دکتر افشین اقبالی۲


00:00:00--->00:00:07
spkr_01: چیز رو داشته مگودم. بعد جناب در خارقانی می‌داریم. بریم کلمانی دیگه. برسته. جناب در خارقانی یه نقشه چیز رو من داده بودم. نقشه ماله.

00:00:02--->00:00:07
spkr_03: به این خلمانی دیگه جمال دفاعقانی یک نقشه چیز رو من داده بودم نقشه ماله

00:00:08--->00:06:35
spkr_01: پروازی مال خودشون بود که ایرانه رو پرواز میکردن نقشه مال جبسن بود من از روی این تمام مسیرها رو یاد گرفتم این وکتورها رو ولد بودم تمام هدینگها رو من حفظ بودم مثلا میخواستم پرواز تهران به شیراز برم اشنگ همه رو حفظ میذاشتم رو نویگیت یا با ویو آر یا با ای دی اف اشنگ نویگیت میکردم باشم با مثلا انتخاب میکردم با ارباز سی سبی رفتم میامدم باست خودم پرواز خارجی میشستم چیز دویدم انقدر من اینو وارد شدن دیگه این اواخر اومده بودم سیمیلیتور مال توپلوف هم پیدا کرده بودم بعد به زبان روسی نویشتی بود بلیه به سختی کلاصه این دکمه ها شد سر در بردونم چی به چی و جناب روابگرین ها هر دابعه تشبیه میوردم منزل ما محتوط آقا بای کامپیتر من بودیم خلاصه چیز بود یه دفعه میگم این ها من بلد بودم هیچکی باورش نمیشد خاطر حضور آید خواهانی و جناب روابگر و جناب لعیوبی هستش یه کپتانی بودش توی ایرانه خیلی مرد نازنینی بود کپتان کمال یه دفعه چندین دفعه من با ایشون پرواز رفته بودیم مثلا با جناب روابگر اینا ایشون کپتان بودن و پرواز میکردیم مثلا داشت میبودم این چی چیه اون چی چیه نمیدونم باید چی میخوایی بودم علاقه دارم این گوه خوباشه اگه علاقه داری بیا باید با هم توضیح میدار اینجوریه ببینیم الان مثلا فلاپ رو گرفتیم اینجوری شد اسلط رو گرفتیم اینجوری شد مثلا این برای تایپ آف میکنم چیز کنیم فلیکس رو اینجوری بگیریم مثلا محاسبه میکنیم من خیلی خیلی خیلی سمان با همین یاد درفت بودم گوزرش تا بعضی که ما آمدیم آلمان یه دفت نیم دارم برای یک کار سفارتی اگه اشتباه نکنم نیاز بود بودم به شناسنامم یا این که شناسنامم میخواستم بدن ببرن تهران یادم میسته یا میخواستم یا لازم داشتن یا باید میدادم ببرن تهران یکی از این حالا بستگان دورمون که حالا کپتن ایرانه هم هستن و حالا اون زمان حالت همزان هستن معلم خلبان بودن اون موقع با سیسته شیستد معلم خلبان بودن تشبیه بردن فرانکفورت خبتون لیوور حالا دو روزی که میموندن لیوور اینجا تا با پرواز بعدی برگردن حالت مار تحویل بگردن از پرواز بعدی اومده دن پلسه با چهار تا فرست آفیسور هاشون سیمیلیتور بعد من رفتم فرانکفورت پیش ایشون و که دارم اون چیز رو که برام داده بودن بگیرم یا این چیزی بیدم ببرم رو بگم در حالا خاطرم نیستش ولی یادمه که رفتیم کلسه بارم فرست آفیسور سیمیلیتور دارم از هشت سو تا چار و از منم اگه اشتبانه این روز شنبه بودت بودم دیکار بودم چقدر جالی کاش منم میتونستم بیام خب بیبری میبرم بگم اگه میشه اجازه داری بیبری تو قادر من میبرم باشه به اشت سیمیلیتور تا صبح خوابون نبرد به اشت سیمیلیتور تا صبح خوابون نبرد و رفتیم توی چیز رفتیم و فرداس رو بایشون رفتیم سیمیلیتور اولین با اون سیمیلیتور رو کن میرید داخل در این جک های هیدرولیک به اصل سیمیلیتور انمال ایرواز سیستشیستر مال لفتانزا بود بعد رفتیم خلاصی داخل این رو چارت و پرس آفیسر رو پرواز کردم یک ساعتی آخرش وقت اضافه اومد من هم کبیر ایرواز سیستشیستر خیلی دوست داشتن تمام چکلیست هاش رو حفظ بودن یعنی بیفور ستار چکلیست ستار چکلیست تاکسی چکلیست بیفور تیکاف همه رو من اصلا لازم نبود این کارتش رو چیز بکنم حفظ بودن به ترتیب بعد من نگام کردم خلاصی چیز که هم بعد برگرشت به آخرش تمام شد کارشون یک ساعتی وقت اضافه داشت گفتم که این به همین راحتیه که میشه باشه پرواز کرد ایشون گفتون که اونقدر راحت میتونی کنی نیست برایت بود که به اینجوری که گفت فکر میکنی اگه تونستی ستارت بگیری موتورشو من شب شام بت میتونم اونتاش اگه گرفتم چیز و اگه گرفتی موتور دوپن کرای ستارت بگیریم باشم موتور دوپن شد ستارت گرفتم چیز نهار فردا میافتیم یا نه گفت ندیگه حالا امسطر شما بید میریم وقتی گفت چیز گوبی بشیم گفتم پس ببخشید من اون چیزی که عادت کردم همیشه سیپ سمت چپ نشستن سیپ سمت چپ همیشه کپتان بشینه برایت برایت خلاصه یکی مواند نشستن سیپ سمت چپ خلاصه بگ بشه ببینم چیزی بلادی ستارت بزنید خلاصه شروع کردم چکلیست رو برایتش خوندم و شروع کردم برایتش موتور سمت راست و اول ستارت زدم و سریع برگ و فیول و همه چیزی دادم بشت و پاور اومد تو موتور که روشن شد موتور شما دو هم ستارت زدم گفتم یه پتیه هم بزمم براد میپرم باش عمرم بتونید گفتم میخوام از همین نقطهیم که هست از رمپ میخوام تاکسی کنم و پرواز کنم نه که اول رانوی بذاریم گفت باشه برایتشنلا بولاسه هیچ ما شروع کردم و چکلیست ها رو خوندم برگشت من اینجوری نگاه نگاه کرد و گفت از جور کجا خوندی؟ گفت من حفظ سمینا رو گفت من حفظ سمینا رو از جوری که عویزه نگاه نگاه کرد خود برد خلاصی خود مطور دادیم و بردم مطور بود 45 درست گذاشتم پاورو خلاصی همچین که حرکت کرد دیگه تاکسی کردم اومدم اول باندو اولو تا خوب مگم خیلی مسیری تاکسیوهیو بلد نبودم هم میگوه خودش مثلا میگوه اون تاکسیوهی برو سمت چپ اونجا سمت راست خلاصی برای مطور با سمت راست خلاصی دیگه بیفور تاک آف چه پلیستو فول پاورو با فلاپ ایت پرواز کردم واقعا با فلاپ ایت پرواز کردن پرواز با سمت راست خلاصی همینجوری فقط نیا کرد بر میده خدای من رو این با این تریم هم با تریم نگه میدارم برای مطور با مطور با سمت راست خلاح برای مطور با سمت راست خلاح

00:06:40--->00:06:54
spkr_02: دیپارچه رو چی شود کردی؟ دیپارچه رو چی شود کردی میگن؟ دیپارچه رو دیپارچه، دیپارچه مثلا چه تحریر رو؟ تحریر خاصی رفتی همین کنی؟

00:06:49--->00:08:20
spkr_01: چه تحریر رو؟ تحریر خاصی رو رفتی همین تحریر پترن فقط درست کردم یه پترن فقط درست کردم چون اونقدر هم چیز نبوده زمان نداشتیم گودم همه یه پترن کافیه دیگه تا ارتفاع 5600 فیتی اومدیم بالا و بعدش گودم خب حالا بگه دیسند بکنیم بریم پایین همون فرانکورت میشیم باشم آی جان یه ذرم نگاه که باورش نمیشد خلاصه دیسند کردیم و اومدیم و بعد اینجور کنیم گفت هنر رو اینجا با نشون بدیم ببین اگه تونستی بشینی خیلی حرفه تحریر کردم و اونقدر سخت نیستش که لندینگ سخت تره این رو اطمان هم نمیتونیم باشم اومدم البته یه ذره توی پورت فاینال یه مقدار یه دپونزن ناتی سرعت هم یه ذره بیشتر بود یه ذره لانگ لندینگ کردم ولی رو سریع با اوتوبریک جمش کردم اومده چیم میتونیم خلاسه نگه داشتم و از رانوی اومدم بیرون و همونجا دیگه پارکین بریک رو کشیدم و موترارا شاد دان کردم خب خب شام کجا بریم؟ کپتن؟ کپتن؟ همینجور اومده و ایک اپترسافیشده و اونجا بودش نیباه ها برکش شده با این دکتر از شما ها بهتر پاواز میکنه من جا شما بودم از برای او هوتل می‌دابتم بعدی بهش موسیقی بشه قسر کو ندارد نشان از خدر اینه از خاطقه سیمیلیتر لوفتانزا ما درستان زیمان.

00:08:15--->00:08:28
spkr_02: ندارد نشان از تو در اینم از خاطره سیمیلیتر نفتانزای ما خب ما یه ده دیگه میخواهم خدمت شما باشیم که میهمان زیاد داریم در بس فهیم

00:08:25--->00:08:28
spkr_01: که میهمان زیاد داریم در بصف این

00:08:28--->00:08:51
spkr_02: مقوم باز من خیلی خوشحال میشم که یه بار دیگه چند بار دیگه بیاین و واقعا از این علم پرواز شما بجز علم پیزشکیتون که حالا خاطرات پیزشکیتون مونده اینشالا بعدا تریف کنید احتمالا دارید خیلی خاطره میخوام از ازتون خواهش کنم که از مادر قهرمانتون بگید

00:08:51--->00:09:05
spkr_01: مادر. مادر نگیم شعله شم بگیم. سنگ سبیه چند. اعتمال خیلی زیاد هر استم. تشریف دارم چون در جریان بودم. ماید بهشون اطلاع داده بودم.

00:09:06--->00:09:09
spkr_02: عرض عدب و احترام و تعظیم خدمت

00:09:08--->00:10:03
spkr_01: خیلی بهش مدیونم خیلی بهشون مدیونم این جایگاهی که من الان توش هستم به خاطر زحماتشون استش واقعا تو این سالها برای من پدر بود مادر بود برادر بود خوهر بود فک و فامیل بود و بهترین دوستم بود ای جانم دستاشو میبوسم اینشالله که خدا به من این انایت رو بمبکنه این شانس رو به من بده که من همیچی مکرش باشم

00:10:04--->00:10:21
spkr_02: ای جونه تلم ای جونه ممنونم خیلی زیبا گفتید خیلی زحمت کشیدن و قطعا داره الان دلش قشم میری برای شما قطعا داره الان صحبتهای شما رو گوش میری از مادر و پدر این شهید والامقام بفهمید

00:10:22--->00:11:38
spkr_01: باشه حتما پدرشون خدا رو احمد کنه سیده وجد و مادرشون تو باخانه ساکن شهر رودبار بودن پدر من فرزند دوم خانواده می شود یه امه بزرگتر بودن بعد پدر من بودن بعد اگه اشتباه نکنن یه امه خلاصی در مجموع چهار تا سر و چهار تا دختر بودن هشت دو بچه بودن خدا رو احمد کنه مادر بزرگم مشکل قلبی پیدا کرد و کسی بود که خیلی منتظر بود که بابام برگرد چون ما خب به حال حقیقتش اینه که ما تقریباً بیست و اندی سال سبت کردیم تنبول کردیم تا بالاخره ایشون بدون تکلیفشون شیه بدون اصلا زندن شهید شدن کجاست چی شد آقا یه نفر آدم زنده رفت تکلیف این چی شد و مادرش خیلی چشم انتظار بود خیلی چشم انتظار بود بی نه بید بیشید شده رمز دنیا و افقادره رماتش خیلی ای جنویدرم

00:11:37--->00:11:40
spkr_03: ای جوندران ای جوندران ای جوندران ای جوندران

00:11:38--->00:11:53
spkr_01: نه انسان بسیار بسیار بسیار مهربون به جرعت میتونم بگم ایک از ترشته های روی زمین بودی ما در وجود روی زمین واقعا هم میتونم بگم به جرعت میتونم بگم خیلی مهربون بود خیلی مهربون بود

00:11:56--->00:12:43
spkr_02: یکی از این فالوور ها برای جام مازندرانی فرستادن بله بله تیمس ها مازندرانی ممنون ازتون با این یاداوری از بچه محل ما خلبان دلاور شهید اقبالی دوگاهه کسی به نام آقای اسفندیار محمد جانی نوشتن از بچه محل ما خلبان دلاور شهید اقبالی دوگاهه لازم به ذکر است که مادر گرامیه چون در غم فرزند دلاورش خیری بیتابی میکرد و بعد از فوت این مادر تقوی وسیعتش اکس این شهید بزرگوار همراهشون در قبل گذاشته شد

00:12:44--->00:13:04
spkr_01: همینطوره همینطوره همینطوره این جز وسیعت هاشون بود که تو واقعا اموی خودم میگو گفتش که وسیعت کرده بود که اگر من قبل از این که تکلیف بچم روشن باشه مردم اکس بچم روی سینه ای من بذارید

00:13:06--->00:13:40
spkr_02: یک سلوات یعنی سه سلوات هدیه کنیم به روح پدر و مادر و این شهید والامقام پدر و مادرشون روحشون شاد باشه دستتون در نکنه از سرکبار خانوم اقبالی یا توی پرانتز خانوم هجازی دختر اقاب آسمان ایران زمین معلم اخلاق کپتن عباس هجازی بفرمید همسرتون

00:13:41--->00:14:36
spkr_01: اومدین سر نقطه زندگی مشترک ما بچه گی همبازی بود خونمون تبریز بقیل هم بود توی یه بلوک بودیم پای با تبریز بلاخره من یه سه چهار سالی بزرگتر خانمان هستم و با بچه گی بلاخره یه جورای ما همبازی حساب می شدیم دیگه بعد از این که این اتفاقات دفتا چندین سال ما همدیگر رو ندیدیم تا اتفاقی همون سالی که ما دیپلوم داشتم می گرفتم و خشک کنکرو بودم رفته بودیم با تینسار می رشخول لاینا رفته بودیم بیش کلا بیش کلا رو همه بچه ها این روایی می دونند همم دوست دارن تفاید بیش کلا اتفاقی خانمان و خانواده شن اونجا بودن تو قذافوری دیگه

00:14:35--->00:14:52
spkr_02: تو غذا خوری دیگه تو تالار سبس جلو و گریش همونجایی که همه میشینن دارن غذا ها میخورن چشما اینجوری میخورن همیدیار میپن اه فلانی اه فلانی اه فلانی همیدی دست کنید

00:14:52--->00:16:22
spkr_01: دقیقا خلاصه ما رفتی اونجا خلاصه خب برای منم خیلی جا جناب امیرش بلا به من گفتن ایشون اول دیده بودم گفتن که آبه جناب هجازی هم اینجا نالان خب منم خب حتی بچه که خب میدیدم اکسایی که مونده بود از اون دوران خب میدیدم مثلا اکسایی که دستیجنگ خانوادگی بود و اینا و خب میدونستم مثلا اسم دخترشون مثلا شیرین خانوم هستش و این تشمیلات درد در شیرین خانوم شیرین اجازی بر یک جو رایی بقیل معروف نکه خب مثلا هممون ماها با هم بزرگ شده بودیم یه حس بقیل معروف کنجکاوی بودیم که مثلا اون بچهی که آخرین با آنسان دیده بودم مثلا چی شده چه شکلی شده چقدی شده گذشت تو تا اینکه یه روز خلصه همدیگر رو دیدیم اونجا جلوی همون سالانه باش به غذا خوریم به ذره خلصه با هم صحبت کردیم و دیگه خدافزی کردیم و اومدیم دیگه گذشت و بعد من دانشگاه قبول شدم و ولی اونجا که دیدم شده و توی خانواد رفتم و چقدر حس نه تو مموری سپوردی دیگهن بین خودم باشه ما اومدن تهران دو روز اولیست کپ کردم بین خودم باشه ما اومدن تهران دو روز اولیست کپ کردم

00:16:27--->00:16:32
spkr_03: راست بگه خانم اجازی از دیگه خانم اقبالی

00:16:32--->00:16:47
spkr_00: ایجا این چون افیاده سلام علیکم حالو شما چه دارم؟ شهر شده؟ با من خواستم مردونه بگم شنیدنشون میگم که حال بهش میگم اخش اینجا اینها رو تعریف نکن دیگه

00:16:48--->00:16:57
spkr_02: بابا این چه خیلی خوبه که برای شما دارن واقعا کامپلیمنت به شما میرن

00:16:58--->00:17:06
spkr_00: بله ایشون لطف دارم. نه من میگم که این قسمت های اشکولانش رو تعریف نکنن. حالا یه دقیق لایف قط میشه.

00:17:07--->00:17:27
spkr_02: نه نمیشه آقای جهرومی نه بخواهد آقای جهرومی میگه ولی چقدر زیباست ببینید صداقت و زلالی یعنی افشین من فکر میکنم دقیقا به زلالیه شما نامه رو دیدین خانومه حالا خب شما بخواهی بگید دیگه

00:17:29--->00:18:36
spkr_00: بله افشین جان نشونه منداخت خیلی جالب بود حالا یک چیز جالبتر ما برای تو میگم خیلی دارم میپسید میمدم ولی جلو ولی متاسفانه نمیشه جالبه اوه حمزه ایس امزای افشین بسیار زیاد شواهد داره به امزای پدرش یعنی افشین امزا نمی کنه افشین نمیدونم نقاشی میتشه عوض امزا یعنی یک امزای پیچیدهی داره که هیچ کسی من فکر نکنم یعنی فوتوکوپی هم کنیم نمیتونیم اینه اونو امزا کنیم ولی واقعا خیلی امزایش حالا نمیگم خیلی مسلمن درست کنم ولی خیلی شباهت داره و این خیلی عجیبه با این که افشین نیدید که من تا حالا تا قبل از اینکه این نامه رو ببینه اصلا امزای پدرشو ندیده بود و این خیلی جالب بود برایم دست خطشونو خب مسلمن دیده بود ولی نه نه نه

00:18:35--->00:18:45
spkr_02: خطتون هم شبیه؟

00:18:46--->00:18:49
spkr_01: elly ‫موشت یا همم Performance

00:18:49--->00:18:53
spkr_02: از اما دوکسور این تیگه با مانوشا دوکسور

00:18:50--->00:18:54
spkr_01: there we go

00:18:55--->00:19:14
spkr_02: خب، آقا از نامه بگید نهستی خانم اقوالی عزیزم اقوالی عزیزم اگر تا میشه لط کنید شما همون جای که فقط صداتون میاد یک کچولو یک خد راجب خودتون بگید شغلتون بگید برزند چنده به جامعه اجازی هستید

00:19:14--->00:19:58
spkr_00: خواهش می‌کنم. منم پزشکم آی همزه‌ای. ای جانم. سورت مولودم رو نمی‌گم چون که خب درست نیست که من این رو بگم. خب خیلی از افشینجون جوان‌ترم. ولی برم پزشکم. پرزند اول خانواده هستم. و ما هم سه تا خواهریم. من خواهر باینی دختر بزرگ هستم و همین دیگه منم پزشکمو ایران خوندم. و اومدم اینجا شروع کردم به رادیولوژیک خوندن.

00:19:58--->00:20:03
spkr_02: ما شالله شما چرا اصلا لحشه ندارید؟

00:20:05--->00:20:14
spkr_00: من آقای همین وقتی اصابانی شون کنیم یا اصابانی بشتم یا با ما با ما صحبت کنم انگار کانال بر میگرده

00:20:14--->00:20:20
spkr_02: من یه سؤال میکنم خیلی ببخشیداما چولیه ورمالیده به سیبه یعنی چی؟

00:20:25--->00:20:30
spkr_00: اینجا میدونم واقعا فقط میدونم یه چیز دیدن و رفت توی مونه و توی مونه

00:20:30--->00:20:35
spkr_02: من میدونم جناب حجازی که میاد میگن چی؟ یه با دیگه بگیم

00:20:37--->00:20:45
spkr_00: میگم دقیقهش رو نمیرم فقط میدونم یه چیزی تو مایه هایی که جوجهه ترسیده رفته تو لونه یه چیزی تو این مایه هاست

00:20:45--->00:22:08
spkr_02: آفرید! جوجه رفته تو کوچه! چولیه ورمالیده به سیبه! آزیز... چولیه ورمالیده به سیبه! آزیزه رفته تو کوسه! مرسی! خام دکتر اقبالی عزیزم! چقدر افتخار کردم به شما دوتا! من واقعا اینو میگم به خدا! به خانواده کل خانواده نیره هوایی! لباس ها بینه! و کل ارتش! حالا ما تو بحش خودمون میگیم! ما شالله به فرزندان! یکی یکی! همه هزار مشابله! و چقدر افتخار کردم به شما! به خانومتون! واقعا به خدای اینو جدید رو میگم! یعنی من میدونم این سی ست نفری که الان دارن نگاه میکنن! همه شون داره قلبهاشون تون میزنه! من میدونم همه شون دارن عشق میبرزن! چون نام شهید اقبالی دوگاهه! نام تیمسار عباس هجازی! اینا نام های بزرگ و مندگاری! حالا جناب روادگر، جناب عباسیان هم خواهند اومد و خواهند رو! من حرفم راجب اینه! اینه که برحال شما ها فرزند کسانی هستید! که قطعا من فکر میکنم واقعا نجیبزاده هستید! همه تو نه که من الان به خلابان و غیر خلابان کنیم! مرسی از این که حضور داشتید! سرگاه خانم هجازی! مرسی از این که حضور داشتید! مرسی از این که حضور داشتید! مرسی از این که حضور داشتید!

00:22:07--->00:25:26
spkr_00: خانم های جزید همه و همه واقعا میگم بازم میگم جدای از این که خودم جزید خانواده هستن ولی میگم به گردن این مملکت واقعا خیلی کمک کردن خیلی حق دارن و یه خاطره دارم که یه روزی حالا توی همین گیرداره به هر حال حالا اسمشو من میذارم بدهجابی حالا چه میدونم روزری عقب بود حالا هرچی که اسمشو بذارید یه آقایی به من کم لطفی کردن ایشون رو برای انجام وظیفه میکردن من گلهی ندارم ولی با من یه کمی تون صحبت کردن و میگفتن که ما باید بریم شما رو ببریم حالا به خاطره که روزریتون عقبه و علا محرمه و عقبه من به ایشون خیلی ناراحت شدم گفتن که و ایشون خیلی دم از اسلام و شهادت و شهید دادیم ما من نگاشون فقط کردم گفتم که اگه من روزریم عقبه اگه من حجابم نادرسته حق با شما شما هم وظیفه داری که الان داری این کار رو میکنی من اصلا گلهی ندارم ولی شما به من اجازه نداریدم از شهید و شهادت و جانبازی برای مملکت بچه و من از خانواده هایی دارم میانده که اون زمانی که شما اون آقا شاید همسن من بودن تقریبا گفتم اون زمانی که من نمیدونم شما خودتون خانوادتون چه به قول مروف چه شغلی داریم چه جایگاهی در مملکت داریم ولی اون زمانی که من مطمئنم شما و خانوادتون زیر کوله توی پناهگاه ها بودیم خانواده های ما و ماها جون پدرامون کف دستشون بود و ماها سلول بدنمون از ترس و استراب میلرزی تا اینا برگردن چه بچه بودیم چه بزرگتر بودیم از ترسی که تو چهره های مامانمون میدیدیم و حتی هنوز که هنوز از شنن خاطراتشون موبتنمون سیخ میشه گفتم ببینید من اصلا به شما شما در جایگاهی نمیبینم که شما بخوایید از شهادت و جانبازی ملتی صحبت بکنیم چون من خودم از همون خانواده هم و میخوام بگم واقعا هم اینجا از هر کسی که لایف رو نگاه میکنه خانواده هاشون همه واقعا من به نوبه خودم من و همسرم واقعا تشکر میکنیم اگه ماها الان اینجاییم اگه ما میتونیم الان با آرامه زندگی کنیم کاری ندارم کجای دنیا واقعا مدیون همین همین خونهایی که ریختشاد هستیم

00:24:58--->00:25:07
spkr_01: ملتی صحبت بکنی چون من خودم از همون خانواده هم و میخوام بگم واقعا هم اینجا از هر کسی که لایف رو نگاه میکنه خانواده هم

00:25:27--->00:26:19
spkr_02: آفرین. آلی بود. آلی بود. آلی بود خانم حجازی. آلی بود. دستتون در نکنه. واقعا دروب به شرفتون. ممنونم ازتون. خیلی بزرگ باری کردید. به خدا من یعنی به جز اینم نمیشه از شماها توقع داشتیگه. خب دیگه واقعا جهان کلام رو به این زیبایی شما گفتید. من فقط یه کچولو میخوام چند تا فرزند هم دارید بفرمید؟ الان؟ بله نداریم. بله نداریم. خب. انشالله. انشالله. انشالله توی لایب بعدی به مون مید. فقط بفهمید. احساس تون رو همون در رایتو با نامه بفهمید. یه کتاب بفهمید که دیگه ما وقت پدر خانمتون رو جام روادگر و تیمسال عباسیان عزیزمون ایند.

00:26:19--->00:26:37
spkr_01: این نامه من خانواده امیدی باقیم با تشکر بودم این نامه از روزی که نوشته شده سالمتره بعد از چهل و سال 1553 بگه درسته شی سال چهل و شی سال چهل و شی ساله پیشه انگار همین دیروز نوشته شده دیروز به خانم امیدی به همزرش

00:26:29--->00:26:36
spkr_03: چهره شیس سال شیس سال پیشه اینگاه همین گیروز نوشته شده گیروز به خانمان آمیدی به همزیم

00:26:38--->00:26:51
spkr_01: اصلا نمی دونم یعنی انگار همین الان پوست شده انگار همین الان پوست شده واقعا حق مطلب رو اضا کرد انگار همین الان پوست شده خیلی سپراز جالبی بود برای من

00:26:41--->00:26:46
spkr_02: یعنی انگار همین الان پوست شده انگار همین الان پوست شده

00:26:52--->00:30:24
spkr_01: یعنی تراحی من و خانم امیدی بود با هم بغلاده بود بغلاده بود بله من یکی کچولو فقط یک تشکری باید بکنم از چند تا از عزیزان بله یکیشون جنابای مازندرانی هست بح بح سمین گوش میکنی ایشون واقعا سنگ سبور بودن موقعی که تو دایر شهده تو سفاد می روایی بودن به حال خانموان خانموان خانواده های برحال خلابانو ایشون کاراشون رو انجام می دادن خیلی زحمت کشیدن نهی چند خیلی زحمت کشیدن به هر حال شوخی نیستش با خانواده ای که آسیب دیده است سر و کله بزنی اموراتشون رو انجام بدی کمکشون کنی کمک روحی روانی نمی دونم کار اداریشون را را بندازی نام نگاری براشون بکنی واقعا سنگ تمام گذاشتن و تمام افرادی که اون دوره زیر مجموعهشون بودن من یه نفرشون رو واقعا اگه الان اسمشون نیارم واقعا کم لطفی کردم ایشون بازنشه از اون مجموعه بیرون جناب آقای سانهی احمد سانهی بره بره میشنسن این جناب سانهی عزیز زمانی که پدر من رو بلدازینم سال رو بردن من خاطرم از سچون رو از این من کتاه میگم جمع میکنم مطلب رو که وقتی برگیر رو دوستان دیگر رو نگیرم زمانی که پدر من رو بردن از قبلش تماس گرفته بودن گفته بودن که ظاهرن پیدا شدن و با شهید بردری جناب جان شاهلو و دو تا خلابان دیگر بودن و جناب دوران ایشون تماس گرفته بودن پرسیده بودن از مادر من که شهید اقوالی نشونه خاصی داشت مادر من هم بهشون گفته بودن که ایشون یه نشونه خاصی داشت اگر که این جسدی که شما پیدا کردید این نشونه رو داشت تو معلوم میشه اینه همسر منه اگر این درست باشه و من بپذیرم خب خانم بردریم میپذیره صحت این داستان رو خانم جان جان و تکلیف خیلی دار روشن باشه بعد از این که این اشتاک پیدا شده بود و داشتن منتقل میکردن به ایران از لب مرز ایشون تماس گفت تو مادر من خانم اقوالی شهید اقوالی توی دست راستش پلاتین بود گفتم بله خودشه و سر بردامه مراسمه به هر حال ختم ازاداری نمیدونم چیز چقدر ایشون زحمت کشید خیلی واقعا زحمت کشید میره میومد به اشتراک اینه اصلا هرچی بگم کم گفتم خیلی من با کدو خودشه و بقیه و اگه اسم بقیه نمیارانه و خدا نکرده دلیل باید ادبی نشه عزیز دینامید نشکیسی ولی ورن این مجموعه خیلی زحمت

00:30:26--->00:30:30
spkr_02: هیچ کی از شما نارد نمیشه کسی کسی اینجا ما زندانی هم واقعا

00:30:29--->00:30:33
spkr_01: برای دارم به چی که من بهتون گول دادم از شهید بابایی براتون

00:30:33--->00:30:37
spkr_02: اینو بخون این آلمانی هر این پایین بخون من میخوام برش دارم پینو

00:30:39--->00:31:21
spkr_01: اول آلبانی بخونه چی بود؟ آه بگه پدر شما به عنوان لیدر دو تا پروازهای که با پدر من بودن حضور داشتن

00:31:26--->00:31:57
spkr_02: دمونم önه لوگسرام نجاتم بگم آقای سانعی فامله ما رو بهتر از خود ما می‌شناخت آقای سانعی ها؟ آقای سانعی 사ورت:" FROM SP!" الآن birlندین سمیلهیندمت هم ہے کارمند peerجول بitchen وقیقی باتیم فکره می‌شناخت صفق کامل نجات، تیمسار آزاده،ابتن بزرگ اویشن می‌شناندم از خامله ما ما رو بهتر از خود ما میشناخت نوع من دراسار طبول برای برای آمین تو را آمین تو را

00:31:58--->00:32:03
spkr_01: دفنه هم این خاطر رو خاطر شاید باباییرم من بهتون بگم یه مطلب کچولو همون

00:31:59--->00:32:23
spkr_02: بفهمید خاطره رو. شما خاطر شهید بابایی رو من بهتون بگم و یه مطلب کچولو همون. آو شهید بابایی. سلمان نمی دونم داریم نگاه می کنه یا نه؟ بل. اولا که واقعا دروب روح. سلمان اه جناب سمین عظیب میگه سلمان تو لایوه. سلام رسوند به شما. من نمی دارم کجا الان مطلبی نوشته؟ بفهمید. شما بفهمید خاطره رو بگید تا من مطلب سلمان رو.

00:32:21--->00:34:11
spkr_01: بفهمی خاطره رو بگی تا من مطمئن سلمان آخه بزرگ شهید بابایی خدا رو احمدشون کنند چند روز پیش هم سالگردشون بود برای پیگیری همین بردمه شهادت و مفقود و الاسری و این چیزهای مال پدر من خب یه روز میامادن میگفتن شهیده یه روز میگفتن مفقوده یه روز میگفتن اسیر شده برمیدرده تکلیف مشخص نبود یه دفعه شهید اعلام کردن همینجوری بدون هیچ دلیل و سند و مدرکی با مادرم رفتیم معلومه ایشون برای کارایداری خودشون میرفتم ولی برای کارایداری خودشون میرفتم ولی خب حالا اون روز دادم به چه دلیلشون که منم رفتم رفتم ستا دلیل ربایی وقت ملاقات داشتن دفتر مواقعات عملیات اگه اجتباه نکنم و تیمسا بابایی اونجا بودن بعد که توی اتاق ایشون من این سحنه را الان که دارم برای تون توضیح میدم دقیقا الان یادم نرسم چهره ایشون رو برای احمد اجنبانه چقدر این مرد معخوض به حیا با حج به حیا و خجالتی بود سرش رو بالا نمیگرف از روی میز که نگاه کنه و برای که متوجه شد که ما مثلا خانواده در حال استاد خلبانشون رو شاید اقبالی هستیم قطرات عشقی که از چششون میچکی روی شیشه میزشون رو من قشنگ خاطرم هستش فقط یک بار سرش رو این مرد بالا گرفت برای اگر اینجور که اگر علی بود من الان اینجا نبودم این میز رو سندلیی که من الان پشتش نشستم اینجای علیه این قاطره بود که من شکل بودید خودم یادم خودم به چش خودم

00:34:09--->00:34:50
spkr_02: سلمای عزیزم سلما نوشته سلام و درود خدمت شما روح پدر بزرگوارتون بر این رحمت الهی باشه انشاءالله سلما این خاطره شهیده بودی سلما روح پدر بزرگوارتون من جای اونوان نکرده بودم بیگم شما گفتین بکرترین یعنی سلما یک خاطره بسیار بکره برای اصلا تا حالا آی دکتر دوگاهه جای اعلام نکردن بله بگین روح بزرگوارتون قرین رحمت الهی خدمت خانواده محترم سلام برساید سلما گفتین

00:34:49--->00:35:47
spkr_01: سلمه خانیم خدمت دوتا برادراتون خیلی سلام برسویم خب من این شد که ما ازدواج کردیم برای من خیلی مهم بود دوستشم وقتی میخواستم ازدواج بکنم دوستشم با یکی ازدواج کنم که بوی خودمانو بده ایچینه دارم این شد که دست تقدیر ما رو به هم نزدیک کرد دوباره هم دیگر رو دیدیم تصمیم گرفتیم ازدواج بکنیم برای من این حس رو داده که در حال جناب هجازی هم بوی پدر من رو میدنم با هم دوره بودن و با هم دوست و سمیمی بودن و با هم خیلی خاطرات زیبایی تبریز داشتن ایچینه در حالی خودم جناب لغمان نجاد هم بله جناب لغمان نجاد بزرگواری کردن محبت کردن یه پرواز هم اتفاقا ایران ایردور خدمت سه جناب لغمان نجاد از مشب با توپلوخ اومدیم تهران ایچه هم دارم بایدار میپسامداتون

00:35:49--->00:36:13
spkr_02: جناب مازندرانی سلمان که واقعا تشکر کرد که ما مازندران میگن تندرس و پایدار باشید. دکتر جان خدا سایه مادر گرامیت رو رو بسر خانواده مستدام بداره. خب به ما شما اسپیشیال وقت گذاشتیم چون که شما این روز متعلق به شما تنها یادگار این شهید والا مقام بود.

00:36:02--->00:36:13
spkr_03: خب برای شما اسپیشیال وقت گذاشتیم چون که شما این روز متعلق به شما تنها یادگار این شهید والا مقام بود

00:36:13--->00:37:22
spkr_02: از همه ایمانان عزیزم هم از خواهی میکنم اگر این چون میدونم برها همه فامیلات هم دیگه جام حجازی که برنام میگه وقت منم بده به دکسور محشید توانگریان هم میگه لطفا سلام برسوینید بسیار خدمت جناب حجازی میدونید که جام حجازی و جام توانگریان یک دویار جداناشتادنی بودن از هم دیگه محشید دختره تنها دختره فکر میکنم این جاوید نام هست روحشون شاد خب من اسما رو فقط میخونم اینقدر عشق هست توی این کامنت ها من بخوام دونه دونه بخونم خیلیه سمین اسما رو میخونه منم برای شما فقط اسما رو میخونم پسر شهید جهانشالوی عزیزم که فکر بگرم الان تاره دیگه الان پیشونم یه مظلبی هم نوشته بذاری من اینو پین کنم چون نوشته سلام بر افشین حزیز و درود بر روح شهید خلوان علی اقبالی افشین جان امیدوانم همیچه بهترین ها قسمت بشه برای زندگی یادی کنیم از امسران سه شهید خلوان نیروی هوایی اقبالی شهید بربری و شهید

00:37:15--->00:37:19
spkr_03: یادی کنیم از همسران سه شهید خلاوان نیروی هوایی

00:37:23--->00:37:30
spkr_02: جا هم شایدو او جا هم شایدو جا هم شایدو ها بزید چه این چه در

00:37:29--->00:37:33
spkr_01: کنار هم بودن اینجا هم به از درها در بیشت

00:37:32--->00:37:38
spkr_02: مرسی روح این سر شهید شاد ستر سالات پیجر

00:37:34--->00:37:45
spkr_01: روح این سه شهید شاد سه تسالات میگردیم سه شهید والا مدیدیم بعد از ما رو سم تشریج نازوینا بکنم ندیدیم لگه

00:37:46--->00:38:23
spkr_02: نه دیگه من بخونم اسمها رو خانم مازندرانی تیمسار مازندرانی تیمسار هیدریان تیمسار سلباتی تیمسار تیمسار وزیریت جناب هجازی تیمسار لغمان نجاد خانم سمیرایت تیمسار صادقی کابی کپتن ایلخانی کپتن ایلخانی عزیز و کپتن خمسه که ماشاءالله همه کپتن ها رو بیدار کردی با این سمیلاتر پیدنه و از کنم که جناب لبیبی

00:38:26--->00:38:30
spkr_01: خیلی رویداتوریم خیدماتشون خیدماتشون خیدماتشون خیدماتشون

00:38:29--->00:38:47
spkr_02: خانم دکتر زار نجات تیمسار زار نجات خانم دکتر زار نجات الهام زار نجات دختر از کنم این اقاب آسمان شکارچی بزرگ آسمان ایران میگن درود بر دکتر اقبالی عزیز روح پدرتون شد

00:38:48--->00:38:51
spkr_01: موسیقی فیلی موپات

00:38:51--->00:40:06
spkr_02: تمام بینندگان عزیزم آقای دکتر شروین مازندرانی آقای سمین مازندرانی علی حمزهی ایلیا حمزهی خلاصه آقای دکتر محمدی شهرام حیدریان همه دیگه آقا من بخوام بگم تا صبح و تمام بینندگان این لایف دونه به دونه نزدیک سی ست نفر دارن به شما عشق میدن به این شهید بالامران این اسم بر سارک آسمان ایران زمین خواهد درخشی تا دنیا دنیاست برای این که این دلابرمردان سیمیلاتور امدی هم میگن در خدمت شما بودیم آقای لغمان نجات میگن میگن در خدمتی بباشیم میگن میگن در افشین عزیزم به مادر و همسر گرام سلام به اسم فحیمه فحیمه سمسامی خانوم سمسامی بباشیم که در در خطب g photography چره نیک ازمید یه پř Tsving ب круش ببگرام بباشیم که دراست بفش بست بیش در خز 직접 بپش ببش ببش ببش ببش ببش بگرام میگن در ایرانز میگن ما سمید بوای السهب؟ ایرانز برش برمان برووس بves Agric

00:40:06--->00:40:10
spkr_01: باید باید. با زور بارا تا سون دار نکونه.

00:40:10--->00:40:33
spkr_02: خانم مهنتی خانم مریم مهنتی خانم این جاوید نام بالا مقام مهنتی آقای دکتر مازندنی جناب قادری تیمسار قادری تیمسار هیدریان تیمسار ابو طالبی خانم امیدی تیمسار امیدی هزار موید

00:40:34--->00:40:37
spkr_01: محبه دارن همه. محبه دارن. درستون دارن اقوان.

00:40:37--->00:42:12
spkr_02: خب شما لط کنید محبت بفرمایید اول یک رنگ به مادر گرامیتون که از همینجا ترزیم میکنیم جلوشون هدیه بفرمایید این قهرمان جنگ این یادگار روزهای سخت جنگ در کنار همسر عزیزشون بفرمایید که رنگ سبز رنگ سبز رنگ سبز تقریمه به سرکار خانوم اقبالی دوگاهه چون شما هنوز پسفند رو برداشین ایشون برداشین تقریم میکنیم این سبز رو از سرف فرزند تنها یادگار پدر تقریم میکنیم به این بانوی فرهیخته به این عز کنم که من نمیدونم چی بگم من این خانوم مهنتی به این زیبایی رنگ ها رو از سرف همسر یک شهید همسر یک جاویدنام یک خلبان تقدیم کرد به همسر یک شهید همسر یک جاویدنام یک خلبان دو بانوی که همسرهاشون از دست دادن این قلب ها تقدیمه به شما و به نگاه جرمتون و به قلب مهربونتون سرکار خانوم دوگاهه فامیلی خانوم مادرتون چیه؟ هاشمی خانوم هاشمی عزیز درود بر شما خب دو تا رنگ تقدیم کنید به پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگتون در واقع پدر و مادر شهید دوگاه هست

00:42:14--->00:42:28
spkr_01: درد برای پدرشون رنگ صورتی برای مادرشون

00:42:29--->00:43:44
spkr_02: رنگ زرد، رنگ صورتی تقدیم می کنیم به این دو مرحوم، به این دو تا... چه می دونم، واقعا چی باید بگم؟ یعنی اگر سلاله پاکی و واقعا نطفه پاکی وجود نداشتیم، هیچوقت شهید دوگاهه دوگاهه نمی شد. یه دوستی یه شعری نوشتن تا این رنگ ها میاد من پیل می کنم، نوشتن شهرام، شهرام هیداریان، پسر اقاب زاگروست، نوشتن خوش آق از دل نمه عشقی فشاندن، به آبی آتش دل را نشاندن خوش آق، زان عشق، بازان یاد کردن زبان را زخم فریاد کردن می دونی که رخمه فریاد کردن این شهرام عزیزم یک فرزند رو ادست دادن و ایشونم داغدارن من خدمت فرزندشون رو رودخونه افتاد تو رودخونه و واقعا نمی خواهم یادی برد، حالا یاد آوری کنم ولی می خواستم یادی کنم ممنونم ازد چیز ما زندرانی هم این قلب ها رو تقدیم کرد، خانم فاطمه رو تقدیم کرد من پین می کنم ممنونم ممنونم مكمنم

00:43:41--->00:43:48
spkr_01: خانم فاطمه تقضیم میکنم من پین میکنم به خانم خودم تقضیم میکنم که رنگ ازیارم

00:43:47--->00:43:57
spkr_02: خب نه مخصی ما بگیم حالا شما گفتیم به همسرتون به سرکار خانوم دکتر خوشون ما داریم میریم جلو دیگه حالا اولادیت ها برگرد

00:43:49--->00:43:56
spkr_01: به همسرتون به سرکار خانوم دکتر خوشون ما داریم میریم جلو دیگه حالا

00:43:58--->00:44:34
spkr_02: خانم دکتر حجازی لط کنید رنگ هدیه کنید رنگ قرمز رنگ قرمز با اش آره ما چون خب این رنگ قرمز تقدیم به سرکار خانم دکتر اقبالی دیگه بخاطر تمام زحماتی که برای شما کشیدن که شما به این قشنگی بینید درست بخونید متخصص بشید چقدر شبا رو با شما نشستن درست ها رو کار کردن جفتتون هم دکتری تزارمان شدن

00:44:34--->00:44:38
spkr_01: خونم از یاد خوششون نمید چون به خون روزیز سرکار کنم خونم اجازی

00:44:41--->00:44:51
spkr_02: خانم اقوالیم خانم دکتر بردن اونبر خب عز و خدمت شما خب نیستم

00:44:50--->00:44:53
spkr_01: رنگ سفیدم واسه خودم که نشان آرامه شد

00:44:54--->00:45:02
spkr_02: ای چونه دلم خود. رنگ سفید هم خودت به خودت دادی. من مخواستم از... آره. رنگ سفید هم خودت به خودت دادی. اینم تقدیم میکنیم.

00:44:55--->00:45:03
spkr_01: رنگ سفید هم خودت به خودت دادی این هم تقدیم می کنیم

00:45:04--->00:46:11
spkr_02: ببینید من امشب تا صبح بیدارم به خاطر این مهمان هم من خواهش بکنم من با این که دیشب دو ساعت خوابیدم امشبم یه ساعت میخوابم دیگه چشم هم وانشه فردا پوشترم بگن که آقا موجودی اون لایف کلن خواب بود من چشم بزن جاپنی ها شده من رنگ سفید رو تقدیم کردیم از طرف بینندگام از طرف این عزیزان توی لایف از طرف تمام کسایی که توی این صفحهات از شهید دوگاهه می نویسند و حرف می زنند ما پرشم ایران به آی دکتر سریع نوشت ما پرشم ایران رو و اقاب آسمان ایران رو تقدیم می کنیم به پدر نازنین تون به این مرد بزرگ و امیدوارم امیدوارم که روحشون شاد هست از دیدن روی ماه شما که الان می دارم روحش روی به ما هم هست داتر شد خیلی ازت ممنونم های دکتر که اومدی می سی شبه خیلی خوبی بود از سرکار خانم دکتر هجازی هجازی

00:46:06--->00:46:12
spkr_03: منسی شبه خیلی خوبی بود از سرکار خانم دکتر حجازی

00:46:12--->00:46:41
spkr_02: توی پرانتز اقبالی تشکر میکنیم از سرکار خانم حاشمی توی پرانتز اقبالی دوگاهه تشکر میکنیم که در لایب بودن بلی چیزی ننوشتن حسن نمیدونم چرا حالا شاید نیستن الان تو لایب اه آقای سمین میگه نوشتن میگه نوشتن چی نوشتن نوشتن خب میستی ازتون قرمونتون کلام آخر رو بفرمایید خانم کلام آخر رو بیدیوید

00:46:45--->00:47:03
spkr_01: کلام آخر. قلد کشورمونو بدونیم. برایش خیلی کساز احمد کشیدن. خیلی جونها براش داده شده. وجب به وجب این خاکش عرضش داره. ای چونترام به پدر و مادرها فراموش نشه.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")