مفاخر ارتش ایران بخش دوم
00:00:00--->00:00:58
spkr_01: مربی بسیار ورزیده شاگردان بسیار زیادی دارن و در زمان جنگ هم بسیار بسیار مسمر سمر بودن دقیقا میخوام بگم شاید یک هفته یا ده روزی پیش بود با هم صحبت کردیم من تا این دیماری لعنتی گرفتار کردیم بنده خدا رو خانواده شو و خودش از میان ما رفت و خانواده تکاوران و خانواده خودشو ازادار کرد از تکاوران بنام هستنیشون واقعا یونس حسنی مقدم از یکی از بزرگترین تکاوران ما بود و بسیار برای همه ما عزیز اینشالله امیدوارم روحش شاد باشه و خانوادهش خداوند بهشون سبری بسیار زلیر اتا فرماید
00:00:59--->00:01:14
spkr_02: انشالله. بربونتون بهم. جامشه فیراد صحبت های شما یعنی اون وسط یه انترابشن ایجاز شد. اگر خاطرتون است از کجا این قصد شد بفرمایید اگر نه که از بچه ها کمک بگیرن.
00:01:15--->00:07:46
spkr_00: بلا خاطر که میگی من الان از من بباره سپانا چی خوردم نمیدونم چی خوردم بذارین من از ها یه جا شروع بکنم که تیش لطمهی به اون چیزی که گفتم و شنیدید نه نخوره ارز کنم که معمولیت اول پس از همون نگرانی های به صلاح ابتدای معمولیت که ابلاخ شد و صبح پا شدم من همیشه سعی میکردم مرتب و منظم باشم حتی بلند شدم یادم میاد کفش پوتینا رو واکس دادم برق انداختم اسکارف هم رو عوض کردم تمیز مرتب که اگر اونجا افتادم عراقی ها بدونن خلبانه ایرانی همشتون مرتب و منظم همشتون در جنگ دن هم رایت حفظ ظاهر رو میکنن بعد رفتم رفتیم پست فرماندهی خب بریفت کرده بودیم با بهروزخان رشستیم یک کم هم صحبت کردیم ما اولین نفری بودیم که باید از پایگاه تبریز باید بلند میشدیم یعنی اولین دسته پنگازی از پایگاه تبریز خب هیجان بود دیگه بلند شدیم ارتفاع پایین مقداری نگه داشیم تا در دم مرز رو بعد ارتفاع رو کم کردیم به سمت مثلا پایگاه موسر نقشهی که ما داشتیم خیلی جانب بود نقشه قدیمی بود بعد جایی که باید پاپ میکردیم بلند یعنی ارتفاع میگرفتیم که بتونیم با یک زاگی سی درجه حمله کنیم به پایگاه قسمت ابتدایی شهر بود من هم همین پاپ که کردم دیدم خیلی فاصله دارم خیلی زودتر از معمول چون شرط بزرگ شده بود من با نقشه قبلی این کار کرده یعنی برنامه ریزی کرده بلند نمیدونستم اینقدر شرط بزرگ شده بنابراین یه مقداری مشمول دارم لیویل برم یعنی همون ارتفاع رو نگرد دارم لیویل برم تا بتونم سی درجه دایل بگیرم و حمله کنم که بهروز همین حف رو زد و ایشون رو زد بومباش رو گذرد بخورت بومباش سمت چپ راست باند من یه مقداری سمت چپ گرفتم سمت چپ باند رو زدم و هیچ خبری نشد یک تیرم به سمت ما رد نشد که من خواستم یه دوره بزنه گفتم که شامس هم من بزنم یک استریف هم بزنم گفتم نه نه نه نه نه نه یه نه نه نه نه نه نه نه یه بیرم یادم میاد اومدیم و خب دیگه هیجان تموم شده بود دیدیم نبود همچین مهمم نبود همچین خطرناکم نبود و معمولیت درستم انجام دادیم و بسلامتم برگشتیم هنوز که برگشتیم من و سوا تاریک بود متاسفان همون روز سه تا از خلبانها را دست دادیم اگر یادم باشه افش ناظر بود و حجتی و جهانشاه لو فکر میکنم و خب خیلی تأثیر گذاشت روی من البته نمی نگفتن که اینها از بین رفتن هی میگفتن افتادن رو دریاچه یا ایجوب کردن میرن میارن نشون اینا مشکل این بود که خب من فرماده گرده هم بودم اون موقع و این تلفون میکردن خانواده هاشون خانوم هاشون آدم نمیدونست چی بگه و این سختترین سختترین و هر روزن که میرفتیم روز بعد به هر حالی تعدادی میرفتن و برنه میگشتن و از اون سه ماهی اول جنگ یا دو ماهی نیم تقریبا تقریبا شست ترصد خلبان همون ما به همین صورت دست دادیم و خانواده ها رو برده بودن تا هوتل زندگی میکردن و ما شب که برمیگفتیم میرفتیم بچه ها رو میبینیم من نهایتا نرفتم برای که هر شب میرفتیم یه تعدادمون کمتر بود این بود که سه ماهی اول جنگ بسیار بسیار خطرنات بود و روزی نبود که ما خلبان از دست نداده باشیم یکی این بود برای من خیلی حیجان داشت و یک نمیل یک معمولیتی بود خراب بود بریم گاز کرکو بزنیم هوا بسیار بسیار خراب بود فکر میکنم نصر الله ارفانیان یا ارفانی ارفانیان بوده احتمالا به این من من بود خلبان بسیار خوبی بود و یکی از کسانی بود که من خیلی دوستش راشتم و مطمئن بودم که آدم قرسیه که با هم بریم پرواز بکنیم و هرچی پایین رفتیم دیدیم هنوز تو عبریم نهایتا رفتیم مسیر را مجبور شدیم منحرف بشیم ولی میدونستیم اتوبان کرکوک داهوک داهوک کرکوک ما رو میبره روی گاز چون من اطلاعات تصویریم خیلی خوبه یعنی یه جاره که ببینم شکلش تو مغزم میفته بنابراین ما روی اتوبان داشتیم میرفتیم خیلی پایین که ماشین ها برای ما چراق میزدن بعد رفتیم پاپک کردیم یعنی دودکش سقط یه دودکش بالا آمده بود از عبر بود که ما دایف کردیم و خواه هوا تاریک بود و ضد هوایی رو شروع کردن بزدن اتیاجیم نبود اونا به ما بزنن ما میتونستیم به اونا بخوریم یه دفعه جمزرون جنازم پارد بزن ده موشک اومد من یاد اونا به اینقدر پاپک کردیم شیدم هواپیما نه جیب شماره شد که کمامون هانکم هانکم هانکم ما آمادن هواپیما رو بود عبر بزنیکردن دوباره درستش میکردن اینم خیلی حیجانانگیز بود برای من و خواب به یک حالت ترس هم ایجاد کرده بود که که یک مقداری بیشتر محتاط باشم در معمولیت های بعدی معمولیت های بعدی هم مثل همون هاییست که همه برای شما گفتن و تعریف کردن و به نظر من دیگه یک چیز عادی شده دیگه در مورد شمت بزنم بیه دفعه به چیز گفتم به بحمد جام گفتم گفتم که دیگه حال خودم هم به هم میخوره در موردش صحبت کنم این کار سربازیه دیگه و کار ما همین بود دیگه همین گیدن برای این افتخاری نبود برمصورت ولی خب سرباز بودیم باید انجام بیدادیم دیگه وظیفه همون انجام دادیم برادر
00:07:47--->00:09:06
spkr_02: ببینید اولا که خسته نباشید هر سه شما دلاوران و همرزمان دیگرتون من جوان، من نوعی دارم میگم، منی که جنگ ندیدم، منی که اومدم در زمان جنگ اومدم ولی اومدم و جنگ تموم شد و حالا این عواخر نرسید دوستان همرز به جناب ناخدا سمدی، مثلا سؤال میکنن برای خودشون تجربه کنن اون که شما اینا رو میفرمایید، بدونید که چقدر اینا چراق راه هست برای این عزیزان جنگ مثلا میپرسن جناب ناخدا سمدی عزیز، اگر که الان اقربه های ساعت برگرده و زمان برگرده به اون سالها و شما به عنوان یک رزمنده، اگر که تجربه الان رو داشتید، چه کار میکردید که خورمشه از سقود نکنه البته شما رشادت کردید و رفتید و نجات دادید، چه کار میکردید که خورمشه از سقود نکنه؟ یعنی چه راهکاری به نظر شما با کس به اجازه از جامعی زسته تا که خیلی وقت ساکت هستند، ببخشید من این سؤال مخواستم از جامع ناخدا سمدی عزیز بکنم، که آیا شما الان خودتون رو بردید که کاشکی این کار میکردیم، کاشکی اون کار میکردیم، چه خوب میشد، اینجوری بود؟
00:09:08--->00:13:42
spkr_01: من پاسخ بدم؟ بله بله خدمت شما ارز کنم که من اگر امکانات که الان در واحد من وجود دارد در اون زمان داشتم شاید خیلی خیلی بهتر از اونی که عمل کردم عمل می کردم من تنها نه گردان تکاوران مدافعین خرمشد شما حساب بفرماید من اون زمان بزرگتر برد سلاح من خمپارنداز 120 میلی متری دهانیمی کلومتر بود با خرجی موشکی اگر من اون موقع یک آتشبار توب خانه 105 یا 155 داشتم به نحو دیگهی عمل می کردم اون موقع دشمن از 30-35 کلومتری منمی زد ولی من حد اکثر دهانیم برده اصله هم بود سال 96 یا 97 بود من برای بازدید از یگانهای نیروی دریایی در پایگاه های جنوب بندر باست جاسک چابهار اعظام شدم به اونجا برای بازدید وقتی که من رسیدم به جاسک تیپ توفنگ داران تکابران نیروی دریایی به قول اون زمان چارشن به بازار گذاشته بودن تیپ با کل سلاح تجهیزاتش در میدان صوبگاه چیده شده بود من وقتی وارد شدم پرمانده تیپ خبردار دادن ما رفتم جلو چشمم افتاد به یک قبض توپ 155 من بدو بدو رفتم لوله توپ رو بغل کردم و گریه کردم واقعا پرمانده تیپ افترهای دیگه اومدن چیه ناخداشره اینجوری گفتم شما قدرینه بدونین اگر من اون موقع یک همچی چیزی داشتم شاید خور رمشهر 99 درصد سقوط نمی کرد ایوان ما با کمتر این امکانات دشمنی که مجهاز بود تصمیمش برای این بود که یکی روزه خور رمشهر بگیره خور رمشهر تا شلم چه اون زمان 16 کلومترین فاصله داشت یگانهای سوار زرهی یگانهای میکانیزه یک ساعت نه دو ساعت نه سه ساعت می توستن برسن نیروی هم در جلوشون نبود به اونچنان نیروهای مردمی اوموق سپاه اونچنان آدم نداشته بسیجی اونچنان نداشتم که ما یه مقدار جاندرمری جاندرمری سلاح سنگین نداشت اینها اگر می خواستن بیان باید یک ساعته می گرفتن چرا نتونستم بگیرن اینها اون ادجان گذشتگی مدافعین خرمشهر بودن با دست خالی با مشت محکم واسط انجله و دشمن من حالا دارم الان فکر می کنم عرض کردم همون موقع به فرمانده تیپم گفتم خیلی خوشحال باش خیلی چیزاتو داره اینجا من می بینم ولی من اون موقع نداشتم نمی خواهم اینجا اسم برم از سلاحش ولی خیلی چیزایی داشت که من نداشتم و حسرت داشتن یک قبضهشو داشتم بقید الان اون تجربه دیگه نیست اون تجربه اون زمان به اضافه یه امکانات با هم وقتی به هم آمیخته می شن نیروی مقاومتی درستا به دست فرمانده می دن همیشه در بازدیدهای که از کائگه ها می رن می بینم به فرمانده ها و به دانشجویان و به همه اونها که در تحت آموزش هستن همه صحبتم این هست آموزش آموزش آموزش دانش نظامی تونه ببرین بالا دانش همه نوع و هرچی دارین ببرین بالا کار با سیستم کار با دستگاهاتون کار با اون سامانه هایی که دارین به نحوه احسن یاد بگیرین یعنی ملکه بشه تو مغزتون چشمسته اون زمان ما می گفتیم توفنگ جیسه رو چشمسته باز می کنم و می بندم این کار باید انجام بشه آموزش باید اینقدر ملکه بشه برای شما ها
00:13:44--->00:14:53
spkr_02: جامعیز از ستا بانوان مغز متفکر نیروی هوایی در اون زمان و حالا من میگم به دلیل این که شما هم یکی از اون ارکان کسانی بودید که تراحی میکردید و تراح همیشه واقعا شاید سخترین کار رو داره چه از نظر وجدانی که اگر عملیاتی خدایی نکرده به منجر به شکست بشه مثلا نمونش اشتر وقتی به این قرور رسید خب تراحیه بسیار عالی داشت و شما و هم رزمانتون خب خیلی میدونم خیلی پاک کردید خیلی کشیدید خیلی پاک کردید خیلی لابی کردید و گفتید یک بار مفصل شما به عنوان یک برحال اقا و آسمان و یک فرمانده وقت اگر برمیگشتیم به اقعب بر این که اون همه شهید به قرور جناب شریفی را اون همه ضربه به ما وارد نشه و قافلگیر نشیم که این بغس تو چشمان ایشون که چرا به ما حمله شد چرا ما سب کردیم که اونا شما به عنوان یک فرمانده چی کار میکردید اون اول جنگ
00:14:55--->00:16:44
spkr_03: ما فکر کنم که جناب ناخوده سمادیه جواب شما رو دارن خیلی واحت از بوده نیو هوایی میخوام بدونم فرق نمی کنم سلاح هر کسی هر جایی هست هر تخصصی داره اگر سلاح مخصوصش رو نداشته باشه ولی این که آموزش هر چقدر خوب باشه به نردش نمیخوره ما در زمانی که جنگ شد یعنی آمالگیش رو داشتیم آموزش رو هم دیده بودیم حالا من ادلیدفورم میگم هم خلوانای وزیده داشتیم آموزش رو هم دیده بودیم حالا تصاور بفرماید مخواه نه فرصیموند که هواپ مای افور بود ولی مهماتش نبود مهماتش توی یه جایی دیگه گیر کرده بود ما این مسئلهی که میفرماید تو پسد پنج و پنج و پنج ویشون بغل کردن یه واقعا میاد اون زمان احساس میکردیم ولدم بودیم میدونستیم هم که چجوری استفاده بکنیم ما یه چیزایی برک خودمون به وجود بردیم وردن اشون خیلی براحتی بفتن ما با مشت گره کرده در مقابل سپاق دفاع میکردیم حالا این مربوط به امروز و دیروز و اینا نیست آنچه ما نداشتیم هیچی جای خودش نبود نه سلاح همون جایی که باید بود میبود نه فرمان به حال من اون جایی که بودن اصلا یا نبودن یا اون جایی که باید بودن نبودن و اصلا نمیشه تعدیه تعدیه کرد من انتظار این تعدیه تعدیل رو امروز نداشتم که با باید بشیرم تویید جالسهی انشاءاله باید بودن
00:16:39--->00:16:43
spkr_04: آسان؟ باید که آل proximity
00:16:44--->00:19:49
spkr_03: قبلان صحبت کرده بودیم با همه برسیم به اون محله که جنگ رو تزیه ترلیل کنیم خیلی چیز هیچ چیز سره داره خودش نبود که من بگم کجای دنیا در مقابل سه تا سپاه یک لشکل نمیدونم شکر خانه ما چقدر اون لشکل 92 ازره ای که تقریبا تنها کسایی بودن که توی جنگ بودن همونطور اگر الان به خوبی فهم بودن سپاه پاسداران در حال شکلگیری بود سپاه پاسداران انو سیستم فرماندهیش تشکیل نشده بود مردم بودن مردم عادی بودن ولی اینا سلاح نداشتن نیروهای بسیج مردمی بودن حتی داشتن تشکیل میشدن اون زمان ما فکر میکنم سپاه حالا جنگ رو نخوادان سمادی بهتر میدونم ما پنجا تا پنجا هزار سپاهی هم نداشتیم سپاه پاسداران به اون عدد هم نرسیده بود اونهایی هم که رسیده بودن در خوردم شب نبودن لشکل در محشد بود بعد بود ولی آیا لشکل هفتاده هفته زرهی به درد کار آقایون میخورد؟ نمیخورد؟ چه چیز باید بودش؟ من برای شما گفتم پردن اینا یک بیست هزار نفر رو در یک محترد خیلی کوتاهی از مشت به پایگاه امیدیه اینو نیروی هوایی منتقل کرد در یک شب یعنی از ساعت شیش بعد از دو تا ساعت پنج صبح حالا اینا مونده بودن تو پایگاه امیدیه حالا باید اینجا الان درام تینسار فرغانی بود میگفت که حالا تو امیدیه آیا ما وسیله داشتیم که اینا رو برشونیم به احوان بخورم شد؟ نداشتیم حالا توی این وسایل چی بود من باز نمیدونم ایشون بهتر میدونم توجه میکنیم اینکه ما همه چی داشتیم؟ آموزشش رو دیده بودیم امروز آموزشی که من میخوام برایدیو سوات بخونم اصلا دانشش رو ندارم من اطلاعاتم چهل سال پوهنه هست چهل سال پوهنه هست امروز دیگه اصلا جنگ شد به یه صورت دیگهی سایبر اتک انجام بشه دیگه ممکنه که با پهباد انجام بشه ولی اون موقع ما چی داشتیم؟ نداشتیم جناب شریفیلات به درستی میگه ما چه اطلاعاتی داشتیم اطلاعاتمون اصلا وزارت اطلاعات کلن موجود نداشتیم اطلاعاتی که میگرفتیم یه مخاری از اداره دوم که اونها هم همونجور امکانات محدود در حالی که ما همه چی داشتیم و هیچی نداشتیم حالا امروز ما میخوایم برای آینده سو باید کنیم اطلاعات من کافی نیست که من امروز نیست که من کنیم
00:19:48--->00:20:51
spkr_02: بارها فرمودید حضرت عالی خود شما که یکی از اصول قافلگیری ما نیروی انسانی بود ما تشهیزات، حالا برحال من که ما همه از شما شنیدیم که ما لطف دکتورین نیروی هوایی در اون زمان تشهیزاتمون کامل بود داشت می شد و کاملترم می شد ولی نیروی انسانی ما به دلیل همون اتفاقهایی که افتاد و کسانی که خب برحال حالا به درست یا به غلط یک مقداری شروع کردن به پاک کردن نیروهای انسانی و حالا حضف کردنشون و این اتفاقها شاید یکی از چیزهایی بود که باعث قافلگیری ما شد من فکر بکنم خود حضرت عالی یکی از این آملها رو این دیدید ولی باز همه تون منسجم شدید درخواست کردید برگردید پی آیی حالا وقت پاک سازی نیست حالا وقت عصف کردن نیست حالا همه ما یه تیمیم همه ما ملت ایرانیم
00:20:54--->00:21:26
spkr_03: مونی قبلن هم هرس در خیالتون بود، هم هم هم هم قراج میکنم ما اون موقع همه چی داشتیم یعنی انقدر خیال ما راحت بود که فکر نمیکردیم که عراق این اجازه رو به خودش بده که یه روزی بیاد به ما عمره بکنه انقدر قرص رو محکم نشسته بودیم خب من خودم آر برای شما این سوال یه بار دیگم از من کردیم من اصلا در موقعیتی نبودم که اونجا قرار گرفته بودم
00:21:21--->00:21:25
spkr_00: من اصلا در موقعیتی نبودم که اونجا
00:21:27--->00:28:00
spkr_03: من اون جایی که در زمان جنگ قرار گرفته بودم باید تین سا جهانبانی قرار گرفته بود خب من بالا خود دستم رو نیگاه میکردم کس دیگه ای نبود من و آقای بستدیخ و آقای فکوری خدا رحمت رو کنه اینا همه جناب را خدا به راحتی، به قشنگی، به زیبایی بایان کردن خب مشت گره کرده در مقابل میراج افران چی کار میتونه میکنه ما امکانات محدودمون را داشتیم ازش استفاده میکردیم خب بله اگه من یک هاقای بی پنجاب و دو داشتم اون موقع که خب ما اصلا اون کاران را نمیکردیم که با این بدبختی کاشیم بریم خودمون را به نمیدونم الولیت برسونیم خب نداشتیم، حالا بعد چکار میکردیم افر داشتیم، افر هشت تون بوم میبرد هشت تون مهمات میبرد نتوز اناف، یعنی اون کافی بود برای ما که هشت هواکمها ببریم هشت هشت هشت ها شخ چهار تون بوم بریزن اونجا ولی با کدوم بنزین؟ حالا دیدیم که خب ما بومو داریم، هواکمها رو داریم تانکر هم داریم خب ماید از بر یه تانکر هم بذاریم اونجا که یک پمپ بنزین بشه برای ما اینا بیان وسط را بنزینش کمه، دوباره بنزین میگیرم برن اونجا حالا اینا دیگه محاسبات بخواد داره میدون رو اون تر رو ما با آنچه که داشتیم تراحی کردیم که به اینجا رو دیدیم ولی که اصلا اون دو سه روز تکلیفمون معلوم کرده بود و رفته میدن همه این زمینه ها شده بود برای ورود آقای سردان، زمین سازی شده بود ما فرمانده یعنی چه این آرکمند ما رو عبره مرده بودن حالا کی عبره مرده بود شما بتر عبره میدونیم، من نمیدونم من چیکار میدونم بکنم، امروز شما بعض اون کسایی که نمیدونم حملات سایدری رو اداره میکنند پهبادها رو اداره میکنند، امروز این ما احتیاجی بود داشتیم که خدمان بفرسیم برود روی من نمیدونم برداد سوکرسالیک پرگاز بکنه که برای اینکه شیشه بش کرده حالا دیگه همه یه جور دیگه است حالا چی میخواد این اطلاعاتو بنده خودم در اون زمان دوره دافوس ندیده بودن دوره فرمانده، وزارت جنگ ندیده بودن، اونا در اون ناخده سماده به خوبی میدونن ما مراحلی باید تیمی کردیم تا اون پوزیشن هایی که گرفته بودیم داشتیم فرمانده هان عالی رتفه ندید فرمانده هان عالی رتفه ندید نه اصلا بودن، نه تحصیلات همون سر جاشت بود نه به ارتش اعتماد داشتن که ارتش رو میخواستن از پایگاه بیاد نمیدونم لشکر فزین بیاد به خوزستان میگفتن این هم میخواهم برن پودتار کنن نه مردم به ارتش اعتماد داشتن، نه ارتش فرمسید نه ارتش سیستم فرمانده هی درست هاش نه فرمانده هان اون سر جاشت بودن، نه تحصیلات هست خب این هایی که همه گفته شده حالا من نمیدونم اون اطلاعاتی هم که من اموز دارم چنم ناخوده سوالی گفتن، آموزش، آموزش، آموزش ولی غیب، شما بهترین وسیله رو به آقای اون عربات، آقای عراق دادن، میراج افمان اون زمان این حالت ما ها از همدیگه سوکتیری میکردن خب اما در پایگار نیروگاه نکای ما رو بمباران کردن رفتن خب ما از هست خبر نداشتیم که اینا بهشون میراج افمان دادن این صحبت ها شده خب اگه میدونستیم اینا میراج افمان هم داشتن شاید یه هولدینگی برای افورتین هم در منطقه شماله مهمکت میذاشتیم خب ما افورتین در خلیج فارس گذاشته بودیم این آقای اون دو هزار و هشتاد و هشتاد و هشت اتک به جزیره خارک کردن یعنی نزدیک به سه هزار اتک به جزیره خارک کردن یعنی تقریبا افری سینگل دیگ حمله کردن ما اگه اونز افورتین رو چپ نداشتیم که رادار هم نداشتیم باید منطقه جزیره خلیج فارس رادار داشتیم یعنی رادار های دخور بود که محدود بود برها خودمونم میدونستیم چی نداشتیم به همین جدره اف چارده خیلیده بودن ما تمام نقاط کور رادارمونو با دوره ایسای حرف های اف چارده پر کرده بودیم ولی خب ما این صحبته ما فهم کنم شده من بخوام راجب آینده صحبت بکنم خیلید مذور میخوام دانشش ندارم اگه بخوام راجب گذشته صحبت بکنم که نوشدارو بعد از مرگ صحرابه من دلم میخواست که این جلسه رو که اتن مده در خدمت شما هستم روزی شده بود که نتیجه گیری ها رو جمع بندی ها رو از هشت سال دفاع کرده بودیم که از این وطن ما چجوری دفاع کردیم که فهمودن با مشت گره کرده حالا فرق نمی کنه مشت گره کرده نیرو هوایی یه معنی داشت نیرو دریایی یه معنی داشت نیرو زمینی هم یه معنی داشت اگر امروز مرحوم سیاد شیرازی زنده بودن اینجا با ما نشسته بودن یا کسایی که به جاشون هستن اینجا بودن به شما میگفتن ما همه هنگی بین سپاه و ارتش تازه داشت به وجود میامند ایشون زمانی که عملیات بیت المقدس رو تراحی میکرد اینجا بود که تازه سپاه یک موجودیتی پیدا کرده بود ما ارتش و سپاه با هم همه هنگ نبودن ایشون به ها میتونم بگم که به جرعت هم شاید بتونم بگم مبتکر این کار بودن که ارتش و سپاه رو با هم همه هنگ کنن که ما ارتش داشتیم سپاه هم داشتیم نیوه بسیج هم داشتیم هر کدوم های که من نمیدونم حسن من جواب سوال شما رو ندارم
00:28:01--->00:28:04
spkr_02: نا نا شوو دورتی جاو بی مارد شوو جاو بی مارد
00:28:01--->00:28:06
spkr_03: 冤قتراarn Castle
00:28:04--->00:28:20
spkr_02: گولکس هم دیوستم
00:28:21--->00:35:50
spkr_01: من میخوام خدمت شما عرض بکنم که ارتش ما در سی و یک شهریور پنجاب و نه اون ارتشی نبود که ما داشتیم و اون ارتشی نبود که بتواند در جلوی ارتش تا دندان مسلح عراق مقابومت کند این غیرت نظامیان غیرت ایرانی شرف ایرانی چه نظامی چه غیر نظامی غیر نظامی ها در پشتیبانی نظامی ها اون غیرت بود که توانست در روز هفتم جنگ دشمن رو زمین گیر بکنه ببینید من بارها در صحبت هم عرض کردم اینو ارتش ما اون حرم فرماندهی به تو رو کلی همه میدونیم از بین رفته بود ما امیری در ارتش نداشتیم مدیریت های ردهی بالا تمام رفته بود مونده بودیم سرهنگ سرهنگ دو سرگرد و به پایی نفسران جز و دراج داران حالا شما بفرمایید در بین اینها هم یک زمانی شد 13 هزار افصر عرشت تصویه شد اینا همه خائم بودن تصویه شدن نه اینا یه سری هم حساب کتاب های انفرادی بود یه نفر میومد شکایت میکرد که من سمدی رو دیدم نماز نمیخوند من سمدی رو دیدم این حرف رو زد فردا تصویه میشد میذاشتن کنار نتیجه چی شد یکمه مهر 1359 صبح ساعت پنجونیم گردان تکابران رسید نزدیک آبادان رفتیم ستاد عروند توجیه شدیم بناشه خلاصه دارم میگم بناشه منگرم برم از یکی از گردانهای لشکر 92 زرهی احواز پنج تا تانک بگیرم رفتم پادگان گشتم دنبال فرمانده گردان از هر که پرسیدم پیدا نشد دیدم یک سروانی از دور داره میاد گفتم جناب سروانی یعنی دنبالی همچه آدمی میگزم گفت خودم هستم یک سروان رفتم جلوتر دیدم آرمیقش مخابراته اصلا رستش نیست گفتم جناب سروان شما کفت رسط مخابراته گفت همین منم که پیدا کردن زینجا گذاشتن کلات بنداز بالا حالا حالا شما امیر گزرگوار شما بیا حالا تصمیم بگیر این فرمانده گردان تانک سروان مخابرات چجوری میخواد گردان چیفتن رو در مقابل ارتش عراق را بندازه با توجه به این که صحبت هایی هم از قبل هست که در لشکر نوز دوی احواز توپ های تانک ها را سوزنش در آوردند بنابراین توپش کار نمی کنه این ها به یک طرف این ها همش به یک طرف این جمعیت در مقابل چی میخواییم بیستیم لشکر احواز نوه گردان تاکتیکی داره همه من اینو میدونیم زمینی ها بهتر از من میدونن نوه گردان لشکر های زرهی اراق چارده گردان تاکتیکی گردان های مختلف زیاد داره ما ولی گردان تاکتیکی یعنی لشکر نوز دوی احواز پنج گردانش تانکه چهار گردانش نفربر در لشکر اراق چارده گردان داره حالا اون پنج لشکر میخوایی را بندده بیاد مثلا جاده شلمچه یا مثلا در جبه جنوب بگیم مالماکیه لشکر نوز دوی زرهی احواز با اون وضیعت اعداما که درش شده تأثیرات که اون کودتای نوجه براش گذاشته در میدان صبگاه و شامگاه افتراش اعدام شدن جلوی پرسنلش اون تصفیه ها براش انجام شده حالا ما خواهد جلوی این لشکر استقامت کنه من میخوایم از شما سوال کنم کدام نیرونی گه داشت این لشکرهای اراق رو که روز هفتم صدام تغاظای مذاکره کرد مناظره کرد نمیدونم سلح و ثبات کرد و اونجا هم اعلام کرد ما به همه اهداف از پیش تنیجده من رسیدیم کدومش؟ اولش این بود که روز اول خورنمشهر اشخال کنه رسیده بود اصلا از پل نو روی صد عرایزی گذاشته بود تا به خورنمشهر برسه نخل امیری بود درگوار اینا رو ملاحظه بفرماید من دردم اینجاست تن وقت پیشا ما رو یه بار دعوت کرده بودن خدمت امیر فرمانده محترم ارتش جمهوری اسلامی امیر سلکر موسوی ده بیس نفر از نیروی دریایی بودیم ده بیس نفر از نیروی هوایی صحبت خیلی شد پرسش و پاسخ بود امیر اول سخنرانی فرمودن بعد پرسش و پاسخ بود اول نفر من دست ما بردم بالا خب ارادت کامل داشتم خدمتی شدیشم من لطف داشتم گفت نخواد از چی میگی بگو گفتم یه خواهش دارم اکیپی تایین بشه بشینه ببینه اونای که در اول انقلاب برخلاف نظریات ارتش برای ارتش تصمیم گرفتند در مسیر تضعیف ارتش مشخص بشه ببینن اهداف اینا چی بوده چرا گفتن سربازی از دو سال بیاد به یک سال چرا این به محصرهای انشد را تصفیه کردم گذاشتن کنار خدا رحمت کنه اون امیر اسمشو کرد دکتر چمران چمران مگه نیومد در مدلس گفتش که افسرای در ارتش هستن که من پشتشون نماز خاندم و الان هم نماز میخانم مگه نفر مودن اینو خدا روحش را شدات کنه سیاد شیرازی یکی از این افسرا بود که چمران قبولش داشت پشتش نماز میخون مگه کم داشتیم از اینها چرا اینا بی خود گذاشته شدن کنار من نوعی من بیس سال خدمت شدم تقاضای بازنشدی کردم خیلی قدرت کار داشتم خیلی قدرت خدمت داشتم چرا تقاضا کردم برای بازنشستگی برای اینکه نمیخواستم با بدنامی با تصویه از ارتش برم بیرون گفتم بذار با تقاضای خودم برم بیرون تقاضام هم قبول شد ولی وقتی جنگ شد گفتم نه نمیرم امیری رزمجو حی حاضر زنده هست گفت تصویه هم کردی میتونی بری عرض کردم جناب ناخدا ناخدا بودن اون موقع جناب ناخدا من برای همچنون روزی تربیت شدم وزیفمه تکلیفمه وزیفمه این رو باید بررسی بکنیم وگره
00:35:50--->00:37:02
spkr_03: این رو من با شما قبول دارم فهمشتون رو چی باید بکنه؟ من رو شما باید بکنیم این تخصص رو من نیست اون کاری که من رو شما باید میکردیم شما فرمودیم من رو قبلا از کردم خدمتون سی و چهار روزشو شما برای شون اون کوح و درد کردیم که نتونستن والده خور رمشه بشن از اون با بعدشم نیروهوایی کرد ولی اونا الان هنوز الان تو خودستان بودن یعنی قناعا اون خودستان هم ما نداشتیم اون سی و چهار روز اون صد عظیم و شما در ما قابلشون به وجود آوردیم ما باقیشم نیروهوایی به وجود آورد تا هشت ماه نوه ماه ما اصلا نیروه دفاعی نداشتیم ما فقط موضع دفاعی داشتیم کل ارتش دفاع میکردیم فقط دفاع داشتیم میکردیم که مش نخوریم از اون به بد نه ماه ما زمان خریدیم که آیون تونستن خودشون رو به جپه ها برسونن من نفت کردن خدمتتون یک شب نیروه هوایی بیس و پنج هزار نفر آدم جا با جا کرد این ها وستیله نداشتن خودشون رو به جپه برسونن بیسی نداشتن خودشون رو به جپه برسونن
00:37:03--->00:37:21
spkr_01: امیلی بود که بار. نیونی کلامت خیلی عوض میخوام. یه عرض دارم. یه کسی هست الان سؤال کنه سرهنگ شهابدین جوادی کجا هست چی کار میکنه؟ یه کسی الان هست سؤال کنه؟ فرمانده عملیت کام رو...
00:37:21--->00:38:24
spkr_03: من حق ندارم این سوال بکنم. این سوال رو من خیلی پیش کردم. اون زمانی که اومدن گفتن آقا دیگه نیروه هوایی هم برده شروع کردن تبریه کردم. من این سوال رو کردم اون موقع. گفتم آقا اجازه بدیم ما بریم خودمون رو نشون بدیم. یه جوری خودمون رو نشون بدیم. اجازه بدیم ما هم بوم بریزیم از اتفاق 25 هزار تو. آقای این صفحای 25 داشتن. آقای خلیبنش. ما خلیبان رو با 400 ساعت 300 ساعت تو حافای F14 نشوندیم. اگر اون سیستم فرمایدی که شما الان گفتین. اون کلغند و نصف نکرده بودن. چیا کردن من نمیدونم. اونا دانش من نیست. الان این فرمایش شما رو این هم معمولیت من نیست. آیا وزیفه من امروز باید بیشنم سوال بکنم؟ یا سیاست مداره ای که امروز من میکنم ما رو دارن میگردونم باید؟ میخانم
00:38:23--->00:38:29
spkr_01: میخوام به همین نقطه برسید. امیر بزرگوار. منم میخوام به همین نقطه برسم.
00:38:26--->00:38:29
spkr_03: من هم میخواهم به همین نقطه برسم
00:38:29--->00:38:37
spkr_01: کجا هست این آقای اون سیاست مداران که مملکت را اداره می کنن؟ بیان برسم به اینها این درد من ارتشی
00:38:36--->00:39:26
spkr_02: این درد من عرفشیه تاحد رو پرورش بدیم با تخصص نه این که هر کسی که تاحد داره بیاریم به هیچ تخصص یاد بدیم ما مشکل من همین بحث این دوتا چیزه من حرفی ندارم اگر باید تاحد باشه سیستم ما دکتورین نظام ما اینه میخواد باشه
00:39:25--->00:39:40
spkr_03: از من میپرسیم که چی کار بکنیم؟ از من میپرسیم که اگر بود چی کار میکردی؟ این جواب شما رو باید نمایندگان مولد به ما بدن.
00:39:39--->00:39:47
spkr_01: من از همون نمایندگان مجلس دارم سآل میکنم. آقا چرا باید اینجوری بشه؟ چرا؟
00:39:46--->00:39:54
spkr_03: بس ما نیستیم ما کار اونی کردیم من هم با شما همدردم امیر بزرگوار
00:39:55--->00:40:02
spkr_01: من شاگرد شمام از ما تباییت میکنم من هم همدرد شمام ولی چرا این درستیو
00:40:00--->00:40:09
spkr_02: شما جواب این سوال را بپرمید
00:40:09--->00:41:08
spkr_00: کنم که من متاسفانه من جز بگم که همه هنگم آره ولی دیگه کارش نمیشه کرده حالا شاید این درسی باشه یاد گرفته باشه منبت اقدام کنن همطوری که استاد عزت ستا هم گفت که الان ما نمیتونیم دیگه برای آیند تصمیم بگیریم الان خیلی چیزها تغییر کرده که امیدوارم اون مغزهای پوسیده چنان تصمیم های زعیفی گرفتن یک مقداری جایگزین شده باشن و آدم های روشنفکر آگاه بر مبنای تخصص افراد رو بذارن سر کاراشون و دکم نباشن و این مسائلی که اللہ ما داریم در موردش صحبت میکنیم اینشالله نسل های آینده مثل ما نگول بخورن و نگرفتارش باشن من فکرم استادیز هستا و همچنین خدا توضیحات را دادن بنابراین من اگر چیزی بگم چسارت میشه دیگه
00:41:10--->00:43:24
spkr_03: به فرد و خدمت خلیبان شکاری توی هوافه های افورد نشسته که هشت تون بوم بره یه جایی بریزه این کاری کی کرده بود تو دنیا چه کسی حاضر شده بود خلیبان رو با چهار ساعت سیست ساعت نشوندیمش توی هوافه های افوردین کجای دنیا این کاری کرده بودن خلیبان افوردین رو به علت کمبود تشیزات و کمبود خلیبان نه ساعت تو هوافه های نشوندیم هواپه های سوخگیری رو بذاشتیم رو هوا هواپه های افوردین رو به جایی که روی چپ جایبازینش بکنیم رو هوا سوخگیری میچند باز بیارم سر جاش ما میستند نه ساعت خلیبان آقای اون هستن خلیبانه افوردین الان اگه من دارم خلیبان میگم بیان روی این نه درست میگید درست میگید چجوری ما سه تا منطقه ایرکپ درست کرده بودیم رادار هوایی گذاشته بودیم که از خلیج فارس از غرب کشور همون موقعی که آقای اون عملیات بیت المقدس ها انجام میدادن ما هزار سورتی پرواز کردیم اونجا از این هزار سورتی پرواز هشتد و نوست سورتی پرواز فقط چپ فورتیم بود در اون منطقه خب اینا رو ما گفتیم من مدتها گفتیم من نوشتیم گفتیم حالا اون جواب استقال شما رو من ندارم بدم کی باید بدم من نمیدونم سیاسیون کجا هستم من قدمت شما هستم ملت ایران میبینم اون رو شما تقدرひوز نمیدی پرواز کردیم نمید آیی و مدید من طوبتگزز بِدخوز
00:43:20--->00:43:32
spkr_01: قدمت شما هستم امیر بزرگوار امیر بزرگوار من در زمین می جنگیدم من می دیدم من در حوالی شدیم
00:43:29--->00:43:32
spkr_03: مولن همام ایچن کبی
00:43:32--->00:43:43
spkr_01: اجازه بدید من می دیدم در بالا سرم خلبانداره چی کار می کنه از افور به جای توفنگ صدی شیش ما استفاده کردیم
00:43:47--->00:45:48
spkr_03: همین کار برن با ما میکنن جنو من آخدا همین کار هم دارن میکنن میان میشینن جلال همین دوربین میگن جنگ تانک با هواپیما اطلا کار اشتباهی بوده بله منم میدونم من این صحبت کردم یک دونه هواپیمای شکاری با خدوان معادل پنجات تا تانک از نظر نظامی یعنی تجد تلیل نظامی میشه من اینو میدونم آیا چویس دیگم هم چی بود که امروز میان دل دوربین میشینید میریم کار الولی دارن جام میدین میان میشینن میگن آقا اونجا اصلا هواپیمایی نبود شما چیچی رو رفتیم خانده خاکی رو رفتیم زدیم خود آقایون گفتن 48 بروند این 48 بروند رو من نگفتم ما اون موقع نیروی پوز استراک نداشتیم جناب آلا خدا جناب حمدهی جناب شریفی رو داشتیم پوز استراک پوز استراک میتونستم برم الولی انجام بدم نمیتونستیم خود آقایون اومدن گفتن که 48 هواپیما هم برد رفته 9 نفر از فرمانده هانه عالی رتبه ارتشش رو آقای صدام پیرواران کرده ما هم اینا رو درداشتیم نوشتیم خودشون گفتم جراید غربی نوشتنم همین نیوز بی که رو دار حالا میان میشینم حرف میزنم من صحبتم اینه هر کاری ما کردیم اون زمان هم جاده جاده رو برای آقای صدام کسانی بودم که صاف کردن ایشون جرعت این کار رو نداشت که صدام قادسیه برای ما درست بکنه برایش درست کردن برایش درست کردن گفت اقا اف پنجه نه میراج افوال میخوام بهش دادن نمیدونم موشت هارپون میخوام بهش هدچی میخواست تو بهش دادنم برایش درست که برای موشت ادام برایش درست که برای موشت ادام
00:45:50--->00:46:34
spkr_01: تور استتار پیدا نمی کردن تو این دنیا آقور با ما خودمونه مغصر بودم یه مقدار اسفند پنجا و هشت امیر بود اگوار اسفند پنجا و هشت دیویست فروند موشک هارپون اومد تهران پولش هم داده شده بود دولت موقعت تحویل نگرف گفتن نمی خواهیم درد ما نمی خوره التماس کردیم گفتن آقا بگیریم بدارین تو انبار این کشور یک نیروی دریایی قوی خواهد خواست این همه ما در شمال جنوب دریا داریم نگرفتن کجا رفت
00:46:39--->00:46:47
spkr_02: عربستان سعودی مثل ایوکس ها مثل افتونزه ها مثل افتونزه هایی که قرار بود دوباره بیاد
00:46:42--->00:46:59
spkr_01: مثل F-14 هایی که قرار بود دوباره بیاد بله مقصر خودمونم هستیم نگرفتن آقای دولت موقعت من جلوشون نیستم التماع کردیم بهشون گفتیم به ما اعتماع نداریم
00:46:57--->00:47:14
spkr_03: من جانبا محسن نیستم جانبا ناخده منظورشون شما نیست جرعت بکنن بیان بگم اون کسایی که حسن متاسفانه امروز معلوم نیست کجان اونها رو پیدا کنیم من نیستم
00:47:14--->00:47:21
spkr_01: من می دونم که هستن من می دونم که هستن بله
00:47:21--->00:48:11
spkr_03: پس به اجزه بدیم پاشیم بریم تو مجلس نمایندگان مجلس برایم این آقای کتیبه خدا رحمتش کنه به تنهایی خودش یه وزارتخونه بود شما میدونی من چی دارم میگم خوتاسفانه امروز نیون ما نیست ایشون پاشد رفت در داخل مجلس اینو به نمایندگان ملت ما دیویس نفر اطلاع دادیم چرا نکردم؟ این نیروی لشکر زرهی هامون که در پادگان ها مونده بود دیگه لشکر یکه بیست و یکه همزره برای چی میخواستن تو تهران میترسی این اطاقی ها بره بیرون برن کودتا کنن خب آقایی اون کودتا که یه بار کرده بودین اینا رو به نفع چی کرده بودین به نفع اون کسایی که میخواستن بیان
00:48:08--->00:48:18
spkr_01: اون کزایی که میخواستم بیان به ما حمله کنن کرده بودیم بله بله تضعیف لشکر 92 و تضعیف خواهیگاه هقایی دیست
00:48:16--->00:48:33
spkr_03: از این پایگاه هوایی دستگول درست مثل میمونه که من شما بیم سرمای بازاری بکنیم یه جایی بیاریم یه تحصیصات بخریم درست بکنیم بعد بیانی تحصیصاتمونو بگیرم بدم به یکی دیگه خودمونو رو برکنم در امید و خدا حالا what next
00:48:38--->00:48:59
spkr_01: ولی امیر بزرگوار ملت ایران باید بیدار باشند. ملت ایران ایران رو باید نگه داریم ما. ما سربازیم تا آخر عمر. من به عنوان خودم یک سرباز تا آخر عمر خودم سرباز این مملکت می دونم. و تا آخر عمر هم از این مملکت دفاع می کنم.
00:48:56--->00:49:13
spkr_03: آخر عمر هم از این مملکت دفاع میکنم قربون شما برم تیم سار عزیز من و شما که کردیم این جونمونو کپ دستمون گذاشتیم دوباره از نو میگذاریم دیگه جونشو نداریم قربون تا برم
00:49:13--->00:49:28
spkr_01: اون چی که داریم تا آخر نفس اگر از سینه برون رفت نی آمد نفسم دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد
00:49:33--->00:52:15
spkr_00: برای اینکه این مسئله دیگه بگذاریم بریم رو یک مسئله دیگه من بخونید بگذار اینه بگم بهتر به نظر من داشتم یه مقاله میخوندم تو بی بی سی از یک آقایی به اسم مهدی بلیق که مغز متفکر متقلب در زمان گذاشته بود ولبته در زمان بعد از انقلاب گرفتن و ادامش کردن این قد قوانین کشور آشنایی داشت که کاخ دادگستری را به پنوست هزار تومن فروخته بود کاخ دادگستری آخر سر یکی توجیح کرده بود که بله مهدی بلیق درست مغز متفکر بود و قانون را هم خیلی خوب میدانست ولی در کاخ دادگستری الان کسانی هستن که خیلی زبلتر از مهدی بلیق هستن و از آقای تبری نام برده بود که اینشون گفته بود اگر من میخواستم کجا بود دمابند هم میتونستم به نام خودم بکنم بنابراین آقای سمدی سمدی استادم ایزد ستا اینا میدونن واردن اونجایی که بخوان کار بکنن خیلی مغزشون درست کار میکنه منتا در ارتباط با نظامی ها مثل ما ها خب مسلمن ما توجهشون را جلد نمیکنیم یعنی اهمیتی براشون نداریم بنابراین ما همون احساسی که جناب سمدی گفتن اون احساس من مطمئن هم در همه ما هست و من همیشه دارم میگم ما فقط اسم سرباز نیست که داریم با خودمون میکشین سرباز به معنای حقیقی سردادن هستیم همونطوری که شما جناب سمدی من یه روزی اینجا یه اتفاقی اختاد من با دوستان دیگه نشسته بودیم امریکایی خورده سر صدا کرد و فلاینا به خدا قصد من گفتم با توجه به این که این همه بلا سر من اومده الان اگر به من بگن بیا و شرکت بکن و جنگ بکن و وارد شو بر علیه امریکا من حاضرم همین امروز همه چی رو بذارم و برگردم ایران حتی اگر بدونم منو بگیرم در اونجا اعدام بکنن این حس همیشه در ما هست و خواهد بود و اونها نمی فهمند جناب سن اومدی اوساد ایزت تا اونها این حس ما رو نمی فهمند اونها سرباز جیب کنید کنید
00:52:13--->00:52:17
spkr_03: موسیقی
00:52:15--->00:52:50
spkr_00: بیان به ملت بگیم نشانه چیه؟ نشانه همینه که مطمئن
00:52:48--->00:53:43
spkr_03: من اجازه میخوام قطع کنم صحبتتونو ما در تاریخمون تاریخ مملکت ما نشون داره که ما با دشمنانمون هیچ اشکالی نداشتیم با دشمنانمون مردانه جنگیریم امروز هم به قول فهمشی شما خاضریم بجنگیم توجه میکنیم اون کسی رو که ما اشکال داریم دشمنانی هستن که در لباس دوستی هستن با ما اونها رو بیاییم پیدا کنیم دنبالش این اونهایی که این صوبتش رو میکنیم من و شما اون دشمنان ما در لباس دوستی هستن میشه این بسا ابلیس آدم رو که هست از به هم جنسی نباید دادن من و شما میخوام فردا هموطانانمون چینیا بشن
00:53:32--->00:53:37
spkr_04: boys
00:53:45--->00:53:54
spkr_00: استاد من اینا رو میشنزم. همه اینایی که شما میگین این دوستانه من همه اینا رو میدونم. قیافه ها اسما همه شما مشخصه.
00:53:45--->00:54:07
spkr_03: استاد من اینا رو میشنسم. همه اینایی که شما میگین این دوستانه من همه اینا رو میدونم ازا قیافه ها اسما ها همه شما مشخصه بلی کاری همه مشخص بکنیم. اگه همه رو میشنسیم که بیان بگیم همه جا دونیم. به همین تو همین بای بیان بگیم اسما شما. اگه میشنسیم همه رو بگم. آن با آن با آن بلاخره یکی
00:54:06--->00:54:26
spkr_02: بذارید برنامه ایز از ستا چون الان ما این محور بحثمون تغییر میکنه بذارید یه برنامه ایشالله بعدا حتما دوباره با آگاهی و با پیش آگاهی قبلا حتما صحبت میکنیم
00:54:24--->00:54:50
spkr_03: اصلاً صحبت میکنی در خدمت شما هستم دیشب ساعت جونی و بعدا رشن به من تلفون کردی گفتی آقای نمیدونم لایف را من غیر از این که بود شما هستم امادهی نداشتیم برنامه تحضیه تحلیل جنگ ما یه موقع جلو انداختی شما خلا بگم هر کاری شما بگم همون کار رو شما بگم
00:54:49--->00:55:35
spkr_02: بعد هم نشد برای اینکه خود جوانهایی که الان در کارند دارن خدمت میکنن علاقمندن از تجربیات شما بزرگان بدونن شماها الان همون نوچه هرمید که الان در واقع به هر حال هر کدومتون یک جوری مورد غذب قرار گرفتید از خود ناقودا سمدی که من اصلا تحجیب میکنم ایشون چرا دریادار نیست ایشون برایش مهم نیست ها؟ اصلا برایش مهم نیست ولی ایشون بانوان یک کسی که این همه جنگیده رشادت های ایشون مدال اگر بخوان بدن سینش جا دیگه پیدا نمی کنه بخواد مدال بگیره از مدال های مختلفی سپدر ایسا رو
00:55:33--->00:56:04
spkr_01: جنبت در هنگ اوز میخواهم میونه کلامتون ما از این کشور هیچی نمیخواییم نه شغل میخواییم نه پول میخواییم نه هیچی من تنها خودم دارم عرض میکنم من استقلال و آزادی این مملکت رو میخواهم من این آب و خاک رو دوست دارم این آب و خاک وطن منه من دلم به این میتونه هیچی نمیخواهم از هیچ جا از هیچ جا هیچی نمیخواهم
00:56:03--->00:56:30
spkr_03: هیچ چی نمیخوام ولی من دلم به کشورم دارم میسوده مگه تا حالا میخوستیم مگه مندره که بازنشرت کردن من مگه حقوق بازنشرتگی بیس سال حقوق بازنشرتگی گرفتم مگه الان تا حالا نمیخوستیم تا حالا چی به من دادن جون آوارگی والا جناب امیری بود من آوارگی چی رو دیگه ندادن مگه تا حالا چی رو دیگه
00:56:27--->00:56:38
spkr_01: من فکر میکنم کارمند شهرداری از من بیشتر حق میگیره مطمئنم
00:56:40--->00:57:20
spkr_02: برحال من نمیدونم واقعا چون الان اصلا زبونم قاسره ببینید شما هر کدوم از شما ها زندگی نامتونو من خوندم و میدونم از آقای شریفیراد که برحال مسائل اون اتفاقاتی که برش افتاد جامع ایزسته تا بعد از این همه هماسه و این همه کارهای بزرگی که کرد برحال جایگاهی داشت که ایشون فهمانده نیرهوایی وقت بشه اون موقع ولی خب گفتن خیلی ممنون زحمت کشید خداحافظ شما حالا آقای
00:57:21--->00:58:18
spkr_03: این باید خود کنم. الان جناب شریفی بیاد اینو به خوبی برای شما تشکرد. ما هممون همینی. ما رستم فررستاد یه نفر و دو نفر اینا نبودن تو مملکت مان. آقای سمالی الان به شما گفتن هفتاد ملون آدم با مشت گره کرده رفتم. ما با مشت گره کرده میم. این من نبودم که ما یه نفر بودیم. من همیشه اینو گفتم. من به محصی که اومدم نشستم جلو دور بیم. مگه همیشه اسم بهرام و مشیه ها را نیم بردم. اینا واقعیت هایی بوده که بوده همه میدونن دیگه ما این مراحل گذرم بیم. اینا رو رویش گذشتیم. امروز من انتظار دیگه ای داشتم که انداخ شدیم به امروز که حالا من واقعا استخار میکنم الان در حضور زناب سمالی نشستم. موسیقی. موسیقی.
00:58:18--->00:58:21
spkr_01: افتاقواره می فرمد قربان جنوه شریفی رو بشه
00:58:20--->00:58:41
spkr_03: ایشون جونشو گذاشته بود کف دستش با دو تا بچه کوچیک با یک زن جوان اصلا نمیدونست اینا کجا هستن ما فقط خودمونی میشتاختم این ها بودن من که رو ها بودن توی یه پست فرمادهی نشست بودم حالا یک فرمادیم نه شیست
00:58:39--->00:58:45
spkr_02: شما هم جنگیدین
00:58:44--->00:58:51
spkr_03: این هی تکیار مکررات
00:58:55--->00:59:25
spkr_02: توی هواپیمایی با میلیون ها تون با هزار ست ها هزار تون بنزین نشستید رفتید توی خاک دشمن توی ارتفاع پس سوخت دادید مدیریت کردید به عنوان پست فرماندیدید یک هواپیمای 747 و به عنوان این ایزکس شما چیز کردید و این کار کردید شما چرا میگید من شما جونتون رو گذاشید شما خودتون رفتید از بالا و این عملیات رو مدیریت کردید بزنگ brillانید
نظرات
ارسال یک نظر