سرهنگ خلبان ناصر رحیمی (بخش اول)


00:00:00--->00:00:09
spkr_00: ساعتون کم نشه صدارو دارید الان؟ به به آلی آلی بابا مسک پشت ساعتید خیلی آلی دارین شما ها اتاق فرمان

00:00:08--->00:00:12
spkr_01: هل اینجا کلی کارگردان

00:00:12--->00:00:19
spkr_00: ما سلام بیمتر همه بازگر هر اینجا ما قبلا معرفیشون کنید لطفا همین الان از در ابتدا معرفی کنید خستگیت کشون در بره

00:00:13--->00:01:21
spkr_01: همه بازیگر هن اینجا. ما قبلا... معرفیشون کنید لطفا. همین الان همه در ابتدا معرفی کنید. خستگیت کشون در بره. الان همسرم با هستم خانوم آرزو عبیلی، دخترم مهندس مهتا رحیمی و اون محاسا رحیمی که دانشوی هوافضا قبول شدن نرفتن، الان دانشوی مدیریت جهانگردی مادیریت جهانگردی هستن، ماهان رحیمی، پسر کوچکی که الان دبیرستان کلاس هشتون بودن، میرن نوهم جوانترین قواس هم هستن فیلن در حال حاضر. و اون پسر هم امیر رزا رحیمی، بله، امیر رزا رحیمی که اونم شونزه سالش بود جوانترین قواس سستاره سی ام ایس در خابر میانه بودن و مدیجت تربیت بدنی میخوندن و اون دختره اونم محسا رحیمی، محسا رحیمی، محسا رحیمی که ایشون هم فوقلیسانس زبان های انگلیسی دارن و تدریس می کنن، دبیر هستن.

00:01:29--->00:02:04
spkr_00: ما شیالله این سه دختر و دو پسر عزیزتون رو اینشالله که خدا برد سلامتی بده افتخار میکنن یه بابای به این انرژیکی هزار ما شیالله ما شیالله فورا فورا به مریضی و این روی زیبا و خوش شما اینشالله که خدا من بهتون سلامتی بده تیم سار معظم در خدمتیم بروان با یه بیوگرافی از خودتون خانمادر رو که گفتید از خودتون بفهمید بله چه جدید چه شد خدمت شو هست یه سر

00:02:00--->00:02:38
spkr_01: چه جدید چه شد؟ خدمت شوش شد یه سر من نخستم بنده مطالبه 1330 هستم آزرما و آزرما هم سال 150 دانشگده خلمانی نیروی اوایی خدمت شوش شد که البته در حال آزر دو تا از برادر هم هم که من کچکتر هستن خلمان های ایرانه رستن یعنی پدر بنده الان 97 سالشونه در دنیا تنها پدری هستن که سه تا از پسرهایشون خلبانن ماشه از سلا و سلا و سلا باشون مصحبه کردن

00:02:35--->00:02:42
spkr_00: از ما باید سر بشه بگین تو گینه سر بکنید به خدا بله بفهمید بله بله بله

00:02:38--->00:07:38
spkr_01: این تو گینه سرکنید به خدا بله بفهمید خدمت شد که من در جنوب شهر تهران افتخار میکنم در باق آزری بزرگ شدم میدان قار میگفتن قبلا الان میدان حرندی شده بله در روز قار قدیم و محل ما اکثرا اعتیاد و خلاف و این چیزا بود که بنده انوز لب بستیگارم نزدم خوشبختانه برادرام هم همه پاستریزه و تحصیل کرده و از خلافانهای خیلی خوب ایراده رسن که همشیده من که خلافان ارباس سیدیس محلم محمد علی رعیمی هم خلافان ایتیار رسن خود ارزشون زمنان ما آمده میروهبایی همینطور که فرمودن جناب عبدوز دانشده افسری ما همه رو گوش کردم دانشده خلافانی اون موقع سال پنجام من دلوطه وقتی وارد شدم دیپلوم زبان داشتم یکی از موفقیت های من بود توی نیروی هوایی و اومدم روز پنج شمبه من وارد دانشده شدم ما رو گذاشتم نگه بار بیسردوشی چهار دوره بودم بیسردوشی بودم اما قدیمیتر چون دانشده شما که امروز میومدی اونی که یک هفته بعد میومد شما از اون هشتتر بودید مثل دانشده افسری ارتش نبود که سال یک و دو و سه باشه ما بیا یک هفته اختلاف اونها اما قدیمیتر میشدن برای مورو گشت بله ما هم تازه تو تمام فامیلامون دوتا ارتشی داشتیم یه استوار برحسنی خدا بیا مرزه استوار موزیک نیروزمینی بودن اون پسر اممم که پدافندی بود پدافند نیروهوایی بود هیچ اطلاعات آنچنانی راجب ارتش نداشتیم ما آمدیم دانشکرده خلبانیه گفتیم خلبانیه دیگه فکر کردیم مثل مثلا هواپیمایی هما چیزی هستیم اومدن هر دانش اومد دانشو بله غربان سه کلمه بیشتر نداریم بله سرکار خیر سرکار اطاعت میشه سرکار گفتیم اطاعت میشه سرکار ما رو گوشتن نگوانه طبقه سبوم طبقه سبوم دانشکرده هم سال سریع بودن ساعت دیه شب اومد یه دونشون دانشو چرا این فارموس قد شله و دست بزنه ما هم حالش دادیم کنار بعد گفتم خدا بیا مرزه بعد دوده دقیقه خلبانیه 5 بودن تبریز ایشون سرگروبانه چیز بودن ماله نگهبانا چون چهار طبقه بود صداش کردن ما رو اوردن پایین گفتن دانشو یه کل ملاق میزنی سینخیز میری میدوی منم چون جیمناستیک رفته بودم این پشتک میزدم چیزا به هم میگاه کردن گفتن نه پایینه دور دانشکرده بشمار یک بشمار دو بشمار سه دوباره سینخیز و کل ملاق نه دوباره بعد ما گفتیم آقا جان عذیت نکنید ما آمدیم خلبانی نه آمدیم بعد گفتن که دور دانشکرده من اومدم دور دانشکرده اون برای دانشکرده یه سیمتوری بود مرکز آموژشای هوایی سیمتوری نیگرفت اومدم بالا اون بوقع ام یک بود سربازه ساعت ده شب هم بود خاموشی بود گفت ایش گفتن برو بابا اومدم خونه اومدم خونه این سرگروبان ها موندن اونجا این برای بگد نهار خوری فیلان دیدن ما لیست چهارده روز بعد اومدم دانشکرده همون شب اول ما رو فراری دارن اومدم که نه باج میدادیم نه باج میگرفتیم هم بچگی کار میکردیم پایینشر بابا ما یه نفر بود ما هم چهار تا برادر بودیم با دوتا خواهرم ایچی خلاصه روز چهارده ها ما اومدیم دانشکرده اومدیم دانشکرده و ما رو بردن نهار خوری و خلاصه یه خورم اومدیم اومدیم قل مرغی دانشکرده چون زمانم کب بود چهار تا کتابو 1100 1200 1300 1200 1300 1400 و بایدیم

00:07:38--->00:07:42
spkr_00: باشه زنم. باشه زنم راقم که راقم گرم.

00:07:42--->00:10:35
spkr_01: رفتید دو هزار سن؟ دو هزار سن. دو هزار سن هر که میرم میرم گردان پرواز. منو فرستادم گردان پرواز غله مروهی. رفتم اونجا هم با اوپیمای سسنا همون تی فورتیوان که میگفتن سسنا سد افت و دو خدا بیامرزه. محله منم جناب نوروز ناصری بود. از خلمانهای قدیمی نیروهوایی بود که بازشت شده اونجا پرواز میکرد. ما سلوه شدیم چش کارامون تموم میشد ما رو کمیسون اخراجی باست ما بگوشتن. جناب تیمسار زنده یاد جهانبانی. ما رفتیم گفت دانشون چه پرونده یه شده اینجوری سعیشون زندان بروند. خلاصه ما رو اخراج کرد. ما رو اخراج کردم ما اومدیم خونه. مادر خدا بیا برزم گفت چه نمیری ارتش تحتیله مگه گفتم نه بابا ما شاهدن ول شدیم به ما مرخصی دادن. اون نمیشت جلد نمیکرد نمیکرد. یه برنامه پیش اومده. خلاصه ما رو دوباره تیمسار جمعانی خواست چون اینا اون بوقع برسه رو خریده بودن. مثلا امسال سال 1973 باید 10 نفر میرفتن خلبانی. پیه مثلا جولای. اگه نمیرفتن اونا پولشو نگرفتن. ایران هم ما سه رو دانشون داشتیم. اینایی که مثل ما زبانشون خوب بود بیرفتیم امریکا. اینایی که متوسط بود پاکستان این هم که ضعیب بودن قل مرغی. ایسی خلاصه جمعانی تیمسار خدا بیاموز ما رو خواستان. پرونده ما رو نیا کردیم زود سلوش شدیم. زبانمون خوبه ما هم بیایدت هم گوشیم. استوار سیروز اموی ایرش سیروز بود. آجنانه تیمسار جمعانی بود. نه. دانشون بچه گوشایی؟ ما رو نشد بگیم ویدونوار. گفتیم بچه راه هم. هزیزم. گفتم تیمسار الان من بیچ تست نوود و پنج کمتر گرفتم. تمام حزینه نیروهبایی رو پربازرم حساب میکرم. گفت ببین. قبول شدیم رفتی امریکا. بریم اونجا بی انزباد کنیم. میام از هم اونجا با پس کردنیم. میپسم راه هم. گفتم یا سر. درست دادم. ما رفتیم و امتحان دادیم. بیگ تست شدیم. نوود و پنج. میشیگان تست هم. سرهنگ فردوس رئیس محس زبان بود. میشیگان تست هم به دید بزنه. اون هم شده هم نوود و دو. امریکایی که معلم زبان میومدن نوود میشدن. اینی نگره دادیم. موسیع معلم زبانی گفتم. ما رو خلقان میشد. محلم زبانش. خلاصه. ما رفتیم و چکاب باید بریم. ما رفتیم چکاب. خلاصه چیز کردیم. یه دندان پزشکی ما رو پرست دادم. حالا فرداش باید میرفتیم. پیشه تیمسار بهران. پاساری میگرفتیم. دولاری میگرفتیم. میرفتیم آمدون. ما رفتیم این دندان پزشکی هم. دکتر نبود. اومد نگاه که دید. یه دندان من یه خالصی های کچیکی بشه. یه خش خش خش خش خش. پیش بشه کچیکی بید.

00:10:33--->00:10:39
spkr_00: فرز من خانمم درنو پزش گیره فرز درنو پزش گیره

00:10:36--->00:20:56
spkr_01: درنام پزشکی درنام پرایش دیگه و آره اینجری شده گفت سریعی دستوریمارو آزاد کردن رفتن منجا با خلاص سر مارو مده زدن رفتیم آمریکا تیم سر پرویز سر چه اب سره این پرویز سمینی خلبان سی سد سی افسر رابط نیروعبایی بود دو جا مارو با سر ماه کتا دید گفتانش تو معلوم بیانزبادی ها گفتانش افسر مارو بیانزباد نیست بچه گوجهی گفتن بچه مولدی گفت اه ایشونم بچه مولدی بود بچه مولدی گفتن من دویرستان فرگفی اونجا هم چهار سال من دویرستان برم ایچی خلاصه ببنگو آقای رایم اینجا عواست دواشه ها بچه محله هم هستیم شو استفاده نمیکنیم گفتنم جامسن تمام زبانو من الان هشتا کتاب اینجا بزنم برم بیش گفت نه نه نمیخوادن چون شما یک گروه هست خلاصه ما زبانو گذارم دیم تخصیل های پروازی هم گذارم و رفتیم به ایس وانس ایرفورس بیست این اید اکلاهما رفتیم اونجا ها شروع کردیم پرواز تچلیهک و تسیهما یو پیتی بودیم سه تا هاپه ما بعد اونجا میپردیم تی پورتیوان تی ترتی سویم و تی ترتی ای بعد خلاصه ما اونجا تچلیهکو پریدیم تسیهفتو میپردیم این آقای سعود الفیصل ایشون هم تو کلاس ما بود نوه ملک فیصل ایشون صدفان دو بود من دانشو خلبانی بودم ایشون درسه زعیب بود تسیهفتو اینو دادن دست من گفتن شمبه شمبه بایشون این سیستم های تسیهفتو کار کنو اون فیزیولوژی پروازی و این چیزارو نمیدونست زبانش هم یک خورز زعیفان چون شازده بود بلاخره دینگو بشتادن کار نداریم ما اونجا مشکول شدیم و خلاصه بعد سریعه سریعه مسایر ما اومدیم ایران وسط های دوره اومدیم ایران و جناب سرهنگ امیل جلالی اون موقع سرگرد بودم بعد تیمسار شدن گفتش رعیمی چگاه کردید بنده توی ایران که بودم توی امریکا که بودم با پرچم ایران سقودازاد توی امریکا پریده بودم رو مجلی آسمان ایران چاب کرده بودن که رئیسشون هم جناب امیل جلالی رئیس عملیات چیز بود این اکسشه اگر بتونید ببینید پرچم ایران توی امریکا پریده هم مجلی آسمان ایران سال اسمند پنجه و سه چاب کرده بودن حالتی پشت جلده بکس ولیت سی و سفیده بعد در باره این ناصر رعیمی صحبت کردن خلاصه ما چرد بازیرم اونجا شروع کردیم چجوری شد ما سری دومم رفتیم با سر دوره هواپیمای پیتری اف توی یو اس نعیوی دریایی امریکا سری دومم رفتیم اونجا دیگه دوره سی سرو وایویل توی تیم فوتبال پایگا من پنج تا گول زدم اون کوچم اون گوه اقای رعی میباس اون چیکار میتونم میخواهم یک کلانسه نجات غریخ هست مال امریکایی ها ما فرین ملیتری هستیم من برم توی این کلاف اوکی چونجا هم باید ما سی سرو وایویل هم میرفتیم شنا هم هم خوب بوده مدال نقره هم تو شنا گرفته بودم ما رفتم نجات غریخ یک هفته تویرشی گزران دیم بودم بعد از دوره هم میتونیم در با استخد پیشینیم اونجا هم چار پنج ساعت ناجی باییش اوکی باید باشتم اونجا ناجی بعد حالا ما نیرو هوایی سری دفعه من افسر بودم رفتم خوزی 16 دولار میداد من ساعتی 5 دولار 4 ساعت 20 دولار از استخد میگرفتم میرفتم قوسی و چردبوزی دوره هم میدم بچه هم بودن آقای رایمی از کجا میاریم گفتم ددی از ایران میفرست حالا حقوق مال هم ایران ددی نگره کنیسه بگره کسی چیزی را گفتیم اون دوره را دیدیم ما رفتیم از لکلن رفتیم همین پنساکولا فلوریده ها که بچه های F-14 هم اونجا دوره میدن کامین اقبا آقای مسبوغ و منوچره و کیدی اینا اومدن اونجا دوره میدن ما هم رفتیم با سه نابری پیتریه بعد ما را بردن سی شوروایبل ما رفتیم تو دریا مارا با لباس و پوتین و کلا خلیج مکسیک انداختن تو آب با قایق گفتن که هلیکوپتر اومد هلیکوپتر سیکورسیو اومد ما را پیکاپ کرد ما را پیکاپ کرد بعد فرستاد پایین گفت سویم تو در بیچ شنا کنید گستر ما با همین لباس و پوتین و هلمت لایف چاکت هم داشتیم داشتیم شنا میکرده میامدیم من از همین ها جرو بودم دوتا از امریکایی خلابانات که اومدن سی شاید گفتن ایرانی انگاجز اید آواز لس گو درانی ایرانی هم ها جرو زده چون من شنا میکرد لایف چاکتش پا میزدم بعد اومدیم قرقش کنیم اومد جلو اولی رفتم هلمتش کنیم کردم کلشو زیر آب پا من انداختم دوره گرد نبیش دو آب هم قددانشون نمیداد دومین هم بیردم همین کارو کردم همون خلاصی بعد ولشون کردم جلو پیش صورتاشون رو زده بود شرای کردیم اومدیم بیچو از اون تنوایی رفتیم رفتیم بالا اومدیم آقا اینا رفتن شاکی شدن به وین کماندر اونجا ما رو خواستن یه نگاه به ما کردم و قد من پوتاییم دوتا قد بلند یه نگاه به اون رو کرد گفتن آره اینا به من گفتن از ما جلوزه بینیم خرقش کنیم تو کشور ما شما تحدید بکنیم یا بکشی یکی بسکو دراهی من ام خودم دفاع کردم میدونیم خلاص این به خیر گذشت و ما رفتیم سر کلاسمون و دوره رو گذروندیم و خلاصه دوره ی جنگل سروبه های بلن اونجا دیدیم من تو اون بردان رو اون ابستیکال کورس من شهر اول شدم خوشبکتانه بود پونزه نفر پی تریف بودیم حدود ده نفر هم کامی نقوای F14 بودن که اونا هم یکی دودشون چیز شدن اومدن رفتن بیرون و حتی یه دلائل اون منوچه وکیلی که جداشش مهندس بروازه موزی بود 7-7-8-7 منوچه رم برشن کنم خلاصه اومدیم ایران رفتیم خدمت تیمسار ما رو اومدن با هواپیمای پی تری بردن بندراباست حالا چلاهی تابستون من سال 1975 دینگ پی تریف رو تو نیردری امریکا گرفتن ما رو بردن بندراباست ما هم یه دو ما بیمارستان بودیم توی امریکا بعد از این اشراقی برای ما باشت تصحف کردیم رفت ما رو بردن تایی دره بشت پر نه با آره ما دو ما توی بیمارستان نیوی بودیم امریکا بعد اومدیم و رفتیم ما رو بردم بندراباست که بریم اونجا پرواز کنیم من گفتن آقا ما دو ما از دوره رو نگفتن امریکایی ها اینجا دوره رو میبینیم چله تابستون هوا گرم تو دیستوش یه دردیم من تراند دفتم پیش تیمسار قائمی و جواب سرگون امریکایی گفتیم که آقا ما دو ما دوره رو امریکا ندیدیم باید بریم اونجا ببینیم فرانه دو خطننا آقا جان میخوایی چیکار کنید امریکایی که این اکس منو یه دید ما سستاره چرتبازی و سقود آزاد اینا گفت ناصر رحمی تو مجلی آسمان ایران اکس شما گفتن بله اشونم خودش رئیس عملیات باشکا و پیمایی بودشون بود خلاصه گفت چگاه دوستاره بکنم من بریم سی سعیست اوکی اومدیم سی سعیست اومدیم سی سد سی و خلاصه شروع کردیم سی سعیستی پرواز کردن و یه چل ساعت پریدیم و چک شدیم دیگه خودمون پرواز میرفتیم و چون از اینجایی که خدا میخواست این دوره تکو میگن ماله ندیگه ایتوره پیتریف و امریکا دیده بودم آنتی ساب مورین و شناسایی دورتی یا جنگ پیتری ها گران شدن گفتن خب سی سعیستی بره ما دو تا سی سعیستی بشتیم که خوب فاشی میرفتن کاره ایوکس انجام میدادن کاره گوشتن تو اون هواپهما گفتن اقا میری گشته دریایی کشتی های شناسایی نکنید که باسه این برنامه سی خبتیم یا سر ما رفتیم گشته دریایی و خلاصه کاره رو انجام دادیم خبتن شما هستی شد که هزار و دیویست هر ما تو جهه این پرواز کردیم تو حساب این که بچه پایین شهر بودیم گوه های آقا هم با فرمانده درگیری میشه این دوها آقا مانو میخوستن کارهولای پنج بارو اونجا میشه این بسیسی ها که هواپهمای خودی رو نزارن ما یه سری رفتیم شلمچه با دردوازه تا خلبان رو دوستشون زن امریکایی داشتن درم پرواز و عشق بودم گفتم بیا برن اونجا خودشون رو نشون برن مارم فرستادم ما یکی از فرمانده ها بحث کردیم بحثمونم بی جا نبود من چون هفته گذشته گشته دریایی رفته بودم ما یه دفعه به من رسیم دیم مارا دواره گوشتن گشته دریایی گفتیم آقا جام گشته دریایی هر ما به من یه دفعه میخوره ایچ بعد گفتم لقبه دستور کردیم ما رفستن شلمچه ما رفتیم شلمچه اونجا با خلاصه بعد خدمتشون ارز میشود بچه های نیروحوایی توپای اولیکنی اینک مخصوص داشتن تو خرشیده میدیدن عراقی ها توپ 23 نشسته بودم بچه های بسیج قم بودن به شما گفتم تو خرشیدو بزنید گرفتیم تو خرشید دادن یه دونه میگه 23 زدن پریه بیرون خلابان ها پر برم رفتیم دریاچه ماهی ماهی اون شلمچه نزدیکه بسنن ما هم بیادیم این موتورسیج به تیاره یه رفتیم سریع رفتیم امیدیه رفتم پیش جواب سرنگ بابایی اونجا بوده با اردستانی اینا دو فرونه F-14 با دوتا F-15 میومدن به ما میگفتن با بیسیم که اینا دارن اتفای پایی میومدن فلایین بوم بومبار رو رو سر ما سرعت 400 و بنجانات رها میکردم میرم تو بسنه اینا بره کنی کردن امیدیه نشستن تازه زد دوایی بسنه میزن رفتم گفتم جناب و بابایی گفتم مقا الان زد دماس بگیر خارک یه صد وسیل قبوسی بیارن با برنازم هم برم دریاچه ماهی برم زیرا این S-I-F-F این نیگره ببینم برم به تون بدید به این F-F-R-A که میخواد برم بروم هر جن گفتم بابا با اصلا تو برای چی رفتی اونجا خدا رحمد کنه روحش

00:20:55--->00:21:01
spkr_00: آی افف ها بزین که اینا برن اونجا به عنوان دوست و دشمن دوست شناخته بشه

00:20:56--->00:21:19
spkr_01: برن اونجا به آلمان دوست و دشمن دوست شناخته بشه بله گفتن اصلا برن تمام پایگاه های جنوب ما رو آجیر قرمز بگشید اینا اینا ببندم برن اونها نگهن تحره خودیه برنه میاد دیگه کرکوکو موسل و اینا ببا با اصلا با اصلا چی رفتی اونجا اونجا خمپاره میاد اصلا تو اونجا میرفتید شهیدم محصول ماشید

00:21:17--->00:21:24
spkr_00: هم احسوس نشید. فرس هر روز تیم سار عوض میشه. برای اینکه لونره هر روز عوض.

00:21:24--->00:28:27
spkr_01: بره نه همون روز که اینا زنم من از تو چیشتیو تشتره وردم. با موتور سریع رفتیم امیدیه. آفرین. ایسی خلاصه گفتیم اشکال نداره. بله. بعد خلاصه ما شروع کرده موجود که تموم شد کارمون اومدیم. دوباره ما رفتیم گشته دریایی. این دفعه ما رفتیم گشته دریایی. خدمتش مرس شد که برنامه این بود که ما کشتی ها رو شناسایی میکردیم. ما اون موقع جی پی اس نبود. ما آین اس تشیم. این ارشال ندیگیشن سیستم. اون داتا سی سد سی هم. اون داتا سی سد سی هم که بچه ها توش کار میکردن. مال خوف باش. اون هم اونجا چیز میکردن. ما گراه میدادیم. یادن این بچه های نیرودریایی هم ناف استوار بود. ناف سرمان بود. با دوروین نورت تو کاوین. ما میدهدیم روی این کشتی ها اونم اکس میرفتن. یا از ناف ها نافچایی ها. ما یه کشتی رفتیم شناسایی که البته ساعت چهار بعد از نصف شب بریفنگ بود تو بندرب با جناب سرهنگ اول ملوک. ایشون اومدن و بازرسی. گفتن که آقای رئیمی. این آقای نیوی که با شما میاد. هر چیزی گفت شما انجام بریدید. مالا پونسد پایی باید میپریدید. بابا پوریاه ولی شما پرل بوند. سواد خطرنالترین مهموریت تارید. بیدید خلاصه گفتید یا سر. ما بلنش شدیم رفتیم جنوب شمال دهران یه کشتی شناسایی کردیم. سریع زدیم دادیم رفتیم کش نشستیم. از کش میخواستیم بلنشیم بیاید. یه رادار کش گفت جنوب لوان یه دونم شناور شناسایی کنیم. رادار کش. ما هم طبق معمول سریع رادارو گرفتیم و گفتیم قبل از که اون به ما بگه. گفت ما گفت ایرانیان هرکولس 505 پترولین هرکرافت گفت گفت گفت گفت سرعت سرعت و خایت ما را ارتفاع ما را. گفت شما تو ارتفاع 500 فیتی ایرانیان بیش. بیش. بیش. بیش. بیش. بیش. بیش. شنوی همه. نوی همه. برو پایین برو جلو. هوای خوبه هیز بود. داشت اکس میرفت. یه دوربین هم بوده بود. ما هم. معمولا تو پارک ملد. این های که با این موتور ها اکس میرد. من سرعت و لنز داشتن. این یه لنز کچولی. ای ما رفتیم پایین رفتیم. جلو آقای. اینا هم. برنامه به این صورتی به ما گفتدن. تا پایی مایوی ناب نارید. ما این هم شکس میرد. ما هم خوشحال بودیم. با این هم داشتیم. به گوبه خند می کردیم. آقای یه منور با سه ما زد. منور زد و حسین تشکری خلمان یک. بچه حمدان. گفت. دادای سمت بده در ریم زرنمون. گفتن. حسین جان بریم سمت سی درجه. از صدا هشتاد اومدیم سی درجه. به این نیویه گفتیم. آقا چکا کنیم. من ادامه بدیم. منوردیم. بله. گوشی داشت با اشب تماس میگرد. خود صحبت میکرد. آقا ما آمدیم. دیم. اون کشتیری که زدن. دارن خاموش میکنن. بسکه با ساید میندر زده بودن. بدرش یه خود آتیش گرفته بود. من دوباره یه اونه آینس مختصات گرفتم. دادم بشکنم. اینو بهشون بده. بگو آقا جون. بیان با بم بزرن. اینو درست نزدن. تا تماس کرده با رادار جهاز کن. آقا مجه چی کار میکنی؟ دوتا افتونزه ای امریکایی. داری میاد طرفتون. مال عرب استاد. بیاید بندر لنگه بیاید بیشینی. دفتم نشستم وجود. یکی از مموریت هایی بود که ما انجام میدادیم. زمنا ما در هین عملیات. من چون دوره قباسی دیده بودم. قباسی شما اگر شیش ما قباسی نکنید. باید یه ریفرش برید. یه شرکت قباسی بود. بله. یه شرکت قباسی بود. دلام آرتیمیس. تمام بچه های قباس های نیرو دریایی که بازشت شده. این شرکت رای امداخته بودن. خدا بیا مرزه. زنده یاد بهرامزاده بود. روشی. نا بستوار بودن. اسمایل فلکدهی بود. خدا بیا مرزه. حسن سارنی بود. اون موقع الوز فلاتقاره خودش قباس نداشت. حباس خولی زاده بود که بد شد رئیس عملیات فلاتقاره. اینا قباس ناظر میومدن. از کار ما فیلم میگرفتن. ما میرفت اونجا کاری اخواد یه قباسی بکنیم که ریفرش بشن پیل لاکبوک هم بریمسن. یه روز ما بالایی چای دیتو بودیم سکوهی رفتیم میرفتیم آنود گذاری. من بالا بودم قباس پایین بود. یه ماجیر کشدم به قباس مخابله کردیم اومدم بالا. اومدن نیستیم دیدم دو تا سخوه اومد. اسکلیتی لولبل از بحرین میومدن. ما لحراخ. اومدن اونجا بعد سه دعوایی شروع کرد بزدن اولیکنها دو تا نیگ اومدن اسکلیتی رو بزنن. که یه دونه آتش نشان فکر کنم اونجا شهید شد اسکلیت رو نتونستن بزنن. اومدن طرف سرکوه نفتی که ما بودیم که فرار کنن برن. من دیدم دو تا فرمن نیگه 23 تو افتر برنر گوشتن که درن یه دونه شون داره سینک میکنه. از اون بالا یه شیزه زدم که اگه اون وقت خلبان پرید بیرون افتاد تیوات برم بگیرم. چیست؟ بعد اومدیم بالا و اونا رفتن. اونا رفتن و خلاصه ما اونروز کار رو انجام دادیم یه اتفالکان اومد وزیر نفت آورد من با اون در رفتم. بردم آقا خدا حافظ شما اینجا دیگه باسه ما زیف نیست. یه افت هم باسه اون قباسی کردیم خدا نگردن. اومدیم اونجا باشون قباسی کردیم بعد اومدیم شروع کردیم خلاصه توی پدرسونو نجات قریف جنگ که تموم شد من 1200 ساعت تو جنگ پرواز کردم یه مهموریتم به ما گفتن یه دونه ناو یه دونه کشتی باریه مهمات عراقی داره میاره آخرین لوکیشن هم تو چیز بود بندر مسخت اونجا پرچمشونو عوض کرده بودن و پروه هم مدود 11 هشونو عراقی بودن با پاسپورت همکونگی تو ما گفتن مهماته آقا ما شبا نمیرفتیم اینا شب روها میفتن بیان آقا ما بلند شدیم رفتیم یه روز توی روی هفتاب توی تنگه هرمز ما اینا رو گرفتیم گرفتیم و نیرو دریه ارتشینای کشید کنار سه هزار تا تویوتا لنگ کروز تویش بود مال جاپن برای عراق آمبالانس و همه چیز که هزار دیویست رو دادن به سپاه هستد تا و ارتش هزار تا هم به بازاری ها فروختن که به جپه ادا کنن این هم یکی از معمولیت هایی بود که ما توی گشت و دریایی برای عراقی هم با کشتی برکردم بگدم برید کشتی مال هونکون بود مال جاپن بود بعد ما آمدیم رفتیم نماز جمه شیراز پیشم اون رازیقان امام جماعت گفتیم آقا اما یه ماشینم بگید یه موتورم به ما بدن گفتیم آب سربان عجیلو بکنم بیداره بودیم خیلی ممنون خدا نگردم این هم یکی هم معمولیت های بود کما اونجا رفتیم همه گشتای دریایی رو من بیرفتم بعد دیگه اومدیم شروع کردیم جنگ که تموم شد شروع کردیم با آقای میرسلیم نایب رئیس فردوسونی برداریم برداریم برداریم برداریم

00:28:26--->00:28:35
spkr_00: بله دوستان ما یه رفیق داریم من خب ناجی در جه که بنماللی هستم آهی اسفندیاری

00:28:31--->00:28:37
spkr_01: به روز جهه که بنمنلی هستم آی اسفندیاری ببا آیلس آیلس داری به روز اسفندیاری

00:28:36--->00:29:24
spkr_00: در روز اسفنگیری امتحان بده آیه هلس هم رفتم امتحان دهن خروسه اینه که الان درک بیکنم شما چی میگی یعنی قباسی هم بیا پیش خودمون نگه قباسی رو بیا من قباسی تو کیش شبشم حالا انشالله بعد لایف زنی میزنم بهتون حتما خدنات میدنم

00:29:18--->00:29:25
spkr_01: شب شم. حالا انشالله بعده لایف زنی میزنم. بهتون حتما خدنات میدنم. خواهشم.

00:29:27--->00:29:38
spkr_00: آقای میسنیم کاری ندارم حالا این زیاد بلی من آقای اسفندیاری خیلی رفیقم نایب رئیس قواسی

00:29:40--->00:31:19
spkr_01: من 6 سر رئیس کمیتر قباسی بودم. بجیونم. قباسی سی امی ایس رو من اووردم ایران. چون زبان بلد بودم. البته یک آقایی روزنامه نگار بودن. خدا بیاموزده های معتشمی. خود شد. الان پسرشون تو فیدرسونه. ایشون یه دونه کاغذ از کمیتر میلی اولمپیک اوورد در باره سی امی ایس. بلی. فیدرسون قباسی جهان. اون موقع تو فرانسه بود. به ما داد ما گرفتیم. آقایی میریسلیم گفتیم. یه کاری بکنه. آقایی وسال قباسیم. آقایی نعمتی. نعمتی. ابراهیم نعمتی خریده بود. اومده بود ایران. وسال قباسی. باسه فیدرسون یه 25 هست. آقا رای میبین. قباسی رو را بندازیم. گفتیم. اوکی بهتره. ولی یادتون باشی آقای میریسلیم. ناجی ها بیان قباس بشن. دیگه نجات قباسی بایی نمیستن. چون قباسی پول خوب میدن بیرن. تو اشکالی نداره. ما میخوایم. ما شیش تارین سیمه سرها انداختیم. من مدرس از اسپانی ها اومد. بردم کیش اولین کلاس. مدرسی نجات قباسی رو. با دو سه تا بچه های نیدی رو دوت کردم. اومدم. بازنشست ها. چند تا از این قباسی سنتی رو بردیم اونجا. رفتیم کیش کلاس برگزارو همه هم محفظ شدن. با هواپیمای سی سعیسی. خدا بیامورز زنده یاد. من بیست تا کبسول قباسی رو پر شار شده بردم کیش. با هواپیمای سی سعیسی. ماش شد. باریم که این کلاس برگزار بشه اون وقت. کلاس رفته منجا هم کلاس برگزار کردیم. قباسی رو رای انداختیم و در خدمه شم بودیم بعد منجیق عباس رو شروع کردیم. من اولین گروه باستان شناس های زیراها با. من آموزش دم. هزار و سیستن رو.

00:31:17--->00:31:25
spkr_00: نکنه اون شهر جزیره رو شما کنش کنش شهر زیره رو شما کنش

00:31:22--->00:31:48
spkr_01: سیراف. اه؟ شهر زیراف شد؟ نه اون سیراف. سیراف. عدود 25 کلومتری جنوب شرقی بوشه. بله. اونجا هم ما یه سری شایدار فرستادیم با اون آقایون قباس ها رفتان. جون من برای اولین بار یک کشتی توی بندر لایجان. همیراباد لایجان یک کشتی روسی زیر آب. عدود ستب پنجا سال پیش. چه عمقی؟ تو چه عمقی؟ موسیقی

00:31:44--->00:31:48
spkr_00: چه امقی؟ تو چه امقی؟

00:31:51--->00:32:22
spkr_01: اونقه 15 متر بود که بعد این شیلاتی ها میرفتن تور میداختن تورش میگیرم که یکی از این تبورسه بازنشسته نیلی میره اون زیر میبینه اه سماور و چینی آلات و اینا وعدی میداره یوشکی میاره والا تورا اینا رو واز میکنه و بعد میبرن بفروشن میگیرن اینا رو با حساسای میراس فرنگی که اون رئیس میراس فرنگی بعد ما رفتم اون رو چک کرد باستان زیاده که اینا انگیزهی نداشتن بلکردم ولی از همه مهمتر ما دریاچهی تخت سلیمان رفتیم

00:32:15--->00:32:22
spkr_00: درستان زیاده که اینا انگیزهی نداشتن برکرم ولی از همه مهمتر ما دریاچهی تخت سلیمان رو رفتیم

00:32:22--->00:35:18
spkr_01: باستان شناس ها رو بردم اونجا خدمتش برد که من خیلی دوست دارم یه موقع باشی که اینا رو بگن که ملت برن ما اگر 120 سال عمر مصبت بگیریم سلامت توی ایران بگردیم جاهای باستانی ایران رو باز کم میاریم دیم ببینیم اینقدر جایزی من اونجا رو که رفتم دیدم من یه آقایی بودش ویدیم پیره مرد دود ما لهمون تکاب بکار بکرد برش بود بند خدا گفتش آقا اینجا 40 ساله بیش ساله هشتاد یعنی میشه 60 ساله بیش آلمانی ها اومدن اینجا 15 مت پایینتر نرفتن گفتیم خوب من نهت ما میدم چرا کارمون که تموم شد اونجا رفتم من تا عمر 35 مت دکتر حسین توفیقیان رو بردم زیرا آب خلاصه فیلم هم یه سری گرفت دلاخای عبالفرز زلفقار عربزاده از قباسه نیدی بودن اومدن اونجا فیلم برداری کردن از ایران که الان دریاکاب جنوب دارن تشتاد قباسی وارد میکنن خدمتشون هسته که اونجا رو ما رفتیم اومدیم مثلا خدمتشون هسته این برش آتشگده آنایتاست اون طرفش پارتی روم آنایتا که این آب دقیقه 100 لیتر 100 لیتر از قرب و شرق این آب میره باسه کشابرزاد درختا هیچ وقتم آبش کم نمیشه خدمتشون هسته یک کانال داشت از این کاناله آب بیرفته تو پارتی روم آنایتا میچرخیده اون که انقدر املاح و آهن داره که اون کاناله قطع کیپ شده بود دیگه ما رفتیم اونطور که اکس میگیریم را نداره منجا بقل آنایتا پارتی روم آنایتا ایوان خست و پرویزه ایوان مدائن تو عراق و از روط تره این ساختن زمان ساسانیان یعنی یه جای بسیار تاریخی هستش دو هزار و دیویس میدسته دریا بالا امقش هم صد و دوازمت بود ما شات انداختم البته خلاصه اونجا هم ما باستانشناسی زیرا آبا کار کردیم باشون یه سری رفتن سی راف یه سری جایی دیگه انگیزه کم بود میدونین سه تا باستانشناس بودن هر سه تا دکتر بایدام ما ببینیم توی خوشکی کار میکنیم مهمی نمیدن به ما که بریم توی خانمی خود سی متری چل متری هیچی خلاصه یه خود انگیزه نداشتن زمان آقای خاتمی بود آقای گلچنم رئیس پجوشگری مراس فرنگی بود میگم چواب سرنگ شما انگیزتون اینا میشتره باستشون مسئله قبوسی خریدیم بایدام فیلان دارن با ما مصابه میکنن که دوباره بریم اینو ادامه بریم درست برسکنم دیگه باسه خود پزشگاه در نام پزشگاه شایر زیاد داشتیم روان پزشگاه دیگه مهندسین معادن خلاصه ما این قبوسی رو تو این 25-6 سال تو ایران درختشو به میوه و سمره رسمیم بایدامه الان هم به اون کار مشغولیم و

00:35:16--->00:35:28
spkr_00: خانوم آقای اسپانیاری خانوم ما زندرانی فامیلیشونه خانومش که خودش هم رئیس بانگانه

00:35:29--->00:35:38
spkr_01: نه خانومش خانوم مریم صاحب از زمانی بود برادر خانومش دیمونشون تو نیروه هوایی بود خانومش چی بود

00:35:35--->00:35:47
spkr_00: دونشون تو نیروهوایی مورد فامیلی خانومه چی بود؟ صاحب از زمانی مریم صاحب از زمانی صاحب از زمانی میگم بازنده صاحب از زمانی درسته صاحب از زمانی

00:35:46--->00:35:51
spkr_01: تو پسرش هم شهروز قباسی شایر دارم آره آره پسرش باید

00:35:48--->00:36:16
spkr_00: آره آره. آره. بیشتر با شما صحبت بکنم. واقعا شما ببین هم آسمون رو تجربه کردی. یعنی از بلند های آسمان به احماق و اقیانوس ها و دریا ها و برحال این قواسی همه میدونن بچه ها. فشاری که تون بالا میاد چندین و چند برابر. آقای مازندرانی میگن تیمسان مازندرانی میگن درود برای ناصر جان. بله. درود برای ناصر خان عزیز. برای ناصر خان عزیز.

00:36:18--->00:36:21
spkr_01: سبا با درم دانشگرد آهم بودیم

00:36:21--->00:36:43
spkr_00: ببین من الان ما یه تایم دیگه باید دخیمان شما باشیم چون این مواحظه که فهمدین الان بچه ها خیلی علاقه دارن بدونن بداخلی همه راجب هوا میدونن شما چطبازی هم کردید برسته؟ برد برد چطبازی هم اکساش هست من اداتی اول میتی ترماجیه رو میشتاختیم؟

00:36:40--->00:36:55
spkr_01: میتی ترماجیان رو میشتراختیم؟ بله میتی ترماجیان ایشون توی دریاچه آزادی یه مدتی اونجا پایقرانه میکرد صد کرشد میتی دوست من بود

00:36:53--->00:36:58
spkr_00: میتی دو سمان بود. دو سمانا ما اسکی رو ها بیرفتیم صد کرش باش.

00:36:56--->00:37:00
spkr_01: مایست که رو های بیرفتیم صده کرش باش باره

00:37:01--->00:37:06
spkr_00: آهی وزیری هم سلام می رسوند درود و عرض ارادت ناسفه سلام برسه

00:37:05--->00:37:26
spkr_01: این هم بی اکس من اول انقلاز درتم امریکا فی امریکا پریدم بله که کلابی آمرزه شهید فکوری منو برداشت با این اکسم دوستا چاب کردیم بردیم خدمت امام تو جمعارات امام هم یه دست رو سر ما کشید از ایزم این هم یه دونم اکسم این بالاست

00:37:27--->00:38:17
spkr_00: چون میدونی شمیه یه هنر پیشم هستی؟ که خودشم سعید راد؟ نه تنز اجرا میکنه؟ حالا من اسمشو نمیدونم ولی بهتون میگم اگه بچه ها کمک کنه خودشون تنز صداتون تون صداتون اصلا واقعا الانتون رو میگم حالا قبلتون رو شاید دغیر چهره داده ولی واقعا اینقدر خوب و اینقدر انرژیک و اینقدر انسان خوب و خوشقلبی هستی من اینقدر با هاتون حال کردم خانم مرتزویان همین گوینده ای که از مرکز تبریز از سده و سیمای تبریز هستن برای شما سرولن الان هم میگن هزار ماشالله به انجی و خوشروحی و خوشمشربی و عظمت تیمسال رحیمی عزیزم دروت به شما خواهی شما جانگز بس بش нарństه سلیشروع و منتر وقت نیزم

00:38:07--->00:38:20
spkr_01: سرولند الان هم میگن هزار ماشالله به انجی و خوش روحی و خوش مشربی و عظمت تیمسال رحیمی عزیزم دروت به شما خواهی شما قربان شما زده باشید

00:38:18--->00:38:42
spkr_00: من از شما خواهش میکنم از شما خواهش میکنم از شما خواهش میکنم این شما توی تایم دیگه هی حتما بیاین چون اینقدر من این بحث شما رو دوست دارم اینقدر خوب حرف بزنید از جناب مرادی نمیخوایم بگیم ناوبر سی سد و سی معلم همه ما کرده کرمانشاییه بله بله خدا رفت خدا بیا

00:38:39--->00:38:53
spkr_01: بله بله خدا رفت خدا بیان بله بله بله ایشون خدش وقت شد که معلم ما بودن مرز رشیار شاد شاد بودن اسفهان اونجا دا پیده

00:38:52--->00:39:04
spkr_00: اسفهان اونجا دا باید هستم اسفه کوچیکشون چی بود؟ علی مرادی علی باید میدونم علی بود علی هم بوده حالا این نداره میگن بچه ها به امون دارم

00:39:04--->00:39:48
spkr_01: خورد بودن اشنام نابر سعیسی بود معلم نابر بودن خدا بیامورز فوت شدن آسمانی شدن بله ما خیلی که الان من تو کانون خلبانان همین انجیوی که داریم تیمسال زرابی هستن مدیر عامل بعد جناب آزاده عزیزمون صدیق قادری حدمت شما هست شد که ما یک انجیوی تشکیل دادیم نیروحوایی های پرسنلی که بازشتشن میان ما در خدمتشون هستیم هر کاری داشته باشن و جناب تیمسال آزاده صدیق قادری کپیتان شاین نجات کپیتان نشمند رضایی

00:39:46--->00:39:53
spkr_00: موام جوزت ونسیم جام زدنابی جام شای نجا جام قادری جنب و او بیسی

00:39:49--->00:41:44
spkr_01: زهلابی جمع شای نجا جمع قادری جناب اوویسی شما هم هستی من بازدس کانون هستم و یه کارهای واسه شون انجام میدیم که این از گمنامین ارتشی های عزیز ما هر سنی رو چه هوایی چه دریایی چه زمین چون من با هر ستشون کار کردم من با بچه هی تیپ 23 نوهد اون موقع که میرفتن قرب کشور بودن این ها بودن که اونجا را حفظ کردن و اسم خوبی در نوروزالی نوروزالی آره گفتن یه علی راشد نوروزالی مرادی بله ایشون بودن آقای سنجیده بودن آقای سنجیده اسمان که بودی بله بله بله ما خلاصه سعی کردیم که تا اونجای که میتونیم کارهایی انجام بدیم برای ملت ایران و خودمونو اصلا ما حقوقی هم که میگرفتیم اون زمان یعنی من گاهی اخواد بعضی از این بچه ها تو گردان زمان سابق میخواستن یه زیرابی برن گفتیم ببین داداش ما شما ما پدره همون با پول بابامون تا قوم نمیتونستیم بریم این چوابه هار که قراره ما با سشون آزوغه ببریم پشتیبانی کنیم اینا مالیات دادن که ما رفتیم امریکا برد بلا سه یه خود چیز بودیم توی گردان ها سر زبونا بودیم و به کسی هم بدی نمی کردیم نه از کسی باش بیگرفتیم نه از کسی هم به کسی هم باش میدادیم شما بعدی اتوهای گردم بفهمید شما عشقی میگم بفهمید شما ادام بدیم خواستم یاد کنیم از یک سری از این همکارهایمون که شهید شدن یا پر ماید سی سری سی بلند شدن آره مشکو آقا بگلوینا

00:41:42--->00:41:53
spkr_00: یکی اون رو میدید یکی هم این لایوی که امشب ما تقدیم کردیم به این شهدهای سی سلسی که توی شهرک چیز خوردن زمین

00:41:53--->00:45:46
spkr_01: توهید شرک توهید بله ببینید بشمال شاد که ما کلن ایرانی هستیم یعنی ایرانی ها رو دوست داریم ایرانی هستیم من خدا شاهده به اندازه یه دونه کیف سامسوناید گوای نامه بینولوم للی دارم یعنی پا ما بذارم اون برا خیلی وزم چیزی ولی من از اونا خوشم نمیاد من ایران رو دوست دارم با پدر من صحبت کردن پدر من موقعی که دو سالش بوده باباش میمیره احل مهاجران عراقه صدا و سیما آمدن باش صحبت کردن گفتن آقای رئیم شما عراق رویشتر روست داری یا تهران رو من شمزه سالم بود با پسرمون اومدیم شیش روز پیاده از عراق اومدیم تهران بریم سر کار جنگ جهانی دوم بود کارگیره اون نمیاد بریشتیم بلی من ایران رو دوست دارم پدر من 97 سالشه گو من ایران رو دوست دارم این کشور ما خداوند هرچی تو دستش بوده یه مقدار ریخده مثل ما چون این مملکت مملکتی هستش که انساناش واقعا انسان هست یعنی بخواه همین که ما یه خورده الان یا آب و هوایی داریم و دشمن کمتر داریم مال اون آدم های خوبه که دارن با خلوص نیت دارن کار میکنن نون حلال رو صفحه خانباده میارن اینه که باید جلاب نستت آقایی من اکسشو با سنجیده گوشتم توی اینستگرام ایشون محلم خلبان سی سدیسی بود که بشکفتن برو فرودگاه بندر امام مجروب بیار بلند شدن خالی رفتن اونجا دیدن مجروب نیست بلند شدن بردن بلند شدن برید کرمان شد تو فاینال کرمان شدن یعنی شهید نستت آقایی سی سد سی مثل تصویب تو دستش آقا تو فاینال اینال رو نمیدونم پدافند خودی زد چی شد خالی آفه ما خورد زمین ایشون بود داود معنوی بود ملاکسفت بود کمک خلبانشون یه خلبان هم داشتیم از بچه ناورم معلم ناور باشون بود که ایشون هم بچه دزاشی به شمرون بود اصلا ایش نامی از اینا نهید برن آقا جناخه خیابان شهید حکیم آقای حکیم با خانوانش 25 سال اینجا تو کرج میخوردن میخوایدن رفته اونجا بعدم این ورش بابا باید به اسم این خلبان ها بذارن اینا رفتن پریدن اینا رفتن نجات دادن سرو حالا ما که زنده ایم الان هم تا اونجای که خدا رو شکر میکنم تا زمانی که حقصا به رخت خواب بمنگیر نشم دارم میرم کار میکنم این بنیه رو دارم این روحیه رو دارم دنبال پول نبودم و نخواهم هم بود مقرم این که خدا رو شکر درسته یه خود سخته ولی خدا رو شکر اگه اینا حتی دقیقا همسانسازی کنن ما رفتیم جلای مجلس صحبت میکردین یه دوره این فیلم بردارهای خصوصی اومد اون آقای اونو خانومای مالباختها گفتن آقا کارتشو ببین فلان گفتیم آقا چیه یه تیمسار نیروززمینی هفتاد و پنی درست جانباز گوه آقا میدونی چیه من اسمم اینه فامیلیم هم اینه رفتم بسر پسر دانشجوم یاد اونو آپارتمان بگیرم بگم این بهتر داریم میگه اینا سیدو تا آپارتمانه مالیه سرهنگ سپاس خدا بیشتر بهشون بده ببین یه تیمسار آقا جان اینا بیاند همسانسازی کنن آقا جان ما این چیزها رو ندادیم آقا اینجاد ایرانه

00:45:45--->00:46:52
spkr_00: ایرانه کجایی بابا همسانسازی چیه؟ ما اگه با صورت سوت هم برسیم به گرد پای اینا نمیرسیم. ولشگون، خیلی عقبیم، خیلی عقبیم، همسان کجا بود؟ بعضاً بیان حقوق ما رو الان بکنم 15 ملیون تومن. ببرای، بازه میشیم مثلا به بعضی ها، بکنم 20 ملیون، ببرای بعضی ها تر. بعضی های دیگه، بشه 25 ملیون، میشیم یه دیگه. ما میخواد ببهشید، 500 هزارتن رو حقوق ما بذارن، از شیش ماه قبل اعلام میکنن و بوغ و کرنا میخواییم اضافه کنیم حقوقاتون رو فران کنیم. اصلا اینا رو نگید، بلش کن، به خدا، ما نامید شدیم، ما فقط میخواد آبرون زندگی کنیم، هممون، آبرون هم سلاقوت، لایقوت رحمت و سر بکشم، بریم، همین، زیاد، تو این جایگاه، ما فکر کنم جهانی دیگر برای ما خوش هست، احتمالا، این جاها به درد ما نمیخواده. میگن که، میگن خانوم دیگر، کنم کنال، عکبه پیر کنیم、ou normale درد. درستم، برحوظ، چو

00:46:51--->00:47:45
spkr_01: من یک چیزی کچولو هم بگم من بایدت یک چیزی یکی پرسنل سی سعیستی داشتی ما به نام آقای مدرسی به روز مدرسی این بنده خدا بیارم در یادتون خیلی هم اطلاعات پروازی کروشیف ما بود یه مدتی بعد پرواز کرده اینا ایشون توی خیامون بحار شمالی مستجر بود کمر دیسک کمر من بردم اون استخل شیرودی اونجا سفارش کردن بهش 50% تقییف بدن که بره را بره مستجر بود بنده خدا دخ کرد خونه نداشت بعد کانون یه برماریزی کردن یا اپارتمان ها مهر رزا توی هشگر بهش بدن دخترش و دامادش رفتن خارج خانمش باید پسرش هستش هیچی اصلا از اینا هیچی را گفتن

00:47:45--->00:49:15
spkr_00: خورمان خدا برن وقتی که قهرمان جنگمون پراید سوار میشه به یه قهرمان جنگمون دیگه توی مسکن مهر مسکن مهر توی حکر خونه میدن باید ببخشید فلان ساشا فلانی خانوادش توی اینجا زندگی میکنند و خودش توی فلان نمیدونم کشور داره اشخارم این خدا بلم بود خوبصار به خدا وقتی من یاد این چیزا میافتم تیمسار میگن خانوم محشید توانگریان مرتصدی نمیدونید که آقای تیمسار سنجیده اولا یادی کنیم برادر خانوم توانگریان ما یادی کنیم از تیمسار توانگریان عزیز هم محشید دو بله بله الان اینجا هستن بله بله محشید میگه که تیمسار سنجیده شوارمه ایشون هست درود به شرف بله جوا سنجیده روحه این آبالا مقام تیمسار توانگریان عزیز همون شاد باشه شاله که خدا بهم خانواده شون سلامتی بده بله بفهم انشالله آقا ما خلاصه اسمانو میگیم چند بله بگیم که یادی کرده باشیم ازشون لطفا من فقط میخواه به مص بله به گوش مص بفهم شوارمه بفهم شوارمه بفهم شوارمه بله

00:49:16--->00:50:39
spkr_01: من یه خواهشی که دارم اینه که ما با داشتن دو هزار کیلومتر مرز آبی جنوب هزار کیلومتر مرز آبی دریای خزر اینجا اصلا ما میتونیم اگر کار آفرینی بکنن این جزائری که ما داریم اصلا کاری به خارجی ها نداریم همین اصلویه این بندره تاهری این ورانور که دارن کارهای پترشینی ماله چه های آروان آر فایب آر سوین لابان کار آفرینی بخواییم بکنیم من خودم شخصا میتونم آموزش قبوسی بدم الان بدترین موزل کشور ما جوانهای بیکارن جوانه که بیکاره ببینید الان ما چهار ملون افغانی اینجا هست یعنی چهار ملون ایرانی بیکاره یعنی دو ملیون طلاقه آقا جان خودشون که بچه هاشون خارج هست همه دو پاسپورته سه پاسپورته نمیدونم از کجا آوردن چجوری رفنن اینه که باید اولا دشت جوانها برن سر کار حقوق خوب بدن بشون آقا سربازی رو اجباریش نکنن دل به خاش بکنن مثل امریکا حقوق بدن کار یاد بدن مثل فنی عرفهی اینا این کارها رو میتونن انجام بدن اون وقت ببین تمام اونایی هم که از سربازی ارسی محافل اونا هم میان خدمه

00:50:39--->00:53:33
spkr_00: آقا من فکر می کنم دقیقا شما درست میگی فکر می کنم مسئولینم الان دارم می شوند ما رو فکر می کنم بلاخره چطوری می شه آقا اینا الان من می دونم چند نفرشون تو لایب ما شرکت دارن که بعد به من تو کامنت ها می گن که ما فلان کسی هستیم خدا خیرتون بده آقا خدا ما رو خیر می ده به شرطی که شما بدار این جوونای این دیگه از خود قهرمان ها گذشت دیگه قهرمان ها از درخواستی ندارن قهرمان ها اونی پرپر شدن اسکندری ها اون با اون بد رفتن آقای سرتیپی داره توی تبریز با اکسیجن زندگی می کنه آقای آسر دیدین که با چه وضعی من نمی خواهد من اسمایه خیلی زیادی از اگه بخواهیم بیاریم که واقعا شاید راضی نباشن اونه یکی می دونم اون می گم ولی متاسفم که واقعا قهرمان هامون جنام نقدی بیک ها رفتن هیچ کسی بدعا دی اینا نرسید تیمسار محترم خیلی اشک از شما شنیدن هی می گن امو جم بزرگوار در باره لوپس سرنگ همزهی تامکت روی پایگاه هم تعریف کنید بابا ول کن جنام رایمی نکشون بازی جنام رایمی از کنم که خب خیلی شما دارید از همدوره هاتون و همرزماتون اش می گیرید همه به قول معروف الان من فقط اسم میارم جام لبیبی جام مازندرانی جنابه الان تو گوش من زنزد جنابه آی قادری سده قادری گفت با من خاطره داریم می دونم لذا عتیقشی می گه درود بر اموی عزیزم تیمسار مازندرانی تیمسار سمین مازندرانی جنابه ودیگه عزیزم جنابه لبیبی گفتم ببخشید بارها و بارها نوشتن جنابه هیرالیان از به خدمت شما دیگه اینا همه بزرگان دارن با عشق از شما یاد می کنن اگر که جنابه مازندرانی می گن فرودگاه سنندرش من نمی دونم منظورشون چی بود گفتم فرودگاه سنندرش راجب رمزانی بله من آقایی که آقایی لبیبی می گن یه عکس گرفتی با بابایی منم بودم تو عکسی که گرفت آقایی با آقایی آقایی ببخشید با جناب آقایی آقایی خدا بیامورز بله منم می گه منم بودم سرکار خانوم چیزم مرتضبیانم برای تو نویشد تیم سار عزیز وجودتون بیگزند درود بر شما آن زمان که امیق آبهای سرزمینتون رو در می نوردیدین حالا من چون بقیهش رو ندارم من بقیهش رو ندارم

00:53:33--->00:53:38
spkr_01: پایین یک چیزی من میخونم گایی آقا زنده باشه چناب امزید. عزیز دروز بر شما.

00:53:38--->00:53:50
spkr_00: جناب سنهایی تیمسا شاید شهان شریان خواستگاری شیراز رو نگه باشه میگن تیمسا شباحت به هنرمند دهه شست آقای جهاد انصافی شباحت دارن

00:53:39--->00:53:43
spkr_01: خواهی خواستگاری شیراز

00:53:51--->00:54:01
spkr_00: من نمی شد بله بله فضاد امون آسر امون آسر آقا سمیس شهید احمد رمزانی خلبان سی سد و سی

00:53:59--->00:54:15
spkr_01: خلبان سی سد و سی بله ایشون با آقایی بودن با آقایی بودن تو کرمانشا هاپیما شون تو فاینال زدن چناب رمزانی بچه متولده دزاشی به شمرون هم بود ایشون ها دانشه هم افصری اومدن نیرو

00:54:15--->00:54:23
spkr_00: جناب مهنتی می کنید شما ها تو دل تک تک مردم هستید نیازی به نام کوچه خیابون نیست

00:54:25--->00:54:50
spkr_01: نه ما که فقط خدا شما اگر پشت دولار امریکا رو نگاه کنید اسکناس دولار نوشته این گاد وی تراست فقط خدا رو قبول دارید همین چیزی که بچه های ما پشت می نوشتا می نوشتن فقط خدا این گاد وی تراست توی امریکا هم ما با این چرتباز ها می پریدیم بعد می گفتن نومور تراست ما گفتیم یعنی چی؟

00:54:51--->00:55:02
spkr_00: آقا من ببخشید این دلیلش بچه دروازگار بودن نیست که اینقدر با حال و خوب و آنست و رو راست و لوتی و

00:54:51--->00:54:57
spkr_01: من ببخشید این دلیلش بچه درواز قاربودن نیست که اینقدر باها

00:55:02--->00:55:40
spkr_00: با جرموزهی خیلی هسته آمد. این دلیلش بچه دروازقار بودن نیست. چون ما خیلی از دوستانمون بزرگانمون هستن که بچه دروازقار و بچه جوادیه و اینبرانون نیستن. ولی باز لوتی هستن. با عشق هستن. دلیلش چیه؟ که خیلی از شما اقاب ها، قهرمانان اینقدر با جنم و با جرموزه و لوتی و به قول معروف باجنده و چه میدونم؟ میدونی چی میگم؟ یعنی خودت متوجهد که. دلیلش چیه؟ آسمونه دلیلش.

00:55:41--->00:56:14
spkr_01: من یکی از دلائلش ورزش بود که شروع کردم من تو پایین شهر اگر میخواستی معتاد نشی تو اون گروه های قاشاخشی و اینا نری باید ورزش میکردیم ما اونجا ورزش میکردیم من اولا دبستان که رفتن یه دبستان روبری استودیوم کاریران تو همون باقا آزری به نام دبستان اسلامی پورجوادی آقای پورجوادی که آقای پورجوادی دایی آقای میرزدیمه که من فهمیدم من که فهمیدم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")