سرکار خانم سلما بابایی و تیمسار رضا رمضانی
00:00:00--->00:02:01
spkr_02: سلامت باشیم بزرگواری من در اون حد نیستم که شما تعریف کردین اول سلام عرض می کنم خدمت همه دوستان عزیز عربعین حسینی رو تسلیت می گم خدمت همه عزیزان امروز با خبر شدیم که استاد آواز ایران آقای محمد رزا شجریان دار فانی رو ودا گفتن و این یک درد و قم بدی برای همه مردم ایرانه من خودم به شخص آشق آوازهای ایشون و چیزهایی که میخوندن بودم چون همه اون آوازهای ایشون از اشعار مولانا بود و من به شدت آشق مولانا هستم خیلی حیف شد حیف شد که ما عزیز بزرگواری مثل ایشون رو از دست دادیم ای کاش که بیشتر میتونستیم ازشون استفاده بکنیم از صداشون بهره ببریم از شعرهایی که میخوندن بیشتر بتونیم اونها رو باش ارتباط برقرار بکنیم حیف شد واقعا حیف شد این هم یکی از اون افسوس هاییه که همه ما مردم ایران زمین بیخونیم چه نمیدونم چی بگم رفتاره بدی با ایشون شد من خودم به شخصه واقعا از این قضیه ناراحت هستم انشاءالله که روحشون شاد باشه ای کاش که ما هم زودتر به جمع اون عزیزان به پیوندیم
00:02:02--->00:03:27
spkr_00: خواهشم خدا نکن انشالله که سایه پرمهرتون بر سر خانواده بزرگ بابایی باشه شما افتخار این خانواده هستید و جای مادر و جای شهید والا مقام رو دارید و می دونم چقدر هم زحمت می کشید در این راستا و خودتون رو وقف کردید هم برای هنر هم برای این مملکت هم برای پاس داشتن و برقرار کردن و در واقع زنده کردن نام این بزرگان که من می دونم من امروز کلی با شما صحبت کردم قبلنم کلی صحبت کرده بودم می دونم چقدر دارین زحمت می کشید شما ابدا دنبال پول نیستید ابدا دنبال مطرح کردن نام خودتون نیستید یعنی شما قنی شدید از این غزیه یعنی این که بارها و بارها می گید که من اصلا تو این فضا واقعا یک شاید مقداری گنگ و گیش هستم نمی دونم اصلا تو این جایی که جایگاهی که دارم من مال کدوم سمت هستم بلی متاسفانه از بیرون دیدگاه هایی رجب شماست که من دوست دارم امشب اینا رو باس کنید که خانوم بابایی و خانواده بزرگ بابایی آیا واقعا جایگاه خیلی مرفعی در این اجتماع دارن و دیگه نیاز مالی به هیچی ندارن
00:03:30--->00:08:21
spkr_02: ولی همه ما بلاخره توی شرایط اقتصادی بدی قرار گرفتیم چه الان چه قبلش هممون اگر به جایی رسیدین با تلاش و زحمت خودمون بوده و هیچ ارتباطی به این نداره که ما از نام پدرمون سو استفاده و یا حتی استفادهی کرده باشید خب این بزرگترین درده که بعضی ها فکر میکنن این طور نیست و ما داریم در آسایش و آرامش کامل زندگی میکنیم خدا رو شاکریم که به این شکل حالا داریم پیش میریم در راه درست به دید خودمون البته در راه درست داریم حرکت میکنیم این شاید ها که خدا کمکمون بکنه پدرمادرمون دعا بکنن برامون که بتونیم در همین مسیر مستقیم حرکت بکنیم و هاشیه هایی که برامون پیش میاد تأثیر روی ما نگذاره اگر شکل خیلی سخته عزیزان دیگه شاید به این شکل نگاه نکنن و بگن بچه های بزرگانی هستن که الان اسمشون مطرح هست و جامعه و قطعا خیلی بهشون از هر جهد رسیدگی میشه ولی واقعیت این نیست واقعیت اینه که دقیقا وقتی که اسم و نام بزرگی پشتت قرار داره مسئولیتت خیلی سنگین تر میشه و باید محکم تر حرکت بکنی گامهات رو باید جوری برداری که خدایی نکرده خدشهی به پدرت و مادرت و به اسمی که برات به یادگار گذاشته شده و داری حملش میکنی وارد نشه ما خب بله همه نیاز داریم همه ی آدم ها به پول نیاز دارن پول امرار و معاش زندگیه باید بلاخره داشته باشی که بتونی خرج بکنی امراتت رو بگذرونی این غیر قابل انکاره ما نمیتونیم ازش بگذریم ولی چجوری به دست داوردن اون پول واقعا مهمه اهمیت داره که من من برای خودم مهمه شاید بعضی ها براشون اهمیتی نداشته باشه من برای مهمه که چجوری و از چراهی دارم کس به در آمد میکنم حتی اگر بخواد اون پولی که من در میارم حتی اگر از راه درست هم باشه ولی سو استفاده ای از اسم پدرم بخوام بکنم برای من میشه پول نادرست و من هرگه سعی نکردم که حتی سعی نکردم این کار رو انجام بدم تا چه برسه که بخوام انجامش بدم ولی متاسفانه با چیزهای روبرومیشی که دوستان صحبتهای میکنن و میچسبونن ما رو به بقیه ی عزیزانی که خب نامدار هستن پدرانشون الان زنده هستن و از اسم پدرانشون سو استفاده میکنن و اموراتشون رو میگذرونن ولی در واقع ما این چنین نیستیم ما و امثال ما امثال ما که پدرانشون رفتن از جون خودشون گذشتن هرگز نمیتونیم این طور باشین تمام بچه های شاهدان نمیتونن به این شکلی که دیگران میگن قدم بردارن و حرکت بکنن این وصله ها به ما فرزندان شاهدان هرگز نمیچسبه و امیدوارم که قضاوت مردم هم به همین شکل باشه و با یک چوب همه رو نزنن همه مثل هم نیستیم شاید فرقی وجود داشته باشه قضاوت نکنیم تا زمانی که آگاهی پیدا نکردیم قضاوت نکنیم راجب هم دیگه این بزرگترین چیزیه که هر کسی میتونه در مسیر زندگیش اجرا بکنه بایدوارم که
00:08:24--->00:09:23
spkr_00: روح پدر و مادر نازنین تون شاد مادر شما من اگر نخوام بگم از پدرتون سر بود چیزی از پدرتون کم نداشت چون ایشون در اون مسیری که داشت حرکت میکرد بسیار ناماور بود نه بحث فرهنگی و معلم بودنشون اصلا من صحبتم اینا نیست نامی که از خودشون به جای گذاشتن و به هر حال این گواه این مسئله خانم های هستن که با ایشون در قایبه های مختلف زندگی کردن و من بعضا خیلی شنیدم از ایشون خب قطعا دختر الگوش مادرش هست شما چه ویژگی هایی از مادر نازنین تون چون از پدر ما دوستان میان میگن الان هم رزمانشون میان میگن دوستانم امشب یک بحثی مقداری شما راجع به مادر نازنین تون سرکار خانوم حکمت صحبت بفهمید
00:09:24--->00:11:55
spkr_02: خواهش میکنم میگن همیشه از دامن زن مرد به مراج میره واقعیته مادر من خیلی سختی ها رو تحمل کردن ما به انگوشکوچی که اون عزیزان هم نمیرسیم سختی هایی که ما الان داریم میبذارونیم واقعا در مقابل سختی های اونها هیچی نیست خب پدر نبودن و مادر با تمام سختی ها با سه تا بچه شیطون قد و نیم قد روزگاری رو گذروندن روزگار بسیار سختی و چه اون زمانی که بابا بودن و باشون زندگی کردن و چه اون زمانی که بابا شهید شدن و نبودن مامان در مسیر پدرم حرکت کردن لحظه از اون مسیر دور نشدن و این برای ما بچه ها باعث افتخاره که همچین مادری داشتیم که تونست در مسیر پدرم حرکت بکنه و با تمام ناسازگاری ها و با تمام مشکلاتی که سر راهش قرار میگرفت مقاومت بکنه در برابر همه اون مشکلات و کتاه نیاد تا این که خب بلاخره دوچار مشکلات مریضی شد که در آخر تشیجنازهی که برای مامان گرفته شد یادمه که همه میگفتن انگار که شهید بابایی دوباره شهید شده و این بزرگترین افتخار و بزرگترین نعمتیه که یک بچه یک انسان میتونه از پدر و مادرش به یادگار داشته باشه درسته که اون ها الان نیستن پیش ما و ما من و برادرام واقعا به حضورشون نیاز داریم ولی عزممون رو جزم کردیم که انشاءالله اگر خدا بخواد و با دعای اون دو عزیز بتونیم ما هم در مسیر اونها حرکت بکنیم و شرمنده روشون نشیم بسیار و با دعای اونها حرکت بکنیم بسیار داریم بیش آمین بسیار داریم بسیار داریم بسیار داریم بسیار داریم بسیار داریم
00:11:57--->00:13:06
spkr_00: انشالله که نیستید من میدونم شما با این رسالتی که در پیش گرفتید قطعا قطعا یک روزی خواهد رسید خودتون در پشت سرتون و مسیری رو که تهی کردید احساس رضایت خواهید کرد به خاطر این که شما دارید در واقع خاطره و یاده و حتی تاریخی رو زنده می کنید که بسیار بسیار تاسفانه یه مقداری دستگاری شده و یه مقدار زیادی به طور صحیح ادادن این تاریخ دوچار چالش می کنه دوچار یه مقداری به قول معروف تضادهایی وجود داره که این الان صدای من رو میشنوید؟ بله بله که این باعث میشه که خب شما یه مقداری مشکل سر راتون ایجاد بشه من میخوام از این مشکلات بگید اگر صلاح میدونید یا این که اگر واقعا توی مسیری که دارید قدم بهمیدارید بچه ها دوستان میخوام بدونن این مسیر به چه شکلی هست بچه ها دوستان میخوام بدونن این مسیری که دارید
00:13:08--->00:24:43
spkr_02: بلا مسیری رو که ما داریم توش حرکت میکنیم خب یک مسیر بسیار سختیه و پر فراز و نشیبه کار فیلم سازی بسیار سخته و من با عشق وارد این کار شدم با هدف وارد این کار شدم همکارانی هم که با هشون کار میکنم اونها هم همین عشق و هدف رو سرمنشه این کار قرار دادن ما داریم به سمت جلو میریم ولی خب متاسفانه دوستانی هستن که نمی زارن و نمی خوان که ما حرکت بکنیم چند وقت پیش من توی یک برنامه شرکت کرده بودم دانشقای فرهنگیان اونجا برای هفته دفاع مقدس لطف کرده بودن و خواستن از من که من اونجا حالا یک صحبتی بکنم من اونجا گفتم گفتم من سخنران نیستم ببخشید گفتم من سخنران نیستم دوست دارم که خیلی راحت با هاتون صحبت کنم جمعی که اونجا بودن اکسای شاهده زیاد بود من خودم خجالت رده شدم گفتم من به عنوان فرزند شهید هیچ کدوم از این اکسای شاهده رو نمی شناسم چرا نباید بشناسم چرا جامعه ما خالی شده از این شناخت ها چرا جوانهای الان ما خیلی چیزها رو نمی دونن این واقعا برای من سؤاله من نمی شناسم اونها رو اون جوانی که رفته از جون خودش گذشته به خاطر من به خاطر شما به خاطر همه مردم ایران اون جوان هم پدر داشته هم مادر داشته هم فرزند داشته هم همسر داشته چطور میشه که یک شخصی بخواد با عرضش ترین چیزش که جونشه بذاره کف دستش و به خاطر ما بره و بجنگه با دشمن خب اون رفت اون کار خودش رو انجام دار ولی الان ما چی کار کردیم ما الان کجاییم با همه این خونهایی که ریخته شده کجا قرار داریم آیا این سؤال رو از خودمون پرسیدیم که الان ما کجاییم آره الان جایی هستیم که چوب لاچرخ فرزندان شاهدان میگذاریم الان ما جایی هستیم که نمیذاریم آدم ها حرکت بکنن بقد میخواییم خودمون حرکت بکنیم ما الان اینجا قرار گرفتیم اینجا جایی درست ما نیست ما این همه خون ندادیم ما این همه شهید ندادیم که الان به این نقطه برسیم چرا سراغ جانباز هایی نمیریم که الان تو خونه دارن با بدبختی زندگی میکنن امورات زندگیشون رو اونا چجوری میبذرونن تو این وضعیت اقتصادی جامعه این سؤال رو ما ها از خودمون میپرسیم آیا خبر داریم که یک سری آدم همه آدمیم همه حقمون زندگی کردن توی این جامعه حرکت کردن آیا از حال همدیگه با خبر هستیم نه نیستیم اینقدر که مشغله هامون زیاد شده اینقدر که دنبال یک راهی هستیم برای این که امورات زندگیمون رو بچرخونیم چرا باید همچین دق دقی داشته باشیم الاما نه باید همچین دق دقی داشته باشیم بعد از این همه سال ولی خب متاسفانه این چیزها وجود داره به نظر من و البته نظر من نه به قول شهید بابایی خودمون باشیم و هر کسی تکلیف خودش رو انجام بده الان من گفتم چرا ولی این چرا به عنوان یک فرزند شهیده که حق دارم نه تنها من همه ی فرزندان شهده حق دارن که بگن چرا چرا الان باید این شکلی باشه چرا وضعیت اقتصادی جامعه باید این شکل باشه چرا من فرزند شهید باید ببینم اون جانباز پول نداره بره دواش رو بخره که دواش رو بخوره اون دواش کجا اومده چرا این دواش باید بوجود داشته باشه چرا رفته جنگیده و جانباز شده و مشکل براش به وجود اومده الان اومده خونه نشین شده و هزار و یک مشکلات سراغش هست چرا ما ها نمیریم سراغشون حالا من فیلمساز وظیفمه من وظیفمه در حیطه کاری خودم برم سراغ این آدم ها برم اون چیزی که گردنمه رسالتی که بر احده من هست رسالتی که خودم قبول کردم و توی این راه قدم گذاشتم باید برم سراغشون جانباز باید برم سراغ کسانی که هیچ نام و نشانی ازشون نیست هیچ کسی اونها رو نمیشناسه ما مسئولیم تک تک ما آدم ها مسئولیم مسئولیت به گردن همه ما هست هر کسی به یک نوعی من در حیطه کاری خودم شما در حیطه کاری خودت و بقیه دوستان بقیه هموطنان در حیطه کاری خودشون هر کسی که از دستش کاری برمیاد جوونهای الان ما هیچ شناختی از هیچی ندارن وظیفه ماست ما هم بچه داریم چما بچه داریم من بچه دارم همه ی آدم ها به همین شکل آیا دوست داریم که بچه هامون الگوهاشون بشن کسانی که ما نمی پسندیم آیا ما این الگو سازی رو در مملکت خودمون نداریم نمی تونیم الگو بسازیم واسه جوونها خب پس باید حرکت کنیم حالا من من نوعی دارم حرکت می کنم دارم می رم سراغ آدم هایی که بخوام ازشون الگو برای جوونها بسازم دارم می رم سراغ آدم هایی که جوونهای ما اونها رو بشناسن که اگر الان براحتی دارن زندگی می کنن الان براحتی دارن نفس می کشن مدیونه چه کسانی هستن کسانی که هیچ اسمی ازشون آورده نشده هیچ کسی اونها رو نمی شناسه ما آدم های گمنام زیاد داریم همین الان خلبانهایی هستن که هیچ آثاری ازشون نیست هیچ اسمی ازشون نیست که چه کارهای بزرگی انجام دارن من نمی دونم خیلی کسای دیگه هم نمی دونم حالا من رفتم به خاطر قضیه کاری خودم تحقیق کردم با همکارانم رفتیم تحقیق کردیم و متوجه شدیم که خب یک سری از خلبانهایی هستن که کارهای بزرگی انجام دارن اما دیگران نمی دونن دیگران نمی دونن این تحقیقات رو بکنن چون اصلا توی یکی کاریشون نیست اونا دنبال زندگی خودشون هن طبیعی هم هن بینی منی که الان رفتم دنبال این کارها و میخوام اونها رو در معرض نمایش بگذارم میخوام نشون بدم جلوی من گرفته میشه چوب لاچرخ من گذاشته میشه هی سنگهایی انداخته میشه که من نتونم حرکت بکنم خب این خوب نیست این واقعا آدم نمیدونه چی کار باید بکنه و در توی مسیر توی یک دراهی قرار میگیری که نراه پس داری نراه پیش دوست داری که این کارها رو انجام بدی البته این دوست داشتن من نیست این چیزیه که خواسته همه هست همه دوست دارن الان شما دوست ندارین که فرزند خودتون با خیلی از بزرگانی که الان حضور دارن و ما هیچ کدومشون رو حالا اگر به اسم بشناسیم دقیق نمیدونیم چه کارایی انجام دادن درسته که اونها برای خود یعنی هدفشون چیز دیگهی بود که رفتن اون هدف کاملا قابل احترام اونها برای رضای خدا رفتن اونها برای این که مملکتشون دست بیگان نیفته رفتن اما حالا الان زندن ما باید بیاییم و به مردم نشون بدیم باید جوونهای ما آگاه بشن که چه کسانی رفتن و خودشون رو در مقابل دشمن قرار دادن که الان ما داریم امورات زندگیمون رو میگذرونیم حالا الان این امورات چند ساله شده به سختی ولی قبلن این شکلی نبید حالا الان به سختیه امکان داره دو روز دیگه این سختی ها به آرامش تبدیل بشه نمیدونیم بلاخره هر مملکتی یک سختی هایی توی جامعه خودش داره جدا نیست اینی این نیستش که بگیم همه جا گلستانه و ایران پر از مشکلاته اگر شکه هست ایران پر از مشکلات هست ولی من هم یک ایرانیم شما هم یک ایرانی هستی هموطنانی که در ایران زندگی می کنن یک ایرانی هست خودمون باید حرکت بکنی میگم هر کسی در حیطه کاری خودش میتونه در این مسیر حرکت بکنه تکلیف خودمون رو انجام بدین گفته شهید باباییه تکلیف خودمون چیه تو اون مسیری که داریم حرکت می کنیم هر چی هدفمون هر چی که هست من اگه تکلیف خودم رو به درستی انجام بدم شما اگه تکلیف خودتون رو به درستی انجام بدین همین جوری سلسل مراتب رو بریم جلو ایران گلستان می شه ولی متاسفانه ماها بعضیامون تکلیف خودمون رو انجام نمی دیم هباشی دورو برمون خیلی زیاده و چیزهای دیگه که خیلی گفتنش جاید نیست
00:24:46--->00:27:34
spkr_00: ما ملت ایران دونه های زنجیری هستیم که همه ملت ها که توی جامعه هستن توی هر کشوری به ارحال مثل دانه های زنجیر این تعبیر روانشناس های اجتماعیه به ارحال این کسایی که متعالیات اجتماعی دارن در جوامعه اجتماعی در جوامعه بینومللی تمام کشورها من مثال میزنم کشوری مثل چین، جاپون حتی تعدادشون خیلی بیشتر از ماست ولی همیتشون و با هم بودنشون سر همین کورونا، سر چیزهای دیگه، سر اقتصاد ما میبینیم که چقدر اینا صبح که بلن میشن به قول معروف به این فکر بیکنن که برن کمکی بکنن باری از روی دوش مملکه ازشون بردارن ولی متاسفانه، حالا از خود من میگم صبح که بلن میشم ببینم کجا نفعی برای من وجود داره بدوهم اون نفعی بگیرم حتی اگر ضرری بشه برای صدما بابایی یا برای ایکس و اگرک دیدیم، ما به اینا فکر میکنیم بعد شهید و غیر شهیدم نداره ما تمام آدم هایی که الهانه هستیم متاسفانه، بعضی همون یک سری افراد مغربی که واقعاً با عرضش بودن و عرضشمند بودن مثل پدر شما و خیلی کسای دیگه که ما داریم بحرمان شاهنامه ای این ممدکت هستن که هر کدومشون بری تو بدنشون میبینی واقعاً اینا یک کتاب راجبشون میشه نوشت ولی ما اینا رو نردبون کردیم ما اسمای اینا رو نردبون کردیم و رفتیم این اومدیم شما هیچوقت مطالبهی برای خود شخص خودتون نداری به خانواده بابایی شما اگر مطالبهی برای خانواده بابایی داشتی خانوم سلمان بابایی شما میرفتی بیزنس ومند میشدی شما میرفتی یک جایی، یک تجارتی، سادراتی، وارداتی، چیز را مینداختی و مثل خیلی کسای دیگه، آبا من اینم، من اونم، من آلا میخواهم این کار رو انجام بدم و میکردیم ولی شما کاری رو انتخاب کردی که اصلا پولی توش نیست و همش درد سر و همش حرز خوردنه که من نمونه شو امروز دیدم و صحبت هایی که داشتیم با هم دیگه من میخواهم بگم از سلما بابایی به عنوان یک انسانی که اصلا نه به عنوان دختر شهید بابایی بود به عنوان یک شخصی که توی این ممنکت داره زندگی میکنه فکر میکنه اگر ایشون الان یکی از مسئولیم بود چی کار میکرد که این جامعه به سمت اون شکوفاهی که باید بره، پیش بره؟
00:27:36--->00:29:01
spkr_02: من هرگز نمیتونم خودم رو الان در اون جایگاه قرار بدم سندلیه ریاست توش خیلی حرفه آدم تا نشینه روی اون سندلی حتی من سلمابابایی که من به خودم مطمئن هستم نمیشه پیشبینی کرد نمیشه شعار داد من هرگز این سؤال شما رو نمیتونم جواب بدم آقای همزهی چون خیلی توش حرف هست آدم ها متفاوتن من هرگز نمیتونم خودم رو در اون جایگاه قرار بدم که اگر من هم یک مسئول بودم به چه شکلی رفتار میکردم ولی خب البته خودم جواب خودم رو هم میدم که الان هم توی هیته کاری خودم خب خیلی راه ها باز هست که ما نمیریم ما در اون راه ها نمیریم الان سینما مافیای خودش رو داره چرا ما وارده چرا ما وارده اون مافیا نمیشیم
00:29:02--->00:29:05
spkr_00: نجابتتون هنوز هفتگه دید
00:29:08--->00:31:16
spkr_02: تلویزیون مافیای خودش رو داره. چرا ما رو راه نمیدن؟ چرا ما نمیدیم؟ چرا ما نیستیم؟ همه جا پر از مافیاست. الان متاسفانه جوونهای بیکار زیادن. این همه کار. چرا جوونهای ما باید دنبال کار بدونن؟ کسانی که فوقتی سانس مثلا چه میدونم سنایه داره. فوق لیسانس یا دکتر اصلا. من خیلی وقت پیش چنیدم که حالا یه شخص که خیلی مدرک تحصیلیه بالایی داشته داره تو اصنب کار میکنه. خب این درده. بعضی هم سه شغله و چه شغله هستن. خب چرا؟ چرا باید این طور باشه؟ من این همه درس خوندم که برم مثلا اینقدر بهش فشار اومده که رفته اسناب کار میکنه. خب این خوب نیست. این بده. ما مسئولیت داریم نسبت به کارهایی که انجام میدیم. و من هرگز نمیتونم خودم رو در اون جایگاه قرار بدم. و هرگز دوست ندارم هیچ وقت در اون جایگاه قرار بگینم. نه این که احساس لقزش بکنم. هرگز هرگز احساس لقزش نکردم و نخواهم کرد. چرا که الان خیلی چیزها برای من محیست در حیطه کاری خودم. ولی اصلا دوست ندارم وارد سیاست بشم. اصلا دوست ندارم که بخوام واقعا از بحثای سیاسی همیشه سعی کردم که فرار بکنم. چون علاقه خاصی ندارم. دوست دارم در همون حیطه کاری خودم فعالیت بکنم.
00:31:16--->00:33:43
spkr_00: که خدا رو شکر موفق بودین برای این که شما هنوز که هنوز نجابتتون سلامتیتون از نظر چه میدونم این توقعات مادی که همه دارن و میخوان یه شبه راه ست ساله رو برن ولی شما میخوان با تو معنینه ولی بسیار مدبرانه این قدم ها رو بردارید برای این که اون رسالته من این فیلم هایی رو که حتی شما میخواین انتخاب کنید و دارید کار میکنید چه شعارهای بزرگی پشتش هست این روز یکی از اینا رو برای من گفتید و چقدر زیبا شما دارید دنیا رو از این دریچه درستش دارید ببینید و واقعا این رو میگم من به خدا به عنوان یک بیننده حالا چه نظرم سطح پایین این جامعه دارم خودم رو میگم من تا حالا ندیدم از این بود نگاه بشه حالا اگر دوستشین خودتون باز میکنید ولی شما نگاهتونم متفابطه نگاه گیشه این نیست هستن به سینما و به تلویزیون و این داستان ها شما نگاهتون نگاه شعاریه نگاه بهبود بخشیدن به تمام مسائل و مشکلات جامعه هست که حتی با زبان دوربین شما دارید این رو بسیار راحت و اون شگیرت هایی که خودتون دارید به تصمیم من سر تعظیم فرود میارم امروز بگم باقم سلما بابایی رو شناختم که شاید تا حالا یک چیزای دیگهی رو برای خودم متصور بود که آره خب مثلا ایشون هم یه آدم معمولیه مثل بقیه مثلا داره تشتلاش میکنه در یه راهی خب یه رسالتی هم بگردنشه به خاطر اسم پدرش و مادرش مجبوره توی یک مسیری وایسه ولی شما اصلا اینجوری نیستید شما فرای اون چیزی که حتی پدرتون شاید میخواست از فرزندانش شما دارید عمل میکنید ولی بدا به حال ما که به جای این که نمیخوایم رد کارپت یا فرشقه که بیاد بره و مسیرش راحت بره ولی را آقرد پشت پا بهشت نزنن به جایی که دستشو بگیرن پاشو میگیرن و این باعث میشه که ایشون حرکت نکنه و این خیلی بده متاسفانه این نمیدونم حالا شما خودتون میخوایم
00:33:46--->00:34:49
spkr_02: اون داستانی که الان گفتین شما فرمودین ببخشید اون نویسندش همکار من هست و ایشون نوشته ایشون هم میگم همکارانم دقیقا ما در یک مسیر هممون حرکت میکنیم نگاه ایشون هم اون نگاه نگاه ایشون بود و واقعا خیلی برای خود من هم جذابیت خواستی داشت که چقدر خوبه این شکلی نگاه کردن شما میگم اون کار کاری که قرار هست که انشاءالله انجام بدین اگر مشکلی پیش نیاد وقفی نیفته نویسندش یعنی من نبودم تعریفی که از من کردین این باید برگرده به ایشون
00:34:49--->00:35:05
spkr_00: باشه باشه شما یه فیلم نامه من میارم برا شما شما کارگردانی تحیه کننده هستی من یه فیلم نامه میارم برای شما من میگم خانم بابا اینو کار کن اگر شما بابا من هم عقیده و همراس هم فکر نواشی کار میکنی
00:35:10--->00:37:29
spkr_02: ما توی دفتر با هم کار می کنیم و نگاهامون هم راستا شده هم جهد شده حالا تمام همکارانی که من توی دفتر دارم همشون به همین شکل حتی من و این باعث خوشحالی برای من هست که خداوند به من لطف کردن و توی این مسیری که دارم حرکت می کنم همکاران زیادی دارم که دونه دونه بخوام اسمشون را بیارم انقدر زیادن من از همینجا از همه همکارانم تشکر می کنم که همراه من بودن با هم تونستیم حرکت بکنیم و این مسیر را دوست داشتن و همراهی کردن و اهدافشون یعنی ما تونستیم همه همکاران با هم اهدافمون را به هم نزدیک بکنیم و همه را توی یک مسیر بیاریم این باعث خوشحالی منه و باید خدا را شکر بکنم انشاءالله که بتونیم در همین مسیر و در راه درست حرکت بکنیم و بتونیم کاری را انجام بدیم دوستان صد راه من نشن عزیزانی که هستن و کمک می کنن به ما بپیوندن و همراه من باشن یک دست صدا نداره ما یک تیم هستیم ولی حتی ما یک تیم هم نمی تونیم به تنهایی جلو بریم عزیزان دیگهی را هم نیاز داریم که در کنارمون باشن و حمایتمون بکنن که بتونیم یک کار خوبی انجام بدیم کاری که رضایت بخش باشه اول از همه برای خداوند و بعد برای همه مردم دوست داشته باشن حرف دل مردم را بزنیم و بعد خودمون لذت ببریم از این که به هدفمون رسیدیم به اون چیزی که همه میخوان و ما تونستیم این کار را انجام بدیم این خیلی خوبه
00:37:30--->00:39:01
spkr_00: من اینقدر دارم عشق میگیرم برای شما از این مردم عزیزم از این عزیزایی که توی لایف هستن یکیشون سرکار خانوم یلدا کوهی خانوم دکتر یلدا کوهی ایشون در خواهج از کشور زندگی میکنن در امریکا و ارز کنم خدمتشون ایشون پریزیدن کامپانی هستن و چند تا شرکت رو اداره میکنن ماشالله هزا ماشالله یک ایرانی موفق سلوت تو دیس گریت وومن یعنی واقعا دیگه شما خودتون استادید که ایشون داره به شما افتخار میکنه به این خانو بانوی بزرگ ایرانی شما خانوم بابای اینو بدونید الان این به حال جملاتی که من دارم میبینم و میشنم و میبینم از طرف این عزیزان اینا مشتی هستن از خروار که فردا فردا شاید دو سه هزار نفر میبینن اینها رو میخوام به شما بگم صدای شما شنیده شد شما فرزند شهید بابایی و همون من یه خاطره از شهید بابایی دارم شما میخوام کاملش کنید یه شبی بود شما بچه بودید فکر میکنم که یک درجه داری خونه نداشت و و بعد شهید بابایی جا به جا شد خونه شو شبونه داد به اون درجه دار خونه عرشدیش رو و ایشون رفت توی خونه درجه داری زندگی کرد میشه کامل کنید خاطره رو؟
00:39:03--->00:43:20
spkr_02: این خاطره حالا درسته که من بچه بودم ولی خب دقیقا یادمه ما توی اسفاهان بودیم مادر من جهیزی بسیار کاملی داشت و اون خونه عرشدی که بودیم بزرگ بود پدرم یک روز اومدن خونه و به مامان گفتن که به همین راحتی به مامان گفتن که یه بند خدایی هستش که چار پنج تا بچه داره و اگر شما هم راضی باشی ما از این خونه بلند شیم و بریم یه خونه کچکتر بشینیم اونها بیان جای ما مامان به راحتی قبول کردن این عشقه این چیزیه که الان نمیشه پیداش کرد در بین جوونها و حتی بابت اون جهیزیهی که مامان داشتن بابا تمام اون جهیزیه رو به تمام نیازمندانه حالا در سطح شهر اسفحان یا داخل پایگام ما اطلاعی نداریم ولی همه رو دونه دونه بردن انقدر این وسایل کم شد از خونه که ما تلویزیونمون یک تلویزیون کچیک سیاسفیت بود نمیدونم فکر کنم از این چارده اینچای قدیمی که دیده باشین ولی هیچ وقت مادرم خم به عبرونه میابرد این برای من الان الان درسه اون زمان بچه بودم ولی بعد که بزرگ شدم این خاطرات رو مرور کردم دیدم واقعا خیلی حرفه این که یک زن یک زن جوون مادر من زمانی که پدرم شهید شدن مادرم بیست و هشت سالش بود تو سند بیست و هشت سالگی با ست تا بچه شوهرشون از دنیا رفت حالا خب قبلش که زندگی می کردن به مراتب سندشون پایین ترد توی اون زندگی مشترکی که با هم داشتن که همیشه خودشون می گفتن من سیزده سال با پدرتون زندگی کردم ولی به اندازه سیزده روز نشد اینو من همه جان بفتم این واقعا درسته برای من به شخصه و میتونه درست باشه برای همه جوون ها که اونها هم زن و شوهر بودن اونها هم داشتن با هم زندگی می کردن ولی زندگی اونها کجا و زندگی جوون های الان ما کجا اتفاقا چیز خوبی به ذهنم البته خیلی وقت پیش ما به این قضیه فکر کرده بودیم الان به ذهنم رسید که بگم خدمتتون خیلی خوبه که ما حتی بتونیم در مورد داستان زندگی همسران شهده کار بسازیم که اونها با چه درد و سختی و رنجی روزگار رو گذروندن تا الان هستن خنواده های بسیاری هستن که اونها عملان دارن در سختی زندگی می کنن خانواده های شاهده همسرشون نیست شوهرشون نیست ولی خودشون در کنار بچه هاشون روزگاری و سپری کردن با سختی های زیاد نشوندادن سختی های اونها و اشغاله هایی که بین اونها و همسرشون وجود داشته قطعا می تونه جذابیت خاصی برای جوانهای الان ما داشته باشه که اونها زندگی خوبی داشته باشن
00:43:20--->00:44:42
spkr_00: در ما الحق و الانصاف هم از پسش خوب بر اومدن این خانوم هایی که شما الان یاد کردید و گفتید مثل همین خانوم مهنتی مادر شما خانوم دمیریان خانوم ندیمی خیلی ها من هم نمیخواهم بسیاریم چون انقدر شده زیاد هستم شما خیلی بهتر از من میتونی اسماشون رو بیاری همه شون نگاه میکنیم هم آقای اقبالی شما خانوم اقبالی رو دیدن و دکتر که باشون روز با هم صحبت میکردیم یا دکتر آلاغا همه اینا همه بچه ها نگاه میکنیم بچه های شهده ها چقدر بچه هایی که پدره هاشون آسمانی شدن من میگم شهده ها من هیچ وقت درجه بندی نمی کنم ولی همه شون موفق بودن خانوم ها بعد از این که پدر و اون قهرمانشون اون اقاو آسمان زمینگی شد و به هر حال به خاک سپرده شد متاسفانه اینا بلند شدن از خاک و تازه رسالتشون شروع شد و بچه ها رو به چه قشنگی و به چه زیبایی تحویل جامعه دادن و واقعا آدم کیف میکنه نمونش خود حضرت عالی با این دیدگاه با این نگرش به تهمید
00:44:43--->00:45:03
spkr_02: قایش میکنم من کچیک همه هستم ما میگم به انگوش کچیکه یه پدر مادرمون هم هرگز نخواهیم رفتید حتی هر چقدر هم تلاش بکنید ولی امیدوار هستیم که بتونیم در اون مسیر حرکت بکنیم فقط همین برامون دعا بکنید
00:45:06--->00:49:32
spkr_00: من چند تا کامنت رو برد کنم بخونم جناب لغمان نجات تیمسار کپتن لغمان نجات این آزاده قهرمان ما میگن من افتخار میکنم به الان من پیامشون رفت افتخار میکنم به دختر دوست و همورزم خودم که این چنین زیبا واقعا صحبت کردی و همه خانم نگار روح قهرمان تیز پرواز آسمان ایران شاد روح شهید بابایی شاد باشه و درود بر شما بانوی عزیزم خانم فریبا علی نجات زاده اگر اشتباه نکنم کلی بر شما نوشتن و همورزم های پدر که حالا یکی یکی هم بعد از شما خواهند اومد و صحبت میکنن خانم سلمان بابایی من اولا که خانم کپتن الوندی هم برای تو نوشتن اینا بخونم از صرف بچه های لای روح شهید بابایی قرب در نور و رحمت باشه و رحمت بر شیر پاک مادرتون جناب سرهن که امشب میشکی پوشیدیده خودم نستی ببخشید ممنونم خب به خانم بابایی هم اما لحظه اول یاد کردن از این عزیز والا مقام از جانشت جریان روح جنرال شاد باشه با اکس شهید بابایی من از طرف بچه های لایب از طرف تیمسار فروانی و تیمسار هیدریان و آقای حسن شاید حسینی و آقای ارفان سیاوشی و رامین و از طرف خود بنده بسیار تشکر میکنم از حضور شما خانم سلمان بابایی واقعا اینقدر که شما راحت حرف میزنی اینقدر که اینگار هیچ دقدقی من میدونم که خیلی دقدقی داریم ولی اینگار هیچ دقدقی در سر راه شما وجود نداره و جناب احمد بیگی پسر جناب احمد بیگی شهید احمد بیگی که تازه آسمانی شدن آزاده قهرمان چه تابیر زیبایی اقاب آسمانی که زمینگیر میشود و همسرش من این همینجری با اومد به ذهنم جام احمد بیگی و همسرش من اینو پینش کنم ببخشید چه تابیر زیبایی اقاب آسمانی که زمینگیر میشود و همسرش از خاک بر میخیزد که من نمیدونم شما قبول داری اینو خانم دخترشون هستن ایشون وکیل پاییه که دادگستری هستن خانم بابایی و دختر آزاده شهید تیمسار احمد بیگی هستن از خلوانهای والا مقام فرد که پدرتون خدا بیا مرزه قطعا ایشونو میشنختن حالا نمی شما بشنسین میگن که دختر شهید احمد بیگی هستن وکیل پاییه که دادگستر ایشون یکی از اون کسایی هستن که شما الان اسپ بردید دخترانی که نام پدرانشون رو زنده کردن مثل شما درود بهتون باشه جناب آهی دکتر اقبالی عزیزم افشینخان اقبالی براتون نوشتن روح پدر بزرگوارتون همیشه شاد و قرین آرامش و آرزوی موفقیت و تندرستی براش شما کردن جناب اقبالی جام لغمان نجاد عزیزم میگن روح هم هم بند عزیزم جناب احمد بیگی هم شاد باشه بفهمید خانم سلمان بابایی اون چه دلتون میخواد واقعا تو این دقایق آخر میخواییم بشتمیم از شما این همه عشقی که وجود داره برای شما قطعا همه به این نچه رسیدیم که واقعا چقدر بیانصافی کردیم در حق فرزندان شهده و اون شهدهی که شاید ما فکر میکردیم همه شما ها الان در بالاترین مناسب اداری دارید چه میدونم معاون وزیر و فلان و مدیر کل و اینا باشید ولی متاسفانه این نیست
00:49:35--->00:51:59
spkr_02: بالا من صحبت آخر اولا که خیلی ممنون از لطف و دوت شما بعد این که از همه مردم عزیز همه لطف دارن و من کامنت هایی که گذاشته میشه دارم میخونم من کچکتر از اونی هستم که این تعریف و تمجید در مورد من بخواد قرار بگیره اصلا در اون حد نیستم من دست تک تک شما عزیزان رو میبوستم و سر تعظیم فرود میارم برای این که این همه لطف دارین شما من واقعا نمیدونم چطور باید جوابگوی لطف این عزیزان باشم از همه تون ممنونم حرف دیگه این ندارم انشاءالله که همه ما همه ما بتونیم در راه درست حرکت بکنیم و کارهایی که نمیدونم خیلی توش حرفه فقط باید خلاصه گفت در مسیر درست حرکت کردن خلاصه تمام همه اون چیزهایی که دربرداره خیلی چیزها رو دربرداره مسیر درست واقعا مسیر درست حرکت بکنیم راه من نیت من دل من خداوند باشه این چیزیه که میگن با خدا باش و پادشاهی کن این رو من کچکتر از اونی هستم که بخوام این حرف رو بزنم ولی سرمنشه زندگیمون قرار بدیم که بتونیم به کمال که هرگز نخواهیم رسید من خودم به شخصه هیچ وقت به کمال نمیتونم برسم چون خیلی سخته بزرگان ما که رسیدن خوش به سعادتشون ولی بتونیم در مسیر و راه خدایی حرکت بکنیم این بزرگترین چیزه که حد درقل آقابت به خیر بشیم همین
00:51:59--->00:54:54
spkr_00: خانم محشید توانگریان خانم مهنتی خانم شیرین سلیمانی خوارزاده جناب اقباری شهید اقباری و خانم دکتر افسون صدیقی جراح و متخصص جراح مغزه اصاب و همراه برادرشون جناب آقای محمد اکماسی نبیدونم فامیلیتون رو من خیلی این کامنت هایی که این هایی که براتون گفتم همه سرشار از عشق و خانم علی تقنجاد و بقیه این دوستان همه خانم هایی که هم گروه شما هستن توی این گروهی که هستید تمامشون اومدن و همهشون دارن به شما عشق میدن به شما بانوی فرهیخته سرزمینمون که یک رسالتی زینب مونه دارید انجام میدهد امیدوارم که خداوند بهت سلامتی به پاهاد قدرت و استواری و به مغز چکوفایی انشالله به قلب آرامش و مهربانی اینقدر اطاب بکنه که هیچ سنگی در مسیر راهت مانه از حرکتت و پیشرفتت نشه خانم بابایی افتخار سرزمینم هستی شما یک بانوی خودساخته هستی و به قول خانم مهنتی همسر شهید مهنتی میگه شما هیچ نیازی به کریدیت پدر نداری و نیازی نداری که پدر به قول معروف بیاد سفارشون خودساخته هستی من خودتون بهتر از من خوندید کامنتارو خیلی شب خوبی بود با شما سرکار خانم بابایی خیلی شب خوبی بود خدا میدونه که من چقدر لذت بردم از این همه احساس قشنگی که از این بزرگان گرفتم جنار وقای آدل جدی هم براتون نوشتم برادر شهید جدی مرسی از حضورتون مرسی از بودن تون در این جمع سمیمی و این دوستای من یکیشون نوشت که صحبتهای خانم بابایی برای من جوان چراق راه بود و من امشب خیلی از ایشون ایده گرفتم و انگیزه خوب گرفتم کپتان علی پیروان فرزند تیمسار پیروان نازنین میگن درود به شهید بابایی سلام ما رو به خانم سلمان بابایی برسونید درود بر خانم اکنم روحشون شاد شیرزن ایرانی ایشون الان کنار پدر مادر و حسین عزیز هستن من از همینجا به خانواده بزرگ پیروان عرض عدب و احترام دارم و تشکر میکنم از علیه های گل خوب خانم بابایی اینقدر صحبت زیاده چون همرزمان پدرتون منتظر هستن من نمیخواهم زیاد بیشتر از این منتظر بذارم کلام آخرت منوان یک هنرمند
00:54:56--->00:55:39
spkr_02: کلام آخر دوح بزرگ استاد شجریان شاد من از همینجا باز هم به خانواده محترم ایشون تسلیت میگم و به مردم عزیز ایران که از حضور ایشون دیگه ما نمیتونیم حضور ایشون رو داشته باشیم از صدای ایشون استفاده بکنیم و بحر ببریم واقعا جای تصف داره به همه مردم عزیز ایران هم تسلیت میگم انشاءالله که روحشون شاد باشه و دعاگوی همه مردم عزیزمون باشن
00:55:39--->00:58:08
spkr_00: برای خسرو آواز ایران یه رنگ انتخاب کنید رنگ سبز رنگ سبز به همراه پرچم ایران که ایشون نام ایران رو همیشه واقعا بر فراز بالاترین قوله ها نیه داشته این مرد بزرگ پرچم ایران و رنگ سبز رو اسپیشیال خانوم بابایی فرزند شهید والامقام شهید بابایی تقدیم کردند به خسرو آواز ایران جناب آلی جناب محمد رضا شجریان روحشون شاد باشه از همینجا به فرزند نازنینشون که مثل خانوم بابایی راه پدر رو پیچه گرفتن و نام پدر رو بر تمام سحنه های بینومللی ایشون زنده نگه داشتن خداقوت میگیم و امیدواریم که به خانواده بزرگ شجریان خدا سبر بده انشارلا خیلی ممنون بزرگیتون از این محبتی که کردید خانوم لطف فهمید یک رنگ رنگ البته شما چند تا رنگ انتخاب کنید ما اصلا اینجا رو رنگین کمان میکنیم ما این رنگین کمان رو تقدیم میکنیم به خانواده بزرگ بابایی به نمایندگی از خانواده شهید بابایی و همسر نازنینشون سرکار خانوم حکمت این رنگ های رنگا رنگ رو تقدیم میکنیم به شما به برادران نازنینتون به اون دو شهید که من ببخشید اینجوری میگم من اصلا درجه برای کسی که میمیره نمیذارم من میگم اگر که خانوم حکمت شهید نیست پس چیه نه واقعا چیه مگه شهید فقط باید بره تیر و گلوله بخوره شهید اون کسیه که آرمانهای والای انسانیت رو خرج میکنه و پاس میداره و چنین بچه های تحویل جامعه میده این رنگین کمان رو خانوم مهندس علی نجاد برای شما چیدن به این زیبایی و تقدیم کردن به شما بانوی فرهیخته سرزمین ما خیلی ممنونم منت گذاشید بر ما که اومدید
00:58:07--->00:58:14
spkr_02: من هم از همه شما سپاس گذارم لطف کردین خدا نگهدارت
00:58:15--->00:58:25
spkr_00: با بایدونتون میشینیم پای صحبت اقواب آسمان ایران زمین تیمسار سرفراز، تیمسار رزا رمزانی نازنین درود در شما
00:58:33--->00:58:36
spkr_03: های توی چطوره قرماد. موسیقیره
00:58:36--->00:58:56
spkr_00: خدا قوت
00:58:57--->01:01:02
spkr_03: من عرض سلام و عدب دارم خدمت عزیزانی که بیننده شما هستن و به خصوص خانومده معظم شهده ها و آزادگانی که الان اسمشون رو بردید روز عربین بود عرضوی اولو و درجات میکنیم برای همه شهده ها و برای همه کسانی که زحمت کشیدن به خصوص خانومهایی که همطور که نام بردید چه خانوم حکمت و دیگرانی که زحمات بسیاری رو در نبوده یا حتی در بوده شوهرانشون چون فقط حالا اون یک بخش کار مال مردانی بود که مثل شهیدردستانی من یادمه که در وسیعتنامش چه عزخواهی جالبی از خانومده معظمش کرده که ما نتونستیم وظیفه پدری یا وظیفه خانومدگی رو برای شما انجام بدیم و حلالیت تلبیده بود واقعا این مورد در مورد همه عزیزانی که پادر رکاب بودن صدق میکنه خانومده بسیاری رو همطور که گفته شد حالا خانوم بابایی نام بردن از مادرشون که 28 سال داشتن یا کسانی دیگری که حتی جوانتر بودن و وقتی که چه مثلا یاد بکنیم شهید لشگری رو خانومشون خدا رحمتشون کنه یا کسانی که در غیر حیاتن ولی مثل شهید برزگر که بسیار جوانتر بودن و شهید شدن و خانومشون اون چنین زندگی کردن و اون اصفه ها رو تحویل جامعه دادن خب می طلبه که واقعا به این مسائلم پردارست برحال من از عدب و اعترام دارم خدمت خانومادی معظم شاهده های سارگران و عزیزانی که الان لایو شما رو می بینن در خدمت شما هستم جا برن
01:01:02--->01:01:55
spkr_00: خبونتون برم. تیمسار معظم. شما می دونم که حالتون زیاد مساعد نیست و به عشق همرزمتون تشریف آوردید و به حال به پاس احترام به خانواده معظم بابایی و همه شهده. سپاس گذارم. چقدر زیبا شروع کردید شما. من نمی خواهم زیاد مسد اوقات بشم. چون به هر حال می دونم هم شرط مساعدی ندارید. هم هم میهمان های عزیز دیگری هستن که می خواهم بیان. من فقط می خواستم بزرگواری بفرمایید که دختر نازنینشون و همه عزیزان دارن گوش می دن. بفرمایید چند تا کلام راجب این شهید شهید والا مقام از اون خصوصیاتی بفرمایید که ما تا حالا نشنیدیم.
01:01:58--->01:10:37
spkr_03: ارز کنم که در رایت با شهید بابایی خب واقعا در این فرصت کم گفتن شاید به سلام مطلب را نتونه برسونه ولی من با اون بزرگوار از نزدیک یکی در افتدای سال 64 بود که آشنا شدم که ما از تبریز به اتفاق شهید البته ما خدمت شهید در دستانی بودیم یادی میکنیم از اون بزرگان که قرار بود ایک عملیات بزرگی در افتدای سال 64 انجام بگیره و اونطور که به ما در تبریز گفتن گفتن ایک عملیات سرنمش سازی خواهد بود در سواد یک گروهی پیش قدم آمدیم دستگول و قرار بود که دستهای پروازی بعدی هم بیان دستگول و از اونجا عملیت انجام بشه من یادم هست که یعنی اون ویژگی که میخواهم در رابطه با ایشون صحبت کنم ایشون با کنه وجودشون این مسئولیتی که خطیری را که داشتن در اقیقیت حس میکردن و اون را انجام میده فقط گفتن و حس کردن آب من هستم اینا نیست هیچ عملیاتی را تا اونجای که من شاهده هستم و دیدم انجام نمیگرف مگر این که ایشون صفر تا صد اون عملیات را پیش خودش یا مرور میکرد یا رفته بود دیده بود امتحان کرده بود به صلاح قابلیت انجامش میزان خطراتش از بود اطلاع تمالیات از بود مسائل پدافندی از راه های نفوز تمام اینها را خودش بررسی میکرد به دلیل این که بتونه این قدرت هوایی را قدرت هوایی وقتی میگیم چه از نظر تحچیزات و چه از نیروی انسانی اون را حفظ بکنه حالا در این رابطه وقتی که این مطلب را خود من شما ارزم میکنم برمیگردیم به سال 66 در سال 66 پر پایگاه هوایی بوشه بودیم یک مهموریتی را اواخر سالم بود رفتیم دو فرون بودیم من به اتفاق جناب مردانی بودم و جناب بادکوبی با مرحوم رزا باغری خب دو فروندی اون موقع میرفتیم افچار در رفتیم از شرایط بود از اون فارسی و اینا یعنی از منطقهی که باید عبور میکردیم دور شدیم به دلیل این که هواپیما که داشتن میمادن روبروی ما بودن گرچه ما نباید بیش از اون ادامه دهن ولی ما نمیتونستیم وقتی که رو در رو قرار گرفتیم در حقیقت دور بزنیم و برگردیم جنگ الکترونیک خیلی شدیدی انجام میشد این مطالبه دارم میگم برستم به اون صحبت اولیه خیلی هم کتا سری میکنم بگم که ما وقتی که line of sight کنار هم بودیم به هیچ وجه نمیتونستیم صدای همدیگر رو بشنبیم حالا شما میدونین که اون ششتمایی پیچیده F14 آنتن بالا آنتن پاین هر کاری خب آقای مردانی آقای باغری هم جزوی بچه های توانمند خبی نقاب F14 بودن و به صورتی شده بود که نمیتونستیم چینجده لیدر بکنیم آیا آقای مردانی به قفل میکرد روی حقای مای دشمن برکلاک میشد دیگه یک شرایطی شد که میدونستیم که دیگه اینا در یک فاصله بسیار نزدیکی هستن و همیتونم شد به یه صورتی شد که ما مرتفع پایین دیدیم که ما از بالسر ما عبور کرده اینکه اینجا دیگه جنگ نزدیک و در حقیقت تو همدیگه مثلا با کراس کردیم و پیشیدیم به سمت اونها که بتونیم درگیری نزدیک انجام بدیم ولی به هر صورت این ممنوعی هم میگم خیلی خلاصه میگم از این محرکه ما نجات پیده کردیم اینکه در مرض میکنم نجات پیده کردیم برای اینکه وقتی که اینقدار اومدیم بالاتر خب رادار که صدا شدیدیم اون موقع نمیشینی وقتی رفتودیم پایین عدم که اومدیم بالا از ما گلمن بودن که حالا چرا مثلا جواب ما رو نمیشتیدیم و اون ما رو برده بود جلو و ما رو نباید به اون صورت رها میکرد در اون شرایط بر صورت یک سری مسائل اتفاق افتاد که شاید در لایب گفتنش سعی نباشه موقعی که آمدیم بالا معلوم بود که اونا گفته بودن که دوتا اربعه شرار رو زدن اف چارد رو زدن و ارصد ما وقتی آمدیم به ما گفتن که شما سریع برید موتل تو بوشر که بودیم محل استراحت ما تو موتل بوده وقتی رفتیم اونجا خب اونجا دیگه شنیدیم گفتن که دوتا اف چارده زدن یعنی عراقی ها در حقیقت مشک شلید کرده بودن تو اون درگیری ها و اینا ها برحال به ما نخورده بود و ما خوشبختان سالم اومدیم بعد وقتی رفتیم اونجا دیدیم که شاید بابایی روی زمین نشسته سرش هم به این صورت گرفته بود باور کنیم 20 دقیقه تا 30 دقیقه در همین حالت ما اصطاده اون نشسته بود بعد که سر بلند کرد اون یه بند خدای از بچه های پدافند حالا اونجا اومده بود یه نواری هم آورده بود با خودش که میخواست بگه که مثلا ما احتمالا بلند صحبت کردیم یا چیزی دیگری گفتیم تو رادیو اینها دیدم برگشت به اون بند خدا گفت که خب میخواستی چی بگه میخواستی چی برگشت تو رادیو بگن اینها اینها رفتن اونجا حالا ما رفتدیم از جزیره فارسی و عربی اینها رفتدیم جلوتر و ما در اقیقت اصلا عبور کرده بودیم از حد و حدود خودمون اینها و مجبور بودیم البته بریم و اون بند خدا را خب برها را رایی کرد که شما حالا برو بعدا من صحبت میکنم ایشون رفت بعد وقتی که کلامش از اینجا شروع شد که دارم ارزم کنم مسئولیت برای تحریزات من نیروی انسانی شروع کرد خیلی آمیانه یعنی خیلی ساده شما فرمونده بود ما خیلی جوان در اون حد نگانه میکرده ما بیشتر تکتیک و توجه داشتیم گفت که یه کشتی مثلا انقدر ارزش داره انقدر پول نفتش میشه انقدر اینطوری میشه انقدر این فلا میشه خیلی راحت تشریع کرد ولی شماها چی؟ من شماها رو ببینید کلام ایشونی بود من شماها رو از کجا به دست بیارم این کلام شماها رو شماها رو تا امقش بخونید این احساس مسئولیتی که دارم ارزم میکنم نسبت به جایگاه خودش مسئولیت خودش داشت و این اصلا نمونه که چرس کنم یعنی واقعا فقط به شهید بابایی بود که در این چرنی خالتی بود و بقیه مسئولیت رو که میبینید یاد روی همین سوار میشه یعنی اگر شما میبینید صبح اینجا بوده زورت همه دام بوده بعدش تبریز بوده میرفته یک چنین کارهای رو انجام بده میخواست خودش شخصا در اون جایگاه تصمیمگیری باشه و بتونه اونجا که باید حرفی رو بزنه یا اقدام بکنه باشه گفتنی در حالت به اون شهید بسیار زیاد هست ولی خب شما فرمودید که دوستان دیگر همه هستن اینجا نمونه بودن دیگه اصلا نمیتونیم مثال بیاریم مثل شهید بابایی شهید اردستانی و دیگران خدا رحمتشون کنه خدا کنه که از دست ما راضی باشن و ما رو دعا بکنن که نشان ما هم بتونیم که همطور که شما فرمودید در بخش نوشتاری یا در بخش سبت خاطرات شقاهی اون بزرگان برحال ما سعی میکنیم وزیفه خودمونو انجام بدیم و بتونیم پیام رسان خوبی در این رابطه باشه
01:10:38--->01:11:08
spkr_00: صناب تیمسال رمزانی نازنین من تا اونجایی که به هر حال من خودم متعالیه کردم از خاطرات ایشون از برحال صحبتهایی که راجبشون شده به هر حال ایشون یه سبک مدیریتی داشتن برای خودشون آیا این سبک مدیریتی ایشون هنوز چیزه در واقع به خود معروف میبینیم جایی از این نوع سبک مدیریتی موسیقی
01:11:12--->01:12:54
spkr_03: نمیتونیم بگیم که نیست ولی خب شدت و ضعفش متفابط حالا هم تو گفتید جناب پیروان هم حتی هم دارن میشنون جناب اویسی دارن میشنون ببینید مثلا ایشون در سال حالا از قبل قرار بود یک کلاسی تشکیل بشه که ما سال 64 شهری و در 64 آمدیم خب از مدت ها صحبت بود که میخواستن یک کلاس انتخاب کنن برای F14 حالا گروه های مختلفی سن بالاتر سن جوان ترین ها ولی مثلا من یادمه که ایشون وقت میذاش توجه میکرد من و جناب پیروان با هم دیگه از ما خواسته بود که خب حالا برحال بنابی ما معرفی شده بودیم برای ایشون حالا جناب پیروان رو رمز میکنم برد شناخت شدهی بود تو عملیات های بزرگی شرکت کرده بود تو F14 از بود عقیدتی به همه صورت شناخت شده بود یا دیگران ها جناب میغانی جناب اویسی جناب ابو حتی ها هر کسی دیگر ولی بانوان مثال ما رو خواسته بود تو دفتر خودشون و با ما شخصاً مساحبه کن مطلبی که دارم از اون اصاس مسئولیت میخواست کن کاری که میخواد انجام بشه یعنی خودش واقف باشه مطمئن باشه این کار همونطوری انجام خواهد شد خب این وقت گذاشتن و اهمیت دادن برای اون حدفی که قاید بود برای اون انتخاب خودش و این کار رو میکرد و خب نتجهشم میگرد نمیگم که الان نیست ولی ممکن شدت زعفش متفاوت باشه و امیدواریم که این چنین باشه دیگه
01:12:54--->01:14:12
spkr_00: من بعد مطرح کردم و من قصدم قیاس نبود قصدم اون هایلایت های عباد مدریتی ایشون بود که ایشون رو به هر حال یک شخصیتی کرده که تو اون بود مدریتی من کاری به پرواز و مسایدی دیگه ندارم چون پرواز رو هم شما انجام دادید هم جهان پیروان، هم جهان بابایی، هم همه ی عزیزان اون به هر حال هر کسی تو اون سرکو سیاه خود شده و این بحثی که وجود داره تو بحث مدریتشه و بحث این که خیلی منافع طلب نبوده برای خودش و حالا به حال اختلافاتی هم هست از نظر عقیده، حالا شاید نسبت به ایشون رو کسایی دیگه ولی من اینو میدونم آخرین کسی که من از همینجا یاد کنم ازشون من یک شعری رو جناب زندی تیمسال زندی نوشتن که این رو خانواده شما برستاد من پوست کردم که آخرین باری که دارم منتقل میشن تیمسال جلیل زندی به تهران برای اون معاونت طرح برنامه میگه بازم دارم میرم بازم کونه به دوشی و بازم جا به جایی این دفعه دارم میرم به یاد عباس و به یاد بقیه ی دوستانش که اون پایین نوشته نمیدونم دیدین یا نه بودگه بزنی
01:14:19--->01:18:27
spkr_03: من شعر رو ندیدم ولی من یاد کردید از مرحوم جلیل زندی خب شاید اینجا شما خوب یاد کردید که ببینید یکی از ویژگی های مرحوم شهید بابایی ببینید شناخت قابلیت ها توامندی انسان ها بود ما با یکی از دوستان در یک آلرت نشسته بودیم در اسفان در ارتبا خیلی از مسائل صحبت میکردیم حالا شاید همیشون الان بشنبه ببینید جناب بابایی میاد از جناب زنگنه جناب فرهاور این استادای بلا منازه هوا نوردی در بخش مدیریتی ببینید به چه صورت استفاده میکنه یعنی کسی نبود که نفری رو بذاره کنار به دلائلی قابلیت و توامندی انسان ها رو میشناخت احترام میذاشت و یکی از اونها باز جناب زندی بود در مورد جناب زندی و رابطه ایشون و مسائلی و حال مطلع در این پرسط نیست ولی همین شعری که شما میفرمایید دلیل بر رضامندی جناب زندی از شاید بابایی بوده نیست چند؟ این خیلی مهمه این مطلع برای کسانه که بعضی وقتا بعضی صحبت ها رو میکنن و درست نیست که متاسفانه کمم نیست از این مطلعه بینید که شناخت ندارن نسبت به افراد و خب این گونه است دیگه بینید عباد مدیریتی شعید بابایی رو شاید بدون تعارف دیگه حالا مسائل نیست ولی ایشون خیلی دقت میکرد روی حالا به مرورم ایشون کامل شد یعنی انسان درجات تکامل رو در بخش مدیریتی خودش تی کرد و وقتی ببینیم در اون بالا که قرار میگیره منطقه خب از خودش زیاد مایه میذاشتی این به تب بود و دوستش که دیگران هم که با اون کار میکنن به همین صورت باشن که بودن حالا وقتی که مثلا شما میبینید الان جنابه مستاد خودم جنابه جاویدنیا عزیزان دیگری که از ما قدیمیتر بودن استادهای ما بودن در کنار شهید بودن جنابه مهرگانفر و یا کسان دیگه وقتی خستگی نپذیری اون فرد رو میدیدن اینچنین میشدن یک علمداری بود که وقتی که میش میرفت به اون طور را میرفت برحال با خودش داشت نفراتی که پشترش بود من یادمه که ما از صحبت صحبت میگره از بوشهر آمده بودیم خب دو دو هفته بوشهر بودیم دوگر دوستان رو یاد بکنم از مرحوم شهید شادنجاد واقعا خب ایشون از بوشهر آمده بودیم بگه حالا مثلا انتظار نمیرفت که شب ایدم بود الان اون اون اون اون اون اون اون بس اشتون بود بس نوم بود همچی چیزی آمده بودیم اسفحان دیدیم که هنوز نرفته بودیم تو دیست پچ بودیم دیدیم که جناب جاویدنی ها اومد و خلاصه گفت که فلانی فلانی شما مثلا این دو نفرم شما آمده میشید برید امیدیه ببینید کارها این طوری بود شما از بوشهر آمدی شب عیده مثلا شاید خانماتشان فرستدی یا هستن یا نیستن بعد همون جا ابلاغ میشید که مثلا شما چار تا سه تا دو تا دیگه باید دارید امیدیه و میشد این کار میشد اصلا صحبت چرا و این حرفا نبود عباده هیست سال دفاع مقدس و یا عزیزانی که واقعا زحمت کشیدن در اون دوران بسیار زیاده و شما هم که کار بزرگی دارید انجام میدین حالا امیدواریم که این مطالب زب بشه و به نوعی بعدن مکتوب بشه یعنی برحال یه مداری چیز بشه به مکتوب بشه و در اختیار سیکسار و دیگران قرار بگیرین شاید
01:18:23--->01:19:38
spkr_00: من دوست بشید در اختیار گوانها و دیگرم قرار بگیریم شاید تا حالا من حدود فکر میکنم 800 گیک یا 900 گیک خاطره ما جمع کردیم و ضبط کردیم خاطرات بعضا بکر بعضا اولین بار شنیده شده بعضی هاشو شما خودتون دیدید بعضی هاشو حالا یا شنیدید یه شب که خب به جناب پیروان اومد 4 ساعت یه شب جناب لغمان نجاد یه شب جناب فرغانی اومد 3 ساعت خاطراتی تعریف کردن که واقعا برای اولین بار ما میشنیدیم اینا رو من خیلی پای صحبت ها شنیدم از جمعه خود حضرت آلی که یکی از نوابق جنگ بودید و واقعا این برکسی پوشیده نیست و همه این ما به شما افتخار میکنیم هم به خاطر سوادتون و هم به خاطر عدبتون هم به خاطر این رفیق مداری نمیدونم چه واجه باید براش بگیم که همیشه پای رفقاتون بودین و اومدید و به نیکی ازش میاد کردید من نمیدونم باید چی بگم دستان دستان
01:19:38--->01:20:45
spkr_03: من اینجا شما اسم جناب فرغانی رو بردید ببخشید اسم امیر فرغانی رو بردید من اجازه میخواهم که خدمتی ایشون چون تو دسفول ایشون جانشین پایگاه بودن در اون دوران بسیار سخت یعنی واقعا خود دسفول و داستان دسفول و قهرمانی های عزیزانی که در دسفول مقامت کردن باید ساعتها در مورد صحبت کرد این بزرگوار جانشینی بودن اونجای که پابرکاب بودن و اون بوقع که کسی کمتر از پایگاه خارج میشد من دیادم که ایشون چندین بار خودشون رفتن جبهه نه که به جنگن ولی برحال باید میرفتن و به رادار دسفول و یا جایی دیگری که از جزو زیر مجموعه پایگاه دسفول بود سرکشی میکردن و حضور داشتن برحال چند وقت پیشم ازشون یه مثلا کلیپی من دیدم برسال اینشالله که هر جا هستن سلامت و تندرست باشن هر زردب میکنم خدمتشون
01:20:46--->01:22:20
spkr_00: حرمونتون برم سر خیلی ممنونم من نمیدونم میبینید کامنت هایی که دارن برای شما میذارن هم رزماتون و این خانوم محترم که با زوغ و شغ من عمدن ایشون رو پیل میکنم ایشون مدیر چند تا کمپانی هستن تو امریکا و اصلا ارتباطی به پرواز و حوپاوشکاری ندارن خانوم یلدا کوهی خانم دکتر یلدا کوهی که همیشه با قشنگی و زیبایی دارن میگن حالا تو اینجا میگن که من افتخار میکنم به وجود به هر حال شما و به این که میشندم و میبینم صحبتهای شما رو جناب خانم دکتر کوهی من اینو به نمایندگی از تمام کسایی که در خارج از کشفت با این که میتونن اصلا گوش نکنن میتونن دنبال نکنن تاریخ جنگ ایران رو ولی رشادت های شما رو میبینن میشنبن و افتخار میکنن به داشتن همچین همبطنهایی که جانانه جنگی دید و زحمات زیادی کشیدید و تازه ما داریم بعد از سی سال یادمون افتاده سبت و زبتشون کنیم بازم دیر نشده خیلی ها از همرازماتون رفتن از جمعه جناب نقدیبه جناب بالازاده جناب صدیق جناب صادق پور جنابان اصلا همینجوری بخواهم اس ببرم خیلی ها هستند خیلی هاشون هم هستند و قمیتون
01:22:20--->01:26:03
spkr_03: ببینید اخلاق و رفتار واقعا انسانی که داره میبینیم ما همینطوری خوبیم ما اینطوری بهتر از چیزهای دیگرست و احتیاط به چیزهای دیگر ما هم افتخار سربازی رو که داریم و مردم خوب ما در حقیقت میشناسن انسانهای خدومی که بودن براشون من امروز تو اسفان هستم خوب الان به دلائلی که میدونید یادی بکنیم از شهید نیکبخت شهید نیکبخت خلبان نیست ولی یک جهادگر دانشگاه شریفیست که در سیستان و بلوشستان اون بزرگوار میرفته بوده اونجا خدمت بکنه حالا خدماتی که جهادی های ما اون موقع در اون بخش ها انجام میدادن آب در بیاره و کارهای دیگر امرانی به اون صورت که خب شرورای اون منطقه اون بزرگوار رو مثلا شهید میکنم ببینین این مملکت انسانهای خدوم بسیار زیادی داشته که مثلا حالا چه هده که جایگاه خودشونو دارن من توکرس کردن ما ها پیاماور اونها هستیم امیدواریم که در اون جایگاه قرار داشته باشیم بتونیم بگیم و اینها با یک نیت خاصی خدمت کردن حضور داشتن به خصوص الان جناب خورغانی باید خیلی مطلب بگیم وقتی اون ریخت پاشدگی دوران ابتدای جنگ رو ما یادمون میاد که هر کسی میرفت خودش رو یک یعنی در حضور داشت سمد ابراهیمی ها یک صدفان جوانه جلال آرام یک صدفان جوانه اینها خودشون فرمونده بودن وقتی که شما شهید لشگری رو صحبتاشو یا خاطراتشو بیشنوید وقتی که میگن که خود شما بیا فقط بگو که من دو مترون ورتر رو بمباران کردم یعنی اومدم خاک عراق رو بمباران کردم اگر شما از ایشون چیزی شدید یه جوانه بیس و دو سالهی که قبل از انقلاب در این مملکت زنگی کرده با اون شرایطی که قبل از انقلاب بود اومده ایران 6410 روز اون دوران اصارت رو میکشه که از عزیزان آزادی ما بگن که چه شرایط سخت و خاصی بوده و این از زبانش یکچنین مطلبی جاری نمیشه این مقاومت این ایسار این ایسار دیگی خب دیگر دوستانش این ور جبه بودن اون ور جبه بوده یعنی ایشون میگه من وقتی این فکر میکردم این قرار باشه این حرف رو بزنم یعنی من 36 میلیون جمعیت کشورم رو زبون کردم هر کسی خودش رو در اون مقام حس میکرده و اون ایسارگری ها و اون خدمت ها و اون جایگار و به هیچ چشم داشتی هم نداشته و الان هم به همین حالتی که هستیم راضی هستیم هیچ چیزی دیگری نمیخوایم شکل خدا بکنه نمیخوایم شکل خدا بکنه
01:26:02--->01:27:57
spkr_00: ما رو دست کاری کنن یه چیز بدی از ما در میانند. همین خوبه. ما در همین نداری و نداری رو جایگاه نداشتن. خیلی هم عالیه. خیلی عالیه. خانم نیر سعادت. میفهمان همسر شهید شوقی هستن. سلام میکنیم خدمتشون و یادی میکنیم از شهید شوقی ادنازنین. رویشون شاد باشه انشاءالله. از جام فرغانی گفتی. من از همینجا سر تعظیم کرد میارم و دست جام فرغانی نازنین رو میبوسم که چند سباییست که ایشون محبت کردن با مشغله زیادی که دارن در مدیریت لایف و همراه جام هیگرگیان با ما کمک میکنند و دارن این رسالتی رو که بردروش هست انشاءالله با هم داریم جلو میبریم. امیدوارم که خداوند به جناب فرغانی عزیز و جناب هیدریان و بقیه دوستان همه سلامتی انایت کنه. به شما همراه از بالامقام شهید بابایی، روح شهید بابایی و تمام شهدهای جنگ و تمام شهدهای این سرزمین و تمام رفتگان شما ها و همین رفتگان ملت ایران شاد باشه به برکت یک سلوات و یک فاتحه که در همین شب جمعه تقدیم میکنیم به تمام جمعه رفتگان. اللهم صلی اللهم محمد و آل محمد. من رو جانب همین رفتگانی، بعدا فاتحه که در محبت شما بشم، تیم سار معظم، خیلی محبت کردید سپاسگزاییم هست، حضورتون از این بانونه من ممونیم از شما، لطف کردید. قربونتون برم، اگر کلامی هست در پایان بفرمایید، ما گوش کنیم. موسیقی
01:28:00--->01:28:07
spkr_03: تشکر میکنیم از شما لطف کردید متشکر کردیم میشوالا که خدا توفیقی بیشتری بیشتر بیشتر بیشتر که در این کار فرهنگیی که در اینجا
نظرات
ارسال یک نظر