سرتیپ خلبان : هوشنگ شیروین ، رضا لبیبی ، هوشنگ اظهاری|ویژه برنامه بازگشت آزادگان(قسمت اول)


00:00:00--->00:00:20
spkr_02: دروت بجام شیوی نهبیزم از عدد دارم خیلی مقدم بگم و تبریک میگم سار روز ورودتون رو به خاک وطن و در خدمت تونیم قلبان شما یک مختصری معرفی بفرمایی من دوستانتون رو دوت کردمی شما بیان تنیز خواهی شکن

00:00:21--->00:01:28
spkr_01: سلام سلام خسته نباشین عرض عدب خدمت شما و عزیزانی که تصویر رو میبینند صدای من رو میشنون و رحمت الهی بر شهده جنگ رحمت الهی بر خانواده های شهده عزیزان جانباز و آزاده خدمتشون درود دارم آرزوی سلامتی براشون دارم گوشنگ شیروین متولق 26 چلو شیش باید خدمت میراهوایی شدم چلو نو هم با درجه سطفانی پرواز ها بشروی کردم خیلی زود معلم شدم بعدشم لیدرییک و بعدشم سه هزار سات پرواز افور دارم داشتم در نهایت روز چارمه جنگ اسیر شدم در نهایت روز در خدمت شما با حدیدتون برم در غیره این صورت من پنج دقیقه با شما صحبت میکنم روی شما رو میبوسم خدا بزیده

00:01:29--->00:02:15
spkr_02: الای که خدا حفظتون کنه سپاسگزارم محبت بفهمید لطفا خاطره ای که به ارحال اگر خیلی چیز هست هر کدوم رو که داریم تعریف کنیم و در نهایت ما رو اون خاطری زیبایه به ارحال و نشاید به ارحال خوشحال کننده ولی خب میدونم بسیار رشادت ها در اون پرواز آخرتون بوده و همه مردم دوست دارم بدونن که این قهرمان جنگ این مرد بزرگ استورهی که سالیان سال از عمرش رو در زندانهای دشمن به سر می برد چطوری شد که اسیر دشمن شد و چی شد که برحال این اتفاق افتاد بفهمی خواهش بکنم

00:02:18--->00:12:21
spkr_01: آخرین پرواز من از پایگاه همیدان بود. تازه از بوشهر منتقل شدم به همیدان چون سه چهار سال بوشهر بودم. در حوائل جنگ یعنی یک روز دو روز قبل از جنگ انتقالی من به شارخیز انجام شد. بعد انوز کامل اسواب پیشی نکرده بودم. خودم در پایگاه حاضر بودم و چندین راید پرواز کردم. فکرم بودم راید چهارم هم بود که صبح زود قرار بود استراحت کنم ولی ساحت پنج فرسته دنبال هم که استراحت کنسل بیا پرواز داریم. به حال این پروازی که انجام دادیم با کامی نقرم جنب سلباتی بود. ما هم رفتیم. چهار فرمان بودیم یه فرمان کنسل که سه فرمان رفتیم در نهایت. خواهی باه رو. سلام رزا جام. خیلی عرضت دارم. آره لسته. خواهی باه کود رو زد این موقعی بریشتن. من دیدم یه منطقه خیلی بزرگی پدافند. سلام رزا جام. سلام. پدافند قرار بریشتن. با مسلسل دیگه بوم رو زده بودم. منطقه رو زدم. و همین باعث شد که هفوه ما رو زدن. و موتور راست آتیش گرفت. چپ آتیش گرفت. در نهایت هفوه ما از کنترول خارج شد. و شروع کرد به پرواز غیر ارادی. و به هیچ باش قابل کنترول نبود. به رزا گفتم رزا کمک کن. هستی که بده جلو فرامین اطاعت نمی کنه. شونم کمک کرد بهش گفتم بپر بیرون تو. گفتش که نه یا وهم میپریم یا وهم نشستیم. به های قد از مدت کتایی که حقوقاتاش به حالت این ویرت میفتاد. مجموع شدیم بپریم بیرون. نزدی پارگاه کود بود. بودیم و اصارتمون شد. اما من امشب نمیخوام راجب اصارت صحبت کنم. من امشب چون راجب اصارت هم من گفتم هم دوستان گفتن هم کتاب نوشتم. کتاب های بسیار زیبایی نوشتم. بطالب بسیار خوبی رو داداری کردن. دیدگاه ها هرکس توی اصارت به نهویست. و دوستیار کتاب های جالبی نوشتم دوستان. اما چیزی که میخوام خنمان کنم این است که انسان در طول زندگیش آموختهاش از چند جاست. در کودکی از پدر مادره. بعدش از مدرسه است. بعدش از دانشگاه. بعدش از اجتماع. و بعدش اجتماع بزرگتری که توش قرار میدیری یا ازدراج میکنه یا کار میکنه به قسم درازه. کمتر اشخاصی پیدا میشنن که تجربه جنگ رو کرده باشن. یا تجربه اصارت رو کرده باشن. جنگ با همه زشتیش و با همه بدیش و با همه نخوشایندیش یک تجربیاتی رو انسان میده که این تجربیات رو در جای دیگه نمیشود کسب کرد. حالا نمونه خیلی کچکش ارز کنن. چما کجا میتونستی نابقهی مثل ایزدستا و خدا رحمت کنه حوشیار رو کشف کنی اگر جنگ نمیشود. اینها نابقه های حوایی بودن که در جنگ خودش رو نشون دادن. یک ترهی رو اجرا کردن که در تاریخ جنگ ها بی سابقه است. و بیناهای از زیوه است. و قابل قدردانی و ستایشی. اما این کهی بروز کرد؟ در زمان جنگ. یک کسی مثل برادفور که خدا حفظش کنه لیدر یک دسته چندین فروندی رفته الولی رزده این شخص چگونه میتونست در قیر از جنگ خودشون بده؟ یک شخصی مثل عباس دوران که جونشو فدا کرد. فقط در جنگ میتونه این چنین قهرمانهایی رو دید. این چنین آدمهایی رو واقعا فهمید. در کشون کرد. یا در دوران اصارت چگونه میشود یک هنرمندی که با چوب یک چیزی درست میکنه که عراقی ها التماس میکنه. آنشسته جلوت میشنگ هستاری. این هنر این هنرمند و این هنر در جنگ خودشونه شدار. در اصارت. یا چگونه میشود با محشقت سختی از ماست و نمیدونم پرشی و چه و چه و چه هران چی که در دست فس قرار داشت باتری ساخت. باتری که میشود به طور مداوم راژیو رو گره. یا چگونه میشود اینا همه هنرهاییست که شکوفه شد. اما نباید اینا در جنگ شکوفه شد. نباید حسن افغان افغان تلویی مزاد بخواهم. حسن حسن خودمون. لغمان نجات حسن لغمان نجات حسن لغمان نجات در پرواز اختفاع پایین اینقدر زیبا و قشنگ ارتفاع پایین پرواز کنه که از اون بالا خبرنگار بی بی سی دیگه داخل کامینه دیدم. اینا در اثر جنگ و اصارت حاصل شد. حالا اینا مزایاییست که در اثر جنگ و اصارت بر ما حاصل شد که هیچ جایی غیر از جنگ و اصارت نمیتونه از این نمیتونه. اما اما هنر یک هنرمند هنر یک فرمانده اینه که بتوانه در زمان غیر جنگ این هنرمندان و این افتخاران مملکت رو بشنسی. بیزستتار رو بشنسی. گوشیار رو بشنسی. ازهاری رو بشنسی. لبیبی رو بشنسی. حسن رو بشنسی. اینو نداریم ما. متاسفانه. الانم نداریم. قبل هم نداشتیم. عباس و دورانو بشنسی. جون شمایه گذاشت. اینها احیا کننده مملکت هست. اینها احیا کننده هرچن ایران هست. سرزمین ماست. ما جونمونو به خاطر سرزمین سرزمینو میدیم. اما از این طرف نوابقه اونو دست میده. این نوابقه چه در جنگ و در چه غیر جنگ. انواع اقسام پزشکایی تحصیل کرده و دانشمند رو از دست دادیم. انواع اقسام خلبانهای طبانمند رو ازشون استفاده نکردیم. و جنگ شد فهمیدیم عباس دورانی داریم. جنگ شد فهمیدیم ایزستهایی داریم. برشیاری داریم. لبیبیی داریم. و این خوب نیست. قبلت جنگ بایستی فرهنگ ما و بایستی فرمانداد ما این طبانه میداشتن. اینو تشخیص میدنن. و یا نه از جنگ گفتن از اصارت گفتن ولی از چکنجه ها و از ناراحتی ها و تا روز آخر هم نه آب کافی نه هوای کافی برای ما وجود نداشت. چون ما سیستمون به صورت مخداری نگهداری میشوند. تا روز آخر نه ایران و نه خانواده. خب اینا تکراره مکرراته. اما اینا رو به درس بگیریم. کی در درس میگیریم؟ من با ولادی که از این فرمانده های قدیمی گذشته امیدیم ندارم بهشوند. نه منظورم نیره هوایی. البته من الان بحث نیره هوایی دارم میکنم. و کل پایستی اونهای که تصمیم گیرنده هن دقت کنن و بدانن بشناسن تنها اعتقاد مفید نیست برای داشتن کشوری سربلند. بلکه مهمترینش تخصص دانش امان مندی های شخصه اینها رو باید استفاده کرد. وگر نه من هر روز اینجا هم پیره بزنه. ما تمامنن نیم سفر. ما به چه درد میخورد. گجایی من میتونه با امرکت مگرد. من اگر اینجا پینه ببنده افغانستان جایی من. قیلازین برا من نمیتونه. من ازخاهی میکنم دلم پر بود یه ازخاهیم به حضرت تالی بده کارم شخصا به شما بده کارم. من دفعه قبل که مساعده کردم دوران گفتگوی شما با من در ارتباط با اصارت من. من از فضای داخل خونم و مساحبه با شما خارج بودم. من جسمن اینجا. روحم در جای دیگه بود داشتم بیات میابردم برا تحریف میکردم. و یه دفعه آخر تعریف من اینجا نبودم در از. من گفتی رنگ انتخاب. و من نارهت شده. از سوها ازخاهی میکنم. و آره ازخاهی میکنم. آره ازر من رو بپنزیبید. چون واقعا روح از بدنم جدا بود. در جای دیگه بود. و اصلا ارتباطی نداشت. این انتخاب رنگ دفعه من شکه شدم. برای همین غیر منتظره جوابتو دادم. از آره اصلاحی میکنم. من رو ببخشید. من میبوسم. دوستان عزیزم میبوسم. دوستانی که اینجا میبینم اشون. افتخارات ملکت من هستم. و ام امریکت خودشون فرق نمیمونه. امریکت ما هست. من خدافزی میکنم. من رو قطع کنیم. خدا نگرد.

00:12:21--->00:13:14
spkr_02: افتخار میدید بمونید که صحبت کنید اگر کار دارید تشریف ببرید هر جوری سلاح میدونید چون ما پکیجی میاریم بالا حالا اگر میدونید که باید برید هیچ مانهی نداره هر جوری سلاح میدونید باشه من تو کدوم پاکت هم همین پاکت اولی؟ نه برها جناب سلواتی و آقای وزیری که همیشه با هم هم بعد دختر جناب احمد بگی هست و جناب علی مرادی هست و دوستان دیگه از نیر زمین حالا اگر افتخار میدید بمونید تا جناب ازحاری عزیز که عرض عدب دارم خدمتشون و جناب لبیبی عزیزم عرض عدب دارم که خوش آمد میگم خدمتتون هر جایی سلاح دیدید یه اینجوری کنید که تیمسال برید اوکیه من جاگزی میرم

00:13:14--->00:13:23
spkr_01: گردن شما رو بزنم گردن خودم رو بزنم اینجوری یعنی یعنی مستقی کسی بستاد ساکت شدم

00:13:24--->00:13:40
spkr_02: قربون شما برم. سپاس گذن انجام ازحاری عزیز یا لبیبی. من نمی دونم به حال حرمت کسوت هر کدومتون که مایل هستید بفهمید زمن یک معرفی کتاه بفهمید درخیماتون است.

00:13:40--->00:13:50
spkr_00: اجازه بفرمید، اولا جناب لبیبی توبت کنن چون هم قبل از من قیبستن، هم از من عزتترم

00:14:04--->00:17:46
spkr_03: کارمونت درموش اینجا خیلی صحبتت عالی بود کهف کردیم من حرف زدم بلد نیستم با من صحبت کردم گفتن که در مورد این چون چندین بارم آیه همزهی من گفتن که بیا ولی همیشه روی دوست کردم این رفه گفتم بیان چون چندت دوست هایی کسانی که خیلی دوستشون دارم هستن مثل حوشنگ و حوشنگ ارزم خدمت چما من تبریک بگم روز آزادی یعنی بیست و شیش هم روز آزادی و سراکراته نیدونی که ماها خلابانها رو نگه داشتم و ما بیست و یکمه شهریور وارد ایران شدیم تا بیست و چارم هم که خود منو در قرانتینه نیداشتن یعنی در اینجا روز آزادی هم ها بیست و چار شهریوره و حال یادی بکنم این رو فرمی بکنم یادی بکنم اتداری بچه های خلابانمون که واقعا جاشون خالیه مثل یوسف همد بیگی حسین لشگری ابراهیم سفیده هزنا فرمت شما مکری اینایی که یادم میاد اگه کسان دیگه هستن من باید اینو بگم که واقعا الان در حول آزر ما بچه های آزاده وقتی هم دیگر رو میبینیم یه حالت دیگهی داره یعنی واقعا با هم میخندیم و اگر هم قرار گریه کنیم با هم دیگه می کنیم اصلا یه ارتباط نمیدونم برای من که اینطوریه من یه ارتباطی که با بچه های آزاده دارن با هیچ کس دیگه ندونم گوشنگم اینو میدونه گوشنگم اینو میدونه ما وقتی به هم میرسیم یه گرایش خاصی به هم دونیم من زیاد چیزی نمیخوام بگم به سالات اونم که دیگه همه میدونن دیگه تعریف کردیم که چی شد و دیگه بالاخره ما مردم این مملکه به گردن ما حق داشتنم ما وظیفه من رفتیم و انجام دادیم و من که نه سال و نیم از دیر بودم ولی هشنگم از دوشون ده ساله بستن و بیدید پیش قسفت آزاده بستن فقط میخوام بگم که واقعا تبریک این روز که رها شدیم از اون روزهای سخت انتظاری که میکشیدیم درها شما یه ساعت میخواییم یه ساعت میخوایی انتظار بکشی برات روزها طول میکشید ولی ما ده سال صبح و زور و شب فقط دفتین انتظار میکشیم و اتفاقی بود که همهش نبالی بودیم یه اتفاقی داده وله میکردن یعنی خداییش من اینو بگم بسی موقعا انقدر من خسته میشدن یعنی خداییش من نعم امردیم راحت بشیم مثل وقتیه بایدیم اصیر شدیم این شکل گرفتار شدیم که انتظار بکشیم همچنان که گفتم دلیده میکنم هر روز ما میخواییم اتفاقیم به حال گزنشت یک سال پیش ما بعدی این که مانگویدم اون و اون تحسال واقعا خیلی بد بود خیلی ببینم که خیلی سخت بستم به حال من بیدیم من خیلی ندارم ببینیم اون شمجان چیز

00:17:48--->00:18:18
spkr_02: خب برمتون برم. فقط من میخوام ببینم واقعا حرفی تو دلتون نیست تو این روزا. آجام شیروین که گفتن به زیبایی اشاره کردن و واقعا سخنبرن من خیلی حرف هاست توی تک تک جملات و کلمات ایشون و حال افتخار میکنم واقعا به همتون. اگر مطلبی هست که فکر میکنید واقعا باید گوش زد بشه در این روزهای با نفسا بفهمید.

00:18:19--->00:18:40
spkr_03: بایدونم هشه اشیرون اینکه خواهش یه دانشمندیه از روز اولا بوده من نمیتونم اونم ولی آره خیلی سیزا تو دلم هست من اصلا هیچ مقدر اموده اصارت با کسی صحبت نمی کنم نه کتابی نمیشنم نتیزی اصلا دوست ندارم دیگه اموده صحبت و خیلی سیزا هست تو دلم هم ولی بهتری که هیچی نم

00:18:42--->00:18:50
spkr_02: از یوویش درود بر جناب تیمسا از حالی عزیزم از ارادت دارم در خدمتی ورگان

00:18:51--->00:22:25
spkr_00: سلام بر همه من هم این روز رو تبریک میگم خدمت تمام آزاده ها و خوشحالم که همه وطنشون برگشت ولی خداییش اون طرف بتر بود ای جون هم اونگوست چه جون نهی چیون نهی چیون ولی خبه گوستانی نداشتیم نهی چون سرابانو با نمی کردیم خامیان نون که میمه میمه اصم که دیگه نون امروزمون تهیه شده هی دارد هر بوضور شما حالا آقا رضا میگن که هم اون طرف خیلی سخت روزشینه ها ولی یکی از بچه ها بود میگفتش که بچه ها این طرف بهتره ما هم واقع قبول نمی کردیم بعد هم اون یکم دیگتر از ما اسیر شد میگوستیم بابا اینجا بهتره ما قبول نمی کردیم بلی واقعا بهتر بود کاری به کاری پیش کس نداشتیم به قادم ارواد نه چه که ما برگشت میخواد نه آقره ما گرست نبودیم نه اول ما فوددار بودیم هیچ کدام از اینا نبود برحال کاری که ما کردیم خدا من فقط میدونیم که چی کار کردیم رفتیم معمولیتی انجام دادیم یا بگم معمولیت های انجام دادیم بله خیلی یه ما را زادند و دیفتم اونو انجام دادیم و دیفت همونو انجام دادیم و دیفت همونو انجام دادیم اصارت اونیم برگشتیم انشالله که فقط وجدان خودمون راحت برد تیمسر شیروینم حرفای خیلی قشنگی زدند واقعا ما نوابقی داشتیم که نمیدونستیم و الان میدونیم و باز کسی قبلشون را نمیدونه فقط ماها میدونیم انشالله که دیگه جنگ پیش نیاد روزی که من مخواستم برم نیرهوایی مادرم گفتش که نرو این لغمه لغمه تو نیست گفتم ماما ایران اینجوری قدرتمنده تو موقعی که شاه هست جنگ نمیشه حب ماهایی الان هم خیلی مدرنند خیلی خوبند اگر آنم ثباتشو داشته باشه هیچ اتفاقی براش نمیدونه هم این آخر در این کورونا ما رو برنه می کنیم این کورونا اگر برونه کنه دیگه ببرای بر انترهی مادرم به این رو برونه کنیم ب cowsان برای برناねرا مور برونه کنیم این برونه کنیم برونه کنیم بران دارم St نمیم این برای برونه کنیم این برای بپ ذوق برامه خیلی اینکنیم بره مل س sociیان وقت هم این پرمیم کنیم برای بره، برای برای برای بخش برماتشن مل Totیسی تشبید

00:22:26--->00:22:41
spkr_03: من یه مطرحی بگم همیشه میگم که ما زمان که اسیر بودیم یه امیدی داشت بود امید مودن گود که جنگ یه روزی تمامشو برمیگردیم حالا که برگستین روی امیدی نداریم

00:22:44--->00:23:00
spkr_00: همه دنبال دو هم هستیم ها دو چیزنم من دیگه هرزی نده

00:22:59--->00:24:08
spkr_02: قربون اون کلامتون ایران دنیا دنیاست به شما ها مدیونه قربون اون عدبیاتتون قربون اون روراستیتون اون صداقتتون این حرف زدنتون خدا شاهده جملات شما رو باید با تلانه بشت یعنی در چند تا جمله جناب شیروین جناب ازحاری جناب لبیوی جان تلامت سخنرانی نیاز بود نه به قول جناب شیروین پینه نیازه و داستانی درد دل درد این که اون ور بهتر بود اصارت بهتر از این ور بود شالله که اونی که باید بشنبه بشنبه دروت به شرفتون من سر تعظیم فرود میارم و از طرف تمام هم ردمای خودم بچه هایی که به انحال بعد انقلاب استخدام شدن و قبل انقلاب همه سر تعظیم فرود میارم و دست شما عزیزان رو میگوسم و تا ام دارم همیشه مدیون شما ها هستم و تا امیشه مدیون شما هایی که بود و تا امیشه مدیون شما هایی که بود به شما هایی که بود

00:24:06--->00:24:26
spkr_00: مدیون شما ها هستم بفهمید

00:24:30--->00:25:27
spkr_02: خیلی ممنونم خیلی زحمت کشیدید این شما که خداوند مگهدار هر ستون باشه و به خانوادهاتون سلام ما رو برسونید این دوستانم این قلب های رنگی رو به پاس ورود شما و ساگرد ورود شما به پاس زحمات میگم ما با پزشکا لایک میذارید میگم من پولی ندارم بدم بابت ویزیدتون این قلب های رنگی این عشق هایی که این عزیزان تقدیم می کنن تقدیم شما نازنینان خانوادهتون و همسرام گرامیتون همسر جناب شیربین همسر جناب لبیبی همسر جناب ازهاری عزیز انشاءالله که خداوند حفظشون کنه به خانوادهاتون به فرزندانتون انشاءالله که خداوند غرق شادی خوشی به معفقیت کنه خانوادهتونو و این رنگ های غرق های رنگی تقدیم همه شما عزیزان باشه انشاءالله

00:25:28--->00:25:35
spkr_00: یاد کنیم بارو از شبه شبه شبه برمیشه

00:25:36--->00:25:41
spkr_02: ایچون هم بفهمید بفهم جاب شیبین شما یاد کنید لطفا بفهمید

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")