خاطرات جذاب سرهنگ خلبان حسین ارزگر.نجات 5 هزار نیرو !


00:00:00--->00:00:49
spkr_00: درود برشتونم درود برشتونم پایینتر بیاد اگر میشه ممکانش آلی الان فاصله بگیرید دیگه درست میشه اوکیه الان جاشونم یکم پایینتر میومد برحال سپاسکزارم از حضورتون ممنونم از این که پذیروفتید در خدمتون باشید میخوام محبت بفرمید برای اولین باره که در خدمت شما هستیم یک بیوگرافی مبسود از خودتون بفرمایید و خیلی ها دوست دارن بشنبن که این بزرگمردی که برای اولین بار دارن میبینن در حال در کجا بودن و چه کردن که ما هم مشتاق شنیدن هستیم اولین بیوگرافی بفرمید تا به این سراغ مواحظ ما

00:00:49--->00:10:44
spkr_01: حتما تشکر میکنم. من هم سلام دارم خدمت تمام دوستان و کسانی که توی این برنامه شرکت کردن و تشکر میکنم از جنرابالی که با این همه تلاش این برنامه رو برگزار میکنید. امیدوارم موفق باشید. من خسین ارزگر سرهنگ خلبان من سال 1346 وارد دانشکر خلبانی شدم. دورای مقدماتی رو در ایران و بعدشم در خارج گذاراندم و در سال 1348 به درجه سوتون دومی نایال شدم. از سال 1348 تا 58 در پایوای کهون شکاری محراباد اونها خلبان سرشن رسکیو معمولیت اصلی ما این بود که به کمک خلبانهایی که دوچار سانهه میشن احیانا هواپیما ها دوچاراتش سوزی میشن بریم که هم حریقشون رو اطفاق میکنیم و هم خلبانها رو نجات بدیم در کنار اون معمولیت های عمول منفعه داشتیم مثل کمک به سیرزده ها، زیرزده ها، هواپیمایی حتی تجاری که به چار سانه و آسیب میشن به سرنشینان و کروی اونا خدمت کنیم و علاوه بر اون هم در قسمت شمالی فودگاه آشینه سلطنتی قرار داشت که ما از اونجا هم مهموریت های وی آی پی رو انجام میدادیم من در سال هزار سر پنجا هشت از محراباد منتقل شدم به ستاد نروح هوای باز و در اونجا هم حدود دو سال مهموریت ما بررسیر سوانه هوایی بود سال هزار سر شست با توسعه جنگ من منتقل شدم به پایگاه چهاروم شکاری دستفولد در اونجا طبق معمول خلاوان هی هلیکوپتر وزیفه شون همون عملیات سرچنلسکیو بود اگر احیانا خلاوان ها در چار سانه میشدن یا مورد هدف قرار میگرفتن بر هر کجا که بود در جپه در هر منطقهی که بود وزیفه خلاوان های هلیکوپتر از جمعه من این بود که بریم و سعی کنیم اونا رو نجات بدیم و برگرداریم به کشفر و علاوه بر اون موریت پشتیبانی از سایت های رادار که بعضیشون خیلی نزدیک به خط جپه بود و دشمن بود اونها هم با ما بود یک سایت بعد این منوال گذشت و قرار روتین بود تا این که یه شب من تو پایگاه در اتاقم بودم که به من خبر دادم فوری به پست فرمونده مراجعه کنم وقتی که اونجا رسیدم متوجه شدم که هواپیمای دشمن شهر بهبهان رو مورد حمله قرار دادن و بیشتر بومباشنن به مندق مسکونی خورده و خسارات و تلفات و آسیبای زیادی رسونده طوری که ما میدونستیم در پست فرموندهی در بهبهان فقط یه بیمارستان با تعداد کمی تخت خواب و یه اتاق عمل وجود داشته و یک دکتر و اعلام کرده بودن که بیش از ست تا مجروح دارن که حدود ده تا دوازه نفر از اونا فقط زر و مغزی هستن و دارو ندارن، امکانات پزشکی ندارن، خون ندارن و گروه پزشکی و دکتر هم به همینطور نداشتن درخواست استاندار خوزستان این بود که پایگاه اونا کمک کنه و مقدار چیزهایی که داشتن مقدماتی از احواز سریعا به بهبهان منتقل بشه که این درخواست فوری منکز شد به ستات مشترک و اونها هم با توجه به شرایط بد منطقه این که خیلی اصلا چراقی وجود نداشت، دستگاه نالوری وجود نداشت و پرواز هلیکوپتر هم که طبیعتا در ارتباع پایین انجام می شد، اونها رد کردن و گفته بودن ریسک این کار حدود 85 درصد هست و این ریسک در قیاز با ریسک هواپیما های که گاهی می خواستن تحسیصات دشمن رو بمبارون بکنن حدود 65 درصد اعلام می شود، این ریسک بالای به حسابی اومد ولی ما با سحنهای بدی که در دستفول دیدو دیدو دیم بعد از حمله دشمن که چرایط مرگون باقیان مجروح می شدن و چه آسیوهای سنگین می دیدن دلو می خواست تو پایگاه یک کاری بکنیم و من با اجازه فرموند پایگاه و معاونت عملیاتی گفتم به ستاد مرکز فرموندهی ستاد مشترک اعلام کنید که خلبان قادره که این کار رو انجام بده و شخصاً مسئولیتش رو می پذیره و ظاهرن اونها هم با فرمونده نیروعوای تماس گرفته بودن مرحوم تیمسر سدیق و ایشون هم مجبز پرواز بلا فاصله ما پرواز کردیم به احواز و در اونجا تدار دکتور مقداری خون و لغازم پزشکی بود اونها رو بردیم به بهان در این فاصله هوافمه مایی سه سد و سی از تهران و شهرسان های دیگه خون، کرای پزشکی و لغازم نیاز اینا رو حکیت دادم به طرف احواز تعدادیم از خلافان های هلیکوپتر از تهران و جایی دیگه با خودشون رو بردن که در دستفول به ما کمک کنن این پرواز ها از حدود نوع شب شروع شد و ما مرتب تیمای پزشکی رو می بردیم و از اون طرف مجروح تخلیه میکردیم ظرفیت هلیکوپتر دیگه 24 نه نفر هست هلیکوپتر دیگه 243 مال نیروه هوایی چون در پشت تانک بنزین رو رن و بیش از این نمیتونیم مسافر سنبار کنن ولی ما گایی تا 15 نفر مجروح بارگیری میکردیم و با خودم بوردیم احواز در یکی از این پرواز ها که من پیاده شده بودم یه مقداری از اولادم به هرکر در بیاد و خستگیم در بره یه آقای سراسیمه به من مراجعه کرد بگو آقا کمکم کن من خارزادمو دارم میبرم اون یه بچه تفله حدود 4-5 ساله هست پدر مادرش هم کشته شدن و اگر اینو ببرن نه شناسنامه دارن چیزی من دیگه نمیتونم اینو پیدا کنم من گفتم باش رفتم جلو هلیکوپتر بگم این هم سواکنگم خیلی کنی پر از مجروحه که اصلا جایی وجود نداره بهش گفتم ببین عیزوان من کاری نمیتونم بکنم هیچ جایی وجود نداره گفتش که یه نگاه کردم بلای تنک های سوخ یه جایی ارتفاع حدود 10-12 سانت و عمق حدود مثلا 20 سانت جا بود بهش گفتم که تنجایی که اینجا وجود داره اینه که طبیعتاً اینجا جا نبگیریم بذار فکر کنیم شاید هلیکوپتر بعدی تو رو بیارن همینجای که من داشتم چیز میکردم این بنابرای نگاه میکردم یه دفعیدم این خودش تو باقیام مثل مار حلقه زده و تو اون فضای کچک جاده که اصلا بابرم نمیشد یه انسانی به توان اونجا جا بگیره وقتی که قرار گرفت گفتم خب پس تو ببریم بردیمشو و از این بابت هم که من خوشحال شدم که این بحچه بایی بزرگتر رب و بلاخره گم نشد الهال هلیکوپترهای تهران رسیدن و اینه خالبانهای تهران رسیدن و از دیسول چند هلیکوپتر رداشتن و آمدن تا صبح مرتب گروه های پزشکی که هاپوهی سیزرسی می آوردن منتقل میکردیم به بهبهان و از اون بر مجروح می آوردیم حدود ساعت پنج صبح بود که فرموندار بهبهان به برژ مراقبات گفته بود که به رادار در هزل گفته بود که بگین خاموش کنن هلیکوپترها و آمده و به ما گفتش که آره ما حدود صد و ده نفر مجروح داشتیم کمتر از حدود بیس نفر زر و مغزی داشتیم ولی با این امکاناتی که آورده شد مجروحینی که میتونستن تخلیبشن تخلیب شدن اونها که احتیاج به کمک پوری داشتن در اینجا کمک گرفتن و دیگه الان با حالت استرالی منتفیه و از ما تشکر کرد ما هم متقابلا به همین ترتیب به ایشون خست نواشی گفتیم من تشکر کردیم که اینقدر تا صبح داره تلاش میکنین که کمک میکنین مجروحین و این یکی از چیزهایی بود که من از اون معمولیتهایی بود که هر وقت که خاطرم میاد اصلا شاد میشتم که ما اون شب تونستیم این خدمت رو با هموطن همون بکنیم صبح که بلگشتیم تا فرسیدیم فروگا ساید 8-8 دنیم تا دسفور دیگه دوستانون در گردان به استقبال ما اومدن از ما پذیرائی و چقدر شبهان های خوب تحییه کرده بودن و خلاصه خستگی شب ما را از تن ما بیرون بردن چند وقتی باز در خواهیگاه مشغول بودیم که از طور رسید که هلیکوبترها نیروی هوایی هم باید به خط مقدم جیبه منتقل بشن من ادامه بدم یا میخوایی شما صحبتی چیزی دارید

00:10:46--->00:10:52
spkr_00: من اصلا صحبتی ندارم فقط گوش میدم به این بیانات شیرین و زیبایشون بروان بفرمون باشد

00:10:54--->00:17:12
spkr_01: پایگاه مشغول بودیم که دستور رسید که هلیکوپیتر نیروه هوایی هم باید به خط مقدم جبه یعنی از پشت جبه برن و در اونجا برای شماهوریت هست. به زودی تمام هلیکوپیترها از پایگاه های مختلف اومدن دسول هم از هلیکوپیتر شنوک هلیکوپیترهای دیویس و چارده و ما در اونجا یک بررسیب مقدماته کردیم و به گروه های چار فرمندی تفصیم شدیم و آزم جبه. وقتی که من رسیدم به اونجا دیگه زمانی بود که میباید تمام مهمات و جا به جایی نیروه ها رو در جاهایی که الان تصمیم داشتن که حمله بکنن و همراه غافلگیرانه بکنن ما نیروه ها رو ببریم و مهمات بهشون برسنیم. چند روز یه این کار انجام میشد. یکی از جاهایی رو که اینها گرفتن یه منطقه بود به اسم آلوهوله که یک جادهی بود به طول ده یازده کلومست که یه بخشیش رو تصرف کرده بودن و در شمال در جنوبش هم نیروه های عراقی هنوز مستقر بودن. که ما نقدار زیادی نیرو و مهمات به اونجا بردیم و که روز بعدش به ما ابلاغ شد که برای عملیات مجنون باید شب و روز دیگه برای تصفیر جزیره مجنون شب و روز پرواز انجام بشه. و چون دستگاه ناببریه چیزی در اونجا وجود نداشت نیروه های خودی مقداری چراقهای مثلا نفسوز رو مثل چراقهای گزنگلک که در عملیات رزمی به کار برده میشه. یه همچین سیزهای درست کرده بودن و روی پایه هایی در آبراهی که میره به طرف جزیره مجنون در بین نیزارها اینا رو قرار داده بودن و هلیکوپترها با استفاده از اونها شبه هم پرواز بیکردن. ما شبه روز چند تا پرواز انجام دادیم و با زیاد شدن فعالیت های هلیکوپتری دشمن هم هواپیمای پی سی ناین که هواپیمای توربا جده و سرعت کمی رو میتونه نگه داره با هلیکوپتر مثلا هم سرعت بشه تاییه کرده بودن یا داشتن و اینها رو مجهز کرده بودن برای زدن هلیکوپترها. ما طبیعتا دیگه پرواز های روزمون تقریبا منتفی بود و بیشتر پرواز ها به شب مقبول شده بود. و از اون چراغابا استفاده از اون مسیر همه خلقان ها راحت میرفت و میامدن که نیروه های دشمن یه زده همده رو زدن و متاسفانه اون آبراه رو در اختیار گرفتن و چراغا رو برداشتن و یوشوش کل جزیره رو محاصر کردن. شب که ما برای بریفینگ به قرارگاه خاتمال انبیه رفتیم در اوجه اعلام شد که دیگه ارتباط نیروهای خودی با جزیره مجنون قد شده و قدرت پنج هزار نیروه در اونجا هستن که به احتمال زیاد به اصارت میرفتن. چون نه مهمات دارن که به جنگن و نه آزوقه. خلاصه همه خیلی ناراحت بودن و یه سکوتی توی قرارگاه برقرار شد و من یاد اون آدم های افتادم که شب قبلش میخواستم از اون چه بساط تخلیف کنم. مجروحان و آدم ها که چقدر اینا هیجان زده بودن زهرم و اطلاع داشتن که محاصره شده جزیره. هر کسی به نه بیمخواست از اونجا خارج شده حتی به ازشون علاقه من دادن آویزون بشن به اسکیای هلیکوپتر. و این موضوع من رو خیلی رنج میداد که نمیتونیم زیاد براشون کاری بکنیم بیاید تعداد بیشتری بیاریم. این سحنه ها جلوی چشم بود که که دفعه بسردام چرا ما توش شب براشون چیزی نبریم. و تیمسار صدیق که فرمانده نیروهبیو در اون جهسی حضور داشت. من پلویشون رفتم و گفتم که تیمسار اگر موافق باشین ما شب توپکانه و تجهیزات آزوغا بینا میرسونیم. مهمات بهشو میرسونیم. گفت آقا چراقه رو بعد داشتن اونجا هم که دستگاه ناب بریم نداره شما چیزیر میخوایی شب بریم اونجا. گفتم چیزیزی من در طول این روزها که میرفتم با استفاده از بیوار احواز یک نقشونهای گرفتم دیمی و ریدیالشو میدونم و راحت میتونم برم. هیچ مشکلی ندارم. اگر شما اجازه بدین این کار به نظر من عملیه. و اگر هم دید به نومشو بر میگردیم. برحال خیلی مهم نیست. ایشون خود فکر کرد و بلند شد رفت و فرمونده برارگاهی صحبتی کرد و یه دفعه این موضوع برقش. من شرطی بذاشتم این بود که توپ اگر داشته باشن توپ کنه زیر شیش هزار پند هرچی بیاره ما براشو بیبریم. ولی چیزی بالای شیش هزار پند ما نمیتونیم ببریم. اون شیش هزار پند هم باید با حد اقل سوخت انجام میشود تا بتونیم که بلند کنیم. به هر صورت صحبت ها که انجام شد به ما اطلاع دادن که توپ های حویت زر صد و پنج بزش حدودی شیش هزار پنده. و الان میتونن چند فروندش رو بیارن در مغره هیلیکوبترهای که ما ببریم. برنامه شد که شب بعدش از نوه شب پرازه رو ما شروع کنیم و این کار انجام بشه. قرار شد یه نفر خلبانم که به صاحب انسترومت ریتر بود از اسفحان بیارن و اون هم همراه با من این کار رو انجام بدیم. سر ساعت پرازه شروع شد و ما اول چند قبض توپ رو به انجا بردیم و بدون هیچ اشکالی همراه تخلیه کردیم. برگشتیم کلی مهمات براشون بردیم. بعد اون رو آزوغه بردیم و تقریبا شب تا صبح ما مشغول بودیم که برای اینا مهمات بردیم و آزوغه. و دیگه منتظر خبر بودیم. یکی دو روزی گذاشت و خبرهایی می رسید که نیروهای خودی دارن شدید می جنگن و امیدی هست که شاید بتونن مقاصره رو بشکنن. فکر کنم اگه اشتباه نکنم شب سه بوم بود که گزارش دادن که نیروها خط مقاصره رو شکندن. ببخشید من یک خور های جان زدیمشان گاهی.

00:17:12--->00:17:16
spkr_00: ویدیشaaaa یه عبد مرکود دانگی میکنی که عبد

00:17:21--->00:17:57
spkr_01: و دارم بر میگردن و بعد شبه بعدش کفتن هر پنج هزار نیرو تقریبا برگشتم با یک جراحات و یک صدمات خیلی مختصر و این مطلب واقعا شد هایلایت زندگی من و هر وقت که به خاطر میارم یه احساس خوبی به ام دست میده و خدا رو شکر میکنم که این توفیق مسیر من شد که تو اون شرایط بودم اونجا و تونستم یک کمکی بکنم خلصه دخلست هنوز

00:17:59--->00:18:20
spkr_00: من ازتون خواهش میکنم به این اشارات من اصلا توجهی نکنید من جواب پاسخ بعضی از این عقابان رو که میان میدم که به حال بیعدبی نشه ولی من روز خواهی میکنم بفهمید شما ادامه بکنید تا انتها بعد انتها من سوالات همون میپرسم بفهمید خواهش شما شکرم

00:18:21--->00:33:42
spkr_01: ما دیگه بعد از این که این عملیات تقریبا انجام شد دستور رسید که هلکتور نیروه هوایی برگردن به پایگاهاشون طبیعتا منم آمدم و چند وقت بعدم از دستور منتقل شدم به تهران و در ستاد نیروه هوایی در عملیات ستاد نیروه اونجا مشغول شدم مدتی نگذشته بود که از دفتر فرموندهی نیروه هوایی من خواستن و خدا رحمت کنه تیمسار بابایی و تیمسار سردیق که هر دوشون بر رحمت خدا رفتن به من گفتن که الان دوشمن بیشتر چیزش رو گذاشته بیشتر طوانش رو گذاشته رو حمله به کشتی های نفت کشت و میخواهند سادرات نفت کشت رو قط کنن شرکت نفت هم گاهی کمک های از نیروه دریایی میگیره و نیروه دریایی هم خودش معمولیت هایی داره که نمیتونه اینجور که باید شاید اینا رو پشتیبانی کنه و کشتی هایی که میزدن کروی اینا با قایق نجات میرفتن رو دریا و دیگه سازمانی کسی نبود متولی کار باشه که بیاد اینها رو بخواهد نجات بده بعضی از اینها بعد از پنج شیش روز تقصیب کشتی هایی مثلا تجاری که تو خلیش وارس از عربستان از جایی دیگه حرکت میکردن گرفته میشدن از آب و دیگه بزدوری بود که به حالت نیمه جون بودن وقتی که نجات داده میشدن این بود که گفتن ما میخواهیم شکل نب میخواهیم تشکیلات رو بندازه که هم اینها رو سریعا بتونه کمک کنه و هم آتش کشتی های نفکش رو در اصدر وقت خاموش کنه من یه توضیح کچیک تو پرانتز بودم کشتی های نفکش وقتی که مورد اصابت قرار میگیرن اونجور نیست گرفت همه کشتی بره تو هوا اینها خیلی بزرگن بنابراین هر یه تانک یا دو تانک مورد اصابت قرار میگیره اینها شروع میکنن سختن اگر امکان داشته باشه که با ریختن آب و مواد شیمیه هایی بیشتر آب این تانک اطراف این تانک ها رو خونک نگه دارن به تانک بعدی آتش سرعید نمیکنه و خاموش میشین خودش بنابراین میخواستن یه همچین سیرویسی رو درست کنن که بتونن نفت رو از دست ندن و کشته هم از بیشتر خزارت نبینه این بود که به من گفتن شما برو شرکت نفت و خودش رو به معاونت جنگ بزارت نفت که یه آقایی بود به اسم آقای دکتر شهابتدین بهشون معرفی کن و ببین با اون نظر اگر ترهاشون رو ببین اگر نظری داری بهشون بده و برحال هر کار از سطح میاد براشون انجام بده من به اونجا مهمور شدم و ترهای اینها رو نگاه کردیم و بررسی کردیم یه پیشنهاداتی هم بود من براشون گفتم و همهشونم قبول کردن و نتیجه بعد این شد که چند فروند هلیکوپترهای 2012 و 412 تایی کردن به اضافه یه سیستم بود به اسم فایرفلای که دستگاه خیلی کامپکت کچیکی بود با موتور جت آلیسون سی توانی که ما روی هلیکوپترهای 26 هم همون موتور استفاده میشه یه موتور خیلی کچیکه که حتی بازش کرد گذاشت روی ساکت و همدش کرد اما بالای 600 هورسپاور قدرت داشت این دستگاه فایرفلای زمن این که سباک بود و راحت با هلیکوپتر میشه اون رو هم کرد خیلی قدرت پرتاب آب زیادی هم داشت و چند برابر ماشین های مثلا آتش نشانی زمینی لوده پرتابش دو دو دو 6 اینچ بود که میتونست اون رو در تفاصل صد متر پرتاب کنه خدمت شما عرض میشه روی که این تشکیلات حاضر شد و نیروهای آتش نشانم از نیروهای آتش نشانی پالشگا آبادان که فیلن تحتیل شده بود به ما محول کردن و و ما اونو بهشون آموزش هوایی دادیم و سریع فعال شدیم در جزیره خارک و بوشهر حالا من جا داره که اینجا یه خاطره کچیکم بگم که یه ذره مجلس جبش عوض یا میتینگیم اولین کشتی که با ما معوریت دادن زده بودنهش ما از خارک پرواز کردیم با کروی آتش نشانی و فایرفلای حدود چهل دقیقه طور کشید ما رسیدیم به کشتیه تازه زده بودنش نخصنش داشت میسوکت و آتش نشان را سریع فعال شدن ما یکی دانه پشوی خراشای سفی برداشته بودن از کروی کشتی اونا رو به اضافه تمام کرو را برحال در چند تا پرواز بردیم بوشه و آتش نشانه مشکل شدن و ظرف چلاش ساعت این تانکی سوکت و آتش مهار شد خلاصه ما خیلی خوشحال بودیم که تونستیم به کاری انجام بدیم بعد دو سریع روز اون مسئول جزیره خارک اون مدیر کل جزیره آقایی بود به اسم زیغمی ایشون منو خواست دو دفترش و من گفتش که این صورت حسابه شما برو پورک کن برای بیمه لویدز اونجا که کاری که کردین سرویسی دادین بودش از لویدز بگیریم منم اومدم فورمه رو پورک کردم و خلاصه همه اعداده ارگام همی که روی هم گذاشتم شد سی هزار دولار با خودم گفتم احتمالا یه چیزم از دست ما در رفته ندیدیمال اشتماکم سی هزار دولار رو بهش اضافه میکنیم خلاصه اینه پورک کردم بردم یکی دور روز گذاشتم من سر وزر دفترش گفت بیا ببینم این صورت حسابه چیجوری پورک کردی و من نگران شدم که من باید این سی هزار دولار که اضافه کردم چیز شده دیگه نشون رده و اشکال درست کرده خلاصه وقتی رفتم دفترش چه شروع کردم؟ توجیح کردن این که من مثلا تک کردم شادی چیزهایی رو مثلا ندیده بودیم حساب نکرده بودیم مبلغی اضافه کردم یه دفترش کرد بودیم جناب سرهنگ اینجا که هرتش نیست اینجا نفته شما زیر ملیون نبایی صحبت کنیم برو یه صورت گف برو یه صورت حساب درست کن بین 3 تا 4 ملیون دولار هلیکوبتری که ما با معموریات انجام دادون هشتر هزار دولار خریده بودن بعد تمام سیستمها یه ملیون دولار رمیشد اون سیستمی که تو اون جزیر خارج بود خلاصه من آمدم هرچی فکر کردم خدایا چجوری من خیلی اینو بنویستم خلاصه این نتیجه سلم زنگ بذارم در حقوقی نفت و از اونا کمک بگیرم و اونا هم راه نوایی کردم خود ما صورت سوار دادیم مترسل از اینکه یه جای دوباره ستاش در بیا داری یا لویژز برگرد اونا اینا بیاید پونزه روز طول کشید که دفتیم آقای زیغمی گفت بیا اینجا یه کوپی رسید داد گفت پور ریختش رو به حساب شکرد نفت سه ملیون و پونسه ازار دولار ریخته بود لویز به حساب شکردن که ما هم دیونجا به اداره حقوقی گفتیم آقا ما رو از بحرامه مالی معاف کنین آقا عمالیاتش با ما به زورت ما این تحرمون گسترده شد جوری تراحی شد که در تمام خلیج فارس کمتر از یک ساعت ما بتونیم به چیز برسیم به هر جایی که کشتی مورده اصابت قرار میگرفت این در حالی بود که دو تا شرکت یکی از هولند آمده بودن و یکی از انگلیس یکی اسمش بود وائزمولر یکی هم اسمش بود سمیت تگ اینا از این کشتی هایی بقول بچه های شکرد آتشخار اینا فایرفایتر بودن این کشتی ها اینا کاریک می کردن قبل از اونگه تشکیلات ما درست بشه می اومدن کشتی هایی که به مورده اصابت قرار میگرفت تو می کردن می بردن تو آبای بین المللی و اونجا شروع می کردن به خاموش کردن آتشش منطقه چون اینا معمولا چند روز دور می کشید تا بتونن بین یک تا چار پن روز برستن به کشتی آسیب دیده بنابراین مخازن بیشتری می سوخت و منفجر می شد بزور شما عرض می شد برار خاموش می کردن اونجا طبق قانون دریایی وقتی هر کروی امداد که اول برسه به کشتی آسیب دیده یه قرارداد با کپتن امزام می کن همه اختیار ها دیگه با اوناست بنابراین اونها کرو رو جا به جا می کردن و کشتیر می بردن نفت خالشکی می کردن می کشدن می بردن شارجه برای تعمیر تمام نفت خامش رو زاهران خودشون تخلیه می کردن و با فروش می رسندن یعنی یک بیزنس عجیب غریب برای اونا شده بود که با آمدن ما ها یه مقدار دست اونا کتاش شد دیگه اونا هیچ وقت نمی تونستن با سرعت ما ها عملو کنن همیشه خیلی عقب نمونه برحال این اتفاقات انجام شد تا قرارداد چند بقیرداد 598 اون چیزه به ساب در سازمان ماله قدنامه 598 به امیدار رسید و دیگه هم یواش یواش قرار شد که با سازمان خدمات هلیکوپتری اسم واحد ما در نفس شدود تره نسیر تره نسیر رو با سازمان خدمات هلیکوپتری اتغام کردن و ما در اونجا مشغول شدیم و دیگه کارمون تقریبا مثل ایر تاکسی بود شرکت های نفتی و شرکت های مخابراتی و این چیزها اونجا سیرویس میدادید و مدتی که گذشت یواشاش کابینه عوض شد و کابینهی که در حیعتی که در وزرز نفت بودن تقریبا اکثرشون منتقل شدن وزرز پوستلگراف و بعد از مدتی بله اینا متوجه شدن که سایت های میکروویب در روی ارتفاعات به اضافه جاهای سعبال و بور و اینها خیلی مشکل دارن باید پشتیبانه این سایت ها اگه سایتی اشکال فنی پیدا بکنه تا بتونن هلیکوپتری بگیرن که به اونجا برسه مدت ها وقت از دست میده بنابراین تصمیم گرفته بودن خودشون یه واحده درست کنن که بتونن سریعا به این سایت ها رسیدیگه بکنن یا اونایی که مخوان جدید نصب بکنن هلیکوپترهای که این کار میکردن هلیکوپترهای الویت بودن و یه چیزی شبیه اون که خیلی پیلوت خوبی نداشتن نمیخوزن هلیکوپتری بگیرن که بتونه حد اول یه تون یه تونیم بار رو به برسن ارتفاع این بود که از ما دعوت شدن که بریم اونجا و یه خورده با هم همفکری بکنیم خلاصه نتیجه این همفکری این شد که بعد یه باشاش بحث تشکیلی شرکتی یه تشکیلاتی مثل تیپاکس یا فیدیکس یا یو پی ایس اون هم جاشت و مهمدشت خالیه اگه بتونن هواپیما داشته باشن این سریعا درست کنن هم درامت خوبی داره هم پست کشور سرعت و خوبی میگیره نتیجه این چیزها این شد که پیام ساخته بشه و پنج فروند هواپیمای ای ام بی صد و ده یا امبرایر صد و ده و چند فروند هلیکوبتر چارصد دوازه و دویست دوازه خریداری شد و این تشکیلات شکلی ده و ما آقا موفق شدیم که این تشکیلات رو بعد ببریم به یه شرکت یعنی به زراد پولسگراف تصمیم گرفت که این تشکیلات باید مستقل و بسرار شرکت عمل بکنه بنابراین شرکت هواپیمای پیام تشکیل شد که فودگاه پیام هم جزی از این شرکت بود من این افتخار رو پیدا کردم با عنوان اولین مدیر آمل و رئیس هید مدیر این شرکت مشروب کار بشم به همین منظورم هرچی که از استاد خلوانا و خلوانای با تجربه نیروهوائی که جذب کارهای متفرقه شده بودن و پرواز نمی کردن رو دعوت کردیم و اکثرا همه پذیرفتن با خوشحالی آمدن و استاد خلوان بوئینگ داشتیم معلم خلوان فور داشتیم بچه کلن آمدن هرکی که بود به حال که دعوت شد پذیرفتن و آمدن و حتی فنی هم فنی های نیروهوائی که بازنشست شده بودن و اکثرشون دورهای خوبی در خارج از کشور دید و اینها رو ما دعوت کردیم و تشکیلات هوایی قوی درست شد مدت پنج سال که من در اونجا بودم و ما در اونجا پرواز شب روز پرواز های کوهستان هلیکوپتری پرواز های تقریبا خطرناکیه همه اونها رو انجام دادیم شکر خدا یک رویدادی کچه کم نداشتیم و همشم مرهون این دوستانی بودیم که واقعا از نیروهوائی بزرگان نیروهوائی قدیم آمده بودن و اونجا رو خوب اداره میکردم دیگه با تعویز کابینه و رفتن وزیر و معاونینش تشکیلات ما به اون تقدیبی که قرار بود برنامهاش پیش بره دیگه نمیرفت خیلی کوند شده بود و بود جهامون رو باگذار نشد این بود که من یاشاش تصمیم گرفتم کناری گیری کنم و من از اونجا کناری گیری کردم و بعد از چند وقت هم دیگه آزمه خارج شدم بعد من تاریخ فارسی شده این سال دو هزار بره رو اومدم خارج یه سر بزن برگردم در اینجا یه کاری پیدا کردم و دیگه کار پروازی باشت دادم چون بچه هم هم اینجا بودن دیگه باشت دادم بالا سر بچه ها باشیم و یه کاری هم انجام بدیم دیگه در اینجا موندم حتی کارهای بازوشنسگیم رو نرسیدم بیام دنبار کنم و یکی دوت از دوستانم برام انجام دادن و کلیه سواقه حدود بیست و یکی دو سال سواقه نیروه هوایی من از بین رفت برام بازوشنسگیم محسوب نشود در هر صورت من خوشحالم که الان هستم سالمم خودوند من توفیق داد که در اون عملیات یک خدمت کچیکی به هم نعام بکنم و امروزم که هستم پنج سالم در اینجا کارهای پروازی انجام دادم به لطف خداوند من سال بعد از شرکت عرب پیمایی مهم نیست که چه تجربهی شما داریم وقتی وارد میشین تای خدیم بایستی از پایین شروع کنین و بیاین بالا من دو سال از پایین رده ها در اینجا کار کردم و در سال ثبت یعوشوار شدم مدیر ایمنی شرکت و بعدشم بزرهیت مدیره و تا پنج سالی بازشت شدم از اون شرکت دیگه تو اون شوار موندم و الان هم شغالم اینه که با نباه هم بر برم و یه مقدر زیادی پسته های جنگ واسه شون تعریف کنم و یه خوردم با قول پدر مدرشون لوسشون بکنم الان هم در خدمت شما هستم

00:33:44--->00:38:09
spkr_00: قرمه شما برن تو همین نقشته آخری که فرمودید جناب سهرنگ کپتن نازدنین من متاسفم متاسفم که این همه یعنی واقعا این همه قدر نشناسی بیست و خوردهی سال زحمت نادیده گرفته میشه ولی تو کشور قریبه میرن در از یکی دو سه سال میفهمن که چه گوهرهایی هستنین عزیزان الان دارن مردم میبینن که شما توی گفتارتون این جام شریفی راد این همه عزیزان جام محققی و همه عزیزان اینقدر صداقت در گفتارتون هست و زحماتی که کشیدید ولی میفرمایید بعد از بیست و خوردهی سال هیچ چیزی به شما تعلق نگرفت در صورتی که درجه های کیلوی رو رو دوش کسایی گذاشتن که ببخشید در سن نوزدویس سالگی وزیر مثلا فلانگجا شده بودن وزیر سپا شده بودن حالا یه ادهشون وزیر فلان میشدن برای خودشون وزارتخونه درست کردن و درجه بهشون میدادن و الان هم که هنوز که هنوزه پوست های مختلف دارن میگیرن و این دایره میچرخه یه اشاره هم فهمو دید در شرکت نفت بودن حالا من کاری نرم اونا خوب و بدوینا رو کاری نرم کابینه بلن میشه میدون شرکت پوست و چی میگم وزارت پوست و به قول معروف میذارنشون مثلا وزیر فرزن یه وزارت وزیر دادگستری اصلا چه ربطی به هم با ما هم اعتباطی نداره به حال دست خودشونه ولی چرا اینقدر درد چرا اینقدر بیمهری نصفت به شماها در صورتی که تو این کشور اگر حضور شما حتی الان با همین حال پرواز هم نمی کنید و با این همه تجربه که لحظه به لحظهش برای به دست خواه بردنش چقدر باید زحمت کشته بشه ببخشید این وقت شماست من دارم میگیرم ولی دارم این لایف ها به هر حال یه جورایی داره سر دومن چرکی رو باز میکنه که این اتفاقهایی که افتاده برای این بزرگان و این بیمهری ها و این حالهای بلی که این عزیزان دارن و این کوچها و مهاجرتها و هجرتهایی که این عزیزان کردن که نباید میکردن و بعضی ها هم که در ایران موندن تو خونه هاشون خودشون رو خونه نشین کردن از کجا آب میخوره و چه دست هایی پشت پرده هست که نمیخوان این عزیزان بر این مملکت خدمت کنن و چرا حقشون رو نمیدن چرا اینقدر دلشکسته باید باشن اینها اون دردهایی که ما دنبالش میگردیم ما نصهای بعدی شما و نصهای بعدی و بعدی که یک روزی امیدوارم که این تاریخ در مقابل در مورد اون آدمهایی چه چکهای میلیون دولاری رو میگفتن بنویسن اینجا فلانجاست و اینگار عرص باباشون بود مثلا حالا شما هم دیدید دیگه با تون لمس گردید و دیدید چه پولهایی جا به جا میسید در تحت چه عنوانهایی و چه آدمهایی به وجود میان به جای بابک خوررمدین بابک زنجانی به وجود میاد و به جای فلان و فلان و فلان حالا ببخشید دیگه هی وا میشه در دل ما ولی متاسفیم که هیچ گوشی نیست که بشنرد ولی خب شبا یه روزی به گوششون برسته و یه ذره عذیت بشن سآلهایی هست دوستان میپرسن منم از شما میپرسم لطفا پاسخ بدید ایشالله با امید یک دوستی پرسیدن که آیا درسته که هلیکوپتر 214 دوموتوری ویژه برای ایران تأسید امریکا در اسفهان قرار بوده تولید بشه آیا همچیچیده وجود داشته

00:38:10--->00:38:53
spkr_01: من میدونم که تقریبا تشکیلات و تحسیصات ساخت هلیکوبتر بلو دیویس و چارده در شاہینشهر اسفحان تقریبا به مراحل نایش رسیده بوده بلی این که من اصلا از هلیکوبتر بلویس و چارده دو موتور بی اطلاع هم هیچ خبر ندارم فکرم نمی کنم همچین تحریب بوده بلی یک موتورش نتا ناکی برای خود ایران بلکه قرار بود برای از ایران به شرق دنیا تمام امتیازش در اختیار کشور ایران باشه که فقط ایران بتونو بهشون بپرشد بل حق نداشته باشه و اونها هلیکوبتر بده اینو میدونم بلی دو موتورو نشده بودم

00:38:54--->00:39:33
spkr_00: من هم نشیدم. من چون اصلا اطلاعات هلیکپتریم زیاد بالا نیست ولی خب برحال شما خودتون صاحب نظر استید. چک لینکی بین شما و هوا نیروز بود. هر دو برحال عملیات سرچن رسکیو رو انجام میدادید. چه 24 های ارز کنم خدمت شما. هوا نیروز چه دیوی سیارده های های هر دو انجام میدادید. چه هماهنگی بود. یک کابره یک خاصی بود که جاهای هوا نیروز کابر می کرد.

00:39:34--->00:40:32
spkr_01: این سواله بسیار خوبیه نیروه هوایی معمولیت اصلی هلیکوپترهاش همون سرچند رسکیو بود و هلیکوپترها به اون تحتیم مجهد شده بودن دستگاه ناببری پیشرفته تری داشتن در حالی که و هلیکوپترهای نیروه هوایی تو فورتین سی بودن مدل یک کمی پیشرفته تر از تو فورتین ای که هوا نیروز داشت ولی هوا نیروز کلا معمولیتش پشتیبانی نیروه های زمینی تعریف نیشد و نیروه هوایی معمولیتش همه امداد رسانی خدمات عمال منفعه و سرچند رسکیو بود چیز بالتری نبود ولی در زمان جنگ چون نیاز بیشتری به هلیکوپتر پیدا شد از یه جهت دستور داده شد که هلیکوپترهای نیروه هوایی هم تقریبا همون معمولیتی را انجام بدن که برای معمولیتش هوا نیروز

00:40:32--->00:41:34
spkr_00: پیش بیمی شده بود میگه بوده و قرار بوده از پشت بشه شباویست دوسته من جناب سرهنگ ازگر عزیز تا حدی که اطلاعات دارن جواب دادن اگر شما میدونی بوده که خب برسیدنش دیگه زیاد جایگاهی نداره خیلی هم حالا اتفاق خاصی نمیفته ما F16 خواستیم بگیریم نمیدونم چندین فروند دیگه F14 میخواستیم بگیریم ولی این مرد بزرگمین چناب فرغانی نازنین که الان اینجا هستن و نوشتن درود بردرس عزیز و گرامی حسین خان ارزیگر تیمسار جامسنین بحمن فرغانی نازنین که یکی از عزیزانی هستن که واقعا شما میدونید دیگه و حالا چقدر ایشون زحمت کسیدن برای نیروی هوایی و این شما حقشونم نگرفتن و ندادن

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تیمسار جلال آرام -چرا خلبان های اخیر شهید شدند-؟ بررسی صندلی های ایجکت هواپیما و سوانح اخیر اف 5

مرجع حمله به اچ 3 - با حضور بیش از ده تن از دلاوران حاضر در عملیات - قسمت اول - تیمسار ایزدستا

سری مصاحبه های ناگفته های جنگ تیمسار علیرضا نمکی (قسمت "اول" از شب " دوم")