکنی شما می دانی چند نفر در نیروهوایی به خاطر شخص مهینی پور طلاق گرفتن زندگی خانوادششون از هم فرو پاشید به خاطر اتحانات واحیی که می زد به این این مجاهد خلق این مجاهد خلق اون پران از این چیزا بگذاریم متنفرم از این حرفا بگذاریم
00:47:18--->00:49:07
spkr_00: ممونه مشابهشو داشتیم بعدا دوباره ولی خانم مهنتی هم گفتن که این بدترین دوران نیروی هوایی بود با ایشون و روی همسرشون تیمسان مهنتی هم شاد باشه و چقدر شما انسان بزرگی هستید چقدر زیبا گفتید گفتید من کینه از کسی به دل نگرفتم ولی چوب خدا اصلا ربطی به کینه و این داستانو نداره و میزنه میزنه تا در سبرت بشه برای همه اون کسایی که به قدرت میرسن و دمار از روزگار زیر دستاشون و اون پایین دستا در میارن و بترسید میگه تیغ بران عوض این که نه میگه که یه شعری دیگه هست که بیشتر بهش میاد میگه مغرور مشو به خود که خاندی ورقی زان روز حضر کن که برد برگردد بله بله یعنی نگران نباشه یعنی واقعا این گذر پوست میگن این دباخونه میفته این دنیا گرده زمین میچرخه نمیدونم ما این همه این ضرب و مثلا ها برای اینه که آی اونهایی که قدرت دستتونه و میتازونید بترسید از روزگاری که زیر مجموعتون کسانی که دارید بهشون ظلم میکنید یک روزی دیگه اون قدرت رو نداشته باشید و تاریخ قضاوت میکنه که چه بله هایی سر کسایی که ظلم میکنن میاد که جناب نمیکی الان یه دونه واضحش رو گفتن دیگه خب چیونه دارم
00:49:07--->00:49:35
spkr_01: خدا کنه که خانواده موینی پور نشنبه این صحبت هایی که من کردم
00:49:35--->00:50:35
spkr_00: شما اسم منظورتون نبود شما تاریخدانی شما تاریخشناسی شما راجب هر جایی البته من دیدم جایی که حرف داری صحبت میکنی جایی که حرفتنش رو بشی میگه اطلاعاتی ندارم و صحبت نمیکنی ورود نمیکنی ولی قریب به اتفاق راجب تاریخ درستشو میگی و بحث میکنی راجب شاهنامه صحبت میکنی فردوسی بزرگ و راجب همه چیز صحبت میکنی شما تاریخ رو باز کردی موینی پور یک شخصیت بود از مثل دیگران مثل همه اون کسایی که در تاریخ به بیراه رفتند و و متاسفانه از تاریخ رو از سرنوش چوب خوردن بیش از پونست نفر رو بخروب کردید پای صحبتاتون اینا کسایی هستن که آشق شما آشق خلبانه بشه شجاعت تراز بشه شما
00:50:33--->00:51:02
spkr_01: شمایید که ما اول کار گفتم ما هفته نامه نداریم روزنامه نداریم ماهنامه و سالنامه نداریم ما رسانه نداریم این رسانه شمایید که داره این کارا رو میکنه و این پونسط نفر برای رسانه شما داره اومدن امیدوارم در جرسه بعد امیدوارم جرسه بعد در باره تریغالغوت و فترمبین سخن بگم نقش نیروهوایی در این پیروزی ها موسیقی
00:51:04--->00:51:52
spkr_00: حتما. آکه. من میدونم خستای دو ساعتم صحبت کردی. این سالان نگه میدارم. برای جلسه بعد برای نکته گفتید که من در واقع فهموندید لایف من. این لایف من نیست. این لایف شماست و اگر حضور شما و اگر وجود شما و اگر کلام شما من کمتری من چی دارم اصلا به قول معروف دایره به قول معروف پر است. التهاب پر از هماسه. من اصلا کجا هم. من فقط یک راوی هستم که این داستان رو دارم یه پولی شدم بین مردم و شما ها و اگر نه اصل کار شما هستید.
00:51:56--->00:52:05
spkr_01: اگه این پل نباشه پرتکاهه. شما در حقیقت واقعا زمان رو درید مدریت میکنید و اینطور بگم تاریخ رو درید مدریت میکنید.
00:52:10--->00:53:17
spkr_00: الهی که قربونتون برم هرچی که رنگ عشقه پرچم ایرانه هرچی دم دستتون هست از نوع قشنگش گل و مل و اینا بریزید تو این صفحه که جرام نمکی تقدیم کنید به ایشون به همسر گرامشون و به خانواده بزرگ نیروی هوایی و به هران کسی که برای این مملکت زحمت کشیده هران کسی که زیر پا نکشیده هران کسی که پوس خربازه زیر پای کسی نمداخته هران کسی که دست گرفته هران کسی که کمک کرده تا کسی که واقعا در حقش ظلم شده بلند بشه هران کسی که از بالا به پایین نگاه نکرده گابریل گارسیا مارکز قشنگ میگه تو فقط زمانی میتونی کسی رو از بالا به پایین نگاه کنی که میخوای دستاشو بگیری و بلندش کنی در غیر این صورت نمیتونی درود به شرف تیمسان نمکی نازنین درود به شرف تمام اقابان آهنینبال و آسمان غیرت و شرف خیلی نو کرده تم سر سرورین سرورین
00:53:17--->00:54:27
spkr_01: یه چیزی در خواهر آخرش بگم جای سرتیب محمد دانشپور الان بین ما خالیه جای سرتیب محمد حقشناس بین ما خالیه حتی جای یدولای جباتپور خالیه یک خلبان برجستهی در شیراز هست زنده هست و کارهای بسیار بزرگی در زمینه ایران شناسی و این کارها می کنه به نام کازم عباس نجادی واقعا اینا کسانی هستن که نیروهوایی رو اینا نگذشتن کازم عباس نجادی یک بار بزرگیه چنگیز سپر چی بگم بهروز سلیمانی پرمانده پایگای تبریز گلج برجسته و بزرگی که عملیات البرید رو هدایت کرد و البته لیدر بود ولی ایشون فرمانده همه فلایت بود اینا همه جاهشون خالیه ای کاش که بشه در باره اینا هم صحبت بشه من بیش از این مزاهمتون نمیشم قرونت برم
نظرات
ارسال یک نظر