پایگاه یکم شکاری و جنگ (بخش دوم)
00:00:00--->00:05:17
spkr_02: قبل از انقلاب ترهی بود به نام تره سوالان. این تره سوالان تره حمله به عراق بود. در اون زمان 16 تروند تقییم شده بود که به پایگاه الرشید هم بکنم. که قرماندهان لیدرهای زیادی لیدر این دسته بودن. قبل از من چادروان احمد دانشمندی لیدر دسته بود. لیدر دسته پروازی با افور بود برای بسلاح عرشید بغداد. بعد از ایشون من رو گذاشتن. من رو گذاشتن لیدر عراق در این تره سوالان. این مال قبل از انقلاب. در نتیجه من به فکری گفتن. فکری اجازه بده من برم برای این عرشید عراق. همون طور که در تره هست ایشون اجازه ندادن. نه به من ازدادن. نه به بهراموشار ازدادن. نه به ایزسته تا. جناب سرهنگ ایزسته تا. همه ما دافتالب بودیم که بریم. ایشون گفتن که شما ها بمونید. در نتیجه بقیه جبون ها رفت. سره چفر. اونم که با ترهیزی شادوان فکری و مال و بهراموشار. به حال نظرم اینه که ما با این خدمات منو در شهریوره هزار ساده شهست بازشست. وقتی بازشست شدم از بیرون باز دلم نمی اومد. باز از بیرون با بچه های 14 تیمسار فراول. تیمسار یدالله خلیلی. جمسرنگ دهنادی. و بقیه با بیرون تماس می گرفتم. خود چیزهایی که می دونستم. کمک می کردم. بینامی گفتم. با بازشستگی. باز تلاش هم قطع نکردم. بازشستگی رفتم هواپینایی شخصی. رفتم چون گواینامه به صلاح ایتی پیر گرفته بودم. رفتم شدم مدیر عملیات موهان در ایتی پیر کرمان. با جناب سرهنگ آخونزاده که ایشون موافن عملیات بدن. من مدیر عملیات موهانه شدم در کرمان با حربای توپلوخ سر 54. این سید. شد از ماهان پروازید. یک مدتی اونجا بودیم یک سال. برگشتم تهران. بعد دوباره رفتم سازمان نقشه برداریم. پنگ سال رفتم دوره دورنیر. هواپیمای دورنیر دویست و بیسته همچ. آلمان دوره دیدیم. با جناب سرهنگ زیوری که الان آلمان تشریف دارن. محمودی و یه نفر دیگه رفتم آلمان دوره اکس برداری هواپیمای بسیار خوبی بود. مالا اکس برداری اینو دوره که دیدیم برگشتم. پنج سال خلبان سازمان نقشه برداری شدم. از کل ایران نقشه برداری اکس هوایی گرفتیم. که این اکس ها تبدیل به نقشه شد. چون اون زمان نقشه ها کهانه بود. مثلا خیلی از جاده ها بود ساخته می شد. باید در نقشه منعکس ندود. وقتی این موقع از کل ایران اکس برداری هوایی کردیم این اکس ها تبدیل به نقشه شد و این نقشه ها همه بهروز شد. این خدمتی هم بود که بعد از بازشستگی در نقشه برداری کردم. بعد از اون منو قومان معاونه عمالیات قشم ایر فارس ایر در قشم معاونه عمالیات فارس ایر شدم یک سالم فارس ایر اونجا بسلا انجام می دادیم. من معاونه عمالیات در قشم. بعد از اون دیگه بازشست شدم یعنی از اونجا هم اومدیم تهران و اومدم به کانادا. بعد از بله یعنی بعد از ستفان دوگوی که پرواز جتو شروع کردیم و دانچی تا زمانی که اومدم کانادا من پرواز رو ترک نکردیم.
00:05:19--->00:11:40
spkr_06: افسوس و صد افسوس به ما و به اون واقعا ننگ به اون خائنینی که این چنین خیانت بزرگی در حق ما ما فرزندان این مملکت کردند و باعث شدن که شماها که میتونستید نتیجه جنگ رو در همون سالهای اول به نفع این کشور به راحتی تغییر بدید واقعا ننگ بر اون آدم ها که نخواستن و با این که یک عزیزی مثل شما چطوری شما میتونید برید تو سازمان نقش برداری و برید اونجا پرواز کنید اونجا پاکسازی نباید بشید ولی برای جنگیدن برای این مرز و بوم بیان و شماها رو این چنین این یک شما جناب از دید من شما ارتش بودی شما رو با درجه سرهنگی بازشفت کردن ولی شما ارتش بودی من درجه های کلوی میبینم روی دوش کسانی که هرگز لیاغتشو نداشتن ولی برای دادن یک درجهی به قول معروف که فقط یه تیکه شاید پارچه هست و میتونه چه دلگرمی برای شماها به وجود بیاره شما جناب ایزستا جناب ادبایی و کسانی که خب شما باز رفتید باز به قول شما پاکرانیتون کردن و برگشتید دوباره خواستید که برگردید جناب بیدگولی عزیزم میگفت که من میدیدم هواپیماها دارن میان جیگرم آتیش میگرفت میرفتم اونجا میگفتم یه کاری بکنید ما برگردیم ایناها جناب بیدگولی حلال زاده الهی که خدا حفظش کنه همین جناب بیدگولی عزیزم که الان توی لایف هستن و سلام فرستادن به شما استاد بزرگم جناب باعزی یک خاطرهی تعریف کردن که گفتن من میدیدم من رفته بودم یه مزرعهی گرفته بودم و داشتم تو مزرعه کار میکردم من خلبان با این تخصص داشتم میدیدم کشورم مورد تهاجمه و من نمیتونستم برم و دفاع کنم از کشورم منی شما وقتی که یک کسی تخصص داره و میدونه که الان میتونه چه خدمتی بکنه و چه از خدا بیخبرهایی خدا ازشون نگذره که از نگذشته کسانی که خیانت کردن به این مملکت به نظر من خیانت این نیست که حالا طرف یه واجه هایی به کار میبرن خیانت اینه که برای این مملکت کسانی میتونستن خدمت بکنن و دست هایی از توی آستین دوست بیرون اومد و باعث شد که این عزیزانی که الان اینجا نشسته و باز ارغ داره و که رفته آقا جایی که نمیخواستنش بلند شد رفت رفت در کشور بیگانه ولی هنوز درش برای این مملکت میتپه میاد اینجا میشینه و خاطراتشو میگه و تاریخو میگه برای این که یک بار دیگه همچین اتفاقی نیفته و تکرار نشه این اتفاقها اگر کسی دیگه اومد نیاد بگه اون طرف نبود اینجوری نبود نمیدونم اون خائنه اون بلد نیست شماها قسم خوردید به نام این مملکت شماها همون شیران خفته در بیشزارهای این مرز و بوم بودید شاید دشمن شما رو نمیدید و از ترس شماها بود که اینا رو دلم مونده باید بگم به خدا ببخشیتا بخصد صحبت های شماست شماها اون بیشه به در واقع قدرت و حیبت شما شیران خابیده در اون بیشه است که اسم داشت و رسمی داشت و شاید نسد دام هیچ کدوم از این کشورهایی که برحال به خوابشون هم نمیدیدن یه روزی بخوان بیان و به این مملکت چشم تمع داشته باشن ولی متاسفانه اون خائنین اجازه رو بهشون دادن و روزی دست اونها از آستین همین تاریخ بیرون خواهد اومد و اونا خواهند فهمید که که اون خائنین در گرکای در لباس میش کیا بودند و چه کردن در حق این مملکت چرا ما اینقدر شهید دادیم چرا اینقدر این جنگ طول کشید این جنگی که خیلی راحت اون اول جنگ میتونست مغلوبه بشه کشور عراق و ما پیروز باشیم که بودیم ما در طول خلال جنگ پیروز بودیم برحال شایردان شما اومدن به داد این مملکت رسیدن و رفتن و باعث شد که این اتفاق یک جوری دیگه این رقم بخوره و رفتن اسیر شدن شما میگن که در کمپانی مکدان داگلاس با تست پایلوت کارخانه پرواز کردین جالان با تست پایلوت کارخانه کارخانه مکدان داگلاس شما در کمپانی پرواز کردید خانمه میگین براشون لطفاً
00:11:40--->00:11:46
spkr_00: می گوستن که می گن کما در کامپانی این بکتارین چی بود؟
00:11:54--->00:13:32
spkr_02: آه بله. داستان این طریق بود که وقتی که امریکای ها هوابمای پانتوم را می آوردن از امریکا به ایران دو سا سخلسان دو فروند می آوردن. دو سا سخلسان هم با اینا می آمرد. اینا در بین راه در هوتل ها و در بنزین و حزینه های پرابانی بود. وقتی ایران می آمدن در ایران در هوتل. در هوتل بهترین هوتل زندگی می کردن. صبح خوابیار می خواستن. کلی حزینه بود که متعمل می شد ایران. من دیدم که بعد از اینکه ما پرواز کردیم به تیمسار شادروان رویی که فهمون پاگاه یکن بود. من عرض کردم که تیمسار چرا ما خودمون هوابما ها رو نمی آنیم. ایشون گفتش که هاره فکر خوبیه. اینو باید سیم به تیمسار خاتم بگیم. فهمانی نوابایی. گردشه من پرسان به ستا. برد. رفتیم ستا به نیرو هوایی. خدمت تیمسار خاتم بگیم که من تحریزی می کنم. این حواتهای خودمون بیاریم. سلام. برد. تیمسار نبکی. موسیقی موسیقی موسیقی موسیقی
00:13:34--->00:14:30
spkr_01: تیم سار سلامت بکنم استاد بزرگ همه ما ها خارونتی بکنم خیلی خوشحال هم شما تیم سار واعزی معلم ما بودن دیگه من کاب نقب بودم خواستم یک خاطره ای از ایشون بگم حالا منهای این خاطرات جدی که ایشون مطرح کردن و کریری که مطرح کردن خب ما کاب نقب بودیم تو کاب نقب ها یه پرهنگ خاصی بود تو کاب نقب ها یه پرهنگ خاص دیگری بود ما صبح که میامدیم تو باشگاه بشینیم صبحونه بخوریم تیم سار واعزی شب خوشی گذار اجازه میدید تیم سار من راجب خاطرات چیز صحبت کنم اون دوران حالین ریزang ریزان روزین بیشcus
00:14:30--->00:14:35
spkr_06: یه مقدار گوششون کم سنگین هست
00:14:33--->00:14:48
spkr_00: میشتر خاطرات پاری است میترم که میترم از خاطرات با هم داشتی بگیم خاطرات شدید
00:14:43--->00:14:56
spkr_05: نمکی میخوان خاطرات شما رو بگم. اجازه میدین بهشون؟ بفرد خواهش میکنم.
00:14:57--->00:16:50
spkr_01: تیم سال سروان بودن و واقعا هم به ما روحیه می دادن. ما صدفان بودیم. برحال من بودم. احمد افشین که ایشون صحبت کرد. رزوانی که ایشون صحبت کرد. کلمی کلانتری زکیخانی. ما کابی نقب بودیم. با اینا پروازونی کردیم. من های دور از صحبت های جدی که تیم سال واعزی کردن. می خواهم به خاطرات شیرین اون موقع رو بگم گردانی یازد. من کابی نقب ایشون پروازونی کردم. گانری می کردیم. ایشون رول می کرد. پاینال. 45 درجه. بوم بهشون می زد. می گفت مرسی حسن. یادتونه تیم سال. می گفت مرسی حسن. دوباره رول می کرد. شمایی قادره گفتیم. یه بار گفت. دوباره رول می کرد. حالا راکت می زد. بنگ می زد تو بولزایی. می گفت مرسی حسن. پولاب می کرد. می آمد تو دانوید. می آمد تو دانوید. من می آمدیم پاین. می شستیم. می آمدیم پاین. بچه ها می گودم با چی بودیم. می گفتم با مرسی حسن. ایشون به نام مرسی حسن معروف بودستم. کما انقدر از این گانریی که می کرد راجی بود. انقدر از این گانریی که می کرد لذت می برد. که همش می گفت هر بار که رول می کرد و می زد می گفت مرسی حسن. ما هم همش می گفتیم با مرسی حسن بودیم. با مرسی حسن بودیم. جا نمچی.
00:16:51--->00:17:19
spkr_06: تیم سار سرفراز شما چی تعریف می کنی این رو که یک کسی مثل ایشون که راکتاش برزای می خورد با این اتتیود با این احترام با این وجنات با این فرهیختگی واقعا یه همچین شخصیتی باید اسم پاکسازی روش بیاد و باید از عذر یک همچین شخصیتی رو بخوان
00:17:21--->00:18:39
spkr_01: ولی نمونه ایشون سرهنگ حوشیار بود که من همیشه راجع به صحبت کردم و تو قرارگاه پادوی تیم سار حوشیار بودم من تو قرارگاه کربلا پادوی ایشون بودم دیگه من بودم محمد حقشناس بود محمد دانشبول بود همه شون به رحمت خدا رفتن ما پادویی حوشیارو میکردیم ایشون دفترات دوما میدونیم ایشون نمونه حوشیار نمونه حسن واعزی بود یعنی میخوام بگم حسن واعزی پرویز پیروز امیر فرامرزیان نعمتی ارش کنم خدمتون که کامران نوش کامران نوش که خیلی وقتی اسمش رو حسن نبردیم واقعا اینا کسانی بودن که الگوه هم بودن به امام رضا این حقیقت دارم میگم ما وقتی میشه سره میز غذا من نگاه میکردم من ببینم حسن واعزی قاشق رو به کدوم دستش میگیره چنگال رو به کدوم دستش میگیره من نگاه میکردم ببینم ایشون از پله هواپیما چطوری میره بالا منم باید مثل ایشون بشم منم باید حتما مثل ایشون بشم ما اینا بزرگانی هستن که من هرگز نمیتونم هرگز نمیتونم مثلا قلبمو از اینا توحی کنم هیچ وقت نمیتونم موسیقی
00:18:41--->00:19:25
spkr_02: واقعا دفتیم. من افتخار می کنم که درخ نکنم شما. ما همچه یاد گرفتیم. از شما ها یاد گرفتیم. از شما ها یاد گرفتیم. اینه بگم که جرام در همزه ای. من در هر پرواز از همکارانم که با هم پرواز می کردیم چیز یاد می گرفتن. آشق یاد گرفتن بودم. و اینا به من درست می دارد. درسته که می کنم من معلمین می کنم. من در واقع شایدی می کنم. اینم از بزرگ بردیم. اشقی بر می هن ما رو واده هم می کرد که من اینش اینش
00:19:27--->00:19:31
spkr_00: امورده کارخانه مفتونات بایی کارده در نسیم کاریم
00:19:31--->00:20:39
spkr_02: همونطور که ارز کردم وقتی که ما اینجا می آییم این صوتها رو می کنیم به اجبار مجبوریم که یه مقداری از خودمون بگیم این تعریف از خودمون نیست من این بارها گفتم این تعریف از نیروی هواییه اگر یکی رو انتخاب می کردم یک معمولیتی بره دلیلی نگاشت که اگر کسرگر انتخاب می کردم این کار رو نمی کرد هر کدوم از ماها رو انتخاب می کردن برای هر معمولیتی به نحوه احسن انجام می کنیم تینتر؟ تینتر؟ شما انده بیرین هم می خواهم بگم که تمام اینا که آوزش دیده بودن تقریف شده بودن در یک رده بودیم همه خوب بودن هر کس می گر خوب بودن رفیقش هم بودن بالا دستش خوب بود همدارش خوب بود اینی که ما مجبوریم که دیگه یه مقداری گاهی تقریف ها بخواهیم
00:20:39--->00:22:11
spkr_01: تیمسار وایزی صحبت کردم راجع به تراحی عملیات تره زاگروس و تره سبلان همه مال ایشونه تمام تره زاگروس و تره زابان مال ایشونه شما تره زاگروس رو اگر الان داشته باشید در دسته داشته باشید دنیای حرف داره دنیای حرف تکنیکی تاکتیکی و استراتجیک داره برای گفتم من بعد از این آقایون بعد از ایشون بعد از ای زستا بعد از دهنادی بعد از اینا اومدم تو گروه تره و تراحی عملیات رو شروع کردم به امام رزا به جون بچه هم تمام اون چیزی بود که از اینا مخته بودم من هرگز من نه تمام شاگرده ایشون ما نمیتونیم اصلا فراموش کنیم لحظاتی رو که با ایشون بودیم لحظاتی که از ایشون درست گرفتیم اصلا امکان نداره پورسبا پورسبا دیگران همشون ما از اینا یاد گرفتیم چگونه پرواز کنیم چگونه اصلا یاد گرفتیم با لیدرمون صحبت کنیم چگونه یاد گرفتیم لیدری کنیم من هیچ وقت یادم نمیره ایشون دور ستا تاکتیکی بود میامد پایگاه سجبادی ریس فرمانده پایگاه بود ایشون میامد پرواز میکرد بازم ایشون لیدر ما بود
00:22:19--->00:23:03
spkr_06: چی باید گفت؟ درود به شرفت جام وائزی جام نمکی به صداقت، به راستگوی به درستگوی محروفن یعنی وقتی جناب نمکی که عزیز دل همه ما ها هستن راجب شما این چنین، راجب شما همه خوب صحبت می کنن اینقدر با سلابت به من میگه من میخوام بیام بالا و از ایشون بگم قبل از این که شما هم بیاین بارها و بارها از خاطرات شما گفته بود و این مرسی حسن رو من قبلنم شنیدم که شما یه همچین شخصیت هایی بودید درود به شرفتون جام وائزی باره شما شما خوب هستید
00:23:05--->00:23:29
spkr_02: از همون موقع من انقدر دوست داشتم بر قبل من بود به هست افسر با دانش، با وفا، با شخصیت همون موقع که با اشون پرواز میکردم واقعا تا هر پرواز نزد میگردم خودشون خوب هست. همسی که ارز کردم ما فکر میکنیم که خود بود. خود نه همه خود.
00:23:30--->00:24:06
spkr_01: تیم سال به جون بچه هم دارم میگم. من سه سال عبر تیم گانوی پایگاه گوشهر و شیراز بودم. به جون بچه هم دارم قسم میخورم. وقتی میرفتم رو هدف مثلا هدفمون زوبیل بود. پالشگاه زوبیل بود مثلا. یا همون هدف بسیار دوردستی که گمرک عرعر. به امام رضا وقتی بومبه ما میخواستم بزنم میگفتم مرسی هستم. به جون بچه هم میگفتم مرسی هستم.
00:24:10--->00:37:06
spkr_02: خلا یک این خاطرات رو من که اینشالله بعدم میگم با ناصر رزوانی با تیمسا ناصر رزوانی کابین اقر من بود ما پروازهایی با حوپای افر دی که یه دوربین گذاشته بودن روش بله بله در اون داری میکردید داستانش مفصله اگه اجزی بده یک خودی بگرم اونو اطمان اصلا امشب شب شماست بتوامین در اون زمان عراق خیلی پاسکاهای جاندرمری ما رو در مرز به سن آسیب میرسون حمله میکرد و افسران در در درون جاندرمری ما رو به خط میرسون عراق و مزاهم ما میشد اختلافات سر اختلافات مرز در نتیجه قرار بود که اف پنج ها برن اکس برداری کنند چون میزدنشون اینا باید ارتفاع پایین میرفتند بردشون نمیرسید که برن داخل عراق اکس برداری کنند و ما ارفور ارفور داشتیم ارفور تغذا کرده بودن از امریکا هر اوز به ما نایده بودن شاه به امریکا گفتش که این عراق داره این کارا نمیکنه ما اتیاج به هواهبای ارفور داریم که با برد بیشتر بتونیم بریم داخل خاک اران در اون زمان رئیس جوهور امریکا لیندون جانسون بود لیندون جانسون برای این که هواهبای ارفور رای ارفور رای ارفور رای اخده زمان میخواست که بفرسته یه دوربین بسیار غوی ایچار اینک هدیه کرد به شاهد این دوربین را رو روی باک چپ هواهبای افچهار نصف دردن یک سراخ بزرگ دوربین بسیار غوی که عمود نگاه میکرد به راست به چپ یعنی این دوربین تلک میکرد مستقیم پنده درجه به راست پنده درجه به چپ این دوربین را سوار کردن روی ها بکنم دوتا امریکایی اومدن از امریکا ایران ما را آموزش دادن در گردان شناسایی چون سری بود صبح ها که گردان شناسایی باز میشون ساعت چهار که همه پرسنال میرفتن در گردان شناسایی رو میبستن بعد از ساعت چهار ما یعنی سروان اون زمان سروان محمود غیدیان سروان رضا ادبایی سروان امیر فرامرزیان و من حسن واعزی این چهار نفر به اضافه ناصر رضوانی احمد افشین آسفی و شمس حالا تیمس آر بودن یادم Niels نه نه نه بودن نه این رضوان نه نه نه نه نه نه نه نه Sam نه اناد این دوره باز Please که این چهار نفر این هواپیوای F4D رو پرواز کردیم. پرواز کردیم داخل ایران. اکس برداری می کردیم به عنوان آزمایش. بعد از مدر تیگه معمولیتی برای فکروری اومد. فکروری از تیم ما خادوز شد. ما سنفر قیدیار طور مرزیان و من با این بکسیت هایی که ارز کردم کاری نقدرها، رزوانی، افشین، شمس، آسف، مرحوم آسف شدوان پرواز های داخلی از جام بگیم. بعد از مدت پرمانده پایگا به آمیکایی ها دو نفر انتخاب کردم که پرواز های برو مرزی انجام کردن. حالا اکس برداری ازم. آنها شانس یاری کرد من و رزوانی انتخاب شد. دیگه جناب قیدیار و پروازیان داخل پرواز می کردن من و رزوانی انتخاب شدیم برای پرواز های برو مرزی. و این هفتهای افچار دید. شمالاشن یادم این 612. برای که سری بود به برش نمی خواستیم بگیم هواپا 1612. چون ممکن بود عرافیا بپمند. اسم این هواپا رو گشتیم بودیم کموتر. و با کموتر من و رزوانی شروع کردیم پرواز ها چلزار پا که ما رو نمی تونستن اون زمان بزنن با مرزکا. هنوز سامده رو نسغل نکردوند چون سامده رو می رسید. ولی بقیه موشکا نمی رسید. ما چلزار پا شروع کردیم از بالاتری نقطه مرز ایران. یعنی مرز ایران و ترکی و عراب. یه مسلسیست در اون بالا. از اون بالا تا دهانه فاک. تمام اینا رو در چندین نوبت، چندین ماه اکس فرداری هوایی می کردیم در مرز و این دوربین بیس کلومه داخل عراب رو می گرد. از کردم تیلت می شد به راست و اکس بسیار واضح و روشن از پاسکاهای عراب کنیه به صلاح هدفهای عراب می گرفتیم. می آوردیم و گردان شناسایی رو تفسیر می کردن. تبدیل به نخشه می شد و عرص می شد. چه نمی؟ یواش یواش بله پار رو پرافر کنشتیم از مرز رفتیم. دستور دادن که بندر فاو. چون اون موقع جنس اسلحه می آورد عراب. این داخل برای ما هنویز جنگ نشده بود. اینها قبل از جنگ زمان شاه. اون زمان اینها از سهه می آوردن. از روسیه از کشهایی دیگه. و ما مرتب عکس می گرفتیم. با ناصر رزوالی از فا امونخص بسره. اطراف بسره یه نوبت دو نوبت نه. چندین نوبت. من بگه حفظ شده بودم. از بس چندین ماه می رفتیم با ناصر رزوالی اکسام. و اکسام کانولا روشن. کلیه یه هدفهای عرام رو گرفتیم. تا اینکه به ما دستور دادن که از پایگاه شعیبیه بگیدیم. پایگاه شعیبیه یک از پایگاه های مهمه. اما این پایگاه یک باند مبازی داشت. به نصر مثل پایگاه شعرخی. با ناصر رزوالی چلزارپا گفتن. ناصر این پایگاه خطرناکه. ممکنه ما رو بزنم. آجا هواپمای میکنوزه بود. برحال رفتیم با ناصر چلزارپا شروع کردیم. از روی پایگاه. تحسات پایگاه. تحسات نفتی. یک اکس بسیار روشن خدا یاری کرد. همه هم عالی بود. نزدیک زورم بود. درست آفتاب خود دیم. پایگاه یک اکس درکشان. گرفتیم. رفتیم به تعمقه الار. من دیدم که بایستیم برگردیم. معمولاً وقتی که اکس میگیرن. دیگه نباید از روی هدف برگرده. من یه نوار دریجه به راست. دویست هفتا دریجه به شب. دوباره اومدم روی پایگاه. یعنی یه بار موقع رفتن گرفتیم. ناصر جان گرفت. بعد موقع برگشتن. دو مرتبه که گرفتیم. این بار دو سر میک اومده. دونستم سر بان. چون دفعه اول که رفته پایگاه. دو سر میک اومده. سر بان. دویده باشه. بعد ایران موتورهاشون رو باز کرده میدن. همین که داشتن. میوارن دنبال ما. ما از خود اینا راست گرفتیم. بس گرفتیم. من ناصر جان. ایران دنبال ما. ما بازده باشه. میدونستم که تایمت چلزار پا. من سرعت رو زیاد کردم. و عظمت خواهش شد. ولی به ناصر جان گرفتن. ناصر جان از آینه نگاه کن. اگه دنبال ما اومدن من ما را افکنم بله کنم. که خوشبخصانه به ما نرسیدم. این آورد این اکسال دادیم. ای تهرام. چاپ شد. تفسیر شد. آوردن پایگاه اکرام. پیش تیمسال ربیعی. خوشاجبه ربیعی. و دیدیم که این اکسال چقدر روشن و بازه کلی. هدفها. شلتر، آشیانه، برژ، انبار نفتی، مهمات همه بود. روشن، حتی دو تا هواپیمایی که میخواستن ما را بزنن تغییر کردن. مسئله ها رو که باز کرده بودن. با دورگین سبودی که نگاه میکردیم، شعوره آتیش هواپیمایی مشخص بود. این اکس خیلی جالب بود. ربیعی گفتش که این رو باید تیمسال خاتم ببینید. تیمسال خاتم روزهای یک شمبه میامد، پایگاه یک گم پرماز میکرد با اکر. این اکس رو آوردم. در حضورت امسال خاتم ربیعی گفتم یا اگه توضیحی خواستم توضیح بده. این اکسی که نگاه کرد گفت، اجام اکسی گرفتی پله بود. چطور؟ به شما نرسیدن، گفتم ندیگه نرسیدن، شانس آوردیم. چه نزار پا بودم و موتور رو باز کردم تا این آویان من اومدم داخل ایران. بعد این اکس رو گویا ایشون بردن برای شاه هم نشناد. چون شاه این دوربین رو رئیس جوبر آوریکا لیندون جانسون به شاه تقریم کرده بود. و شاه تقریب میکردی اکس ها رو گرفتی. این اکس هم اونجا بیا اونا بردن، حتور هم بردن، نشون دادن که خیلی جا. همونطور که تیمسال ممکی پر بودن، این اکس هایی که ناصر جان رزوانی در واقع گرد. من پرواز میکردم. الان تا اونجا که میتونستیم دقت میکردیم، خوب به هدف بریم. هرچی که ناصر میگفت من گوش میکردم. چون اکس برداری با ناصر بود، در وقت اینکه اکس هایی که گرفتیم از هدفها، اینا در پست فرماده ای بود. بعدا در جنگ، قبل از اینکه خود فانتوم های ما اکس میگیرن، همطور که تیمسال نوکی فرمادن، در جنگ کلی از این اکس هایی که ما گرفته بگیم استفاده شد. یعنی هدفها مشخص بود. از افتاق بسته، کلی هدفها، شعیبیه، فاب، امولغس، جاهای دیگه، تمام این هدفها آماده بود و بچه ها که میخواستن بعد از جنگ برن، از این اکس های اتماده میکردن که البته بعدش همه اتماهای افچه ها به ویژه شادرمان، زلفقاری، قیدیان ها، زلفقاری ها، بقیه، جلالی، صادقی، خیلی ها که شما بهتر میدونین از اونجا اکس میگرفتن که این اکس ها تک میشوند. قیدیان ها، زلفقاری ها، بقیه، جلالی، صادقی، خیلی ها که شما بهتر میدونین از اونجا اکس میگرفتن که این اکس ها تک میشوند.
00:37:08--->00:37:49
spkr_01: تیم سار ما اول جنگ مثلا به هر رف ما پایگاه شعبیه بود و ناصریه به جونه بچه هم اکسی وجود نداشت فقط اکسایی بود که شما گرفته بودید از پایگاه های عبایین اکسایی بود که همین شعبیه ناصریه و عرشید کرکوک و موسیر اینا اکسایی بود که شما گرفته بودید البته اون طرف هم گرفته بودند حالا کی رفته بود من یادم نیست ولی شما ها بودید دیگه ما از اکسایی که شما گرفته بودید اول جنگ از همین اکسایی استفاده می کردید
00:37:51--->00:38:16
spkr_06: بله
00:38:16--->00:39:17
spkr_02: سمت چپ، سمت راست بنزین بود، سمت چپ، گربین کار گذاشته بود و البته یک خود اختلاف وزم داشت که در دلن شدن و قنشستن باید من خیلی کنترل میکردم، دقیق میکردم چون یه طرف سنگین تر بود، یه طرف یک خود کمتر یعنی در دلن شدن اول سمت راست سنگین بود، حالا که باک سمت راست راست بکرم بیم نشستن سمت چپ سنگین بود، چون وزم در اروبین بود به هر حال اینا را ما دقیق میکردم که این هواپیمان دائم اختصاص ما شده بود چندی ماه با این هواپیمان 16-12 من پرواد میکردم این هواپیمان ناز میکردم، وقتی میخواستم بیان پریفیلات کنم، واقعا دست میکشتم دوش بوسش میکردم یعنی یک ارتباطی بین من با این هواپیمان برقرار شده بود ویست می بیان بود، باریمان بشروف دارد بود، بود ام در مان روز
00:39:09--->00:39:13
spkr_07: یکی استلاسی بین من بایین هموپی ما برخواه شدید
00:39:14--->00:39:28
spkr_06: جام بود. برای من بهش روح داده بودم. اونم به من روح داده بود. ای جون دلم. ای جون دلم. ما کیا رو داشتیم؟ به خدا شما کجا بودیم؟ ما کیا رو داشتیم توی جام نمکی توی نیر و هوایی؟
00:39:29--->00:39:47
spkr_01: بابا همین تیمسار رویی که ایشون صحبت میکنه تیمسار واعزی راجب رویی صحبت میکنه به قرآن مثل یه برادر بزرگتر بود برای همه ماها ایشون تیمسار یاد باشه
00:39:47--->00:39:58
spkr_06: نتا اجام نمکی وقتی قطع میشه خب از خاطرات دیگه اجام جمعانی بفهمید
00:40:01--->00:43:02
spkr_02: آنها اونجا. بعد بلاخره رفتم برای یک خاطم گفتم که این حاله ما بریم. گفت باشه خودت مسئولی ترشو بلویس. ما هم که خداکمون تحریزی بود. من تحریزی کردم که بریم شروع کردیم چهار دسته آخر رو. یعنی یک آخرهاش بود. هشت مونده بود. این هشتا رو بلن تحریزی کردم. خودم رو گذاشتم نفر آخر. تیمسار عبادی بود. دانشمندی بود. اینا بودن. ویژه. عوی عظیمی. محمد علی خانی. بله. کابی نقاب هم بود. یادم یافته. انشالله یادم یافته کابی نقاب هم بودن. برحال اینا رو تحریزی کردم. خودم موقع که میخواستم برم با ویژه بود. علی عظیمی. شادروان ویژه. علی عظیمی علا آمریکا هستند. علی خانی و سیا منسوری. کابی نقاب سیا منسوری بود. رفتم امریکا. با دو سا سی سر. دو سا حافت مایه. هفت سد و هفت سخرسان. بله. با سخرسان. یه سخرسان یه سی سر نسید. رفتم امریکا. امریکا کارخانه مکدانل که دو سا بند آخر رو تحویر بدهدیم بیادیم. در کارخانه سانت لویز مکدانل من صحبت کردم. هفت کردم. هفت ما که آماده شد با یه سرورد امریکایی سیا پوس بود. من قابل میخواهیم هفت ها رو تست بکنم. ها این هفت ها رو من خوب ملیب خلبان مودم. خلبان رو عظماشی میدم. یک خود به افور مسلط بدم. شروع کردم این هفت ها رو تست کردن. من چنان این هفت ها رو به صلاح در تنام ارتفاعات براور دسترانمده هایی که به ما عموزش داده بودن. تست کردم که این خلبان آمریکایی عرقش در اومد. هفت ها رو تست کردم. اومد این پایین. بعد به فرمانده خودش رئیس مکدانل گفتش که واعزی هفت هاپیمار رو چلون. من رو عرقم دیدیم خیست شده بیچاره. گفت چنان من اونجا بالا به هفت ها رو تست کردم. یه موتور خاموش کردم ترسید. یه موتور خاموش کردم که برین اگه گفتم اگر یه نوقعی بچه ها شاگرده ها پرواز میتونن یه موتور رفت با یه موتور چجوری میشه. یه موتور خاموش کردم. یه موتور پریدم. یه موتور ترسید. آه خرمانم. بیشه بیشه.
00:43:04--->00:43:10
spkr_04: پیت گوید بله بله اینجا قربونت میرا برای باید
00:43:06--->00:43:19
spkr_08: بله بله امالی چا ماند از این چا قربونت میرم بای بای بای من فقط دو کلام میخوام بگم که من از موقع شما ستوانیت خیلی خوشم
00:43:12--->00:43:20
spkr_02: من فقط دو کلام میخوام بگم که من از موقع شما ستفان یک خوشمال امانیزا
00:43:20--->00:43:53
spkr_08: یکی از مردمان رو بزنید شاگر شما بودم اولین پرواز سلوی من با شما کردم توی افوربرت 700 ساعت پرواز و من دیشم خیلی چیزای از شما یاد گرفتم علاوه بر این که تو پرواز خیلی بدردم خورد در زندگی من بده بدردم خورد و من وقتی شما رو دیدم روی سید گفتم امکان ندار از آقای همزهی درخواست کردم که ایجازه بدم من هم بیام فقط دست دارم
00:43:53--->00:43:58
spkr_04: می ناد گذاشتیم می ناد گذاشتیم می ناد گذاشتیم
00:44:00--->00:44:48
spkr_06: من خاطره چیز شما رو تعریف کردم که داشتید میدیدید که این هواپ ما میومدن شما هم یکی از این کسایی هستید که واقعا پاک بودید به شما رو کنار گذاشتن و این کلمات رو متاسفانه که ماه افتاده زبان خود تیمسار خیلی قشنگ و پاکرانی یعنی پاکان رو راندن چقدر قشنگ بود پاکرانی کردن یعنی به هر حال نمیگیم اونای هم که بودن خب قطعا انسان های درستی بودن ولی خب همشون ناراحت انجام نمکی عزیزم چقدر قشنگ یاد کرد الهی که من خوب رو بود شما برم جام بیتگولی عزیزم
00:44:48--->00:45:25
spkr_08: الهی که خدا حفظت کنه حرفش تعیید بکنه به به این هم یه خلبان شناسایی قدید می دیگه
00:45:33--->00:46:08
spkr_06: الایی که خدا رفزت کنه جام فرغانی الایی که من قرمونت دارم که هر جایی که هستی واقعا همیشه ما هم سپریز بیکنیم چقدر زیبا صحبت کردن راجب شما ها جناب تیمسال عزیزمون جناب واعزی بفرمایید از شما هم خیلی گفتن قرمان بفرمایید من با شما هم کار دارم بیتگولی میخوام اون شب رو که نگفتین راجب جام زلفقاری امشب صحبت کنید بعد جام فرغانی صحبت کنید بفرمید از جام و عزیزم جام فرغانی
00:46:08--->00:46:46
spkr_03: من داران راهاندگی میکنم زیاد نمیشونم حرف بزنم ای ندارد اومدم که از عدف بکنم خدمت استاد بزرگم و یادشون بندزم اون داستان اولین بار که موشک موبریک میزدین دلوی های الازرت جایگاه من با یه پی آرستیشتشتشیش کنار الازرت و تیم سار خاطم وایستاده بودم که اون موشک اولی که زدین به ملپانکشن کرد و اومد از بالای سر جایگاه رد شد و تو تپاهای پشت جایگاه خورد زمین خود شما بهتر مجید کارید و من فرقاستم یاداوری کنم که من اونجا بودم و شاهد بودم
00:46:49--->00:47:00
spkr_06: ای جیونه دارم. شنید این خاطر جم فرغانی رو؟ بله. بله. جم واعزی. خانوم واعزی براشون میگین این رو؟
00:47:01--->00:47:05
spkr_00: خیلی درست خیلی درست خیلی درست خیلی درست
00:47:09--->00:47:18
spkr_03: داستان مرسی حسنم اگه بگیم برد من نشکیدم
00:47:16--->00:47:24
spkr_05: pronounce گامم
00:47:23--->00:55:30
spkr_02: خرار شد که هم دیگه ایشون فرمیدن ما بیاییم این موشک رو ازمایش کنیم. من که لیدر دسته بودم شمال دو جناب سرهنگ عبدالله فر بود. قرار بود که من اتفای پایین بزنم. عبدالفرم اتفای بالا این هدف رو. موقعی که اومدیم اولین پس رو بزنم این هواپیمایی موشک مناوریه یک کاور داره. یک کاور داره که اولین کاور رو بازی بزنیم بره. کاور هم برای اینه که هشرات یا سنگ یا چیزی گردخاک روی این دوربین نشینه و این دوربین رو به سلاح جلوش رو کسیف نکنی که دوربین بهتر ببین. این کهور رو برای اوم می زارم. موقعی که من زدم این کهور پرتاب بشه چون ما که نمی بینیم. اعتمالا این کهور پرتاب نشد. اول باید کهور پرتاب بشه که دوربین بتونه هدف رو ببین. موقعی که زدم شیجه کردم که این هدف رو بزنم. دیدم چیزی نمی بینم. یعنی دوربین کهور اجازه نداد که این هدف رو ببینه. و چون ندید منم مشکل را نکردم پس اول رو به سلاح درای رفتم. اومدم بالا سروان مکگیر که معلم ما بود امریکایی بالا بود. اومده بود که به سلاح قرار بود. اون پرواز کنه. به گفته یه تیمساق فرغانی ما پرواز میکردیم. اونم اون بالا بود. به من گفتش که مشک دوم انتخاب کرد. اون اولی رو دیگه بلکنه. من مشک دوم انتخاب کردم برای بار دوم. موقعی شیزه کردم دیدم دوربین کار میکنه خیلی خوب. روی هدف گفت کردم. گفت کردم زدم این مشک را تا حدود امریکا تیمساق فرمودن. سه سار متری پن متری هدف از اونجا شروع کرد ازگیری. این دوربین مبریک یک جایرو داره. این جایرو در تمام جهات میچرخه. بالا، پایین، چپ، راست، دورانی. این دوربین روی این جایروه. زمانی که روی هدف رو ما میاریم این دوربین اطراف هدف رو نگاه میداره. وقتی قفت کردیم ایش در واقع جایرو قفت میشید. جایروه که قفت شد اجازه نمیده که روی هدف، موشک روی هدف پرواز کنید. این کار رو کرد. ولی در موقعی که نزی که هدف شد، این جایرو شکست. بعدم توی گردنگلده، این جایرو شکست چون شکست اومد رو به اولا. و چون آتاف کنترول بود، بعد گرشه به چپ کرد. گرشه به چپ کرد به صرف جایگار. همینطور که تیمسال فرموشدن واقعا خطرناک از روی جامعه. من از، حالا هیچ کس به اندازه خلبان این سحنه رو ندید. من این بالاک که بودم هم هدف رو میدیدم، هم موشک رو میدیدم، هم جایگار رو میدیدم، موشک رو میدیدم، موشک رو میدیدم، به طرف جایگاه رو، اونجای که شاهنشسته بود و بقیه سران و خارجی ها، کمسال فرغانی ها که با یک دستگاه بیستیم وی آر شرسشی شون پایین، این به طرف جایگاه، از دو سمتری بالای جایگاه و کمی براست رو، تقریبا سه چهار کمیت مورتر شد زمین. من دیدم که موشک اول اونطوری شد، گفتم شاید اختلال در سمپیچی، هواپیما باشه، دوبامی هم که اینطوری شد، گفتم چون شاید آزمایشیه، اینا گردان نگهداری یا اون متخصص موشک، این وایرنگ ها بد بسته باشه، تشخیص دادم که این موشک خطرناکه، اصرار کردم که موشک بعدی زده نشه، چرا؟ برای اینکه گفتم شاید ریسک نکنیم، این موشک بعدی هم بره به طرف جایگاه، برای آزمایش، این کار خیلی اصرار میکردم، که اینجا اون دوست عزیزم، تیمسال فروغانی، پر بودن که التماس میکرد، در واقع اصرار میکردم، چون موشک بودم که این موشک دوگون، تبدالی فر نزنه، چون از اشون اصرار میکردم که بگه، بهشون گذاشت که التماس میکرد، آنه، آنه، التماس اصرار، فقر نمیکردن، پاهش کردن که نزنن، نزنن، اونجا امریکایی ها که نشست بودن، متخصص سلا مولک هم بودن، اونجا به شاهد گفتن که در امریکا هم بیست و یک درصد این موشک ها خطا میره، یعنی هفتاد و نه درصد درصد، در واقع یک پنجم، بیست ایک درصد بیش از یک پنجم خطا، یعنی از هر پنج موشک، یک موشک خطا میره، به ارسون برسونم که ای جی ایم شست و پنج، ای جی ایم سیکسی فار، ای جی ایم شست و پنج سری ا بود، سری ا بود، بله، زعیفترین، زعیفترین مویریک بود که امریکا داده بود، به کشورها، از این چلزارت ها، به کشورهایی، مثل ایران داده بود، برد نهایی موشک هیفته کلومتر بود، برد مؤسلش، هشت تا سه کلومتر، بسیدی به بزرگ، کچکی هده، هشت، مثلا یه تانک که گذاشته بودن، این موشک در چهار کلومتری، چهارزار متری میزن، این فاصله کمیه بله، برد موشک های بعدی، سری بی و دی، اومدن که اینا بردشون بهتر بودن، بس سری های بعدی ای اومد، این ای لیزری بود، فراسرخ بود، مادون سرخ، اینا در شب هم، هوای بدم، به سلام هدفه رو میزدن، بردشون ها بیشتر بود، این موشک ها امریکا خودش داشت، زعیبترین موشک رو به ما فروخته بود، و بگرد، همیشه همینطوره، هیچ موقع بهتری اصلا، حالا نمیدونم، تا زمانی که من در نیرو هوایی بودم، این موشک ها بود که بعدها دوران ها و بقیه که شما شایدین اون کشتی ها رو زدن، برده، کشتی ها رو میدونم، برده، نمیدونم، بعدها موشک های جدید اومد یا نه، ولی من متعالیه که میکردم، موشک های بعدی آنگلی ها خیلی بهتر بود، برده بهتر، مؤسرتر، ضریبه، اتمینان بیشتر، و بعضی ها شما که حتی شب، با لیزر، تانک رو میزدن، یعنی یه تانک کچیک رو شبانه هم میزدن، در هوایی بعد هم میزدن، در حال موشکی که ما امتعال کردیم، با ضریبه بسیق درصد خطا بود، که بعد ها، شاید هم این نزدن دوبان من باعث شد که دیگه موشک ها رو نخدم، یعنی همونقدر که خریده بودن، همونها رو اسفاله کردن، دیگه موشک ماوری کنید رو نخریدیم، چون ضریب خطاش با انا بود، نظر شد کنید میخوا Buddhist قناع وضیدان من ف جلسوا وبد، ابو همخ quot پر نید، هیم 밀ر فو کنید، دیگه بهذه دیگه، نظر شد ماه Mig辱 Social. دیگه زیگه، ب goofگه چونستanse گردًا، دیگه شد رو کنید، هیمی روی گملگrels، هیم فبی بحومونس مسع یک limit بس sawجمه
00:55:29--->00:55:32
spkr_04: با متد داستost با زیکا السادس
00:55:31--->00:55:40
spkr_06: نزدیک 300 نفر رو میخکوب کردید جا فرغانی مزاهمتون که نیستیم هستی دیگه
00:55:38--->00:55:48
spkr_03: مزاهمتون که نیستیم. هستید دیگه. من باید از حضورتون مرخص بشم برای اینکه دارم روانندگی بکنم. الان زدم کنار که فقط ارز عدب بکنم.
00:55:50--->00:55:53
spkr_06: مطلبی دارین اضافه کنین و تشریح ببرین شما
00:55:54--->00:56:14
spkr_03: نا حوضی ندارم فقط همونجا که تو بقل جایگاه بودم گفتن که تیمسار رویی به من گفتن که حال حسرت گفتن که بگین بزنن مسئله نیست موشک بعدی رو بزنن که بعد اون وقت هم زدن دیگه من دیگه مزایمتون نمیشم تا موشم میکنم برحال سرمانم
00:56:18--->00:56:59
spkr_06: جا بیدگولی جا تون اون روز خالی بود قربان بفرمایید از این همرزم عزیزتون تا تیمسار یکم آب میل میکنن از جناب زلفقاری بزرگ اصلا شمایی چیزه میدید؟ خواهش میکنم بله ایشون یه مدار صدای چیز زعیفتره بفرمایید میشنون اصلا هم جا نم جناب زلفقاری اجازه خواستن اجازه خواستن در حضور شما یک صحبتی راجع همزرز بهشون جناب زلفقاری بکنن
00:57:02--->00:57:06
spkr_05: این باید باشیم بگیم دانگه از این باید بگو باید
نظرات
ارسال یک نظر