تیمسار خلبان لوتر یادگاری
00:00:00--->00:00:35
spkr_00: احترام I love you به ارمنی بلد بودم سلام چی میشه من ارمنی آسوری هستم آسوری هستی سلام چی میشه به زبون شما چی سلام سلام
00:00:37--->00:00:43
spkr_01: اشلام علوخ البته این یعنی سلام به تو مرد اشلام علاق سلام به تو زن
00:00:44--->00:00:49
spkr_00: ایجیون درم. ایشیده روح. خیرم اکرسام خیرم ستندرم.
00:00:50--->00:01:04
spkr_01: این هاشمال آقای گل از کجا میدونست من ارمانیده چیز نیستم هر وقت میامد سکرگیری وقتی تا آمون شد یک چیز کوچیگی بود ارمانی میرم
00:01:06--->00:01:16
spkr_00: بس بخی ای جونت دارم تیمسار لوتر یادگاری که هی میگی به من نگو تیمسار من اینقدر بهت بگم تیمسار تا دلم خونه کشه
00:01:20--->00:01:24
spkr_01: شبه پرشمو زنده باشی کوربانشم پرسیازید
00:01:23--->00:02:07
spkr_00: مرسی عزیزید تیم سال سرفراست برای اولین بار توی لایو ما شرکت کردید آشغان شما میخوام بیشتر شما رو بشناسن یک بیوگرافی مختصری از خودتون بفهمید بعد بریم سواق سالا
00:02:08--->00:13:52
spkr_01: باشه چشم من در سال 1326 در ارونیه به دنیا آمدم و بعد از پایان دبستان و دبیرستان چون کلن ورزشکار بودم و اون موقع بکسر بودم به این دلیل با شخصی به نام آقای منحوم قاسم رسائلی یکی از مربیه خوب نیروعی بود بایشون آشنا شدم بعد چون خیلی خیلی دوست داشتم بیان برای خلبانی و ازش پرسیدم چیکار باید بکنم خلاصه ایشون رفتن و پرسیدن و این ور اون ور اینا دیدن من نمیتونم برم خلبانی چون بیدیم انحراف دارست از پایان بکس انحراف کرد به این دلیل ایشون گفت اگر بیایی فنی استخدام بشی هر وقت که شما نیروعی مسلح اول شدیم میفرستم اعمل کنن بعد برو خلبانی مرد مردونه اون رو هم قولی که داده بود من رفتم مسابقات رو دادیم اول شدیم اردشت و ازد خودم ما رو فرستاد بوشالبینی نیروعی بینیم و اعمل کردن و اومدم خلبانی مردم خلبانی در سال 1300 و حدود 5-6 ماهی از 46 کداشته بود که به امریکا اضاف شد تو امریکا رفتیم لکلند و از نظر انگلیسی هیچ اشکالی نداشتم چون معمولا انگلیسی چیز ماه های چند زبان صحبت بونیم خیلی بهتر است فارسی زبان های هست مثلا بگم خلصه اونجا لکلند هم چند ماهی بودیم بعد ما منتقل شدیم کیسلر البته من یادم رفت بگم که ما برای هوایی تبیسته هشت داشتیم میرفتیم حالا چرا تبیسته هشت من نمیدونم ولی اون سری همه رفتیم تبیسته هشت تو ایالت میسیسیپی پایگاه هوایی کیسلر اونجا به سلاپرواز میکردیم و دانشگاده من اونجا بود بعد از حدود یک سال خورده ای یک سال و شش ماه ما فارغ تحصیل شدیم و برگشتیم ایران برگشتیم ایران به اب مای سی ست سی منتقل شدم شیراز بعد از مدتی در حدود تطفانی بودم خیلی زود معالم خلوان شدم بعد از شیراز اومدیم تهران منتقل تهران شدیم در تهران هم همین جور مدتی طول نکشید که 7.7 خریدن و ما جزه به سلا شاید فرز کلاس های دوم جانب؟ میگم فرز جنریشن یعنی میگم در جنریشن نبودم همینه میخواهم مرسی برای دوقت سیکند و ثرد جنریشن همینه هفته دفت بودیم که یادم میاد سطفانی بودم معالم خلبان شدم هفته دفتو و شروع کردیم به پرواز بیشترین پروازی که میکردیم انگار مشخص بود یه روزی باید بجنگید همش چندین منطقه داشتیم بالا شمال قرب جنوب پروازای سخ رسانی ما از کمیت خلبان گرفته از خلبان گرفته از معالم خلبان گرفته از مهندس پرواز گرفته تا بوم آپریتر همه برای تریننگ بودیم همین جور هم حبمایی شکاری اون موقع افتاردفت فیلن سخگیری نداشت درچه ما هر کاری میکردیم با افور بود کار ما بعد انقدر پیشرفت کرده بودیم ماها و بچه هی شکاری که ما پروازی گذاشتن مستقیم بریم آلمان درچه ما با دو فروند 707 با چهار فروند افور پرواز مستقیم رفتیم آلمان یه هفته موندیم برگشتیم البته این مقدمات این بود که ما هوای شکاری منو از امریکا که میخریم مستقیم بیاریم اسپانیا از اسپانیا مستقیم تهران و همینجورم شد البته من اینو این پروازی دیگه ندیدم چون من اضام شدم برای دوره سیفتی امریکا دوباره ولی بچه ها همیشه این کار میکردن یعنی ما بعد از امریکا دومین کشور دنیا بودیم که هواپیما های شکاری منو مستقیم از امریکا باقیانوس اطلاس و کراس میکردن و اروپا و از اروپا مستقیم مدیدن تهران مستقیم مستقیم مستقیم مستقیم مستقیم مستقیم مستقیم اوکی نیست بله در هر صورت ما در بهترین زمان آبادگیمون بودیم گردان 707 که انقلاب شد و امریکای ها رفتن ما موندیم خودمون و هیچ مشکلی نداشتیم خیلی زود اومدیم به صلاح همه چی رو دست خودمون گرفتیم تا سییک شعریور سییک شعریور که حمله شروع شد اینا تو رمپ 770 اومدن اولین هفت مایی که زدن 770 بود و وقتی ما جمع شدیم همه پایگاه فقط بچه ها بودن و اکثر همه گریه می کردیم گریه می کردیم از این جهت که بگیم به کجا شده که اینا بیان هفت مایی ما را بزن و بعد از زورش یعنی حدود دو ساعت بعدش یه زمزمه اومد که ما هم بلندشیم پروازهای بصلا انتقام و بفرستیم بچه ها را پرواز اینا دیگه ما زنگ زدیم این ور اون ور بعد پست فرمده ای آقایون بصلا ارشدهای ارشدهای خلاوانان شکاری همه بست که قانه شده بودن که باید فردا باشه امروز خیلی زد در نتچه اون کمان 99 بود درسته؟ کمان 99 بلی بود کمان 99 بلی بود اون روز ما بایدی تیک آف کردیم شب بود در واقع ما لیدر اواپی ما شکاری مرحوم ارسلان مرادی بود که از اون بچه هایست که بی نهایت دوستش داشتن بی نهایت مثل هاشماله ها اینا را من خیلی دوست داشتم بعد دیگه اون روز روز اول بود بایدی تیک آف کردیم یعنی دیگه ما جایی قرار نزید شب بود بعدی تیک آف کردیم اونا پنج فروند ما دو فروند اونا پنج فروند ما بعضت مزرد ما یک فروند بودم اون روز روز اول ما تیک آف کردیم رفتیم دیگه نه سلامی نه علیکی نه خوب بود بد بود صحبت میکردیم چرا غاروشم بود نمیدونام خیلی کارا یعنی واقعا جنگ رو با همه وجودمون حس میکردیم من همش تو این فکر بودم خدایا این بچه ها چند نفرشون برنمیگرده چکار میکنن فلان اینو خیلی تو فکرشون بودم رفتیم تا یواشگاش افتاب شروع کردن به طلوع کردن هنوز پاین بسیلا مرز ایران اراخ هنوز پاین بسیلا تاریک بود این آخرین بنزین هاشون بگرفتن و رفتن من انقدر دلماپس بودم و انقدر عزیبی داشتم و ارسلان و ارسلان برگشتنم من قرار بود برگردم و پایگاه زود بشینم و ارسلان گفتم ارسلان من همین دور برا هستم اونم با آشه گفتم رو همین فرکانس خلاصه اینا رفتن تقریبا تایمشون هم داشتم و اینا مثلا چقدر میشه یه سر اومدم داخل کشور خوشنگ شروین و با یکی دیگه داشت از ترونیه میومد و بنزین بشتادم و پلی چاق و سلامتی کردیم و گفتم شهر منو ازش بود دفاع کنو ولی زمانو داشتم مثل اینکه یه چیزی به میگفت یه چیزی کم داریم زمانه رو داشتم یواشواش نزدیک شد به اون موقعی که اینا باید چکاب میکردن ولی خبری نشد یه خورده بیشتر ده یه یه سرسداشون در رو بند شماره یک شماره دو شماره چار شماره پنج سه خبری نبود خلاصه تا گفتم ارسلان گفت نوتر برست به دادمون و از حراب بنزینجون فکر بعد خلاصه ما رفتیم سمت قرب سمت راخ اونا هم اومدن اینا یه باشه هاش منو پیدا کردن و ارسلان گرفت رفت شماره دو گرفت رفت چهار و پنج گرفتن رفتن سه مون نمیشناسمش نمیدونم کی هست هرچی صدا میکنم صداش نمیاد خلاصه اومدم زدم یه خورده داخل سلسام تشه قرب گفتم برم نزدیکتر یه دفعه دیدم صداش اومد منطقه یه چیزی در حدود ده پونسته دقه بعد از اومدن نگو این این شماره سه بعدا شنیدیم فهمیدیم این شماره سه گنباش زده بعد رفته خیابان رشید بغداد پنجاکایی اونجا هم یه به صلاح منوری داده بعدشم چند تا گرولب خورده یه مقدار زیادی از بنزین چم رفته بعد دیگه به چیز چم رسیده خلاصه مشکل اون همیش نمیتونست ما را بگیره من هم تو اون هیری ویری یه مدولی بعدها خیلی ترسیدم من به فلادینجنیره گفتم دوتا پینصد فوندی بنزین بریزی بیروت کنم میدونید وقتی بنزین بریزی گید اونه کانترل بزرگ یا هرکس تا را میبینید من به از اینکه از اینکه فکرش اینه میگردم من هم میبینن ما از اولین بنزین را ریختیم بنزین بسیار پون سکنده بعدی گفت انساید رفتم سمتش اون هم سمت من دیگه نمیدونم کجای اراغ بودیم کجای ایران بودیم چقدر رفته بودیم هیچ چی نبید ولی بعدا ترسیدم بعدا فکر کردم اصلا یه چیز یه جوری شده بود اون موقع تنها هدفی داشتم اینو بگیرم شماره سه را بگیرم شماره سه را گرفتیم اومدیم رفتیم نشستیم چند وقت بعدش فهمیدن این شماره سه کسی نیست جز من او سهر معاقی اگرچه همسای ما بود بچه همسای ما بود بچه همسای ما بود بچه همسای ما بود بازی بیکردن ولی من نه من اوشون را دیده بودم نه ایشون من را دیده بودم خلاصه خلاصه گذشت تا اینو هفماشو زدن دستشو زدن من شنیدم که بسیلا جراعی شده توخوزستان و بپار شده ولی شده هم تو بیمارسان خود اینو روایی فرستادنش اونجا اونجا برای اولین بار رفتم چهره این شماره سه را دیدم های چهره من لذت می بودم نزباقا لذت می بردم این از روز اول جن های چهره های چهره
00:13:56--->00:14:20
spkr_00: آلی داری میدید تیمسار آلی آلی حرف ندارید شما چون قرار چندین جلسه باشید به هر حال ما جنگ رو بخوایم از دید یک قهرمان مادر یک کسی که اگر نبود واقعا خدا میدونه چه اتفاقهایی برای این بچه ها توی زمانی که بنزین نیاز داشتن میفتاد درود بر شما بسیار آلی ما سراپا گوشیم غربان
00:14:23--->00:19:50
spkr_01: خیلی دوست دارم یه جوزی البته نه اکادمیک شرایط ایران و چرا سخگیری را حدمتون ارز کنم واقعا چون میدونی عادت شده بود دیگه با هر وضعیتی با هر قیمتی خلقانه را آماده می کردیم هفمار را آماده می کردیم نمیدونم از چند تا ایراد رد می شدیم هفمار را می رسندیم بالا بچه ها کمک می کردیم ولی واقعا بعضی ها شاید متوجه نشن که چقدر مهم می کردیم می دونین کشور ما یه فلاحاتی که ارتفاع متوسطش سه هزار پاس سه هزار پا ارتفاع هر جا می رسی کو یعنی تیمپریچر بسیار بالا بعدش خب این چی می کنیم فقط بانده دراز می کنیم بانده که نمی تونیم پنجاکیرومت باند درست کنیم در نزیجه ما را باید ثبت کنیم به این جهت بود که اگر این تنکر نمی بود شاید شاید واقعا یه چیزی نوعه مثلا پرواز نیروهوایی یه چیزی بسیار ناچیزی نیمه این چیزی که اف پنج که برای اف پنج اومد اینجوری می شود ولی الان ما مثلا مقدار مهماتی که اینا می زدن ندیده بودیم قبل الجنگ وجدانا ندیده بودیم یکی دوتا بوم بی زدن بعد می رفتن پرواز برمی گشتن ولی الان که بچه ها می خواستن خدافصی کنن از ما این مثلا پهبار ها چیز می کردن تازه می دیدیم زمین و زمان ماد زمین و زمان یه مقدار کمی بنزین می گیرن این ها فکر ها فکر هاییییم باید هر چقدر شد رفتن درچه از این بابت بسیار دست بچه هایی ما باز بیده چه اف اوارتین چه اف اوارتین هم از این بابت راحت می تونستن هر نومانوری انجام بده ما هم می دونستیم دیگه باشه باشه همه چی را می دونستیم یک کاری می کردیم وقتی اینا تموم شدن از داکفایدشون و از این کار جنگیشون ما اقلا نزدیک باشیم چون ما می دونستیم اینا افتار برنرز استفاده می کنن و درگیر می شن و اینا خلاصه هر اون چی از درستیم و خوشبختان هم یک گردانی داشتیم بعد از انقلاب که امترکایی هم رفتن هیچ مشکلی از نظر خلبان و از نظر فرانی انجینر و از نظر بومبر نداردن اصلا چون شب و روز ترننگ می دیم حتی یه چیز گرفتم جردسکار از فرمدانی روی ازیزه گرفتیم وسطهای جنگ بود که دیگه واقعا پروازا برای ما از نظر پولی بسیار تاکیران تاهم می شد اینا خب تحریم بود این مشکل ما از فرمدانی رو خواستیم به ما اجازه بده شاگردهای کلاس منوکی می بریم میریم تو هم سخرسانی کنیم هم اینا رو یاد بدیم و اوکی کردن و از هر جوری هر وضعی که داشتیم چیزی کمی نداشتیم مطبع خب گردان یه حوادث دیگه هم پیش اومد گردان مثلا برس باید هفمای سخرسانی از منطقه سفر مسادی هایجک شد بعد به مصر رفت برای ما خیلی سخت بود و بعد من انطباب شدم برای برگردنونش رفتم تا اسطانبول موندم ندادنش دوباره برگشتم ایران دوباره رفتم تا بلاخره هایجا رو گرفتیم و باوردیم خب به این یه همچین سیزهایی هم برای گردان ما اتباق افتاد ولی در کل از نظر سخرسانی البته ما خلبان چیزی نبود جز یه مدیر چیز ولی همه مهم بودن یعنی اگر ما مطمئنم افور هم همینجور بود افورتین هم همینجور بود هر وقت یه ما نوری داشتیم یه چیز سختی داشتیم مال خلبان نمیدونم معلم انجینیر، معلم بوم اپریتر، صد در صد اون فورا و فورتین هم کابینجورو به صلاح معلم کابینقب و معلم، من نمیدونم، همه بهترین آدم هایی با تجربه رو میزشتن این که وجدانا من الان که دیگه جنگ تموم شده اینا، ولی واقعا خیلی راحت تونستیم سرخواب اگرچه اتفاقات زیادی تو بردان ما اتفاق افتاد یکی هبما را برد، یکی نمیدونم برنی صد را برد با تمام اینها ما هیچ وقت از آموزه شمون، از استاندارت میکم نشد، هیچ نوع سانههی ندادیم به جاز اینکه دوتا هبما دستدیم، یکی در تهران، یکی در شیراز و ما میدونستیم اینا دنبال ما هستن، ما هدفیم، هبمای با اون سنگینی، ما هبمای تانکر میبایست چط را داشته باشیم میبایست کف هبما در هیدرولیکی باشیم، چون ما هم این هبمای تانکر سایر کشورها، ما میبایست با چط را حلمت پرواز کنیم موقعی که هم یه اتفاقی میفتاد، خب بلاد کنیم، ولی ما نه اونو داشتیم نه هیچی در نیچه، ما از تکافتی میکردیم، فرض میکردیم توز تو منطقی جنگی هستیم تا نشستن، از نیروهای خودی میزدن تا بقیه هیچون منتظرم سوال بپرمسیم خبستن هفترم گذر نuta هیچون هاد ها هیمن ها ها ها ها ها ه sites ها
00:19:51--->00:20:11
spkr_00: چشم ارز کنم خدمت شما این تانکری که هایجک شد دیگه دوستان نوشته که یک فروند 707 سخرستان به مصر پناهنده شد شما فهموندی استانبول حالا کدوم درسته؟ مصر درسته
00:20:12--->00:21:29
spkr_01: شما رفتم استانبول برای اینکه میبایستی از طریق سفارت کنچلگری استانبول اقدام میشد برای رفتن من به مصر دفع اول نشد 16 روز موندم استانبول برگشت ایران دفع دوم دوباره رفتم مصر استانبول این دفع تمام اطلاعات حت از جمله پیرانیم که پوشیده بودم همه را مخابره کردم برای مصر چون با مایز مصر ما قرار داد سفارت نداشتیم سویس بود زمنافع حتی همه چیه اونچه پوشیده بودم هم گفتم که بالاخره اومدن بای عبما عبما منو دادن و البته اونم پرواز سادهی نبود چون بدود 15 روز قبل از اینکه من برم استانبول یا عبمای وزیر مور خارجی الجزائران رو برگه زده بودن مثل شمال قرب ما هم بود اینه که بعد از اینکه برمیگشتم واقعای و خیلی سختی و زدم حدود صد مال مونده به مرز ایران زدم از بالا به صلاح اتحاد جامعات شروعی زیر اون که دیگه اونا نزنن اومدم به رشد رسیدم اصلاح وزه که بیام از روی تبیز رویشم اینجوری سخت بود استراصان نبود اینجوری سخت بود
00:21:29--->00:21:54
spkr_00: خب خیلی اموالی من یه سوال حالا این خیلی ارتباط ندر اینو بعدم میپرسم فقط میخوام این جلسه از یه مقدارش رو یه مقداری از اجسه رو بفرمایید اگر امکانش هست که روی دریاشه ارومیه اون خلاقیت و اون رشادت و اون روز با جامعه ایزستت ها و شما با هم کنفرانس صحبت میکردیم خاطرتون هست
00:21:56--->00:24:32
spkr_01: از هماسی این ایچ سه چندین مرحله بود ایچ سه بار سه بار اومده بودن کانسل شده بود دفعه این که ما رفتیم کمک خلاوان ما از بچه قدیمی بود مثلا رفیق ما بود از این که من به کسی نگفته بودم حتی شماره دوی ما هم نمیدونست ما دو فروند اف اف سد اف بودیم هشت فروند اف اف اف هیچ که نمیدونست باقید به ما هم گفته بودن میرین ارو میه بعد از چندین هولدینگ بعد بنزین میدیم برمیگردیم این کار ما بود ولی این کمک خلاوان ما خدا بیا مرزفاد کرده قرر کرده بود گذاشته بود هف ما بار خوده نه با من حرف میزن نه ایچی من تنها با زمین صحبت کن با این بچه های چیز که حق صحبت کردن نداشتیم همه زمان جنگ بود خیلی خلاسه تمام دنم خوش شده بود و بعد از چیز بر یه دونه یه هوای ناجوری هم بود تکون نبود ولی هوایی بود که بارون میامد بارون بسیار ریز و دید و خیلی کم کرده بود ما هم با خود چون بچه اروبیه تو اون دریاچه شنا کرده بودیم من فهم کردن تو زمینم اینه که طول دریاچه را که تیمی کردم خب زیاد مشکل نبود فقط جد میرسیدیم به خوش نه باید بالا پشکی بروازم کردن ولی عرض دریاچه را که میخواستم دور بزنم به خاطر ای که اینا همه شون مرتب در حال بزنگیری بودن شماره دوی هفته در بقیه هشت فرمان خب ما ناخداگاه یک بالا های بالمون به خوشکی میرسید آخوا میرسیدیم که منتظر ما بودن این خودی ها از همونجا شروع میکردن بزدن خیلی عذیت شدن خیلی عذیت شدن و مخصوصا این بچه های فر بچه های شکاری که محصوم و بیخبر و نمیدونم آبیزان چیزی به هفت مای ما نگاه میگردن و کاری نمیدونم بکنن که اینا مثلا مورد چیز داد و بیداد کردیم خلاصه پرواز شد پرواز شد و هر موقع عرض دریاچه را بیرفت یه خورده بنگ را زیاد میکردن این بچه ها یه خورده تو مشکل بودن خصوصا اون که تو کانتک بود مجبور بودن با که دیگه خوشگی را رد کنم چون میزدم خوشبختانه بنزینگیری تموم شد همه با به سلامتی رفتن و ما وقتی اومدیم ایران ولی خبر اومدیم تهران ولی خبر نداشتم این حمله بریزیم فقط من مرمولیتم تا همون جا بعدها فهمیدیم اینا چی کار کردن هیچ چی نمیدرستم
00:24:32--->00:24:46
spkr_00: شما تا اون لحظه نمیدونستی که چه عملیاتی قراره فکر کردید یه پرواز معمولیه نه نه میدونستم پرواز یه جایی هست ولی نمیدونم فکر کردید یه پرواز معمولی بمباران همیشگیه که انجام میشه
00:24:46--->00:25:32
spkr_01: اون باران همیشه اگه هشبرمن نمیدونم نمیشد بلی میدونستم یه مهمیت مهمیه ولی نمیدونستم اینا کجا میرن بعد میرن به ازیم مگیرن وزیفه من تا اونجا بود از اینی که خلاوانم من رو به نمی کرد بلیسه ایجوری بود و خوشبختانه بعدم فهم میدید دو سه روز بعد فهم میدید چی شده واقعا لذت ببرادم خدا بیاموزه این بچه کرج بود اسمش اسکندری آخ آخ آخ محمود اسکندری ازیزم خدا حفظ کنه تیمسار لیدرشون
00:25:34--->00:26:06
spkr_00: آقای جناب مازندرانی به شما خیلی سلام میرسونند میگن درود و عرض ارادت خدمت تمام عزیزان و جناب تیمسار جناب لغمان نجات بهتون سلام میرسونند تیمسار فرغانی بهتون آخه بارونتون به هم اون لیدر بغداد رو میگی؟ عباس دوران لیدر کل فلاید تیمسار برازپور عزیزم شبه قرار بیانده به خدا
00:26:04--->00:26:18
spkr_01: قرار بیانده به خدا انشالله پرواز بسیار جمع جوری بود شما اینکه سختی داشتیم زیاد و دقیقا خیلی حالی بود دستون درد نکنیم
00:26:19--->00:27:05
spkr_00: ای جون دلم خب من منتظرم دوستان اگه از سؤالی دارن از این مرد بارن یه سؤال من خانم کاشف همسر تیمسار سرفراست تیمسار کپتن کاشف میگن درود بر جناب لوتر یادگاری عزیزم کامنتارو باز کن تا به مقدر قربون صدقه بهرمان داشته باشیم خب عرض به خدمت شما که ما در خدمت شما هستیم شما فقط یه سؤال میگن یه دوستی پرسیدن از ارامنه هستن از اقلیت های مثبی هستن میگن شما در زمان قبل از انقلاب مشکلی برای استخدام نداشتید چون که ما الان بعد از انقلاب رفتیم میگن که شما استخدام نمی کنیم جام آرام هم به شما سلام میرسونم
00:27:05--->00:27:50
spkr_01: خیلی ممنونم لفت دارن نه ما قبل از انقلاب ایچی مشکلی نداشتیم و از اقلیت هم بسیلا استخدام میکردن ولی من قصدم بسیلا افسر چهربانی بود اون موقع که اوزویتیم ملی میشدی بدون کنخور قبول ادید کردن بعد شانسی ما اون سال قبول نکردن بعد اومدم نیروهوائی خدا بیا مرس مرمی بوکسی نیروهوائی بود اون کمکم کرد و واقعا بعد که رفتم هنرجویی بعد از این که دوباره گورتمنو بیش دکتور شالبونینی روایی عمل کردن و خلاصه اومدم خلابانی نهیت مشکلی نداشتیم
00:27:51--->00:28:15
spkr_00: خب خیلی خوبه من فکر بکنم بهترین کسی که بشه یاد کرد چما هستی که با همه این عزیزان خاطره داشتی خوشبشت میکردی تو هوا من امشب رو تقدیم کردیم لایف رو به تیمسال سرفراز شهید محمود خزرایی اگر خاطرهی داری بفرمایید از ایشون خدا بیا مرزش خیلی از
00:28:15--->00:28:39
spkr_01: اینجوری شخصی تیزش نمی کردیم به این صورتی که مثلا فرض کن ارسلان رو پیشناختم به این صورتی که بچه دیگر رو بلی خیلی تعریفش شدیم خیلی ارادت دارم خیلی خیلی ارادت دارم دوستایی سمیمی ما اون کس که پشترت دشسته به دیدون مازندرانی هست که خیلی خیلی دوست دارم
00:28:39--->00:29:00
spkr_00: بله اینجا جناب صادقپور جناب عطایجا مازندانی خیلی دیگه هستم من فکر میکنم اینو بذار یه ذاره بیارم جمعا شما یک یادی کنید از این من همین جوری این آقای مهنتیه فکر کنم تیمسا مهنتیه این آقای رمزانیه
00:29:05--->00:29:15
spkr_01: نه نه آها الان حکسشون رو دیدم حکس جوانی شون
00:29:21--->00:30:01
spkr_00: خدا بیانم سلام بکنم خدمتش من اسم میارم شما یاد کنید مرسی بفرمایید از جناب زندی بفرمایید
00:30:01--->00:30:32
spkr_01: کدوم زندید؟ ما دو تا داشتیم جلید او افورتین؟ بله بله رهرمانی؟ اونم خیلی عالی بود خیلی خیلی میدونیم با همچون خلبان ها خیلی راحت بود کارمون خیلی راحت بود احتیاز نبود که دیگه معلم بومابریتر داشتیم ببریم نمیدونم معلم فلان ببریم ماشاءالله بعدها همه دیگه تبراح صلا خیلی عالی
00:30:33--->00:30:45
spkr_00: خانوم مهنتی همسر تیمسار شادروان مهنتی میگن که اگر مایل باشن از این عکس برایشون بفرسم
00:30:45--->00:30:49
spkr_01: خیلی خیلی مابون بیشم. چرا نا. چرا نا.
00:30:49--->00:30:52
spkr_00: اینجونه از جناب خلطبری بفهمید
00:30:54--->00:31:01
spkr_01: خلت بری را انتون بیوری نمیش اسمش فقط شنیدم من
00:31:02--->00:31:06
spkr_00: از فریدون زلفقاری بفرمایید
00:31:07--->00:32:08
spkr_01: آرفور ها؟ آرفور که خیلی فکر کنید آرفور یکی از سختنی پروازا برای ما بود اسمشو گذاشته بودیم پروازای بودار پروازای چی؟ پروازای چی؟ پروازای آرفور رو گذاشته بودیم پروازای بودار علتش این بود که ما تنها می رفتیم اینا می اومدن فول بنزین می دونید تمام زور آرفور هم این بود که سرعت بره و راحت به قلومه روح اکسیشو بگیری برگرده ممنونه چند جان بده آخوا ما یه ذره که نزیگه مرز می شدیم اینا اینه موریانه و اینا به همچیز می دونید ما شده می فرستادن آرفور یه دون افتر برنر می زاشت تو بیره ما می موندیم به صدای راه ای جان یه خود این ممنونه ها برای ما سخت همیشه اسمشو گذاشته بودن special mission فروازای آرفورو برای ما خیلی سخت
00:32:09--->00:32:24
spkr_00: جامعه کامران اعتمادی از همکارهای شما در 747 در بستر فکر کنیم حالشونم زیاد خوب نیست. امیدوارم که بهبود پیدا کنن. یاد کنید از تیمسان رسر افراد کامران اعتمادی.
00:32:25--->00:32:52
spkr_01: من سلام عرض می کنم خدمت عزیز دلم کامران من هم اتاقی بودیم قبل از اززگاه کنیم کامران همون مای 747ی بود که رفت اون برای ایران بستا سوریه و اینا که این سخ رسانی حمله به ایسی را انجام سخ گیری کردن بعد خلبان بسیار خلبان خوبه 747 بسیار خلبان خوبی خیلی ارادت دارم بهش
00:32:53--->00:33:01
spkr_00: جناب تیمسار فریدون سمدی میگن سلام به لوته یادگاری عزیز و قهرمان بفهمید از جناب سمدی یاد کنید
00:33:02--->00:33:10
spkr_01: خیلی معمونم، واقعا کچکیش هستم، خیلی خیلی دوستش دارم. انشالله همیشه سلامت داشته.
00:33:10--->00:33:33
spkr_00: بارگونتون برم من فکر بکنم شما خب به واسطه این پروازهایی که داشتید شاید امرجنسی چیزی هم داشتید شده بومو کسی ببره بیاره بومو بکنن نمیدونم یا مشکلی ایجاد بشه مشکلی ایجاد کنه خاطری دارین از این پروازهای این چنینی خیلی
00:33:33--->00:34:37
spkr_01: خیلی خیلی داشت نجوری نبود خب بعضی موقع هوا خراب بود از این موقع 90 درصد شاگرده بود چه تو همه مایی رسیور چه تو همه مایی تنگیر کار ما این بود اکثراً با اینا کار میسردیم بله خیلی اوقات سختی پیش روی ما میومد ما کافی بود فقط توی همین مثلاً سختیده با افول همین کافی بود بومه ما بگیم بک سیکس ما دستان بود نفیرم تو ترادل بزنیم به صلاح بریم بالا اونم کم کنه بیاد پاییم خیلی پیش میومد خیلی اتفاق بخواد طباهای خیلی خرابی بودن که همیشه که نمیتونستیم فروازو کنسل کنیم بالاخره ریسکایی هم باید خبوری میکردیم زمان جنگ بود اینجوری نبود که همینجوری بریم یه دونه بومبنزین زمینی ها بفرمونده که بگیر بریم خیلی سختی بکیشیدیم کل سکریت در هوایی کمیدیم
00:34:37--->00:34:44
spkr_00: به افچارده که میدونم 275 نات سخ میدادین به افچارده
00:34:47--->00:35:22
spkr_01: درست اوایلش سخت بود. وقتی بچه F4 قدیمی شدن اینا خیلی بارمون راحت بود باشن. منطقه F4 توربلانس رو زود میگرفت. این اقب F4 راحتر بود از F4. خیلی فقی بارش. ولی وقتی این این وقت بود چون چیز بسیل اون شوهایی گرم میتونست آب بالا بره پایین بیا تپ راست بره. بسیل ها دسکانکت نشه. از اون جهت راحت بود.
00:35:25--->00:35:28
spkr_00: خب به سوالات سوخیری فور یادتونه
00:35:30--->00:35:36
spkr_01: فکر می کنم یه چیزی در حدود 300 و ایدابی فکر می کنم
00:35:36--->00:35:59
spkr_00: مال ماکی 275 تا احتمالا همین رنج بود چون که به هر حال وقتی ما ابزر وای میسدیم حالا افور بخواست سخ بگیره خیلی تفاوت سرات با هم نداشتیم نه، درست آره ممنونم، بسیارم عالی من میخواستم یاد کنید از تیمسال براتپور که کردید در ایت سه
00:35:59--->00:36:28
spkr_01: تیمسار برادبور واقعا هر وقت فکر می کنم که این همه بار سنگینی رو دوششه واقعا هیچی نیست که اگه بگه اینها باید واقعا یه قهرمان واقعی شد اصلا ما پیشینا خلابان نیست که هیچ کاره ای چه ایشون شد چه محققی چه واقعی آران مثل اسکندری مثل دوران مثل اقبالی مثل این هم
00:36:31--->00:36:44
spkr_00: خب امشب چهه لومه برادر جناب سمدی هست از همینجا دوباره تصدیت میگیم به تیمسا سمدی برادرشونو چهه روز پیش از دست دادن
00:36:44--->00:36:54
spkr_01: هم تصدیب نیگه شده خدا بیو برزده شده خدا که ما را صبر و رحمت برارده
00:36:54--->00:37:23
spkr_00: از اون دوتا سانهه 707 میتونید بگید؟ میگن شما میکروفونتون جایی میخوره؟ میگن میکروفونتون هنسفری دارید دیگه درسته؟ میکروفون ندارن اصلا میکروفون ندارن؟ نم اوکیه ارز به خدمت شما که میفرمان که از اون دوتا هواپیمای 707ی که سانهه دادن اگر صلاح میدونید بفهمیدگی یادتون هست میکروفون ندارن؟
00:37:23--->00:38:10
spkr_01: سانه ندادن. سانه ندادن. ما رو زمین بودیم. اونی که تهران زدن، اراقی ها زدن، رو زمین بودیم اومدن زدن. ما سانه ندادیم و هفت زدن. یکم توی شیراز که بسیلا روز اونجا زدن، بمباران کردن، ما مجبور شدیم بریم برگردیم، بقیر بریم از شرمان عمل میکردیم. ما سانه ندادیم. یک بار ما یک موزید که بسیلا یه باشید توی اران دیگه عبرال میکردن، یه افصده افت عبرال میکردن، زمان جنگ بود. موتور رو شو هفت کردیم، رفتیم، موتور رو تست کنیم، آتش گرفتیم، خب مدیم نشستیم چیزو توسینا بودیم، دو موتور رو خاموش کنیم یا بیشیم. چیزی نید. هفت ما نو بودن.
00:38:12--->00:38:37
spkr_00: بله درسته اونا خب اون دو توابه هایی که جناب لبیبی بهتون خیلی سلام بیرسونه تیمسال لبیبی رزای عزیزم منم سلام بیدم خدمتی دو مرد بزرگ میخوام یاد کنید از جناب کاربور نمیشناستم بشون از جناب کاربور خلابان سی سدسی باشون پرواز نداشتین؟
00:38:37--->00:38:41
spkr_01: نه نه حتما جدیدی بود از ما
00:38:41--->00:38:58
spkr_00: دقیقا جدیدی بودم خیلی جدیدی بودم شما نرسیدیم جام چیتفروش که آشق شما هستن لوته با توجه به این که آشوری بودن ولی خلاوان آشیانه هم بودن خب حالا که تیم سا چیتفروش بودم
00:39:03--->00:39:40
spkr_01: بله چش بیشترین پروازی همی که کرده هم بیشتر پرواز های مقام وظم رهبری بودن که امو با رئیس جمهوری
00:39:45--->00:40:45
spkr_00: تموم شد؟ یا صدا در قصد؟ آها شما کتا اکتفا میکنید خیلی هم حالیه من خیلی نمیخوام تو دیتیل برید چون خودتونم واقعا قشنگ اشاره میکنید به دوستان اگر سؤالی دارن مثل جناب چیتفروش برحال خودشون خاطر یادشون اندافتن که از این پرواز های وی آی پی و برحال شما خیلی اونجا پریدید فکر میکنم بالای در هزار ساعت یا پونز هزار ساعت داره؟ نه نه هشت و خونسط هشت هزار ساعت و هشت و پونسط هشت و پونسط بعد که دیگه حتی اوییشن هم نرفتید؟ نه دیگه نه نخواستن یا نخ نرفتید؟ نرفتم شما رو دیگه رو هوا میبرم شما که ما شاالله با این تجربه چند بار امریکا رفتید با 707؟ نجاتهorus
00:40:46--->00:41:59
spkr_01: شاید یه چیز در حدود 45 بار چون میدونی ما بعد از اینکه یه نفر خلبان میشد میشد خلبان دو بعد خلبان یک میشد برای فرمونده هب ما باید دورترین نفته دنیا به صلاح اینو میبردیم یه پریچیک میبردیم بعد چکاپ میکردیم در اینچه من اکثرا ماهی دو تا به صلاح دو بار امریکا میرفتم رفت و مرگشت من شش روز بود و چیز بود اینی که تو وسط راهم همه جور به صلاح تریننگ داشتیم یعنی بل نمیکردیم چه کمای خلبان باشه چه بلاد انجنیر باشه چه هر کس دیگه اینه که تعلیماتونم سر جاش بود ما هیچ کم نداشتیم فقط میخوام اینو بگم وقتی انقلاب شد امریکایی ها رفتن وجدانا ما به هیچ چیزیم اتیاج نداشتیم از نظر پروازی چه معلم همون معلم خلبان هم معلم انجنیر هم و حتی منتنس ما منتنس ما اکثر قریب اتفاق هموفرها بودن یعنی واقعا شاهکار کردن زمان جنگ ما هر وقت اومدیم هر چی نوشتیم درستش کردن یا اگر نمیتونستن عوض میردن از هف مای دیگه بسرادر میابید منتا ما هیچ چی کم نداشتیم هیچ چی
00:42:01--->00:42:29
spkr_00: جناب فرغانی عزیزم تیمسا فرغانی میگن درود بر لوتر قهرمان چه شدها و روزهای را زیر دوم هواپیما شما گذراندیم زیر دوم هواپیما شما گذراندیم درود در تیمسا فرغانی نازنین جناب رزا لبیبی جاموسه چیتفروش بفرماین تیمسا چیتفروش میگن لوتر از اسخر مزفر مطلق بگوه
00:42:29--->00:42:45
spkr_01: از هر مطلق همه چیز من بود خدا حبسش کنه هر جا باشه یه کسی بود که هر وقت امریکا میرفتم هر وقت میرفتم باید تسخارو بیبردم با خودم خیلی دوستش دارم
00:42:45--->00:43:20
spkr_00: ایجیم دنم شکت هم جمان لبیبی هم میگن لوتر کارش درسته خیلی عالی من نمیدونم چی بگم من از جناب ایزسته تا بفرمایید از جماب فرغانی بفرمایید بگید دیگه من حس بگنم سوال کنن شما بگید بعد هم سری نقطه شب بازگشت جمان لبیبی میگن شب بازگشت از اصارت لوتر از طرف خلبانهای ترابری به دیدن من آمد ای جانم ای جانم
00:43:20--->00:43:59
spkr_01: واقعا دست پسرم رو گرفته بودم بیشتر پسرم اصرار داشت هر کسی که میومدن واقعا روزهای خیلی خوب زندگی موند البته سخت هم بود خیلی بعضی ها میومدن یعنی تازه امق سارت و امق دوری رو آدم میدید مشکل خانواده بوداشتن خیلی خیلی اینا از خود مایه بذاشتن خیلی مایه به خدا حفظشون کنه من اونو شیده هم از برنامه شما که 18 سال عراق بوده خدا حفظش کنه همچنان آدم او اینا خیلی حق به گردن ما دارن مثلا تو جنگ بودی مثلا واقعا خجالت بیکشن
00:44:02--->00:44:25
spkr_00: جناب لشکره بقیه بچه ها ده سال، دوازده سال، نه سال، هشت سال همه جور جناب یادگاری تا حالا شده تحدید بشید در طرف اواپ مای دشمن؟ یعنی بخوام بزن انتون بعد یه ها مثلا تابکاوه رو صدا کنید یا یک کمکی بخواد یا نمیدونم مثلا جوری شده درگیری داشته باشید یا مثلا بگنم
00:44:24--->00:45:00
spkr_01: خیلی شده خیلی ممنونم خوب چیزی یادم آوردیم مسئله این پدافند ما بود واقعا اون شبهایی که ببینی مروف شبهای سیاه اون جایی که مثلاً F14 درگیر می شد یه فروند بود قبلاً بعضی موقع اوائل دو فروندی می آمدن بعد یواش شد یه فروند خب یه فروند چه کار کنه همون کاری که سر آقا شمایی آوردن یعنی این رادارا واقعاً من اینا را مخصوصاً اونی که لطف شیرازی داره آسم
00:45:02--->00:45:05
spkr_00: آسن
00:45:06--->00:45:53
spkr_01: من که ندیده بودمش تو لحجه شیرین شیرازیش واقعا لذت میبرد خیالمون راحت بود گفتم هر جوری شده اون ملقم پشتر عبا باشه این داره تو رادارش اینقدر بهشون اعتماد داشتیم وجدانا این راداری های ما واقعا شاهکار کردن حالا مخصوصا از اون موقعی که از مصر برگشتم واقعا میترسیدم مرز ایران که گفتم زدم بالا پنجه شست مال تا مرز عرز از اونجا رفتم به رشد ولی با تمام اینا رادار تبریز من رو پیکاپ کرد و هدینگ داد و گفت خیالت راحت باشه پشتر ترچیب باشه بد میگیم گفتم من اینجوری اومدم من رو رشد از رشد برگردم منظورم در همه اوقات اینا پشتر ما بودن خیلی خیلی
00:45:56--->00:47:01
spkr_00: پسر شادروان بهادوریان تیمسا بهادوریان عزیز که اخیران هم آسمانی شدن به شما درود فرستادن میگن درود بر عملو تل عزیز روح پدر نازنین تون شاد باشه یه صلوات و یک فاتح هم تقدیم میکنیم به پدر نازنین شما به این تازه گذشته به برادر جناب سمدی به برادر جناب عادل جدی به برادرهای منشالله اینقدر به جناب آقای حادی توکلی برای آقای توکلی عباس آزای سرور و همه رفتگانی که من اسماشون رو یادم نیست تمامشون یک صلوات و یک فاتح تقدیم میکنیم خب جناب یادگاری عزیزم چرا ایندت آشه بتونن شما اران کسایی تو لایب ما هستن که معمولا زیاد نمی آمدن جناب لبیبی از کنم جناب شیروین جناب ابن یمین حس کنم خوبی نمی ممنونم خواهش کنم آقای بادر جناب دانشجی عرشد ما بود
00:47:03--->00:47:18
spkr_01: لبیبی نه لبیبی هم دوره بود بری جناب پیامین از ما عرشت تر بود تکم میخوردی میگفت نخن نخن
00:47:19--->00:47:31
spkr_00: توی اوییشن هم خیلی واقعا بسیار کاره شایسته کردم و خیلی به نام بودن تو اوییشن ایران
00:47:34--->00:47:43
spkr_01: چهوین بگوش الان؟ بله بله درم میبینم بله بکنو یادش باشه روز اول مهر که سخ گیری کردیم از ارومیه برمیگشت
00:47:47--->00:48:46
spkr_00: از ارومیه برمیگشن چیکار میکردن؟ بایفور برمیگشن رفته بود کب آها برای کب رفته بودن بله روز اول جهر روز اول جهر آها خب بران بینویسن احتمالا از ارامنه شهده و رضا دنگانی وطن پرست تقدیم میکنیم به این کشور ای جان دلم درود بر تمام عقلیتهای مذهبی کشورمون هر کی در هر جایی که نشسته ایران در خارجی از کشور داری لایب ها میبینه از همینجا به تک تکشون درود میپرسیم و خیلی شهیده از عقلیتهای مذهبی هم ما داشتیم در جنگ بله در از اند خودشون بهتر از همه یادشون هست بله خب شما یک آقا پسر داری در امریکا بله اسمشون رو بفهمید من میدونم برای مخواهم مطمئن لورنس لورنس من اول گذرم شما بگیم من اشتغال نگم چون سخته میج lunch میجز اند که کوتهم رو بگری داری دیست که میبوهْatsه مگه
00:48:45--->00:48:58
spkr_01: اون 24 ساعتی نشسته پشت همین برنامه شما اون انقدر علاقمنده انقدر حس ایرانی داره که حد نداره گذارم اینجوری چرا نمیری بشینی وسط ایران
00:48:58--->00:49:05
spkr_00: لورنس عزیزم اگه توی لایب هستی یه مرد این رو بنویس لطفا نمیدونه
00:49:09--->00:49:19
spkr_01: لونست فکر نکنم بدونه همینجوری امروز زنگ زدی من اومدم خطبت شد لونست نمیدونه اگه بدونه خیلی خیلی خوشحال پیشه نمیدونه
00:49:19--->00:49:36
spkr_00: از کنم خدمت شما میگم برای ماها که علم نظامی نداریم یک بار توضیح بدید چرا پدافند هواپیماهای خودی رو میزد ایشون زنداداش منه تیم سار سرا هواپیماهای
00:49:38--->00:51:17
spkr_01: میدونی هواپیما های عراقی هم این وسط ها چیز بودن ولی خب اصاب بکنین اوائل جنگ بود اینا هنوز اون ترتیبات خودشو نداشتن خب سخته خیلی سخته همین بسیلا شناسایی دوستی ها دشمن خیلی خیلی سخته اینجوری نیست به این آسونی مثلا یه چیزی خدمتون بگم یه چیز دردناکی که همیشه داشتیم این اواخر جنگ این پروازای چیز بود پرواز تهران حمله به تهران بود خب کجا باید میرفتیم میتونید ما باید F-14 وامی سدیم از عراق که رد میشد رادارای آقارا میگرفتن این میک 205 خب اینو میگرفتن F-14 میرفت کاری بکنه یه دونه نمیدونم جمع میکرد چی کار میکرد این میرسید تهران حالا ما مونده بودیم خدای کجا بریم هر همه چیز بود آتش بازی بود همه جا از آتش میزدن از پایین ما یه کوهی موهی گیر میاوردیم این بره کرج و امرها که دیگه از زمین ما رو نزدن و واقعا یادم رفتیم و خدمتون بگم سختنین زمانهای زندگی من اون پروازای گمبران تهران خیلی خیلی ما هر جا میرفتیم خب یا شکست بخوردم یا پیروز بیشدیم اینجوری نبود که واقعا رسواب آدم اصلا خدای چی کار کنیم چی کار کنیم وقتی که این همه از اول شب تا صبح ما با اف چارده با اونجا با این همه زحمت هیچ کاری نمیتونی بکنیم خیلی سخت بود و ترین روزای جنگ برای من اون روزا
00:51:19--->00:51:27
spkr_00: لورنس نوشته براتون لورنس هستم همین الان دارم میبینم لایبو شما فهمودی نوشته داره میبینه این پایین نوشته
00:51:28--->00:51:35
spkr_01: جونست خیلی زرنگی ما میخواستیم به صلاح یه تعجب بکنی یه خورده تیز باشه
00:51:39--->00:53:48
spkr_00: لورنس اگه نمیگی همیشه حواسش به ما هست خلبان هاپ مای بنی سد کی بود؟ بهزاد معزی بود یا کسی دیگه بوده؟ نه نه خودش بود بهزاد معزی بود با اسکندریان آها بهزاد معزی با اسکندریان تیمسال چیز فروش میگن آقا ایشون را میشناسن آقا ببخشن میگن آقا رهبری میفکر کنم منظورشونه میگن ایشون را میشناسن بسیار بسیار دوست داشتن و خاطرات زیادی با هاشون دارن خواهش کنید که خیلی جالبه بفرماید اگه خاطره دارید تیمسال شما تو پرواز 770 سال آره من آره من سال آتش شما فکر کنم شاید نبودین چرا بودین توی سال 82 ما با اف 14 اسکورت چیز بودین تیمسال کیومرسه هیدریانم رز شد براتون نبشتن من اینم بخونم بعد اینو بتعریف کنم میگن درود بر عزیز دلاور که بیش از صد بار در آسمان مثل فرشته نجات فرشته نجات ما سوخ رسانی و دادمان رسید درود بر جناب تیمسال هیدریان عزیز که اقلی زیبان نظر بلدفتون من قدر خانوم مهنتی هم میگن درود بر لورنس عزیز با داشتن یک همچین پدر بزرگوارو شجایی واقعا باید افتخار کنه به خودش تیمسال پرواز رد نو بود منو به چیز کرمان بود اومده بودن ایشون با آقای به زنگنه بودن که رئیس آشیانه بود منو یه فروند دوتا افتخارده بودیم اومدیم نمیدونم شما به ما سوختا دید بسکت دونه دونه بود و این یارو پراهاش چیز نبود و اینا توی هفصده هفت بودید یا اون هفصده هفت سوخرسان اون پرواز یا توانید سال اشتار دو نبودید شما تو سوخرسان بحضن کلم بودro بیست هفت خوابیلود سوچنمی پیشه پرولیم اون نبودشان بمکارون این ب recognizing با کسیز رانو فرق می passreten با ایک باما باما Stress
00:53:48--->00:54:30
spkr_01: 82 من نبودم. من سال 70 بانشست شدم. آه، هفتاد؟ خب، بد رفتیم، باشیانه میپریدید دیگه؟ نه، نه، ماهیت جا نمیپریدیم. من پرواز وی آی پی رو، هچ سال که خب در خدمت آقا بودیم، و باقی شخص تا. تا.یز، طولانی ترین پرواز عمرم و با آقا بودم که از تهران رفتیم، پاکستان، پاکستان بلن شدیم، دوتا شهر رو اونجا رفتیم، دو همون روز شب اومدیم، من در افراز بنزین زدیم، رفتیم و از شاخ افریقا بدود 19 ساعت و 50 دقیقه پرواز کردیم.
00:54:33--->00:55:15
spkr_00: جهام چیتفروش میگن پرواز وی ای پی زیاد دارن. من فکر کنم چون امروز آماده نبودین شاید حضور زن ندارید الان. ولی باید بشینید. خود جهام چیتفروش هم بتون زنگ بزنه. حالا یا دوستان دیگری که به حال با شما بودن. باید شما خاطراتتون رو به خاطر همین که حالا به حال همسر ناظرین تونم میدونم یه مقدار در بستر بیماری هستن و شما یه مقداری سختتون هست. از همینجا براشون دعا میکنیم. این قلبهای سبز رو دوستان ما تقدیم میکنن به همسر ناظرین تون به خاطر سلامتیشون انشاءالله به دست بیارن. جناب سرهنگ لطفا بپرسید سرنوشت خلبان احمایی که بنی سد رو فرایداد چه شده است؟
00:55:17--->00:55:35
spkr_01: هستش اشون اشون نمیدونم تو تو اروپاست خارج از کشوری بله اونی که هم من رفتم محابه را بردم از مصر اشون هم تو چیزه تو امگیکاست
00:55:41--->00:56:19
spkr_00: دوستان دارن ای جناب لغمان نجات به تیمسال لغمان نجاتم این قلب های سفز رو داره تقدیم به همسرتون خانوم کاشف این صفه که میبینید سفز شد به خاطر اینه که این همه عشق به شما به خانواده شما این دوستان دارن دارن دعا میکنن تک تک این قلب های سفز دارن دعا میکنن که انشالله با امید خدا هرچی زودتر زودتر ایشون بهبودی آسر بشه براشون و خیلی برامید و شما خبر خوش رو به ما بدید
00:56:22--->00:57:02
spkr_01: یه چیزی هم دارم تو دلم حیف نگم اینو جونم بفهمین این کار خوب شما واقعا لذت میبرم یعنی یک دلیلش اینه خیلی برای مهم وقتی پسر ها شما دارو میبینم باش مصاحبه میکنی وقتی با دختر شهید بابایی مصاحبه میکنی وقتی با پسر اقبالی شهید اقبالی یعنی مثل که زمین و زمان برام عوض شده انگار همشون زندنم یعنی لذت میبرم و اصلا آرزوم اینه که فقط یه جایی باشی اینها رو بگیرم بگوسم دستشون رو بگوسم دست بزنم بشون
00:57:05--->00:57:21
spkr_00: همه دارن صدای شما رو میشنوند چه افتخاری بالتر از این که بیان دیداره واقعا کسی که مثل پدر براشون بود چقدر زیبا گفتین چقدر عالی گفتین ممنونم از این که شما توجه میکنید به این برنامه های ما
00:57:22--->00:57:42
spkr_01: خیلی مهمه خدا کمک کرده این مادرهاشون تونستم با این همه زحمات پشترشون بایستن و الان دارن دکتر رو نمیدونم دارن فلان به این جامعه ما تقدیم می کنن فاقا شاهکاره و به آدم هایی مثل ما هم که به قول و حروف همکار پدرشون بودیم لذته این ها این اموییم دیگه امو چجوری می شه
00:57:44--->00:58:16
spkr_00: ای چون دلم ای چون دلم چقدر شما وطن پرستی به قول زنداداش من مینویسه واقعا چقدر وطن پرستن چقدر انسان خوبی هستی آقا لوتر جناب چیز میگه آقا لوتر خیلی مخلصیم آقای من نمیدونم ایشون فکر کنم از بستگانتون آقای کمال دی پی نمیدونم اعتباران شما رو بشناسی به شون خب من از و خدمت میشترسی اقتمال
00:58:20--->00:58:24
spkr_01: شو اکرمش دورستنی دیگی. شو اکرمش دورستنی دیگی.
00:58:26--->01:00:10
spkr_00: من فرداتون بشم. نمیخوایم زیاد از عذیتون کنیم. از همینجا سر تعظیم فرود میاریم. و احترام میداریم به شما و خانوم یادگاری عزیز که اونجا بایستادن و از سلام تمام ماها رو نزدیک این سی ست نفری که تو لایف هستن رو به این بانوی فرهیخته برسونین. و لطفا رنگ ما که رنگمونو دادیم به ایشون. که ما هم یک رنگ با عشق به ایشون به خاطر تمام زحمتهایی که توی یک طول جنگ و پروازهایی که شما داشتین رو به ایشون تقدیم کنید. یک رنگ تقدیم کنید لطفا. خودش میدونه من سرمهی رو خیلی دوست دارم. سرمهی. عاشق ازم. سرمهی داریم بچه ها. سرمهی. رنگ سرمهی رو الان دوستان پیدا میکنن. حالا یکم کم رنگتر یا یکم پررنگتر. ما تقدیم میکنیم از طرف تیمسار سرفراز لوتر یادگاری به همسر گرامیشون خانم یادگاری. که تمام زحماتی که برای این مرد بزرگ کشیدن. جماعه لبیبی میگن یک جنتلمن نیروی هوایی هستن. شما یادگاری. شما بپذیرید به بزرگی خود. توانید دوستان ما من فکر کنم دیگه پیدا نکردن این رنگ سرمهی رو. چون یه چیزی نزدیک مشکیه این رنگ آبی رو پیدا کرد. جماعه ما هستن. جماعه ما هستن. جماعه ما هستن. پیدا کردی نه ها. ما شویده. او ما هستن. ازیزه. ازیزه. شما فیدا کردی.
01:00:03--->01:00:07
spkr_02: پیدا کردیم ما شو
01:00:13--->01:00:26
spkr_00: این رنگ سرگ واقعا برای جوون هم متاسف هم رفتن آبی آوردن به این جام مازندانی پیدا کرد جام لغمان نجات همونطور مرسی این رنگ سرگ
01:00:26--->01:00:35
spkr_01: خانمان خیلی تسکر می کن از اما خیلی قدردانه خیلی خیلی ممنون عزیزم
01:00:35--->01:01:31
spkr_00: چون تا فرزند دارید جامعه؟ یه پسر دوتا دختر سه تا نوه یه پسر دوتا دختر سه تا نوه؟ بله بله میشن کلن پنجتا؟ بله ششتا ششتا ما رنگین کمانی از عشق رو رنگین کمانی از رنگ ها رو که این ششتا رنگ توش باشه شما رو عذیت نمیکنیم تقدیم میکنیم الان بچه ها میچینن تقدیم میکنیم به دو تا دختر نازنین تون به لورنس عزیز و به سه تا نوه عزیز هم که فکر کنم دوتاش یا یکشمال لورنسه بله بله بله خب شغل لورنس چیه؟ آیتیه آیتیه اون دوتا دخترتون؟ اسماشون هم بگین لطفاً
01:01:31--->01:01:44
spkr_01: بعد از لورنس اتساس اوتریت زندگی می کنه بعد کچیکه لارساس تو امریکاست اونم تازگیه های پسردار شد
01:01:46--->01:01:59
spkr_00: به به به به خب پس من که نه فهمیدم چون من این اسمای ایرانی را نمیتونم دوستادی بگم اشتارس نمیدارم چی چی من تو
01:02:00--->01:02:04
spkr_01: اید سا اید سا اید سا واد لارسا
01:02:05--->01:02:15
spkr_00: بذار بنویستم ادسا ادسا و لارسا ادسا و لارسا نبهاتونم بگین
01:02:16--->01:02:38
spkr_01: نواهم از پسر لورنس بگم لویز لویز لویز و دختر اتسا اسمش است دانا این اسم راحتیه پسر لارسا
01:02:40--->01:03:05
spkr_00: لیو یعنی شیر من دیگه آقا راه افتادم بهترین کار کردم خب همه رو نوشتم ما این ونگ های زیبا رو از طرف مردم ایران و از طرف بچه هایی که تو لایف هستن جامشید فروش ممنونم تقدیم میکنیم به لورنس اتسا لارسا لویس دانا لیو
01:03:06--->01:03:11
spkr_01: ما شایده تلافز ایمید. ما شایده بابا.
01:03:11--->01:04:02
spkr_00: آفریم سپاسگزاری همه زهماتی که برای این مرز و بوم کشیدید این حوا میسه این تنکار و قشنگ با این هواپیما تزین کرد منم تقدیم شما بیکنم پرچند ایران به پاس زهماتی که شما برای مملکت کشیدین اینشالله به زودی دوباره میبینیم با کلی مطلب جدید
01:04:03--->01:04:06
spkr_01: مرسی ازیز، شکره، روتکر، خیلی موتشکره، مزیزید.
نظرات
ارسال یک نظر