مرور خاطرات اسارت وجنگ ظفارعالیجنابان خلبان و نیروی زمینی|ویژه برنامه بازگشت آزادگان(قسمت آخر)
00:00:00--->00:00:16
spkr_10: درسته جام یعنی خودشو میریسه بعد جامعه سلاواتی عزیزم این دو نفر رو حتما ما همیشه کنار هم داریم جامعه مازندرمی لطفا از جامعه سانعی یاد میکنید
00:00:17--->00:01:50
spkr_00: دو تا مطلب بود میخواستم خدمتون رو ارز کنم یه عوضهایی بود بلهکارم به عزیزان خانواده های معظم مفقودین به خصوص چون امشب بحث بحث آزادگان بود من اسمی نایی بردم از مفقودین عزیزمون خب ما تعداد زیادی از خلابان همون هنوز به صورت مفقود الاسر هستن و امیدواریم که هرچی زودتر تکلیف اینها هم مشخص بشه و خدمت شما از کنم که خانومترها از این چشم براهی درد بیان برای همه این خانواده های عزیزمون سلامتی آرزو دارم امیدوارم که همه شون سلامت و شادخان بود برخال این همونطور که دوستان اشاره کردن این وظیفه ما بوده حالا هر کدومتر یکی اصیر شده یکی شهید شده یکی مثل ما مونده حالا خواست خدا بوده برخال این مسائل در یک ارتش یک نیروی که پایبنده به دفاع از ناموسش از خاکش اینه نه مثل همین چیزی که الان شما ظرف 48 ساعت گذشته دیدید ارتش و رئیس و مرعوس و همه گذاشتن دفتن همه مملکت تحویل یک بشت پاپتیه به قول ما تروریست دادن و همه مدونم
00:01:50--->00:02:11
spkr_10: و چقدر افتخار میکنیم به شماها ما ما چقدر افتخار میکنیم به شما که با چنگ و دندون این مملکت رو حفظ کردید در نداشتن کمترین امکانات توی اینجور جاها ما به شما افتخار میکنیم و خایمردی شما و غزیری ها با این رشادت هاشون
00:02:12--->00:05:09
spkr_00: ببینید جناب همزهی خیلی کل این نه ما بگیم نه ادعای ما نیست ادعای تمام دنیا داره میگه کل افراد طالبان که حمله کردن ظرف کمتر از دو هفته کل افغانستان رو گرفتن کمتر از پنجه هزار نفره ما خورمشهرمون چند لشکر مکانیزه و به قول معروف زرهی محاصرش گرد با کمتر از هفتصد هشتصد نفر سی و چهار روز این ملت بایستادن این بچه ها بایستادن جون دادن خون دادن پایین شرکی این شرد دست دشمن نیفته این فرق ارتش هاست با هم این چیزیست که مردم بهش توجه دارد و متوجه میشن خدا رو شد که به ارخال درسته مشکلات زیاد بوده مسائل رنج و درد و مسائل زیادی اوسرای ما مفقودین ما خونواده های ما مثلا ببینید ما موقع که میگیم یه اسیر یه شهیر یه واجه از رد میشیم ولی پشت این واجه ها نمیدونید یک دنیای از گرفتاری و مسائل هست یه همسر اسیر یه همسر شهیر یه همسر مفقود چه می کشه اون که رفته شهید شده راحت شده یا اون به قول معروف اسیر ما رفته اسیر شده برحال با یه مشتیجیگه هست مشخص هم نیست که حالا که آزاد بشه اونم باز مسئله نیست ولی یه همسر با قبول مسئولیت یه خونواده فرزندش زندگیش چه باید بکنه تو اون مملکتی که همه چی اصلا کل مملکت گرفتار جنگ کسی گوشش بده کاره یه حرفانیست اینا همش مسئولیست که توی این مملکت برحال خونواده های نظامی گرفتارش بودن متاسفانه با امیدواری منبد هیچ مملکت این کشور روی جنگ دیگه نبینه جنگ ناست خیلی ها میگن برکته جنگ نه فلانه نه اینجور نیست جنگ به غیر از نکبت و بدبختی هیچی برای هیچ کشوری نداره این رو من به ذکر قاتل میگم که جنگ فقط نیستی و نابودی داره حالا منابع یه کشور از بمیره سرمایه های انسانی شب بمیره سرمایه های اقتصادی شب بمیره تمام این ها هست اینه که من جا داشت اینجا از مفقودین از نظر که خانواده های همگیاد
00:05:12--->00:05:24
spkr_10: ممنونم جناب مازنجام وزین سلام هست که ادم خدمت شما من جناب سلواتی رو چرا پیدا نمی کنم آیدیشون چی هست
00:05:24--->00:05:48
spkr_09: ماره، سلاکه ما دوشیده سلاکه آمدنم اینا داگولو هم خب پس هیستی دیده روشی بشین این کنار هم یه مقای دروبینه بیاین نقف شما یه سروانه باجا مازمداره بکنید ما دو تا از عزیزانی بعدا باید شما مازمداره بیاینید که با هم باشید مانکون پلاکه هم اونید نمیسیم خروش بشین دروبینه با هم باشید سلواتی فلایتین یا وزیر فلایتین
00:05:37--->00:05:53
spkr_08: از عزیزان و بعدا چه این کام بازندانی بیارید که با هم باشید با کون فلاکون بونه نمیسیم خروش بشید دونفرم با هم باشید آبا سلواتی فلایتین یا وزیری فلایتین بابا ارشد همین چیزیشون با هم لفت بیاده میده که آد سلواتی باشید
00:05:57--->00:06:09
spkr_10: به به به درود داشتون جما بریم اگر شما مطبی ندارید بفهمید اگر دارید که من این دوتا عزیزمون رو از نیگه زمین جمع دانشوی جمع سی
00:06:09--->00:06:13
spkr_09: یکی پیارم بلا که همزمان دیگه ما دخلیم دونم.
00:06:10--->00:09:50
spkr_00: که همزمان دیدی ما در خیلی مدیدم ما 696 نفر اسیر از سال 1160 تا سال 1168 که مبادله بزرگ انجام شد ما تیه 19 مرحله مبادله کردیم سال 69 که مبادله بزرگ بود جمعا تیه 42 مرحله یعنی تیه 42 روز 37532 اسیر بازگشتن به کشور که حالا من به وحشیتی بگم اسیر چون ما لفظ آزاده رو بعدم به کار بردیم 37532 آزاده بازگشتن به کشور از سال 69 یعنی بعد از مبادله بزرگ تا سال 81 مجددن 639 اسیر دیگه تیه 17 مرحله که جناب امینی جناب اصلان شریفی و شادروان حسین لشگری هم جز اینها بودند از چیز تیه 17 مرحله اینها هم آزاد شدند به پتر چون رو از کنم عسرها و مفقودین شهیدی که متحسن نه این متحسن بیاره بشه نه ما با گواهی شهادتشون رو از عراقی بردیم جمعاً پونت 54 بود تندودن و برحال این هست تو همه جنگ ها بوده خود عراقی هم ما موقع مبادل ساعت آخر میدونید که با هر اسیر باید جداغان صحبت کرد و نهایتاً اگر بخواد بمونه یا پناهندگی هر کشوری که میخواد میتواند این قانون جنف هست این یکی از بندهای کنفنسیون جنفه میتونه بگیره ما پونصد اسیرمون درخواست پناهندگی کردن جمع کل عسرها با این پونصد نفر میشه چهل ازار و دویست و چارده نفر در ازاش ما پنجا و شیش سد و نوود و پنج اسیر رو تیه سد و بیست مرحله به عراق تحمیل دیم این آماری بود که میخواستم خدمتون بدم از نظر این که دوستان برخواستانی که علاقمندن آمار میدن بعضی هم میگن ما پنجا ازارت اسیر داشتیم پنجا ازارت اسیر برگشتن یکی میگه چست ازارت ها برگشتن نه تعداد و سرای ما یا همون آزادگان ما که در کل از ابتدا تا آخر سال اشتاد و یک اگر اشتباه نکنم به کشور بازگشتن این تعدادی بود که از کردم خدمتون چهل هزار و دیویست و سری و یک دفعه و ما پنجا هزار خورد پنجا و شیش هزار و شیستر نوود و پنج اسیر به عراقی ها تحمیل دیم من دیگه عرضی ندارم فرمایشی نداریست کسی pe عشوفت سنننه مرخ Contactzwischen vam سريد Tina پنجا پیش شوید
00:09:50--->00:09:59
spkr_10: خاک پای شما هست خیلی ممنونم زحمت کشیدی
00:09:59--->00:10:09
spkr_00: جناب صلاحاتی جناب احمد خان و وزیر عملی فرمایش باشه من در خدمتونستم بگو بگو بگو
00:10:10--->00:10:37
spkr_08: سلام ارز کنم ببخشید من همینه بر بیاده بی نمیشه آقای سرواتی با تشرید دارم ولی درامی مازندان این سلام ارزا عدب دارم اون اسامیری که خوندید من دیدم اسم من نیست اصلا نیست اصلا نیست نیجا جزا شادروان ها نی زنده ها بنا همه فارموله من فکر برده من سند دارم مدرک دارم دارم دارم دارم دکیومنت دارم اینو خواهش کنم رو تحیص کنم که من رو هستم خوندم با پسندشم خوندم فقط
00:10:42--->00:10:51
spkr_00: مرخصی می فرمید. محمد جان خیلی خوشحر شدم دیدم ایتون.
00:11:00--->00:11:39
spkr_10: ممنونم جامعه زنانه خدا نه یکتاق یا علی ممنون فریجان از درود بر دوتا مرد بزرگ مرد کنار هم یعنی هیچ بخص سلواتی تنها نمیاد تیمسار سلواتی تیمسار وزیری دیگه باید با هم باشه درود بر شما چقدر قشن اینجا انداختید یاران قریمی عرض عدب دارم و من این تیلیون رو در اختیار رو شما میذارم ضمن این که از جام دانشور جام به سیدی میخوام لطفا یه کامنت بذارید من پدرم در رو نتونستم پیداتون کنم بفرمید خورش کنم بفرمید جامعه شما
00:11:39--->00:19:51
spkr_06: ارز سلام دارم خدمت شما و تشکر میکنم از اینی که این برنامه رو باعث شدید انجام بدید و مایم قایی از اوقات بیاییم ظاهر بشیم و صحبت با دوستان و عزیزان داشته بشیم حفظ کنم خدمت شما ما قبلنم صحبت کردیم چند روز قبلن تلفونی من خدمتون عرض کردم در مورد اصارت جنگ گفته ها زیاد بوده نگفته ها زیاد بوده صحبت ها زیاد بوده شما جمعه ایب گفتید که منم مجبور شدم یک نیم ساعتی باتون صحبت بکنم فرنودین بیاین صحبت بکنین شاید به گوش مسئولین امر برسه و بالاخره تلنگوری بهشون بخوریم اولا من همین الان همین جا از اینجا سلام عرض بکنم خدمت تمام همینان عزیزم کلیه آزادگان سرفراز کشورم ورودشون و 26 مرداد رو تبریک میگن سالگرد ورود آزادگان رو تبریک میگن و خودشون به بازماندگانشون به خانواده عزیزشون و آرزوی سلامتی برای یکاییکشون دارن صحبت های ما فقط در فقط میتونه هم رزمه های ما رو خانواده های عزیز ما رو و عزیزان ما رو ناراحت بکنیم و الا مسئولی که فکر بکنیم گوش شنوایی داشته باشه و الان این برنامه ما رو نگاه کنه من فکر نمی کنم یا وجود ندارد یا اگر وجود داشته باشد اینا اینقدر فکرهایی دارن که بکنن که این مقوله براشون یک مقداری از ذن دور خواهد یه شعر معروف و حافظه است میگه یوسف و گمگشته باز آید من اینو عوضش کردم یوسف و گمگشته باز آید به میهند قمه خود تا عبد گمگشته میماند عزیزم قمه خود گمشته هستیم گمگشته هستیم از ازهان این آقایون ولی در در ملت من فکر میکنم جا داریم برای ملت قدم برداشتیم از جون خودمون گذشتیم از جوانی خودمون گذشتیم از سلامتی و عزیزان خودمون گذشتیم البته انجام وزیفه بود وزیفه بگردن داشتیم انشالله که مقبوله همین ملت شریف و عزیزمون قرار بگیره قطری بود از یک اقیانوس دینی که از مردم بگردن داشتیم امیدوارم که تونسته باشیم یک قطری از اون دین رو ما عدا کرده بشیم از اینی که گفتم این شعر رو دستگاریش کردم گفتم گمگشته میمانی شما لطز دارین محبت دارین میدونیم من به جناب وزیری سالیان سال اومدیم در شهر شیرگاه مازندران داریم زندگی میکنیم و از دیدگاه خیلی آقایون دور شدیم البته دور بودیم اصارت محبومش مشخصه جنگ مشخصه جناب مازندرانی که ازش تشکر میکنم صحبتهایی رو اینجا فرمودن خب جنگ مشکلات خودش رو داره اصارت مشکلات خودش رو داره و اینو اکثرا میدونم صحبتها زیاد شده من نمیخوام در مورد اصارت و جنگ و مقوله اون دورانی که ما گذاشت براتون بگم یه معرفی کچولو قبلا به من گفته بودیم من فیلن فراموش کرده بودم یاد اومد سرتیب خلابان محمد رضا سلباتی هستم دانشکتر خلابانی ایران عظم امریکا شدم دورم رو دیدم و احمن ماه 1150 فارغا تحصیل شدم به ایران برگشتم معرفش دم برای یه خلابانی حقمای شکاری اففنج قایگاه دسفول دوری حقمای اففنج رو تموم کردم عنوان خلابان تاکتیکی حقمای اففنج مشغول انجام وزیفه شدم بعدم قایگاه بوشه و بعد قایگاه ثوم شکاری همیدان بنابرای نیاز نیروی هوایی و زیاد شدن حقمای فانتوم افجار برحال برگزی شدیم برای دیدن دوری خلابانی افچار اومدیم پایگاه یکم شکاری مهراباد تحران دورم رو بمافقیت انجام دادیم و بنوان خلابان شکاری تاکتیکی حقمای اففور یا فانتوم مجددا رفتیم پایگاه ثوم شکاری نوجه همیدان بودین در این انجام وزیفه و خدمت کردن حالتا خدمتی که ما میگیم خدمت بعضی از آقایون میگن کجامون ممکنه نام اون زمان اصلا خدمتی نکرده باشن ما کاری به اینها نداریم اصلا ما خدمت کردیم ما انجام وزیفه کردیم این برای ملتمون حتی اقل روشن هست حالا اونا رو توجه نمی کنیم به خاطر این که از روز اول انقلاب اینا خنجر رو از رو برای ما ارتشی ها بستن همه تونم میدونیم از روز اولی گفتن ما ارتشی نیاز نداریم مشخص نیست اینا خدمت میکنن یا خیانت میکنن کشور گفتن نیازی به ارتش ندارن این باعث تأصف منو امساله بنام مملکت اگر ارتش نداشته باشد یعنی پشتوانه ندارد یعنی هیچ چیزی ندارد امیدی هم نخواهد داشت برحال بگذاریم از روز اول با ما نامهرم بودند تا الان هنوز نامهرم هم ولی ما مهرم ملتیم ما از خود گذاشته و فدایی مردم خود نستیم جنگ شروع شد رفتیم انجام وزیفه کردیم بعد به حصارت و دشمن در اومدیم مدت ده سال حصارت کشیدیم من در مورد حصارت هیچی صحبت نمی کنم چون در دل کلمه حصارت همه چیز گنجونده شده مسلمان بی آبی بی غذایی دور از وطن قریبی و قربت ندیدن زر بچه عذیت و حوضاش همه اینا رو داریم من صحبتی نمی کنم ولی یک درس بزرگی که ما یا من در حصارت گرفتم این بود که شکر خدا برای مدت بسیار کوتاهی حالت دوران زیادی بود دوران ده سال دوران بسیار زیادی بود ولی توی این مدت یک درسی رو من گرفتم که تقریبا یک مدرک دانشگاهی به من دارم ما فقط در کتاب ها خونده بودیم و گاهی از اوقات از بعضی مبلغین شنیده بودیم که ادالت به چی میگن صداقت به چی میگن ایسار به چی میگن دوست داشتن و محبت و و و تمام خسائل و خسلت های خوب رو فقط شنیده بودیم شاید هیچوقت احساس نکردیم ولی در دوران احسارت هم احساس کردیم و هم عمل کردیم دورانی که ادالت واقعی رو توش فهمیدیم باش زندگی کردیم صداقت رو فهمیدیم درستی رو فهمیدیم ایسارو از خود گذشتگیده در مورد هم نوع و هم لباس و همکار خودمون حس کردیم درد هم دیگر رو حس کردیم ما با هم گریستیم و با هم خندیدیم متاسفانه متاسفانه متاسفانه یکی از احسارت رو مدیدیم وارد این جامعه خودمون شدیم یک خبری از این چیزا نیست موسیقی
00:19:53--->00:20:45
spkr_03: PYM JBZ PYM JBZ
00:20:46--->00:41:18
spkr_06: جا گذاشتیم و اومدیم. دریق. الانه که بعضی از دوستایی و میگن یادمون دوران به خیل و بعضی هم به شوقی میگن اگر اراق بودیم بهتر بود من نمیگم اگر اراق بودیم بهتر. من میگم ای کاش. ای کاش. این مسائلی که ما در اصارت آموخیم و باش عجین بودیم و زندگی کردیم یک مقدارش الان پیاده میشود. یک مقداری الان بهاش روبرون میشودیم. کون ادالت. مظلوم واقع شدیم. محروم واقع شدیم. اومدنمونم هیچ کسی از آقایون مسئولین متوجه نشد. آزادیمونم کسی متوجه نشد. الانیم که داریم گمنام زندگی میکنیم هیچ کسی متوجه نشد و نخواهند شد. فرصتی برای این کارا ندارم. همون افرادی که روز اول جنگ ببخشید. روز اول انقلاب. گفتن ما ارتش نیاز نداریم. هنوز هستن. فقط در فقط میز مسئولیتشون جا به جا میشه. امروز پشت این سندلیه صدارتن. فردا پشت اون سندلیه صدارت. و دارن کارشونو میکنن. هر روز هم میبینیمشون. سخنگرانی اول انقلابشونو هم الان میشنویم. میبینیم. و سخنگرانی الانشونو هم شاهریم. هیچ وقت با ما محرم نبودن. من یه چیز خدمتون بگم. موقعی که ارتش رو پاکسازی کردن. متاسفانه. متاسفانه. متاسفانه. اومدن دست گذاشتن رو خلبانهای ما. خلبانها رو هم همه رو اخراج کردن و بازخرید کردن. اینی که میگم همه شاید قریب نزدیک به 60-70 درستن. بچه های ما بازخرید شدن. رفتن. نقطی جالب. همین آقایون الان تا الال و تیهیه ایچوقت متوجه نخواهند. چونه الان متوجه شدن. اینایی که بازخرید شدن. من خلبانهای خودم ندارم میگم. هم لباس ها و هم رزم های خودم. اینا رفتن بیرون. یعنی برای اینها اهمنیتی نداشتن. سی یک شهریور وقتی اولین صدای آجیر خطر کشورم بلند شد که مملکت من در دامن جنگ ناخواسته ای افتاده و داره هواپیمه های سردان و بغداد بمباران میکنه سراسیم خودشون رسوم به مقرر فرماندی ها و پایگه های شکاری. همه چون میدونیم. با لباس شخصی با همین پولیس شرواری که من نشستن. اومدن التماس کردن. گفتن آقا ما با پول مردم. الان میگن بیتولمال. نمیدونم چه بیتولمالی که چند هزار چند هزار چند هزار ملیارد میرود. بعد از این که رفت میگن بیتولمال رفت. من نمیگم بیتولمال. با پول مردم. رفتیم خلبان شدیم. اومدیم شدیم سرباز وطن. دفاع بکنیم از این آبخواد. خب بنابرای دلائل نخواستن. همه اخلاق شده. سییک شهریوری که جنگ به صدا در اومد. ناقوس جنگ به صدا در اومد. این عزیزان اومدن. دم پایگه ها. شما ها حتی دقل میدونید. التماس کردن. که آقا فقط یه لباس پرواز به همون و تجهیزات پرسنالی بدید. ما بریم توی جنگ. حتی بعضیشون من شاهدم. گفتن اگر افتادیم. سوختیم. رفتیم. اسم شهیدم نگارید. اگر با ما محرم نیستیم. اگر هم موندیم جنگ تموم شد. میانی دوباره میریم سر جای خود و مونزد. نگاه خود رو می کنیم. این عزیزان برگشتن. همین اطلاعات قدرت به صدام رسیده بود. که آقای محترم فردا دیر است. امروز حرکت کن برای ایران. ایران دیگه خبری نیست. ایران ارتشی نداره. ایران دیگه خلوانی نداره. اون زوانی که اسم خلوان ایرانی میامد. کومیسیون فرموندهان تشکیه میدادید. که چه باید بکنید. آقا هر کاری دوستایید بکنید. خلوانی دیگه نمونده. همه رفتن. با چه تمله کنید. بچه های ما جوان مردانه بلند شدن. اومدن خودشون رو معرفی کردن. و مشغول جنگ شدن. جالب اینجا هست. 60-70 درصد از همون بچه ها به شهادت رسیدن. ما در ماه اول جنگ حدود 120 خلبان. حالا این آمار ممکنه مقدار کم و زیاد باشه. دقیقا نمیدونم. ولی حدودن برای کنید. ماه اول جنگ 120 خلبان. اینه که میگم خلبان. همه خلبان کار کشته. همه اصلاح خلبان. همه قدیمی هم نظر پرواز. همه از هزار ساعت تا سه هزار ساعت پرواز. همه باسواد. همه فدایی مملکت خودشون. ما از دست دادیم. چرا؟ چون حمله به ما نشد. یورش شد به مملکت. اطلاعات قلط به اینها دادن. گفتن ارتش وجود ندارد. آقای صدام حرکت کن و 48 ساعت بعد تهران رو خواهی گرفت. اینا از قرور و قیرت ایرانی خبر نداشتن. اطلاعات قلط به این آقایی امدادن. امکان نداشت. امکان نداشت قلبانی تو خونه بشینه و ببینه مملکتش تو جنگ صداش در نید. امکان نداشت یک نظامی آرامش داشته باشه. وقتی ناقوس جنگ تو مملکت به صدا در آمده. تنجونشون لرزید. رید همه چیز رو زدن. اومدن خودشون رو معرفی کردن. اون آقاییون بدخواه ما که هنوز هم هستن. و هنوز هم بدخواهن. و هنوز هم با ما نامهرمند. چه این میخوان بفهمن؟ که اینها چه کردن؟ مگر ما رو دعوت به جشن عروسی و شادی کرده بودن؟ چه تو الان وقتی یک نفر حالا نمیدونم یا درست یا به قلط من اصلا به عقید و ایمان هیت هیچ کاری ندارم. دیویس گرم تی انتی رو کمربند خودش میذاره میره به درست یا به قلط میگن آقا رفت انتحاری عمل کرد. آقا خلبانهای ما انتحاری بودن. افور بیشت دو هزار پوند بنزین داره. چار تون پنج تون بوم زیره به این حوابت ما بسته هست. خلبان رو سندلی که نشسته دوازده تون راکت هست آماده پریدن. یعنی تو بوم به آتش خودم آدم آقل این کار رو بکنه. مگه ما به استقبال شادی رفتیم. انتحاری ما بودیم. حد جان گذاشته ما بودیم که به حساب نیابردیم. اون رو میگید تمام خلبانها انتحاری بودن. تمام خلبانهای شکاری اده اقید که ما رفتیم برون مرزی عملیت انجام دادیم انتحاری بودیم. توی یک آهن توی یک مجموعه پر مواد منفجره بنزین موشک فشنگ راکت میشینیم. جالب اینجاست. من تو تمام این مدت البته شانس پروازی زیادی نداشتم. اول جنگ بود. هول بودیم. تا حقوق پیدا میکردیم میرفتیم تا حقوق نیشتیم. منتظی نبودیم ببینیم کی جایگاش کجاست. کی موقعیتش کجاست. این معلم خلاوانه حتما باید این پروازو بکنم. اون یکی نمیدونم خلاوانی ساهم کنم. نه. عجله داشتیم برای این کار. که جلو اینها رو بگیریم و بیستیم. رفتیم انجام وظیفه کردیم. کارها مونه کردیم. زحمتها مونه کشیدیم. برگشتیم اومدیم. خیلی عجیبه. سالی ها به سال گذشت. کاری به هیچ چیم نداشتیم. نمیگم مظلوم. به هیچ کسی مظلوم نیست. چرا مظلوم باشیم؟ مظلوم چی باشیم؟ سربلندیم. زحمت رو نکشیدیم. دینمونه ادا کردیم. سیا یک سال آزاد شدیم. دریق از اینی که یکی از این مسئولین حتی یک دقیقه از زندگی ماها رو حتی بشنن گوش بکنن. که بینن ما چه کردیم. از روز اول یه چیز رو به ما بستن تا اله ماشالله میروند. اکش براشون غریب هست. خلابان براشون غریب هست. من یادم یه زمانی بگفتن که آقای سلاواتی خلابان دوری خلابانی تو کجاییی؟ گفتم امریکا. ای بابا شما هم که مغز امریکایی دارید که ترابعش فکری اینها رو ببینیم. اگر ما در اون زمان رفتیم و امریکا درس خوندیم دوره دیدیم خلابان شدیم خلابان خوبی هم شدیم. و اومدیم الان باستا به ما برای کی بود؟ الان که بایست دیم فدای ملت شدیم که چه چیزی از ارتشه مگه میخوایم؟ مگه من فدایی شما باید باشم. اینقدر باید شعورتون بالا باشه آگاهیتون بالا باشه. من سرباز ملتم هستم. باید افتخار بکنیم. من یک معمولیت دارم برای وطن و برای ملتم. من معمولیتم اینه. یکی بهش میگن آقا این کتاب خونه رو حفظش کن. یکی میگن شما مبلغ دینی باش. یکی میگن آقا این کار رو شما مسئول از شبه پذید. آقا من مسئول این کار بودم. به نظر خودم به نهوه حسن انجام بدیم. اومدیم. سرتون رو درد میارم. نه از اصارات گلاهی دارم. نه از زندگی الانم گلاهی دارم. چون میدونم گوش شنوایی وجود نداره. ما این آقاییمو به خدا میسپاریم. اینا مدام در فکر خودشون و خدای خودشون هستن. خدا منظور نه خودیای خودشون. اگر به فکر خدا بودن که این مسئول رو نمیرفتن. من دیروز پریروز تلفونی خدمتون گفتم. آقای حمزه چشم من میام. صحبتم میکنم. شما بایدین شاید این مسئول گوش بکنه. نه. الان مسئول برای چی با من ویدیو کنفرانس بذاره. برای چی لایو زنده من رو گوش بکنه. الان لایو زنده رو بچه شو میگیره تو اطریش. میگیره تو استرالیا. میگیره تو کانادا. میگیره تو امریکا. عزیزم دخترم پسرم دامادم عروسم. چی کم داری چی کم نداری با دلارات چه کردی؟ پولت کم نباشی. دقدقی اینا اینه. اکثرشون هم کارت های دوملیتی تو جیبه چونه. پولشون هم آماده. بچه هاشون هم سریجا ده. قدر مسلم حرف محارور نمیخوان بفهمن. بچه های ما تو بدتری شرایط زندگی کردن. من گفته های زیادی دارم. نمیخوام دل کسی رو به درد دیاره. ولی من متاسفم. من متاسفم برای خلابانی که شما ها میشت دستین اسمشو نمیارم. چون برای من عزیزه. برای من عزیزه. برای ایران عزیزه. ده سال اصارت کشید. اومد یک درخواستی کرد. یک خواستهی داشت. از بعضی از آقایون مسئولین و دولت. به اسطلاح دولت مردان ما. دستاخر آقایون گفتن. آقا اون کار رو نتونستیم براد بکنیم. ولی یک امتیاز بهت دادیم. خیلی خوشحال شکل اومد بیرون. میگه 48 ساعت منو معرفی کرد. یه تاکسی به من دادن. گفتن آقا اینم به پاس خدمتت. این تاکسی هم مال شما. گفت من برم رانندی تاکسی بشم. گفتن برو خدا رو هم شک کن. همین هم هیچ کسی نداره. یک خلبان. استاد خلبان. هزاران ساعت پرواز. جنگ. به سردر رفته از آتش و دود و دوزخ. بعد از ده سال اصارت آزاد شده. امتیاز بهش دادن. یک. ما میگیم یک فروند تاکسی که آقا برو. حالا با این احساب و روح و روانت. رانندگی تاکسی باش تا اموراتت بگذره. اینو به کدوم مسئول من در دل بکنم. چی میخواد گوش بکنه؟ چی میخواد گوش بکنه؟ خلبان ایرانی الان بلشت تو هر کشور خارج بره بگه. آقا رانندگی تاکسی اونجا خوب درامت درن. شغل خوبی هم هست. بگه میخواد رانند تاکسی بیشن. میگن آقا رزومی کاری. میگن کاری نکره من قبلا توی ایران زنیری میکردم خلبان شکاری بودن. میگن آقا به شخصیت ما برمیخوره. به ارتش ما برمیخوره. به نیروی هوایی و خلبانهای کشور ما برمیخوره. ما شما را اجازه نمیدین رانندگی تاکسی بیشن. دنبال یه شغل خوبی باشید. اونا این فکر رو میخوند. در حال جا به همزهی. من سرتون درد بردم. من عارضه سلواتی برای همه تون دارم. عارضه سلواتی برای بقیه بازمانده ها بچه های خودمون دارم. یه تعدادی را جنب ها مازندان این عزیز زحمت کشید. اصحابیشون رو همه را دونه دونه نام برد. اینا رفتند. ما نمیدونیم. ما میگیم یکی سکته کرد. یکی سرطان گرفت. یکی مریض شد. یکی دو چاری اتفاقی شد. ولی تمام اینها اثرات اون جنگ هست. و اثرات بعد از جنگ. خلبانی داشتیم که اسمش نتو ایران. سوال بکنید. شما میدونید الان. در تمام دنیا به نام میشناسنش. به نام محمود اسکندری. استوره پرواز. ناجی خوررمشه. نشستن میگن خوررمشه را خدا آزاد کرد. کاملا درسته. ولی خدای محمود اسکندری ها خوررمشه را آزاد کرد. خدای شهید اقبالی ها خوررمشه راید. ولی ما هم میگونم خدا ما هم اعتقادم نمیگوند. خدا خوررمشه را آزاد کرد. ولی خدا انداخت تو دل و مغز و وجوده کسی نیست محمود اسکندری. جونشو گذاشت و بچه های دیگه. این آقای محمود اسکندری بماند بعد از جنگ چه مظلوم واقع شد. روز آخری که خبر به ما رسید خبر فوت این عزیز که خیلی نگرانو ناراحت شدید گفتن در اول اوتوان آزادگان چون کررزه نگه میکرد. با یه پراید میرفته حالا یا لاستیک ترپونده چپ کرده یا به هر دلیلی این پراید چپ میکنه و این عزیز رو ما از دست میدیم. چرا این خلبان اصولی جنگ باید سوار پراید بشه. نمیفهم به اون چیزی که ما در ایران میسازیم خدایی نکرده توحین بکنن. ولی یه پراید زبان زد سنعت کشور ما شده. آقا چرا ماشین بیکیفیت شد؟ اگر این آقای جناب اسکندری عزیز ما بعد از این همه رشادت ها یه ماشینی داشت که دوتا دونه ایربک داشت الان ساله بود کنار ما. دوتا دونه ایربک فرمداشت. ماشین زدگلوله هم نیاز نداشت. محافظم نیاز نداشت. نگه اهوانم نیاز نداشت. یه ماشین بهش میدوندن دوتا ایربک داشت این زنده میموند. ولی در کنار ما. ما با این قمها میسوزیم و میسازیم. تحمل میکنیم. خدای ما هم بزرگه. خدای این ارتشی هم بزرگه. خدای خلبان هم بزرگه. ولی دروت به شرف این بچه ها که در اوج جوانی عمرشون رو گذاشتن. سلامتیشون رو گذاشتن. جوانیشون رو گذاشتن. ما یه چیزی میگیم. میشه. من نمیخوام اصارت رو براتون میگم. اصلا شرم هم میاده دوران اصارت. اصارت اصارته. بله. ولی خیلی سخت دل بریدن از عزیزان. خیلی سخت دل بریدن از همسر، فرزن، پدر، مادر. از زمینگی آرام. از خواب آرام شب. خیلی مشکله. اونم نه یک شب. ده شب. سد شب. بلکه سه هزار و هفت سد شبانه روز. یعنی ده سال. ده سال شب بخوابید صبح بلنشید. یاد بچهت بیفتیم. عکس بچهت ده تو زنه. و یواش یواش به فراموشی سفرده میشه. دیگه یاد بچه دیگه نمیفتیم. چون اون چیزی که من از کودکی یه بچه همون تو زنه اون بود. چشم هم کنی بچه ما شد دویرستانی. بچه ده ماهی ما شد راه نمایی. بچه چهار سالی ما شد دویرستانی. وقتی اومدیم نمیتونستیم به اون صورت ارتباط با این رو برقرار بکنیم. خب اینا رو متوجه نمیشن به خداوندی خدا. حالا خدا پدر اونا رو بیاموردی که یک مقداری شروع کردن این برامه های رو میذارن. کتاب های رو می نمیسن یک مقدار. ما میتونیم درد دلهای خدا رو بیان بکنیم. این ها اگر میدونستن. این ها اگر مرد هستن. خودشون رو. زنبچی خودشون رو. فقط برای یک ما جایی زنبچی ما بذارن. خودشون رو دو شب جایی ما بذارن. دو ساعت برقشون قد میشه خدا رو بنده میستن. راننده با ماشین پندق دیر میاد. در خونه شون صدا شون در میاد. دو دقیقی خودشون رو جایی ما بذارن. اگر بذارن. اگر با زندگی ما آشنا بشن. اگر با گفته های ما آشنا بشن. شاید شاید علمده. عرق شرم به پیشونیشون بشینه و یک مقداری حد اقل نامردمی نکنه. حد اقل نامردمی نکنه. حد اقل به فکر خودشون نباشه. ظاهر امرو حفظ کردم کاری نداره. الان یک نفر فردی رو که داره فیلم بازی میکنه چهره خیلی جالبی داره. خیلی معصومی داره. خیلی مظلومی داره. با یک گرین میتوننش بکنن. ابو صوفیان در فیلم فلا. کاری نداره گرمی کردن. آخه وجهه اسلامی رو اومدین گذاشتین یه ذره سیاه علامت سیاه رو پیشونی آخرین دکبر رو ببن یه تریش بذار. خب این همین کاری میتونن بکنن. درونش چی شد؟ مگه نداشتین خوابری ها رو؟ این آقای خوابری رو شما دیدین اکسا شد. این مدتی که از کانادا بلند شد اومد از خونه اصلی شما اون بیوتن چفیه رو گردنش بود. نمیدونم حییت زنجیر زنی شدیدی یا نه؟ نوهه میخوند. زنجیر میزد. شد تاسوه آشورا وای میستاید دیگ به هم میزد خرج میدار. کاری نداری این تظاهر. که هیچ کسی نایمد. دیگه آقا درونت چیه؟ گذاشتن گذاشتن محسوس شد سه هزار شیش هزار چند هزار میلیان دیگه. گذاشت تو کیفش رو رفت. یه دهنکجی بمیلد کرد. ارتشی این کار رو نمی کنه. خلبان این کار رو نمی کنه. درود به شرف اون خلبانی که با درد عجین شد. ساخت و سخت و آنانم به رحمت خدا رو. کسی نخمید. به خاطر این که حفظه آبرو بکنن میگن طرف سرطان داشت. به خاطر حفظه آبرو میگن طرف سکته کرد. کدوم سکته؟ کدوم سرطان؟ دردها تو دلش از ارخوند از ناخدی. من وقت عزیزتونه نمی گیرم من مجددن سالگرد ورود آزادگان رو به همه تبریک اجزم کنم. علاق خصوص به خانواده های عزیز و محترم آزادگان. من از این خانواده ها از خانواده های شهده آزادگان کل ارتش نظامیان اونایی که در این جنگ شرکت کردن اونایی که رفتن اونایی که موندن من به شخص شرمنده همه اونا هستم. تا ابنم شرمنده. شرمنده از این که چرا در جایگاه خودشون نیستن. من به جای اونا شرمندم. آرزای دعای خیلی دارم برحمتون. آرزای سلامتی برحمتون دارم. انشالله این کورونا هرچی زودتر از این مملکت نه از این مملکت از تمام دنیا رخت بروند. ملت ما هم به اون آرامش و آسایش که ما قلبن دوست داریم برگردن جناب همزی. دبخشید سر حقاتون درد.
00:41:19--->00:41:44
spkr_10: دست شما درد نکنه خیلی محبت کردین قربان سپاسگذارم از وجودتون من گفتم ما تا تاریخ برحال تا زنده این تاریخ گواه بر این هست که شماها نور چشم ما هستید و اگر شما نبودید الان ایران نبود درود به شرف شما سپاسگذارم از حضورتون قربان
00:41:45--->00:43:10
spkr_06: من یه جمعه خدمتون بگم خدا رو گواه میگیرم اصلا نیازی بگم اصلا جای تشکری نیست اصلا نیازی نیست اصلا نیازی نیست شما این چیز داره در مورد ما مردم ما هم نباد فکر بکن ما یک سرباز بودیم ولی سرباز واقعیه و رفتیم انجام وزیفه کردیم هیچ چیزی از ملت نمیخوانی ما تازه میگیم ملت از ما چی میخوان چه کاری اگر دست ما برمیاد همه الان میگم ملت ازیز هیچ کاری از دست ما دیگه بر نمیاد نمیتونیم براتون قدم برداریم ای کاش میتونستیم نمیتونیم ما ها برا کسی نمیتونیم قدم برداریم گمنام شدیم گمنام داریم زندگی میکنیم ولی با هاتون هستیم در بطنتون هستیم از ابتدای عمرم بودیم یک مقداری هم ثابت کردیم وقتی میگم یوسف گمگشته باز آید به میهن قمم خود تا عبد گمگشته میماند عزیزم قمم خود یک کتابه اون آقایین مسئولین بعدن برن ببینن یوسف گمگشته چی شد تا کهی گمگشته بماند من عرضی ندارم جناب دانشور عزیز سرور بزرگوار سلام عرضیم خدمتون سرور بزرگوار سلام عرضیم خودتون
00:43:10--->00:43:15
spkr_10: سلام خدمتی جامسیدی را تزیزم
00:43:25--->00:43:29
spkr_01: بیان فرموندین
00:43:32--->00:43:38
spkr_04: کلام غربان این شیرانی که این صدایی سر میاد شیران درمان
00:43:41--->00:47:22
spkr_06: من مخلص شما جناب همزهی من همین دلو بازم دلو بازم دلو بازم جناب دانشور رو بیدم یاد یه چیزی افتاده بگم برای تون بد نیست جناب دانشور عزیز جسالت کدم دم از ادالت داخل زمان اصالتمون گفتم هرچن ما با این کلمه دیگر دام سال هاست فاصله بینمون افتاده دور شدیم ازش یه خاطره کچی که براتون بگم یادتونه جناب همزهی عزیز ای کاش بکنیم مقلب رو بیان بکنیم همه ایران بدونن نه من و شما و چانو همکار و دوست و رفیق و یا خانواده جناب دانشور شاهده یه روزی دوتا خیارچنبر توی اصالت درمون دادن روبرومن نشسته شهادت میدنن من مقسم بودم با یه نصفتیق جیلت که با سابون زده افونی کردیم این رو مثل کالباس ورق ورقش کردیم قسمت های نازا که این خیارشون رو بلندتر بریدیم قسمت های زخیمش رو پوتارتر که عدل رو رایت کرده باشیم ادالت واقعی رو چهل و چهار قسمت کردیم یعنی اگر میبردیم میدادی شما به این ترازه هایی که تلافروش ها دارن از گرم پاییندر سوت و چند سوت و اینا رو وزم میکنه وزم میکردیم فکرم ترازه میزون جواب میدادیم با وجود این جناب آقای دانشورد که آنم این مرد بزرگ این عرشد اتاق بود خب آقا این هنوز هم ادالت واقعی نیست گفتم الان ادالت واقعی ترش میکنیم روزنامره گرفتیم چهل و چهار تا ورق خیارشنبر رو گذاشتیم روش یه برگر روزنامره روی این شماره گذاشتیم اعداد نوشتیم از یک تا چلوچار میگفتیم آقای دانشورد شماره چند میگفت من دوازداری میخوام برمیشون آقا الان دیگه ادالت هست اونو وزم میکردی گرم جا به جا نبود ولی اومدیم گفتیم نه آقا اون ادالت فایی الان الان دیگه شماره هم شانست هست هم مقسم همون خوب بوده هم قسمت شده و و و غیره جا به دانشورد از این کاره که اونجا کردیم پشیمون نیستیم ولی ای کاش یک روزی یک ذره از اون ادالت برگردد بیاد این ورد درود به شرفید ادالتی که خودکار رو میدن به افنفر مصرول میبن آقا شما همه کاره حقوق تر نظر بگید میگه چشم میگن آقا عدل علی هم توش بیاری یا میگه اه بله من میبینی که وجه هم الان وجه یک علیوارم خودکار رو میگه کاریگر مادن دو میلیون معلم دو هفت سر یک ارتشی سه میلیون بعد میگن هاج آقا ببخشی یکیلو جه انداختی خودتو ننمیشی خودم که مشقصه من در رای خدا میدم هشتاد میلیون برای من کافی این عدل علی رو داره پیاده انشالله یه روز این این ادالت ها نمیگم احسارت ها این چیزهایی که ما تو احسارت دیدیم توی کشور بیاد اعمال بشه ما که نمیدونم چی بگیم نمیدونم نمیدونم نبینیم اون روزارو نمیدونم واقعا برگرد این چیزها اون عدل و انصاف و انسانیت و مردانگی برگرد من آرزوی سرابتی برای همه تون دارم پوزش میفهم که این وقت شب وقتتون رو گرفتم و میدونم من رو گذشت اونجا که صحبت بکنم صحبتهای من خیلی زیاده بایدونم
00:47:23--->00:47:54
spkr_10: من خواه که پا تونم اگر افتخار میدین بمونین که صحبت جام دانشفر جام سیدیو بشنویم و بعد من شما کار دارم جام دانشفر بزرگ مرد نیروی زمینی و آزاد قهرمان خوش آمدی به وطن درود بر شما ما در خدمتیم جام وزیریم بالا هستن سلام میرسوند به شما و همه هم رزماتون بفهمید از شما شروع کنیم هر شد بزرگ جام محمودیم دیرید که سو بات کار
00:47:56--->00:48:00
spkr_06: دو بایدو بزنید نیمی unmیهر زیادی دو بیولی بیولی
00:48:01--->00:58:32
spkr_04: صحبت های دوستان عزیز آزاده مون کردن و مداومت داره نقله اصارت زندان زندگی در زندگی در اصارت اردوها همه این ها به جای خوده درسته بله خیلی جمعیات و ما خیلی رسیدیم اونجا و دیدیم و به همدیگه کمک کردیم مسئله مهم چون من خود افسرام به علت هم سن بالا و هم درجه من عنوان عرشد خودشون انتخاب کردن لفت کردن خب وضایف دیگه رو به احتیمه بزنگ در این وضایف بسیار مهم بود و این وضایف باید اهداف داشته باشه هدف اول من به همه ابلاغ شد هدف اول ادم خیانت به میاند این هدف اول بود که در زندان ابو غوره ما قرآن یکی از بچه های سکنده بود یکی جوزوه آورده بود در خورش و همقسم شدیم به ایران خیانت نکنیم برمسش این این یکی از از از همه اردگاه های دیگرم من اینا را دادم نفوز دادم تمام اردگاه ها میدونم دادم های دادم های دادم هستا روزی که اونده بودم برای مساحبه من رسمن اولاک کردم به در اردگاه هم بار مساحبه با دشمن ممنوع من دستور میدم و کسی مساحبه بودم هزار و دیوست هشتداد نفر اونجا بودم غیر از افسرامون بچه های بسیش بچه های سپاهی بچه های ارتشی سرباز ها یک نفر نیمد مساحبه بکنه چه بلای سر ما آوردن سر اون کار این بچه ها من ایمان دارم به سرباز ایرانی سرباز چیه؟ ایمان دارن به ایرانی به جوان ایرانی نکنه و شجاعتشون شهامتشون بیشیه که خودم من گفتم روزی که نمیده همین جناب سلواتی بود یا بچه های دیگه بود از این دومه آقای جورج یکی از رئیس کومیتاهای مال سلیم صحبت میکرد گفت به شما من گول میدم هیچ کشوری بعد از این جرعت تجاوز فکر تجاوز به منبکت سمارا نخواهد داشت با این شجاعت که از بچه های شما دیدن بلا این شجاعت ما بگیم خب یک خواسته مذهبی بود ما قبول داریم بچه ها برای هدفشون برای دینشون درمانشون می جنگیدن قبوله ولی قبل از انقلاب هم ما اینه داشتیم من خودم فرمانده گردانی بودم که در زفار جنگیدم یه گردان و زمان قبل از انقلاب من حرکت دادم از سلاله یه جاده استراتیجی بود که خیلی مشکل بود و اینو حرکت دادیم گردانو و پایگاه های چیلیکی انتقال کردیم و محفظ دادیم تمام این کومونستا بچه کومونستا جوزی کومونستا را نابود کنیم و سهی سالم تحمیل پادشاه ها اممان دادیم اینجا شعار خب مذهبی است شعار دینی می دادیم در جنگ مقدس در دفاع مقدس در اونجا ما می گفتیم شعار می دادیم بالاستر هست تنگری بروش نرشته بودیم ایجا سربازی ایرانی اولین سربازی هستیم بعد از نادرشاه در برو مرز می جنگیم جشتی اضام می کردیم در این فرق کنوندن چند نفر روی می رفتن لدکار می شودن مگشتی و وقتی من می گفتن فلان نقطه کسانی که داب جلب می خوام برای گشتی برم خدای من شاهده تمام گرهان می اومدن اونجا وامیستنن تا من همه ایشون رو بفرده نمی شود که همه ایشون رو ما باید 24-25 نفرشون رو برای گشتی رزمی اعلام می کردیم یا برای گشتی های شناسایی نهایتا من ایمان دارم به سرباز ایران من ایمان به شگاهتی اینا دارم تمام اون اهداف که ما می خواستیم هیچ کشونی حتی اومدن ببین اعتقاداتی داریم ما مسلمانش نیه هستیم اعتقاد داریم به اتار جارتش برای ما مهمه عراقی از این سو استفاده کردن که ما تنمون می لرزه اومدن گفتن که آها بید برید برای کربلا با بچه ها ما همه ها اینکردیم گفتن نه با کربلا که اینا اکتیم این ها اکتیم به دست ما بدن زیر فرشم عراق بریم کربلا امام حسین از ما نمی خواد گفتیم ما نمی ریم تا زمانی که این قیدونده را بردارید نه شعار نه خلا ما آزادان را بریم زیارت کنیم و برگردیم در ماه آخری که ما باید نزدیک به آزادی بچه ها بود اومدن به ما گفتن که مجلس قیاده تصریب کرده شما نه فیلم بردارید بکنید نه فلان نبید اینجوری شما بیاید تشریب ببرید و زیارت نه آزادانه بکنید تازه اون موقع هم تا بچه ها نه ایمدن تعدادید گفتن ما زیارت اون هم جمی کنیم به ایمان کربلا و نجب و ویلا این ایمان بچه های ما اون رزمندگی اون شجاعت و خوشحالم که بری میگم چون من ارشدتری آزاده هستم بشه بشه بشه بشه بشه بشه بشه بشه بشه بشه بشه بشه بشه همه سر افراز برگشتن یه سوالی من اینجا دیدم نویشته بود چرا تعدادی ارتشی رفتند برای نمیدانم فلان فرغه از لوردگاه ما سه نفر رفتند سه نفر اومدند به من گفتند ما میخواهند فرار کنید نهایتا ما سرکون در نگاریم خشلی پابیتل نه غربان خواهیش می کنم من معذرت می خواهم از جناب آلی اون نحوه اصارت این رو که قبلا خدمت نارش کردیم اون به جای خودش یک شعری یکی از رزمندگان به نامی ایسا حسینی حسار احروند نوشته بود من یاد داشت کردن می خواهم اینو خدمت دوستان ارز کنم نوشته من سربازم سرباز ایرانم سرباز ایران بزرگ ما ایران مختلف بزرگ بود کرد و بلاک و مازنی فرزند زاغولم مهرش به دل سرشته چون جام غند کامولم ایران بزرگی من صحبت می کنم تاجیک ازبکم خواهان گنجه هم دلداده ای که هوای سمرگم در سرم چشمان به یاد لعل بدهشانم دیلانم به سبزی تبزیزم تبریزم به دل از اردبیرم با اون کوه بلند شیرازی هم به گرمی زرکشتی هم به گل برطارک اسر برطارک عرست که آرام بست جام بود شیرازی هم برخ خاک مرا آسمان بود تفقاز ناس جای تو خالیست در برم چگونه مهدو تو آخرت دل بگون کنم آب خلیج پاس نرا خون در رگت آبوی مان خاک وطن رود کارون است کنشنده همیشه لر بختیاری هم در آبهای باک وطن جرم و جاری هم دود بر ایرانی رزمندگان ایرانی آزادگان و تمام دوستان و عزیزان هم مرزی نگر
00:58:34--->00:58:57
spkr_10: ممنونم تیم سار دانشور عزیز سپاسکوزارم از حضورتون مجددن امروز رو خدمت از اطاری خانوادی محترم تبریک میگیم و از خداون براتون بهترین ها رو آرزو میکنیم این قلب های رنگی رو این دوستان دارن تقدیم میکنن به شما و به تمام همرضمانتون خداون بهتون عزت سلامتی بده سایتون مستدام باشه
00:58:57--->00:59:01
spkr_04: لاشرف ورometer getting همحصرت
00:59:00--->00:59:05
spkr_10: یاری ببخشید خیلی معتل شدید خدا نگه دارتون باشید
00:59:07--->00:59:35
spkr_04: آرزوه سلامتی بیشتر برات دارم. گربان. جمعی دنشبر. خدا نگه دارست. من خواهد که پا تونم. گربان شما برم. خدا نگه دار. خدا حافظ. خدا حافظیم بشیم شما برم. خدا نگه دار. خدا نگه دارست. وزیعی کجاست. سلام گربان. سلام. سلام علیکم. شاکره. گربانه.
00:59:36--->00:59:55
spkr_10: ممنونم قلبان خود انگه اهدارتون باشه خب دروت بر شما جناب سیدی بفهموی شما لطفا تا جناب دانشبه باید اون زبدره رو بزنید فکر کنم اگه میخواییم برید یه زبدری هست اون بالا اگه بچه ها هستن کمکتون کنن
00:59:52--->01:00:03
spkr_07: این درداری هست اون بالا اگه بچه ها هستن کمرکتون کنن هم دیگه میرم برین دیگه اون زمان میرشین یدین و میدین رو نیدوزه میدین هفموزه این دیده سو بود
01:00:09--->01:00:17
spkr_10: بفهمید در خیلی مطمئنم جام سیدی بفهمید شما ما با جام سلاحاتیب جام وزیری مداری کار داریم شما هم بفهمید خیلی معطل شدید بفهمید خواهیش کنم
01:00:16--->01:01:56
spkr_01: بخواهی میکنم بخواهی میکنم این شهدهای قریب اصارت خیلی مهم هستن که در اصارت چه در اردوگاه افسران چه در اردوگاه خلبانان و چه در اردوگاه های عمومی که مخلوطی از بسیجی ها سرواز ها و ارتشی ها بود پرسونل وظیفه و کاد باید یادی کنیم از اونا که مظلومانه شهید شدن در اصار یک بیماری یا در اصار تشنگی یا در اصار شکنجه دشمن و افونتهایی که در اونجا بود اینا شهید شدن و روحشون شاد باد که اینا واقعا قریبانه و معصومانه شهید شدن و اما نکته مهمتر من یک مقداری میخوام تخصیصیتر اینجا ارز کنم خدمت دوستان و مینندگانه
01:01:55--->01:01:59
spkr_10: خودتونم لابلاش معرفی کنید خودتونم معرفی کنید لطفا
01:01:58--->01:12:49
spkr_01: محلوشی کنید دوتا چند سال اصیر بودی؟ بنده سه سال قربان ولی قبل از اینکه مثلا در سال پنجا و نو در شهر قسجین حضور داشتم که اراق شهر اشخال کرده ولی نظامی نبوده اما تعم تلخ تصرف شهر را دیدم و اگر این چند روزه من میدیدم که این لایب هایی که میذاشتن برای افغانستان و حال کابل سبوت کردن من هزمیک درک میکردم اینا چه حالی دارن؟ چون من اون روز گریه کردم سال سومه مهر پنجا و نو من گریه کردم شهر من اشخال شد قسجین دیدم با چشمان خودم با پوست و استخدام خودم لمس کردم و اما در سال 67 بنده اثیر شدم که حالا اون تک دشمن تک بزرگ دشمن که توکلن الان رابعه بود هر بعد که اون به صورت زندیروار داشت عملیات میکرد که ما بعد از قبول قطنامه عملیات شروع شد و بعد از اون دیگه ما به احصارت در اومدیم که بعد دیگه در بسره و و بعد ما را بردن اردوگاه نهروان ببینید حالا وضعیت ما با وضعیت از اینکه در اردوگاه افسران بودن یه مقای فرق میکرد چرا چون حالا در اردوگاه افسران برحال حالا اینکه میگم من یه مقای تخصیص درم هم ارز کنم خب اون پرستیج و پرنسیب بود خیلی فرق میکرد منطقه ما به عنوان چون درجدار بودیم و حالا پرسونل کاد بودن یه سری بچه های سروازه وظیفه بودن بعد نیروهای مدنی بودن حالا غیر نظامی هم اثیر کرده بودن و از جمعه بچه های بسیج و سپاه بودن حالا اینجا یه مخلوق یک معجونی تو این اردوگاه بودیم ما پرسونل کاد ببینید اینجا نقش ارتش و بچه های ارتش مخام خدمت رو ارز کنم در داخل اردوگاه اینجا خودش نشون داد به اون شکل که ما اومدیم با بچه های کادری اومدیم نشستیم جلسه گرسیم تو اون شرایط تو اون بحران تو اون وضعیت که تازه اثیر شده بودیم اومدیم سازماندهی کردیم اومدیم اینا را یادابری کردیم سازماندهی کردیم خب یک سری بچه های بسیجی بین ما بودن برحال خیلی سیز مسائل بود ما باید اینا را محافظت میکردیم یک سری بچه های سپا با ما بودن که اینا را باید آموزش میدن که آقا اینا به بچه های دیگه آقا متوجه نشن این پاستار کادر لونره که بعد هم دوچار شکنجه بشه ازیاد بشه و این قبیل مبارد و خلاصه مدیریتی را ما به صورت کومیتوار انجام دادیم تا تونستیم این دوران اصارت را ما بگذاریم این دوران اصارت را نشن بود که ما وقتی که اصیر شدیم به اصطلاح میشه گفتش که خب پایان جنگ بود تبادر اصارت را نزدیک بود یعنی آتش بست شده بود اما خب شانس بزرگی که اصارت رای ما وردن آزادگان ما این من اینا بچه آزاده میدونن که اون اراق حمله کرد به کوویت و کوویت اشخال شد اگر چنانچه اون کوویت اشخال نمیشد اراق نمیتونست این تیاز بده بند ثبام قدنام 598 اجرا نمیشد اراق سریعا اومدی با قد 598 را اجرای کرد به خاطر اینکه از طرف ایران خیالش راحت بشه تبادر سران انجام شده باشه یه حسنیتی هم نشون داده باشه تو قدنامه و از اون ورد دستش باز باشه چون میگفت که ما به آبهای آزاد را پیدا کردیم و اینطوری استانو 19 هم شده کوویت و اون قضایی ها که بعدها پیش اومد که شما مستعذر هستیم اینه ما هم خدمت بینندگان از همینه که الان دارم میبینند حضرت آلی ببینید اسیر قربانی جنگ یعنی بدترین قربانی جنگ اسیره چون این وقتی که دیگه از جبه جداشت هم حالا به بنوان خلبان بنوان افسر درجدار سرباز هر چیزی حتی نیوی مدنی مدنی که داشتیم ما طرف داشت بسمند میچنون اومدن اسیرش کردن در قسمت سرپول زهاب ما داشتیم خیلی ها بودن یا طرف همون اوال جنگ همون اوال جنگ که شهر قصد شیرین اشخال شد خیلی ها را بردن به اصارت به اسمه این که ما میبریم توی خانقه یه بازجویه و دیگه هم بر نگشن و ده سال بعد برگشتن ببینید قربانی ترین قربانی جنگ اسیر ها هستن کلن در تمام کشورهای دون چون این وقتی اسیر میشه خب خانوادش نمیدونن این چه بلای زن با مثلا ما خود ما جز مفقودین بودیم ما مثلا مکاتبه داشتیم نه سلیب سرخ جهانی ما را دیده بود ما تا روز آخر اونجا بودیم که اول اردوگاه 17 نهروان بعد از 17 همون ما را منتقل کردن به اردوگاه 18 بقوبه و در اردوگاه 18 بقوبه اونجا دیگه نهایتاً با سال 60 آزاد شدیم اما نکته مهم ترینه که اینا من در ادامه فرمای شد و تکمیل دوستان حرفای دوستان اینه ما خودم خدمت را حرص کنم که از میگه وای بر اسیری که یه شعری هست که میگه که از یاد رفته باشد این دقیقا ما فقط شانس بزرگ ما این بود که اراغ حمله کرد به کوویدی وگرنه اگر با گفتمان و روش های دیپلوماسی میخواستن اینا ما را آزاد کنن مطمئنا ده سال دیگه هم طول میکسیم شاید به چه واسه 15 سال همچنان که بازم با اون فرایند خودش مثلا شهید لشکری تو دهه 80 آزاد شد یه همون میدونیم چون این ها دیگه برها فرایندهی را داره تیم میکند بین کشورها که متاسفانه در اینجا اون سلیب سرخ جانی هم نتونست کاری بکنه در این قسمت منطقه مراتب این که شما حالا من این هم خدمت را از کنم که بحث تخصیصی آزادگان در حال بررسی هست در بین در همین مؤسسه پیام آزادگان البته یه شعبه اصلیش تهرانه بلی یه شعبه فعالش در اسمانه که بنده افتخار همکاری دارم به مدت 7-8 ساله با این مؤسسه و کارهای فرهنگی میکنیم از جمعه شناسوندن جامعه آزادگان به کلیه دستگاه ها و جامعه این خیلی مهمه که تونستیم این کار را بکنیم چه از طریق مجازی چه از طریق چهره بچه فیست تو فیست چه از طریق خمایش ها و حتی ایجاد اردوگاه و الاخر اینا چیزهای کار فرهنگی بوده که ما تونستیم انجام بدیم در راستای به سلام طبیعین و بیان اون شجاعت ها و اصطوره های آزادگان این خیلی برای ما مهم بوده و نکته مهمتر اینه که جامعه آزادگان ما خودمون اومدیم در محسس پیام آزادگان گفتیم آقا کسی نمیاد دنبال ما بگید آقا شما حالتون چطوره ما باید خودمون بریم تو جامعه و این کار را کردیم هم موفق بودیم ما تا سال 98 خیلی موفق بیش رفتیم در دانشگاه ها میتینگ میذاشیم در دانشگاه ها همهش میذاشیم حتی در پادگان های سپا در پادگان های برحال ارتش داشتیم میرفتیم ما الان خدا رحمت کنه مرحوم حسن نجفی شهید نجفی مرحوم نجفی ایشون همیشه میرد پای و هشتم اونجا کلاس معارف داشتن خاطره بویی برای دوره های آلی برای دوره های مقدماتی و حتی برای دوره های وزیفه اما نکته مهمتر این که ما ببینید شناخت این که این خیلی مهمن مقصودش بکنم و اطالعه کلام نکنم زیاد اینه که اصارت که شروع میشه ما ببینید چطوری میشه این طرف اثیر میشه ما ببینید در خیگان ها تلفات ارادی داریم و تلفات غیر ارادی داریم بعد یه تلفات اداری داریم و یه تلفات غیر اداریم ببینید ما چه جاهایی که مثلا میشد اثیر نشنوالی شدن چی جاهایی که در اثر ادم مدیریت به اصارت رفتن نیروه تحت فرمانشون اینا همش قابل بررسیه قابل پیگرده که بشینن آین نامه بنویسن و اینا در حیعت معارف جنگ سیاد شیرادی یه شبش در اسمهانه که من اگر یادتون باشه دیروز خدمتون هرز کردم جناب سنگه حسینی یکی از اون اعضای اونجاست که ایشون هم آزاده اصد که اینا تدوین میکنن که آقای خلبان آقای درجدار آقای افسر آقای فرمانده گردان آقای فرماندیب شما باید در چه شرایطی این کارها را بگنید چون ما دیگه تجربه اینها را داشتیم که چطور بشه تلفات بیاد پاییم و من برحال بازم تبریک هرز میکنم سال روز برود آزادگان رو و اگر سؤال مهمی هست من در خدمتون هستم
01:12:50--->01:13:04
spkr_10: من تشکر میکنم از حضورتون جناب سیدی عزیزم خیلی زحمت کشیدید خیلی بیانات شیوایی داشتید جان وزیر اگر صحبت دارید بفرمایید اگر جناب عشده
01:13:07--->01:13:31
spkr_08: سلام و عرض و عقب احترام اراده از خدمت شما و عزیزان بیننده و جناب آقای سیدی عزیز هم بند دارد. در این شبهای عزیز برای شهده و کسانی در بین ما نیستند به ذکر فاتحی بفرمایید و رهایی
01:13:36--->01:13:43
spkr_10: جام سیدی اگر شما فهمشی نداریم ما دیگه مزهم شما نمیشیم با جام سلواتی و جام وزیر ادام میدونیم خدا نهی احترارتون باشم
01:13:42--->01:13:52
spkr_01: شما را به خداوند بزرگ میسپارم انشاءالله موفق و محیط باشین و امیدوارم بتونیم در برنامه های بعدی هم من در خدمت شما باشم
01:13:53--->01:14:00
spkr_10: بایدونه شما باید. حتما خدمتون هستیم. یا علی زحمت کشید. خدا حافظ شما. خدا نگهتا. خدا دیگه حدا شما. خدا حافظ.
01:14:07--->01:14:28
spkr_08: بله و سالود رهای آزادگان عزیز را از به وطن خاک وطن تبریک از میکنم. این بارم حالا همه خانمانداشون خوب بشه و درود بپسیم به شهدهای بزرگوار ما. انشالله که روحشون شاد باشه. در خدمتون رسم.
01:14:28--->01:15:12
spkr_10: که پای شما هستم سپاسگذارم از وجودت از اون حضورت انسان بزرگ مرد خوشقلب و خوشقصلاق یعنی با صفا واقعا یعنی هرانچه که خوبان همه دارن شما یک جا دارید دورت به شرفتون خیلی ممنونم عالی این که راز این که دوستان شاید خیلی دوستانم بدونن که شما و جناب سلواتی اینقدر با هم دوست بودید توی اصارت هم همینجوری با هم دوست بودید یکی یه دوسته تا از اون خاطرات اصارت هم که یکیش را یادم باشه اینشالا خدا دستاتون بشکنه مندتونم
01:15:15--->01:18:29
spkr_08: از شبت ما فرقه بودیم که آقای سلواتیش بقیه دوستان دوستانی که امشاد تشریف بردن هموندان رو عزیز که صحبت فرموندن همشون بیایی اندازه با هم خوب بودیم فرق نمیده با همشان خوب بودیم ما هیچ مشکل چیزی نداشتیم همه رو دوست داشتیم اونا و اطمال همه رو دوست داشتیم بودن از شبت من بخواستم قبل از نون اگر اجازو بفرمایید به خانواد محترم احمد بگی بشت سلام عرض بکنن و روح و شهید از آدمون احمد بگی شاد باشه واقعا این مرد بسیار خوب با اخلاق با گذشت بی ادعا که من هر موقع اشینو مثلا مراسلی بودینو اول به اشنو زنی بزنم چون پاشم درد میکرد رانندگی نمیترستم بکنن همیشان افتخار میداد که با من و بچه های قادری یا اینو با هم دیگه مثلا میاسه این مراسل خیلی انسان خوبی بودید خدا رحمدش بفرماید یادش کرام روح و شهد بله این آقای علی مرادی که الان اما در صحبت کردن اولی بار این واقعا انسان به تمام معنون هست مرد کامل به خود جوستش از من کچی تر است ولی به نسبت چیز عقلش نشت شاید دوشتر باشه ولی من اوغوره که رفته بودم کسی نبود به من قضای نرده این سرداده اراق میدادن دوتن دست خلاصه چیز کردن دیگه یک کسی آوردم به اسم آقای علی مرادی هم برحام خانه علی مرادی آوردم تو اتاق ما و بعد اشنا خلاصه صحبت کردن و این ها گفتن من قضا نمیتونم بخورم من هم تنها چیزی که دوزده کرده دارم افتلاس از بیمارستان یه قاشق بود که زیر گرچ قایم کرده و گرچ دستم به اون قاشق به انوزیه مثلا شاید پرشه و الان ارزش داشت بعد این بند خدا علی مرادی هم خیلی به موقع خدمت بیمارستان خدا حفظیش بکنه بعد اومد شروع کردن و دوزده قضا دادن قضا رو که قاشق و از باش خواب میگورد بالا من دهرم باز بیکردم منظر بود من بجو هم تا میرد تا این گفت تمد بگیر مثل اصف آبی چه رو بازی دهرمه نمی جایی قضا رو گفتم نه آره خیل باینکه خیلی انسان بباشرین ای جان درست باید اینشون ارزش باید که که من دیگه اونجا یه سربازی اومد اونجا چیز کرد گفتش که شما تیار این خلابان این این رو گفتیم بله گفتش خلابان چی هستیم گفتم ایشون اف خمسه بوده من اف اربعه بودم اینا بگمیان چی نه فلا خدام خود میتونی اینا باشت من ام گفتم اف اربعه قوی کسیر بوم کسیر قتیر کشتن کسیر آقا این علی موردی هم کچی کرد ما بودی خود قدش دستش ایسی همکی زد به گوش مان رو بشین صحابت دیگه لفتن اف اربعه آره آقا سلامتون تشریف بوده منزل بایداتان رفتن برای گفتش یه بش برای برم اونجا از اونجا شد به فیلم بگیرم بس باهم بیارم اشون بالا برای برم اونجا شده
01:18:31--->01:18:37
spkr_11: اگه بالا بیاد خوبه نمیدنم اگه اونجا بتونه چیل رو کنیم خب از اون خاطرهای یه بار دیگه تعریف کنین لطفا
01:18:43--->01:19:40
spkr_08: خاطره برد. احمال هم چیزاره باشه. دستتون چکسته بود؟ اون بود. این اراق یا بچه هایی که اسیب میکنن تو جهپه حالا سرباز یا غیر سربازینا اول این چیز که مسایب باشون میکنن که از طریق راژیو مثلا پخش میشود میگفتن که اول به شما مثلا خیلی آب براشون مهم بود. مثلا آب دادن و فیلان تشریبی و عطشان و این چیزا. بگفتن خوب بعدم از صحبت سیاست بیکردن و اقتصاد اینا بیشترین پرتیدن. یه سرباز اونجا اسیل شده بود. گفت خودتو معرفی بکن. گفت من سرباز فلانی بسار اینا. گفتش خوب در شما در جهپه آب دادن. گفت بله. گفت چه آبی؟ گرب یا سرد؟ گفت سرد. بعد گفتش که وضع اقتصاد چطوریه؟ گفت والا من اقتصاد نمیشتم. از سرگروبان هم بپرسن بینام که هست. این هم همینطور داشتن پخش بیکردن. درابیم.
01:19:45--->01:20:03
spkr_10: خیلی خوب بود. میگم که جناب وزیری عزیزم پیرامان صحبت های جناب سلواتی اگر مطلبی دارید بفرمایید من امشب خیلی مزاهم شدم. واقعا شرمنده دیگه شما همیشه صبرتون زیاده.
01:20:06--->01:20:36
spkr_08: نه دیگه ما استفاده کرده از تو واسه آقا اینی که قبلا فرمانده همون آقا شروید، آقا یویبی تشریف کرده بچه ها استفاد کرده این دیگه چیزی برای گفتن ندارم ولی یک کاش مثلا همین طالبان که اومده اونجا بیدادن دست ما خدا شده با شیشه خورده و میخو، سیخو یارو یارو چیه؟ مرتبیله میره چیز تماما پاهاش پاره میشه چون پلاستیکی بود. برنگ پا شده این چی بود؟ پلاستیک؟ یعنی همین کافی بود و اون مقاملات نکردن ارتششون در مقابلش دید، مشخصه
01:20:38--->01:21:28
spkr_10: سلام لغمان نجاتم به شما درود میفرسن سپاس بگو رو مصنده شما قادری از کنم که برحال شما افتخار مملکت هستید با حضورتون ورود سال روز ورودتون رو خدمت شما تبریک میگم از خداوند براتون بهترین ها رو میخواییم و همیشه سلامت باشید و هرانچی که لیاقتشو دارید که میدونم خیلی بیشتر از اینا هست شالله که خداوند بهتون انایت کنه هرچی براتون خیره هرچی که برای شما و خانوادی محترمتون اگر پیامی مصنده بفرمایید در غیر این صورت ما برای شما
01:21:26--->01:21:53
spkr_08: بفرمایید در غیل این صورت ما تشرفه کنم تنبا مازندانی و پرسانلش در این سالهای طولانی برای ما زمانه ما زحمت کشیدن یکی هم تشکر ویجه از شما دارم چون ما قبل از کورونا سال یک بار مهمان فرمانده نیرو بودیم هر سال دور هم جمع می شدیم همین حال هست و این دو سال گذاشتر رو شما با این لایبتون برای ما زنده کردیم بچه ها رو دیدیم خوشحال شدیم
01:21:54--->01:22:24
spkr_10: ایجونه دارم جام قادرین به شما سلام میدن همبند عزیزم این شده خودم ارادت دارم ارادت دارم اشک تقدیم این مرد بزرگ جام وزیری عزیز بکنین که تمام وجودش اشک من چون از نزدیک هم خدمتیشون ارادت دارم و خیلی مخلصیم زحمت کشیدین اومدید خجالت دادید ما رو واست فاش عumته
01:22:23--->01:22:31
spkr_08: و سفا شده زیاد اهل استخنرانیانا نیستم حقیقتش بلد نیستم بسیار برقی صحبات بخونم
01:22:31--->01:22:37
spkr_10: خیلی ممنونم شرمنده کردید اگر فرمایش ندارید با هم خدافزی کنیم از دوستان
نظرات
ارسال یک نظر