امیر سرتیپ خلبان جعفر عمادی


00:00:00--->00:00:11
spkr_01: و حال یک بیوگرافی کتواهی راجب خودتون بفهمید و انشالله که ما بعد سوال ها رو خدمتون بگم خدمتون بفهمید خواهشون نزخیم نزده

00:00:10--->00:05:03
spkr_00: تنمت خواهی شما ندخل نیست بازشتسه جفر امادی هستم که در سال 48 از تهران دیپلوم گرفتم و همون سال در نیمه دومه سال 48 وارد دانشگرده خلبانی شدم و پس از تکیه دوره آموزشی در امریکا سال 90 مراجعت کردیم به ایران افتدا چون نیاز بود برای حواپیمای F5 تعدادی که فارغ تحصیل شده بودیم اومده بودیم بین دو ماه تا سه ماه همه رو جمعوری کردم و رفتیم کلاس F5 در دسپور دوره آموزشی دیدیم و به صورت خلبان تاکتیک منتقل شدیم به همه دان قبلا همه دان و دسپور پایگاه F5 بودش همچنین بوشه ماهی که اومدیم همه دان مدتی پرواز کردیم به عنوان یک خلبان تاکتیکی در بردان 31 تاکتیکی بودیم یک نامه اومده بود که این خلبان ها اگر تمایل دارن برگردن F4 میتونن برگردن تهران بیان دوره رو ببینم اینو فرمانده گردان 31 خدا رحمتش کنه عبادی محرمانه نگه داشته بود و به اون مسئولین دفتر یا بچه های آشدانینا گفته این نامه رو فعلا محرمانه نگه دارید کسی متوجه نشد برحال بلی تو گردانهای دیگه پخ شده بود به گوش ما رسید و ما بلا فاصله وساله جمع کردیم اومدیم خدمت جناب عبادی و خدافزی کردیم کجا گفتیم هنگی خیلی نامه اومده که ما برگردیم تهران دوره افتار ایشون خیلی اصار که نرید شما شما الان موقعیت اینجا خوب بمون حتی اقل اگر خواستی بری سه سال چار سال دیگه که لیدر دو بشی لیدر سه بشی خیلی خوبه اگر اینجا بمونه موقعیت بتره من چون بچه شیراز بودم و دوست داشتم برم شیراز این بود که این نامه رو به فعال نیگ گرفتیم و بلا فاصله وساله جمع کردیم و شاید اون اعترام خواستم نسبت به عبادی خدایمون دستشتیم بدون خدافزی اومدیم تهران و مارفو ما که باید تهران گفتن خب شما که اومدید باید بیادید کاوین اقب بمونید و بعد از مدتی بیادید کاوین اجلو گفتیم سن من و تا حتیم ما دیگه اومدیم و در خدمت هستم این بود که دوره افچارم شروع کردیم کاوین اقب، کاوین اجلو و دو مرته منتقل شدیم به همه دان در همه دان مندگار شدیم تا زمان جنگ تحمیلی در یک سال اول جنگ تحمیلی خب در همه دان بودیم که خود شما مسترزر هستی با اون فشارهایی که بود اشتداد خلبانهایی که بودیم حد دقیق در روز دو پریود یا سه پریود حد دقیق ما پرواز بکردیم اگر پوشش هواییم بود حد دقیق باید 7-8 ساعت بالا میموندیم تا جای بزیدیم بیاد یا بتونیم توان منطقه رو پوشش بدیم بعد از یک سال خب به تحتیج نیروهوایی تصمیم گرفت که فشار روحی رو خلبانهایی مثل بوشیر و همه دان افچهار زیاد استش نسبت به بچه هایی که تهران بودن یا بچه هایی که دربندر عباس بودن خب فشار کمتری داشتن و انا گذاشتن که یک گردش روتیشنی داشته باشتن یک جا به جایی انجام بدن در اون زمان من جون به خاطر همین شیراز اومده بودن افچهار گفتن خواهی جبران بشه ایشون که قبل از انجلاب و بعد از اون که نتونست بره شیراز هر دقیقر در این زمان بره شیراز یه چند روزی اسم ما رو گذاشتن در گردان آموزشی شیراز که برم شیراز بلا فاصله بردار چون رو قاک شد گفتن نه شیراز هم نمیتونی بری باید سیبرگ بری بندراباس در بندراباس باشیم خب زمان جنگ و نیاز بود ما منتقل شدیم به بندراباس و اسمان بندراباس بودیم واقع فقط زن و بچه و ماشین اونجا بودن ولی خود ما همیشه در پایگاه گوشهر بودیم یا امیدیه یا همدان و بعض احاد در امیدیه و یه مدتی هم رفتیم به تبریز در هر حمله و در هر پاتکی چهار فرمان از پایگاه بندراباس یه سفروجه که میرفتم اونجا معمولتها را لا بلای بچه های همون پایگاه انجام میدادیم چه هوافه ما من و چه خودمون شرکت میکردیم و همکاری میکردیم باش من در خدمت تونستان اگر احیانم سآل پیشان هستیم

00:05:03--->00:05:10
spkr_01: بعد از شما که میدونید جواب یه از آنفر هم حواپیمای خودتون هستند به حال

00:05:10--->00:05:14
spkr_00: بشترست دهن بر اداد خدمتشو دارم عرض سلام و خیلی

00:05:14--->00:06:16
spkr_01: من فرداتون میشم جام یعظامفرم ما از همینجا تیمسای یعظامفر خدمتشون سلام از میکنیم من واقعا میخوام شما محبت کنید اگر توی لایم دیدید یا نشنیدید خاطره ای از اونایی که اسمی ازشون برده نشده از اونایی که واقعا خودشون رو یه مقداری حالا خیلی جمله قشنگی یکی از دوستان من برگشت به من گفت ما باز نشسته شدیم باز نشسته یعنی بازی تا حالا پرواز میکرده و حالا نشسته و هر حال همه ما من که خودم رو کلاغ نشسته هم نمیدونم ولی شما باز نشسته هستید و قطعا جز افتخارات این مردم ما این کار رو داریم میکنیم که اسمی ازگر واقعا از اون بزرگانی که تا حالا برده نشده شما اگر خودتون دوست دارید بفهمید اگر نه که من خودم بپرسم یا کامنتار رو باز کنیم و دوستان بپرسم بفهمید بفهمید

00:06:16--->00:06:48
spkr_00: من حقیقت شاید بگم یه مدتی بود که از این پوران جنگ و اینها با در بیرون از سرون پریده بود. منتا پریشب بود که اومدم توی لایف صحبت جناب جاویدنی ها رو شنیدم اینا. یه مقدار به خود اومدیم که ای بابا ما در زمان جنگ بودیم و یه کاره انجام دادیم. این بود که ایکم به خود اومده. یعنی که اگر واقعا تماس تلفون قبل از این بود شاید سرچ میکرم و یه تعداد ادوستان را میتونم. چون خیلی از بچه ها هستم گمنام شهدهایی داریم. همه از پایگاه های بایدارم.

00:06:47--->00:07:22
spkr_01: آره راجب شهید خلطبری زیاد گفتیم شهید دوران شهید یاسینی شهید هردستانی شهید بابایی همه این دوستان رو گفتیم من فکر بیکنم خیلی از این نام های این بزرگان هست که شاید خودشون نمیخوان و برده نمیشه ما این برها محفل درست کردیم که نام این عزیزان اگر زنده هستن که انشالله خدا بهشون طوله اون بده اگرم به شهادت رسیدن خدا به خانه هدهشون صبر و انشالله روحشون شراد باشه من دوستانم نامی از اونها به شما ببرید چون بهرها جز اقادیمی ها هستید و من میدونم بهرها شما چه سالی فرمونیدیم وروم بارز شدید؟

00:07:23--->00:07:28
spkr_00: من صاره چله هشتیم. صاره چله. ایتو افراده چله هشتیم وارده نیره باید. دارم اشتر.

00:07:24--->00:07:48
spkr_01: دومه سال 48 وارد نیرهوایی شدیم سال 48 من دو ساله بودم شما وارد نیرهوایی شدیم ماشد تا سال فهمویدین تا کهی تا 78 بودیم تا 79 79 یک سال خدمت کردید اگر یادتون میاد اگر یادتون نمیاد من کامنتار رو باز کنم دوستان بپرسم

00:07:49--->00:08:17
spkr_00: نه اشکال ندارم من واقعا تعداد زیادی از بچه ها هستش که شهید شدن و اسمیتشون نیست حالا من حاضر به ذهنم و شان نیستم ولی تا مجدی که میدم در قد پایگاه هر بندراباس هیچ فقط از اسم خالبان هایی که از بندراباس گستریش پیده کرده و پایگاه گوشیر یا امیدی شهید شدن ازم مثل مسعود و محمدی یا محمد میر چندین تنفردی هستم من حاضر به ذهن نیستم واقعا چون زمان میبره بس من این

00:08:16--->00:08:21
spkr_01: بس من اینو محاول میکنم به دوستان که اینا سؤال کنند. شما بفهم.

00:08:21--->00:08:28
spkr_00: شما بفهم. دیگه نخواب برام کمک بکنم. ما در خدمت شد. گفتم من در زمان در ما خواستت جنگ.

00:08:28--->00:08:40
spkr_01: مرحوم اسکندری خب دوستان راجب اسکندری و شهید مرحوم اسکندری و بقیه دوستان خیلی صحبت شده اگر کسی رو میشنسید که راجب صحبت نشده خلبان خسرو و عدیبی

00:08:43--->00:09:04
spkr_00: بین عدیبی هم صحبت شده عدیبی هم کم صحبت شد محمد میر کم صحبت شده بسر محمدی اینا دلاورای بودن که از پایبای بندر افاز شبونه یه ماد میدیدون اونواقع هم که نام میمه تاب سیکریت بود فقط فرمده پایبای و فرمده گردان میدیدن و خلبان ابلاغ میکردن

00:08:43--->00:08:49
spkr_01: بیش نسیم

00:09:04--->00:12:08
spkr_00: بلا فاصله فرد صبحی چهار فرد از بندره باس بلند میشودم میرفتن بوشهر یا میرفتن امیده قاطی خلبانهای بوشهر یا بچه همیدان شروع میکردن به پرواز کردن هم هواپیمهاشون قاطیمیشود، هم خودشون قاطیمیشود و هم کاوین اقویشون این نبود که اگر با خود هواپیمهات خودی پرواز کنن یا اینه با کاوین اقویی که از بندره باس بردن پرواز بکنن، نه مخلود میشدن با خلبانهای دیگه و راجب مسرود محمدی و محمدی میر و چند تای دیگه که واقعا اونجا شهید شدن اصلا اسمی ازشونی، اینا دلاوره بودن، موقعیم که ما میرفتیم پایگای مثل همه دان بوشهر خود قصد کمک هم داشتیم قطعا فشار کاری بیشتر قبول میکردیم که بچه های دیگه بتونن آسائیشی داشتشن، آرامیشی داشتشن، حد اقل به خانواده هاشون برسن، به خرید خانه شون برسن ولی ما اونجا میگفتیم دیگه از زنبتش کنده شدیم دیگه، کاری نداریم، اینجا فول در اختیار اون پایگا و عملیات اون پایگا بودیم که هر گونه معمولتی داشتن انجام میدادیم واقعا از جناب خاکنگار بگید، داریوش خاکنگار خاکنگار داریوش خاکنگار از اون خلبانهای شجاع باستواد که واقعا من خیلی دوستش داشتم که دوره معلمیرم در خود بندراباز تموم کرد یک خلبانی بود باستواد و خیلی شجاع قهرمان و خوب در جنگ تحمیلی هم شرکت کرد و خیلی هم خوب به خودشو نشوندن منطقه از بندراباز که منتقل شد به پایگای فکران یا همه دار در تهران تصادف کرد، ماشین بیزد، خودشو تصادف هایی، ماشین بیزد و اونجا صوت کردش واقعا که این خودش زایه بزرگی بود برای نیرو هوایی که این تو خلبانی با اون تجربه، با اون ثبات، با اون دانش ما خیلی راحت و مفت از دست دادیم واقعا خاکنگار، یه تا در یکی از مهمورتهای خلیج فارس موشکی بهش خورده بود، با وجودی که هواپیما صدمه دیده بود، خیلی راحت هاپار کنترل کرد چون خود من اون موقع فرمانده پایگا بودم، حتی بهش گفتم که میتونی بپری بیرون، یا هایگر هواپیما رو میتونی درکیش بزازم، یک مهمورت دریایی بود که به پایگا ابلاغ شده بود، و ما انجامش داده بودیم با پوشش های هوایی که هم ع و هواپیما برشون رو همه نزدیک بهش بود، بهش تعدید کرده بودم و مشک براش راها کرده بودم، مشک پرده بود به قسمتی از استیبولیتر و بال صدمه دیده بود، ولی ایشون گفتم اونه اگر هواپیما رو در کیش بنیشونم، فایده نداره، کیش امکاناتی نیستش، مینتنسی نیستش، عدبات ابزاری، تجلیزاتی نیست که اینو آماده بکنم، مدتها طول میشه تا این هواپیما از کیش آماده بشه، پرواز میشه هواپیما هفت دست بدم تا اونجایی که میتونم پرواز بکنم و آمد در پایگاه بندرباز نشست و هواپیما هاشم پس از مدتی واقعاً خبت چای فنی هم زحمت کشیدن، تلاش کردن، خیلی راحت هواپا رو پرده دو ماه ی سه ماه اهردن تو خط عملیاتی.

00:12:09--->00:12:13
spkr_01: رجب جان کاکاوند یا طالب مهر اگر هر کنون میشهد

00:12:10--->00:13:09
spkr_00: خواهده جان کاکاوند یا طالب مهر اگر هر کنون میشه سهد؟ طالب مهر و کاکاوند در زمان جنگ و گوشه بودن قطعا از خلبان های شجاع و زحمت کشدان. ولی من افتخار داشتم مدتی جانشین مرهوم کاکاوند بودم در بندر عباس. که درسایی زیادی از ایشون یاد گرفتم. اون مدت دو سال سالی که جانشین ایشون بودم از مدیریتش، از سوادش، از پشتکارش، از پیگیریاش شاید شمده این که گرفتم از تجربیات ایشون بود. واقعا یاد گرفتم که بعد از ایشونم که من فرمانده شدم سعی کردم همون خط هم روش اون رو ادامه بدم و کارهایی که در دست داشت، برنامه هایی که در دست داشت و جاهیره که کلنگ زده بود، همه اونا رو پیگیری کردم و انجام دادم. و همیشه هم مدیون این مرهوم هستم که خیلی درس بزرگی رو به با دادم. خدا روش.

00:13:09--->00:13:34
spkr_01: چقدر زیبا حرف میزنید تیم سار چقدر زیبا حرف میزنید چقدر جان کلام خوب میگید چقدر انسان بزرگواری هستید واقعا من سر تحظیم فرود میرم جلو شما که اینقدر واقعا بدون هاشیه راجب همه زیبا حرف میزنید درود به شرفتون راجب جام طالب مهرم بفهمید اگر چیزی دارید

00:13:33--->00:14:44
spkr_00: تاله میرا من افتخال در دشتم فقط یکی دوتا معمولیت که رفتیم در گوشه هم صحبت شدیم شاید یک موردم در یک دسته چار فروندی بودیم ارتفاع بالا و خلبانی بود بسیار زحمت کشم مومد متحد و خیلی دلسوز بود من در نشستی که داشتیم در همه گردان پروازی دیدم واقعا اینها معمولیت رو خیلی خوب تجزی و تحلیل میکنم خیلی خوب روش بررسی میکنم و برنامه ریزی میکنم و یک برنامه و یک پلن خاصی بسم الله میگرم میرن پای هواپیما من طالب میرو شایدی که دو سه مورد در گوشه باش برکر کردم و یکی هم بود دلحامد یا اگر اشتباه دلحامد هم دیگیم یه هم دلحامد هم دیدم و یک خلبان دیگم بود که افصر اطلاع عملیات بوشه بود اونم خیلی بچه باستواد و با معرفتی بود که من الان متصبانه حاضر بزنیستیم شاید اگر در این جریان به زینم آمد اسمش رو بگم واقعا اینا بچه های بودن زحمت کشم

00:14:41--->00:14:51
spkr_01: اینا بچه هایی بودند زحمت کشم کمکشتون میکنم ماشاءالله بچه ها اینقدر که هزار ماشاءالله حافظه خوبی دارند جوان ها جناب کوپال چیزی دارید

00:14:52--->00:15:56
spkr_00: کوپار در همه دان بود که زمانی هم که ما همه دان بودیم. بله ایشمار همه دان بود و خلبانی بود خیلی دلسوز خیلی مهربون و خیلی هم کاری. شاید اینها یه تعداد محدودی ما داشتیم در پایگاه همه دان. اول انقلاب و اول جنگ اصلا پایی ساود بودن. اینا همیشه در پست فرمانده بودن. من افتخار داشتم که یک سال اول جنگ رو در همه دان بودم. شاید یک سال و دو سه مای اول جنگ رو در همه دان بودم. از اول انقلاب هم همیشه تعداد بچه هایی بودن پای ثابت در پست فرمانده ای. حاضر بودن چه قبل از جنگ که مشکلات کردستان بود و غرب بود و شمال بود و از این حرف ها و به اضافه جنگ که شروع شد. اینا همیشه پای ثابت بودن در پست فرمانده ای و واقعا هیچ وقت من کار دارم و گرفتار از حالا برم ببینم چی بیشه نداشتیم. اینا تو پست فرمانده ای. بلا پست فرگو می گرفتن و یا علیم.

00:15:56--->00:16:01
spkr_01: از شهید خوشیدی که میگن اهل فردوس بوده یا شهید ولی بزرگی

00:16:02--->00:16:12
spkr_00: خورشی دیر افتخار داشتم در مکه همسفترمون چون این شب کابی نقبه اف چهارده بودم. من طبعا اف چهار بودم اون موقع که همسفترمون.

00:16:12--->00:16:18
spkr_01: نه الان میپرسن منم از شما میپرسن من میدونم گفتن مثل اینکه ظاهرن شما تو مکه بایشون بودین به بر

00:16:18--->00:16:46
spkr_00: بله دوم اکرد باشده خیلی خوشبرخورد بودن حتی اطلاعات تاریخی خیلی خوبی داشتن یکی اون یکی هم همسفری داشتیم اگر اشتوان نکنم قانعه بود اگر اشتوان نکنم اینا واقعا تاریخی دنیا بودن خیلی با ثبات بود خیلی خوشبرخورد بودن خیلی لذت بردیم از شون توی این مدت که بعدها که اومدم بندراباس و و چند سال بعد شهیدم شهید شده خیلی متحصر شده واقعا متحصر شده

00:16:51--->00:17:05
spkr_01: خب من ترابری 330 که هیچی سوالاتون بشتا از فانتوم شناسه شما خودتون کلن فقط افور ای بودین در بانی

00:17:10--->00:18:04
spkr_00: هاشمیان رو ولی یکی از دوستان بود که در اول انقلاب خیلی ارتباط خیلی خوبی داشتیم و ارتباط خانوادگی هم داشتیم واقع ایشون هم از خلبان هایی بود که خیلی خوب کار می کرد و درسوز بود و و تو شرایط اول انقلاب هم بچه بسیار سالم بودیم واقع و خیلی مذهبی چون ریشوبونش از بچه های بازار بود و یا پدرش و امونشون که بازاری بودن ایشون هم همون خوب و خسلت حیاتی و بازاری رو داشت واقع که یه معمولیتی بهش دادن و رفت و شهید شد که من واقعا نتونستم زبن یکی از افسوسه که می خورم و متحصیل می شم دوستانه که در زمان جنگ از دست دادیم شهید شدم نتونستیم سراغ خانوادشون بریم به حالی ازشون بپرسیم

00:18:04--->00:18:28
spkr_01: ما الان داریم میپرسیم دیگه اینا به گوششون میرسه اکسران خانواده هاشون توی این لایو ها هستن میان میبینن از این نزدیکه شاید حدود دو هزار نفر این لایو میبینن حالا یه تعدادی الان میبینن یه تعدادی توی تکرار میبینن اینه که شما الان داریم پیامو میرسونید دیگه داریم یادی میکنید از سکتک این شهده ها با اتفاق همدیگه شما بده چیره

00:18:27--->00:18:32
spkr_00: ولی دیره واجب بود که ما همون موقع هم زنگ میزدیم

00:18:32--->00:18:46
spkr_01: ما که بالا حقیقتیش الانه که دستمون پر اومد این کار رو بکنیم ما اونم مجیون کورونا جان هستیم درود به کورونای عزیزم که باعث شد ما به یاد همدیگه بیفتیم و یه مقداری قدر همدیگه رو بیشتر بدونیم

00:18:45--->00:19:06
spkr_00: من این افسوردگی افسورد رو برای خودم میخورم خودم قطاعی کنم واقع که خیلی از دوستانی که داشتیم و هم اتاقی بودیم یا رفت آمد خانوادگی داشتیم یا در دانشهده با هم بودیم یا در پایگاه با هم بودیم اتفاق برای شده ولی متاسبانه ما نتونستیم هیچ کمک بکنیم و دیلجوی هم بکنیم واقعی این ها از شما حضرت

00:18:50--->00:19:12
spkr_01: که خیلی از دوستانی که داشتیم ما هم اتاقی بودیم یا رفت آمد خانوادگی داشتیم یا در دانشکده با هم بودیم یا در پایگاه با هم بودیم اتفاق برای شده ولی متاسبانه ما نتونستیم هیچ کمک که بکنیم و دیلجوی هم بکنیم ما مرد پرست هم نیستیم مرده هارم زودتر از زنده ها براموش میکنیم

00:19:15--->00:20:09
spkr_00: شهید اکرادی بله ایشونان بچه هی که اگر پراموش نکرده باشم کرمان شایی بود بچه هی بود واقعا یه خلق خوی خاصی داشته اکرادی یه خوزی که بعد پروازی چندی معمولیت خوبی انجام دادن در یکی از معمولیتش که بر نگشت خب شاییات زیادی بود که اول گفتن سالم هستش بعدش گفتن اصف سفیدی سوارش کردن ولی در کل در وضع خیلی بدی شهید شد واقعا که بعدها شنیدیم و اخباط بلاتی اومد اونم متحصر شدیم که به وضع بدی شهید شده روح همه فریده و بیرون چپش باز شده ولی پایین اوامل بحثی ایشون رو شکنجه داده بودن واقعا شهیدش کردن ایوه روحشون شده بچه های دلاوری بود از بچه های که میگفتیم قهرمان قهرمان اینا واقعا قهرمان بودن

00:20:09--->00:20:18
spkr_01: بچه کلمانشاه بوده دیگه کلمانشاهی همه شما روحشون شاد باشه انشاءالله شما همدوره داریاش ندیمی هستیم

00:20:19--->00:20:54
spkr_00: نه نه نه دارمشون ندیمیده خیلی قدیمیده ما بودم حتی معلمان بودم از ایشون چیزی دارید بگید نه دیمیده من فقط تو گردان آموزیشی حتی تو گردان آموزیشی معلم من سرهنگ اون موقع زمان اون قدیم ایزست ها بود ولی ایشون معلم آموزیشی بود که من یکی دوتا از دی بیرفینگ ها شرکت میکردم چون یه موقع بود که در تهران هوا خیلی مساعد نبود برای پرواز ما رو گسترش دادن به شیراز گفتم باید برید شیراز پرواز آموزیشی رو انچان بدید معلم من ایزست ها بود

00:20:31--->00:20:34
spkr_01: سرهنگ اون موقع زمان اونقدیم

00:20:55--->00:21:34
spkr_00: و چون در یه سوله بودیم تمام به بچه کاردن تو دی بیرفینگ ها شرکت میکردیم که اگر یکی پرواز میکرد مینیشست دی بیرفیش که میکردم به بچه های دیگه هم میگودن شما بشین که اشکالاتی ایشون رو شما تکرار نکنیم و یدیمی شهید ندیمی خدا بیا مرد با اون هیکلی که داشتیش و واقعا قهرمانی بودش قهشا خیلی راحت توجیه میکرد بچه ها رو خیلی راحت آموزیش میداد و خیلی مشکلاتشون رو آنالایز میکرد واقعا بشین که ما تو اون بیرفینگ ها یا دی بیرفینگ کسی دیگه بود استفاده میکردیم که ما دیگه این اشتباه ها رو تکرار نکنم اونم یه شخصیت خاصی بود

00:21:35--->00:21:48
spkr_01: از شهید جهان شالو چیزی دارید؟ نه متصال نمیشتیم جهان شالو رو نشد من الان شاید حافظیم پس از آقای گزوف خاطری دارید شما

00:21:51--->00:22:48
spkr_00: بچه هی بود که هم در زمان جنگ فعالیت داشتهش و همین که برای روحی رفا خوب بود ایشون یه مثل جوان مردی این واقعا روحی رفا خوبی داشت مثلا من خود در زمان جنگ هم دو سه مرد دیده بودم میاد مهموریتی انجام ده چونها تو ستات پنشتری بودم دلوان مهمور میمدن همه دان انجام میدم تا با زمانی که ما همه دان بودیم خیلی راحت میدیدیم این شو برنامه ریزی میشو پروازشو میکرد و برمیکشت بیرم ولی در یه شم مورد هم که ما در بندرباز فهمده پایگاه بودیم ایشون برای روحی رفای ستات مشتری میمود بندرباز همه همه همه غمش اینه که یه چیزهایی تیه کنه برای بچه های ستات مشتری یه بچه پروازی بره این هم واقعا میدم از ازر روحی رفا خیلی خوب بود خیلی خوب برخوردش خیلی خوب و خیلی خوب مردمی بود صحبت میکرد و خیلی جوشش داشته یه شخصیت خاصیه واقع

00:22:49--->00:23:13
spkr_01: زنده باشید انشالله از مفقود الاسل اکرادی که گفتید دیگه به همه حال در بوده اکرادی رو گفتم بله بله از زحمت بکشید چند تا دیگه خفصتتون کردیم از کریم رفاهی از شهید بزرگی حالتین شما بزرگی رو هم که ما پرسیدیم بچه ها سوال تکراری نکنید لطفاً که ما بتونیم همه از کریم رفاهی بگید

00:23:14--->00:24:36
spkr_00: بله کریم رفایی هم یکی از خلبانه خوب ما در بندر عباس بود اینها زمانی که فرق می اومد واقعا ما اصلا خیلی راحت اجراش می کردیم یعنی همه علاقمن بودم به معمولیت این نبود که ما حالا چون چهار فروند از ما خواستن عذاب بگیریم که کی رو بفرسیم و چی کار بکنیم کریم رفایی هم از اون خلبانه بود پای ثابت واقعا چون یکم زمانی که در بندر عباس بود مجرد هم بود همیشه به من میگو میگو اگه قرار معمولیتی برید بوشهر همه دانیم بر من خب من مجرد هستم من چه اینجا باشم چه بوشهر باشم چه امیدیه باشم شما منو فراموش نکنیم بفتون خب شما پای ثابت هستی دیگه بعضا در ایکی دوتا فرواز که من از خود بندر عباس بلند شدیم میرفتیم برای بوشهر یا امیدیه کابی نقب خودمان میذاشتم بگفتونم تو پای ثابتی من پای ثابت هستیم یه سو چهار تدیگه هم پیده میکنیم و مثل بچه های قدیم چهار فراموش در خیلی راحت چون اون موقع من فراموش گردان بودم یا عملیات بودم ولی فراموش پایگاه شاد خیلی سختش بود که چیجوری چهار فراموش شما جور میکنیم بفتونم نه راحت این بچه هایی که من دارم و میشناسه همشون همه شما علاقمند هستن که توی مهمولیت ها شرکت بکنم به خیلی راحت چهار فراموش تنظیم میکردیم برنامه رزیم میکردیم میرفتیم امیدیه یا بوشه یا همه دام

00:24:36--->00:24:45
spkr_01: از شهید ببخشیم سالهی دشپسند و گفتید

00:24:46--->00:25:12
spkr_00: دشت پسند در اف پنج شناخته زیادی روش داشتم که زمانی که اف پنج بودیم خیلی خوب من تا بعد که اومد اف فور اف فکرم در بوشهر بود زیاد در همه دان نبود در پایدای دیگه بود که من زیاد برخوردی باشتن داشتم ولی ایشون هم شهید شدن خیلی متحصیر شدن ولی تا اونجای که میدارم خلبان باستوار و قرصی بود پروازهای خیلی خوبی انجام داد خوالی See

00:25:14--->00:25:19
spkr_01: دباقیان

00:25:19--->00:25:42
spkr_00: نه نه نه این ها شناخت نه نه اگر هم باشه فیلت تو زنم میگفتم بالخورم ما کولت سهید سهید حادی حادی حادی حادی رو میشناسم بله ایشونم در حمدان بود بچه هی بود قد بلند خیلی با شخصیت و مهموریتهای خوبی رو در حمدان انجام میداد مهمون صادق حجازی؟ نه نه متسکن نه حجازی نه

00:25:46--->00:26:07
spkr_01: من دیگه مزاهم شما نمیشم اگر خاطره هایلایتی دارید یک پرواز خاصی برحال حالا اول جنگ چون شما یادگار خاطرات بسیار زیبایی هستید اگر دارید بفرمایید که ما استفاده کنیم اگر حافظتون یاری میکنه بلاخره هر کسی جوریه دیگه یکی آقا میمونه توی یادشی

00:26:07--->00:26:26
spkr_00: من حقیقت چه اگر اون شب چند لحظه صحابت های جلاب جاویدین ها رو گوش نکرده بودم اصلا این صحابت ها رو یادم نهی من اصلا جنگ رو فراموش کرده بودم من تا مشکل برقی پیش آمد ناچار شده قط بکنم و دیگر نتونستم این صحابت رو برقاره کرده

00:26:18--->00:26:28
spkr_01: ایتیا من تا مشکل برقی پیش آمان ناچار شده هم قطع بکنم و دیگر نتونست از از توات برق رو کنم ما عذیتو نمی کنیم اگر جار اشتیزیم

00:26:27--->00:29:43
spkr_00: خاطره واقعا خوب هست چون خود شما مستحظر هست خود شما از پیشکستان هست دیگه من فرشت در زمان جنگ خودش اینو خاطره بود دیگه حالا که من سوات از همه دانشو بهتر هم خاطرات همه دان رو انجام بدم که بایی دو سورتی انجام داده بودیم بعد اومدم توی پوست فرمانده گفتن ندیه تو شون دو سورتت انجام ده برو استراحت با خود یکنه من یه مقدار تعمال کردم توی ترک پوست فرمانده یه چل لذن نشستم یه چایی اومده تو گوفه خوردیم و تا خواستم از درب پوست فرمانده بیان بیرون صدام زدم خیلی کنم اون موقع معامل تعمالیات همین آقای برادپور امیر برادپور بودم درم گفتن که یه معمولیتی ادن نیروزمینی خواسته گیلان قرب داره سقود میکنه اگر نرید فلا میشه و فلا میشه از این هم کنم خب چیکار باید بگمت ما رو توجیه کردم مختصاتی گرفتیم یه افصر اطلاع تعمالیاتی هم بود ما رو توجیه کرد که نیروها این جرس هستن نیروهای عراقی اون جرسش این گیلان غرب این جده علینا گازنبوری در مزید هستن من فرق رو گرفتم برم گفتم خب کابی نقاب من کوه یک کابی نقاب هم به من بدید بعد تازه چیز که آه فراموشو میبخش یک کابی نقاب بیده گفتم یه تعدادی از بچه ها واقعا پای ثابت تو پست فرمانه درباز شد آقای فکر کنم مشتاق عراقی وارد شد گفتیم مشتاق بیا دیگه اینا نمیخواد من خودم توجیه میکنم رفتیم پای هفو فیما و هفوارو بلند کردیم رفتیم که ایلان غرب خوشفقتانه یه ارتباط خوبی با افصر نازر مقدم پیده کردیم که جاده رو تشریع کرد طرف قربش عراقی ها هستن یه تعدادیشون قرب رد کردن دارن میان شرق اینکه ما رو گازان بارید چیز بکنم محاصره بکنم و بیشتری نیروی ما طرف شرق جاده هستش من هم وضوعی خیلی را گفتم نه من که جاده رو میبینم نیروها رو الان دارم میبینم آتیش هایی هم که رد و دل میخواد دارم و اگر میبینی که بسمه الامی چی کار بکنم ما اومدیم همون سمت قرب که در به جاده ی بیلان قرب یه پس گردش کردیم میرین وضعیت چی هستشا بلا فاصله که پس دوبارم گردش کردیم مطمئن شدیم که اینا دیگه نیروهای عراقی هستن موقعی که داشتا برد بکنم دو طرف آتیش بازی میکردن که اینه یه طاق نصرت درست کرده که من ناخداغا در کابین سرم رو گرفتم پایین حتی بعدم خندم گرفتیم چرا آخواد سرمونگم ولی اونقدر این آتیش و خمپاروین از بالا سر هفت مارد میشد گفتم به سرمون نخوره من سرم رو تو افا گرفتم پایین رو رد شدیم اومدیم یه گردش کردیم بوم زدیم گردش بعدی بستیمشون به فشنگ و اینا استرف فشنگ زدیم برگشت شما دیم نشستیم من در حاله که برگشتم با اون بنزینی که معاصقه کرده دم دیدم یه مقداری بنزینمون کمه بعد به خودمون جمه گفتم فکر کنم اونجا همون گردش هر اضافه انجام دهد و اگر همون پس اول زده بودیم به این گرد بنزینم کم نمی بردیم اومدیم راحت نشستیم و تا نشستیم بچه هایی که پست فرمانده بودن اومدن پای هواپیما اونو تبرگوش با اینقدر از شما تعریف کردن این این زنینی زنگ زده تشکر کرده که خدا که ما داشتیم اسیر می شدیم من تا با این هواپیما نجات پیده کردیم اونها اغم نشینی کردن اینهایم که

00:29:36--->00:29:39
spkr_01: ما داشتیم اسیر میشدیم

00:29:43--->00:30:55
spkr_00: اومده بودن شرق جده برگشتن رفتن من به کابی نقل من مشتاقه گفتم مشتاق پیادشو این بالمان ما رو یه نگاه بکن منم الان بیام قدومم بیام بیام فشنگ یه چیزی به ما خورده نخورده طوری شد ما که یه چیزی فقط یه بقید بنزین کم داشیم اومدیم پایین دوتایی نگاه تو بیدیم نه هیچ خبری نیست هیچ جامعه هم زخمی نشد و هیچ صد من ندیم داشتیم میرفتیم خداحافظه کنیم که از این بچه فنی گفت جام سرمان اون موقع با در جام سرمان جام سرمان این هوافیما توی چرا شکلش این طوریه گفت چی چی چی جوریه گفت نگاه کنیم هرچی نگاه کنیم هوافیما شدیم که چه شکل دیگاه فکر تغییر را کرده جاشم که زخمی نیست ما از یه جا رد شدیم خیلی هم به امون تیراندازی شده بلی خب باعتم به امون نخورده اگه خورده بودیم نشون میدان آخو تا تمرگاسه فکری نداشتیم که چی شده اینا اونم نداشت فقط میگفت شکل هوافیما تو خیلی بده بعد قیافه شده تا یه بنده خودی دیگه آمد نگاه کنیم گاه ها این آت بورد سمت راست دون از هم از بیخ کرده شده نگاه کنیم دیدون راست میگه هوافیما که دوتا آت بورد چپ و راست باید باشه سمت راستیه دلت اینکه یه موشک خورده بودش از بیخ کرده شد و راهاش شده

00:30:44--->00:31:00
spkr_01: نگاه که هم دیدون راست میگه هواپی بایی که دوتا آتورد چپا راست باید باشه سمت راستیه دلت اینکه یه موشکی خورده بود بهش از بیخ کرده شد و راهاش شده شانسی آوالی بله نصف نشد

00:31:00--->00:31:08
spkr_00: همین در برد دیدیم که واقعا دیدون راست به هواپیمون که شکلش نفقی یا پسش بیشتر به خاطر نبودن این آتفورد سبت راسته

00:31:10--->00:31:27
spkr_01: و البته توی اون حالا چیزی که شما مخواهیم برای اینکه حالا تریم بکنید یه مقدار هواپی ما تصوید چون رگ زیادی روی سمت شبیه چپیه هست روی راستیه نیست و این به هر حال فقط از اونجا فهمیدید فکر کنم

00:31:26--->00:31:44
spkr_00: نه نه از هیچه ها نه از هیچه ها فقط ما یه مقدار شاید تو آدفرد قطرم اوه که به منطقه می رسیم آدفرد ها تقریبا تموم شده بود ولی ما حس می زمیم یه مقدارم تو آدفرد بشه چون آدت داشتیم دو سه مرد من خودم آدت داشتم در حادت پرباد دو سه مرد آدفرد آناف می کردن

00:31:45--->00:31:51
spkr_01: اول از اونا بگیرید که اونا رو خالی کنین یعنی معمولا ایسرنال رو اول آدم میگیره خالی کنه که بعدا

00:31:52--->00:32:45
spkr_00: سنتر از این بعد آتورده بله بعد از اون هم من خودم بعضی موقعات سیوچار آن آف میکنم چیزی هم تحشست بیا دیگه یه ضربه تقسیمی برای خودم گویا اون آتورده یه مقضا بنزین تحشمونده بود که موشکی خورده راهان میشه و همون هم یه مقضا بنزین ما هم به صورت اون حساب خودم ولی از از قانون پروش کم نداشتیم که اعلام ایبیجنسی بکنیم ولی این که رو زمین نشستیم شکل قیافه رو نمیتونستیم تشکیز کنیم که این حفا چه ولی سرش اومده که بعد ره گذاری که پیده شده با آفتاد سمت راست نداریم رفت نگاه کرد که اون از بیخ کنده شده یه موشکی چیزی خورده بهتون از بیخ کنده شده رفته ولی حفا بیدید سالمه سالم با انترست کفتنیم شکل نا الان یه آتورد دیگه میاریم بس میکنیم مشکل اینه شما بفرمان بی بیرفید تون را انجام بدید و بری فرم هواکر رو بهزید این یک خاطره بود از همدن که گفتم خدمت عزیزان

00:32:44--->00:33:02
spkr_01: خیلی ممنونید سر خیلی زحمت کشیدید خیلی زحمت کشیدید انشالله توی فرصتهای بعد ما خدمت شما حتما حتما میرسیم و برای عرض عدب خدمتون هستیم خب من میخوام از شما خواهش کنم که یه رنگ انتقاب بفرمایید

00:33:06--->00:33:10
spkr_00: همسر و ممنون ده مخالف ما آبی میشدید

00:33:10--->00:33:14
spkr_01: آمو شما پلن این رنگ ها رو رفتید تو پرس پاریس و استقلال

00:33:18--->00:33:22
spkr_00: فقط دوست داریم که داتا شب جنگی حساسیتی نداریم که

00:33:22--->00:34:08
spkr_01: ما اینا رو تردیب کنیم به شما انشالله که همیشه سلامت و سربلند و سرزنده باشید و شما افتخار جنگ افتخار مملکت ما اینقدر که انسان متوازب و خاکی هستید و ما که خیلی لذت بردیم به خدا من مطمئنم با این قلباییم که فاطمه خانم میگن ممنون از جناب امادی من مطمئنم با این قلبا متوجه میشین که چقدر دوستتون دارن همه این قلبا برای شماست برای همسر عزیزتون و خانماده محترمتون دختر و پسراتون نباهاتون انشالله که سایتون مستدام باشه ممنونم که تشریفه بودید تیم سار خیلی بزاری با من این بزرگ رو به شما و همه همرازاتون تبریک میگم

00:34:08--->00:34:18
spkr_00: تشکر من هم عرض سلام و خدافزی دارم خدمت هم بینندگان و شنوندگانی که نشد اصباشون رو بیدم نبال خود ازشون خدافزی دارم

00:34:17--->00:34:30
spkr_01: همراه از ما تو خیلی هستن تو این لاحق الان جناب مازندرانی یک دونه شنو من پین میکنم جناب مازندرانی برای توانی آلم قلب فرستاد انتیم جناب فریدون مازندرانی میشناسیم دیگه

00:34:30--->00:34:40
spkr_00: برد و ایشان بزرگ بار پیش کسفت های خواهد همه زحمت ها رو دوش شما و ایشونه دیگه چنابه چنابه

00:34:30--->00:34:44
spkr_01: بله بایشان بساتید بزرگ بار پیش کسفت های خواه همه زحمت ها رو دوش شما و ایشونه دیگه جنابه نهبیان آید عبود قالبی جنابه نهبیان میگن دلها بر لطف کردی خوش آمدی

00:34:45--->00:34:52
spkr_00: نزد برد جناب هیدریان، جناب مازندرانی، ابو طالبین و از عمد پیشان هستم. خود جنابالی همینی درست. تشکر.

00:34:53--->00:35:11
spkr_01: درود بر شما سر من فضای شما بشم مرسی از حضورتون ممنونم جناب صدیق قادری آزاده و آزاده عزیز و فهرمان ما سلام بر انسان بی ادعا ببینید چه واجه زیبایی بر شما بکار بردن

00:35:10--->00:35:16
spkr_00: نظر نطفه شونه. سلام خدمتشون داشته باشید و از عدم خدمت همه شما دارم.

00:35:16--->00:35:20
spkr_01: دیگه من شما بشم ممنونم جناب عبو طالبی میگن

00:35:22--->00:35:30
spkr_00: سلام بروه ما ککو بگو من و تو فقط از شیرازی عزیزکه نمیره سلام خوشک خانه چیه باید بیوید برید ارتباط دارید

00:35:30--->00:35:52
spkr_01: آدل جدی برادر شهید جدی میگن به شما درود فرستدن و سلامت باشدید خدا رحمت کنید روح تمام شاهدار قفور جدی شهید جهان شالو شهید خلطبری شهید دوران همین شاهدار حالا من دیگه اس نمیگنم

00:35:54--->00:36:07
spkr_00: چون من همیشه دوست داشتم دوران یاسینی هر دوتو با هم باشم من هیچ فقط اینها رو تکی صدا نگم نمیگم اینه هر دوتو رو میگم خدا رحمت شد کنه همین شهید دوران همین شهید یاسینی این دو بزرگان همیشه دارم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")