یادبود امیر سرلشگر خلبان جلیل زندی(۲)


00:00:00--->00:00:07
spkr_03: از عدب و احترام دارم منم عرض کردم قربونتون برمسه خیلی خوش آمدید

00:00:08--->00:00:29
spkr_00: خیلی مشکل هم جنوب همزه ی بزرگ بار من تشکر میکنم از جنوبالی جنوب امیر ابو طالبی جنوب شا حسینی و تمام عزیزانی که در کار اجرای این برنامه خوب هستند که سعی میکنید با این برنامه یادت بزرگانت نیروی هوایی رو زنده نگه دارید سپاس کذارم ازتون

00:00:29--->00:01:27
spkr_03: بزرگ نیروی هوایی یکی شما هستی که واقعا به گردن نیروی هوایی حق بسیار زیاد و به گردن ملت ایران که خدا میدونه چه شب نخابی هایی چه تایم هایی در آسمان این مرز و بوم بودین و چه زمان هایی در نقش یک معلم استاد توادل اطلاعات کردید و همتحاستازی کردید دروت به شرفتون تیم سار امروز که زنی زدیم و دعوت کردیم از شما که گفتیم امروز برنامه جام زندیه سر از پا نشناختید و با کمال میل اومدید و در این برنامه شرکت کردید دروت به شرفتون که اینقدر نسبت به هم رزماتون احساس دین میکنید ممنونم شما را همه میشناسن چون بار دیگه هم توی لایف اومدید بفرمایید از جناب زندی مزیاد وقتتون هم نگیریم هران چی که دلتون میخواد راجب این مرد بزرگ پروازی زمینی هر جایی که هست بفرمه کاشم

00:01:29--->00:09:52
spkr_00: قبل از اینکه رجب این بزرگوار صحبت بکنم سلام ارزم کنم خدمت خانواده امین زندی همچنین همکاران عزیزش مهمانانی که در بعد کردید در این برنامه امیر اتایی این جناب رفی امیر مسلم پرست و بقیه مهمانانی که در خدمتون هستن اینا خدمت تک تکشون سلام ارزم کنم هفته دفاع مقدس و خدمت تمام رزمندگان عزیز به خصوص ملت عزیز ایران تبریک و تحنیت دارم و برای سربالندی همه هم رزمن عزیزم در هیچ سال لپا مقدس سلام و عرض عدب دارم بنده متاسفانه به علت این که تمام مدتی که امیر زندی در اسفحان خدمت می کردن و من در شیراس ادامه خدمت می دادم سعادت اینو نداشتم که در کنار این بزرگوار قرار بگیرم اما بس به این بزرگوار از دور زبان زرد بود واقعا همینطور که عزیزان اشاره کردن در این برنامه افسری بسیار لایق خلبانی بسیار طبانمن شجاع رک و خیلی باسفا و خنده رو بودن ایشون و این سفحات واقعا برازنده ایشون بودش که عزیزان گفتن چون حقیقت داشتش اینها یکی از تنها زمانی که من در خدمت ایشون تونستم سعادت داشته باشم در خدمتش بودم در دوره دانشقی فرمانده ستها دوره دوازده هم بودیم که اموقع هنوز دافوزها نیروات اتقام نشده بودن و نیروه هوایی دافوز خودش رو داشت که در محل فعلی دفتر متعالیات بله جب و من افتقار اینو داشتم که با ایشون هم کلاسی بودن در این دوره دوازده هم بسیار شوختب بود روزی نبودش که ما از درست این نخندیم با جمعات بسیار زیبایی که میگفت یه خاطره ازش خدمت رو از کنم در یکی از این زنگای به حساب استراحت که بین کلاس ها قرار داشت ما دانشوها میرفتن توی اون بوفه طبقه سه وم و از خودشون پذیرایی میکردن اینها من با این بزرگوار سر یک میز نشسته بودم ایشون همین دوستایشو با اسم کچک صدا میکرد این بوفه هم مشرف بودش پنجرهای بزرگی داشت به خیابون پیروزی گفتش که این ماشینه که دارن میرن از قرب شرق و اینای که از شرق به قربینای اینای که چیکار دارن میکنن کجا دارن میرن گفتم خیلی سوال بود که من واقعا جدی گرفتمش گفتم خب به طب یه سری خونه هاشون شرقیه یه سری خونه هاشون قربیه محل کارشون شرق و قربیه پس دارن دنبال کارهای روزمره خودشون میرن دیگه اینها گفت نه اشتباه میکنی این شرقیه میرن سر قربیه ها کلا بذارن قربیه ها میرن سر شرقیه ها کلا بذارن این واقعا میگم اینو به زبان آوردم که بدون چقدر این بزرگوار شوختر و خنده رو بودش هیچوقت چهره زیوه خنده هاشو پراموش نمیکنم سر کلاس من باز سعادت اینو داشتن در یک پرواز قبل از اینکه بیم توی دافوس در هوا بایشون برخورد کردیم که واقعا شاهکار پرواز ایشون در اون معمولیت دیدم اینها در اجرای معمولیت اسکورت کاروان ها بودیم نصف روز ابتاده را شد پایه های شیراز داشتن انجام میداد و برزر رو باید بچه های اسفحان میمودن پرواز میکردن من یادم اون روز ما ساعت هشت صبح من با کمال جمشیدی بودم بلند شدیم با یکی دیگه از دوستان رفتیم توی منطقه پرواز داریم تا حلوش ساعت یک بود که بچه های اسفحان وارده منطقه شدن که امیر زندی با احمد روستایی اگر درست گفته باشن با احمد روستایی پرواز میکردن با یه نفر دیگه از دوستان که دو پروندی وارده منطقه شدن خیلی مقدم بهشون گفتیم و گفتیم خب پسیل من اگه اجازه بدی منطقه رو ترک کنیم اینا چونم وارده محفقیت برای ما کردن و ما منطقه رو ترک کردیم منطقه رو در اختیار این عزیزان گذاشتیم اینها ما تقریبا حلوش کازرون رسید بودم که دیدم جنب زندی ما رو صدا زد گفتیش که شماره دو من اشکال جنره طور پیده کرده و ایرابورت میخواد بکنه برگرد پایگاه شما میتونی برگردی به توی منطقه گفتم اجازه بدید که با گردان همه هنگ کنم خودمون که دوست داریم اینا اگر اجاز دادن ما در خدمتون هستیم با گردان همه هنگ کردیم گردانم اگر شما خسته نیستید میتونید ادامه پرواز بودید برید توی منطقه ما قبل از که بارد منطقه شیم رفتیم بنزین گیری کردیم و پرش بارد منطقه شدیم ایشون برگشتیش که ما در ابتدای ورودی کاروان ها پرواز میکنید شما در انتهای کاروان پرواز کنید چون میخواهم مدیریت ایشون رو خدمتون ارز بکنم ایشون در همون لحظه به این صورت اجرای معمولیت رو تقسیم کرد ما در انتهای کاروان شروع کردیم به پرواز کرده و ایشون در جلوه کاروان کاروان تقریبا دیگه داشت بارد موسا میشد اشکر از اون قسمت بارد برس و بندر امام بشن برای پحلو گرفتن تا موقعی که ما ادامه پرواز داده بودیم قبل از اینکه اینها بارد منطقه بشن واقعا منطقه خلبت بود ما اینش تارگری چیزی نگرفتیم اینها اما به محصی که ما مارد منطقه شدیم با جناب زندی انگار حواب مای عراقه تازه از خواب بیدار شدن و پروازهای ایزایشون شروع کردن به سمت کاروان بلا فاصله جناب زندی به من گفتن که شما ارتفاع بالا رو نگاه کن من از ارتفاع پایین رو داریم اینها ما که همیشه این کار ما بود هم بالا رو نگاه میکردیم هم پایین رو نگاه میکردیم اینها ایشون در ارتفاع پایین هدفی رو گرفتن به رادار بوشهر گفتن و رادار بوشهر بلا فاصله گفتن که این تارگریت هستش اینها چند ثانه طوله کشید که ایشون موشکشون رو شلیک کرد موشک فینیکس رو شلیک کرد و یکی از این هواپیماها رو منحدم کرد بعد اراقی ها تاکتیکشون این بودش که این هواپیم هم یک سری هواپیم ها از ارتفاع بالا میرفسند یک سری هم هواپیم ها از ارتفاع پایین هواپیم ها ارتفاع بالا تقریبا ایزایی بودند ما به سمتشون که میرسدیم بلا پاصله برک میکردن برمیگشتن بس میخواستن که اون هواپیم هایی که در ارتفاع پایین اجرای معمولیت میکنن برن به احتافشون برسن اینها وقتی که این هواپیم های اراقی مرده استعایت قرار گرفت جمع زندی میگفتن که شما حالا بیایید پایین ما میریم بالا ما آمدیم جای ایشون و ایشون رفت در انتهای کاربان به محصی که ما آمدیم در لبیج به حساب کاربان در همه ارتفاع بالا باز دو فران هواپیم ها رو ما دیدیم که دارن به سمت ما دارن نزدیک میشن اینها بلا پاصله موقعیت شونه به رادار بوشیر گفتیم رادار هم باز تایید کرد که تارگیت هستن و در نقطه این رنجش که قرار گرفتیم بلا پاصله ما هم یه مشک پایر کردیم یکی دیگه از هواپیم های عراقی در همون زمان سرنگوی شد و بایده تایم دیگه یک هواپیم های از اسفهان اومد و گفتش که جرام زندی گفتن پس شما میتوند برگردید به خاطری که هواپیم های ما به ما جویناب کرده شد اینها و در اون زمان من واقعا افتخار کردم به این بزرگوار که در اون زمان کتا بدونی که ما دستن رو در رو باشیم اینها این فلایت رو بلا پاسلا همه هنگ کردن و ما تونستیم در اون زمان کتا دوتا از هواپیم های عراقی رو با کمایی که هم دیگه سرنگوه بکنیم و کاروان خوشبختانه مشکلی باستش پیدا نشده شد اینها برای سلامتی خانواده بزرگوارش پسر بزرگوارش و امیز زندی و همه دوستانش آرزوی سلامتی و تندرستی دارم اگر سوالی دارید باز در خدمتون هست

00:09:52--->00:10:58
spkr_03: دست شما در نکنه تیم سار عزیزم خیلی محبت کردید از این که تشریف رو بردید توی لایف برحال این که حالا خب شما یه جا نبودید ولی قبول زحمت کردید هماسه این مرد بزرگ خب معمولا یه نفر باهاش بالا بوده که توی درگیری جان و یعنی بقیه خب پایین کاروان نمیدونم تو گردان بودن میان میشنون لخلی تعریف هایی که میکنن و برحال آماری که از طریق کامپوست داده میشه و طریق پدافن داده میشه به کامپوست و بعد به دفتر ویژه میدن که آقا این تعداد برها سرنگون شدن انشالله که خداوند به همه شما ها سلامتی بده به تک تکتون این که امروز امشب تشریف آوردید توی این برنامه و برحال محبت کردید خیلی زیبا هم همیشه صحبت میکنید کم و برحال گذیده خیلی ممنونم ازتون

00:11:02--->00:11:18
spkr_00: من تشکر بکنم از جناب آلی و همه دستندرکاران این برنامه و عرض سلام و شب بخیرم برای همه دوستان بزرگوار هواپلیم های F14 که در این برنامه شرکت کردن این شب آرزوی موفقه برای همه تون دادم شبتون دارم

00:11:19--->00:11:25
spkr_03: ممنونم شد یو علی مدد شدتون بخیلی خیلی مشکریم گربونتون برم

00:11:26--->00:11:34
spkr_01: موسیقی

00:11:34--->00:11:41
spkr_03: جام زندی صداتون اصلا نمیاد جاتون رو عوض کنید لطفا تو خونه

00:11:43--->00:11:53
spkr_02: سداتون خیلی از فاصله دوری می آده

00:11:53--->00:12:16
spkr_03: هنسفیری نداری جاب زندی؟ امیرخان آقایی البته شما آقا من سر الان خوبه صداها؟ بله الان خوبه الان خوبه یه جا رو به نور باشین چهره زیوه شما رو ما ببینیم پشت به نورین رو به نور باشین یه بگران دیم

00:12:09--->00:12:24
spkr_01: یه جا رو به نور باشین چهره زیوه شما رو ما ببینیم پشت به نورین رو به نور باشین اگران دیگه ای بابا

00:12:33--->00:12:37
spkr_04: کچیکم سه بزرگ بارید صدا خوبه هلان سه

00:12:38--->00:12:47
spkr_03: خوبه بله بله بقید جاتون اگر یه جا تو خونه میدونید جای بهتری هست همون جا بمونید

00:12:40--->00:13:03
spkr_04: بقید جاتون اگر یه جا تو خونه میدونید جایی بهتری هست همونجا بمونید ما من منموریت هستم جزیره کیش هستم به خاطر همین اصلا آشنایی با هوتل اینجا ندارم اومدن منموریت آشنایی نستم آنتن داره گربونتون برم بزرگاری خدمت هستم که خوب استید شما گربا

00:13:05--->00:13:09
spkr_03: سلام خدمت خانواده خانم محترم برسویم دفتن

00:13:35--->00:16:28
spkr_04: خیلی سفاس گذارم از شما خیلی سفاس گذارم امیر بزرگوار اتایی که ما همیشه ایشون رو به عنوان یک سمبول به عنوان یک بزرگر به عنوان یک آقا به عنوان یک سالار به عنوان یک نمیدونم من کلاس اول و دوم در بستان بودم تو پایگاه هشتم شکاری امیر بزرگوار اتایی فهمانده پایگاه بودن ایشون خیلی خیلی مورد علاقه ما بودن خیلی ما ایشون رو دوست داشتیم پشت پناه ما ایشون بودن پشت پناه خانواده ما امیر اتایی بودن یعنی وقتی پدران ما به پرواز میرفتن پشت ما گرم بود به یک کوه که امیر اتایی بود اون موقع واقعا مادران ما خانواده های ما بهترین خاطرات ما من امیر اتایی رو خیلی دوست دارم خیلی ارادت دارم خدمتشون تو برومه های دیگر هم که حضورا دیدن ایشون رو واقعا دستگوست ایشون هم و تعریف های به حقیقت پدر کردن خیلی مچکرم و خیلی ایشون رو دوست دارم و یاد خاطرات روزهای بکشت پدرم زنده بود و میتونستیم به واسطه پدر هنوز همیشون رو اموز صدا کنیم و از نزدیک صدا کنیم و دوستان دیگه خدمتو نرس کنم جامو خیلی مچکرم از شما این که اسم پدر بعد از بیت سال از طرف شما و به باعث و بانی شما برده شد خیلی مچکرم همین که اسمی از ایشون اومد همین که اسمی از ایشون اومد از طرف شما که اسمشون زنده شد با توجه به این که خب به زند دوست ندارن اسمی به خوبی برده بشه یا شاید به حق برده بشه یا شاید لپ کلاهو بگن ولی همین که شما لطف کردید و این که اسمی از جلیل زندی رو بردید برای ما خیلی مچکرم چون من اعتقادم جام همزه اینه بلاخره ماها هم فوت میشیم یعنی من هم از دنیا هم رفت و روزی دوست دارم راجب من پیش بچه های من خوب گفته بشه خوبه این که دفتان یک نفر حتی اگر جلیل زندی بد بود حتی اگر جلیل زندی خلبان نبود حتی اگر جلیل زندی حتی اگر نه جام همزه کلم میگم حتی اگر جلیل زندی قهرمان نبود تابگان نبود حتی همه اینها خوب بود جرای خانوادهش الان ممکنه بچه هاش سه تا پسر داره عروس داره نوه داره حتی سوری هم بگن بابا آدم هم بالی بود خلبان خوبی بود نه این که بگن شوخی میکرد نه این که بگن میخندید پدر من دلقک نبود پدر من خلبان بود جام همزه این نه این که بگنید

00:16:28--->00:17:17
spkr_03: یه چیز بگن جام زندی من از خواهی می کنم جناب زندی چون چهره بسیار به دل می شست یعنی من از خواهی می کنم من با فرزن ها مثلا با خیلی از خلاوان ها حالا یا از همراه مثلا حال نمی کردم مثلا بودم با این مثلا عبوس یا مثلا نمی رفتم سمتش حالا هرکی اسم نمی آرم ولی جناب زندی از اون دست آدم هایی بود که با روی خوش با شما صحبت می کرد مثلا بخش می شدی یک حس یک حسی بهت می داد با این که فرمانده بود با این که آلی رتبه بود مقامش بالا بود خودشو خاکی نشون می داد و با طرف با یک به قول معروف اینجوری محاشرت می کرد این یک حسن بزرگ بود برای ایشون

00:17:16--->00:22:11
spkr_04: برنامه شما و این پیشما زحمت شما برای مطمئنن این رو میگم برای شوخی پدر من نبود برنامه شما و لایب شما و این همه زحمت شما برای پرواز پدر من بود برای پرواز با F14 بود شوخی کردن شما هم تو خونتون شوخی تو ادارتون شوخ بودید همه جا میخندید من میدونم همه میدونم با تمام جذبهی که ایشون داشتن و همه از 60 کلومتری از امیر اطایی میترسیدن هیچ کس صدای داده ایشون رو نشنیده از همه میدونم شما میدونید ام من از امیر جراح این رو شنیدم و از عمرهای بسیار بزرگواری که الان سر کارم من خودم الان کارمند نیروی هوایی هستم متخصص مطور بونی 747 هستم شاغل نیرو هوایی هستم و مشغولم به خاطر ارقی که به این سازمان و به این لباس سبز دارم به این که یاد من خود امیر اطایی ها مندازه یاد امیر زندی ها مندازه یاد بزرگانی مثل امیر آلاقا مندازه امیر جراح مندازه امیر دوران مندازه امیر دمیریان مندازه من به خاطر این موضوع اومدم توی این سازمان درست راتی که من استخدام را درست راتی که من استخدام را برنامه شما بچه های این آدم میشینن خوب بود دوستان حرمت اون آدم را بیس سال زیر خاکه بچه هاش دوست دارن تعریفش رو بشنوه حالا پدر من خودش تا زنده بود که هیچوقت از خودش تعریف نکرد خدا شده بچه های این آدم را ایشون را به خاطرات خودم برمیگردم خیلی ایشون را دوست دارم و پدرم ایشون را خیلی علاقه ما دوست خوبی بودن امیر وقایی امیر من خیلی ها را میتونم بگیم که واقعا ما اینها را با اینها زندگی کردیم با اینها خاطره داریم با این امیر ارجمندی ببینید خاطرات ما زنده است جواب همزایی عزیز من تمام خاطرات دیگر خودشون برند هستن خودشون بالاخره اسم دارن از امیر فرهاور از خیلی ها من شنیدم نه یه نفر نه دو نفر از پروازهای پدر من خیلی شنیدم حالا شاید رازی نباشن من اسمشون را ببرم و برای همین معذبم الان شاید الان بگیم چرا حس به ما را بردید ولی میخوام بگم که امیر صادق پور خدا بیومرز خیلی پدر را دوست داشتم من کارمند ایشون بودم تو پروژه یا حسین هواپیمای تزارف نمیدونم خاطرتون هست امیر صادق پور همیشه من متخصص موتور جی اشتاد پنگ درشت سیزده بودم پیش ایشون به عنوان متخصص موتور تزارف کار میکردم هواپیمای تزارف کارخونه یا حسین امیر صادق پور من را میبردن دفترشون اکسای پدرم را نشون میدادن خاطرات پدرم را تریف میکردن خب ما این چیزها را شنیدیم توقع داریم همچین جایی که خیلی ها نشستن و این چیزها را بشنون راجب اون پروازها بگن راجب اون نمیگم شکار راجب اون که میشسته تو آپرم میرفته یه دور میزده دوتا سوت میزده میموند پایین نه این که شوخی میکرده جاو همزهی شوخی کردم پدرم تو اداره تو هواپیما متاسفانه نمیدونم چرا جب و الان اینجوری شده که جلیل زندی فقط یک آدم خوشمشرب و شوخی

00:22:11--->00:24:25
spkr_03: حالا یک کمی استرات کنید ببخشید خانم مهنتی دختر تیمسار شهید مهنتی که ایشون هم میدونید که هم هواپیمایی پدر شما بودن جام محسن مهنتی هم دو بینا بودن میگن دوست عزیزم دوستان همه از امو جلیل تقدیر کردن و به خیلی ازشون یاد کردن ایشون یکی از کسایی که هر شب میشینه و بارها جناب زندی به من میگه بارها میگه که لطفا از پدر من چیزی نگو به خدای محمد خود ایشون و خانمشون خانم توانگریان من خواهش بکنم بذر من این کامنتار رو بخونم خانم توانگریان دختر شهید توانگریان روح امیر زندی و بانوی ایشون قرین رحمت و من به نوبه خودم واقعا شک شدم و پدرم تا مدت ها بابر نمی کرد که ایشون به رحمت خدا رفتن چون که دوست بسیار خوبی با هم بودن میخواهم اینو به شما بگم یه دوستی یه شعری خوندن میگن امیر دلها بود عشق بود در کار خودش بی نظیر بود درسته شعر نید یه چی که کابوس دشمن بود خیلی از روزها پیش میاد که یک بار حد دقل اکس جناب زندی رو نگاه میکنم ببینید این دوستان مردم فهیم هستن همه نقمه زمانی دختر تیمسار زمانی برای شما درود فرستان تو رو خدا نگید که کسی این عزیزان بچه ها دیگه الان گر گرفتن یه لحظه یه لحظه جناب زندی خواهیش کنم یه لحظه یه لحظه خواهیش کنم بچه ها الان گر گرفتن بچه های شهده ها بچه های همرزم های پدرتون خانوم مهنتی میگن خاله خاله جان از بس انرژی بسیار خوبی داشت و منتقل میکرد به همه اینچون همسر شهید مهنتی هستن که از خلبانهای به نام F14 جناب مهنتی میخوام بگم جناب زندی تو رو به خدا میدونم شما بچه های شما

00:24:20--->00:25:57
spkr_04: میخوام بگم جناب زندی تو رو به خدا میدونم شما 80 درصد خاطرات ما 80 درصد نه بیشتر 95 درصد که همتون خاطرات ما با امو محسن امو عصد الله عصد الله عادلی امو محسن مهنتی بود 80 درصد خاطرات ما و جناب فضل الله جاوید نیا امو جاوید نیا متاسفانه امو محسن نیستن حیف حیف کمر هممون شکست امو محسن با رفتنش امو عصد هم که الان در دست رستنستن امو جاوید نیا هم که خب هستن و ما در خدمتشون کچیکشون هم هستیم من گله از هیچی ندارم من میگم پدر من من 19 سالم بود کپتان پدرم و مادرم توی یک سانهه راندگی رفتن زیر خاک خدا رحمتشون کنه امو محسن هم توی یک اتفاق تو همون جاده لعنتی تو همون جاده تلست شده زربه دید زربه روحی دید و برگشت خونه و همین اتفاق برای شده و همون جاده لعنتی باعث شد اما محسن محنتی من عشق من زندگی من خب من و بچه های که خاطراتمون با خاله هست با اموه با مریم خانوم دخترشون و غیره اما ببینید کپتان ببینید صحبت من اینه ما بچه هایی ما نخواستیم بررامه باشه اصلا بابای من خاله بان نبود بابای من هیچ چی نبود اصلا بررامه نذارید اگر قراره بیایید راجبه چنده چنده چنده

00:25:54--->00:26:02
spkr_03: باش باش باش باش بله بسهمه

00:26:04--->00:26:09
spkr_04: تخصص پدر من صحبت نشه صحبت نشه

00:26:09--->00:27:29
spkr_03: من یه چیزی به شما بگم ببخشید خیلی عوض میخوام من خاک کفل پای شما تمام خاندانتون تمام خاندان نیروی هوایی هستم من ببخشید هستن من ببخشید رانندهی تراکتورم من اینو بخوام به شما بگم عیزه بدید نه عیزه بدید پاهش میکنم جمع زندی جمع لغمان نجات جمع لغمان نجات میگن محسن بهترین میگن بابایه یکی از بهترین جناب لغمان نجات میگن بابایه تو یکی از بهترین ها بود اینها نوشتن دیگه از کنم من ایشون کپتن آزاده که تو این وقت شب ده سال از عمرشون رو توی اصارت بودن ولی اومدن اینجا بارها صحبت کردن اینجا چی بهشون دادن براشون چیکای کردن سود زدن کپ زدن گل و بل بل دادن نه ایچ کاری براشون نکردن ایچ کاری اینا دلشون از خونه ولی بالاخره ماها ما دادمونو باید به قول من فعلا اینجا که همه بند خودها همه دوستار پدر شما که تا این وقت شب نشستن دیگه ولی شما به بزرگی خودت به کچیکی من ببخش من خیلی مخورد شما هست

00:27:24--->00:28:54
spkr_04: ولی شما به بزرگی خودت به کچیکه من ببخش من خیلی مخورد شما هست شما خیلی بزرگوارید من بازم از شما تشکر میکنم شما شیش ماه دارید تلاش میکنید شیش ماه واقعا زحمت دارید میکشید من که دست شما رو میبوسم اول گفتم وسط گفتم آخرم میگم شما نشونه شخصیتتون بزرگواریتون منشتون و اعتبار خودتونه هر کسی با رفتارش اعتبارشو نشون میده ببینید من حرفم اینه من فقط اینه ببینید شما با این کارتون به من فهموندید به منی که اصلا 19 سالم بود بابام فوت شد مادرم فوت شد من تو کما بودم گذاشتنشون تو خاک من از بیمارستان اومدم بیرون چهلومی روز پدر و مادرم بود به من آنبول بیهوشی زدم بردن سر خاک پدر و مادرم دیگه بالتر از این نیست که من راجع به پدرم هیچی نمیدونستم شما امشب سعی کردید پدرم رو به من بشناسونید خب امشب من فهمیدم از بررامه شما شما رو نمیگم از دوستان پدرم فهمیدم بابای من یک آدم جوکر بوده خالبان نبوده هرچی بوده شوخی میکرده استخشنا میکرده یا نمیدونم فوت فالده ببینید من فقط حرفم اینه من فقط حرفم اینه اگر قرار راجع به همکارای شما رو نمیگم

00:28:41--->00:28:45
spkr_02: از سخشنا میکنه یا نمیدونم فوت

00:28:54--->00:29:43
spkr_04: راجب همکارتون من راجب همکارم من فنی هواپیما هم قراره راجب همکارم عرف بزنم میدونم بچهش الان پای برنامه نشسته یه چیزی بگم بچهش هم دلش خوششه بگه باید ادیس سال بچهش اسم باباش اومده هر دقیقل نگیم بابا شخ بود خب من میدونم بابا شخ بوده شما میدونید پدر شخ جام نصیر زاده از همه بهتر میدونه من همه این خاطرات رو شنیدم جناب اطایی بارها امیر بزرگ بار اطایی امیر بزرگ بار اطایی سد میلیون بار میگم امیر بقایی سد میلیون بار میگم بارها راجب شخ طبی پدر من گفتن من همه اینا رو شنیدم من دوست داشتم امشب راجب یک سری شجاعت بابام بشتم بگر آقا یه حوال

00:29:48--->00:30:46
spkr_03: البته حق داری ها من ازخواهی میکنم من اینو بگم حق داری جناب زندی صداتون قطوست میشه میخوام اینو بگم حق داری حق داری که بخواهی مطالبه بکنی ببخشید و من این جمله رو از کسای دیگه هم شنیدم مثلا چه میدونم شاید فرزند جامع محققی هم به من همینو میگه میگه مثلا خب حالا جامع محققی خودش من میرسم بهش میگه اصلا من خلبان نیستم من اصلا فیلان جامع اصلا خلبان نبودم بگم اینو به شما بگم شاید یه مقداری بیمهری و کملطفی و چیزی شده باشه به ما ولی از طرف هم رزمای پدرتون حالا من دارم میگم الان من دارم میبینم دیگه خانواده هاشون خانم مریم مهنتی که شما ازش خیلی خاطر داری داری میگه دل آوری های ایشون رو همه میدونن یعنی دیگه مریم وقتی این تا چاپنس داتون خیلی دیگه

00:30:42--->00:30:46
spkr_04: مریمون وقتی این تا چبتر صدا تو خیلی زعیب شد

00:30:47--->00:31:16
spkr_03: مریم مهنتی توی لایب نوشته دلاوری هاییشون رو همه میدونن مریم که باش خاطره داری از بچهگی با هم بزرگ شدی توی یک پایگاه میگن اینا همه بچه ها خانواده ها میدونن به خاطر این که لاغا من که قشنگ درک میکنم شما پدر و مادر و کسایی رو از دست دادی که قهرمان بودن این که اصلا به این سادگی ها نمیشه از کمانش بودش بیشه از کمانش بودش

00:31:15--->00:31:22
spkr_04: یه نمیشه از که منوش بودش قط کنم دوباره بیام صدا رفته صدای شما رو خیلی بد دارم

00:31:22--->00:31:33
spkr_03: من میخوام قطع کنم یکی دیگر بیارم بالا بعد تورو میارم بالا بروی استراحت کن برگرد یستر چشم سلام

00:31:40--->00:31:48
spkr_05: ببخشید. من یه دو دو این چرا با فقط روشن کنن. این چرا بزده من چرا با روشن. دیگه رفتن بخوابن.

00:31:50--->00:32:18
spkr_03: خب من فضای شما بشم قصد نباشید زحمت زیاد کشیدید اون اکس پویسترتونو یه لحظه من ببینم یکم آروم بشم بیارین جلو اگه میشه اگه میتونی نور میفته آه حالا خوبه روح شاد باشه انشالله آقای آقای سمین مازندرینی میگه سلام رفق قدیمی همیر عزیزم آقای سمین مازندرینی میگه

00:32:18--->00:32:27
spkr_05: سلام یاد همه گرامی ما خدمته نمیدونم واقعا فضا جوری شد که

00:32:28--->00:32:33
spkr_03: شما خود تو معرفی کن فزند چندان جمع زندی هستی بفهمه

00:32:32--->00:33:52
spkr_05: همین پرزند دو همه پدر سلام و دروت دارم به همه اونه که صدای من میشنه و تشکر بسیار زیاد از جنابالی و دستان در کاران برنامه که میدونم در جریان بودم بسیار درگیر این موضوع بوده چند وقت و شاید خیلی استرسا و عذیتهای مارم این وضع بیشتر شما رو عذیت کرد واقعیت من یه فشاری که حالا ان نظر روحی داشتم تو زمان که باقی خیلی هم شما حالا اینو اگه سلا دیدید مصر بکنید چیزی که پس پرده این برنامه برای ما داشت اتفاق میفتاد ولی واقعیت این است که حالا اینچی که نادر مطرح کرد و شاید اگه به من بود مطرح نمی کردم من ترجیم دادم سکوت کنم بلی خب نمیگم هم اشتباه بود شاید هم گفتن بعضی مسائل بعضی وقتا خیلی بهتره کمون اینکه شاید هم خرق و خوی پدر هم بیشتر به گفتن و بیان مطالب بود تا اینی که تو دل نگه داره و حرفی نظره کمون این که در حال اگر این روال رو بالاخره آدم پیش بگیره و حرفش رو بزنه شاید یه اتفاق بیافته ولی موسیقی

00:33:53--->00:34:05
spkr_03: هرکی یک جوریه شما ببخشید شاد درمگرایی نادر این منه من هیچی تو دلم نمیذارم من همه دست کسی الان تو لایب ناراتم همه شونم میدونم سریع میگم

00:34:08--->00:39:26
spkr_05: خدا شک میکنم که شون اومدن و یه سری حرفهایی که حرفهای ما هم هست حرفهای شاید خیلی ها هست که گفته شد حالا البته من یه جور دیگه باز به قضیه نگاه دارم که میگم خب ما اصراری واقعا به این نیست یعنی ما اصلا به خدمت شما مرز کردم گفتم پدر ما برای ما عزیزه چون پدر ما بوده برای مردم عزیزه چون یه چیزایی ازش شنیدن و این شنیده ها رو من نگفتم نادر نگفته کسایی نگفتن که منافع حالا هر جور مادی مهنوی بخواد از این شهرت از این خوشنامی بهشون برسه کسایی گفتن که هیچ منافع نگفتش نبوده از کجا در آمده؟ از دی سری دانشجوهای خلوانی دانشگدهای خلوانی یه سری بهر اساتیدی که چهار نسل از اون نسل خلوان جنگ گذاشته حد دقیقا حالا چهار نسل په نسل نمی شما بهتر میده که اون اساتید شاگردانی داشتن شاگردان استاد شدن شاگردانی داشتن به همین ترتیب تا امروز ببینید اگر امروز این صحبت میشود که جلیل زندی حالا موفق بوده است من این رو بعد از واقعا اینجوری هم حسن به خدمتون ارز بکنم 20 سال از فوتشون گذاشته ما هیچ جا حتی شما بگید یک جمله کامنت نوشته باشیم حرفی زده باشیم من و برادران نداشتیم تا به امروز و این چیزه که امروز اتفاق افتاده من واقعیت آمدم یه دوسته تا مورد رو بگم فقط یعنی انگیزه بنده از حضور این دوسته مورد گفتن دوسته تا مطلب که احساس میکردم لازمه بدونم کسانی که پدر علاقه دارن دوستش دارن و راجبش حرف میزنن مطلب مینویسن یه سه چهار تا مورد رو بگم که حالا بعد از این مقدمه که به اجبار پیش اومد و بنده مجبورم بیان کنم برم سرابون سه چهار تا وقت دوستان رو شما رو نگیریم قطعا خسته هستید از من میدونم که چند وقت درگیری برنامه و دوستانی که برحال دارن تماشا میکنن برنامه رو و توقع هم دارن که مطالبی در مورد پدر بشنه چون من دارم الان با مخاطبینی صحبت میکنم که پدر رو دوست دارن که این ساعت نشستن پای مانیتور و به حال دارن بیانات و صحبتهایی رو که دوستان میفرمند رو بوش میکنن قطعا رو علاقه هست و اله خواب رو کسی نمیده بنابراین من رو این اصل وظیفه دونستم بیام اطلاعاتی دارم در مورد پدر بگم مطالبی در مورد ایشون بگم دوستش دارن میخوان بیشتر بدونن و بعد از این هم به حال ما تو سایت ها تو پیج هایی که حالا باید قطعا اطلاع خود شما یا دوستان دیگه که تو این زمین فعالیت میکنن یه اطلاعاتی رو و اون چه که دوست دارند رو به علاقه منده هاییشون برسونیم این وظیفه ماست وظیفه ماست به این دلیل که به حال ما اطلاعات شخصیه ایشون اکس ها و حالا هر چی که داریم رو در اختیار بذاریم که بتونن استفاده بکنم این اون مسئله ایست که یکی از مسئله ایست که بنده اومدن و بعد از این هم ماه از اون طریق یعنی واقعا هدف این هستش که این علاقه مندان که کمم نیستن حالا من تو کامنت ها ببینم میگن ملیون دو ملیون سریم و اصلا کار به ولی میدانم کم نیست من خواستم به شما این ارزو کنم ببینید من یه روز رفتم تو بانک توی بانکی که چک نفت کنن پشت این چک رو پشت نویسی میکنن امیر زندی فرزند جلیل دادیم دست متصدی بانک ایشون رو جلیزندی خلبان نسبت فرزند ایشون رو گفتیم بله و چطور و اینا و آره این طرف نه هم شنیده بود یعنی این گوش به گوش رفت و رسیده بود به این من در خودم این خیلی سال پیشم بود یعنی نمی انستگرام تو سایت های واسه انترنتی یعنی خیلی این شاید سال هشتاد و پنج اینا بود که من اتخاب پر مختار که به من گفت اکسی از پدر داری به من یادگار بدی در این حد علاقه من بود من همین اکس صدرچارشو تو کیف داشتم بهشون دادم میخوام این رو ارز میکنم وقتی من با یه همچین چیزی روبرو میشم فقط احساس میکنم که وزیفه است که این علاقه من رو در احساس داره اون فرد رو حالا این دوست داشتنی که ارز میکنم صدرونم دم چند نفر امشب به هر حال داشتن گوش میکردن این علاقه رو ما وزیفه داریم که درست بهش جواب بدیم یعنی اون نفری که خوابش رو زده میکنم

00:39:27--->00:39:31
spkr_02: افید افید وطالبات از سونه

00:39:30--->00:42:18
spkr_05: با طالبات سونه اون چیزی که داریم اگر نداریم که خب برحال شرکت نمی کنیم ولی اگر مطلبی هست حالا من نمی خواهم خیلی این مسائل برحال اونجه که شاید رازم بود مطرح شده و واقعیت هم شاید خیلی صلاح نیست که تو این فضا ادامه پیدا بکنه بس حالا باز هم اگر شما مطلبی راجب این قضیه داشتید ولی برحالای گلایه بود مطرح شده و واقعیت اینه که من احساس من همیشه هم برای بوده پیش از برنامه هم به شما گفتن پدر من نیازی خیلی نداره که برای پدر نیست اینا اینا برای علاقمندانه یعنی من ایچا اونای اومدم که پدرمو دوست دارم بخوان ازش بدونن اگر کسی هم نخواسته باشه بدونه خب بازم ایشون پدر منه برای من عزیزه و بهش اعترام میذارن حالا دیگه اصلا نیازی هم نداریم که برنامه بذاریم که مثلا از ایشونی که 20 سال فوت کرده به خواد کسی تعریف کنیم پدر منده هیچوقت خودش حرف ندارد حرفی ندارد کارشو میکرد مدیر دبیرستان ما جناب ابتحی نام داشت دبیرستان شریف منطقه 14 شاید هم صدامان چون ایشون هم خیلی علاقمندون به پرواز ارز به حضورتون که بعد از فوت ایشون یه روز من رو دید یعنی رفتم که حالا از مدرسه و دبیرستان قدیم انا صحبت بکنیم ایشون گفتش که ما از ایشون خواستیم یه مناسبتی بود حالا نمیدونم دفاع مقدس که میشه آخر شهریورین الفان شاد نمیدارم منظورش حالا چی بوده سه خوردادی بوده به حالی مناسبتی ما از ایشون خواستیم که بیاد صحبت بکنه رجب جنگ تیمسار گفتش که من علاقه به صحبت کردن رجب جنگ واقعی ندارم و از خواهی میکنم با امچه هم که اتفاق افتاده اگر افتاده وظیفه ماها بوده ما رو هوا یکی تو دریا یکی رو زمین وظیفهش رو انجام داده و علاقه ندارم به صحبت کردن که حالا این جمعه بود که آیا ابتایی به من گفت ایشون هیچ وقتی جا هیچ موقعی و شاید اگر این روز بود هرگز نمیشست جلوی دوربین لایب شما من این رو به جرعت میگم نیدونم چون اون موقع داستان فرم میکنم الان اگر من خدمت شما هستم که من هم خیلی میدانید که بعد از بیس سال با ترد و لرد نشستم اینجا یعنی اصلا علاقهی واقعا نشم دودل بودن ولی الان به دلیل فقط به همون

00:42:18--->00:47:23
spkr_03: بارها گفتید اگر که واقعا حق مطلب عدا میشه انجام بدید وگر نه هیچ اصراری نیست گفتید من نمیخوام بیان ببخشید بگم که خوب قضا میخورد خوب را میرفت خوب فلان میکرد میشه است مثلا با ما حرف میزد خوش اخلاق بود با عدب بود اینا رو بلاخره لازمه یک خلبانه که همه دارن اونی که ما دنبالش هستیم واقعیتیه که تا حالا چه میدونم از هر که میپرسیم توی مراسم فلان مثلا یه مراسم بود پرسیدین مثلا هر کدومشون اومدن یه مدبی گفتن ولی مثلا اون اصدکاری رو نگفتن شما هم میگین اگر نیست بگین بگین نیست حالا اگر هستم که به هرم حالا نمیخوایم اینو خیلی دامن بزنیم ولی من به شما بگم من یه اگر یا توما شه امروز به شما گفتم اونی که اون بالاست میدونه آقا آیا هست یا نیست نه من میدونم نه شما نه هیچ کسی دیگه ای اونی که اون بالاست میدونه کی چی کار کرده اونی که اون بالاست میدونه آقای محققی محققی که همه میدونن همه میان اینجا میگن میگن تا پسرای که ایشون بالا تنبیدین ما توی F14 هواپان شکاری بهش میگن تابگان یا مثلا شکار چیه برتر توی هواپای بومبر مثل هواپای F4 یا F5 میگن استرایک یعنی معمولیت برومرزی محفظ خب که بره هدفو بزنه نه اینکه بومبو بریزه یه گوشه و بیاد اینکه استرایک نیست که بره هدفو بزنه خب وقتی که ما میگیم آقای محققی توی F4 یکی از تا پسرا حالا نمیخوام من بباشر خیلی دیگه حالا بط بسازم چون خودشم بارها به من میگه من نمیخوام این رو بگی ولی وقتی من میدونم که با پیشت دیویس معمولیت جنگی این مرد الان میرم پیشش زنگش میزنم هر روز باشتم آسارم میگه من خلبان نیستم من اصلا کی گفته خلبانم من اصلا نه خلبانم نه جنگیدم نه فلانم به من نگه این وقتی این یه مرد به این بزرگی اینو میگه بعدن اگه جلیل زندیم الان بود میگفت که آقا من اصلا نه جنگیدم مثلا میگم آقا نه اصلا کی گفته من حب مزددم فرزن من میخوام بگم شاید واقعا این ناراحتی هایی که آدم میبینه اینا باعث بشه ولی شما چه بپوشونی چه آقای محققی بپوشونه بر هیچ کسی پوشیده نیست که این دوتا جوز بهترین ها بودن برای این که اگر نبودن قطعا اسمی راجع بهشون گفته نمیشد توی همین بین همکارهای خودشونم من وقتی که خارج از این بحث یه جا میشینم وقتی یارو به من میگه در دست جلیل زندی وجود نداشت و همین کافیه برای من که بیام توی لایف به جرعت این حرف رو بزنم مثلا ولی آلا به هر حال این رو میخوام بگم که آقا ما ما این برنامه رو گذاشیم که نکه ایشون رو تابگان معرفی کنیم ما این برنامه رو گذاشیم تقدیر کنیم یادی کنیم از این شهید والام آقا از این مرحوم از این شاد روان که من دیده من اینه که از من بارهایی به من میگن آقا چرا به این میگی شهید و من میگم هر کسی برای من بکرد یک روز زحمت کشیده و بعد به هر حال حالا چون من میدونم ببخش دار جلیل زندی و من و امثال من وقتی داریم راهندگیم میکنیم یاد گرفتاری و مشکلات و تو پرواز و این ور اون ور مسایل دیگه هستیم که پرواز راهندگی میکنیم مثل محمود اسکندری تصادف میکنه با ماشین پرادی اتفاق میفته این این اتفاق مشابه برای جلیل زندی میفته این این اتفاق برای خیلی کسای دیگه افتاده از جمعه همدوره خودم اقبالی که حالا همدوره من شاید اکی دو سال قدیمیتر از ماست بندرباس خدای فر بود اینقدر پرواز کرد که خدا میدونه بیشتر از همون پرواز کرده بود اقبالی ولی توی جادی بندرباس تصادف کنه و به رحمت خدا میره که از همینجا هم یه جادی میکنیم ما یه سلوات میفرستیم برای اقبالی عزیزم میخوام به شما بگم جمعه زندی ما نه مطالبه گریم نه شما هستی نه من من دین خودم بود از برحال آقای نقدیبه کم دلش پر بود آقای زندی دلش پره آقای اسکندنی دلش پر بود آقای معقی دلش اینا کسایی اصلا که قهرمان های جنگ هستیم جالب اینجاست که همه قهرمان ها و کسایی که باقی همینجا دلشون پره همین الان هم آقای توی درواری هم میاد دلش پره آقای ایکس میاد دلش پره حالا اس نمیخوام بیارم که دیگه شاید راضی نباشن دلشون پره

00:47:24--->00:57:17
spkr_05: اجازه بفهمید من حالا یه نکته ای که ببینید بسید پر دل پر یا این صحبت ها که حالا کینه یا هرسین گله فلان اینا خیلی باقیت نیست ببینید ما توقعی یعنی پدر ما دقیق توقعی نداشته یعنی طلبی از جامعه و مردم و از همکار را کسی نداشته برای خودش کرده برای درش کرده اگر کاری کرده اون توقعی نداره ولی من هم همینطور من هم که نشستم من به ایشون به دلائل مختلف افتخار میکنم ایشون یک عدیب بود من شعر یعنی از ایشون میخونم برای شما حالا عدیب که میگم مقایست با اساتید عدبیات دانشقا نیست حد خودش کلام داره چون مطالعه زیاد داشت مطالعه زیاد داشت هم بحث سخنوریش بود هم بحث ایشون تو مثلا نوجوانی کارگر نجاری بوده به خاطر کمک خرج خودشون نجاری راد میگیره خانم مهنتی صحبت کردن راجب نجاریشون ایشون قفصهای کتابونه خونه شون خونه مونه همیشون خودش درست میکرده یعنی این توانایی و حوش و زر استعداد درش وجود داشت یه دوره کتاییشون که جناب اتایی اشاره کردن به این موضوع زندان بودند و یه شاید هفت ماه طول کشی تو این هفت ماه یه کارتون بزرگ سنایه دستی نقاشی خوشنویسی اینا با خودش آورده بیرون که اینا رو اولا اونهایی که دوستانی که نزدیک بودن از جمعه خانواده امون محسن مهنتی اینا دیدن منجوغ دوزی نمیدونم سوزندوزی فران ببینید من میخوام بگم یه حتی این آدم این برای من اینا عزیزه و بباعت اینا بهش افتقار میکنن و دوست داشتیم علاوه بر اینایی که میدانیم توانایی های شغلی پروازی ایشون رو هم از زبان همکاراش بشنن این توقع اینه که توقع دوست داشتیم دوست داشتیم بشنرید و واقعیت اگرم نیست خب نیست باز هم کنارش اینقدر هست که همچنان ولی صحبت یه چیزه من میگم به قول فرمایش شما این شغلتی هم که به واسطه قابلیت ایجاد شده نه در حال منافعی به حاله از خنار این قضیه بخواد خودش که نیست بخواد به منافعی باشه اگر کسی دیگه هم بخواد منافع باشه خانواده ما خانواده ایشونه پسراشه ما هم که جای حرفی نزدیم بنابراین این از دل مردم جوشیده از دل مردم جوشیده یعنی از کجاها در میاد از همین دانشکرده خود همکارها جناب هستین جناب مهنتی حالا خدا کسایی که هستن ببین پدر من میخوام به شما ارد بکنم ایشون همچین اعتقاد دیدن داشت که من به این بودن چرا؟ خودش این اعتقاد نداشت چرا؟ برای این که بارها شده بود از خودش صحبت نمیکرده بلی از جناب دوران گفته از جناب آلا بسیار بسیار خوش واقعا با الفاظ با سطح های بسیار خوب با حوش با دقابت خبره چیردن که یادمه حالا نمیدارم سال شهادتیشون بوده یا توی صحبتی که با دوستی میکرد و همکاری میکردن راجبشون یعنی هر دفعه صحبت بود با یه افسوسی صحبت میکردن میگفت چرا یعنی خیلی مفت چرا اینجوری مثلا این چیزی چیزی نبود که به قول ما این آدم با این حوش با این اطلاعات با این سابقه با این تجربه با همه اینایی که ایشون به عنوان یک فرد مثلا حاشمان حتی تو همدارای خودش جناب آدلی رو ازش اسم بود من شنیدم ببینید میخوام بگم این آدم آدمی بود که جناب آدلی حالا اینه که اسمی برم شاید باز کم و زیاد بشه برای اون چیز به یادم میاد اینا رو دوز جناب رو جناب یدالله خلیری رو اینا رو قبول داشت به عنوان یک خرمان خوب به عنوان یک معلم بعضا این ها معلمان بودن آه رستنوی و جناب حتی این ها معلمین پدر بودن قدیمی ترها بودن حاشمالوها قدیمی ترش میخوام به شما بگم یعنی اون حسه واقعا این نبود که امروز وجود داره پدر من هفت ما زندان بود جناب یعنی میخوام به شما بگم خانواده در منزل با یه نادر نزدیک یک سالش یک سال کمتر داشت ببینید همون موقع جناب مهنتی میامد من یادمه میامدن مارو برمی داشتن جناب هرندی جناب نیکنجام جناب خادمی اینا کسانی بودن که میامدن مارو برمی داشتن میبردن ملاقات میابردن اگه خریدی داشتیم انجام میدادیم یعنی مادر من با ستا بچه بدون سرپردست این دوستان واقعا دوره هم جمع شده بودن و مشکلات خواهد این دوستان اینا دوستانی بودن که حالا من نمیدنم دوستی های قدیم با دوستی های امروز چقدر باید فرق گرده باشه من نمیدنم ولی این چیزهای سهنها رو من یادمه یعنی چیزهاییست که اس بردم حالا شاید باز آی صدقی بودن که خوالان ایران بیشتن اینا کسانی بودن که تون دوران من خیلی خوب یادمه که به کمک خانواد ما بودن و این هفت ما رو تنها نزاشتم من تک تک اینها تشکر بکنم یکی نیستن خدا رو همه چون کنه سلامتی به خانوادشون بده به هر حال این ازاست که میماند نه نه حالا ما بخوایم جنگ برای اینکه این یازدت زده اون دوازد زده اصلا نه چیز مهم میداره ما نه قطعا برای بداره ما نه برای که اصلا یعنیتش چیه کما این که خب ما بارها شنیدیم از مدرگان حالا شما این تخصص شماست که شکار با هواپیما یف چارده با رادار دور برده این هواپیما و موشک فینیکس کار سختی نیست سختر از اون مهار دشمن و لغبه بدونه هزینست درست میگم این چیزی که ما یاد شنیدیم خب دقیقا این همه بخوایم در نظر بگیریم باز هم اون پیداده خیلی مراک نمیتونه باشه برای قابلی یا عدم لیاقت کسی این قضیه رو من خیلی منتفیم میدونم یعنی خیلی اصلا روش بحثی ندارم ولی دوست داریم واقعا از کسانی که زحمت کشیدن هر کسی خیلی به جاس به جاس قردانی بشه تشکر بشه ما حضور پیدا میکنیم برها دوره هم جمع میشیم که برحال تو همین تماس هایی که شما گرفتید به شما گفتن من حرفی ندارم نیومدن هم درود میفرستیم که گفتن من حرفی ندارم و نیومدن اینم بد نیست خیلی قشنی به ما گفتن حرفی ندارم دیگه و تشریف نیومدن و در نهایت هم جناب اتایی جناب شکریفه جناب جامان برش همه این بودوزانی که ما ازشون شنیدیم و قبلن هم شنیده بودیم بعد از این هم دوست داریم اگر چیزی دارند بشنویم چون واقعیت من دنبال این هستم من 20 سال حالا چرا خاموش رسد کردیم هر چی هر کسی نوشته من بر اون بر هر جوره دیدم نوت برداشتم من پروندهی برای خودم درست کردم و این حالا دوست داریم داشته به عنوان رزومه کاری به عنوان واقعا اون پروندهی که برحال از پدرمون که پدر بزرگ فرزندمون میشه برحال اینا بر بر صده من داری جمعبزی بره زنگ خور تلفون قد شده برشت دوست داریم بشنبیم و بعد از این هم من خواهشم نگه کش اگر واقعا اطلاعاتی کسی دارن و دوست دارن که ما بدونیم ما دو خوشکتار میشیم بشنبیم واقعیت این هستش که نه انقدی اهمیت نداره که من بخواهم ما بخواییم مثلا این موقع شب تو این شرایط تو این فضا مثلا بیان و اصلا واقعیت هم این هستش که قصد تحریف و تاریخ و فلان نداره که ما همچون چیزی همه دعا نداریم ولی اون چیزی که گفته شده هست اون چیزی که بزرگان دارن میگن اون چیزی که اصلاعاتی دفن دارن میگن حاکی بر این هستش که ایشون خلابان موفق بوده حتی بزرگانی که حالا اصلاعاتید خود ایشون بودن میگن خلابان موفقی بوده خب ما بحال میکنیم این شادا که روحشون شاد باشه و بعد از این هم بحال ایشون الامندانی دارن که سعی میکنیم اون چی که دوست دارن بدونن دارید در اختیار داشته باشیم در اختیارشون گذاریم و مهتبه خاصی نیست اگر حالا

00:57:17--->01:01:05
spkr_03: نه چش من کامنتر رو بخونم خانوم مهنتی خاله خاله شما میگن که خاله جان دقیقا شخصیت پزر بزرگوارتون در خون شماست دوستان دیگه میداریم میبینید که چی مینویسن امیر دلها بود یکی میگه درود بر پسران بزرگوارشون یکی میگه ایشون انقدر بزرگ و منش بودن که اصلا نیازی به تعریف و تمجید از ایشون نیست ای کاش تیمسان برها اینا صحبت هایی که این دوستان دارن میکنن شما هم داریم میبینید پس این ما داریم ببخشید این لایب رو میذاریم که این عزیزان متفجه بشن که آی زندی چیکار کرده یا شما ها خب اینا متفجه هستن همینجوری الان متفجه هستن چه حالا من همزهی بیام بگم چه کرده چه یا نگم یا یادم بیافته یا یادم نیافته این که من به من بگن مثلا تابگانم من ببخشید هم هم دوره من میدونه اگر یه روزی هم دوره من بیاد مثلا منو انکار کنه بگه همزهی مثلا آه تو تیراندازه اول نشده مداره که هم همه رو بگیره پای مار کنه خب باشه ولی من که هستم من اون اقبه و اون رد پای من که هست یه نفر این کار بکنه دو نفر اون کار بکنه بقیه میدونن منظورم اینه ما در پاک کردنه به قول معروف هم دیگه شاید یه ذره بعضیان بعضیان منو همه اینجوری نیستن نه من خلوان دارم میگم کل ملت ایران که اگر یه نفر پیشرفت بکنه فوری سعی میکنن پاکش کنن که این نکرده ولی این میخوام بگم حافظه ای افکار عمومی هرگز پاک نمیشه افکار عمومی خیلی باهوشن اتفاقا چقدر خوبه که خاطرش خوش برای همه بذاشته میگه خاطر خوش خانم مهنتی میگه چقدر خوبه تیمسا زندی هم مثل جناب محققی جناب اسکندری و تک بودن آوائه حسن میگه به خاطرات این هست که ایشان کم لطفی کرد خب شما افتخار دادید اتفاقا خیلی خوب شد خیلی خوب شد که حرف دلتون رو زدید که اگر نمیزدید یا داداش عزیزتون که اگر نمیزد شاید واقعا میگم همه شیر رو دل ما میموند که چرا ایشون ناراحت بود الان قطعا یه ذره این آخر داشت میخندید بگفت من دوباره منم بیار بالا الان بعد از دینم میارمش بالا که برهایشون رو میخدافزی با دوستان بکنه شما و اخوی و بقیه خانواده های خانواده زندی که حالا شابل نوه ها و به حال انشاءالله نتیجه هایشون و داماده و عروس ها انشاءالله که خداوند بهتون سلامتی بده جنابه امیرخان زندی شما واقعا به حق به حق که و اخویه گرام اصلا این شما انقدر شبیه بود که من خیلی ها اصلا تحقیق بودم اگر های محاصلی بذاره اون شکلی یا اون سیویل معروف جناب زندی رو میذاشد شاید خیلی بیشتر شد من خیلی ازت ممنونم که اومدی خیلی قشنگ صحبت کردی من واقعا میگم انشاءالله که خدا بهت سلامتی بده حرف دلی که باید میزدی اینجا زدی و به گوش خیلی ها رسیده قطن اگر کسی به عمد میخواست ایشون رو حالا خاطراتی داره و نمیخواست بگه قطن الان شنیده حالا میخواست بگم انشاءالله یه روزی شاید از همین تریبون این دوستان بیان به شما بگن آقا خدا و حکیلی ما خاطره نداشتیم یا نمیگفتیم یا این که باید میخواست

01:01:05--->01:01:21
spkr_05: تو این قسمت که هرگز ما نه کسی رو دروغو میکنیم نه از این صحبتات نه واقعیت هم این نیه من اصلا این رو نبینیم من میگم که برحال ما یه موقع است اگر صحبتی نداریم صحبت نکنیم بهتره من این رو میگم یا اگه

01:01:21--->01:01:28
spkr_03: حسن یا ارفان آتشو اگه بلا کردین برش کردونین لطفا

01:01:28--->01:01:53
spkr_05: من حرف هم این هست من میگم یه موقعیه من میخوام مثلا خیلی ببخشید یه مثال میخوام بزنم یه ذهر شد من میگم مثلا من دعوت میکنم راجب مثلا حالای بند خوده مثلا صحبت بکنم اگه قراره مثلا اون بند خوده کشتی گیره من بخوام مثلا برم بگم آره این بند خوده عملت خوبی درست میکرد من نمیخوش میدونین تو اون موقعیت من نمیم بند خوده عملت خوبی درست میکرد

01:01:53--->01:01:57
spkr_02: آره آره یه ذره بر میشاره آره

01:01:56--->01:03:07
spkr_05: بسر برده این نفر البته نیت همه خیل بوده خدا نگه دارشون باشه خدایی یعنی اینم نیستش که من بخوام قد نشناسی باشه به هر حال تو جمعات اینه که دارم میگم یه در کلی تر از برما به لایب امشبه ما چون 20 سال رو پشتر داریم دارم عرض میکنم بعض لایب یعنی جناب مستوخ تشبه بردن خاطرات خوبی شنیدیم جدید بود و اینا رو سبت میکنیم دستشونم درد نکنه ولی خب دستان دیگم که حالا گفتن به نیکی آد کردن دستشون درد نکنه و حتی صحبتش این ولی صحبت من این است من اگه قرار استش که برم توی برنامه شرکت کنم بگم دست بخت املت جناب رسول خادم خیلی خوب بود این خیزره به نظر من اون برنامه رو وزن و محتواش رو درچار مشکل میکنه اگر ما این رو بپذیریم قبول بکنیم خیلی خوبه یعنی من احساس میکنم احساس یعنی اون حضور توی برنامه کاش یه مقداری دست پورتر و با محتوی بیشتری باشه حالا عرض من بازم عرض میکنم چهار نفر توی این برنامه شما حضور داشتن دستشونم درد نکنه ولی

01:03:07--->01:03:16
spkr_03: حالت خیلی یادارم میبینن ها من توی این ورمی دنبال اسمای شما میگردم میبینم چه بزرگانی توی لایف هستم

01:03:18--->01:03:28
spkr_05: باشن هم بگی واقعا این کشور هستن ما ببخشید واقعا اگر هم این لایب امشب به این شکل رو اومده

01:03:29--->01:04:43
spkr_03: اینا تنباهه به من حال میکنم با این اصلا این لایبه گذاشتیم اینجوری هر کسی هر چید درشه بیاد بیزه بیرون من اهل سانسور و بلاک و من این چیزها رو نیستم الان آتش یه چیزی گفتنه اطمالا بچه ها بلاکش که هم میگن برش کرده من اصلا دنبال بلاک بلاک اینا نیستم آقای چه در قطع شدین شما خب آقای وحدان شهری پسر تیمسار شهری از بزرگان فره میگه خاطرم هست پدرم کابتان شهری از کابتان جلیل زندی به عنوان خلبان تکخال جنگ جنگ ایران و عراق یاد میکرد خب اینا همین کردیت هایی که بلاکره ببین وقتی پدره میاد برای بچهش میگه آی زندی کی بوده دیگه کسی من که نمیتونم به قول معروف ایشون رو پاک کنم حالا به جای سی تا هاپ ما یکی و نصفی زده اصلا مهم نیست که تعداد مهم نیست مهم نیست که ایشون رشادت داشته دم شما گم اومدی آقا برای این دوستانتون مطلبی داری که دارن اینقدر عشق میدن بهتون توی لایف بفهمهید مطلبی داریم برای این عزیزایی که هستن

01:04:51--->01:04:59
spkr_01: نمیشتم بین؟ صده منو نمیشتم بین؟ نمیشتم

01:04:59--->01:05:05
spkr_03: خب خواهیم مهنتی میگن شما فرزند سو میاره

01:05:05--->01:05:09
spkr_04: سهله بله من کچک هستم درسته نادره

01:05:08--->01:05:28
spkr_03: خیلی خوشتیبی خیلی هم شبیه جام زندی هستی شما بیشتر هست من کچیک بزرگ ورگ در از خاره عشق منی دمت کم حالا بریم اون چیزایی که میخواستین در دیگه حالا اونا تمام شد هم شما گفتی هم

01:05:28--->01:07:04
spkr_04: من اول از همه میخواستم تشکر کنم از تمام بزرگانی که تو تمام این 20 سال تا زمان فوتپدر که اصلا هیچ بعد از فوتپدر خیلی ها موازه به ما بچه ها بودن خیلی ها به رفاقتشون ادامه دادن اولین نفر امیر بقایی بود بعد از فوتپدر آخرین نفر حضرت عالی بودید خدمتون ارسمن ما خودمون و مدیون محبت و بزرگاری شما میدونیم و تمام دوستان و بزرگارانی مثل امیر اطایی امیر جراح و تمام این دوستان و تمام این بزرگارانی که تو این مدت تو این زمان به ما کمک کردن دست ما رو گرفتن به یاد ما بودن و به هر شکلی دور ما بودن موازه به ما بودن موازه به هر شکلید جهت دیگه خانواده های دوستان پدرم خانواده امون محسن مهنتی خانواده جام آدلی خانواده جام نیکنجام خدمتون ارس کنم که تمام دوستانی که همیشه از پدر به نیکی یاد میکنن حد دقل تو خودمون حالا شاید تو لایف یا شاید تو خاله که الان دیگه گل بارون کردن ما رو شاید تناکه اگه کاش خاله رو میوردید بلا خاله صحبت میکرد ایشون خیلی صحبت نجمیتری کرد

01:07:03--->01:08:00
spkr_03: خواهی مهنتی خواهی مهنتی همیشه شما نمیدونی چقدر من که میگم نمیدونی که میدونید دیگه چقدر خوشقلبن انقدر این انسان به من درس اخلاق میده انقدر که به من یاد میده توی یه لایفی مثلا اینی اصابانی میشدم به الان من علی حمزهی که اینجا نشستم اینجوری دیگه نیستم من ببین چقدر رو من کار کرده و چه تذکراتی به من داده ایشون واقعا مثلا خیلی خیلی آدمو به آرامش دربت میکنه خدا انشاءالله بهش سلامتی بده همیشه کنار همه خلبان ها بوده درود به شرفش بچه ها این قلب های سبز و برای خانوم مهنتی بفرسید لطفا از صرف نادر عزیز تقدیم کردن به خانوم مهنتی این قلب های سبز و قلب های آبی هم بدید به تیمسار مهنتی خدا بیامون موسیقی

01:07:59--->01:10:42
spkr_04: خدا را حمدشون خود اما موصن و زنده باشه خاله زنده باشه دختراشون و این که من در نهایت میخواستم تشکر کنم از شما ها و در نهایت نهایت میخواستم بگم که نیروی هوایی از نظر من فرزند کچیکشون که شاید اصلا دور از به نوعی دور از من متعلق شستم شاید به نوعی دور از تنگی بودم من با پسر شهید خرشیدی هم کلاسی بودم شهید بزرگوار خرشیدی که الان اشون دندون پزشکم فرزندشون از دکترهای خوب این کشور هستن از دوستان و هم کلاسی های عزیز من هستن ببینید ما اون موقع شاید زیاد تو جنگ نبودیم ولی تنها چیزی رو که ذهن ما تلقی میکنه معنی میکنه برای ما اینه که همه باید خوب باشن که یک تیمی برنده بشه مثل امشب پرس پولیس اگه همه خوب نباشن پرس پولیس برنده نمیشه که اگه دروازوان ضعیف باشه دفاع ضعیف باشه فقط هاففک باشه خب همه خوب بودن کل نیروه هوایی خوب بودن کابین اقب کابین جلو فنی نمیدونم راننده سرباز هم هر کسی وظیفهشو خوب انجام داده اصلا معنی نداره جلیلزندی تابکان بوده اصلا معنی نداره نمیدونم اگر فرمانی پایگا امیر اطایی امیر اطایی نبود جلیلزندی وجود نداشت اگر کابتان صدیق خدا بیومرز کابتان صدیق نبود اصلا جلیلزندی از زندان بیرون نمی اومد که بیاد پرواز یا اگر کابتان خلیلی نبود جلیلزندی از شایردی ایشون در نمی اومد کابتان فرهاور نبود افچاردهی به ایران نمی اومد کابتان صادق پوری نبود اصلا افچارده معنی نداشت حضرت عالی و جوانهای مثل شما دوره های بد نبودید افچارده ادامه پیدا نمی کرد به امروز و همینطور افبول و همینطور پروازهای دیگه من اعتقادم اینه هیچ کسی معنی تابگان نداره تابگان همه ایرانی هایی بودن که لچستن نشستن تو هواپیما و صادقانه جنگیدن پدر من همیشه ذکر خیلش از امو محسن بود امو عادلی بود از تمام آقای آلاغا طبق گفته های برادرم من همه رو دوست داشتم همه رو دوست دارم سنم هم قد نمیده به این که بگه آقای کیو میشنسم کیو نمیشنسم من فقط دلم پر بود اومدم یه خورده اخلاقام هم تنده نه گل

01:10:42--->01:11:35
spkr_03: اتفاقا اتفاقا نادر آدم های مثل تو خیلی خیلی خیلی صافتر هم میدونی کسی که سری آب بیشه سری کلدان میشه و خالی میکنه خودشو و میگه اینو بدون اینا باشون رفاقت تو مردونگی تکن تو همه چی تکن میخوام بهت بگم که واقعا اینجوری هست من که کردم من دوست داشتم تو بیایی دیدی که باید صحبت کن تو گفتی من میام یه دفعه یه چیزی میگم که ناراحت می کنم نه بیا صحبت تو بکن اگه مصلابی داری شما اولش شاید اصلا توحین که نکردی فقط ناراحت شدی شما فرزند یه قهرمانی دوست داری این که اصلا بد نیست حالا پسر من مثلا اصلا نمیدونه باباش خلاوان چی هست نه نه نه

01:11:35--->01:12:46
spkr_04: شبتان پسر شما میدونه خب ببینید پدر من اما محسن تو یه شب از بین رفتم هیچ کدوممونم نمیدونستیم الان اب خاله بگید ببینید اصلا پیشبینی میکردی اما محسن تو اون شب وحشتناک از دوشان تپه به بیمارستان به حسد نرسه ببینید ما من به حوش اومدم نمیدونستم بابام نیست تا کهی داییام تا کهی خالهام تا کهی خانوادم لباس رنگی میپوشیدن میامادن تو بیمارستان بالا سر ما از اون بر مشکی میپوشیدن میرفتن سر خاک سر قبل ببخشید میگم قبل خانواده پدرم خانواده مادرم ببخشید میگم قبل میخوام دوستان پدرم اینهایی که دارم میبینن درک کنن این وضع رو ببینید تو این وضعیت خانواده پدرم نزاشتن ما متوجه ببینید شما هم که ابتا ممکنه روزی از دار دنیا برید این نامردی دوستان شما نگن شما چه خلبانی بودید به بچه های شما این نامردی از نظر من این نامردی حتی به دروغ حتی به دروغ بگن بابات قهرمان بود بذارید بچه ها از دقل لذب یک پر

01:12:46--->01:14:40
spkr_03: بذر یه خاطره تعریف کنم بذر یه چیزی تعریف کنم جاشه اینجا پسره میره دم در بانک بانکیه میگه برو را نمیده هی در میزنه در واکم من آخر وقت بود یه بسر جوونیه میگه مثلا پدرش کاری بشته این کار را مخواسته انجام بده بانکیه میگه که برو بچه برو نمیخواد فیلا اینا بسه بانک تحتیله میگه میرم بابا میارم بیدونه چی کارت کنه خب میگه برو هرکت میخوایی بیار پسره میره پدرشو میاره یک پدره نحیفه زعیفه پیره مرده از این اسایی ها رو خوز کرده میگه میره میبینه بابا شاورده مرده در واکم را میکنه میره کار یارو را انجام میره بعد یه رو پسره نگاه میکنه میگه دیدی بابا ما آوردم از فهمیدی کیه مثلا این داشت مثلا چیز میکرد اونگو آره واقعا متفجر شدم یعنی داشت به باباش مینا یک پنی گفت ببین مثلا دیدی بابا ما آوردم در واکردی من که میدونستم منظور این که شما پدر یه قهرمان بوده فرزن قشنگ گفتی گفتی اصلا نبوده خب ایشون اصلا قهرمان هم نبوده ولی تو به خاطر این که مثلا بچه هاشو نباهاشو این ها شاد بشن نیا بیا حالا مثلا خود تو چیز کن یا آقا اونو نگی اشکالی هم نداره این داری میگی نبرای پدر خودتون داری برای همه پدر ها میگی که دوستان عزیزی که میاین بالا صحبت میکنی اگر

01:14:38--->01:15:19
spkr_04: صحبت میکنیم دوستان عزیز پدر من که الان میشینید اونجا و هیچی جز خندیدن و جگ گفتن پدر من خاطر ندارید یه روز هم شماها میرید و اون روز نوبت دوستان شماست که برای بچه های شما راجب استخر و شناو و خنده و جگ و فوتبال لرزی و شیطونی و آواز و سنتور و بابا بابای من تو خونم سنتور میزد تو خونم آواز میرم نادر نادر جمعه شما گفتم کپتا میخواستم بگم یه روز من ببیرم

01:15:12--->01:15:19
spkr_02: نادر نادر اینه بیرون جمله شما گفتم چپسا میخواستم بگم یه روز ببینیرم من ببینیرم

01:15:19--->01:15:34
spkr_04: من هم میرم بذارید خاطره یه خوب از همدیگه برای بچه هامون بچه یه من روحان بیا بیا بابا یه لحظه کپتان پسر من رو ببینید این بچه همیشه دوستان رجال پدر بزرگش بدونه ببینید

01:15:36--->01:15:44
spkr_02: الهی که من دورت بگردم آقا بفرسیدین چرنگی دوستاری چرنگی دوستاری

01:15:49--->01:16:51
spkr_03: آقا اینجا رو قرمز کنید این بچه هرچی رنگ عشق و رنگ قرمز بریزید پایین بچه اصفه چیه؟ روحام روحام روحام روحام تو میدونستی که بابا قهرم آبا بزرگی قهرمان بوده؟ نه خب حالا میشه یه رنگ انتخاب کنی بعد ببینی که این دوستان اونایی که میگن بابای تو قهرمان بوده چه رنگی بدن؟ قرمز نه دیگه قرمز رو گفتی یه رنگ دیگه بگو اینا برای خودت دارن میدن سبز سبز اونایی که میگن بابا بزرگ روحام قهرمان بوده رنگ سبز رو بفرستن حالا ببینیم کسی میفرسته؟ به نظرت کسی میده؟ برد نمیدونیم حالا ما ببینیم چی میشه بیلن که همه دارن قرمز بیدن روحام ای جونت دیلم بایی بای سبزا اومد

01:16:51--->01:16:59
spkr_02: رو هم نگاه کن رو هم نگاه کن رنگ سبزه هم اومد ای جونم بر این احترام

01:17:01--->01:18:13
spkr_03: تو رو دگردم عزیز دلمی ببینی رنگ های سبز رو میبینی؟ با اینا نشوندهنده اینه که بابا بزرگ تو قهرمان بوده خب ببین تمام صفحه سبز شد یعنی این که همه این مردم میدونن بابا بزرگ تو قهرمان بوده حالا من هنزهی میام مثلا فرزن درست حسابی یادم نمیاد نمیگم بیا سمین مازندرانی نگاه کن به این قشنگی رنگ های سبز و فرستاد پسر تیمسار مازندرانیه همه اینا دارن بیدن بابای تو قهرمان بوده دران تیمسار مازندرانیه یه آلم رنگ سبز میداد به بابای تو نمیدونم تیمسار همه بزرگان همه آقای شکرایفر آقای مزنون پرست آقای مسبوغ عزیز آقای رفیهی که اومدن زحمت کشنن گفتن این شب خدا بهشون سلامتی بده دمه شما گرم جون از همه تو ممنونم شکرایفر شکرایفر یه قد خوب حفید میدنی تو کیش خوش میگذره مدیونی اگه صحباتی برای من بیاری

01:18:12--->01:18:51
spkr_04: حتما من چیگه شما که افتا خیلی ممنونم از این که وقتتون رو گذاشتید برای ما برای خانواده ما برای جد ما برای نسل ما برای پدر ما برای کسی که شاید یک روز همین بچه ها یادش کنند به عنوانی که بلاخره پدر بزرگشون بوده برای محسن مهنتی ها برای اصدادلی ها برای فضل و جاویدی ها برای مازندرانی ها برای همه این ها اتایی ها که لنگشون دیگه نیست و نمیاد برای همزهی ها برای کرراخر

01:18:49--->01:19:20
spkr_03: اینجا رو نگاه کن اینجا رو نگاه کن جونه من نگاه این کیه پین کردم این تیمسار اتاییه مخلصم عمیر ببین چقدر رنگ سبز یعنی ایشون داره با زبون بی زبونی من فرمانده تیمسار اتایی که همه میدونن که کیه داره میگه من شهادت میدهم آقای نادرخان پدر شما یک قهرمان بوده اینجا شورنس که

01:19:19--->01:19:27
spkr_04: آخر میدونید چرا چون امیر اطایی عبرقهرمان بودن براشون افتی نداره بگن جلیل قهرمان بوده

01:19:29--->01:19:59
spkr_03: بچه ها طور خدا طور خدا این پرشم ایران رو برای امیر اتایی و رنگ آبی آسمان رو برای امیر زندی و رنگ سبز رو برای خانمشون بفرسید نه رنگ سورتی رو سبز که اینجا هست بفرسید این امیر بزرگوار تیمسال اتایی عزیزم که چقدر زیبا انشالله سلامت باشن خدا انشالله بشن نگاه کن چقدر سبزهی داره میاد نگاه کن اینم پرشم هم اومد

01:19:58--->01:20:05
spkr_06: همه یه قرمان بوده و خواهند بود

01:20:05--->01:20:10
spkr_02: خیلی دوست

01:20:10--->01:20:54
spkr_03: باشه یه جا روحام روحام روحام یه پیغام برای همرزمای پدرت بده نه جونتون آشقتم روحام روحام دوست داری چی کارشی؟ خالبان افجار باور کن میشی به جون خودم میشی تو میشی یه جلیل زندی حالا نگاه کن امیدوارم ما زنده بمونیم اون روز رو ببینیم خیری دیگه نیست که میشه یه بیس سال دیگه تش میشی یه جلیل زندی افتخار این من بکرد

01:20:55--->01:21:33
spkr_04: ایشالله که همه بزرگان نیره هوایی زنده باشن همه سلامت باشن من از شما ممنونم کپتان بزرگوان شما خیلی محبت کردید از همه دوستان پدرم مچکرم بیمنت من واقعا ممنونم ازتون که خیلی محبت کردید برای ما بزرگ کردن پدر مهم نیست برای ما این مهمه که دوستان پدر پدر ما رو دوست داشته باشن دوستانی که یه روز دوستشون بودن ای کاش الانم دوستشون بودن ای کاش الانم دوستشون بودن ما اینو میخوایم ما هیچی دیگه نخواست نیست

01:21:33--->01:21:39
spkr_03: خوشبینانه هستن همه دوست پدرتن

01:21:39--->01:21:50
spkr_04: ما میخواییم فایلو ببندیم اینو میگم فقط بر اینکه فایلو ببندن ای کاش الان هم دوست بودن دوستی زمان حیات

01:21:53--->01:22:15
spkr_03: اون شعر رو بودی من خوندم اولش بار سو رافتا تهری رو؟ نه نه بودم دیدی؟ نه خب نبودی برو لایف رو نگاه کن من یه شعر خوندم که همون دیگه ای کاش تا وقتی زنده هستیم قدر همو بدونیم ای کاش ای والله دمید ای کاش وقتی کنیم اول لایف رو ببین لطفا اول لایف رو ببین که بعد رو کمسه اتا یه صحابت دمه شما گره

01:22:14--->01:22:55
spkr_04: من از همه از خیلی از دوستان شما شنیدم از بوش و زدابت شما و از معرفت شما خیلی شنیدم شکم ندارم شما با آدم بزرگی هستید انسان بزرگی باری هستید خارج از تخصصتون من راجب تخصص شما نمیدونم اینجا هم نمیخوام اطلاعی راجب تخصص شما داشته باشم شما شخصیت والایی دارید همین که اسمی از پدر من بردید بعد از 20 سال انسان بزرگواری مثل امیر اطلاعی یادی از پدر من کردن که ایشون تکرار نشدنیه خیلی متشکرم و اگر روحام رو

01:22:56--->01:23:00
spkr_03: حسن شاسینی خیلی زحمت کشید همه خیلی زحمت کشید

01:22:58--->01:25:44
spkr_04: همه دوستان شما که باعث شدن من نمیشناسم به خدا من الان اومدم همه دوستان شما که باعث شدم که من نمیدونم چیا هستید گروهتون مطمئنن گروهی دارید و همچین بررامهی مطمئنن عقبهی داره خیلی قشنگ خیلی زیبا چهره زیبای شما و روی ماه امیر اطایی که همیشه نشونه بزرگواری و سالاریه و من نهایتا در آخر جمعه هم میخوام بگم روحام رو اووردم فقط به عنوان یک نمونه نوه یک خلبان که همه شما ها یک نوه داریم این بچه میخواد راجع به بابا بزرگش بدونه اصلا بابا بزرگش هیچ این بچه میخواد بدونه حق داشه بدونه حق داشه بگه بابا بزرگی منم یه روز تو جنگ یه سورتی پرغاز کرد یه سورتی اون پرواز هم رفت بالا دلدرد گرفت برگشت نشست یا به قولیه یکیم خواستانشون خواستان جلای دوربین صدا و سیما خاطره تحریف کنم گفتن جنیلزندی پرواز کرد رانوی دنسینگ دنسینگ گرفت برگشت نشست این خاطره یه مثلا راجعه پرواز پدر من بود جلیه دوربین صدا و سیما خب حد دقیقا همون رانوی دنسینگ برای این بچه من مثلا درستشو بگن که این بچه من راجعه با بزرگش اطلاع داشته باشه این تنها خواسته نمن فرزند شهید خرشیدی بزرگ مرد F14 که با شاگرد یعنی شاگرد ایشون رو به شهادت رسون ایراد هواپیما نه خبت خودش نه بیسوادیش ایراد هواپیما باعث شد که ایشون به شهادت برسه یا امثال اینها شهید دمیریان دکتر دانوش دمیریان ایشون چشم انتظاره بچه های امیر مهنتی همه یه کسایی که مثل من پدرشون نیست و دنبال عقبشونن هی برمیگرن عقب رو نگاه میکنن میبینن هیچی نمیشه هیچی نمیاد از اون پشت فقط خودشونم که بگم بابام خلبام بوده من فقط فقط و فقط فقط و فقط از خدا میخوام که ای کاش دوستی هایی که قبلم بود سال شهست، شهست و یک، شهست و دو تو خونه میشستن همه با هم میگفتن، میخندیدن خانوما تو یه بر سالون پدرها تو یه بر سالون هرکی بلدو یکی سمتور میزد یکی آواز میخوند یکی شعر میخوند همه برسید یکی شعر میخوند یه برسید یه برسید

01:25:45--->01:25:50
spkr_03: یه کچولو این خوهرتونه خانمشه احلام خاله

01:25:50--->01:26:00
spkr_04: خالمه همسر تیندوان احمدی هستن عباس احمدی خلبان سی اکسد و سی نیروه هوایی و فرماده تیب

01:25:51--->01:26:38
spkr_03: همسر تینبان احمدی هستن عباس احمدی خلبان سی اکسد و سی نیروه هوایی و فرماده تیپ ناده جان از خودت که یاد یاد پدرت رو زنده کردی خیلی خیلی ممنونم گفتت کاملا درست دوست دوست نما هم کم نداشت ولی از شما کپتانم بینایت ممنونم حالا اینجا رو گوش کن این که این که دیگه انو میدونی دیگه تیم ساعتایی به خدا قسم به خدا قسم به خدا قسم جلیل زندی قهرمان بود اینو برو قاب کن جون من برای هر کی که این جمله رو من الان یه اسکیمیشات بگیرم برای تو میفرستم

01:26:39--->01:26:44
spkr_04: چپسان، چپسان، این حرف همزی قهرمانه

01:26:42--->01:28:00
spkr_03: جناب عطایی رو همه میشناسند جناب عطایی که ببخشید این این این این مونه که زمین مثلا صافه جناب عطایی رو همه میشناسند وقتی جناب عطایی که خودشی قهرمانه داره این حرفو میزنه من حمزهی که من که عددی من چی بگم من خودم رو دارم میگم من اگر بیام حتی بیام بگم مثلا آقای اکس اینجوریه وقتی یک نفر میاد این یعنی آور رایت میکنه این یعنی به قول اون طرف وطو میکنه اون سیاست مطار یعنی که صحبت صحبت منظورم این ایشون وقتی تا این وقت شب با این حالشون که شما دیدید که هزار ماشالله شون باشه اونجا داشتن یک لوهی رو به جناب زندی میدادن توی مراسم الان قطم شدی خب آها داشتن چی میدادن گفتن این تازه میگفت کهی بوده سال 60 بوده 67 بوده کهی داشتن یه چیزی رو میدادن به جناب زندی ماشالله هزار ماشالله بعد این همه سال هنوزم انقدر قشنگ صحبت کردن کهی بوده منزید.

01:27:58--->01:28:44
spkr_04: این صحبت کردن یکی از کسانی که همیشه راجع پدر من خوب تعریف میکنه یک کپتان هیدرزاده امیر هیدرزاده معاوره ترها بررامه بودن گویا رئیس پدر من بودن که من هنوز باشون در تماسم همیشه راجع پدر من خوب تعریف میکنن امیر اطایی این ها همه جز قهرمانان هست و براشون افتی نداره که بگن جلیل هم قهرمان بود چون شاگردش بود کپتان اطایی وقتی میگه جلیل قهرمان بود نشون میده خودشون قهرمان بودن که شاگردش قهرمان شده و یعنی ایشون بزرگواره بزرگمنشه یعنی ایشون اصلا لنگه نداره امیر رستمی همینطور کپتان رستمی همینطور تمام این ها

01:28:45--->01:30:18
spkr_03: اکس من سال 66 بوده خب زن حسین کیه برادرتونه؟ من نه خب دوستای توی پیجه خب من با همین کلام این مرد بزرگ که روی صفه پین کردم با همین پین از نادر عزیزم از این روحام خوشتیپه شبیه تیمسا جانبانیه البته هرچی خاکمونه عمری چون باشه هزار ماشالات باشه که اینقدر خوشتیپی قربونت برم یه دقیقه بیاشت جلوی احترام نظاریم بذار یه احترام خالوانی بذار یه دقیقه سب کنم یه اکس بگیرن بچه ها حسن یه اکس از ما بگیر من بزرم با دست شب بزرم تو با دست شب گذاشتی؟ بند ای چونه دنم جناب سرتیپ خالوان روحام زندی بند خالوان برطرف چارده من از شما به خاطر حضور در این لایف تشکر می کنم با لطف شما بربونتون برم شما رو به خدای بزرگ می سپرم خدا نگرد سلامت باشید خدا حافظ شما خب ممنونم نادر جان از خانومتونم تشکر می کنم از تمام خانومتون خانواده بزرگ زندی تشکر می کنم خیلی شب خوبی با شما بود ممنونم از این که تشکر بردید دمتگم ممنونم

01:30:19--->01:30:27
spkr_04: خیلی حال کردم میشتونم تهران ببینم ات که برگشتی حتما در خدمتون هستم بزرگ بارید خیلی مچکرم

01:30:27--->01:30:34
spkr_03: برای خودت و برای لطفن لطفن سب کن شما خوهر برادارتون بگو چند تا خوهر برادارین

01:30:35--->01:31:26
spkr_04: ما سه تا برادریم وحید برادر بزرگ متوالد پنجا و هشت دوتا فرزند داره شغلشم جان شغل دهید وحید کانادای توی شرکتی کار میکنه اطلاع زیادی نداره برادر دومم برادر بزرگتر دومم امیر آقا متوالد پنجا و هشت ایشون هم دوتا فرزند دارن دیانا و دانیال خدمتون ارز کنم که ایشون هم در شرکت گاج کار میکنن کلاق سکید من هم که متوالد شهست تا تا قاید من دختر پدرم هستم

01:31:17--->01:31:21
spkr_01: من هم که متولد شهستم

01:31:27--->01:31:36
spkr_04: همیشه من مگرم دختر خونه من هم فرزند کچی که مرحوم هستم دوتا فرزند دارم روحام و هورم دخترم و هورم

01:31:36--->01:32:43
spkr_03: آقا کلن دست جمی چند نفرین ما میشیم شیش نفر شیش نفر آقا شیشتا رنگ ما خودمون به شما تقدیم میکنیم به همراه پرچم ایران به پدرتون و یک رنگ سبز که نشانه سبزی به مادر گرامتون این دوستان الان بیا این امیپارسای عزیزم سریع چیز کرد من دیگه پین نمی کنم چون میخوام این کلام تیمسارد روی این صفحه باشه رنگ ها تقدیم شما و خاندان و خانواده بزرگ زندی عزیز انشالله که روحش شاد باشه مطمئنم الان توی لایف روحش بود و اینجا ما رو داریم میبینه انشالله که راضی باشه و خودش به شما گفتم خودش باعث میشه که این لایف یه لایف خاص بشه که شد خداوکلی تا این وقت شب این تعداد فالوور و موندنشون توی لایف توی این بقوله مربو روزا خیلی عجیب بود بلی خیلی لایف خوبی شد با شما دم شما گرم خوبی نتون برایم

01:32:46--->01:32:51
spkr_04: دوستانی که میبینید ما رو برگونتون برم مچه کردن که

01:33:03--->01:33:07
spkr_05: اشتا ماما تا این در پیچش بکرام

01:33:08--->01:33:30
spkr_03: آقا ببخشید شما رفتید بدون اینجوری ما دیگه درمون نیمد چون دیدم که همش عشق بود این کامنت ها بعد تیمسار سرفراس تیمسار یه چیزی نوشتن حقیقتشی آره زنده باشید بفهمید کلام آخرم شما بفهمید ما با شما

01:33:29--->01:34:49
spkr_05: شما بفرمایید من با شما شما بفرمایید من با شما با شما با شما با شما با شما بشتیم ویستیاری esp Tonik سالی مقایدین پیج رو هرکی

01:34:50--->01:34:54
spkr_03: نه الان بگی بنویسن حسن مینویسه حسن پیج رو بنویسن

01:34:52--->01:36:52
spkr_05: اصلا پیجو بنیمیست پیج کنیم این که مثل ایشون با خلوص نیت و واقعا از روی احساس و ارق ملی توی این جنگ زحمت کشیدن سالیان سال میماند و کنار اسلامی قهرمانه و پهلوانه استورهی ایران سبت میشه و همیشه مانا و جاوید خواهد و هیچی نقاعد شد و هیچی هم سد راه نمیشه چون این یه سیلیست که قطعا چیزی که سر راهش باشه رو جا به جا میکنه و مسیر خودش رو تیم میکنه خیلی از این نظر جای نگرانی نیست همه اونی که لیاقت داشته باشن به اون چه که لیاقت دارن میرسن من وقت شما رو نمیگیرم شبتون به خیر باشه آقا منو پیم کردم دوستان عزیز چند سالی بودیم خبری از اشون نبود برها تو این پیش دیدیم و دوست دارم افتباط داشته باشیم با هم سمین عزیز که همکلاس بودیم چند سال و حال خاله مهنتی که برها خیلی سال بود که خبری نگرانیم حتی حال 20 سال که برز از خود پدر مدرگیر زندگی بودیم خافل از همه چیه ولی خیلی دوستان دوباره جمعهای گذشته برگرده و همدیگر رو ببینیم و به امید خدا و یاد از گذشته بشه مجدد خاطرات زندگی بشه من در خیلی درمید

01:36:54--->01:36:58
spkr_03: ممنونم. بهتون گفتن شبیه کی هستی؟ شاپوسینی؟

01:36:58--->01:37:04
spkr_05: بابا شای بیشو

01:37:01--->01:38:01
spkr_03: شبیه شبیه نه خدا میدونه توی فیلم سامونرگست فکر میکنم بعد تو این فیلم چیزم هست تو دوسته از فیلمهاشون خیلی شبیه نه سامونرگست نه ببخشید توی این فیلم دوسته این فیلم من حضور زن ندارم ولی واقعا اونی که نه نه اونی که میاد چیزه میرن دریا میرن دریا دختر قرق میشه با خانوادگی میرن با خانوادگی میرن بخاطر درباره الی آره همون آره تو اون فیلمش آقا خیلی ممنونم شما منبر کردی به خانوم محترم فرزندتون سلام برسونید خیلی زحمت کشیدید و دوتا فرزند دارید اینشاللو که آقا دیگه قلبا رو تقدیم کردن نادر جان به همه تون دیگه اینجاویになر به ثونیلو کلافت

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")