بخشی از یادبود سرلشگر شهید خلبان هوشنگ وثوق محمدی
00:00:00--->00:00:07
spkr_02: خانم باسوق محمدی سلام من نمیدونم صدا من میشنه بند یا نه
00:00:07--->00:00:14
spkr_01: نه نه مهم نیست ایشون توی لایف هن مثل برگیه فقط میشوند ترانسپیت نمیتونم بکنن شما فقط صحبت کنم
00:00:14--->00:01:48
spkr_02: بسیار خوب بسیار من سلام عرض میکنم و خیلی مشتاق دیدارشونیم خیلی خیلی واقعا دلامون برای خانومشون یعنی خانوم سیلویا و بچه هاش آقا کیوان دلامون تنگ شده و دلامون مخواست که ببینوش واقعا ما خیلی میسشون کردیم حالا این تا دیگه هم راحت تره گوشی هم هم میفتدیم جانم بخواه میسته خدا رحمتشون کند بی جنوم یکی از دوستان خوب خوب ما بوده و همیشه هم ما خاطراتش رو بیاد داریم واقعا دیگه آدم نمیدوند که علاقه باید بگیر توی چنین شرایطی نمیدونم الان کجا هستند من خیلی اتفاقا دنبالشون گشتم شماره تلفون پدرشون رو هم نداشتم مثل این که شدیدم فوت کردن نمیدونم الان مطمئن نیستم حالا خدا رحمتشون کند اگر از دنیا رفتند و اگر هم هستند تصدای من رو الان میشنوند حتما دلم میخواست که میتونستم باشون در تماس باشم مطمئن نمیدونم
00:01:52--->00:02:02
spkr_01: کیوان وسوخ محمدی تو لایف هست همین الان پیام گذاشته که همین کامنتی که گذاشته کیوانه و سلام داده به شما
00:02:04--->00:02:08
spkr_02: ممنونم البته مثلی که تصویر من به خوبی نیست یعنی من خواهیم
00:02:08--->00:02:12
spkr_01: عالیه، عالیه سر، عالیه، شما صحبت کنید، عالیه
00:02:10--->00:02:27
spkr_02: شما صحبت کنید خالیه خب خب خب خب ولی خب و پس از طرف منم به ایشون سلام برسونید یعنی حالا که صدا هم میشیند به سلامش کنیم ایشالا که همیشه موفق باشید و مثل پدرش همون حالت
00:02:29--->00:02:34
spkr_01: می خوید گشیو بگیریم دست ستون کم ساک
00:02:39--->00:02:44
spkr_02: خب من نمی دونم الان چی کار می کند آقا چیز
00:02:43--->00:02:55
spkr_01: اران جناب مازندرین یک کمک به شما کردم میگم پدر شهید موسیو محمدی تیمسار نیروی زمینی در جبه های جنگ به شهادت رسیدن
00:03:01--->00:04:16
spkr_02: بله ما ارزان به حضور شما که از زمانی که من با حوشنگ آشنا شدم ایشون اومدن دانشگده خلبانی و به عنوان حالا معلم خلبان پی سی سوین اونجا آموزش دیدن و بعد از اینم که آموزش دیدن دیدن اونجا هم در دانشگده به عنوان خلبان معلم خلبان پی سی سوین شروع کردن به آموزش دادن ایشون واقعا یک پسر بسیار بسیار معدب با شخصیت یک خلبان واقعا به تمام معنی از هر نظری از نظر رفتار فکر نمی کنن واقعا کسی باشد که از دست ایشون ناراحت شده باشد چون واقعا پسر خیلی خوبی بود خدا رحمتش کنه و خب ما اونجا به خانه اسواحان هم که ایشون بودند و ما هم بودیم رفت آمد خانوادگی هم داشتیم و خاطرات خوبی داریم بعد هم که ایشون شهید شدن پدرشن اینا که اومدند اسواحان دیگه کارهای کلیه کارهای مراسم ایناشون رو من در خدمتشون بودم و واقعا پسر خوبی بود
00:04:17--->00:04:33
spkr_01: جناب کیوان عزیزم میفرمان من مهندس سازه هستم و باعث افتقار پدر بب بب بب بب افریم افریم محافظ هستن همه بچه دو تا فرزند داشتن کیوان و
00:04:33--->00:04:41
spkr_02: بله بله کیوان و یه دختر هم داشتن کتایون کتی بهش میگفت
00:04:42--->00:05:19
spkr_01: خدا حفظ کنیم فتا ایون نمیدونم توی لایب هست یا نه بلی جناب حجازی خیلی آلا اینا دارم مینویسن کیوان عزیزم برای شما سلام میدن و چقدر هم زیبایی جان دلم ویی تونتون دارم مینویسن برای تون کپتن شما میشه محبت کنیم برای دوستانمون بفهمید که علت شهادت تیمسار مسلوخ محمدی چه بود که همون زمان هم ما هم فکر میکنم رفته بودیم شیراز از پنجه از پین سیون رفته بودیم چه سالی اتفاق
00:05:23--->00:05:57
spkr_02: روی هوایی حالا بعد از اون تیم آتروژیت که قبلا بود و منحل شده بودیه و دیگه انجام نمی شد قرار شد که با پی سی سوین یک تیم به صلاح آتروژیت تشکیل بدم که بین خلبانهایی که حالا اونجا بودند واقعا خب تیمسار توانگریان به عنوان لیدر و آقای وسوخ محمدی هم اگر اشتباه نکنم شماره دو و متاسفانه حالا بچه آقای خانی حالا بهتر یادشون از اون بقیه رو
00:05:57--->00:06:05
spkr_01: آقای مولایی بود اگر اصطبا نکنم، آقای شریفی بودن و آقای خراسانی به همراه جناب وسوخ محمدی.
00:06:05--->00:06:34
spkr_02: خوراستانی بکسیت حوشنگ بود و باقای مولایی که این دوتا به هم خوردن توی یکی از مانوف هایی که نزدیک کاشان تمرین می کردن این دوتا متاسفانه در آسمان به هم اصابت کردن و شهید و سوغ محمدی شهید شدن و آقای مولایی فورس لندین کردن اونجا
00:06:35--->00:06:53
spkr_01: بله، که یه صدم هایی هم دیدن ولی جانان خلاسانی و جانان محمدی هر دوشون در یک حافتان برد به شهادت رسیدن. تولد دختر در واقع کتایون خانوم هست امشب میگن نتونستن تو لائب بشن. بله، امشب تولد دخترشون هست.
00:06:54--->00:06:58
spkr_02: ما شالله شما شه. آقا کیوان و کدایون ایران هستن.
00:06:59--->00:07:27
spkr_01: ظاهرا ایران هستند. اینجوری که مشخصه ایشون مهندس سازه هستند و در ایران هستند. من نمیدونم اگر کیوان بنویسه مادر در کجا هستند. ایران هنوز یا نه. کیوان الان اطلاعات رو به ما میدند. خب تیمسار خاطره ای دارید از جاموسوق محمدی تو پرواز ها. خب ایشون واقعا هاتسیک بودند. شما خودتون کاملا در جریان هستید دیگه. بفهمید اگر خاطره ایدارید از ایشون.
00:07:27--->00:08:13
spkr_02: خاطره الان ارز کدم چون من حالا یک مرتبه این برنامه برام پیش اومد که حالا صحبت بکنم بیام توی لایف واقعا زیاد آمادگیش نداشتم ولی ایشون واقعا ما خواهم بگم پسر بسیار بسیار معدب خیلی با شخصیت خیلی اصلا دیسپلینی که داشت واقعا حرف نداشت یعنی یک افسر واقعی بود یک خلبان واقعی بود همه چیزش توی اون الگوی خلبانی میخورد واقعا از نظر لباس پوشیدنش نمیدونم رفتارش پرواز کردنش آموزش دادنش همش واقعا جاز یکی از خلبانان خوب دانشگده خلبانی بود
00:08:15--->00:08:35
spkr_01: الان کیوان جان نوشتن که ما در فکر کنم همون سعادت و همون پردیسان هستن که از همینجا سلام داریم خدمت خانوادی بزرگ وسق محمدی کیوان کتایون سرکار خانم سیلویاد وسق محمدی عزیزم خب اینشالا واجب شد پس شما یه دیداری داشته باشید با خانوادی وسق محمدی
00:08:35--->00:09:00
spkr_02: من خوشحال میشم حتما حتما میگم من یه مدتی هم اتفاقاً حالا سراغ پدر بزرگشون رو پدر بزرگ کیوان رو یا حالا پدر خود شهید حوشنگ رو دنبالشون گشتم ولی خب متاسفانه دیگه دستسی بهشون پیدا نکردم و ایشون هم که به رحمت خدا پیوستم
00:09:03--->00:09:42
spkr_01: درود بر شما همرز به نازنین جناب ووسق محمدی، درود بر شما استاد نمونه و اخلا من خاطره ای رو که با شما پرواز میکردم. هرگز فراموش نمی کنم روز معلم رو تبریک میگم. روزی که قرار بود من آیارچک با شما پرواز کنم. تنویدانم می لرزید. همه می گفتن بابا جناب حجازی وا می زند و شوخی نداره. ولی خدا رو ازام برتبه شد که اون راید شده که از بهترین رایده و بالاترین نمره رو من از شما گرفتم. حتی از جام کامیاب هم یه 96 دارشن ولی از شما 94 گرفتن تو آیارچک حیلی نمره بالایی بود.
00:09:43--->00:10:02
spkr_02: خیلی خوشحالیم که واقعاً میخوام بگم حالا خلبانانی مثل شما رو. ما افتخار میکنم که واقعاً بچه هایی که حالا روزی ما به عنوان معلم با هاشون پرواز کردیم الان یکی از خلبانان خوب این مملکت هستم.
00:10:04--->00:10:40
spkr_01: ایجا نه دلم. من میدونم شما شرایط برحال مناسبی نبود که ما درداردیم. به احترام این عزیز و همرز بهتون اومدید. خیلی سپاسگذاری میکنیم. از شما از سرکار خانم حجازی تشکر میکنیم. از همینجا سلام میدیم به خدمت خانم دکتر حجازی و افشین اقبالی عزیزم برالمان. امیدوارم که سایتون بر سر خانواده مستدام و از بلایات دور باشید. و انشاءالله ببینیم اتون. سپاسگذار رو حضرتون. خیلی محبت کردیم. خوربونیم بردیم. محبت کردیم. خوزم اینگه احترام.
00:10:34--->00:11:49
spkr_00: خیلی محبت برمید خبونیتون برمید محبت برمید خوزمیگهتون اون زمان هم ازدواج عطبای خارجی با نظامی ها قدقن بود و رکندوی ارتش و این حرفا یه مدتی مامان و بابا خیلی پنهانی با هم بیگه در اعتباط بودن تا دیگه انقلاب و زمان سپرپاد قرنی چهل روزی آزاد میشه و مامان و بابا هم ازدواج میکنن حاصل این ازدواج هم من هستم که متعلد سال 62 هم و کتی عزیز که متعلد 58 هسته بابا هم 24 آبان سال 70 همونجوری که استادم فرمودن شهید شدن مام بزرگ و بابا بزرگ کم هر دو به رحمت خدا رفتن وگرنه خیلی مشتاق بودن که حتما ببینن شما رو در خدمت شما هر دستوری داشته باشه
00:11:49--->00:13:10
spkr_01: روح پدر عزیزتون شاد چقدر قشنگ صحبت میکنی چقدر کیف کردم واقعا چقدر توانمند صحبتاتون کلامتون جملاتتون چقدر آرامش داری دقیقا مثل پدر جامعه حجازی نوشتن که دقیقا کپی پدر هستن با حال دوستان دارم محبت دارم چقدر خوشحالی مزید با حجام مهندس که دوتا فرزند لایق و نمونه تحویل این جامعه دادن یادگاران بسیار عزیز جای کتایون عزیزم اینجا خالیه توی این برنامه ولی سلام ما رو خدمتشون برسونید به مادر عزیزتون که یک کامنتی گذاشتم من اسطوری کردم چقدر زیبا نوشتن که یادی کردن خوشحالن که یادی شده از همسر بزرگوارشون البته خب این شهید والامقام هرگز از ذهنها پاک نمیشه من به محض این که امروز به جامعه خانی و جامعه هجازی که در دسترس بودن البته خب روح شهید توانگریان جامعه توانگریان عزیز شاد باشه که قطعا اگر بودن خیلی صحبت ها داشتن در عطب پدر شما شما مهندس سازه هستی اینجوری که فهمیدن فوقلستانس سازه هستی مهندس ها امرانی و فوقلستانس سازه درسته؟ باده باده باده باده
00:13:13--->00:13:57
spkr_00: خدا رو صد ازار مرتب شکر توی بخش خصوصی خودم رسلا درگیری کار ساختمونم و توی شرکت یا ارگانی مشغول نیستم خدا رو شکر البته برای توی بخش خصوصی خودم ساخته ساز دارم توی تهران مامان هم پردیسان نیستن خیلی ساله که مامان از پردیسان رفتن مامان توی سعودتابات هستن میدونی کتاب والا تراز میدونی کتاب هستن کتی عزیز هم ما با کتی ترمون چار پنج تا خیابون با هم فاصله داریم ما هم با هم دیگه همسایه ایم و خدا به کتی عزیز یه دختری دادن که امروز تولد شمازده سالگیشونه من هم یه پسر یه درست ساله دارم
00:13:56--->00:14:05
spkr_01: پسر یازده ساله دارم شما بیه پسر یازده ساله داریم ما شایله اسما شونو میگین اسما شونو
00:14:01--->00:14:10
spkr_00: داریم. ما شالله. اسماشونو میگین؟ اسماشونو. آوا دختر کتی عزیز آبتین هم به سر من دستوست شماست.
00:14:11--->00:15:03
spkr_01: ای جان دلم ای جان دلم چقدر خوشحالیم که در واقع یادگارهای از یادگاران خودشون به جا گذاشتم خدا انشاءالله سلامتی به دستایه شماها و مادر عزیزتون بر سر شماها مستدام باشه بر سر خانواده انشاءالله این عزیز گلمون این آبای عزیز تولادشون مبارک باشه حالا در پایان ما حتما یک برحال تقدیم رنگ خواهیم داشت به آبای عزیز بعدا این لایف رو گتونستن ببینن و اگر صحبتی دارین برحال یادی میخواییم بکنین اگر اسمی هست به خاطرتون از خلبان هایی که میشناسید میخوایید یادی بفرمایید بفرمایید
00:15:02--->00:16:03
spkr_00: ممنونم ازتون والا دوستهای بابا که همیشه به من لطف داشتن من خدا روشک هنوز با دوستهای بابا خیلی در ارتباطم همه همایین عزیزم همه همایون نازنین همه خسرو فکور که کانادان ولی از راه دور با هم دیگه در ارتباطیم خدا رحمت کنه آی زدپناه رو و چون توی مهراباد من با پسرشون نیما پسرشون هم پزشکن با آها دکتر با نیمای عزیز خیلی هموازی بودیم و خدا رحمت کنه شون هم مهراباد زمین خوردن دیگه با همون هواپیمایی که ماله هواپیمایی اسمهان بود خدا رحمت کنه تمام تلاشم رو کردم که دور نباشم از دوستان و بابا و خیلی خیلی از شما ممنونم که محبت کردین بند نوازی کردین یادی کردید از بابا ممنون شما خیلی خیلی مچکرم ببخشید که من آمادگیشو نداشتم ولی واقعا وقتی که شما فرمودین دلم نایمد که نایم بالا و هر زادم این نکنم خدمتون
00:16:04--->00:17:04
spkr_01: خیلی محبت کردی، لطف کردی، من واقعا اینو میگم به خدا هستم اینقدر دوست داشتم، همیشه میگفتم که این عزیزا کجا هستن چون ما خب روزی که این اتفاق افتاد ما سال 69 رفتیم کلن یعنی فاق تصدیل شدیم و سال 70 این اتفاق افتاد ما شیراز بودیم و وقتی شنیدیم بسیار نارهد شدیم بسیار نارهد طوری که واقعا اون روز من اصلا هرگز فراموش نمیتونم بکنم اون روزا این اتفاق افتاد جام خراسانی، جام وصف محمدی هر دو از عزیزان من بودن که این اتفاق براشون افتاد و متاسفانه آسمانی شدن ولی یادشون همیشه در قلب ما هست یک رنگ تقدیم میکنی به مادر عزیزت که جور به هر حال نبودن پدر رو در بزرگ کردن و زحماتی برای شماها کشیدن یک رنگ با اش تقدیم به سرکار خانم سیلویا وصف محمدی بکنی مادر عزیزتون
00:17:05--->00:17:48
spkr_00: حتما من اگر اجازه بدید یک عرض کتایی بکنم و بعد حتما حتما این کار رو انجام میدم من چند وقت پیش چار پنج سال پیش اسفحان دعوت شدیم رفتیم اونجا فکر میکنم امیر جرراح فکر میکنم ایشون باید هم دوره شما باشن بله هم دوره میسن ولی هم هواپیمایی و با هم بودیم توی افتارده چون همین جرراح هم وقتی که من رو دیدن به من گفتن که در مورد بابا خیلی صحبت کردن و اینها باسم از شما ممنونم خیلی محبت کردیم رنگ مامان به نظرم همیشه سفیده یعنی از این احلش سفید بوده تا خلیه سفیده مامان که اصلا
00:17:44--->00:17:47
spkr_02: خلش سفید بوده تا خلشت
نظرات
ارسال یک نظر