سرهنگ خلبان 🦅🌟فریدون علی مازندرانی🌟🦅
00:00:00--->00:00:22
spkr_01: خلابان رو خیمت همه دوستان و حالا هم از نیروی هوایی خلابانهای عزیز نیرو هوایی شکاری ترابری و بقیه هوا نوردهای شرکت های هوایی ایران تبیق و تحنیت ارز میکنم این شاده که همه تون سلامت باشین و همیشه در اج باشید
00:00:22--->00:00:27
spkr_03: سد، اجامه دارم بسید. یه سوال جامعا داری پرسند.
00:00:24--->00:09:48
spkr_01: یه سوال جان خادری پرسند بله من این رو پاید میخوام بگم که من روز از روز چهارم هنجام من ببینید من میخوام فقط شرایط رو عزیز کنم خدمتون آقای بصیرت تو اون بیمارستان کرامویل وضیعتش طوری بود که نه ایشون هر بیماری رو تخت تو اتاقش که بود نیازی نبود کسی بیاد فشار خون بگیره کسی بیاد در جه تب بگیره تخت تو اتاق به قول الان حوشمند بود همه چیزا بهشون وست بود ایچی نه ولی من موقعی که میرفتم تو اتاق چون از صبح میرفتم تو بیمارستان تا شب تقریبت هر روز من زمانی که من وارد اتاقشون میشدم یکی میامد میخواست فشار خون بگیره یکی میامد تب ایشون میخواست بگیره ما دیدونیم همه میدونند یکه چه خبره زمنی که هر یکی دو روز هم اون ریس سریب صرخ انگلیس از من سوال میکرد تو مطمئنی ات دولت یا کسی باید نیست؟ ما هم خیلی ساده رنگ رو با میپرید میکرده اونه اگر هست به من بگم میگفت نه تو نه کسی نیست فقط دارم میگم که موازب تو مطمئنی کسی نیست؟ خورسته ما دیدیم که اینجوری نمیشه چون من خانواده ایشون رو هم تو برای شون هتل چرایتون اسکایلارک لندن جا گرفته بودم اومدم رفتم رو برو اول رفتیم با یک مثال ما یک خانه جانبازان هم در بنیاد چهی در لندن داشت من با دوستانم خوب اونجا هم میرفتم و میمدم به دوستان گفتم که آقا من یه تجویزات میکنم یکی از بچه هایی که اونجا کمک میکرد من اخیرن همین پنشش ماه پیش فهمیدم یکی از مقامات فعلیه ایشون اسم کچیش کامران بود این کامران خیلی هم شیطن بود منو برد یکی از مناطق جنوب لندن چیزهایی که میخواستم پیدا کردم و اومدم به ظرف 24 ساعت اتاقشون رو در یک فرصت خیلی مناسب تجهیز کردم بعد که تجهیز کردم مطمئن شدم بعد از زورشم اومدم به خانوم بسیرت کفتم که آقا من جاتونو عوض میکنم چون راه دوره هر روز میخوایید به بیمارستان بیاید رو بروی بیمارستان کرامبل اونور خیابون یه فلت اجاره کردن اینا رو اووردم اونجا دستگارم بردیم همونجا گذاشتم ما روی کنار روزنامه هم که روزا میوردن با مداد برای بسیرت برای آقا بسیرت نمیشتم علی جون از امشب ما که میریم من شبیه 10 تا 15 تا اسم با مداد اینجا مینویسم ما که میریم ساعت 8 نو دیگه هیشگست نیست تو دونه دونه اسما رو بخون هر اسم اینو بگو وضعیتش چیه؟ آیا هست؟ آیا دیدی؟ خبری داری؟ و ما رفتیم بودید تقریبا یه چیزی بوده 3 تا نوار فکر میکنم پر شده که این نوارا رو من همرا بعدا آوردم که پیادم کردیم ایشون راجب دونه دونه تک تک بچه ها اطلاعات داد که خوشبختانه اطلاعاتی که ما از ایشون گرفتیم با اطلاعاتی که در رابطه با مفقودین ما داشتیم تقریبا صد درصد درست بود یعنی هرچی رو که ما به عنوان اسیر میدونستیم از مفقودین ایشون هم تأیید کرد و این بود که بعد از این هم که اومدیم دوباره همین اطلاعات رو من به ادار و دوم دادم و گفتم اقوی اینا هستن این هم مدرکش این هم اصیری که اونجا صحبت کرد و نوارا رو بهشون دادیم و که یه مقدار ادار و دوم با ما را اومد حتی مثلا سر درجه تا آقوی اینا چون ما برای اصیر چون میدونید کسی که اصیر میشه یا مفقود میشه بلا فاصله برابر قوانین اون موقع از یگان مربوطه منتقل میشه به ستاد نیروی مربوطه یعنی در یگانش دیگه نمیتونه بمونه حالا این کسی که منتقل شده همه کاراش باید اینجا انجام بشه یعنی اگه زبان درجه شده باید ستاد درجه شد درخواست کنه اگه زبان اینا هم برای همیش همه کاراش به این صورته که ما این کار رو هم انجام میدادیم و خدمت شما ارز کنم برای همین بود که درخواست درجه و غیر ازاله که حالا چه و سرات شده مفقودیم رو ما از این کانال انجام میدیم و بعد از این که آقای بسیرت و البته آقای بسیرت و ما بعد از روز ده هم بود ده هم یا یازده هم بود که دیگه ایشون من چون دستم اونجا بقیر از خود بیمارستان یه تیوم فزشکی تشکیل دادم با عنوان خانواده از طرف خانواده که از این هاشو خودمون میدادیم مربطه نامه بود که فرمانده اینی رو لطف کرده بودن داده بودن به من اسمان میلزده بودن که این خانواده بسیرت هستن میان اونجا یک من دفتر کالایی داشتیم دفتر خرید داشتیم در لندن اگه اشتراک نکنم اون موقع آقای سرگرد یا سرهنگی بود به نام سرگرد همت یا سرهنگ همت ایشون نسئولش بود که من ربطه از اینجا از اینه برده بودم و بنیاد چهی درمان بر کمک کرد و یه تیوم فزشکی کامل تشکیل دادیم که گفتیم چون بیمارستان کرانویل به قول مرفت جز بیمارستان های بلکلیست ما بوده و اینم عراقی ها بودن نکنه و خدای نکرده مشکلی برش پیش بگیرد تیوم فزشکی ما هم تایید کرد که ایشون دیگه میتونه مرخص شب بیمارستان من به این آقای رئیس سلیب سرخ انگلیس یه روز که با هم داشتیم صحبت میتردم گفتم خب این که همالش کبشه این دیگه برای شما زحمته اینه چرا نمیدیم به ما بگیم اینو مبادلهش کنیم مبادلهش کنیم تحفیل بدید با زن و بچهش اصلا من زن و بچهش با بردم برای همین اینجا زندگی کنه با همین مزمون که اینجا زندگی کنه اینی که من گفتم ایشون گفت از ایستا بید من صحبت کنم اونم چگاه که شبش به من زن ایستا گفت صبح کجا میریم گفتم میام بیمارستان گفت من پنج صبح میام دنباله که اومدیم رفتیم با ایشون سوار آپ ما شدیم رفتیم جنف رفتیم جنف اونجا نماینده ما در جنف اون موقع آی سیروس ناصری بودن آی سیروس ناصری که بود اخوی سرهنگ منصور ناصری خلاوان عرف فور ما یکی از آسای نیر و هوایی ولی کسی نمیدونست به صحب کجیشون هست اونجا من اونجا متوجه شدم کجیشون اونجا به صحب چه میگن سفیر ما هستن سفیر بودن نماینده بودن اون طرف هم آقای برزان تکریدی بود که خویه آقای سردان بود اومدن و مدارک رو امزا کردن و مدارک تحویل علی بصیرت رو اونجا ما امزا کردیم اونجا امزا کردن و مدارک با امان شاهد امزا کردن و مدارک بردیم کارم که تموم شد خیلی مرتب و منظم خداحافظی کردن اینده ما یه دو ساعت آقای چیز این رئیس سلیو سرخ انگریس اونجا کار داشت رفت به کارش برسه من در چند دقیقه خدمت جناب ناصری بودم ایشون بعد پرسته چجور شما رو اجازه دادن دولت شما بلنشید بیایید با اونبان شما با اجنه آقایشون هستی چجوری دولت به شما اجازه دادم کارش ما چیه چوکلت چیه همینجوری که سوال میکرد حالا خودمون دوتا بودیم گفتم من شایده جناب مصرخانم با اولش نگرفت من چی میگم گفت مصرخان که گفتم اخویه گرامه دونید که اصلا این تفلکی داشت منفجر میشد توییف رو چی کار میگونم گفتم سایده ما آمدیم کارم رو هم داریم میکنیم نتیجه هم هم گرفتم باید یه خیلی خوشبال شد و ما هم اون مداره خود گرفتیم و اومدیم برگشتیم یه دو سات بعدش برگشتیم لندن و که اومدیم با به اتفاق آقای مختاری کاردار دوم سفارت اومدیم بیمارستان چون نمیمیدن بیمارستان رو کردن اومدن گل آوردن شیرمی آوردن پحچم ایران آوردن و برای آقای بصیرتو که آقا آزاد شدید دیگه ما هشون هم تحویل گرفتم و دوزی که خواستیم بیاریمش گفتش که من بخوام بمونم اینجا یه چند وقتی گفتم آقا بمونم گفتش که من بخوام بمونم اینجا یه چند وقتی گفتم آقا بمونم اتفاق به من گفتن آقا زن بچهش گفتم آقا میان ما تنها برگشتیم آقای بصیرتو فکر میکنم به فاصله بیس روز و بیس پنگ روز و حت اکسه یک ماه بعد گفتم این تاسپورتت اینم بلیتت برگشتت اینم بلیت خانوادت اینم پول هر چقدر میخوای این تلفون میزنی میگیری واقعا این کار هم اولا تو روحی بچه های خلابان های ما خیلی تأثیر گذاشت پایگاه ها بعد هم خدمت شما اطلاعاتی که ما میخواستیم اطلاعاتی که راجب مفقودین داشتیم خودمونم یه مقدار دلناگرون بودیم این اطلاعات برا ما تکنیل کرد تأیید کرد و اینم که خب ما یه اصیل رو گرفتیم رابطه با سؤالی که شما فرموندیم من در خدمت امالا بفرمیکدیم بودیم
00:09:50--->00:10:16
spkr_03: سال ۱۰۲ قرار بوده بین ایران و عراق اسیرها تحویز بشن که از ایران برن آنکارا از عراق هم برن آنکارا درسته؟ بله ازا بیدیم من پس هم. ۱۰۲ نبود. جناب صدی قادری آزاده عزیز سلام بیستونن و ایشون پرسن. بردن بگیم تیم سال بقیش.
00:10:16--->00:11:41
spkr_01: من الان میگم خدمتون داستان چیه آه آکه خودحفظ خودحفظ برمیدید ما اولین سلام رسون سلام برسون ما اولین مبادلهی که با اوسرا داشتیم با سلیم سخون چون اولا من این رو خدمتون میگم نیرو هوایی تنها نیروی بود که اجازه داشت امور شاهد و اوسرا مفقودینش با خارج از نیرو و حتی سفارت ها حتی سلیم سخون جاهانی مستقیم مقاتب کنه هیچ نیروی چه زمینی چه دریایی چه سپاه اجازه نداشتن اونا باید اطریق ادار دوم وزارت اطلاعات یا حفاظت اطلاعات این کار میکردن ما مستقیم به قول مرف افتبات داشتیم به خاطر همینم حالا خیلی از اطلاعات رو مثلا مثل چند شب پیش بود یکی از دوستان جناب اسکندری بود اسم محمدیه گفت محمود محمدی شما سوار ایشون محمود محمدی نوخندانه نوخندان تیمسار محمود محمدی نوخندان از بچه های محمود محمودیه اجتباه گرفتن بله نخیل ایشون رو من اکسشو تو سفارت فرانسه رو میز سفیر رو روزنامه را تریبون گرفتم چرا؟ روزنامه رو ورداشتم همون دو روز بعد از این که اصیر شدم روز ن
00:11:37--->00:11:42
spkr_00: دوز کدم دوزنامره ورداشتم همون دو روز بعد از این تحصیل شده بید
00:11:42--->00:16:14
spkr_01: دو روز بعد از اینکه اصیر شده بود اکسش رو به سفیر گفتم اززست من این روزنامار رو ببرم گفت همین یه نسخه است گفتم من این رو میخوام به خاطر این اکس که اون رو آوردیم در سالی که جناب محمد یه نوخندان تا روز آخر جز مفقودیم بود این حت فرمون یعنی اطلاعات ما هر روز با سپارت ها این رو خدمت چون مرز کنم ما اولین مبادلهی که داشتیم اگر اشتباه نکنم ابتدای سال شهست بود قرار بود عراقی های یک تعدادی اصرا رو به ما قصد بدهند در بین اینا دوتا خلبان باشیم این رو سلیم صحب به من گفت از این ورم ما اومدیم برنامه ریزی کردیم یک تعداد از اصرا اونها رو آماده کردیم به اضافه دوتا خلبان خلا مرحوم فکوری روز مبادله قرار بود هواپ ما قبل از این که از بغداد بلند میشه بیاد برای آن کارا لیست اصامی رو بدن یه قوی به من سلیم صحب اعلام کرد هواپ ما بلند شده دفتر سلیم صحب هم اون موقع توی خیابون زفر فعلی بود دست شردی من هم توی دفتر سلیم صحب بودم یه تلفن با فرموند نیروس حبت میکردم یه تلفن هم با بیل گفتن بلند شده لیست نداده خب ما هم حالا خلابان هم آماده هست این فیسولم هم آماده هست هواپ ما آماده دوتا خلابان عراقی رو هم گذاشتیم یکیه یه مقدار چیز داشتن من نمیدونست همه آیز قادریه یا نه به سام یکی از این دوتا خلابان ولی به من سلیب سرخیا اشاره کرده بودن به قول من رو تبقیه اون چیزهایی که خودشون متوجه شده بودن که یکی از اینان فرشیده اسکندریش هم نمیدونستن فرشیده ما هم تو تمام آسره همون یه فرشید داشتیم مفقودینو یه فرشید داشتیم فرشید اسکندری بود کسی دیگه نمونه من منتظر فرشید اسکندری بودم اسم اون یکی رو هم نمیدونستم بینام نگفتم که این اسکندریه حتی بهشون گفتم ما یه همچین خلابانی نداریم شما اسم کامل به من بدیم به هر قرد هواپ ما از بغداد بلند شد لیست اسامی خرار تلکس بشه اسم خلابان نبود اصلا تلکس نکردن لیستو من به من گفتن هواپ ما رو از بگه بلند شد سلیب صاحب گفتم نه هر وقت لیستو به من داد من چون دوتا خلابان گذاشتم دورش زمانی بلند میکنم که مدیر سلیب صاحب زنگ زد وزد دفاع با جناب فکوری صحبت کرد چون مستقیم صحبت که آقا ایشون اجازه نمیدو اینا هواپ ما تو همین گیردار اومد نیکوزی ها نشست نیکوزی ها تو قبرس نشست گفتن آقا قبرس که نشست قبل از این که بلند شد لیست برد میدیم چرا فکوری هم با من صحبت کردن گفتن آقا هواپ ما رو تو بلند کن اینا نیکوزی ها لیست میدن گفتم جام سرنگ من به یه شد هواپ ما رو بلند میکنم این اجازه رو به من بدید اگر هواپ ما بلند شد رفت مرز رد کرد خلبان نبود توش من هواپ ما رو برگردنم تبلیز ایشون گفتن اجازه داری اون کار رو بکنیم گفتن به پست فرموندی خودمون بفرمین اینا به پست فرموندی هم اطلاع دادن و من گفتم باش هواپ ما هواپ ما اونها نشست نیکوزی ها قرار بلند شد بیاد برای تهران هواپ ما هم از تهران بلند شد هواپ ما تهران ما بلند کردیم هواپ ما یه چیز از آنکارا بلند شد از نیکوزی ها بلند شد متاسفانه لیست نداد اومد آنکارا لیست نداد اومد نشست آنکارا بازم لیست نداد ما هواپ ما مرز رد کرد روز سیواس بود اگه اشتباه نکنم اگه نزدیک وان بود من گفتم هواپ ما برگرده هرچی گفتم خلاب ما برگرده تبلیز گفتم در چی تبلیز گفتم دوت خلابان رو تحفیل اونج رو بدید بعد بلند شد که رفتن و اشتباه هم رفت نشست آنکارا بود اونها هم بلند شد اومدن تهران ما دیدیم یه خلابان هم توش نیست یعنی از اولش این ها هستن برنامه شمون بود کلک به ما بزنن ولی ما هم دیگه بین ارام هم و حکمه همارو برگردنم اون دوتا خلابان رو تو تبلیز پیاده کردیم و بعد اووردیمشون تهران سلیب سخ نظارت نمیکرد سلیب سخ نظارت میکرد عراقی ها بازی در میکرد
00:16:15--->00:16:19
spkr_03: بای شهر بازی دارم. مثل صلیب سرخ چیز برتره.
00:16:15--->00:23:25
spkr_01: بازی در دیارم مثل سریب سرخ یه چیز برتره خب برحال اینا با هم از این هم نگذاریم که دست به یکی هم داشتن یه سری دیگه برحال اون هم دست به یکی هم داشتن یا مثلا سریب سرخ مگه نمیدید اینا چی کار میکنن مگه نمیشنید حتی تو اردوگاه ها اردوگاه های رسمیشون اون ها مسائل کنوانسین جنر رایت نمیکردن هیچ کدام موارد شد من یه نمونه بگم بحثی که جناب شیروین اون شب کردن راجب بساب و جناب قادری ببینید خلبانهای ما رو حالا بقیه اوسرار من کار دارم خلبانهای ما رو اصلا شما نمیتونید تصور کنید یعنی اگر این آقاییم ساعتها بیشنن برامون تعریف کنن توضیل پدن بازم من نمیتونیم حس کنیم چه بلای سر اینا آوردن چه بلای در صورتی که خلبانهای اونو اینجا ارز کردن ما سال شهست حالا ازدواجشون هیچی اونی که بعدها این کارا کردن من برای نمونه خدمتون میخواهم یه چیزی بگم دو تا حاپ ما رو در دسفول زدن سال شهست دو تا حاپ ما رو نزدیک دسفول زدن سخو هم بودن اگه اشتباه نکنن جفتشون پریدن بیرون این دوتا رو گرفتن یکیشون زخمی شده بود بعد جور این دوتا رو گرفتن و دستگیرشون کردن و با آمبولانس داشتن میمدن هر دوشون با یه آمبولانس داشتن میمدن میووردنشون پایگاه دسفول این دوتا که میان تورا یکیشون فوت میکنه اون یکی میفهمه میارن تو بیمارستان و برحال دیگه جنازه شو فرستادن تهران بعدا اون یکی رو فرستادن تهران ما گفتون فرستادن اون یکی که اومد اینجا من دیدم یه آدمیه خودش ست پایین یک معرفی میکنه خب سن و سالم باید ست پایین یک معرفی میکنه اولا یه مو تو سرش نیست قیافهش نگاه میکنه میگیم حد دقل چل پنج سال پنجه سالش ما هرچی بالا پایین کردیم گفتن اونو تحویل بده اون موقع ما اقلب بچه های خلبان های عراقی رو در زندان جمشیدیه مخصوص بود یه جای مخصوص بود اونجا دیگر میداشیم وزیشون هم خیلی خوب بود من گفتم ازید با اینه اینجا نگه داریم اول ببینیم در خود نیرو درد سرتون ندم سه ماه تموم جناب بردشیری شاهده جناب تیمسار سیروس بردشیری اصلا الان در انجیو اصلا میجا هم سلام هز میکنم خدمتشون شاهدن ما هر روز بیرفتیم با این صحبت میکنم یه روز می اومد انگلیسی صحبت کنه میگفتم انگلیسی صحبت چون انگلیسی مخصوصا دست پاشی کسی صحبت میکرد که خیلی حرفا رو نتوله بگه من لحجه ایشونی که دیرن اومد هم یه مترجم با لحجه نجفی کربلایی برش بردن یه مترجم عرب یکی از همکارامون که اصلا به زبان عربی راحت صحبت میکرد بچه کربلا هم بود با همون لحجه بایش صحبت میکرد که دیگه کتا نتونه ما هر کاری کردیم هنون میگفت سپاییک هم من هم میگفتم آقای این سپاییک نمیتونه باشه بهش گفتم تو این لیسته من بودی درجار بودی قبلا گفت نه اشتباه کرد وگر نه اگه میگفت ممکن بود ما باور کنیم و بفصیم من تو مدت سه ماه در حدود دو ماهانیم سه ماهی که این پیش ماه بود در ستاد نیرو من سه بار رفتم سازمان غذای ارتش اجازه بگیرم که بگم آقا اجازه بگیرم یک حکی یکی بزنید گوشه این این اجازه رو ندادن به ما گفتم اگه دست بهش بزنی خود نه من فلاب میکنیم من میخواهم ببینم بگم سیستم ما اینجا چگونه بود افتار میکرد اونها با بچه های ما چکار میکنم نهایتا من به فکرم دستید گفتم تنها کار که میکنم با دوستان با بچه های اونجایی که ایشون بازداشت بود و نگه هیش داشته بودیم همهانگ کردم تو غذای این یه مقدار به قول مروف مواد خوابوور بریزین شامش که دادید خوابید تو تختش صاف بخوابه اکس بگیری در بالا سرش درست مثل یه مرده نمیدونید چند سالشه؟ میدونید چند سالشه نمیدونید کهیه اسمی که میگفت اسم اون خلبان مردره میگفت اهایتا انایت فرمودی؟ اسم اون خلبان مردره میگفت چون فهمیده بود که اون کشته شده اسم اون رو میگفت نمیگفت ما خلاصه بعد از سه ماه اکس ایشونی گرفتیم و خدمت شما از کنم بعد که اکسی گرفتیم بلافاصله اطبا اکسیشم بود اون تختی که خوابه ده بود تخت سربازی بود و ملافه سفید زیرش اینم با یه زید فیرنی و یه چلوار این کردی ها پاش بود خوابیده بود درست انگار که یه جنازه است این اکسیم من بلافاصله فرستدم تمام اردوگاه ها ظرف 24 ساعت یک سطبانیاری اگر اشتباه نکنیم یا درجدار بود استوار بود تو اردوگاه ساری تا اکسیشم بود شنافته بود گفتیم سرگرد این این اینه رئیسه اطلاع داملیات پایگاه شواهیدی هست که ما موقعی که اومد من بخواه حالا چون رادیوی ما اعلام کرده بود چون رادیوی ما بعد از این پینک دو توابه ما رو زده بودن اعلام کرده بود رسمند تو اخبار که دو توابه ما رو زدن خلبان ها پریدن خلبان ها اسیر شدن خلبان هایی که تو جمشیدیه بودن همه سراغ ایشونو میگرفتن که آقا این کجاست این کجاست ما هم بودن آقا ما خبر نداریم کجاست چیجوریه به ارحال ما ایشون باعث شد که ما اردوگاه پرندک رو زدیم که بعد من گفت آقا ایشونو اشتباهی بردن پرندک اردوگاه پرندک رو زدیم اولین نفر امیدونم که بردیم اردوگاه پرندک ایشون بود البته بعد که خلبان هایی دیگه اومدن حسابی زدنش خودش بود خود عراقی ها ترتیبش رو دادن خوبم زدنش ولی خب برحال دیگه یه همچین مسائل بود یعنی ما کسب اطلاعاتمون از اینها واقعا سخت بود یعنی به این سادگی هیچکونه اطلاعاتی به ما نمیدادن در صورتی که اونجا بچه های ما رو ما هم اطلاعات داشیم نه این که نداشته باشیم همونطور که اونا به قول جناب اسکندری پریشبا میفرموندن که لیست گردان رو گذشت شلو به هم بله ما هم داریم ما هم همه گردان ها رو داریم اصلا نه الان اصلا این وظیفه هر ارتی نه جنگ این چونی دارن بکنیم که به قول مروف این رو چگونه بگم بتونیم اطلاعاتی بیشتری از اینا بگیریم در صورتی که عراقی ها به هیچ وش هیچ زابطه ای رو رعایت نمی کردن حتی در روزای آن
00:23:24--->00:23:29
spkr_03: کنبانسیان را رایت میکردیم دیگه با همهار
00:23:28--->00:25:09
spkr_01: بله کنونسیون نگفته بود شما هفته مثلا دوتا باکسیگارم به اینا بدید کنونسیون نگفت که به اینا اجازه بدید که مثلا خانواده شنون بیان مثلا یه شب هم باشند یه همچین کارهای میکردن تو اردوگاه های ما تو اردوگاه های ایران یه همچین کارهای میکردن اینی که خدمت شما ارز کنم واقعا بچه های ما به خصوص مفقودینمون به خصوص مفقودینی که در زندانه ابو غرب و خدمت شما زندان استخبارات بودن واقعا خیلی زعج کشیدن خیلی ازه یعنی همه ما بهشون مدیون نستیم شما الان امثال جناب قادری جناب اسکندری جناب یوسف احمد بگی جناب شیروین همه شود جناب محمودی هر کدوم و دونه دونه شونی دست بذارید روشون اینها یک دونیا زعج کشیدن یک دونیا فشار رو تحمل کردن ولی خوب خوشبختان رو هم استخامت کردن و مثل صد جلوه عراقی ها وایستدن طوری که روزی که ما میخواستیم روز آخر مبادله من جنرالی که به قول مروف طرف من بود به نام جنرال عبدالسطار ما با هم روز آخر کلنج میکردیم دیگه یکی بده یکی بگیر یکی دونیا میدادم یکی خلابان میگرفتن اینجوری بود روز آخری که ما این 26 تا اسیر مفقود ما 26 تا مفقود داشتیم که توی ابو غرایب بودن و 26 تا هم که قبلن اومده بودن 27 تا این کلش بود در نجه خیلی مشکل داشیم سر مبادله سر جا به جای این بچه ها اینه که
00:25:13--->00:25:33
spkr_03: شرف مازندرانی عزیزم یعنی شما دائرت و معارف واقعا توی این بخش و سرا و شهده و توی این واقعا من این بیمارستان امین خانه جانبازان و لندن رو که فهمودین من پدرم هم اونجا بوده رفتن بیمارستان چرچی لمن شدن
00:25:21--->00:25:33
spkr_02: و سراو و شهده و توی این واقعا من این بیمارستان امین خانه جانبازان و لندن که فهمودین من پدرم هم اونجا بوده رفتن بیمارستان چرچی لمن شدن
00:25:33--->00:25:40
spkr_03: خیلی تعریف میکردن از اونجا خیلی ممنونم از شما سه
00:25:39--->00:26:20
spkr_01: جانبازن هم البته همون موقعی که من رفتم برای چیز بعدا جاش هم ما عوض کردیم همون موقعی اومدم گفتم آقا این جا کوچیگه یه جای بزرگیه یه باق خیلی بزرگی رو خریدن برای به قول معروف نگهداری از جانبازن اونجا میرفتن چون جای دیگه نبود باید استرعت میکردن اونجا قبلش یه ساکتمون چار پنی طبقه بود گفتم آقا اینجا نه حیات داره نه باق داره نه چیز این بند خداها که میپوسن اینجا پرس اومدن یه باق چند هکتاری رو گرفتن و جانبازن اونجا هم استرعت میکردن هم به بحث بیماریشون میرسیدن چون برنیانی ها میگم تردیم جانبی که زد بودیم مقلص شما بگربان لطف دارید زده باشید
00:26:20--->00:26:44
spkr_03: من خواستم به دوستان اطلاع بدم. جناب مازندران اینجا صاحب خونه هستن. بنده مستجرم و اینجا جامع مازندرانی هست. اگر سوالاتونو که دارم میبینم دارم میپرسن. ایشون توی تایمایی چون جامع محبی هم منتظر هستن. توی تایمایی هست جامع مازندرانی میان و درها مطالب که دارم.
00:26:39--->00:26:48
spkr_01: تایفی بستالیس جامازندرانی میان و برحال مطالب از اتا جانم من اوزخواهی میکنم که وقتشو برحال گرفتیم زیاده من صحبت کردم
00:26:48--->00:26:54
spkr_03: بردابر مدیر فریدون عزیزم
00:26:55--->00:26:59
spkr_01: با ربان توم برم بلوت فتا رید. بان خیشن از با روز فتا. بسیار بین سیاره.
00:26:57--->00:27:02
spkr_03: 哦
00:27:03--->00:27:07
spkr_00: به بحث پروازی نبود از این جهت پروازی بود
00:27:07--->00:27:18
spkr_03: ببین شما همه جلبات بپرد. جناب رضا لبیبی عزیزم تیمسا لبیبی میگن چاکر فری عزیز. بباشر من الان. ببین شد. قربونت برم رضا شد.
00:27:08--->00:27:17
spkr_00: ببین شما همه جلبات بپرد. جناب رضا لبیبی عزیزم تیمسا لبیبی میگن چاکر فری عزیز. ببخش من الان.
00:27:18--->00:28:14
spkr_03: فکر کنم خودشون دوستان ها اینجا میگن حسن آقای عزیزم میگن جناب محبی اوزخوایی کردن نمیتونن بیان با چی گوشیشون خراب شده مرسی حسن جان جناب این عدمین محترم دلبران آسمان میگن لذت بردیم تیم سار خلوان همهارو دوست دارن من فکر بکنم حالا که اینجوریه یه چند دقیقه دیگه شما بمونین که همتا سوالا جواب بدید خانوم آقا پیمان خانوم مرادپورم میان که یک قطعی رویشون در وصف شما دلبرمردان حسن نورد و آسمان ایران قربنت حسن جان مرسی حسن عزیزم حالا دوستان ما میگن ببخشی شعید کوپال بگید نمیدونم حالا میخواییم با همدیگه بریم جلو ببینیم کدوم سوال ها رو ما جواب نده مرسی حسن جلو بیدیگه بریم
00:28:13--->00:29:44
spkr_01: شهید من اقلب این شاهده رو فقط چون شهید کوپال اففوری بودن خدا رحمتون کنه من اینوها رو امور ایسارگران با اسلامشون برخورد کردم خیلی هاشون رو خب از نزدیک نه سعادت همگردانی رو باشون داشتم نه همپروازی رو چون قبلش که من قبل از افچارده افپنجی بودم از افپنج اومدم افچارده خب گردان اففور نبودم من اففوریارم بیشتر هم دوره ها و دوره های دانشکده و همپایگاهی مثلا جناب شهید عزیزی مقدمو که من گفتم یا دوستان دیگه یا جناب لغمان نجات نه ما همه همپایگاهی بودیم تو دوران دانشکده خلبانی تو امریکا مثلا ما توی پایگاه بودیم همه لافلین بودیم با هم بودیم با جناب ختیمی با جناب لغمان نجات با جناب مولایی بقیه بودیم دوستان اینه که خیلی از بچه ها رو من میشناسم آقای کوپار رو میشناسم خیلی آقای دیگه ولی از نزدیک متاسفانه اطلاعات دقیقی ندارم نه من خیلی از دوستان ممکنه نداشته باشن چون بعضی از شاهدامون هم خیلی جوانتر از ما بودن تازه بارد و گردان ها شده بودن برحال جنگ هم پیش اومد و خیلی هاشون متاسفانه به شهادت دستن مگر بچه های هم گردانی هاشون یا هم دوره هاشون اطلاعات دقیقی داشته باشن خیلی آقای دادگی گردانی هم دونگ capable کرعبه انا ببکه رون بچه همه ندارم مگر بچه هم گردانی همه های های نگه خیلی و که تفشند همه هم است سدوشد خیلی آقای اجگر نگه دادگ پیشه های های خیلی آقای اعطب next
00:29:44--->00:29:58
spkr_03: بسر تیمسا سرنشگر آلاها تو لایف هستند یه زحمت بگیشت میکنم سلام بید آی دکتر بابک دکتر بابک هزید خیلی خوش آمدید به لایف
00:30:00--->00:30:18
spkr_01: این که جناب آل آقا هم استاد من بودن این افتخار رو داشتم با اشون چندین پرواز داشتم هم قبل از جنگ هم تو جنگ هم زمان به صحب آموزش افچار در ضمن این که افتخار هم سایگیر هم داشتم با جناب آل آقا
00:30:18--->00:30:27
spkr_03: ای چانم ای چانم دروت بعد دکتور بابک عزیزم خب مصنبی دار این راجب شهید آل آقای عزیزم
00:30:27--->00:31:52
spkr_01: هیچ چیز خاصی دیگر اینو چون اصلا شهیدالاقه تابترین اینو من به طرف میگم تابترین خلبان افچاده که من دیدم شهیدالاقه بوده من یه مثال کوچیک میزنم اگر اشتباه نکنم تو سال شست شست و یک یک برنامه گذاشته بود تلویزیون شبه های پنشنبه یا چارشنبه بود یک شبه هر شبیه یه خلابان چند تا خلابان هم بیشتر نایی بودن چل پنج دقیقه یه خلابان میمد چون تو جنگ بود راجع به مسئله جنگ صحبت میکرد من چون در تهرام بودم و میدیدم تماس داشتم با آقای اون آقای میگفتن هر کدوم از بچه هایی که اومدن برنامه زبط شده ما بالای دیویز تا سی ست تا کات دادیم برای یه برنامه مثلا چل دقیقهی سی و پنج دقیقهی میگفتن آقای آلاغا که نشست ما استارت زدیم بلند شد کات دادیم چل پنج دقیقه بدون یک دونه توپک بدون یک دونه اشتباه شما این شما که ما آلاغا خاش بایدیم تشکی کردن صحبت کردن و واقعا یکی از اساطید تاپ افچارده بودن شما اشترده
00:31:53--->00:32:13
spkr_03: همه شون پهلوانیم پهلوانیم هم خوب هم حرفی زنیم زنده باشی زنده باشی سر جنام نمکی عزیز میگن درود بر تیم سوار فیدون مازندرانه ما به مخمص جنام نمکی ما به هم فیدون نمکی بنده
00:32:11--->00:32:25
spkr_01: بنده چهارسنگ سال افتخار شاگردی جناب نمکی در معاونت اطلاعات داشته عشق جناب نمکی و این بهترین دوران زندگیم بوده الان همین که در فشار بوده و ترمی روی
00:32:19--->00:32:34
spkr_03: و این بهترین دوران زندگیم بوده الان همین که در فشار بوده من طرف نیره بودید سؤال بکنم شخصی شما چه اینقدر انسان خوشقلب و خوشبین و دعوت و یعنی فکرمم تو زندگی چون سما اثر وانه شده
00:32:35--->00:32:41
spkr_01: من خیلی زود اصابن میشم ولی زود کلدان میشم یسه
00:32:41--->00:32:46
spkr_03: میگن از شهید فراخی بگی میگن شهید حسین فراخی
00:32:45--->00:35:08
spkr_01: حسین فراخی خدا را احوال دید. حسین فراخی هم دورو هم دستهی منه یعنی من دانشگده من حالا بنابرای مقرارت دانشگده من دسته بودم حسین جز افراد مثلا هفتم یا هشتم دسته ماست دستهی که من دانشگده بودیم یادمه حسین مشاله حکلش خیلی درشت بود بچه گلپایگاه هم بود حکلش درشت بود پاشم مشاله درشت بود پوتین در چل دو چل سه چل چهار بیشتر نبود حسین فراخی من 25 روز تا یک ماه با این کفشای ورزشی دانشگده بود تا اینکه پوتین براش گیر آوردن چل هشت بود نمیم چل هفت بود همیشه هم شبا ما تو دانشگده با به خاطر پوتین های حسین آقا ریشو باکس که کار میکردم بچه های کوپ ما مانوف میشدن چون پوتینشتر یمه جلوتر هم بقیه بود یا یمه دربتر خدمت من از کنم دانشگده امریکا هم با هم بودیم اگر اشتباه نکنم جناب فراخی و یکی دیگه از همدورای عزیز من جناب داود فایمی کابتان فایمی که ترابری میپیدن هفتاده هفتاده هم مدت ها هم ماهان و شرکت های دیگه میپریدن این دو نفر اولین نفر به ازاره ها یکی دوتا دیگه بودن اولین نفراتی بودن که در آمریکا دوره تسیه هفتو دیدن یعنی ما تسیه هفت تسیه هش بودیم یه دوره اومد که فقط تسیه هفت میپریدن مگر این که خوب باشن اون آخر مثلا یه تعداد رایدن تسیه هش بپرن که انتخاب کرده بودن جناب فهیمی جناب فراخی جز اولین ها بودن که وینگشون را اونجا گرفتن یعنی وینگشون را در تسیه هفت گرفتن ولی هر دوشون را بعد اومدن تسیه هش بریدن که بعد هم اومدن ایران را با ما هم دوره اف پنج بودیم در یک دوره بودیم در یک کلاس بودیم گردان چلی یک بعد گردان چلو دو که بعد دیگه خسن رفت بوشه ما موندیم دوباره بوشه برگشت با هم اومدیم برای چرا زاریم آن افچار در
00:35:09--->00:35:18
spkr_03: آقای دکتر بابک عزیزم امو جان از مرحوم پدرم عراقی ها اطلاعاتی نداشتن سؤال میکنن از شما
00:35:19--->00:37:04
spkr_01: چرا بابک جم چرا نداشتن؟ عراقی ها یکی از دقدقه های ما دقدقه های دیروی هوایی بعد از به قول مروح سانهه بابا بعد از این که حواب به ما رو زدن این بود که ما باید هر جوری هست جناب آل آقا رو پیدا کنیم وزیعتش چی شده چون با توجه به این که جناب آل آقا خدمت چون هر از کان مدیر ترخا بودن ما اگر جناب آل آقا رو حدس میزدیم که به اصارت گرفته شده یا پریده بیرون اونها گرفتن تمام ترهای نیروه هوایی باید سریع عوض میشون و به خاطر همین من یک بار دیگرم توزیح دادم بیش از دو ماه یک موهنین دو ماه سرچ و رسکیو برای ایشون به اناوین و مختلف به وسائل مختلف انجام شد نه بابا رو تمام افسران عرشت رو عراقی ازشون اطلاع داشتن حالا چیزی که هست آدم هایی که اینجا اصیر میشدن ما به اون صورت اونها اطلاع نداشتن ولی در به قول مراکز اصلی شون در معاونت های اطلاع عملیات و اینجاهاشون اطلاع داشتن که مثلا جناب آلاغا یا جناب دانشمندی یا جناب بسیریان اینها کسانه بودن که اصلاح میشون همه عراقی ها داشتن بدون برو برگرد اینه ما هم از اون برد داشتیم یعنی این که بگم عراقی ها حالا به نام دنبال بودن نمیتونم بودن یا نه ولی این که اطلاع داشتن مثلا جناب آلاغا چه پستی داشتن چه مسئولیتی داشتن در نیروس صد درصد اطلاع داشتن
00:37:05--->00:37:25
spkr_03: دوستان ما خیلی ماشاءالله سوال دارن میگن ماشاءالله شما از خوب دوزی میدید و جواب میدید من همینجری سوال چیز شده از جناب کازم حیدرزاده فرسیدن
00:37:26--->00:39:06
spkr_01: خوازم هیدرزاده دوست عزیز و استاد بنده ایشون اولین نفری است که قبل از این که F-14 برسه تو ایران یعنی ایران بیاد ایشون دوره F-14 رو در خود امریکا همراه با به قول من رو در گرومن دیدن و اولین نفری هستن که با F-14 اونجا پرواز کردن دوره رو کامل کردن بعد ایشون اومدن ایران بعد از اومدن ایشون F-14 اومد یعنی ایشون قبل از این که F-14 وارد ایران بشه دوره رو دیده بودن بعد اون وقت یه سری دیگه دوستان دیگه یه تعدادی رفتن جناب آلاغا رفتن جناب رستمی رفتن جناب خلیلی یدالله خلیلی رفتن جناب حوششار رفتن جناب خانهی رفتن جناب شکرایفر رفتن امیر اصلانی اینایی که اتقالان یادم هست بگم که اینا رفتن و دو دوره اینا دوره های هم کابی نقب یعنی هم IP هم IPSO IWSO اینا رو دیدن و اومدن ولی کازم حیدرز جناب کازم حیدرزاده قبل از همه اینا در درجه سروانی با خلابان F-4 بودن که رفتن انتخاب شده بودن طرف نیروعی تنها خلابانی بودن که دور F-14 رو در اونجا به طور کامل دیدن همراه حواب ما هم در کارخونه اونی هم بودن که بعد تشبه بردن تو جنگ هم که تا روزای آخر جنگ تشبه داشتن در خدمت شون بودیم سمر شاید اینجا رو نسبت به همه F-14 روزایی همه اینا بششون بطه υمید وچم قedõ brigade
00:39:07--->00:39:44
spkr_03: چقدر شما ببینید یک کارگری نوشته که من از کار اومدم خسته و کفته اومدم نشستم پای صحبتهای شما خستگیم در لقیه دوستی میگن ما جبودا هم زندگی بودید خیارتون بده که نمیذاریم بریم توی انستاگرام توی این لایف های برها مبتظر میایم اینجا از شما ها چیز یاد میگیریم هدف از این لایف هم همین بوده دوستان یکی هم از دوستان حالا این دوستانی که میپرسند من میخونم براتون از شهید اقبالی شهید حکمتی شهید کاریمی که فانتومی که با ایگل درگیه شده بدنند
00:39:43--->00:40:16
spkr_01: این دفعه پوزیح دادم لاجبه همشه هکمتی و شهید سیروز کرمی که چجوری بود و چگونه بود چون سوال این بود که آیا ما اسکورتش بودیم گفتم نه ما در این قرواز اسکورتشون نبودیم من در منطقه بودم بعد از این که ایشون مورد اصابت قرار گرفت اگر اشتباه نکنم همون روز جناب آسم بالا بود اگر اشتباه نکنم همون روز جناب آسم بالا بود یا یکی دیگر دوستان بود بما ایبراکردن برین بیستان پیش
00:40:17--->00:40:22
spkr_03: دستور پاوستو کی داد؟ بنیصد داده؟ میگه بنیصد گفته من نگفتم
00:40:23--->00:43:43
spkr_01: ببینید من البته این رو قبلنم پرسیدن جناب تیمسا رستمی هم فرمودن تا جایی که من خاطرم هست دو تاقاپ ما اولی که رفتیم ما به مزنی که از زمین بلند شدیم برژ اسفهان اپروش اسفهان دقیقا این رو گفت گفت هر گونه پرندهی هر جنبندهی در آسمان ایران هست مورد اسفهان قرار بدید خب ما رفتیم جناب رستمی اول بودن دفتن جلو بعد به من گفتن برم طرف کرمان رفتیم طرف کرمان اون رو پیدا کردیم اونی که نزی کرمان بود دوباره برگشتیم همزمان هواپ مایی شروع که از صدا کردن اسمشو گفت گفت من سروان یا سرگوت نمیدام فقهم هستم از احواز بلند میشم فرمونده کلو غوا تو احب امامه بچه گفت و اقو گفتن همه رو بزنین چیه فرمونده کلو غوا چیه بلا پاصله تهران تایید کرد که بله اینها دارن میان از احواز دارن میان مثل اینکه فهمیده بودن این قضیه رو بلند شده بودن اومده بودن و خدمت شما ارز کنم که اینها همزمان صحبت بر این بود تهران اعلام کرده بود که بزنید ما که نه بوم داشتیم خدمت شما ارز کنم که ما نه بوم داشتیم نه راکت داشتیم نه موشک هوا به زمین داشتیم چیزی نداشتیم ما فینیکس داشتیم و 660 فشنگ چیز دیگه نداشتیم که ما چی رو ما بزنیم بعدم برای چی رو من این رو هم بگم که این هیچ من البته در اون مصاحبه که تسلیم کرد و بعد اون مستنده درست کرده بودن اعلام کردن من همونجا به پست فرمونده تهران تهران البته پست فرمونده تهران که نه با ما صحبت نمی کرد رادار کرج با ما صحبت میکرد گفتم آقا چرا ما بزنیم ما که الان تو منطقه بالا سر اینا بایستدیم یه گردان چطباز سوار هاوپمای آماده شیراز بکنید 20 دقیقه بعد اینجاست این چطباز ها رو برزید منطقه رو بگیره برچی ها ما بزنیم چطباز عدای زمینی میره هم هواپما رو میگیره هم هلکوپتر رو رو میگیره همه جنبنده اینجا باشه میگیره غیر از اینه هواپما همیشه ما در شیراز آماده داشتیم تیپ هوا بردم که همیشه گردانه آماده دارن مثل اسکرامل های ما اونو هم آماده دارن که اینو گوش نکردن و باز دوباره گفتن بزن هواپمایی که حامل آقای بنیصد بود البته بنیصد صحبت نمیکرد خود جناب فخم صحبت میکرد از طرف ایشون ایشون گفت نزنید ما گفتیم که ما نداریم که بزنیم چیزی نداریم بزنیم ولی ایشون هم اصطرحار کرد که نزنید به هیچ وجه نزنید گویا بعد از ایشون هم دو ساعتی در منطقه پریدن بعد رفتن نشستن و بعد از این که رفته بودن مثل این که حالا به هر نتیجه رستن تا زمانی که ما بالا بودیم کهران به ما میگفت بزنید که ما نداشتیم چیزی بزنیم بازم میگفتن دیگه ولی هواپ مایی که جت پالکونی که بالا بود و آقای بنیصد توش بود میگفت نزنید من چیزی نشیدم که ایشون بگه بزنید آها
00:43:43--->00:43:57
spkr_03: سر یه خواهشی دارم میشه سوال ها رو خیلی متاتر اینقدر ماشاءالله سوال دارم جواب بدید سر اینجوری خیلی جو سر تیم سوال هزین بگید که کم راجع به شما سوال هزین
00:43:56--->00:44:00
spkr_01: خیمسون هزین بله یادشون بخید
00:44:00--->00:44:07
spkr_03: قبل کارکو موسیقی Kund SNP متعاوی با مقدانان
00:44:00--->00:44:45
spkr_01: آقای دکتر که برای کنم که کلامتون نمیشن ممنونم و جون تکراتور و پرابان هست خواهش ما تیمسار هزین من معلم من تیمسار هزین بوده یعنی من اولین راید سولو این راید اف چاردم رو و احاپ ماه شهست نوزده معلمم جناب هزین بوده فقط این رو گفتم که بدونید من با ایشون رو قبل از اف پنج که آشنایی داشتم و برحال در اینجا هم سادت داشتم شاگرد ایشون باشم و شاگردشون همیشه هستن یکی از بهترین خلبان ها خیلی آروم خیلی متین و دست بستی که دیگه حرف نداشت دیگه خدا رحمتش
00:44:48--->00:44:54
spkr_03: بیت هره ماده Garrett بیت هره ماده بیت هره ماده
00:44:56--->00:45:59
spkr_01: من جادره هم از جناب هم از معروم حسین فراخی صحبت کردیم هم دفعه پیش بحث معروم جلیل زندی شد هم امشب معروم حزین جادره اسم از دوست و رفیق و هم دوره خیلی عزیزم جناب محسن مهنتی ببرم که فرمونده گردان بودم و یکی از بهتریم یکی از خوش اخلاق ترین تاب ترین خلبان های F14 بودن که متاسپانه یک دو سال بعد از ینگ در اصر یک نارهتی قلبی آنی که برشون پیش اومد پود شدن و همه امارا به قول معروف ازیاد کرد دیگه اصلا برای امی قابل قبول نبود محسن انقدر سلامت و انقدر خوب و انقدر دوست داشتنی بود که هیچ کدوم نمیتونستیم قبول کنیم واقعا
00:46:00--->00:46:05
spkr_03: شهرین هم میگه بابا جان از موسم بگو همینه
00:46:00--->00:46:12
spkr_01: شیربین هم میگه بابا جان از موسم بگو همینه شیربین پسر من بله بله
00:46:12--->00:46:19
spkr_03: بسیم بله دیم همین دیم جناب هیدالیان میگن که فری جان از زار نعمتی چه خبر؟
00:46:21--->00:48:20
spkr_01: خدمت شما از کنم که خدا رحمت کنه جناب محمد زاره نمتی کسی که بعد از زور روز 27-26 مورد حسابت قرار گرفت یعنی صبح شهید لشکری رو زدن بعد از زور جناب زاره نمتی رو زدن من با توجه به این که خدمت شما از کنم همه روزم پروازم داشتم ما روز ثم یا چهارم جنگ من بودم جلیل زندی بود و دو سنفر دیگه به اضافه شهید بابایی تو پست فرمانده پایغا هشتون بودیم یه درجه داری داشتیم حالا اگر زنده است که خدا نگهدارش باشه به نام محمد جلالی این چون اف پنج هم با ما بود میشناخ بچه ها رو این یوهای اپایین داد زد که بچه ها زاره نمتی داره صحبت میکنی تو رادیو عراق چون ما تو پست فرماندهی رادیو عراق داشتیم ما همه اومدیم پایین و صدای زاره نمتی رو شدیدیم هم من شدید هم هم عباسه چندین بار خود شهید بابایی هم این رو تعیید کرد ولی تا روز آخر جنگ و روز آخر مبادلن ما ایشون رو جز مفقودین رو مونداشتیم ولی متاسفانه حالا مثل بقیه تدادی از شهدهای ما یا اصرایی که حالا در این اصارت به شهدت رسیده بودن ایشون رو حالا به طریقی به قطع سوندن یا شهید شدن ها چی که الان به عنوان شهید هستن خدا رحمت شما سلام از میکنم خدمت خانمش و آزادای گلش آقای دکتر پویا و آقای الانو اسم کچکش شد هم رفت ببخشیم به سر بزرگ مازی آرجان
00:48:21--->00:49:02
spkr_03: مازی ها رزیزم. سر اینقدر که شما خوب حرف میزنی. شما خوب میشنوید. من این اسما رو میگم که دوستان بدونن که ما یاداش کردیم و همه رو میدونم که از جناب من حالا فقط میخونم. از جناب اقبالی شهید حکمتی کریمی که اون فانتوم رو با ایگل درگیشتن. سرهنگ ایکایی جلیل زندی ابراهیم امید شهرام رو سمی یدولا خلیلی بعد دستور توسطم که خون گفتن
00:49:02--->00:49:20
spkr_01: جناب شهرام رستمی و جناب یدالله خلیلی و جناب کازم حیدازاده که خدا رو شکر هستن و البته جناب خلیل بله سعی داریم که همه آقای این دونه دونه تشیف بیارن حالا اگه منت بذارن تشیف بیارن که خیلی خوشحال میشیم
00:49:20--->00:49:29
spkr_03: جلیل دشتیزاده محمد تقیه حسینی خلیل دشتیزاده خلیل محمد تقیه حسینی گدالله
00:49:30--->00:49:33
spkr_01: سید محمد تقیه حسینی شهیده خدا رحمتش
00:49:30--->00:50:00
spkr_03: سید محمد تقیه حسینی شهیده خدا رحمتشم خدا رحمتشم پر یدالله خلیلی کابیتان آهنگی منصور الهی افر علی کسیری از جناب زندی شما بارها گفتید جاوید امید بخش شهید در باقیان جاوید امید بخش نداریم این هم می نویسم دیگه از محسن مهنتی تیمسار مینوسپر منصور الهی
00:50:00--->00:50:21
spkr_01: این سوره الهی دو
00:50:24--->00:50:33
spkr_03: شؤال من جب کردم. سلام چرا در روزه اول جنگ نیروی هوایی دخالت نکرد تا خورد همشهر اشخال نشه؟ این یه ذره این یه خوده
00:50:24--->00:50:56
spkr_01: این یک خوده این سوالای یک جانب است دخالت نکرد یعنی چیه؟ نیروهوایی که نمیتونست همه جای ایران رو هاپمو بقیل هم بچینه مثل کارکینگ نیروهواییم یک توانی داشت باید برحال جاهایی که میتوانست عجیهیت داشت باید عمل میکرد و در همون روزای اول جنگ هم که میفرمایید روزی چندین سرکی روی خورمشه رو آبادان پرواز انجام میشد
00:50:58--->00:51:05
spkr_03: برای این که شما رو خسته نکنیم چون ما مدام تیمسار رو داریم تیمسار خودشون صاحب این لایب انسایش
00:51:05--->00:51:08
spkr_01: ما در خدمت شماستیم دوستان
نظرات
ارسال یک نظر