امیر سرتیپ خلبان داود صادقی


00:00:00--->00:00:41
spkr_01: مدوین و دوستانی که میان اولی یک بیوگرافی کوتاهی راجب خودشون از زمان دبیرستان کجا به دنیا اومدن و چطوری شد به خلبانی علاقمن شدن و و کجا رفتن برای دوره و چه سالی وارده ارتش شدن چه سالی اومدن بیرون و الان چه مسئولیت های اگر داشتن یا دوست داشتن میگن نخواستن بعد سازمان که اومدن بیرون و بعد بینیم سراغ خاطرات اگر سلاح میدونید یه بیوگرافی از خودتون من میدونم شما شخصیت من شما رو کاملا میشناسن به حال مدت زیادی با شما در معییت شما پرواز کردیم و پرواز آموختیم به حال بزرگواری بفهمید که در خیمتتون هست

00:00:44--->00:10:14
spkr_00: سلام عرض میکنم خدمت مدیریت محترم کلن اون مجموعه زنده بشین شالله تسلیت میگم ساروز شهادت امیر مومنان و حضرت علی علیه السلام تسلیت میگم به آقای مازندرانی این امیر سرفرازمون به خاطر در گذشت شوهر خوهرشون و همچنین به خانواده معززشون تسلیت میگم در گذشت و شهادت پرسنل نیروی دریایی و خانواده شون خدای که خانواده شون سبر و شکیبایی انهایت بفرگم درود میگم به ارواح پاک شهیدان خلوانمون و همینطور در گذشتگان عزیزمون و همچنین به خانواده محترمشون که امیدوارم با سبر و شکیبایی بتونن این زایه ها رو تعمل بکنن و سالم و تندرست باشن و سعادت مند کل خانواده هاشون آرزوی طول عمرو میکنن برای پیش کسفت همون عمر با عزت و با سلاوت و سلامتی با بهترین سلامتی ها و برای پرسنل حاضر در گردان ها در یگان های که دارن این بارو میکشن تعمل میکنن اون هم من آقابت به خیری رو براشون آرزو میکنن ارزوی طول عمرو میکنن ارزوی طول عمرو میکنن یک و هشتاد و هشت قد یک و هشتاد و هشت و هشتاد کیلو در سال 1349 خوردادما دیپلوم گرفتم و بلا فاصله شروع کردن جهت جذب نیروهوایی چهار هفت لباس بله چهار هفت لباس باشیدم وارد نیروهوایی شدم با عنوان همافر هنرجوی همافری چهار هفت چه سالی؟ سال 1349 چهرونو بله بعد دوره نظامیگری رو تقیی کردیم بلا فاصله زبان شروع شد حدود یک سال طول کشید تا زبان تقییم شد بعد انتخاب شدیم برای تقیی دوره الکترانیک یه سه چارتر می که از اینها ما پاس کردیم بعد مسئله جشنهای 2500 ساله بیش اومد به خاطر قد و وزن و آمادگی جسمی که داشتیم ما رو انتخاب کردن برای جشنهای 2500 سال بعد رفتیم شیراز سری اول رفتیم شیراز به سرپرستی سرهنگ شاپوری که تمام پرسنل پروازی از هر نظر نظر نظامی از هر نظر نظامی ازام شدیم شیراز اونجا مراسم خیلی پیچیدو سختی بود بعد هر روز ما رو بعد از برخواستن از خواب و ساعت چار نصف شب شروع می شد برای تمنینات رجیم نه نه نه برسیم توازن کنم ریزه که کدوم پایگاه زرهی بود به فرماندهی سلشکر حسین جهانبانی برادر نادر جهانبانی برد بعد از اون عدد برگشتیم تهران بعد از یه مدت دیگه تو مرکز آموزش ها دو مرتبه اعظام شدیم برای تمنینات بیشتر چون نزدیک به مراسم بود این دفعه که با سرپرسی و فرماندهی نادر جهانبانی بخواست که خود ایشون به اتفاق گروه ها بودن بگذاریم دیگه اینقدر این نیروزمینی اونجا اطراف نظامی ها بودن و احترام خاصی برای تیمسار جهانبانی قائل بودن اون گیرایی که معمولا زمان جانبشاپوری می دادن اینا دیگه همه هست شد همه احترام خاصی برای تیمسار قائل بودن خدا بیاموزتش انشالله خدا روحش بشتش بله بعد از این که رجه تموم شد مراسم اصلی شروع شد خیلی دوره سختی داشتیم اونجا بیابون بود بعد فقط همون محل بیابون مینشستیم و برپا بود و جایی دیگه نداشتیم سایهی نبود اونجا بعد از اون رجه شروع می شد اینجا ساعت تقریبا چهار که می دستید ما جلو جایگاه بعد از دو ساعت پاس می کردیم به سر رد می شدیم این فاصله خیلی زیاد بود تقریبا چهار برابره اون فاصله بود که ما عادت داشتیم تو مرکز آموزش ها رجه بریم بله بعد خانم ها جلوی ما بودن خانم ها جلوی ما رجه می رفتن بعد اینا بعد از این که مسافت رو تیمی کردن اونجایی که به سرها نظر به و شروع می شد به پاکو بیدن و اینا بعد یه مقدار کم می آوردن تفلک ها کم می آوردن شروع می کردن به پچ پچ کردن این مورد ایراد تمام همومن رو اونجا قرار گرفته بود بعد با اشاره به جناب جهانوانی گفتن جهانوانی از این موضوع خیلی نارد شد که از شم بود و افت داشت که بخوان نیروهای زمینی مثلا از نیروهایی ایراد بگیرن یه شدت عملی به خرج تا صبح ها که می آن سه چار بار این خانمه ها رو رژیمی بود و تمام افسرهایی که هم گروه بودن تو گروه ما بودن چک می کردن که سر و صدایی از اینا در ریان بعد این اشکال برطرف شد و مراسم هم انجام شد مراسم به خوبی بود و اعلام رضایت کردن و ما برگشتیم تران بعد از دو سه تا ترم الکترانیگی که پاس کردیم ما یه بیتس گذاشتن زبان امتحان دادیم ما رو فرستدن حدود ده ماه امریکا جد تهی دوره الکترانیک و آلت آلت دقیق آلت دقیق هواپیمای افجار تپر ممول 22 ماه کل دوره تورکی تیفورتیبانو و تسیه افت و تسیه اشت دوره رو تعمم کردیم برگشتیم ایران اردی بهشت ما اردی بهشت سال 56 بید بیلا فاصله ما رو فرستدن دوره سوروایویل اونجا یه در جریان هستین جناب باصر من یه افتری بود در نیروه خیلی برزیده بود نیروه مخصوص بود میخواست اون منورا رو سر ما اجترا کنه ما رو سریه اول ته چهار مرل چویر جنگل در نیروه در نیروه در نیروه این کویرش با اون موقعی که ما رفتیم تیرما بود ما اردی بهشت از آفریکا برگشته بودیم بعد از یکی دو ماه ما رو دیدن کلاسای زمین پنجا و هفت درجه توی کویر غم خیلی عذاب آور بود خمویه که آب میدون آب جوش بعد اصلا این آب خونک تو این سروزی که ما تو اون بیاوون ها بودیم برای ما یه رویا شده بود آب خونک بعد دوره جنگل هم به سختی گذاشت ولی بچه ها اونجا یاد گرفته بودن عتک میکردن ادامه دادن رفتن پشت کو تخمار غنون و اینا گیر آوردن آوردن از اون حد نرمال هم بیشتر بود اصلا دیگه متوجه نشده بودن یه سری هم از بچه های فنی پروازی با همون بودن دیگه هم بچه های ترابری بودن هم بچه های فنی بعد این دوره که تموم شد اومدیم ما رو سردن گردان خدا بیامرزشت بسیار انسان یه نظامی به تمام معنا موهای کتا آراسته به نام جناب سرگرد فاته چهر فاته چهر تو تهران بودیم و افسر عملیاتمون سروان صدیق اون زمان یه چار ماهی بودیم اونجا کلاس میذاشتن علی احمدی رو اگر یادتون باشه تو شیرازم اونجا بودن اینجا رو به احمدی به خاطر وضعیت فیزیکی داشت نمیتونست برواز بکنه اصلا به خاطر همین درس و علاقه مندیش ایشون خلبان شده بودن و اومدن اونجا کلاس های دشتوان افور رو برای ما میذاشتن حالا خودش با ما اومده بود تو گردان افور انقدر علاقه من بود بگذارین بعد بیدونین دیگه جناب آرام استاد شما خب این کلید مهمه ما بود هر جا ما به اشکال برمیخوردیم مثل خودت شیریز دوون برمیخوردیم

00:10:08--->00:10:14
spkr_01: هر جا ما به اشبار برمیخوردیم مثل خودت شیریزده بود

00:10:14--->00:11:11
spkr_00: رفت کلید رو پیدا کرد و رفت ستاد و مقصم ستوان دو رو نمیذاشتن کسی بیده تو ستاد ایشون رفت بله لیست رو عوض کرد لیست ما اصلا طالب افور بودیم فرستادن ما رو اف پنج آبانه آبانه آبانه پنجا و شیش آبانه پنجا و شیش بود بله ما رو فرستادن گردان 42 آموزشی به فرماندهی سرگرد حسینی رفتیم اونجا دوره رو شروع کردیم استاد قبل از سلایه من پیری سلایه من کپتان منچ بود دوتا امریکایی استاد اونجا داشتیم دوتا سرفا سلایه که شدیم جناب کهنوی من اولی شایدش بودم بسیار میشهستین دیگه این چقدر مهرب چه را بودم چه را بودم چه را بودم

00:11:08--->00:11:12
spkr_01: چه را می را بود چه را می دیم بودنی موت ازی

00:11:13--->00:13:47
spkr_00: بله بله من اینایی که میگم بود درجاتو موقع میگم سفان یک بودم بعد این دوره را تموم کردیم اردیبش ماه پنجا و هفت از اونجا ما را فرستادن یه دو نفر انتخاب شدن امرالله و اصدی خدا بیامور زدتش این جوان نمیدونیم چی بود بعدن گاردی درجه داره گارد قوی شاید اکسش رو دیده باشین از اوله از سر روی میبارید ماشالله بالی بال بالی بال پیم پونگ نمیدونم فوتبال تو همه رشدها ما شایدالله خدا بیامور زدیم این صاحب نظر بود جناب آرام و این کلید حل ما اماو و جناب امرالله اصدی دستفول بودن ما به اتفاق نمیدونم چند نفر بودیم الان حضور زده ندارم چهار در پونزه نفر بودیم رفتیم تو ستا گردان اف پنج تبریز اونجا تقسیم شدیم و بین ستا گردان یکیش سرگرد منوچهر خلیلی رئیس آکرو رئیس آکرو دوامیش که فرهادی جناب فرهادی بودن فرمانده گردان ما بودن سه بامی گردان هم بیست و سه به فرمانده رسول زاده اونجا تایده شروع کردیم به پرواز های تاکتیکی و یه مدتی که گذشت دیگه تظاهرات شروع شد سال پنجه هفت شروع شد و هر چند وقت یه بار یه شهر شروع می شد و دیگه پرواز ها کنسل شده بود بسیار کم شده بود در ما شاید یه سورتی هم پرواز نمی کردیم انقلاب به پروزی رسید بعد پاکسازی ها شروع شد این شروع شد و تعداد زیادی از بهترین خلبان ها ببینید تعدادی که گفتم من دیگه سریشون فقط آکرو بودن خودتون می دونین بعض پرواز ها کیا بودن منوچهر لیدر جناب درخاقرانی شماره دو شماره سه قاسم قلپرور شهار آقای زریف خادم پنج اکبری سولوی تیم جناب جوادبور اونی که از اول باند می اومد اقوپم ها رو انفرد می کرد که ما حد از کلی پرواز های نمی دونم اس ام و کپ و آموزشی هر کاری کردیم و جز ریکارمنت مونم که بود که می خواستیم بیشت ده ثانه بریم نتونستیم ده یا ده ثانه نتونستیم پاس کنیم مثلا لانزیار بگی بازیو disaster

00:13:28--->00:13:48
spkr_03: اونی که از اول باند میومد اقوپما رو اینفرد میکرد که ما حتی از کلی پروازهای نمیدونم اسم و کپ و آموزشی هر کاری کردیم و جز ریکارمنت مونم که بود که میخواستیم بیشت ده ثانیه بریم نتونستیم ده یا ده ثانیه نتونستیم پاس کنیم

00:13:50--->00:14:37
spkr_00: هواپمارو میچرخوند مثل فرفله تا انتهای باند میرفت. ما خودم با اون سابقه پروازیم که آخرها جمع کرده بودیم. سه تا رول که میزدیم. دیسوریند میشدیم و سریعه اترس هاون لیوه میکردیم. ما زواپمارو میدادیم بالا. تیری من فول میدادیم جولو. ببین اینا چه اجوبه هایی بودن. شکرس نفتی نیست نرمید. بارون بفرمیم. بایش میکنم. بعد تدازشون رفتن. امریکا و کشورهای خارج رفتن. قاسم گولو پربر. خدا بیامونزش فوت کرد. جناب اکبری بعد ده سال اصارت برگشت. یه دو سال پیش فوت کرد. بعد جواب دهخار اسیر شد. اینا واقعا خوش درخ شدن. جناب دهخار

00:14:36--->00:14:43
spkr_01: جناب به خان خانی یه پرانتز باس کنم اینجا شاگرده اولین شاگرد جام جهانبانی بوده

00:14:37--->00:14:45
spkr_00: یک پرانتز باز کنم اینجا شاگرده اولین شاگرد جهانبانی بوده؟ نمیدونم

00:14:45--->00:14:55
spkr_01: اینو چنیده هم بعد توی یه برهی هم جهانبانی میشه معلمش برد شون هم حالا قرار بیان توی لایف ایشالا سنب

00:14:54--->00:18:25
spkr_00: خدمتی که داشتن خیلی جور در میاد احتمال زیاد همین بوده بله به فهمیست بعد دیگه جناب بلغن بودن خارج کشور رفتن بعد جناب نصیرخانی بودن اینا همه جز به تیم بودن و چه واقعا مانورایی که اینا می کردن من دو بار تو ایران دیدم یه بار پایگاه دسفول و یه بار پایگاه تبریز امریکا هم دیدم البته اونا نمایشگاه تشکیل می دادن انواع آسام وسیله پروازی هواپماه ترابری هیلکوپتر ما هم یه اون چیزهایی که داشتیم می زاشتن تو پایگاه هم مردم می اومدن تماشا می کردن هم مانورش را می شد آخر وقتی که جناب جوادپور این معمولیتش تموم می شد رولار که می زدن و اینا بعد می اومدن که پایین می نشستن از همه شون شروع می کردن به تشکیل کردن و امزا می گرفتن نیچون اره این اینجوری بود بعد اینا دیگه تقریبا اکثرشون که گفتم بازخرید جناب جوادپور رفت اون برای آبه بعد جناب خود خلیلی اون برای آب بودن بعد از انقلاب اینا رو همه تعدیل شدن تعداد زیادی از خلبانهای ما جناب موسنی جناب نوبری بعد جزو خلبانهای خیلی شارپ و خوب اینا همه بازخرید شدن تعداد کمی موند که سی یکی شیش عراق حملی کردن یه رو به دو بودن به اتباقه جناب سیفی رفته بودیم نوم بگیریم که بیرم خونه یه رو دیدم صدای هواپیمایی میاد که برای من آشنا نبود بیرون رو نگاه کردیم دیدیم کند تا سخوا سه فروند سخوا اومدن حملی کردن بومباشون رو زدن رو باندو بعد رفتن به سمت کشورشون دیگه بچه ها ریخن به هم قاطی کردن هر کسی دیگه تابعه به صلاح اون احساس خودش بودیه که داد میزد و اینا بریم و الان بریم و اینا جناب فرزانه اون موقع فرمانده بردن بود بسیار آدم منطقی بود با ستا تماس گرفت و اینا همون روز رفتیم برای پوست فرماندی برای بریف کردن بریف شدیم من به اتفاق سروان اون زمان بقایی برنامه شده بودم حالا صبح زود که ما بلن شدیم که بریم پایگاه یه مقدار اشکال پیش اومد خانم جانشالو اونجا بود رسون دیمش با همون ماشین اداره رسون دیمش دمه خونه شنو برگشتیم رفتیم و هواپ ما رو روشن کردیم واسطادیم اول باند که بریم وارد باند بشیم و تکاف بکنیم تقریبا هواپ ما موقعی برگشتنشون بود همه هواپ ما چل فرمن بود دیگه برگشتیم سستای سه فرمن که سانیه داده بود محمد حجتی جانشالو و افشی نازر اینا که نشستن ما تکاف کردیم تقریبا تکاف ما بیس دقیقه بعد از فلایت بود که به اتفاق جناب بقایی رفتیم بعد از این که به اون کوها رشد کوهایی که ما بین ستا کشور اراق و ترکیه و ایران هست به نام دره عروسکا انداختیم تو این دره عروسکا و ادامه دادیم سمج مستق اون رای برای من من اصلا تجربه نداشتم کل پرواز من به ست ساعت نمیدرستید اف پنج یه چیز تو در پنجه شست ساعت آموزشی پریده بودیم بید سی چهر ساعت هم تو گردان اسی در چلا me مکنم این در چلاos their ازدعهو اسی در چلاوس مس identifies تیز یه چه ما بازم این P table ce پی Brazilacمیشن bیش میگوشن همونق و هست

00:18:15--->00:18:26
spkr_04: اون رای برای من اصلا تجربه نداشتم کل پرواز من به ست ساعت نمی رسید. یه چیز تو در پنجه شست ساعت آموزشی پریده بودیم بیه. سی چهر ساعت هم تو گردان.

00:18:26--->00:21:36
spkr_00: برای یه مدت طولانی هم بود برای یه مدت طولانی هم بود اصلا پرواز نکرده بود همه یا تعدید شده بودن یا به فکر تعدید شدن بودن ما خودمون به اتفاق شهید میراش جناب حبیبی رفتیم یه مغازه دیدیم یه مغازه دیدیم و توی پاساش گلشن چهار را اسطانبول چرا اونجا؟ به خاطر نیکه برادر من کارمانده بانک شعبه منی مرکز بود اونجا بود اونجا رو به من نشون دادن یعنی میگنم باید همه از سرشون افتاده بود فکر پرواز نبودن اون راید برای من خیلی سنگین بود چهار تا بومد یه سنر دو ازار پوندی رفتیم بعد بیس تقریبا بیس مال رستید و پایگاه موسیل یه مقدار برای من پروازشون کفی بود برای من ساده تر شده بود چسبیم به شماره یکی منو رفتیم دیگه منتظر پاپاپانی بودیم رفتیم رودخونه رو که دیدیم و پول رو که دیدیم پول نقطه نشونی من بود اونجا پاپ کردیم پولدان آلتیتیوت و اپکس آلتیتیوت و ریلیز آلتیتیوت تنظیم کردیم زدیم و برگشتیم علی جان یه چیزی بوده 6-7 ماه پیش من دیدم دیدم اونم که موقعی که داعش حمله کرده بود موسل رو گرفته بود و اینا ما درست داشتیم از سمت شرق میرفتیم سمت قرب همون دوربین رفت خب باور میکنه یا از وصل من دقت کرده بودم من از پدافند اصلا نمیترسیدم اون موقع فقط من ترسم از زمین و خوردن به لب کو و درخت و کابلی اینقدر برای همین این همون تو مغز من نخش وصله رفتیم و برگشتیم دیگه بگی میشد هواپمار جلوشو وگیری بومبا اینا ریلیس شد بقایی از ما پرسید بنزینه چقدر گفتم 600 تا 600 تا برای کمکی فروتگاه کمکی ارومیه آنچنان سخت نبود به راحتی ما دقیقه سوی پنگ بون مصرف میکردیم بیگه به هفتش دقیقه میرسیدیم ارومیه بلی باز به خاطر اینکه باند بسته نشه اشکالی پیشنیه نیاد ما تو پروتگاه ارومیه نشستیم دیدیم اونجا سه نفر دیگه هم هستن یعنی من آمدم جناب عباس احجازی و تقیه فازلی و یکی دیگه بود اسمش یادم رفت بهمن بهمن یکی دیگه بود که اونجا نشستیم ولو من اسمش شلون به خاطرم نمیاد نشستیم ما فکر کردیم جنگ تموم شد حالا دیگه مشکل ما شروع شد به خانوم جهانشال په زنی می زدن امو هم که موبایل نبود نمیتونستیم تماس بگیریم علی کجاست علی کجاست ما هم که اطلاعات آنچنانی نداشتیم اصلا ما نمیدونستم برنگشتیم شروع کردیم با نیرای زمینی و با هر چیزی آره تونستیم تماس برقرار کردیم و گفتن آره مراقه نشسته صحبت کنیم آره یه یه یه یه یه یه یه

00:21:35--->00:21:51
spkr_01: یه یه هفته جناب خانی میخواین شما رو سرپریز کنن ببخشید بخشید بیش نبین بیش نبین جناب سالبی

00:21:52--->00:21:59
spkr_00: غflanzenojان بید بیrodigo ای میرم سمید

00:22:02--->00:22:47
spkr_02: من اشانه ما خواهده که بار ساله دیگه از شهره و آنه بی ادعایه بود و واقعا مرزه نیست، من در تو خواهده بار بازی رویشون بکرم بل که اگر خواهده شده صداشون واضح صداشون واضح نیست رایی، ما در حسدان روزها مرافید شب میدهدیم مجاو با ما، مالیت بوده و در مرز فران چه بیدیم چه، یه دفعه، یه چند تو گروه هست و به ما از تهران و از همه دان از جایی دیگه بلاش نه در مخواهده که نزده در خواهده چون باش نه

00:22:47--->00:22:55
spkr_01: رفتن خانقه اینو بزنن. میگن خاطرتون هست؟ چند فروند داشتن میرفتن خانقه اینو بزنن. بله، بفهم بیشت.

00:22:54--->00:24:21
spkr_02: پروكیش کند خب درون مدمرو ببردن. نجات اون بده و بعد مردان رو گرفتن. با به خلدیدی. بایدن بیرون شد. مردان بیرون شد. مردان بیرون شد. یکی درستان آسان بیرون شد. درستان آسان بیرون شد. بایدن بیرون شد. یکر اینجا بودش که ما هم دو بارش بودیم. من اون بیرون شهید خرزایین را ما سوی دل آلادس دیده درستان دید بخواهیم وقتی که نفیدیم شاید هرزاییم و دیرون روی اتجا دیدیم از درچه ها بکر خودم هفتش کنه جارو براسگورو

00:24:22--->00:25:37
spkr_01: جناب تیمسار بچه ها میگن صدا واضح نیست خب میشه محبت کنید جامف صادقی که رفتن اگر آمادگی دارین یک چند دقیقه بیاین بالا و این مطالبی که میخواییم بگیم بعد صحبت ایشون بگیم همین صحبت جامف صادقی که تموم شد بلا فاصله شما بیاین بالا و یک چند دقیقه همین رو بفهمید که صدا واضح نیست درست بر شما سه خداحافظون مرسی خداحافظ خب ببخشید ایشون این مذبی رو که گفتن من به شما بگم ببخشید تیمسار گفتن جناب صادقی یکی از بهترین خلابان ها بودن من جناب خانی بودن جناب خانی متوجه شدم جناب خانی ولی صحبت هاشو نگرفتم گفتن یکی از بیعدعاترین یکی از بهترین خلابان های حال حاضره که به حال بین تمام کسایی که جنگیدن جناب صادقی بودن و من شهادت میدم که ایشون یکی از بهترین ها بودن و ادعایی نداشتم چند تا خاطر هست بعد از صحبت شما میان تعریف میکنم بله شما بفهمید ادامه بدید صحبتاتون بردید صحبت شما میان بردید

00:25:37--->00:27:03
spkr_00: فازل بهمنی اون نفری که دنبال اسمش بود از خاطرم رفته بود جنابه فازل بهمنی بود رفتیم اونجا بودیم و بعد دیگه این مقدار غذا خوردیم و اینا بعد از دار هواپ ما برداشیم رفتیم پایگاه تبلیج این از اون منموریت بعد دیدیم این یه روز نیست همین جوری ادامه داره نشون به اون نشون که این جنگ هیست سال طول کشی عزیزایی رو از دست دادیم خلبان های یک خلبان های آس از هر نظر جناب جوادپور جوادپور که هستن جناب بلی بزوری مهم نیست اصحان مهم نیست امثال جناب اکبری اکبری بعد اینا تدارشون که متاسفانه فوت شدن روح جون شاد باشه من هرچی از این جناب دانشپور جناب جوادپور اینا اومدن خیلی از مسائل رو جمع جور کردن بله جناب اسمشون الان من حضور زهر ندارم آقا سیبیک آقا سیبیک بهروز سریمانی بهروز سریمانی بلی علی اقبالی چی بگم اینا بلی از دان پس دانگیم چی بگم چی بگم چی بگم بگم

00:27:03--->00:27:06
spkr_01: بایدی زمین چیزی؟ جا بالازاده بالازاده

00:27:05--->00:28:06
spkr_00: جناب قوامی جناب قوامی جناب قوامی

00:28:01--->00:28:04
spkr_02: ازdasون خوبید. خوLordو ,

00:28:06--->00:29:31
spkr_00: فقط اسم ترس تو وجود این اصلا راه نداشت هر لحظه آماده بود هر لحظه اراده میکرد راه میافتد اسم انجام میداد اسم های خیلی قوی اینی که میخوام بگم جناب غربانی جناب غربانی خیلی زحمت کشی خیلی بیمدعا بود خب این حریفه من تو والی والو پیمپوین بود که با هم بگه کری میخوندیم کری داشتیم این 25 سان اختلاف قط داشت با پرش اینا رو پر میکرد بسیار با استعداد بود دارد استاد بود نقاشی خط خدا بیامورزتش واقعا زحمت کشی زمانی که هیچ کس پایگاه گار نمیکرد این پروازه افزی افمال این بود اشاره که دختراش موفق باشن سعادت من باشن خدا بیامورزت ابران غربانی یکی جناب ابران غربانی دوستشم در موردش بگم خیلی مظلوم واقع شد ما اصلا نفر میدیم خدا بگم مورز کی مورد نفر بله کی فوچ تصادف کرده بود مثل که تو جاده چپ کرده بود خوابش برده بود اینا نفر بعدم برادر خونده افنج بیژن به اکمحمدی چهان به اکمحمدی بله اینا سه تا برادر بودن به اکمحمدی بیدیم ور founder بürüت دیر ciel یکی جوی بیدیم ورگ بگم چیز ریگم بسید غربانی بیدیمتی آ کرده بھی صford که چه میختید بگم ویدیمی بگم

00:29:34--->00:30:07
spkr_01: ششششش. شما بخوادی سلام می‌نسونه. می‌گه تو رو خدا از خودت بگو. چرا از همش از این و اون می‌گی؟ می‌گه از خودت استوره بودی. می‌گه خودت قهرمان بودی استوره بودی. چرا از این و اون تعریف می‌کنی؟ شما بیو ازش دعوید کن. جمع خانی؟ شما بایدش می‌گوید. تقینا رو من ازم بزیر نمی‌تونم. من بهتون می‌گم. من ذهن می‌زنم بهتون سر. اینشون می‌گن شما اینقدر متوازه هستید و فروتنید. هیچی راجع به خود می‌گید. شما یه قهرمان بگید سر.

00:30:08--->00:33:30
spkr_00: بعد از چار پنگ دفعه پروازه اسم که ما تو تبریز انجام دادیم و اینا سال شست و چهار یه اسم با پرویز نصری کجا زاخو بین شهر موسیل عرب و مرز سوریه داشتیم که رفتیم به اتفاق رفتیم و فاصله خیلی زیاد بود و اون نگرانی هایی که بار اول من داشتم و روز اول نمیدونم از پدافند تبدیل شده بود حالا دیگه من از گراند و کوه و اینا ترس نداشتم از پدافند ترس داشتیم که رفتیم و موقع برگشتن ده مال که از هدف دور شدیم یه تقبه بود من ناخداغا خاست خدا بود واقعا من اونو خواست خدا مشیت الهی میدونم تپه بود اومدم من نسبت به جناب نصری یک کمی عقب بودم گفتم بیایم من این کارو بکنم اکسلیم کردم که هم ارتفاع رو کم کنم هم به جناب نصری با هم عبیم هم دیگه واسطیم هنوز من شروع نکرده بودم شروع کردم اکسلیم کردن از اونجایی که خدا میخواست یه و یه موشک سام هفت زدن من دیگه فرامین ادستم ولی شد چسبیدم به کناپی بعد بلافاصل میدونم پایین ها استک رو گرفتم و ادامه دادم دیگه اون نگرانی ها اون ترس هایی که از اول داشته میدیدیگه دیگه دیگه اصلا بخاطر اون پروزه هایی که انجام دادیم اما حقص من پروزه آموزشتی این رو بگذاریم هواپه ما دیگه ما سوار بودیم اون موقع من یه شماره دوی مناسب بودم برای جناب نصری برای جناب نه سکوت رادیه مطلق هم دیگه رایت میشونید این آخره جنگ بگذن دستمون جرعت نداشتیم بذاریم رو مایک فشار بدیم ادامه داریم این پروزه اشاره کرد بیا جمع شدیم اینا من گباشاش رفتیم دنبالش رو به مرز که رسیدیم خیلی طولانی بود بگه میرسیدیم هرچی ما پرواز میکردیم نمیرسیدیم این قطولانی بود به خاطر بود مسافتی که داشت اومدیم تو مرز و ارتفاع کچیدیم بالا پروزه نسری اومد تیل ما رو چک کرد گفت سادیدیم حواست باشه وزد خرابه که ما اومدیم نشستیم بلی نه بنزین کم داشتیم خیلی راحت لنگ کردیم به خاطر اول خدا مرحله بردیم تجربهی که من به رست را فرده بودم در طول 3-4 سال جنگ و اینم این اینجوری بود اومدن نشست سن و اکس بردارن زیر عبوب ما خیلی داخونه خیلی داخون بود که خوشبختانه خاص خدا بود که ما اونجا از زیر نشیم و برگشتی میشیم این از این بعد چیزهایی که من واقعا از برنامه شما دیدم واقعا لذت بردم و هم عشق داشت هم خنده داشت هم ریسته داشت این وقتی که من اصرار رو به خاطر میارم اصلا تنش میگیرم خدا شایدی من یک کتفم درد میکرد خب شیش ما اصلا درمیتونستم تکون بخورد ببین این آقای ازهاری آقای صدیق قادری آقای وزیری اینا چجوری تعمل کردن یه قرص نداشتن ایشالا که خدا بند بایشون سلامتی کامل بده هم به خودشون هم به خانواده محترمشون محترمشون

00:33:32--->00:35:09
spkr_01: سر دست شما دار نکنه سر بباشیم سر بارون شما سر تعظیم فرود میارم سر من خوب بیشت روید سر بله من صداتونو کامل میگیرم سر تعظیم فرود میارم جلوی این همه مناعت تب این همه واقعا احترامی که برای هم رزماتون قایلیم این همه و از خودگزشتگی هایی که دارید جام خانی الان به من گفت ایشون چقدر انسان بزرگیه میگه من میدونم چه جنگ هایی کرده و میدونم چه اسم هایی رفته ولی هیچ کدوم ها نمیگه شما از اون بزرگوارانی هستید که جنگی دید من از همینجا درود میفرستم به شرف عزتالی اینقدر انسان بزرگواری به سرکار خانم صادقی که در نبود شما وقتی که اسم میرفتید چه زعزهایی واقعا و چه سختی هایی رو تحمل کردن به بچه های عزیزتون که یکی از یکی موفق ترن همین الان برها من دارم میبینم ما شالله هزار ما شالله جماعی مهندس صادقی توی آلمان هزار ما شالاشون باشه خانم مهندس صادقی سمیرا صادقی که تنها دخترتونه که یکی از مدیرهای موفق مالیاتی در کشور آلمان هستند جناب آقای رزا صادقی با اون نباهای گلتون که قهرمانهای تکواندو هستند هزار ما شالاتون باشه که این تربیت هایی که شما داشتید و نون هلالی که به بچه ها دادید باعث شدید همچین بچه هایی رو تحویل جان دادید و من بهتون افتخار می کنم

00:35:12--->00:36:57
spkr_00: من یه چیزی رو یادم رفت وزیفه خودم بدونم انبان کنم و اونم خلبان های بالگرد احمد کبرا شونوک و ویستو چارده اینا واقعا تو اون عملیات خیبر خیلی زحمت کشیدن موسوی قهرمان ما رو نجات دادن از وسط جهنم آتش جهنم آتش توسط سفرمند دو فرمند کبرا و یه دوند دیوست دوازده مال هواناو نیرو دریایی واقعا شاهکار کردن شاهکار کردن خیلی از خلبان ها هستن تو اون مهموریت ها خیلی واقعا تلاش کردن هم نفر بوده اسلاحه بوده سلاح بوده همه جربان به شیمیه هایی تو سرشون بود خیلی آلوده توی یه فضایی بسیار محدود بله این اتفاق افتاد و خدا نجاتش داد و اتفاق حقشناست جناب حقشناست که این مهموریت انجام شد جناب موسفی رو اوورگذاشت تو دستبول تصادف کرد قسمت این بود تو زنده باشه که جناب موسفی رو نجات جناب دانش بود اینا خیلی همهنگی کردن سه فرمان پروزای کلازر سپورت اونجا انجام شد جناب منصور آزاد و جناب محمد طیبی اینا رو من از آمیه رو یادم رفت اینا که ارگوبردار بودن ارگوبردار های بسیار خوب و جناب رزا رمزانی ایچیون دارم جناب نجات پیدا کردن جناب موسفی تو اون برنامه واقعا یه مجزه بود

00:36:58--->00:37:44
spkr_01: من تا یه ذره آب می کنید جناب وزیری آزاده عزیزمون میگن داوود جان اسیرتم جناب انصارین میگن داوود جان همیشه قهرمان و متوازف و خوشقلب هستی که به هر حال اینی که من دارم میبینم جناب مازندرانی درود بر اقعاب دلاور امیر داوود صادقی بزرگوار عرض به خدمت یکی از دوستان میگن راجب شهید پیامی چیزی میدونید شما نه متاسف کنم اتا اسمش هم من نشنیدم فنج بودن پسر آقای جان شالود خدا بیان مرز شهید جان شالود خیلی به شما درود میفرستن درود برشه

00:37:43--->00:38:26
spkr_00: جهان شالدو همکلاس ما بود سر معلم ته سیه هشت اون پایگاه ویب بود من لافلین به خاطر مشکلاتی داشتیم از خلابان های به پنجه و دو آورده بودن بزرشت بودن آموزشتی اینا استیک رو از دست ما میگرفتن احساب ما خورد میشد جهان شالدو میگفت خدا بیا مرزش میکنه من خودمون میزنم میزدم مش میزدم تو کلم این چیزهایی که ازش من یادگری دارم ما ان نظر آموزش خودتون میدونی آقا همزهی ما ان نظر نشریات و ویدیو کمک آموزشی کم باشتیم خدا شاهده ان نظر پروازی ما کم نزوشتیم یک دقیقه من به خودم اجازه نمیدادم رو فرام نمیشه

00:38:26--->00:39:20
spkr_01: من میدونم سر میدونم جناب خانی من یک چند دقیقه در خیمه شما تو لایب بعدی یعنی تو تایم بعدی نه فریامی رو بعدم میگه باشه بعدا از شما میپرسیم فریامی رو من نشنیدم نه جناب خانی دیگه جناب نریمان عباسیان پسر اقاو دیگری از آسمان ایران کدرشم از اون کسا بود تو من اسمش رو یادم رفت یکم راجب جناب عباسیان هرچی اون رو توی خاک سفاری بهشون گفتم جناب عباسیان دشریف بیارید نه ای اومدن این رو یادتون باشی بگید درود بر قهرمان صادقی جناب نظری تیمسار نظری حسین نظری میگن و آدل جدی مفت دارن جدی میگن درود بیکران خدمت جناب صادقی بزرگوار و سرور همه ما برگونتون برم سر سر بفهمید راجب جناب عباسیان بگید من بقیه کامنتارو بعدن بخونم

00:39:21--->00:39:50
spkr_00: جناب باستان یکی از اون خلابان های قرص و خوب و همون کسان که به اصلا پرواز بالایی داشتند و جناب بهترین دوست من امرولای اصدی شماره دو ایشون بودن که برنگشتن بعد از 3-4 تا مموریت ایشون ممور شده بود پایگاه دستور از اونجا پرواز مموریتشون انجام دادن اینا فرمانده پایگاه بودن بله از هر نظر آقا گل چیز از هر نظر آقا گل

00:39:50--->00:41:35
spkr_01: تیمسای فاطمی بهتون سلام مسوندن تیمسای فاطمی مشتبه فاطمی زنده باشه انشاءالون گربونتون برمسه عرض به خدمت شما که من نمیخوام خستتون کنم چون من میدونم شما زود برحال میخوابین ولی میخواستم الان بقیه صحبت ها رو تعریف هایی که از شما قراره بشه جما قادری تیمسای صدیق قادری میگن که درود به داود عزیزم داود عزیزم از بزرگی قلب و احساس پاکش بزرگی و مردانگی شما بزرگوار در قلب قلبم هزار برابر شد زنده باشه قهر همان خناب تیمسای صادقی ما غیر از این از شما توقع نداشتیم اشکال میکنم ازشون زنده باشی جدی دارم میگم به خدا تمام این بزرگوار ها میدونند جناب تیمسای هیدریان که منوز هیدران میگن درود سال عزیزم قربانتون برم یه دوستی میپرسن که به خاطر این لایوها تیمسای صادقی از نواقه یه دوستی از این پیش های پرترفتان میگن که اصد همزهی ممنون به خاطر لایو زیبا تیمسای صادقی از نواقه پرواز ایران هستن من افسوس بیخورم چرا این مهربان به مردم معرفی نمیشن چون ایشون از خودشون تعریف نمیم دلیل عزت نفس بالاشون و به هر حال خاکی بودنشون ایشون اصلا به سختی ما خانومشون و خانوم صادقی بسیش گردیم که آقای زهره جاد تیمسای زهره جاد میگن درود بر جناب صادقی بسیش گردیم که بودنشون

00:41:34--->00:41:40
spkr_00: شکاروچی بزرگی نیرو افتحار میکنم باوندیم دیگه

00:41:43--->00:42:22
spkr_01: درود بر سالارمند و اسمان ایران دلابر قهرمان جامع صادقی جامع هیداری هم مجدردن نوشتن خب من اولا که چون نمیخوام زیاد از اینقدر که کامنت ها همش از عشق و از مساید چون میدونم شما از خودتون تعریف رو میکنیم تو این تایم اضافتون رو میذارم به احده جامع خانی که فقط از شما بگه و شما بشید بس کنید که شما چیکای کردید و خودتون نمیگید این از این شما معابد کنید به خاطر این که اگه متلبی جامع مونده بفهمید که من جمع کنم متلب رو بعد بفهمید خاش کنم

00:42:22--->00:43:57
spkr_00: من ادامه صحبتم در مورد جناب بیجن بکمحمدی این برادر خانده افنج یادم رفت بگم آخرین روز برژ سه سال 67 سال 67 که داشتن حمله می کردم پس بگیرم فاقو اینا ما به اتفاق اونجا بودیم اصلا نوبت جناب بکمحمدی نبود که بیاد اونجا اصلا شده بود برای 747 و ستاد و این مسائل اینا دو آفتالبانه اومد چون همیشه با جناب اردستانی بود کمک می کرد و میشن پلنگا نقطه نشونی در ووردنها برای اون پروزهای پا آخر سال که داشتیم می رفتیم چون اونها حمله کرده بودن ما می خواستیم بیرم اونجا معمولیت انجام بدیم به اتفاق زمانی پور بودن صدا کرد ما رو گفتش که داود حواست باشی تا حالا ما حمله می کردیم اینا می ریختم به هم می ریختم به هم و پدافندش آنچنان محصر نبود ولی الان وضعیت فرق کرده الان اونا حمله می کنن خب این صحبت همون شما رفتیم و برگشتیم بعد از ما جناب پرویز رضایی و بیژن بکرمحمدی اینا رفتن که مورد حصابت پدافند دشمن قرار گرفتن و بر نگشت واقعا آتیست دل ما رو این که همشت به سکر همه بود انقدر دقیق می کرد دل شور می زد می شه پلانینگ هایی چیک می کرد که اشتباه نکنین آخر سر اینجوری شهید شد روحش شد

00:43:57--->00:44:04
spkr_01: روحشون شد. رزا میگه پسر عزیزتون میگه خاطره ایش توی از اون موقع دریایی رو بگین اگه سلام میدونید.

00:44:07--->00:45:45
spkr_00: سال بحمن آبان ماه سال 68 برنامه شدیم برنامه شدیم شیدوانی کابین جلو من کابین اقب و جناب کهنوی اینجا دو مرتبه دست ما رو گرفت جناب کهنوی همون همون استاد ما پرواز لوله به نفت بود آموزشی بود سرعت 360 دست ناد بعد ادامه میداریم دریاچه که رسیدیم نمیدونستیم اونجا از این آب گرفتگی های برژه هشکی اونجا تو شیراز بارندگی ایجاد میشه باید تو میدونیم یه ها یه پلیکان خورد به هواپه ما من فقط اون آخرین لحظه آخرین سانیه دیدم به محضیم که سرمون کشیدم به سبت راز این اصابت کرد بعد موجب سخت میشودن جناب شیراز بانی شد و اینجا یه چشم من پاره شد سه چار تا بخیه خورد چشم برای دو مدت یه دو هفته تار بود خوشبختنی وقتی که نشستیم چطره هواپه ما عمل کرد ایرسپیت نداشتم هیچی نداشتم اینجا اصلاد اولیه من گناب کهنوی به داده ما رسیم هواپه ما رو چستیم سرعت میخوند و اومدیم خیلی هم سخت بود چشم من تار بود نمیتونستم معمولا هم از سمت چاعت نگاه میکردم که هواپه ما افروش میکرد برای لندیم بعد تار شده بود که هواپه ما رو نشندیم و خوشبختانه سانیه ندادیم

00:45:45--->00:45:54
spkr_01: ایتون میگن داود عزیز دلم برای خیلی تنگ شده ارادت من رسیم

00:45:46--->00:45:54
spkr_00: امان موچنگا بود جساعت کردم میگن داود عزیز دلم برای خیلی تنگ شده ارادتمند

00:45:59--->00:46:22
spkr_01: اینجوری شد که یه هواپمار رو داره یادتون میفته یاد داره یادتون میفته یاد داره یکمی از به قول معروف این سخت گوییتون کمتر میکنید و برحال مطرح میکنید چشم ما از شما خواهش میکنیم حالا اگر که حافظتون یاری میکنه بگید اگر نه من بگید اگر کنید

00:46:28--->00:46:49
spkr_00: خاطرات هم؟ برد این مسئله پرنده پلیکانو که خدمت تو ارز کردم که چقدر جواب جواب جواب چهنوی معصر بودن تو این برانداز که ما تونستیم هوابمه ما رو سالم بشونیم یه دون دیگه از خاطرات هم بگم که واقعا

00:46:48--->00:47:46
spkr_01: یه دیگه لایفمون قطع میشه شما کانتینیوس ادامه بدید اگر قطع شد دوباره میاییم بالا ما یه سی ثانیه دیگه لایفمون قطع میشه پس ما میریم دوباره برمیگردیم سر اوکی؟ بله بله برمیگردیم ما شالله بهتون چهارسد نفر شما رو دارم میبینن هزار ما شالله هزار ما شالله به تیم سر چهارسد خیلی آنی خب از به خدمت شما الهی که من فردای شما بشم الهی که دورتون برم چرا اینقدر شما مهربون و اینقدر واقعا خاکی هستید اینقدر من واقعا شرمندم به خدا قسم زنده باشی شالله برمیگردیم سر بفهمید از شهید جهانشاهلو نحوه شهادتش میپرسند بچه هاشون خیلی به شما سلام میرسونند فیلیشم بیانده من امیری

00:47:48--->00:49:17
spkr_00: من خیلی اکثرم از جهان شاللو. ما تو امریکا اکثرم با هم بودیم. بعد پایگاه تسیه هفتون جدا شد و هرشی بگم کم گفتم در مورد آقای جهان شاللو. واقعا گل بود. شاید اول از ستار رفته بودن چکش بکنن پایگاه بیست. از اون اول تا اون آخر نمره چهار چهار آتست رندید. شاید اول کلاسی شد شد. از پرسونل درجدار بود فنی بود که این فقط در اثر سخکوشی به انجا رسیده بود. من چی بگم بگم؟ واقعا یک بود. آقا یکی اینو من داشتیم. علیه جهان شاللو یکی دیگه امرولا اصدی. چی بگیم؟ امرولا اصدی هم درست به همین وضعیت. بعد همش با هم بودیم. هم اتاق بودیم. خیلی با هم خاطره داشتیم. وقتی که اومد ایران دل همه رو تایید. تمام مسافرها رو اینا واقعا شیکندن. به این صورت بود. اینا سه تا برادر بودن. همدیگر رو بغل کردن. زار زار. تمام این مسافرهایی که اومده بودن. اونجا همه اصلا مهموناشون رو بل کرده بودن. پیشفاز اومده بودن. بررقه اومده بودن. فقط واسطاده بودن. تحت تصدیل این سه تا برادر قرار گرفته بودن. این خاطره رو ازش داریم. ایجا. ایجا. اینا با آینی. همشری عزیزه.

00:49:15--->00:49:23
spkr_01: اونها با آینی همشری عزیزه با ارگون تو برم کشته ما از ایشونم یاد میکنی معلم من بوده توی دسپورت

00:49:25--->00:49:52
spkr_00: جناب آینی با هم بودیم کلی با هم خاطره داشتیم بعد این وقتی که اومد وارد فرودگاه شد اولین کاری که کرد زمین رو گوزید واقعا این تماشاچی هایی که اومده بودن برای دقیقی مهموناشون همه داشتن هم جناب حسدی رو تماشا میکردن هم جناب آینی رو واقعا اینا گول بودن نیست نخواهیم دید امثال اینا رو ما نخواهیم دید

00:49:56--->00:50:40
spkr_01: عزیزت دل من هستید تا دوازد دوازد خوده هم صحبت تموم میکنیم که قرآن به سرتونم برید انجام بدید اشالله اگر کسایی که میخوام برنم بفهمید از شهید عردستانی میپرسند علماته زیاد دیگه هم شاهد بفندند

00:50:40--->00:51:10
spkr_00: اردستانی شیر بود. اردستانی رو تمام دنیا میشنازنش. این تقید بالای 400 سردی میگن فقط پرواز SM داشت. مرد همه جوره شجا. اینقدر ترس جورش نبود. همهش در حال خودسازی. من وارد گردانه شدیم ایشون 92 کیلو بود. آخر سر میدونیم چند بود؟ 67 کیلو. فقط خودسازی. نفس کشی. ایش درستانی شیر بود.

00:51:10--->00:51:33
spkr_01: امیر حسین تون نبی عزیزت قهرمان تکماندو داره میگه به پدر بزرگم بگید لطفاً از خودش بگه همش داره از این رو بگید سر بفرمایید دیگه میگذاری از خودتون بگید زنده بشه

00:51:33--->00:51:36
spkr_00: چی بگم دیگه ات خودم چی بگم این های که اومدن

00:51:36--->00:52:05
spkr_01: یک خاطره ببینید من اینو ببخشید من خودم هایلایت بکنم سمیرا صادقی یه شعری در مورد یه دکنمه دلنوشته برای شما سروده و مادرشون نقل میکنه از شما که روزی که شما میرفتین پرواز شما از هیچ چیزی ترس نداشتید به جز این که نتونید دختر تنها دخترتونو ببینید ببینید

00:52:04--->00:52:10
spkr_00: و واقعا همین بود. من نمیدونم سمیر این ها کچه بود. و واقعا دقیقا که بود.

00:52:05--->00:52:11
spkr_02: من نمیدونم سمیر اینک کچه بود و واقعا اینکی کنید

00:52:10--->00:52:44
spkr_00: همینجا داشتیم. یه چیزایی رو ما مردا نمیتونیم بگیم ولی تو وجودمون هست. تمام زندگی ما همین بچه ها مونه. تمام درده و رنج هایی که تعمل میکنیم فقط به خاطر این بچه های عزیزمونه. و واقعا من راضی هستم. از خانومم واقعا خیلی عذیت شدن. خیلی استرابد داشتن تو این مدت. سن خوبی بود برای ما. خانوم خوبی بود. خیلی از این چه بود. خواهد نکردم. مثل شما که قرور خواست دارید.

00:52:45--->00:52:48
spkr_01: از اینجا شکر کنم باستم

00:52:49--->00:53:01
spkr_00: می خواستم به جایی پرچم هایی که به من می دین یه شاخه گل بدین که من اینو به همسرم احتا کنم این چه سم اگر گلم نداری فردا

00:53:01--->00:53:22
spkr_01: نه من گل که میفرسم یه سبت گل میفرسم در خونه هستن. برای تقریب. خانم این دوست سمیرا خانم. خانم پرندک میگن درود برای سمیرا عزیزم. خیلی خانم صادقی رو دوست دارن. تیم سار. خیلی خانم صادقی رو دوست دارن.

00:53:20--->00:53:35
spkr_00: خیلی همه صادقی رو دوست دارن محبت دیدن اصلا همکارهای دوستان ما خیلی محبت دیدن خیلی محبت ادبت چگی دختر من 13 سال اونجاست خب باید فراموش شده باشه ولی تکبتر از من

00:53:35--->00:53:51
spkr_03: موسیقی

00:53:51--->00:53:59
spkr_01: میشمیدیم سا میشمید باید شد الان خوبه میشمید بله میفهمدین

00:54:01--->00:54:25
spkr_00: داشتم این را عرض می کردم که فقط به خاطر اون رابطهی که بین ما حاکم بود بین همدوره های من جناب آرام جناب حمدی جناب زار نجات اینا تو الان خیر از گردان های پروازی خوب بودیم با هم مشکلی با هم نداشتیم و بچه ها همش با هم رفت آمد داشتیم اینه که سبب شده دختر من اینقدر علاق من باشه به اموهاش

00:54:31--->00:54:36
spkr_01: برمانو 13 ساله اون براش بله بله ولی یک ایرانی خالصه

00:54:37--->00:54:46
spkr_00: صد درصد قیر از این نمیتونه باشی به تمام همدوره های من دوستان من همکار های من

00:54:47--->00:55:55
spkr_01: درود بر شما، درود به شما، تیز سن معظم، ممنونم از مهربونیتون، بزرگیتون، از این همه هماس آفرینیاتون خواهش میگنم که چیز یادتون میاد، لا بلای صحبتها بفرمایید، ما در خیمتیب این گولا رو دارم تقدیم شما میکنن دوستان ما و البته تقدیم سرکار خانوم صادقی میکنن که انشالله که خداوند سایه پرمهرشو بر سر خانواده و بچه ها حفظ کن انشالله خداوند نگهدارش باشه و ما هم از دور عرض عدب داریم خدمتیشون و تبریک میگیم به شما و خانوم صادقی به خاطر داشت از چنین پدر شجاو و بارستهی، دختر نازنینی باعث افتخار همه ما بانوان میشه خانوم سمیرا و خانوم صادقی عزیزم رو میفرمانید خب، بفرمایید، ما این تیریبون مال شماست، در خدمتیم

00:55:57--->01:00:19
spkr_00: بذاری یه خاطره دیگه بگم از اتفاقی که برای ما افتاد و اونم دست معیشت الهی می دونم به اتفاق جناب نقدی یه پرواز لولیول داشتیم لولیول گرد داشتیم بعد از این که 3-4 تا نقطه رو پس کردیم ما اون موقعی دیگه تجربه پروازی داشتیم می گرد داشتیم دنبال نقاط بسیار ریز در سطح یه ساختمون یه سرایی اینا می رفتیم تایمون چک می کردیم و مقدار فیول و همین مسئله در از هر می گرفتیم بعد میشن رو ادامه دادیم نزدیکای پونکت آخر که رسید من دیدم تخصصم آلدقیق بودیه افورد و این تخصص خیلی به درد من خورد در زمان برد باست بعد با یه نگاه کردن می دونستم چی فلکچویشن داره تا چه حد قابل قبوله دیدم گیج بنزینم داره همین جوری می چرخه با چش این کم شدن رو می دیدم نگاه کردن دیدم غیر نرماله گفتم که اگر بخواد این سیم کونتش معمولا گیجا که سیم کونتشون قد می شه سبب می شه که کانترک لاک بایست بچرخن دیدم نه اینجوری نبود استاب کرد و نوع گردششم فرق میکرد فهمیدم یه جای کارشکالی و به جناب نقضی خدا بیامور زدش خدا رحمتش کنه خدا خانوادهشو ایشاله موفق بداره سعادت من بکنه دخترهای گلشو بعد گفتم سمت چه کنیم چیه نگاه کرد وحشت کرد گفت داره از زیر هواپماد به صورت شرعه می ریز از زیر پنیلات بلافاصله خاست خدا بود من خب تخصص داشتم هر خلبان این اکسل عملی که نشون می ده بلافاصله انرژی ها رو تبدیل بکنه ارتفاع پایین سرعت بالا بکشه بالا بره بالا من ناخداگاه خدا شایده مثل که اصلا یکی به من الهام شده تو زهن من شده سرعتتو کم نکن پوینت ای فایل من نگه داشتم رفتم بالای بیس هزار تا رفتم بالای اصلا نزاشتم سرعتم کم بشه می دونستم لبز ریتو می دونستم که به ازای هر هزار پایی که میری بالا دو درجه از میزان حرورت کم می شه اومدیم حالا رسیدیم به بالای پایگاه من می خواستم دیسند کنم اصلا مثل این که یکی ممانعت می کرد نمی داشت اومدیم ادامه دادیم مطور من رفته بود هیچی بنزین نداشت فقط مطور راست داشت ایمونم که می دونید زیر دیویستوندر هفوپیمای F5 قابل قبول نیست یعنی ثابت نیست اومدیم دیگه شروع کردیم هفوپیما رو به صورت شیر جده هایی می کردن کمرش رو می شکندم سرعت کم می شد به چپ و به راست نظرم این بود از شر می ترسیدم ولی تجربه داشتم اونجا تجربه داشتم اول خدا دوم خدا ثبت خدا چهارم این تجربه به دادم رسیدیم به چپ و راست کشیدم سرعت رو کم کردم کتا رو ترشور چرخ رو زدم بلا فاصله چرخ ها رو گذاشتم جناب قوامی اون موقع فرمانده پایگاه بود اومد نگاه کرد و بعد دست هم دیدیم مطور سرده سرده مطورم نداشتم خاموش آره به بهتر صورت ممکنه درم کوچکتر این صورتی به هفوپیما وارد نشد من خب فنی بودم دوستم بود اووردن اتو شبه اووردن گفتن اون لولهی که به صورت آکارده اونه مثل لوله جاروبرقی کمو زیاد میشه با کشتیش اینو به صلاح باک باک به چیز بست بود باک چپ به مطور این در به هفویی که لیدر سه ریدگراس رو برداره لیدر پنجه بیاد چیک بکنه این کار اتفاق نیافتده بود ندیده بودن پنجه گذاشته بود به امید لیول سه که نگاه کردن دیدن اون در اومده جدا اومده جدا شده از اون قسمت موتور با لوله قسمت موتور جدا شده تمام بنزین ها ریخته بود کف اواپ ما از بسلا از پنلا میریخ بیرون این واقعا برای من یه مجزه بود از اونجایی که خواست خدا بود این اواپ ما آتیش نگرفت

01:00:20--->01:00:58
spkr_01: این قربونتون دارم. اینقدر من عشق دارم از شما میگیرم. هر کسی یکی میگه درود به یه همچین پدری رو دارم. جماب خانی که مردتر داره هی می نویسته براتون که واقعا شما یکی از بهرمان هستی. من میدونم وقتی جماب خانی اینجوری به خروش میاد و داره تعریف میکنه. شما دیگه واقعا یکی از بهرمان که خب برحال به شما پرواز کردم. من اگه تعریف کنم شما معلم من بودید. جای این که برحال بزرگان تعریف کنن از شما. من که شاگه از شما بودم و هست. خانم فرزان.

01:00:59--->01:01:28
spkr_00: دقیقا میخواستم از این تشکر کنم این مدتی که واقعا استفاده کردیم گفتم عشقه اون در وردی خنده به لبانو نشوندی ریسه تو دلامون رفتی خیلی استفاده کردیم از این برنامه دست گلتون در نکنه تشکر میکنم از جناب ابو طالبی عزیز دو جا هم شیراز فرمانده من بوده میدونم کارایی شدیه براش یه کشور کمه براشید

01:01:36--->01:01:45
spkr_01: شما آرام میگن داوود سالار بهترین است داوود سالار بهترین است یعنی یه ایش دو من چه از آقا

01:01:44--->01:01:57
spkr_00: من که از آقا جلال گفتم که این مهره مار تو جیبشه تمام مشکلات من رو جناب آرام حل میکرد هر جما به اشکال برمکردیم جناب آرام پیش قدم بود

01:01:58--->01:02:44
spkr_01: خیلی دوست شما هست خیلی مردی شریف و دوستی خیلی آلی برای شما هست که ها هیدری ها میگن که خداوند عمر باعثت به شما بده صرف میشه شما اینقدر که باز مناعت تب داری خانوم صادقی هم خانوم صادقی همسر تیمسر شیرفکن صادقی میگن جناب صادقی همیشه شیرفکنه ایمتی زنده میگن همیشه میخندن و شاد جناب صادقی هم داریم از شما میگیم قلب و اینا میگید یه دستگل به همسرم بده نه یه دستگل یه گل یه گل اینجا رو گلبرون کردم برای شما به خاطر خانوم صادقی

01:02:38--->01:02:44
spkr_00: اینجا رو گلبرون کردم برای شما به خاطر خامساده

01:02:44--->01:03:18
spkr_01: بابا خانم صادقی سمیرا صادقی رو همه میشترسن توی این دانیا مجد ماشاءالله هزا ماشان این در فعالیت میکنه توی لایف های ما جناب آرام میگن دابو جان من الان اومدم نت نداشتم که ببینم خاطرات تو جناب آرام تکرارشو ببینید فرده ها اگه دوست داشتید کلی از شما تعریف کردن از خاطره ای میگیم از خودتون بگید ای میگه جلال اینجوری بود بلانی اینجوری بود نصر اینجوری بود عزیز به دلم سر میشه محبت به فهمانی یک رنگ برای خودتون انتخاب کنید هرچی دوست دارید

01:03:19--->01:03:26
spkr_00: استساقایل شدی برای ما دیگه امشه همون رنگ پرچم رنگ پرچم دست گلتونم درد نکنه

01:03:27--->01:04:38
spkr_01: پرچم ایران رو تقدیم می کنیم به این اقاب ایران زمین انشالله که خداوند بهتون سلامتی و تن سالم بده شما یکی از بهترین های سرزمین مایی به خاطر قلب مهربونتون سر واقعا من واقعا دستتون می بوسم خدا می دونه و ممنونم از این که تشریف ها اوردید توی لایف ما این پرچم ها تقدیم شماست و شما هنوز هم که هنوز دین شما جنابت مازندرانی دیگه ی 좋ی میگه جنو خانی میگه حرف زیبایی در خصوص جناب عبو طالبی زد و ما کلیه افرادی که در خدمتشون بودیم یک کشور کمه برای جناب عبو طالبی جنو خانی میگن مرود برشما منم از طرف جناب عبو طالبی و از طرف جناب عبو طالبی جناب مازندنه جناب هیدریان و جناب محبیج خانوم صادقی حسن آقا و عرفان و رامی از شما دربر گرامی جناب صادقی تشکر می کنم از تیم فرق

01:04:38--->01:04:56
spkr_00: من رو مستقیم شما از تمام نفراتی که نام بردین و کلیه پیش کسفتان و کهان سروازان تشکر میکنم. زنده باشن اینشالله. خدا این نگه داره. هم شما هم کهان سروازا باشید.

01:04:57--->01:05:27
spkr_01: درستان برم مرسی. درستان برم مرسی.

01:05:28--->01:05:59
spkr_00: در آخر جمعه بگم از این که محبت کردید فرزندان شهیدان جناب یاسینی و جناب آلاغا و جناب براتپور که واقعا من آشق اینا هستم اووردین استفاده کردیم احساس قرور کردیم احساس قرور کردم وقتی جناب آتمکیارو من دیده بودم ولی نمیدونستم این شخص اونه بارها من تو ستات دیدم خیلی استفاده کردیم بارها من تو ستات دیدم خیلی استفاده کردیم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")