امیر سرتیپ خلبان اکبر زمانی


00:00:00--->00:00:39
spkr_02: شما یکی از بزرگترین اقاب های آسمان کشور ما هستید و یکی از بهترین های این عرصه هستید من هیچ شک ندارم و همه هم شما رو میشتستند ولی در ابتدا خواستم محبت بفهمید یک بیوگرافی خیلی کتاهی راجب خودتون هرچقدر که میدونید در دویرسان و زمانی که حالا اومدید توی دانشیده و رفتید امریکا حالا یا برگشتید که حالای بعد خدمت بعد از بازشستگی به چه کار مشغول بودید و بعد بریم توی دیتیل سر اگر اشکالی نداره

00:00:41--->00:11:15
spkr_00: عزیز منی خدا شما رو نگه داره علی جان سلام دارم خدمت همه عزیزانی که ما رو همراهی میکنم خدمتون ارز کنم که من متولد تهران هستم سال 1333 و دوری اپکدایی و دویرستانم رو در تهران بودم و بعد از اتمام دوری دویرستانم به دلیل علاقه بیش از حدی که به فند خلاوانی داشتم بدون هیچ تعملی رفتم برای دانشگاه خلاوانی نیروی هوایی خدمتون ارز کنم که همه مراهی رو طبق اون روتینی که برای همه دانشگاه خلاوانی بود تهی کردم دانه زبان و پرواز هفت مای اف سی و سه همون بنانزارو در قل مرگی و بعد هم که اعظام شدیم به کشور امریکا در کشور امریکا سه نو هایت ما همه پرواز میکردم که بندن مستثنان نبودم علیشان هفت مای ته چیلیک رو در هندو و هفت مای ته سی و هفت رو در پایگاه شپار و هفت مای ته سی و هش رو در لافلین پرواز کردم و خدا رو شاکر هستم که با موفقیت اون چیزی رو که مد نظرم بود با اون موفقیت من دورم رو تهی کردم و با دو تا آتستن نگه آورده است دو تا فرمانده نیروی هوایی بابت حاکم ته سی و هفت و ته سی و هشت به مملکتم برگشتم برگشتن من تیر ماه سال هزار سال و پنج و هفت قبل از انقلاب بود ابتداهن ما رو برای حقوق مای F5 انتخاب کردن FDD رفتیم خدا بیامرزه جناب علیپور رو ایشون فرمانده گردان 11 بودن در خدمتشون بودیم و بعد عزیزانی که اونجا بودن یه چند رایی دم F5 پرواز کردن ولی بعد حالا که مسایلی بود دیگه برای حقوق مای F4 انتخاب شدیم ما رو دوباره اضام کردم برای FDD و بعد از و اتمام FDD در پاییز سال 1357 من منتقل پایگاه ششم شکاری بوشهر شدم در دوران انقلاب بوشهر بودم و پس از اون هم تا یک سال بعد از جنگ در پایگاه بوشهر خدمت میکرد خدمتون ارز کنم که در ارشتراتون روزای اول جنگ برام همچنین خوش آیند نبود البته در محضر عزیزانی بودم که هیچ موقع فراموششون نمی کنم امیر سفید موی آزر امیر یاسینی امیر قهستانی امیر محققی روحیه پایگاهششم امیر ساجدی امیر بختیاری امیر زرابی عزیز امیر دوران امیر هیدرزاده و در رأس همه اینها امیر بزرگوار رندیاد مهدی داتپی به اونان فرمانده پایگاه ششم شکاری در هر صورت علی جان این مراحل تیشد ما آموزشمون و اون مساعدی که آموزشمون در جنگ تیشد یعنی محمولیت بروم مرزی شاید یه رایدی هم برامون محصوب میشد که ما به صلاح آموزش رو تیه کردیم در هر صورت دوره کابی نقبی در پایگاه ششم بودم و بعد به گردان یازده آموزشی با درجه ستوان یکی منتقل شدم بنوان آی دبلی یو سو و با درجه ستوان یکی در گردان آموزشی کلاس های کابینای عزیزان من که در کابینای اقعب بودن رو انجام بیددم در محضر امیر ساجدی امیر بختیاری بعد از اون هم برای دوره کابینای جلو انتخاب شدم و دوره کابینای جلو رو خدا رو شد باز هم با رتوه اول تیه کردم و بعد از اون هم با توجه به اون بک گراند و اینها عزیزان دست رو دادن که افچار بمانم ایجا که راید معلمی رو اونجا پربست کنم و افتخار دارم این رو خدمتون بگم که اولین لیدر چار هواپیمای افچار بودم که بعد از انقلاب در هواپیمای افچار معلم شدم درود بر شما درود بر شما یک لیدر چاری بله بله لیدر چار بودم در هواپیمای افچار که در گردان آموزشی افچار معلم شدم و خدمتون باید یه ارز کنم که در مدت چارده سال از سطوانی تا سرهنگی در گردان آموزشی افچار خدمت کنم و این باعث افتخار بند است که در خدمت این عزیزانی که در گردان آموزشی افور بودن میتونستم باشم و یه قدمی بردارم در طول هیچ سال دفاع مقدس من کابین اقب که بودم به عنوان کابین اقب اومدم کابین جلو به عنوان کابین اقب معلم شدم باز هم به عنوان کابین اقب در محضر عزیزانی همسال اسکندری بودم و افتخار میکنم که 26 افتخار مهموریت برون مرزیه البته حالا جو زیاد زیاد هستش برای پالشگاه کرکوک گاز از نفته کرکوک تکریت اینوزاله نوسیل کرکوک و ایر بیل اون قسمت شمال عراق و بغوب هبانیه رومیل هارسیه این تاگتایی بود که در محضر این عزیز بزرگوارمون من انجام وزیفه کردم در هر صورت میخواستم اینو خدمتون نوسیل کردیم سطفانی تا سرهنگی و تا فرموندهی گردان آموزشی افچار به صلاح رو تیه کردم تا اینکه سال هفتاد منتقل شدام به سطاد نهاجاب آموزش سطاد نهاجاب در محضر امیر بختیاری و امیر ساجیدیم سال 1370 به دستور زندیاد امیر سطادی فرموندهی محترم اینهاجاب در اون زمان مسئول شدم که گردان سیایسی رو در میروی هوای تشمیل بدم و ولی جمع شما که عزیز من هستید قریبه نیستید من خودم دارت پرواز نکرده بودم گرانتک نایت پرواز نکرده بودم گرانتک ریدت پرواز نکرده بودم یک روزی من در محضر امیر بختیاری رفتیم خدمت امیر سطادی که ایشون دستور فرمونده که سمانی شما برو همدان و گردان سیایس رو اونجا تشکیل و به دستور ایشون ما رفتیم پایگاه همدان و گردان سیایس و گردان سی سی تیس که دو منظوره کار رو انجام میده اگر معلم اومد سیلابس سیایس رو پرواز کنیم و اگر شایرد کاروینجلو اقب داشتیم سی سی تیس رو آموزش بدیم البته به دلائل خاصی امیر علوی الان در نیروی هوایی هنوز خیل البته در سطاد کل هستم ایشون اولین سری شایردهای ما بودن در این گردان آموزش افتخار دارم اونجا و امیر زموردیان امیر جوادی پور امیر محمد پور امیر حیدری امیر علوی همه این ها در کنار هم یک کار دست جمعی خوبی رو در پایگاه سه وان انجام دادیم در هر سطاد بعد از اون هم آمدم تهران و به عنوان معاملیات تیپ شکاری مهراباد و بعد به عنوان جانشین تیپ شکاری مهراباد بعد جانشین عملیات منطقه مهراباد بعد فرمونده تیپ در مهراباد فرمونده تیپ شکاری در مهراباد و در آخرش هم به عنوان معاملیات عملیات مهراباد چند این سال خدمت کردم که آخرال امر دستور امیر پردیس فرمونده وقتی نیروی هوایی اضام شدم برای فرمونده پایگاه شکاری همونجای که خدمت رو علی جان شروع کردم رفتم همونجا هم که خاتمش بدم دو سه سال آخر خدمت من من بهترین لحظات زندگیم در کنار اون مردم خوب خونگر و به تمام معنا مسلمان اسطان که من هیچ مورد تا عم دارم اون خاطرات بو شهرم رو فرموش نمی کنم در اصلاح سال هشتاد و پنج با سی و سه سال خدمت هم بازنشست شدم و حالا هم در خدمت خونه و خونواده هستم علی جان چون ما در سی و سه سال خدمت من نتونستیم به مساهل زندگی من برسیم شونزه بار منتقل شدم یعنی عبریش هر دو سالی یه انتقالی این هم برای ما خیلی سخت بود با توجه به این که خونوادم تهران بودن و من خودم تنها رفتم آمدم چاوه هار بندر اپاس نمی دونم بوشه همه تان هر جایی بود من انتقالی ها رو خودم می رفتم و می آمدم این در هر صورت یک بار سنگینه رو برای من و همچنین برای خانومم ایجاد می کرد شد این رویه ازی بگم خدمتون که 80 درصد مساهل زندگی رو این بنده خدا کشید و خدا رو شد چهار تا فرزند خوب خداوند به ما داده که همشون تفصیلات دانشگاهی دارن همشون آقابت به خیر بودن و من از این بابت شک گذار خداوند هست

00:11:16--->00:15:07
spkr_02: خیلی متشکرم تیمسار معظم من اینقدر شما دوست داشتم و میدونید دیگه توی زمانی که خدمت میکردم الان که چهره ماهتون رو دیدم هزار ماشاللهی اسفن بگیرد خانوم زمانی براتون دود کنم من فکر میکنم هنوز همون تیمسار زمانی که توی مهرباد میومدیم و برحال مزاهم شما میشدیم بارها و بارها حالا که کاره پروازی داشتیم یا افزیفی موردی بود و هر شکلی ماشالله به شما من درود میفرستم به خانوم زمانی عزیزم از همینجا و همه این خانوم زمانی های ارتش و خانوم های خلبان که تک تک این عزیزان حالا چه اونایی که آزاده بودن چه اونایی که برحال هنوز هم پاشون رو زمین هست و خداون انشالله بهشون طول آن بده و چه اونایی که پر کشیدن در آسمانی شدن خب هیچ کسی واقعا نمیتونه بفهمه درک کنه که اینها چه سختی هایی کشیدن مگر این که یه لایو جداغونه ما بذاریم برای این بزرگ بارها و دونه دونه بیان و با زبان خودشون که شاید شما تا حالا نشدینده باشید چون خانوم ها معمولا بین خودشون صحبت میکنن ولی شاید منتقب نمی کنن به خانواده به خاطر اون کوه مرکز سقل بودن و این که نمیخوان مشکلات رو منتقل کنن و من از همینجا درود میفرستم سرکار خانوم زمانی عزیز که خداون انشاءالله بهشون تلان بده قطعا من خب اطلاع دارم به خاطر واقعا تربیت صحیح بچه ها و خداون بهشون انشاءالله سلامتی و موفقیت به بچه هاتون ننایت کنه انشاءالله سر قبلگاه خلوانهای فروان به نوعی هم 14 و حتی بچه های F5 بوشهر ایک از شهرهایه که من خودم هم اونجا برحال خدمت کردم اونجا هم پرواز کردم واقعا قبلگاه شده من میخواستم در ستارت و ابتدای صحبتاتون دایرکت بریم سمت بوشهر و خاطرات بوشهر که من به نوعی توی یک روایت من همین از شماها که برداشتی کردم میگم کشور بوشهر یعنی کشور ایران و کشور بوشهر به نظر من من اینو شاید از ببخشید جسارت باشه اینو مطرح کردم ولی بعضی از این بزرگان هم تعیید کردن این که تیمسار قادری تیمسار مازندرانی تیمسار اعزمی تیمسار لبیوی تیمسار ابن یمین بزرگواران یکی پس از دیگری به شما درود و سلام و از رشادتاتون توی یکی دوتا جمله نوشتن من افتخار میکنم بهتون به خدا خدا شاهده به خدا اینه جدی دارم میگم من تحقه قرم شما میدونی من چقدر دوستتون دارم قبل از این که بریم سراغ خاطرات و برحال مطالبتون کم اصلا کم پیش میگذر که خب شما جز اون دست اقابانی هستی که همه دوستتون دارن چه افوری چه افچاردهی چه افپنجی چون به جز این که مفسر ما بودین توی این در جاها و من در درایت و توانمندی شما تو اون سالی که من فکر میکنم با جامعه عباس نجادی بود که پنجا فروند افن بلند شده بودیم من شما دویمون بودم افچارده بودیم من میدیدم که چقدر خب این نوع گویشتون و این تون سداتون که اون بالا خب خیلی یک قدرت و سلابتی توش هست خب این که این همه دوستتون دارن من فقط میخواستم یه تبریک بگم بریم سراغ کشور بوشهر

00:15:08--->00:16:25
spkr_00: خیلی عزیز میکنم. علیه جان من خدمتون رو ارز کنم که من پایگا بوشه رو دوست دارم. بوشهری ها رو بی نهایت دوستشون دارم. چون همه جای این مملکت رفتم و زندگی کردم ولی از بوشهری ها بهتر ندیدم. خیلی انسان های با صداقت انسان های بسیار خوبی هستن. خود با انشاءالله هرچه خیره برای این عزیزان من بخواهد. و چقدر خوشحالم که اون دوست سال آخر خدمتم رو در خدمت این عزیزان بودم. نمیدونید چه انسان های با صفایی هستن. هنوز علیه جان من چارده سال بازنشست شدم از بوشهر اومدم. هنوز روزی ده تا تلفون از کارگر شهرداری کارگر تحسیصات خلوان فرمونده محترم پایگاش امیر طالب زاده که مثل امیرم دوستش دارم. چه احساس عجیبی نسبت به این شهر دارم. در هر سوات امیدوارم همه از ایدوارم قدرده که بایدوارم امیرم دوستش دارم. درستش دارم. درستش دارم. درستش دارم. درستش دارم.

00:16:33--->00:17:05
spkr_02: تیمسار زمانی عزیزم نمیدونم چه مشکلی هست. صداتون قطع و بس میشه جسارتا. اگر امکانش هست از صدای من رو میشترید. تیمسار صدای من رو میشترید. عزیزم. سر بزخواهی میکنم ازتون من چون شما احتمالان حالا یا آف شدید یا هرچی. فقط میخواستم سوال کنم. وی پی این تون خاموشه؟ اگر وی پی این دارید میخوایی من. عزیزم. آه. وی پی این من آف عزیزم. اوکه. الان خوبه. الان خوبه. الان خوبه.

00:17:06--->00:17:13
spkr_00: من فقط این رو خدمتون رو ارز کنم که یه صحبتی در مورد امیر اعظمی کردید من رو منقلب کرد.

00:17:16--->00:17:19
spkr_01: دوشتر آزانم من رو دوباره ببری تحویل عراقی ها بدی

00:17:21--->00:17:34
spkr_00: من خدمت شما ارز کنم در معذار امیر طوانگریان بودم. خدا انشالله خیلی بخش اینسا بودم. بودم درن کردم. فوت کردن گویایشون آخرین بار. بله دونه شاد باشن. بله بله.

00:17:31--->00:17:37
spkr_02: دوستشون شاد بشین دخترشون توی لایف هستن دختر جان توانگرگان توی لایف هستن

00:17:38--->00:23:56
spkr_00: خدا بیاموزد چون پدرشون من افتخار میکنم که شاید پدرشون بودم. در افترات یه معمولیتی رفتیم از پایگاه دسفور سفروند حواپ ما رفتیم کشک و تلایه رو بزنیم خدا حفظش کنه برادرم حسین زلفقاری رو. خدا حفظش. یک لحظه، البته علی جان یه خاطره یه هم از این دارم من بایدید بگنید رو. حتما بفهمید. که ما رفتیم و من با امرتوانگریان بودم بعد از این که بمبار رو زدیم یه بمبه دوازده تا بمبه پونسط باندی هر هواپیمایی داشت بمباری که زدیم بعد از رها شدن بمبها تازه زیر هواپیمایشو لغتر شد. فقط این رو میخوام خدمت شما بگم که یه غذایی توانگریان امرتوانگریان چپ بگردن به سمت پایگاه دسفور که من مانه شدم. گفتم رولات کنید رولات کنید رولات کردم. قبل از این گردش من هواپیمای جناب اعظمی و طرفقاری خداحفظشون کنند. سمت راست دیدم یه هواپیما رو. ما رولات کردم سمت راست دیدم. این جایی بود که من یه اشتباهی کردم. ساعت یازده و بیس دقیقه زور فکر کردم که اینا پستوز دارنه افتیبر ندارن استفاده میکنند. نگوی موشکی خورده بود به هواپیما. من یه لحظه اینقدر حیجان هم داشتم که فکر کردم که این پستوزهای هواپیما روشن هست. نگوی موشکی خورده. یه دیگه یکی دو دقیقه ترابل کردیم. از به جناب طبانگریان گفتم از چپ بگردیم ست درجه. دقیقا یادم این ست درجه که بهشم گفتن. گرشتیم سمت ست درجه دوتا سمسایت. از بقل دوتا سمسایت سمدیوه خالی هم رد شدیم. البته موشکی روش نبود. رولاک توی این گردش من پیل بی رو گرفتم. متوجه شدم که اون چیزی که میدیدم اون آتشی بوده که هواپی موتور هواپی ما اینها آتش کرده. در هر صورت ولی جانتوایگری ها متوجه نشده. رولاک کردیم شماره سه بود ولی شماره دومون خبری نشد. هرچی کال کردیم کالساینمونم زولفقار بود. زولفقار میشنوی زولفقار دو میشنوی حسین میشنوی زولفقاری میشنوی دیگه جوابی نبود. در هر صورت من این عزیزان و حسین رو محمد عزیزم رو اونجا جا گذاشتیم و برگشتیم در پایگاه جسفل. نمیدونه چه روز بدی برای من بود. و بهترین روزی هم که این خاطره رو کامل میکنه برگشتن آقای زولفقاری و آزادها به کشوری. خدا بیامرد. درمیر داتپی 747 دور برده بودن سمت کشوری. حالا صحبت کردن و آهردن سمت بسلا رمپ جنوب مهراباد. همین عزیزان داشتن از این پللا ها میامدن پایین. حسین من رو دید. من پایین استاده بودم. آقای حسین زولفقاری من ار رو پللا ها دید. حالا ده سال گذشته علی جان. برگشت به من گفتش که واسه ببینم اکبر اون رو شما چرا رولات کردید من رو زدم. گفتم که بابا حسین جان تو رو قرآن بیا پایین بازم. این مهند خدا که نگاه نمی کرد زمین رو. من داشتم می دیدم که چه مثلا نیرویمون در صرف زمین عراقی ها داشتن برای خاطر همون هم رولات کرد. بعد رو بوسی کردیم بشکفتم. حسین جان به خدا یه همچی بعضی بود که من که نمی دیدم. من داشتم شما رو نگاه می کردم. در هر صورت امیدوارم این عزیزان همیشه سادم باشن. فقط علی این رو بگم بهت عزیز من نیروی هوایی تنها چیزی که میتونم براش بگم. اینی که مظلوم بود مظلوم هست و مظلوم خواهد بود. درود بعد. دقیقا. این رو امیدوارم که البته اونهایی که بایدی بدونن که نیروی هوایی چه کرد متوجهن. برای مراسمی رفته بودیم ستاد ارتش همه صحبت می کردن در رابطه با اینی که شما آمدید و پولی قرب خوررمشه رو زدید و باعث این شد که این پول از بین بره بود خدا بیاموزن محمود اسکندری رو و نونزه هزار نفر عراقی ها اسیر بدن. من چیزی که اون روز گفتم عریجان گفتم که شما نمیدونید اون تون سی و چار پنج روزی که ما خوررمشه رو از دست دادیم ما چه کشید. ایچه. در پایگاه بوشهر در پایگاه دسفور شما فکر کنید هواپی مای افچار و افپنج افچار با موشک مروری که از تانک گرانتر هستش به روی تانک بزنه هواپ مای افپنج از پایگاه وحدتی تکاف بکنن یه خطی یه چیزی حدود هزار تا تانک معلومه چند تا تانک اصلا غیر قابل شمارش در حال حرکت توی خط پنجات هاشو میزدن ست هاشو میزدن ست ها پنجات هاشو میزدن فردا صبح این تانک های سوخته رو زمین بود عراقی ها ده کلومتر اومده بودن جلوتر چی جوری میتونیم ای رو توضیح بدیم علی جان بردیگر اومدن رد شدن اومدن دوازده مایی جنوب غرب احواز مستقر شدن تو خونه شون احواز رو میزد هیچ کس روی سطح زمین روبروی این نیروه های عراقی علی جان نبود تا خدا رو شکبت یه انسجام ایجاد شد بالاخره ارتش سپاه وزیج بالاخره اون کار رو که بایستی انجام میدادن ولی للاهی نیروه هوای مظلوم اون دو سه ماه اول جنگ علی جان به تمام معنا با مظلومیت جنگی اینجاد تا خدا روی

00:23:58--->00:25:33
spkr_02: عالی بودست. ممنونم. من میخواستم خودتون محبت کنید. ما قبل از این که ما معمولا میریم سراب کامنت ها که این دوستان ما هدایت کنن ما رو به سمت خاطرات. چون اینقدر که شور و حیجم. ما شایلله 420 نفر شما رو الان دارن الان میبینن. و خب تا فردا شاید 3-4000 نفر میبینن. میخواستم بگم خدمت شما که خیلی هاش دوست داشن. شما بیایند و پای صحبت های شما بشه. هر کدوم هایلایت تره. ببینید خیلی از این. من یک داستانی برای شما بگم همین کتا. یکی از بزرگواران بعد لایف شما بعد از زمان شما میخواهن بیان بالا داییشون کناب فرروخی. حسین فرروخی. برده. که F4D هستن. نمیدونم میشتنسی یا نه. برده. ده سال دنبالشون بودن که یه خیابون به نام این مادرشون میرفتن میومدن. ولی هیچ. این برنامه ما توی شبکه گلپاگان پخش شده. و خوشبختانه باستاب خیلی خوبی داشته که مسئولین شهرم دیدن. و تصمیم گرفتن که این کار رو انجام بدن. این صحبت های شما بزرگواران خیلی جه ها میره. توی امریکا این ور. اون ور. همه جا دارن میشنوند. من از توی کامنت ها میگم. خیلی ها دوست دارن راجع به عزیزانشون بشتن من. راجع به شهید قهه سانی عزیزم گفتید. خیلی کم صحبت شده راجع بهشون. اگر بزرگواری کنید یه مطلبی رو راجع به ایشون اگر هایلایت دارید. بفهمید چون دیدم از اول با قدرت از ایشون جوز بزرگان یاد کردید.

00:25:35--->00:37:42
spkr_00: بله. عزیزوی خدمت تونه ارز کنم که من در گردان 61 بوشه این موقعی که خدمت می کردم عزیز بزرگواری امیر فاتح چهر خدا بیام مرزتشون. ایشون خنده گردان بودن و امیر قهستانی افسر عملیات گردان 61. امیر صدیق خدا انشالله ست ساله شون بکن. فرمانده بردان 62. امیر صدیق. آورتون کشه تو لایف هستن الان جام صدیق. من دستشونو می بوسم. افتخار می کنم که در محضرشون بودن. افتخار می کنم که سمت شاگردیشون رو داشتم. نمی دونید. علی جان نمی شه توضیح داد که امیر صدیق چه زمانی به سمت فرماندهی نیروی هوایی منصوب شدن. هیچ کس ندونه ما خلوان ها با تمام وجودمون حس می کنیم که چه سختی هایی رو کشیدن. چقدر سختی به وجود این مرد بزرگ واقعا وارد شد. عزیز من من دستشونو می بوسم. افتخار می کنم که هواپیمایی که ایشون به عنوان هواپیمای افچار پرواز کردم. من شاگرد ایشون هم یک زمان نتونستم رو اون هواپیما پرواز کنم. این باعث افتخار ونده است. اولین باری که اکس امیر صدیق رو دیدم در کشور امریکا بود. روی یه مجلی روی حلمتشون کپتن صدیق نوشته بودن. من با افتخار من اون موقع للاهی هیچ شناختی روی مرد بزرگ نداشتم. ولی بعد امریکایی ها نگاه می کردن. چند تاشون تعریف و تمجید می کردن. چند تاشون البته یه تعدادی از افر اومده بودن توی فلایت راینای ما می شناختن همیشتی دیرون. که تابگان نیروی هوایی بودن. این انسان انسان اصلا غیر قابل توضیح. درودی بسید به همین صدیق عزیزم از همینجا. خود انشاءالله نگهرشون داره. همین قهرستانی رو فرموزید عزیزم. بله صدیق. از اول جنگ اون موقع که پایگاه بوشه رو عزیزم تخلیه کرده بودن. روزی سه بار پایگاه بوشه رو عراقی ها بمباران می کردن. پایگاه تخلیه شد. خلوان ها رفتن داخلی شلتر. تخت زادن داخلی شلتر. گردان نگهداریمون داخلی شلتری. هواپ ما هم که تو شلترها. خلوان هم داخلی شلتر. همونجا می خوردن. می خوابیدن. بریف می کردن. و اضامی شدن برای ممولیت برون مرزی و جنگ. شما فکر کنید. در ایجان ببینید. چقدر سخته برای یه خلوانی که صبح بلند می شه. می بینه شیش نفر از دوستانش نیستن. شب میاد بخوابه. می بینید چهار تا کم شدن. دو تا کم شدن. این رو چی جوری می شه توضیح داد؟ یه زمانی فرمونده پایگاه بوشهر بودم. از بالا که به منطقه بوشهر که نگاه می کنی. باند بوشهر پایگاه و خود شهر بوشهر رو دقیقا نصر کرده. نصر کرده. بله. بهمنیم برای این برم. بله. صحبت من این بود که عزیزان من لاغل این اسامی خلوانای شهید پایگاه رو شما بیایید بذارید روی خیابان های پایگاه. علی. به جان بچه هم 168 تابلو نوشتم. برای هر خیابان دو تابلو. یعنی ما 84 تا خلوان شهید در پایگاه بوشهر تا اون موقع که من رفته بودم بود. شما فکر میکنید که هر جان ما چند نفر بودیم موقع که جنگ شد. اون دوتا گوه من دقیقا یادمی که پنجا بروند هواپی مای افتار داشتیم اونجا. یک دونه. خدا بیاموز فاتحه چهر با شهید امام سانهه دادن در همون انرژی اتمی دون حلیله و شهید شدن. ما اینها رو این تابلوی پس فرموندهی رو نگاه میکردیم میدیدیم این یک دونه هواپ مای هاشور خورده مثل که به همه دنیا رو میزدن تو سهر ما با شهید که یک هواپی ما هاییی رو از دست دادیم عزیز من میخوام فقط این رو خدمت شما بگم که همه ی اون هواپی ما هایی که تو پایگاه بوشه بود درگیر همه خلاوانات درگیر و امیر قهستانی امیر محققی که چند روز پیش خدمتشون بودم دستشون رو بسیدم خدای افتشون واقعا روحی پایگاهششون روحی پایگاهششون عزیز من اصلا نمیتونم توضیح بدم کاش که اون موقع میتوانستم بینیمیسم ولی اینقدر گرفتاری ها کنار هم بود که اصلا نتونستم چهار کلام در رابطه با این عزیزان این چیزهایی هستش که تو زهنم مند داره جمعا که دارم خدمت شما میگم این مرد بزرگ معمولیتی رفتیم با یه عزیزی قهستانی پنجا پا باید ست زمین پرواز میکرد پنجا پا کف زمین رفتیم کلوزر شاپورت پنجا پایشون پرواز میکرد ما هم در بال ایشون نفری که من در خدمتشون بودم از خلابانهایی بسیار بسیار خوبه نیروی هایی ست پا اصلا فکر میکردیم ما رفتیم سیه عزیزا پا داریم پرواز میکنیم ازشان اون قهستانی رو که اونطوری میدیدیم خدا بیان مجروح الان شما فکر کنید که خلابان بایدیم خلابان شکاری بایدیم باشی که حس کنید که در مورد چی دارم صحبت میکنم عزیزم در این صورت بزرگانی در نیروی هوایی داشتیم امیر محمود اسکندری امیر دوران عزیزم ببینید من میخوام این رو خدمت شما بگم هیچ نمیخواب خدای نکرده خدشهی به کاری که عزیزانمون در سپاه در بسیچ که واقعا سودودنیه وارد بشه ولی عزیزم من چه کسی میتوانست کاری رو که محمود اسکندری در خورم شرکر انجام بده اون پولو چه کسی میتوانست کاری رو که دوران در بغداد کرد محمود دور 48 ساعت بعد با هم رفتیم یاشی فسیف پرواز کنیم بعد از همون پرواز بغدادش به من گفت اکیفر جاد واقعا خالی بود خدا حفظش کنه ناصر باغری همین ناصر باغری همونه شد موقعی که من بی بی سی رو گوشت میکردم توی دافوز هم تحضی تحلیل چنگ این معمولیت برون مرزی محمود اسکندری و عباس دوران در سره شد برده نه برای تحضی و تحلیلش بنده کار رو انجام دادم میخوام خدمت شما بگم که موقعی که خبرنگار بی بی سی طبقه دومه یه هوتل میه یه فوربا 600 ناکسار از روی خیابون از رو به روی من رد شد من و شما علی جان درکی میکنیم یعنی چه شاید برای دیگری قابل درک نباشه عزیزان ولی شجاعتشون وجودشون و از همه مهمتر تأثیر گذاریشون در جنگ عزیز من اصلا بره بره هیش کس پوشیده نیست کی میتونه بگه که موقعی که محمود اسکندری هست من ایشون رو هر جا رفتم اگر یک نفر رو در جنگ خوررمشهر به عنوان قهرمان جنگ خوررمشهر بخواییم نام ببریم هیش کسی نیست الا محمود اسکندری عزیز من این کسانی بودن که ما با افتخار در خدمتشون بودیم امیر سدیغو فرمودید یک روز ساعت شیش هفته بعد از او اومدن منزل خیلی جالب بود بردر خانم امیرمان امریکا هستن گفت شما آقای اسکندری میشناسید گفتن بله گفتیشون زنگ زدن گفتن که فردا آی زمانی ساعت شیش صبح دفترم هم باشن گفتن بله شنو میشنام صبح هم ساعت شیش رفتیم دفتر امیر اسکندری فرموده تیب بودن اون موقع بعد دیدم یه نقشهی رو پهند کرده رو میزش و اینها برگشت گفتش که اکبر جان دیروز ما رو بردن شعرهای عالی دفاع گفتن اونجا برای چی؟ گفت بله گویا خدا بیا مرزای حاشمی رئیس شعرهای عالی دفاع بودن امیر صدیقی که فرمودید توی جلسه تشیف داشتن امیر بابایی هم بودن البته این صحبت هاییه که محمود به من کرد در عرف رد میان آجابا حاشمی برمیگردن بگن که پالاشگاه تهران رو زدن شما باز پالاشگاه بغداد رو بزنید و امیر صدیق گویا صحبت امیر اسکندری رو میکنن میگن که آیه حاشمیان میفرمه که آیه اسکندری رو بیارید بگید تشیف بیارن میرن دنبالشون راوات بعد هم کرج بودن از کرج میارن حالا این صحبته رو محمود برا من تعریف کرد میگفت وارد شدم امیر صدیق امیر بابایی یه جایی رو باز کردن اون وسط اشون نشستن اونجا اعلام ابلاغ شده که معمولیت رو شما بایدید برید پالاشگاه هلداره بغداد رو بزنید خیلی جالب بود به من میدفتش که خب بالاخره خود ادری جان قلبانی شکاری هستی بودی عزیزان من هستی موقعی که میگن که هلداره بغداد صد درصد کی پالاشگاه کربوک رو میگن 98 درصد کی این عزیز بزرگوارمون امیر بابایی میگن که آقا اجازه بدید پالاشگاه کرکوک رو بزنیم ما قراره اگه پالاشگاه در اراق بزنیم اجازه بدید کرکوک رو بزنیم باید صحبت میکنن امیر صدیق میفهمن که محمود با کی میخوایی بری؟ گویا جناب اسکندری میگن با یکی میخوایم برمی بند خودهای 3-4 تا معمولیت آخرم ایشون رفت امیر میفهمن زمانی رو میگی؟ آخه بد میکن برد صبح به من گفتش که امیر فرمودن که زمانی بگو صدیق گفت اگر کاری داشت مشکلی داشت بیاد دفتر کنسند آقا ما که هستیم که بریم دفتر امیر صدیق بگیم آقا ما مشکلی داریم ایشون رو اهم کنن ما با تمام وجود در خدمت شد خدا رو شکل که 24-48 ساعته بعدم رفتیم پالشکا کرکوت رو همون بلایی رو که عراقی ها تو تهران من تو کاروان محراباد بودم دور پالشکا تهران بلند شد همون بلایی رو که اونها سر پالشکا تهران آورده بودم ما سر پالشکا کرکوت رو شنب بودیم این چیان؟ فقط این رو خدمتون بگم که زبان قاصر علی جان از توضیح دادن وجود امیر صدیق امرای بزرگوارمون در نیروی هوایی که من به شخص منوان شاگرد افتخار میکنم به شاگردی تک تک اون عزیزم

00:37:44--->00:39:35
spkr_02: ما افتخار میکنیم تیمسار خدا اون قلب زیبا و روشن و واقعا اون قلبتون رو برا تون سالیان سال بتفکر چون اینقدر شما خوشقلبی اینقدر انسان شریفی هستی اینقدر به خوبی از این بزرگان رو هم رزماتون یاد میکنید من شما چمونده اشت تو چشهاتون جمع بشه وقتی راجع به این بزرگان صحبت میکنید درود به شرفتون تیمسار به خدا اینو جدید من مای کمترین مای کمترین از شما بزرگان باید یاد بگیریم که چجوری و چطور قددان هم رزماش من باشیم و چطوری باید واقعا این سلابت و بزرگی اینا رو به رخ بقیه بکشیم من این رو فقط با این ویوی که الان دارم جلال من بیش از پونسد نفر رو میخکوب پای این موبایل ها و بعضا توی کشوره مختلف پای LCD ها خانوادگی دارم میبینن که شاید واقعا این رقم به تعداد هزار نفر هم برسه که الان دارم میبینن چون یه یه دونه گوشی میزنن و چند نفر میبینن اینو میخوام به شما بگم که درود به شرفتون که این قدر انسان بزرگی هستید شما راجب خورنمشهر که خب ثبومه خورداد برها روز سار روز آزازتازی خورنمشهره چقدر زیبا صحبت کردید از امیر اسکندری که قطعا یکی از کسانیه که نقش بسیار معصری نه از شما هست خیلی ها شنیدیم که داشتن راجب اون پل معروف و زدن اون پل معروف که برحال حالا تایمش گذاشته و توی تایم اینه که حالا شما اشرافتایی محبتی بکنید راجب زدن اون پل اگر خاطره هست به یادتون میاد بگید اگر نه که کامنتار رو باس کنیم مردم ما رو هدایت کنیم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")