امیر سرتیپ خلبان مصطفی روستا
00:00:00--->00:02:12
spkr_03: یه تبریک به شما بگم. من اول یه تبریک. بله در خدمت هم. توی بخش برنامه بخش زنده برنامه قبل با شما. بله. از مادر شهیدی گفتی که الان شاید صدای شما رو بشنبه. مادر شهید فرخی. حسین فرخی. شهید فرخی عزیزم. روان شاد. اون خاطره و اون چیزی که شما تعریف کردی از این شهید بالامقام باعث شد. ده سال بود اینها میخواستن یک خیابانی چیزی معبری به نام این شهید بالامقام بشه. این مرحوم برحال مرحوم حسین فرخی که از دید ما هر کسی که در این جرگه و در این میدان برحال بوده و جنگیده. چه اگر مثل جام طبانگریان جام فرخی به رحمت خدا بره قطعا چون که دیگه تمام جونش و سلامتیشو تو این راه گذاشته. چون در سن شهست سالگی به رحمت خدا رفتن. شما باعث شدید که یک خیابان در گلپایگان به نام ایشون بشه. این پخش زنده ما با شما رو من باعث نشدم. روان پاک خودش باید شد. حالا این پخش زنده میره توی برنامه کانال گلپایگان و بیش از هفت زار نفر توی یک شهر کچیک اینو میبینن. توی شهر کچیک. میدونید چه درقمیه دیگه. حالا. که از جمع شهردار اون شهرم توی همین کانال بودن. و میگن این کیه و میرن دیدن مادر این شهید و بعد دیگه به هر حال و میرن و خدا رو شکل میکنیم که حالا قراره که یک خیابانه به نام این شهید والمقام بشه که البته اگر کل شهر گلپایگان هم به نام ایشون بشه شاید کم باشه. ولی خب میخواستم اینو به شما بگم به خاطر این کاری که کردید درود به شما جنام روستایی عزیز.
00:02:18--->00:12:47
spkr_02: باید شما اولا سلام از می کنم خدمت شما با این اجرای بسیار خوبه خدمت جناب ابو طالبی و جناب موازندرانی و بقیه ی آقایونی که جام هیدالیان، جام جاویدنیاد، جام جاویدنیاد، جام جاویدنیاد و متاسفانه هم حضور ذهن ندارن و همین که نمی شه همه اصحامی رو بود دوستان دارن زحمت می کشن و بسیار دیننده جلب کردید و من فکر میکنم که یکی از بهترین معنامه هایی که الان توی فضای مجازی داره انجام میشه خدا عشق خدمت همه اوائیون، رفیقام، همه عزیزانم سلام ارز می کنم خدمت همه یک کسانی که الان در حضورشون، در خدمتشون هستم و من نمی بینم اشون ولی اونا دارن من نمی بینن خدمت همه عزیزانم، مخصوصا جوانای خوب مملکتمون، جوانای ایرانی سلام ارز می کنم و امیدوارم که همیشه سالم و موفق و طبق روال چند هزار ساله فعال و ایران ساز باشن انشاللت بده من عوالیزه همه و خدمت عزیزان، اول به این صورت شروع کنم که به خاطر وجود جنگ و به خاطر اینی که ما تو جنگ شرکت کردیم مقدار زیادی جا تو دل هموطنها و جوانا پیده کردیم و خودمون هم اینو می دونیم و به خاطر همین مسئله هم از همه هموطنانمون مخصوصا جوانا متشکر و سفات بذاریم اما ما ها که تو جنگ شرکت کردیم نسل اول خلابان های ایران نبودیم همه می دونن که ما شاید نسل چارم پنجم و حتی ششم خلابان های شکاری ایران بودیم و ما از اپکلاب ساکن و به قول معروف خیلی ساده و شهری از شکنه مادرمون که خلابان بیرون نیومدیم ما استادهایی داشتیم که ما رو پرورش دادم آمیزش دادم و وظیفه ما از قدرانی کنیم و به صلاح سپاسگوزارشون باشیم شرمندن که حضور زن ندارم و وقت نیست که بخوام اسم همه عزیزانی رو که به نوعی من و بقیه همرزمام و رفیقام بهش ممجیم هستیم بخوام استعایون رو ببرم ماشهالله ماشهالله ماشهالله برداد خیلی کمی تانک شاید چند تا دونه تانک جلوی یه لشکر کامل زریعی اراق رو گرفتن و زمینگیرشون کردن و مجبورشون کردن که از پیشوی وابی مونن تا اینکه نروهای ایرانی برسن به منطقه و منطقه رو تسکید کنن و دروت میفرستم به روان جناب جواد موری کلماشاهی که واقعا مزیونش بیدم این سلام رو حالا موضوعی که برای امشب انتخاب کردم روشمندی یا پروازه اصولا توی پرواز همه خلبان ها بر نمیکنه خوشقرفازترین خلبان و با سوادترین خلبان اگر سیستماکیس و روشمند کارا رو تو کابین انجام نده بلکره یه جایی کم میاره یه جایی سرابوس میکنه یه چیزی رو یه جایی مجبور میشه از مغررات و قوالین رد بشه و همین باعث میشه که دوشار مشکل و ایجانت تانهه بشه این خاطره که میخوام خدمت عزیزان امشه سریف کنم همین مسئله رو به سلا رو روشمندی کار رو جوری به من نشون داد که تو قمر دارم یادم نمیرد این خاطره برمیگرده به سال 63 به ماه سال 63 من و همپرواز عزیزم جناب حسین سیاری هر جا هست خدا حفظش کنه نمیدونم الان کجا هستن هر جا هستن خدا حفظش میکنه بله من و جناب حسین سیاری اماده 15 دقیقه بعد از زر بودیم شاید خیلی از عزیزان این به اسطلاحات ما رو دقیقا متوجه نشن اماده 15 دقیقه اماده سی دقیقه به این صورت هسته هر پایگایی یه هواپیما و یه کروی پروازی اماده به اسطلاح در کنار هواپیما لباس کامل پوشیده آماده هستن و هر موقع که خرک کنم از اسطلاحای رادار تقاظای پشتگانی بکنم زر تا 15 دقیقه بعد از زمین بلند شد سی دقیقه هم که تو گردان بله در کنار اون یه آماده سی دقیقه داریم و یه آماده یک ساعته داریم آماده سی دقیقه هم توی گردان نشستن و به مجرد اماده 15 دقیقه پرواز کرد آماده 15 دقیقه پرواز کرد آماده سی دقیقه میاد جا شونی گیره و آماده یک ساعته که توی خونه بله باس بره استراد می کنه بعده میاد جای همدیگر را پر می کنن و این پرواز انجام می شه این یه مسئله و یه مسئله کلمه اسکرامبل هست کلمه اسکرامبل ممکنه خیلی ها متوجه نشن خود معنی کلمه اسکرامبل به معنای اوضاع شلوک ولوک و درهم هست و به قول معروف وقتی اوضاع خراب می شه شیر تو شیر می شه بهش می گنن اسکرامبل هست الان این سلیان را بسیار مناسب و به جای بسیار درست انفقاط کردن برای به اصطلاح آماده باشه خلبانه شتاری که هر موقع ایسپاه هایی را تغازه کنن بکنن از زمین بلند شد آلی افتم یعنی آماده آلی افتم یعنی آماده دقیقا اون روز من را جناب حسین آقای سیاهی آماده پونزد دقیقه بعد از زور بوده حسین خیلی بچه خوب و شیر می سخن و خوشتحریفیه و من واقعا همیشه لذت می بردم از اصطلاح آماده بودن با حسین و بشهدیم بله گفت می زدیم خودمانه که حفل زمان بسه ای هستم و اینه که آدمه پرحرفی هستم من هر صورت مشغول حرف زدن رو گرفت بدن بودیم که یه دفته صدای زنگ اسکرنبر هر دوتامون رو از جا پرم یه روز بسیار شجر و گرم بود فکر بکنم اوائل نهرما بود حالا پنجانگ ششتوم هفته به مهر دقیقا یادم نیست سال 63 دوتامون از جا پریدیم خب هواپیمارا قبلا آماده کرده بودیم و دویب اینکهای هواپیمار کروی فنی هم اومدن و رفتیم هواپیمار رو روشن کردیم و به نظرم میاد که در حدود پنج دقیقیت تونستیم از دمین بلشیم بسیار خوب بود کارمون خیلی خوب بود و من خیلی خوب بود تو دلم احساس به سراغ قروری میکردن که تونستم کارم رو به نحوه اصل و نبوغه انجام بدم از دمین که بلند شده این اولین تلنگور روشمندی کار اینجا به سراغم اومد و اون این بود که قبلا تو بولیتنای اطلاعاتی و به سراغ اطلاعاتی که از از اصطلاعات جاهای مهرمانه برای ما خلبانا می اومد و به امون اطلاع می دادن یکیش این بود که کشورهای عربی اطراف خلیج مثل کوویت و عربستان و سعودی و بحرنگ و بقیهشون و مخصوصا کشتی هایی که توی خلیج هستن کشتی های جنگی یا نفتش یا باربری باربری اینا خوبصادارو برن همه دیگه بلند شدن هواپیمان اینوار رو رو را داردشون که درفتن بلا فاصله یک جوری به یه وسیله با یه سیستمی اینو در افیار عراقی ها می دارن و این خود ما هم ثابت شده بود که بیشتر وقتا ما از نمین که بلند نشده اینجوری حس میکردیم عراقی ها منتظرمون بودن یا آمادگی داشتن برای این که بسیلا ما وارد منتظرمون بودن یا آمادگی داشتن برای این که به سلام ما وارد منتظرمون
00:12:47--->00:12:50
spkr_03: یعنی همون نافای هواپیمابری که تو خریج فارس بودن
00:12:51--->00:18:05
spkr_02: بله همه جور حتی کشتی های معمولی نفتی و اینا هم رادار دارد بیده همه کشتی ها رادار دارند وقتی میدین که هواپ مایی از گوشه بلند شد خب حالا چی جوری خبر میدادن او اینا رو که ما نمیدونیم ولی مطمئنن یه جوری خبر میدادن اگر نبود همچی چیزی اطلاعاتش در ایمان نمی اومد که به ما افتار بدهند اینا ما هزه اینکه بلند شدیم حدود مثلا که ها رو که جن کردم که ها فلاف رو که جن کردم به خودم گفتم که احتراب بالاتر منم حالا ما اینجا درست کنار دریان هستیم هوا شردیه امروز و برای این بسطلاع درهتن رادار بسیار مناسبه و من تو همین اعتفای مثلا صد پا دیویس پا لیویل کنم ببینم چی میشه همون اعتفا رو نگهر داشتیم و برادار بوشه رو گفتیم که ما از این اعتفای بلاتر نمیدیم حسل امکان و به پدافند جزیره منظور جزیره خارکنه به پدافند جزیره اعتلاع ببین که ما ارتفاع پایین از بلات جزیره دردیشیم برادار بوشه رو اول برای یه لحظه تحجب کرد که چرا ما داریم این کار رو میکنیم و از نیمیم اون ارتفاع به سلا مشخص هر روزیمون و بعدم گفته بسیار بود من رادار اعتلاع میدم هم به پدافند موشکیز هم به پدافند زمین باباشون اعتلاع میدم که شما با ارتفاع کم رد میشوند همین نسله باعث شد که یعنی در زرف 5-6-7 دقیقه آیندهش باعث شد که کل سناریو منطقه به نفع من بچرد به نفع ما بچرد و اون به این صورت بود که وقتی که رادار بوشه ده تا هدف رو به ما داد فاصله هشتاد ماهی که اینا دارن به طرف خارک میان و هدفشون به احتمال خیلی زیاد یا اسکله ها هست مخصوصا اسکله آزرپاد و یا اینکه کشتی هایی که در اطراف اسکله آزرپاد لنگرم داختن هدفشون اینا هست هیچ کدوم از اینا حرکت غیر عادیی که حاکی از این باشه که مثلا متوجه این زور ما شدن یا یه جوری جایی بهشون خبر داده که ما تو منطقه از این بلند شدیم ما حرکتی ندیدیم و تحمیدم که اولین نه اینکه بخواهم اگر من خیلی حوش فوقلادهی به کار بردم در این مصطله این یه مسئله منطقی معمولی بود که من باید قبلن به این پشت میفتادم ولی اون روز این پشت کردم از صورت ما ادامه داریم و شاید یکی دو سانه بعدش حوثین آقا با اون فیزی و زبنی که داره هست هدف رو توی رادار گرس و اونا سمتی مثلا حدود شرق یا جنوب شرق باشتن میامدن و ما سمتی به طرف قرم یا شمال قرم داشتیم و درست رو به روی همدیگه بودیم من هر لحظه اعتزار باشتم که چون بارها اتفاق اختاده بود هر لحظه اعتزار باشتم که اونا یه جوری یا خودشون مترجم ما بشن یا از جایی بایشون وارلینگ اختار بدم ولی ترجم کردیم فاصله شد 60 مال شد 50 مال 40 مال 30 مال و نه مستقیم دارن میام مستقیم دارن میام به طرف ما من کامنه خودم رو آماده کردم به حسینم گفتم همه همه هنگ شدیم و سنیکسون اتخاب کردم مختر آم و آرم کردم و و گفتیم که حسین آقا بیشن مال که که هفتر شب بزن دیگه دیگه کارمون همینه برای همین اومدیم اینجا و موشک رو زدیم موشک رو زدیم و از حرکت خود موشک هم باز متوجه شدن که اونا هیچ نونه پیش اختاری نگرفتن نگرفتن چون وقتی که موشک از زیر هواپ ما میاد بیرون خودش رو نسبت به هدف تحصیل میکنه و یه جورایی بالا میره پایین میره چپ میده راک میره اگرچه خیلی کم و ناچیز بلی از تحصیل کردن موشک نسبت به هدف خلابان میفهمه که اون هواپ مای روبرو اون خلافش داره یه حرکاتی رو انجام میده یه عدش های رو انجام میده که موشک داره خودش تسری میکنه بلی موشک هم مستقیم به طرف هدف هست دیگه نمیدونم دقیقا چند مایلی بودیم شاید حدود پنشش مایلی بودیم که من برای یه لحظه شما که اطلاع دارین آقایونی که ندیدم داخل اطلاع اطلاع دارو ما یه به اطلاع چارگوش سرزندی هست در شیشه جلو میارسته و بهش میگیم دایمون این بستگی به اون سویچی که خلابان توی ای کابین انتخاب میکنه موقعیت در مود ار تو ار موقعیت جای واقعی هدف کنشون میده من میدیدم که دایموند من داره این برامو برمیشه متوجه بودم میفهمیدم که هدف هم کجای اون صفحه جلوزی من هست شکریه
00:18:04--->00:18:07
spkr_03: می ولی voltzمه تو ههنت می که داشt قلید
00:18:07--->00:28:21
spkr_02: بله بله کیا و درست لحظه ای که من سه تا نقهه خیلی بریز سیاه رنگ رو دیدم و تقریبا میتونم بگم که با هاشون چشمی شدم و دیدم اشون موشک منفجرشم موشک منفجرشد خب من سورت اون زیاد بود شاید دو ثانیه، ته ثانیه، چهار ثانیه بعدش رسیدیم به اون محل انتجام با همون سورت تداشتی میرفیم رسیدیم به اون محل انتجار و خیلی سحنه نمیتونم بگم قشنگ چون جنگ هیچیش قشنگ نیست ولی سحنه بسیار جالبی بود یه کپه دود سفید رنگ یه جایی از آسمون درست چسبیده با اون یه کپه دود سیاه رنگ که دود سفید، انفجار موشک من بود دود سیاه رنگ، انفجار حواپیما بود و بعد لابلای این دودها کیکه های حواپیما داشت میامد به سمت من البته اون کیکه ها به سمت من نمیامدن حقش میشودن به اطراف ولی چون من سورت داشتم به سرس اونا تشمی کردم که داده میاد به طرف من شروع کردیم به موشو برو بازی دارو بردن لابلای این کیکه های حواپیما رو و رد شدیم از اون منطقه انفجار رد شدیم دو سرس اتکون هم کردیم که اون توربولانس حاصله از انفجار بود و ورد شدیم و همون لحظه من یکی دونه هواپیمای میراج رو اعتقای خیلی پایین تر از خودم و خیلی براستم دیدم که داره به اصلاح چپ و راست میشه خود و به سمت داره سمتیش رو حضور قرب رو میگیره میره حاصل برم دنبالش حتی موشاک هرارکسی رو انتخاب کردم ولی فاصله ای که داشتیم با هم درعتی که اون داشت و من داشتم متوجه شدم که تا هر جای خلیج فارس من برم بهش نمیدرسم چون صورتش اگر از من باشه چندتر از من هم نیست در نتیجه امکان نداشت من بهش برسم ولی یه دونه هواپیما دیدم دوتا ندیدم دور زدیم برگشتیم و گشتیم ببینیم منطقهی که هواپیما مفاجر شده و احتمالا اکتاده پر آب چه حالتی چجوریه کجا خلیج فارس کاملا آبی یه دست خیلی خوش رنگ یه جایی وسط این آبی خوش رنگ شده بود سبز خدر بدرنگ سبز خاصی شده بود و معلوم بود که هواپیما اونجا افتاده یا مهماتش یا بحرد هرچی که بود اونجا افتاده بود و گلولای تن آب رو احتمالا آورده بود بالا و وسط اون من یه دونه قایق نایج رنگ خلوه خلوه خوری زده برگشتم بله خوری زده برگشتم و به حسین گفتم که حسین قایقه رو میبینی؟ حسین هم گوه آره منم قایقه رو میبینم و سروی کردیم چرده لنه روی قایقه یه دفعه حسین دارده آمان من خلوانه رو میبینم و داره دست شدکون میره ارتفاع مایی سر سد و پنجاب ها بود و دور قایقه داشتیم میچرده همین موقع رادار بوشهر گفت که هواپیمای آلرت پونزه دقیقه اف چهار رو اف او رو از بوشهر بلند کردیم هم برای محافظت از شما و هم برای محافظت از منطقه قلبانش هم هنوز یادمه رهیقه و همدوره به سیارزیزم جنابه علی خرازیان بود هی چاند بله اشونم بچه شیرازه و اینجا داهی به هم تناس داریم و از داهی با هم گفت میزهیم و صحفت میکنیم آله ایشون در حال تک هاف بود و گفت که من تو چند ریده پی منطقه هستم و هم از شما بحافظت میکنیم و هم از کل منطقه در اینجا من یه دونه مثلا از این دنجای ماهنگیری بیدم که داشت با سرعت به طرف محل خربانه میرم حالا من نمیدونم که آیا واقعا این خربانه رو میدید از اون فاصله یا نه منطقه من چون از بالا هر دوتاشون رو داشتم میدیدن من تصور میکنم به نظر من یا سیدات داشت میرم بستم خربانه بازه ما قبل هم به اون اطلاعات داده بودم از طرف حفاظت و نهاده دیگه که بزی از عوامل سرعتون پنجامه عراق در این نواده کمک میکنن به عراقی ها حالا یا خلبان عراقی رو نجات میدن مثلا پون رو بینن از عراقی ها الاخره همجین چیزی یا خلبان ایرانی رو مثلا بلای سرش میارن برسورت ما نفت به این موضوع نشکوک بودیم این بود که من سیجه کردم دین ننج و دین وایغ و دو سه تا رگوار به سلا توپ هواپیمار زدم و این باعث شد وایغه سر رو کش کنه و برگرده خیال موندارد شدی نمیره سراغ خلبانه خلاسه جناب خرازیانم رسید توی منطقه رو اومد توی بال ما یه مشتی هم با هم گفت دیم و صحبت کردیم و و دیگه به ما گفت شما میتونید برگردید من منطقه رو دارم شما برگردید برای نشکتن ما خداحافظه کردیم و راخت دیم به طرف بوشهر یه مقداری که اومدیم بیدیم که متوجه شدیم توی رادیو هلیکوپتر میرودریایی داره با رادار بوشهر صحبت میکنه ما صدا شنو میشیندیم نشه شدیم که هلیکوپتر آماده 15 دقیقه شون به اشکال برخورد کرده و قرار شده که هلیکوپتر سیریقه شونو پرواز بردن در این نمیل بریم دیگه ما رسیدیم خایگاو نشستیم زمین رو اومدیم رفتیم توی شیطر هواپر رو خاموش کردیم و اومدیم توی آل اف توی آل اف ما یه دستگاه رادیو هم داشتیم و به صلاح سریکانس ها رو میبرسیم به صلاح صحبت ها گوش میدیم شنیدیم که ها این هلیکوپتر سیریقه هم از زمین برند شده ولی یه چیزی حدود مثلا 45 در این یک ساعت باید پرواز کنه تو برسه به اون منطقه این حضوری 60 افتادمالی خارت بود و خیلی فاصله طولانی بود ما دیگه کارمون تمام شد و بچه های آلرت شب 15 دقیقه شب اومدن از ما پردین گرفتن و رفت خونه رفت خونه با فردا صابش دو مرتبه من چون ثابت بودم توی بوشه تمام آلرت های 15 دقیقه رو من بای خودم بای میسادم چون ثابت بودم اونجا فردا صابش دو مرتبه آلرت 15 دقیقه صبح بودم به مجردی که رسیدم توی آلرت خواهد و دود مثلا پندیونی به صبح رادیو رو که روشنگ کردن متوجه شدام که بوکتر نیرودریایی تر باز کرده و الان توی منطقه و داره دنبال قایق میگرد با مختصاتی که جناب خرازیان داره بود به اون قایق و مختصاتی که ما داره بودیم برای اون منطقه این روی اون مختصات رفته بود که قایق رو پیدا کنه و به دخار قایق رو پیدا کرد کلیر رادیو یافت شده من قایق رو پیدا کردم ولی این منطقه پر از قوس است و من جرات نمی کنم از راستم رو بطرستم پاییم تنها کاری که میتونم بکنم اینه که خلاق هلیکپتر رو آبیزون میکنم به اصطلاح قایق و این رو تا ساحل میکشم میارمش تا ساحل که اگه مدارک چیه همراش از قایق هست یا تا اون جبه نجات هست مدارک به دستیم خب طبیعی بود باید این کار رو میکرد دوگه نیم ساعت چیل دقیقه بعدش هم اطلاع دادن که آده هلیکپتر نزدیکی ساحله و بیتونیم مثلا از قایق ها یه تداری از نفرات برای تحفیز گرفتن این مدارک احتمالی که میکن بود توی قایق باشه وقتی میرسن اونجا ها دید سحنه خیلی ناراحت کننده ای میبینند درست دشمن ما بودند ولی متوجه میشن که خلبانه در از سر امتجار و زخمان شدیدی داشته کشته شده و هنوز قایق وصله منتاز نیر آب بوده و خلبانه هلیکپتر نمیدیده پشنه این بود که هلیکپتر رو کشیده بود تا ساحل و به دخلی اینجوری به دست اومد و گرفتن و حالا منظورم از تمام این صحبت ها اینه که سه چهار روز بعدش یک جشن کچونی تو عملیات گرفتن از اسبهانم یادش به خیلی جناب افانتولوی زحمت کشیدن و بلند شدن با بنانزا اومدن گوشه و نفری پنشت سکه به هار آزادی به من و حسین جایزه دادم و در اون جشنی هم که در عملیات گرفتن اون قایقم به من جایزه دادم گفتن که این قایقم دیگه درد ما نمیخوره برای تو که این قایقم الان حدود 3-4 ساله چند تا شهر با من گشته منتقل شده بازنشست شده تصویه کرده و الان تو همباری پایین داره خاک میخوره حالا ببینیم تدامشش بعدا چه خواهد که ببینیم ماهیگیری باشد منظورم این نگه روشمندی کار اگر همه کارها به صورت سیستماتیک و پشت هم و روشمند انجام بشه معمولا مشکلی پیش نمیاد و همه کارها و چیز که باقیقا فراموش نمی کنه یادش نمیده درست چکریست داریم ما توی کابیین و از چکریست اونو استفاده می کنیم ولی توصیه من به تمام خلبانهای جوان اینی که هر کاری رو سر زمان خودش و سر موقع خودش انجام بدن برای خود من حد اقل دو دفع یادم اتفاق افتاد که مستر آرمو یادم رفته بود آرم کنم و درست در لحظه ای که واقعا ممکن بود فاجعه پیش بیاد یادم افتاد به مستر آرمو آرم کردن
00:28:21--->00:28:25
spkr_03: این تابری چیکلیس اما اونجو تابری چیکلیس اما نگرم
00:28:21--->00:28:55
spkr_02: اون روز طبق چکلیس همون میکنم اگر عمل کرده بودیم چیز که همچی اتفاقی نمی افتاد اینه که من به تمام خلیبانای جوان واقعا پیشنهاد میکنم که واقعا از این چکلیس عمل کنم و روشمند توی کابیم زندگی کننشون کلمه زندگی کردن توی کابیم برای ما کاملا جور در میاد ما هم در اقل نسل از عمر مفتیل اون رو پیقاوی میگید در اونیم یعنی داریم اون جور زندگی میکنیم
00:28:56--->00:30:53
spkr_03: حتی اگر فلیک می کنن همه چی بلدن حتی اگر هر روز دارن انجام می دن چون پیش میاد برای خواهد که دیگه ملکه شده برامون دیگه من راحت بود ولی امکان داری یه دون آیتم رو مثلا پیازه رو نخریدیم خانوم دوامون کرده باعث بشه یه آیتم رو یادمون بره یادمون بره بله دقیقا همینطوره چه من شد من هم یه خاطر کچول رو تعریف کنم همینجا داشتم داشتم توی لاک فاینال آب بیل کنید توی لاک فاینال داشتم پرواز شب کپ بودم داشتم بره میگشتم سه شب بود خسته توی اسفان داشتیم میشستیم آقای سراج جمسنگی سراج الان دارم پرواز بکنن کابی نقب من بود بعد اومد و داشتیم توی فاینال چکلیس رو میخوند رسید به لندگی رو اینا لندگی رو زدیم به فلاپ کرسید یه های یه سوال پرسیم من هم جملشو داردم و بعد دیگه ما بقیه کارهایی توی نزدیک شدیم دیگه شور فاینال من داشتم میومدم نگاه میکرم دارم این هواپیما چرا با 180 تو سرعت 14 یونیت مثلا 15 یونیت بین 15 همه با کندم ما 15 یونیت باید بگیرم من با 180 ناتاش کردم اون شب نو فلاپ در اصلا که میدونی نو فلاپ امرجنسی امرجنسیه توی شب 180 تا باور کنیم چون یکم سنگینم بودیم تا چی کردم بعد که نشستم ته باند دیگه با وقت با هواپیما رو نگاه داشتم بعد یه ها دفهمیدم که اومدم فلاپ ها رو جمع کنم ته باند که برگردیم او اینا بگاهدم ای من که فلاپ نداشتم چجوری نو فلاپ دادو بیدازتر این ولی به خاطر این که حس میکنم ملکه شده واقعا امکان داشت سانهه به وجود بیاد برای ما که اومدم توی شیلته فیوس پلاگا امر کرد و پنچه شد
00:30:54--->00:38:26
spkr_02: انچه شد. بله؟ بله این آقایونی که این برنامه سوانه هواپیمه ها رو دنبال میکنن توی تلویزیون احتمالا یادشون هست که 727 United Airlines دوتا خلبان بسیار با تجربه یادشون میره فلپ رو بزنند پایین داد. بدون فلپ تکاف میکنن و در همون باند فروازی میخورن زمین رو سانهی با فلاک کشه فراغون میرن. اینه که احتمالش هست. احتمالش هست که پراموش بشه. بله. بسیار عالی. خب ما دوش میکنیم. بفهمید. خاطره دیگه یه. خاطره دیگه هست ببینید. این جنگی که ما گذارندیم 8 سال طور پیشید. و این 8 سال تقریبا یه چیزی در زنیا نامتعارفه. اگر مثلا جنگ زیتنام رو استثناء بکنید. در میان بقیه یه جنگ های دنیا نامتعارفه. جنگ 8 ساله خیلی طولانیه. و خب دیگه شد یه چیز عادی. یه چیز زندگی برامون شد. بلی همه این به زن و به کوب و نمیدونم درگیری و اینا نبود. خیلی اتفاقای دوگه می افتاد که کم پر از درگیری نبود. برای روح و روان خلبان و اون نفراتی که درگیر پرواز دورند. کم پر از درگیری و به اصطلاح جنگیدن نبود. یه شب هوا خیلی خراب بود. اصفحان من اصفحان بودم و با جناب محمد حیدریزازه از بچه های بسیار خوب افتاده همپرواز بودم. و هوا خوب نبود. هوا خراب بود. زمسون برف و بارون بود و اینا ما از این بلند شدیم و خیلی عادی رفتیم منطقه. سره را بنزین گرفتیم. رفتیم منطقه. یکی دو دارم پیل منطقه بنزین گرفتیم و گشت منطقه رو انجام دادیم. تا آخرین مرحله گشتمون که بود راداری که در اصطلاح بودیم که اگر اشتباه نکنم رادار ماه شرف بود به ما گفت که از اصفحان در سور رو دن با بنزین بیشتری برگردی نیستن. من یه لحظه جا خوردم. معمولا این قدیل تیامه رو به این راحتی ها نمیترستن. یعنی معمولا تو عمدیات همیشه تجربه ترین آدم های هر پاهیگاهی تو عمدیات اون پاهیگاه هستن. و بی خودی خلوان رو حساس نمی کنن. خلوانی که گوهباست بی خودی عذیتش نمی کنن. حساسش نمی کنن. ما افتلاع دادن و از ما خواستن که با سوکت بیشتری برگردیم پاهیگاه. خلوانسه با بچه های خور سوکتستانمونم همه همه های کردیم و یه دفعه دیگه اضافه دفتیم زیر تاینکه رو به سوکت کردیم و برگشتیم به سنت اسلاحان. نزریکای اسلاحان حرور هشتاد، هفتاد ماهیی اسلاحان اولین علامت بد از راه رسید. و اون پترات بارونی بود که من روی شیشه و روی کناپی میگیم. شروع کرد. به سلاح بارون سوارتم که زیاده پرد پرواز کردیم ندونی دیگه سوارتی زیاده بارون به جایی که بره پایین برنگرده اقب. بعد میگرده بادا. حالا اینجا یه لحظه من این صحبت رو قطع کنم و در باره یه کلمه انگلیسی که پارسی خوب ترجمه نشده. خوب توضیح داده نشده و اون کلمه ویرتیگو هست. خیلی ها کلمه ویرتیگو رو شنیدن و معمولا هم چون پارسی ترجمهش میکنن به سرگیجه. اما این سرگیجه اون سرگیجه نیست که مردم به طور عادی میشناسن. ویرتیگو یه سرگیجه مصنوعی هست که کاری به خود مثلا فیزیک بدن نداره. یعنی جایی تو بدن مریض نیست. یه جایی تو بدن عیبی نداره. شما یا اون نفری که دوچار ویرتیگو میشه در صورتی که یکی از قواست اصلی بدن مثل گنایی شنوایی گویایی کشایی رو از دست دهه یا کم بشه این به نوعی دوچار ویرتیگو میشه دوچار گیجی میشه دوچار گم کردن مورعیت مکانی میشه و معمولا این یکی از خطرانچترین حالت هایی هست که ممکنه برای خلبان پیش بودد. معمولا شهر و بیشتر وقتا توی عقین استفاق بیاند. که افاق نداشت. که خلبان بله افاق ندارد و موقعیت زمانی و مکانیشو از دست میدید. و یکیز خیلی جالب برای اون آقایینی که و خانمهایی که پرواز نکردن بگم هیچ خلبانی ویرتیگو رو قبول نداره. عجیب اینجاست که همه خلبان ها فکر میکنن نفر بقلدسی ویرتیگو میشه. من هیچ وقت ویرتیگو نمیشم. من هیچ وقت این بلا سرم نمیام. و معمولا کسی باور نمی کنه که یه اتفاق براش اختبه. ما وقتی وارد عب شدیم اون روز شب بود دیگه تقریبا. وقتی وارد عب شدیم به طرف اصفانداری میانید باد و بارون و رد و برد و خیلی شدید بود. من به ممهت اید ایزاده گفتم که پورا توی پادر پارس نگاه کنم ببینید سیدی هم جلومون میبینی یا نه. میبینی عبرای بارانزا و توفانزای خیلی بد هست که تنها خودیی که داره یعنی تنها چیز مفیدی که داره اینی که هستهاشون اون قسمت های زخیمشون توی رادار پیدا و خلابان اگر رادار خود داشته باشه و رادارمن خود داشته باشه میتونه متوجه بشه بی جلوهش عبرای سیدی توفانزا هست و عبرای سیدی هست که اون عبرای سیاهی هست که سیاه رنگی که معمولا میبینیم توی آرسمون لابلای عبرای دیگه و تمام پدیده های طوال شنانسی مثل رل وقت هگر هم اتفاق یخبندان تاندرستوم هر اتفاقی توی عبرای سیدی میفته من عرضان بدین هیداری نوگه خواستم که گفت که آره پیدا دیده چند تا پشای سیدی جلومون هست و به من سبت آدرانماییی که بگرد براست بگرد بگرد به چه اونجوری از لابلای این سیدی ها من رو رد کد که از توشون رد نشیم احتمالاً با تگرگ و رد و برگ و اینا روبروشیم و اومدیم تنف اسفان با اسفان تماس کردیم و با تقرار اسفان و گفتیم که آره ما داریم میان برای نشستن و هوا خیلی بده اونم گو آره اسفانم هوا بارندگی بسیار شدیده و شما با احتیاط کامل بگم چند اینه که گذشت یه دفعه حیده ایزاده به من گو چرا در این میگردی هنوز که اسفان سمس به ما نده ده که گفته من نمیگردم که من فقط یه ذره حوابه ما رو تفکیه کردم و ای بابا 80 درجه چرخیری الانم تو 60 درجه گرده شدیده به راستی هرغزم فرید طوراً فهمیدم که ریتی باشده حالا اگه یادتون باشه اولین جمله کتاب اینسترومنت کتاب آلات درجه که میخوندیم
00:38:24--->00:38:27
spkr_03: کتاب آلات درخ که میخونیم Trust your instrument
00:38:28--->00:38:48
spkr_02: ترست یو اینسرومنت یعنی ویتیگو واقعیه باورش کنید و به حالات درقی بکن امتحان اتمنان کنید که اتمنان نمی کنیم خب این معمولا هم اتمنان نمی کنیم و بیشتر ساله هم به این ایلت اتمنان
00:38:46--->00:39:09
spkr_03: بایی میگیم آقا من که رس می کنم الان آقایی دکتر بابک هران توی لائق هستند. دکتر بابک آل آقا که دکترهای فیلزولوجی عوایی دارند. میگم سه بار اون چیزه چرخی گردونه که میشیم. میگه کدوم بر میچرخیم. میگه این بر. بعد که بایی میسه میگه آقا کدوم بر میچنم. بهترم میبه.
00:39:09--->00:40:40
spkr_02: دقیقا سلام از میکنم خدمت جناب آل آقا و واقعا ایشون مایه افتخار همه ما همدوره های روانشات حاشم آل آقا هستن در هر صورت فورا تصمیم میگرفتم که به آل دقیقی هم امتحام کنم و اولین آل دقیق من محمدی دیوزوازه بود چرا چون متوجه شده بود که من روی تیو هستم در نزیزی من به حدش پوشت دیدم گفتن خاله بگردم کلون و گرده شو به من داره بگرد به چپ و حواتنها رو صاف کردیم به هر صورت حواتنها که صاف شد برکردم با دقت بیشتری پرواز کنم و بلافاصله هم بهش گفتن که من از هر موقعی از کردی من بیشتر از 10-15 دراجه چرخیدم حتما به من بگو که داریم این چرخید بسیار اومدیم با تقرار به اسمان تناز کردیم و اومدیم پایین اسمان شدیم و در اواخر فایان چنان برف و بارون و تگرگی گرفته بود منطقه رو که واقعا بانده نمیده دیدم هر کاری کردن بانده ندیدم تا حدود شاید 150 پایین 100 پایین چرختر بیشتر اومدیم پایین ندیدم و مجبور شدنم گوارند کنم چون نمیدونستم خجا هرسم مثلا خجا دارم میشینم بارند کردیم و رفتیم دومنته به برد به برد به برد برد گفتیم که آره ما نتونستیم بشینیم و میدیم ارتفاع بالا بارند ک Energy
00:40:39--->00:40:42
spkr_03: اینجا درخواست پی آر میکردی؟ اینجا درخواست پی آر میکردی؟
00:40:43--->00:41:53
spkr_02: اجازه بگم. اون هم ارتفاع به ما داد که ببینید ارتفاع 200 ازار پا یه تکنی دیگه شروع کنید و بیاد پایین. با تکن بیاد پایین. بعد هم در فاینال بهتون جی سی امیدید. ما اومدیم تا ارتفاع 24 پنج ازار پا هنوز توی عرب بودیم. مجموع شدیم به تقراب اصفان گفتیم. به برژ اصفان و تقراب اصفان گفتیم که ما فیگر بودیم برای 22 ازار پا. بلی الان تا بیسمان ازار پا اومدیم و هنوز توی عربیم و هیجا رو نیمیدیم. اولا از وابت ترافیک خیالتون راحت باشه. در تمام ایران من دوتا دونه ترافیک دادم. اونم ست مالی با شما فاصله دارم. تو این هوا ها هیچ کسی اصفاز نمید. و از عملیات اسرهان دستور دادن که شما برید آلترنیت. خب خب شد. خب خب شد. خب خب خب خب شد. قبلش به ما افتار دادن که بمزین سوخی دیشتری بگیرین. شیراز بود آرترنیت؟ آرترنیت؟ بله آرترنیت اصفان خب شیراز بودیگه. نا آرترنیت برای شیراز. اومدیم شیراز رو تماس کردیم. هنوزم اگر اشتباه نکنم هفتاد مایلی شیراز یه نقلی هست که اصنی کابوچ.
00:41:53--->00:42:00
spkr_03: یا کابوت کابوت کابوت از کجا وارد چیم از کجا از اسفان کابوت
00:41:55--->00:44:02
spkr_02: از کجا وارز چیم؟ از اسفحان کابوکه اول از اسفحان جسیب به این ور کابوکه آره آره بعد از سیو خوده سان هنوز یاده نه ما شالله منطقه نقطه کابوک که رسیم یه نقطه فرضی است برای اونا که نمیدونن یه نقطه فرضی است در اطراف هر پایگاه هر ایستایی تی امیش داری نقطه فرضی مشخص کردن برای راحت تر شدن موقعیت شناسی هواپیما و زمین که بتونن راحت بدونن هواپیما کجا ما گذارش کردیم و به ما اجازه باید که ما دیسیند کنیم ما رو خودش یاروکیتور داد به سنت پایین و قرار شد که در فانیال هم تی سیه پیشنید تی سیه نوعی نشستن هست که گراند کنترولر زمینی ارتفاع بستن تا لحظه آخر نشستن تا لحظه چرخ بخور زمین ارتفاع و سمت نیره به خلبان بگرد به راست بگرد به چپ بگرد این ورد بگرد اون ورد بالا پایین تا بیارتش پایین یعنی مطمئنن توی عبر باشی و که جان نبینی راحت با جی سیه میتونیم بیارت پایین ما رو از رای کوهار ورد کردن اومدیم پایین و نزدیک به سلاحه فاینال که رسیدیم تو بطره همون پیام اسماحان این دفعه از عملیات شیراز برامون تکرار شد منطقه به این صورت که از عملیات میگن که تا مینیموم بیاین پایین ولی اگر مینیموم رسیدین و باندو ندیدین برید آرترنایت و ما تازه اومدیم آرترنایت اسماحان از شیراز بریم کجا هوای بوشه را برید نما هوای بوشه را دادن برتر از شیراز هر جا خلاصی آرترنایت چیز مینیموم جی سی هم که خواه بری صد پا تا صد پایی اومدیم شاید من اون شب تا 80 پایی مثلا در جی سی پا یعنی بازم یعنی واقعا ندیدم چنان مهقلیز بود چنان مهقلیز بود چنان مهقلیز بود واقعا ندیدم
00:44:01--->00:44:05
spkr_03: پاپی ها هم نمیدیدی؟ یعنی اون حتی قرنزار هم نمیدید
00:44:04--->00:44:11
spkr_02: نمیدیم واقعا نمیدیدم از میدیدم که نیشستم مریض نبودم که نمیدیم
00:44:10--->00:44:16
spkr_03: نه نه منظورم اینه که دوستان بدونن که وقتی حوا زیرازی رویه یعنی چی
00:44:17--->00:46:22
spkr_02: من حتی یک مقال هیداریزازه هرچه خوبی زد. یک دونه تردیت روشن هم. ما دیده بودیم می نشهدیم. ولی واقعا ندیدیم. من جرعب مکردم بشیدم. نه. دو محتبه با دلخوری موتور رو دادم و بستیم بلا. خودم هم شیرازی هستم دیگه. ولی اون موقع اسلام زندگی می کردم. از روی شهرم که رد می شدم می دونستم الان روی شهر شیراز هستم. الان خونمون مثلا کجا. ولی خب نتونست بودم بشیدم دیگه. خب افتادیم. دو مرتبه اومدیم بالا و دیریم هیچ رایی نیست. دو مرتبه باید برگیریم اسمهان. شاید این دفعه خدا کرد و اسمهان تونستیم بشید. برگشتیم اسمهان خلاصه. دو مرتبه ریتیگو شدن. دو مرتبه به هداریزازه کمک کرد از ریتیگو در اومدن. از این ارتفاع 256 اضافه ها از عبر اومدیم. بیرون مهدا بود. ستاره ها بود. خیلی عالی. این اصلا شد قشنگی بود و یه مقداری به حالت ویرتیگو هم را از دست بدم و حالم خوب شد و دو مرتبه اومدیم پانی ها. اومدیم توی بسیلا با کانال اپروچ اسمهان. تقراب اسمهان. خیلی عالی ما را آوردن پانیم. یعنی اون شب واقعا یکی از شاهکارهای بچه های مراقضت فروز اونجا من به کشم دیدم. خیلی عالی ما را آوردن پانیم. ولی مرتب به ما اختار میدادن که دو سه تا پچه مه داره روی فروتگاه رو میدیره و شما مواظب باشید تا نیموم اگر ندیدین به این تحران ایجور کنید اونجا خیلی اختار به ما دارد. اومد این پانیم را نزدیک هایش دقیقا نمیدونم که بگم کجا بودیم برای یه لحظه. جالب اینجا بود که اینو یادم رفت بگم. جالب اینجا بود که من تو آینه روبرون که نگاه می کردم. اینجا بود که بودیم.
00:46:14--->00:46:21
spkr_00: مرابا شیده من مطیداری زاده انگریز تن کشیده از بغل سندری من چه خواهد
00:46:22--->00:46:29
spkr_02: آره اونجورو رو نگاه میکنه میبینی؟ میبینی یا نه؟ میبینی یا نه گفتم بابا آه داشت بادم
00:46:27--->00:46:31
spkr_03: دوش باند آزیزم
00:46:32--->00:48:11
spkr_02: خب داشت دنباله با هم میگشتنم که های که مثلا حالاسه اومده و خبتم ارده هایی یه زرم میرم زیر اینو اینو موضوع فرم این نرکسیده به مینیموم برای یه لحظه شراقه وشیلا که اسلام رو دیدیم باور کن زیبا کردین این سحنه ای که تو تمام عمرم قید از صحف تولد پسرم که پسرم رو دیدم این سحنه یه زیباییو که توی عمرم دیدم این چراقه های باند اتصاقه اون شم بزیاره حالا ماجرای اصلی اینجا اتصاقه افتاد اومده ایم را دیگه خیالم راحت شد چراقه ها را دارم نبینم اما اومده ام باید نشستن بس کردن یه مقداری بالا هستن شروع کردم هواسما را درست کردم یه در ازداره گفت که چه کار میکنی میشین یا نمیشینی؟ بختم خب دیگه چاره ای نداریم یا میشینم روی باند یا تو واسلق کنار باند بلاخره یکیش میشینم آور کن رسیبیم روی خط اول باند یه دفته از سمت چپ چنان کراسلینده وحشتناکی هواپیما را گرفت چنان بعدی از سمت چپ شاید نوت درجه کامل چنان بعدی هواپیما را گرفت که هواپیما کاملا شروع کرد به راست کشتن و من خدا شاهده برای یه لحظه گفتم الان نکه بال راست بخورد بینیم یعنی هر لحظه انتظار راشتن نکه بال راست بخورد زمین نقص شانس را بردیم چرخ راست به جای نکه بال راست بخورد بینیم یعنی اتفاهمون به اندازه کافی پایین بود هونجرو یعنی علمه دعشون thi 될ید؟ ژگو هاتن who دوسیーナ ژگو یعنی که که که
00:48:11--->00:48:14
spkr_03: یعنی کاروان بیتون دادن یا ندادن کاروان
00:48:12--->00:50:05
spkr_02: کراس میدم به تون دادن یا ندادن کاروان؟ نه کراس میدم داده بود، ما انتظارم بشیم اینقدر شدید باشه انتظارمش میاد کراس می ریاد باشه هواپ ما رو چهر خرده می بلند شد رو چهر چهر خرده می دومتر رو چهر خرده می دوم خراسی مجتی اینجای کجید کله شدیم که بالاخره صاف می شود از اینجاییم اگر بخوام با آنسکی با کی میگن اینجاییم واقعا امانداری بکنم من اون شب خوب تعدیدم ننشستم احزیزم یعنی واقعا واقعا بدتری نشستن است تمام عمرم رو من اون شب انجام است احزیزم احزیزم گدن خراسی نشستیم و نشستیم و رفتیم تایبان رو و بعد بالاخره دویه نیم ساعتی هم رفتیم این امسی فرم هواپمار رو می داشتیم و کارها تمام شد و اومدیم پایین سوار مینووز شدیم بریم خونه نشسته بودم که مینووز مقرم داشتم از سویسوی مینووز این دونه های بارون که می خورد و ششه مینووز می که را می کردم یه دفعه زیادم افتاد یه حرفی به یه جمعه ای که چند سال قبلش یه راننده یه تاکسی شیرازی به من گفته بود تو شیراز چند سال قبلش موقع افتاد بودم دوار تاکسی شدم از پایگاه بیام شهر یا از شهر برم پایگاه بعد همینجوری که صحبت کردیم لباس پاواستنم بود سوال که از راننده پیر مردی بود سوال کرد که ببم چه کاره ای این شیرازی ها به بچه هم یا پرزندن میگن ببم چه کاره ای کجی کار میکنی اینا؟ گفتن من خلابانم یه درست در جشت سد روزهای خودش ببم نون روز نمیگن قطع بود که تو روح هوا رفتی جنبال نور نور
00:50:08--->00:50:13
spkr_03: که ایمام از سرس بکشی برود باشون. شیران دیمون.
00:50:13--->00:50:44
spkr_02: این موقع باور کن اون موقع یاد این حرفه گفتنم اونش درو کردم به خندیدم چینا قحقه ایزدم پیدریزاده و راناله نیووس پکنی کردن از شدرت استرس مثلا قباسم از رست دادم دیگونه شدن اینم از اون شبهایی بود که شاید اگر اندازه یه درگیری جنگی استرس نداشت ولی به هر صورت استرسش که قراجه زیاد
00:50:44--->00:53:00
spkr_03: ای جونم خستگی در کنی یه ذره جناب انسارین میگن مجید جون ابتر سمین مازندان هم به سلام رسون میگه مجید جون من چی نتونستم بخون رد شد حالا آقای دکتر بابک آل آقای من فکر منم یه چیزی نوشته بودن جامع انسارین نتونستم ببینم گفت مجید جونم حالا به دوباره منویسه دکتر بابک آل آقای عزیزم خب من من شرادت برم خدمت همه شون آها اینجاست آقای انسارین میگه مجید جون به یاد روزی که با هم رفتیم ارسلان خادمی را در کاروان عوض کنیم یادتون دکتر بابک آل آقا میگن سلام امو جون خاطره بسیار خوبی بود همیشه شاد و سلامت داشتید خاطره ورتیگوه را شنیدن آقای دکتر دوستان همه آقای عادل جدی ماشالله قهرمان ملی آقای عز کنم خدمت شما دکتر آرش عزیزم دروت بر شما باشه آقای مازندرانی میگن خسته نموشی آمو مجید آمو آم نوکردم چی توری باو آقا ما یه خاطره خوب شیراد روی بلدی آقا ما رفتیم یه بار من اومدم توی چیز شیراز رفتم پون بنزین ما رفتیم بنزین بزنیم آقای هیداریان هم میگن دروت در شیرمه دلاوه من رفتم بنزین بدارم یه موتوری اومد من بخواستم بنزین بدارم این هم بیاروک را نمایی مکنه و کارت سوختوانا بده و اینا یه گفت که آقای عز سلام آمو گفت آلی آقا نوکرم گفت چاکرم آقای عزیز آم خاک تو سرم بعد هی اینا با هم دیگه تعرف میکردن من گفتم اینی دارم فوش به هم میدن خاک تو سرم آمو میگه خاک تو سرم آمو هم حرفای چیه خاک تو سرم بعد منم برگشتم گفتم آقا خاک تو سر من نه شما بذارم بنزین همو بذارم آم نوکرم شما مهمون این چه حرفیه خاک تو سرم بعد اینا گفت من گفت گل بر سرت خاک چرا برام اینا من دیدم انگار با خودشون مثل این کلماشایی که میگن خاکی زیر پاتم چاکرتم شیرازی شیرازی خیلی کلماشایی شیرازی خیلی کلماشایی
00:52:57--->00:53:03
spkr_01: شیر آسید هیلی چنو اشویی شیر آسید شیر آسید
00:53:03--->00:54:59
spkr_03: خیلی لذت بردیم از حجور شما من اینقدر که عشق دارم میبینم اینجا از تمام این بینندگان عزیزم که الان نزدیک 450 نفر دارن شما رو میدن هر وقت هم که میایی ما شالله میترکونی ازار ما شالله باشه خانم لیلا میگن شیرازی میگن آمو شیرازی رو مزخره نگین لحجه من خیلی هم قشنگه تهرونیان والو ببینو بخون این مال خانم لیلا رو بخون آم شیرازی رو مزخره نگین لحجه من خیلی خیلی هشنگتر تهرونیان والو والو بخدا آم ولو خب عزب خدمت شما یه رنگ بری خانم روسایی انتخاب کنین طب مهمون رنگ نارنجی طب مهمون یه و آف بایی من ممنونم اینکه اینقدر شادی این رنگ نارنجی تقدیم به خانم روسایی به خاطر تمام زحماتی که برای شما کشیدن درود به خانم روسایی امیدوارم که از شما راضی باشن شما از شما راضی باشن چلا که راضی هن دیگه خیلی عذیت شدن تو جنگ در زمان پروازهای شما چه استرسایی برشون وارث شده به این شیرزن عزیزمون و همه شیرزن های قهرمان های ما درود به خانم رستایی این رنگ ها برای شما از خانم رستایی ببینید الان صفه نارنجی شد کلن رسکی و یه رنگ برای خودتون انتخاب کنین منم آبی آبی اینم تقدیم میکنیم به حضور پرمهر شما دلاور قهرمان به خاطر رشادت هایی که ما که حدی نداریم ما فقط داریم میگیم ممنونیم قهرمان چند تا بچه دارین؟ چونتا چونتا پیسار
نظرات
ارسال یک نظر