امیر سرتیپ خلبان قاسم کاشف (بخش اول)


00:00:00--->00:00:58
spkr_01: سلام سر باید های اوناست که باعث شد که من اینی که در مقابلتون هستم باشم از همشون سپاسگزارم و سر تعظیم فرود میارم به همه این بزرگوار ها ارز کنم که من اجازه بدید یه فرصتی به شما بدم بعد هر موقع که به من این امکان اجازه بدید یه بیگوراکفی از خودم برای شما و بینندگان محترم تری محترم

00:00:56--->00:01:25
spkr_00: این از دواره محترم تریبا من محضر نمیذارم فقط خیر مقدم میخواستم از کنم خدمت بزرگ مرد اویشن ایران بزرگ مرد ایرفورس به جناب کاشف عزیزم کپتن کاشف عزیزم که خدا میدونه چه زحماتی هم در ایرفورس و هم در اویشن متقبل شدن درود به شرف شما همینطوری که خودتون فرمودید و این سکان دست شماست هران چی که دلتان میخواهد بگوید بفهمیستر من دخلیمتونم

00:01:26--->00:01:37
spkr_01: خب اگه اجازه بدید من یه بیوگرافی از خودم اول بگم بعد فرصت بدم به شما تو در موردش صحبت کنید که بینندگان عزیزیمانم از من خسته نشن

00:01:38--->00:01:41
spkr_00: من مخوام متوکلم و الوحده باشم بازمیسون برم

00:01:46--->00:04:54
spkr_01: متولد یازه اسفند 1330 هستم 68 سالم در حال حاضر تا 65 سالگی پرواز کردم سه ساله که از اوییشن ظاهرن از ذر فیزیکی بدورم ولی مغز و افکار و فکرم هنوز تو اوییشنه همه اخبار رو فالو میکنم همه دوستان رو دنبال میکنم و انگیزه پرواز از بچگی در من به وجود اومد رویاه پرواز در حجودم در حس همه جا با من بود با عشق پرواز زندگی کردم یه روز روزگاری بود که ما در تیم فوتبال جمع شاهین بازی میکردیم یه روز تیم اقاب نیرهوی ما رو دعوت کردن برای بازی اونجا من در بازی سرم به این فانتوم ها و پرواز های جمع اونا بود و دیوانوار دلم میخواست که خلبان بشن بلاخره زد از فارغ تحصیلی و دو سال هم رشته اوتومکانیک خوندم نتونستم اوتومکانیکای دامدم چون فکرم و ذکرم پرواز بود تا این که بارد دانشده خلبانی شدم همونگونی که میدونید اونجا در اون زمان امتحانات خیلی سخت بود به خصوص امتحانات زبان داشت امتحانات فنی داشت و به اضافه مدیکالش ماینات خلبانی خیلی سخت بود بلاخره قبول شدم بعد از یک سال و نیم در دانشده خلبانی در اون زمان میرفتیم قلب مرغی سی سات با حقوقهای بنانزا که ملخی بود با اساتیدو پرواز کردن بعد اعظام شدیم به یه بیک تست میدادیم اون امتحان بزرگی هم میدادیم و بعد وارد اوییشن میشدیم از طریق ورود با امریکا اونجا دانشده های خلبانی بود برای ما دورهای چیز دیدیم تیه چلیک رو دیدیم بعد تیه هفت که هفت هایی جت بود کلیه منورا و فرمیشن رو اینا رو با ما یاد دادن نویگیشن بعدش ادوانس ما تیه هشت بود بعد تیه هشت رو تیه کردیم وارد ایران شدیم یه دوره های زمینی رزم مشترک رو تیه کردیم بعد من وارد گردان اف چهار شدم اون موقع یادشون بخیر یادشون گرامی یه فاتح هم باید به روشون برسیم فرماده گردان ما تیمساد داتپی بودن گردان یازده و در تهران بودیم آموزش اف چهار رو دیدیم بعدش به بوشه رفتم بعد در بوشه یه مقدار آموزش های تکمیری تاکتیکی رو دیدیم بعد دیگه جنگ شروع شد که اجازه میخواهم که شما یه مقدار صحبت کنیم بعد من وارد محقوله جنگ رو اینا بشم برگرد تعریف کنم

00:04:54--->00:06:06
spkr_00: روح این مرد بزرگ جناب داتپی عزیزم تیمسار داتپی شاد باشه انان علی داتپی عزیز آی دکتر توی لایف هستند و معمولا شبه ها ما رو میبینند. از همینجا سلام میدم خدمت خانواده بزرگ داتپی و شما به فاطحه فرستادند و تفتیم کردیم به این بزرگ مرد. سر ممنونم چقدر مفسود چقدر عالی بیوگرافی گفتید. شما در ایرفورس کارهای بسیار بزرگی کردید. یه بخشی از صحبتاتون رو میذاریم برای ایرفورس، یه بخشیش هم برای اوییشن و یه سریش هم سوالهای این جوانهای مشتاقه به خلبانی که بهترین رفرنسی که میتونن بهشون پاسخ بدن شماست. که من احتمالا میریم تو بخش دوم که لایف قط میشه بعد میریم دوباره بر میگردیم. اونجا ما خدمت شما هستیم با پرسش و پاسخ این جوانهای جویای نام در آسمان ایران زمین. بفهمید اول تو بخش اول ایرفورس رو بفهمید چه پریدید با چه خاطراتی دارید و هر کدو که قشنگتره و زیباتره و بریشنیدن همهش که زیباست. بفهمید ما بشنبیم. قربنتون برن.

00:06:08--->00:06:58
spkr_01: اگه اجازه بدهد از جنگ شروع کنم چون زمانی که ما رفتیم گوشر یک سالی بود که من در اینجا پرواز کردیم و جنگ شروع شد روز سیام شهریور اشتباه نکنم پنج و نو بود روز سیام بود که من یادشون به خیر با جناب بهنیا ولی بهنیا شاید که زنده باشن هیچ خبری اطلاعی از ایشو من ندارم شاید همکاران اگه به گوش باشن بتونن اطلاع رسار نیکن من خیلی جویای این هستم که بایدم ایشون کجا هستن ایشون استاد من بودن من با ایشون یه پرواز روی مرز ایران و عراق پرواز داشتیم

00:06:50--->00:06:56
spkr_00: استاد من بودن من بایشون یه پرواز روی مرز

00:06:58--->00:09:25
spkr_01: ایشون به من گفتن واویلا قاسم ببین این نیروها دارن با تمام نیرو با تمام عبزارهای جنگی به مرزای ما دارن وارد میشن و ایشون دونه بدون تانکا و عدوات جنگیشون و نیروهاشون و اینا رو به من نشون میداد و باورت نشد شاد تا پنج کلومتری مرز روز سیوم شهریور آمده بودن ما برگشتیم پایگاه دیگه قروب شد چون دو ساعتی خب این افور بنزینش بیش تازیل نمیرسید خب اون گشتنی ها برگشتیم و پایگاه فرداش اگه خاطرتون باشه حمله کردن سییکم اگر شما نکنه بردن به حمله کردن من خوهر کوچکم پیش ما بوشهر بودن ما در پایگاه بوشهر بودیم ایشون رو من میخواستم برسودن به جایی دیدم وای بمباران شروع شد ما یک خندقی گیرو بودیم پریدیم تو اون چونان گرتخاک کردن اینا ها ولی خب انقدر بی هدف پایگاه رو مرده اصابت قراردن شاید جای خاصی آسیب ندید ولی خب گرتخاک کردن بگو لمرو غروب اون روز تعدادی از خلبانان پرواز کردیم نافچه های اوزار اونا رو روی عروند رود از بین بردیم اگر اشتباه نکنم خب سالهای زیاد شاید تعدادشه کم زیاد بگم اشتباه کنم ببخشید نافچه های اوزار اونا روی عروند رود از بین بردن دوستان چهار فروند بودیم ما با اونا بودیم فردای اون روز هم باز یه سری بمباران عراخشور شد روز دوم شهر بیرد نوبت به معمولیت ما شد تیمسار دشپزند خدا رحمتشون کنه خدا بیا موزد ایشون شهید شدن تو جنگ ایشون لیدر ما بودن جناب بختیاری شماره سه بودن من و جناب توانگیریان خدا رحمتشون کنه ایشون هم سال گزشته فوت شدن در اثر بیماری من با ایشون بودم شماره چهار ما جناب کانساجدی بودن ما هدفمون شعبی عراخ بود؟ بر بفهمیسه راحت باشید من یه لحظه صداتونو داشتم برد نیه لحظه صداتونو در اثر بیماری من با ایشون بودن

00:09:21--->00:09:24
spkr_00: من ‫ Как yes

00:09:31--->00:10:02
spkr_01: بله شماره چهارمون جناب تیمسا کیانساجدی هستن باز هم از اشون اطلاع ندارم نمیدونم کجا هستن امیدوارم ایشون زنده و سرحال باشن جناب بختیاری گهگاهی ازشون خبر میگیدم هستن امیدوارم همشون باشن ما معمولیت صبح سهر آغاز شد رفتیم به سمت شعبیه که نزدیک بسره بود ارز کنم که من یه لحظه تصویر شما رو استاب دارم آیا صدای من میاد؟

00:10:02--->00:10:09
spkr_00: من بچه ها میپرسم ببخشید بچه ها میپرسم که ببینم تصویر اینا چطوریه خب

00:10:10--->00:10:13
spkr_01: تصفیل شما فریز شده

00:10:10--->00:10:41
spkr_00: تصویر شما فریز شده اوکی یه لحظه من تیمسار یه لحظه اجازه بفرمید من بچه ها نظرشون رو بپرسم بچه ها تصویر من و تیمسار چطوره؟ الان میگن سر یکم دیلی داره آدل جان سلام خوبی؟ عالیه میگن مال هم تصویر تیمسار و صدای تیمسار هم صدای من خوبه؟ جان به مازندرانی خیلی به تو سلام میرسونم تیمسار

00:10:42--->00:10:52
spkr_01: سلامی ویژه خدمت ایشون بزرگ ما هستن ما همیشه عدای احترام و عدب خدمت ایشون و دیگر بزرگان نیرهوایید من دارن

00:10:53--->00:10:57
spkr_00: آلیه سر آلیه کانفیدیس را هات درید

00:10:58--->00:13:10
spkr_01: جناب کیان ساجدی شماره چهار بودند ما روی شادگان لولول داشته میرفتیم به سنت اشروبیه اونجا صبح سهر خوب پرنده زیاد اگونیم چون روی باطلاق بزرگیه پرندگان هم به ما خوردن اصابت کردن هم به ایشون یکی پرنده گروه از پرنده ها خوردن به کاکپیت جلوی ایشون در اصر خون و پر این پرنده ها دیگه نتونستن ادامه بدن نه چهار برگشتن به پایگاه بوشر ولی سفروند که همون جناب دشپسند لیدرمون بودند جناب بختیاری شماره سه و ما جناب من و جناب طبانگان شماره دو بودیم رفتیم به سمت اشروبیه خب دستگاه آلت دقیقه چهار در اون زمان اینقدر دقت عمل دستگاه های امروزی رو نداشت آین اسم ها یه مقداری ارور داشت به خصوص مال لیدرمون یکم از اشروبیه دور شدیم من به جناب طبانگانیان گفتم جناب دشپسند هم سریع متعلق شدن یه پاپاپ کردیم که برگردیم رو پایگاه جناب طبانگانیان یه پالایشگاه بزرگ بسره رو دیدن اشون گفتن این پالایشگاه رو اول بزنیم و ما حمله کردیم پالایشگاه رو زدیم آتش بود که زبانه میکشد از کل پالایشگاه سفروندی حمله کردیم اونجا موشک های اونا متله شدن سکوی پرتابشون شروع به عملیات های پرتاب موشک کردن یکی چند تاش به ما نخواد ولی یه رگ بار تیر بار خورد خیلی ما شانس رو بودیم که به ککفیت ما نخورد ولی چند تایی به بدنه خورد ما اون سکیپ کدیگ یا همون سمت حمله رو گرفتیم برگشتیم ولی خب رازی از مهموریت چون واقعا پالایشگاه بزرگ رو از بین باریم و به خصوص که این سخراسان اون منطقه جنوبشون بود برای پروازه و واقعا اخبارش که شنیدیم میدیم چه کار مهمی صورت گرفته اون پالایشگاه برگشتیم توی برگشت من دیدم که سل سوین بنزین در تیر افچار هست که خاطر تو با شما افچار پدیدید؟ من افچار

00:13:08--->00:13:12
spkr_00: ایفتان کنید شایده ایفتان کنید شایده ایفتان کنید

00:13:12--->00:16:48
spkr_01: بله، از کنم که سراخ شده بود بنزین میمد. من به جناب تحملگیر ما بد جوری داره بنزین از تیلمون میره. ایشون هم تعیید کردن گفتن آره گیج بنزین نشون میده که شدیدن ما داریم بنزین از دستین 400 مرز رو رد کردیم به لیدر ایشون اطلاع دادن به جناب بختیاریم گفتیم و بعد یه موتور رفت و با اون موتور دنبال امیدیه میگشتیم. دیدیم امیدیه هم سنگچین کردن به خاطر که حملات و نشستن احبومای دشمن میگفتن که با سر باند و اوال جنگ نمیدم برای شما تعریف کردن یا به وسیله خاکریز هایی میبستن. در نتیه ما نتنستیم امیدیه بریم رفتیم به سمت بهرگان که بریم اونجا بشیم دیگه بنزین تمام شد و داشتیم فلیبات بیکردیم که من به جناب تماییدگران گفتم چه کنیم؟ ایشون گفت باید ایجک کنیم کاری نمیتونیم بکنیم خب به افشار هیدرولیکش از پی سی وان و پی سی تو تعمیر میشه و باید حتما موتور ها باشن. چون سیستم اگزیری دیگه نداره. فرامل دارم خب به وسیله همین ایدرولیکا کار میکنه. در نتیجه ایشون دستورو دادن که خب بپریم بیرون. من اون دسته هندل ایجکتو کشتم گفتم نمیره نمیره. ایشون گفت چی نمیره؟ گفتم نمیپره سندلی عمل نمیکنه. ایشون کومنسلکتر ولبا سمت خودشون داشتن گفتن خیلی آمادگی داشتش میپریم و پریدیم بیرون. اون زمان خب به خاطر که خب قبلش انقلاب شده بود و یه مقداری عزیزان همافر جوی های درجه سرهنگی و درجه افسری بودن. یه مقداری در بازدیدهای چطر اون بازدیدهای صده بیست روزه چطر و سندلی رو به خوبی انجام نمیدیدن. و ما جنگ شد و قافلگیر شدیم. چطرهای ما یکمی مقداری اشکال داشت. اشکالهای فننی داشت. من جمعه همین سیستم ایجکشن سیت ما یا اینکه چطر من پاره شد خب بازدیده صده بیست روزه باید انجام میشد که چطر اینجوری رو تاهای قبلیش جا به جا بشه یه جای دیگه تازده بشه. اینها نشده بود. خب چطر من به خوبی باز نشد و وقتی که باز شد پاره شد یه به جاهایش. من به اقلم رسید که خب یه مقداری survival keyد و وسائل اضافه رو از خودم دور کنم که این بقیه پاره شد چطر من رو تحمل کنه تا به زمین برسم. وقتی هم که به زمین رسیدم خب با وجودی که اون پوزیشن فرود رو داشتم ولی خب چطر شکل طبیعی نداشت. اون بنده هی چطر هم دایم دور خودش بید. چیدهایی من مجبور بودم باز کنم. من به شکل ناجور زمین خوردم و از ناهیه دنده ها و کمر و صورت و اینا شکسته شد و خون روزی شد. ولی توانگریان آسیبی کمتری دیده بود ولی اشترم خب جراحاتی داشتن. من افتاده بودم روز زمین و اون موقع ما بسیج رو اینها نداشتیم. جاندارمری داشتیم. اسلاحهشون هم جسه بود. ترجمه میپنیم. یه استوار جاندارمری میپنیم بودم بالا سر منم. اسم منم که خب قاسم فاملی منم کاشف. ایشون فکر میکرد من عراقیم. مثل که میخواد شما صحبتی بفرد. بفرد من سکوت کنم.

00:16:49--->00:17:05
spkr_00: نه من صحبتی نمی کنم دارم عرض بکنم حوضه برای همین نسل جدید خواستم یه توضیح کتاه بدید حوضه استحفاظی جاندارمری تو روزه ها و اطراف و بعد شهربانی یعنی یه توضیح بدید این دوستای ما که نمی دونم بدونم بعد بفرمی ادامه

00:17:06--->00:24:45
spkr_01: دقیقا اینجور که شما می فرمید حوزه استحفاظی دور از شهر به دست جاندارمری بود مراکز استانه ها و شهرها و شهرهای کوچیک به دست شهر بانی این جاندارمری زیر نظر ارتش بود اینها توی پاسگاه هاشون کشیک می دهند خب می دیده بودن یه هواپایمای پریده یا صور جاندارمری بایده بالای سر من و اسم من عربی قاسم فاملی من هم کاشب بعد اون خاک و دولاق و خونریزی چانم و قیافه ما دقیقا این عربی ها شده بود و این عراقی ها اشون می خواست ما رو به سزاهای اعمال ما برسه و فکره من یه عراقی هم ولی خب از اینجایی که من شانس رو بردم جناب طواینگردی هم مثل که یه تعدادی دور و برشون جمع شده بودن اشون گفته بود دیده به کمک کابین اقل من من دیدم یه تعدادی دارن داد فریاد می زنن به خصوص یه بچه کچولیوی بود که در 12 سال داشت به اون استوار جاندارمین می گفتش که اینا ایرانی هن من پرچم ایران رو روی تیل عباپمهاشون دیدم دیگه اون جاندارمین یه مقداری خونسرد شده با من مدارا کرد و بعد دیگه زیپ پروازی من رو باز کرده دید که نه من واقعا یه سری از کارهای برنامه هایی چون من برنامه ریز تابلو بای پروازی من بودم دیدی سری برنامه ها رو نوشته بودم برای فردای ناتو جیبه هم بود و اشون فهمید که نه ماست بله بله فهمید که من چیزم کارم پرواز و از بوشهر بلند شدیم دیگه چی من واقعا توان بلند شدن نداشتم چون از نایه کمر و دنده ها و چانه خیلی آسیب شدید دیدم ولیدم اصلا توان بلند شدن نداشت خوشبختان اونجا یه جایی هستش بیرام گوره پمپاش میکنن بسیار نفت خام و به خارک یه سری از کارکنان اونجا اونجا اومدن و دوربر ما یکیشون مهندسی بود و گفتش که دست به این نظر این کمرش صد درصد آسید بده چون شکل طبعی نداشت یه چیزی مثل نواردون درست کردن و ما رو یه طرف ما رو اونا کشیدن جناب توانگره هم سواری موتور رو ما رو بردن اون طلوم به خانه همون گوره بعد جناب توانگری هم یادم به تماس گرفتن خب ووقاک موبایلی نبود و سیستمای اونها میادم بی سینی بود اونها به خارک بی سین زدن خارک هم به پدافند خارک اطلاع داد پدافند خارک مارو فست کرد به فرماد پایگاه جناب دادفیک بعد جناب تماگره هم گفتن کاشف آسیب دادیه یکی از دوستانتون نشته بودن یکی چیزم از جناب جدی بگید یادشون به خیل شهید قفور جدی اون وقت سرمان بودن با یه هلیکوپتر از پایگاه بوشت تشریف باوردن ایشون افسر ایمنی بودن و فوقلاده فوقلاده دانا در امور ایژکت و سیفتی و اینها خدا رحمتشون کنه ایشون خیلی بزرگ بار بودن ارز کنم که خب پروازه و آوازه ایشون هم که شهره جهانیه نیاز به تعریف ایشون نیست از طریق من همه ایشون رو میشناختن و میشنسن ایشون با مداره آمدن اول من رو بوسیدن باید گفتن نگران نباشت شما آسیب دیده کمر زمین این که خب موقعی که سندلی پران عمل میکنه یه چیز روده بیست و یک جی وارد میشه خصوص من که از نایه کمر آسیب دیده بودم گفتن اینکه از همه حاضران اصخایی میکنم ببخشید ادرار آدم بند میاد و حتی این باید سونگ بزنن در این حالا خب من واقعا داشت مسانم پرشد من رو داشت واقعا ازیرت میکرد درد کمر از طریق درد مسانه ایشون دنبال فوریت های پزشکی بگرشدن که اونوران نبود با هلیکوپتر خودشون من رو باور کنیم ناز نمازش بیکردن آوردن با هلیکوپتر اگه اشتباه نکنم اون موقع سطفان کرعنی بودن خلابان هلیکوپتر با جناب تانگیر اومدیم بوشهر من رو سریعی ایشون مشاهیت کردن جناب جدیب رفتیم بهداری پایگاه به من سون زدن سون بهدراری زدن تا اون تخلیه بشه بعد هم درخواست سی سدیسی کردن دیگه من آزم بیمارستان نیروی هوایی شدم مدتا در بیمارستان بستری بودم دو تا هم رزم خوب داشتم در اونجا یکی شهید بهادوری که اشون هم در بوشهر هم آسیب دیده بود ایچهک کرده بودن از ناهیه سر آسیب دیده بودن که اشون یکی دو روز بعد از من در بیمارستان بودن فوت کردن ولی خب خبر فوت ایشون به من ندادن چون میدارسن من ایشون رو خیلی دوست رو و نارد میشم ایشون شهید شدن و جناب از این نجات که ایشون رو من نوقعیتشون نمیدونم ایشون هم PIO گرفته بودن در حین پرواز و مقدار زیادی از سخونه بدن ایشون خود شده بود اینا هم رزمای ما بودن به علت این که به علت این که سرانه سرانه عراقی هم که در چپه ها بچروع میشدن و اصیل میشدن به بیمارستان نیروی هوایی اعظام شدن بعد یه مقداری بیمارستان افونی شده بود بیمارستان افونی شده بود بعد به ما گفتن که بهتری که ما رو چیز کنن اعظام کنن به اسفان همه هایین کردن که من رو ببرن اسفان اون موقع پرواز نبود پرواز ها خوب به خاطر حملات ناجمع مدداری این عراق به هواپمه های ترابری یا هواپمه های شخصی ناچهار بودیم که ما رو با یه وسیله زمینی جا به جا کنن اون موقع تصویی گرفتن که یه اوتوبوس دربست رو برای من بگیرن و با همسر ما دختر کوچک هم که اون موقع حدود یک شماش بود ما رو اعظام کردن به اسفان یه جایی ببخشید قرار ببینیم شیراز برای سر راه من همسرم بهشون گفتم این که شما برد یه سری به بستگانشون اسفان بودن بزنن اشون رفتن پیادشون رفتن اسفان اونم به خواهش من ولی اون همون اوتوبوسی که منو حمل میکرد آقا چپ کرد و اون تو اون دنده های شکسته بود و اون وضعیت یه بلای دوم سر من اومد منو برگردن اسفان من همینجا جایی تشکر داره تمام بچه های خلابان و اف چارده در اسفان اومدن در بیمارستان کاشانی اسفان ارادت دارم تعظیم میکنم به همشون همه اومدن واقعا تیکیر کردن منو موازبت کردن در اون بیمارستان اصلا همه دوره برای من بودن و من خوشبختان و خوشبختان مراقبت ویژی و سفارش های بچه ها در پایگاه من اون خطرم رفت کردم و ناچارن من یه شش ماه از پرواز دارم یه فرصت میخوام که شما یه صحبت های بکنید که من ادامه پرواز هم

00:24:45--->00:24:51
spkr_00: ده آب بل کنید شما شمای آب بل کنید

00:24:50--->00:24:53
spkr_01: دینندگان خسته بشن متقبل

00:24:53--->00:25:13
spkr_00: نمیشم. بگید اصلا روال ما اینه که من اگر توی بخش های مختلفی حالا برحال اگر سوالی برام پیش اومد حتما دست بالا میکنم و اجازه میگیرم و سوال میکنم. حالا بفرمایید شما همین سیکوینس عالیه که بعد شیش ما پرواز نکردید و بعد فکر کنید.

00:25:12--->00:33:11
spkr_01: بله، استراحت کردیم به من استراحت کردیم و ولی توانگریانم تا اونجا که خبر یافتم ایشونم واقعا دردای کمر و آسیبی که به پاش رسیدی بود خیلی عذیت شده بود ایشونم مثل من گران شده بود و پروازمون و هر دومون دیگه دیپلویمنت شده بود توی این فاصله شش ما مارم دیپلوی کردن به همه دان شهید یاسینی آدم خود توانگریان شهید دوران اینا همه ما از بوشهر منتقل همه دان شدیم در همه دان چون من با این مشکلات که بعدی من پیش رما ده بود به ما ارفاق کردن گفتن آقا ما مثلا پروازای برون مرزی و لولویل دیگه به شما نمیدیم های بامبینگ های اون موقع های بامبینگ شروع شد آزدسازی خورمشهر بود و ارز کنم که اسکایی نوت بود و اونجایی بود که الان واقعا ایران مسمم شده بود که بهر چیز بود یه شهر مرزی الان فراموش کردم بعد به تو میگم ایران تصمیم گرفته بود که اینا رو باز پس میریم مهرگان کت بله بله مهرگان اینا رو واقعا هم حملات ضربتی هست به خصوص افرامی رفتیم های بامبینگ می کدیم می کو بیدیم من دوستانم بیادم جناب مرعشی بودن جناب طوانگریان بودن جناب زند کریمی بودن اونایی که فراموش کردم ازشون رو اصخایی می کنم جناب خزرایی خدا رحمتشون می کنم اشون بودن و بقیه دوستان خیلی ها بودن همین جناب عواث طورو درباره که سلام ویژه در خدمتشون اشون بودن و خیلی از عزیزان دیگه در این های بامبینگ وچ شرکت داشتیم اف چهار های بامبینگ بسیار خوبی بود در اتفاع پایین و در اتفاع فرض کنید چلزار پایین می رفتیم بالا این یه مقداری از ذره فرامین خب مشکل لاش لق می زد ولی خب بازم پرواز می کرد ما از اون اتفاع های بامبینگ می کردیم و خوشبختانه تو این طول مدتی که پایگاه های مختلف های بامبینگ ها رو انجام می دادن به کمک نیروزمینی و افراد بسیج و سپاه و ارتش تکاور های نتنستن خورمشه رو آزاد کنند و یکی از افتخارات بزرگ ماست که به چشم خودمون دیدیم خورمشه آزاد شد و واقعا باور نمی کنی نه من بلکه همه عزیزانه نیرو هواینی و زمینی تکاور فرق نمی کنیم ما شبانه روز نداشتیم وطنمون رفته بود خاکمون از دستمون گرفته بودن ما نمی دیدیم مثلا کابوس می دیدم شبا نه من میگم همه همکاران من واقعا عذیت می شدیم وقتی که دیگه خورمشه آزاد شد یه خورم ما راحت شدیم یه احساس راحتی عجیب و غریبی در من و بقیه همکاران ایجاد شد خلاصت در همین پروازها بود که من یه احساس نارتی در نایه پای چپ می کدم متوجه شدن که این محره پنج کمری که خب اصاب پا از اون منشب می شد به پاها می ده وقتی که دوچار آسیب شده بود من پای چپ هم به خصوص کبوت می کرد خواب می رفت وقتی که رفتم اون موقع ها سیتی اسکن و این چیز را دارم یه سی بود به نام میلوگرافی کردن میلوگرافی کردن گفتن آره شما این محره پنج کمرید آسیب دیده و موقع ها به یه مقدار اعظام به خارجین ها اون محدودیت پیدا کرده بود این ها به ما گفتن که ما تصمیم گرفتیم که شما را به یه رده بسیار ترابری بفرستیم که دیگه این آسیبای جدی به پا تون وارد نشه شما تو جنگ زحمت کشیدی درست ولی خب ادامهش برای غیر مقدوره یه مدتی من رفتم بندراباس که منتظر نامم بشم که منو به ترابری منتقل کنن اون موقع آشنا با جناب عتیقچی شدم تو عمالیات در خدمت ایشون بودم جناب امادی تشریف داشتن بقیه عزیزانی که در بندراباس بودن در خدمتشون بودم بعد دیگه نامم اومد و اعظام شدم به گردانهای ترابری در گردانهای ترابری سیست سی پریدم بعد هفهای ایلوشین رو اندازی کردن که من جز اولین گروه ها بودم که هفها رو بردیم شیراز با اساتی دیم مثل جناب قیاسی جناب حیاتی جناب خدا رو احمد شمکنه جناب عبالفز شمس جناب حبیبی و بزرگان دیگر پرواز ایلوشین رو ما خودمون رو اندازی کردیم یه در روز اومدن در مدتی کتاه آموزش نیمه بندی بما دیدن و چون پولشون یه مقداری خب انتقال پول اون موقع خب خیلی سخت بود برای روسیه اینا هم شاکی بودن و پروازه رو نیمه بند ویل کردن و ما به فرمانده نیرو اعلام کردیم که ما خودمون قادریم که با همین آموزش کتاهی که دیدیم خودمون رو اندازی کنیم فرمانده این موقع یادشون بخیل جناب عبو طالبی حتما صدای من میشنن اگر لارفشنن ایشون فرمانده تیپ منطقهش ببخشید فرمانده منطقه شیراز بودیم ایشون فرمانده منطقه شیراز کشتشتن ایشون هم فضی گفتن دیگه اولین پرواز رو ما به اسوهان انجام دادیم اونجا دوستان عزیز پایگاه اسوهان جناب جاویدنیا که خیلی خدمتشون رو ارادت دارن و بقیه دوستان دستود دادن گسفند جلو ما کشتن و این پرواز ما به خوبی انجام دادیم به قوه خودمون با اراده خودمون این پرواز ایلوشین که خب تو میده ما کلن بیشتر غربی پردیم یه حبای ایلوشین یه حبای بسیار بسیار اسوه چموشی بود که ما باش پرواز کردیم و راه اندازی کردیم و جالبه بهتون بگم که اولین رجه بسیار روز قدس بود که انجام میشد ما ادام آمادهگی سفروندی پرواز ایلوشین کردیم گفتیم ما آمده ایم که این کار رو بکنیم اون معلم خلابان اون که اسمش آناتولی بود از روسی آمده بود گفت شما باید دیوونه باشید که این کار رو باشید چون ما خودمون هنوز فرمیشن با ایلوشین نرفتیم گفتیم ما میخواهم این کار رو بکنیم ما باز هم عرض می کنم اون موقع فرماده منطقه جناب و ابو طالبی مجوزش گرفتن و ما تمرینات اون رو در شیراز شروع کردیم دیگه روزی که تمرینات رجید در تهران شروع شد جناب قیاسی جناب حیاتی جناب نددفت کلان در شیراز از سند یادشون بخیب و بقیه عزیزم مثل جناب زموردی و بقیه در این خدا رحمتش کنید بایرام نمازی که ایشون هم یکی دو سال پیش فوت شدن این پرواز دست جمع ما انجام دادیم چهار فروند بودیم خب سه فروند من انجام دادیم یکی ریزر در منطقه دنبال سر ما اومد در یه منطقه استایی استایی کرد و ما این پرواز رجیرم در سال اول با موفقیت انجام دادیم وقتی ارز میکنم اون موقع آنتالی شده بود خلبان پست پیام پروتگاه پیام میمد گوه من نمیدونم شما چی کار دارید میکنید ولی این کار برای من خیلی عجیب بود چون ما خودمون این کار رو نکردیم من فکر میکنم در اون آرشیوای نیرهوائی باشه چون اون فیلم ها رو یادم این میمدن تشکیف میدن از عقیدت سیاسی اون فیلم ها رو از ما میگرفتن اون پرواز های فورمیشنه سال 72 بود؟ 72 بود؟ رژه تون 72 بود؟ بله بله بله اولین سال شما دیگه در حقس

00:33:13--->00:33:34
spkr_00: اگر من نمیده هفتاد یک بود هفتاد دو بود اون وقت ما اف پنج بودیم من یادمه که ایلوشین ها رژه میرفتن با ما همون سال فیلمش هم هست موجوده توی نیروی هوایی حالا اگر کاسید من از طریق آی اتارزاده اینها همه همه هم میکنم آی هم بران اینا بله سه

00:33:35--->00:35:31
spkr_01: ارز کنم که خب با الوشینم به دیگه من سالای آخر حده پنشیش سال هم معلم خدوان الوشین میدم تا اونجای که در توانم بود بچه ها رو آموزش میدم شغلای سازمانی که من در شیراز داشتم فرماده گردان الوشین شدم بعد رئیس عملیات تیپ ترابری شدم بعد جانشین تیپ شدم بعدا از من درخواست شد که بمونم جوی که سی سالم تموم شده گفتم بمون امقا بزن و چند سال دیگر خدمت کنیم من موقع سرهنگ بودم تیمسار پردیس از تهران تشریف بودن گفتن که ها شفر من گفتم تیمسار من دیگه اجازه بدید برم گفتن میخوام تیمسارت بکنیم درجه بدیم من به شیخی به ایشون گفتم که تیمسار مثل اینی که شما بخواد یه پیر زنی رو عروض کرید من 11 سال پیش نوبت تیمساریم بود اون موقع شادا بودم و میل به عروض شدم داشتم من دیگه یه پیر زنی شدم دیگه این واقعا دیگه برم تیمسار من دیگه من دوید که شیخی به ایشون گفتم دیگه من ایشون موافقت کردن خب من بازشست شدم یه چند سالی رو من در خدمت های اپمای آسمان بودم ایتیار پریدم بعد از اونجا که اپمای آسمان خب اپمای کوچیکی بود من واقعا بخورده نمیتونستم واقعا قبول کنم که با آسمان بپرم دیگه اپمای ماهان به من خبر داد که میتونم برم ماهان اونجا با ارباس 300 شروع کردم بعد ارباس 310 پریدم 300-600 پریدم دیگه بعد از 65 سالگی هم بازنشست شدم و و الان دو سال نمی نزدیک به 3 ساله که در منزل هستم این نزدیک این نزدیک

00:35:32--->00:36:59
spkr_00: خیلی هم عالی خیلی عالی بود یعنی اینقدر که شما شیرین و روان صحبت میکنید ما واقعا لذت میبریم از این برحال نوع صحبت تو میشالا توی تایم بعدی ما در خدمت شماییم حالا فکر میکنم الان اگر اشتغا نکنم فکر میکنم خیلی زمان نداریم یه 53، 54، آره یه 4، 5-6 دقیقه دیگه ما زمان داریم خب توی این 5-6 دقیقه من کامنتر باز کنم دوستان یه مقداری صحبت کنن ببخشید خب درود برشتما بچه ها اگر سآلی دارید زحمت بکشید توی همین قسمت بپرسید تیم سار تو قسمت بعدی انشالله پاسخشو بهتون بدهد من فقط مخواستم شما بزرگواری کنید توی قسمت بعدی انشالله یک پروسه ای از برحال این جذبه باید بچه های که الان همشون از این مدرسه های خلاوانی فاق تحصیل شدن یه دوستی روسی برای تو نوشتن اگر بتونید بخونید ایشون زبان روسی بلدن

00:36:53--->00:38:11
spkr_01: یه دوستی روسی برای تون نقشتن اگه بتونید بخونید اشون زبان روسی بلدن؟ من زبان روسی بلد نیستم، من یه مقدار آشنایی کچیک در مورد انسترومنت را و پروسی پرواز با همه روسی را بلدن خب درسته که برای دوره های سیمیلیتر اعظام میشدیم به اوکراین و موسکو ولی الکره درماده روسیه زیاد زبان روسی ندارد چون ما اونجا مترجم داشتیم ما مترجم اون ساله های اول آقای آناتالی بود بعد یه مترجم دیگه داشتم بعد تمام مدت با روسا ما حتی با معلمه همون از طریق مترجم در اتبار بودیم درست برشم ببخشید یکی از اینجا مازندرانی الان من یک خبر خوشحال کننده دادن گفتن جناب ولی بهنی ها اصخای میکنم افتان قطعایم و جناب مجیز عبدالعظیمی در آمریکا هستن امیدوارم هر کجا هستن پایدار باشن و سالم باشن من در دلم میخواد بعدن یه فرصتی به من بدید در مورد عزیزانی مثل دوران داریش خاچنگار هست من درست بردی

00:38:12--->00:38:53
spkr_00: از من ایشون میگن من به سرخاله شما به شما افتخار میکنم آقای برومندی لطف دارن تشکر میکنم از ایشون جناب مازندرانیم که میگن مجید جناب کاشانیفر میفهمون قاسم عزیزم سلام انشالله همیشه شاد باشی جناب مازندرانی جناب عظمی عزیز میگن قاسم جان خوشحال شدم که بعد سی سال دیدم ایتای قرمتون برم آدل خان جان سلام میرسونند جناب مازندرانی میگن مجید عظیمی مجید عبدالعظیم و قاسم جویانکاری با هم بودند پیاییو گرفتند

00:38:52--->00:39:10
spkr_01: پیایو گرفتن بله یادمه قاسم چپانکاری ایشون پیایو گرف تمام استخونه بدن شکست ایشون همتختی چپانکاری ایشون همتختی من در بیمارستان نیرو بودن و اصلا موجزه بار ایشون واقعا زنده ماندم

00:39:13--->00:39:22
spkr_00: بسیارم حالی. در مورد عباد و وزن برخواست ایلوشین میگن. میشه توضیح بدید.

00:39:21--->00:40:16
spkr_01: میشه توضیح بدید. بله ببینید خب همه استاد من هستن وزن برخواستن ایلوشین بستگی به دما و فشار فرودگاه یعنی سطح فرودگاه داره الیویشن فرودگاه داره ماکزیموم تیکاف ویت ایلوشین 199 تن بود. چون ایلوشین به تنه ولی این شرایط مثلا یه جای باید در موسکو باشه در سی لیویل باشه بشه این کار کرد. ولی خب ما تا 175 تن از باند 11 شیراز هم بلند شدیم در شرایط سرد و خوب زنستانی. دیگه 175 تن بیشتر اطلاق میسیم باشیم. چون برش مقدورم. ناصر رزوانی رو میشناسیم میگن؟ بله بله ناصر رزوانی استاد ما بودن. ایشون از بود.

00:40:15--->00:40:18
spkr_00: ایسی نید کنیم ایسی نید کنیم

00:40:17--->00:40:20
spkr_01: ناسه رزمانی افکار بودن

00:40:21--->00:40:29
spkr_00: آه افترابه از کنم میگن از جناب مدرسی هم بفهمیده کچولو

00:40:31--->00:40:44
spkr_01: جناب مدرسی رو شاید باید بگن کیه چون من درست به نظرمه یکی نویشته که در مورد اینشین آواکس توضیحه بفرمایید اجازه هست من جواب بدم؟

00:40:45--->00:40:56
spkr_00: بله خواهش میکنم بروب. سر یک دقیقه و سی ثانیه است. اگه قدر شد هر جایی میریم بر میگردیم. یه آبویل کنی که استرابه فهمید. ادامه بدید. شما ادامه بدید.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")