تیمسار خلبان جلیل پور رضایی


00:00:00--->00:00:13
spkr_00: سلام سلام قربون دیدین قربون ما هم یه تجربه کچلوی داریم این ریسرایکل کردن ها و این شکل دادن ها و ریست کردن ها خیلی جواب میده

00:00:13--->00:00:30
spkr_02: درسته بله خیلی خیلی بهتر شد باقیق قبلی که نگاه میکردم دوشنبه نگاه میکردم اصلا قطع نشد نگاه تمام همه شو دیدم تصفیرش قطع نشد اصلا

00:00:34--->00:01:07
spkr_00: دقیقا قطع نمیشه قربان اگر هم اینجا اینترابشنی هست اونجا اوکیه موقعی که پخش میشه بعدن همه چی اوکیه الان که من تصفیر زیبای شما رو چهره و سیمای زیبای شما رو بسیار شفاف و خوب و صدای شما رو لادن کلیر دارم سر بسیار آلی امروز باقعا عجب تدبیری کردید چقدر آلی چهرتون خیلی بسیار آلی تر از آلی که هست آلی تر شده

00:01:07--->00:01:14
spkr_02: بله خیره یاد گرفتم دیگه بعد این همه مسایبه یه خویی زرگی

00:01:15--->00:01:20
spkr_00: و cotton꼬م رد من هني می اس درست. م

00:01:20--->00:01:33
spkr_02: ماشالله شما خیلی خوش قیافه هستید و شیک هم لباس می پوشید و یقی اسکی که الان پوشیدید سفید زمستون ها من دقیقا همینو زیر لباس پرواز می پوشیدم خیلی شیک بود

00:01:33--->00:01:37
spkr_00: این یا رگهرم از کنیز مالید

00:01:36--->00:01:42
spkr_02: این از سانت مالمن اسکی بود، بالتر بود.

00:01:43--->00:01:55
spkr_00: آره من دارم اسکی هم دارم امروز هوا خوب بود خونه الحمدلله گرمه دوستان میپرسن امتحان تو چیکار که امتحانم خوب بود قبول شدم خدارشو به لطفه استاد ما دورت برای شما

00:01:58--->00:06:06
spkr_02: درود خدمت همه دوستان این آخرین مساحبه من خواهد بود این آخرین اونم راجب به صلاح ایژکت و فرار من و بحمن از خاک اراخ راستش آقای همزهی خیلی پنشش ما پیش آقای بهداد بستاک و چند ما پیش دوستان ما پیش فریدون علی مازندرانی اتفاقا من فریدون رو زمانی که مدیر عملیات بودم ایشون رو میشنستدم ایشون در دائره عملیات خدمت میکرد به اتفاق جواد و ارتفان خدا بیامرزه و منوشه رو توزید دو ایشون شکی دوته دیگه ایشون من ازشون سوالی میخواستم بپرسم ایشون تلبیهن همی به من پیشنهاد کرد من در برنامه شما شرکت کنم راستش من دواب بهشون ندادم که آره یا نه و دلم نمیخواست بیام صحبت بکنم علتش این بود که من سی چل سال طول کشید تا اون همه درد و غم صدمات روحی که من از جنگ دیده بودم اینا رو فراموش کردم حالا فکر میکرده من باید بیام دوباره اونا رو تقرار بکنم از این نظر بود تا این که جناب سرم فرغانی با هم صحبت میکردیم ایشون من غیر مستقیم یعنی گفت که با تیم سار ایز از ستا صحبت میکردن من گفتم که پور رضایی خیلی خاطره داره از جمله اون داستان ایجکلش در خاک عراق و خیلی خوب من اینو خیلی عرشد به منه من اینو به عنوان دستور تلقی کردم چون یاد اینو افتادم در زمان خیلی وقت پیش شادروان تقیش احلایی اون وقت سرگرد بود ایشون فرمانده گردان سییک شکاری بود یه روز دیسپچ گفت همه برن سر کلاس خور رفتیم سر کلاس ایشون اومد در باری مسائل مختلف حرف زد بعد گفت که فرمانده پایگاه تیمسار مهرمن که تیمسار ایز از ستا ازشون خیلی به نیکی یاد کردن و فرمانده بسیار خوبی بود همه رو این هفته جمعه جمعه شب پنشنبه شبیه شبیه جمعه میگیم ما همه رو به شام دعوت کرده ما دوسته قرار گوشتیم بودیم بریم کمپینگ با خانوم و بچه ها بریم چادر بزنیم لبه یه رودخونه ای از دیگه همه دان اونجا باید بچه ها منو واسطه قرار دادن تو برو شهلهی تو رو دوست داره برو بایش صحبت کن که ما نایم ما بریم کمپینگ خودم ما رفتم بایشون صحبت کردم خندید برگشت که پور رضایی وقتی که فرمانده تو رو به شام دعوت میکنه اون یک دستوره در نتیجه با من فرغانی وقتی که از من به صلاح دعوت این این بین غیرمستقیم من از من خیلی عرشد تره و اعترامش واجب من شرکت کردم علتش همین بود و خیلی خوشحالم که سه بار این دفعه آخره دفعه چاره خیل خوب این داستان یه موضوع داره داستان سقوط هواپیمای منو به من تو خاک عراقه و نجات ما من منطقه برای عبد حرف نخواهم زد من یه مقدار صحبت خواهم کرد وای میستم تا شما اگر از من سوالی داری یا اگر بینندهی سوالی داری من به سوالش جواب بدام و اگرنه خیلی خست کنندی میشه بله آیش موضوع این که

00:06:07--->00:07:06
spkr_00: شما که یه چی بفرمودید الان من اینو تحصیل کنم شما فرمودید که این آخرین جلسه هست ولی ما حق داریم از شما خواهش کنیم درخواست کنیم که قهرمان لطفا اینو نگید چون که ما باز هم به شما احتیاج داریم حالا این که یه انترابشنی یه بحقیقی ایجاد بشه یه استراحتی بفرمایید که مثلا خب حالا یه دوست دیگه ولی این اجازه رو بدید که ما انشاءالله دوره درخواست کنیم از شما و انشاءالله شما هم تشریف بیارید توی تایم های مختلف چون شما باسوات یکی از باسواترین ها هستید در این فند و ما نیاز داریم واقعا به این که خب یه وقتایی قراره که سوالی بکنیم و شما به اون زیبایی به اون زیبایی شما تک تک این سوال ها رو جوابید سپاسگزارم اگر نگید آخرین جلس هست ما تازه شما رو پیدا کردیم تشکر میکنم شما نگوشه یه تیره خیلی خوبی هستیم

00:07:06--->00:07:59
spkr_02: یعنی کسی خوب میتونه صحبت بکنه و نمیدونم داستانی رو به هم بیاره یعنی طرف این معامله به هر حال من انتباقا تمامی این خاطرم رو من نوشته دارم لپتاب من هست اونتا فکر کردم که من اگه این رو بخونم از اونجا بخونم میشه سر کسی که سر کلاس برای 45 داره انشا میفونه ملت خوابشو میبره بنابراین خیلی طبیعی و با مرور به خاطرم من این داره خواهم گفت خیلی خوب همه رو میخوام ببرم خیلی وقت بیش پنشنبه 131359 ما تو جنگ مقلوب است بین ایران و عراق

00:07:59--->00:08:04
spkr_00: یعنی چهارده روز دیگه یعنی چهارده روز دیگه سالگردشه

00:08:07--->00:16:00
spkr_02: بعد حالا ما تو اتاق فرمان هستیم سرهنگ خلوان قاسم گلچین فرمانده پایده سمتی چبلشسته بود برادپور منظورم تیمسار برادپور اگه من گفتم برادپور اسم کچک سدا زدم قصد بی احترامی نیست ما اینجوری آدت کردیم من همیشه ایشنا میگم فرج رئیس عملیات ما ایشون سمت راست اون نشسته بود بغل فرج من نشسته بودم یکی دوتا دیگه هم اینجا بودن سرگرد و اون موقع ناصر کازمی که هم دوره اونم هم دوره منده پروازه رضمی زیادی شرکت کرده همینجا یه چیزی جالب بگم من گاهن این بر بر بر بی پرم من این خیلی جالبه یک بار هواپیمای همین ناصر کازمی رو با یک موشک زمین با هوا زدن این موشک خورد به بال داخلی از پایین و اومد هفمار نشون بس سراخش خیلی جالب یعنی این موشک نخورد به لولای هیدرولیک چیزی رو پاره نکرده بود و چرخش رو تورست بده پایین شانس بزرگی برحال اونجا نشستیم یه هواپیمای جد فالکونی نشست مسئول دفتری ویژه رفت اونجا یه پرونده یه پاکت بلاک و مرشده رو آورد داد به فرمانده پایگاه فرمانده پایگاه این رو باز کرد نگاه کرد نشون داد به رئیس امولیات ما براتپور ایشون هم نگاه کرد و خوند و بعد یه فرگ اردر میشه فرم دستور پروازی در زمان جنگ از این فرم استفاده میشه یا در زمان سل اگه بخواهم تمرین جنگی بکنیم ORI این از این فرم استفاده میکنیم این فرم رو پر کرد داد دست دورمانده میشه گفت جلیل مال توه بر پاره من اینو خوندم road reconnaissance یعنی شناسایی مسلح road میشه جاده ولی منظور فقط جاده نیست یعنی شما خوده میری هدف رو پیدا میکنی مختصصات بخصوصی نداره میری پیدا میکنه هدف رو و اون وقت این رو بمباران میکنی من هدف میکنی دو فرماند باید این رو انجام میشه انجام میشه همه رو خوندم هر هواپمام ششت بمبه پونست پنده هایدرک داشت بنام این جای زمان روی هدف خالیه timer target خالیه روی کردم به فره گفتم به فره timer target چه زمانی من باید رو هدف من چه زمان باید رو هدف باشم برگشت که گفت که نمیدونم اینجا ننوشته بعد رو کرد به گلچین گفت جامسرم اینجا 5 on target نداره نیست تو این نامه سری که از دهران اومده بود ایشم گفت خوب با عملیات ستات تماس بگیرید با عملیات ستات برگشت فرمودیم یک تماس گرفتن کسی خبر نداشت و گفتن که اینو شما ستات مشترک بپرسید از ستات مشترک پرسیدن اونا هم گفتن که ما خبر نداریم این معمولیت از وزارت دفاع اومده من همینجری با خودم فکر کردم که وزارت دفاع معمولیت داره که بوجه ارتش و تچیزات اصلحه مهمات و نفرات لازم رو وزیفه داره که بوجهش رو تمیم بکنه در این حد ولی در به این که با باقی وزاره و مجلسه این تصمیم بگیرن که جنگ رو شروع بکنن یا نکنن رو به ارتش ابلاغ بکنن در جزئیات نباید داخل وارد بشه که شما بروه کجار بمباران کن این در اختیار خود ارتشه این فکر رو کردم ولی چیزی نگفتم اها معمولیت این بود که غطار حامل مهماتی از شهر توز خرماتو که حدود چل مال پنجه مال شمال بغداده از اینجا یه غطار داره مهمات حمل میکنه به پادگان اتاجی اتاجی بغداد که حدود ده کلومیت یا ده مالی شمال بغداد بود این رو ما بریم منحده میکنیم خبه در نظر بگیر که زمان روحدخ مشخص نیست بهش کفتم که آخه فراش من اگه این غطار که از اسکا حرکت میکنه اگه شما بگید که پیدا بکنید که که از اسکا حرکت میکنه من زمانبندی میتونم بکنم یعنی میتونم در بیارم تقریبا این مثلا فلان ساعت کجا خواهد بود من بلند شدن هواپیموها رو تنظیم بکنم میتونم بکنم این مصافت قطار داره با پنجام حال در ساعت پرواز میکنه خبه آدم میتونه حساب بکنه اونم مشخص نبود حالا معمولیتم باید انجام بشه شما نمیتونی بگید که نخیل من به این علت این پرواز رو نخواهم بگم این تمرد از فرمان دستور تلقی میشه و من برطا ممکنه بود کارمو از دست بدم یعنی باید معمولیتو انجام بری همین چیزی با خودم فکر کردم یهو از فرش پرسیدم فرش من فردا ساعت دوازده اگه بلندشم خوبه گلچینم کوش میکرد هر دوشیم گفتن اشکال نداری حالا من این ساعت دوازده از کجا آوردم گفتم خیل خوب دوازده ما بلند میشیم نیم ساعت طول میکشید بریم اونجا درسته میشه دوازده و نیم یه نزدیک ده دقیقی ما تو اون خدود هستیم درسته این میشه ساعت دوازده سل چل پنج نیم ساعت طول میکشه که بریگردیم درسته این میشه مثلا میک و پونزه یک و نیم هرچی میشینیم و بله من تا بشینیم و من هواپیما رو پارک کنم و بعد برم گردان نگهداری فرم فرمای مربوطه رو پر بکرم اگه هواپیما ایرادی داره اونجا بنویستم و اینا و برم پوست فرماندهی و گزارش بعد پرواز رو بنویستم ساعت میشه دو خانمم سبزی پلو درست کرده بود ماهی سفید و بعد مسابقه فوتبال بود ساعت دو نیم ساعت دو نیم مسابقه فوتبال بین دوتا از تیمهای مشهور ایران اونجا از این بهتر نمیشه نهار خوشمزدگی سبزی پلو ماهی بعدم فوتبال تماشا میکنم من اینو از اونجا داره بردم مهموریت باید انجام میشود خلاصه تا اینکه سوالی ندارید

00:16:01--->00:16:08
spkr_00: نه غربان نه عالی داریم پیش میریم سر خیلی قشنگ من این شایجه رو بزنم که این باید میشین تا قصد شد نه سر عالیه

00:16:08--->00:22:14
spkr_02: خیلی خوب رفتیم پای هواپی ما هواپی ما رو بازدید کردیم تاکسی کردیم اول بان بلند شدیم بلند شدیم مستقیم به سمت همین شهر توس خورماتو شهر بزرگی نبوده شهرکی بود خیلی خوب ما در داخل ایران من ارتفاعی بوده فرد کنه هزار پار رو بالای کوهان رو گردشتم وقتی که داشتم قبل از اینکه داخل خاک عراق بشم ارتفاعم رو کم کردم به حدود دیویسپا چون میخواستم دیدم یک خورد بهتر بشه بومبارم بایدید در دیویسپایی رو ها میکردیم خلق وارد خاک عراق شدیم من همین شهر توس خورماتو رو از شمالش دور زدم دور زدم به کابین اقب هم بهمن گفتم که بهمن چیزی میبینیم پایین من این اسکای قطار رو پیدا کردم پیدا کردم فقط یکی دوتا لوکوموتیف اونجا بود و یکی دوتا واگون کوچیک خالی خیلی خوب همین ریل راهن رو که به سمت حالا جنوب میرفت به سمت بغداد من اون شمار دو هم شمار دوی من سه هزار پایی من بود سی در جزایه شمار دوی من بحرام فیروزی بود صدفان یکم بحرام فیروزی کابی نقبش اسمشی آدم نیست و داریم قبلا صحبت بریف کردیم صحبت کردیم البته در بریفینگ من به همه گفتم بچه داستان اینه میگن قطار رو حامل مهمات منطقه زمان رو هدف مشخص نیست و نمیدونه حتی این قطار که ای حرکت میکنه و داستان اینه ما این ریل راهن رو روش پرواز خواهیم کرد تا نزدیک پادگان عطاجی اگه قطاری اونجا بود ما بموران میکنیم اگه نبود ما گردشه به چپ میکنیم یه جاده ای رو من نشون دادم داخل خاک عراق به سمت شمال میدم گفتم رو این جاده ما پرواز خواهیم کرد اگه چیزی پیدا کردیم بمبا منو میریزیم اگه نه یه پلی اونجا بود داخل خاک عراق گفتم باقی بمبا منو رو این پل روها میکنیم اینو حتی بود آن رو پله بله یه پل البته بمبای ما مناسب از بین بردن پل نبود بمبای های درک بودن با فیوز و تماسی برای زدن قطاری مناسب بود چون بیرین پل خیلی قویه خیلی مکم یه پل رو میسازد بهش قرارش وارد میکنه ولی صدمه این به اون صورت وارد نخواهد کرد باشی؟ بج سوالی نیسته الان؟ برسر نه نه بسرم خوش بود خیلی خوب چون ما نمیخواستیم با بوم برگردیم بشیم ندونی درست نید خطرناک اصلا ما این روی جاده پرواز کردیم و چی چی ندیدیم چی ندیدیم من دیدم تمام شهر بغداد پیداست دور پیداست و مهموریت ما هم نیست که بریم داخل بالا شهر پرواز بکنیم ما تا نزدیکی همین پادگر حتی ایجی اومدیم تقوی قرارمون نوت درجه به چپ گشتیم قطاری ما ندیدیم حالا این به قول معروف مصنفرمیشن بوده من نمیدونم چون خدا بیا مرز محمود اسکندری هم یک مهموریتی شبیه همین داشت در جنوب وقت دارد همون روز گشتیم به چپ یهو من ست تا تانک دیدم این تانک ها خیلی از جبه دور بودن به نظرم این تانک ها شاید داشتن جاده های خودشون رو کنترول میکردن نمیدونم برای چی بود از ست تا تانک دیدم و فاصله دی بی سی ست و از همدگی اونجا پارکن به شماردو گفتم ست تا تانک ساعت فلان میبینی گفت بله گفتم که دوتا بوم روی را بکنیم هر کدوم دو بوم را کردیم دو بوم را کردیم دو بوم را کردیم من برگشتم اقب دو با کردم بوم بای من فرض کنیم نزدیک دیویس پایینا کتا خورده بعد با همان پرزم به همان دیدی کجا خورد ببا آره بوده ست پایی خورده خدا پیده مادره نمری بهتری به من داد عوضه ست پایی خوب بهتری لازم به شما قشنگ بزنی اون تانک روخ خیلی عالیه نزدیکشم بخورده بهش صدمه وارد میکنه خیلی خوب از اینجا دور شدیم به زره به مزگ یه زره یکی دو دقیقه به سمتی شما اومدیم من یک چیزی مثل آشیانه هوا پیما دیدم گنده رو به رو اون بسیل از سخت بشم برگ میزد برگ میزد برگ میزد برگ میزد برگ میزد برگ میزد یا نه آره نه من برگ نکردم برگ میزد برگ میزد برگوه دیدم بایین این گویا گافداری بود اون جا و اونم استبلشم بود برگوه برگوه اون چیز نبود آره اشتره صدایی منو تصویر قطب اصل نمیشه که نه

00:22:14--->00:22:25
spkr_00: من سکوت بدارم. من عادت ندارم سکوت کنم. بس که شما من ساکت نشتم. فکر بکنید که نمیشتم. من فقط ساکت دارم سر اپا گوش بکنم.

00:22:24--->00:22:30
spkr_02: من نمیخواهم که برای عوض حرف بزنم دوستان خسته میشم برای همینی که وای میستن

00:22:30--->00:22:36
spkr_00: من اینقدر این خاطر زیبا هست و اینقدر جذابم هم سراپا فقط درم گوش می بنم

00:22:40--->00:25:43
spkr_02: شانس آوردم که من اون حیوان های زبون بستر و دشمن فرض نکردم. بمبارا نکردم. یه مقدار جلوتر اومدیم رسیده بودیم به اون پولمون. باقی بمبارا من رو این پول ریختیم. ریختیم. هم زمان که داشتیم بمباره میریختیم من از ساعت دوازده من گیدا بگه رادری رو باید گفت کرده. آی بند ریدار. سیریز آف داشتیم روی این دسکای گیرنده من که سمتراز خورده بالای این مین انسترومنت پنل هست. اونجا هست و بوغ داره میزنیم. و این آی بند یعنی سام شیش روی آی بند کار میکنه. آی بند. بره بدانم. کار دردم فلایت به انگلیسی گفتم. من گذاشتم هواپیما رو باشه از هفتت درجه کجی حدود پنشیش جی هواپاره کشیدم براست. براست کشیدم سمتراز در من یک کوه بود. نه کوه خیلی بزرگی بلی یک کوه اونجا بود. من شروع کردم از این کوه بالا آمدن. ارتفاع هم از ست کوه حالا عدد ست دیویس پاه هست. منتا نسبته به اون رادر موشک. که اونجاست من میشم لو تو های. تمام شکم هواپیما سمت اونه. و همینجا صدایی که انفجار زیری شکم هواپیما شنیدم. هواپیما یک تکون خورد. دو ثانه بعد یکی دیگه خورد. یکی دیگه خورد. حالا من دیگه درو شدم. هرچه چراغ تو کابینگود روشن شد. چراغ آتش توزی و ازیاد هراند. کمی جلوته. و اون تللایت پنیلم که سمت راسته. بی عالمه چراغ روشن شد. اولین اکس الامل این من این بود. البته من هواپیما رو با اینها گردوندم به سمت خاک خودمون. به سمت شهرقی. به سمت حدود فرض کنیم که نوت درجه. گردوندم که هرچه بیشتر به خاک خودمون نزدیک بشم. چون اینجا ما حدود سی مایل داخل عراق بودیم. هنوز. که ما رو زدن. حدودن. اولین اکس الامل من این بود که به بهمن کابین اقا هم گفتم بهمن عجب ما رو زدن. همینجوری. هکالی راه. و خیلی خونسرد بودن. خیلی خونسرد. سه چیز موقعی که ای اتفاق خطرناک برای هوافرمان میفته یه خلوان باید خیلی سریع انجام میدون. اول مینتین کنترول. کنترول هوافرمان رو داشته باشد. دو انالیز سیچویشن. یعنی چیش که تیک پراکشن. هتو شما بیایدتونه. سکشن سه دشوان من بولی بولی دروش نمیشتی.

00:25:46--->00:25:53
spkr_00: کانzin از اینجاب همينیوع ماده veel طور کنمانیل شماrsی مرگارک گذار startup

00:25:51--->00:49:36
spkr_02: این ها رو خلبان باید زرف سه ثانیه انجام بده اونقدر فرصت نداره شما مثلا نشستی لاسیک ترکیده فرصت نداری که فکر کنین حالا این سه تار رو باید سریع انجام بده و باقی استپهایی که اونجا هست خالص هواپیما رو خلیه موشق خورد به هواپیما هوااتیش گرفته هواپیماش اونقدر حدود 70% و 56% همونجاست که اونقدر نیست که هواپیما بتونه بایش لیویل پرتاب بکنه من پنیک باطن رو زدم چون هنوز زیر هواپیما سه تا تانک بود و دوتا تر چیزایی که بوم بود سوار میشه اینا بود من پنیک باطن رو زدم که اینا رو بندزم را هواپیما سبک بکنه ولی اتفاق نیفتاد یعنی من باید هتما سیلای تق تق تق تق تق یه چیزی میشنیدم فهمیدم که این موشن که جای خورده سیستم بر رو اونجا قط کرده خراب کرده چیز به و این علت اونه یه موتر رو آوردنم موتر چپ رو آوردم خاموش گردم بیدم که چراق هنوز روشنی با در چی کار کنم همون موتر رو دوباره استارت زدم اتفاق نیفتاد حالا در نظر بگیرید که سرعت هم 500 نات بود بیداره کمتر میشه ما قایت هم باید ایجکت کنیم ولی ایجکت کردن همونجا و اثیر شدن دقیقی بعد در نتیجه من ریزک کردم به همه هم گفتم با همه تا اونجای که میشه به خاکمون نزدیک میشیم هر جا که هواپی ما از کنترول میخواد خارج بشه ما ایجکت میکنیم اینو قبلا بهش گفتم حالا هواپی ما سرعت کم شد کم شد کم شد من دارم بین یه درهی پرواز بکنم ارتفاهم دیوی سی ست پا از ست زمینه حالا روبروم یه کوهه که از من یه ذره بالاته سرعتم حالا رسیده بود حدود دیویست و خورده ای نات اومدم هواپی ما رو نرم بکشم بالا از بال سر این اوبور بکنم بیشتر به خاک خودمون نزدیک بشم بشم که سرای استال وارنینگ تو گوشه بی بی بی بی بی بی بی سرا صدا کرد و این رادر سمیچهر شما میلرزه در افچار میلرزه میلرزه استیکو بیل کردم احرام ایجکت رو کشیدم کشیدم خیلو بی بوش شدم یعنی لوه یا په لوه رو گرفتم لوه رو اون آموزه شیه که من پاکستان دیده بودم که وقتی میخوای ایجک کنی باید پاتی جم کن و صافت بشین دقیقا همون من انجام دادم همون لحظه انجام دادم و خلاوانه که ایجک میکنن کمرشون درد میگیره و از این عرف ها برای اینکه به جلو خم شدند میتونید البته افچار شما رو میکشه اردب وقتی ایجک میکنی هارزه شما رو میکشه اردب پرو بودم ولی پاهاد اون جلو هست هرونز نه نه مذاره بکنم پاهم پاهم کشیده میشه شما لگرسترین دارین نه شما لگرسترین دارین سر؟ داریم داریم اونم لگرسترین هم پای شما رو میکشه اردب بله جو پاق میکشه جم میکنه میکشه اردب بله پریدیم بیرون و میدونی زیر سندلی ده تا راکته شما رو حدود دویست و افتاد چهار پا پرتاق میکنه به آسمون حتی اگر رو زمین باشی پارک باشه هواپیمون اگر شما اینو بکشید حدود دویست و افتاد چهار پا شما رو پرتاق میکنه به آسمون با حدود بیست دو جی که شما بیهوش میشی برای اینکه تمام خون رو از مغز میکشه پایین میکشه پا در این مدتش کوتاست مدتش کوتاست طبیل خواهی من هیچی نفهم میدم و حالا یهو بهوش اومدم تو دلم گفتم که حالا بهوش اومدم این جایی بود کس میدیم سندلی میاد بالا هاته وای میسته دیگه اینجا دیگه نمیتونه بیشتر بالا بره بهوش اومدم تو دلم گفتم خدایی نکنه این چطر من باز نشه با خودم فکر کردم قبل از اینکه حرفم تمام بشه چیزی منو کشید بالا چیزی منو بالا نکشید کت باز شده بود کت باز شده بود کت باز شده بود خیلی ها فکر میکنن که خلبان ها کت باز هم هستن نه خیلی اکثر غریب به اتفاقمون فقط یه چیزهای تیوری ما میدونیم به ما درس دادن هیچ وقت ما نپریدیم حالا شاید یک کسی قبلا چطر باز بوده بعد اومده خلبان شده اون فرم میکنه ما چطر باز نیستیم من زمین رو نگاه کردم میدونستم که به مرز که پایین اومدم باید قلط بخورم که جلوی این ضربه فرود و بکرده بلید منو پایین پرسته سنگ و درخته چطر من که باز شد شاید من حدود من چه مدونم حدود سی چلپا من بالای زمین بودم خوردم زمین خوردم زمین اصلا زمین نخوردم معمولا چطر باز که میاد پایین معمولا زمین میخورد دستش پاش اصلا من اومدم پایین فقط نشست شنس رو بردیم باد نبود اصلا هیچ بادی نبود چطر من افتاد همین بقله من ولی دردش اپاندیس هم احساس کردم چه تازه عمل کرده بودم و کار ندارم حالسیمو گدا کردم دنبال بهمن گشتم بهمن رو عقبم دیدم که این چطرش به شاقه درخت گیر کرده و ایشون وقتی پاشو زنیم نیما آبیدون بود من کمکش کردم تا این چطرش رو جدا کنه جدا کنه همدیگر رو بقل کردیم و ایشون اولین حرفی که زد این بود که جامزرگورد خیلی خلبان با این ثبات سیار شما نمیدونید خیلی خوب میشه از این بود من شمای جلیل صدا بزنم خمدیدم و گفت برای نه البته از اون بود رعایت نکرد یکی درمیان به من میگفت جلیل بد میگفت جامزرگورد خلاصه حرف بعدی که زد همون جا هم فرض کن تازه اومد این پایینه مثلا حتی یه دقم نگذاشته گفت گفت که جامزرگورد منو فروقی رضا فروقی اونم کروشاییه ما قرار بود پنج بازدار بریم تهران حالا در نظر بگیر ما ایجک کردیم داخل خاک عراق هستیم خندم گرفت و هیچی بهش نگفته میخواست نرهیم برنامه آقا به هم خوریم اون زاده عراقی ها برنامه دوست منو به هم زدن سوالی نداری تو الان خیلی خیلی خیلی حالی توضیح میدید خیلی خوب حالا هواپیما خورده به سینکش همون کویی که من میخواستم باز بالا شد بکنم خورده اونجا منفجر شده و میدونید که دماغ چرخ دو دماغ عباپیما 639 تیر فشنگای 20 میلیمتری هست اینا مرتب این آتیش که رفته بود یهو بای صدای میداد صدای گلوله چگیره از بالا سر شما رد میشون هر انفجاری که ها میشنیدیم سرمونو میدوزیدیم که نخورد به ما یهو یک صدای انفجار محیب بی بلند شد و همه برگاش گفت جامسه گرد اتما ما کی داره بوم میزنیم گفتم بوم نیست اون احتمالا مخصن اکسیژن یا هیدرولیک عباپیماس که منفجر شده احتمالا اونه خلاص آفرین آره آه ما قائق نجاتیمونم باز شده جهت اطلاق آره دیگه باز میشونم این یه احرام داره میشونم میتونی منیول بزاری خودت بازت کنی یا اوتوماتیک این اوتوماتیک بود و یادم نیست جزی چکلیست نما بود که ما اینو بزاریم منیول یا نه برقال اوتوماتیک بود باز شده بود اونجا بود چیزی ناره انجیرن بله بله سروابل کیتو خودمونو جهب نجاتمونو باز کردیم نگاه کردیم یا عالم چیزا توش بود آینه بسایل ماهیی نمیدونم قرص زده اصحال دوتو دوتو بی آب بود مطقق قضا نبود توش قضاش اکسپاری شده بود قضا رو برداشته بودن نگاه بعد دوتو رادیو رادیو هامونو برداشتیم رادیو فقط چیز ما آنتنه چیز رو میکشیدی رو فرکانس گارد یوه چف ترانسپیت میکرد خیلی خوب از اینجا اومدیم اها هلمت و چت رو گفتم که بهمن اینا رو این هلمت های ما سفیده و این چت رو ما به درد میخوره ولی وزن اضافه است هر دون خلی به درد میخورد بعدنه ولی تم تصمیم رو گرفتیم که همونجا یکی پینان کنیم حالا اینجایی که ما پایین اومده بودیم این حدود بیس کیلومتر داخل خاک عرق بود ولی منطقش کوستانی بود یعنی به صلاح شهر بزرگی و چیزی اطرافش نبود فقط اونجایی که من با چت اومدم پایین نشستم و بعد بلند شدم یه دهی رو سینه کش اون کوه مقابل دیدم که از دودکشهاش داشته دود بلند میشه ده خیلی کچیکی بود اونجا بود فاصله مثلا فرض کنیم که یه مایل اینا فاصلهش بود خیلی خواه از اینجا اومدیم پایین یه رودخونه اینجا بود این رودخونه خیلی توند ولی امیغ نبود خیلی توند میبود دون شدم سنگ های بزرگ اینجا من شکمم دراز کشیدم و شاید به اندازی یک سطل آب کوردم خیلی تشنم شده بود من تازه عمل کرده بودم و گویا آنتیبیوتیکو از یرفا به من زده بودن من بدنم درست ضعیف بوده اونجوری نبود و من شک به من دست بعدن که صحبت کردم من گفتم تو دیگه حالت شک بودی و در ندیجه آدم بکش اینه که آدم خیلی تشنش میشه من آب اونجور خوردم و بعد من به باما هم گفتم باما تو رادیو تو بذار توی اون جعب نجاته من رادیو میذارم تو کیفه میذارم تو جیب کابشنن که اگه هواپیمایی رو دیدیم ما سریع باش تماس بگیریم اول بهمن این خورد این رودخونه رو بالا پایین رفت از این سنگ پرید بالا اون سنگ پاشیدیس خورد افتاد تو آب افتاد تو آب آب اینو کشید ولی آب چیز نبود که اینو غرق کنه رفت با جریان رودخونه رو رفت پایین آب اینو کشید از اون ور اومد بالا خیست تمام خیست حالا من که تجربه اینو داشتم حالا من نمیخواستم خیست بشن چون زمستون بود سرد بود اونجا خیلی شب یق میزدیم منم خود بالا پایین درده میجایی رسیدم نگاه کردم و قطعا خیلی خوب از این سنگ میپردم رو اون سنگ رو اون سنگ رو اون یکی از اون ور میام بیرون خشک سنگ اولو پریدم دومو پریدم سرگو من خیلی خوب بود چاروی پایی منم لیس خورد من این کلو پشتی هم پشت سرم بود جعب نجات هم پشت سرم بود که با بشمیم سرو بایویل کت اینم سنگین آقا آقا منم به سرنوشت بهمن دوشار شده من از اون ورکه اومد بیرون در نظر بگیر که من زیر لباس پرواز گرم کن پوشیدم یه پیرهن یقیسکی سفید پوشیدم کابشن پرواز مال بهمن هم همینطور خیص خیص از اونجا اومدیم بالا بالا دست کردم جیبم نمید ای خدا رادیوی من رفت رادیوی که تو جیبی کابشن هم بود نیست افتاد تو آب وش گفتم بهمن رادیوی من تو جیبم نیست آب برد گفت که مال من رست میگیم مال من تو سروابل کیت منیم خدایی او شد که من بهش گفتم تو کمال خود رو نظر تو جیبت بذار تو سروابل کیت به موجود اون امن تره اون رادیوشو داشت حالا اینجا یه کوهی خدای حدوده ما سی درجه شیب اینو باید میرفتیم بالا شروع کردیم بالا رفتن به این نیمه راه که رسیدیم دیدیم که داحتی های عراقی رفتن اون جایی که ما فرود اومدیم و دیدم یکی شون چطر نجات اون چی قائق نجات منو برعقس بوشید تو سرش داره میره سمت ده ولی در نظر بگیرد که هنوز کسی ما رو ندیده ایچ کس ما رو ندید نمیدونم ما از این کوب اومدیم بالا دیدیم اینجای دره است پاین و یک کور راهی که میرفت به سمت همونده و یک کوب دیگه حالا حدودا فرض کنیم که من چه میدانم حدود چهار بازو یه رو به چهار این حدودها هست بین دو تا تقس سنگ نشستیم اونجا بهمن گفت که بهمن من فکر نمی کنم که اینا بتونن اینجا مارا نجات بدم من خیلی داخل خاک عراق هستیم فکر نمی کنم که اینا ریسک بکنن یه هواپیوایی چند تا هلوکوپتر بفرسن اینجا مارا نجات بدم در نتیجه ما شب اینجا استراحت می کنیم شب که شد راه پیمایی می کنیم دو تا حسن داریم یکی اینکه ما رو نمی بینن دیگه اینکه گرم می مونیم ما خیلی سستیم بعد برگشت گفت که من صبحونه نخوردم گوش نمه آها من یادم رفت قبل از پرواز که تو اتاق فرما بودیم من دیدم برادپور یه پاکتی جلوشه یک دست می کنه از چیز درمین می خوری گفت من فر از چی داری می خوری گفت کش می شه این پاکت رو گرفت جلو من منم نامردی نکردم و زرگ از این کش می شه رو بیختم تو جیب جیب کابشنم دست کردم جیبم خیل شده بود آوردم درم بردم چند ته به اون دادم چند ته خودم خوردم چقدر چسبید گفتم فرش خدا پدر مادر تو بیاموزه حالا ما اینجا هستیم این تصمیم رو گرفتیم که ما به سمت ایران نوسود رو نزدیکترین نزدیک بود نزدیک بود تا یعنی بیس مایل بود بیس ناتیکل مایل بیس ناتیکل مایل و شما ترمان دو برابر کن می شه حدود چه می شه سی و هفتن سی و شش کلومیت سی و شش کلومیت سی و شش کلومیت بعد تازم دریگه سی و شش کلومیت تازم کوهستانیه ما اونجا بدونی این که بدونیم کردهای مخالف جمعری اسلامی کمله ها اونجا رو گرفتن اینو ما خیلی بدها فهمیدیم اگه ما می رفتیم اونجا ما رو می گرفتن تحمیل عراق می دادن به جاش اصله هون مهمات می گرفتن ما نمی دونستم به هر حالی خدایی هم هست ها بله بله هدف نسود بود حالا باز من و به همه اینجا داریم صحبت می کنیم صحبت می کنیم به همه برگشت که دوباره هر حالی من گویه یاده شد گفت که جامسه گرد اینو نمی گنی همه با خود ما بفرستن که ما زندیم یا مرده این دوباره گفتم به همه چه من فکر نمی کنم اینجا ما این همه ریسک بکنن که هلوکوپتر بفرستن حقاها بفرستن ما رو نجات بدم فکر نمی کنم حالا شما رو می برم می ذارم پایگاه بهران فیروزی سالم بر می گرده می شونه بعد بهش می گن که بهش می گن که پور رزایی من دیگه صدای ازش نشنیدن و داری می کنم ایشون رو زدن و ایشون پرید گفت نه من صدای ایجکتشو نشنیدم اون پیل بی هست هایی صدایی می ده مثل صدای آمبولانس واو واو واو یا همچی صدایی می ده من نشنیدم البته نباید می گفتن صد در صد یا بی حاله جوری بطرح شد که من نپریدم در صورتی که اینوی فرکانس اف ایم ترانسمیت می کنه فرستند و بیننده همدیگر رو باید ببینن و هر دام اون ارتفاع من خیلی پایین بود و کوها مانه شد که ایشون صدای ایجکت من رو نشنه و نه فکر نمی کنم پریده باشه بیرون اتباقا خدا بیامورد شمس بیگی شادربان که جلوتر از من فرماند گردان سی دو ایشون بود که هلوکوپترش بله رفته بود بردسیه یک ثانهه رو آسانون زدن نیروهای خودی و دشمن هر دو به سمتش تیرانزی کرده بودن ایشون خانمش اومده بود که اصاس کشی کنه از خونه بره بیرون با خانمم تو خیابون قدم میزدن که تصمیم گرفته بود بیه کسی رفت اونجه گفت به ایشون گفت که به خانمم گفت که جلیل رو زدند ولی هنوز خبری ما نداریم زدن چون تصمیم بهشون زنگ زده بود که من چرا نرفتم نار خونه گفته بودن اون طفلگی هم همونجه خالش به هم میخور و میشینه من چه میدم روی پیاده رو حالا در نظر میگیرید که گفتم محمود اسکندری هم یک معمولیت شبیه من داشت البته پایگاه میدونست که تقریبا ما کجا این هوافه ما خورده زمین برای اینکه تمامی تمامی این برج های عراقی رو برج ها دیده بانی رو اون سیستم پوستشنود ما داشت اونجا اونجا داشتن این برج ها شماره داشتن یا اینا شماره بودشتن بودن ده پونزد سی مثلا برج شماره پونزد گفت یه هوافه ما مثلا ساعت فلان ما اصلا پنجمایلی خورده هدو پنجمایلی من دارم آتیش میپنم اون یکی هم برگشت یه بیرینگ دیگه داد گفت در این سمت ما اون یکی برج دیگه این دوتا خط رو کشیدن یه جا همدیگه رو قط کردن پایگاه میدونست تقریبا ما کجا این هوافه ما کرش کرده هوافه ما خیلی خوب محمود اسکندری پروازشو انجام میده میشینه هوافه ماشو پارک میکنه میروی گردان نگهت داری عوض این که مستقیم بره پوست فرماندهی گزارشی بعد پروازشو بده میروی خونه نهارشو میخوره یه چورتی هم میزنه بعد بر میگرده پوست فرماندهی میبینه همه ناراحتم میپرسی چی شد گفت جلیلو زدم اه آخه چطور شد نه پرید بچه هم گفتن نه شماره دوش میگه که من صدای ایجپتیشو نشنیدم گفت من شنیدم گفت من شنیدم از شماره دوی خودم پروزدم شماره دو تو سالمی گفت آره بعد با خودم فکر کردم که اون سیستم گاهن اشکالی پیدا میکرد هیچ کسیم ایجپت نکرده بود بلی یهوی تو آسمای شما میشنیدی واو واو واو واو اینه کسی ایجپت کرده اون دستگاه مالفانکشن داشت اشکال داشت اون گفت که من فکر کردم شماره دوی ما یک سندلی ها ایراد پیدا کرده و من شنیدم از اون لحظه بود که پایگاه به فکر میفته که ایفچار بفرسته اونجا بفرسته همون منطقه حالا ما اونجا هستیم من رو بهمن باز داریم با همدیگه همینجره گفت میزنیم فلا میزنیم یهو من صدای جنگنده شنیدم یه هر دوم بهمن گفت که باش حرف بزنیم گفتم بهمن جان سب کن بذار ببینیم این هباکی ما رو اول اول ببینیم چیه هست چون این بیسیم داشتید بل اون داشتید من نمال لبن و آب برده بود همینجوره اطراف نگاه می کردیم من دیدم یه افور از داخل خاک عراق در نظر بگیرم ما بیس کلومتر داخل خاک عراق هستیم ایشون خیلی رفتاد رفته تو عمیختر رفته و داره گردش گردش براز میکنه یعنی از پشت یه کو در اومد من این افشار رو دیدم کالسانشو نداشتم هیچی فقط گفتم که بیسیم رو کشیدم گفتم افوری افوری که داری به راست میگردی بیشتر بگرد بیشتر بگرد بیشتر بگرد از گردش در بیا ای چانم در بیا برگشت گفت ایسترائشن رو میدونیم خلابانش حص بدن کی بود نمیدونم قیص عملیات ما برا فرش برا تور

00:49:37--->00:49:42
spkr_00: ای جان چرا تعریف نکردم من باید بعد نزدشون بفرستم

00:49:41--->00:51:16
spkr_02: بایدن ازشون بفرست این بالا سر ما رد میشیم نگفتم کجا هستیم چون میدونستم این ها از این دستگاه ناوبریش یادش میکنن گفت که جلیل از جاتون تکون نخورید همین الان برای تون هلیکوپتر میفرستن من مجدلن برگشتم گفتم فرج تا رو خدا هرچی زودتر مارو نجات بدید وگرنه شب تو این کوها یخ میزنیم من نگرانیم از یخ زدم سر دور لباسم خیست و آتیش هم که نمیتونید روشن کنی که آقا این رفت یهو یک جت دیگه افر اومد رشت کنم از بالا سر ما رد شد این یکی کی بود؟ محمود سکندری آخی آخی آره حالا من نگرانم که این اومد رد شد و رفت دوباره اومد دست دست تکون بده من تو رو ببینم خدا های درد تو چیه گیری؟ میخوای من رو ببینی با داخل این در را من نگرانم مان نگرانم

00:51:18--->00:51:23
spkr_00: مگه نداشتید فلر ملر نمیدونم این چیزا مگه نداشتید

00:51:21--->01:04:03
spkr_02: این چیزا هم اگه نداشتید سر لازم نبود داشتیم لازم نبود به هلوکوبتر در این زمان شما خود رو نشون میدید آینه هم نداشتیم آینه نه هیچ کدوم از اینها داشت از بالای سر ما رد میشود یا میگفتم داری از بالای سر ما رد میشی؟ رو آینه شما پرزن پوزیشن تو یاد داشت میکنی یا میدونی؟ میدونید آخه لازم نبود منو ببینه به چه دردش میخورد آخه من دارم میگم داری بالا سر ما رد میشی؟ ما زنده هستی؟ برای هیجان زده شده که بهش گفتم که آها بهش گفتم که محمود ارتفاط خیلی پایینه پایینه موازه باش که بایدش گفت اینجا میخوای درس ایمینی ویدیوه همه هیجان زده شده خلاسه آقا اینا رفتن و پرای برگشت گفت که جلیل هلوکوبتر ها دارم میان هیچانه هلوکوبتر ها دارم میان خیلو من و بحمن با هم صحبت کردیم تقسیم وضایف کردیم بهش گفتم که بحمن جا تو فلیر رو روشن کن من با رادیو باش حرف میزنم نمیگم دقیقا کجا هست حالا این قسمت یادم رفت بگم بله فرش گفت براتون هلوکوبتر میفرستیم ما امیده به نجات داریم یه خوب من صدای زنگوله گوزفند و بوز و اینایی چه میدم دیدم آقا این چوبونه داره گلر رو از زیر پای ما داره میبره به ده خودمون رو پنهان کردیم اینجوری نشستیم یه خوب دیدم آقا یه بوز بوز میگم بوز آوردیم این حقیقت داریم بوز آوردیم این حقیقت داریم یه بوز از فاصله 3-4 متری داریم بر رو به نواره نگاه میکنه عرق سردی به بدنم نشست یه خودم خدایی الان سگ گله سراغین پارس میکنه کیپون ماره میبینه میره خبر میگره اطلاع نوگه ها مزرگ همینجا همینجا میم از رو خاطره دارم میگم همینجا بهمن گفت که این ممکنه کرد باشی من برم باش حرف بزنم گفتم که اگه کرد نبود چی؟ گفت با این کرد شما ما میکشیم ایشونم این کردشو یادش رفته بود با خودش بیاره بهمن کردش یادش رفته بود با خودش بیاره من کلتم همراه بود با پنجا تیر فشنگ گفت که کلت شما میکشیم اون گفتم بهمن من قلعه آمدیم اینو کشتیم این صدای تیر بلند میشه ده میشنوه این آقا بر نمیگرد اونجا بعد ما با این حال زارمون چقدر بگمین چقدر میتونیم تو این کنها را بریم ماره میگیرن میکشن منصرفش کردم بعد خلاصه ایهو دیدیم که صدای هلوکوبتر داره میاد نگاه کردم دیدم ست هلوکوبتر یه دویزت چارده که نفر بره و دوتا کبرا دارن اینو اسکورت میکنن کبرا هلوکوبتر جنگیه دقیقا دارن سمت ما هم گرد این اصلا موجزه بود دقیقا نه به چپ نه به راست دقیقا دارن به سمت ما هم گرد من آنتنه رو کشیدم صحبت کردم که آقای هلوکوبتر آقای هلوکوبتر آقای هلوکوبتر آره ما ساعت دوازده شما هستیم حدودا دو مایل یه درخ بقل ما هست و نمیدونم یه سنگ تقسنگ اینجا هست و از این حرفا دیدم نه اینا به همون سرعت دارن میان اینها نمیتونست جواب منو نمیدادن ولی صدای منو میشنیدن اینا تیار پلاسگاردش اونام یوشف داشتن تو بود تو بود تو بود وقت تیار پلاسگاردش اون سوشه پایینه شما میتونید بشنه باید دویس چلیسی ها شما میتونید بشنه بید ولی نمیتونید حرف بزنید باید فرکاز عوض کنید برید رو گارد حالا باش حرف بزنید چون فقط در تیار پلاسگارد فقط میگیرید فقط گیرنده است اینا فکرم اونجوری بود آره آقا اینا اینا با همون سرعت دارم میاند به بهمن نگاه کردم ای بهمن اشتباهاً طرف شب فلر رو کشیده آره این فلر میدونید که این رو برای بیرندگاه میگم دود داره طرف روز داره طرف شبش شوله این رو اینجوری اگه میده یه ذره کم دود طرف روزشی که یک دود قلیز نار میده پنگی رو از خودش میده بیرون دازده دارم بهمن طرف شب رو کشیدی طرف روز رو بکشت رادیو رو انداختم یه فلر خودم برداشتم روشن کردم حالا در انظر بگیر دوتا فلر ما روشن کردیم اینجا پره دود شده ولی هیلوکوبتر رو از بالا سر ما رد شدن رفتن داخل خاک عراق مغب شدن من دیگه نمیرم رفتن با فرش تمام گفتن فرش اینا ما رو رد کردن بالا سر ما رد شدن به اینا بگو همین مسیر رو برگردن دقیقا همین مسیر رو برگردن همون مسیر رو برگشتن ما رو دیدن دوباره دوتا فلها رو در نظر بگیر اینجا پره دود نارنجی رک شده عراقی ها اون دهات عراقی رو فهمیدن اومدن دیوی سی سد متری ما اونجا اصدادن و بلند بلند بین خودشون حرف میزدنن ولی تعدیدی نکردن همونجا با خودشون حرف میزدن هلوکوبتر ها اونجا میخواست بشینه اون دیوی سیاردت دوتا کبرا هم این بالا گشت میزدن البته نیروی دشمنی اونجا نبود اونا نبود ولی با این حال اونجا بودن ولی نمیتونست اینجا بشینه برای اینکه پره سنگ و درخت بود اون متخصص نجاتش آقای ایلبیگی فکر میکنم اشتوارم اشتوارم بود اشاره زد گفت که پایین دره پایین دره اونجا چون خلاوانش بشگو برم پایین دره خب ما رفتیم الان چوبونه گوزفندهش برده دیگه اینجا نیست رفتیم اونجا هم نمیتونست بشینه اونجا هم نمیتونست بشینه و در نتیجه هاور کرد اوغاسمون ازداد من اول بهمن فرستدم بالا برای اینکه اون مسلح نبود من مسلح بودم کلتم آماده بود و میتونستم بهشون پوشش بدم فرستدم تو بعد من پریدم حالا این هلوکوپتر هویس نداشت هلوکوپتر نجات هویس کادر نه نداشت ما پریدیم اون اسکید زیرشو گرفتیم بعد از داخل اون هم فرمی پرم اقا ایلبگی گرفت پس یقیم هر دو منو اشون منو واره کشید داخل کشید داخلو و خیلوکتر از خلابان ها تشکر کرده کتاب آقای بهزاد بیشاب و تم کوپر ست کتابی بشده یکیش دارو یکیش از ایرانیان اف فایبز این کامبت یکیش از ایرانیان اف فورز این کامبت او ایرانیان اف فورتین این کامبت اون کتاب در باره اف چهار صفه پنجاش در بورد من نوشته نوشته که هلوکوپتر ها اومدن اونجا و زمین پر ورف بود و اخری زمین پر ورف نبود کامین های عراقی سروازان عراقی داشتن به ما نزدیک میشدن که ما رو دستگیر کنن هلوکوپتر ها اونا رو منحدم کردن خیلو حقیقت نداره خیلو حقیقت نداره خیلو حقیقت نداره بعد عرضم حضور شما ما وارد هلوکوپتر شدیم از خوشحالی گریه کردیم نه هیچ کدوم ما گریه نکرد ما فقط از اینا تشکر کردیم بعد هلوکوپتر های کوبرا در مسیر مراجعت رفتن هدف هایی رو که ما موفق نشدیم بمباران بکنیم اونا در و داغون کردن اون هم حقیقت نداره هر ستا همون با هم برگشتیم هر همون با هم برگشتیم خیلو خوب اونجا به ما سیب دادن پسته دادن خیلی چسبیه تو هلوکوپتر همینجا داشتم میومدن من یک خو یاد سالها پیش افتادم که هلوکوپتری از بعدتی بلند شد اشتباها سر از عراق داره اون رفت بقل پاسگاهی نشست که آدرس بپرسه فکر میکرد داخل ایرانه اینا رو دستگیر میکنن زمان سلطنت پهلبی اون موقع یک آبروریزی بزرگی شده بود حالا اینجا من مردد شدم که اینا دارن درست میرن یا نه اون یادم افتاد دستم ایمون داشتم سندلی جلو نگاه کردم خلابانش آقای اون موقع سطفان سه فکر میکنن دستم ایمون داشتم سندلی جلو نگاه کردم خلابانش سطفان سه فکر میکنم اسفهانی سمین مازندرانی نوشت فرمان باره بعد متوجه شد که من نگرانم دارم جلو رو نگاه میکنم برگشت گفتی جامس را کنم نگران نباشید ما اینجا رو اینکف دستمون میشنسیم این منطقه رو اینکف دستمون خلابانش مار آوردن سر پولوزو ها نشستن یک آلم سرباز این ها اومدن خوشحالی و دور ما جم شدن و بعد ما رو بردن داخل احتمالا پست فرماندهیشون اونجا به ما یه پتوی گرم دادن به ما چایی دادن چایی داق خیلی چسبید من از اونجا با خانم هم تماس گرفتم بعد این ها رو برداشتم بردن کرمونشا در دست کرمونشا در دست کرمونشا مرکز پشتیباری هوایی کرمونشا مار بردن اونجا همین هوا هنوز تاریک شده بود ولی روز و تاریک بود اونجا نشستیم محمد جامفشان شهید محمد جامفشان خلاوان پایگاه شاروقی بود اونجا سلطمان یک بود ایشون افسری بود خلاوانی بود به اونجا مهمور شده بود با سرگرد من فکر میکنم سرگرد مستشاری بود اون موقع سرگرد مستشاری که در سانهه هوا پیمای سی سد و سی جانشو از دست داد فکر میکنم که جامسران فرغانی راجع بهش صحبت کرده باشد این آمدن اونجا پایلوکوبتر من از خلاوانا تشکر کردم ما رو بردن داخل و همین محمد جامفشان برما جوج سخاری کنتاکی فرای چیکن سفارش داد با سیبزمینی و از این حرف ها ما خیلی کسپید ما خیلی گوشت نمی بود کسپید و بعد فرمانده لشگر اونجا سرهنگ اتاریان شوولت بلیزرش رو با یک دجبان و یک راننده در خجار ما گذشت چون پایگاه میخواست که ما برگردیم چون این تقبیت روحی خیلی بزرگ شده بود در نظر بگید که اگه ما رو اسیر میکردن یا کشته میشدیم خوب من فرمانده گردان بودم خوب من فرمانده گردان بودم این خیلی تضعیف روحیه میشد هر خلاوانی فیلم کند این فرمانده گردان من رو زدند حالا من چی؟ میدین این واقعا میشد خیلی خوب ما شوانه برگشت نیم ما رو برگشت نیم

01:04:03--->01:04:11
spkr_00: جمع مازندارین هم نوشتن. جمع مازندارین میگن شهید مهرزاد مستشاری. درسته؟ تیمسا مازندارین نوشتن براتون.

01:04:11--->01:05:56
spkr_02: مستشاری اسم دومشو میدونم بیز بله اسم خوچه که یادم رفت ولی مستشاری رو میشنستم قبلا افصار شهربانی بود بعد ممت خلابان شد خیلی خوب ما رو آوردن پایگاه آوردن پایگاه و یک هزارتای مردم در تاریکی شب نزدی یکی صبح ما رو زیدیم اونجا اومده بودن در در در اونجا پیشوازم از اونجا ما رو مردن بیمارستان آزمای شادی از ما کردن و به همه کمرش درد میکنه من فقط بدنم خیلی کفته بود ولی جایی درد نمیکرد از اونجا رفتم خونه دم اه هفت هشتا خلابان ها خونه ما هستن کباب درست کردن و از این عرف ها منتظر من هستن نه ایمدن اونجا خونه رفتم اونجا منتظر من هستن که همه دیگر همه بغل کردیم واش کردیم پسر کوچکم برگردیم بابا بابا عراقی ها تق تق تق ترو زدن گفتم نه بابا بابا پدر همین اونها رو در بردن خیلی خوب این داستان این داستان نجات ما در خاک عراق بوده که از منظم ترین و بی نظیر ترین نجات ها در دنیا هست اینو کاش در ایران از این فیلمی درست میکردن این خیلی بهتر از بهایند انمی لاین هست که خلبان امریکایی در جنگ کسابا اونجا چیز میکنه جک میکنه و از این فیلمی ساختن این خیلی به نظر من از اون بهترده نینخ بیده Z

01:05:58--->01:06:19
spkr_00: انشالله کسانی که کارگردان ما زیاد داریم لایو رو میبینم و نویسنده انشالله اینها بعدا این نسخه رو از ما میگیرن و بعد انشالله با خود شما هم یه ارتباطی میگیرن که بیگه خیلی دقیق تر من قول به شما میدم انشالله به زودی این اتفاق میافته

01:06:19--->01:06:41
spkr_02: بله این صحبت ما مرسی که دوستان گوش کردن و مدوارم که خستتون نکرده باشم یعنی فوقالاده این شما فوقالاده فکر کنم یادی زر بیشتر طول کشیده ساعت اینجا الان ده دقیقه به یازده است

01:06:42--->01:07:18
spkr_00: مهم نیست چقدر طول کشید. مهم اینه که دکتر افشین اقبالی براتون نوشته چقدر زیبا تعریف میکنید. جناب تیمسار مازن درانی میگن درود به قهرمان جنگ. تیمسار جلیل پور رضایی و تیمسار بهمن سلیمانی که میدونید که بهمن سلیمانی داماد در واقع پدر شوهر دختر. چیز اصلا؟ آقای تیمسار سمدی اصلا با ایشون وستت کردن. پسر جنگ سلیمانی داماد جنگ سمدی است. شوهر خانم یلده ویلده سمدی است.

01:07:16--->01:07:31
spkr_02: شوهر خانم یلده باید سوالی باید. پس بگو چرا بهمن، صلی بهمن در خاک عراق اولین حرفی گذد گفت میخواسته بره تهران با فرقی میخواستن برن تهران. اعتمالا میخواسته بره نامزدشو ببینه.

01:07:34--->01:07:53
spkr_00: بهمن نه. بهمن سلیمانی پسرشون. داماد جنابه. داماد بردیه سلیمانی پسر تیمسار سلیمانی که کپتن ایرلاین هم هست پرواز میکنه. همسر خانوم یلدا سمدی هستن.

01:07:53--->01:08:11
spkr_02: بله موارک باشید نه من ببخشید اشتواه کردم به هر حال اینقدر برای بهمن مهم بود که میخواسته بره تهران تو خاک ارامه میگه که جمسه گرد ما قرار بود بریم تهران ساعت پنجه بعد از صورت اونم تو خاک ارامه

01:08:14--->01:08:20
spkr_00: از اینجا درود میفرسیم به جناب تیمساد برمن سلیمانی و همسر گرامشون و خانمادی

01:08:22--->01:08:38
spkr_02: خیلی آقا اینقدر آقا معدب درسخون شیک خوشقیافه من یادم برمن و من خیلی دوست داشتم همیش خیلی خیلی بله میشه خود سوالی نداره؟ یا اگه کسی سوالی

01:08:38--->01:09:11
spkr_00: والا اینقدر که دارن برای شما می نویسن ما پلک نزدیم میگن الهی بگردم لذت بردیم نمی دونم یعنی اینقدر که دارن برای شما خوب می نویسن من خوام به مهنتی هم میگن که چقدر زیبا تعریف کنن خوام همسر شهید مهنتی آقای لبی بی برای تو نویش من نبیان من خدا شاهده چهارسد نفر چهارسد خوده نفر میخکوب کردین شما پای این گیرنده یعنی پای این گوشی

01:09:11--->01:09:14
spkr_01: تشکر بکنی که اردارم تشکر

01:09:18--->01:09:30
spkr_00: جناب سمدی نازنین میگن که به وجود جلیل عزیزم و بهمن عزیز هم هر دو قهرمان افتخار میکنم. تیمسار سمدی.

01:09:29--->01:10:04
spkr_02: میشنستم میشنستم استاد فریدون سمدی میشنستم استاد من هستن و گفتم اون دفعه من مصاحبه ایشون رو دیدم ماشالله عوض نشده همون جوری خوشقیافه اصلا همون فرم فقط موایش سفیل شده برادپور هم اینجوری من برادپور هم مصاحبه شدیدم همون برادپوره عوض نشده فقط موایش سفیل شده دقیقا تو همون فرم تشکر میخونم جام سرنگ سرمدی

01:10:07--->01:10:21
spkr_00: خواهیم دکتر مهنتی، مهیم مهنتی، دختر اقاو آسمان میشه، از روان مهنتی میگن تا فردان دو سه هزار نفر هم تا فردا ضبط شده رو میبینن

01:10:22--->01:10:33
spkr_02: بابای شو از نزدیک میشنختم خیلی خلاوان خوب خوشقیافه معدب میشنستم خیلی با این زباد از گردانی

01:10:33--->01:12:55
spkr_00: خانوم مرادپور میگن 19 نوامبر روز جهانی مرد و به مردان شجاع نیره هوایی ارتش تبریک میگم. ایشون از خانوم هایی هستن که مجری باید بوینده صدا و سیمای مرکز اعلام هستن. سمینم که میگه به کریه چشم کلاخا قبل و قیل و قال پرست اجران دارم. لایف 400 بیننده دارد. درود بر سمین مازندران این چقدر. آره این چیز حبیبه. این به قول مربع تیکه از آهنگای حبیبه. مردم قیل و قال پرست. خب خیلی عالی بود. تیمسان ما دوت بیکنیم هفته دیگه هم لطفاً. به خاطر اینکه شما بسیار پربیننده هستید. جناب تیمسان مازنده. اینو اجازه می بده بعداً با هم صحبت بکنیم. نه باشه. هفته دیگه حتماً باید بیند. چونکه اونا مونده. بقیه مسائل مونده. چونکه اونا مونده. میگه خداوکیلی خودت هیچ تغییری نکردی. ماشالله عرض عدد و احترام خدمت خانواده دارم. میگن خودت ماشالله هیچ تغییری نکردی. جناب تیمسان سمدی میگن. ماشالله شبیه این جمرال های چار ستاره پنتاگون میمونید. جمرال کمون. نه. نگید تو رو خدا. شما همه چیتون عالیه. همه چی به اندازه است. درود به شرفتون تیمسار. آقا این رنگینکمان عشق رو تقدیم کنید به تیمسار عزیزمون. تیمسار جلیل پورزایی نازنین برای شیوایی کلامش. برای این سراحت در کلامش. صداقت در کلامش. و برای زیبایی در صورتش. این قلب های رنگین رو تقدیم میکنید به شما. به همراه پرشم ایران به بیایی. جناب دکتر عشقیم و آلاغان میگن که جنرال خوشتیب. دیگه مه رو کوبیدن دیگه. خودش خوشتیب عشقیم. به سر کمسار سرلشکر خلبان دوگاهه. اقوالی دوگاهه.

01:12:54--->01:13:31
spkr_02: پدرشون رو بیا مرزه میشتستم چقدر آدم خوب خوش اخلاق خنده رو جوک میگفت شی بگم اینا من اون دفعه گفتم زبونم نمیچرخه بگم شادروان نمیدونم شهید اینا نه برای من اینا همه زنده هستم من همیشه اسمایشون رو اسم کچیکشون رو صدا میزنم از یاسینی بگم شهید یاسینی رضا یاسینی یا عباس دوران یا هر کدوم اسم کنیدونم اینا برای من هنوز زنده هستم

01:13:33--->01:14:20
spkr_00: این رنگ ها تقدیم شماست. می‌بینید صفحه رنگی شد. می‌خوام بگم چقدر عشق، چقدر عاشق دارید اینجا. 400 تا عاشق که زبدان سه سنی می‌شه 1200 تا خانوادگی می‌بینند. و بعد عرض به خدمت شما که به قول برگی هم مهنتی سه چهار هزار نفر هم فردا زبد شده شو می‌بینند. شما ایکی از واقعا بی نظهیر ترین خلابان‌ها و باسواد ترین. ببینید شما بعد از چهر پنجاه سال چند سال، ما شالله، این هم اینقدر دقیق، آقا، مینتین ده ای کراف کنترول، انالایز سیچویشن، پیک پراپر اکشن، ما شالله به شما، هزار ما شالله، هزار ما شالله، هزار ما شالله، هزار ما شالله،

01:14:20--->01:14:43
spkr_02: این اجازه بدید این ستا به درد همه میخورا اونایی که خلبان نیستن دارن رانندگی برای زندگیشون برای زندگیشون به درد میخور همه جا صادقی بله خداحافظی بکنیم انشالله و بعدن با هم حرف خواهیمی زد حالا تا پفتیر بود

01:14:44--->01:14:59
spkr_00: من فضای شما بشم من فضای شما بشم چشم یسه خیلی ممنونم این قلب های رنگی تقدیم به شما و خانوادی محتلمتون همسر گرام و بچه هاتون امیدوارم که همیشه در پناه خدا سلامت باشید تیم سرمان

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")