ویژه برنامه بزرگداشت سپهبد جهانبانی - قسمت چهارم - تیمسار نمکی
00:00:00--->00:00:03
spkr_01: درست در شو
00:00:03--->00:00:32
spkr_00: ارادتمندم قربان
00:00:35--->00:01:42
spkr_01: بله خواهش پنم چون جمع وائزی ظاهرن نتشون یه مشکل داره من نمیخوام بیننده ها خسته بشن دیر وقته و میخوام جلو بریم همینطوری آیه شاوسینی لطفاً یه تماس با جمع وائزی بگیرید و یه لایب بذارید ببینید مشکلی ندارن جمع نمکی این نسل دههی هشتادی که تنها دوازده سال داره یه آخرهای هشتادا میگه که من از نسل جناب جهانبانی ها و حالا شما ها و همه شما میگه من خیلی نسلم با نسل اونا فاصله داره و ولی خیلی خوشحالم که آشنا هستم با این نسل با این انسانهای بزرگ شما چی میگید جواب این واقعا احساس قشنگ رو این کلام زیبا رو از یک دختر بچهی هنرمند با این زیبایی صحبت میکنه بفهمیسته نسل نسل BU şانسا این فالنسلburger
00:01:44--->00:22:40
spkr_00: من نخست درود میفرستم به خانواده ایشون که چنین پرزندانی رو پرورش دادن و حتما افتخار آمیزه برای ما که ببینیم چنین همبتنی داریم چنین هم نیهنی داریم و خیلی خیلی دوست داشتم که این دختر زیبا رو یه تصویر بهتری ازش منتشر میشد ولی در حال نت خرابه دیگه اینطوری شد ولی خیلی کیف کردم هنر اجازه میدید من بارده صحبت بشم اجازه من دست شماست خب این دختر هنرمنده دیگه این بانو هنرمنده پسر آقای تیمسازدندی هم هنرمنده هنر این رو میگم تا انشالله کسانی که تو لایب هستن یاد داشت کنن و بدونن که هنر اندیشه است از جنس اندیشه است هنر اندیشه است پراگیر زیر گروه هنر گویشه همین کاری که شما دارید میکنید همین سخنرانی ها همین صحبت ها زیر گروه هنر گویشه نویسندگیه شاعریه نوازندگی و موسیقی زیر گروه هنره چندین زیر گروه داره چند و چندین گروه داره هنر و این هنر اندیشه است پراگیر که چون دست دهد پیش در بهداش نه در کار نه در امنیت در هیچ چیزی پیشرف حاصل نمیشه در پرمان روایی پیشرف حاصل نمیشه در پرمان برداری پیشرف حاصل میشه هنر اندیشه است پراگیر که چون دست دهد پیشرف حاصل میشه این دختر هنرمنده خانوادش معلومه که هنرشناس هم میدونم که چگونه بچه ها رو باید ترولش بدن برای پیشرف هنر اندیشه است پراگیر که چون دست دهد پیشرف حاصل میشه در امنیت در پرمان روایی در فرمان برداری در راستی درستی در همه چیز پیشرفت در رشت پیشرفت با هنره هنر اگر نباشه در اینا هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد ارز کنان خدمتون که نیروی هوایی هم خودش با هنر پیشرفت کرده شما در باره سپه بود نادر جهانبانی سخن میگید و لایب برگذار کردید تیمسار ایزت ستا که خودش یک جهانبانیه برای من ایزت ستاست برای من مثل جهانبانی تیمسار اودبایی یک جهانبانیه درست مثل جهانبانی برای من همون عرضش و عرضندگی رو داره تیمسار اودبایی من در خدمت اینا این بزرگان خیلی پرواز کردن کابینه عقابشون و یا معلمی من بودن معلم من بودن خیلی تا ارز کنیم خدمتون که اگر تیمسار جهانبانی بنیانگذار آکروژت هست شما ببینید این بنیانگذاری و این فرماندهی بر آکروژت لیدری فرماندهی دسته پروازی آکروژت با چیا بوده؟ خاتم خودش اصلا یک یک کسیه که ما میگیم خاتم رو میریم ولی خاتم بود فرمانده نیروهوایی که سیگنال اومد تو نیروهوایی که ما با سیگنال آشنا شدیم یعنی ما که از من بالا تر از من هستن همین بزرگانی که نام بردم با سیگنال آشنا شدم سیگنال خاتم بود که سیگنال رو برد توی نیروهوایی ببینیدین جهانبانی لیدر چه چه سایی بوده خاتم ربیعی ایمانیان یوسفی سرلشکر باغری سرلشکر میرسی محققی سید جوادی و بعد از اینا میاد پایین تر میرسه به برادر کچکتر ایمانیان عبرشانیان ارز کنم ایراج خوررم خدا رحمتش کنه رجبیان تیموری ایزستا هیدر سفری هشیار کیمیاگر تا اینا فرمانده اینا لیدری دسته اینا عمرو داشته تا اومده رسیده به پایین تر افتران جوان تر در مورد مسابقات من وقتی دانشو بودن افنج اومد تو نیروه هوایی گفتن امروز رجه هست رجه هواپیما ها از برابر علا از رد میخوان رجه برن افنج تازه اومده لیدر همه افنجا و هشتاد و شیشایی که اومدن اون روز من از زمین نگاه میکردم آسانون رو لیدر همه اینا سپه بود جهانبانی بود سپه بود جهانبانی افنج کار شده بود لیدر همه این گروه پروازی رجه میرفتن از جلال رجه میرفتن من تیمسار فرغانی رو که برپاکت خب تیمسار فرغانی استاد منه تیمسار فرغانی به زیبایی بیان کرد که این مسابقات گانری چه اثری در پیشرفت تیرندازی داشت در میروی عبایی و یادم میاد اون سال خود همین جهانبانی شد قهرمان اسکیب بان قهرمان اسکیب بان شد و سرهنگ بود ولی در مسابقات ترکت کرد و قهرمان اسکیب بان شد من این چیزا رو از جهانبانی مخته بود و به ماها درست داد به من درست داد اینو اول بگم یه روز تیم سال ایزدستا قرار بود منو کروز تریل و اکسدند تریل چکاوت کنه لیدرمون شهلایی بود با محمد عیزخانی اینا تیکاف کردن منم میخواستم به تیم سال ایزدستا رو نشون بدم که چقدر من اگریسیف هستم و میتونم بچسبم به سرعت بعد ایزدستا تیم سال تیم سال تیم سال ما افتادیم خیلی اغب افتادیم دوباره من گذاشتم افتاد برن برو برو برو برو رفتم رشیدم نزید جوینا که بودیم دوباره ایزدستا کشید اغب تیم سال من دوباره کلومترا اغب افتادیم داشتیم میرفتم دلتابان دلتابان همین کبیر نزدک تهران دلتابان اونجا باید کار پروازی رو انجام میدادیم دوباره آمدم جوناب کنم دوباره تراتلا رو کشید اغب دوباره افتادم اغب رسیدیم بلاخره تو منطقه حالا من میخواستم جوناب کنم گفت چقدر بنزین داریم همین تیمسالی زستا گفت چقدر چقدر سخت داریم گفتم اه ما هفت روی نمیدونم دوازه بود هفت روی چند بود الان چرا شده سه روی فلان گفتم جان سربان مثل این که جان سربان بود اون موقع ایز ستا پایش سرگردی گفت گفتم که مثل این که این نشاندهنده سخت ما خرابه گفت نه خودت خرابی تو خرابی نه ما هیچ اشکالی نداره تلا اینشاندهنده که هفت روی تو لایف هست داره میشنبه هستم هستم هستم گفت تو ده دفت رفتی تو افتر برنر چهار برابر محمول سوزندی باک مرکزی باک شماره یکی خالی شده و الان تو باک شماره یکی سخت نداره باید پر بشه میدونی به همین صورت تو افتر برنر باشی فلیمات میکنی در حالی که ده بیس هزار پون بنزین داری پیوده هزار پون بنزین داری ولی فلیمات میکنی آقا اینو به من گفت رفتیم جوینات کردیم ما کلوس تریل تمرین کردیم و اومدیم و گرید سلیف برای من نوشتن و تموم شد کتن من فرنگی رو زیر رو کردم هیچ چنین کانسیدریشنی هیچ چنین نوتمی تو اینا نبود ایز ستا از کجا اینو پیدا کرده بود از تجربهش پیدا کرده بود ما تو جنگ وقتی میرفتیم روی هدف وقتی میرفتیم روی هدف تو افتر برنر بودیم که پرار کنیم اصلا یادمون میرفت که از افتر برنر بیانی بیرون البته من نه من چون اینا یاد گرفته بودم از افتر برنر یادمون میرفت بیانی بیرون و سرعتم میشد چشستد ونجان ها داشتیم فرار میکردیم کپ زمین خابیده بودیم میامدیم یه دفعه هواپیما روی اندر دیلون که میرسید پلیمات میکرد من هیچ جا تو کتاب ها پیدا نکردم این چیزو خیلی گشتم آدم اگریسیبی بودم باید پیدا میکدم پیدا نکدم ولی این تجربه بود که اینن دیده بودم با ایزدستا دیده بودم من این موضوع رو با ولی شاید نشه ما ستا تیره از دست دادیم به خاطر این که باک مرکزشون خالی شده بود روی افتر برنر منده بودن و تو افتر برنر نیامدن بیرون تا باک مرکزشون خالی شد شما ببین این تجربه رو این کی یادش داده به ایزدستا اینو از کجا البته دانش خودش و بینشه بینش خودش و اون هنر پروازی همین هنر که من اسم بردم این موضوع واقعا پرواز هنره بخش زیرگروه مجموعه هنره زیرگروه هنره ایشون کجا اینو فیضا کذبود و به من گفت و من بسیاری از شاگردانم گفتم و اونا هم متوجه این موضوع شدن خب این چی بود جهانبانی بود جهانبانی که لیدر آکروجت بود ایشون داره میگه این طوری کرد اون طوری کرد من کاناپی به کاناپی در آمدیم ورسیکال استیبیل زرشون زدم خب اینا زیر دست جهانبانی بزرگ شدن و ردیهی بزرگ شدن زیر دست مرمن دو سه جوادی و همین اینا سریالشون باغری و اینا یه خاطره یه همه باغری بگم حالا هفت وقت میاد ما پونزدت تا تیاره افورداشی منم کابی نقب بودم آخرین پونزده همه این هواپی ما به ما آریانا بود دوی ستاده ارتش دستور داده بود که بریم بندر عباس ربیهی هم لیدر کلمون بود فرمانده کل گروه ازامی بود سرهنگ دو بود ما آمدیم سره باند باغری آخرین فرمانده بردان بود آخرین کسی بود که باید تکاف میکد به بندر عباس به همدم های خروب بود یعنی طوری بود که ما قرار بود خروب توی چیز بشینیم بندر عباس بشینیم یه دفعه به من گفت که این چراق چیه بیلسی رو چند شده گفتم که جام سر بود باید عبورد کنیم این بیلسی خیلی خطرناه اپولدی بیلسی وقتی چراقش رو چند شد یعنی این که هوایی با گرمای 800 درجه میاد سر بال میسوزونه بالو گفتم باید عبورد کنیم گفت مگه میشه دستور آریاناست مگه میشه دستور علازت مگه میشه اینو ما میرفتیم بندراباس اونجا پروازهای گانری و اینا انجام بدیم که این شیخنشین های جنوب خلیج و پارک بدونن که هواپیمای فانتوم اینجا داره پرواز میکنه اینجا اون دورانی بود که همین صحبت جزیره ها بود و ستا جزیده و از این صحبت ها بود آقا باغری گذاشت حبتر برنه تیکاف کرد گفتم جانسر رو نمیشه گفت من تیکاف میکنم خاموشش میکنم مطور راسو مطور راسو خاموش میکنم این ها من مطور راس فید میشد بی اف سی سمت راس از مطور راس فید میشد آقا تیکاف کرد چرخار رو جمع کرد مطور راسو خاموش کرد لخون لخون لخون لخون ربتیم شیرا اسواهان شیراز از اونجا ربتیم و درباز سنگل انجین نشستیم این این مدیریت و اینا چی بود وقتی تیمسار از ستا صحبت از این میکنه که من دور من میخواستم زنگ بزنم به فلانی ولی اینطوری نشد تصمیم گرفتم که دستور رو صادر کنم برای نیروی دریایی که این کار بکنه اینا همه یه سلسل مراتب فرماندهی بود که اینا آموزه شد عملا دیده بودن و به ما منتقل میکردن به ما شاگردانشون منتقل میکردن برای من همینه که ای زسته ها یک جهانبانیه ادبایی یک جهانبانیه واعزی یک جهانبانیه حالا این خاطره رو گفتن این خاطره جهانبانی رو بگم من لیدر دو شده بودم معلم خلبان بودم لیدر دو شده بودم خب شما خوده تو گردان هم یه دونی دیگه لیدر دو یه سرانه لیدر دو چه اروحتی داره مرتب پروازان لیدری میکردن مرتب تو بینگم خلبان های جوان خلبان های دیگه پرواز روی کردن میرفتیم ما قرار بود بریم کشک نسرت یه تمرین گانری انجام بدیم منم لیدری دسته بودم هشتا خلبان بودیم اومدیم تو اومدیم تو پیشاب پیشاب جیسوت و هارنس و کلاه و همه چیزها اونجاست شماره داره نام داره میگیرن میپوشن و میدن برواز لباسمونو داریم جیسوت رو گرفتیم من داشتم میبستم دیدم که یه افسر جوان خوشگلی اومد البته سرم پایین بود داشتم جیسوت رو میبستم گفتم خب این خلبانه پنجه گفتم اومد لباساش رو گرفت و ما هم لباساش رو گرفتیم هشت نفر آماده شدیم اومدیم ادر بریم بیرون این افسر جوان جیرو من را افتاد رو منم سرمان خلبان لیدر دو لیدر این دسته پروازی هشت تا خلبان دست گذاشتم روشونش گفتم جناب سرمان افتر می نگاه کردم یه دفعه سرش رو برگردن نگاه کردم جهانبانیه سردشگر بود این تاجش رفته بود زیر نوار هارنس هارنس من فکر کدام سوتان یکه فکر کدام خلبانی یه دفعه نگاه کردم جهانبانیه این مرد بزرگ با اون متانت رو با اون مهربانیی که داشت برد میدونی اصلا خلبانه رو خیلی خلبانه جوان رو دوست داشت هر کس هر مشکلی داشت بهش میگفت بی برو برگرد میخواد شناخت داشته باشه خلبانه جوانی ازش یه چیزی میخواد این میرد دنبالش تا درست کنه با مهربانی برگرد شد بله بله درست میگی ارتش همینه همینطوره باید گفتم تیم سال به قرآن انقدر شما جوان هستید منم الان رای چابلوسی رو یاد گرفتم گفتم شما انقدر جوان هستید این پاژتونم ربطه زیر هارنه هستید فقط این دوتا تا ستاره یه صدبان یکی معلوم بود ببخشید تو رو خدا نه خوب کاری کردی درست کردی به هر حال بازم بفرما زد و خودش جلور رفت و ما هم دنبالش رفتیم ماشینش آماده بود که راننده ببردش پای حواب ما گفت برو به راننده گفت برو پای حواب ما من با اینا میام ما مینوگوس داشتیم دیگه اومد سوار مینوگوس ما شد سوار مینوگوس شده گفت خواب نمکی اسم منو خونده گفت نمکی معرفی کن ببینم این خلابان ها یکی یکی من این هشت تا خلابان رو معرفی کردم و بعدم به اونا گفتم گفت شما باید برید خودش اجازه نداد ما بریم پای حواب به ما شد گفت مینوگوس اول شماها رو برسوند بعد منو و ما رو رسوند و ما رکھتیم این خاطره واقعا چنان تأثیر امیقی روحی من گذاشت که حالا من میگم بله این آقای این کسانی رو که نام میبرم اینا همه برای من جهانبانی هم اینا همه واقعا این ها هنه خشیار مینو سپر قیدیان دانشمندی واعزی ادبایی فرامرزیان نعمتی کامران نوش پیروز فکوری حمید ستاری زلالی ماشالله امرانی این ها هنه این ها هنه دست فرورده جهانبانی و ربیعی و همین گروه سه جواد دو مجموعه اینا بودن و افتخار من اینه که دوی هوایی بودن و در خدمت اینا پادویی کردم کامی نغبشون پرواز کردم معلم من بودن افتخار بزرگی برای من هست خلاصه جهانبانی وقتی شما میگید جهانبانی یه نیروهواییه به راستی جهانبانی یه نیروهواییه چون هم اینایی رو آقاینی که اس بردم این کسانی رو که اس بردم اینا همشون جهانبانی هستن اینا همشون کسانی هستن که نیروهوایی مدرن رو راه هم داختن درست کردن من گفتم سیگنال با خاتم اومد تو نیروهوایی رو آدار با خاتم اومد سیگنال با خاتم اومد اینا همشون جهانبانی هستن من افتخار افتخار این رو داشتم که کابین عقاب فرغانی پرواز کردم کابین عقاب ایزستا پرواز کردم کابی نقب ادبایی پرواز کردم خاطرات خوب و من براشون تیاره بردم خاطرات خیلی جالبی در کش دارم ایشون هم پول به من داد و هم منو حمایت کرد و خرید کردم هواپیمارو از من گرفت هواپیمارو دیگری داره خیالان گذرش اومدن بوشه خلصه خیلی خاطرات هست درود به روان پاک جهانبانی و درود به شرف شما که جهانبانی ها رو از یاد نمی بردید
00:22:45--->00:23:32
spkr_01: گربونتون برم من چقدر کیف میکنم جناب نمکی شما هم یک انسان فرهیخته دانشمند باسباد و معلم پرواز خوب و همه چی تموم هستید هم این که چقدر قد شناسید و چقدر زیبا نام هم رزمانتون رو میبرید هر نام جناب ایزستتاب و جناب ادبایی و قائزی و مینوس په رو همه این عزیزانی که به هر حال خودتون الان فرمودید که من واقعا در توانم نیست نامشون رو در حال تو حافظم بمونه
00:23:29--->00:28:53
spkr_00: تو حافظم بمونه از این نسل بزرگ کیمیاگر زنده است کیمیاگر واقعا از این نادی کسانی واقعا کسانیان که من هیچ وقت نمیتونم بزرگی اینا رو پراموش کنم آدم هایی بسیار برجست خانواده دار آخه ما همیشه هم تو پایگاه ها با هم زندگی میکردیم مهمونی ها با هم بودیم میرفتیم خانوادگی میرفتیم کسی رو نداشتیم جز فرمانده من مثلا ایزدست هتا تیمسار ایزدست هتا به من مهموریت داد گفت برو بندراباس اونجا میری سوال نابی میشی و میری تو ناب برای تجربه برای تجربه یه چیز عملیات مشترک با دلیایی دیگه مگه میشد تیمسار ایزدست هتا مگه میشد وقتی دستور میداد بگه میشد ما اصلا حرفی بزنیم من مهمون داشتم شب ایشون به من دستم ما رو بلند کردم بردن بندراباس رو رفتم اونجا با یه نابچه دریایی با یه نابچه من رو بردن رسوندن به ناب آرتمیس قرار بود من یک ماه روی ناب آرتمیس به عنوان افسر چی میگن اپیسی میگن یا افسر رابط لی ایزن قرار بود که لی ایزن افسر هوایی باشم اونجا یک ماه تو ناب آرتمیس ناب آرتمیس اولا ناب سرفرماندهی بود بلای ما ناب سانیه هم فرماندش والابوهر شپیر بود سالسن والابوهر شپیر که نمیامد تو کارای چیز دخالتی بکنه وقتی من رفته اونجا دیدم نرسی علایی ناخدا سبوم نرسی علایی بود که از بزرگان نیروه هوایی بود برجستگان نیروه دریایی بود نرسی علایی رفتم اونجا خودم معرفی کردم و خیلی اعترام کردم خیلی هم مهربونی کردم و چند نفر آشنا شدم با افتران دریایی شب اومدیم پای میز شام بشینیم والابوهر اومد به من گفت که سمت چپ باید بشینیم الوی دست من سمت چپ این رسمه در نیروه دریایی اختصاصی تو ناو آرتمیس داشت دیدم چه آگاهی هایی راجعه و هواپیمای تسیوسه داره و چقدر آگاهی هواییش بالاست این بالابوهر دوام بود و همسه نسال من بود یعنی از من فکر نمی کنم بزرگتر بود همسه نسال من بود ولی چه آگاهی های بزرگ و زیادی داشت در باره نیروه هوایی خب نیروه هواییم دست پیشرفت میکرد همونطور که تیمسال و دوایی گفت که پنجومین یا چهارومین من یه مقالهی تو مجلعی بود مجلعه جنافریک بود یا مجلعه چیچینیوز بود خوندم یک در باره گردان های هفته دویه و هفته دویه شیراز این گردان ها رو طوری تفصیم کرده بود که در دنیا گردانی مانند اینا نبود اینطوری که اون نبشته بود واقعا و منم ندونم که نبود مسابقات گانری من عضو تیم گانری بودم تو پایگاه شیراز شما ببین انقدر تمنین گانری میکردیم برای این که بتونیم یه مقام ودرست بیاریم تو مسابقات و این گردان ها از گردان های بسیار برجه همه گردان ها اون موقع مثلا بوشه افنج بود شما فریدون عرباب شحاب سلطانی از الان اسامیشونو یادم رفته خیلی بچه های بسیار برجه هی حتی تو جنگ از گردان های که در بوشه بودن افپنج هایی که در بوشه بودن رفتن دستور بودن علی اقبالی نمیدونم خیلی بچه های خوی بودن به هر صورت یکی از بزرگترین شانس هایی که منو بردم این بود از برگترین شانس هایی که بودن این بود که فرمانده ها هم آدم هایی بزرگ برجه هستی بودن من اون شب اگر یادتون باشه راجب سلسل مراتب فرماندهی صحبت کردم من به این به این ایمان رسیدم به این ایمان رسیدم که فرمانده فرمانده لیدر دسته فرمانده است شما از لحظهی که تکاف میکنی اون فرمانده است و تو فرمانده باید همه چیز رو دستورات شرایت کنی چون مسئولیت به دوچه اونه مسئولیت مموریت جنگی مسئولیت سالم و بردن ویمانا مسئولیت ادایتشون تو عبر همه جا اینه که افتخار من اینه که فرمانده من ایزستهتا بوده فرمانده من مینوسپر بوده فرمانده من باغری بوده فرمانده من مصطفی بوده فرمانده من غیاهی بوده فرمانده افتخار منه قربانتون برم به هر حال من خیلی پر حرفی کرده میده بوده برحال من
00:28:54--->00:30:29
spkr_01: ممنونم همین لیدرشیپی که به هر حال یک بخش اعظمی از همین بحث مدیریت های روی زمین هم شاملش میشه یعنی وقتی یک جهانبانی به اون زیبایی لیدر یک دسته پروازی میشه و حواسش به ویمناش هست و ویمن کانسیریشن داره و مراقب این اون فلان پروازها و آموزش و همه چیز هست روی زمین هم استوره و الگوی یک فرمانده بی نظیره و همه شما ها که از جهانبانی سفر خود جهانبانی صحبت میکنید هنوز که هنوزه بعد از چهل و اندی سال هنوز با احترام صحبت میکنید هنوز که انگار که همینجاست و ایشون حواسش به شما هست و در حضور ایشون داره صحبت میکنید و این به قول معروف دیسپلینی که وجود داشته آدم قشنگ حفظ میکنه شما اسم هر کدوم از فرمانده هانتونو میبرید اینه این جملاتی که شما میگید جامعی ایزرستای عزیزم داشت برای من میگفت همین راجب بالاگوهر شفیق و همون پرواز از کنم که قرار بود فلیر بزنید توی خریج فارس و که دوست دارم خاطرش هم شما الان بگید جامعی ایزرستای توی لایف هستن رنگوش میکنن میکنن
00:30:31--->00:38:20
spkr_00: خب تیمسال ایزدسته تا ببین حالا وقتی من جلاله تیمسال ایزدسته الان تو لایله من صحبت میکنم خودم خندم میگیره تیمسال ایزدسته تا هرگز به من نگفت یک بار نگفت جناب سروان نمکی همهش سرکار نمکی من سرکار نمکی بودم زیر دست ایزدسته تا به قرآن جدی میگم ولی وقتی دستور میداد دیگه ما با یه نمونه شو من براتون بگم مینو سپه فرمانده گردان اون بود نمره قبولی در نیروه هوایی 75 بود ایشون پالیسی گردان رو گذاشت 85 من امتحان دادم شدم 80 یک هفته پشت در اتاقش بودم یک هفته تا منو بپذیره وقتی پذیروف رفتم تو کلامو احترام کردم کلامو بذاشتم بقیل هم گذاشتم احترام پاهمو جوب کردم سرش تو نامه ها بود من دارم مقام فرمانده رو میگم سرگرد نیرو سپه به من سرشو بعد از یه دو دقیقه که من سیخ باشده بودم نمیدونستم چه کار باید بکنم سرشو بلند کرده گفت ها چیه؟ گفتم شما منو خواستید گفت بره میخوایی بگی همه ی طباناییت همین بود من همطوری سیخ مونده بودم نه حرفی میتونستم زنم نه چیزی برو احترام کردم اقابگرد کردم و کلامو باشتم سرم احترام کردم اقابگرد کردم و از در اتاقش اومدم بیرون به جون بچه هم پونزه سال تو نیروهوایی هرچه امتحان دادم سد گرفتم چون همیشه این حرف این حرفی یک کلام حرف چیز روز سر من بود میخوایی بگی همه طباناییت این بود حالا شما بدین ایز از ستا وقتی به من دستور میداد من اصلا نمیتونستم مثال نظر بکنم میگفتن این همه چیز رو برابرد کرده یه روز اومد به من گفت خب انتخاب کرد من رو انتخاب کرد من کارنت معلم گانری بودم کارنت گانری شبانه معلم بودم کارنت بودم من رو انتخاب کرد یک خلبان جوان دیگری رو هم انتخاب کرد که لیدر سه بود و تازه تازه هنوز چیز پرواز نکرده بود دو راید گانری شبانه سولو پرواز نکرده بود یه راید سولو پرواز کرده بود فقط ناصر حقجو ناصر حقجو ایشون شماره آره شماره سه من شماره دو قرار بر این شد که من ایشون خود تیمساریزا ستا جلو میره فریلا رو میده زرونها و آرتمیز من کشت سرش میرم فریلا رو میدهزم رونها و آرتمیز همینطور یه حالت انکر انجام میدیم فریلا رو میدهزیم ناصر حقجو بره هفت زارپا بره هفت زارپا نگاه کنه برای این که پرداشت ناصر حقجو بره چیز بندازه فریلا رو بندازه یا دیگران تو بال دیگران یا خودش آقا تیمساریزا ستا دوچار اشکال شد سری اولو که انداخت هشت تا فریلا رو باید میدهزیم سری اولو یکی دو ستای اولو که انداخت گفت من هوابه هم اشکال بره میرم ره برای نشرفتن من موندم ناصر حقجو حالا تو فکرشو بکن من فکر میکنم ناصر حقجو هفت زارپاست و منم دارم میرم رو آرتمیز فریلا رو میدهزم صدا کردم ناصر رو دیدم خبری نیست دیدم هیچ صدایی نمیاد نگو این از من که جدا شده ببین اشلانه به راست داد ایزا ستا اشلانه به راست داد که گردش آخر به سمت آرتمیس باشه ایشون بره کرد بره هفت زارپا یا من اشتباه دارم میکنم پنج هزارپا ما سه هزارپا باید منداختیم سطح دریا بود سه هزارپا این ناصر نگوه همونجا که گردش گرده ورتگو شده و با کابین اقابیش هم یه پسر جوانه بسیار کرده بسیار با اشتداد خویه بود به نام محسن فازل اینا رفته بودن تو آ و منم که اصلا در حال فرمیشم پریدم بودن تو باله تیمساری زسته تا آقا وقتی کالم تموم شد اومدم مصطفیه تو کاروان اومده بود فهمیده بودن دیگه فهمیدن که سانهه دادیم مصطفیه بیمیم من گفنم که یه دور از همون جایی که ایزسته تا تو رو برد برو تمام مسیر رو همون مسیر رو برو تا روی آرتمیس من دوباره آمدم از روی فرودگاه مسیر رو ادامه دادم رفتم تا اونجایی که از تو بال ما ناصر از جدا شد رفتم رو آرتمیس دوباره برگشتم منظور مصطفیه این بود که مصطفیه فرمانده بایگاه بود تیمسار ریاهی جانشینش بود هر دوستون تو کاروان بودن گمان میکنن تیمسار روی زسته تا هم که لفت نشست رفت تو کاروان شینا خدا سه ما آمدیم ما آمدیم و هر جا رو نگاه کردیم آتش رو جی چیزی نیدیم گذارش کردیم برزین هم دیگه کاملا تکشیده بود مینیموم بود اومدم و فرود اومدم ناصر حقجو رفت ضربه شدیدی به روحی بچه های گردان چون ناصر بچه محبوبه بود خیلی شخوشنگ بود خیلی بچه محبوب و ضربه بسیار شدیدی به روحی خلاوان های گردان اومد اما یک سرچند رسکویی رسکویی برای این انجام داد نیروی دریایی و نیروی عبایی که در تاریخ شاید سابقه نداشت ولی نشد تیارش رو پیدا کنی که نشد که نشد و این داستان بود اومدن یه تیمی اومد تیمتان ایز از ستان میدونه یک همدوره ایشون بود یا یه خورده ازشون بالاتر همدوره مثلا همین کیمی آگر و اینا بود به نام منصوری سران منصوری با امریکایی ها اومدن بوشهر اومدن بوشهر برای به سلا برقسی این سانهه و ببینن چی به چیه منو خواستم منو خواستم توی بریفینگ و گفتم خب بگو ببینیم چی شد من از اون اول بریفینگ تا آخری بریفینگه که تیمساریز از ستا بریف کرده بود اینه اون چه که گفتم یه تیکر رو که گفتم اینا اصلا یه حاجو باج موندن گفتم تیمساریز از ستا به ما گفت این روی دریا فلیر میندازید مثل اینه که رو آینه فلیر بندازید یادتون باشه شما باید دقیقت داشته باشید شما باید این جریان آینه رو برای اینا گفتم آقا اینا اصلا کف زدن کف آمریکایی ها کف زدن برای از ستا کف زدن خلصه بلند شدیم تمام شد به هر حال این بزرگانی که هستن همشون جهانوانی هستن جهانوانی هستن جهانوانی هستن برای من ایتیمسار از ستا جهانوانی هستن حوشیار جهانوانی بود اصلا نمیشه نمیشه واقعا بگم نیروی هوایی مدرم مدیون ایناست ببخشیم
00:38:20--->00:40:22
spkr_01: خوربونتون برم شما ببین این همه کامنت ها که میاد بگن وقتی ایشون حرف میزنه ما میخکوب میشیم من درود میفرسم به اینقدر شناسیتون به این وقتی که یاد میکنین از فرمانده و معلم خودتون ماها باید یاد بگیریم وقتی یک ایزست هتا که میگید هزار تا ایزست هتا از جهانتون خواهید یعنی اینقدر حس قشنگی میدید یا جام مینوسپر یا جام جامبانی و یا اساطید خودون جام فرغانی و دیگران جام مدبایی جام واعزی من یادمه وقتی با شما صحبت میکردم به من گفتید لطفا جلوی این عزیزان به من نگو تیمسار به من نگو فلان چون اینا همه بزرگان من هستن و اساطید من هستن و من در محضر اینها هرگز من دوست ندارم عنوانی برای من گفته بشه یکی هم این که فرمودی دوست دارم همه اینها انجام بشه لایفشون و من در آخر بیام همین الانم که اومدی گفتی جام بایزی مونده من میخوام بگم اینها رو بگم به این بزرگان دکتور بابک و حالاقام به شما درود میفرستن میگن درود بر اموی عزیزم من میخوام این رو بگم به این عزیزان که یک همچین مردی بزرگی به خدا همیشه به من میگه میگه ترو خدا به من نگفه دوستی آسمان نه من فلان من در مقابل این بزرگان نمیتونم یعنی خجالت میکشم در مقابل جام بیزستت ها و این عزیزانه چه هستن و اینها هم نظرشون راجع به شما همینه با این که نزدیکی بیسی سال بیسی سال هست که شما بازشست شدید و اومدید بیرون هنوز که هنوزه با احترام صحبت میکنید راجع به اساتیدتون و هنوز که هنوزه جام بیزستت ها انگار هنوز استاد شما هستن و همین فردا باشون پرواز دهید
00:40:24--->00:40:43
spkr_00: اینا چیزایی که به من ببین من یه بارم گفتم یه دهاتی بلند شده هم اومدن تونه اینا چیزایی که به من آموزش دادن پدرم نداد برادرانم بزرگتر از من ندادن من چیزی که از اینا یاد گرفتم فقط از اینا یاد گرفتم
00:40:47--->00:41:24
spkr_01: ای جانم درود به شما و من سر تحظیم فرود میارم یک سؤالی داشتم در روطه با یکی عزیزی از من پرسید گفت جام نمکی بپرسید چرا ما اول جنگ و دودن همین دو سال اول جنگ باز دوربین تون پشت جام وائزی ای دعا دویداد دو سال اول جنگ چرا همین خیلی از شهده دو سال اول جنگ پنجه اونو شست نطفای توضیح بدین تا جام وائزی این دوربینشون رو برگردونن
00:41:25--->00:45:29
spkr_00: والا این حرف علمیه پاسخش پاسخ علمیه شما فرماندهی تاکتیکی هوایی رو ربیعی بنا گذاشت خدا رحمتش کنه فرماندهی تاکتیکی هوایی رو بنا گذاشت برای این که همه چیز مدیریتش ما پرواز هایی که اول جنب می کردیم برای متوقف کردن ارتش عراق بود بخشش برای این که بود ایشون منحل کردن فرماندهی تاکتیکی هوایی رو مدیریت در میروه هوایی قراش می شد یعنی فرمانده پایگاه هوایی بوشه مسئول شد که از لشکل 72 از لشکل 92 زرهیی پشت دیوانی کنه پایگاه هوایی فرمانده پایگاه هوایی تبریز مسئول شد از لشکل 64 پشت دیوانی کنه پراکنده پراکنده پراکنده مدیریت بسیار آسیب دیده بود نیروه هواییی که 3000 تا خلابان آماده چکندن ماشه رو داشت یک دفعه تبدیل شد به 700 تا خلابان 795 تا خلابانی یه این حدود ها تبدیل شد شما نگاه کنید بزرگانی مثل بزرگان نیروه هوایی مثل هم دوره های همین تیمسا ریزه ستا اینا همه رفتن از نیروه هوایی بیرونشون کردن یا خودشون رفتن یا بازشفره زودتر از موعد گرفتن رفتن یعنی همه چیز به هم ریخته بود ما حد اکثر در هر صد پروازی که با چهار انجام میدادیم بمباران حد اکثر اگر خیلی دیگه اشتباه میکردیم سه تا تیاره باید از دست میدادیم از هر صد پرواز شما ببین ما صد و بیس و پنج تا تیاره یک ماه و نیمه اول جنگ از دست دادیم و این خلوانهایی که از دست دادیم بسیارشون میشد زنده برگردن میشد بسیارشون زنده برگردن و ریکابری بشن و نشدن مشکل پیش آمد و نشد ما در خود عراق اگر خلوانی یک جک میکرد قرار بر این بود که نیروی هوایی دور تا دور این خلوان رو ایزوله کنه با شدیک توپای بیس میلیمتری تا هلیکوپترهای چیز بیان و این خلوان رو از اونجا بردارن نجات بدن این سیستم رسکیو اصلا کار نمیکرد دیگه دیگه کسی اصلا تبجب این موضوع نداشت و اصلا شاید بعضی ها سرا اطلاع نداشتن از این سیستم سرچم رسکیو بنابراین خلوانهایی زیادی از دست دادیم روحشون شاد و من میدونم که قربانی شدند اونها قربانی قربانی لقو مدیریت و همین سلسل مراتای فرماندهی قربانی لقو مدیریت شدند شما میدونید که فرمانده گردان رو از پشت تریبون کشیدن بیرون از نیروهبایی بیرونش کردن فرمانده گردان رو شما میدونید موابن عملیاتی که در درجه سرگردی و سرهنگ دویی بود از پشت نیزش کشیدن و بردن بیرونش کردنن نیروهبایی و خب این مدیریت چیش میخواد باقی بمونه چی میخواد باقی بمونه پیمسا ریزا ستا شاگرده شاگرده ایشون رو گذاشتن پرمانده پایگا شاگرده شاگرده ایشون رو بردن پرمانده پایگا در زمان جنگ و به هر صورت این آسید میرسونه مدیریت فرهنگه در نیروهبایی مدیریت فرهنگه و باقیان تمامش کلامه به کلامه نوشته شده آین نامه شده دست رول عمل شده هست و متاسفانه این اتفاق افتاد اگر از دست دادیم از ماسک بر ماس خودمون بر خودمون
00:45:32--->00:45:39
spkr_01: درود به شما والا گوهر در واقع لغم دریاداره