لایو با حضور جناب ناخدا هوشنگ صمدی قهرمان حماسه و مقاومت در خرمشهر
00:00:00--->00:01:06
spkr_00: خب مرد مقاومت، مرد ایسار ببینید هرچی واجه است که بوی مردانگی شجاعت میده واقعا میشه در مورد شما به کار برد و هم رزمانتون و مردان مردی که با شما جنگیدن و مردم عزیزی که خود جوش به کمک شما ها اومدن حالا چه قبله چه بعدش من میخوام درس، میخوام این یک واحد دانشگاهی که شما استاد دانشگاه هم هستید و من میدونم در ارتباط با جنگ و بحث عملیات نامونظم و این داستانها میخوام برای ما شاگردانتون توضیح بدید که واقعا چگونه هست که یک گروهی رو یعنی یک مرد جنگی برست هزار یک گروهی تصمیم میگیرن که این رشادت ها رو انجام بدن از کجا ناشی میشه میخوام بریم تو این بحث ها که حالا براتا اینشالا اگر سوالی هم بود دوستان عزیزم در از شما بپرسن ما حالا حالا با تو کارم داریم
00:01:07--->00:09:26
spkr_02: من در خدمت شما هستم اول خدمت شما عرض می کنم که من و هم رزمانم همکارانم به عنوان یک سرباز این کشور خدمت سربازی انجام دادیم کار اضافه ای نبود وظیفه بود و عدای اون تکلیفی که به گردن ما بود می خوام به شما عرض کنم که رمز پیروزی ما در جبهه مقاومت یک گردان تکاوران با تعدادی رحم رزم های دیگر که من اسمشون رو گذاشتم مدافعین خورمشر از همه اقشار مختلف نظامی غیر نظامی دانشتو سرباز ارزم همه و همه با توجه به این که استعداد نفری و استعداد تجهیزات و سلاح مهمات ما اصلا قابل مقایسه با دشمن نبود چگونه توانستیم ترهای استراتیجیکی دشمن را در خورمشر عوض کنیم مقابل با اون همه نیروی مجهز آموزش دیده دشمن دشمن بسیار قدر و قوی بود فکر نکنید ضعیف بودن ممکن بود یه مقدار مثلا فرض بفرماید ترسو بود باشم ولی خیلی خیلی دشمن قوی بود حالا رمز پیروزی ما در این نبرد خورمشر سی و چهار روز که دشمن میخواست یک روز خورمشر را فرد کنه من در چند فاکتور مهم میدونم اولش را به عنوان اعتماد به نفس میدونم اعتماد به نفس انسان خیلی قدرتمنده اگر بتواند همه قدرتهای وجودیش رو به منصه زهور برسانه و در مقابل عمل قرار بده خیلی انسان قدرتمنده این از نظر شخص خود من و به نظر خودم این رو در جبه به چشم دیدم مسئله بعدی که کمتر از اون نیست شاید هم بیشتر باشه اشق به کاره اشق به وزیفه است اشق به میهن و ملت است ما وقتی میگیم سرباز وطنیم سرباز ملتیم یعنی این که بار بزرگی بردوش ما هست برای حفظ این آب و خاک و برای محافظه در در ملت بزرگ ببینید جناب سرهنگ من یه بارم در صحبت هام گفتم سی و چهار روز مقاومت پشتیبانی مردم بی نظیر بود برای ما اصلا نمیشه تعریف کرد چه بود یه نمونه خیلی کوتکشه وقتی میگم من گرهان هام هر گرهان یه آتش یک آشپسخانه سهرایی داشت در این سی و چهار روز من یک بار یکی از انا رو روشن نکردم شیشت آشپسخانه سی و چهار روز روشن نشد مردم ما را پشتیبانی کردن فکر گوشت و مرغ و فلانه در فکر ما نبود عشق به میهن عشق به خاک کشور عشق به اون وظیفه و تحکدی که با زمان ورودمون به ارتش بسته بودیم همه بردوش ما سنگیری میکرد که باید انجام وظیفه کنیم آدم وقتی پی ببره به قدرت و توانایش خیلی کارا میتونه انجام بده قبل از حرکت به خورمشهر بوشهر آخر نسخنرانیم این بود البته یکی از قسمتهاش این بود شما هر کدوم از تکابران رو برابر پنجاه سرباز عراقی محاسب کردیم پنجاه سرباز عراقی خب من وقتی این موضوع رو باشن صحبت کردم ایمان بهش داشتم این صحبت من باعث شد همرزمان من واقعا با اون عشق به این کار و به اینی که حرف فرماندهشونو به منسه زهور بیارند از اون حدی که ندارم بود بیشتر تغلا کردن باز هم دارم میگم خودباوری خودباوری اعتماد به نفس بزرگتر این کاری بود که بسیار ما انجام میدادن ببینین همه این کارای که ما در اونجا انجام دادیم شاید بگم اصلا در بعضی از درسهامون نخونده بودیم عمل نکرده بودیم منورهامون آموزشهامون ولی اون عشق اون عشق عشق به ملت و میهن مجبور میکرد که ما حد اکثر استفاده از وجودمون رو ببریم یعنی نفری نبود که به فکر این باشد که خدایی نکرده به نحبی از معرکه جنگ بیرون بیاد مجروحای ما نمیخواستن از جبه برن بیرون نمونش را بیسینچی من بود غلام قولندی دستش قط شده بود نمیخواست بره بیمارستان جناب سرهنگ این من چجوری حسابونم البته این یه دونه نبودا خیلی ها بودن اگر من بخواهم اسم بیارم شاید شرمنده بشم من بعضی های که ممکنه فراموش کرده باشتم ولی این وضعیت رو من به این ترتیب میخوام بگم ملت ما ملت قهرمان ما که بزرگتر این پشتیبانی رو در زمان جنگ از ما سربازانشون کردن بدانند فرزندانشون با این علم به جبهه دشمن رفتند همه میدونن ارتش عراق از جاده شلمچه با چی نیروی داشت حرکت میکرد دو نشکر زرهی مکانیزه سه گردان چطرباز گردانهای جشو شعبی گردانهای گارد ریاست جمهوری گناب سرهنگ همه مجموع پرسنل که به عنوان مدافعین خرم شهر نام میبرم به مهوریت گردان تکاورن شاید به اندازه استعداد یک تیپ نبود چگونه نگه داشتن جام برکف جانشین فرموندهی نیروی دریایی اون زمان نامه نوشته نوشته با تفنگ جیسه جلوی تانک به جنگ تانک نمیشه رفت ولی تکاراوران ما این کار رو انجام میدن تفنگداران ما این کار رو انجام میدن مدافعین خرم شر شاید حتی آموزش سربازی هم ندیده باشن این کار رو انجام میدن این اشق فقط این فقط اشق از که این جوان داره میاد آموزش ندیده میده من با تکاراوران میخوام با هم باشم و به جنگم دیویست نفری که در اول جنگ از نیروهای مردمی اونا که سربازی خدمت کردن ما گرفتیم و قاطع سربازها کردیم همین کار کردن این تکاراوران جنگیدن یادشون به خیل یاد همه شهده و رزمندگان و ایسارگران اون زمان به خیل یاد خانواده همه شهده و عزیزان و رزمندگان و ایسارگران هم به خیل که همه سلامت و خرسند باشند این شهر داره مختصری بود از ارائز اول بنده اگر احیانا سؤالی هست
00:09:30--->00:11:52
spkr_00: نه نه بلد میخواهم از خواهش برم چون میدونم یک ساعت خورده یه درگیری در سرکار خانوم سمدی که از همینجا عرض ارادت و عرب دارم خدمتشون یک لیوان آب فضیرایی کنن از شما که یه مداره گلوی تفضیح کنید چون میدونم درگیر بودید همش تا من ببینم سؤال خودم اینه چه همه؟ بزرگ مرد اردتش که الان یعنی شوید در یک زمانی میجنگیدید الان هم دارید میجنگید به نوعی دارید میجنگید که مشق میکنید درس میدید آموزش میدید جوانها رو و در واقع دارید انتقال تجربه میکنید اون چه که داشتید در بزاعتتون بود در اون زمان و حالا علم تغییر کرده نوع جنگ تغییر کرده اولا که جنگ متاسفیم که جنگ هست اصلا جنگ چیز خوبی نیست و ما درس جنگ نمیدیم ما درس دفاع میدیم درس مقاومت درس این که مقاومت من فقط یه نکته میخوام بگم همین الان هم اخیران این اتفاق داره میفته میگن اگر تو دو سه روز اول پیروز شدی که شدی اگر نشدی و مقاومت کردن نیروها خودشون رو پیدا میکنن و نقط زرفای شما رو پیدا میکنن و راه مقاومت و این انگیزش ها به وجود میاد این اون چه که در واقع توی شما با اون صدای بی نظیرتون توی زیر مجموعتون ایجاد کردید توی قلبش نفوز کردید و خونش رو به جوش آوردید و یک مرد جنگی رو کردید صد مرد جنگی برحال اون رو یه مقداری برامون باز کنید اون رو الان من دوست دارم چون جوان ها الان دارم میبینن نزدیک پونسد نفر همین الان تو لایفه پونسد به بالا همین الان برای این جوان های مملکت ما اگر خدای نا کرده از طریق هر کشوری هر جای هر جوری به ما حجومی آورده شد اون چی که شما به عنوان این یک بزرگ مرد میخوایین شعار بدید و همون حسی که اینگار ما سروازهای شما هستیم و داریم گوش میکنیم به ساخنان فرماندم بفهم
00:11:53--->00:17:51
spkr_02: ببینیدیارم سرهنگی من در اول عرایزم اینو گفتم به شما که نحوه ورود ما هستن به خورم شرچی هست اما یک مسئله بسیار مهمی دیگره که ما هم در جبه داشتیم این هستش که فرموندهان واحد ما از فرمونده تیم، فرمونده گروه، دست گرهان و گردان ما نمیگفتیم آقا برو جلو، افسر برو جلو، درجه دار برو جلو، مهناوی برو جلو نه اینه نمیگفتیم ما، میگفتیم بچه ها بریم جلو یعنی بریم جلو، نه تو برو جلو من بمونم اقرد بریم جلو، فرمونده گروه که نه نفر زیر امرشه جلو گروهش داره میره جلو، این جنگ این نوع تخصص را به ما داده بود ممکن بود فرمونده در این موقعیت برای هم سرش بیاد، شهید بشه و جایگوزین کردنش خیلی سخت بشه بله این جمله و این نوع حرکت، این نوع فرمان و دستور چی ایجاد میکنه؟ اون نفر میگه فرمونده من داره میره جلو میتونم من اقرد بمونم؟ هی میخواد از من بزن جلو هی میخواد از فرماندهش از من بزن جلو این یک رمز موفقیت اون زمان بود مگر میشه با توفنگ جیسه جلوی تانک رفت؟ بله یک فرد که تصمیم بگیرد برای دفاع از اون مقدساتش میتونه نهایت جانفدا میشه اول حرکتش جانبرکف اومده جلو میگه من دارم میرم برای دفاع از کشورم دشمن آمده خونه من باید بیرونش کنم جوانهای وطن ما باید بدونند این مملکت نیاز به قهرمان و نیاز به سرباز فداکار داره من اونجور خودم حس میکنم تکاوران ما هر چند ماه یک بار دوره هم همایش داریم همون کهون سرباز ها حربته تو این دو ساله که بیماره بود تقریبا کم شد به تا اینکه 21 دیماه تا 25 دیماه ما در خرمشهر خرمشهر را به عنوان مکان مقدس تکابران میدانیم ما در خرمشهر یک همایش 170 نفره داشتم از کهون سربازان اونجا هم به چشم خودم دیدم هنوزم که هنوزه همه پیرمردند همه موها سفیده بعضیها میلنگن بعضیها اساد هستشونه بازم میگن ناخدا کشور اگر احتیاج داشته باشد هستی ما این برای من افتخاره میخوام بگم جوانان وطن این کهون سربازاتتون رو ببینین قشنگ بشناسین و ازشون درس بگیرید آینده این مملکت دست شما هاست از حمله هاست نه فقط جنگنده یک عالم یک معلم یک استاد دانشگاه یک مهندس یک دکتر اون چی که کشور احتیاج داره تخصوص های مختلف ببینید و در مواقع لازم مثل همین مدتی که این مسئولین بهداشت سلامت کشورمون از جان و دل خدمت میکردن اون هم یک جبهه بسیار سنگینی بود برای این آقایون و از همه شون باید قدردانی بکنیم آماده بشیم برای همچنون وزید هر جای وطن احتیاج باشد ما آماده ایم دیدیم همین چند وقت پیش حرکت نیروه های مسلح ما را در شمال قرب و شمال وقتی که در بین ارمانستان و آزربایجان تنش های وجود داشت چگونه کشور ما نظامیان ما نیروه های مسلح ما در محل حضور پیدا کردن سریع و سیر بدون کتکرین وقته آماده حرکت هرکس چشمی بد به این کشور داشته باشه خاک کشور برای ما مقدسه جوانان کشور آیندگان مسئولین عزیز قدر این سربازان را بدانید بهشون برسید کشور در آینده هم به این آدم ها نیاز دارد موقعیت زمانی وضیعت جسمانی وضیعت معاش اینا را طوری نگه دارید که آیندگان راقب باشن برای این عملیات اول جنگ شما دیدید با فرمان امام راهل چگونه همه ملت ریختند به خوردم شهر ما وارد خوردم شهر میشودیم نوشته بود جمعیت خوردم شهر سی و شش میلیون نفر بله همه آماده دفاعت خوردم شهر بودن برای آیندم همین فکر رو باید داشته باشید من از اساطید و از معلمان بیشتر اساطید دانشگاه و معلمان در مدارس خواهشم اینه درس وطن پرستی درس میهندوستی درس اشق به میهن و ملت را به این عزیزان ما یاد بدن تنها در علم نیست اینها را ما نیاز داریم
00:17:53--->00:19:03
spkr_00: آفرین آفرین چقدر قشنگ گفتید چقدر قشنگ گفتید یعنی واقعا اگر که یعنی ما به اونجایی برسیم که یک همچین انگیزهی داشته باشیم جوون پونزده ساله اون زمان جناب آقای سامدی شما می دیدید که بلند می شه و دافتالبانه می ره در مسجد می گه که من نمی دونم مثلا می گه چند سالت می گه چند سال باید بره تو می گه شونزده پونزده به بالا طرف هنون پونزده سالش نشد دروغ می گه که بره برای چی؟ برای این که می خواد از ممنکت اشتفاق کنه وگر نه یک جهان پونزده ساله چی می فهمه نو جهان پونزده ساله دروت به شرفتون واقعا که من کیف می کنم وقتی شما صحبت می کنیم می خوام ببرمتون به اون روزای خوردم شهر نقطه اطف اون روزا و اون چیزهایی که برحال خوشایندتون بود چه بود و اون چیزهایی که دلتون رو آزورد در خوردم شهر چه بود شاید این چیزهایی که شما تا حالا کمتر راجع به صحبت کردید و دوست داشتید اگر جایی مثلا مطرح بخوایید بکنید بیشتر به اشاره کنید
00:19:04--->00:22:25
spkr_02: ببینید جنب سرهنگ خررمشهر هر لحظهش یک خاطراته هر لحظهش یعنی برای یک روز خررمشهر میشه کتابها نوشت من میخواهم به شما بگم که جنگ خررمشهر جنگ بسیار نامتقارن و بسیار خارج از اون حد و حدود جنگ متعارف بود نیروها و تجهیزات و مهمات طرفین با هم قابل مقایسه نبودند کشور ما در یک موقعیت نامناسبی بود نیروهای مسلح ما در وضع نامناسبی بود دشمن از این موقعیت سو استفاده کرده بود و میخواست به اهداف خودش برسد زمن این که از کشورهای دیگر هم پشتیبانی میشد این پشتیبانی های اون خارجی ها هم شرق هم قرم اون موقع دو بلک بودیم دیگه شرق قرم هر دو از این دشمن پشتیبانی میکردن غیر از اون اروپا غیر از اون خلیج فارس حالا شما این جنگ رو بیار در یک منطقهی طرف مقابل بسیار قوی و بسیار دست دلباز همه چی در اختیار ولی طرف دیگرش در مقابل در وضع نامناسب چی اینجا میخواد فرمونده عملیات میخواد واحدش رو حفظ کنه معمولیتش رو انجام بده دائم دنبال این هست که نقاط ضعف دشمن رو به دست بیاره از نقاط ضعفش استفاده بکنه و یک طرفات سنگین بهش وارد بکنه دشمن را بترسونه دشمن اون هزمونی خودش رو نتونه بقبولونه ما دنبال اون بودیم فرمونده وقتی میدید نفرش بسیار شجاعانه داره میره جلو خودش واقعا خوشحال بود تشریق میکرد خب جنگ بود دشمن بسیار قوی بود بعضی مواقع هم ما عقب میموندیم زخمی میدادیم شهید میدادیم شکست میخوردیم در بعضی جاها همه جای که ما غالب نبودیم مغلوب هم بودیم ولی غالب هم بودیم اینجور جاها معمولا دشمن شاد میخواد دوست نداره ما دشمن شاد بشیم میگفتیم کاری بکنیم که هیچ وقت دشمن شاد نشیم همیشه خودمون شاد باشیم برای تلفاتی که به دشمن میدیم گویین که جنگ بده جنگ یک لغتی بسیار بسیار نهنجاریه هیچ کس ازش خوشش نمیاد همیشه دنبالش تخلیب و کشت کشتار و ناملایمات و آوارگی از این چیزا داره ولی وقتی آدم میخواد از یک تقدساتش مقدساتش دفاع کنه باید به جنگه ما هم در این منطقه همین کار رو انجام میدادیم شادی و به اصلاقم قصه ما زمانی بود که موفق بودیم و اون قصه ما زمانی بود که خدا نکرده شهیدی میدادیم تلفاتی میدادیم موسیقی
00:22:26--->00:22:39
spkr_00: خیلی عالی من همیشه میبینم شما بیش از اون که از خودتون بگید از نیروهاتون میگید اینجا ببینید
00:22:39--->00:23:59
spkr_02: اجازه اوز میخوام جناب سرهنگ من به اون فرمانده من یک نفر بودم کار اصلی درسته که مدیریت بود در بالا ولی کار اصلی اون عمل کننده پایینه اون که توفنگ صده شیش را داره اداره میکنه شهید رزا مرادی فرمانده قبضه های توفنگ صده شیش اون مهمه شهید ناصر فراهانی که فرمانده دسته شناساییه البته خیلی اینا هستن نمیتونیم همه را اسم ببرم ممکنه بعدن مورد گلمندی عزیزان همون قرار بگیرم ولی اون زیر دست ها بودن که میرفتن جلو گوی که من میگفتن بریم جلو فرمانده گروهان من نمیگفت بچه ها برو جلو میگفت با هم بریم جلو فرمانده دست همین جور همین همین جور ولی اون چی که برای من مسلم هست انجام کار در رده پایینه مدیریت در رده بالاست اصل موضوع رو اونا انجام میدن من همیشه گفتم گفتم شماها انجام دادید حالا من به عنوار ناخداسامده همه جا میکنم فرمانده گردان تکاورهانم به وجود شماها و به کار شماها و به اون زحمت شماها جانفشانی شماها دارم افتخار میکنم
00:24:03--->00:24:59
spkr_00: آفرین آفرین برم بردید تو اون بحث عملیاتون مقاومتون بحث توپای سد و شیش یک توپی که خب شاید واقعا خیلی وقتی از رده خارج شده این توپا یک توپی که با یه لولهی روی یک جیب سوار میشه و در واقع پایه اصلی اون لولهی توفنگ یا توپه همین ماشین خود روی جیب هست که و مرتب هم جا به جا میشه و جا به جاییش هم ترسط فرمانده با ترجب موجبات و مقدوراتی که برقا اون لحظه نیاز هست انجام میشه و پوشش و هم پوشانی و اینها آیا توپه سد و شیش جز وسائل کاربوردی عملیات پارتیزانی یا لا عملیات نامتقارنه یا این که شما ازش به عنوان این موضوع استفاده کردید که یک توپانه دوستی که یکی
00:24:58--->00:26:47
spkr_02: توپ 106 توپ 106 به صلاح سازمانی ما بود خانم اون پاوره بیار برای من توپ 106 جد به صلاح سازمانی ما هست و توفنگ 106 در حقیقت بهترین زده تانکه اصلاحی زده تانکه اسمشت بهش میگن توپ لولش بلنده هم مثل توپ به اصطلاح منهنی تیر اجرام کنه هم تیر مستقیم توساک روین اصطلاح روین اصطلاح توفنگ 106 اصلاحی بسیار مهمی برای ما اونجا بود ما در اون روز اول که وارده خوردم شهر شدیم رفتیم برای شناسای دور افق اونجا احساس من برای این بود که در مقابل لشکر زرهی و مکانیزه هستیم بنابراین اصلاحی زده تانک دیاد میخواییم از همه بهتر برای ما RPG 7 بود چرا ثبوت و نفر حملی میشه منطقه یه اشکال داره یه اشکال داره اولا بردش کمه 330 متر بنابراین تا 300 متر باید بریم جلوی تانک رفتن 300 متر به جلوی تانک کار هر مرد نیست بله رو این اصلاح همون موقع هم تغاضا کردیم 200 قبض RPG 7 گرفتیم اینی که اون توفنگ 106 ما برای ما بسیار بسیار پر اهمیت و آزهمیت بود با برد 1000 1100 متر رو اون از همیشه میگیم توفنگ 106 موشک تابم داشتیم نزدیکی 3000 متر بردش بود هدایت شبنده بود خمپاره 120 داشتیم ترابعا 10 کلومتر 10 کلومتر با خرج موشکی بردش بود اینا سنگین تر سلاح ما بودن بردش بودن
00:26:50--->00:27:20
spkr_00: خون پاره که خب دوستان برای که بدونن زد نفر رو در واقع چون میره بالا و دوباره عمودی برمیگرده معمولا پشت موازه دشمن توسط خون پاره زده میشه توپ ها چون برحال مستقیم شلیک بیکنن و تیره حالا برحال یک انهنایی داره بلی رودر رو موازه رودر رو که تانک ها رو میزنن که شما اشاره فرمودید چند تا توپه یا حالا سلاح صد شیش داشتید
00:27:20--->00:27:29
spkr_02: من سازمانا شش قبض خودم داشتم شش قبض هم از پادگان دیج گرفته بودم شده بود دوازده قبض
00:27:31--->00:27:38
spkr_00: 12 قبض توپ 106 و 200 تا هم RP47 که درخواست داده بدانه و اومده در
00:27:37--->00:28:45
spkr_02: قبض رپی جی هفت سازمانی گردان بود داشتیم اونو دیویس قبض هم در اوائل جنگ در هفته اول جنگ گرفتیم دیویس نفر از جوانان بومی منطقه را گرفتیم آموزش این دوتا را بهشون دادیم تیرندازیشو قاطع کردیم با تکابران نیروی دریایی و تا آخر هم این تکابر با ما کار کردن لباس تکابری هم بهشون پوشندیم چون خیلی علاقه داشتن به این کارا و فراموش نمی کنم هیچ وقت این دیویس نفر جوانان رو یکیش همین سید ساله بود نه؟ سید ساله ارپیج زن معروفی بود سید ساله مطبی ارپیجی زن و جوان واقعا قدرتمند اینجاست که میگم انسان پر از قدرت هست اگر مردی انسانی بفهمد که چقدر قدرت داره و بتونه همه این قدرتاشو بیاره برای عمل واقعا خیلی بالاست سید ساله موسوی یکی از ارپیجی زنهای بسیار خوبی بود امثال اون زیاده داشتیم
00:28:44--->00:28:49
spkr_00: شما هموزش داده بودید 3 ساله ها دیگه
00:28:49--->00:28:57
spkr_02: نه بسیجی بود اومده بچه هایم کار کرد آموزش دیگه بسیجی بود مال ما نبود با بچه ها آموزش دیگه
00:28:56--->00:29:23
spkr_00: امرز به جهاناره عزیز شاید جهاناره خب خدا رحمت کنیم خب حالا ما تو امون امون گردان دش کجا بود اون روز در اون عملیات در حمله اونها این برمی خواهم از اون قسمت پولیس را که جلوشون رو گرفتید در واقع همون جا یه مقداری باز کنیم برای دوستانمون موسیقی
00:29:25--->00:30:06
spkr_02: ببینید جناب سرهنگ من همیشه در جاده شلمچه بودم با بچه ها افسر عملیات من در جاده احواز خوردم شهر این زمانی بود که عراقی ها اول از شلمچه نتونستن بیانجل و مجبور شدن که راه رو عوض کنن برین از جاده احواز بیان پایین افسر عملیات من به من بی سیم زد گفتش که خود ده برسون به پولیس راه احواز آخ من باتریم رفت اینجا دارید من جا محبت بکنم
00:30:03--->00:31:14
spkr_00: اجازه بدیم من جامعه بز بکنم اگر رفت دوباره بر میگدیم تیم سار اجازه بدیم دیگه بریم تا من این رو بست کنم چیکار کنیم؟ بیات بیات برگردیم بر این مانو که شد راحت بسید تصویرم میتونید بست کنید که به حال تا شما بتونید بست کنید این ها همین الان من بست کنید راحت بشید راحت بشید سر خب دوستان عزیز اگر سوال ناخدای بود واری میخواد به بحرمان جنگ دارید همتون پرسید تا من اینجا برای باتونم سواله شما را هم رزشون بکرسم و قرار شدید بست کنید و قرار شدید منتشک کنید به دوستان دیگه که برگردن برگردن دارم درست شد من میخواد آدم های یعنی یگان هایی را که تو خورده همشهر میجنگیدن یک بار باز نگریب یعنی دوباره گفته بشه برای این عزیزان که بدونن خیلی باید شما عرض میکنم میخواد
00:31:16--->00:35:29
spkr_02: بعد شما ارد کنم از گردان دج گردان دج البته تلفات زیاد داده بود بعد فرماندهانش مخصوصا شیشتا فرمانده در اوال جنگ عوض کرد به علت این که هی صدمه دیدند و از عرصه جنگ بیرون رفتند از گردان دج بود یه گردان دیگر از لشکر احواز 153 بود فکر میکنم از تیپی دوی لشکر احواز اون گردان بود بعد دانشتوان دانشترده افتری بود نیروهای مردمی بود سپاه بود بسیجی بود یه سری از هوانیروز دافتلبانه اومد بودن برای جنگیدن بعدها از همافران نیرو دریایی اومد از کومیت های بیستگانه تهران اومدند از شهرستان های مختلف اکیپ های مختلف می اومدند و می رفتند ولی پایه اصلی بر احده تکاوران نیروی دریایی بسیج و سپاه به اضافه یه تعدادی از گردان دجو گردانی از لشکر احواز بود که آخر سر هم در اون عملیات زلفقاریه سرهنگ کهتری گردانی از قوچان اومد بعد از سقوط خررمشهر بودن بسته قبل از سقوط خررمشهر دو گردان به کمک ما می اومدن در راه بودن که به موقعی نخونستن برسن یکی گردان 144 لشکر بسته همزه سرگرد شاهین راد یکی هم گردانی از قوچان سرگرد کهتری می اومدن من تا به موقع نرسیدن بعد از سقوط خررمشهر رسیدن گردان 144 لشکر بسته همزه سرگرد شاهین راد بسیار بسیار بسیار مردان جنگیدن در مقابل لشکر سی زرهی عراق روز 19 همه مهر از کارون در بالای طلوم خانه مارد از کارون پل زده بود عبور کرده بود که در طلوم خانه مارد سه روز گردان پشتبانی گردان تکاورم به فرماندهی ناخدا سارنگ خدا روحش رو شاد کنه سه روز جلوی لشکر رو با گردان پشتبانی رزمی نگه داشت ولی لشکر آنچنان نبود که یه گروهان بخواد جلوش رو بگیرد بعد این لشکر مسیرشو ادامه داد برای ورود به آبادان که در نهایت رسید به اونجا که از بهمنشیر میخواست اوبور کنه در ظلف غاریه بعد از اونجا پل زد اوبور کرد شبانه روز هشتوم آبان خبر دادن که لشکر داره از بهمنشیر اوبور میکنه سرهنگ حسنی سعدی سر لشکر حسنی سعدی فعلی پرسنل دم دست را جمع جور کرد رفتیم با هم به منطقه زلف غاریه شبانه اینا از پل اوبور کرده بودن از رودخانه نده که سه کلومتر هم رفته بودن جلو یک آبادی به نام آبادی سید به اونجا هم رسیده بودن این مدافعین خور رمشرکی باز هم به مهورت گردان تکاوران بود ارتباط جلو با پشت را قط کردیم پل را اجازه ندادیم ازش اوبور بکنن بعد یگانهای زرهی میکانیزشون که میخواستن نفربرای زرهی میخواستن از رودخانه اوبور کنن سیزده تاشون رو زدن بچه ها آب بردشون ارتباط قط شد بعد اینا دیگه اون سرپلی که گرفته بودن از دست دادن تا روز بعد یک روز بعد سرهنگ کهتری سرگت کهتری اون موقع رسید که عملیات معروف زلفغاریه رو انجام دادیم که اولین عملیات موفق در جبهی جنوب بود و عراق از این بابت بسیار بسیار شکننده شد دیگه یواشت باشت جاده ها شروع شدن به تعمیل شدن باز شدن که اولین جاده جاده آبادان بود احواز این امازیگر
00:35:29--->00:36:16
spkr_00: جا داره که یاد کنیم از اقاب بیبلی را آسمان ایران تیمسار سرلشکر وان محمود اسکندری عزیز به خاطر اون رشادت فوقلادهی که از خودش نشون داد و تمام خلبانانی که به درخواست شماها و نیروهای در واقع سطحی در عملیات های انجام می دادن حالا چه بر علیه نیروهای دشمن حالا چه نواری چه یگانهای پشتیبانیشون حالا هر جوری که عملیات انجام می دادن اینجا ما گفتیم تشکری بکنیم زمن این که میخوام ببینم اگر یگان زرهی داشتیم ما یگان زرهی ما تانک داشت ما
00:36:16--->00:41:42
spkr_02: من یه دونه تانک داشتم بنابود پنج تا تانک بگیرم از گردانه یکی از گردانهای لشکر 92 احواز یک دونه تانک من گرفتم اونم خدمهش ناقص بود یک نفر فقط سرباز خدمه داشت هم راننده بود هم توفچی بود هم تیربارچی بود هم مخابراتی بود همه کاره که اون هم در جلوی چشم ما تیر خورد شهید شد که جناب قرزی استاندار خوزستان با یک بلیزری اومدن با حاجاغا ابوترابی که من در پشت یک دیوار سعی میکردم با چند نفر بریم این راننده تانک رو که روی تانک افتاده بود و مجروف بود برداریم اجازه رفتم به ما نمیدادن تیربار از اون ته چلمتری میزد ما رو حاجاغا اومدن به من که بریم سربازه بیاریم گفتم خب سخته نمیتونیم بریم گفت نبریم میاریم رفتم جلو تا پامانو گذاشتم جلو تیربار تانک درست زیر پای ما را زد حاجاغا رو کشیدم ابوترابیان کشیدمش عقب بعد تشریف بردن سوار جیب ماشین بلیزری که آقای قرزی هم پشتش رانندهش بود آقای قرزی حتی اون روز از ماشین پیاده هم نشدن بعد اون تانکی که من داشتم اونم همونجا رانندهش هم شهید شد و دیگه من تانکی در خورمشهر نداشتم من اینجا میخوام خدمت شما عرض کنم من یک تقدیر تشکر همیشه بدهکارم به همه خلابانان هوا نیروز هوا دریا و نیروی هوایی چرا؟ چرا؟ اونای که در خط مقدم میجگیدن روی زمه میجنگیدن ما میدونستیم این خلابان ها چی کار دارن میکنن هیچ کس به اندازه ماها که در خط مقدم در لدمن جلود میجنگیدیم قدر خلابان ها را نمیتونه بدونه من فرفتردشونو اونا که شهیدن روحشون شاد همیشه یادشون برای من گرامیه اونا که زنده هستن جانبازن یا غیر جانباز به همه شون ارادت خاص دارن دست پای همشونو میبوسم به خصوص به خصوص بعضی ها که بسیار بسیار برای من عزیزتر هستن مثل امیر نمکی براتپور خدا روحش شاد کنه همشری بزرگوار من شهید جدی اینا فراموشدنه نیستن اسکندری بزرگوار باید خیلی ها هستن اینا من شاید همه اسامی را یاد نداشته باشم شرمنده بشم از بعضی ها همینقدر میدونم نیرو هوایی هوا نیروز و هوا دریا گردن من به عنوان فرمانده گردان در خور رمشر خیلی حق دارن خیلی حق دارن مخصوصا عملیات سیزده مهر فراموش نمیشود افسر اطلاعات من به من بیسیم زد خود تو برسن به پولیس را وقتی رسیدم دوربین داد دست من گفت برو بالا پشت بون نگاه کن جناب سرهنگ بالای سی ست تا تاینکو نفر بردیدم آراش پیکان گرفته به سمت خور رمشر گفتم یا بلفز این شب تمامه تنها کاری که ادم برمی اومد اومدم رفتم در ستاد عملیات عروان نمیدونم کجاست این سطفان یک کم جمشیدی فر خلبان شما جمشیدی فر افتر رابط هوایی بود دست به دامنه یشون شدم گفتم اگر کمک هوایی برای من نیاری امشب همه ما رفتیم خور رمشر رفته تو اون گرما رفت داخل چادر بعد از مدت زیادی عرقریزان اومد بیرون گفت نا خدا به من قول دادن نیم ساعت دیگه میرسم براتون سوار ماشین شدم تا پولیس راه به همه گفتم بناست الان نیروه هوایی به کمک ما بیاد ای خدا اون روز چی قیامتی کردن اینا دستشون پاشون خاک زیر پاشون رو باید ما ببوسیم تریش کنید تریش کنید یک بارم اینو من گفتم من یک لحظه قررش هواپی ماها رو شنیدم سرم رو بالا کردم دیدم یادم نیست چار فروند بود یا پنج فروند ولی بعدم به من گفتن معمولا چار فروندیه چار فروندی میان بله اومدن بالا سر اینا شیرجه رفتن زدن رفتن بالا دور زدن دوباره اینا برگشتن رفتن چهار تا یا پنج تا یه دیگه این همین ها یعنی میخوام بگم ولولهی در داخل این تانک ها و نفربراه افتاد تعدادی آتش گرفتن تعدادی برگشتن به اقب سربازاشون نفربراهاشون اصلا قیامتی شد قیامت اون عملیات هرگز یاد من نمیبه به همون جا هست که میگم قربن همه این هواپیمایی ها خلبان ها من برم و هر جا باشن برای من مقدسن از ستواندویشون تا سرتیب سرلشکرشون من دست همه شنو میبوسم
00:41:43--->00:43:10
spkr_00: ما اینجا باید قربون شما بریم که به عنوان فرمانده فرمانده میگان نبر درخواست به جایی داشتید به جایی این که خب به هر حال حالا بفرستید جوون ها رو بفرستید جلو نمیدونم RPG زن ها رو بفرستید جلو تصمیم گرفتید که آقا من اگه بخوام با RPG زن اینا اومدن رو گرفتن و درخواست به هر حال کمک های پشیبانی نزدیک کردید و حاوپ ما قطعا از بوشه بلند شده احتمالا حالا یا دستفول من نمیدونم از کجا بلند شد اومدن به نوشنون چی بود فرمودی چار فروند F4 بودن یا F5 ولی من این رو اینها رو در خاطرات این خلبانان و قهرمانمون شنیدم که ما بر ابتدای جنگ میرفتیم و تانگزنی میکردیم و چون به حال نیروهایی که حالا ما اونجا داشتیم در اون حدی نبودن بتونن با این حجم از تانک بقابل کنن و این باعث شده بود که این اختلاف این شکافی بین نیروهای اینها بیافته بوند یگانهای زرهیشون و واقع زمینگیر بشن و خدا رو شکر و این مقاومت شما بیش از پیش یعنی اونم با هنر فهماندهی شما درخواست به جایتونه و درود به خلبانان شریفی که اون موقع من خیلی دوست انجام نمکی تو لایوه الان میدونم داره میبینه شما رو و من دیدنمشون اینجا
00:43:09--->00:43:27
spkr_02: بزرگ مرد نیروی هوایی بزرگ مرد نیروی هوایی واقعا از نظر همه چیز امیر از نظر همه چیز خدا این شال در عزت بهشون بده جناب براتپور اونا که زنده هستند و میشراسندشون همشهری های خود ما
00:43:31--->00:44:51
spkr_00: جناب نمکی ایچیزی بنویستن برای شما که و حال ناخدا ببینن که این مردان مرد همیشه میشینن پایست همیشه هم از شما به نیکی جناب ایزستا و جناب نمکی و جناب برازپور همیشه از شما من شنیدم توی این لایبایی که صحبت میکنن به نیکی یاد میکنن و همیشه میگن که این قهرمان خیلی خیلی واقعا رشادت ها انجام داد در خورمشهر که میساز زدنیه و هنوز که هنوزه این مرد آهنین رو بر این میداره که ما بشینیم پای صحبت برشادتش خب من صحبت همون ادامه کنم من میخوام از تیپ نوهت بپرسم جناب هیدریان عزیزم که رفیق شفیقت میگه درود بر دلاور شجاع از کنم خورمشهر احتمالا جناب افتخار ما هستیم میفهمن درود بر دلاور افتخار ما هستیم و میخوام زمن این که حالا این دوستان دارم مینویسن من براتون بخونم از تیپ نوهت برام بگو از تیپ دش از گردان دش بگید از خودتون این اتفاقهایی که اونجا افتاده یه مقدار اینا رو باز کنیم که حالا لایب امشب هم دیگه زیاد مخصطتون نکنیم؟
00:44:55--->00:50:25
spkr_02: با من هسته یا با کسی دیگه؟ با شما ببینید من از نیروه های ویژه چطرباز تیپ نوهدینا چون باشون کار نکرده بودم اونجا زیاد اطلاعاتی ندارم ولی اون چی که در خورمشهر در 34 روز اتفاق افتاد مطمئنن اون نیروه های که اونجا بودن خدمتون عرض کردم همه رو ولی نیروه های مثل تیپ نوهد رو من در جریان کاراشون زیاد نیستم ولی خب باشون همیشه هستم و ارتباط دارم البته از گردان دش بپرست بگید دوتفا ببینید گردان دش اگر همون گردان دش اصلی بود در زمان جنگ دشمن هیچ وقت نمیتونست وارده کردم شر بشود ببینید فاصله بین شلمچه تا تلایه نزدیک 90 کلومتر راهه و این منطقه بسیار صاف از قدیم از سار 1342 که من در شیراز دوره مقدماتی پیاده میدیدم استادان تاکتیک اون زمان جناب سرهنگ کلارستاغی هر جا هست خدا نگرش دارد انشاءالله اون موقع استاد تاکتیک بود وقتی دست میداد به ما در روی نقشه ها در روی کارک دشمن ما همیشه در قرب بود عراق همیشه خط قرمز بود اون موقع برای ما اون موقع میدونستن که عراق اگر بخواد حمله کنه بهترین راه که میشه وارد بشه همین منطقه بین شلمچه و تلایه هست این منطقه 85.90 کلومتری رو 32 قسمت کردند 32 تا دیج در اینجا درست کردند در این 32 تا دیج یک سنگر بزرگ بود که توش 12 تا تخت بود 3 طبقه تخت ها 3 طبقه بودن 12 تا به اضافه یه دونه تخت یه طبقه اینا برای سربازان این دیج بود در این دیج یک تانک بود دو تا توفنگ 106 بود یه دونه تیربار 32 تا تو این منطقه تانک 64 تا تیربار 64 تا توفنگ 106 32 تا هم تیربار خدمه اینا تو این دیج ها بودن وزیفه اینا این بود که عراق اگر از اینجا حمله کرد 48 ساعت باید مقاومت کنند جلوی ارتش عراق را بگیرند تا تیپ های لشکر 92 زرهی از پادگاناشون برسن به اینجا بعد از انقلاب این دیج ها به اون ترتیب دیگه نبود دیگه اون موقعیت اون زمان را نداشت بله خب گردان دیج چهار گرهان بسیار مجهزی داشت دو گرهان دو گرهان در طول همه مدت در این دیج خدمت می کردن مواظب بودن همیشه در زمان جنگ هم از اوائل جنگ بسیار بسیار فعال بودن فرماندهانشون چند هاشون به شدت مجروح شدن در از جبه رفتن به همین علت گردان دیج اون سجام لازم رو نتونست حفظ کنه گویی که بقیه به شدت زحمت کشیدن اونا که مونده بودن به شدت زحمت کشیدن و نمیشه زحمات اینا را فراموش کرد بسیار بسیار جانانه در همه جا جنگیدند ولی کب اینها به قول معروف یه فرمانده جدید تا بیاد به واحدش آشنا بشه واحد اداره بکنه اون هم در زمان جنگ خیلی سخته ولی خب اونهای که بودن مثل سروان عیازی عیازی اونه که من میشناختم مثل سروان عیازی خیلی کنم این شمال طرف های کردستان هم بود خب از اون افتاری بسیار زرنگ خوب بود خدا رحمتش کنه جناب سرهنگ غمری جناب سرهنگ علی غمری خدمتش رو ارز کنم اینا باقی مونده های بودن که ما میشناختم اینا رو اینا خیلی خوب جنگیدن اون زمان خیلی خوب جنگیدن با توجه به که گردانشون صدمه خیلی زیادی دیده بود همینقدر میدونم که یازده یا نوزده نفرشون رو عراق وقت دجرو پادگان دجرو یعنی بالای خوردم شر پادگان دجرو وقتی تصرف کرد رو در نوزده مهر نوزده نفرشون رو سر بریدند تحمنده گردان دج بودند نوزده نفرشون در اون کادگان سر بریده شدند اینقدر اینا مقاومت کردند ترک موقعیت نکردند که سر بریده شدند جنب سرهنگ روحشون شاد خدا انشاءالله سبر بسیار بسیار شکیبایی زیاد برای خانواده اونا بله این گردان هم از اون گردان هایی بود که تلفات زیاد داد زحمت زیاد کشید بسیار بسیار قدردانم گوین که همرزم ما هم بودن بسیلا کمک ما هم بودن دیگه اینا هم برای خوردم شر برای آزادی خوردم شر میگنگیدن اینا هم حدودشون در اونجا همیشه بود بسیار شکیبایی
00:50:27--->00:51:15
spkr_00: خب من فکر میکنم تا یه پنج دقیقه دیگه در خیلی من شما باشیم به خاطر این که خیلی خستتون کردیم شالا بقیه مساحبه رو من از مردم عزیزم خواهش بکنم از این پونسد و شس هفتاد نفری که تو لایبن و همه اون کسایی که میبینن اگر سوالی از ناخدای بزرگوارمون دارید زیر همین پوست بنویسید که من به دوستان بگم جمع وری کنن توی برنامه که انشالله در تهران باشن ایشون و ساکا خانم پریه هستمدی هم باشن چون میدونم مسئول سمی بزرگوارمون خانم مهندس خانم پریه هستمدی شغلشون رو میفهمید دختر خانمتون رو جان میگم شغل و تحصیلات دختر خانمتون خانم پریه هستمدی
00:51:16--->00:51:27
spkr_02: مهندسه اونجا ها مهندسه آرشیتکت هستن ایشون فوقلسانس آرشیتکت از دانشگاه بهشتی
00:51:25--->00:52:22
spkr_00: شهید بهشتی شهید بهشتی
00:52:22--->00:52:43
spkr_02: چلنو ها چلنو چلنو ما ازواج کردیم گربان دوتا دختر هم دارم البته من بگم خدمت شما پریای عزیز من در کنکور نفر دوم کنکور شده بود میماری نفر دوم کنکوری میماری شده بود دختر بزرگم هم دندون پیزشک هستن
00:52:38--->00:52:46
spkr_00: نفر دوم کنکوری میماری شده دختر بزرگی هم هم دندون پیزشک هستن ما شالا خواهم دکتر سمدی
00:52:45--->00:54:08
spkr_02: من اینجا بدهکارم باز هم به خانواده ها باز هم یه تشکری بکنم از همسران همه نظامیان به ویجه نظامیانی که هم رزمای خودم بودن از همسر خودم حتی اینها واقعا اگر در جبههی که ما بودیم به قول معروف کمک ما نمی کردن ما نمی تونستیم درست تفکر کنیم درست تصمیم بگیریم من وقتی از زندگیم در تهران بچه هم خیالم راحت بود اصلا به فکر خانواده نبودم و خوب تصمیم می گرفتم چون می دونستم من همسرم می تونه بچه ها شایداره کنه زندگیشو اداره بکنه و نیازی به من نداره خودشم می دونست که من وقتی رفتم اونجا نباید از من توقع داشته باشه و هیچ وقتم نداشت و این برای من فراموش نشدنیه که در اون زمان با اون وضعیت بنزین کپنی و هزار یک مشکلات توانست من شست و یک ماه در جبه بودم جنب سرحیم شست و یک ماه من در جبه بودم توانست پنج سال زندگی منه به نحفه اصلا اداره کنه که دخترای منم هیچ نوع استفاده از رزمندگی من در کنکور یا در استخدام یا در جایی دیگه نکردم نکردم
00:54:10--->00:55:49
spkr_00: ای جانم ای جان شما دو تا دختر دارید درسته؟ بله دو تا دختر که یک مهندس و کارشناس عشد مماری و دیگری هم دندان پزش یک مرد موفق در میدان نبر در زندگی هم اینکنین موفق بوده و پنجاه و یک سال اگه اشتباه نکنم در کنار همسرتون زندگی موفق داشتید و هنوز که هنوزه کنار هم با عشق دارید زندگی میکنید خلاصه مادام موسیوم میریز شمال و حال بچه ها هم سر زندگی هاشون انشالله که خداوند بهتون سلامتی بده و خود همین موفقیت در زندگیتون هم میتونه یک الگو برای جوونان جوونان کشور ما باشه که قدر همدیگر رو بدونن و همدیگر رو یعنی این زندگی اینقدر کتا هست که جناب ناخدا الان انگار پرک زده از خورمشه و برگشته الان در این لحظه هست شاید اینقدر کتا ها بوده به نظر من که الان تمام اون خاطرات و رشادت ها هنوز یادشه درود به شرفتون من دست شما رو میبوسم زمین این که جناب میرزایی از اسلام آباد یک معلم مدرسه میگه جناب همزهی از طرف من دست ناخدا سمدی رو ببوسید من یک معلم یک شهرستان اسلام آباد هستم و به عنوان یک معلم و خانواده فرهنگی دارن دست شما رو میبوسم چه پیامی برای این مردان نازنین دارید و مردم عزیزید؟
00:55:50--->00:56:13
spkr_02: من میخوام بگم که من فدای ملتم سرباز این ملک و ملتم فدای ملتم دست همه شنو میبوسم پای همه شنو میبوسم اگر کاری انجام دادم که مرد قبول الهی بشه من ملت بزرگ بشه فقط انجام وظیف و عدای تکلیف همینو بست
00:56:15--->00:57:23
spkr_00: الهی که خدا حفظتون کنه ما هرچی داریم واقعا از شما بزرگان و مردان مرد روزگار داریم و اگر اینچنین به خودمون میبالیم و داریم میبینیم کشورهای دیگر رو مقاومت هاشون رو داریم میبینیم و رشادت هاشون رو داریم میبینیم و مقایسه میکنیم با مردان مرد روزگاری که در اون زمان در اون شرایط خاص این چنین مردانه جنگی دن و برای آوردن پایین جنازه اون دختر ستا شهید می دن و اون چنان خون در رکاشون به جوش میاد که یک مرد جنگی یک مرد از تبار جناب سمدی از کلاس هفزها در مقابل اونها ست مرد بود از جناب عیازی ها از جناب غمری ها و همه اون آدم ها اون انسان هایی که جناب حتی همین ما هم از کنم همین که توی خوردن شهر همین جناب سید سالح عزیزمون همین محمد آقای معروفمون من یهوی آدم بازمم
00:57:22--->00:57:25
spkr_02: هلان لیمو بیسی مجیمان
00:57:26--->00:59:11
spkr_00: قالندی جام قالندی عزیزمون واقعا جهانارای عزیز همه خب من حرفی نمیمونه بزنیم من فقط واقعا میخواد و اینجور زمانها که داریم میبینیم مردم یک کشور در ناز و نعمت و شاید اونها باید بیشتر دلشون بسوزه که از کشورشون دفاع کنن خب سعی میکنن تر کنن سحنه رو ولی خب الان یواشواشترن به خودشون میان و ما این لایف ها شاید نشون میده که این موقع ها دلمون برای شما ها تنگ میشه و شجاعت شما ها و بالیدن ما ها به شما اینجور جاها خودشون نشون میده که ما به شما ها ببالیم و به خودمون برای خودمون کیف کنیم که یک همچین کشوری با یک همچین جواهراتی داشتیم که هنوز که هنوزه مردان مردی مثل شما سایه شون به اثر این کشور مستدامه و خدا میخواد شما بمونید شما سفیر مقاومتید شما سفیر ایسارید و باید شما سفر کنید و برید به همه جا به نظر من به تمام دنیا باید برید به اونجایی که ما افتخار ما دوست داریم مقاومت رو یاد بگیرن شما برید به اون کشورهایی که با ما دوستن ارتباطی داریم بریم و شما درس مقاومت بدید همونجوری که دانشگاه ما برحال الان شماها دارید میرید و تدریس میکنید دورت بشنید یه خاطره ما رو دعوت کنید یه خاطره نام که تا حالا تعریف نکردید از اون زمان ما دیگه شما رو به خدا بسواریم بلتنان نمی کنید که
00:59:11--->00:59:21
spkr_02: والله خاطره که خیلی آمادگی ندارم برای خاطره اگر اجازه بدی یک شیری میخوام اگر اجازه بدی میخوام یک شیری بخونم و خداحافظی بکنم
00:59:19--->00:59:23
spkr_00: هم یک خیری بخونم و خداحافظی بکنم با چمانه مید
00:59:23--->01:00:01
spkr_02: زفردوسیم آمد این گفته یاد که داد سخن را چو او کس نداد چو ایرن نباشد تن من مباد بدین بومو بر زنده یک تن مباد همه رو یک سر به جنگ آوریم جهان را جهان را ببا
نظرات
ارسال یک نظر