امیر سرتیپ خلبان اکبر معنوی نژاد بخش دوم


00:00:00--->00:00:26
spkr_02: دروغ میگه به قرآن اگه به جهان خودم من نمیگم اما بعدا من با شما یک کاری دارم میخواستم ببینم اکسیر جوانی چی میخورین چجوری زندگی میکنین که اینقدر هزار ماشالله خوب موندین و سرحاد هزار ماشالله من سرحادم میگم خانم صادقی میگه بزنیم به تخته من میگم یه اسفندی چید رو کنم چشم شاید یه ذره

00:00:27--->00:00:45
spkr_01: خالبان که چشنش شعور نمیشه خالبان عشق آشد نه من خانومم اگر حامی نباشه اگر اون منو دعا نکنه من هیچ چی نیستم

00:00:45--->00:00:52
spkr_02: آبا شهست بیشتر بهتون نمیاد هفتاد و پنج نور اصلا هی؟ تمام

00:00:51--->00:17:03
spkr_01: این تمام ادایت از خانه خوب دارم چون خانوادم به من محبت دارم یا هیچ خواهر دونان میرسیم اشتران خانومم من حالا یه دونه چیز وایس داریم که پر کردیم قبلن البته وایس هم میرسه مساحبه تصویر تو تلویزیم بخش بده بود قبلنان اگر تونستم اون خانوم هم صحبت درده میفرستم برای همین پرواز خواستی برای تون میفرستم اونم پخش کنید من تا کجا رسیدیم اول جنگ بودیم سر من درخواست ما چهارت خلبان بودیم شابهار دیدیم که اینجا پایجه نداره من درمجره پایگاهی که تحسیصاتی محمدس هم میتونه اونجا رو بشه خونه و خیلی راحت بود هر چهارتان اون خلبان درخواست کردیم برای پرواز هم جناب پورگان هم سرخیل من و یک دوت دیگه هم بودن که متاسفانه اونا رو هیچ کنید قبول نکن گفتم فقط منوی نجاد یاد درم حالا علتش کی بود این را چون من معلم بودم و کرنت هم بودم پرواز میکردم گفتم جباید من یک چند روزی رفتم و هم در عباس چند شاگل اونجا پروندم و بعد از اون دیگه خودم رو بردم برای حمدان منتقاش شدم و در حمدان البته مدتی هم از جنگ گذاشته بود من سال 62 سانهه من سال 62 بود شیشم اسفند سال 62 ولی قبل از این ماجره سانهه مسائلی بود که در اونجا خیلی من رو آزرده کرد و اونم روز عید بود جناب خلددالی بالا بود خدا بیا مورد شعیب خرددی روحش شاد و من کفتم که بچه هایی که مونم اصلا دو ساعت میمونم به ازگیری میکنم برگرم بخاف بشینن به نفر بعدی بره یه مشکلی برای نفر بعدی به وجود اومد دیدم که خلدبری درخواست کردش که سر اجازه بده من میمونم گفتم خستهی مشکل داری و من دوست ندارم ناراحتی بشید گفتش که نه با من احساس بام تازه اولشم خواهم تاز بیام گفتم که هر طوری سلاح میدونی اگر فکر میکنی من به تو بگم بمون من مشکل ندارم ولی نمیگم هم بهت بمون حالا اگر خودت میخوای درخواست مجده تو بگو من بگم بمون گفت باشه من سر درخواست میکنم من بمونم نمیخواد یکی دیگره بکشی بارلا تا اون برگرده هم میام گفتم باشه این آخرین مساحبه ما با هم بودش و بعد از اون رفت و شهیست شد این روز اول عیدم بود و ببینید چه درده دلی برای ما واقعی گذاشت که آدم بعد از این همه پرواز یه سانه داشته باشه اونم خودش دلش نمیخواسته من دلم نمیخواسته اون بره پرواز بمونه ولی به درخواست خودش کشیده شد من میتونم مشکلی ندارم و من و خوب راقرم میشد چهار سر ما هفت ساعت پرواز داشتیم من تو همون همه دان هفت ساعت و رفت پرواز داشتم شب تا صبح چندین بار ایریفیولین کردم پس بنابراین همه این مسائل هست و این بنده خدا شهید شد و این دلدردی بود که منو آزارده کرد و هنوز هنوز هم رومان اثر سو دارد و برای تنکیه برای واروانه من برای خاک سپارشم خودم رفتم توی شمال و سقنان و اونجا خودم بودم و به هر صورت با تمام ناراحتی ها تحمل کردم چون وزیفه خودم میدونستم با جناب سرنگ اثاره با هم اون موقع جانب سرنگ وقت تیمسار فعلی اون موقع با هم رفتیم اونجا و بهش کدوم تو فرمانده پایگاه تشریف کردیم شما صحبت موند گفت اینقدر دیگه تو نسبت این بچه هاشنایی داری من ندارم گفتم باش تو چابه هار گفتی برو رفتیم اونجا حالا اینجا هم بیره برای این آقا سوات میکنیم مسئله نیچه این برنامه واقعا درد داره و تمام خلوان ها هر کدومشون در هر جای ایران چه ترابری باشه چه شکاری باشه یکه رویدادی اتفاق میبته این برای همه ما کاها همه هونم بازنهشست شدی اومدیم بیرون من الان نزدیک بازنه شده صحبه ساله بازنه شسته شدیم ب luxury من سال عام 75 موا دم بیرون كانت شما سانم Sam Sam 14 من آقا سال هم تموم شده بود و خدا خواستش که دیگه تو این شرایط کار ما با منجا ختم بشه و بیایم بیرون ولی ما در جنگ خیلی متاقل بشتیم توی همون دورانی که توی اونجا بودیم خدمت داره دستم همزهی جان ما وقتی که معمولیت اومد از تهران اون موقع جناب خامنه ای در بداره دفاع بودن مثل این که دستور دادن که مستقیم قیصه عملیات داره حتی من خواستیم دو فروند بریم که هم من هم جناب خسف قفاری با هم بریم ایشون دستور دادن نه یک فروند بره اونم خود رئیس عملیات منب نیشون که دستورو ما هم اجا کردیم و ما رفتیم و پروازی بود خلاصه اون پروازی بود و ما هم پروازی بود ما وقتی که رفتیم به منطقه و خب ما اونجا اصلا رفتیم سه هفته پایستارم ما سی قفمارو بقیه بایده بودم حقمای دلخانکبری رو زده بودم سه تا هفته پایستارم زده بودم و یکی هم من بوشدم یک چار رو میشودم ارزم به حضورتون وقتی که رفتم من باید بیرفتم تا بخلات رفتم که بعدا دستور عوض شد آلترنت رو به ما گفتم برو آلترنت رو که رفتیم در حقیقت تاگهت بعدی چون تمام موشک هایی که میمد دسپول و میمدش به قسمت های نزیدی که مرز عراق از قسمت عراق به سمت زمین به زمین میزدن تمام از بغوبه بود یک سیلو بود اونجا که تمام مهماتشون در اونجا بود شما اگر میخواستید از ایران یا از هر چیز دنیا به بغداد بری راحت میرفتید ولی رو بغوبه هر پرندهی رد میشد میزدن به خاطر این که تمام اون اطراف و به زده هوایی و امثال اون موشک ها گوشته بودن که چون اگر یه دونه بومی خود رو سیلو خود عراق هم باش میرفت بالا و ما بیشتر کار اونم این بودش که اون سیلو رو و کل شهر رو بزنیم چون بیشتر شهر رو تحتیل کرده بودن درست پشت نخلا که میرسید رو بغوبه سیلو هم بودش رو باید شروع می کرید زدن وقتی که ما رفتیم زدیم میگم موشک که به من خورد من فقط میتونم بگم که درست پشت خلوان دو خورد شانس اینه تمام موشک هاشون به صورت توپی بود که درست میخورد مرکز سق راداری هم بود او وقت تقریبا یه چیز نزید که دو سه ازار فرمارو کشید بالا تازه اون وقت دیدیم شروع کردن زدن دیدیم فشنگایی که درم میزنن به ما و ما سریع با پایی آوردن هفارو پایین بدگردشی کردیم به سمت راست برگشتیم از منطقه خارج شدیم و اومدیم که دور تا دور هواپیما به خاطن که خورده او تو باک سه هرچی بنزین میمد داخل واکس سه از هفت میمد به سه قبل از اینکه به یکی برسه از هم اونجا پوت میشد میمد بیرون ما هم که زده بودیم افتر برنه رو دیدیم که پستوز زده بودیم که دیدم که آتیش دور تا دور هواپیما رو گرفته بود که رادیه عراق در اوزن همان برگشته و گفته بود که هواپیمای ایرانی که حمله کرده بود به عراق توسط پدافنده روی هوای ما آتیش کشده شد که دور تا دورش هواپیمایش در حالی که میسوخ به سمت فلات ایران پرواز کرده و من هواپایی شنود چونودی ها ایران که نبه مرز بودن شنیدن که هواپیما موشک خورده و من هم خودم اعلام میکرم چون ما تقریبا از پنجاپایی چلپایی بعضی موقعا ما درخت سردرختار رو با خودم میابردیم حتی بعضی موقعا روبرومون کابلای برگ رو درست نمیدیدیم چون دید چیز قوی خودشن باشه با سرعتی که ما داریم میریم دیده نمیشد ما بالای پنجاپا یا زیر پنجاپا و از این مواقع مجبودی میرفتیم این یه بقیانید دو کلومت کاب با خود رو میابردیم ما یه هواپی ما داشتیم توی چیز پاینرال یه با دیدم که یه چیزی آویزون ازش داره میگیره به این خونه های چند تا از این کپرها بودش که بیرون از پایگاه بودش همه رو عباست نصف کرده و داشت میمد شانس آورد از اون سمت اومد نشد اگر از سمت همیشگی اون این برمیمد ممکن بود خیلی خونه ها رو نصف کنه و بلا فاصله من بهش کفتم کشید بالا و بعد دور زد دیدم کلی کاب بشا بیزونه و مسئله رو باش اونوان کردم گفت میدیدم هی گای گذاری جیر میکنه هوا پال چیز جفتک میگرده میدونه چیز جیر و وقتی که اومده برای نشستن اون وقت خیلی بعدش نبودیم دماغ هوا پیما که کابله خورده و دشت اونجا گیر کرده بود جرد دود تا نزدیک گان و اینا اومده بود نزدیک بود نزدیک بودم آره برنامه ها واقعا چلی عجیب قریب بود ما اونها رو که اووردیم نشوندیم ولی خوشبختانه صدمه ی به جایی دیگه نزد خود من که رفته بودم برای بقیبه و برگشته من مجبور شدم که دیگه اعلام کردم من وضعیتم طوری هستش که به هیچ عنوان نمیتونم ادامه بزن به پای گا یادم آقای نزدین به عنوان ساپورت بایستدو بود که اگر احتمالا هواپیمای دنبال من اومدهش به عنوان جنگنده بتونه باش بجنگه که ما بامبر بودیم و رفته بودیم آقا دیدم گفتش که نه میرسه و حالا بنزین گفتم که چی چی میرسه هواپیمای آتیش گرفته دوت آقایم آتیشه من به تو نگفتن گفتم تو موقعیت من رو پیدا کنی که فقط میپرم بیرون رو کوها من رو بتونید پیدا کنید گفت باشه گفتم خب پس من الان دارم تو این منطقه میام با این مختصدات همین که رسیدم وارد مرس شدم تقریبا دیدم چند تا هواپیمای میراج و این بندهش دام دنبال من اومده بودن و ما بلافاسه ری که نزدیک محسدیم سرات تا آخر هم داشتیم میمدیم کشیدم بالا تا حدود 20 هزار پا رفتم بالا دیگه داخل مرز خودمون شده بودیم دیگه خیالم راحت شده بود که هواپیما اونا جورت نمی کنن بیان و یه مقدار که اومدیم جلوتر نظریه همون نزدیک بود ما را دید و چند تا دیگه هم بچهات بلند شده بودن دیگه نزدیک بودن داشتن که بیان اونجا گفتیم ما اونجا بپریم بیروه هلیکوبتر بلند شده اونا ما پریدیم بعد حادثه اونجا وقتی که خیلی اومدیم توتار بین تقریبا کرمانشا و لب مرز مسافتی را اومدیم داخل و کابی نقب گفتم من پرواز را نگر میدارم جناب عبیری بود که مدت هم بعد از من بودم اسیر شد جناب عبیری هم خیلی بند خود را زمت کشید با خوسم قباری رفت اسیر شد این گفتم من نگرم در هر موقعی گفتم بکش ایجیکت را انجام بره دوال ایجیکت بذار و بپریم بیرو باشه چشم چون ما در اون لحظه که رسیم بیزرپا تمامه مطور رفت من دیگه هیچی نداشته بادی که میخوردی کابیین صدای سوزه باد گوش من داشت می کنم تو اون ارتفاع باقا بادی میادشت باده چهر پنس باد خیلی بود بعدا ما پریدیم بیرون و گفتم صاف نگر میدارم من که دست پلس را جمع کن که از جایی نخوره ناقص بشید این هم همون کار را کرد و ما ایجیکت را انجام دادشت گفتم دوال ایجیکتی گواره بس گفتم بکش کشید باور نمی کنه چرا به همزه ای من تو چندسانیه که طول می کشه کابیین اقرب میره بیرون بدکانا پیچلو میره بیرون بدکاوی سندلی میره چندسانیه هستم ولی به خدا قصدم مثل این که من گفتم موندم تو هواقی ما یعنی لحظه شد که من از دوران توفولیتم تا اون زمانی که داشتم اینجایی که یادم میمد مدرسه و دانشه همه جرا داشتم یادم میمدش و عجیب بود تو این تا مدت احساس میکردم دیگه من تو هف ما موندم اومدم منوالی جه کام یا هجم رفتم بیرون تو این چندسانیه آدم تمام زندگی جبه چشش مید و بعدا که خانمم اینجا نشسته کنسیم میاد میگه مانم یادتون من مدرسه

00:17:04--->00:17:09
spkr_02: من شنیدم. اول شما رو یادش اومده خانم.

00:17:16--->00:22:55
spkr_01: وقتی که من دیدن چطر اونم باز شده من اومدم ولی چون باز همیشه از قرد به شر بود اون دفعه از شرق به قرد بود ما رو برگردوند اگر ما یک کوه رو رد کردودیم میرفیم داخل عراق واقعا همه چیه یه موقعی میبینیم البته شاید ما همونجا که پیزه کردود میپردیم بیرون ممکن بود خیلی مشکلات برای آن به وجود بیاره ولی خدا خواستش که ما تا لب تقریبا مرز اومدیم یه دهی هست بنامه نودشه داریان کوهات ارتفاعاتش اونجا حدود 14-15 هزار پا هست ما اومدیم با همون سرعتی که با داشت ما رو میابرد من دیدم دارم میخورم به یه درخت یه درخت تقریبا بلود که اگر خورده بودم تیکه تیکه شده بودم و یا اگر همون رد کرده بودم خورده بودم به میرفتم داخل دره این 12-13 هزار پای که دره شروع شده و کجه کله معلوم نه و چه بلای اونجا سرم بیاند به هر سرعت من پوله سر این درخت دیدیم یه سنگ تقریبا نقعی پام خورد به اون سنگ پام شکرد بعدا قرص میزدم سمت دره فکر کم اومد اینجا درم درم تو درم ریخت و خیلی بلا سرم اومد تو این تقریبا نشستن اونجا رو زمین اومدن رو زمین خیلی برام بلا بود خوشبختانه کابین اقب اون اقب چیز نشد رو بالای ده اومد پایین اونه هم تا اون رو گرفته بودن تو اتاق و اینا گفتن میریم دنبال اون اومدن من اول فکر کردم که ممکنه ما بارد نزدیک اراق شدشن اراقی باشن دیدم که با اصله هم بودن کلا شیم کفینا رو دوششون بود گفتم که شما کی هستید گفتش که ما ایرانی هستیم اول یه سری گفتش که اصله داری گفتم اون اصله داری من فکر کردم با درم ممکنه اراقشون گفتم خب اگر هم داشت باشن که شما دوتا اصله دارید که گفت ما ایرانی هستیم گفتم من هم ایرانی هستم بیه بالا بایران چیکار داری دیدم انداختن کولشون و اصلهشون و گفت یه دون از شما هم که اون بود گرفتم بچه ها بردن تو اتاق خیال دراحت باشه اون اونجاست گفتم خیلی خب من رو کول کردن چون من بقید تونستم سه قدم رو اون سراشیبی کو بردارم اولیش سمت چپ بود که هیچ مسئله نهاشم سمت راستم شکستم گوزک پاغونه از اکنه ایران شکستم تا گذاشتم قرص خوردم به سمت راست و دیگه درد اون موقع متوجه شدم که بله مثل اینکه فاجه از اون گذشت اومادم دردن چرا اینطوریه هی دست می دشتم می دشتم خون داره میاد خبر ناشتم که چرا این میز تو دردن من رفته دردن دونم رید شده بله هم سر ما اومد اما برصورت برنامه به اینجا رسید که ما را کول کردن یه نفر واقعا میکن از اون کرده قیور که نصف من بود لاقه خدا حفظش کنه هگر هم هست دردن بعد هم شهست شدن ماشین اومدن خونه خود ما تو همه دان یعنی اینقدر آقا بودن من را کول کرد با اون جسته لاغرش تمامه بستوال من حتی نتونه اسلام بستوال هم را جمع کنم چون گفتم ممکنه باد من را پرت کنه پایین اونا اومدن یکیشون رفت بستوال و چست رو اینا را ورداشت این هم کول هم کرد و میدوید این ورد پاشو میکرد به این سخره میدوید این ورد من نمیدونم این کور اگر من پامان سالم بود نیم ساعت یه ساعت نمیتونستم بیام پایین اون سخه چند دقیقه اوورد بار پایین رسیدیم دمه دکیدیم که وای ادهه اونجا اصلا یه پیره مرد و یه پیره زنی بود اونجا که داشتش جارو میکرد پشتبون همدیگه اصلا پشتبون این حیاتمونه بردیم که این پیره مرد ایم که شوهرش بود پایین ویرون بودش داشت آب میپاچید جلوه در یه دیدم گفت این نفعی که من کل کردوید گفتن چی شدش؟ گفت این بزرگه این دهه این دهه این دهه گفت این بزرگه این دهه این اگه بگه تو دست از همیجوهات دست با تو هواکمم میکنم دستورش اجرام کنم گفت اینو من بایدی این بشت بکردی بشت ایرانیه چیز که خلهوان اینا گفت باید من کلش بکنم تا اجازه بدم بری هیچونتون خدا با این وضعیت واقعا من خوشها شدم که برای چه مردم میرفتم جنگ هیچونتونم وقت بعد از هم لحظه دیدیم که یه آقای اومد اونجا چهارت دارایی چهارت گسفند و بز بود یکیش برای ما کشت یکیش بکشت من نمیتونم هرچم بهشتو گفتم گفت نه من باید اینو بکشتم بدایی شما بشم من نمیتونم بگم این محبت هایی که تو اونجا دیدم اینا آقای یه مدرسه و یه همون نداشتن

00:22:56--->00:22:59
spkr_02: مظلوم ترین خطه ایران هم

00:23:00--->00:26:52
spkr_01: اومدم همه دان از گردان تحصیصات اونینا مهندسی استفاده کردم یا بگم سو استفاده کردم چند نفر سهرباز های اینو هم برداشتن یه مقدار از بچه خالبان ها پول همه جم کردن یه مدلستای همون برایشون ستاختیم ای دمتون گرد حقشون گرد و بعد از این ماجرات بلند شدن با شست نفر اومدن چند تا از این ماشین آهوبیان یه مقدار دم در گفت من هنوز پاهم بسته بود دورند گفتش ملاقاتی داری گفتم خب چرا نمی فرسید چون گفت قرما شست نفرم گفتم خب باشدم سر زورم رسیدم بفرس بگم نهارشون رو باید اونجا جمع جور بکنی برای نهاری اومدن اونجا همه را اومدن فقط به شما شما اشش نفرم آره اومدن تو خونه جا نمی شدن اینقدر بودن بعد همه شما گفتم قضا باشگاه آوردن نهار در خدمتشون بودیم و بعد هم دیگه کارشون زمان شد هم تهران هم اومدن بیش من بعد از مدت که من اومم تهران اینا اینقدر بزرگوار اینقدر آقا بودن و من احساس می کنم خدمت من و این ایجکتی که داشتم به خاطر این مردم با این که صدمه دیدم من خانم بچه هم خیلی صدمه دیدم من هر موقع می خواستم برم پرواز وقتی که اونجا مسئول بودم یه دقیقه می شددن می خواستم لباس هم دروردن می خواستم گفتم اسکرامبل خوردن یه بچه هم یه دونه لباس همی بود یکیشه پوتین رو می گفتده تا تو را رو می دویدن یکی که من برسرم خودم بالا ماها اینطوری زندگیمونو بایست مدیون این مردم بودیم بایست انجام می دادیم اینکردن و من فکر نمی کنم نکرده باشیم تمام خلبان ها رو دستشون رو می بودم به خاطر بزرگی که دارن و این انایتی که دارن می کنن و درورد اینکه از این سرزمین دارن دفاع می کنن واقعا تمام اونایی که به هر صورتی دارن خدمت می کنن قابل ستایش هستن و من از همه شون ممنون هستم این هم سرنوشتی بود که ما تا اونجا که می تونستیم کار خودمونو انجام دادیم ما خطط می کنم و اینشالله که ما در سار 75 هم بازنشست شدیم و اون موقع هم در تخصصهای هفوانوردی بودم ما تخصصهای هفوانوردی یکیش بررسی سانه بود ما تو دورانی که تو خارج بودیم هفتاد نفر یا هفتاد چهان هم و کلن از ایران رفته بودن تو خارج دوری دیدن که بیشترشون هم بازنشست شده بودن قیل از ما چند تایی که مونده بودیم ما این دوره رو اینجا تدمین کردیم دانشگاهی برای فوق لیسانس یعنی برای کارشناسی هر شد همه رو انجام دادیم تو دانشگاه و مدتی هم من در تخصهای هفوانوردی خدمت کردم و بچه ها رو خیلی ما تو این مدتی که اونجا بودن 150 خورده ای من بررسی سانه تخصهای هفوانوردی چیز کردیم پارغ و دحصیلشون چون چون الان برسی سانه گردان معلمی پرواز هم در اختیار تخصهای هفوانوردی بودش که بچه ها رو محلم میکردن ما دیگه اواخر خدمت اونا در اونجا بودیم و بعدش هم بازنشست شدیم و الان در خدمتشون

00:26:54--->00:27:03
spkr_02: عشق ماید. تیم ساعت این من قشن صحبت می کنیم. اولا که خدا انشالله بیت سلامتی بده. آقای بهزار یاسینی.

00:27:06--->00:27:14
spkr_01: ولی من چیز شن نگفتم خواستم بگم چون گفتم شاید زمان بگذرم اگر اجازه بدی من چند تو افما باست بگم

00:27:15--->00:27:19
spkr_02: باشه بفهم فقط اینو بخونم براتون نوشه دروت بر آقای محمدینی شده

00:27:18--->00:27:44
spkr_01: در آقای مردینی شده آقای به اصلاح میکنم به خانواده شو سلام میکنم چون واقعا یاسینی بزرگمردی بودش که واقعا من همیشه را درستم بهش به اصلاح باید باید باید باشه که خیلی دوستشون دارم چون من باید بزرگ شد یعنی یه مدد تورانی با هم زندگی کردیم

00:27:45--->00:28:15
spkr_02: خب من میخواستم خواهش کنم پنشنبه روز جناب یاسینیه یه روزم قرار بود برای جام خلطبری این برای هر کدوم از این شهده ها و بزرگان یه روز در نظر میگیریم که جام نمکی میان پنشنبه احتمالا شما اگر میشه یه چند دقیقه هم شما بیاین و از تیمسار یاسینی تو روز خودشون بگین الان هم بگید من ایشون فرمودن درود بر آقای منوی نجاد عزیز روز شهادت آقایان دوران خلطبری و سالار سبی

00:27:57--->00:28:15
spkr_00: این هم نمکی میاند هنشم به احتمالند. شما اگر میشه یه چند دقیقه هم شما بیایند و از تیمسار یاسینی تو روز خودشون بگین. الان هم بگید. من ایشون فرمودن درود بر آقای منوی نجاد عزیز روز شهادت آقایان دوران خلطبری و سالار سپنی.

00:28:15--->00:28:48
spkr_02: و نیز اصالت آقای غرفاری روزهای سخت و سیاه بود روز آزادی و برگشت آقای غرفاری به سیاه شیرین و این طولانی تره من نتونستم تا آخرت بخونم حالا انشالله اگر میشه بقیهشو بنویسن آی مهندس تا من این رو ارز کنم خدمت شما بیشتر بخونم بفرماید ارز کنم جنابان مازندنانی حیدریان لبیبی رزا لبیبی

00:28:48--->00:29:24
spkr_01: اشکرانی که محبت برن و واقعا خیلی بزای بارن اشان خودشون همه صدمه دیدن و من واقعا میکنم اصلا خلوانه رو باید این فقط بوسید ما فقط اشکران نستش که این خلوانه رو ببوسیم حالا بگم مازندرانی برادر خوب منه دروق نگفتم ما نباشیم همه برادری ما واقعا مازندرانی من میبینم گای گداری تماس دارم باش با اشک یه گل برش میفرستم خودشون همیدی آره واقعا برش میمه همه حدیش

00:29:23--->00:30:08
spkr_02: درم اسمایل امیدی، تیمسار اسمایل امیدی که اکبر جان درود بر تو یاد مکره و خرید برای نوه قشنگت به خیلی پاینده باشی ببینید دوستانتون من اسما رو میخونم چون اینقدر من افشین اقبالی عزیزم بابک آلاغا اعز کنم فریدونه، تیمسار وزیری، تیمسار سلواتی اسما رو میگید، تیمسار مهنیا، تیمسار لبیبی که گفتم خدمتون، جناب اعز کنم خدمتون، خانم مهنتی، تیمسار عباسیان، نریمان عباسیان

00:30:06--->00:30:11
spkr_01: نه ایمان هفت باستی ها کلام برسونید که واقعا اینا بزایی باشی کردن

00:30:14--->00:30:36
spkr_02: جام لغمان نجاد عزیزم، جام لغمان نجاد عزیزم، جام لبیری نوشتن که درود بل اکبر عزیزم، جام وزیری میگن که دست بوس تیم استاد عزیزم، تیم سار فریدون سمدی عزیزم

00:30:35--->00:30:56
spkr_01: این اصداد منه ایشون بزرگوار منه اگر حرفی هم من میزنن بزرگی میکنن چون واقعا ایشون در سبل زندگی نیرو رو به من دادن من ایشون برای طور بزرگوارن نصدقه خارقانی اینا بزرگایی هستن که واقعا من افتخار شاگردیشون رو دارم

00:30:57--->00:33:07
spkr_02: جون دلم. اتفاقا جهام دهخارخانی و جهام محمودی هم براتون نوشتن. جناب سحمدی نوشتن مرشد معنوی نجاد. جناب صادقی نوشتن تیمسار صادقی زنده باشین. همه عزیزان سالانمردان درود به شما آقای معنوی نجاد. تیمسار داود. تیمسار سعید مهنتی براتون نوشتن سلام و ساله من ازخواهی میکنم. دوستان من همه رو تیمسار خطاب بیکنم. عدید من همه شون ارتش بودن. چون که هرکی جنگید و زحمت داشت. حالا ازخواهی میکنم با احترام به همه تیمسار ها اگر من آقای دوستان سرهنگی رو تیمسار خطاب بکنم. چون حقیقتش اینی که من نمیدونم درجه هاشون چیه که بازشست شدن. ببخشید به بزرگی خودتون. جناب هیدریان جناب از کنم خدمت شما. عبو طالبی جناب دختر خودتون. زرکار خانوم آلاله. آلاله میگشن چیه؟ آلاله دخترمه. میگن بهتون افتخار میکنم بابا. از کنم خدمت شما که خب من تون وقت جناب جانگیر قاسمی نمیخوام بگیرم. یه شب دیگه و یه شب مفصل در خدمت شما هستیم. یه شب که با آقای پنجنبه با آقای یاسینی هست. تیمسار یاسینی عزیزم. آلاله. شما هم اگر مطلبی داریم آماده کنید تو جا. یه شب هم برای جام خلطبری میذاریم. که شما فرمانده شدید. ممنونم ازتون. من میخواستم بزرگواری با اشق یک رنگ به سرکار خانم منوی نجاد عزیز. که زحمت زیادی برای حفظ و نگهداری شما. لاز جوانی و سلیپی و درجن و خلاصه در بچه ها کسید. بچ میزن خودشون. بله بله. ماشاگلا. بچه هم. اینشون در حفظ و نگهداری شما بسیار بسیار موفق بودن. گروه. بچه هم. بچه هم. بچه هم. بچه هم. بچه هم.

00:33:08--->00:33:17
spkr_01: همین بزرگ بودن این بزرگ بارا نبودش که من نبودم اصلا آدم خالبان باید خونهش محکم باشه تا بتونه خالبانی کنه

00:33:21--->00:34:00
spkr_02: من دیگه نمیگم و خداوند زمین را آفرید و سفسم استراحت کرد و بعد زن را آفرید و بعد مرد را آفرید و سفس استراحت کرد و بعد زن را آفرید و دیگر نه خداوند نه زوین نه مرد هرگز استراحت مکرد نه مرد سبس نمیگم معنی نمیگم چون خانم معنیم ان وجات ثابت کرد خانم مهنتی برای توان یک آلمه بابا غوری فرستاده همسر شهید محسر مهنتی چون من ششم شوره میدونه برای من رو گذاشم همه ی عشقها برسه به چیزی

00:34:02--->00:34:29
spkr_01: نه ایشون سلام منم به خانم مرنتی برستونی خدا رحمت کنتش به آقای مرنتی رو ولی واقعا ما میگم هر کنهایین بچه ها که میاد من یکی خودم دلم میتفه واقعا میگم تا یه مدتی حالا هم دگرگونه تو مصاحبه خودتون دیدید ازتا نمیتونم تعمال کنم بچه هایی که واقعا عزیز بودن برای من محبا آقا

00:34:30--->00:35:50
spkr_02: آقای ادموند خاکیچیان از ارمنی های عزیزمان هستند. برای شما کلی عشق فرستادند و همه عزیزای دلمت لایف که حدود دیویس و خورده این نفر داشتند شما رو میدیدند. برای شما کلی عشق و من این دوستاتون رو خونده میدونستم بر لبتون خنده میاد با تک تکشون خاطره دارید. عرض به خدمت شما یه رنگ به خانوم معنوی نجاد تقدیم کنید لطفا. بله. یه رنگ به خانوم معنوی نجاد. همسرتون. رنگ رو؟ یه رنگ. یه رنگ. یه رنگ. رنگ دف. رنگ سفا وجود نمیدونم زندگی رو تقدیم میکنید. به خانوم معنوی نجاد عزیز به خاطر این همه حس قشنگی که به شما دادن و این حس قشنگ در وجود شما نهادینه است کاملا. آشق و آنها حسن بگیم. بله بیفرمون. بگو ببینن صفحه رو. این صفحه موبایل و چجوری صفح شد که همه مردم دارن. بله شما دارن. همه دارن بشد. آقای حسن فقط زرد رو دارید. برمش برم هستن.

00:35:51--->00:35:55
spkr_00: را اینجا سابس را اینجا سابس بید

00:35:59--->00:36:04
spkr_03: مامنونم از محباتی تو و از طرف مانم از خامل تشکر کن

00:36:10--->00:36:14
spkr_02: افشین اقبالی تقدیم کردن به شما

00:36:14--->00:36:39
spkr_01: بحشین اقبالی واقعا میگم که هر کدوم این بچه ها اسمشون میادش دل من میلرزه به خدا اقبالی رو برزن اقبالی کسی بودش که اصلا نمیتونستم باهاور کنم اقبالی رو واقعا همگم هیچ کدومشون نمیتونستم ولی خب حلید آقا هست خیلی آقا بود خدا رو احمدشون میگم

00:36:34--->00:36:39
spkr_00: خیلی خوب حلید آقا بود

00:36:40--->00:36:59
spkr_01: من به خانوادهش هم مجددا تصوییت میگم اینشالله که همه شون اینشالله اقوید به خیل بشن من اینشالله بعدا که دفعه بعد که چیز کردم خانوم هم یه دونه تابلو گرفته از چیز اونم میتوارم جلوت ببینی پنش همه اومده

00:36:58--->00:37:05
spkr_02: شما اومده. شما اومده. چند تا فرزند داری اینجا سالتن؟ یکیش که...

00:37:04--->00:37:27
spkr_01: من هست تا دارم و یکی دیگه هم دارم چهار دا امریکا هستن نیست اینجا من یکیش تو امریکا هستش و دو تا دختر اینجا دارم وکیل یکی همین حاله بود که اینجا زنگ زد تماس گرفت یه بسرم دارم اینکه اونم تو تهران نیست شهرستانه بود

00:37:23--->00:37:31
spkr_02: این هم دارایی که اون هم تو تهرانید شهرستانه برای اسما و شغلشون رو بفرمایید لطفا سریع اگه میتونه

00:37:31--->00:38:05
spkr_01: بله من دخترم وکیله الهام معنوی نجات و اون یک دخترم خانداره و استودی ها یه زبط صدا هستن که کار میکنن الان یه مدت کتایی هستش که محیطشون رو در حوض میکنن درست جدید بذارن برای سطح زده که برای همه خاننده ها میان اونجا تمرینهاشون رو میکنه اینا اون پستانم هم شغل و عزاز داره

00:38:04--->00:38:09
spkr_02: راه ازداره

00:38:07--->00:38:14
spkr_01: پسرم ازور گلمم که تو امریکا هست دکتره خانمش هم دکتره اونجا تو امریکا نونا

00:38:15--->00:38:21
spkr_02: جونه دلم ما شالله سهار تا رنگ تقدیم بکنید به این چهار تا فرزند عزیزتی مهارمونه چما

00:38:20--->00:38:56
spkr_01: قربونه چما، همزه چونم، واقعا خوشها شدم صحبت با تو رو این خیلی مطبعه شنگی بود که خیلی اتنیمای زیبایی داری که انشاءالله که همیشه خدا به خانوادت ببخشیم و من یک آدم به قول اصداد بزرگم، اصداد سمدی میگه مرشد ولی ما شاگردشیم و من واقعا انشاءالله که شما هر جاکستی خوش باشید و خوشبخت خانوادت همینطور و تمام مستقیم رو از خدا میخوام که صحیح و سالم باشه

00:38:52--->00:39:20
spkr_02: از خدا میخوام که صحیح و سالم باشم. عشق منی. این دوست عزیز ما امیر حسین عزیز چهار تا رنگ انتقاب کرده. زرد و به مز و آبی و سرد رو تقدیم کرده به این چهار تا فرزند عزیزتون. این دوست مونم این عالم رنگ اینجا رو رنگ رنگ کرده. ما هم اقاب آسمان، پل جمع ایران و آبی آسمان رو تقدیم کرده.

00:39:10--->00:39:19
spkr_00: این دوستمونم یه عالم رنگه اینجا رو رنگا رنگ کرده ما هم اقاب آسمان پر جمع ایران و آبی آسمان

00:39:21--->00:39:35
spkr_02: تقدیم می کنیم به شما تیمسار سرفراد، مرد بزرگ، دسته ای نافذی، تنان محنب نجاد، ترجم ایران، اقاب آسمان تقدیم خودتون و این رنگ ها تقدیم فرزندانتون. گروت به شما که دولای بومدید.

00:39:35--->00:40:25
spkr_01: من خواهی که کتب پای شما، من شهرنده نکنیم ما این برنامه و روش رو اقدام کردید و دارید ادامه میدید این خیلی کار سختیه، سنگینه و همین که دارید این برنامه رو اجرام میکنید بچه ها نیاز به روحیه دارن ما که از همون گذشته رفتیم و بازه شده بلی خوب، بعد چه های دیگه ای که بیان اقلن دلاشونو یه خورده اگران مشکلی دارن، من حتی یه چند دیگه وقت مخواهید دارید که من یه دونت برنامه جوکم بگم براتون جوکه اونطوری نیستش که یه پرواز بگم که بعضی موقعا پیش میاد میکمان

00:40:24--->00:40:29
spkr_02: خودتا هم دفعه ایتای کناز و خاسمی فقط نگران نیستم من نگران من خودم

00:40:28--->00:41:57
spkr_01: من یه دقیقه بیشتر نمیگم. یه دقیقه. من چهار بودم بچه ها مرمولان از همه دا میمدن چهار فرواد آتم بک انجام میدونن. در حقیقت میمدن اونجا فردش بر میگشنن. یه چند فرواد مادم به لیدری جناب اسکندری. و اینا اومدن چون بچه ها تو هوا با هم شکل دارن. میخن رو به مرداب گافخونی. یکی که این بزرگ بار نزدیک بود. میگه اون زیر چیه اونجا. اون یکی میگه محمود چی چیه. محمود خونی. این لیدر چهار فرواد. به چهار راست میکنه چهار فرواد و میپست عبر خود. اگر در حضایی دیر میشد همه شون ناکود شده بودن. که من صدایش رو تو چهار میشنیدم. فقط داد بیداد می کردن تا هم ادان برسن. و شوخگاهی بود که میکردن دیگه بچه ها با هم. برصورت چون خاصیم آخرش با خنده تموم بشه. من خدا بیان مرزه محمود رو که بزرگ مردی بود که ما افتخار میکنیم. که خور رمشهر اگر اون همه از دیر گرفت به انایت این بزرگوار و اکبر زمانی مریض که الان یه خورده مریض احواله و من دلم بخواست. این جون دلم. که خورده این بزرگوار و اشهر.

00:41:56--->00:42:03
spkr_00: این با دوش بار باشه ای چونه دنم شیعا ترشید ای چونه دنم ای چونه دنم مرسی از از بیشتر

00:42:00--->00:42:19
spkr_01: ببینم که اکبر زمانی هم حال شده که یه روز با دست گل برم پیشش و خودم رحمت کنه محمود اسکندری و بقیه خلبان های شهید رو برمونتا همزه جان برمونتا

00:42:17--->00:42:56
spkr_02: من فرداتیم فقط یه چیزی به شما بگم و به بچه های عزیزتون اگه لایب رو میبینند و همسر گرامتون این عزیزای دلم که تا این وقت شب تو لایب نشستند برای شما برای جناب عباسیان و برای جناب جهانگیر غاسمی عزیزم منتظر موندن کلی رنگ و از جونشون از قلبشون با عشق تقدیم شما کردن اگر فردا دخترتون یا پسرتون لایب رو میبینند بدونن که این صفحه تمام مدت رنگی بود از رنگهایی که با عشق تقدیم کردن چون این کامنت ها دیگه زب نمیشه گافت خواستم بگم که بدونن

00:42:29--->00:42:56
spkr_00: برای جناب عباسیان و برای جناب جهانگیر غاسمی عزیزم منتظر موندن کلی رنگو از جونشون از تای قلبشون با عشق تقدیم شما کردن اگر فردا دخترتون یا پسرتون لایبو میبینن بدونن که این صفحه تمام مدت رنگی بود از رنگهایی که با عشق تقدیم کردن چون این کامنت ها دیگه زب نمیشه گفت خواستم بگم که بدونن

00:42:58--->00:43:03
spkr_02: شما گواه و شاهد هستید که این صفحه رنگی بود دیگه

00:43:02--->00:43:23
spkr_01: من ممنون همه هستم و به قاسمی هم سلام میدم اشالله که حرف خریقی که زندگی داره میکنه در بهترین شرایط باشه و دیگر دوستانی که اومدن و آقای عباسیان هم که تشکیف بردم و همه رو سلام عرض میکنم و خداحافظی میکنم

00:43:23--->00:43:31
spkr_02: جناب جاویدپورم عزیزم هم میگن که جناب زمانی حالشون خوبه من بعد از او بس که با هشون تماس گرفتنیشون

00:43:31--->00:43:38
spkr_01: جاوید دست درد نکنه آقای جاوید پور عزیز تو همیشه خوشخبری

00:43:42--->00:43:46
spkr_02: یا علی شبتون بخیر فیداتون بشم میبینم اتون دوباره

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")