امیر سرتیپ خلبان علیرضا نمکی
00:00:00--->00:00:20
spkr_01: اینشالله که خداون سایه پر مهرش رو بر سر همه ایما حفظ کنه الهی آمین سلام از کردم سلام قربان الهی که من دورتون بگردم من وقتی شما رو میبینم تمام وجودم خبردار میسته به خدا به خاطر وجود نازنین شما مرد بزرگ
00:00:21--->00:00:31
spkr_03: شما خودتون از بزرگان نیروعبایی استید و خیلی خوشحالم که با کسی صحبت میکنم که از جنس خودم.
00:00:44--->00:00:54
spkr_01: تا میشه صحبت کنم؟ ها حتما تریبون قربان در اختیار شماست من لال بیشم در مقابل شما قربان
00:00:54--->00:07:41
spkr_03: بزرگوارید من درود میفرستم به روان پاک علی شمسویگی و بیجن فیلی و رشیدی خدایی از این طرف سلام میکنم به تیمسا رباسیان خاطراتی که ایشون تعریف کردن خب از جنس خاطرات من نیست ولی خیلی همه رو یاد کردن همه شاهده همه یادادگان همه همه همه رو یاد کردن و امید دارم که خودشون سلامت باشن من امشب تصمیم دارم راجع به سازمان نیروهوایی صحبت بکنم که همین بزرگان بناشون نهادند اول علی شمسگی رو بگم علی شمسگی خب من خیلی خاطره از علی شمسگی دارم علی خلابان بسیار برجسته ای بود و سریه 24 و 26 و 27 و مد و سیستم مدیریت نیروهوایی تغییر کرد یعنی نه آدماش تغییر کرد سیستم کاریشون تغییر کرد فرماندگی تاکیی هوایی خب حالا ربیهی مشکلات سیاسی هست ولی یه خلابان بوده و من به خاطر خلابانیش اینجا ازش صحبت می کنم ربیهی یکی از محصرترین افسرانی بود یکی از محصرترین جمرال هایی بود که در نیروه هوایی خدمت کردن و خیلی واقعا برای نیروه هوایی زحمت کشید حالا من میگم که چطوری شد ربیهی فرماندهی تاکتیکی هوایی رو برانه ها ما یه نیروه هوایی اغب مونده داشتیم یه نیروه هوایی بسیار سنتی و مثلا از نوع هواپیمای پریمونس و از این نوع مدیریت اون زمان حاکم بود ولی وقتی ربیهی اومد رسید به یه جایگاهی سه جوادی ربیهی و جهانبانی که به جای خودش اگر راجبش دیاد صحبت شده اینا رسیدن تغییر وضیعت دادن در نیروه هوایی این فرماندهی تاکتیکی هوایی منحلش کردن بعد از سوزی انقلاب برای این که نمیدونستن چرا این درست شده فکر می کردن این درست شده که مثلا جایگاهی باشه برای فخوروشی یا مهمن یا ربیهی یا دیگران در حالی که اینطوری نبود وقتی که جنگ شد ما کمبوز فرماندهی تاکتیکی هوایی رو دقیقا احساس کردیم یکیش همین مسئله شمسی شهادت مسئله شمسگی شمسگی فرماندهی گردان بود در همیزان ایشون بلند شد اومد سردشت برای این که هدفهایی را که باید برن اونجا بگیرن خب فرماندهی تاکتیکی هوایی نبود که یه نفری رو پرستادن اونجا یه چسانی رو پرستادن اونجا که اصلاً مسئولیتی قانونی بر ادفتشون نبود و اینها علی شمسگی رفت اونجا که اهداف از اونا بگیره متاسفانه فرماندهی کنترول هم در کار نبود که خب وقتی فرماندهی تاکتیکی نباشه فرماندهی کنترول هم اونجا در کار نبود هلیکوپتر اینا رو سپاه زد بچه های سپاه نمی جونستن که این هلیکوپتر مالک چیه از کجا آمده اینا فرماندهی کنترول حاکم نبود اونجا زدنش اینا خوردن زمین و متاسفانه آتیش گرفتن همهشون شهید شدن چند تا اصطوار بودن و علی بود سرورد بود علی شنسویگی و بیژن که خلبان بود خلبان هلیکوپتر بود و زرشدی خضایی اینا بودن شهید شدن ربیهی وقتی فرماندهی تاکتیکی رو برانه ها پشت سر چند سال بعد شد فرماندهی نبیه هوایی حالا دنبال این بود که فرماندهی استراتیجیک هوایی رو بنابذاره فرماندهی تاکتیکی کارش چیه فرماندهی تاکتیکی هوایی هیچ معمولیتی نداشت جز پشتیبانی از یگانهای سطحی نیروی هوایی هیچ معمولیت تاکتیکی ندارد مگر پشتیبانی از یگانهای سطحی باید اینو منسجمش میکردن به صلاح سازماندهی میکردن که ربیهی کرد حالا به ما معمولیت هایی داده شد در زوفار شما حتما دستانهشو شنیدید ولی خب بعضی از آقایون که بعضی از خانم ها آقایون که نشنیدن من دارم میگم مثلا معمولیت زوفار در کار جنگ زوفار ما متوجه شدیم یعنی من که نه من خودم خلابان بودم که رفتیم بمباران کردیم رفتیم کارایی اینطوری کردیم در زوفار ولی قرار بود که فرماندهی استراتیجیک هوایی تشکیل بشه چنبودشو در جنگ زوفار رویی آشکار کرد و نشون داد به مقامات بالا به مجلس به وزارت دفاع به اینا همه آشکار کرد که با ما نیاز داریم به فرماندهی استراتیجیک هوایی چرا حالا اینو بگم یه روز مقامات فرماندهی تا تکیه هوایی بود تیمسال مقامات اگر در این دست خدا حفظش کنه خدا عمر تولانی بشهد ایشون من و فکوری و بحرام و عوشیار رو خواست توی دفتر خودش شیراز مقامات
00:07:41--->00:07:44
spkr_04: من در سآ
00:07:57--->00:13:49
spkr_03: برای موشت این که با موشت مبریگ یه هدفی رو بزنیم. بهرام موشت گانر بود دیگه. بهرام شما سابقه شو می دونید. بهرام واقعا گانر بود. یک بود تو گانری. ایشون برای بومباران با بومبای 80 ویس پندی M117. ما رفتیم دفتر مرمند. مرمند یک تلفون دستش بود با علا عزت صحبت میکرد. یک تلفون دستش بود با ربیعی صحبت میکرد. سآل کرد از هممون. از اون گفت که با موشت مبریگ. ما قرار بود یه چیزی رو بزنیم در زفار. یک هواپیمای یه هدفی رو قرار بود در زفار بزنیم. که نابود میشه. به طوری که خبرنگاران نتونن اکسی ازش بگیرن و منتشر بکنن که چی بوده. من چون خیلی تو لیزر کار کرده بودم گفتم تیو سار اجازه بدید با لیزر این کار انجام بشه. فکوری گفت که نه با مبریک بهتر میشه. برای موشت یار گفت من به تو قول میزم با دقیقت با اموان وانسلوم بزنیم به طوری که اصلا آخه تناج بومبم بالا میرفت دیگه وقتی با اموان وانسلوم میزدن تناج بومبالا میزنن نابود میکنیم. ایشون از همین جوری که دو تا تلفون دستش بودیه که با ربیه یکی با حضرت صحبت میکرد برگشت گفت که هر ستاتون باید برید. گفتن که باید هر ستاتون برید. خب این یه معمولیت استراتیجیک بود. تو خاک توی کشور دیگری بود. خب باید فرمانده یه تاکتیکی چنان اطلاعاتی نداشت. از اونجا باید فرمانده یه استراتیجیک میداشتیم. که بعد از اون که کار تموم شد فرمانده یه استراتیجیک میمار دعوت کردن تهران. من بودم. علیه شنسرگی بود. محمد دانشبور بود. محمد حقشناس بود. چند نفر دیگه البته از جوانان هم. ما همه سروا مودیم. تیمسارا چند نفر بودن. از جمله ارتشبور توفانیان. که ایشون اومد یه پازل رو جلوی ما گذاشت. ما هر 15 روز یه بار می رفتیم. دفتر ویژه به کلی سری. این پازل رو باید ما ترمیم می کردیم. یعنی چی؟ یعنی شما ببینید. ما هشت آباکس خریداری کرده بودیم. برای تی. برای فرماندهی تاکتیکی هوایی. چرا؟ برای اینکه آباکس برد رادرش 400 کلومیتر. 400 مایله. آباکس فقط می تونه بگه هواپیما رو بفرسته. دنبال اینکه این تانک رو بزن. این تیپ رو بزن. این گردان رو بزن. این گردان رسیده لب شهد. این گردان کجا اومده باید چه کچه گونه زده بشه. آباکس نمی تونه استراتیجی کار کنه. ما یه هواپیما خب اینا حالا کشید به اینجا صحبت. یه هواپیما 7-7 داشتیم. آریا و کشتی ابن سینا اومدن توی ارون رود. قرار بود که ما خط تالوک چیز باشه. خط تالوک مبنای حرکت کشتی ها باشه. خط تالوک به اراغ. خط تالوک خطیه که نقاط امیخترین نقاط دریا یا امیخترین نقاط یه رودخونه مرزی رو به هم وصل می کنه. این امیخترین نقاط که به هم وصل می شد امیخترینش می افتاد طرف خاک اراغ. به طوری که اگر کشتی های ما از اونجا می خواستن بیان اراغی ها با خونپاره. با خونپاره از ساحلشون می تونستن بزنم. اونجا خیلی امیخت بود. می تونستن بزنم. ما یه هواپیمای سال 47-48 دارم می گم. یه هواپیمایی داشتیم به نام 707. که این 707 مخصوص بود. این هواپیمای هفته دارم می گم. هم ایلیند داشت. هم کامینت. هم کامیونکیشن انتلیجن سیستم بود. هم الکترانیک انتلیجن سیستم بود. سیگنال انتلیجن سیستم بود. و دستگاه های دیگه. وقتی که مهموریت استراتیجیک به نیروه هوایی ابلاغ می شد. مثلا همل و نقل کشم. ما با عراق از همون سال وارد جنگ شدیم دیگه. همون موقعی که کشتی ابن سینا و کشتی آریا می خواستن بیان. من کابین عقب سرزوان فکوری با سطفان یکم خورم. که تو بالش بلند شدیم. البته کسانه دیگه بودن. بلند شدیم. رفتیم تا نزدیک پایگاه هر رشید. اونجا به ماه بلاخ کردن که برگردید. لزومی نظره بمباران کنید. چرا؟ بله که این هواپ به ماه هفته هفته که امریکایی ها داشتن. امریکایی ها اینو برای ما آورده بودن. این هواپ به ماه هفته هفته اطلاعات و گردابریکت می دونید که کراس چش می کند. سین پوینت پیدا می کند. سین پوینت.
00:13:50--->00:14:07
spkr_04: PYM JBZ
00:14:07--->00:20:24
spkr_03: شدیگ نشه. چرا؟ برای این که ما آمادگی کامل داشتیم که پایگاه های عراق رو بیران کنیم و واقعاً هم جنگی اگه می شد به نفع ما می شد و خیلی هم پرسود بود. کما این که بعد از این جریان قرارداد 1975 تصویب شد بسته شد و احمد حسن الوک جنرال پخده برجسته تفصیل کرده دوران جنگ سعد رو کاملا تجربه کرده بود. حتی حاضر نشد بیاد با علا ازد چیز بکنه به صلا رو به رو بشه. جانشینش رو فرست داد برای تصویب قرارداد 1975. این حواب پیمای 75 کارش استراتیجیک بود. اتفاقاً یکی از دوستان خدا انشالله حفظش کنه یه آقایی هست. اون نوقت سرگرد بود. حالا سرهنگی بازنشسته شده. از مسیحی ها بود. به نام آقایی مکسیان. ایشون پسرش برای من پچه اون هواپیما رو پرست داده. این هواکس برای سر هواکس بود میگه پسر سخته. چیکار داری میکنی؟ پسرش گویای اینه که میگه پسر سخته داری چیکار میکنی؟ تو خیلی بچه ای. یعنی برتر از آواکس بود این هواپیمایی هفت سخته. تمام اطلاعات استراتیجیک عراق رو این گردابری میکنه. و یه تیم برجسته همین آقای مکسیان که من میگم. و تیم برجستهی تجدیو تحلیل میکردن. این هواپیما فکر میکنه امریکایی ها بعد از انقلاب این رو بردنش. یا قبل از انقلاب در همون بحوهه انقلاب این هواپیما رو بردن. خب ما دفاع استراتیجیک میخواستیم. یعنی فرماندهی استراتیجیک میخواستیم. ما میرفتیم 15 روز به 15 روز میرفتیم تهران دفتر ویژه. زیر نظر معابنده تر برنامه. ارتشبه توفانیان میامد. این پازل رو میچهد. آقا ما میخواییم دفاعه. میخواییم فرماندهی استراتیجیک هوایی داشته باشیم. کارشنس های سازنان ویلل از ما سوال کردن که شما میخوایید فرماندهی استراتیجیک داشته باشید کجا رو بمبارم کنید؟ نیویورک و سیدنی رو؟ لندن و پاریس رو کجا رو میخوایید بمبارم کنید؟ شما بیایید بگید ما فرماندهی دفاع استراتیجیک هواپزا میخواییم. هواپزا رو بهش اضافه کنید برای این تجهیزاتش مهوره است. تجهیزاتش اسپیس بیس لیزر است. تجهیزاتش چیزای فرازمینی است. فراجوی است. ما میرفتیم اونجا. مثلا اینجا مهوره دی اسپی میخواستیم. ما منوشتیم میگفتیم دی اسپی باید این مشخصات برای ما داشته باشه. هایپرسانیک اوتوماتیک ریلگان میخواییم. باید این مشخصات رو داشته باشه. هواپیمای جاسوسی میخواییم. هواپیمای برای دفاع استراتیجیک هواپزا. رویی وقتی فرمانده نیرو اوائی شد بنای دفاع استراتیجیک هواپزا رو گذاشت. قبلا دفاع تاکتیکی هوافزرو همین برپاییت فرماندهی تاکتیکی هوایی همین یک کارم کرده باشه به نظر من جزوه قهرمانان خلمانان قهرمان نیروه هواییه به نظر من به هر حال آقا به هر صورت جن شد شرایطی که ما تاکتیکی رو منحل کرده بودیم و این شنس بگیم خدا رحمتش کنه به علت نارسایی همین انحلال تاکتیکی عباییت دست رب و جن شد تو جنگ بچه ها می دونستن چه نارسایی هایی دارن ولی به جون تیمسار همزهی به جان خودم همشون می دونستن چه نارسایی هایی دارن ولی یک کلام به زمان نمی آوردن که بگن این نارسایی هست چون من مطمئنم در سطح فرماندهی نیروی هوایی بسیاری از تصمیم گیری ها با مشورت اون نماینده حضرت امام در نیروی هوایی انجام می شد و اون درک تاکتیکی و استراتیکی نداشت حتی درک تکنیکی هم نداشت خب مشورت می شد می گفتن بچه ها می دونستن که کسی به دادشون گوش نمی ده به حرفشون گوش نمی ده فلان چیز رو نداریم فلان چیز رو نداریم باید باشه اینا رو نمی شه آخه شما نمی تونی بگی دی بی سو شست تایاره ما ادست دادیم در حالی که شما در هر ست سورتی اف پنج باید حد اکثر بدترین نوع مدیریت بدترین نوع لوجستیک بدترین نوع خلبانی شما باید پنج تا در هر ست سورتی ادست بدیم این یا آمار جهانیه یا یه استاندار جهانیه در هر ست سورتی فانتوم که پرواز می کنی باید سه تا تایاره ادست بدیم ما دی بی سو شست تایاره در جنگ ادست دادیم در حالی که کلش اگر می خواستیم هشت سال به جنگیم و با سیستم به جنگیم سیستم کارامت به جنگیم حد اکثر ما سی تا بیست تا سی تا هواپی ما باید ادست می دادیم که خیلی هم چیزم و هر حال این بچه ها می دونستن یکی چون رو می گم چنگیز سپق اشکال نداره که من دراجه به این بچه ها خلبانا صحبت می کنم چنگیز
00:20:24--->00:20:30
spkr_01: من سرابا گوشم نه قرار بتون برم دفرمید
00:20:30--->00:26:12
spkr_03: چنگیز سپه بیرونش کردنن نیروعبایی. مثل جدی، مثل دلحامد، مثل اون یکی دلحامد، مثل خیلی بچه های دیگه، چنگیز سپه را از نیروعبایی بیرونش کردن. این چنگیز روز سیر یک شعری وقت توی میجون 24 سپن بوده، میجون انقلاب، اگر اشتغال نکنه. توی میجون انقلاب بوده، یه دفعه متوجه میشه که پایگا اولی محراباد بمبران شده. نمیره خونش. علی، نمیره خونش. یه راست میاد پایگای محراباد. میبینه بله، زدن 77 دو، 77 دو داغم کردن و یک کارهای ناشیانه زدن کردن. یه راست میره راهن از محراباد میره راهن. میره راهن سبر قطار میشه، میره اندیمش، میره جلو در پایگا پیاده میشه. با زن بچهش خداحافظی نمی کنه. میره اونجا میگه آقا جون جنگ شده من اومدم. من خلبانم برای این روز برای همچین روزی من تربیت شدم اومدم. میبرنش تو یه ویدیو داره، توی آرشیب صدا و سیما هست. گذارشگره از خلبانه درسول همه خلبانه نشستن تو پناهگاهیه. ظاهرن پناهگاهیه. همه کنار دیوار نشستن. یکی ایچی با آشون صحبت میکنه. میرسه به چنگیز سپه. چنگیز هم یه سیبیلای دیگه از این روایی که در آمده بود. یه سیبیلای مردونه داشمشتی گذاشته بود. پر مشکی. این فیلمش هست. کاش بزنن اینا چیز بشه. میگه بهش میگه جنب سرمان. شما چی میگی راجب این جنگ چی میگی؟ میگه من نمیدونم. من از رسانه شما از همین تریبون به خلاوانهای عراقی میگم نکنید. شهرها رو بمباران نکنید. برابر مغذرات رفتار کنید. علکی بمباتون رو نریزید توی شهرها. از ترس هدف رفتن روی هدف. اینا میرسیدن. میرسیدن. میرسیدن به سمت هدفشون. سر راشون از احواز مثلا رفت میشدن. سر راشون از خورمشه رفت میشدن. سر راشون از سوسنگل رد میشدن. میزدن. بمباشون رو میرسیدن و برمیگشتن. شهر رو میزدن. من به خلاوانهای عراقی میخوام بگم که نکنیدین کار ناکمون مرزنا. نزنیدین شهرها رو. به ولای علی. ببین. این آدمی که به نام نامسلمونی بیرونش گردنن نیروه بایی. میگه به ولای علی. اون کاری رو میکنم که نباید بکنم و پوس از سرتون میکنم. یه همچین داستانی رو تریف میکنه. شهاب سلطانی. سرگرد شهاب سلطانی پای سرهنگ دوی. سرگرد بیاد سرهنگ دویم. فریدون هرباب. همین فریدون هرباب دوستانم از بچه ها خلاوانهای فرید برای من تریف کردن. میگه وقتی تو بالش بلندی شدیم بریم برای بمباران میگه یه بند ماکباتومو میگرفت. میگه صد دام نامد. من دارم نیام. بیا با من بجنگ. بیا منو بزن. همینطور یه بند میگه فریاد میزد تو ماکباتومو میرفت و بمباران میکرد. همدوره شحاب بود. همدوره شحاب سلطانی بود. یا پای سرهنگ دویم. دو سر روز دیگه این و شحاب سلطانی و همین شوقی و اینا همه باید سرهنگ دو میشدن. همه شنم شهید شدن. یونس خشمین. آخه. محالا اینا همه واقعا اینا بچه هایی که تو دستبول بودن اینا اینطوری جنگیدن. میدونستن نارسایی ها چیه. میدونستن ما سیستم دفاع افتراتیگ هوافضان نداریم. ما همون فرمانده یه تاکیکی رو داریم. ولی میربتن محمد حسین غیستانی رفت نیروگاه نیروگاه اوسیراکو بمبارن کرد. به طوری بمبارن کرد که چار ست تا کارشناس فرانسوی بیش از دوازه ساعت در عراق نموندن. همه شون به حقوق ها برگشتن رفتن و کوره اتمی چنان داخل شده بود. بعدا اسرائیلی ها اومدن در جران سال بعد اومدن زدن. اما اون دیگه اون اصلا چیز نبود. اوسیراک دیگه اون اوسیراکی نبود. دیگه اون من نمیدونم الان یادم نیست اصلاحشونو انجام دادن. خود شما نگاه کنید. ببینید. همین بچه های تاکتیکی که اطلاعات تاکتیکی در اختیارشون قرار نگیده. کارهای استراتیجیک کردن. همزون نقل عراق رو متوقف کردن. بچه های تبریز بچه های حمدان همل و نقل عراق رو متوقف کردن. بچه های بوشه جاده صفان به بسره به قلع ساله به بغداد رو بستن. بچه های بوشه و من افتخار میکنم که همرض به اینا بود.
00:26:13--->00:26:20
spkr_01: برمانده همچین پایگاهی بودید در سال 64 یا 64 یا 64
00:26:20--->00:34:29
spkr_03: شهت و پنج، شهت و شیش تا اول شهت و هفت. و به این هایی که من عرض میکنم خدمتون اینا چیزهاییه که من دلم میخواد خلابانهای جدید بدونن. آقا فرماندهی استراتیجی که هوافزان نداشته باشی یک قرون عرضش نداره این نیروعبایی. حالا هرچقدر تو میخوایی لوب بزن. هرچقدر تو میخوایی رول بزن. هرچقدر تو میخوایی کپ زمین پرواز تاکتیکی بکن. با آیت فرماندهی استراتیجی که هوافزا تشکیل بشه. در نیروع هوایی. آفری. آفری. نیروزمینی کار خودش رو که هرچقدر با نارسایی ها ساخت و هر جوری بود. من تو میدوند که اونها مشکلات قانونی داشتن. مشکلات ساخمانی داشتن. میدونم چون خیلی من تو جبه خیلی با اینا سر و کار داشتم. در قرارگاه کربلا در قرارگاه نجب در قرارگاه خاتماندن بیا. که بعدا تشکیل شد. من با اینا خیلی سر و کار داشتم. میدونم. میدونم که اینا نارسایی هایی بسیار سنگینی داشتن. اما نیروه هوایی با وجود اون نارسایی ها واقعا جنگید. با وجود اون نارسایی هایی که به خدا شوخی نیست. همین آقایونی که الان محصولا سر کار هم. بیان بهشون بگن آقا جون. تو اصلا برجسته ترین خلبان. این نارسایی ها حقب رو یه گله بزن نمیله بزنه. چون اون نمیدونه که موضوع چیه. نمیدونه. حالا بگذاریم. خلبان هایی مثل ارسلان مرادی. شما اسمشو حتما زیاد شنیدید. ارسلان مرادی ارسلان مرادی یه گوهر گرانبه هایی بود که همه یه بچه هایی که زنده موندن از جنگ میدونن. این بچه امکان نداشت که امکان نداشت که کسی رو با خودش ببره و مشکلی برای وینگمنش پیش بیاد. چون میدونست چه کار میکنه. میدونست که کجا میره. چه کار داره میکنه. اصلا سالها میدونیم. ما سالها تمرین روی رویه با حتی شعراخو داشتیم با ترهه با دستور رزمیه زاگروس. ما هر ماه تمرین میکردیم دیگه ریورس کورس میدفتیم. ریورس کورس تمرین میکردیم. میامدیم تو رنج بومبامونو تو رنج مینداختیم. افصلا مرادی پل تنوارو بشکتن با لیزر بزن. اصلا داد تمام ایار لیزر بود. دیگه چسی نمیده بود جزون. بشکتن که با لیزر چیز رو بزنه. پل تنوارو بزنه. پل تنوارو رفت بزنه. زدنش. اومد امیدیه بشینه. گفتن امیدیه قرمز برو بوشه. رفت بوشه بشینه. متاسفانه دیگه هیدولیکش جهده سداده بود. اون چرخاش هم با چیز پایین نیومد. با سیستم امرجنسی پایین نیومد. رفت شیرات فم نداشتن قرار شد بره روی رنج کاکو ایجکت بکنه که دوستان منه. ولی من الان اسمشو پراموش کردم. خیلی معروفه. خلاوان افتاده است. خیلی معروفه. ادراکی. ادراکی تو بوال شده. این وقتی میپره بیرون متاسفانه سندلیش عمل نمی کنه. چرا؟ فرانی که کارتریجا همه اکسوائل بود. مدیریت سیستم در لوجستیک بسیار ناکافی بود. اثنان ناجور بود. مثلا ده تا کارتریجا با هم میابردن تو رنج منفجر میکردن. اد ده تا مثلا نه تاش منفجر میشد. یکیش منفجر نمیشد. میگفتن اشکال نداره. خب این یکی هم افتاده بود. حالا این چندتا هم که تاریخشون گذاشته بود یا هر جوری بود گیر سندلی مرادی افتاده بود. این هرسلان مرادی میپره بیرون سندلیش نمیره. خلابان کابی نقابش میره. خب اول میدونید که کابی نقاب میره بعد اول مشکنه اثر موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی این هم مردم به خرحان میارانش بیمارستان و بعد از سه ماه چهار ماه که تو بیمارستان خوابید و قصدقونه ترقوبش درست شد دوباره برگشت تو وضیعت جنگی. این دفعه هم اومد اتباع یه پرواز هم تو بال من کرد برای گردان چهل و سه زرهی. گردان چهل و سه زرهی هست تو بال من بود چهار پرندی بود. خب این ارسالان مرادی میدونست که چه مشکلاتی برای سیستم هست. کارتری جا تایمشون آور شده گذاشت. ولی بایه وجود پرواز میکرد. اینا همه شون در نیتون در ناصر کازمی. یه خلبانی هست بنامه ناصر کازمی. خب این واقعا دلاور بزرگیه که اصلا نظیر نداره. این بی نظیره. خدا کنه شما دعوتش کنید. این اصلا یکی از لیدرهای اشتری بوده. یکی از لیدرهای اشتری بوده. شما دعوتش کنید بیاد اینجا راجع به این مسائل صحبت بتونه. این دلاور نظیر نداشت. این بچه ها خلبان ها به هر حال اینطوری بودند.
00:34:28--->00:34:35
spkr_01: جام هیل بریان همون سیدید حتما این کارو میکنه حتما دوت میکنیم چشم این
00:34:39--->00:38:45
spkr_03: خلابان ها یه نمونه ای از وجود ربیهی هستن. ربیهی اگر انقدر درکی اینو داشت که باید فرمانده یه تاکتیکی هوایی در نیرو هوایی بنا بکنه. انقدر درکی اینو داشت که باید دفاع استراتیک هوافضا رو را بندازه. اونم اون موقع. اونم اون موقع. اون موقع. دفاع اینا رو میدونه است. چه آینده نگری داشتن؟ خب اینا همه شون جهانبانی هستن. اینا همه شون خلابان هایی که استردام ربیهی هستن. اینا همه شون آذرورزین هستن. اینا همه معلم هایی ما بودن. مینوس سپر. از اون هشت نفری که رفتن فورد دوره دیدن که ما آمدیم کابی نقابی. شون بودین. مینوس سپر. زنده مونده. قیدی هم زنده مونده. از اون هشت نفر و مینوس سپر و قیدی هم یکی دیگه. زنده موندن. ریاهی. ستیب ریاهی. خب اینا زنده موندن. شهلایی و حوشیار و بنی فضل و ارز کنم خدمتتون که همه اینا به رحمت خدا رفتن. حوشیار رویه نام بسیار برجستهی در جنگ به جا بازاشته که تاریخ حتما تاریخ در موردش دابریه بسیار درست خواهد کرد. خیلی در جنگ. باور کن حوشیار همون کاری رو کرد که ربیعی باید میکرد در فرمانده یه تاکتیکی هوایی. امارم فرمانده محینیپور بود. محینیپور فرمانده نیروه هوایی بود. که نه خلبان بود. نه سابقه خدمت طولانی در نیروه هوایی داشت. پونزه سال تو نیروه هوایی خدمت کرده بود. بازنشسته شده بود. حالا که امام دستور داد کسانی که در زمانش را رفتن بیرون میتونن برگردن. این برگشت اومد شد فرمانده نیروه هوایی. چون تو بسیج مسجد نارمک کار میکرد. اومد تو از اتباهات اومد شد فرمانده نیروه هوایی. حالا این حوشگار معاون عملیتی شد به چجوری به این واقعا به فهمونه چجوری به این اثبات کنه که آقا حالی که ما داریم الان که هیچی تو نیروه زمینی وجود نداره دفاع تاکتیکی ارتفاع پرس وجود نداره این موشقای حالی ما باید ببریم توی میزان جنگ چقدر زحمت کشید گردشگار گرد جه قد تلاش کرد تا طولست اینا رو بیاره بد رو خیبر رو ارز کنه و خدمت تبوک رو اینا رو ورداش اوود توی پیروزی پیروزی سامنال امه پیروزی ببخشید سامنال امه نه تریخ القط بطول موین بیت المقدس تمانش روی شاخ روی شنه بهرام موشیار تیمسار بهرام موشیار واقعا انجام شد چیز چیز بعد رو همین این آتشباره هاگ بعدن اسمش شد بعد ورداش اوود تو لب مرز بذاشت با مسئولیت اوود بذاشت اونجا و چیزهای قانونی داشت اگر این قنیمت کرده میشود به وسیل عراق خیلی قیامت قانونی سنگینی برای ما داشت برای اون کسی که این کارو کرده و کسی که پیشنهاد کرده و همین چیزا بگذاریم آقا من حرفانو در خیلی پراکنده زدم آقای تیمسار عباسیان بسیار منظم و بسیار خوب صحبت کرد من شرمنده همه اوناییم که پایی لایف هستن و من به هر حال صحبت هم تموم میکنم اینجا هر عمری که شما داشته باشید اگر سوالی من خواهیم
00:38:45--->00:40:56
spkr_01: من خواهد که چطور کنم فردوسی آسمان ایران شما واقعا یک نابقه به تمام معنا هستی اصلا بود فخر نیروی هوایم به خدا من تارف نمی کنم اصلا من اولا که دیویس و خورده نفر دارن این وقت شب شما رو سراپا دارن گوشت می کنن جامعه عباسیان گفت که ایشون همشهری منه و خیلی افتخار می کنن به شما الان نگاه کنی این بینندگان عزیز یکی یکی می نویستن شما نگاه کن شما اینقدر دوستتون دارن اینقدر بدون به قول معروف هاشی صحبتاتون می کنید اینقدر که واقعیت ها رو قشنگ می گید من افتخار می کنم به این که من بتونم خاک کف پای شما باشم و به قول معروف در رکاب شما بتونم به خدا قسم این رو جدی می گم من خیلی شما رو دوست دارم خودتونم می دونید دلیلی هم نداره من بخوام اینجا نه شما قراره به من برحال جایزه بدید نه چیزی من با توجه به این یک سال شناختی که یک سال شناختی که از شما یک سال از شما شناخت پیدا کردم توی همه اینست من بیشترین لایب رو با شما داشتم و شخص شما از همه بیشتر لایب رو داشتیم بر این که هزار ماشالله تون باشه از همه بیشتر حرف دارید و بازم تا یه سال دیگه هم من لایب داشته باشم شما هم باز حرف دارید بزنید من از شما ممنونم خیلی موقع است این شد دیگه این می دونید خانم محسن محنتی خانم محسن محنتی به من یاد داد گوه هر وقت خسته شده اینجوری کن بگو نماسته منم دیگم اینجوری می کنم هم عرض عدب و احترام هم نماسته خیلی ممنونم من می خوام بچه ها اگه سآلی دارن بپرسن از شما در غیر این صورت آقای جناب سمدی عزیز برای تو نوشتن نمکی تاریخ زنده نیروی هوایی درود بر تو
00:40:57--->00:42:24
spkr_03: تین سال سمدی محلم داشته یا حمده ، درuerdoز وصنات هيئه ت これزاد کampرفتита و می引ام کل ، ومهدی San pops تین سال سمادی شده ، و به مهدی مغلم ما اگه از هواپی ما میخواستیم بریم بالا نگاه میکردیم ببینیم که سمدی چجوری میره بالا من کابینه اقبه شودم سمدی چجوری از پله های هواپی ما میره بالا من هم بتونم اونجوری اگه میدونی شخصیم تو نهار خونیم سمدی چه سرگه کاشون چنگال در تش میگیره ما همه چیزامونو از اینا بزرگا گرفتیم از همه سمدی از دادپی از حوشیار از نعمتی ربیعی من وقتی وارد گردان شدم گردان پرلده شدم ربیعی سرگرد بود خیلی پرباز کردم کابی لقاب ربیعی خدا شاهده یه خلبانه به تمام معنا یعنی شما هم لیدر آکروجیت بود هم خلبانه بسیار برجستهی بود در صورت تیمسا سمدی عزیز منه و خدا رو شک زندست و من میتونم عرض عدب و احترام بکنم به پیشگاه ایشون خودش از خانواده بسیار برجسته هست و همسرش من با کابین عقب پدر همسر تیمسا سمدی تیمسا بقایی پرواز کردم کابین عقبشون پدر
00:42:30--->00:42:35
spkr_01: پرواز تاکتیکی پرواز هایی که برومرزی انجام میشه میلوی و
00:42:37--->00:42:47
spkr_03: یه هوایی هوایز تاکی ندارد مگر پشتیبانی فقط پشتیبانی یک گیانهای سطحی در سطح دریان
00:42:46--->00:43:01
spkr_01: باید اونم حالا یا ایوکس یا حتی F14 ها یه زمان های این کار رو انجام میدادن حالا درست ارتباط ندارن ولی تو گفتمان رادیوی انجام میدادن F14 ها تو تاب کابرکه بودن نه؟
00:43:02--->00:43:26
spkr_03: بله F14 ها ببینید ما هشتاد فروند هواپی ما خریدیم F14 برای فرماندهی تاکتیکی هوایی هشتاد فروند دیگر خریدیم برای فرماندهی استراتیجیک هوایی یعنی اینو میخوام بگم F14 ترناها هواپی ماییه که هم رول تاکتیکی میتونه باکنه هم رول استراتیجیک
00:43:27--->00:43:57
spkr_01: جناب ارز کنم که به شما میگن خیلی مردی خیلی شجایی نترسی آفرین آفرین به شما و اگر جا سلام ما را فدمت تیمسار ابلاغ کن استوره شرف مروبت مردانگی درود به تمام خلابا ببینید جناب خانوم این دوستمون کلی براتون اش نوشت خانوم مهنتی نوشته برونتون خانوم مهنتی نوشته که جنگ زوفار چه سالی بود موسیقی
00:43:59--->00:45:55
spkr_03: سال پنجا، پنجا و یک، ببینید وقتی که ما انگلیسی ها منطقه رو تحکی کردند، بهتر بگیم دریای پارس رو. وقتی انگلیسی ها دریای پارس رو تحکی کردند، خب، ارتش ایران جای کار اونا رو گرفت. یعنی این سه تا جزیده رو که الان آقایون بعضی از کشورهای همسایه ادعاهایی می کنن و حرفهایی می زنن، این سه تا جزیده رو ما از انگلیسی ها تحمیل گرفتیم. نفکر کنید با مزاکره، ما با جنگ از انگلیسی ها تحمیل گرفتیم. ما هدفهایی رو در داخل تنب بزرد، تنب کچک و ابو موسا بمبارم کردیم. یه صدفانیه که نیروزمینی شهید شد توی اون حملهی که به چیز کردن، به جزیده کردن. ما به زور گرفتیم این سه تا، با ضرب شمشیر گرفتیم این سه تا جزیده رو. آقای حاشمی رفتنجانی در اون زمانی که اینا آمدن گفتن این سه تا جزیده چطور و فلان، همین آقای حاشمی رفتنجانی گفت ما با ضرب شمشیر گرفتیم این ایران با ضرب شمشیر گرفته این سه تا جزیده رو. اگر شما میخواید دریای باید در دریای خون بگذرید. خب اینا کارایی بود که در اون زمان زوفار برای همین مسائل تشکیل شد جنگ زوفار. در سال پنجاو یک، در سال پنجاو دو این جریانت بمبارانای زوفار انجام شد. سال پنجاو دو انجام شد. بر صورت خیلی ارتش ایران سرپراز بیرون اومد از گریان زوفار. بسیار آبرونان بیرون اومد ارتش ایران.
00:45:59--->00:46:14
spkr_01: خب باشه تیم سار هیدریان میگن جناب ناصر کازمی رو دوت کردن الان این پایین هم نوشتن یکمی رنجیده هم تیم سار همونجای که خودتون میدونید یکم رنجیده خاطر هم ولی دوتشون کردن انشاءالله به زودی تشریف میارن
00:46:16--->00:46:57
spkr_03: انشالله بمبران سلمانپاک ایشون باید حتما در جریانش باشه اگر ایشون هم بیاد یه سری اطلاعات رو در اختیار بذاره خیلی جالبه
00:46:58--->00:47:21
spkr_01: جمعیم تیمسار میپرسند چرا از دوازد جلد کتابی که تدوین کردید سه جلدش چاپ شده؟ تیمسار نمکی عزیزم جمعیم میپرسند چرا از دوازد جلد کتابی که تدوین کردید سه جلدش چاپ شده؟
00:47:22--->00:48:11
spkr_03: از اون دوازجلی که من تدبین کردم هیچی شاب نشده. یه گروهی در دفتر متعالی تحقیقات دارن تاریخ نوست های هوایی دفاع مقدس رو می نویسن. از اون کتاب هایی که من نوشتم هم استفاده می کنن، بهرورداری می کنن برای نوشتن. مال من و اجازه چاب ندادن. ای وای. عجب. البته حسن ویرستاری شده و می دونی که نصرش فارسیه. نصر اون کتاب هایی که من نوشتم فارسیه. یک کلام عربی توش نیست مگر آنکه اسم خاص باشه. تمامش به زبان پارسیه. اصلا واجه عربی توش نیست.
00:48:12--->00:48:29
spkr_01: شما ببخشید درست اجازه ندادن یعنی هیچ جوری نمیتونید کتاب ها رو در اختیار کسی بذارید یا الان میگن که شما دارید شما اولا که بگید پسامیشو بگین و شما با هم شیر کنیم چجوری در اختیار بینندگان بذاریم که بخونن
00:48:31--->00:49:03
spkr_03: ببینید این کتاب ها که چاب نشده پیریند گرفته شده صحافی شده دوازه اجل شده البته مینوتش صحافی شده اصل کتاب ها نه کتاب ها صحافی نشده چاب نشده پیریند هم گرفته نشده این کتاب ها یک بار کامپیتر منو حق کردن رفت از زست رفت ولی دوباره بازیافتشون کردم و این دوازهت ها پیش من هست میشه گذاشتشون روی انترنت میشه گذاشت روی یوتیوب یا
00:49:06--->00:49:41
spkr_01: با پویان افشی نجات که میگه من درس زندگی از تیم سار نمکی گرفتم پویانه که میشنسید ما حالا با این بچه ها بچه های ناشر اگه هستن لطفا بیان تو دایرکت من کسایی که هستن ما یه فکری بکنیم البته یکی از ناشرهای عزیز رو من بعدا دو هفته دیگه به شما معرفی میکنم یکی از عزیزای خودتونه یکی از عزیزای دل شماست که من حالا نمیگم سورفرائزه نمیگم به خودتون بعدا میگم بعدا خصوصی به شما میگم
00:49:41--->00:49:55
spkr_03: بذارید من قبلا بگم بهتون علی این کتاب ها اجازه چاپ ندارن اگر هر ناشهری بیاد بخواد چاپ بکنه بهش میگن برو اجازه نیروعبایی رو بگیر نیروعبایی اجازه چاپ نیمید
00:49:59--->00:50:24
spkr_01: مطالب سری سال ازش گذشته چه سی و پنج سال ازش گذشته خب سری هم یه تایمی داره برای چیز حالا شما اونا رو با همدیگه بعدن چیز بکنیم شما بعدن به نظر من با دفتر مطالعات رو با یه مقداری با این بچه های این وقتی صحبتی بکنیم ببینیم میشه مثلا یه سریش رو اجازی چاپ گرفت
00:50:25--->00:51:35
spkr_03: یه سر شاید بشه بعضی از جلداشو گرفت. ولی مثلا فرض کنید شما عملیات بهتر مقدس. عملیات بهتر مقدس متوقف شد در مرحله دوم. چار مرحله بود. در مرحله دوم متوقف شد. دلائل توقف چی بود؟ دلائل توقفش اختلاف بین ارتش و سپاک بود. سیاد شیرازی رو در عملیات بهتر مقدس از فرماندهیه نیروی زمینی ارتش برداشتن. خب این مطالب رو من نوشتم تو این کتاب رو بردم. به خاطر این که قسم خوردم که تاریخ و دروغ ننبیسن. قسم خوردم با سند باشه. قسم خوردم با تاریخ و خود من با تیمسار فرماندهی نیروهوایی صحبت کردم. تیمسار علی محمد نادری صحبت کردم. با ایشون نشستین صحبت کردیم. قرار شد ما راست و درست از چیز بنبیسنیم. اما متاسفانه راست و درستش بعضی وقتهای نمیشه. یعنی شما الان مثلا میخوایی بگید چی بگم. نمیتونم بگید. بابایی جزر روی شهید شد. خب اینان نمیشه گفت. جانم.
00:51:35--->00:51:43
spkr_01: بگو خودت بگو خودت بگو بیا پویانه پویان افشین نجاده بگو افشین پویان
00:51:43--->00:52:38
spkr_00: کمسا سلامت شد بگو میشترم کمسا سلامت شد سلام غربونه دارم یه تنگیسا اشتاد که تلاوت باشید کمسا من میگودم که شما خیلی زمان کشیدید خیلی سعی تلاش کردید و شاهده خیلی از بهمات شما بودند ولی من میگودم که به حال خیلی از صحبتهای شما به حال سخت چاپ شدن میشه اینه ولی به حال من فکر کنم راجب چگونگی شکلگیری و اجرای عملیات بهتون مقدر شما توضیحات کاملی باشدید و این که چی شد که ما فائده خرارتار شدید و توضیح بدید خیلی از این مشکلات و خیلی از اون مطمئن همه تردیشه اوزنان شما برام مزامیشتر از این نمید باشده باشده
00:52:38--->00:52:44
spkr_01: متفجه شد این تیم سوار میگن راجب حملیات بیت المقدس و دیگه چی پویان؟
00:52:45--->00:52:50
spkr_00: چه گونه اینجا ما چه تر مقامه را انجام داردین اگه پوزیدیدید خیلی از دفعات را دارید
00:52:50--->00:52:55
spkr_01: هر هم میگن چرا کامل انجام ندادیم خب این ها مسئله سیاسی
00:52:59--->00:53:26
spkr_03: مسائل سیاسی پشتش بود و شما ببین حضرت امام میگه این رو که میتونم بگم دیگه این رو که کاملا میتونم بگم حضرت امام میگه خرمشه از رو خدا آزاب کرد میدونی چرا؟ برای این که وقتی میخواستن میخواستن چیز رو ببرن پیشش ربتن گفتن آقا اگه ما بسر رو
00:53:26--->00:53:45
spkr_04: موسیقی
00:53:45--->00:54:46
spkr_03: امامم بعدا که خوردن کرده با خدا خیلی خوردنگ رو خدا آزاد کرد یعنی شما به من گفته بودید که خدایی آزاد این خوردن کرد شما چرا خیلی چهر روز امام مقابلت کرد در مقابله پیشنازات دیگران که قرار برای این بود که چیز بسره محاصره بشه شما نگاه کنین اینا قول دادن که در عملیاتی دیگهی ما بسره رو محاصره میکنیم امامت شد عملیات خیبر شد عملیات خیبر عملیات خیبر فرمانده عملیات محاصره رضایی بود در حالی که سیاد شیرازی به واقع یک سپهبود نیروزمینی آگاه به مسائل نیروی هوایی شده بود یعنی دقیقه همین جوری میخواهم یک کلابه بگم همین جوری بگم گوش میدی؟ عره؟
00:54:46--->00:54:49
spkr_01: بله مگه من گوش میدم من گوش میدم
00:54:49--->00:55:21
spkr_03: ببین من تو عملیت بهتر مقدر است من رفتم قرارگاه کربلا برام و حوشیارم اونجا بود قرارگاه کربلا رفته بود نزدیک ایسکا و حسینی و اون پشت مجدا یه قرارگاهی برای نیروزمنی بشته بودن سیاد شیرازی نمی رفت تو اون قرارگاه بلکه سرلشگر حسنی سعدی فرمانده اونجا شده بود سیاد شیرازی بیرون از قدر قرارگاه من برام و حوشیار گفتم جام سرنگ
00:55:22--->00:55:40
spkr_04: میتونیم بابو
00:55:40--->00:58:14
spkr_03: برای بیتر مقدس بعد عملیات رمزان شروع شد بعد چهر روز عملیات رمزان شروع شد به فرماندهی محسن رضایی اینا سنگرهای مسلسی شکلی رو روسا برای اینا ترائه کرده بودن ساخته بودن 18 تا یا 14 تا 18 تا باید باشه توی همون قسمت زابیه قائمه مرز اونجا سنگر مسلسی ساخته بودن که از هر طرفش میشد دفاع کرد یعنی یه گردان میتونست تو اون سنگر جلای یه تیپ رو بگیره به واقع گفتم ما میتونیم با بمبای خوشهی این سنگرها رو بمباران کنیم یه دفعه میدونه که بمبای خوشهی 250 تا هر کدومش 250 تا بملت داره هر بمبش هر بملتش یکی 20 دقیقه بعد منپجر میشه یکی درد دقیقه بعد یکی یک دقیقه بعد یکی درد ثانیه بعد یکی در همون لفظه برخورد منپجر میشه و هر صورت سنگر ناعم میشه دیگه نمیتونن اونجا اصلا زندگی کنن نمیتونن دفاع کنن و من به برام گفتم که خب تیم سرخازه تو عملیت سامن و لعیمه هست تو عملیت رمزانی گفتم تیم دیجا هم سرنگ ما میتونیم اینجا رو بمباران کنیم سیاد شیرادی دست من رو گرفت گفت به تو چه میدونی من این حرف یعنی چی؟ من این حرف یعنی این که محسن رضایی بلد نیست ما در عملیات بیت المقدس چهارست تون بم ریختیم در عملیات رمزان چهارده سرسی پرواز کردیم یعنی یه درخواست نکردن از ما از نیروهوایی یه درخواست برای بمباران نکردن نیروهوایی که خودش همینطوری نمیتونه یه دسکی باید تولک یه دسکی باید تو لشکر تشکیر بشه یک سری افتران چیز باید برن تو لشکرها خب اینا اینطوری بود یعنی همین چیزا رو من نوشتم همین تو اون تاریخ نوشتم و رمزان با شکست روبرو شد مسلمان را حقیل با شکست روبرو شد محرم با شکست روبرو شد بعد را با شکست روبرو شد خیبر با شکست روبرو شد دیگه شما پیروزیی را از بهتر مقدس ندارید در جنگ هچ ساله مگه ورفج هشت که اون ورفج هشت هم دوباره به ناکامی کچی
00:58:17--->00:58:55
spkr_01: گوش میدهی؟ بله دارم گوش میدم دارم گوش میدم چقدر واقعا هیفه به قرآن مجید من الان میگم این جوستانه به من میگن لایوه ها رو ادامه بده به خاطر اینکه صحبت ها این بزرگان مونده جناب ملکی پسر جناب فعلی تو لایوه ابراه که پسر جام محمود اسکندری قهرمان جنگ همرزم شما اینقدر به شما عشق فرستاد که من یکی شوی این پایین نوشتم واقعا خیلی مردی هزار بار درود به شرفت امیر نمکی ایشون پسر تیمسار محمود اسکندریه
00:58:55--->00:59:13
spkr_03: بگو ما خاک پای پدر زم نمیشیم. پدر تو قهرمانه. پدر تو بیتر مقدس پیروزیش مال پدر توه که با اون اکبر زمانی با تیم سال اکبر زمانی زدن اون پول به بوباریل رو. مال شما.
00:59:17--->00:59:31
spkr_01: میتوندنم. جناب نمکی، این پسر جناب فعلی تو لایفه. میگه چه به سر جنازه پدر من اومده؟ روح شاد باشه انشاءالله. والا اون موره...
00:59:33--->01:00:07
spkr_03: اون موقع اونجا چیز بود؟ در حقیقت خیلی جنگ سختی قبل از آغاز جنگ رسمی سی و یک یه جنگ سختی در اونجا بلقرار بود. در همون سردشت و اونجا. خیلی جنگ سختی بود. حالا بچه ها خلابان های F-14 که حفاظت اونجا رو به حدید داشتن خیلی آقا همون تیمسار محمد رضا خدایا. من حواستن ذرم نمیدونم. شما چند وقت بیشم اومد تولایی به شما صحبت کرد. تیمسار محمد.
01:00:10--->01:00:14
spkr_01: پای فرک نیست. F14ی؟ بله. فرمانده پایدای 8 تن بود.
01:00:16--->01:01:09
spkr_03: ای آقای عطایی ای آقای عطای
01:01:16--->01:03:28
spkr_01: روحش شاد باشه. روحشون و بدرشون و همه هم رزماشون شاد باشه. آی خدای من. من میخوام ببینم شما ببخشید. هزار ماشالله این همه اطلاعات رو ببینید شما یه گنجی نی جناب نمکی. شما ببخشید. الان جناب عباسیان داشت میگفت میگفت اینا گنجن. گنج جنگ گنج جنگ که در واقع همینجوری ببخشید. بدون این که کسی بیاد مثلا اینو این ترانسفر کنه این اطلاعات رو. و میان حالا کتاب میریم. ویسین. جلوش میگیرن. چهارتا بحانه میذارن. برای اینکه شاید واقعا بعضی نمیخوان اینا نش بشه. بلی ما اومدیم اینا رو داریم سبت میکنیم از زبان شخص شما سبت میشه چه یه ده خوششون بیا چه خوششون ناید. واقعیه. شما اینقدر خالص حرف میزنید. اینقدر بی غلقش رو صادق صبت میکنید. که اصلای ما شک نداریم در اینکه شما همه دوستانتون دارن میگن همه همه هم رزمای شما جام سمدی که خودتون میدونید خودش یک استورهیه توی دنیایه به قول معروف پروازیه. چه قبل از جنگ چه زمان قبل از جنگ باشه چه خود جنگ زمان جنگ چه بعد از جنگ باشه یه دایی که تربیت کرده خدا انشاءالا بهتون به شما که اینقدر صادقانه صحبت میکنید و اینقدر اطلاعات دارید خب وقتی جام سمدی داره راجع به شما میگه ایشون واقعا یک انسانیه که اطلاعاتشون شما اینا رو باید واقعا یه جایی جوری سب کنید. حالا ما خدا رو شک اینجوری داریم سب بکنیم تا یه حد زیادی از شما و من بیشتر از همه که دوست دارم تمام اطلاعات شما توی همین لایوه سب بشه که انشاءالله بعدا اگر خواستین حالا چاپ کنید من میگم افشین افشین پویان برگشت گفتش که شما راجع به همین عملات بهتر مقدس مخوایید صحبت کنید حالا خودتون چی سلا میدونید الان توی این بخش باقی مانده موسیقی
01:03:30--->01:06:06
spkr_03: راجبی بهتر مقدس من صحبت کردم قبلا و سمت شده. ولی بروین علی ما همه مدیونه یه مرد بزرگ هستیم به نام برام حوشیار. برام حوشیار قرارگاه کربلا میدونید که. قرارگاه کربلا اولیش نظرک دستور تشکیل شد و برام حوشیار شد موابن هوایی سیاد شیرازی. سیاد شیرازی جوان یک موابن بسیار پخته پیدا کرد به نام بحرام حوشیار. من در خدمت بحرام بودم. دانشپور در خدمت بحرام بوده. حقشناس در خدمت بحرام بوده در اون قرارگاه کربلا. ما همه هر کدون یه وظیفهی به احده داشتیم. اون شهید شد. اون یکی شهید شد. اون یکی ربط از دنیا. تنها کسی که باقی مونده از اون ماجره های قرارگاه کربلا و نجف و خاتم و رنبیاب و اون عملیات تا آخره تا بلپجر هفت. تا بلپجر هفت منم. من تنها کسی هم که زنده موندم. بنابراین این اطلاعات رو که من دارم اولا که از خودم نیست و از سنده. اصنادش در دفتر متعالیات و تحقیقات نهاجا موجوده. اصنادش در دفتر ویژه نیروی دریایی موجوده. اصنادش در دفتر میجه نیروی زمینی موجوده. اینا اصنادشون هست. تمام این عملیات که ارز کدام خدمتون. من گفتم سیاد شیرادی شده بود. حالا ما نظامی هستیم و قدیمی های خودمونم دوست داریم. وقتی من میگم سیاد شیرادی شده بود سپه بود بدرهی در مانور نادر. برای این که من مانور نادر در خدمتشون بودم دیدم. دیدم مانور نادر چجوری انجام شد. چجوری بمبرانه لیزری، بمبرانه موشک بارانه مبریک و بمبرانه همین کانونشنال. چجوری انجام شد. سیاد شیرادی به واقع شده بود یک سپه بود فرمانده جنگ، فرمانده نیروی زمینی. بسیار آقا و دانا. برام حوشیان معاونش بود. خب این اطلاعات هواییش رو از کی گرفت؟ بزرم این داستانی رو رجای فتر نویبین براتون بگم من براموش شد. اشکال ندارم.
01:06:07--->01:06:14
spkr_01: نه قربونتون برم اصلا ما در اختیار شماییم شما هدایت کن ما رو ببین عملیات فرم
01:06:14--->01:09:26
spkr_03: فتر مبین، عملیات فتر مبین در حقیقت شد بازپسگیری نه دیگه. اصل مطلبش چیز بود؟ تریق الگوت بود؟ حالا عملیات فتر مبین بیشترین مناطق تحت تسلیط عراق آزاد کرد. فرس کن که ما روز 18 اسفرند. چون این تاریخ ها رو من یادم نمیده. این تاریخ ها اصلا یادم نمیده. اینا تو چیزه. اینا اصلا جزو زاده من شد. برام اوشیار بایشترده بود. قرارگا کربلا. سیاد شیرازی مثل مرغ پرکنده. حالا تیمسار مفید. تیمسار مهم وزیری. مال نیروزمینی هم اینا. استادای دانشکای چیز هستن؟ پرمانده یو ستا دودن. در اون زمان که سیاد اینا رو ورداش اوبرد تو جبه. از دانشکا ورداش اوبرد تو جبه. تیمسار مهم وزیری. تیمسار خدا رحمتش کنه اون که رفته دیگه قوی دل. تیمسار مفید. اینا همه بودن اونجا. با سیاد بودن. سیاد مثل مرغ پرکنده بود. گفت اگر این قراره ارتش عراق اگر قراره این تیپای 96 و تیپ 96 و تیپ 1 و تیپ 43 و تیپ این تیپا قراره که چی پاتک؟ پاتک میگن؟ پاتک بکنن. پاتک. گفت اگر اینا پاتک بکنن عملیات فرطول مابین رفت تا 6 ماه یه سال دیگه اجام بشه. دست ما نزمه چی گوته ها میشه. به خصوص که داشتن تانک ها هم داشتن میوبردن. از بندرباد تانک میوبردن. گفت اگر اینا پاتک بکنن ما داغون میشیم. منتظر تانک ها بودن. چی کار کنیم؟ و عوام اوشیار گفت که پای نخشه. پای نخشه افزر اطلاعاتی بود. یک افزر اطلاعاتی هم بود در نیروز زمینی که من الان اسمشو فراموش کردم. ایشون پای نخشه به ما نشون داد. من بودم و بهرام بود و محمد دانشفور بود. به ما نشون داد که این تیپه یک این نختره گرفته. ببین تینه رو که میدونی کجاست. تینه. بلندی ها تینه رو بود. در بلندی ها در دامنه یه تینه یه سایت موشکی سام سه آورده بودن. سه. سام سه یا شیش. موشک دارم تو شیش و سه. یه سام سه آورده بودن. تو دامنه تینه. تو دامنه تینه. تو دامنه تینه. آقا ما تاکتیک منو تغییر داده بودن به بمبارانه پنجا هزار پایی. همین برام برام حوشی ها رو این کارو کرده بود.
01:09:27--->01:09:47
spkr_01: آقا میشه خواهش کنم یه سیگار روشن کنی و خاطره بگی؟ دمت گرد، دمت گرد، خیلی با من رو کنیم من خاکتم، هم این کارو میکنیم که من یاد اون هر خاطره ای که گفت سیگار کشیم ای چیونه دلم؟ رای علی جان
01:09:47--->01:13:48
spkr_03: ببین داستان چی شد برامو اوشار باشد سریاد شیرادی بود افسران نیروزمینی پای نقشه بودن افسر اطلاعات بریف کرد که این تیپ یکه تیپ یک مثلا الان دقیقا نظر ندارم تیپ یک مثلا چیزه تیپ چلسه زرهیه که میدونم بود چون یه بار ما خودمون تیپ چلسه رو بماران کردیم تیپ چلسه زرهیه تیپ 96 پیاده میکانیزه است تیپ یک پیاده میکانیزه است تیپ 15 پیاده میکانیزه است گو اگر اینا در خط تماس بودن ها این تیپ ها در خط تماس گو اگر اینا پاتک به زمن ما تا شیش ماه یه سال عملیات فترولوی نقم میاخته برامو اوشار گو من میتونم اینا رو بمبران کنم گو چطوری گو من با دسته های پروازی هش پروندی اینا رو بمبران میکنم چهار پروندی هش پروندی اینا رو بمبران میکنم به شرط این که اختیار گروه توب خانه رو بدی دسته من گروه 33 تیپ خب توب خانه گو چگار میخواه بکنی؟ گو من 45 دقیقه میخوام که چیز تینا رو بمبران ببندن به توب سایت موشکی تینا رو دامنه تینا رو ببندن به توب من 45 دقیقه 40 دقیقه اینا ببندن من تمام این تیپ ها رو بمبران میکنم به جون تو علی به امام رزا قصد همین اتفاق خب باشه دست حوشیار گفت که از چه ساعتی تا چه ساعتی سایت موشکی تینا گلول باران بشه دیمان میکنم تیمسار بلاتور یادش باشه دسته های هش پروندی خود حوشیار بلنگ شد رب همه دان خلبان ها رو توجیه کرد خلبان ها رو توجیه کرد که بمبران های اتفاق بالا رو چطوری انجام بدن من بلند شدم رفتم بوشهر و با یه دسته هش پروندی اومدیم تیپ 43 رو بمبران کردیم من از بوشهر برادپور ناصر کازمی ناصر کازمی برادپور همین اسکندری اینا اومدن زن هم تیپ یک و نوید و چیشو زن زن در خط تماس روز یعنی سیاد نکنه خودمون رو بمبران کنه نکنه نیروهای خودمون نیروهای دوشمن بمبران بشه مال خودمون بم نیخده دوش ما پیشینه ما بعد از این عملیات و بعدها بمبران نیروهای خودمون رو خیلی تجربه کردیم بعد رفتن حوشیار اینا اومدن چنان تیپ یک رو زدن چنان تیپ 96 رو بمبران کردن از همه دار تیپ 43 رو ما در چلانه بود تیپ 43 پایین دامنه های سایت رادار بود رادار قدیم خودمون دیلوران چنان بمبران شد که این فرمانده تیپ یک و فرمانده تیپ 96 رو به ایلون و سرگردون توه بیابون به دست همین تیمسار بزرگوان بازنشست به دست چیزا فرمانده هان تیپ یکیشون جنرال بود یکیشون سرهنگ بود چی کرد این کارو برامو حوشیار کرد برامو حوشیار کرد این کارو و سیاد شیرادی متوجه نقش نیروعوایی شد من برای همین نگم که سیاد شیرادی مثل سپهبود بزرائی شده بود همه چیز رو در اختیار داشت همه چیز رو آشنا شده بود تو عملیاتی به طور مقدس همه چیز آبا کهیی幫ت نکه رو من سر تش گرد wait و��
01:13:48--->01:13:53
spkr_01: حالا که اینا دارید بگید حالا که اینا دارید بگید اتیم سال مفیدم بگید لطفا
01:13:55--->01:14:22
spkr_03: بابا تیمسال مفید. تیمسال مفید اولا که تیمسال مفید هم دوره دانشک دفتری تیمسال ریاهی ماست. تیمسال ریاهی فرمانده پایگاه شیشوم شکاری بود. معلم من بود. جز یکی اخلابان های هشت نفر بود. معلم من بود. فرمانده من بود. همیشه همه جا برای سر من بود. من اگر چیزی هم یاد گردم از هم اینا یاد گرفتم. این بزرگ باران.
01:14:22--->01:15:23
spkr_01: تیم سار تیم سار این صدا تطویر تون فریز شده یه باید میبرم ایتون پایین بعدتون میگردونم بالا دوباره باشه باشه یه سیگار دیگه هم خواستی به کشت من نه با با همونو تمام خب فردوسی آسمان ایران مثل درخت تازه نشانده جوان بمان ای جون درم این دوستمونی آی دکتر اینو گفته من در وصف فردوسی آسمان ایران یه بار دیگه بخونم فردوسی آسمان ایران ای ضعOver خودشونو بیارن بالا مثل درخت تازه نشانده جوان بمان دور از حجوم و حمله باد خزان بمان برای شما نوشته فردوسی آسمان ایران مثل درخت تازه نشانده جوان بمان دور از حجوم و حمله باد خزان بمان دریا که هیچگاه به پیری نمی رسد پر جوش و پر خوروش کران تا کران filled by van ای جون دلم
01:15:26--->01:16:16
spkr_03: یکی از اینا خوندم نوشته که تو کابینام سیگار میگشید. راست میگه. ما یه معمولیتی با روادگرد. آقا یه تیمساری هست به نام روادگرد که آزاده هست. ایشون هم از اون خلبان های برجسته هست که در نقش در فرمانده گردانی هست. ما با ایشون اون موقعا به همه کسی معمولیت ها رو نمیدونم. دادن به من و منوشه روادگرد که بریم نزدیک سواهل دیاغو گارسیا. خیلی حرفه. خیلی به قرآن حرفه. رفتیم اونجا کشنی ها رو که به ما نو بود. منو با امریکایی ها داشتیم. با پاکستانی ها و امریکایی ها. رفتیم اونجا. من توی 13 ساعت 12 ساعتی که بروادگردیم خب حد درقل 5-6 تا سیگار کشیدم تو کابیم.
01:16:16--->01:16:43
spkr_01: شما بهت میاد سیگار بکشی به ماها نمیاد ولی به شما میاد بعد این پروژکتوره رو گذاشتی این چیزه رو چرا خواه رو این این هایی که بازجوی میکنن بازجوی میکنن مثلا من رو داری بازجوی میکنی حرفتزم ببینم بلاها رو چی کار کردی بعد این سیگاره رو دست من مثلا خاموش میکنی این تیزه رو چی Coffee
01:16:47--->01:18:33
spkr_03: به هر صورت جنام همزهی وقتتون رو زیاد نگیرم این جریانات بهتر مقدس که الان آقای عزیزم پویان افشین نجات صحبتش رو کرد این جریانات بهتر مقدس خیلی طولانیه و خیلی هم زیباهه یکی از افتخارات ارتش ایرانه این جنگ بهتر مقدس یکی از افتخارات ارتش ایرانه و خوشبختانه خیلی آدماش هم زنده هستن دراجه به تیمسار مفید گفتید تیمسار مفید هم دره تیمسار ریاهی بود تیمسار مفید انقدر این مرد افتره انقدر این مرد جنراله انقدر این مرد دانا، سبور، شکیبا و من در خدمتش بسیار دست کردن اگرچه هیچ فقط نتونستم شاکد خوبی براش باشم اما خیلی درست گرفتم ایشون گنجینه ای از اطلاعات عملیات بیتر مقدسه گنجینه ای از عملیات فتر مبینه تریق القدسه و همچنین سابقه فکر کنم در سامنالعیمه هم دوستانش بودن ایشون هم نظارت داشت آقایش سروری بود که رئیس عملیات لشکر 77 بود آقای سرهنگ جوادی فرمانده لشکر 77 در بیتر مقدس ببین، علی از سر نیزوی ما فکر میکنیم ما فکر میکنیم باسوادیم خلوانیم باسوادیم میدونیم سیگنال چیه میدونیم الکترونیک چیه میدونیم رادار چیه میدونیم
01:18:20--->01:18:28
spkr_02: از سر نیزمید ما فکر میکنیم با سوادیم خلبانیم با سوادیم میدونیم
01:18:33--->01:19:48
spkr_03: نمیدونم آیرودانمیک چیه؟ اینا ما بازه این سرهنگ فرمانده عملیات فرمانده لشکل 7-7 در عملیات بیتر مقدس که فرمانده عملیات بود جرای روی من اسیرها رو جمع کرد اسیرهای عملیات سامونالعهمه رو ببین خدا رحمت کنه آدم یادش میاد سامونالعهم مال زهیرنجاده پیمسار مرموم زهیرنجاد ستاد زهیرنجاد این ترراهی عملیات سامونالعهمه رو کرد به نام پاکسازی شرق کارون وقتی به لشکل 7-7 اومد و قرارباه شادان برپا شد و قرارباه عروند رفت کنار این جامسرنگ فرمانده لشکل 7-7 جوادی میدونیم 150 خود رو و 160 دستگاه تانک در عملیات سامونالعهمه به غنیمت گرفته شد که یک قطره سوخ توش نبود که افسر عراقی بشینه تو فرار کنه این بابت همون بمبران پلایشگاه ها بوده این دستان بابت بمبران پلایشگاه ها بوده
01:19:48--->01:19:59
spkr_01: یک کاری هم شما کردید اون بامبارون اون ماشین هایی که تو خورم شد شما بودین تحریف بکردین که رفتین بامبارون کردین ماشینه نو که اینا بر ندارن ببرن و
01:20:07--->01:22:51
spkr_03: گم روک خودمون رو آره دوبار یه بار با همین پدر بهزاد بودیم مرحوم یاسینی یه بار با مرحوم یاسینی بودیم یه بار دیگه هم بودیم که با یکی دیگه بودیم کابین اقام من هم در اون عملیات تیمسار آزاده سرفراز محمد علی اعظمی بود که زدیم بومبار رو کردم باور کن بومبار رو کردم تو پنجره پنجره ساختمون توی این جریان سامن و لعنه صد و پنجات و خود روصد و شهست از که تانچ به خنیمه در اومد که یه قطر سخروش نبود گفتم بابت همون بومباران چیزا بود بومباران پالایشگاه ها بود نتیجهش اما اوسرایی که گرفته شد او بردن به خط کردن جلوی همین تیمسار جوادی سرهنگ جوادی ایشون به زبان فسیح عربی برای این مصرات سخنرانی کرد فرمانده لشکل هفتاد و هفت به همه اینا رو زیر نظر میگرفتم ببینم اینا چطوری فرماندهی میدن اینا چطوری خیلی دقیق بودم توی کار عملیات سامنالای من البته اسمی از زهیر نجاد رو بردم خدا رحمتش کنه اصل کارش تصمیم و تراهی ستاد تیمسار زهیر نجاد بود که در اون یه کارخونه لاستیک سازی بود کارخونه بود انبال لاستیک بود اینا رفته بودن تو اون زیر زمین یه ستاد نیروزمینی اونجا تشکیل شده بود ستاد امالیات جنگ نیروزمینی تو اونجا نظریک دستور تشکیل شده بود به هر صورت به هر صورت آقا مردم از جنگ از ارتش در جنگ چیزی نمیدانند اما من و شما میدونیم که ارتش ارتش سرفراز در اومد از جنگ سرفراز در اومد و تاریخ این رو خواهد نوشت نمی بنویسه تاریخ زبط خواهد کرد یعنی وقتی میگه چار میگه چار هزار سال پیش در مقابل اسکندر اون ارتش بود بزرگ کی بود که در مقابل اسکندر بایستاد تو تنگ بلحیات ارتش ایران یه همچین افتخاراتی داره و این افتخار افتخار سامنالایمه تاریخ القدس فتر موبیم بیتر مقدس مخصوص ارتش ایران است و در اومد ایرانی داره من دیگه حرفی ندارم موسیقی بیش produção لدیه شمکerte بیش رائع هم جد کنید اگر کیون musste نگه نگه دیکیش tele متڭیش Priلا شکرت ایرانی پیش پیش پیش پیش دار رذفه واید
01:22:51--->01:23:46
spkr_01: شهرام حیدریان پسر عرشد تیمسار حیدریان ناب ناب یه آغازاده واقعا درجه یک شهرام خان گل گلاب میگن سلام برادر لطفا از ایشان بپرسید نظرشان درباره انگیزه صدام از پردن نافگان هوایی و دریایی عراق در سال 91 به ایران چه بوده است صداتون قطبت میشود نفهمیدم شهرام میگه در سال 91 عراق نافگانشو به ایران داده میگن سلام بپرسید نظرشان درباره انگیزه صدام از پردن نافگان هوایی و دریایی عراق در سال 91 به ایران فکر کنم همون جنگ خلیج بوده جنگ که بوش حمله کرده به عراق بوده یاره
01:23:48--->01:23:53
spkr_03: بله بله بله بیرون راندن ارتش عراق از سرزمینی کوهی
01:23:52--->01:24:07
spkr_01: و به ایران من تا اونجایی که میدونم به ایران تحویل نده اینا بلند میشدن جمینگ روشون صورت میگرفت و میومدن میشستن توی بیابونا توی این جاده ها که نزننشون و بعد از ترسی اینکه سردام اینا رو باید
01:24:11--->01:24:59
spkr_03: من با تک تک خلبانانی که در ایران فرود اومدن 122 تا تیاره اومد ایران البته تیاره های کوهیت هم توشون بودن تیاره هایی که از کوهیت آورده بودن من با تک تک خلبانان اینا گفتگو کردم با تک تک خلبانانشون گفتگو کردم نهمان ارتش ایران بودن و من هم رفتم ازشون گزارش تاییه کردم گزارشاتشم به معابنت اطلاعات دادم هست این تنها این نیامد چیزای سری اومد که من عراق چیزای سری به ایران داد که من نمیتونم راجبش سخن بگم
01:25:00--->01:25:05
spkr_01: پس داده دیگه داده خودش داده
01:25:06--->01:25:32
spkr_03: بله بله داد. البته تنها راه حلشی به سوریه هم داد. مطاقه هواپی ما نه. چیزایی به سوریه داد و یه چیزایی هم به ایران داد. و 122 تا تیاره هم اومد ایران. به هر حال یه مسایل سیاسی پشت پرده هست و بود که حالا گفتنم نداره شاید وقتش نباشه یه روزی.
01:25:34--->01:27:00
spkr_01: ما خستتون کردیم انشالله جلسه بعدم باتون همه همی میکنیم قرونتون من خیلی خوشحال شدم من بیشتر از این مزارمتون روی من خودم فردا صبح زود پرواز دارم باید برم ازگانم ولی اینقدر که مشتاق زیارت و دیدار شما بودم واقعاً کیف کردم لذت بردم خیلی ممنونم من میخواستم این قلبهای سربز رو تقدیم به همسر گرامتون بکنم با تمام وجود به خاطر زحماتی که برای جنگ برای شما برای مردم ایران کشیدن و آرزوی سلامتی برایشون بکنم و پرچم ایران رو به حضرت عالی تقدیم کنیم به خاطر تمام زحماتی که واقعاً در طول جنگ و حالا که دارید بعد از جنگ این رسالت رو اینچنین به دوش میکشید و دارید سینه به سینه این رو منتقل میکنید خداوند انشاءالله به شما به کلامتون و به واقعاً اون ذهنتون پرباری بده که انشاءالله سایتون به سر ما مستدام باشه و سلامت باشید و شما باشید که ما البته ما هم فالا نبودیم زیاد مهم نیست ولی مهم نیست که شما باشید
نظرات
ارسال یک نظر