تیمسار خلبان فریدون ایزدستا و تیمسار خلبان فرج الله براتپور
00:00:00--->00:00:05
spkr_02: در ارتباط با مطالبی که شما خودتون دارید اگر نه که من سار کنم از شما
00:00:05--->00:09:34
spkr_03: محفظ بکنم شما ستوال بکنم چون الان من نمیدونم که از کجا میخوایی من شروع بکنم من هدف هدف همید بود که اون برنامهی که در مورد اچ سه من شروع کردم و گفتم و تقریبا اون عملیات اشتیری یک مقدمهی بود برای آزاد سازی خورمشن متعاقب اون یک سری عملیات در طرف نیروی هوایی و سپاه پاستاران انجام شد که اون در حدود یه مدت هشتنو ما دهم ها تور کشید که بعد از اون در تاریخ سبام خورداد نظر سیدرد شست و یک یعنی به طور کلی خورمشن آزاد شد و تمام بقایی اون عرض شعراخ هم شهر خورمشن رو ترک کردم حالا میخواستم من یه اشاره بکنم به اون ستا عملیاتی که یا چهارتا عملیاتی که نیروی زمینی و سپاه پاستاران انجام دادن که البته من چون دو دیتیل اون عملیات زادباره نیستم نقش نیروی هوایی به تو اون عملیات اشاره بکنم که حالا نمیدونم الان اون برنامه رو من ادامه بدم بله همین کار رو بفهمم همین کار رو بکنم بله من همونطور که گفتم اون برنامه هم اشتری تا اونجا در حقیقت مهموریت ما انجام شد با موفقیت کامل که به هر حال همه جا صحبتش شد و در جرایه درک شد بعد از مدت هم که اومد روی اینترنت و همه باش آگاه شدن من هم تا اونجایی که دیتیلشو میدونستم و واقعیت اتقاق افتاده بود گفتم که بعد خواهش کردم که اگر کسی سؤالی چیدی داره یا من جایی رو باید بشتر تشریح میکردم نکردم که تا اونجا صحبت ما به اونجا خلص شد متعاق به اون برنامه یک برنامه ریزی کاملی شد اون یه فرصتی به وجود اومد که سپاه پاستران و ارتش خماهنگیه هایی که واقعا نیاز داشت انجام بدن و به صورت یک یونیت عمل بکنن دست تو دست همدیگه و این لازمه یه کار بود که بعد از اون اون روحیهی که لازم بود جنگ جویان ما در خط پیدا کردن و جا به جایی هایی که لازم بود انجام دادن و من برای این جا به جایی ها فقط یک مورد رو اشاره بکنم که ما فقط در یک شب نیروی هوایی در حدود شیش هزار خوردهی پرسونل از بسیج و سپاه و از جاهای مختلف از مشهد به امیدیه در یک شب در حدود شیش هزاره شاید خوردهی این پرسونل رو جا به جا کردن که این ها آمدن در امیدیه و از اونجا به خط جبه اعضام شدن که این به حال شروع مقدمات رو برای قاضادی خورد رفشت خوردهی اون عملیات یک عملیات بسیار بسیار سنگینی بود و چون در چهار منطقه عملیاتی اولین منحله منحله عملیات سامنالعنه بود بعد طریقالغس بود فتخالمبین و بالاخره بیت المقدس که این واقعا با خوشنیبانی کامل نیروه هوایی در تمام مدت یک ماه که این عملیات انجام میشد نیروه هوایی پوشش هوایی منطقه رو به اوند داشت با خواهی مای 14 ما واقعا یک منطقه امنی اونجا به وجود یعنی یک کپ خیلی خاطر جمعی برای نیروه های زمینی به وجود دورده بودیم که اینا آزادانه بتونم کارشون رو انجام بدن یک کار دیگه که نیروه هوایی خیلی نقص اونجا داشت اونجا ما در حضور 25 سورتی بین 20-25 سورتی پرواز مموریت های شناسایی انجام دادیم روی منطقه که این پرواز شناسایی همینجور تا پایان عملیات ادامه داشت که اینها جا به جایی و نقلا انتقالات دشمن رو هر لحظه داشته باشن روی زمین ما در حدود صد و خلاقه دقیقا به شما بگم پشتیبانی نزدیک هوایی با هواقمه های F5 و F4 ما در حدود فکر میکنم اگر اشتبان نکنم 150 سورتی پرواز پشتیبانی نزدیک هوایی انجام داریم یک در طول مدر حوالیات بر حدود 80 و 90 سورتی پرواز به اصلاح پوشش هوایی پوشش هوایی منطقه رو انجام داریم 315 سورتی پرواز هواقمه های 747 سورتسان انجام داریم و هواقمه های 330 برای جا به جایی پرسونل و انتقال مجروحین انجام داریم در حدود 21 هزار نفر از مجروحین تخلیه شد اینا یه اعدادی هست که البته هم خیلی جاها ممکنه بهش اشاره شده باشه با یه خود کم و زیاد ولی کلن من دور من اینه که زمانی که این معمولیات انجام میشد این عملیات انجام میشد خیلی پیچیده بود خیلی به صلاح دقیقت عمل میخواست از این نظر خدا بیا مرزه برا موشیار که من همیشه ازش یاد کردم در عملیات الولیت همیشه با هم بودیم چون این دنباله اون برنامه بود در حقیقت ایشون این را تمام این عملیات را در حوضه هزار خوردهی پرواز از جاهای مختلف انجام میشد و مورد ریکوست این چهار به صلاح قسمتی بود که در منطقه درگیر بودن نتیجهتاً ایشون مجلوش شد یعنی یک ستادی در جنوب تشکیل شد که بحر موشیار به عنوان رئیس عملیات و رقبر عملیات در جنوب قرار داشت که این عملیات هم واقعاً با موفقیت کامل انجام شد ما زمنی که یکی در حدود پنجاب و سه یا پنجاب و چهار هواپیمای عراقی را فقط تو اون منطقه شاددان کردیم نیره هوایی خوشبختانه یا متاسفانه نمیدونم چجوری بگم ما فقط چهار فرون هواپیمای افور را دست داریم حبته متاسفانه با خلوانا شهید شدن در این کل این عملیات که 1400 پرواز انجام شد همه اینا توی منطقه کوچیکی انجام میشد که به هرخال چه تخلیه مجروحی چه جا به جای پرسانل چه پوشه چه هوایی چه مهموریت های اکس برداری و همچنین مهموریت های پشتیوانی نزدیک هوایی توی این منطقه یه عملیات بسیار بسیار سنگینی بود که با موفقیت کامل انجام شد و بعد از حضورد یک ماه و چند روز کلن شهر از وجود بیگانگان پاک شد واقعا این لغت پاکستادی رو باید اونجا واقعا من استفاره بکنم که ما دیدیم که اکسهایی رو آقای زلطقادی خدا رویتش کنه میگرفت که میدیدیم که مردم دارن به خونه هاشون برمیگردن توی شهر خورمشهر خوبیه واقعا باعث هم خوشحالی همه گردانندگان منبکت بود و ما هم برخواد درگیر مستقیم بودیم برای این برنامه طبیعتا خیلی خوشحال بودیم و این برنامه واقعا باید همیشه از بحرم و شور من نمیدونم اونجاهایی که من میخونم گای وقتی چیزهایی می نیستن در مورد این عملیات و اسمی ازشون نمیارن یه مقداری من دلگیر میشم این کل عملیات ما بعد از دیگه حدود اواخر خرداد بود که اون من مموریت با موفقیت کامل انجام شد این پایان در حقیقت کار ما بود از نظر این که من خودم یه مقداری همونجایی که قبلا گفتم دیگه ناراتی های فیزیکی داشتم که اجبارم باید کنالگیری میکردم دقیقیم پایان خدمت من در نیروی هوایی پایان خدمت 23 سال هم در نیروی هوایی بود و متعاقب اون هم با وازنشستگی موافقت کردن که وازنشست شدن من دیگه در مورد کسایی رو خواسته بودید من خاطراتی دفتر پرواز هم برای شما بگم که این دفتر پرواز همونجور که خدمت من رو از کردم دو مورد یه نکسر در نیروی گیریری برای شما بگم برای شما بگمau خارطای!! کسی متونی من Prepوکably کسی من فرمون وجوی شTube غم Kakیان خدمت من برای شرگویی هواییی ترجمی چیمهو خودوزر از کنیم در نیروی فکر تبدید کسین سیرای مkadن وا
00:09:34--->00:09:49
spkr_02: بگم به عنوان یک شاگرد کوچی که شما در این عرصه اگر ما رو قابل بدونید شما البته من که هیچ فرق حدی ندارم که خودم رو با شماها قیاس کنم
00:09:48--->00:09:52
spkr_03: هم داری؟ هم داری شما استاد داخل سوریم و این همیشه گفتم
00:09:53--->00:10:50
spkr_02: شما پروازهای بسیار زیادی داشتید شما تا قبل حتی یک دفتر پروازتون که تا اونجایی که ما با هم صحبت کردیم که مربوط میشه به F86 که پروازهای زیادی با F86 داشتید اون دفتر پروازتون نیست که من میخوام قبل از این که شروع کنید راجب اسامی یه مقداری راجب این پروازها شما چندومین گروهی هستید که F86 رو پرواز کردید و کلن حدودا چقدر F86 پرواز کردید و اصلا حضور F86 در ایران ما نمیدونم F76 هم داشتیم یا نه تو ایران قبلش یه مقداری دوست دارم راجب این برحال این هواپ مای اولین هواپ مای جت ایران به ما بگید لطفا
00:10:51--->00:17:22
spkr_03: ارسطون برست کنم که من اون موقع که وارد نیروهوی شدم به عنوان دانشو قبل از لفتن به امریکا در ایران فقط یا نمه که هواقای F-84 داشتیم و هواقای F-33 به عنوان آموزشی داشتیم و اون موقع F-84 بودیم و در قلمانقی پرواز هواقای هارورد T-6 پرواز میکردیم که من یادی از استاذ خودم کردم آقای مثال امیرانی و در حال اساتی دید در قلمانقی ما T-6 پرواز میکردیم بعد که از سال 1340 که من وارد نیروهوی شدم فقط این دوتا هواقمای آنم میاد البته هواقمای کوچه که هم بود ولی هواقمای هارورد چون باش پرواز میکردیم یاد من تعداد سورتی کمی با هارورد اینجا پرواز کردم که متعاقب اون رفتم به امریکا ولی اون موقع یادمه که هواقمای 86 حتی روی آکروجت هواقمای F-86 پرواز میکردیم محلومه جنبانی کنم میامار زدش و رویش هواقمای F-86 هم تازه اون اواخری که ما میرفتیم به امریکا گرفته شده بود من که از امریکا برگشتم که سال 1342 رفتم به دست بول اونجا ما فقط دو گردان F-86 آنجا که من یادمه داشتیم که یکیش تیمسار مینوسفر فرمانده گردان دیویس و یک شکاری بود و فرمانده گردان دیویس و دو ببخشید دیویس یک شکاری سروان یوسفی بود و فرمانده گردان دیویس و یک شکاری تیمسار مینوسفر بود چه سالی؟ این سال 1342 ای جانم ای جانمی بود به نام سرگاه تمجیدی ایشون دکتر بود ولی کارهای تحسیصاتیه و سازندگی پایگاه رو میکرد اینا کسایی هستن که اون کسایی که راجب پایگاه دیستور بخواست باید بکنن باید با اینها شروع بکنن تا سال سال 42 که ما رفتیم ما رفتم تو گردان تیمسال مینوسپر اون موقع اشون سرگاه یا سرگرد بود اگه اجتماع نکنم و اونجا ما شروع کریم به ادامه پروازه آموزشی که در لاستوگاست دوره فشتدشی شما فایتر بپنسکول در لاستوگاست دیده بودیم در دوره پایگاه نیلس بعد که برگشتیم ایران همون سالهای 1342 بود که این مدرسه گانه دی و همون فایتر بپنسکول به سلا در پایگاه دیستور مرحوم علاقه بند و یکی دیگه از محلب خلبان ها این ها دونفری اونجا رو خیف کردن و ما هم جزبه عباب جمعی اون گردان قرار گرفتیم و پروازه آموزشی می کریم اولین دوره خلبان های آموزشی که وارد دیستور شدن که در پاکستان دوره دیده بودن که من شادوان صدیق و شادوان خوشنگ ویژه رو باید یادی ازشون بکنم این گروه اینها پرتوبی بود و عظیمی بود و به اونجا از کنم که بحرامی این گروه اولین گروه ازشون بودن ازشون بودن اونجا که من یادمه که از خلبانه بودن که در پاکستان دوره دیده بودن و بعد اومده بودن در دیستور در سالهای 1342 بعد چهل و دو به بعد در اون پایگاه در پایگاه دیستور اینها دوره فایتر بپنسکول اونجا می دوندن که ما هم اونجا معلمی بودم من بودم و ما معلم خیلی معدود بودیم چهار پن رفت فقط اونجا مشتر معلم نبودیم من بودم از خمدوره هامون جناب تیمسار رجبیان بود تیمسار مکفی بود اگه یادم دارم علی اسفر عربی شمیان بود و با فرحروز و فرحروز و علاقه مند که بنیانگذاران اون به اصلاح گردان بودن پرواز آموزشیه اف اش با اصلاح فایتر بپنه اونجا ما این کار رو شروع کرده بودیم و انجام می داریم بعد در ساله چهلو هفت یا اواخر چهلو شیش یا اوال چهلو هفت تیمسار نعیم یرال از اونجا رفت به جای اشون تیمسار غنبه هاری اومد شد فرمونده پایگاه که تیمسار جهانبانی جانشین پایگاه بود و به علت این که خب به حال تجربه پروازی تیمسار جهانبانی خیلی خیلی بیشتر از تجربه پروازی تیمسار غنبه هاری بود تمام اختیارات فرمونده پایگاه و تیمسار غنبه هاری به ایشون تحفیز کرده بود و ما هر کاری داشتیم و نظر حملیتی بیشتر با تیمسار جهانبانی در تماس بودیم که بعد در عبوخه سال 47 بود که تیمسار جهانبانی خدا بیا مرزت اجتردی و آکروجیت تشهیل لاند که ما یک سال هم در چیز پرواز کردیم در تیم آکروجیت پرواز کردن اون موقع تیمسار سپه بود مهرند که اینجا هستن انشالله خدا طول آن بشون از لجند نیره هوایی هستن از افتخارات نیره هوایی و از بنیانگزارانه
00:17:17--->00:17:20
spkr_00: جنده نیوی هوایی هستن و از افتخارات نیوی
00:17:23--->00:23:36
spkr_03: بقید پایگزاران اصلی نیره هوایی هستن امروز اینجا هستن در آنبیکا هستن ایشون رئیس عملیات بود در پایگاه دست بود که ما بودیم خاطرات بسیار زیادی از ایشون داریم واقعا منوان یک رئیس عملیات خودش عملیاتی بود معلم بود ما خیلی از پرگاز همونو واقعا زیر دسته ایشون عموزش دیدیم چه پرگاز شب چه پرگاز روز و از نادرکسانی بود که حتی در مقامات بالای اون موقع که ما یادم اشون درجه سرگردی داشت ولی اینه یک خالبان گردان اینه یک خالبان عملیاتی پرواز می کنم این من تو باز از پایان سال 48 در بیگران اواسته یعنی مهر یا آبان اگر اشتباه نکنم که آخرین پرواز آکروجهت رو من انجام شد دیگه منتقل شدم به گردان آموزشی افور من تا اون موقع یه دفتر پرواز داشتم اومدنه به هواقه ما افور یعنی یه جامپی بود واقعا در نیروی هوایی همونطور که می دونین و همیشه گفته شده در جاهایی مختلف هست نیرو هوایی یک مسیر آرامی رو که نمی کرد من به طورتی جامپ مثلا دیگه رو هوایی پیش رفت می کرد یه دفعه مثلا ندف 8-6 اومدیم روی افپنج یا افور این خودش یه جامپی بود من خودم تجربه زیادی روی افپنج ندارم یه چند جلسه قبلا گفتم براتون که من فقط یه چند جلسه حواقه های افپنج جهت آشنایی پرواز کردم اونم به این دلیل بود که مستشارهای ما متقد بودن که خلابانه که میرن روی افور پرواز میکنن تجربه های پیچ اتیتود داشته باشن حالا البته بعدها هم من نفهمیدیم مثلا این فرقش چیه وقتی که من بدون این که تجربه های پیچ اتیتود رو به خودم نداشته باشم رفتم رو افورد این فرق زیادی نداره که برحال این یک راهی شد راهی باز شد که حتی از خلابانه کابینه اقل هم خلی راحت ماده کابینه جلو افور نشستن و خلابان شدن و محلو خلابان شدن و شما زمان جنگ هم میدیدین که بسیار درخشی هستند من از اون به من یعنی سال چهل و نو هزار و سیسد چهل و نو یه نقطه عطفی در زندگی هم بود که ما یک جامپی کردیم از روی عقبای هشت و دشیش و یه چند جلسه با افور دی شروع کردیم من روی دوره افور دی رو دیده بودم دوره افور بعدم از اون به بعد یه دفتر پرواز دیگهی شروع کردم از سال 1340 اواخر 4849 که بعد اون دفتر پروازم و خوشبختانه دارم که اغلب خلابانه که در زمان جنگ پرواز کردن من وقتی که شما گفتیم رجوع در دفتر پرواز من رفتم دفتر پروازم رو نگاه می کنم دیدم تقریبا اقلب این آقایون اسامیشون اونجا است من خیلی از خلابانه رو اونجا دیدم که حالا اگر یه موقعی به اونجا خواستیم بقیسیم من هر که شما نظرتون باشه میتونم توی دفتر پرواز پیدا بکنم من جمله اواخر سال اواخر دفتر پروازم که میرسیم به اواخر من پروازم با مثلا تیمسا براتور یه سابقه طولانی دارم واقعا ما زمنی که با هم پرواز میکردیم و حتی داریدیم اواخر کارمون در یه بردان شکاری 63 بوشه پرواز میکردیم باگه روابط خانوادیگی خیلی نزدیک داشتیم یعنی بچه هایشون با تقریبا همسان سال بچه های من هستند و خیلی با هم به هر حال نزدیک بودیم من نظر رفت آمد خانوادگی با هم دوست بودن و خودمونم که با هم به سراح هم رز مدیم اینه که هم خاطرات پروازیه خیلی خوبی بایشون دارم و همین که خاطرات به حال خانوادگیه بسیار خوب با هم داریم ولی اون چیدی که من از شما میخوام و واقعا از بینندگانتون این تغازاره میکنم اینه که ما الان که نشستیم داریم صحبت میکنیم به این راحتی صحبت چل سال پنجاز سال پیش رو داریم میکنیم یه دفعه مثلا فلبداهای یه چیدیه رو هم میگین من ممکنه یه دفعه مثلا فرض کنیم که الان یه لحظه من اسم فرحروز سهران یا سهرگرد فرحروز اون موقع که با الاغ من مرسل گالری رسکول درست کردن یه دفعه مثلا اسم فرحروز یا رو رفت اینه که الان داریم راجعه بدن چهر سال پنجاز سال پیش تا صحبت میکنیم مثلا فرض کنیم که من اینجا حالا گرد پیدا بکنم اینجا اسم براتورو الان من فرحروز میگم که من چه سالی اولی پروازم رو با براتور کردم تو گردار مثلا فرض کنیم که با جدی مثلا صحبات جدی رو کرده بودیم خود خدا بیانم وزبادش مرحوم با جدی من اولی مثلا در سال هزار سیکسد و پنجاز با جدی کردم خب حالا من این اگه دوروین رو برگردنم شما ببینید که من با این با جدی چه سالی پرواز کردم در دیماه هزار سیکسد و پنجاز من با مثلا فرض که آقای افکانتولوی امروز اینجا 14 میپریدن در زمان جنگ هم باقا ایشون فتوحاتی داشتن یا خیلی هاشون دفتر پرواز همو هایی ورق بزنم تقریبا در طول از سالهای چهل و نو تا سالهای انقلاب تا موقع انقلاب من مرتب با بچه هایی مثل دادپی مثلا من سال هزار سیکسد و پنجاز مثلا با پرواز با دادپی دارم نمیدونم یا میخواییم من اینو برگردنم شما با دادپی دارم
00:23:36--->00:23:47
spkr_02: بعد قربان لطفاً بعد قربان به به شما میبینی الان قربان کاملاً واضحه جا میزد ستا
00:23:48--->00:23:55
spkr_03: براهاور با افغان طولویی پر عواز گرده مثلا با آقای سلیمانی سلیمانی
00:23:56--->00:24:04
spkr_02: با ده شما مالا با ده سدیخ پاینیم که
00:24:04--->00:24:43
spkr_03: بابوشنگ سفدیق خدا بیان ورزم مثلا فرصمید که بابوشنگ سفدیق من بعد از اینکه 86 هم با ایشون پرباز میکردم حالا اومدم افور الان شما این بالا شما نگاه بکنید سال 1350 من مثلا بابوشنگ سفدیق او اسمشو کجا بیا 27 27 بهمن ماه 1350 مثلا فرصمید که من با آقای صدیق اینجا پرباز کردم ما محروم افشار پرباز کردم اسم پوررزایی رو مثلا شما اونجا ببینیم آره
00:24:50--->00:24:55
spkr_02: میگم همینجور ورق بزنید بعد اینا خودش خاطر تجدید میشه دیگه برای ماها
00:24:50--->00:25:34
spkr_03: دیگه همینجور برق بزنید بعد اینا خودش خاطر تجدید میشه دیگه برای ماها الان به شما اینجا نیاب کنید آقای دادپی رو میبینید در اسفند ماه ۱۳۰۰۰۰ با دادپی، لغمانی نجان، برکی، بررزایی، حقجو اینا اصلا میشون اونجا از آقای افغان طلوعی یا حالواز برق بزنید همینجور برم جلو واز نمیونید چه توسی رو میبینید، منوشه رو توسی بره، بره، منوشه رو توسی همرز ما بود توی عملیات الولی
00:25:36--->00:25:40
spkr_02: اونجا آقای حزینم دیدم. آقای حزینم چیز بوده؟
00:25:40--->00:25:46
spkr_03: آقای حزین تا اونجا که من یادمه فنج بود کجا حزین رو دیدی؟ من نیدم
00:25:46--->00:25:51
spkr_02: نه اشتباه کردم ببخش نه صفی قبلو اشتباه کردم
00:25:57--->00:26:45
spkr_03: محققی رو الان پیدا میکنم بازم اگه همینجوری دفتر رو باید قدم بزنم باز الان شما اینجا میبینی که توسی هست پور رضایی هست میبینی دوتا پرواز با توسی کردم با پور رضایی کردم میبینی باز اگه همینجوری ورق بزنم مثلا باز با جدی یعنی دوتا پرواز میبینی با جدی اینجا دارم این دستان مثلا پنگزار سیسد پنجه و یکه این همینجوری با هم بودیم دیگه شما حالا هر کدومشون و هر سپهی رو که ورق میزنم واقعا یک دنیا خاطراتی برای من مثلا باقایی سیمساد جهان بخش اه ده اینجور نرد قهرمانان فورتین نسنن
00:26:46--->00:26:51
spkr_02: بله با ران با سباد و بسیاد ایدخش دنفو
00:26:50--->00:27:22
spkr_03: درخشیدن فوق درخشیدن فوق
00:27:20--->00:27:25
spkr_02: بله بله غربان کاملا مشخصه
00:27:28--->00:30:27
spkr_03: توی یکی از این پرواز های میبینیم ما مثلا تی آر پرواز کردم یعنی تراندیشن یه زمانی که بله خب به طور دوره خلبانی و فو رو میدیدن توی اون پرواز ترینینگ نمیدونم رای دوان بود یا رای سوان بود که من بایشون پرواز میکردم ما هیدرالی کمون ادست دادیم خب حباید چیز مهمی نبود حواخوهای F4 از نظر پروازی ولی موقع نشستن خب تو نداشتیم چرخواب منوال میامد پایین ولی موقع نشستن باید میکردنگ میکردیم حواخوهای F4E تازه اومده بود تقریبا میشه بود سریای اول حواخوهای F4E بود اومده بود تو ایران کسی انتظار نداشت من به محصی که اعلان امیجنسی کردم تقریبا میشه گفت که همه دستم در کوران از کمتار روی خدا اومدن توی کاروان و همه شروع کردم به دستوراتی صادر کردم در این مورد که چیکار بکنه چیکار نکنه خب من خودم معلومت خلابان بودم حواخوهای F4E از کافی نقبش دیده خیلی خوبی نداشت برای نشستن آقای عزیز جلسه دومش بود خیلی هم پنیک کرده بود و اینشالله نمیدانم کجا هست همان اینشالله هجه هست بود پنه حال اومدیم چرخار منوال دادیم پایینو حالا دستوراتی انجام شده منطقه انقدر توی این کاروان همه صحبت می کردن من واقعا خودم این وقتای گیت شده بودم توی این فاصله داشتیم می اومدیم برای نشستن تقریبا نزدیک های فاینال قرار گرفته بودیم سرهنگ سرگان رزار رزبی فرمانده گردان ما بود سرزای ایشونش در ایندم که خودش داشت پرواز می کرد گفت که من فاید بکنم که هیش کسی تو رادیو هیش صحبتی نکنه بذارید که سرگان دستا خودش تصمیم بگیره که چکار مخواد بکنه و پروسیجور ها شمدیم برطریق اومدیم نشستنیم انگیت شد و برای اولین بار تو بود تو مراباد هوک رننگ کردیم اومدم پایی هاکمه دیگه فکر می کردیم چه خب کار عظیمی انجام شده بعدها پایییم که نه اصلا نمچه دیاد وقت وقتی آنها تجربه پیدا میکنه روی کاری دیگه همچه دیاد عظمتی به نظرش نمی آت که باشته باشه ولی منظرم این که انقدر همه حیجان زده شده بودن که ما مثلا هیدرولیکمون از دست داریم خود ما هم یه اشتایش داشتیم فکر می کردیم که ما مثلا یه اعتبار خیلی مهمی اشتده توجه میکنیم خب تا اون ما هم نست حالا من قسم عزیزخانی رو اینجا دیدم یه نفعه یادم مختصد که اینجا بقیرش نوشتم که هوش لندی
00:30:30--->00:30:34
spkr_02: خوشلندگی که با آجا عزیزخانه کردید جالبه
00:30:36--->00:30:51
spkr_03: محبوض رو برق میزنم خوب همهش خاطره است دیگه مثلا راجب یاسینی مثلا شما صحبت کرد راجب یاسینی صحبت کردی هلان اسمش معلوم ها اینجا بله قربان بله
00:30:51--->00:30:59
spkr_02: بله اگر خاطری داری نزدشون بفهمید پاوازادشون تو لایف هست
00:30:57--->00:32:13
spkr_03: باقا زده شمتی لائف هست الان مثلا راجب اسکندری میبینین راجب اسکندری شما صحبت کردی خدا رحمتش کنه این مستقی اسکندری واقعا من نظر پروازی خیلی خیلی خلوان دقیقی خیلی خیلی الان میبینین که من اینجا ست تا پرواز دارم با اسکندری با جدی پرواز گانری دارم ولی با اسکندری میبینین که ترانزیشن پرواز کردن معلوم اینجا جدی یه خورده جلوتر از اسکندری بود بعد مثلا با جدی گرانت
00:32:11--->00:32:17
spkr_02: با جدید گرانتک بودیم گرانتک بودیم با جدید
00:32:15--->00:37:11
spkr_03: گرانتک بودیم با جدی میگم گرانتک ولی زیرش اگر نیا کنیم با اسکندری و سوار افتر پرنزیشن پروایل کارشونه یعنی این رفتر پروایل این رو یادم میاره که مثلا خب قدیمی و به سلام تقدم و تأخور خلابان ها رو مشخص میکنه که هر کدوم در چه محلهی بودم مثلا باز اینجا باز اینجا گنجینه یه گنجینه یه ما الان اینجا میبینی با کسایی هست که آقای فرهاور الان نمیدارم کجا هستن ایران هستن مثلا نه امریکا هستن یاد کاناد دفع کنم عظیمی اینجا هست با تینصاف فرغانی خلیبی ای جان هم تینصاف فرغانی بله با تینصاف فرغانی یه فرواز دارت میکشیدیم اینجا بعد هم که با خوشی ها پرواز کردم با خرخا خرخا نمیدانم کجا هستیشونم از خلوانه خیلی خوب بود که الان فکر میکنم در تکساس باشه بعد اون زیرش با دادپی میبینیم پرواز کردم بعد اون زیرش با خود دارم بعد اون زیرش با خود دارم این دوتا چک مارکه یعنی یک خاطره ی من ازشون دارم خیلی جالب بود میرفتیم پرواز ای سی تی بکنیم من به دادپی گفتم که خیلی خوب دقیق بکنم ببینیم که من چی کار دارم میکنم تو من هر کاری که میکنم تو باید به من اینا ایولویت بکنی کار منو زمین که درید دقیقا یعنی انقدر باید دقت بکنی که بتونی من وقتی که رفتیم نشستیم پایین ایولویت بکنی رو ای تی سی خب ما خودم اونم اول کارمون بود توی پروازه محلومی درمشون مثلا یه دو سال یا چه سال اونجا محلومی کرده بودن بعد گفت که گاه نم اونجاهایی که فکر میکنی که حتی لازم هست به نظر یه چیزی میاد اونم به من ببود توی پروازه اینو بهش گوشتت کردم و ایشتران خیلی خلابان باقعا خیلی خوبی بود خیلی پیزی سایز پرواز میکرد و کارش خیلی خوب بود زمینی که خیلی خودش رو دوست داشتم خدا بیانون یه اتیتود دوست داشتنی داشت یه خواه چه میگن؟ خالبونی هم حرف میزد خیلی خاطره داشت برمون بهش گفتم که در ذمه اون موقع که تو مخواهد پرواز بکنی اگر یه جایی دیدی که من تو پرواز خیلی دوست نداشتم که در قسطیکو از بحشها بگیرم اون موقع که داشتن پرواز میکردن دلم میخواست که خودشون این اعتماد و نفس رو توشون به وجود بیاد که مستقلا پرواز بکنن و هیچ من که اون دسته پرواز نداشتم فقط بهش گفتم که من یه آوازی میخونم برای خونم توی حواهد ما یه شعری بود برای خونم میخوندم موسمه گل موسمه گل گل اینو برخونم گفتم موسمه گل که دارن میخونم خیلی ملایم دارن میخونم بدون که موسمه گل موسمه گل یه کاری داره خراب میکنه خدا بیاهدان هستش این توزی بود اون موقع که بهش گفتم که جم سرگان شما من که دارم پروز میکنم زیادن اقت باید دقت بکنی که کار منم اولیویت بکنی گفت که چشم این کار رو میکنم و وقت ما یه دانه کلیپورد هم بشیم که رو پاهمون میداشتیم کاغذی هم بود و نقشونه رو اون میداشتیم و یاد باشیم بره کلیپورد من روی که دستگر رو ازش گرفتم دستم تکون میدادیم میگفتیم که مثلا آی حوید یا یو حوید یا خاطراتون باشه خلصه گفت که حالا من دارم میرم پروز بکنم که به ایشون نشون بدن یاد بگفت جام سرگان یا جام سرگان گفت که من موسم گولم بخونم گفت منم موسم گول بخونم یا این که بگفت نه موسم گول فقط مال خود منه اینه چه خاطره مدید چون داریم؟ خدا را الان فصل من دفتر پروان نگاه میکردم میانم یه پروان به محمودی دارم محمودی همون اوال جنگ چیز شد قصیر شد میبینی اسمش اینجا هست موسیقی
00:37:20--->00:37:24
spkr_02: چیا پرواز کردی شما؟ با تیمسا رضا سعیدی پرواز کردی؟
00:37:25--->00:37:53
spkr_03: سعیدی ندیدم توی یک چیز تو این دفتر پروازم خیلی با مثلا قهرمانی پوربیات رضایی رضایی خسروی محققی مثلا دنبال محققی میگشته بیمونی در تاریخ 1352 23 پرواز با محققی پرواز کردم گران اتک نایت ببینی؟
00:37:54--->00:38:04
spkr_02: آها بله بله که سمنه شد این پرواز های حیرت انگیزی که در جنگ داشت
00:38:01--->00:39:43
spkr_03: هی حیرت انگیزی که در جنگ داشت گرانتکنی های دیگه مراهل آخل من محققی رو خوب جناب براتور میگن که تیمسای یه پوربعیات داریم یه براتور داریم براتور خیلی پرواز دارم مثلا با یکی از خلاوانه که خیلی خیلی دوستش داشتم آلاغا الان نمیدونم که پیشون کجا هست جهیز شدم دیگه با 14 من یادم هم نمیاد یادم نمیاد ولی ایشون هم یکی از من الان اصلا تو دفتر پروازم بیمینی که من از آبان 52 دیگه اینجا هیچ پروازی ندارم ولی اون بالاش نوشتم که دوره SOS در امریکا اون موقع که دوره مکسویل در دوره SOS اگه دقیق کنیم اونها که شیش نوان فرید فروازی انجام ندارم و بعد دوباره دیگه که برگشتم از امریکا حالا مثلا با پورگان رسمشو اینجا میبینیم بله سمدی رو میبینیم سمدی رو میبینیم سمدی رو می کنیم سمد ثانه ای فرد و اقال همینجری دارم خستت رو نکنم من دارم ورق میزنم که برگشون برگم لذت داری میبرین مثلا الان لبیبی رو میبینیم با لبیبی چیم لبیبی با مهدیار رو خدا بیام ورزتش بره مهدیار هم یکی از اون خدمان های بی نذیر بود باز اینجا جاهای جهانبخت شو میبینیم
00:39:45--->00:39:48
spkr_02: پیز نیدیم staat واسی
00:39:49--->00:41:01
spkr_03: اینجا دارم ACT رو پرواز کردم با هاش اینجا این تاریخ 1353 ببینی اون بالا این تاریخ 1353 بله سه بله تاریخ 21 مثلا اردی بهش ماه 53 یعنی این سوازی مثلا 50 سال پیشه 47 سال پیشه داریم میکنیم دیگه باز دواره با مهدی هار اینجای پرواز کردم یه روز ودش خب تمامی داره من اون کسایی که مثلا خدا بیاموزه باز دواره اسکندری و خزرایی رو ببینی این اسکندری و خزرایی اگر دیگه دیگه بکنی ببینی که خزرایی من نمشتم ایردفیولینگ باش پرواز کردم باید دیگه نعمتی شارچیان خدا بیاموزه بچ بیاموزه بیاموزه نعمتی که اخی بسا موارد این فرق ببینی ایمینو ببینی اسکنی جا ببینی ایمینوزه ببینی ایمینوزه ببینی ایمینوزه ببینی ایمینوزه ببینی ایمینوزه ببینی ایمینوزه
00:41:02--->00:41:10
spkr_02: میگم اینا سمره شد اون قهرمانی هایی که اینا انجام دادن در جنگ دیگه
00:41:09--->00:43:10
spkr_03: دقیقا دقیقا واقعا توی اینا رو خلوان ها رو هیچ جای دنیا شما نمیبینی ما همین دوره نایت گانری که رفتیم امریکا برای مثلا دوره نایت آپریشن و رفیولین که رفتیم حالا اونم باز هستش اینجا تو در سرفر بازم تاریخی که رفتم با خیلی از خلوان های از کشورهای مختلف حالا نمیده به خاطر ای که ما رفته بودیم اونجا مقدر من و خورم رفته بودیم برای اون دوره با همه خلوان های کشورهای دنیا بودیم تنها کسی که واقعا یه خورده با ما چیز میکند شاید آلمانی ها بودند از نظر به سالا کامپیتیشن پروازی و نایت کانری و خطوص در مورد اسکورگیری و اینها ولی حتی از امریکایی ها واقعا ما فراغیریمون بهتر بود ولی اینی که شما میفرمایین خلوان ها در زمان جنگ ما همه اینا رو نشون دادیم دیگر در مورد مورد اشتری وقتی که صحبت میکردم هر قسمتیش واقعا یه دیکی میداره بوده که من راجب سانیه ها پرواز میکردم اینا واقعا سانیه ها بود برخواه این دختر پرواز رو من همینجوری ادامه داره دیگر حالا هر کسی به خصوصی اگر بچه ها کسی واقعا میخواد یه خاطراتی براش بزنده بشه اگر به من اطلاع بده من برای تاریخش رو در بیارم بوده پروازهی کردید حتما خواهی برای میگم خصوصی باشه من دنبال یه نفر بخوام بگردم خب به احال حق کدومشون رو میتونم پیدا کنم اسمامیشون رو ولی اگر بخوام راجب این دختر پرواز رو من تا آخر برق بزنم خب یه خود ممکنه خصف کننده بشه برای تا دیگه ای جانت دلم برای تا دیگه
00:43:10--->00:43:18
spkr_02: دروت می فرسیم به جام منچهر خلیلی نازنین لیدر تیم آکروژت تی لایف هستند.
00:43:19--->00:46:34
spkr_03: من این شهر خیلی هم که واقعا از یکی از خالوانهای بی نظیر که دارم میگم اقلاق نمی کنند. برخواه من خودم ایک اکپریانس خاصی خواهی ایک اکپریانس خواهی خواهی این این این که من که پریدم فقط در موقعات شماره سه پریدم. از اول دکتوزی تصمیم تمرین ها باونه بزنم نمایش ها و شبه این ها در موقعات شماره سه پرداز میکرد. ولی منوشهر خیلی دو نفر بودن توی نیروحوایی که حالا سطح نظر از اسراتید مای که من واقعا تجربه پروازی باشون ندارم. مثلا با تیمتار جامبانی فقط تو اکروجت پرواز میکردم. ولی یک کسی مثلا مثلا تیمتار ایمانی ها نیشون هم خوب از خدمانهای اکروجت بود. هر کدومشون هم در نوبه خودشون بی نظیر بودن. ولی وقتی که مثلا راجب محمود ایمانی ها صحبت میخوام بکنم. محمود ایمانی ها<|sl|> ما تو تیم ما بود. یعنی ما با اون موقعی که پرواز میکردیم با تیمتار جامبانی محمود ایمانی همه جا پرواز میکرد. یعنی هر جاید هر روزی مثلا محمود مسویل تایموری احتمالا اون روز مریض رود ایمانی هیار نمیدارد جای تایموری جامبانی. شماره چهار میداشتن پرواز میکرد. شماره سه میداشتن پرواز میکرد. نمیدونم بعدها لیدر تیم اکلوجت بود یه مدت محمود ایمانیان بر میبینی که از اینا هیچ را اسمی هم ازش نیست بدتر از من ایمانیان شاید دوتا اکس ازش پیدا نمی کنیم محمود ایمانیان دارم میگم چیز نشد با تیم سار ایمانیان تیم سار ایمانیان بردارم که یه زمانی فرماده نیروعبایی شد و زمان بسیار سختی هم بود بسیارم خوب عمل کرد ولی محمود ایمانیان هن نظر پروازی دارم میگم یونیک بود دیگه همه ما پرواز میکرد ولی ایشون پرواز یه جور دیگه پرواز میکرد خلاصه ما با ایش میگفتیم مخملی مخملی بعد میرسیم به منوچهر خیلی منوچهر خیلی یک ویژگی خاص خودش را داشت من وقتی میگم منوچهر خیلی یه نفر بود دلیل دارم اولا در زمان های مختلف توی تیم آکویجت جاهای مختلف پرواز میکرد خوب هم پرواز میکرد این ایمانیان فرقی هم نمیچن یعنی شما رو دو پرواز میگه شما رو سر پرواز میگه حالا دقیقا دقیقا من یادم نیسته در چه پوزیشن های پرواز کرده ولی از نظر پروازی همه جا پروازی بعد اومد شد لیدر یک ویژگی دیگه ای باید میداشت لیدر شد چرا دیدر آکویجت یه پروازی پدریان همه خوب دیدر آکویجت پرواز کرده اون زمان آکویجت هم بسیار خوب حمل میکن از این مهمتر آدم خلاقی بود زمن این که خیلی آدم سوشیال خدا میانو از این داری میشته به صلاحی منو؟ رو لایبه؟ بله بله بله من رو سیاج جم سلام اگه صلاحی من میشتری درود بر تو
00:46:34--->00:46:40
spkr_02: بله دارم میشنوند تیمسا خلیلی تیمسا منوچهر خلیلی عزیز لیدر تیم آکروجت
00:46:37--->00:48:22
spkr_03: خلیبی عزیز لیدر تیم آکروژیت این زمن این که خب همه جا پرواز میکند لیدر هم پرواز میکند خلاقیتش در اونجا بود که زنانی که شد شد پروازه لیدر تیم آکروژیت اون برنامه پرواز آکروژیت رو موف کرده در روش پایگاه ها همون توی که من قبلن هم گفتن توی شهرها و قصدها و داها تا اینا بیرد پرواز میکند خب این خودش شما میدونی من چی دارم میگم خیلی فرق میکند که شما روی یه باند پروازی با داشتن ریفرنس باند پروازی یا این که مثلا بسه رو ده کبوتر و هنگ پرواز بخوایی بکنی تیم آکروژیت این یه خوده ظرافت خاص نیمیخواست حالا ظرافت پروازی و تخصیلت پروازی و کار پروازیش به یه طرح خود ابتکار این کار و قبولوندن این کار به اساطید اون موقعی مملکت که ما بریم مثلا روی فلان شهر پرواز آکروژیت بکنیم حالا این خودش یه بحث دیگه است یونیچ بودن اینجاست خب ان نظر سوشیالش هم که دیگه بچه هایی که صحبت صحبت من نظرم میشنمند خیلی خوب میدونن تو هر مجلسی که بود دیگه منوچه رو خیلی چیمیگن فعال مایشه ها میگن داشته میگن متکلبه و همه چیمون و ما خاطرات بکنیم من با منوچه هم هم خاطرات شخصی و هم خاطرات پروازی و هم خاطرات خانوادگی خوب داریم ما زندگی نیچه روشیم یم زندگیета
00:48:24--->00:49:19
spkr_02: من یه چیزی بگم اینجا جامعه عتیقچی، جناب لغمای نجات، جناب لبیبی و ارز کنم چند نفر دیگه ها جامعه خانوم دکتر ندیمی، بیتا ندیمی که دختر شهید ندیمی داریش و ندیمی نازانین همه به شما درود و عرض عدب و احترام فرستادند و گفتند که اینقدر که واقعا لذت می خانوم مهنتی، همسر شهید مهنتی خانوم برادپورم می گن از همام همراهان بابت ایراد پیش آمده در اینترنت عزم می خوام عرض کنم خدمت شما که احتمالا خب برطرف شده، حالا من بعدا خدمت شما می رسیم آقای عادل خان جدی که برادرشونم دو سه روز پیش از دست دادن متاسفانه به خاطر کورونا
00:49:18--->00:49:24
spkr_03: به خاطر کورونا من در غمشون شریک هستم اگه سوزای من نمیشنم
00:49:25--->00:49:29
spkr_02: گرم میشنه باید. باید. باید. باید.
00:49:27--->00:49:53
spkr_03: دوش رو شاد کاشید
00:49:49--->00:50:15
spkr_02: خدا رحمتش کنه و من و خودت و غم خودتون شریک بدونیم حید چونترم خانوم توانگریان ارز کنم خدمت شما من اینقدر این کامنت ها زیاده جناب ابن یمین که شما زحمت کشیدی ازشون یاد کردی من میخواهم محبت کنیم جام ندیمی هم اگه دارین به دخترشون نشون بدید
00:50:15--->00:50:34
spkr_03: شون بدیم
00:50:34--->00:50:58
spkr_02: آره آیه دکتر افشین اقوالی نازنین پسر شهید اقوالی دوگاهه میگه آدم از گوش کردن صحبت تیمسار سیر نمیشه یعنی واقعا باعث افتخالید خدا شاهد من اینقدر این کامنتارو دارم میبینم که اینقدر سراپا اشق و محبت از طرف امرزمای خودتون
00:51:01--->00:51:23
spkr_03: شما همه تون به من لط دارید، محبت دارید، من سفاظ گذاره تمام این محبت های شما هستم. و آرزوی اون استم که هر چه بهتر، محفقتر، نمیدونم چی بگم. واقعا هرچی میخوایند خداقام بهتون بده.
00:51:23--->00:52:13
spkr_02: ما میخوایم از خدا بر میخوایم که سایه شما بر سر ما باشه و همطور خانم ایزسته تای نازنی خودارتون هستن خودارتون باشه یعنی شما فخر نیروی هوایی هستید و واقعا چقدر خانم کاشف میگن که عرض عدب و احترام خدمت جناب ایزسته تا و فخر آسمان ایزنی من آقای جما مازندرانی فیدون مازندرانی میگن درود بر فخر نیروی هوایی تیمسار ایزسته تا جناب آقای زارنجات تیمسار زارنجات جناب لبیبی میگن چک معلمیم هم با شما بودم مستار
00:52:12--->00:52:30
spkr_03: اونم از اون کساییه که من به عنوان یه نفر باید باشی آد بکنم ایشونم یه کسیه که واقعا هم سوشیالش هم پروازش هم همه چیش دیگه هم نمیدونم اتیتودش خنده های
00:52:41--->00:52:52
spkr_02: جامع روادگر که مادرشون به رحمت خدا رفته الان من پین کردم تیم سار خیلی دوستان دارم روادگر تحصیل میگیم خدمت جامع روادگر نازنیم
00:52:51--->00:52:55
spkr_03: من هم تصدیت میگم خدمتشون و انشاءالله بقای عمره ایشون باشه
00:52:57--->00:53:35
spkr_02: با این که دو سه روز داغدار هستن ولی اومدن که لایو برحال تیمسار ایز از ستای ناظرین رو ببینن خدا انشالله بهشون سلامتی بده و سبر جام جا بیدفور عزیز ای جانم شما ماشالله این هند دارید دیگه ازار و سی سد و چند؟ پنجاب و سه ازار سی سد و پنجاب و سه بح بح باجام روادگر عزیزم روح مادرتون شد
00:53:42--->00:53:50
spkr_01: من باید یه در... من اگر اونجا بودم از تمام صفحات این رفت در پواس شما عکس بگرفتم میذاشتم قشن اینجا پوست مردم ببینن
00:53:49--->00:54:35
spkr_03: اینجا خوش مردم بدینم روی هر کنومش بخواهم یه دونه مارک بدارم چه خب باغم پاسیبیا نشد دیگه دونه که اصلا اصلا اصلا داریم
00:54:43--->00:55:32
spkr_02: تراح بزرگترین عملیات جهان بودین این دوستانی که برحال حالا شاید غیر خرابان بله جنام ندیمی ای جانم روحشون شاد باشه انشاءالله میگن که چطور میشه از یک اصوره مثل شما به این راحتی چیز کنن و شما بخوایی برحشنگ عزیز مگم که دوستان میگن شما که میشه نمیسر میشه نمیسر میشه نمیسر میشه نمیسر
00:55:32--->00:55:39
spkr_03: ساداتون قطعه وصف میشه من ساداتونو درست مفجله میشم حالا میشه
00:55:43--->00:56:06
spkr_02: حاکم دوستان میگن که شما که استوره و تراح بزرگترین عملیات جهان بودید چرا باید به این راحتی از شما خدافزی کنند و بازشستگیتون رو قبول کنند شما باید می بودید می موندید و مدیریت می کردید فرمانده نیرو می شدید میگن چرا باید اینجوری شد بشه
00:56:06--->00:58:35
spkr_03: من به من دفاعا لطف کردن این کار کردن من در شرایطی بودم که اگر مجبور نبودم اولا تقویزه بازشستگی نمی کردن و اگر مجبور نبودم جلایه وطن نمی کردن چون من این روز اول به شما گفتم هیچ جایی دنیا با تمام زیباییش من خودمون به اونجا متعلق نمی دونم این در بحله اول و من اگر اشکال پزشکی من اونجا البته دکتر خطیبشایدی دکتر اولوروگ من که ناراتی کلیه داشتم دکتر خطیبشایدی یکی از دکترهایی بود که بهترین ها بود در زمان خودش و من همیشه سپاسگذاریشون هستم امروز شاید من سنم به اینجا رسیده شاید از واقعا موهبت های الهی بود که خدا من ایشون سر الهی من قرار داد به تشخیص ایشون بود که زمانی که خودشون یک جایی رو پیدا کرده بودن که من به اون مرکز برم حالا من راجع به دیتیل گرفتاری چیزم نمیخوام فیدیکیم نمیخوام صحبتان هم خارجن بحث ماست ولی من این شانس و یا این خوشحالی رو داشتم که با من موافقت کردم گردانم به گانه من بکرد من نه در شرایطی بودم خودم این کار رو نمی کردم که بدم توازه بازنشستگی مکنم زمنی که اون کسایی که موافقت کردم به دوتم با بازنشستگی من پنج سال هم به من خدمت ارفاقی دادن یعنی که میگم افتخاری دادن که من در حقیقت 23 سال خدمت کردم ولی من رو با 28 سال خدمت بازنشست کردم حالا کار ندارن که حقوقش با اون ندارنم با حقوقی هستان کاری ندارن حقوقش هندو طلب دار آمدشون ولی همینقدر که این موافقت کردم که من بیام و برم تحت اون درمان اون مرکز پزشکی قرار بگیرم در زمان جنگ گویی که از نظر من زمانی که ایران از وجود رشمند پاکسازی شد از نظر من پایان جنگ بود به همین دلیلم من تا اون موقع خودم رو کشوندم و بعد بازنش یعنی زرودی که آخرین عرب از مملکت ما رفت بیرون اون موقع من تشکیب بازنش کسید شده دم
00:58:35--->00:58:54
spkr_02: به افتخار تیمسار ذرفراز این پرچم ایران رو بفرستید. درود بهتون. درود بهتون. درود بهتون. روزی که آخرین عرب و از خاک مملکتمو بیرون کردیم اون موقع من درخواست بازشستگی کردم. این جمله رو باید با تلا نوشت.
00:58:50--->01:03:47
spkr_03: این جمله رو باید با تران نوشت شما این رو نگاه بکنید تاریخ موازشستگی من در اواخر سال 1363 توجه کردید امونی که آخرین عربا از مملکت ما رفتن بیرون اواخر یعنی اوائل 62 بود توجه کردید من بگه بعد اگر مجبوره می شدم نمی رفتم از هیچ که گاهی وقت بعدی از دوستان شما چرا کملطفی شده من از هیچ کسی طلبی ندارم من دینم و به مملکتم به ملستم عدا کردم زمانی که مملکت من از وجود اون آقایون پاکسازی شد من خودمون دیدم که من اونجا دیگه چیزم تموم شده و بعد دیگه واقعا تمانشون نداشتم اینه که منو میبخشید ولی نه از کسی طلبی دارم نه از کسی عرنکتو ها صحبات چونگرم که حقوق کردم اینم همینجوری پیش اومد صحبات کردم من صحبات اونم نکردم و روزی هم که از من بکت اومدم بیرون که اجبارا اینجا موندم و یواش شواش دیگه موندگار شد من یک سال قبل از این که خانومم و بچه هم از ایران بیان بیرون خودم گلوتر اومده بودن بعد دیگه دیدم طولانی شد من بچه هم کچیک هستند خانومم جمونه دیگه نمیتونن تو ایران بمونم تنهایی اون شد که اونها هم بعد از یک سال اینجا به من ملحق شدم حتی تو این یک سال هم همش خوشبین بودم که یه روزی محالجات هم تمام بشه برگردم هم بکرد متاسبانه اینطوری شد و ما اینجا دیگه موندگار شدیم مزدوش شدیم شروع کنیم یک کاری عرجم دادن و یک کاری بکنیم که خوشبختانه نه اینجا از کسی طلب دارم نه از ایران از کسی طلب دارم و هیچ گلو شکایتی از هیچ کسی ندارم یه درمان پرسیدن که شما چرا در امریکا مورد بیمهری قرار گرفتید من نه گفتم ببخشید شما رو در امریکا گروگان گرفتم بودم من چه گروگانی من اینجا شاید زندگی خیلی خوبی هم داشته باشم اگر یک نگرانی من امروز داشته باشم اگر داشته باشم توی مغزم و اون اینه که همیشه دوست داشتم بشنافم که این دفتر پرواز من که بیه این قرارتی به شما نشون دادم تمام این بچه ها هر کلومشون مثل علماس درخشیدن و ثابت کردن که اینا سربازان خوبی هستن ها درقل بعد از جنگ باید یک زندگی مرفع و قشنگ و شکی داشته باشن که در خورشون باشه آفایی این آرامشو پیدا میکنم که بشندم که امثال حالا باز نمیخوام اسم ببرم میره تو دهنم که بگم نمیدنم اسم ببرم نمیخوام دیگه اسم ببرم هیچون درم هیچ فرقی نمی کنه که اگر کسی پاشتون هواپیمان گذاشت و روی یک مهمولیت خالج از کشور انجام داد این مستحق اینه که بهترین زندگی رو توی اون مملکت داشته باشه من حالا دستم کتاهه شاید کاری نتونم بکنم در این مهموله ولی دلم میخوام اون کسایی که صدای من رو میشنوند از سران مملکت خواهش بکنم که این کار رو برای این بچه ها بکنم این آیون ایچار چه اونهایی که بازمانده هستن چه اونهایی که خودشون زنده هستن و باید با افتخار زندگی کنن وقتی که میشنم که یک کسی داره اونجا تلاش میکنه برای زنده موندن کسی که همه ای عمرشو توی خواهش ما توی این خواهش ساله بذاشته به قول خودشون دفاع مقاده از انجام داد حالا بیزرف داره که بهترین زندگی رو داشته باشه پروبان میکنم من نمیدنم الان اونجا رو من نمیدنم اینجوری که بهتون بگم که من غربتون برن الهی که غربتون برن من این خاطر جمیر و به تمام میدونم شما همه تون با من محبت دارین لط دارین من ندار اینجا در امریکا انتظاری من از امریکا ندارم در همین حدی که به من اجازه دادم من بیام ایجا کار بکنم یه زندگی برای خودم داشته باشم من هم هپی و راضی هم هستم هیچ طلبی هم از هیچ کسی ندارم از امریکایی من چه طلبی دارم که اینجا بگه منو به گروهان گرفته باشه اینجوری سوال کردن از من دارم بگم در ایران من از هیچ کسی گروه شکایتی ندارم تنها گروه شکایت من همینی بود که همان دوست دارم اینو بشتنم که هگر کسی اونجا زندگی کرد یا داره میکنه این زندگی راحت بشته باشه
01:03:49--->01:04:57
spkr_02: بله ای که قربونتون برم من اینقدر از عشق از همین هم رزماتون جام لغمان نجات میگه ما هر چی اعتماده به نفس داریم از شما داریم و جناب لبیبی و بقیه همکاراتون هم رزماتون نوشته من اصلا خدا شاهده اینقدر زیاده که هیچیش هم یادم میست بقید اینه مخوام به شما بگم دوستان میگن مثل خانم مهنتی میگن لطفا یک جرسه ای اقتصاد اختصاص بدید به دفتر پرواز چون اینقدر لذت بخش تعریف کردید و اینها رو گفتید ما اشت تو چشامون بود از لحظه که گفتید ما تمام این اصوره ها رو مردم ایران میشناسن از شهید خلط بری گرفته دوران گرفته یاسینی گرفته نمیدونم ندیمی گرفته همه ای اینا همه ای اونی هم که زنده هستن جام براد برد جام محققی جام چیت فروش میگن که شهر شهردار وقت بهشون گفتن هر زمانی بخواد بیزه از ستا بیاد هر جای تهران بهش خونه میدم میدیم میگن شهر میگن گفتم بله بفن بفن
01:04:56--->01:05:47
spkr_03: بسند بسند بسند بسند من به شما از کردم من روزی که از ایران اومدم بیرون چون هنوز هم خودم رو متعلق به اونجا میدونم هیچی از ایران نیوردم یعنی هیچی من خونه من اونجا گذاشتم زندگی من گذاشتم من برای شما یک در دول خصوصی کردم چند روز پیش با این سوار می کردم بله بله پدر من بله است یک مزرعه دار بود که کشاوردی نوین و بنیانگذاری کرد تو اون مملکه این اسمش هست توی دانشگده کشاوردی که دو ساله دوره مهندسیش بود شما برین اسم ایشون به عنوان اولین هایی که کشاوردی مکانیزر رو درست کرد تو مملکه هست ایشون یه ملک شیشتون گذاشت در غربان آباد گرگان من حتی آدستشو به شما بخشاوردی مدید بخشاوردی مهندسی بود کشو شما بخشاوردی مهندسی بود کشوش مهندسی بود کشوش
01:05:47--->01:06:13
spkr_00: مرز سلام و عدد دارم خدمت همه عزیزم بله بله لذت بردم و شنیدم خیلی لذت بردم متشکرم از این که واقعا این برنامه رو گد بسیت که ما
01:06:13--->01:06:36
spkr_02: روی دروین رو بدیم بالاتر که تیمساز آره یا عقبتر هم عالیه خب یک کم بالاتر اگر چون تیمساز خم میشند آها عالیه تیمساز بفرمایید قربان در خدمتون هستیم عالیه عالی تصویر عالی قربان بفرمایید از اشترش شروع بفرمایید خواهش بکنند
01:06:38--->01:23:29
spkr_00: بله خب داشتم ارز میکردم که خب از زمانی که به من ابلاغ شد این معمولیت خب بیسه هشت اسفند بود که اومدم پایگاه و با این که تجربه قبلی رو داشتیم خب از در مرحله اول خب فرمانده اینی رو دستور داده بود یک سری از خلبان ها از پایگاه های دیگه اومده بودن برای کمک به پایگاه ما خب خلبان هایی که اومده بودن خب زنگ می زدن به خانه آدهاشون و تماس که می گرفتن من می شنیدم که تو صحبت هاشون می گفتن می خواهم یک معمولیتی انجام بدیم غیر از این معمولیت ها یک معمولیت مخصوص بعدن می شنوید شما سدار خب همین صحبت ها بود که اون موقع هم خب ستون و پنجام خیلی فعال بود خب اینا یهاشاش این صحبت ها به گوش دشمنم می رسید حتی به جای رسید که یکی از خلبان ها که رفته بود شب عملیات که قرار بود فردا بریم عملیات رو انجام بدیم رفته بود که ماشینش رو بنزین بزنه در کبوتره هنگ بعد و اون کسی که و سا پمچی که خواسته بود بنزین بزنه گفته بود این عملیاتون که یه انجام می شه دیگه به خوش اون رو دیده بود خب این دیده بود عجب که اومد گو و واقعا دیگه اون عملیات نباید ما انجام می دادیم با این وجود بلند شدیم و رفتیم و همون بود که جاوی زستا که توی حواب ما بود گویاد دیده بود که حواب مای دشمن رو دیده بود در اون منطقه و با رمز به ما اطلاع داد که لو رفته این مرحله اول بود خب من با این تجربهی که داشتم اون مرحله دوم که جناب گلچین لیدر دسته بود و ده فروند بودیم که دو فروند رزر بود هشت فروند هستی وقتی رفتیم روی درشه رومیه و اونجا بنزین گیری کردیم در زمانی که داشتیم بنزین گیری می کردیم هواب به قدر خراب بود که دیگه عب چسب دود به زمین و واقعا نمی شد اصلا رفت این بود که همون جا برنامه کنسل شد و برگشت این مرحله دوم بود و با این تجربهی که به دست آوردیم برای مرحله ثومی که من لیدر بودم این بود که هم از تجربه این که ما خلبانی از پایگاه دیگه نخواستیم که شهید فکوری به بندره فرمودن اون زمان که هر خلبانی رو می خواهی از پایگاه دیگه من برای بفرستم من گفتم هیچ خلبانی رو نمی خواهیم یک دو گفتم به پایگاه تبریز روزی که می خواستیم این برنامه رو انجام بدیم ترخواست کرده بودم که یک هواب ما بلند شد بدونی که بدونن برای چی هست هوا رو برای ما چیک بکنن و اطلاع بدن که هوا چطوره به رادار تبریز بگن رادار تبریز هم نفره که منجا داشتیم بدونی که بگن بدونن خودشون که برای چی هست اطلاع دادن که هوا مثلا خوبه این بود که این دوتا تجربه رو ما داشتیم و عمل کردیم خوب من با مقلبست من این مدتی که از ویسه هشت استم تا پونزه فروردین که عملیات باید انجام می شد در این مدت من به تنهایی و با همه اینیه جناب گرچین یادش بخیر که ایشون واقعا همیشه من به یادش هستم ایشون یک ناگفتن مند یکی از بهترین خلبانها باهوشترین خلبانها من همیشه می گم واقعا یک خلبان بسیار باهوش بسیار مدیر بسیار خلبان خوب و بسیار فرمانده خوب خیلی واقعا ایشون بایستی ترقیه می کرد حیف شد حیف شد که قدر ایشون رو ندارستن کار نداریم در حصرت ایشون با هم همهانگی می کردیم و من این مدت به تنهایی می نشستم و ایشون هم با من همکاری می کرد و این نقشه ها رو آماده کردیم برای خلبانها برای کابین اقل برای کابین جلو لاغای پروازی رو تحیه کردیم بدونه که یک نفر بقیرم حتی این تعداد حوابیماییی که می خواستیم با اون مهماتی که من می خواستم که زیر حواب ما باشه در این مدت من یازده تا حواب ما لازم داشتم با اون مهماتی که می خواستم برای پروازیم یکی بای رزروروی زمین می شد و دوتا رزروروی حوا یازده تا حواب ما لازم داشتیم یازده تا حواب ما رو من در این مدت طوری ارنج کردم طوری آماده کردم که خود پرسنل فنی متوجه نشتم در این مدت پروازایی که انجام می شد که ما معمولیت انجام می دادیم در این مدت این معمولیت هایی که انجام می دادیم من حواب مای اسپیر حواب مای رزروروی که برای حواب مای برای مهمولیت ها می داشتیم بگفتم خب این مهمات رو شما خالی نکنه یا تقنیل نکنه مهماتشو بذارید باشید یه حواب ما رو بذارید برای روزای بعد به این ترتیب یه باشه هاش من این یازده تا حواب ما رو نگه داشتم یعنی به ترتیب با سیاست خاص من یازده تا حواب ما رو تا اون روزی که می خواستم نگه داشتم حالا یک دو روز قبلش به سرپرست گردن نگه بوینی بود یادش بخیل خیلی آدم زرنگی بود آهوش بهش گفت برای روزاید روزاید روزاید روزاید روزاید برده بهش گفت برده یه چکی بکنن یه بازدی بکنن به خودی اینجا بده خلده بهش گفت بهش گفت یه چکلیز به دردش میگین نگاه بکنن لیکی نداشت باشه یه حواب ما ممکنه کار داشت باشون خلاصه خودم هم رفتم توی شلطه را میگشتم هاوما رو چک میکردم ببینم کار میکنن روش چک میکنن خلاصه با این ترتیب با سیاست بدونه که متوجه بشن یه هاوما رو دادم یه چک کردن یه بازدسی کردن یه پریفیل های چک کردن آماده کردن در حقیقت خلابانه هم روزا قبلش میان توی کمانفوس دوره هم میشینن صحبت میکنن این طرف این طرف صداشو میکردم گفتم بی خودی اینجا نگردید برید سراعت بکنید برید خانهاتون اینجا بی خودی میگردید برید میگردید که چی خلاصه فرساده همشون خانه هاشون روزا قبلشون روزا قبلشون به این ترتیب خلاصه من با سیاست این کار رو کردم و این مدت طوری شد که واقعاً نه یک نه بر پرسل فنی متوجه شد نه خلابانه ها متوجه شدند نه هیچ کدام از خانهاته ها متوجه شد حتی خانم خودم به هیچ عنوان متوجه نبود تا حتی سه ساعت از پرواز ساعت نیمه از پرواز گذشته بود حتی خانه من خانم اسکندری آمده بود بهش خدا رحمت کنه اسکندری رو آمده بود کشد که نهان همسایه بودن که خبردار نیستی سه ساعت نیمه شوهره همون رفتن پرواز هنوز خبری ازشون نیست بری این درد من سیکرد نگه داشت دودم این پرواز رو خلاصه این بود که من حتی لباس پرواز و تمام وسال پرواز خلبانه رو داده بودم آوردودن توی پست فرماندهی سبحانه رو برای خلبانه آوردودم دادودم آوردودن آمده کردن توی پست فرماندهی خلبانه رو که استدا کردم توی پست فرماندهی بریفینگ توجیه طبلت پرواز رو توی پست فرماندهی گذاشتم روز قبلش دادم مخابرات پایگار رو درش رو گفت کردم مخابرات تعدیل کردم دستور دادم به هیچ عنوان هیچکونه مخواهد تلفونی از کمان پست به بیرون انجام نشه هیچکونه تماسی با بیرون انجام نشه از کمان پست و به این تعدیب گفتم که هیچکونه تماسی با بیرون انجام نشه و وقتی که ما تماسی با بیرون هیچ کس حق نداره؟ همین cuestión بändه بعد از کمان پست هیچکونه به ، Îدارد و رام را مستده پرواز 1 آمن وقتی بد底 influen hung به توبه پ responsabil خلابان ها وقتی که خلابان ها رو البته نگفتن نماند. خلابان ها رو ساعت نزدیک سه صبح بود صدا کردم. وقتی که اومدن توی پست فرماندهی تازه فهمیدن خلابان ها رو دادیم. آماده شدن برای رفتن لباس پروازه پشیدن و خلابان از در کمانپوس رفتیم بیرون. از در کمانپوس رفتیم بیرون از وقتی که رفتیم روشن کردیم. تاکسی کردیم. رفتیم سر حق بیما. رفتیم سر باند. تا بلند شدیم. رفتیم. یک کلمه کسی حق نداشت صحبت بکنه. هیچ رادا بگو. نکرد. هیچ کونه تماسی با هم نداشتیم. با برج کنترول نداشتیم. بلند شدنمون با چراغ برج بود. رفتنمون تا دریاچه ارومیه 500 پا روی زمین بود. یعنی ارتفاع پایین. روی دریاچه ارتفاع پایین زیر تانکر حدود یه چیزی حدود 500 پایی. روی دریاچه ارومیه از حوابهای تانکر بنزین گرفتیم. بدونه تماس رادیوی. فقط با چراغ تانکر. می دونید که واقعا همونطوری که استاد بنده جناب ایزدستا فرمودن توی اون صحبتهای واقعا با اون گفتار شیرینشون که واقعا آدم لذت میبره. اینه که در ارتفاع پایین زیر تانکر از چراغ اون تانکر استفاده کردن برای خلبانم مشکله. به این سادگی نیست. اینه که باید بری اون زیر تا اون چراغ ببینین. و از دور چراغ معلوم نیست. فاید نزدیک بشید که ببینین. از ارتفاع پایین. ارتفاع پایین زیر تانکر روی درچه ارومیه خلاصه رفتیم و را هیچ کس خبر نداره. حقابای F-14 اومدن برای اسکورت اون روی دریاچه اسکورت حقابای تانکر و ما. حقابای F-5 از تبریز بانشتن اومدن اون روی اسکورت. و اینه که ما اینم ناگفته نماند. قبل از اینکه از زمین بلند شدیم حقابای F-5 ای که خدا رحمتش کنه. سرمان کاروانی او زمان. روی شدش. و ما به عباس رمزانی کابی نقعه بش بای F-5 اینا بلند شدن. قبل از اینکه ما از زمین بلند شدیم. اینا بلند شدن و هوا رو چک کردن و به ما گفتن که هوا خوبه. هیچ عبری نیست و ما بعد از اینکه اینا هوا رو گفته بودن و ما گرفتیم اون موقع بلند شدیم. اینه که این تجربه بود که از قبل داشتیم. خلاسته ما روی دریاچه ارومی اردوائی پایین بنزین گرفتیم. رفتیم و رسیدیم لب مرز عراق. اونجایی که مرز عراق و ترکیه هست در اون نقطه وارد مرز شمالی عراق شدیم. تو دریاهایی که به حساب دریاهای عمیقی هست در شمال عراق و ارتفاعات. خب در اون زمانی که ما از اونجا بایست عبور می کردیم. خوشبختانه در اون زمان اون ارتفاعات پر از برف بود. برف زیادی در اون ارتفاعات بود که اونا نمی تونستن در اون ارتفاعات دیدبان بزارد. خوشبختانه. خوشبختانه. اون ارتفاعات چون دیدبان نداشت ما از اون نظر خیال مراحت بود. ولی منوز ما در این مدت بنده روی اون جاهایی که اینا مثلا مثل پایگای کرکوب مثل پایگای موسل اون رادارهایی که داشتن من در اون نقاطی که اینا رادار داشتن با چراقوه می گذاشتم. چراقوه کچک می گذاشتم و به حساب نقاط کو رو پیدا می کردم و مسیر و طوری انتخاب می کردم که ما بتونیم طوری بریم که اینا به هیچ وجه ما رو نتونن بگیرن. و من این مسیر رو کاملا از بین این در رها طوری انتخاب کردم تا اونجایی که امکان داشت اینا نتونن ما رو بگیرن. تنها جایی که امکان داشت ما رو بگیرن در اون شهر داخو در شمال نزدیک مرز ترکی بود که ما از اونجا مجبور بودیم نزدیک اون شهر عبور بکنیم و اینا صدای آبما رو می شنیدن یا احتمالا ماهای ما رو می دیدن و اونجا احتمال داشت که اینا اطلاع بدن و اونجا رو این تحریزی که انجام شدود به خوبی توسط جاوی زست ها مرومه بشیار خدا رحمت کنه یادش کرامی با ما سفروند اف پنج گذاشته بودن که همزمان که ما عبور می کنیم این سفروند اف پنج از تبریز بلنشن و البته قبلش بلن می شدن همزمانی که ما از اونجا عبور می کردیم این سفروند اف پنج می آمدن و می رفتن پالایشگاه کرکوک رو بمبران می کردن که حواس اونا پرد می شه به اون سفروند که شما در فیلمی که درست شده امرو بشتر می بینید دقیقا که همینطور می شه این سفروند اف پنج که می رن و اون پالایشگاه رو بمبران می کنن اونا دقیقا حواسشون پرد می شه و می گن که همین سفروند بودن در صورتی که ما عبور می کنیم و میریم ببخشیم
نظرات
ارسال یک نظر