(2)ویژه برنامه بزرگداشت سالگرد تیمسار خلبان شهید جواد معصومی و همپروازیهایشان
00:00:00--->00:00:05
spkr_06: موسیقی
00:00:05--->00:00:16
spkr_03: حسن در خدمت شم من بفهمید من چون نمیخواهم دیگه صحبت کنم عرض عدب دارم و تسلیت You have it sir
00:00:18--->00:08:42
spkr_06: خب من ابتدا سلام دارم خدمت همه عزیزانی که در لایف امشب با ما هستن به خصوص سلام و عرض ارادت خاص دارم خدمت خانواده محترم کپتان جواد محسومی عزیز و جناب تمسال جلال آرام عزیز خدمت شما هر شد که ابتدا لازم است من از شما بود و ارحال همکاراتون دوستاتون که زحمت میکشید با جمع وریه با اسطلاح خاطرات مدافعان آسمان کشور و خلابانان عزیزمون یاد خاطره اونها رو زنده نگه میگرید من تقدر تشکر خونم من با در رابطه با لایف امشب خدمت شما هر شد که اختصاص داره به عزیزمون کپتان جواد محسومی لازم ارز کنم من با جواد عزیز از دوره دانشوی عاشنا بودم اما در دوران خدمت با توجه به این که من بیشتر خدمتم رو در دسپول بودم و جواد در تبریز بود اینه که یه مدت تقریبا حدود نزدیک به دو سالی با هم دیگه بودیم خب ما تو این دو سال برحال خاطرات دارم که من سعی میکنم یکی از اونهایی که برای پرواز بود و من اینجا به صلاح برای عزیزم توضیح بدم اما همونطور که همه دوستان به صلاح کسانی که با کپتن محسومی عزیز همدوره بودن شاخصه ایشون واقعا از نظر اخلاقی و سب و بردباری زبانزد بود من با یکی از دوستان امروز صحبت میکردم آیه چالی ها که ایشون هم خیلی دوستاش بیاد متاسقانه تو مسافرت بود میگفتش که خب ما یه سری آدم های دوستانی که با هم بزین میگفتش که مرهوم زعیم و جواد از نظر اخلاقی شاخص بودن بین ما همه ما های شیطنت های خاصی داشتیم اینا واقعا بچه های سبور خوب و برهار قابل توجهی بودن خدمش ما هر شد که من چون وقت به اسطلاح زمان طولانی شده جواب تیمسه قاسمی هم هستن و جواب آرام هم هستن من به ذکر یه فاطرهی که این هم باز بر میگرده به شاخصه های جواب محسومی و این هستش که ما توی تبریز یه روزی آلرک بودیم با هم دیگه زمان جنگ زنگ اسکرامبل که زدن که اسکرامبل هم که همون حمله هوایی هستش ما تحقاف کردیم با هم رفتیم تارگیتمون هدفمون هم به داشت نقیمت خیلی دور بود یعنی تقریبا تقریبا پیرانشن حوالی مرز ایران ارها منتا علیه شمال قرب هوا هم زیاد جالب نبود ما پرواز کردیم و رفتیم حالا من بیشتر یک رادار تارگیت میداد من بیشتر دنبال تارگیت میگشتم سمت چپ سمت راز تو رادار زیاد هم حواستم به جواب نبود برحال وقتی دید که ما اومدیم بلند شدیم اومدیم فاصله من هم زیاد بود و من فقط یه لحظه زیر چشمی نبا میکردم که جواد عقب میفتهه یعنی تو پوزیشن نیست خیلی من شما همشتر دنبال که ما برحال وقتی که تارگیت رفت داشتیم برمیگشتیم من از های سوال کردم گفتم که اشکالی داری؟ گو آره من موتور سمت چپ هم رفته خیلی خونسرد رو ریلکس ده حالا خلابان هایی که توی اف پنج ترواز کردن میدونن که موتور سمت چپ که شما از دست میدید خیلی امکانات هواپیما رو از دست میدید ولی این پر خیلی ریلکس و برحال خونسرد که چی نگفتیم گفتیم خیلی خوب اعلام برد دیگه اعلام رو مجلسی کردیم و اومدیم نشستیم اومدیم که پایین که آمدیم بشکنیم خوب چرا نمیگی موتور سمت دست دید با این وضع خطرناکی چی نمیگی داری پرواز میتونیم یه لبخند خاصی داشت با همون لبخند خاص همیسوگیش گفتش که ببین اگه من میگفتم خب شما پرواز رو کنسل میکردی امرجنسی بود بعد دیگه این هدف هم حالا معلوم نشد چی میشده اینا خیلی ریلکس خب آخه اوضع اولیت خیلی خراب بود که حالا دیگه بود دیگه یعنی میخوام بگم که در بحران انرژیسی و بحرانی که موتور شب رو عدس میدید کلی از اصطلاح امکانات هواپیمار رو عدس میدید این فقط به خاطر این وجدان کاری و سبل به خصوص ببینید مهم اینه معمولا اینجورجه ها خلوان ها میدونن خیلی و آدم ها فکر خودشون هن فکر جون خودشون هستن برحال یه موتور عدس داده هر آن ممکنه موتور دوام عدس داده ولی این روحش هیچی نبود گذاشت که معمولیت انجام بشه و وقتی هم که اومدیم مالا برحال برحال از اون انرژیسی ننشست اومدیم خیلی ریلکس که من گفتم بهش من خیلی همچین نیخو در ناراحت بودم گفتم بابا میگفت گفت آخه اگه میگفتن میکردیم برمیگشتیم معلوم هم نبود برحال سرنوشت هم تاگه چی میشه اینه که واقعا جواد عزیز ار نظر خصوصیات اخلاقی ار نظر سب بردباری پروازش هم در حد عالی میشه ازش یاد کرد و برحال انشالله که با بودن فرزندان شایستهی که داره و نباقای عزیزی که داره میدونم که مطمئنم که جای جواد همیشه سبزه و یاد خاطرش بین ما دوستانه همدورهاش و کسانی که با هاش بودین همیشه واقعی بیمونه و همیشه ازش وقتی که دوره هم میشین صحبتی میکنین یادمون میفته که چقدر برحال بین ماها سب و غسله داشت و بردباری داشت و بعض وقتا شیطنت های ما رو تحمل میکرده. من اینجا یه صحبتی هم شد راجب فکر کنم که فرزند شهید جهانشالی اگه اشتباه نکنم درسته؟ بله دسته بله تو لایف هستم آره علی جهانشالی عزیز ما تبریز من فکر کنم فرزنده ایشون شاید به دنیا نایمده بودنم ما تبریز با همدیگه همسایه بودیم یعنی توی سلستاره بودیم هنوز خونه به همون نداده بودن و اتاقامون بقله هم بود و خدمت شما از شود که آشپسخونه همون مشترک بود و بصلاح روز اول مهر ما خیلی هم با علی دوست بودیم خیلی رفیق بودیم ایشون هم واقعا باید بگم یکی از خلابان های بسیار خوش اخلاق و خوش بخور بود و اون روزی هم که روز اول به اصطلاق اون 140 فروندی که انجان شد تو اون پروازی که رفتیم و اومدیم برحال میدارید وقتی که علی بر نگشت من تا شب نرفتم خونه چون میدرسم الان خانم جهانشالیو اتماعا سراغشو میگه برحال ایشون هم یادش سبت و خدمت خانم بزرگوارش و فزند برومندش هم من سلام ارز میکنم و عرض ارادت دارم جاغ حمزه عزیز اگر اجازه بدید با توجه به این که وقت سلازیخ هستش و جناب تیمسان آسمی که بیشتر با جناب معصومی عزیز بیشتر بودن چون پایگه های مختلف بیشتر با هم بودن فرصت در اختیار ایشون بذاریم و همچنین جناب آرام من تشکر میکنم مجددن خدمت خانواده محصولی زمن عرض تسلیت و این که انشالله همیشه مطمئن باشید یاد و خاطرش برای ما دوستان همیشه زنده هست ایفانوشوشی و ایخیر بفاسم
00:08:43--->00:09:16
spkr_03: من اولا خیلی مقدم خدمت تیمسال آرام عزیزم ارز بکنم و تصدیت میگم خدمت شما. ما جامع آرام رو کنار جامع محسومی جامع قاسمی فقط داریم. از شما خواهش بکنم صحبتهای جامع قاسمی که تموم شد باز به ما بپیوندید. یه چند تا سوال هست بعدا ازتون میپرسم. نگران وقت هم نباشیدین دوستان ما تا صبح هم بشینن. پای صحبه علاقه شما رو زیاد مزمیتون نمیشیم. الان جامع قاسمی تشریف بیارن فقط جامع آرام یه سلام علیک بکنن. بعد دیگه تیرگون در افتر جامع قاسمی هست. بفهمه.
00:09:17--->00:09:30
spkr_06: من مشکلی ندارم تو صبح بیدار باشن این جا به قاسمی عزیز وقت تایمه هم جا به قاسمی که کاره من اگر ازدادید ازداد قای قاسمی بیان این جا کنار من بشنم
00:09:30--->00:09:55
spkr_02: شما آرام شما باشید. شما باشید. شما باشید. خدمتون برم. تحصیت بگم خدمتون. عصد عزیزم. خدمتون جام جام عزیزم. با موقع سم. خوبی هم توی جام یادی. کلا گو برمت هستند. شما من یادتون میادی شوالا باید که عصد عزیزم.
00:09:55--->00:09:58
spkr_01: ما مخصم همه از ایما توستار همه از ایما
00:10:04--->00:10:29
spkr_03: جناب آرام و جناب محمدیان بارها تو لائب اومدن و همه مردم به خوبی میشنستن یک کچولو در حد چند تا چند دقیقه خودتون رو معرفی بفهمید که ببینند چه شخصیت بارستی دارند و همه گوشت میکنند به صحبتهاش بعد اینشالله راجع به جناب محسومی صحبت کنیم
00:10:30--->00:24:56
spkr_01: چشم با نام و یاد دوست که هر چی داریم از اونست از ادب و اتران دارم خدمت انامه عزیزان من سبتی به خلاوان وازشسته افلاسی ها و غاسمی از شایدان همه دوستانی که در محظرشون هستیم هستم من راستش دیروز با اکسن کووید نوزرد دادم این مرده حال و احوالم زیاد خوش نیست اشتبایی کردم امروز من رفتم بیرون نبای میرفتم یه چلی بی چهار سات باید استرات میکردم نرفتم بیرون رفتم بیرون سه چهار ساتم بیرون بودم اومدم احساس خوبی ندارم ناستشن نظر حال اقای خودم ولی انجام وضیقه بود که بیام برای دوست عزیز و قدیمی خودم که امشب سالیت بندش هستش و سال روزش هستش یه از علاوه اتران می کرده باشم خدمت دوستان و بنده افتقار آشنایی ره دوست عزیزم زندگیات من تحصیل نمیگم بخاطرین که همیشه زنده اصلا نظر من که اوات مرد بزرگی بود خوصیت اقابی شد من تو چند من نوشتم که چیزی جا نداشته باشم ناستش بخواهم به نیستم که چون الان افتقار آشناییش چند تا جمعه باشم دوستان باشم دوستان باشم این حساب چند تا خوصیت اقابی جواد عزیز رو که از سال پنج و سه افتقار آشناییش با ایشون داشتم و در بیشتر مراتب آموزشی با هم و در خدمت آقای زهین که یادش گرامی باد ایشونم سالید آخه آره سالیدشه ده همه تیر ماه سالید وفادشه نمیدونم نمیدونم بگم وفاد زنده یادشه رزای عزیز مصادف شده با سالید جواد عزیز که دوتا عزیز خوب و همدوره رو من تو این معدست دادم و همیشه یادشون برای من زنده هست یعنی من ایش موقع بمناد بمناد یه شهید یا به عنوانی که من دور هستن ایش موقع نمیدونم همیشه یادشون هستن روزی نیست که به عنوان روزی باشه که من جواد و بزار رو تو خاطراتم نداشته باشم همیشه به یادشون هست در نظر خوصیت اختاقی جواد عزیز به خدمتون رو احس کنم که شروع اختاقی از عزیزی رو دست دارم که از نظر اختاقی پروازی جسارت شجاعت شهامت و درسوزی نمونه کامل بود واقعا همه این چی دارید بکنم واقعا از هم نظر نمونه کامل بود عاشق زندگیش بود دیگه من صحبت میمی کنم بچهاش خودشون صحبت کردم در این باره عاشق زندگیش بود بچهاش و خانه مادش خیلی دوست داشت در این دوست داشت مخصصان برای دوته دختره عزیزش که منم برمان دوته دختره برای خودم حساب میکنم همیشه تا جون در و خودش مایه میذاشت یعنی هیچی برایشون کم نمیذاشت خوشفرخانه محصای عزیز ازم وضوعی شما که با فردی ازواج کرد که در شمش بود پوریای عزیز رو برای دوستش دارم واقعا دوستش دارم و این باعث افتخار بنده هست که اومد و با حد زندگی دوست عزیز نم زندگی ها جواد شد از دوست عزیزم جوالم که خاطرات زیاد داریم پیشکستت ما هستم دوستش دارم همیشه برای شیطان قاعد هستم و اینم افتخاری هست زندگی من که همچنین دوستانی دارم این واقعا باعث افتخاره افسوسیت افتخار جواد چند تا جونه نوشتم چند تا کلمه که انشاءالله بتونم که اون چیزی که در شمیش هست خیلی بیشه از اون هست یه نگه بخواه یه چیم آوری بکنیم شاید دوست هزاره سفه کتاب نگنجه ولی خلاصه یه مطالب چه که بتونه جوابوی اون مطالب باشه من خدمتو نهرز میکنم جوابوی ناب انسانیتو میداد واقعا یه انسان کاملی بود بگه اهل زیا بود مکرو این چیزم نبود سخنانش متین بود در مقابل مشکلات و سختی ها خیلی مقابل بود خیلی واقعا یکی از شاخت های مهمش بود همیشه در مقابل مشکلات سکوت میکرد در مقابل سختی ها مقابل بود از جهد دوری میکرد اهل مطالب بود بچه هاش هم میدونن دیگه واقعا هر وقت فرصت میبینی بود یه کتاب دستیش بود همیشه کتاب دستیش بود راجب هر مطالبی مطالب مختلف اموان خاصی رو من اموان نمی کنم مطالب مختلف رو از من بزرش شما تو سرمشت زندگیش داشت واقعی دراب این جسارت و شامت رو داشت که بی مورد اصحار نظر نمیکرد از انسان مطالب هم دوری میکرد از نظر انسانیت جغرافی های زمان و مکان برای شما اهمیت نداشت حاک و زلال بود قابل لهایت اعتماد داشت ما اگر میرفتیم مموریت خانواده بود زن و بچه رو میستودم به جواد طوری بود که این مرد از من و بچه خودش بیشتر دقیق داشت اعتماد همه مثل به جواد مثل من بود من که دارم میگم چون دوستانی مثل جواد داشتم رزا داشتم دوستانی زیادی داشتم اینا برای سرمایه زندگیم هستم به شونم افتقاد می کنم طرفتار حق بود وجدان خودش هیچ موقع گول نمیزد خیلی مهم باهم هیچ موقع وجدانشو گول نمیزد اگر اشتباه می کرد انقدر شجا بود که پای اشتباهش باسته سرامون مسئله آقای رزاییان که میگن شاگردش خورد زمین واقعا من شاهدم این بنده خدا چه کارها که نکرد دنبال این بود دنبال واقعیت بود نمیدونه چه اتفاقی افتاده برای این شاگردش تو شیراز بود رفته بود من نمیدنم فکرم بی افتر می اصیب بود آرام بتر میدونه چون اونجا بود بایشون پرواز میکرد من اونجا نبودم این موقع بسر خود زمین چون ندید این شایدشون ندید چه اتفاقی برای شداد خود زمین خیلی نارفیل قضی بود محبوب دل بود واقعا محبوب همه دلها بود هیچ وقت کینه کسی رو به دل نمیگرفت قصه شمی بود که میسوخ و اطرافیانش نور و گرم ها و آرامش میداد و مانند آینه صاف و سیغلی بود و کوشکترین قطع خرشی نداشت این خصوصیات براته خصوصیاتی که بخواهی واجبه صحبت کنید خیلی هستش من سعی کردم تا اونجا که میتونم مختصر و مفید جمعاوری کرده باشم که بتونم خدمت دوستان عزیز اراهی بدم که بدونم که این فرد چه شخصیتی داشه من صحبت زیاد جد راجبشیم راجبه مسئله خانوادگیش خانوادگیش صحبت کرد ما رفت آمده خانوادگی داشیم توی تحویز که بودیم بچه ها پوچیک بودن مثل بچه خودم بودن هیچ فرد نمی کردن همه توی خانواده مثل یه خانواده همیشه دور هم جمع می شدیم برنامه اونو مسئله اونو با هم دیگه حل می کردیم مگر مشکلی برای هم پیش می اومد سر می کردیم به هم کمک کنیم تا اونجا که می تونیم مغیر باشیم من چیزی که بخواهم اضافه بکنم صحبت زیاد شد وقت عزیزان گرفته می شه من شرمندن به خاطر این که همشب مهمون داشتم درزم وزید شما که ولی انجام وزیفه بود که بیم خدمتتون راجب این دوست عزیزم به چند کلمه صحبت کرده باشم که خالی از بریزه نباشه زیبا ترین حکمت دوستی با هم بودن است به یاد هم بودن است بودن با با هم بودنهای ما را قدر بدانیم ست چیزه که انسان همشه بهش می رسه یکی نتیجه عمل نتیجه عمل همین بود که خدمتون رز کردم عملیه که انسان تو زندگیش داره جواد صحبت های کردیم صحبت های که شدینا نتیجه عمالش بود تو زندگیش رزیه رزیه که برایت مقدر شده یعنی اون رزیه که خداقوان برایت مقدر شده این چیزه یه که به انسان می رسه یکی هم مرگه مرگم بلاختی یه روز برای همه می رسه حالا به همه می رسه حالا به همه می رویم مختلف ما جواد رزیه در درست دیم خیلی از دوستان دیگه رزی زیب و خود رزیه در درست دیم بایی وقت رزیم آدم دوست داشتنی بود جواد و من در سطح رزا و جواد رو در یه سطح می بینم من نظر اخلاقی خصویت اخلاقی هر کدوم یه حسنای خاص خودشون داشتن جواد یه حسنایی داشت جوادشون داشتن من من نظر اخلاقی همین درست گردم تو زندگی سر کندم تو زندگی مرام اینا رو پیشه کنم و افلاق زنگیم باشه در انتها انتها میخوام یه نصیتی کتایی داشته باشم که از بنده حقیق بپردید میگه همه دیر اخوزر هستیم به کسی به کسی کینه نگیرد دل بی کینه قشنگه هست به همه مهر ببنزیم به خدا که مهر قشنگه هست من وقتی عزیزان رو نمیگیرم من خدمت شمیسا محصای عزیز پوریای عزیز خانومه محصومی عزیز خانواده آرام همیگی این روز رو نمیتونم بگم تصدیت بگم یه یاد آوری کردیم از روزی که به حال همچه روزی بین ما رفتم ولی همچه روزی شد زنده هست تو قلب ما هستم یا جا دارن هیچ موقع بابل فراموش نیستم و من هیچ موقع به شخص فراموش اینکنم میدارد چون ما دورهای زیادی رو بیشتر دورهای عزیز شیم ده با هم بودیم من بودم جمع زهین بود جمع چادیا بود جناب و اززال بود ما نو نفر بودیم توی امریکا چهار تون واقع خورنن توی کلاس باید تو میشه یک کلاس بودیم چهار تون واقع خورن بگرشون عرب بودن و کنیایی بودن اینا ولی تنهای کلاسی که چهار تا از نو تا خلقان ایرانی واقع خور کلاس رو ما که ما او همبستگی که ما تو دوره آمودش با هم داشتیم یه حسنی که داشت این بود که شبا جمع میشدیم با هم صحبت میکردیم دشت ما میکردیم کتاب ها رو میکردیم مسئله مطرم میکردیم محاسن پروازی معایب پروازی همدیگر رو به همدیگر میگفتیم سر میکردیم دست همدیگر رو بگیریم تا اونجا که میتونیم حتی جناب وعظار که داشت واقع میخور از هم دوزی شما یک کلاس باشپک شکومت توی کلاس ما ما دسته میگرفتیم نداشیم واقع بخوریم ولی چهار تا دیگه واقعا ما شل داشتم میگه ما خیلی سر کردیم و تا نتونستیم برحال من این شب عزیز و خدمت خانوادهش زندگی ها جواد تصدیت میگم و میگوارم که همیشه سالم و سلامت باشن خانواده خوبی هستن قدر همدیگر رو بدونن شمیسه عزیزم که داره فعالیت خوش ارجام میگه من باشده تماس هستم از دور جوای خالش هستم من افتران بایی گدر رو میبینیم در خونه پوریای عزیز رو پوریای دوستش رنیم من واقعا دوستش رنم پوریا رو و افتقال میکنم که پوریا وارد این خانواده شد خانواده دوست عزیزم جواد شد و جناب آرها خانواده محترمش تشکر میکنم شب بخیر میگم عزی ندارم اگر ازدودید من رفز حمد دارم شبتون بخیر بخیر میگم
00:24:57--->00:26:37
spkr_03: اجازه میدید یک دوتا کلمه منم بگم جامعا آرام صحبت کن و بعد برید اولا که قربونون قلب قشنگتون برای اولین بار من یه همچین شرایطی پای صحبت شما میشینم که چقدر زیبا چقدر با احساس و چقدر انسان خوشقلب و بزرگی هستید جامعا واسمی بیشتر از همیشه چیفته مرام و اخلاقتون شدم همیشه هم ارادتمندتون هستم و خواهم بود شاگرد کمترین شما و خیلی ممنونم از این که به زیبایی یاد کردید درود به شرفتون که همه رو انگار که شما باید اون چیزایی رو که فقط بگید گفتید و نیاز هست برای این مراسم خیلی ازتون ممنونم ما شالله محمدون صاحب سخن و بسیار سخنبر هستید شما جامعا محمدیان جامعا آرام ما شالله پوریای عزیزم خانوما محسومین که صحبت کردن خیلی شب زیبایی بود دستتون در نکنه خدا حفظ کنه شما رو ما به خاطر تصلیت به شما من فقط بخواهم از مردم عزیز خواهش کنم که این رنگ های زیوارو تقدیم به تیمسا قاسمی عزیزم و همرزمانشون جناب آرام بجام محمدیان و رفیق شفیقشون که آسمان الان جولانگه ایشون هست و از اون بالا نظارگر همه ایمان هست جناب معصومی عزیز و همه همرزمانشون تقدیم کنیم تا جناب آرام بایشون بکنن قبل از اینکه برن بفهمید موسیقی
00:26:32--->00:26:38
spkr_02: تقدیم کنید تا جناب آران با احوالی هم بایشون بکنن قبل از اینکه برن. بفهمید.
00:26:48--->00:29:02
spkr_00: مادردن کان جناب آقاسمی خیلی ممنون من خیلی خوشحالم که امشه در جوار شما بودم در جوار شما در جوار جناب جواد محمدیان تیم سار عزیز محب بزرگ روزهای سه هر دیر شما از این که با حدید کردیم با حدید پرواز کردیم و خیف که اونهایی رو که الان از این شما دیگه در میزان ما نیستن دیدم که مهدی عزیزم اومد در لایف و به هر سات پیغان روزاشت فرزند برومند و شایده جناب جان شالو الان فرزند عزیز جناب اقبالی رو جناب اقبالی رو که خوشی به ایمانی او برای ما بود و الان به درش کس من این جمعه از این چون میگن که میشهده دفعه میگنم و باز صحبت رو بکنیم قبل از این پراتا رو بکنیم ما همینجز از جناب اقبالی شنیده بودیم ولی یک لغب اقبالی داشت خیلی نمیدونیم اقبالی معروف بود مردی که همینجز میدونست یعنی وقتی میگن مرد که همینجز میدونست درورد همینجز رو که میدونست صحبت بکنیم جناب اقبالی شنیده بودیم یک چیزی میدونست این نموست شما در مورد که همینجز صحبت بکنیم حرفی برای گفتن نداشت اینو گفتم افشین عزیزم میدونم و جهان شوی عزیزم که این کسانی که خاطرها رو میدونم باشتند چون هم در دوران درجداریم و با همیگه بودیم در دوره اقبالی شنیده بودیم و هم میدونیم و همیگه بودیم و همیگه بودیم و جناب قاسمی بودیم و جناب جواب محمدیان و جناب جواب محمدیان بودیم و شایستگان این مندکه موزیم بودیم
00:29:04--->00:29:23
spkr_03: ایچا درود بر شما مرسی خیلی ممنونم ما چون نمیخوایم بیشتر از این مزاهم تیمسال واسمی عزیزم بشیم و میدونم جامع محمدیم میخوایم بردرقشون کنن نمیدونم که میان پیش ما دوباره یا نه ما با جامع آرام ادامه بدیم جامع قطع میکنید یا میمونید با ما جامع محمدیم
00:29:24--->00:29:50
spkr_06: سیان به همزه یعزی اگر ایرزو بدید من دیگه به همزه های جواب آسمی برم بقیهشو بیرم تو منظر خوب ببنم اگر تو منظر آبتین هستم بقیهشو بیرم اونجور ادامه کنم میبینم اتون خواهده اگر فهممیشون ندید من یادم به خدمت جلال عزیزم سلام از کنم جلال جان ما واقعا تا رو دوست بریم و به عنوان بزرگ اونو پیش کسرتون همیشه برحال الگوی ما بودی شبه همیشه بخیر
00:29:50--->00:30:26
spkr_03: من فقط پیام جناب اقبالی رو افشین اقبالی های دکتر اقبالی رو برای شما بخونم که خدمت شما جناب محمدیان جناب آرام و جناب قاسمی سلام دادن و تشکر کردن که یاد پدرشون رو زنده کردید و گفتن چقدر زیبا صحبت میکنن جناب قاسمی سپاسگزارم از جان شرلو هم براتون تشکر کردن از شما ها خیلی ممنونم ممنون از آبتین عزیزم پسر تیمسا محمدیان نازنین کاش که میتونست بیادی یه لحظه ما روی ماهش رو ببینیم اگه بیشد
00:30:24--->00:30:36
spkr_02: باشه اپتیل میاد شود بخیر این مخلصه اپنیم این جون دلم ور رو درم که من دلم بعدی یه زنده شده
00:30:32--->00:30:46
spkr_05: که من درم بردی یه زنده شده خیلی لعی جبار برم خیلی سرق ایشالا ببینم اتون خدمت تین سهارا هم سلام میکنم خیلی تعریفشون رو شینم ایشالا سهارا تشترشون هم از نزدیک ببینم اشون
00:30:47--->00:30:52
spkr_03: همیم دوری باری جوان کارو باری جوان مصمید باری سالی صورت
00:30:48--->00:31:10
spkr_05: خانوادی جام مسئومی در این ساله سا بری برخش این ساله اون میگوارم که پدرشون شاد باشه قطعا در آرامش هستن و این که به هر حال این خاطره خوبی که ازشون مونده همون چیزیه که همه این ما آدم ها در نمه دست خادم میذاریم و این یعنی که واقعا ایشون زندگی خوبی داشتن و روحشون قطعا در آرامشه
00:31:12--->00:31:18
spkr_03: بار برم تو سترم وفیق شفیری خودم بله مخلصتم
00:31:20--->00:31:24
spkr_05: قرآن شما سایشی که آخیلی ارادت منم شلو ببینم اتونه.
00:31:27--->00:31:48
spkr_06: من فقط باید از پسر واقعا جناب شهید جهانشاروی عزیزم از اینی که دیدمش خوشحال شدم برای اولین بار دیدمش و متاسفانه خود دیگه زندگی اجازه نداد که ما بچگی ایشونو با هم با بچه های ما بزرگشن داریم عزیزم خیلی خوشحال شدم شما را میگونی
00:31:48--->00:33:27
spkr_03: شبه شما بخیر خب بروانتون برم سفاظ گذارم از شما خیلی ممنونم خب بروانت علیو جا خدا حافظ خدا حافظ خب جماع آرام و عزیزم خیلی مخلصیم استاد گرام و بزرگ مرد آسمان ایران زمین خب جماع جهانشالو و جناب اقوالیم از شما تشکر کردن اولا که من چند تا مدربو بگم قبل اینکه شما دارین اوکی میکنید اولا تبریک میگم به خداوند که استاد ما رو صحیح و سلامت به ما تحویل داد به همراه خانوادهش تبریک میگم و تشکر میکنیم از خداوند که جناب آرام و عزیز رو بعد از این درگیری و این ویروس مثل اون رژیم عراق و اون بحثی ها این ویروس هم شکست داد اینو میخوایید تنظیم کنید من این صحبت ها رو بکنم این ویروس هم شکست داد به همراه سرکار خانم آرام و خانواده محترم که درگیش شده بودم همه شما دار این ویروس و خدا رو خدا محتوشتو که الان صحیح و سالم جناب آرام رو در یک نیو استایل نیو استایل با یک تیپ خیلی خاص دیگری که ماشالله بر یک نوع دیگری از خوشتی پی های جناب آرام هست خیلی ممنونم بفهمید ما در خدمت شما هستیم بدون تحصیت هم بگم خدمتون این روز رو به خاطر سال روز فقدان همراه از ما تون بفهمید خواهی شکم از جناب زعیم هم یاد
00:33:27--->00:47:20
spkr_00: بله دارم بخواستم همین تا رو بکنم جمعه همزه ای من اولا از خود شما و ساییر دوستان خیلی متشکرم که در اون روزهای سختی رو که بود بود این تصویر این چرا چیز شد کم رنگ شد در اون روزهایی رو که من در بیمارستان بودم و به قول معروف داشتیم دست و پنجه به قول معروف نرمی کردیم با این بیماری کورونا همین دوستان همین عزیزان اینها آمدن و به من ورتبا زنگ می زدن به علت این که به شدت ما مریض بودیم و اینها نمی تونستیم خیلی زیاد با بچه ها صحبت بخونم بر ساعت من ممنونم بعد از این که از بیمارستان هم خودم و خانوادم همه من اومدیم عزیزان بزرگاری کردن محبت کردن و به من زنگ زدن این خود جنابالی و همیشه جویه حال من بودن منو واقع شرمنده کردن اینها روزه هایی بود که به هر صورت من می دیدم که چقدر اینها محبت دارن به ما و ما چقدر ضعیف هستیم که نتونستیم در روزه های قبل از این اینقدر با این بچه ها در تماس باشیم و بتونیم به حد اقل این نوع محبت های اینها رو جغرام بکنیم بماند من واقع افراست میگه جناب افراسیاب قاسمی یک صحبتی رو کرد که من اینجا با یه سیمن واقعا اشاره بکنم صحبت برای اینه که میگن که واقعا خوبان روزوتر میبرن و این به نظرم میرسی که درسته رزا زهین همدوره من نبود از من جدیدتر بود همدوره افراسیاب قاسمی بود به هر صورت یک دو دوره از من جدیدتر بود خود جناب محصومی همینطور خود جناب قاسمی همینطور جهان شالو که با من همدوره بود اصلا و اینها چقدر دردناکه وقتی که این عزیزان رو آدم به این شکل میبینه و اینها رو جناب خمزه از دست میده دونه دونه شما باید بمونی و میمانی و بعد میبینی اونهای رو که خیلی برای تو عزیز بودن دونه دونه میان و از یهوی چشم تو محف میشن در زیاد من این چیزی رو به شما بگم اینی که دارم میگم اصلا قلوف نیست این رو الان شما خوشبختانه از زبان جناب محمدیان شنیدین این رو از زبان جناب قاسمی این رو شنیدین ببینی اگر شما بخوایی توی بچه های اف پنج من بچه های اف رو زیاد کاری ندارم نکه بین کاری ندارم یا هواپیمه های دیگر چون باشون به قول مرم محشور نبودید اگر بخواهیم واقعا بگیم از بچه هایی رو که دارای شخصیت بودن و بسیار بسیار عزیز و بسیار خوب بودن و هیچ کسی هیچ نوع ناراحتی و هیچ نوع دلخوری از اینا نداشت به طور قطع و یقین ما به سه چهار تا اسم بیشتر بر نمیخوریم یکیش داود صادقی بود خوشبختانه زنده است و من این افتخار رو با قول معروف داشتم و دارم که ایشون از زمان دانشوی با من همداره بودن الان هم که مخلص ایشون هستم و به انوان دوست چهل و چند ساله من افتخار میکنم یکی جناب معصومی بود واقعا جناب معصومی واقعا از ذره اخلاقی یک استوره بود و رضا زعین که علامه برای که بسیار بسیار انسان متین و خوند یک خلبان آزاده بود یعنی واقعا من حتی در زمان تو اون اوائل انقلاب پیروز شده بود بعضی از آدم هایی رو که میامدن و در دستور میامدن و یکی شده بودن اینها دیگه قهرمان های انقلاب و که بعدا همه شون اومدن و رفتن و فرحش رو نزید مندکت که یکی شون اون آقای دریادار مدنی بود من یادم این که اومد یه حرفایی زد برگشت به خلبان هایی چیزایی میگفت که شایسته خودش بود که ما همه چون جناب زعیم اون موقع یادمه که سطوان دو بود و یقیشون رو گرفت و آخو این برگشت صحبتی رو کرد گفت که آره بعضی ها هستن وقتی که اینجای پالتوش رو نمیزنی کنار یاش نوشته هی هزه مستر ویس این یه جمله که مال سازمان سی آیه و نمیدونم فلان رو میسار بهمان هست بعد یادم میاد که این جمله رو جناب زعیم برگشت به آقای دریادار مدنی گفت گفت ببین شما وقتی که داری میگی هی هزه مستر ویسه که منظورت ماست من فکر کنم نتو داشتی پالتوش خود زدودی کرد جمله رو داشتی رو پالتوش خودت میخوندی حالا داری این جمله رو ما میگیم حالا یه دیگه اون موقع خیلی جارت هم نداشتن این حرفارو مثلا به یه آدم عوضی مثلا آقای مدنی بزند دمانت من میخوام بگم اینهایی رو که ما از دست داریم اینها تک بودن اینها کسان عادی نبودن ببینید من در مورد همین جناب منصوری چون الان شما آمدی و صحبت کردی به خانوادش من بخواب یه چیز رو به شبا بگم شبا خودت که این رو میدنیم ممکنه دیگران کسانی رو که در جمع ما نباشن کسانی رو که ما رو با قول معروف نمیبینن نمیشناسن فکر بکنن حالا ما مثلا خلبان بودیم ما هم مثل سایر رسته ها مثل سایر کسانی رو که از به قول معروف امتیازاتی رو میگرفتن و بهرمنونشان حتما بچه های ما از کسانی بودن میرفتن نمیشناسن هم سحمیه میگرفتن میرفتن نمیدونم نمره دانشگاه شون که میرفتن مثلا میگرفتن ارفاقی به شون میکردن همه تون بدونید که بچه های جناب منصوری حتی یک تک نمره یک تک نمره برای پذیرشون نردن بچه های من که الحمدلالله یک شون خب به همونطور که میدونیم مهندس رو همونکه کابه که هم مهندس شیمیه بعدم رفت خلبان شد اینها حتی یک دونه نمره بهشون ارفاق نکردن و همش هر دوشون مثلا فرصم بچه خودم بودنمید بیدربرن بچه های بودن که از اون اولش در مدرسه تیزروش ها بودن تا زمانی رو که بقال معرف اومدن درستاشون رو تمام بکنم من اینه میخوام بگم دختر آقای معصومی هیچ من یادم نمیده جناب همزه هیچ یادم نمیده من فکر میکنم که شیش یا هفت روز بود از شهادت جناب معصومی گذاشته بود و ایشون امتحان فوقلسانس داشتن بیدیم که ایشون هاشتک دستن امتحان فوقلسانس داشتن و من اصلا فکر یکردم که این حتی بتونه محصا بتونه راه بره ولی این دختر برگشت به من گفت که اون جرال من امتحانم امیدم که من خودم گرفتم سوار و ماشینم کردم شخصم ما دو نفری رفتیم کسی درمان مادرش که از اونور طفل معصوم هستن درقم از دست آقنه شوهرش شمیستانم که خودش درگیره به قول معروف دانشچو بود و درگیره سالی سه پزشکی بود اون موقع و خود من برداشتم برداشتم بردامش سر جلسه امتحانشست و من در دلم شعوری بود چون نمیگونستم چه اتفاقی داره اون تو میفته فقط من یک دون خانم های که اونجا از اون ممتحنا بود اونو گیروه بردم و خیلی حتی این آقا خود محصا الان نمیدونه ازش خواهش کردم و بهش گفتم گفتن یک چیز داری دافتالب دارید که با این مشخصات نشسته اینجا برای فوقلی سانسش فقط من نمیخوام بگم چیزی فقط من میخوام خواهش کنم موازه به حال این باشین اگر لازم شد بگیریم و برشترین ویرش بیرون تحویل من بگیریش یعنی من انتظار داشتم که محصا سر اون امتحان بگیره با ششمه عشق بار رفته بود سر اون امتحان و سر اون امتحان بگیره و قشق بونه بگیره که این دختر مثل یک کوهمونت امتحانشو هم داد و با نموی خوبی هم برای فوقلی سانسش قبول شد و فوقلی سانسش هم گرفت و یا شنیستان خب اینجا در ایران که بود پزشکیشو گرفت دکتر دکتر عمومی شد و بعد هم که رفت کانادا و من میخوام اینه بهتون بگم که اینها برای جناب منصومین دنبالی حرفای عزیزی مثل جواد محمدیان دارم میزنم یا جناب قاسمی دارم میزنم من میخوام میگم که تنها این نبود که جواد منصومی بسیار بچه خوشپروازی بود این نبود که بچه بسیار خوش اخلاقی بود اینشون صحبتی رو کسی نکرد در مورش بود این بچه مویچ مدیر واقعی بود کسی بود که این دوتا دختر رو طوری تربیت کرده بود در خانواده خودش که اینها متکیب خود که اینها روی پای خودشون تماما در تمام مدت بایستدن و گرفتن از حق خودشون کاملا کامل کامل سیانت کردن و به انوان انسانهای خوب و معفقی چه در مملکت خودمون و چه در مملکت خارج اینها گرفتن و زندگی کردن و خودشون رو نشون دادن الان هم من افتخار میکنم که ایشون عروس من هستن عروس من که این یک کلمه هست عروس این یک دختر من من دختر ندارم دختر واقعی نسلی ولی من واقعی قضیه که میگم الان من دوتا دختر دادم یکیشون بحثا هست و یکی دیگهشون هم زن اونکی پسر من هست که زن کاوی اینها اینیتو دخترهای من هستن که و چقدر من شانس دارم و چقدر من خوشبختم که خداوند من رو دوست داشته هرچند خودم آدم خوبی نبودم و به من گرفته و علاوه برد بچه های خوبی که به خود من داده عروس هایی بسیار خوب هم به من داده من اینو میخواستم بگم در مورد جناب محمدیان حالا بعدا گوش میسپرم به سآله ایوی که شما دارین و یا در مورد صحبتهایی رو که شما میخواییم بکنید اصلا شما شاید بخواییم بدونید که چی شد جناب محمدی جناب ببخشید مقصومی اومد شیراست شما میدونید این رو من این رو حبایت اسم نمیبرم اصلا چون شایسته نیست که من از این اسم ببرم ما در پی سی سوین که بودیم دو سه تا معلم داشتیم که خیلی خوش اخلاق نبودم همه هم این رو میشناختن میدونن و که کیا بودن من اسمشون نیبرم و بسیاری از دانشوها از اخلاق اینها خوشون نمیومد من هم خودم خوشم نیاد با این که من اونجا فرمده گردان بودم گاهی وقت درمیرمیردم حتی یکی از اون عزیزان رو من تحدید به این کردم که من و اصلا از پی سوه میفرستن و بگی نمیخوام نگرد دیگر نمیدارم توی این چه با بچه ها نباید شما اخلاق نمطوره باشه با شما باید حرف بذاریم و بعد که اومدم و فهم دانشوهای شدم در شیراز یکی از چیزهایی رو که خیلی زیاد من تحکیت میکردم پیش خودم که بیام و این رو بچه ها رو جز کنم فقط تنهایی نبود که اینها با ثبات باشن تنهایی نبود که اینها خوش پرواز باشن من سعی میکردم که اینها انسانهای متین و خوش اخلاقی باشن و جواد یکی از بهترین ها بود و خود شما شاهد بودید که ایشون با دانشوهایی رو که پرواز میکرد دانشوها همیشه حس میکردن که دارن با بردر بزرگ خودشون پرواز میکنن نه با یک معلم خب این چیزهایی بود که همیشه نیمیشی همه جا پیداش کرد نیمیشه دنبال این نکات ضریف بری و دونه دونه حالا بگرد توی پاییوها بگرد توی تبریز بگرد توی دسفول هر کدومی که ما از اینا رو آوردیم که دست خود ما بود انتخاب اینها من این مسئله رو مد نظر میداشتم که اینها انظر شخصیتی بیان و الگو باشن برای که من معتقد بودم که ما تنها وزیفم اون این نیست که پرواز یاد بگیم دانشجوها یا بیان بگیم معلومات ها آکادمیشون رو بری وارد من خودم فکر میکردم که بایستی این عزیزان رو از نظر منش از نظر رفتار از نظر اونی رو که در جامعه نیروی هوایی باید باشن تو اونم بایستی ما بهشون کمک بکنیم شما یادتون میاد من خودم در طول دوری هر کلاسی که دو بار حد اقل شما رو میواردم دعوت میکردم خونه خودم میبیند خونه من یا یک شام دعوتتون میکردم که بیاین اصلا خانوادی خانوایی یک معلمتونه ببینین چیه ببینین چیزی که آیندتون هست چیه رفتارهای ما رفتارهای خانوم ما رفتارهای بچه های ما اینها رو ببینین و جواد معصومی از این تیپ آدم ها بود که ما همیشه افتخار میکردیم که در چنار چین آدم متین و معقولی باشید بچه ها اشاره کردن در رابطه با رضایی در رابطه با رضایی که رضایی در اون پرواز ای سی ایم متاسبانه در سلویی ای سی ایمش بود و جواد معلمش بود که یک جا اصلا مترکولی زرزمانی که رفتار و از پشت اتک بکنه پشت دیگه بعدش دیگه ندیدش این رو جواد و بعد کدیم رضایی سی کدیم رضایی؟ چیه رضایی؟ دانشون رضایی مظاهر من مظاهر نبودست به شما گفتیم مظاهر رضایی
00:47:15--->00:47:23
spkr_02: دانشو رزایی مظاهر نبود اسم شما گفتیم مظاهر رزایی که با رنجبران یه اصفهان اینجوری شدن
00:47:20--->00:47:32
spkr_00: این که با رنجبران یه اصفهان اینجوری شدن یک تون رضایی ما داشتیم بعد از شما که ایشون اسم کچیک هم من الان ندارم یادم میاد رضایی رو این رضایی زمین
00:47:23--->00:47:33
spkr_02: یکتون رضایی ما داشتیم بعد از شما که ایشون اسم کچیک هم من الان ندرم یادم میاد رضایی رو این رضایی زمان
00:47:34--->00:47:54
spkr_00: آره بچه یه چیز بود خدمتون ارز کنن که در تهران همون نزدی فرودگاه امام اون یه شهری هست الان اسم خوبی داره رووان؟ نه نه نه نه بقیل رووان بقیل رووان بقیل رووان کریم بچه رووان کریم
00:47:48--->00:47:51
spkr_01: نا نا نا نا نا بارد بارد بارد
00:47:55--->00:52:34
spkr_00: بچه روبات کریم بود و پدر ایت پدر هم نداشت بندی خدایی مادر داشت و این دانشور رضایی بعدها البته این رو فهمیدیم که مثل این که این خیلی هم علاقه پرواز داشت بسید که بچه ها میگفتن یه مقدار ناوردی قلبی داشته حالا بعدها فکر کردیم که نکنه اصلا اون بالا این زبون بسته مثلا حتی سکته کرده باشه شون مثلا چی معلوم شد که چرا این با جواد نسونی بود و این اصلا ناگهانی رفت و خورزمید چون جواد بسیار بسیار معلم خوب بود و همیشه حواسش جمع بود و امکان نداشت که شاگرده بذاری که شاگرد یک لحظه از چشمش دور بشه و بعد من جواد رو میدیدم جواد بوست خوب من بود جواد کسی بود که ما با هم رفت که آمده خانوادیگی داشتیم جواد میرفتیم جواد اصلا به طور خودی تا مدتهای مدید به خاطر مرگ این زبون بسته و من رو جواد با هم دیگه خیلی اوقات بلن شدیم یه نامزد داشتیم رضایی در شیراز بلنی شدیم میرفتیم خونه نامزدشون شدیم سر میدادیم به اون دلداری میدادیم و به هر صورت واقعا روزگار سختی رو این زبون بسته داشت همه هم دارن ببین اشاره میخونن جناب قاسمی اشاره کرد محصای اشاره کرد که چقدر این زبون بسته نارهت شدون برای این که این رو از دستان درستانی که خب ما به عنوان خلبان و معلم خلبان میدینیم که به هر صورت مرگ کراش کردن و از بین رفتن بخشی از زندگی ماست چیزی هست که پذیرفته شده است هیچ تعجب نداره برای ما چرا یه زمانی مثلا شما فکر میکنی که میگیم تعجب داره آدم نارهت میشه حالا نحوه شهادت خود جناب محصومی بود زمانی که دیگه تموم شدهشون بازنشسته شد دیگه از با قول معروف گرفتاری ها و درگیری های هواپیمای شکاره راحت شد خب ما هیچوقت فکر نمیکردیم که حالا دوباره یک اتفاق و یه سانهی میفتیم نه این که بگیم غیر منتظر است نه ولی به هر صورت آدم همیشه فکر میکنه که دیگه اون حیول هایی مقصدش دوش شده که دیگه متاسفانه در مورد جواد اینطور نشد و من یادم میاد که اون روزی که من این خبر رو شنیدم چون میدونم سؤال شما و سؤال بعدیتون این هست رو نصبت پرسیدین آخری پسر من شرکتش که میدونی که یه شرکت داره که شرکت روشمند روشمندسزی هست و اینها نمایشگاه چون ها یه موقع اتفاقیم هم اونجا کمکش میکردیم بله کمکش میکرد و یه نمایشگاه داشت و من هم در نمایشگاه بودم آره اتفاقا آره سفیر سوریه مورد قرفه ما بود بعد دیدم پوریه اومد و با نارهتی من گفت که بابا گفتم که بله گفت که یه چیزی بگم نارهت نمیشی گفتم نبیو گفت که بابا جواد امروز صبح رفته پرواز و ارانیش خبری ازش نیست چی میگی شاید فلانی تماسی که فراشون گفت نبا باید من این سیزیگه بگم من خبر دارم که یک حباب نمون از این قسمی خورد و زنید از این لحظه که این رو به من پوریا گفت اینه این که این قرفه و این نمایشگاه رو چرخونن زدن توی سر من چرا که من با این با قول مروف فرهنگ ها با این صحبت ها خب خیلی آشنا بودم بلا فاصله شروع کردم چکا بکنم تلفوز دم به دوستانم و یکی از کسان رو که من خیلی سریع پیداش کردم و بهش تلفوز دم جناب بهنام اقنامیان بود و بهنام اقنامیان خب از دوستان خوب ما دوستان زمان جنگ ما ایشون هم خودش کپتان بود در آسمان اون زمن باش که صحبت کردم گفتم که بهنام چه خبر بهنام بسیار آدم به قول من رکو راستگویه بعد گفت فلانی من نمیخواستم تو به این سرعت بفهمی متاسفانه اونی رو که تو فکر میکنی درسته همین موقع من فهمیدم که متاسفانه ما جواد رو از دست دادیم و دیگه به قول معروف دو اون حالت من و پوریا دیگه اونجا رو ویل کردیم به احتیل یه بقیه بچه های شرکت اومدیم رفتیم دیگه دونبال این قضیه و دیگه چیزی که نباید بشه متاسفانه شده بود با چمال تفسیردب Pikع price چون و thuشتر يسته شدید Shed
00:52:35--->00:53:26
spkr_03: من در خبت شما هستم همینجا همینجا میخوام چون من توی سناریوی که به ارحال نوشته میشه برای شهده اون اتفاقی که تجزه تعلیل میشه اون نمیدونم اینهایی که تو ویکیپیدیا هست یا حالا این برای اون وقت آیا قربال شده اون کارشناسی شده واقعی هست یا اینکه همینجوری هر کسی یه چیزی گذاشته برای هیچ کسی بهتر است شما الان نمیدونه که چه اتفاقی افتاد توی غزوین برای هواپ مایی پپولوف من خیلی دوستشم جام فرغانی هم توی لایف هستن اگر میتونن بیان بالا من دوت کنم جام فرغانی هم اگر تونستن بیان به ما ملحق بشن که خوب میشه که ایشون هم از بود کارشناسی نگاه کنم بفهمید شما سر
نظرات
ارسال یک نظر