امیر سرتیپ خلبان ارسلان خادمی 🦅🌟(بخش دوم)


00:00:00--->00:00:04
spkr_01: سلام آزید

00:00:03--->00:00:13
spkr_02: میگم من الان یک گوشی آیفون باختم از سر شما به خانم صادقی میخوام ببینم شما فامیل

00:00:12--->00:00:24
spkr_00: ببینم شما فامیلی تو مگه خادمی ها نیست نه عزیزم من خادمی هستم بگم تیار بگم آره مگه خادمی ها نیستید شما

00:00:26--->00:00:35
spkr_02: جناب خب بفهم الان اسمتون بفهمید فامیهتون چیه سر گوش کنو

00:00:38--->00:00:41
spkr_00: البته من خدمت شما عرض بارم

00:00:41--->00:01:07
spkr_01: کنم من یه مساحبه تلویزیونی داشتم در کانال یک پامیلی من رو به نسم ارسلان خادمیان نوشته بودم آفریم منم از همونجا اشتباه کردم منم از همونجا اشتباه کردم این کانالی چندی بارم فخت شده اسم من به اسم ارسلان خادمیان نوشته بودم به اشتباه من در اص اسمم ارسلان خادمی هست در جفت بیدید

00:01:07--->00:01:34
spkr_02: آره الان با خانم صادقی قبلیم که شما بیایید ایشون آلمان دختر قیبساد صادقیان با همسری گوشی آیفون شرط بستیم که شما من گفتم خادمیان هم ایشون گفت خادمی که الان شما خادمیانی دیگه بله خب خادمیان باختی ممنون بفهمید از ریکسون به بعد رو بفهمید

00:01:34--->00:05:48
spkr_01: خواستم این ارز کنم این بچه داشت پشت بیداد به رئیس جنبور امریکا و این آقای اف بی هم دست بیکشه میگفت برای من خیلی جای تعجب بود واقعا که چطور این حرفای به این سادگی زده میشه و توی کشور ما این وسائل نیست. من میخواهم خدمتو ارز کنم که چی چیزی باعث شد که ما گراهش پیدا بکنیم که تغییر تعبول تو کشور ما ایجاد بشه. ولی ما همه ما مسلمان بودیم. یعنی ما من احمد قهرود عزیزم که اسمش یادم رفت ببرم که به جا دار اینجا اسمش ببرم که هم دوره من بود در همه جا ها یار یاور من بود این نوحه که من تو امریکا اون موقع میخوندم اما قشنگ یادیشه موقع که هر وقت میمادیجا به اسم زامن قریبان منیمیشتا تعجب فرمودیم. پس ما پس ما همه ما مسلمان بودیم این طوری نبود که یه همه ما مسلمان شده باشیم. ولی حتی تا مای پنج و شیش من واقعا نمیدونستم آیت الله خمینی کیه و فری مازندرانی شاهد اونجا هست. چون ما گفتیم فری جان میتونی به ما اکسی نشون به دیشگیشون چی شکلیه ایشون برای اولین بار یه اکسی اوورد. ما دیدیم از آیت الله خمینی اون موقع شناخی. بس بنابراین ما همه مسلمان بودیم بچه هم مازندرانی اوورده بله بله بله. جناب مازندران این اکس برای اولین بار آورد و به مالشون داد که امام که صحبت ازش می کنن کی هست بس بنابراین ما مسلمان بودیم قبل از انقلاب هم مسلمان بودیم و برای کشورمون دل می سندیم و دوست داشتیم و تحریفی هم از ارتش برای ما شده بودیم بود که ارتش هنیشه وزیفش حفظ و حراست از تمامیت عرضی مملکت ایران عزیزتر از جان ماست و به همین دلیلم ما یه علاقه خاصی داشتیم که این تمامیت عرضی مونو حفظ بکنیم و ثابت هم کردیم من فکر بکنم در انتهای غرنویسی کم و اوائل غرنویسی کم یه جنگ هشت ساله تحمیل شد به ما و بدون این که کسی به ما کمک کنه عرض شدیم که ما تا آخرین لحظه جنگی دیم و من ازشتیم حتی یک بجب از خاکی من بکرد چی بشه از بین برد من این خواستم عرض کنن این قسمتی که زمانی که انقلاع اومد خیلی از بچه ها واقعا علاقه خاصی داشتن که این تغییر تعفل انجام بشه شون اگه وقعا ارتش مقاست ماجد انجام بده شاید یه فرمی دیگه زدیمی شد اینه که بعضی از دوستان فکر می کنن که مثلا ارتش ارزه نداشتی نه ارتش همیشه وزیفهش اون چیزی که برای من تعریف شده بوده من همیشه باورداشتم وزیفهش حفاظت از حد و مرز و سغور خاک این ممنکت عزیزه تا شد انقلاب موقع که انقلاب شد پروازهایه چون ما نمیدونیسیم واقعا چه اتفاقی موقع که انقلاب شد همه آشغانه رفتیم بسند انقلاب و استادیم تا بینیم چه اتفاقی می افتده معمولا پرواز حواپای افچارده یکی از این لحظه بعد قد شد چون معلوم نبود سرنوشت این حواپای چی میشه چه اتفاقی برای حواپای می افتده چون بعضی ها می گفتن که حواپای افچارده رو می خوان نماره تحبیل بدن عرشبت یه سری ها می گفتن که آکستان می خواد بخره عربستان می خواد بله بله تحلیل های خیلی زیادی بود که قدر بزارت مور خارجه ما موقع علم حضور سه ندارم یه سری ها می گفتن که نیاز نیست نیاز نیست که این حواپای ما رو با این حالت با این چیه گرونی که هست ما داشته باشیم آی از این فکر میکنم برای ما روید و انقلاب شد و بعد انقلاب دیگه تقریبا پروازهای ما خوابید من همینطوری خدمت با نرس کنم از ماه نوی سال پنج و هفت تا شروع جنگ که می شه تقریبا من زر روزی که شرکت کردم درش شیش روز بعد از جنگ بود تو این مدت ما چل پنج ساعت پرواز کردیم یعنی ست ساعت تون تایم کتا ست ساعت تون تایم کتا چل و پنج ساعت تو این زمانی که دارم ارزوی کنم خدمت تا تکرم ولوش نزیب دو سال بیشه

00:05:48--->00:05:53
spkr_02: برای یه خلبان ام آره واقعا فوجه است

00:05:53--->00:10:42
spkr_01: این هم که به خاطر یکی کرنسی رو ما حفظ بکنیم مثلا ماهی یک بار درجه فرمودی چون اگه یادتون باشه اون موقع میگفتن یه جمله بود حالا دوستان قدیمی این رو بیشتر میگونم تریننگ never stop این دوی آی ای ای ای ای اف اون موقع علاوه میگفتن آموزش توقف ناپذیره درجه فرمودی ولی ما متاسفانه خب به شرایط انقلابی کسی هم زیاد خورده نمیگیره من میخوام این خدمت رو مرس کنم با این شرایط با اون دل هرهی که اغلب ماها داشتیم خدای چه اتفاقی برای ما میخواد پیش بیان چون ما تنها چیزی که تخصیصی که داشتیم پرواز بود خدای امروز ممکنه این تصفیصات باش بکنن بگن خوش اومدید نوبت من بشه اون یکی باشه با این دل هره و تشویشی که داشتیم گزرندیم با این پرواز بسیار کمی هم که داشتیم هر سرد این زمان رو گزرندیم که بارد جنگ ایران و عراق شد من اون زمانی که حمله اتفاق افتاد در تهران بودم مرخصی بودم و دیدم یعنی در شهرستان خودم گرفسار بودم بعد اومدم شنیدم که همشین اتفاقی افتاد اومدم تهران به بلافاصله درگشتم به پایگاه پایگاه خودمون محرفی کرد پرواز من پایگ بودم بعد از حمله اولی اتفاق افتاد و اولین پروازم پرواز شب بود که مذرد مقام پرواز ایردیولینگ بود که تیمسار عزیز شهرام رستانین به عنوان معلم نشست کامی نقرد به من پرواز کردم رفتم اولین کانتک های ایردیولینگ رو یا بنزینگیری هوایی رو انجام دادیم اومدیم دوباره در شب هم رفتیم همون شبش یا خلوان مزیزه ندارم شب بعدش رفتیم بنزینگیری در شب هم پس کردیم و ارساد ما اوکی شدیم شدیم خلوان اکدیب برای پرواز و واقعا سه ماه اول فشار بیش از اندازهی روی دوشهنه ماها بود اینطوری نبود که مثلا بگیم هشت سات ما کرو رست داشتیم هر ای که اسمش از پرواز که برمیگشت اوتوماتیک اسش میرفت تایلیست تا نوبت بعدی بهش برست سالای نوبت بعدی که میرسه مشخص نبود این بود همه بچه ها در یه جنگ بودن و افچارد هم تعریفی شده بود براش همون طوری که یه تعریف برای حوافه فنج با داریم یه تعریف برای حوافه فور داریم یه تعریف هم داشتیم برای حوافه حوافه افچارده حفچارده کارش چی بود؟ کارش از حفاظت از منابع اقتصادی این من بگم یعنی رهگیری هوایی یعنی بتونه پوشش بده فضای کشور رو که بتونه اقتصاد کشور تو خلیج همیشه فارس عزیز ما در جردیان باشه و نبز اقتصادی این کشور از کار رهیم این تعریفی بود برای حوافه هم میشدیم برای حوافه همیشدیم برای حوافه پوری که میردن برای تو خاک اراغ برای حرصه وقت که بکانسنس ما اونجام پرواز بکردیم ولی بیشتر تعریفش در این رابطه بود که بتونه آسمان هوای کشور رو عمر بکنه که بتونه کشتی های سوپر تانک هایی که میومدن نفت میبردن از خلیج فارس و از اون طرف کالا وارده کشور میکردن بتونه حفاظت از این نسمت بکنه و تو این مدتی که عرض کدم تو این سه ماه ما حتی نمیتونستیم برای خونواده من بریم خرید بکنیم حتی یعنی ها پر گذاشته بودن که اگه نیازی بود میدهت در مرگ خونواده خرید میکردن و تایمای پرواز هم تایمای خست کننده بود یعنی من الان دفتر پرواز رو من نگاه میکردن مثلا ماه اول من 8 ساعت 8.40 دقیقم در یک صورتی پرواز تایم دارم شما رسایت که مثلا 8 ساعت 10 دقیقه فقط روی سندلی خونه بشین ببین چه بله این سرد میاد بایی با حالی که تو هواپوه 14 بشینیم و با اون حالتهایی که داره برید چند این بار بنزینگیری هوایی بکنینا میخوام ارز کنم بهتون که شرایط جنگ خدمت شما ارز کنم که چه شرایطی ویشهی واقعا بود ارز شبت که بعد از 3 ماه چار چند ماه اول جنگ گذاشتی خوردی سبکتر شد منطقه به ما مهمویت دیگه هم باگذاش شد ما حوافی ما من تیبلوک پیدا کرد به دو پایگاه یکی پایگاه امیدیه دیگری پایگاه بوشه اف چاعده این دوتا رو باید بله چاعده نمیدونستم من بله اف چاعده هم پایگاه امیدیه هم پایگاه بوشه که ما اینجا بی رفتیم اسکرنبلشو بوحده داشتیم هم پایگاه امیدیه هم پایگاه موسیقی

00:10:44--->00:10:49
spkr_02: دو فروند رفتیم دو فروند معمولیتی میرفتیم

00:10:51--->00:20:21
spkr_01: نه حالا من نمیدونم تعدادش دو فروند بیشتر بود دو فروند فقط تو شیلتر اونجا بود من نمیدونم حالا تعداد فروند حبابی ما چقدر بود ولی ما معمولاً معمولیت یک هفتهی بیرفتیم چه به امیدیه چه بعداً به بوشهر که تمام پروازهای شب کاوریجش با حقوق هفشارده بود و ما معمولیت یک هفتهی معمولاً بیرفتیم اونجا یک هفتهی میموندیم و تمام اسکرامبل شب بوشهر رو ما انجام بیداریم این دوران پروازی ما بود که خاطرات متفاوتی داریم تا میرسه به عرض سبب که دوتا خاطره من دارم که یک خاطره تلخه و یک خاطره خوشیه البته اول خاطره تلخش رو ارز کنم بهتون که در سال 65 برای من اتباق بود در سال 65 یک مسائل اتفاق افتاد که الان بهتره که زیاد استفاد بریم ازشکی چه اتفاقی بود یه خو ارز سبب که یک سری خلوان ها گراند شدن گفتن حقا پرواز ده برن من اون روزه به خصوصم ارز سبب که معمولیت داشتم برای بوشهر و از سال من جمع کرده بودم یا اون پایگاهی که از پایگاه برم بوشهر یک هفته تو بوشهر بمونم البته اون موقع هواپیما با خودم میوردیم اونجا جا بجا هم میگردیم موقعی که ما گردن رسیم گفتن حقا پرواز شما بوشهر کنسل و شما باید دوریم پرواز کنیم اون موقع حمله سیاد بود در الامعیه و ترخواست شدید بود که حتما دو فرمن هواپیما از پایگاه اسفاهم بلندشه بیا کابلش بکنه که حمله هوایه بیش از اندازه که در الامعیه بود از مقدار همجا هوایه کاسته بشه یکی از علتها بزرگیشت میم بود که هواپیما اعراقی معمولا به محضی که شروع میکرد سویپ کردن رادر هواپیما افشارده این سویپ شده اونطورت میگرفتن یه بحشت عجیبی نسبت به هواپیما افشارده داشتن همینقدری که ما وارد منطقه بشیم و بتونیم را را را بگیرن از هجبون هواپیما کاسته میشه و شاید هم هرچه باید که میتونستیم یه خردی بیشتر معصر باشی گفتن حتما هم دو فروندی بیاییم من با حسین فرخی من به کابی نقاب منصور خانپور با مرحوم حسین فرخی الان کابی نقابیشون را حضور زل ندارم دوتایی رفتیم روی باند با هم بالنش ما هواپیما که از زمین بالن شد مرحوم فرخی هواپاش مشکل اشکال پیدا کرد عبورت کرد اومد بشه است هواپیمای مام اشکال پیدا کرد مام عبورت یاد اومد بشه است به محضی که نشستیم گفتن از قرارگاه رسول الله فکر کنم دیگر همه بودی اگه اشتباه نکنم خاتم علم بیا خاتم علم بیا مزارت مام از قرار خاتم علم بیا گفتن تحت هر شرایطی باید بالن شد خدا رحمت کنه حباس بابایی رو بابایی خدا بیا مرزم منجا بود گفتن بابایی دستور داده که تحت هر شرایطی بلند شدید بیا دومنده من و فررخی دوباره رفتیم تو تاپ ما برداشتیم و اومدیم هر سویت که تیکاف کردیم دوباره به مزیگه ما تیکاف کردیم دوباره مرحوم فررخی هاپاش مشکل پیدا کرد عبورت کرد نشست ما بلند شدیم توی مسیری که داشتیم میرفتیم هواپیمای رادار هواپیما ما از کار افتاد آخه آی سیستم آینست ما مکار افتاد ایوائی ما بابندر امام تماس کردیم بله سلا شدیم که بله ما بابندر امام تماس کردیم که شرایط ما اینه ما میتونیم مثل چماغ باشیم ما هیچی نداریم نه رادار داریم نه آینست داریم گفتن تحت هر شرایطی دستور داده شداد بیاین شما دومنده منتا بیری اول بنزین بگیریم بعد بیاین دومنده ما مستقیم رفتیم وحث شدیم به هواپموی تانکر بنزین گرفتیم ار سویت که فول پونزه هزار و پونست پون فول بنزین گرفتیم و از تانکر جدا شدیم و ما به دلیل این که هیچ سیستم دفاعی و حمله کننده نداشتیم مجبور شدیم ارتفاع منو بیاریم پایین بیاریم پایین که مورد هدف هواپموی عراقی قرار نگیریم منتاها ما نزدیک های گره داشتیم تقریبا نزدیک کاثرون منو از تانکر جدا شدیم به ما گفتن مستقیم بیاین تو منطقه ما ارتفاع رو شروع کردیم کم کردن تقریبا ما گره رو داشتیم سمت راست خودمون من به جناب خانپور رو عرض کردم که تماس فکری با بندر امام بگو ما اگر مستقیم بریم از عبیم منطقه گره رد بشیم ما ایمن هستیم ما رو کلیر کردن دوباره سوال کردیم ما از باره کلیر کردن ما ارتفاع میترم کردیم به ارتفاع اگر اشتوان نکنم مولوشه سه هزار فارسو بید باز من خودم رفتم دوباره سوال کردم گفتم آقا ما داریم میریم کلیر هستیم که شما مستقیم مسیرتون اداره میدیم ویل کلیر ما همینطور که داشتیم بیامدیم یه ها من دیدم یه چیز محکم به هواقه ما خورد که تقریبا حالت استال به باده استال من نگاه کردم سمت چپ دیدم مطور سمت چپ ماتیش گرفته به آقای خانپورد گفتم من منصور جان مطور سمت چپ ماتیش گرفته من مطور سمت چپ خاموش بکنم اون extinguisio fire extinguisio fire extinguisio بایت همون پشار بیدم که شاید بتنم مطور چپ خاموش بکنم همینطور که در عینه این کار بودیم دوبومین شکل به هواقه ما بارد شد که هواقه ما از کنترول قارد شد منطور تنها زرنگی که این موقع من کردم من شروع کردم به ارتفاعی رفتن که بتونم بلکه گردش به راست بکنم بیام در بوشهر بشینم که هواقه ما آتاب کنترول شد آتاب کنترول شد خب شما تو هواقه ما افشارده پرواز کردیم میدونید در حالت نگیتیف جی که دماغ هواقه موتواتک میفته پایین نو وی که تو ایجیک بکنید منطقه با حرکاتی که من به استیک و رادرها دادم هواقه ما پرواز کردیف جی قرار گرد ما نگفته نمانه که توی شکه اولی که بارش شد ارتفاع مون هم نیخوردی بردیم بالا ارتفاع مون نیخوردی ایمنتر شد چون هواقه ما از کنترول خالج شد من تو پرواز کردیف جی بودم اطلاع دادم به کابی نقف که به منصور که آماده باش میپرین بیرون و من هر شبت که کشیدم و نسبت بالایی رو هم کشیدم و از هواقه ما اومدیم بیرون و این طوری که به نظر میرسید به محضی که ما از هواقه ما اومدیم بیرون هواقه ما منفجر شد یعنی شاید اگر ما چند لرزه تحقیر بیکردیم ما هم سخته بودیم تمام شده رفته بود برجت هواقه ما خورد اونجا زمین و ما با چط اومدیم پایین با چط اومدیم پایین و کابی نقفه ما آی خامپور عزیز یک کلویتری با من فاصله داشت اشونم چون تنها فرزند خانواده بود من نگرانه خیلی زیادی نگرانی اشون رو داشتم بلاشتم صدا کردم و بعد دیدم سالم هست شکر خدا بعد دیدم که جماعاتی اومدن ما رو بگیرن من یه خوردی چهرمه هم سیاست گفتم الان فکر بکنن اینا ما عراقی هستیم حیداد بیزدن با ما ایرانی هستم حالا برجت اومدن ما رو گرفتن و سوار ماشین کردن راننده به جایی که ما رو ببره من نگفته نمانه اینجایی که من ایجک کردن این سندلی پرانه که کشتم لعنت به خودم پرستادم که دیگه پشت اینه آقا نشیدم آخی چه زندگیه برای خودمون درست کردیم عرصی بد که میگه لست مامن برای زندگی زنده بودنه دیگه اون ایجک کردن تمام زندگی اینه یه تصفیری جلوی من اومده اینه تیل بی سینمای جلو من زدهش اینه که راننده به جایی که ما رو ببره یه جایی که زودتر یه خودی به ما برستن که یه خودی بدن ما رو هم زخمیانا شده بود ما رو مستقیم برد نزدیک یه دهی به نام گزلولی نزدیک خلیج پارس هست عرصی بد که نزدیک بندری دیلن ما رو برد نزدیک این ده یه نزدیک خود این ده ماشین پنچه هست گفتیم آقا اینجا کجاست گفتیم من شما رو دارم بیرن سر حوابه با ما گفتم پسر خوب من برنیم سر حوابان چگار بکنیم که حوابان فوقلات گرم بود تو ماه شیش بود حوابان فوقلات گرم بود ما آمدیم پایین یه دیدم این آقایی هم که تو این ده سدگی میکردن با پیل و کلنگ حمله کردن طرف ما که هر چه بعد اینا اومدن جلو سرسلا کردن با ایرانی هستن و ایرانی هستن شما باورتون نمیشه ما ملت بسیار خوبی داریم بسیار بسیار ملت خوبی داریم اینا حمله کرده بودن ولی ما رو بزنن یا بکشن بعد که فهمیدن ما ایرانی هستیم شما باورتون نمیشه ما رو گفتن که بریم رتره تو ماشین بشینیم او هم فوقلا دگر بود رفتیم تو ماشین نشستیم اینا آمده بودن شیر نی میرهدن رو ماشین شیشه ماشین رو ما چی بکردن یعنی اون احساسی که واقعا دیدیم برای یه لحظه گفتیم مگه میشه مگه میشه دوباره مثلا گذاشت کنار همین جیزها رو این بود که این جزی خاطرات بسیار تلخ ما بود که ما رو از آنجا آوردن تو پایگا و عرض شود که خدا رحمت کنه بهرام غانه عزیزو که هواپ مای سی سی سی رو نگردشتی بودن اونجا که اگر میشه ما رو برسن هواپ سیکرسی هلیکپتر سیکرسی که اومد ما رو گرفت برداشت بودونچه و ما برگرفت ما رو رسنن پایگا و عرض شود که پونزر روزه بیس روز بعد از این الان حوضی روزه ندارم بعد از این مدت ما دوباره برگشتیم به پرواز رو شروع کردیم به پرواز خود

00:20:22--->00:20:34
spkr_02: شما رو پدافند خودی زداره؟ بله پدافند خودی زد، بله، پدافند خودی زد افچارده های ما، یکی دو تا جام هزین هم پدافند خودی زد

00:20:35--->00:21:06
spkr_01: ولی ولی هاگه من فکر میکنم البته چون من سیستم راداری که نداشته من ارز کدم قبطت رو ما نر رادار داشتیم نر آینست داشتیم ما یه چی نداشتیم بنابراین اگر ما مورد اصابت موشک ارتویرم گرفتیم من چیزی ندیدیم جلو چیشمون ولی به نظر میرسه موشک بعدی رو صد درصد حاک زد ترجم فرمودید یعنی موشک بعدی که ما خورد اصابتش صد درصد این بود که حاک بود موشک ارتویرم گرفتیم

00:21:07--->00:21:10
spkr_02: هم دوزیف فنیکسی دیگه اونسید

00:21:11--->00:29:01
spkr_01: بله بله بله یه مدت هم اینو داشتن مودیفیکشن روش انجام میدادن که وصف کنن به جای فینکس ها که هم آزم درمیانه بله بله اون تنها بود و مودیفیکشن دیگر هم داشتن انجام میدادن که برد ولی برجت ما با اون صده شدید ما را اغردن و بعد ما دوباره شروع کردیم به پرواز کردن این ماجره سالای شهست و پنج اتفاق افتاد به یه ماجره شیری هم دیگه هم که دارم مربوط به سال 67 دقیقا شد عید سال 1367 من اسکرامبه بوشهر بودم و کابی نقا منم آیه عباس زندگار عزیز بود ما در اون شد عید دقیقا 29 اصفند سال 1369 بود دقیقا ما اسکرامبه رفتیم موقعی که رفتیم تو اسکرامبه نشستیم اصلا نشون میداد به نظر میرسید اون شب یه حالت خاصی در خودمون حس بی کردیم گفتیم که به نظر میرسه امشب شد زیاد خوبی نیست این قضاها رو بخوریم زودتر یه مشتستن ایما داشتیم اونجا توی پایگاه بوشهر انشالله زنده باشه خدای افزش بکنه این مسئول قضا دادم به ما اینا بود ازای رو بیار با خوریم ممکنه امشب یه خوردی درگیری زیاد داشته باشیم همینطوری که صحبت بین شد یه اسکرامبه رفتیم اسکرامبه رفتیم اسکرامبه رفتیم برزدم نونیم شد ما بلند شدیم از زمین به محضی که بلند شدیم هم اونها معمولا معمولیت ایزایی انجام میدادن یعنی میامدن به سمت هر سوط کشتی ها و به محضی که میدادن هواپیمای بلند میشه بلا فاصله معمولیت ایزایی شد شروع باشد چما میکرد برمیگرد اینهای که معمولیت ایزایی داشتن و تا در اصل اون هواپیمایی که مد نظر بود و میامد و میامد برای زدن کشتی ها اون بیا کارش انجام بده که معمولا هم از خاشی جنوبی خلیج فارس میامدن یعنی از قصفت کوویت و عرشبت که همینطور میام قصفت پایین تر عربستان از اون قصفت پایین مینداختن میامدن که بتونن هواپیمایی بتونن کشتی ها رو بزنن این معمولیت ایزایی انجام میداد اولین اسکرامبین ما بلند شدیم نزدیکی یک ساعت پرواز کردیم عرشبت که گفتن آقا تریتمند از بین رفته چیزی که خطر بود از بین رفته شما بکنیم بریم بشیم ما آمدیم نشستیم همیند اومدیم نشستیم و یه چند لحظه تو گردان بودیم دوبومین اسکرامبین بلیزدن دوبومین اسکرامبین بلیزدن ما بلند شدیم که تقریبا برای ساعت یازه شب بود بلند شدیم عرشبت که رفتیم پرواز کردیم رفتیم هوا خطر از بین رفته و شما اگر میشه یه تایم اضافه تو منطقه بمونیم چون به نظر بیرسته امشبت کارهای ایزایی زیادی انجام میشه تو منطقه خلیج بارس گفتیم بسیار خوب ما حد اکثر تایم بشون دادیم چون موقع شب تو منطقه ما تانکر نداشتیم که بریم ریفیلنگ کنیم ما اونجا منگان اسکرامبیل هم حال بکردیم اینه که ما حد اکثر تایم بشون دادیم دادیم فکر بکنم ناوگوی چیز در دوی یه ساعت و چل پنجا دقیقه برای تون پرواز بکنیم پرواز کردیم و پیش اتفاقی ناییمد اومدیم نشستیم به معدی که نشستیم دوباره اومدیم توی گردان او افهار اعلان کردیم اومده کردیم برای اسکرامبیل بعدی همین به معدی گرستیم تو گردان بابرتون ناشه شاید به صورت داستان باشه چایی نخورده اسکرامبیل سبم بزادم نه بله اسکرامبیل سبم هوله هش ساعته تک کنم دوازونیم دوازونیم یروپیه که شب ما اسکرامبیل سبمو با جناب سندگار بلند شدیم و رفتیم توی قسبت رفتیم قسبت بیشتر به طرف دهران عربستان نه اون طرف ها بالاتر منظوره میده که سمت ما با اون سمت بود رفتیم اونچه شروع کردیم یه هولدینگ برای خودمون یه پتر ساختن که بتونیم تایم بیشتری بدیم دوباره یه منوریتی ایسایی مشکل ایجاد در کنید عرض رفت که ما سمت دوازون دقیقا روی قسبت شمال بود برای ساعت یک و نیم شد یه رادار به ما گفت که شما یک هدف دارین بیست و دو مایلی دومتون بیست و دو مایلی الان حضوری زن ندارم دومتون ساعتی شیش ما بلافاصل دماغ هواپار انداختیم پاینچ مرتفعی بیست زاربا بوده بگیم بلافاصل دماغ هواپار انداختیم پاین رو شروع کردیم هارت پیچیدن به سمت جنوب و جناب سندگار عزیزم بلافاصل رفت توی رادار رو و به محضه که ما ادان شدیم باشت هواپار رو توی اسکوپ ما گرفتیم هواپار رو توی اسکوپ ما گرفتیم تقریبا 18 مالی همچنین چیزی بود که ما تونستیم هواپار رو توی اسکوپ بگیریم که من به عباس گفتم که عباس جان تاصل نزدیکه براموش کن فینیکس رو بهتره بریم با اسپر رو بزنیمش ما رفتیم و در تقریبا 14-15 مالی لار گرفتیم لار بزرگ گرفتیم موشک ساید بنداری به طرفش زنیم ما به محضی که سدیم شاید به فاصله یک ثانیه بعد یه آتیش هم از هواپار اون جدا شد ما منطقه به محضی که سدیم یه هوا برخوردیم به کوی از آتیش روبرومون که ما بریک کردیم به سمت چپ و جناب سندگاه رو میخوردی حیجان زده شد شروع کرده الله و اکبر گفتیم ما گردش به چپ کردیم شروع کردیم تماس گرفتن و گفتن که آره به نظر میرسه یه هواپیمای اینجا کرش کرده خورد زمین اگر شما هوای ما رو داشته باشید ما چراقه ما روشن میکنیم به کشتی اونا گفتن نمانه موشکی که اون به طرف ما زد اون موشکی به صرف کشتی زد ما موشکی زدیم به اون ترجیه فرمودید؟ اون موشکی پاشته کشتی خورد ترجیه کردید که معمولا زیاد صدمه وارد نمیکنه به ما گفتن اگر اجزه بدیم ما چراقه شما ها روشن میکنیم اگر میتونیم که ما بیانیم میتونیم خلوانی کسی رو اینجا پیدا بکنیم گفتیم اشکال نداریم ما کیلر هستیم اینجا ما این بالا پرواز میکنیم تا شما هر کاریدستاریم بکنیم که کردن و گفتن به نظر میرسیم چیزهای رو هاپ هست ولی نمیشه تو این تاریکی چیزی پیدا کرد اینجز خاطرات اونجا بود که ما پرواز ما که تقریبا برای ساعت یکونیم یک و چل دقیقه آره یکونیم درگیریه ما شد تحصیل برای ساعت دو بود ماید این نشستیم ولی اهمونطوری که عرض کدام خدمتون شاید این به صورت داستان باشه به معضی که ما همین نشستیم چهارو می نسکرم بله زادن ای چهارو می نسکرم بله که زدن من گفتن پرواز گفتن از تهران گفتن که تحت هر شرطی بلاشت من گفتن من خستم من گفتن من خستم بعدنم نمی کشه باقیم گفتن از تهران گفتن بلاشت گفتن من اطراعت عمر میکنم بلند میشم ولی پنجاه درصد امکان سانه بلاشت من زمانه که حربی زدم های سرعتکان یا اصابالی شد گفت من اصلا پروازه میکنم خالبان بگه پنجاه درصد امکان سانه است شما بگیم بلند شید این شد که تهران به لخره گفت اگر این شرایط دارید شما برین استراحت بکنین ما نفر بعدی ری میاریم که غلام رسا نظام وادی نفر بعدی ما بود رفتن اون رو زنگ زدن اون رو زنگ زدن اون رفتیم به مزی گفتن بود تقصیت ده فردا صبح از خواب بیدارشن این جز خاطرات هر شبت که شیرین بود که اینجا هایی نی که شیرین میگیم به دلیل اینکه برجت یک کار مصبتی با انجام داده اونجا این جز خاطرات هر شبت که شیرین بود که اینجا هایی نی که شیرین میگیم به دلیل اینکه برجت یک کار مصبتی با انجام داده اونجا ها جز خاطرات زمان جنگ ماست که تا انتهای جنگ هم ما پرواز کردیم من نزدیگ دو هزار ساعت پرواز با افشارده دارم در زمان جنگ از ابتدا تا انتهایش هم درگیر مسئله جنگ بود حالا آیا من وقت دارم یک دیگه اینجا گریزی به سرکران بازارم

00:29:00--->00:29:11
spkr_02: من کامنتارو باسی هم برای این که مثلا یه وقت سوال یه چیزی ایدهی میدن بچه ها من به شما میگم مثلا شما اینو بفهمید خواهیم

00:29:13--->00:33:42
spkr_01: عرض سبت که ما جنگ تموم شد من سال ۷۱۱۰ الان بر دلیلی عرض سبت که گفتم که بخواهم برم بیرون اومدم بیرون حالا شایدم اشتباه بود چون من جنگ موی کرده بودم کارها میکرده بودم حالا چرا اومدیم بیرون؟ حالا اومدیم بیرون اومدیم بیرون حقیقتیش بعد تشریمو شدیم که چرا اومدیم بیرون؟ چون من کار دیگه بلد نبودیم برج فر بودیم؟ چیکار باید بکنیم؟ عرض سبت که هرچی فکر کردیم که حالا برگردیم که رو ما نمیشود چیکار باید بکنیم؟ هیچی اومدیم بیرون و شروع کردیم اینی که این طرف اون طرف کنکاش کردن هیچ کاری هم بلد نبودیم اجاز پرواز تقصیص ما بقدیم بود عرض سبت که گفتیم که بهتره برگردیم به شغل خود من با مرحوم قانعی به اضافه تیمسار معظم رضایز با هم رفتیم ستایی سر کلاس هواپیمای کشوری روش هستیم که بتونیم ای تی پیل امور بگیردیم اون موقعم دوستان شاید قاتل تون باشه یه نفر از اون خیلی پداخلاق بود توی قسمت یک نواختی هواپیمای کشوری و زیاده ایه پرسیارم زیاد خوشش نمیمد از تون خیلی هم سفت و سخ بگیره ولی ما هر ستا محفظ شدیم که بتونیم با گرید خیلی تقریبا قابل قبول این مدرک ای تی پیلمانی که رفتیم ما سعی کردیم اپروش کنیم به اون موقع زمانی بود که کشورهای مثل دوبی این شرکت هایی که اومده بودن هواپیمای کچیک داشتن و ما آشنا داشتیم گفتیم رضا منو دادیم اینجا کمچین چیزی هست گرد بخواییم ما بریم اونجا پرواز بکنیم دیدیم قشن قبول کردن که بودن آره ما خیلی دوست داریم بیا یا همچین جادمی با تجربه هست با دوست داریم بیا حتی به اون اینطوری هم پیشتاد کردن اگر به صورت مجردی بیایی مای پنی هزار دولار بید میدیم اگر با خونواده بیاییی مای چهار هزار دولار به تو میدیم دلیش هم این بود که باید خونه میدادن اگر مجردی بود کچکتر بیدادم اختلاف هزار دولاری که اینجا بود مال این مسائل بود خب ما خواستیم این کار بکنیم یه همزمان شد با اینه که گفتن که دستور اومده که وزارت امور خارجه منطقه باید ما حتیبا قبول کردنه وزارت امور خارجه رو حتیبا باید میرفتیم از وجهه میگرفتیم که ایشون وزارت امور خارجه قبول بکنه که ما بتانیم قیدیه بگیریم گفتن که گفتن که ما متخصصی داخل کشور احتیاج داریم خب احتیاج داریم ما چیکار بکنیم بریم جز به حقوق مای خصوصی کشور خود تو بشیم گفتیم اینم فکر بدی نیست ما رفتیم اپروش کردیم به حقوق مای آسمان رفتیم سبتمم کردیم که بریم برای حقوق مای آسمان غلبان حقوق مای آسمان بشه از زمان سبتمم اونه یه زمانی نگذشته بود که دیدم گفتن میخوان شباره برای مصاحبه ما موقع که رفتیم برای مصاحبه همزمان با من یه آقای دیگرم بود که به نظر میرسید برای چمنکاری یا برای نمیدونم ازافت و این چیزها مطمئنن برای رشن پروازی نبود برای این چیزها اونم میخواستن عرضیابی کنن ما رفتیم این طوری تو دقیقا از اشون پرسیدن که که کفن داره عرضیابی کشون نتونست جواب بده نتونست جواب بده به من گوه آقا مرده چند تا تک کفن داره خب به من خیلی برخود حقیقتش گفتم که من حقیقتش از مرده اصلا میترسم و من درزه برای مردشوری که نایم درمه درمه تنیجا که شما از گذشتهی من سوال کن ببین من چی کاره بودم گفتم گذشته کامل میدونیم گفتم اگه خب میدونی که خب پسی چی دیگه گفت ببینم ویدیو هم داری؟ گفتم آره و کجا تحقیق کرده؟ گفتم رئیس شبور محسرم داده؟ اون موقع بچه های توی قدیمی میدونن اون موقع زمانه ریاستت جمهور های بنی سط از این PC7 ها به من دادن تو میشن ملوطه گرفت به من داده بودن به قرآن بب گفت شما ویدیو هم تنباشه میکنه؟ گفتم بله فیلم خوش شکل میکنه؟ گفتم نخلی چیه؟ بزرگ یا رو چیه؟ VHS نه PC7 ها هلا 6S ها این گنده ها بوده ها یغور ها ولی بزرگ میخورد این نوارای بزرگ میخورد VHS ها ولی خوال بفهمید بر اعتمالا من الان این مقصد من هستم که نمیتونم قشنگ نه نه خواهدش کنم من جانم بگید این ویدیو ها رو میکنم

00:33:39--->00:33:44
spkr_02: نه نه خواهیش کنم من دیارم دیارم خودمان بله خواهیش کنم بفهم

00:33:44--->00:40:37
spkr_01: گفتم رئیس جمهورتون داده گفت فیلم های لوسنجسی هم تماشا بیکنی؟ گفتم بگه پاش برس ها رشد تماشا نمی کنم بعد گفت خوش اومدیم خیلی ممنون خداقفزشون اومدیم بیرون و دو روز بعدش هم دیم مما آمدن بخونیم و شما خواه رد شدید تو بساریم خب خب خالا چی کار کنیم خدایا؟ این طرف اون طرف خب ما کار نیگه که بلد نیستیم که ما اون موقع زمانی بود که ماشین های هویونده وارد کشور شده بود رفتیم ماشینه هویونده با میگرفتیم و گفتیم نایت شگیل نشد بگیم با تاکسی کار میکنیم کار کردن که ایزیزی یک روزی تا رسید به یک روزی که من توی میدون هفته تیر داشتم میرفتم شیشارم کشی بودم بالا کله رو شنگ کردیم دیگه ای اینطوری تو دست کن میده من پکردم کاری چیزی در نگرداشتم گفت اقا تو رو قرآن توی گرم داری میری خب ما رو هم سوار کن دیگه ما هم آدمیم ما رو سوار کن تنها هستی گفتم خب بیار سوار اومد شروع کرد سوار ماشین شد شروع کردی خوردی بلغور کردن انگلیسی به قول مارو یه خورد انگلیسی اون صحبت کرد خودی ما جوابش داریم گفت ببینم انگلیسی هم بلدی گفتم آره گفت تور نیایی؟ گفتم تور چیه؟ گفتم آجانس چی چیه؟ گفتم تور چی چیه؟ شما هیچ چیه نارو واقعا نمیدونستیم گفتم که آجانس چیه؟ گفت حالا تو اگر دوست داری یه روز بیاد توی دفتر ما با هم بشیم صحبت بکنیم تور لیدر بشیم؟ بله اون موقع پل کریم خام بود هرچت ما رفتیم شد سواریم صحبت کردیم ما گفت که آره باید اتیاج هست که شوابیری هم کارت تور لیدری بگیری و کلاس باید برید بینه بیدیم مثل هرخو ما باشی رفتیم کلاسیشو دیدیم و الان یک کلاسی رو بودیم که اونو ای تی پیل منو گرفتیم اونو گذاشتیم بوشه تاخچه و دوباره رفتیم شوری کردیم کلاس دوره جهانگردی بیدیدن من یک چیزی خدمت شما ارز کنم بایورتون نمیشه من باقلاده تشکر میکنم از جهانگردی که این مدت خیلی هوای مار داشت خرمت خاطی برای ما شد خوشانن تشکر میکنم ازشو و ما حس کردیم که قدر و منزلت خاطی برای ما خائل هم و از لازه مادگی هم بسیار قشنگتر از این رو هوایی که این همه براش چون کرده بودیم یا هر براش زحمت پشینه بودیم به ما رسیدن بارها و بارها ما رو فرستاد خارج از کشپر من بودم تیمسار عزیز عباسد جادی عباسد جادی بود مرحوم احمد رستایی بود از بچه های بکسی ته افجارده ما رفتیم و شروع کردیم این هم از لحاظ ماددی خیلی خوب بود هم از لحاظ شخصیت دادن با آدم ما اونجا هم که رفتیم من و با آقای یز شدیم مسئول این هایی که بچه هایی که خارجی ها بیموندن این طرف و طرف بیرید پیشون کنیم که از آز ایمنی از آز ایمنی مشکلی برای منفکت بیشتر یاد خب یک کار کار فرهنگی بود با آنم با اشون گفتیم گفتیم درست دیگه ما لزامی بودیم ولی ما بیشتر علاقمند کار فرهنگی هستیم و اونجا هم کار ما روی نحبه احسن انجام دادیم هر کسی که با ما کار کرد الان خوال از با رازیه میدونه که ما چه زحماتی برای اون رسطات هم کشیدیم و توقع ما اینجاست به عنوان یک خلبانی که ما زحمت کشیدیم افاقیت دیگه ما جونمون رو گذاشم ما یه بار ایجک کردیم شهید زنده میگن یعنی چی؟ یعنی اگه من تو اون اواب ما مشکل ایجاد کرده بود سخته بودم اسم شهید رو من میذاشتن دیگه دروح که نیستید ما تقریبا به نوعی شهید زنده هستیم نتیجه این مسائل چی شد؟ اینجا ما گلای منت هستیم واقعا چی شد؟ چه کار کردن به ما؟ خب بیشک رو گه ما رو خودشون بهتر اثر کسی میتونم خودشون ما میتونید و همشون امیدوارن این مسائل به صورت آرشیب بشه این چیزهایی که شما زب میکنین به گوش دیگران برسه یه خودی فکر بکنم این شب برمینیسه هستم ترداره آخه چی میرسه؟ قربان شکلت برم زمانی که ما آمدیم استخدام شدیم ما به عنوان خلبان اومدیم ترجی فرمودی؟ ما موقع که به عنوان خلبان اومدیم خب معلوم زندگیمون هم چجوری بود؟ به دلیلی که ما زحمت های ما آمدیم جونمونه که دست گرفتیم ترجی فرمودی؟ الان واقعا نگاه کنید دریافتی که ما هست همین دریافتی که بناست مثلا یکی تو ملیون به امان اضافه بشه خب با این دولاری بیست و پنج شیزار تومان که یک چارم شده دوار حقوق ما قیمت ها رو دوبارا بر می کنن حقوق ما هم دوبارا بر خب این رو ارزی کنم خب من میخواهم این رو ارز کنم که واقعا چرا این کاری کردم؟ و جالب از اینجاست که من یک باری که مصاحبه تلویزیونی داشتم تو این برگامه کانال یک هم خیلی جالبه من این دلیل بگم ملت ما بسیار ملت شریفی هست که من گلاهی کردم چرا حالا آمد این سراغ ما؟ چرا یادی ازبانه بکنیم؟ یه مدتی من بودم تماس گرفتم از صدا سیما فکر میکنم به من که آقا یه نفر اومده اینجا چسبیده که من میخواهم این آقای خادمی رو ببینم همین جریان این درگیری هوای ما رو این زمان توی منطقه بوده اینو به چشم دیده بوده در به در دنبال این خلبان میگشته که این خلبانه ببینه گوه آقا یه نفری اومده میخواد شما رو حتما ببینه اجلسه میدین گفتون خب بیا با باورتون نمیشه الو ها دوست هایی بسیار خوب من از بنام آقای مجید روستایی ایش اون موقعی که اومد اینجا دیدم به دستگول خسیار بزرگی گرفته اومد اینجا چک چه گرفت و کشید جلو ما گذاشت که و هرچی دلیت بقا بیرسید گفتم آقا قربان شکلت برم من ما گدا که نیستیم این هر پارو بیزنیم که ما از شما تشکر میکنیم به عنوان یک ملت ایران نماری از ملت ایران هستیم که قبر زحمت های مراهد اقل میدونیم واقعا لگه ما گدای از اون کسایی که باید بکنیم داریم میکنیم به عنوان گدای که نیستیم بخواست که چک برای من ها بودیم من تشکر میکنم از شما هر کاری گفتم گربان شکلت برم فضای شما بشتم من صحبتم با اونهایی بود که باید به درد دل ما گوش بدن ما متوقع از اونا هستیم دلواپسان ناشنوا این بود که من این مسائل زندگی من بوده که البته اینجا من جا داره که جا امداختم از افاس حزین عزیز من همگردانی من که خانوادش هم همسای خونه ماست دو پردیستان یادی از این عزیز کرده باشم یادی از دانشبور عزیز کرده باشم اینجا در انتها و یادی از دیکرانی که واقعا اصلا فراموشه مثل مثل خانشرتی اصلا اسمی ازش نیست خانشرتی ایک از فعالین هواپیمای افچارده بود یا خلوان سرفراز ما که همه خلوانهای قدیمی با یک نگاهی ویژه به اشتما میکردن علی دهنادی عزیز من نمیمینم اسمی ازش برده بشه امدن بله بله اه پس من عزیزت بخونم من بود وچنشتم فستن入 Sang

00:40:36--->00:40:40
spkr_02: نه نه صحبت شده اسمشون اومده توی لایف صحبت شده

00:40:40--->00:41:32
spkr_01: بله بله من جا داره که از ایشون تشکل کنید یادی از این عزیزان بکنم باقید علی دهنادی عزیز خانه اشرفی و خیلی که نبیپور عزیز نمیدونم حالا شما باش تماس داری نبیپورم از خلبانه افچارده بود و خیلی زحمت کشید و اینای که همگردانی ما توی افچارده بودن جا بیدنی های عزیز بود مهرگانفر بود خدا رحمت کنه جلیل زندی که هرچبه زحمت خیلی زیادی کشید واقعا تو اقاقومه 14 خب محسن مهنتی دیده که از پردم حسین فررخی عزیز خدا رحمتشون کنه مستفا روسایی مستفا روسایی مجید روسایی مجید روسایی مجید روسایی مجید روسایی

00:41:22--->00:41:26
spkr_00: سفار روسایی مجید روسایی. البته ما بسیم مجید میشتازیم.

00:41:32--->00:42:55
spkr_01: جعفر محمد جعفر بهادران که عزیز من هست عرشوت خیلی حسن ابراهیمی عزیز محمود کریمی خدا رحمتش بکنه اینا کسایی بودن که بار دوش جنگ رو دوش حد قلبم بیتونم بگم محسن مهنتیم جعفرش گفتی افتدا گفتم محسن مهنتی عزیز ما که خدا رحمتش کنه خدا حفظ کنه خانمش رو که عرشوت که نگهداری از فرزندان شبه زمانی که من توی جهانگردی کار میکردم افتخار داشتن که مدتی تقریبا همسایی اونا بودن مثلا برام غیر قابل باور بود که یهو ببینم خانم مهنتی عزیز اونجا هستن که سلام ویجه دارم از همیچه خیلی خیلی برم جا هاشمپور بله بله شاغلام عزیز ما هاشمپور خب اینا باجد سمیعی باجد سمیعی اسدالله عادلی عزیز عادلی داره بله اسدالله عادلی عزیز رزان نزام آبادی عزیز حسن ابراهیمی حسن ابراهیمی عزیز گفتم اینا رو خب اینا رو من دیگه تکرار نکرده باشم اگرم جا انداختم من عضی بخوام اصلا باشم از اینی که زیاد بساهم شباشدم عرصه وقتی وقت دوستانه گرفتم امیدوارم که منو ببخشین همیشه انشالله که همیشه پایدار

00:42:55--->00:43:03
spkr_02: مادر مرحوم شادربان حسین فردرخی داره لایبون میبینه همین الان هم برای شما کلی سلام رسون

00:43:04--->00:43:32
spkr_01: زنده باشن انشاءالله سلام ویژه خدمتشون دارم انشاءالله که خدا روح حسین فررقی عزیز و بیا مرزه و امیدوارم مازیار پسر گلش خوب و صحیح و سالم باشه چون من مازیاره میدونم هم سن پسار من هست بنابرای امیدوارم که همیشه مازیارش صحیح و سالم باشه سلام ویژه خدمت مادره این مرحوم دارم

00:43:34--->00:43:39
spkr_02: سیروین مازندرانی های دکتر میگن که افتخاری بود برای من که هنوز من رو یادتونه

00:43:39--->00:43:48
spkr_01: در حال عزیز من شیر این هم موقع که ما توی پایگاه برده تی بودیم پاسه به دنیا آمده بود عزیز ما بود

00:43:47--->00:44:18
spkr_02: ببینید ببینید

00:44:19--->00:44:23
spkr_01: زنده باشن منم دروت بهشون میفرستم اینه شما نمیگه من زمانه که طور میبنم

00:44:25--->00:44:35
spkr_02: من اینا رو بگم که چون یکی یکی رد میشه جام وزیری میگن درود برای استاد خادمی عزیز همسر شهید ناصر رفیق

00:44:35--->00:44:39
spkr_01: بله بله من سلام بیجه خدمت شد برایم بله سلام بیجه خدمت شد برایم

00:44:38--->00:44:54
spkr_02: چون لایب هستن و دارم میبینن میگن به خانومتون سلام برسونید زنده باشین خانوم منم خدمتیشون سلام بیرسونید چنا به تیمسان نمکی عزیزم میگه یاد صادق پور بزرگوار رو نگفتید

00:44:53--->00:45:11
spkr_01: بله بله فراموش کردم شرمندم صادق پور عزیز که همیشه تو گردان F5 که بودیم فرمانده گردان ما بود مولین که ما F4 اومدیم فرمانده گردان F4 بودن بله شون عزیز ما بوده ما فراموش کردم مگر این فراموشی از من من قض بخوام از همشون

00:45:05--->00:45:18
spkr_02: افشارده بودن ازیز ما بوده ما فراموشی هم اگر این فراموشی از من من قض بخوام از همشون شهرام هیدریان میگن پاینده باشین پسر تیمسار هیدریان هیدریان هزیزم

00:45:22--->00:45:30
spkr_01: بله بفهم بفهم خواستم یک کورکشن بذارم من تیمسار نیستم پده ای شما بشم من سره هنگرسم چش آره هرمون

00:45:27--->00:45:42
spkr_02: من سرهنگرسم در در بودیم عشق خادمی عزیزم شما محبت دارین مویفتاتون باشنم مازیار میگن خانم مریم مهنتی میگه مازیار جانم مرحوم شدن

00:45:49--->00:45:55
spkr_01: ولی سی و سه چار سالش پاید الان سی و چار پنج سالش پشه خدا رحمتش کنه برجم

00:45:57--->00:46:28
spkr_02: ایشان جناب احسان خدمت از به خدمت شما سمد رحیم زاده هم به تون کلی سلام رسونم میگن من و شما میشناسی خانوم مازندرانه میگن درود بجم خادمی عزیزم زنده باشن سلامی بیشه خدمتی شده مریم مهنتی میگن سلام خانواده مهنتی رو خدمت شما و خانواده خادمی برسونم زنده باشی ها چیزم

00:46:27--->00:46:31
spkr_01: مرمیم جان انشالله که صحیح و سالمه میشه باشید

00:46:33--->00:47:06
spkr_02: احس کنم که صدای آقای خادمی همپایه صدای آقای ابی آقای صدای ایران است درود بر شما خیلی لست دارم دست شما دردن کنم خیلی بمنون آقا میگن از نظر ما رئیس صدا و سیما شمایی از تیمسای بالاتری اصلا کلن میگن مردان آسما میگن شما چه صدای قشنگی داری جرام سرهنگ هست ندارید دوبلور بشوید

00:47:10--->00:47:25
spkr_01: سن سال ما ایجاب نمی کنه که دیگه ما به این کار دیگه اتخاب بگنیم اینو کارها توریست هم که من میوردم در خارج را کشور تو میکروفونگ صورت میکردن میگفتن تو جوانی باید شما میرد این دوبلا رو میشتیم گفته ما آمد این خلبانی به انتها شم به اینجا رسیدیم دیگه

00:47:25--->00:47:55
spkr_02: خانم مرتزویان، اینشون گوینده صدا و سیمای مرکز آزربایجان هست. میگه درود بر اقاب تیز پرواز نیروی هوایی تیمسال خادمه بزرگوار خوشبیان و خوشصدا. اینشون وقتی میگه چون خودش خیلی خوشصدا است. وقتی میگه یعنی که دیگه شما شک نکنید که خوشصدایید دیگه. این دیگه کانپلیمنتی از طرف یکی از مجریای صدا و سیمای مرکز آزربایجان.

00:47:51--->00:47:59
spkr_01: یه از طرف یکی از موجودی های صداوسیمای مرکز آزربایی جام منم تشکر بکنم میشون لط برم بمن خیلی بمنی از بازیم

00:47:59--->00:49:12
spkr_02: قربونتون برم. تیم سر معظم. من ممنون ایم از اینکه تشریف آوردین تو لایف. ما ده دقیق زمان داریم. میخواییم یه مراسیم این رو برای شما انجام بدیم. از ما شما انقدر قشنگ نام همه رو آوردید و نام همه رو زنده کردید و این خانواده ها مادر جانفر و دیگر دوستان همسر خانم جناب رفیق و خانم مهنتی. همه این عزیزان رو شما یاد آورد شدید. خیلی بزرگ وارید. خیلی واقعا ممنونیم از تون. چه سوابی که درود؟ درود عزیز جون درم. این دو نفر هم بخونم. جناب هیدریان میگن درود عزیز سرفراز که رنج بسیار کشیدی و بزرگواری و با مرام و یاد یارانت هستی سر بلند باشی. جناب کپتان ایلخانی عزیزم میگن سلام بر شما و جناب سرهنگ خادمی عزیز آشغانه دوستتون دارم. افتخار بدید در خدمتتون باشیم. درود بجام ایلخانی عزیزم. زنده باشن. منم تشکر دیجا دارم بزرگواری شما. بزرگواری شما. بزرگواری شما. جناب کپتان ایلخانی یکی از بهترین های واقعا انسان شریف شما هم میشناسنشون. � kas disappears. weiß حسن نگواری شما. پس limاری شما. گناットی... اезжا فاش میم Bur Ada. های رو رگواری شما. شکر درد چهایz مگر کنید uit. ہ sign melt کم بشتری. شکر در 보니까 ا کپتانی مگرفی شما. شکر در کم بزرگواری شما. زنده کنید. رو بود کنید. بتوزرگواری شما. بود، cas پروزرگواری شما. گه ایلخی ستمشت

00:49:09--->00:49:14
spkr_01: احسان شریف شما هم میشناسینشون بله ارادت دارم خدمتشون

00:49:15--->00:49:31
spkr_02: ارز کنم منم از همینجا سلام میدم خدمت جامل خانی عزیزم خب تیم سار عزیزم میخواد بیا خواهشی کنم از شما با تمام وجودتون با اون قلب نازنینتون یک رنگ به خانوم خادمی عزیزم تقدیم کنید

00:49:32--->00:49:35
spkr_01: رنگ قرمی است که مورد علاقه خانمام هستی تقدیم بگرم

00:49:34--->00:49:42
spkr_02: نریمان عباسیان هم میگن درود بر امو ارسلان خادمی عزیزم زمده باشه

00:49:41--->00:49:56
spkr_01: زنده باشین بله تیفسار اباسیان ایشونم عزیز ما هم کلاسی ما بود هم دوره من بود هنه جا چه در ونس چه در ایران اینا رو فراموشی هدم شهر من بله صدای برید برید بله غابات سلام

00:49:42--->00:50:33
spkr_02: بله، اپسار اباسیان، ایشون هم عزیز ما هم کلاسی ما بود، هم دوره من بود، هنه جا، چه در ونس، چه در ایران، افتنج، هنه جا، من اینا رو فراموشی آدم شهر من علی صدای بری داری؟ علی صدای بری داری؟ برگرد، سلام، سلام بله، سلام عیزم، مجددا سلام، خوربونه شد آره، خوبه، ببخشید، من چیز گوشیم، این انترنت هم رفت، ازخواهی می کنم، رفتم رو خونه ما قطع، الان می خواهد، فقط شما یه رنگ محبت کنید برای خانوم خادمی انتخاب کنید، لطفا ارز کردم، قرمز، رنگ قرمز انتخاب کرده بله، من خجالت هم این رنگ قرمز رو تقدیم می کنیم از صرف جناب خادمی و تمام این مردم اینکه توی لایف هستن، نزدیک چارسد پونسد نفر به شما و به همسر گرامتون، خانوم خادمی چند تا فرزند هاییم؟ تیم سار؟

00:50:41--->00:51:05
spkr_01: بله اولیش فوقلیسانس آیتیه دوبومی و سبومی داروساز هست دکتر داروساز هست ماشالله اسماشون هم میفهمیین مهدی خادمی محسن خادمی پسر دوبومی هست که داروساز هست پسر عبدالیم آیتیه و محسا خادمی هست که دختر هم هست و اشون هم داروساز هست

00:51:05--->00:51:11
spkr_02: این روز برای این سه عزیز سه تا رنگ تقدیم می کنید به این سه تا فرزندتون به این افتخار آفرینان و وصن

00:51:17--->00:51:20
spkr_01: مهندس بله رنگ هرقوانی برای پسر دکترم

00:51:21--->00:52:30
spkr_02: بله برای آی دکتر عرقبانی و و رنگ بنافشم برای دختر عزیزم ای جون دلم رنگ بنافشم برای خواهم دکتر این سه رنگو از طرف پدر جناب خادمی تقدیم می کنیم به این سه فرزند والا مقام که واقعا اسم شما همینجوری که هست واقعا بالا بردن و حفظ گردن ما از طرف خود بچه های لایف از کنم خدمت شما پرچم ایران رو تقدیم بیکنیم به شما اقا و آسمان ایران فقط دوستمون پرسیدن که شما چه هواپیمایی رو ساخت کردید فکر کنم میراج بله بله بله میراج ایک جور درم خب هواپیمایی میراج رو شما ساخت کردید ما رنگ این جناب مازندرانی کلی رنگ عرقبانی و سبز و بنفش رو تقدیم کردن به بچه های شما و ما این پرچم ایران به همراه واقع باسمان رو تقدیم بکنیم به شما امیر سرفراز تیمسار تیمسار اینقدر میگم تیمسار تا شما نارد بشین تیمسار سرفراز تیمسار باشمان سرفراز

00:52:31--->00:52:37
spkr_01: ارادت دارم دست شما در نکنه خسته نباشین انشالله همیشه صحیح صالم باشین قربون شما

00:52:33--->00:52:45
spkr_02: خسته نباشین انشالله همیشه صحیح صحیح باشین قربون شما خیلی زحمت کشیدی تو لایب ما از تو تو لایب خودتون اومده انشالله یه شب دیگه و از تو در خدمتون قایم بود دوباره مفصل

00:52:40--->00:52:47
spkr_01: اینشالله یه شب دیگه بعدها در خدمتون خواهیم بود دوباره مفصل سلامت باشین اینشالله که محفظ ماید

00:52:53--->00:53:01
spkr_02: صداتون، تیبتون، اخلاقتون، شخصیتون، مهربانیتون ما شالله به فرزندانتون یه استن دود کنین زرار نداره

00:53:02--->00:53:05
spkr_01: شما محبت داری هم هوافیمایی عزیز و جدید من

00:53:06--->00:53:16
spkr_02: من افتخار دارم مثل شما F5 A&B F5 E&F F14 پرفیکت دیگه خیلی عالی بود ممنون باشی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")